ميثم تمار !!
تبهای اولیه
ميثم تمار
ميثم بن يحيي تمّار، غلام زني از بني اسد و عجميتبار بود. امير مؤمنان علي عليه السلام او را خريد و آزاد ساخت. ميثم از خواص اصحاب و از ياران و شيعيان به حق آن حضرت به شمار ميآمد.
او به مقدار قابليت و ظرفيت خويش از محضر امام علي عليه السلام علم آموخت و آن حضرت او را بر برخي از اخبار غيبي و اسرار نهان آگاه ساخت تا جايي که ابن عباس از محضر ميثم استفاده ميکرد.
نقل است که امير مومنان عليه السلام چگونگي کشته شدن ميثم را پيشگويي و به وي فرمود: تو را بعد از من دستگير ميکنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بيني و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگين خواهد ساخت.
آن گاه امام درختي را که بر اّن ميثم را بر دار خواهند کشيد به او نشان داد و فرمود: تو در آخرت با من خواهي بود. پس از شهادت اميرالمومنين عليه السلام ميثم پيوسته به نزد آن درخت ميآمد و نماز ميگزارد.
ميثم در سال آخر عمر خويش به بيت الله الحرام و سپس به مدينه رفت و در آن جا به ديدار ام المومنين ام سلمه شتافت و از احوال امام حسين عليه السلام پرس و جو کرد. ام سلمه به وي گفت: بسيار ميشنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم سفارش تو را به اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمود. امام حسين عليه السلام نيز تو را بسيار ياد ميکند.
ميثم به کوفه بازگشت و در همان سال، يعني آخر سال 60 هجري، ده روز قبل از ورود امام حسين عليه السلام به عراق، توسط عبيدالله بن زياد ملعون دستگير شد و به همان نحوي که امام علي عليه السلام خبر داده بود به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.
فضائل ميثم
بزرگترين فضيلتيک انسان، همان ايمان و علم و تقواست که در ميثم نيز وجود داشت.اما اضافه بر اينها، گاهي برجستگيهاي خاصي در شخصيتيک مؤمن متقي وجود دارد که او را نسبتبه ديگران، برتر ميسازد. در اين بخش، اشارهاي کوتاه به بعضي از اين صفات ارزنده و امتيازات و فضايل خاص ميثم ميشود:
سخنوري
ميثم، بياني رسا داشت و در نطق و سخن، توانا و فصيح بود. سخنوري ميثم تمار را از اين واقعه که نقل ميشود ميتوان دريافت:
در بازار، ميثم، رئيس صنف ميوهفروشان بود. هرگاه قرار بود در جايي و نزد کسي و يا موقعيت مهمي، سخني گفته شود از ميثم تمار ميخواستند که سخنگويشان باشد. گروهي از بازاريان نزد ميثم رفتند تا باهم به عنوان شکايت از حاکم و عامل بازار، پيش «ابن زياد» بروند که والي شهر کوفه بود. در اين برخورد و ديدار با ابنزياد ميثم بود که به نمايندگي از ديگران با رشادت به سزايي سخن گفت. خود ميثم در باره اين ديدار و سخنها ميگويد:
ابن زياد، با شنيدن گفتارم به شگفتي افتاد و در سکوت فرورفت.
همين بيان صريح و حقگويي آشکار باعثشد که از ميثم کينهاي در دل ابن زياد بماند.
راوي حديث در صدر اسلام
با آن استعداد خاص و موقعيتخوبي که ميثم داشت، احاديث زيادي از علي(ع) شنيده بود، و آن گونه که از گفتههاي پسرش بر ميآيد، حتي کتابي که مجموعهاي از احاديثبود تاليف کرده است، ليکن متاسفانه از نوشتههاي او چيزي باقي نماند و راويان ديگر هم به خاطر درک نکردن موقعيت و اهميت آن به نقل از وي نپرداختند و بيشتر آنها از دسترس دور ماند. فقط اندکي از روايات ميثم در کتابهاي حديث نقل شده است. پسرانش يعقوب و صالح از نوشتههاي او روايت نقل ميکردند.
خبر مرگ معاويه بن ابو سفيان
ابو خالد، به صالح، فرزند ميثم خبر داد که: روز جمعهاي با پدرت در شط فرات به کشتي نشسته بوديم که ناگهان باد سختي
محفوظ بمانيد. اين باد، «عاصف» است و خبر مرگ معاويه را ميدهد که هماکنون مرد.
يک هفته بعد، قاصدي از شام آمد. با او ملاقات کردم و اخبار را از او پرسيدم، گفت: مردم در امن و امان به سر ميبرند، معاويه فوت کرده ومردم با فرزندش يزيد، بيعت کردهاند.گفتم: مرگ معاويه در چه روزي واقع شد؟ گفت: روز جمعه گذشته.
.
