جمع بندی بررسی نظریه عدالت صحابه از جنبه تاریخی

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی نظریه عدالت صحابه از جنبه تاریخی

در برخی آیات قرآن از مهاجرین و انصار تمجید شده به صورتی که مورد رضایت خداوند هستند؟ اهل سنت مدعیتند این آیات دلالت دارد که مهاجرین و انصار همگی تا آخر عمر مورد رضایت خداوند و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بوده اند؟ آیا از نظر تاریخی شواهدی هست که ثابت کند برخی از این دو گروه از دایره اسلام بیرون رفته اند یا مورد غضب پیامبرصلی الله علیه واله وسلم قرار گفته اند
آیات مربوطه

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (100)
لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ (117)
وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكينَ وَ الْمُهاجِرينَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (22)
النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6)
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8)

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عماد

کریم اردکانی;818616 نوشت:
در برخی آیات قرآن از مهاجرین و انصار تمجید شده به صورتی که مورد رضایت خداوند هستند؟ اهل سنت مدعیتند این آیات دلالت دارد که مهاجرین و انصار همگی تا آخر عمر مورد رضایت خداوند و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بوده اند؟ آیا از نظر تاریخی شواهدی هست که ثابت کند برخی از این دو گروه از دایره اسلام بیرون رفته اند یا مورد غضب پیامبرصلی الله علیه واله وسلم قرار گفته اند

سلام علیکم
در بین مهاجرین(به حبشه و مدینه) و نیز انصار هستند کسانی پس از ایمان انحراف پیدا کرده، برخی از اسلام برگشته و مرتد شدند، برخی از جمله منافقین معروف شدند و برخی نیز عملکردشان طوری است که نمی توان آنان را مورد رضایت خداوند تا آخر دانست.
در مورد مهاجرین به حبشه که قطعا بر مهاجرین به مدینه سبقت دارند افرادی هستند که حتی در حبشه از اسلام برگشته و مرتد شدند اثبات این امر ولو در یک نفر باعث می شود تا برداشت اهل سنت از این آیات با مشکل مواجه شود. و نظریه چک سفید داشتن سابقون در مهاجرین و انصار از طرف خداوند را به تزلزل بکشاند
نیز در مورد مهاجرین و انصار اگر یک نفر پیدا کنیم که هم از نظر اهل سنت و هم از نظر شیعه کفرشان ثابت باشد، یا جزء منافقین قرار گرفته باشند باز نظریه فوق محلی از اعراب نخواهد داشت.
البته بسیاری از سابقون از مهاجرین و انصار عملکردشان طوری است که نمی توان آنان را داخل در رضایت خداوند دانست اما اهل سنت در مورد آنان بحث اجتهاد خطائی را مطرح می کنند لذا ما ابتدا به افرادی از مهاجرین و انصار اولیه می پردازیم که کفر یا ارتداد یا نفاق شان مورد قبول اهل سنت نیز باشد تا نگویند:[=arial]اجتهد اخطا. و برای این خطای در اجتهاد حتی مستحق اجر وپاداش نیز شوند!!!

یکی از مهاجرین به حبشه عبیدالله بن جحش شوهر ام حبیبه دختر ابوسفیان است. ام حبیبه همان است که جزء همسران پیامبرصلی الله علیه واله و سلم شد. او با شوهر اولش عبیدالله بن جهش در مکه اسلام می آورد و همراه او با عده ای از مسلمانان مجبور به جلای وطن و مهاجرت به حبشه می شوند.
بدیهی است که مهاجرین به حبشه حتی از نظر سبقت مقدم بر مهاجرین به مدینه باشند زیرا سالها قبل از آنان به حبشه رفتند.
اما عبیدالله بن جحش در حبشه از اسلام برگشت و به دین مسیحیت گروید و در همان جا در گذشت.

ابن عبدالبر در شرح عبدالله بن جحش می نویسد« كان هو و أخوه أبو أحمد عبد بن جحش من المهاجرين الأولين ممن هاجر الهجرتين، و أخوهما عبيد الله بن جحش تنصّر بأرض الحبشة، و مات بها نصرانيا.»(1)

عبدالله بن حجش و برادرش از اولین مهاجرین هستند برادر این دو عبیدالله بن جحش در حبشه نصرانی شد و کیش مسیحیت از دنیا رفت.
او در جای دیگر در ومورد حبیبه دختر ام حبیبه و عبیدالله بن جحش می گوید:«هاجر إلى أرض الحبشة حبيبة بنت عبيد الله بن جحش. قال: ثم تنصّر هنالك أبوها و مات نصرانيا.»(2)
حبیبه دختر عبیدالله بن جحش به حبشه هجرت کرد سپس پدرش مسیحی شده و در آنجا مرد.
در منابع دیگر نیز به این مطلب اشاره شده است.(3)

1.الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412،ج‏3،ص:878
2.همان، ص1809
3 أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد الجزرى(م 630)، بيروت، دار الفكر، 409،ج‏6،ص:60؛ كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417:438(چاپ‏زكار،ج‏2،ص:71) و ج11، ص192 أنساب‏الأشراف،ج‏11،ص:192، : الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410،ج‏8،ص:77

در مورد سابقون از انصار نیز می توان ثعلبه بن حاطب را نام برد. وی از جمله افرادی است که در جنگ بدر و احد حضور داشته است. وی از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم خواست تا دعا کند تا مالش زیاد شود پس از کلی اصرار و توصیه های اخلاقی پیامبر صلی الله علیه واله و سلم دعا نمودند اما او از دادن واجبات مالی خودداری کرد و آیه «وَ مِنْهُمْ من عاهَدَ الله لَئِنْ آتانا من فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ ... 9: 75» درباره وی نازل شده است. او در زمان عمر یا در زمان خلافت عمر از دنیا رفته است البته برخی گفته اند در زمان عثمان از دنیا رفته است(1) وقتی نماینده های رسول خداصلی الله علیه واله وسلم برای گرفتن زکات نزدش رفتند او گفت این جزیه است.
این خبر به حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم رسید سه مرتبه فرموند: وای بر ثعلبه. سپس آیه فوق نازل شد. ثعلبه خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم رسید و از ایشان خواست تا زکات را از وی قبول نماید پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمودند خداوند مرا منع کرده تا از تو زکات قبول کنم و تا آخر عمر زکاتش را قبول نکرد. حتی ابوبکر، عمر و عثمان نیز از وی زکات قبول نکردند(2)
اما ابن حجر که تعصب بیشتری دارد در صحت این گزارش (با تکیه بر حدیث«لا يدخل النّار أحد شهد بدرا و الحديبيّة» و حدیث امثال آن که برای استوار شدن نظریه عدالت صحابه جعل شده) تردید کرده است. اما ثعلبه را از جمله کسانی می داند که مسجد ضرار را پایه ریزی کردند(3)
البته اگر این توجیه ابن حجر را بپذیریم نیز به نظریه عدالت صحابه خدشه وارد می شود زیرا صحابه به مسلمانان پس از حدیبیه نیز اطلاق می شود.

