جمع بندی اثبات وجود پیامبران و امامان از طریق عقلی

تب‌های اولیه

50 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات وجود پیامبران و امامان از طریق عقلی

سلام
می خواستم به کسی که خدا بهش ثابت شده پیامبر و امامان رو ثابت کنم
البته از لحاظ عقلی نه از طریق آیات ، چون این شخص فقط خدا رو قبول داره .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

Night;816153 نوشت:
سلام
می خواستم به کسی که خدا بهش ثابت شده پیامبر و امامان رو ثابت کنم
البته از لحاظ عقلی نه از طریق آیات ، چون این شخص فقط خدا رو قبول داره .

سلام و ادب@};-

در باب ضرورت بعثت و اثبات نبوت عامه و ضرورت امامت امامان، در این مجال، مختصراً به چند اصل عقلی اکتفا می کنیم و در پست های بعدی کمی مفصل تر وارد بحث می شویم:

بدیهی است که موضوع «وحی و نبوت» و «امامت» پس از شناخت و اعتقاد به توحید مطرح است و اگر برای کسی وجود خداوند متعال به اثبات نرسیده باشد، بحث با او در مورد فرستاده‌ی خدا معنا و مفهومی ندارد و بی‌مورد است.

قبل از هر چیز با چند مقدمه بحث را آغاز می کنیم:

اولاً در مباحث خداشناسی ثابت است که خداوند حکیم است و حکیم هیچگاه کار عبث و بیهوده نمی کند. چگونه می شود خداوند حکیم انسان را با توجه به اقتضائات خاص و کمال جو بیافریند، لکن لوازم درونی و بیرونی برای دستیابی به کمال را در اختیار وی قرار ندهد.! یا این لوازم را ناقص و نارسا بدو عطا کرده و از وی انتظار رسیدن به کمال داشته باشد.! بعنوان مثال، از انسان بخواهد که صرفا به مدد عقل و فطرت (علیرغم محدودیتها و موانعی که دارند) راه کمال را در پیش گیرد. در حالیکه برای رفع محدودیتها و موانع حجتهای درونی (عقل و فطرت) ضرورت ایجاب می کرد که حجتهای بیرونی (پیامبر و امام) را نیز برای هدایت و دستگیری بشر در سیر کمالی ضمیمه و ارسال کند. حتی یک نگاه به جهان آفرینش کافی است که این حقیقت را به ما بیاموزد که آفریدگار جهان برای رساندن هر موجودی به کمال ممکن خود، هر گونه وسایل لازم را در اختیار او گذارده و در این زمینه کوچکترین مضایقه ای نداشته است. نه تنها وسایل ضروری، بلکه از کمکهایی که ضرورت چندانی ندارد ولی بهر حال مفید است مضایقه ننموده است. مثلاً اگر پرندگان را برای پرواز آفریده، نه تنها بال قوی بلکه اندام قوی که پروز را سهل و آسان کرده به آنها داده. و اگر چشم را برای مشاهده مناظر مختلف به انسان داده، علاوه بر اعضای ضروری، مژه را که از ورود پرد و غبار جلوگیری می کند بخشیده؛ غده های چربی را آفریده تا لبه آنها دائماً نرم باشد و چشما را با غده های اشک مجهز ساخته تا سطح چشم دائماً مرطوب باشد و حرکت پلکها را تسهیل کند و قس علیهذا ...

از این نمونه ها در تمام جهان آفرینش بسیار به چشم می خورد ... حال این سؤال پیش می آید که آیا آفریدگاری که در آفرینش تکوینی عالم، این اندازه وسایل پیشرفت و تکامل را در اختیار هر موجودی نهاده، ممکن است موضوع فرستادن انبیاء را، که مهمترین نقش را در تکامل نوع بشر و اهداف حیات او در جنبه های مادی و معنوی دارد نادیده گرفته باشد و جامعه انسانی را از این موهبت عظیم محروم سازد. شیخ الرئیس بوعلی سینا در کتاب شفاء در عباراتی کوتاه به همین معنا اشاره کرده و احتیاج انسان به بعثت پیامبران را برای تحصیل کمالات و بقاء نوع خود، را از روئیدن موهای مژه، ابرو و فرورفتگی کف پا بیشتر دانسته است.(1) گرچه قبل از بوعلی سینا، هشام بن حکم شاگرد معروف مکتب امام صادق (ع)، این استدلال عقلی را بصورت دیگری برای "عمرو بن عبید" دانشمند معروف اهل سنت تشریح کرده که خلاصه اشض چنین است: آیا باور کردنی است که برای کشور کوچک تن، مغز متفکری لازم باشد که حواس گوناگون برای انجام وظائف خود از او کمک بگیرند و خطاهای خود را با آن اصلاح کنند ولی برای مجموعه ی پیکر جهان انسانیت، مغز متفکری لازم نباشد که انسانها در پیچ و خم راه زندگی از تعلیمات او الهام بگیرند و اشتباهات خود را بوسیله او اصلاح کنند.؟!(2)

و اینها همه در حالی است که در نقص و ضعف و ناتوانی و محدودیتهای عقل و علم و حجابهای پیش روی فطرت، همین بس که یافته های عقلانی و علمی که توسط عقلا و دانشمندان حاصل شده در برابر دست نایافته ها بسیار ناچیز و غیرقابل اعتناست، ضمن آنکه اختلافات بین عقلا و دانشمندان، حتی در یک موضوع واحد و مشخص و حتی بین پیروان یک مکتب نیز گواه محدودیت و ضعف عقل برای راهگشایی بشر به سوی کمال و سعادت است. کمااینکه پیروان مکتب اسلام در باب توحید، نبوت، معاد، اخلاق و احکام عملی، نظرات مختلف و متفاوتی دارند، اختلافات با سایر مکاتب که جای خویش دارد. گذشته از این، موانع و حجابهایی که بدلایل مختلف، فطرتهای بشر را تیره و تار نموده نیز، موجب شده تا عموم بشر از هدایتهای فطری محروم باشند و تنها افراد معدودی که راه پاکی و نورانیت را پیشه کرده اند از هدایتهای فطری برخوردارند. مأموریت دین الهی هدایت و سعادت عموم بشریت است و اگر خداوند پیامبران الهی را برای ارسال قوانین و پیامهای الهی و امامان و برگزیدگان را برای تتمیم و تکمیل راه انبیاء نمی فرستاد، تنها عده معدود و اندکی از طریق نور عقل و فطرت راه هدایت را می یافتند و اکثریت به راه ضلالت و گمراهی کشانیده می شدند ضمن آنکه اتمام حجتی در کار نبود و شائبه عبث بودن خلقت تقویت می گشت.

ثانیاً آفرینش ویژه انسان بگونه ایست که بدلیل محدودیتها و موانعی که از درون و بیرون مزاحم اند نمی تواند به تنهایی چرخ زندگی خویش را بدرستی و در جهت هدف آفرینش بچرخاند بلکه به همکاری و تعاون همنوعانش و و جود قوانین صحیح و مترقی نیازمند می باشد. باصطلاح، مدنی و اجتماعی آفریده شده ناچار است به حالت اجتماعی زندگی کند. ناگفته پیداست که تزاحم در منافع و حصول اختلاف، از ثمرات زندگی اجتماعی است زیرا هر فردی از افراد اجتماع، جدیت می کند که تا سر حد قدرت و توانایی از منافع محدود مادی برخوردار گردد و موانع وصول به مقصد را از پیش پای خود برطرف سازد، در صورتی که دیگران نیز در صدد رسیدن به همین مقصد می باشند. از این جهت است که تزاحم در منافع و تجاوز و تعدی به حقوق همدیگر پیش آمد می کند. از این رهگذر است که وجود قانون برای اداره اجتماع ضروری می گردد تا به برکت وجود قانون حقوق افراد محفوظ بماند و از تجاوز زورمندان جلوگیری شود و اختلاف و اختلال مرتفع گردد. لذا می توان گفت که: وجود قوانین، بهترین گنجی است که بشریت تاکنون بدان راه یافته است و می توان حدس زد که: بشر از همان اوائل تشکیلات اجتماعی خویش، کم و بیش، از وجود قانون برخوردار بوده و همواره بدان احترام می گذاشته است.

اما مهمتر از اصل ضرورت وجود قانون، این مطلب است که کدام قانون؟ و چه کسی صلاحیت قانونگذاری دارد؟ آیا هر قانونی می تواند در راستای هدف آفرینش یعنی رسیدن به کمال و سعادت باشد؟ و آیا هر کسی صلاحیت قانونگذاری برای بشر را دارد؟ بی شک نه هر قانونی شایستگی این مهم را دارد بلکه باید قوانین، کاملاً با نیازهای حقیقی بشر منطبق باشد و منشأ صدور این قوانین علاوه بر بی نیازی مطلق خویش، باید به نیازهای بشر بطور کامل واقف باشد. بنابر این، قانونگذار باید دو شرط را واجد باشد: اول اینکه بی نیاز مطلق باشد تا بدنبال لحاظ سود و زیان و منافع شخصی خود و اطرافیان خود نباشد. و دوم اینکه به همه نیازهای درونی و بیرونی مخلوقات و بویژه انسان اشراف کامل داشته باشد.

بررسی این شرایط ما را به خالق هستی بخش یعنی خدای متعال رهنمون می کند، از اینرو قوانین خداوند برای بشر لازم الاتباع و فائده بخش است نه هر قانونی! اینجا پای دین الهی به میان می آید یعنی همان مجموعه قوانین و دستورالعمل های وحیانی که خداوند برای سعادت و کمال بشر از طریق پیامبران ارسال می کند. اینجاست که ضرورت بعثت راهنمایان و هادیان الهی یعنی پیامبران و امامان برای رساندن قوانین خالق به بشر ثابت می شود.

ثالثاً: راه سومی برای تحلیل منطقی مسأله ضرورت بعثت انبیاء وجود دارد و آن مسأله تربیت انسان است، هدفی که جزو اهداف اصلی خلقت و برنامه های حکیمانه خدای متعال است. این مسأله بیش از آنکه جنبه علمی داشته باشد جنبه عملی دارد. فلذا مربی در صورتی در کار خود موفق می شود که در کنار آموزشهای لازم بتواند عملاً الگوی کاملی برای تعلیمات خود باشد و با صفات و اخلاق و اعمال خود، تمام مسائل تربیتی را نشان دهد و این در صورتی ممکن است که خداوند پیامبرانی از جنس بشر را بصورت الگوها و اسوه هائی عملی برگزیده باشد. هنگامی که پیامبران و امامان معصوم (ع) از جنس بشر با دستورات جامع الهی به سوی بشر آیند و این دستورات را بطور عملی ارائه کنند و با تقوی و راستی و درستی خویش، فضائل الهی را نشان دهند، دیگر حجت بر بشریت تمام شده و هیچکس نمی تواند عذر و بهانه ای در برای خدای خویش داشته باشد و قطعاً انسانها زمینه های مستعدی برای جذب و جلب این صفات پیدا می کنند.(3)

همه آنچه در این فرصت به اجمال گفتیم؛ گوشه هایی از دلایل عقلی بعثت انبیا و ضرورت ارسال رسل و جانشینان بر حق ایشان از امامان معصوم (ع) بود که ان شاء الله در پستهای بعد به نکات بیشتر و مفصل تری اشاره خواهیم کرد.

موفق باشید ...@};-

پاورقی________________________________________________
1. ابن سینا، شفاء، الهیات مقال دهم فصل دوم، ص 441، بنقل از پیام قرآن، جلد هفتم، ص 46، با تغییر و تصرف.
2. اصول کافی، ج اول (کتاب الحجه باب الاضطرار الی الحجه، حدیث 3، ص 169، بنقل از پیام قرآن، همان، با تغییر و تصرف.
3. پیام قرآن، ج 7، ص47، با تغییر و تصرف.

ممنون از جوابتون

تقریبا میشه گفت کل جوابتون این بود که اهداف پیامبران و امامان رساندن انسان به کمال هست ، چرا خدا انسان رو کامل خلق نکرد که بخواد به سوی کمال هدایتش کنه؟

مشکور;816522 نوشت:
اولاً در مباحث خداشناسی ثابت است که خداوند حکیم است و حکیم هیچگاه کار عبث و بیهوده نمی کند. چگونه می شود خداوند حکیم انسان را با توجه به اقتضائات خاص و کمال جو بیافریند، لکن لوازم درونی و بیرونی برای دستیابی به کمال را در اختیار وی قرار ندهد.!

سلام.حالا سوال می شود چگونه خداوند حکیم انسان هایی خاص و کمال جو آفریده در طول تاریخ لکن لوازم بیرونی برای دستیابی به کمال را در اختیار آنها قرار نداده؟ادعا ندارید که همواره در طول تاریخ بر هر قوم و قبیله ای پیامبرانی آمده اند؟

سلام استاد مشکور گرامی

مشکل استدلال فوق این است که مقدماتش حتی مورد تایید علمای اسلامی هم نیست. علمای اسلامی قبول ندارند که عدم دسترسی به دین، با حکمت، هدایتگری یا قدرت خدا در تضاد باشه.

می دانیم که در خیلی از زمانها و مکانها، به خاطر موانع جغرافیایی و زبانی دسترسی به کتب آسمانی وجود نداشته. در حال حاضر هم چنین دسترسی در همه جای کره زمین وجود نداره. اما آیا این عدم دسترسی با کمال خدا در تضاده؟ علمای اسلامی در این زمینه یک بحثی دارند تحت عنوان "جاهل قاصر و جاهل مقصر". می گویند لازمه حکمت خدا این نیست که تمام اطلاعات لازم جهت پیشرفت را در اختیار فرد بگذارد، بلکه لازمه اش این است که خدا از انسان به همان اندازه که هدایت شده توقع داشته باشد.

اشاره فرمودید که عقل برای یافتن راه کافی نیست و نشانه اش این است که قانونگذارانی که بر اساس عقل نظر می دهند، با یکدیگر هم عقیده نیستند. خب این اختلاف نظرها در فقه هم وجود داره.

نقل قول:
سلام.حالا سوال می شود چگونه خداوند حکیم انسان هایی خاص و کمال جو آفریده در طول تاریخ لکن بیرونی برای دستیابی به کمال را در اختیار آنها قرار نداده؟ادعا ندارید که همواره در طول تاریخ بر هر قوم و قبیله ای پیامبرانی آمده اند؟

یه مثال بزنم خدمتتون:

قوم آزتک در آمریکای جنوبی، رسم و رسوماتی از جمله قربانی کردن انسان داشته اند و بنابراین نیازمند هدایت بوده اند. اما اگر تصور کنیم که در 1400 سال اخیر بر ایشان پیامبری نازل شده است، با اعتقاد به ختم نبوت در تضاد خواهد بود.

Night;816789 نوشت:
ممنون از جوابتون

تقریبا میشه گفت کل جوابتون این بود که اهداف پیامبران و امامان رساندن انسان به کمال هست ، چرا خدا انسان رو کامل خلق نکرد که بخواد به سوی کمال هدایتش کنه؟


سلام و تشکر@};-

بله می توان همه هدف از خلقت و نیز به تبع آن مجموعه اهداف پیامبران و امامان را در رساندن انسان به کمال و سعادت که همان وصال حقتعالی است خلاصه کرد. اما در پاسخ به اینکه گفتید اگر چنین است چرا خداوند از همان ابتدا انسان را کامل نیافرید گفتنی است: گفتیم فلسفه آفرینش بندگی است یعنی جن و انس تلاش کنند خود به کمال برسند نه اینکه بطور قهری و تکوینی و بواسطه یک قدرت جبری به کمال برسند. از انجاییکه دنیا دار امتحان است لازمه آن اینست که خود انسان با بهره گیری از استعدادها، توانایی ها و طرفیتها و قرار گرفتن در دوراهی ها خودش انتخاب کند تا ارزش کارش نمایان شود و سره از ناسره و سعید از شقی جدا شوند. اگر همه چیز بصورت جبری بود و خداوند از همان آغاز همه چیز را کامل و تمام می آفرید، رسیدن به نقطه پایان یعنی وصال و قرب الهی و دریافت پاداش و ثواب چه ارزشی داشت. اصولاً با چنین فرضی اصل خلقت، فلسفه پاداش و جزا و ... عبث و بیهوده و خلاف فرض اصلی بحث توحید بود که گفتیم خداوند حکیم است و حکیم کار عبث و بیهوده نمی کند.