ج - قيام مختار پس از شهادت حضرت مسلم در کوفه، ابن زياد حاکمکوفه، ميثم و مختار و جمعي ديگر را دستگير و زنداني کرد. ميثم تمار به مختار گفت: تو از زندان رها ميشوي و بهخونخواهي حسينبن علي(ع) قيام خواهي کرد و همين شخص را -ابن زياد - که ما را ميکشد، خواهي کشت.
ابن زياد مختار را از زندان، طلبيد تا او را به قتل برساند که در همين اثنا قاصدي از سوي يزيد همراه نامهاي فرارسيد که در آن نامه، دستور آزاد کردن مختار بود. او هم طبق دستور، مختار را رها کرد و ميثم را به دار آويخت.
خبراز واقعه کربلا
زني به نام «جبله مکي» نقل ميکند که از ميثم تمار شنيدم که ميگفت: اين امت، پسر دختر پيامبرشان را در دهم محرم ميکشند و دشمنان خدا اين روز را مبارک ميدانند. اين واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. اين، داستاني است که مولايم اميرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است که بر حسين(ع) همه چيز خواهد گريست، حتي حيوانات بيابان و دريا و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و آدميان و اجنه مؤمن و همه و همه....
آن گاه ميثم گفت: اي جبله! بدان که حسينبن علي(ع) سرور شهيدان در قيامت است و يارانش بر شهيدان ديگر برتري دارند. اي جبله! هرگاه به خورشيد نگاه کردي و ديدي که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سيدالشهدا کشته شدهاست.
جبله ميگويد: يک روز از خانه بيرون آمدم. ديدم خورشيد بر ديوارها ميتابد، همچون پارچههاي رنگآميزي شده که به سرخي مي زد. صيحه کشيده و گريه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسينبن علي(ع) کشته شد!....
مزار شهيد
مدتي پيکر پاک و مطهر ميثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زياد براي اهانتبيشتر به ميثم اجازه نداد که بدنمقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند; به علاوه ميخواستبا استمرار اين صحنه، زهر چشم بيشتري از مردمبگيرد و به آنان بفهماند که سزاي مدافعان و پيروانعلي(ع) چنين است، ولي غافل از آن بود که شهيد، حتي پس از شهادتش هم، راه نشان ميدهد، الهام ميبخشد، اميد ميآفريند و مايه ترس و تزلزل حکومتهاي جور و ستم است، او اولين مسلماني بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.
هفت تن از مسلمانان غيور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، اين صحنه را نتوانستند تحمل کنند که ميثم شهيد، همچنان بالاي دار بماند; با هم، همپيمان شدند تا پيکر شهيد را برداشته و به خاک بسپارند. براي غافل ساختن ماموراني که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبيري انديشيدند و نقشه را به اين صورت عملي ساختند که: شبانه در نزديکيهاي آن محل، آتشي افروختند و تعدادي از آنان بر سر آن آتش ايستادند.
نگهبانان، براي گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالي که چند نفر ديگر از دوستان شهيد، براي نجات پيکر مقدس «ميثم» از آتش دور شده بودند. طبيعتا، ماموران که در روشنايي آتش ايستاده بودند، چشمشان صحنه تاريک محل دار را نميديد. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبي که خشک شده بود دفن نمودند.
صبح شد. ماموران جنازه را بر دار نديدند; خبر به «ابنزياد» رسيد. ابن زياد ميدانست که مدفن او مزار هواداران علي(ع) خواهد شد. از اين رو جمع انبوهي را براي يافتن جنازه ميثم، مامور تفتيش و جستجوي وسيع منطقه ساخت، ولي آنان هرچه گشتند، اثري از جنازه نيافتند و مايوس گشتند.
اينک مزار شهيد يک مشهد است و به شهادت ايستاده است. گواه پيروزي حق و شاهد رسوايي و نابودي باطل است. در سرزمين عراق در محلي ميان نجف اشرف و کوفه، بارگاهي است که مدفن «ميثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام ميثم به عنوان يار و مصاحب علي - عليه السلام نوشته شده است.
«ميثم» يکپارچه تلاش و اشتياق بود. در راه تثبيتحق و روشن نگاهداشتن مشعل حق و ارزشهاي اصيلي که به خاموشي ميگراييد، جان بر کف و شهادتطلب بود. او با وارستگي و ايماني استوار و جهادي پايدار، رهروي راستين در مسير حق بود; مجاهدي سرشار از اخلاص و تجسمي والا از عقيده و جهاد بود.
سزاوار است که جويندگان حق و پويندگان راه پاکي که ميثم به انجام رسانيد، به آن يگانه اقتدا کنند و در انديشه و کردار و در فکر و عمل، گام، جاي گام او بگذارند.که او «اسوه» بود.
و پيروي از اسوههاي کمال، وظيفه کمال جويان است.
شهيدان، اينگونه در تداوم راهشان توسط پيروان وفادار، به حيات جاويد ميرسند.
سلام خدا و فرشتگان وپاکان بر «ميثم تمار»، که هنوز هم چراغي روشن بر سر راه انسانيت است، نور ميدهد و «راه» مينمايد.
.