1. الاستيعاب،ج‏1،ص:210
2. أسدالغابة،ج‏1،ص:285
3. الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415لإصابة،ج‏1،ص:516

احتمال نمی دهید دو ثعلبه بوده است

بله ابن حجر نیز ابتدا شخصی به نام ثعلبه بن حاطب بن عمرو بن عبید بن ایمه بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن مالک بن اوس یاد که و گفته وی در احد شهید شد و سپس ترجمه شخص دیگری را با نام ثعلبه بن حاطب یا ثعلبه بن ابی حاطب شروع کرده و آنچه درباره این شخص مذموم است را به وی نسبت داده است.(1) اما این گفته ابن حجر با گفته بسیاری از تاریخ نویسان و ترجمه نگاران قبل از وی هم خوانی ندارد زیرا
یک : ابن عبدالبر انچه در مورد منع زکات و نزول آیه وارد شده را در ترجمه «ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف ابن عمرو بن عوف‏» آورده است نه ثعلبه بن ابی حاطب مجهول که نام حتی نام پدربزرگش مشخص نباشد.(2)
دو: ابن کثیر در اسدالغابه نیز گفته: ثعلبة بن حاطب‏بن عمرو بن عبيد بن أميّة بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو ابن عوف بن مالك بن الأوس الأنصاري الأوسي شهد بدرا، قاله محمد بن إسحاق و موسى بن عقبة.و هو الّذي سأل النبي صلّى الله عليه و سلم أن يدعو الله أن يرزقه مالا
وی در این عبارت هم به نسب ثعلبه اشاره کرده هم به بدری بودن وی و هم به جریان منع و زکات و نزول آیه و عدم قبول پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از زکات وی
ابن کثیر همچنین در البدایه و النهایه از بیهقی نقل کرده که ثعلبه بن حاطب از سازندگان مسجد ضرار است و از دادن زکات خودداری کرد.(4)
سه: بلاذری در انساب الاشراف نیز از شخصی به نام ثعلبة بن حاطب ابن عمرو بن عبيد یاد کرده و جریان منع زکات و... مسجد ضرار را به وی منتسب دانسته است .(5)
چهار: مقریزی در امتاع الاسماع نیز ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن عتبة همان سازنده مسجد ضرار و مانع زکات عنوان نموده است.(6)
پنج: طبری نیز از ثعلبه بن حاطب به عنوان مانع زکات یاد کرده است.
شش: بیهقی در حدیثی طولانی داستان ثعلبه و دعای برای ازدیاد مالش را نقل کرده و او را ثعلبه بن حاطب دانسته است.(8)
هفت : ابن هشام ثعلبه بن حاطب را از منافقین داسته و ساخت مسجد ضرار را به وی نسبت داده و او را منابع زکات عنوا نموده است(9) وی حتی ثعلبه را جز کسانی دانسته که حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم را اذیت کردند و آیه مزمت آنان نازل شد.(10)

_________________________________________________
1. الإصابة،ج‏1،ص:516
2.الاستيعاب،ج‏1،ص209-210
3. أسدالغابة،ج‏1،ص:284
4 . البدايةوالنهاية،ج‏5،ص:35
5.أكتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417،ج‏1،ص:276(چاپ‏زكار،ج‏1،ص:327)
6. إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقى الدين أحمد بن على المقريزى (م 845)، تحقيق محمد عبد الحميد النميسى، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1420، ج‏14،ص:350
7. تاريخ‏الطبري،ج‏3،ص:124
8. دلائل‏النبوة،ج‏5،ص:289
9. السيرةالنبوية،ج‏1،ص:522؛
10 . السيرةالنبوية،ج‏2،ص:551

جالب است که هیچ کس از شهادت ثعلبه در جنگ احد یاد نکرده بجز ابن حجر
ابن سعد در طبقات کبری در ترجمه ثعلبه بن حاطب او را از حاضران در جنگ بدر و احد دانسته اما به شهادتش در جنگ احد اشاره نکرده است.(1) واقدی نیز او را جزو حاضران در جنگ احد دانسته و نه تنها به شهادت وی در این جنگ اشاره کرده و بلکه جزء فراریان جنگ دانسته است.(2) او در جنگ تبوک نیز از ثعلبه یاد کرده است.(3) وی همچنین از شرکت ثعلبه در ساخت مسجد ضرار(4) و نیز داستان زکات وی یاد کرده است(5)

بجز ابن حجر نه کسی ادعا کرده که دو ثعلبه بن حاطب بوده و نه کسی ثعلبه دوم را ثعلبه بن ابی حاطب دانسته است. مشخص می شود ابن حجر برای فرار از اشکال نسبت به نظریه عدالت صحابه پیش قدمی کرده و در یک فرار به جلو، اشکال مقدر را توجیه نموده است. و تنها ابن حجر است که اشتباه ابن کلبی در به شهادت رسیدن ثعلبه جنگ احد را بزرگ کرده و با زیر پا نهادن آن همه اقوال ثعلبه مذموم را بن ابی حاطب دانسته نه ابن حاطب(6)!!!!!!!!!!!
حتی ابن کثیر نیز به گفته ابن کثیر اشاره نموده و یاد آور شده که کشته شدن ثعلبه در جنگ احد را یا از اوهام ابن کلبی است یا چاره ای نداریم قصه را ساختگی زکات را ساختگی بدانیم او قطعا دو ثعلبه تصور کنیم سپس می گوید او همان است و در آن شکی نیست لذا داستان را نسبت به ثعلبه بن حاطب صحیح می داند(7)