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;816793 نوشت:
سلام.حالا سوال می شود چگونه خداوند حکیم انسان هایی خاص و کمال جو آفریده در طول تاریخ لکن لوازم بیرونی برای دستیابی به کمال را در اختیار آنها قرار نداده؟ادعا ندارید که همواره در طول تاریخ بر هر قوم و قبیله ای پیامبرانی آمده اند؟

سلام و ادب@};-

در پاسخ سوال اولتان گفتنی است: ما به حکم عقل و بر اساس اصول خداشناسی و صفات حکمت و عدل و قدرت الهی و باستناد نقل آیات و روایات که در ادامه ذکر خواهیم کرد معتقدیم خداوند اسباب هدایت بیرونی را برای بشریت فراهم ساخته، بفرمایید شما با چه مبنا و استدلالی می گویید خداوند لوازم بیرونی برای دستیابی بشر به کمال را در اختیار آنها قرار نداده است؟؟؟

در پاسخ سؤال دوم گفتنی است:

اولا: دليل و شاهدى وجود ندارد كه اثبات كند ساير مناطق جهان از نعمت پيامبر بى بهره بوده اند. شمار بالاى پيامبران در منطقه ى خاور ميانه، دليل بر نبودن پيامبر در سرزمين هاى ديگر نيست. خداوند 124 هزار پيامبر براى بشر فرستاده است[1] و ما تنها نام و سرگذشت برخى از آن ها را مى دانيم[2]؛ چه بسا مناطق ديگر نيز داراى پيامبر بوده اند، ولى ما از آن ها آگاهى نداشته باشيم.

ثانياً: بر فرض كه دليلى بر وجود پيامبران در ساير مناطق وجود نداشته باشد، ولى نبودن دليل، نبودن آن ها را اثبات نمى كند. (عدم الدليل "يا عدم الوجدان" لا يدل على عدم الوجود).

ثالثاً: آنچه از روايات و كتب تاريخى به دست مى آيد، نشان عدم انحصار پيامبران در بعض سرزمين هاى خاص مى باشد؛ براى مثال ايران خاستگاه ظهور پيامبران متعددى بوده است كه امروزه قبور برخى از آن ها زيارتگاه مؤمنان است؛ از جمله: مزار حضرت شعيا(عليه السلام) در كنار قبر امامزاده اسماعيل در اصفهان، در اولين مسجدى كه در آن شهر ساخته شده است؛ قبر يوشع(عليه السلام) در اصفهان؛ مزار دانيال(عليه السلام) در شوش خوزستان؛ مزار باقر روبن ـ فرزند يعقوب(عليه السلام) ـ در شمال شهر خرمشهر؛ مزار سه پيامبر در شهر قزوين، از جمله پسر لقمان(عليه السلام)؛ قبر حضرت ارميا در ميامى (در مسير مشهد)؛ قبر قيدار ـ فرزند اسماعيل(عليه السلام) ـ در جنوب زنجان در روستاى قيدار؛ قبر شموئيل(عليه السلام) در ده فرسخى ساوه؛ مزار حيقوق(عليه السلام)در تويسركان[3]. و يا رسالت حضرت هود (ع) كه افزون بر سرزمين حجاز و عراق، شامل هند و ايران نيز بوده است[4]، و يا ذوالكفل كه در سرزمين روم هدايتگر مردم بوده و در همان جا وفات كرده است[5]. موارد ياد شده كه براى نمونه ذكر شد، بيانگر آن است كه آگاهى هاى ما از خاستگاه ظهور پيامبران بسيار اندك است: «و ما اوتيتم من العلم الا قليلا[6]؛ و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است.»

رابعاً: از قرآن استفاده مى شود كه خداوند براى هر قوم و ملتى، پيامبر و هادى فرستاده است: (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْم هاد)؛[7] (اى پيامبر!) تو تنها بيم دهنده اى، و براى هر گروهى هدايت كننده اى است. اين آيه ى شريف به صراحت اعلام مى كند كه هيچ قومى بر روى كره ى زمين از نعمت نبوت و هدايت الهى محروم نبوده و نخواهد بود. علامه طباطبایی می فرماید: این که فرمود «لقد بعثنا فی کل أمة رسولا» اشاره است به این که مساله بعثت رسول، امرى است که اختصاص به امتى ندارد، بلکه سنتى است که در تمامى مردم و همه اقوام جریان مى یابد، و ملاکش هم احتیاج است، و خدا به حاجت بندگان خود واقف است.

خامساً: دليل هايى كه ضرورت وجود پيامبران را براى انسان ها به اثبات مى رساند، دليل هايى عقلى و غير قابل تخصيص هستند؛ از اين رو نمى توان ضرورت وجود پيامبران را ويژه ى منطقه اى خاص دانست و مناطق ديگر را مشمول آن دليل ها ندانست.

بنابراين، آنچه از حکم عقل و نقل (از جمله قرآن و روايات) به دست مى آيد، آن است كه پيامبران در تمامى سرزمين هايى كه محل سكونت انسان ها و تشكيل جوامع بشرى بوده است، حضور داشته و همه ى آن ها در راستاى تحقق هدف خلقت انسان، به وظيفه ى الهى خود عمل مى كرده اند. آنچه گفته شد، ضرورت هدايت نبوى را براى انسان ها بيان مى كند، ولى بايد توجه داشت كه تحقق اين هدايت، به وجود پيامبران صاحب كتاب و شريعت مستقل، در تمامى مناطق جهان وابسته نيست؛ از اين رو مانعى ندارد كه اين دسته از پيامبران كه اولواالعزم هستند، تنها در يك منطقه (خاور ميانه) مبعوث شده باشند و پيامبران تبليغى كه مروج دين پيامبر پيش از خود بوده اند، از سوى خداوند در مناطق مختلف جهان به هدايت مردم پرداخته باشند. گذشته از اینها خداوند در قرآن یکی از شرایط ایمان را بعد از ایمان به خدا و ملائکه و کتب، ایمان به رسالت همۀ پیامبران بر می شمارد. (آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون، کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله ...)، [8] بر طبق آنچه از طریق روایات به ما رسیده خداوند 124000 پیامبر برای هدایت و انذار بشر ارسال کرده و به حکم آیات قرآن، خداوند هیچ قوم و ملتی را بدون انذار کننده نگذاشته و این مطلب به حکم عقل و نقل موافق حکمت و عدل الهی و قاعدۀ لطف است. به عبارتی اگر خداوند امت هائی را بدون رسول و انذار رها کرده باشد نقض غرض کرده و چون حکمت و عدل الهی در جای خویش ثابت شده، نقض غرض در اراده و افعال الهی راه ندارد از اینرو هیچ قوم و ملتی بدون رسول و انذارکننده نبوده است. نتیجه ای که می توان از این بحث گرفت اینکه اگر بدون علم و یقین، و تنها بر اساس گمان و صرف یکسری اطلاعات ظاهری، وجود پیامبران در اقوام گذشته و دور دست را انکار کنیم، نه تنها مخالف حکم عقل و نقل رأی صادر نموده ایم بلکه چه بسا ناخواسته در دام شبهات گرفتار امده و یکی از شرایط ایمان، یعنی ایمان به ارسال رسل و پیامبران الهی (124000 پیامبر) را از دست داده ایم. لذا چون اطلاعات کافی تاریخی در خصوص تاریخ انبیاء نداریم، بهتر است از یکسو به حکم عقلی حکمت و عدل و قاعدۀ لطف الهی و از سوی دیگر به حکم نقل (آیات و روایات) اعتماد کنیم.

مطالعه این تایپیک نیز خالی از فایده نیست: http://www.askdin.com/showthread.php?t=45389

موفق باشید ...@};-

پاورقی______________________________________ _____
[1]. بنابر ديدگاه مشهور نزد علماى اسلام، مراجعه شود به مقاله ى «تعداد پيامبران»، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم.
[2]. خداوند ـ در قرآن مجيد ـ مى فرمايد: «ورسلا قد قصصنا هم عليك من قبل و رسلا لم نقصصهم عليك؛ و پيش از اين داستان پيامبرانى را بر تو گفتيم و شرح حال پيامبرانى را بر تو نگفتيم» (نساء، 164).
[3]. تاريخ انبيا از آدم تا خاتم، ص563.
[4]. همان، ص 191.
[5]. همان، ص569.
[6]. اسراء، 85.
[7]. رعد، 7.
[8]. بقره، 285.

مشکور;817177 نوشت:
در پاسخ سوال اولتان گفتنی است: ما به حکم عقل و بر اساس اصول خداشناسی و صفات حکمت و عدل و قدرت الهی و باستناد نقل آیات و روایات که در ادامه ذکر خواهیم کرد معتقدیم خداوند اسباب هدایت بیرونی را برای بشریت فراهم ساخته، بفرمایید شما با چه مبنا و استدلالی می گویید خداوند لوازم بیرونی برای دستیابی بشر به کمال را در اختیار آنها قرار نداده است؟؟؟

سلام مجدد.خوب شما یعنی می فرمایید در طول تاریخ خدا بر هر قوم و قبیله ای پیامبر فرستاده و لوازم بیرونی که پیامبر باشد را برای آنها مهیا کرده است؟؟حرف شما این است دیگر؟در پاسخ به سوال دوم هم که فرمودید گویا بر این امر اسرار دارید که بله خدا بر هر قوم و قبیله ای پیامبر فرستاده.ولی استاد گرامی، من فکر می کنم.تقریبا مشهود است و واضح است که بسیار قوم ها و قبیله ها بی پیامبر بودند.یعنی شما می خواهید همچین حقیقتی را کتمان کنید؟یعنی شما می فرمایید در هیچ برهه تاریخی و هیچ دوره و زمانه ای اقوام و ملل بی پیامبر نبوده اند؟؟؟
والا بنده هرچند تاریخ خوانده ام تا حدی، ولی الان حضور ذهن ندارم که آدرس بدهم.ولی به طور مثال، آثار فلاسفه بزرگ یونان، افلاطون، ارسطو و امثال اینها را بررسی می کنیم، نشان و اثری از پیامبری که بر آنها رسیده، می بینیم؟نشانی از وحی الهی در آثار آنها می بینیم؟بنده خدا ها چه مقدار به سر و کله هم زده اند که دنیا را توصیف کنند، خدایی هست یا نیست را برایش جوابی داشته باشند...ولی اثری از پیامبر می بینید؟جایی ارسطو گفته پیامبر خدا اینگونه اظهار نظر می کند؟استاد گرامی، همین حالا اقوامی در آفریقا هستند که رسمشان این است که برهنه و لخت مادر زداده زندگی می کنند.از بچه تا پیرمرد...آن قوم برهنه یعنی شما می فرمایید پیامبر داشته، کی؟کجا؟یعنی همواره پیامبرانی بر آن قوم برهنه پوش نازل شده؟؟استاد دیگر نمی شود که این حقیقت به وضوح روشن را کتمان کرد که بر همه اقوام در طول تاریخ و برهه های زمانی مختلف پیامبر نیامده.این حقیقت روشن را شما چطور می توانید کتمان کنید؟

سعدی شیرازی;816831 نوشت:
سلام استاد مشکور گرامی

مشکل استدلال فوق این است که مقدماتش حتی مورد تایید علمای اسلامی هم نیست. علمای اسلامی قبول ندارند که عدم دسترسی به دین، با حکمت، هدایتگری یا قدرت خدا در تضاد باشه.


سلام مجدد@};-

مطلب مورد اشاره شما امری متفاوت با آن چیزی است که ما گفتیم: حکمت و لطف و قدرت بی انتهای خدا اقتضا می کند لوازم بیرونی هدایت را در اختیار بشر برای رسیدن به کمال قرار دهد. موارد مورد اشاره و منظور نظر ما اگر در دسترس بشر نباشد با حکمت و هدایتگری و قدرت خدا در تعارض است. چون اگر خداوند اسباب هدایت همه جوره اعم از درونی و بیرونی را در اختیار بشر قرار ندهد زمینه احتجاج ایشان را در روز حساب فراهم آورده، در حالیکه خود می فرماید: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (نساء 165)پيامبرانى كه بشارت‏ دهنده و بيم‏ دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است. اما عدم دسترسی بشر به لوازم بیرنی هدایت از آن زاویه ای که مورد نظر شماست امر دیگری است، بله گاهی موانع دشمنان دین و ملت یا امور دیگری که موجب حرمان بعضی از برخورداری هدایت است، هیچگونه تضادی با حکمت و هدایتگری و قدرت خدا ندارد.

سعدی شیرازی;816831 نوشت:
می دانیم که در خیلی از زمانها و مکانها، به خاطر موانع جغرافیایی و زبانی دسترسی به کتب آسمانی وجود نداشته. در حال حاضر هم چنین دسترسی در همه جای کره زمین وجود نداره. اما آیا این عدم دسترسی با کمال خدا در تضاده؟ علمای اسلامی در این زمینه یک بحثی دارند تحت عنوان "جاهل قاصر و جاهل مقصر". می گویند لازمه حکمت خدا این نیست که تمام اطلاعات لازم جهت پیشرفت را در اختیار فرد بگذارد، بلکه لازمه اش این است که خدا از انسان به همان اندازه که هدایت شده توقع داشته باشد.

بله منکر این قبیل موانع و موانع دیگری نظیر تبلیغات دستگاه های طاغوت و نظائر آن، که راه هدایت را بر بشریت سد می کنند نیستیم در این مواقع بحث جاهل قاصر و مقصر مطرح می شود اینکه چه کسانی واقعاً قاصر یا مقصرند هم در توانایی و علم لایزال الهی است. اینکه افراد چه قدر برای رسیدن به حقیقت تلاش کرده اند؟ آیا تلاششان کافی بوده؟ مقایسه با کسانی که چه بسا موانع بزرگتری را از سر راه برداشته و به حق پیوستند در حالیکه از توان و امکان مساوی و یا کمتری برخوردار بوده اند؟ موانع ایشان در چه سطحی بوده؟ و ...؟ حساب و کتاب اینها همه در علم لایزال الهی است.

فلذا کسانی که از تمام توان و ظرفیت و امکانشان استفاده کرده اند لکن بدلیل عمق و سطح موانع نتوانسته اند به حقیقت دست یابند جاهل قاصر بوده و جزو "مستضعفین فی الارض" محسوب می شوند لکن آنها که پس از تحقیق و جستجو و دریافت حق، به هر دلیلی اعم از عناد و سرپیچی، پیروی هوای نفس و تقلید کورکورانه از آباء و اجدادشان بر باطل خویش مانده اند که تکلیفشان معلوم است. و آنها که در راه رسیدن به حق تلاش ناکافی کرده و یا اصلاً تلاشی نکرده اند جاهل مقصر بوده هیچ عذری در برابر خداوند نخواهند داشت.

سعدی شیرازی;816831 نوشت:
اشاره فرمودید که عقل برای یافتن راه کافی نیست و نشانه اش این است که قانونگذارانی که بر اساس عقل نظر می دهند، با یکدیگر هم عقیده نیستند. خب این اختلاف نظرها در فقه هم وجود داره.

شما اختلاف در اصول را با اختلاف در فروع خلط کرده اید در حالیکه ساحت این دو موضوع متفاوت است. با توجه به اینکه حکایت انسان همچون موجودی است که در بیابانی بین چندراهی ها سرگشته و حیران است و علاوه بر راه حق و حقیقت و راه انبیاء الهی ده ها و صدها راه و بیراهه توسط عوامل شیطان و نفس پیش روی انسان باز است و مدعیان دروغین هر کدام با جلوه گری و تبلیغ کاذب، راه خویش را راه سعادت و کمال معرفی می کنند، عقل بشر بدلیل محدودیتی که داشته و حکم چراغ قوه ای بیش را ندارد نمی تواند به تمامه بطن و متن و ماهیت حقیقی این راه ها و بیراهه را بشناسد وانگهی، انسان فرصت آنچنانی نیز ندارد که بخواهد همه راه ها را تجربه کرده تا راه حق را از بین بیراهه ها و راه های باطل بازشناسد فلذا عقل سلیم حکم می کند که راهی که بیشترین ویژگی ها و شرایط حق بودن از طرف مدعیان(سلامت روح و فکر و عمل دعوت کنندگان) و شرایط مدعیات (اصول دین و نشانه ها و معجزات) را مورد بررسی قرار داده و به دین حق متمسک شود.

دلایل نقصان قانونگذاری توسط عقل بشری در مقایسه با کمال قوانین الهی را در این میان بیان کردیم اینکه اولاً قانونگذار باید به همه جوانب نیازها و تواناییها و ... انسان آگاه باشد و ثانیاً بدنبال سود و منافع خویش نیز نباشد. چه کسی از خدا عالم تر و بی نیازتر، پس تن دادن به قوانین خالق هستی بخش و عالم غنی بالذات که همان قوانین دین الهی است عین عقل و منطق است.

اختلاف نظرهایی که در فقه وجود دارد مربوط به ساحت فروع دین است و این اختلاف نظرها اتفاقاً نشان بالندگی و پویایی فقه شیعی است که بر مبنای منابع اجتهاد (قرآن و سنت و عقل و اجماع) صورت می گیرد. از افتخارات تشیع همین اجتهاد است که در زمانه غیبت که بشریت از محضر امام زمان عج محروم است، دچار جمود و بستگی در مواجه با احکام دین نیست، فقهای دین که نائبان امام زمان و ورثة الانبیاء هستند با اجتهاد و تلاش علمی، احکام فقهی دین را بر اساس اقتضائات و شرایط زمانه و بصورتی پویا و زنده و با حرکتی رو به جلو در دسترس بشر قرار می دهند، این معنا همان جاودانگی دین اسلام است که در قرآن و سنت، بدان اشاره شده است. اختلاف در هر میدان علمی که توسط اندیشمندان آن علم مورد جد و جهد قرار می گیرد امری عادی و منطقی است، چنان در مباحث جزئی و فرعی همه علوم این اختلاف نظرها وجود داشته و نشان بالندگی آن علم است. مسائل فقهی و دینی نیز مستثنای از این قاعده نبوده و این قبیل اختلاف نظرات فقهی اتفاقاً ممدوح است.

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;817178 نوشت:
والا بنده هرچند تاریخ خوانده ام تا حدی، ولی الان حضور ذهن ندارم که آدرس بدهم.ولی به طور مثال، آثار فلاسفه بزرگ یونان، افلاطون، ارسطو و امثال اینها را بررسی می کنیم، نشان و اثری از پیامبری که بر آنها رسیده، می بینیم؟نشانی از وحی الهی در آثار آنها می بینیم؟بنده خدا ها چه مقدار به سر و کله هم زده اند که دنیا را توصیف کنند، خدایی هست یا نیست را برایش جوابی داشته باشند...ولی اثری از پیامبر می بینید؟جایی ارسطو گفته پیامبر خدا اینگونه اظهار نظر می کند؟

سلام مجدد@};-

اختلاف بین فلاسفه و دانشمندان امری نیست که گواهی بر فقدان یا نبود پیامبران باشد، حتی در زمان بعثت انبیاء الهی نظیر حضرت موسی و عیسی و پیامبراکرم (ص) بوده اند که پیامبرانی بدون توجه به دعوت انبیاء الهی به مباحث عقلی خود اشتغال داشته اند و همینک نیز این اختلاف دیدگاه ها بین فلاسفه و دانشمندان مطرح است. بعلاوه طبق نظر مفسر و محقق ارجمند آیت الله جوادی آملی: تاریخ مدرن خاورمیانه نشان می‌دهد، ارسطو و سقراط و ... همه از شاگردان حضرت ابراهیم‌(ع) بودند، چون تا آن زمان مردم خاورمیانه یا ملحد بودند و یا مشرک؛ حضرت ابراهیم برای اولین بار برای توحید برهان اقامه کرد و بعد از آن دنیا فهمید چه خبر است؛ بنابراین فکر ابراهیمی تمام خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و ارسطو و سقراط‌‌ها تربیت شدند.(برگرفته از شیعه آنلاین به نقل از آیت الله جوادی آملی.)

پارسا مهر;817178 نوشت:
استاد گرامی، همین حالا اقوامی در آفریقا هستند که رسمشان این است که برهنه و لخت مادر زداده زندگی می کنند.از بچه تا پیرمرد...آن قوم برهنه یعنی شما می فرمایید پیامبر داشته، کی؟کجا؟یعنی همواره پیامبرانی بر آن قوم برهنه پوش نازل شده؟؟

برادر عزیز

قرار نیست تا روز قیامت، پیامبر مبعوث شود، 1400 سال پیش دین خاتم توسط پیامبر آخرالزمان فرستاده شده و گمان نکنم حقیقت و احکام دین (چه از طریق آیین یهود، مسیحیت و اسلام) بر احدی در این جهان مخفی و پوشیده باشد. اینکه قومی نمی خواهد به احکام شریعت الهی تن بدهد و بر افکار و عقائد آبا و اجدادی خود متوقف ماندهف دلیل بر این نیست که خدا از طریق پیامبران و شرایع الهی حجت را تمام نکرده باشد.

پارسا مهر;817178 نوشت:
استاد دیگر نمی شود که این حقیقت به وضوح روشن را کتمان کرد که بر همه اقوام در طول تاریخ و برهه های زمانی مختلف پیامبر نیامده.این حقیقت روشن را شما چطور می توانید کتمان کنید؟

از کدام حقیقت سخن می گویید؟ ما در پست قبل، حقیقت را از نگاه عقل و نقل روشن ساختیم. فتأملوه گل

با سلام مجدد

مشکور;817179 نوشت:
مطلب مورد اشاره شما امری متفاوت با آن چیزی است که ما گفتیم: حکمت و لطف و قدرت بی انتهای خدا اقتضا می کند لوازم بیرونی هدایت را در اختیار بشر برای رسیدن به کمال قرار دهد. موارد مورد اشاره و منظور نظر ما اگر در دسترس بشر نباشد با حکمت و هدایتگری و قدرت خدا در تعارض است. چون اگر خداوند اسباب هدایت همه جوره اعم از درونی و بیرونی را در اختیار بشر قرار ندهد زمینه احتجاج ایشان را در روز حساب فراهم آورده، در حالیکه خود می فرماید: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (نساء 165)پيامبرانى كه بشارت‏ دهنده و بيم‏ دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است. اما عدم دسترسی بشر به لوازم بیرنی هدایت از آن زاویه ای که مورد نظر شماست امر دیگری است، بله گاهی موانع دشمنان دین و ملت یا امور دیگری که موجب حرمان بعضی از برخورداری هدایت است، هیچگونه تضادی با حکمت و هدایتگری و قدرت خدا ندارد.

همون مثال قوم آزتک را در نظر بگیرید:

فرد در یک قومی در قاره آمریکا به دنیا اومده و در اون قوم، رسم و رسومات غیر انسانی وجود داره. بر اساس آنچه از نظر شما برداشت کردم، اگر خدا کتاب آسمانی و پیامبر را برای هدایت این فرد فراهم نکند، با هدایتگری و قدرت اش در تضاد است. اما لازم نیست این کتاب آسمانی در دسترس فرد قرار گیرد، مثلاً ممکن است خدا پیامبر را در قاره دیگری بفرستد.

آیا درست برداشت کردم؟

مشکور;817180 نوشت:
اختلاف بین فلاسفه و دانشمندان امری نیست که گواهی بر فقدان یا نبود پیامبران باشد، حتی در زمان بعثت انبیاء الهی نظیر حضرت موسی و عیسی و پیامبراکرم (ص) بوده اند که پیامبرانی بدون توجه به دعوت انبیاء الهی به مباحث عقلی خود اشتغال داشته اند و همینک نیز این اختلاف دیدگاه ها بین فلاسفه و دانشمندان مطرح است. بعلاوه طبق نظر مفسر و محقق ارجمند آیت الله جوادی آملی: تاریخ مدرن خاورمیانه نشان می‌دهد، ارسطو و سقراط و ... همه از شاگردان حضرت ابراهیم‌(ع) بودند، چون تا آن زمان مردم خاورمیانه یا ملحد بودند و یا مشرک؛ حضرت ابراهیم برای اولین بار برای توحید برهان اقامه کرد و بعد از آن دنیا فهمید چه خبر است؛ بنابراین فکر ابراهیمی تمام خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و ارسطو و سقراط‌‌ها تربیت شدند.(برگرفته از شیعه آنلاین به نقل از آیت الله جوادی آملی.)
با سلام.والا به علامه آملی که باشه، بودا هم یا از حضرت ابراهیم مشاوره گرفته یا پیامبری از پیامبران خدا بوده که فقط دینش تحریف شده. Smile کلا همه عالم و آدم می شوند شاگر موسی و عیسی و ابراهیم ص Smile
به هر حال از این می گزیریم.هر چند من سر این قضایا که گفتید مشکل دارم و نمی تونم بپذیرمشون.
مشکور;817180 نوشت:
قرار نیست تا روز قیامت، پیامبر مبعوث شود، 1400 سال پیش دین خاتم توسط پیامبر آخرالزمان فرستاده شده و گمان نکنم حقیقت و احکام دین (چه از طریق آیین یهود، مسیحیت و اسلام) بر احدی در این جهان مخفی و پوشیده باشد. اینکه قومی نمی خواهد به احکام شریعت الهی تن بدهد و بر افکار و عقائد آبا و اجدادی خود متوقف ماندهف دلیل بر این نیست که خدا از طریق پیامبران و شرایع الهی حجت را تمام نکرده باشد.

استاد گرامی در طول 1400 سال پیش اسلام و دین پیامبر به آن قبایل نرسیده، حالا شما این را پذیرفتید که گویا قبایلی پیامبری ندیدند.ولی پاسخ می دهید درست است که ندیده اند.ولی پیامبر بوده و آنها نرفند سراغش.مثلا نرفته اند از قبیله خودشان خارج بشن و سراغ دین و آئین هایی برند و مثلا با دین اسلام آشنا بشن.حرف شما اینه و این قضیه رو قبول دارید و لی خالی از اشکال می دونید؟
خیلی خوب پس کمی بحث را جدی تر و عمیق تر کنیم.بنده می گویم که ما یک عقل و فطرت داریم.حالا چه لزومی دارد که خدا پیامبر بفرستد.شما می فرمایید که حکمت خدا ایجاب می کند که بشری کمال طلب خلق می کند، وسایل رسیدن به آن را هم قرار دهد.بنده می گویم که دیگر پیامبر چه صیقه ای است؟خوب خدا عقل و فطرت در نهاد انسان قرار داده دیگر.در کنار عقل و فطرت، انسان را از امداد های غیبی هم بهره مند می سازد.دیگر چه ضرورتی به ارسال پیامبر است.اگر بگویید که مثلا بشر از عقلش استفاده نمی کند و جاهل می ماند.اینجا می گویم که بشر را مثل آن قبایل در نظر بگیرید.انسان و بشر از عقلش استفاده نمی کند، خدا چه قصوری دارد؟خدا حجت را تمام کرده و عقل و فطرت را داده و خواسته که ببیند که انسان با بی پیغمبری چه می کنند، حالا شما می فرمایید اینها کم است و یک پیامبرانی هم باید بفرستد دلیلتان چیست؟اگر بگویید که پیامبر نفرستد، مردم عقل و فطرتشان را ندید می گیرند و به کار نمی گیرند، اولا این یک ادعاست و باید ثابت شود، خواهشن ثابت کنید.دوم اینکه، بشر عقل و فطرت را ندید می گیرد، خدا چه قصوری دارد، همان طور که شما می گویید که خدا قصوری ندارد و آن قبایل هستند که سراغ پیامبر نرفته اند.
پس بفرمایید بگویید که چه لزومی به ارسال پیامبران است و چرا ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد.
اگر این را هم بگویید که عقل و فطرت به بعضی از جزئیات پی نمی برد.می گوییم چه لزومی دارد که انسان به همه ی جزئیات پی ببرد؟خوب پی نبرد؟با دین اسلام هم هنوز که هنوزه بعضی که چه عرض کنیم، بسیاری از جزئیات هنوز بر ما آشکار نشده.
خواهشن شما یک دلیل عقلی بیاورید که خدا باید پیامبرانی بفرستد.مرسی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


Night;816153 نوشت:
می خواستم به کسی که خدا بهش ثابت شده پیامبر و امامان رو ثابت کنم
البته از لحاظ عقلی نه از طریق آیات ، چون این شخص فقط خدا رو قبول داره .

درباب دلایل عقلی نبوت مطلبی را از ژان ژاک روسو نقل میکنم:

((برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند .... بنا بر آنچه گفته شد فقط خدایان میتوانند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورند))

بدیهی است که روسو مردی مسیحی بوده است و اعتقادی به خدایان نداشته لذا مقصودش از خدایان انسان های الهی و مربوط به ماورای طبیعت میباشد

(قرار داد اجتماعی روسو ص 81 به نقل از تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری ج 2 ص 42)

رضا ثقلین;817213 نوشت:
درباب دلایل عقلی نبوت مطلبی را از ژان ژاک روسو نقل میکنم:

((برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند .... بنا بر آنچه گفته شد فقط خدایان میتوانند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورند))

بدیهی است که روسو مردی مسیحی بوده است و اعتقادی به خدایان نداشته لذا مقصودش از خدایان انسان های الهی و مربوط به ماورای طبیعت میباشد

(قرار داد اجتماعی روسو ص 81 به نقل از تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری ج 2 ص 42)


سلام.دوست عزیز، به فرض ثابت شد که هیچ گاه و هیچ زمان نه در آینده و نه در گذشته انسان نتوانسته و نمی تواند بهترین قوانین و عالی ترین قوانین و بدون نقض ترین قوانین را کشف کنید، مگر واجب است و ضرورت دارد که حتما عالی ترین و بهترین و بی نقض ترین و بدون خدشه دار ترین قوانین کشف شوند و اجرا شوند؟؟هفتاد درصد نه شصت درصد و نه اصلا بیست درصد هم به آن عالی ترین قوانین برسیم چه بسا کافی باشد.نظرتان چیست؟کسی که باید به صد درصد برسیم و پس ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


پارسا مهر;817205 نوشت:
بنده می گویم که ما یک عقل و فطرت داریم.حالا چه لزومی دارد که خدا پیامبر بفرستد.شما می فرمایید که حکمت خدا ایجاب می کند که بشری کمال طلب خلق می کند، وسایل رسیدن به آن را هم قرار دهد.بنده می گویم که دیگر پیامبر چه صیقه ای است؟خوب خدا عقل و فطرت در نهاد انسان قرار داده دیگر.در کنار عقل و فطرت، انسان را از امداد های غیبی هم بهره مند می سازد.دیگر چه ضرورتی به ارسال پیامبر است.اگر بگویید که مثلا بشر از عقلش استفاده نمی کند و جاهل می ماند.اینجا می گویم که بشر را مثل آن قبایل در نظر بگیرید.انسان و بشر از عقلش استفاده نمی کند، خدا چه قصوری دارد؟خدا حجت را تمام کرده و عقل و فطرت را داده و خواسته که ببیند که انسان با بی پیغمبری چه می کنند، حالا شما می فرمایید اینها کم است و یک پیامبرانی هم باید بفرستد دلیلتان چیست؟اگر بگویید که پیامبر نفرستد، مردم عقل و فطرتشان را ندید می گیرند و به کار نمی گیرند، اولا این یک ادعاست و باید ثابت شود، خواهشن ثابت کنید.دوم اینکه، بشر عقل و فطرت را ندید می گیرد، خدا چه قصوری دارد، همان طور که شما می گویید که خدا قصوری ندارد و آن قبایل هستند که سراغ پیامبر نرفته اند.
پس بفرمایید بگویید که چه لزومی به ارسال پیامبران است و چرا ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد.