1. الطبقات‏الكبرى،ج‏3،ص:351
2. المغازى،ج‏1،ص:277
3. همان،ج‏3،ص:1003
4. همان،ج‏3،ص:1048
5.همان،ج‏3،ص:1064
7.أسدالغابة،ج‏1،ص:285

در مورد مهاجرین به مدینه که از سابقون باشند کسی داریم که در دینش خلل ایجاد شده باشد و این خلل در دین مورد تایید اهل سنت نیز باشد؟

کریم اردکانی;819411 نوشت:
در مورد مهاجرین به مدینه که از سابقون باشند کسی داریم که در دینش خلل ایجاد شده باشد و این خلل در دین مورد تایید اهل سنت نیز باشد؟

اجازه بفرمائید نمونه دیگری از انصار بیان شود سپس بحث مهاجرین به مدینه نیز مطرح خواهد شد

معتب بن قشیر از انصار و از کسانی است که بدر و احد را درک کرده و حتی در پیمان عقبه نیز حضور داشته است(1) او از منافقین و سازندگان مسجد ضرار بوده (2)و در روز احد گفت:« لَوْ كانَ لَنا من الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا». البته ابن حجر همان طور که در مورد ثعلبه در صدد توجیه برآمده بود در مورد این شخص نیز گفته «قیل انه منافقا» (3)واژه قیل مشعر به ضعف است. ابن حجر خواسته در منافق بودن وی تردید کرده باشد اما بلاذری نه تنها تردید نکرده بلکه هنگام نام بردن از منافقین به معتب رسیده و توضیح داده که معتب در روز احد گفت اگر ما بر حق بودیم در اینجا کشته نمی شدیم. در روز احزاب نیز گفته محمد وعده گنجهای قیصر می دهد در صورتیکه جرئت نداریم به بیت الخلاء برویم. این جز غرور نیست.
در مورد معتب بر برخی دیگر، نازل شده که «ألم تر إلى الذين يزعمون أنهم آمنوا بما أنزل إليك و ما أنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا إلى الطاغوت» و نیز از اینگونه موارد .
این شخص هم در عقبه بوده هم در بدر و هم در احد

1. الاستيعاب،ج‏3،ص:1430؛ أسدالغابة،ج‏4،ص:449
2. أنساب‏الأشراف،ج‏1،ص:276(چاپ‏زكار،ج‏1،ص:327)
3. الإصابة،ج‏6،ص:138
4. أنساب‏الأشراف،ج‏1،ص:277(چاپ‏زكار،ج‏1،ص:328و 329

یکی ازانصار ابوالغادیه است. او در پیمان عقبه(1) و نیز صلح حدیبیه(2) حضور داشت(1). ابوالغادیه از طرفداران عثمان بود (3)و در زمان حضرت علی علیه السلام به معاویه پیوست و در جنگ صفین حضور یافته و عمار یاسر را به شهادت رساند.(4) شیعه و سنی از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نقل کرده اند که عمار را گروه جنایتکار می کشند(5) و به قاتل عمار وعده جنهم داده شده است.
هنگامیکه ابوالغادیه نزد معاویه می رفت می گفت قاتل عمار آمده، و ابایی نداشت که داستان نحوه کشتن عمار را نقل کند. به گفته ابن عبدالبر از عجایب است که او خود از پیامبرصلی الله علیه واله سلم حدیث در نهی از قتل نقل کرده و خود او نیز قاتل عمار است !!!(6)
ذهبى نیز مى‌نویسد: عن أبی الغادیة سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول: قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیة. از ابوغادیه نقل شده است كه گفت: از رسول خدا شنیدم كه فرمود: كشنده عمار در آتش است. و این چیزى است شگفت‌آور؛ زیرا خود ابوالغادیه عمار را كشته است.(7)
ابو الغاديه قاتل عمار تا زمان حجاج زنده ماند. بر حجاج وارد شد حجاج هم او را احترام و اكرام نمود و از او پرسيد آيا تو قاتل فرزند سميه (يعنى عمار) هستى؟ گفت آرى. حجاج گفت هر كه بخواهد روز قيامت مردى را ببيند كه دراز دست و قوى بازو باشد باين مرد كه قاتل ابن سميه است نگاه كند.
او از حجاج چيزى درخواست كرد و حجاج اجابت نكرد. او گفت ما دنيا را براى رياست و تنعم اينها خوار و هموار ميكنيم و از همين دنيا (كه ما بآنها داده‏ايم) چيزى بما نمى‏دهند و در عين حال ادعا مى‏كند كه من روز قيامت زبردست و قوى پنجه و نيرومند خواهم بود. حجاج (شنيد و) گفت، آرى بخدا هر كه دندان او باندازه كوه احد (بزرگ) و دوران او باندازه دو كوه ورقان و محفل و نشيمن او در شهر (مقدس) مدينه و مسكن او ربذه باشد او قوى بازو و دراز دست است و با همين صفت روز قيامت خواهد بود زيرا او قاتل عمار است بخدا سوگند اگر تمام مردم روى زمين قاتل عمار باشند تمام مردم روى زمين بدوزخ خواهند افتاد.(87)
ابن تیمیه نیز می گوید:کان مع معاویة بعض السابقین الأولین وإن قاتل عمار بن یاسر هو أبو الغادیة وکان ممن بایع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذکر ذلک ابن حزم وغیره(9) همراه معاویه از سابقین اولین برخی بودند. قاتل عمار بن یاسر ابوالغادیه بود. او از جمله کسانی بود که با پیامبر صلی الله علیه واله وسلم تحت شجره بیعت کرده بود و این را ابن حزم و غیره گفته اند.