اگر بفرمایید دین و نبوت هیچ و به کنار خوب حالا باید چه کنیم؟ آیا لازم است از عقل و فطرت و وجدان و اخلاق برای اداره جامعه بشری استفاده کنیم یا نه؟؟! اگر نه که هیچ!!دیگر بحثی باقی نمیماند و باید با نظم و قانون و در نهایت هستی و زندگی خدا حافظی کنیم!!!!!!! و اگر آری حالا این مطالب مطرح میشود:

آیا عموم انسان ها از نعمت وجدان وعقل و فطرت برخوردارند؟ مسلما آری! پس چرا در کشور های مختلف جهان که دین در آنها دخالتی در حکومت و سیاست ندارد و اصلا در برخی از جامعه ها هم دینی وجود ندارد! دارای اختلافات و مشاجرات و تفاوت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در درون خود و در برون با سایر کشور ها و ملل هستند؟؟؟!! چرا یک آمریکایی با یک چینی و با یک روس که هر 3 داری عقل و فطرت و وجدانند هر کدام یک مطلبی را عقلی میدانند که دیگری نمیداند؟؟؟؟؟!!

(البته این به معنای نسبی بودن عقل یا فطرت نیست! بلکه به این دلیل است که عقل و فطرت اولا ابزار کاملی برای رهبری و هدایت مطلق بشر نیستند!!! ثانیا این عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند!!!)

ملاک عدل و یا رفتار اخلاقی یا مدیریت و غیره چیست؟؟! چون ممکن است از دیدگاه یک شخص عدالت معنای خاص خود را داشته باشد و برای شخص دیگری به حالت دیگر!!!! و بقیه مطالب هم همین طور!! و حال شما این را با تفاوت کشور ها با یکدیگر مقایسه کنید!!! چه میشود!!!!!!!!!!!

پس عقلا ومنطقا باید یک برنامه جامعی باشد که هیچ گونه تاثیری از یک فرهنگ خاص یا شرایط خاص نژادی و قومی و فکری و ... نپذیرد و از دید بالا به بشر امروز و آینده بنگرد وزندگی دیروز و امروز او را در نظر بگیرد و از تمامی عقول بشری برتر باشد!!(یعنی تقریبا همان که روسو گفت!)

رضا ثقلین;817218 نوشت:
برای رهبری و هدایت مطلق بشر نیستند!!!

بنده عرض کردم که، شما چرا مطلق سخن می گویید.بنده عرض کردم که اصلا صد درصد نرسیم به آن برنامه مطلق کامل، همان بیست درصد برسیم.چهل درصد برسیم.کافی نیست؟چه بایدی هست که حما باید به صدد درصد برسیم که شما می فرمایی پس حتما باید یک پیامبری باشد؟؟
از طرفی همانطور که بنده اگر بگویم که، چرا کشور های مسلمان و اسلامی در آن فساد و نمی داند بی عدالتی و بی قانونی هست؟ شما پاسخ خواهید داد، که در آن کشورها اسلام به شکل درست اجرا نمی شود. همانطور که شما این را می گویید، بنده هم می گویم آن کشور هایی که شما مثال زدید، عقل و فطرت و وجدان را به درستی عمل و اجرا نمی کنند.ولی این دلیل نمی شود که عقل و وجدان ناکافی است.دنیا هم که قرار نیست فردا به پایان برسد.شما از آینده چه می دانید، شاید هزار سال دیگر، دو هزار سال دیگر، همین کشور ها به بهترین برنامه ها با همین عقل و وجدان دست یابند.از طرفی باز تکرار می کنم، چه ضرورتی هست که حتمی، یک برنامه مطلق و صد درصد کامل داشته باشیم، که بعد بگوییم که پس حتما خدا باید پیامبر بفرستد؟؟شما چرا مطلق نگاه می کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


پارسا مهر;817217 نوشت:
سلام.دوست عزیز، به فرض ثابت شد که هیچ گاه و هیچ زمان نه در آینده و نه در گذشته انسان نتوانسته و نمی تواند بهترین قوانین و عالی ترین قوانین و بدون نقض ترین قوانین را کشف کنید، مگر واجب است و ضرورت دارد که حتما عالی ترین و بهترین و بی نقض ترین و بدون خدشه دار ترین قوانین کشف شوند و اجرا شوند؟؟هفتاد درصد نه شصت درصد و نه اصلا بیست درصد هم به آن عالی ترین قوانین برسیم چه بسا کافی باشد.نظرتان چیست؟کسی که باید به صد درصد برسیم و پس ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد؟

پارسا مهر;817220 نوشت:
بنده عرض کردم که، شما چرا مطلق سخن می گویید.بنده عرض کردم که اصلا صد درصد نرسیم به آن برنامه مطلق کامل، همان بیست درصد برسیم.چهل درصد برسیم.کافی نیست؟چه بایدی هست که حما باید به صدد درصد برسیم که شما می فرمایی پس حتما باید یک پیامبری باشد؟؟
از طرفی باز تکرار می کنم، چه ضرورتی هست که حتمی، یک برنامه مطلق و صد درصد کامل داشته باشیم، که بعد بگوییم که پس حتما خدا باید پیامبر بفرستد؟؟شما چرا مطلق نگاه می کنید؟

بنده یک سوال ساده میپرسم اگر امکان فهمیدن 100 باشد امام بگوییم حالا ما به 40 برسیم بقیه مهم نیست آیا این عقلانی است؟؟؟؟؟؟ اگر بشر اینگونه در مسائل دنیوی فکر کند نه تنها نباید این کشفیات علمی و این پیشرفت های فناوری را میداشت بلکه باید همین الان تمام تحقیقات و آزمایشات علمی را تعطیل کند! چرا؟ چون ما الان مثلا به 30 از 100 در علم یا فناوری رسیدیم پس تلاش برای چه هزینه برای چه؟؟؟
واقعا به نظر شما این عقلانی است؟؟؟ یا باید برای بهبود تلاش کرد و بهتر شد؟(حالا این دنیاست برای معنویت و اخلاق و روح چه باید کرد؟؟؟؟؟)

پارسا مهر;817220 نوشت:
از طرفی همانطور که بنده اگر بگویم که، چرا کشور های مسلمان و اسلامی در آن فساد و نمی داند بی عدالتی و بی قانونی هست؟ شما پاسخ خواهید داد، که در آن کشورها اسلام به شکل درست اجرا نمی شود. همانطور که شما این را می گویید، بنده هم می گویم آن کشور هایی که شما مثال زدید، عقل و فطرت و وجدان را به درستی عمل و اجرا نمی کنند.ولی این دلیل نمی شود که عقل و وجدان ناکافی است.

اما در باب این جمله شما

آن کشور ها با همان تفکر قرن هاست که میگویند دین کنار برود و عقل و علم بیاید وجدان باشد پس اگر آنها با تمام تلاش و زحمت خود باز هم لنگ میزنند(و حال آنکه در اجرای اسلام واقعی هرگز تلاش مسلمین مانند تلاش این آقایان در عقل و علم نبوده و میزان تلاششان قابل مقایسه با هم نیست) پس معلوم میشود یک جای کار مشکل دارد یک نقصی هست که هر چه میدوند باز هم به تکامل عقلی و فکری نمیرسند!
بلکه در همان اخلاق و وجدان و عقل هم دائم در طول این قرون متمادی پس رفت داشته اند هر چه قدر علم درمیانشان پیشرفت کرد اخلاق و عقل تضعیف شد

با علمشان فهمیدند گوشت خوک مضر است شراب مضر است مردان باید ختنه کنند استفاده طلا برای مردان مضر است و... اما باز هم آن را انجام میدهند!!! چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ (اینها را اسلام گفته دین گفته آن هم 1400 سال قبل که هنوز علم این آقایان به آن نرسیده بود)

زنا و همجنسبازی و روابط جنسی با حیوانات و موارد متعدد بی اخلاقی و بی بند و باری و متلاشی شدن بنیاد های خانواده خیانت به همسر فرزندان نامشروع و.... نتیجه دوری از همان برنامه مدون است که روسو توضیح خوبی داد مگر این ها عقل و وجدان و فطرت نداشتند مگر قرن ها نیست که جان میکنند پس چرا باز هم غرق در این مسائل هستند؟؟؟؟؟ چون برنامه نویسشان یک عقل کل خالی از شهوت معصوم نبود!!

عقل و وجدان ناکافی است چون:

الف-
معارفی است که بشر نسبت به آن راه ندارد، اگر خداوند بدون بیان، ما را به آنها تکلیف کند این از باب تکلیف به ما لا یطاق و تکلیف به محال است (به نقل از این سایت:http://www.eshia.ir/feqh/archive/tex...ool/92/921126/) پس اگر خداوند فرموده نماز 17 رکعت در شبانه روز و 2 رکعت صبح و 3 رکعت مغرب و الی آخر و یا دستوراتی که در مستحبات فراوانی اسلام وجود دارد که علم پزشکی امروزه در حال کشف هر روزه آن است یا خبر هایی که خداوند متعال از آینده میدهد که ما هیچ کدام را با عقل نمیفهمیم(ویا حداقل الان نمی فهمیم با این وجود که 1400 سال از گفتن آن گذشته و معلوم نیست چقدر باید بگذرد تا بفهمیم) باید با چیزی فراتر از عقل به ما گفته و فهمانده شود که آن همان وحی و نبوت است! و به قول ابن سینا شما از هیچ راه عقلی محض قادر به اثبات پل صراط با آن کیفیتی که گفته شده نیستید!! پس مجبورید آن را با وحی و نبوت بفهمید!))

ب- عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند!!!

ج- اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید! حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند!

با تشکر از شما

سعدی شیرازی;817199 نوشت:
همون مثال قوم آزتک را در نظر بگیرید:

فرد در یک قومی در قاره آمریکا به دنیا اومده و در اون قوم، رسم و رسومات غیر انسانی وجود داره. بر اساس آنچه از نظر شما برداشت کردم، اگر خدا کتاب آسمانی و پیامبر را برای هدایت این فرد فراهم نکند، با هدایتگری و قدرت اش در تضاد است. اما لازم نیست این کتاب آسمانی در دسترس فرد قرار گیرد، مثلاً ممکن است خدا پیامبر را در قاره دیگری بفرستد.

آیا درست برداشت کردم؟


سلام مجدد@};-

آنچه مهم است رسیدن پیام الهی به اقوام و امتهاست و این مهم در طول تاریخ یا از طریق پیامبر مرسل و صاحب شریعت و یا پیامبری انذاردهنده که نماینده پیامبر صاحب شریعت است و یا به طرق دیگری به گوش جهانیان از اقوام و امم رسیده است، خصوصاً در زمانه پیامبر آخرالزمان که لوازم ارتباطی بین اقوام و امتها سهل و آسان شده و در زمانه ما که این مطلب به اوج خود رسیده، کسی نمی تواند مدعی شود از جریانات و اتفاقات و مکاتبی که در جهان ظهور و بروز دارند بی اطلاع و بی خبر است. فلذا خداوند حجت را به انحاء و اقسام مختلف برای اقوام و ملل مختلف تمام کرده است.

علاوه بر این، خدا به انسان عقل و فطرت بخشیده و یکی از خصوصیات فطری و ذاتی بشر روح کمال طلبی، حقیقت جویی و جستجوگری است و این فطرت الهی بشر قابل تبدیل و تحویل نبوده و نیست. از این رو با توجه به این خصوصیات ذاتی، بر بشریت فرض است که علی فرض اینکه خداوند پیامبری بطور مستقیم برای قوم ایشان نفرستاده، با توجه به روح جستجوگری و کمال طلبی انسان، به صرف دریافت پیام دین الهی و یا اخذ خبری مبنی بر ظهور پیامبری در نقطه ای از جهان، باید به قدر توان و امکان، در باره دین تازه ظهور کرده تحقیق می کرد، تا شاید به حقایقی ناب دست یابد که وی را به صراط کمال و سعادت رهنمون می سازد. بعبارتی انسانی که ذاتاً طالب کمال و سعادت است، در هر کجا که باشد وظیفه تحقیق و جستجو در باره راه کمال و سعادت واقعی و دین حقه را داشته و این مهم از هیچکس سلب نمی شود. فلذا گفته شده: اصول دین و کسب معرفت نسبت به جهان بینی (مبدأ و راه و معاد) تحقیقی بوده نه تقلیدی و از واجبات همگانی است. حتی این واجب، از گردن من و شما که در خانواده ای مسلمان بدنیا امده ایم ساقط نیست و باید نسبت به شناخت اصول دین و حقانیت دین و آیینمان به قدر توان و امکان، تحقیق و تفحص کنیم.

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;817205 نوشت:
با سلام.والا به علامه آملی که باشه، بودا هم یا از حضرت ابراهیم مشاوره گرفته

با سلام@};-

آنچه از علامه جوادی املی در باره سقراط و ارسطو گفتیم، با توجه به دقت نظر ایشان در تحقیق، قطعاً مستنداتی شایسته و درخور بهمراه دارد، اگر شما می توانید با دلیل و مستنداتی علمی و تاریخی، نظر ایشان را رد کنید وگرنه حداقل اگر دلیل و سندی مبنی بر رد آن ندارید از قاعده لاادری استفاده کنید بعبارتی حداقل می توانید قبول نکنید، اما نمی توانید بدون استناد رد کنید یا با زبان کنایه به سخره بگیرید، این رفتار طعنه آمیز، مناسب مشی محققانه و روش عالمانه نیست.

پارسا مهر;817205 نوشت:
استاد گرامی در طول 1400 سال پیش اسلام و دین پیامبر به آن قبایل نرسیده، حالا شما این را پذیرفتید که گویا قبایلی پیامبری ندیدند.ولی پاسخ می دهید درست است که ندیده اند.ولی پیامبر بوده و آنها نرفند سراغش.مثلا نرفته اند از قبیله خودشان خارج بشن و سراغ دین و آئین هایی برند و مثلا با دین اسلام آشنا بشن.حرف شما اینه و این قضیه رو قبول دارید و لی خالی از اشکال می دونید؟

گفتیم با توجه به اینکه ما اطلاع دقیقی از تاریخ و از وضعیت حضور و ظهور همه انبیاء الهی (ع) که گفتیم به نص روایات 124000 پیامبر بوده اند نداریم فلذا نمی توانیم در این خصوص بر اساس منابع تاریخی اظهار نظر دقیقی کنیم اما بر اساس آیات و روایات، پیام دین به همه اقوام و امتها رسیده و عقل هم بر اساس صفات الهی و حکمت الهی همین مطلب را تأیید و ثابت می کند از اینرو نظریه ارسال رسل برای انذار و ابشار و اتمام حجت برای همه اقوام و امم، به حکم عقل و نقل تقویت و ثابت می شود.(که بیانش در پستهای قبلی گذشت) از آنطرف، اگر شما به مبانی عقل و نقل که مورد اتکاء دیدگاه ماست معتقد نیستید مانعی نیست اما با توجه به اینکه شما نیز، دلیلی محکم و مستند اعم از دلیل تاریخی یا نقلی و عقلی و یا بر اساس منابع تاریخی مبنی بر عدم وجود پیامبران برای برخی اقوام و امتها ندارید ناگزیر هستید حداقل سکوت کنید و نمی توانید بطور قطع ارسال پیامبران برای اقوام و امتها را انکار کنید و اگر منصف باشید باید موضع (لاادری گری) بگیرید.

اقوامی که پیام پیامبر اسلام (ص) را دریافت کرده اند در برابر پیام الهی مسئولند با توجه به ارتباطات گوناگون اقوام و ملل آن زمان و رفت و آمد بازرگانان و تجار به مناطق مختلف شرق و غرب عالم که تمدن و اقوام و مللی زندگی می کرده اند بعید نیست پیام ظهور پیامبر آخرالزمان به آنها نیز رسیده باشد، آنها که امکان و توان تحقیق داشته و کوتاهی کرده اند جاهل مقصرند و هیچ عذری ندارند و اما آنها که هیچ امکان و توانی برای سفر و یا دریافت پیام الهی به هر نحو ممکن را نداشته اند، جزو مستضعفین فی الارض بوده جاهل قاصر محسوب می شوند و بری الذمه اند. اما بر اساس عقل و نقل که بیانش گذشت نمی توان قومی را در جهان و در طول تاریخ(انبیاء گذشته تا حال حاضر)، فرض گرفت که پیام الهی چه مستقیم از طریق پیامبر و چه مع الواسطه به آنها نرسیده باشد. زیرا این مطلب بر خلاف صریح آیات قرآن است که بیانش گذشت.

از طرفی چه پیامبر بر قومی مبعوث شده باشد و چه مع الواسطه پیام الهی به اقوام رسیده باشد، تکلیف تحقیق و جستجوگری بر اساس خصوصیات ذاتی و فطری بشر که گفتیم، از گردن احدی ساقط نمی شود و همه برای شناخت راه کمال و سعادت مسئولند. زیرا همه انسانها (جز دیوانه و کودک) در برابر عقل این موهبت خدادادی مسئولند. اینکه چگونه در رشد و کمال آن بهره جستی؟ آیا برای رسیدن به کمال و رسیدن به پاسخ سؤالات حقیقی در باره نظم موجود در هستی، آفرینش جهان و انسان، خالق و معبود، حقیقت مرگ و دنیای پس از مرگ و ده ها سؤال دیگر تلاشی کردی؟ قدمی برداشتی؟ سیر و سفر کردی؟ به سراغ دانایان اقوام و ملل مختلف رفتی؟ و ... اگر جوابش منفی باشد خواهند پرسید؟ چگونه برای رسیدن به دستاوردهای علمی و تجربی بیشتر، رفع نیازهای مادی و اقتصادی و دستیابی به زندگی مرفه تر و راحت تر به سراغ اقوام و ملل مختلف رفتی در حالیکه از کمال عقلانی و رشد معنوی و معرفتی و دستیابی به حقیقت مبدأ و معاد و راه سعادت و کمال غافل بودی؟ چرا پیام ظهور پیامبری الهی را که سخنان جدیدی در باب خدا و انسان و مرگ و دنیای پس از مرگ و ... می زند را شنیدی اما نسبت به آنها بی تفاوت بودی و علیرغم اینکه می توانستی روح تشنه و حقیقت طلب و کمال جویت را سیراب کنی، به همان داشته های آبا و اجدادی و جهل مرکبت اکتفا کردی؟ اینها و ده ها سؤال دیگر، احتجاجات خداوند با بشریت است و قطعاً در این میدان این انسان کاهل و ساهل و غافل و جاهل است که به خسران ابدی گرفتار خواهد امد.

پارسا مهر;817205 نوشت:
خیلی خوب پس کمی بحث را جدی تر و عمیق تر کنیم.بنده می گویم که ما یک عقل و فطرت داریم.حالا چه لزومی دارد که خدا پیامبر بفرستد.شما می فرمایید که حکمت خدا ایجاب می کند که بشری کمال طلب خلق می کند، وسایل رسیدن به آن را هم قرار دهد.بنده می گویم که دیگر پیامبر چه صیقه ای است؟خوب خدا عقل و فطرت در نهاد انسان قرار داده دیگر.در کنار عقل و فطرت، انسان را از امداد های غیبی هم بهره مند می سازد.دیگر چه ضرورتی به ارسال پیامبر است.اگر بگویید که مثلا بشر از عقلش استفاده نمی کند و جاهل می ماند.اینجا می گویم که بشر را مثل آن قبایل در نظر بگیرید.انسان و بشر از عقلش استفاده نمی کند، خدا چه قصوری دارد؟خدا حجت را تمام کرده و عقل و فطرت را داده و خواسته که ببیند که انسان با بی پیغمبری چه می کنند، حالا شما می فرمایید اینها کم است و یک پیامبرانی هم باید بفرستد دلیلتان چیست؟اگر بگویید که پیامبر نفرستد، مردم عقل و فطرتشان را ندید می گیرند و به کار نمی گیرند، اولا این یک ادعاست و باید ثابت شود، خواهشن ثابت کنید.دوم اینکه، بشر عقل و فطرت را ندید می گیرد، خدا چه قصوری دارد، همان طور که شما می گویید که خدا قصوری ندارد و آن قبایل هستند که سراغ پیامبر نرفته اند.
پس بفرمایید بگویید که چه لزومی به ارسال پیامبران است و چرا ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد.
اگر این را هم بگویید که عقل و فطرت به بعضی از جزئیات پی نمی برد.می گوییم چه لزومی دارد که انسان به همه ی جزئیات پی ببرد؟خوب پی نبرد؟با دین اسلام هم هنوز که هنوزه بعضی که چه عرض کنیم، بسیاری از جزئیات هنوز بر ما آشکار نشده.
خواهشن شما یک دلیل عقلی بیاورید که خدا باید پیامبرانی بفرستد.مرسی

گفتیم عقل بدلیل محدودیت و نارسایی و فطرت بدلیل حجابهایی که بواسطه گناه و غفلت بر آن افتاده، نیاز به حجت و راهنمایی بیرونی دارند تا عقل مسیر خود را بازیافته و فطرت از خواب غفلت بیدار شده رفع حجب شود و میثاق فطرت یادآوری شود(لیستأدوهم میثاق فطرته) و این از لطف الهی به بندگانش است. چون خدایی که به بندگانش مهربانتر از مادر است نمی تواند به لوازم اولیه و درونی هدایت اکتفا کند (که وضعیتشان را ترسیم کردیم) فلذا باید نعمت را تمام و غرض خلقت که هدایت و سعادت بشریت و کمال یابی ایشان است را تا نهایت کار دنبال کند. از اینرو در کنار حجتهای درونی انبیاء الهی (حجتهای بیرونی) را نیز برای اتمام و اکمال نعمت هدایت، بسوی بشر گسیل داشت.

دلیل اینکه خداوند پیامبران و برگزیدگان را برای هدایت بشریت برگزید چون شایستگی دریافت وحی و ارتباط با عالم غیب و علوی را داشتند، ویژگیی که اکثریت بشر، بدلیل گرفتاری گناه و غفلت، فاقد آن هستند بعبارتی همگان شایستگی دریافت وحی و ارتباط با عالم بالا را ندارد فلذا فرض شما مبنی بر امداد خاص الهی در کنار عقل و فطرت، جایگزین ارسال پیامبران فرض باطل و نادرستی است.

پارسا مهر;817205 نوشت:
اگر بگویید که پیامبر نفرستد، مردم عقل و فطرتشان را ندید می گیرند و به کار نمی گیرند، اولا این یک ادعاست و باید ثابت شود، خواهشن ثابت کنید.دوم اینکه، بشر عقل و فطرت را ندید می گیرد، خدا چه قصوری دارد، همان طور که شما می گویید که خدا قصوری ندارد و آن قبایل هستند که سراغ پیامبر نرفته اند.
پس بفرمایید بگویید که چه لزومی به ارسال پیامبران است و چرا ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد.

اینها همه سؤالات تکراری است که با ادبیاتی دیگر تکرار شده که در پستهای قبل و بنحو اشاره در همین پست پاسخ داده ایم.

پارسا مهر;817205 نوشت:
اگر این را هم بگویید که عقل و فطرت به بعضی از جزئیات پی نمی برد.می گوییم چه لزومی دارد که انسان به همه ی جزئیات پی ببرد؟خوب پی نبرد؟با دین اسلام هم هنوز که هنوزه بعضی که چه عرض کنیم، بسیاری از جزئیات هنوز بر ما آشکار نشده.

جزئیات دین عبارتند از همان برنامه و تعالیم کمال بخش، که با بکارگیری انها انسان در مسیر صراط مستقیم ثابت قدم و استوار شده و بعبارتی عمل به جزئیات و فروع دین شرط بندگی انسان است. مگر نگفتیم که هدف خلقت انسان، رسیدن به کمال و سعادت است، چگونه؟ از چه راهی؟ با چه کیفیتی؟ چه سبک زندگیی؟ چه برنامه هایی؟ چه تکالیفی؟ چه اخلاقی؟ چه اندیشه هایی و چه اعمالی؟ متضمن رسیدن ما به کمال و سعادتند؟ فرض کنید کسی می خواهد در یک رشته ورزشی به قهرمانی و بالاترین مقام المپیک برسد، اولین گام آن شناخت باشگاه است (دین) از بین باشگاه های موجود باید تحقیق کند بهترین، سالمترین، کامل و جامعترین و بروزترین باشگاه را بر می گزیند.(اسلام) وقتی وارد باشگاه شد جستجو می کند از بین مربیان متعدد بدنبال بهترین، مؤثق ترین و سالمترین و ... مربی می گردد. (مذهب شیعه اثنی عشری و مکتب امامیه) مگر می شود به این نقطه که رسیدیم متوقف شویم و بگوییم خوب همین اندازه که عقل ما در دریافت کلیات توفیق داشت کفایت می کند و فهم و درک جزئیات هیچ اهمیتی ندارد؟ اتفاقاً اینجا آغاز و شروع کار و قدم نهادن در مسیر رشد و کمال است. بعبارتی وقتی از این مراحل گذشتیم، نوبت شاگردی مربی، قبول دستورالعملهای مکتب و تن دادن به قوانین باشگاه می رسد. (باید ببینیم دین اسلام، کتاب قرآن، پیامبر امت و راهنمایان حقیقی دین چه می گویند). باید با همه وجود به برنامه ها و تکالیف عملی دین (فروع دین) که از طرف شارع مقدس تشریع شده تن دهیم تا گام به گام به سرمنزل مقصود و قله های سعادت ابدی نزدیک و نزدیکتر شویم.

پس چنانکه مشاهده کردید، جزئیات، بسیار در این مسیری که تبیین کردیم اهمیت دارد و نمی توان به راحتی از کنار آنها گذشت، اگر انسان به جزئیات راه کمال که همانا برنامه های سعادت بخش الهی اند دست نیابد راهی به کمال و سعادت نخواهد یافت و بدون لطف الهی با ارسال رسل و انزال کتب، تنها از طریق عقل و فطرت، این مهم میسور نیست.

ملتمس دعا ...@};-

مشکور;817227 نوشت:
سلام مجدد

آنچه مهم است رسیدن پیام الهی به اقوام و امتهاست و این مهم در طول تاریخ یا از طریق پیامبر مرسل و صاحب شریعت و یا پیامبری انذاردهنده که نماینده پیامبر صاحب شریعت است و یا به طرق دیگری به گوش جهانیان از اقوام و امم رسیده است، خصوصاً در زمانه پیامبر آخرالزمان که لوازم ارتباطی بین اقوام و امتها سهل و آسان شده و در زمانه ما که این مطلب به اوج خود رسیده، کسی نمی تواند مدعی شود از جریانات و اتفاقات و مکاتبی که در جهان ظهور و بروز دارند بی اطلاع و بی خبر است. فلذا خداوند حجت را به انحاء و اقسام مختلف برای اقوام و ملل مختلف تمام کرده است.

علاوه بر این، خدا به انسان عقل و فطرت بخشیده و یکی از خصوصیات فطری و ذاتی بشر روح کمال طلبی، حقیقت جویی و جستجوگری است و این فطرت الهی بشر قابل تبدیل و تحویل نبوده و نیست. از این رو با توجه به این خصوصیات ذاتی، بر بشریت فرض است که علی فرض اینکه خداوند پیامبری بطور مستقیم برای قوم ایشان نفرستاده، با توجه به روح جستجوگری و کمال طلبی انسان، به صرف دریافت پیام دین الهی و یا اخذ خبری مبنی بر ظهور پیامبری در نقطه ای از جهان، باید به قدر توان و امکان، در باره دین تازه ظهور کرده تحقیق می کرد، تا شاید به حقایقی ناب دست یابد که وی را به صراط کمال و سعادت رهنمون می سازد. بعبارتی انسانی که ذاتاً طالب کمال و سعادت است، در هر کجا که باشد وظیفه تحقیق و جستجو در باره راه کمال و سعادت واقعی و دین حقه را داشته و این مهم از هیچکس سلب نمی شود. فلذا گفته شده: اصول دین و کسب معرفت نسبت به جهان بینی (مبدأ و راه و معاد) تحقیقی بوده نه تقلیدی و از واجبات همگانی است. حتی این واجب، از گردن من و شما که در خانواده ای مسلمان بدنیا امده ایم ساقط نیست و باید نسبت به شناخت اصول دین و حقانیت دین و آیینمان به قدر توان و امکان، تحقیق و تفحص کنیم.

موفق باشید ...


مشکور گرامی
پس می فرمایید یک فرد در قوم آزتک، در زمانی که هنوز قاره آمریکا کشف نشده بود و رفت و آمدی هم بین قاره آمریکا و آسیا وجود نداشت، باید تلاش خودش را برای رسیدن به اسلام انجام میداد؟

آمدن پیامبران در یک قاره دیگر، چه تاثیری روی هدایت این فرد می گذاره؟

رضا ثقلین;817226 نوشت:
بنده یک سوال ساده میپرسم اگر امکان فهمیدن 100 باشد امام بگوییم حالا ما به 40 برسیم بقیه مهم نیست آیا این عقلانی است؟؟؟؟؟؟

با سلام.گرامی، فهمیدن 100 درصد به چه قیمی؟این مهم نیست؟40 درصد بهتر است یا 100 درصد؟به چه قیمتی؟مثلا، خدا اشتباه نکنم، آیه دارد، که می توانست همه را مسلمان و با ایمان کند؟یا اصلا آیه را رها کنیم، خدا می توانست همه را معصوم بیافریند؟فرشته بیافریند.غیر از این است، همه را می توانست عقل کل بیافریند.آنوقت امکان فهمیدن 100 درصد برای همه فراهم بود هیچ، بلکه خیلی هم اجرایی بود و از اول تاریخ اجرایی بود..حالا اینجا هم، رسیدن به 100 درصد با چه قیمتی؟به این قیمت که یکی از آسمان ها بیاید و یا از آسمان ها نیرو و ارتباط بگیرد و وعده جذا و جهنم و وعده بهشت و پاداش بدهد و نمی دانم، مردم را بترساند که شریک قرار دهید برای خدا تا ابد می سوزید و اگر جهاد کنید و شهید بشوید، حوری و شراب نصیبتان می شود؟100 درصد به چه قیمتی؟آیا چهل درصد برنامه کامل داشتن از روی عقل و فطرت خودمان بهتر است و یا 100 درصد با آن سبک و سیاقی که عرض کردم؟البته اینها که عرض می کنم با این فرض است که آدمی به تنهایی نتواند به 100 درصد برسد، که این خودش جای سوال دارد.
از طرفی شما که اسرار بر صد درصد دارید؟من نمی توانم اعتراض کنم که خدا چرا به جای مثلا هر یک پیامبر، هزار پیامبر نفرستاد؟چرا خدا محمد ص را خاتم پیامبران قرار داد و در طول هزار و چهارصد سال پیامبری نفرستاد؟آیا جا دارد که من هم یک سوال کوچک بکنم و بگویم امکان اجرایی شدن و فهمیدن 100 درصد بوسیله صد ها پیامبر و فرشته در طول این هزار و چهار صد سال بهتر بود یا فهمیدن و اجرایی شدن چند درصد توسط دین پیامبر و تنها یک پیامبر در یک هزار و اندی سال؟؟؟آیا بهتر نبود همین حالا خدا هزاران پیامبر به اقصی نقاط دنیا بفرستد و قبایل بدوی آفریقا را هم از نعمت پیامبر بهره مند سازد؟
رضا ثقلین;817226 نوشت:
اگر بشر اینگونه در مسائل دنیوی فکر کند نه تنها نباید این کشفیات علمی و این پیشرفت های فناوری را میداشت بلکه باید همین الان تمام تحقیقات و آزمایشات علمی را تعطیل کند! چرا؟ چون ما الان مثلا به 30 از 100 در علم یا فناوری رسیدیم پس تلاش برای چه هزینه برای چه؟؟؟

نه به هر حال انسان نلاش می کند که همیشه پیشرفت کند ولی یه صد درصد هم نرسید نرسید.هیچگاه هم که نمی تواند حدس بزند که دیگر جای پیشرفت ندارد.باز تلاش می کند.شاید جایی رسید که به صد درصد رسید.به هر حال اگر انتقاد می کنید که اینگونه دیدگاه باعث سستی و عدم تلاش می شود، فکر نمی کنم به هیچ وجه اینگونه باشد.