  1. أسدالغابة،ج‏5،ص:237؛ تاريخ‏الإسلام،ج‏4،ص:135
  2. كتاب المحبر، ابو جعفر محمد بن حبيب بن امية الهاشمى البغدادي(م 245)، تحقيق ايلزة ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديدة، بى تا،ص:295
  3. أسدالغابة،ج‏5،ص:237
  4. الاستيعاب،ج‏3،ص:1139؛ الاستيعاب،ج‏4،ص:1725؛ أسدالغابة،ج‏3،ص:632؛ تاريخ‏الإسلام،ج‏4،ص:135
  5. أسدالغابة،ج‏3،ص:632
  6. بخاری، صحیح البخاری، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، چاپ دوم، 1407، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، الاستيعاب،ج‏4،ص:1725؛ أسدالغابة،ج‏5،ص:237
  7. ذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال،تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م، ج 2، ص 236،
  8. أسدالغابة،ج‏5،ص:237
  9. ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، تحقیق د. محمد رشاد سالم، مؤسسة قرطبة، چاپ اول،1406ق،ج6، ص333.

و حال جالب است بدانیم که علمای اهل سنت در مورد ابوالغادیه چه گفته اند
ابن حزم می گوید: ابوالغادیه مجتهدی بوده است متأول و خطا کار که بر عمار ستم کرده و او را کشته است و به پاس این حرکت یک پاداش خیر نزد خدا خواهد داشت. او مانند کشندگان عثمان نمی باشد؛ زیرا آنان را مجالی برای اجتهاد در کشتن عثمان نبود(1) زیرا عثمان نه کسی را که کشته بود و نه با کسی سر جنگ داشت. نه به جان کسی قصد کرده بود و نه خونی ریخته بود و نه زنای محصنه مرتکب شده، و نه از دین خدا بیرون رفته بود که کشتنش قابل تأویل باشد؛ بلکه کشندگان او، مشتی مردم اخلالگر فاسق بودند که بعمد و بدون تأویل خون بی گناهان را از طریق دشمنی و ستمکاری به ناروا ریخته اند. آنها همگی تباهکار و فاسق و ملعون می باشند (2)
عجیب است که کشندگان عثمان مجالی برای اجتهاد ندارند اما قاتل عمار اجتهاد کرده است.!!!!
و عجیب تر آنکه ابن حزم درباره ابن ملجم می گوید:
بین هیچیک از افراد امت در این مورد اختلافی نیست که عبدالرحمان بن - ملجم علی را تنها از راه تأویل و اجتهاد کشته و بر این باور بوده که کارش درست و بر پایه مصلحت است.(3)

این حجر نیز می گوید:
و الظنّ بالصحابة في تلك الحروب أنهم كانوا فيها متأوّلين، و للمجتهد المخطئ أجر(4) در این جنگها صحابه تاویل کرده اند . برای مجتهدی که خطا می کند یک اجر است
با این حساب ابوالغادیه ثواب نیز می برد زیرا اشتباهی اجتهاد کرده است!!!! اما این توجیهات حتی به مذاق برخی از علمای اهل سنت نیز خوش نیامده است. البانی در سلسله الاحادیث الصحیحه می گوید: این که برخی عمل ابوالغادیه را از روی اجتهاد دانسته اند و گناه این صحابی را توجیه نموده اند به هیج وجه درست نیست. زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم قاتل عمار را اهل دوزخ می شمارد(5)

1.الفصل ابن حزم، ج 4، ص 161.
2. همان
3.المحلی، ابن حزم، ج 10، ص 484؛
4.الإصابة،ج‏7،ص:260
5. البانی، محمد ناصرالدین، سلسله احادیث الصحیحه، مکتبه المعارف، 1415ق، ج5، 18

کریم اردکانی;819411 نوشت:
در مورد مهاجرین به مدینه که از سابقون باشند کسی داریم که در دینش خلل ایجاد شده باشد و این خلل در دین مورد تایید اهل سنت نیز باشد؟

خدا افراد سابقون در هجرت این برداشت را از این ایات نکرده اند و گفتار و کردار آنان طوری است که رضایت دائمی خداوند را برای سابقون در هجرت قائل نیستند
شاهداول اینکه عایشه عثمان را نعثل و کافر خطاب کرده و دستور قتل وی را صادر نمود و گفت
وَلَقَدْ كُنْتِ تَقُولِينَ: اقْتُلُوا نَعْثَلا فَقَدْ كَفَرَ(1)

يعني اين پير خرفت را بكشيد » (‌كه مرادش عثمان بوده است )

اين مطلب را تمام كتب تاريخي پيرامون قتل عثمان آورده اند.
شاهد دوم: آیا عمر نمی دانست که سعد بن عباده از سابقون انصار است و خدواند چک سفید به او داده است پس چرا در سقیفه وقتی شخصی گفت سعد را زیر پا کشتید! عمر گفت بکشید که او منافق است.(2)
شاهد سوم: آیا خلیفه دوم از سابقون در هجرت نبود؟یا این آیات را نشنیده بود؟ زیرا نمی دانست عاقبتش چه خواهد شد و از حذیفه بن یمان می پرسید: آیا من از منافقین هستم(انا من المنافقین)(3) . توضیح اینکه پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نام منافقین را به حذیفه گفته بود.

1. طبری، تاريخ الطبی، محمد بن جرير، دار التراث، بيروت، چاپ دوم، 1387ق، ج4 ص459؛ ابن اثیر، النهاية في غريب الحديث والأثر، المكتبة العلمية، بيروت، 1399ق، ج5 ص80
2. تاريخ‏الطبري،ج‏3،ص:223
3. ذهبی، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 413،ج‏3،ص:494

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید :

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏ . التوبة / 100 .

پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ !

همان طور که ملاحظه می‌کنید خداوند در این آیه از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار که خلیفه اول و دوم نیز قطعاً جزء آن ها هستند ، رضایت خود را اعلام و به آن‌ها وعده بهشت داده است ؛ اما شما با مطرح کردن قضیه هجوم به خانه فاطمه و ... در حقیقت این آیه را انکار می‌کنید و از کسانی که خداوند از آن‌ها راضی شده است ، ناراضی هستید و به آن‌ها تهمت‌های ناروائی می‌زنید .

mosiuoo;821033 نوشت:
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید :

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏ . التوبة / 100 .

پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ !

همان طور که ملاحظه می‌کنید خداوند در این آیه از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار که خلیفه اول و دوم نیز قطعاً جزء آن ها هستند ، رضایت خود را اعلام و به آن‌ها وعده بهشت داده است ؛ اما شما با مطرح کردن قضیه هجوم به خانه فاطمه و ... در حقیقت این آیه را انکار می‌کنید و از کسانی که خداوند از آن‌ها راضی شده است ، ناراضی هستید و به آن‌ها تهمت‌های ناروائی می‌زنید .


بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سعادت یا شقاوت و بهشتی یا جهنمی بودن افراد منوط به اعمال خودشان است. (( و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل ذره مثقال شرا یره)) چه بسا خداوند از قومی به واسطه ی اعمالشان خشنود بوده و به ایشان وعده ی بهشت یا پیروزی و ظفر و گشایش در دنیا را دهد و بعد از عدول این قوم از ارزش های الهی این وعده ی سعادت به شقاوت و این وعده ی نعمت به نقمت تنزل یابد. ((ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم)) ( این بدان سبب است که خداوند تغییر نمیدهد نعمتی را که برقومی ارزانی داشته مگر آن که آنها تغییر دهند وضع خویش را و هماناکه خداوند شنوایی داناست) ( سوره ی انفال آیه ی 53)

با تحقیق و جست و جو در قرآن میفهمیم که این گونه وعده های خداوند به سبقت گیرندگان از مهاجرین و انصار و یا اصحاب بیعت رضوان مطلق نبوده و منوط به پایداری بر ایمان و پیمان است.
در این زمینه به ایات مربوط به بیعت رضوان توجه کنید.
لقد رضی اللّهُ عن المؤمنینَ اِذْ یبایعونَکَ تَحتَ الشجرة فَعَلِمَ ما فی قُلوبِهم فَأَنْزَلَ السَّکینة علیهم (ترجمه: خداوند همانا از مؤمنان، هنگامی که با تو در زیر درخت بیعت کردند خشنود شد و دانست آنچه در دل آنهاست، پس آرامش را برآنان فروفرستاد.

اما خداوند درمورد همین افراد که میگوید از آنها راضی است تهدید میکند که این رضایت منوط به وقوف شما بر پیمان است و اگر پیمان شکنی کنید به زیان خود شماست(و خداوند او را مجازات خواهد کرد و رضایت الهی از او برداشته میشود). در این زمینه به آیه ی زیر توجه کنید.
اِنَّ الَّذینَ یبایعُونَکَ اِنَّما یبایعونَ اللّهَ یدُ اللّهِ فَوقَ اَیدیهِم فَمَن نَکَثَ فَاِنَّما ینکُثُ عَلی نَفسِهِ ومَن اَوفی بِما عهَدَ عَلَیهُ اللّهَ فَسَیؤتیهِ اَجرًا عَظیماً (ترجمه: بی‌گمان کسانی که با تو بیعت می‌کنند، در واقع با خداوند بیعت می‌کنند. دست خداوند بر فراز دست ایشان است، پس هرکس که پیمان شکند همانا به زیان خویش پیمان شکسته است و هرکس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند، زود است که به او پاداش بزرگ ببخشد.)

ابن حجر در فتح الباری حدیثی را به این مضمون نقل میکند
ابن حجر (از بزرگان اهل سنت) از علاء بن مسیب از پدرش نقل می‌کند که با براء بن عازب ملاقات کردم و گفتم: خوشا به حال تو، با پیامبر همراه بودی و با او زیر درخت بیعت کردی! گفت:ای پسر برادر! تو نمی‌دانی ما پس از آن چه کردیم.
فتح الباری، ج ۷، ص۵۷۱.

بعلاوه این تغییر نعمت و رضایت الهی در قرآن سابقه دارد و نمونه اش هم بنی اسرائیل است . در این زمینه به آیه ی زیر توجه کنید.
«یا بَنی‏ إِسْرائیلَ...أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمینَ»
خداوند در این آیه میفرماید ما بنی اسرائیل را بر عالمیان برتری بخشیدیم
اما همین بنی اسرائیل وقتی نافرمانی میکنند پیامبرشان تهدید میکند که اگر از راه حق برگردید از زیانکاران خواهدی بود.
وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكمْ إِذْ جَعَلَ فِيكمْ أَنبِيَاء وَجَعَلَكم مُّلُوكا وَآتَاكم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِينَ (۲۰ ) يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كتَبَ اللّهُ لَكمْ وَ
لاَ تَرْتَدُّوا عَلَي أَدْبَارِكمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ (۲۱)
و هنگامي كه موسي به قوم خود گفت اي قوم من نعمت خدا را بر شما به ياد آريد هنگامي كه در شما پيمبراني قرار داد و شما را ملوك گردانيد و به شما آنچه را كه به كسي از جهانيان نداد ارزاني داشت ‏ (20) اي قوم من به سرزمين مقدسي كه خدا براي شما نوشت در آئيد وبر پشتهاي خود برنگرديد تا زيانكاران‏ بازگرديد (21)

در آیاتی دیگر خداوند اینها را تهدید میکند که سرنوشت بدی در انتظار شما خواهد بود و به شدت شکست خورده و ذلیل میشوید.(یعنی وعده ی برتری بر جهانیان به کلی به ذلت و خواری تبدیل یافت)
نمونه ای از بارزآن آیات مبارک 4 تا 8 سوره ی اسرا (بنی اسرایی) می باشد.
" وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا
کَبِیرًا (۴)
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیَارِ
وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولا (۵)
ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا (۶)
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوءُوا
وُجُوهَکُمْ
وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا (٧)
عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا (٨)

جمع بندی.
((رضایت خداوند از مهاجرین و انصار و وعده ی بهشت به آنان منوط به بقاء آنان بر پیمان های الهی و انجام عمل صالح و ترک اعمال نادرست و جلب رضایت خداوند میباشد و درصورتی که شخص یا اشخاصی از مسیر حق بازگشته و مرتکب اعمال زشت شوند خداوند هم وعده ی بهشت و نعمت را به جهنم و نقمت بدل میکندولو این افراد سابقین از مهاجرین و انصار یا قوم برگزیده ی خدا باشند.))