رضا ثقلین;817226 نوشت:
آن کشور ها با همان تفکر قرن هاست که میگویند دین کنار برود و عقل و علم بیاید وجدان باشد پس اگر آنها با تمام تلاش و زحمت خود باز هم لنگ میزنند(و حال آنکه در اجرای اسلام واقعی هرگز تلاش مسلمین مانند تلاش این آقایان در عقل و علم نبوده و میزان تلاششان قابل مقایسه با هم نیست) پس معلوم میشود یک جای کار مشکل دارد یک نقصی هست که هر چه میدوند باز هم به تکامل عقلی و فکری نمیرسند!

گرامی حتما عقل و فطرت و وجدان آنچیزی که آنان می گویند که نیست.اینها همه تلاش کرده باشند، از کجا معلوم آنها از تمامی ضرفیت های عقل و وجدان بهره مند شده اند؟خیر این انتقاد شما اصلا درست نیست که چون آنها به بن بست برسند عقل و وجدان را به تنهایی به چالش بکشانید ولی چون کشور های اسلامی به بن بست برسند بگویید که دولت های اسلامی به اندازه آنها تلاش نکرده اند!!!این اصلا انصاف نیست که اینگونه برخورد دوگانه و جانب دارانه داشته باشید.
رضا ثقلین;817226 نوشت:
با علمشان فهمیدند گوشت خوک مضر است شراب مضر است مردان باید ختنه کنند استفاده طلا برای مردان مضر است و... اما باز هم آن را انجام میدهند!!! چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ (اینها را اسلام گفته دین گفته آن هم 1400 سال قبل که هنوز علم این آقایان به آن نرسیده بود)

خوب گرامی خوب است خودتان می گویید که آنها فهمیده اند شراب مضر است و چه و چه مضر است.خودتان دارید عقل و وجدان را تعریف و تمجید می کنید و می گویید قدرت تشخص تا این حد هم دارد، حالا آنها عمل نمی کنند، تقصیر عقل و وجدان نیست.آنها فطرت و وجدان و خدا را ندید گرفته اند و عمل نمی کنند، دلیل می شود بگوییم که عقل و وجدان ناکارامد است و باید پیامبری باشد؟چطور دولت آل صعور کلی حدیث و روایات دارد و کلی ادعا پیغمبر می کند، ولی در عمل افتضاح می آفریند؟حالا بگوییم که دین ناکارآمد است؟این دفاعیات شما منطقی نیست.
رضا ثقلین;817226 نوشت:
زنا و همجنسبازی و روابط جنسی با حیوانات و موارد متعدد بی اخلاقی و بی بند و باری و متلاشی شدن بنیاد های خانواده خیانت به همسر فرزندان نامشروع و.... نتیجه دوری از همان برنامه مدون است که روسو توضیح خوبی داد مگر این ها عقل و وجدان و فطرت نداشتند مگر قرن ها نیست که جان میکنند پس چرا باز هم غرق در این مسائل هستند؟؟؟؟؟ چون برنامه نویسشان یک عقل کل خالی از شهوت معصوم نبود!!

گرامی بنده توضح دادم، مگر دولت آل صعود پیامبر و دین نداشند؟چرا پس به یمن حمله کردند و جنایات کردند؟خوب فرضا دولت های غربی هم وجدان و عقل را به کار بستند و افتضاح آفریدند، که چه؟؟رفتار های آنها می تواند ناشی از فطرت و عقل باشد.و این نکته را هم در نظر داشته باشید که دولت های غربی بیشتر بر عقل توجه دارند نه بر فطرت و وجدان و الهیات.من نگفتم که خدا را نادیده بگیریم مثل دولت های غربی.من گفتم عقل و وجدان و فطریات.عقل می گوید که باید خدا را هم در نظر داشت.اگر دولت های غربی تغییر رویه بدهند، خیلی از مشکلات سروسامان می گیرد.به هر حال غرب هرچه می کند، شما نباید آن را بیاندازید تقصیر ناکارآمدی عقل و فطرت و وجدان.
رضا ثقلین;817226 نوشت:
معارفی است که بشر نسبت به آن راه ندارد،

به فرض عقل و وجدان به مسائلی راه نداشته باشند.خوب در آن مسائل احتیاط می کند.سبک و سنگین می کند.مثلا با عقل و فطرت نتوانستیم تشخیص بدهیم که شراب به کل حرام است یا نه.خوب اینجا احتیاط می کنیم.با علم خودمان می سنجیم آیا جا دارد شراب بخوریم یا نه.اگر عقلمان اجازه داده مثلا در فلان روز شراب بخوریم.خوب می خوریم.خدا هم اشکالی بر ما نمی گیرد که چرا خوردید.شما انتظار دارید همه انسان ها معصوم بشوند و باید مانند یک فرشته رفتار کنند.پس پیامبرانی باید بیایند که مردم را معصوم بکنند.ولی شما برای این دیدگاهتان دلیلی ارائه نمی کنید.
رضا ثقلین;817226 نوشت:
عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند!!!

شما دعا کنید که انشاالله در آینده انسان به خود بیاید و خواهش های نفسانی را کنار بگذارید و به درستی با دیده عقل و فطرتش به دنیا بنگرد.این پاسخ ها قانع کنند نیست.

با سلام

مشکور;817237 نوشت:
ا سلام

آنچه از علامه جوادی املی در باره سقراط و ارسطو گفتیم، با توجه به دقت نظر ایشان در تحقیق، قطعاً مستنداتی شایسته و درخور بهمراه دارد، اگر شما می توانید با دلیل و مستنداتی علمی و تاریخی، نظر ایشان را رد کنید وگرنه حداقل اگر دلیل و سندی مبنی بر رد آن ندارید از قاعده لاادری استفاده کنید بعبارتی حداقل می توانید قبول نکنید، اما نمی توانید بدون استناد رد کنید یا با زبان کنایه به سخره بگیرید، این رفتار طعنه آمیز، مناسب مشی محققانه و روش عالمانه نیست.


بله این روش عالمانه نیست.بنده هم بیشتر از سر مزاح و شوخی آنها را عرض کردم یک شکلک Smile هم گذاشتم که جنبه ی شوخی بدهم.خیلی جدی عرض نکردم و در بحث علمی نخواستم سخنی محققانه بگویم.:)

مشکور;817237 نوشت:
نمی توانید بطور قطع ارسال پیامبران برای اقوام و امتها را انکار کنید و اگر منصف باشید باید موضع (لاادری گری) بگیرید.

استاد گرامی بنده عرض کردم.که حداقل این است که بگوییم که قبیله ای در فلان نقطه ی آفریقا از نعمت پیامبر بی بهره بوده و هستند و حتی برای یک دوره صد ساله هم شده ندای پیامبر به آنها نرسیده، شما حتی در این حد هم داستان را قبول ندارید و اعتقاد دارید که هموار ندای حق به همه رسیده؟استاد این ادعای خیلی بزرگی است.واقعا دیگر تاریخ درست است که صد درصد معتبر و قاتع نیست.ولی دیگر تا این حد هم نه....به هر حال، اگر شما اسرار دارید که به همه در طول تاریخ پیامبر رسیده و ندای حق و پیامبران رسیده من دیگه اسراری بر خلاف آن ندارم.
مشکور;817237 نوشت:
فتیم عقل بدلیل محدودیت و نارسایی و فطرت بدلیل حجابهایی که بواسطه گناه و غفلت بر آن افتاده، نیاز به حجت و راهنمایی بیرونی دارند تا عقل مسیر خود را بازیافته و فطرت از خواب غفلت بیدار شده رفع حجب شود و میثاق فطرت یادآوری شود(لیستأدوهم میثاق فطرته) و این از لطف الهی به بندگانش است.

اما استاد گرامی، این ادعای شماست.اینکه عقل محدود است و فطرت بدلیل حجاب هایی که به واسطه گناه و غفلت بر آن افتاده نیازمند پیامبر است.یک ادعاست.شما کجا ثابت کردید این را.من هم خیلی راحت و ساده می تواند ادعا کنم، اسلام ناکارآمد است.چون دولت آل صعور که کشوری اسلامیست، افتضاح ها آفریده.اما پاسخ من را منطقی می دانید؟ خیر.من هم پاسخ شما را که مثلا دولت های غربی را مثال می زنید، نمی توانم منطقی بدانم و می گوید، عقل و فطرت کافی می تواند باشد، باید آنها را درست به کار بست.هزار سال دیگر.دوهزار سال دیگر.عقل و وفطرت جمعی بشر، بشر را به جایی می کشاند که یک بهشت بر روی زمین برپا کنند.و لزوما نیازی به پیامبر نیست.شما خواهشن با دلیل و برهان خلاف این را ثابت کنید.

مشکور;817237 نوشت:
چون خدایی که به بندگانش مهربانتر از مادر است نمی تواند به لوازم اولیه و درونی هدایت اکتفا کند (که وضعیتشان را ترسیم کردیم) فلذا باید نعمت را تمام و غرض خلقت که هدایت و سعادت بشریت و کمال یابی ایشان است را تا نهایت کار دنبال کند. از اینرو در کنار حجتهای درونی انبیاء الهی (حجتهای بیرونی) را نیز برای اتمام و اکمال نعمت هدایت، بسوی بشر گسیل داشت.

استاد گرامی خواهشن نگویید که خدا مهربان تر از مادر است و پس باید فلان کند.خدا مهربان تر از مادر است که اجازه می دهد طبیعت به جان کودکی خردسال بیافتد و بدن آن را تکه تکه کند و کودک را زجر بدهد.؟خدا مهربان تر از مادر است که اجازه می دهد کودک زجر کش بشود.خواهش روی اینکه خدا مهربان تر است مادر است تاکیدی نداشته باشید.نه اینکه بگویم، خدا مهربان نیست.بلکه ما مهربانی خدا را نمی توانیم درک کنیم.همانطور که خدا اجاز می دهد کودکی زجر کش شود و باز آن را مهربان می خوانیم، می توانیم خدا را مهربان بنامیم اگر وسیله بیرونی که پیامبران باشد را در اختیار ما قرار ندهد.این حرفها که خدا مهربان است و باید اینکار را بکند، فقط احساسی کردن بحث و عاطفی کردن بحث است و بازی با احساسات طرف مقابل است.
مشکور;817237 نوشت:
از اینرو در کنار حجتهای درونی انبیاء الهی (حجتهای بیرونی) را نیز برای اتمام و اکمال نعمت هدایت، بسوی بشر گسیل داشت.

استاد گرامی، شما گویا یک فرض گرفته اید که دنیا پایان راه است.و پس از مرگ زندگی ای نخواهیم داشت.خیر.به فرض وسایل هدایت در این دنیا نا کافی باشد، استاد دنیای دیگری هم هست.خدا می تواند وسایل هدایت و تکامل را در دنیای دیگری برای ما فراهم کند.در این دنیا عقل و فطرت را داده و امتحان می کند که انسان با بی پیغمبری و بی پیامبری چه می کند.آن دنیا هم باز وسایل هدایت اعطا می کند که ما به تکامل برسیم.شما چرا اینطور به قضیه نگاه نمی کنید؟؟؟قربان الاهیات و دین بشوم که هر چیزی و هر ناممکنی هم در آن ممکن می شود.
مشکور;817237 نوشت:
دلیل اینکه خداوند پیامبران و برگزیدگان را برای هدایت بشریت برگزید چون شایستگی دریافت وحی و ارتباط با عالم غیب و علوی را داشتند، ویژگیی که اکثریت بشر، بدلیل گرفتاری گناه و غفلت، فاقد آن هستند بعبارتی همگان شایستگی دریافت وحی و ارتباط با عالم بالا را ندارد فلذا فرض شما مبنی بر امداد خاص الهی در کنار عقل و فطرت، جایگزین ارسال پیامبران فرض باطل و نادرستی است.

خوب استاد گرامی خدا که مثل بانک های دولتی نیست که برای اینکه به کسی وام دهد، باید کلی چک و ضامن و سند و امضا بگیرد.همین که شخص طالب هدایت است، خدا او را هدایت می کند و او را از امداد های غیبی بهره مند می سازد.لزومی هم نیست که وحی برساند.هدایت که تنها مستقیم و با جبرئیل وحی صورت نمی گیرد.و لازم هم نیست که در آن امدادهای غیبی حرف از نماز زده شود که مثلا نماز باید فلان رکعت باشد و امثال اینها.اصلا این ها که بایدی در آنها نیست.و ما فرض گرفتیم که نیست.
مشکور;817237 نوشت:
مگر نگفتیم که هدف خلقت انسان، رسیدن به کمال و سعادت است، چگونه؟

استاد دنیا محدود به این دنیای خاکی لزوما نیست.رسیدن به کمال و سعادت امری است که می تواند در دنیای دیگر، یا دنیا های دیگر ادامه پیدا کند.این چگونه فقط پاسخ ارسال پیامبران است؟من فکر نمی کنم.شما انتظار دارید، همه انسان ها باید در همین دنیا که به سر می برند، به بهترین جامع ترین و دقیق ترین و بدون خدچه دار ترین برنامه دسرسی داشته باشند.باید معصوم و بی گناه و بی اشتباه باشند.پس خدا باید پیامبرانی بفرستد.ولی شما چرا اینگونه دیدگاهی دارید؟اگر بگویید که هدف خلقت تکامل بشر است.می گوییم که تنها همین دنیا را نداریم که بگوییم در همین دنیا خدا باید همه را معصوم و بی گناه و فرشته کند.خدا عقل و فطرت را داده که ببیند انسان با آنها چه می کند.و به کجا می رسد.و انسان با همین عقل و فطرت به خیلی جاها می تواند برسد.شاید به صد درصد هم رسید، همرا ه با امداد های غیبی خدا.شاید اصلا به امداد های غیبی خدا هم نیازی پیدا نکرد.کسی از قدرت عقل و فطرت چه می داند.این هم که تا الان کسی به فرض با عقل و فطرت به جایی نرسیده، چیزی را ثابت نمی کند؟مگر دولتی با دین اسلام سرآمد همه ی کشور ها از همه جهت شده تا کنون؟

سلام علیکم

پارسا مهر;817217 نوشت:
سلام.دوست عزیز، به فرض ثابت شد که هیچ گاه و هیچ زمان نه در آینده و نه در گذشته انسان نتوانسته و نمی تواند بهترین قوانین و عالی ترین قوانین و بدون نقض ترین قوانین را کشف کنید، مگر واجب است و ضرورت دارد که حتما عالی ترین و بهترین و بی نقض ترین و بدون خدشه دار ترین قوانین کشف شوند و اجرا شوند؟؟هفتاد درصد نه شصت درصد و نه اصلا بیست درصد هم به آن عالی ترین قوانین برسیم چه بسا کافی باشد.نظرتان چیست؟کسی که باید به صد درصد برسیم و پس ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد؟

مشکل همینجاست،....شما میفرمایید بیست درصد انسان مسیر کمال رو طی کنه و کافی باشه....منم همینو میگم و میگم بیست درصد که خیلیه ،یک درصد هم واقعا بدونه راهی که میره درسته یا خیر(فقط به صرف اینکه بدونه و حتی طی هم نکنه)عالیه

[=WebRoya] امام علی(ع) می فرمایند: «خداوند رحمت کند کسی را که بداند از کجا [آمده]؟ در کجا [به سر می برد]؟، و به سوی کجا [در حرکت] است؟»4 و از آن جا که انسان به سوی خداوند متعال در حرکت است در مسیر خود از شناخت راهی که می پیماید، هدفی که به سوی آن گام برمی دارد، و شخصی که او را راهنمایی می کند، ناگزیر است. به تعبیر امام علی(ع) خطاب به کمیل: «ای کمیل، هیچ حرکتی نیست مگر آن که تو در آن نیازمند شناخت هستی.»5

ولی دقیقا مشکل اینجاست که از کجا معلوم این بیست درصد که ما اسمشو گذاشتیم کمال، واقعا کمال انسان باشه،دلیل ما برای کمال بودن یک امر،قبول داشتن عرف از آن امر است و به صورت تجربی حاصل میشود، ولی آیا خود خالق هم این موضوع رو قبول داره؟؟؟

چون از علوم تئوری برداشتهای مختلف میشه کرد،من از علوم تجربی مثال میزنم که برای همه ملموس تر و قابل درک تر هستش....

فرض : مطمئنم برای هر شخص مسلمان متفکر، این سوال پیش میاد که آیا ادیسون که یا بی دین بوده یا مسلمان نبوده،با اون همه کار علمی که برای جهان انجام داده،که مسلمانها هم ازش سود برده اند،به بهشت میره یا اون شرط که میگه فقط مسلمانان بهشت میروند هم در مورد اون صدق میکنه یا خیر؟

شبهه : خب منطق انسانی که از احساسات و ادراکات عرفی استفاده میکنه،میگه که مزایایی که ادیسون و انیشتین برای انسانها داشته اند،بیشتر از مزایای پیامبران بوده .... و حتی بعضی موقع این شبهه پیش میاد که آیا پیامبران برای انسانها سود هم داشته اند یا خیر؟؟؟

اینجا چون با دید انسانی(ادراکی) به موضوع نگاه میکنیم،حق با شبهه سبز رنگ است،ولی اگر بیاییم فلسفه خلقت جهان رو از دید خالق(حداقل به صورت نسبی و نه مطلق) ببینیم،به این نتیجه میرسیم که ادیسون و انیشتین و کلا منطق انسان،فقط برای این دنیا تلاش کرده و حتی تلاشش هم در خیلی از موارد با اینکه در مسیر رشد و تعالی بوده،ولی چون غریضی بوده،برعکس عمل کرده و در مسیر خارج شدن از مسیر کمال قدم برداشته.....(البته کمال مد نظر خالق)

اگر برات اثبات بشه که کاری که ادیسون کرده بدتر، انسان رو از کمال دور کرده و به هدایت سریع تر در مسیر ظلالت کمک کرده،آیا به این نتیجه میرسی که حتما باید یک شاخص برای هدایت عموم وجود داشته باشه؟؟؟(منظور همون پیامبران هستند که با خالق در ارتباط باشند)

[=WebRoya]4. محمدی ری شهری؛ محمد، میزان الحکمة، مادة «عرف».
[=WebRoya]5. مسعودی، محمد فاضل، الاسرار العلویه، ص 514.

اللهم عجل لولیک الفرج
درپناه حق

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


پارسا مهر;817246 نوشت:
با سلام.گرامی، فهمیدن 100 درصد به چه قیمی؟این مهم نیست؟40 درصد بهتر است یا 100 درصد؟به چه قیمتی؟مثلا، خدا اشتباه نکنم، آیه دارد، که می توانست همه را مسلمان و با ایمان کند؟یا اصلا آیه را رها کنیم، خدا می توانست همه را معصوم بیافریند؟فرشته بیافریند.غیر از این است، همه را می توانست عقل کل بیافریند.آنوقت امکان فهمیدن 100 درصد برای همه فراهم بود هیچ، بلکه خیلی هم اجرایی بود و از اول تاریخ اجرایی بود..حالا اینجا هم، رسیدن به 100 درصد با چه قیمتی؟به این قیمت که یکی از آسمان ها بیاید و یا از آسمان ها نیرو و ارتباط بگیرد و وعده جذا و جهنم و وعده بهشت و پاداش بدهد و نمی دانم، مردم را بترساند که شریک قرار دهید برای خدا تا ابد می سوزید و اگر جهاد کنید و شهید بشوید، حوری و شراب نصیبتان می شود؟100 درصد به چه قیمتی؟آیا چهل درصد برنامه کامل داشتن از روی عقل و فطرت خودمان بهتر است و یا 100 درصد با آن سبک و سیاقی که عرض کردم؟البته اینها که عرض می کنم با این فرض است که آدمی به تنهایی نتواند به 100 درصد برسد، که این خودش جای سوال دارد.
از طرفی شما که اسرار بر صد درصد دارید؟من نمی توانم اعتراض کنم که خدا چرا به جای مثلا هر یک پیامبر، هزار پیامبر نفرستاد؟چرا خدا محمد ص را خاتم پیامبران قرار داد و در طول هزار و چهارصد سال پیامبری نفرستاد؟آیا جا دارد که من هم یک سوال کوچک بکنم و بگویم امکان اجرایی شدن و فهمیدن 100 درصد بوسیله صد ها پیامبر و فرشته در طول این هزار و چهار صد سال بهتر بود یا فهمیدن و اجرایی شدن چند درصد توسط دین پیامبر و تنها یک پیامبر در یک هزار و اندی سال؟؟؟آیا بهتر نبود همین حالا خدا هزاران پیامبر به اقصی نقاط دنیا بفرستد و قبایل بدوی آفریقا را هم از نعمت پیامبر بهره مند سازد؟

بزرگوار ابتدا تشکر میکنم از پاسخ هایی که دادید اما مگر آمدن پیامبران و ائمه چه قیمتی دارد؟ آیا قیمتش سنگین تر از عمری جهالت و خون ریزی و تجاوز و غارت است؟ سوای از این 2 قرن اخیر که 10 ها میلیون انسان در جنگهایی که اساسا هیچ ربطی به دین نداشت و فقط بر سر قدرت و ثروت و انحصار طلبی و نژاد پرستی بود کشته شدند هزاران میلیارد سرمایه از بین رفت محیط زیست آسیب دید و...
آیا این هزینه ها سنگین تر است یا آمدن پیامبران و هدایت بشر توسط رهبری معصوم و موید به تاییدات الهی؟؟؟؟؟

واقعا آمدن پیامبران چه بدی دارد؟ جز اینکه سریع تر به مقصد میرسیم؟ جز اینکه اختلافات کمتر میشود؟ جز اینکه قوانین اصلاح میشود؟ بشر به عدالت و صلح نزدیک تر میشود؟ شاید شما بگویید که این ضد این موارد در زمان پیامبران هم بوده پس چه فرقی کرد؟ فرقش این است که اولا در زمان حضور انبیا نسبت به زمان عدم حضورشان بسیار کمتر بوده(در کل طول تاریخ) ثانیا بالاخره بشر دارای اختیار است و در هر زمانی عده ای طغیان گر هستند اما این عده در زمان حضور انبیا به دلایلی چون تربیت علمی و عملی پیامبران و احیانا قدرت مند بودن جامعه در تحت لوای انبیا بسیار کمتر هستند و فرصت کمتری برای طغیان و جولان خواهند داشت

دوست گرامی شما باید در نظر داشته باشید که هدف از خلقت چیست؟ هدف این نبوده که انسان به یک عالم ناشناخته بیاید و رها شود و در طول هزاران سال خودش دریابد که مثلا فلان چیز مضر است و فلان چیز مفید آن هم با وجود نفس و شیطان و قدرت اختیاری که خدای سبحان به او بخشیده که به احدی از موجودات مانند او نداده! در این صورت عمر برباد رفته میلیارد ها انسان که به حقیقت ولو به همان اندازه 20 در صد در طول تاریخ نرسیدند و سرمایه های عظیم استعدادی و مالی و زمانی که نابود شد چه میشود؟ آیا این عدالت است؟ (این ها در صورتی است که انبیا و حجج الهی برای راهنمایی و هدایت بشر نباشند)

اما خدای سبحان انسان را رها نکرده که در این دنیا با آن همه مشکلات درونی و برونی خودش مشکلش را حل کند و رها باشد و آخرش هم شود اینی که امروز هست!!!( این نکته بسیار مهم است که 124 هزار پیامبر آمدند کتب آسمانی آوردند هزارن وصی داشتند ائمه 12 گانه آمدند علما و اولیا و عرفا آمدند باز هم بشر چموش با سو استفاده از عقل و اختیار این شده که امروز هست اگر این ها نبودند چه میشد!!!!
اما خدای سبحان با تمام این ناسپاسی ها بشر را رها نکرده و برخی از انبیا و امام دوازدهم را حفظ کرده و زنده در دنیا قرار داده تا روزی ان شا الله رهبری بشر را بر عهده بگیرند)

نکته دیگر این است که اساسا زمین و جهان نمیتواند خالی از حجت الهی باشد چون در این صورت متلاشی خواهد شد(سیستم جهان این گونه طراحی شده) و آن حجت الهی واسطه فیض است چون هدف از آفرینش انسان کامل است نه امثال بنده که خس و خاشاک جهان است و مایه شرمندگی جهان!

یک نکته دیگر و بسیار مهم این است که اساسا گسترش علم و توجه به آن و عقل توسط دین داران و علمای پیرو مکاتب ابراهیمی اتفاق افتاده و انبیا و تعالیم آنها سر چشمه و سر آغاز گسترش عقل گرایی و طلب علم در میان مردم دنیا بودند به نمونه های زیر توجه کنید(نقل از کتاب ارزشمند علم و دین در حیات معقول علامه محمد تقی جعفری)

1-گوستاولوبون صریحا گفته که تا قرن 15 قولی که ماخوذ از مصنفین مسلمان نبود مستند شمرده نمیشد!!!!! و اینکه افرادی چون:راجر بیکن-لئوناردو داوینچی-آرنولد-ویلانو-ریمون لولی-سن توماس-آلبرت بزرگ و آلفونس دهم همگی یا شاگرد علمای مسلمان بودند یا ناقل اقوال آنها!!!!!! و اینکه ریشه فلسفه سن توماس نیز از فلسفه ابن رشد است و آلبرت بزرگ هر چه داشت از ابن سینا گرفته بود!!! مدار علوم دانشگاههای اروپا 500 الی 600 سال فقط بر محور کتاب های مسلمین بود! (تمدن اسلام و عرب ص 735)

2-برتراند راسل با تمام عظمت و حس انکارش اعتراف کرد که مسلمین در کاوش های علمی به ویژه در علم شیمی از یونانیان تجربی تر و علمی تر بوده اند!!در سراسر اعصاری که از تاریکی و نادانی پوشیده بود عملا فقط مسلمین بودند که سنت تمدن را پیش بردند و هر معرفت علمی نیز که صاحب نظرانی چون راجر بیکن در اواخر قرون وسطی کسب کردند از آنان اقتباس شد(کتاب جهان بینی علمی راسل ص 24)

این 2 فقط به عنوان نمونه بود در کتاب علم و دین در حیات معقول علامه جعفری این کتاب ها و نویسندگان و مطالبشان عینا بدون هیچ گونه اضافه ای بر نوشته آنها در تعریف از اسلام و دانشمندان مسلمان آمده:تاریخ علوم پی یر روسو-تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون-علم در تاریخ جان برنال-سرگذشت اندیشه ها آلفرد نورث وایتهد-سرگذشت علم جرج سارتن-تاریخ عرب فیلیپ حیتی-فرهنگ اسلام در اروپا زیگرید هونکه-دایره المعارف علم و صنعت ایزاک آسیموف-جهان بینی علمی برتراند راسل-تاریخ تمدن ویل دورانت و....

پس عملا این دین و تعالیم پیامبران بوده که سر آغاز خروج بشر از جهل و تاریکی های دوران حرکت به سوی غلم و عقل و تمدن و فرهنگ بوده!

ان شا الله سایر مطالب را هم پاسخ خواهم داد با تشکر از شما

سعدی شیرازی;817238 نوشت:
مشکور گرامی
پس می فرمایید یک فرد در قوم آزتک، در زمانی که هنوز قاره آمریکا کشف نشده بود و رفت و آمدی هم بین قاره آمریکا و آسیا وجود نداشت، باید تلاش خودش را برای رسیدن به اسلام انجام میداد؟

آمدن پیامبران در یک قاره دیگر، چه تاثیری روی هدایت این فرد می گذاره؟


سلام برادر

خیر گفتیم که به حکم عقل و نقل خداوند برای آن قوم و اقوامی که دسترسی به تمدنهای بشری و پیامبران این مناطق نداشته اند، انذاردهنده ای فرستاده است. اینکه ما بی اطلاعیم دلیل نبود چنین انذار دهنده نیست. و نیز گفتیم که مناطقی که احیاناً از پیامبر و انذاردهنده محروم بوده اند تحت شرایطی جزو مستضعفین فی الارض هستند. خدا در باره ایشان به حق و عدل حکم خواهد کرد.

پارسا مهر;817253 نوشت:
اما استاد گرامی، این ادعای شماست.اینکه عقل محدود است و فطرت بدلیل حجاب هایی که به واسطه گناه و غفلت بر آن افتاده نیازمند پیامبر است.یک ادعاست.شما کجا ثابت کردید این را.من هم خیلی راحت و ساده می تواند ادعا کنم، اسلام ناکارآمد است.چون دولت آل صعور که کشوری اسلامیست، افتضاح ها آفریده.اما پاسخ من را منطقی می دانید؟ خیر.من هم پاسخ شما را که مثلا دولت های غربی را مثال می زنید، نمی توانم منطقی بدانم و می گوید، عقل و فطرت کافی می تواند باشد، باید آنها را درست به کار بست.هزار سال دیگر.دوهزار سال دیگر.عقل و وفطرت جمعی بشر، بشر را به جایی می کشاند که یک بهشت بر روی زمین برپا کنند.و لزوما نیازی به پیامبر نیست.شما خواهشن با دلیل و برهان خلاف این را ثابت کنید.

سلام مجدد@};-

عزیز برادر، چگونه آنهمه دلیل که در باب محدودیت عقل و محجوبیت فطرت گفتیم را ادعا می خوانید؟ مگر نه آنست که انسان برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی باید خدای حقیقی را بشناسد؟ روح خداپرستی در نهاد و فطرت همه انسانها هست به همین دلیل عموم بشر به خدایی گرایش دارند، بعضی به مظاهر طبیعت(باد و خورشید و ستارگان و آتش و ...) گرایش می یابند، بعضی گاوپرستند، بعضی شیطان پرست، بعضی الهه ها و بتها را می پرستند و نظائر آن ... و این تنوع خداپرستی با وجود عقل و فطرت بوده است. در این تشتت و تفرق خداشناسی و خداپرستی، خداوند پیامبران را بسوی انسانها گسیل داشت تا خدای حقیقی از غیرحقیقی را بازشناخته خدای حقیقی را بپرستند.