در پایان باید بگویم شیعه هیچ تهمتی به کسی نمیزند و هرچه میگوید از آیات قرآن و احادیث صحیح و معتبر وارد شده در کتب خود اهل سنت میگوید و شیعه این مطلب را در طول قرن ها ثابت کرده است.
برای نمونه پیشنهاد میکنم به تایپیک ((سوالاتی از اهل سنت درمورد بزرگانشان در همین سایت به آدرس زیر مراجعه کنید.))

http://www.askdin.com/showthread.php?t=52916&page=3


والسلام علی من اتبع الهدی.

mosiuoo;821033 نوشت:
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید :

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏ . التوبة / 100 .

پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ !

همان طور که ملاحظه می‌کنید خداوند در این آیه از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار که خلیفه اول و دوم نیز قطعاً جزء آن ها هستند ، رضایت خود را اعلام و به آن‌ها وعده بهشت داده است ؛ اما شما با مطرح کردن قضیه هجوم به خانه فاطمه و ...


ظاهرا شما از اول تاپیک نخوانده اید.
در پست های قبلی از صحابه ای نام برده ام
اولا: جز سابقین از انصار و مهاجر هستند
ثانیا: انحرافشان نزد خود اهل سنت محرز است
شما چه جوابی در آن موارد می دهید. آیا منابعی از اهل سنت که گفته اند عبیدالله بن جحش مسیحی شده، ثعلبه و معتب منافق شده اند، آیه مورد نظر شما را ندیده اند؟
هر جوابی شما به این سوال دادید همان جواب را ما به سوال شما در مورد خلیفه دم می دهیم

با توجه به این همه انحراف از اسلام که در سابقون از انصار و مهاجرین است و در منابع اهل سنت نیز ذکر شده چاره ای نداریم که بگوئیم
یک: این آیات اشتباه است
دو: برداشت شما از این آیات اشتباه است، و خداوند چک سفید به هیچ کس نداده است
قطعا هم ما و هم شما مصرّ هستیم که فرض اول صحیح نیست و این آیات اشتباه نیست بلکه باید بپذیریم فرض دوم صحیح است و برداشت اهل سنت از این آیات صحیح نیست. آیات به معنای این نیست که هر کسی از مهاجران یا انصار اولیه باشد خداوند به وی چک سفید می دهد تا آخر عمر ازاد است هر کار خواست انجام دهد
حتی خود عمر بن خطاب نیز طبق آنچه در پست قبلیم عرض کردم این برداشت را قبول نداشته و نسبت به منافق بودن خود مشکوک بوده و از حذیفه که نام منافقین را می دانسته مکرر سوال می کرده که جزء آنان است یا خیر
خلیفه دوم سعد بن عباده را منافق خطاب می کند لذا این برداشت شما را از آیه نداشته چرا که سعد از انصار اولیه است
اگر خلیفه دوم این برداشت شما را قبول داشت چه معنا داشت که از حذیفه بپرسد جزء منافقین هست یا نه؟ مگر نمی دانست جز مهاجرین اولیه است و خداوند تا اخر عمر او را تضمین کرده است؟؟؟؟؟؟!!!!!! چه معنا داشت که سعد بن عباده را منافق خطاب کند؟؟؟؟!!!!

mosiuoo;821033 نوشت:
همان طور که ملاحظه می‌کنید خداوند در این آیه از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار که خلیفه اول و دوم نیز قطعاً جزء آن ها هستند ، رضایت خود را اعلام و به آن‌ها وعده بهشت داده است ؛ اما شما با مطرح کردن قضیه هجوم به خانه فاطمه و ... در حقیقت این آیه را انکار می‌کنید و از کسانی که خداوند از آن‌ها راضی شده است ، ناراضی هستید و به آن‌ها تهمت‌های ناروائی می‌زنید .


نه خیر، آیه را انکار نمی کنیم بلکه برداشت اشتباه شما از آیه را انکار می کنیم زیرا این برداشت را خود خلیفه دوم نیز قبول نداشته است. همانطور که عرض کردم

mosiuoo;821033 نوشت:
همان طور که ملاحظه می‌کنید خداوند در این آیه از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار که خلیفه اول و دوم نیز قطعاً جزء آن ها هستند ، رضایت خود را اعلام و به آن‌ها وعده بهشت داده است ؛ اما شما با مطرح کردن قضیه هجوم به خانه فاطمه و ... در حقیقت این آیه را انکار می‌کنید و از کسانی که خداوند از آن‌ها راضی شده است ، ناراضی هستید و به آن‌ها تهمت‌های ناروائی می‌زنید .

قضیه هجوم را ما شیعیان فقط مطرح نمی کنیم، اهل سنت نیز مطرح می کنند.
طبری حدیث پیشیمانی ابوبکر را آورده که ای کاش خانه فاطمه را نگشوده بودم
آیا طبری شیعه است؟
آیا بلاذری شیعه است ؟
آیا ابن ابی الحدید شیعه است؟

پرسش:
در برخی آیات قرآن از مهاجرین و انصار تمجید شده به صورتی که مورد رضایت خداوند هستند؟ بنا بر نظریه اهل سنت مدلول این ایات رضایت خداوند از صحابه تا آخر عمرشان است؟ آیا از نظر تاریخی شواهدی هست که ثابت کند برخی از این دو گروه از دایره اسلام بیرون رفته اند یا مورد غضب پیامبر(ص) قرار گفته اند؟

پاسخ:
در بین مهاجرین(به حبشه و مدینه) و نیز انصار هستند کسانی پس از ایمان انحراف پیدا کرده، برخی از اسلام برگشته و مرتد شدند، برخی از جمله منافقین معروف شدند و برخی نیز عملکردشان طوری است که نمی توان آنان را مورد رضایت خداوند تا آخر دانست.
مهاجرین
یکی از مهاجرین به حبشه "عبیدالله بن جحش" شوهر "ام حبیبه" دختر ابوسفیان است. "ام حبیبه" همان است که جزء همسران پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) شد. او با شوهر اولش "عبیدالله بن جهش" در مکه اسلام می آورد و همراه او با عده ای از مسلمانان مجبور به جلای وطن و مهاجرت به حبشه می شوند.
بدیهی است که مهاجرین به حبشه حتی از نظر سبقت مقدم بر مهاجرین به مدینه باشند زیرا سالها قبل از آنان به حبشه رفتند.
اما "عبیدالله بن جحش" در حبشه از اسلام برگشت و به دین مسیحیت گروید و در همان جا در گذشت.
ابن عبدالبر در شرح "عبدالله بن جحش" می نویسد« كان هو و أخوه أبو أحمد عبد بن جحش من المهاجرين الأولين ممن هاجر الهجرتين، و أخوهما عبيد الله بن جحش تنصّر بأرض الحبشة، و مات بها نصرانيا.»(1)

"عبدالله بن حجش" و برادرش از اولین مهاجرین هستند برادر این دو "عبیدالله بن جحش" در حبشه نصرانی شد و کیش مسیحیت از دنیا رفت.
او در جای دیگر در و مورد حبیبه دختر "ام حبیبه" و "عبیدالله بن جحش" می گوید:«هاجر إلى أرض الحبشة حبيبة بنت عبيد الله بن جحش. قال: ثم تنصّر هنالك أبوها و مات نصرانيا». (2)
حبیبه دختر "عبیدالله بن جحش" به حبشه هجرت کرد سپس پدرش مسیحی شده و در آنجا مرد.
در منابع دیگر نیز به این مطلب اشاره شده است.(3)
انصار:
یک: در مورد سابقون از انصار نیز می توان "ثعلبه بن حاطب" را نام برد. وی از جمله افرادی است که در جنگ بدر و احد حضور داشته است. وی از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) خواست تا دعا کند تا مالش زیاد شود پس از کلی اصرار و توصیه های اخلاقی پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) دعا نمودند اما او از دادن واجبات مالی خودداری کرد و آیه «وَ مِنْهُمْ من عاهَدَ الله لَئِنْ آتانا من فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ ... 9: 75» درباره وی نازل شده است. او در زمان عمر یا در زمان خلافت عمر از دنیا رفته است البته برخی گفته اند در زمان عثمان از دنیا رفته است(4) وقتی نماینده های رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) برای گرفتن زکات نزدش رفتند او گفت این جزیه است.

این خبر به حضرت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) رسید سه مرتبه فرموند: وای بر ثعلبه. سپس آیه فوق نازل شد. "ثعلبه" خدمت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) رسید و از ایشان خواست تا زکات را از وی قبول نماید پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند خداوند مرا منع کرده تا از تو زکات قبول کنم و تا آخر عمر زکاتش را قبول نکرد. حتی ابوبکر، عمر و عثمان نیز از وی زکات قبول نکردند(5)
اما "ابن حجر" که تعصب بیشتری دارد در صحت این گزارش (با تکیه بر حدیث«لا يدخل النّار أحد شهد بدرا و الحديبيّة» و حدیث امثال آن که برای استوار شدن نظریه عدالت صحابه جعل شده) تردید کرده است. اما "ثعلبه" را از جمله کسانی می داند که "مسجد ضرار" را پایه ریزی کردند(6)
البته اگر این توجیه "ابن حجر" را بپذیریم نیز به نظریه عدالت صحابه خدشه وارد می شود زیرا صحابه به مسلمانان پس از "حدیبیه" نیز اطلاق می شود.

دو: "معتب بن قشیر" از انصار و از کسانی است که "بدر" و "احد" را درک کرده و حتی در "پیمان عقبه "نیز حضور داشته است(7) او از منافقین و سازندگان مسجد ضرار بوده و در روز احد گفت:« لَوْ كانَ لَنا من الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا».اگر کار ما به حق و براساس وحی خدا بود،شکست نمی خوردیم وگروهی در اینجا کشته نمی شدیم (8) البته "ابن حجر" همان طور که در مورد ثعلبه در صدد توجیه برآمده بود در مورد این شخص نیز گفته «قیل انه منافقا» (9)واژه "قیل" اشاره به ضعف این قول است. "ابن حجر" خواسته در منافق بودن وی تردید کرده باشد اما "بلاذری" نه تنها تردید نکرده بلکه هنگام نام بردن از منافقین به "معتب" رسیده و توضیح داده که معتب در روز احد گفت: اگر ما بر حق بودیم در اینجا کشته نمی شدیم. در روز احزاب نیز گفته: محمد وعده گنج های قیصر می دهد در صورتی که جرئت نداریم به "بیت الخلاء" برویم. این جز غرور نیست.

سه: یکی دیگر از انصار "ابوالغادیه" است. او در پیمان عقبه(10) و نیز صلح حدیبیه(11) حضور داشت. "ابوالغادیه" از طرفداران عثمان بود (12)و در زمان حضرت علی (علیه السلام) به معاویه پیوست و در جنگ صفین حضور یافته و "عمار بن یاسر" را به شهادت رساند.(13) شیعه و سنی از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نقل کرده اند که عمار را گروه جنایتکار می کشند(14) و به قاتل "عمار" وعده جنهم داده شده است.
هنگامی که "ابوالغادیه" نزد معاویه می رفت می گفت قاتل عمار آمده، و ابایی نداشت که داستان نحوه کشتن عمار را نقل کند. به گفته "ابن عبدالبر" از عجایب است که او خود از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)حدیث در نهی از قتل نقل کرده و خود او نیز قاتل عمار است !!!(15)
ذهبى نیز مى‌نویسد: «عن أبی الغادیة سمعت رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) یقول: قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیة». از "ابوغادیه" نقل شده است كه گفت: از رسول خدا شنیدم كه فرمود: كشنده عمار در آتش است. و این چیزى است شگفت‌آور؛ زیرا خود ابوالغادیه عمار را كشته است. (16)

"ابو الغاديه" قاتل عمار تا زمان "حجاج" زنده ماند. بر حجاج وارد شد حجاج هم او را احترام و اكرام نمود و از او پرسيد: آيا تو قاتل فرزند سميه (يعنى عمار) هستى؟ گفت آرى. حجاج گفت: هر كه بخواهد روز قيامت مردى را ببيند كه دراز دست و قوى بازو باشد به اين مرد كه قاتل "ابن سميه" است نگاه كند.
او از حجاج چيزى درخواست كرد و حجاج اجابت نكرد. او گفت: ما دنيا را براى رياست و تنعم اينها خوار و هموار ميكنيم و از همين دنيا (كه ما به آنها داده ‏ايم) چيزى به ما نمى‏ دهند و در عين حال ادعا مى‏ كند كه من روز قيامت زبردست و قوى پنجه و نيرومند خواهم بود. حجاج (شنيد و) گفت:آرى بخدا هر كه دندان او به اندازه كوه احد (بزرگ) و دوران او به اندازه دو كوه "ورقان" و "محفل" و نشيمن او در شهر (مقدس) مدينه و مسكن او "ربذه" باشد او قوى بازو و دراز دست است و با همين صفت روز قيامت خواهد بود زيرا او قاتل عمار است بخدا سوگند اگر تمام مردم روى زمين قاتل عمار باشند تمام مردم روى زمين به دوزخ خواهند افتاد.(17)

"ابن تیمیه" نیز می گوید:«کان مع معاویة بعض السابقین الأولین وإن قاتل عمار بن یاسر هو أبو الغادیة وکان ممن بایع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذکر ذلک ابن حزم وغیره»(18) همراه معاویه از سابقین اولین برخی بودند. قاتل "عمار بن یاسر ابوالغادیه" بود. او از جمله کسانی بود که با پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تحت شجره بیعت کرده بود و این را "ابن حزم" و غیره گفته اند.

عملکرد صحابه نسبت به همدیگر:
از طرف دیگر خود سابقون در "هجرت" این برداشت را از این آیات نکرده اند و گفتار و کردار آنان طوری است که رضایت دائمی خداوند را برای سابقون در هجرت قائل نیستند
شاهداول: عایشه عثمان را نعثل و کافر خطاب کرده و دستور قتل وی را صادر نمود و گفت: وَلَقَدْ كُنْتِ تَقُولِينَ: اقْتُلُوا نَعْثَلا فَقَدْ كَفَرَ(19) يعني اين پير خرفت را بكشيد » (‌كه مرادش عثمان بوده است )

شاهد دوم: آیا عمر نمی دانست که "سعد بن عباده" از سابقون انصار است و خدواند چک سفید به او داده است پس چرا در سقیفه وقتی شخصی گفت: سعد را زیر پا کشتید! عمر گفت: بکشید که او منافق است.(20)

شاهد سوم: آیا خلیفه دوم از سابقون در هجرت نبود؟یا این آیات را نشنیده بود؟ زیرا نمی دانست عاقبتش چه خواهد شد و از "حذیفه بن یمان" می پرسید: آیا من از منافقین هستم(انا من المنافقین)(21) . توضیح اینکه پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نام منافقین را به "حذیفه" گفته بود.

البته بسیاری از سابقون از مهاجرین و انصار عملکردشان طوری است که نمی توان آنان را داخل در رضایت خداوند دانست اما اهل سنت در مورد آنان بحث اجتهاد خطائی را مطرح می کنند لذا ما ابتدا به افرادی از مهاجرین و انصار اولیه می پردازیم که کفر یا ارتداد یا نفاق شان مورد قبول اهل سنت نیز باشد تا نگویند:"اجتهد اخطا". و برای این خطای در اجتهاد حتی مستحق اجر و پاداش نیز شوند!!!

لذا برداشت اهل سنت از این آیات صحیح نمی باشد البته آیه صحیح است اما فهم صحیح از آیه غیر از آن است که اهل سنت ادعا کرده اند. بلکه رضایت خداوند مشروط به ایمان و عمل صالح در تمام اوقات است و اگر کسی خلاف تقوی انجام دهد عقوبت میشود.

منابع:
1. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412،ج‏3،ص:878
2. همان، ص1809
3. أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد الجزرى(م 630)، بيروت، دار الفكر، 409،ج‏6،ص:60؛ كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417:438(چاپ‏زكار،ج‏2،ص:71) و ج11، ص192 أنساب‏الأشراف،ج‏11،ص:192، : الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410،ج‏8،ص:77
4. الاستيعاب،ج‏1،ص:210
5.أسدالغابة،ج‏1،ص:285
6.الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415لإصابة،ج‏1،ص:516
7 الاستيعاب،ج‏3،ص:1430؛ أسدالغابة،ج‏4،ص:449
8 أنساب‏ الأشراف،ج‏1،ص:276(چاپ ‏زكار،ج‏1،ص:327)
9الإصابة،ج‏6،ص:138
10. أسدالغابة،ج‏5،ص:237؛ تاريخ‏الإسلام،ج‏4،ص:135
11.كتاب المحبر، ابو جعفر محمد بن حبيب بن امية الهاشمى البغدادي(م 245)، تحقيق ايلزة ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديدة، بى تا،ص:295
12.أسدالغابة،ج‏5،ص:237
13.الاستيعاب،ج‏3،ص:1139؛ الاستيعاب،ج‏4،ص:1725؛ أسدالغابة،ج‏3،ص:632؛ تاريخ‏الإسلام،ج‏4،ص:135
14.أسدالغابة،ج‏3،ص:632
15.بخاری، صحیح البخاری، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، چاپ دوم، 1407، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، الاستيعاب،ج‏4،ص:1725؛ أسدالغابة،ج‏5،ص:237
16.ذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال،تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م، ج 2، ص 236،
17.أسدالغابة،ج‏5،ص:237
18. ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، تحقیق د. محمد رشاد سالم، مؤسسة قرطبة، چاپ اول،1406ق،ج6، ص333
19. طبری، تاريخ الطبی، محمد بن جرير، دار التراث، بيروت، چاپ دوم، 1387ق، ج4 ص459؛ ابن اثیر، النهاية في غريب الحديث والأثر، المكتبة العلمية، بيروت، 1399ق، ج5 ص80
20. تاريخ ‏الطبري،ج‏3،ص:223
21. ذهبی، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 413،ج‏3،ص:494


موضوع قفل شده است