بعلاوه گفتیم برای رسیدن به قله های کمال و سعادت انسان نیازمند برنامه تعالی بخش است! آیا هر برنامه ای می تواند ما را به مقصود حقیقی و کمال واقعی برساند؟ به حکم عقل سلیم جواب خیر است.! عقل و فطرت از بازشناسی این برنامه ها ناتوانند چنانکه در جهانی که هستیم شاهد این تفرق برنامه و تعالیم مختلف هستیم، هر مکتبی برنامه هایی را برای سعادت بشر به پیروانش ارائه می دهد؟ در بین اینهمه نسخ غیراصلی کدامیک نسخه اصلی و بی بدیل است. کدامیک با حقیقت انسان و نیازهای وی سازگاری تام و تمام دارد؟ بی شک آن نسخه ای که از طرف خالق هستی بخش بتوسط پیامبران الهی که نمایندگان حضرت حق هستند اصلی و بی بدیل است. توجه کرده اید هر کمپانی که محصولی ارائه می دهد به همراه محصول دفترچه ای به مصرف کنندگان ارائه می کند، غیر منطقی است که مثلاً محصولی را کمپانی x بسازد و دفترچه نحوه استفاده و راهنمایان محصول را کمپانی y در دسترس مشتریان قرار دهد.؟؟؟ پس حکمت الهی اقتضاء می کند برای کمال و سعادت بشر پیامبرانی را به سمت ایشان گسیل دارد.

مضافاً اینکه بین دنیا و آخرت، یک رابطه دوسویه و مستقیم برقرار است. نوع عمل ما در این دنیا در ساختن دنیای پس از مرگ مؤثر است بعبارتی دنیا مزرعه آخرت است، پس باید بدانیم که باید چگونه باشیم و چه توشه و عملی برای ساختن آخرتمان به همراه داشته باشیم و از چه کارهایی پرهیز کنیم. بی شک عقل و فطرت را به درک جزئیات لازم مربوط به دنیای پس از مرگ راهی نیست، و اگر انسان به این امور مهم واقف نشود از رسیدن به سعادت و کمال حقیقی محروم گردیده و این خلاف لطف و رحمت و حکمت الهی است. از اینرو این برهان نیز ضرورت بعثت انبیاء الهی را تأیید و تقویت می کند.

لطفاً عملکرد نادرست و ناصواب بعضی دول بظاهر اسلامی و برخی مسلمانان را به پای اسلام ننویسید. چنانکه شاعر سروده:

اسلام به ذات خود ندارد عیبی/هر عیب که هست از مسلمانی ماست.

پارسا مهر;817253 نوشت:
استاد گرامی خواهشن نگویید که خدا مهربان تر از مادر است و پس باید فلان کند.خدا مهربان تر از مادر است که اجازه می دهد طبیعت به جان کودکی خردسال بیافتد و بدن آن را تکه تکه کند و کودک را زجر بدهد.؟خدا مهربان تر از مادر است که اجازه می دهد کودک زجر کش بشود.خواهش روی اینکه خدا مهربان تر است مادر است تاکیدی نداشته باشید.نه اینکه بگویم، خدا مهربان نیست.بلکه ما مهربانی خدا را نمی توانیم درک کنیم.همانطور که خدا اجاز می دهد کودکی زجر کش شود و باز آن را مهربان می خوانیم، می توانیم خدا را مهربان بنامیم اگر وسیله بیرونی که پیامبران باشد را در اختیار ما قرار ندهد.این حرفها که خدا مهربان است و باید اینکار را بکند، فقط احساسی کردن بحث و عاطفی کردن بحث است و بازی با احساسات طرف مقابل است.

اینکه خداوند مهربان تر از مادر است واقعیتی است که در روایات ما بدان اشاره شده و اگر با عقل سلیم و رها از شوائب و شبهات به مسأله بنگرید مطلب قابل درک و هضم است. مثالهایی که می زنید نارساست زیرا اینها که گفتید مربوط به جریان عادی و طبیعی نظام علی و معلولی است، وقتی زلزله و سیل و طوفان بیاید عده ای در مواجه با این حوادث می میرند، وقتی به هر دلیلی تصادفی رخ می دهد عده ای آسیب می خورند و نظائر اینها ... اینها ربطی به خدای حکیم و مهربان ندارد. پس شما لطفاً مسأله را احساسی نکنید چون آنچه ما گفتیم مبنای عقلی و دینی دارد.

این بحث از موضوع تایپیک خارج است فلذا به همین اندازه بسنده می کنیم. اگر مایل بودید می توانید در تایپیکی مستقل، پس از اطمینان از تکراری نبودن طرح و پاسخ آن را از طریق کارشناس مربوطه پیگیری کنید.

پارسا مهر;817253 نوشت:
استاد گرامی، شما گویا یک فرض گرفته اید که دنیا پایان راه است.و پس از مرگ زندگی ای نخواهیم داشت.خیر.به فرض وسایل هدایت در این دنیا نا کافی باشد، استاد دنیای دیگری هم هست.خدا می تواند وسایل هدایت و تکامل را در دنیای دیگری برای ما فراهم کند.در این دنیا عقل و فطرت را داده و امتحان می کند که انسان با بی پیغمبری و بی پیامبری چه می کند.آن دنیا هم باز وسایل هدایت اعطا می کند که ما به تکامل برسیم.شما چرا اینطور به قضیه نگاه نمی کنید؟؟؟قربان الاهیات و دین بشوم که هر چیزی و هر ناممکنی هم در آن ممکن می شود.

امیدوارم منظورتان از دنیای دیگر تناسخ نباشد که از نگاه اسلام باطل است، اما اگر منظورتان استکمال نفس پس از مرگ در عالم برزخ باشد، مخالفتی نداریم اما در عوالم پس از مرگ، استکمال علمی بیشتر مطرح است نه استکمال عملی، آنجا دیگر جای عمل نیست بلکه انسان نتیجه کارهایش را در آن عوالم خواهد دید و نیز اگر باقیات الصالحاتی داشته باشد. چنانکه در آیات و روایات معصومین (ع) هم بدان اشاره شده، چنانکه در این کریمه فرمود: "حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَهٌٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (سوره مؤمنون، آیه 99 و 100) ؛ تا آنگاه كه مرگ يكی از ايشان فرا رسد می ‏گويد پروردگارا مرا بازگردانيد . شايد من در آنچه وانهاده‏ام كار نيكی انجام دهم نه چنين است اين سخنی است كه او گوينده ی آن است و پیشاپيش آنان برزخی است تا روزی كه برانگيخته خواهند شد." و نیز قال عَلیٌّ امیرالمؤمنین علیه السّلام : الیَوم یَومُ العَمَلِ وَ لاَ حِسَابٍ وَ غَداً یَومُ الحِسَابِ وَلاَ عَمَلٍ (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، باب 42، ص 318) ؛ امروز، روز عمل کردن است و روز حساب رسی نیست و فردا روز حساب رسی است و روز عمل کردن نیست ."

فلذا اگر فکر و ذکر و عمل و برنامه و کاشتی هست مربوط به دنیای فعلی است که رسیدن به صراط مستقیم و راه سعادت را باید در همین دنیا از طریق عقل و فطرت و دین پیگیری کنیم نه اینکه گمان کنیم خداوند در این دنیا به ما عقل و فطرت داده که هر گونه خواستیم و گمان کردیم عمل کنیم، در دنیای پس از مرگ دستمان را در دست پیامبران می گذارد تا هدایت شویم و در عوالم دیگر هم خدا اسباب و لوازم علمی و عملی دیگری را پیش رویمان قرار می دهد تا بالاخره هدایت شویم!؟ اینها همه تصورات کسانی است که می خواهند از حقایقی که خداوند بواسطه انبیاء و اوصیاء الهی اش (مبشرین و منذرین) به بشریت ارائه نموده فرار کنند. اینها ساخته ذهن انسانهای تنبل و هواپرستی است که حاضر نیستند کمی به خود زحمت داده برای سعادت ابدی شان، زیر بار تکلیف و برنامه های تعالی بخش الهی بروند.

پارسا مهر;817253 نوشت:
خوب استاد گرامی خدا که مثل بانک های دولتی نیست که برای اینکه به کسی وام دهد، باید کلی چک و ضامن و سند و امضا بگیرد.همین که شخص طالب هدایت است، خدا او را هدایت می کند و او را از امداد های غیبی بهره مند می سازد.لزومی هم نیست که وحی برساند.هدایت که تنها مستقیم و با جبرئیل وحی صورت نمی گیرد.و لازم هم نیست که در آن امدادهای غیبی حرف از نماز زده شود که مثلا نماز باید فلان رکعت باشد و امثال اینها.اصلا این ها که بایدی در آنها نیست.و ما فرض گرفتیم که نیست.

خداوند مثل هیچ چیز و من جمله چیزهایی که گفتید نیست اما کار خدای حکیم هم بی حساب و کتاب نیست. اینطور نیست که هر کس مدعی ایمان شد بگوید تو راست می گویی!؟ بلکه باید ایمانش را با عمل ثابت کند. چنانکه به پیامبرش در پاسخ به برخی اعراب بادیه نشین که ادعای ایمان کردند فرمود: "و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا بل قولوا اسلمنا به اعراب بگو شما ایمان نیاوردید بلکه بگویید اسلام آوردیم. برای اثبات ایمان، شرط می گذارد که شرط ایمان پیروی از خدا و رسول و اولواالامر است (آیه اطاعت) شرط ایمان را پذیرش همه دستورات دین که از طرف پیامبر آورده می شود می داند. شرط ایمان را ایمان به همه امور غیب (خدا و ملائکه و بهشت و جهنم (ماانزل الله) و همه پیامبران و فرستادگان الهی می داند.

آری برادر اگر کمی قرآن بخوانید، شرط ایمان و هدایت، بسیار است نه اینکه به صرف ادعا و خواست، بدون هیچ اقدام و عملی و بدون هیچ گام مثبتی، شرایط هدایت را بیابد. (فتأملوه)

پارسا مهر;817253 نوشت:
استاد دنیا محدود به این دنیای خاکی لزوما نیست.رسیدن به کمال و سعادت امری است که می تواند در دنیای دیگر، یا دنیا های دیگر ادامه پیدا کند.این چگونه فقط پاسخ ارسال پیامبران است؟من فکر نمی کنم.شما انتظار دارید، همه انسان ها باید در همین دنیا که به سر می برند، به بهترین جامع ترین و دقیق ترین و بدون خدچه دار ترین برنامه دسرسی داشته باشند.باید معصوم و بی گناه و بی اشتباه باشند.پس خدا باید پیامبرانی بفرستد.ولی شما چرا اینگونه دیدگاهی دارید؟اگر بگویید که هدف خلقت تکامل بشر است.می گوییم که تنها همین دنیا را نداریم که بگوییم در همین دنیا خدا باید همه را معصوم و بی گناه و فرشته کند.خدا عقل و فطرت را داده که ببیند انسان با آنها چه می کند.و به کجا می رسد.و انسان با همین عقل و فطرت به خیلی جاها می تواند برسد.شاید به صد درصد هم رسید، همرا ه با امداد های غیبی خدا.شاید اصلا به امداد های غیبی خدا هم نیازی پیدا نکرد.کسی از قدرت عقل و فطرت چه می داند.این هم که تا الان کسی به فرض با عقل و فطرت به جایی نرسیده، چیزی را ثابت نمی کند؟مگر دولتی با دین اسلام سرآمد همه ی کشور ها از همه جهت شده تا کنون؟

پاسخ این فراز از بیانات شما در یکی از یادداشتهای همین پست تقدیم گردید. لطفاً کمی حول یادداشتها تأمل و تفکر کنید تا آرام آرام نور الهی در قلبتان جلوه گری کند.

ملتمس دعا ...@};-

مشکور;817278 نوشت:
به حکم عقل و نقل خداوند برای آن قوم و اقوامی که دسترسی به تمدنهای بشری و پیامبران این مناطق نداشته اند، انذاردهنده ای فرستاده است.

آیا در 1400 سال اخیر برای قوم آزتک (که مطمئناً به دلیل رسومات غیر انسانیشان نیازمند هدایت بوده اند) پیامبری فرستاده شده؟ اگر تصور کنیم که حتی یک پیامبر تبلیغی برایشان آمده است، با اعتقاد به خاتمیت در تضاد خواهد بود.

مشکور;817286 نوشت:
عزیز برادر، چگونه آنهمه دلیل که در باب محدودیت عقل و محجوبیت فطرت گفتیم را ادعا می خوانید؟ مگر نه آنست که انسان برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی باید خدای حقیقی را بشناسد؟ روح خداپرستی در نهاد و فطرت همه انسانها هست به همین دلیل عموم بشر به خدایی گرایش دارند، بعضی به مظاهر طبیعت(باد و خورشید و ستارگان و آتش و ...) گرایش می یابند، بعضی گاوپرستند، بعضی شیطان پرست، بعضی الهه ها و بتها را می پرستند و نظائر آن ... و این تنوع خداپرستی با وجود عقل و فطرت بوده است. در این تشتت و تفرق خداشناسی و خداپرستی، خداوند پیامبران را بسوی انسانها گسیل داشت تا خدای حقیقی از غیرحقیقی را بازشناخته خدای حقیقی را بپرستند.

این در صورتی درسته که وجود خدا و صفات خدا با استدلالهای عقلی قابل اثبات نباشه.

سعدی شیرازی;817303 نوشت:
آیا در 1400 سال اخیر برای قوم آزتک (که مطمئناً به دلیل رسومات غیر انسانیشان نیازمند هدایت بوده اند) پیامبری فرستاده شده؟ اگر تصور کنیم که حتی یک پیامبر تبلیغی برایشان آمده است، با اعتقاد به خاتمیت در تضاد خواهد بود.

سلام مجدد

برای اقوام اینچنینی اگر قبل از پیامبر خاتم (ص) بوده اند پیامبر منذر و یا انذاردهنده ای از طرف پیامبر فرستاده و پس از رسول خاتم، انذار دهنده ای برای رساندن خبر دین الهی، قطعاً به سوی آن قوم و یا اقوام مشابه رفته است. فلذا در بیان قبلی از عبارت انذاردهنده استفاده کردم که عام است، هم شامل پیامبری برگزیده می شود و هم نماینده ای از طرف پیامبر.

بعلاوه گفتیم اگر احیاناً قومی هیچیک از پیامبر منذر و یا انذاردهنده ای که نماینده پیامبر باشد را مشاهده نکرده باشد، با شرایطی جزو مستضعفین فی الارض بوده و خداوند با ایشان به حق و عدل رفتار خواهد کرد.

مشکور;817175 نوشت:

سلام و تشکر@};-

بله می توان همه هدف از خلقت و نیز به تبع آن مجموعه اهداف پیامبران و امامان را در رساندن انسان به کمال و سعادت که همان وصال حقتعالی است خلاصه کرد. اما در پاسخ به اینکه گفتید اگر چنین است چرا خداوند از همان ابتدا انسان را کامل نیافرید گفتنی است: گفتیم فلسفه آفرینش بندگی است یعنی جن و انس تلاش کنند خود به کمال برسند نه اینکه بطور قهری و تکوینی و بواسطه یک قدرت جبری به کمال برسند. از انجاییکه دنیا دار امتحان است لازمه آن اینست که خود انسان با بهره گیری از استعدادها، توانایی ها و طرفیتها و قرار گرفتن در دوراهی ها خودش انتخاب کند تا ارزش کارش نمایان شود و سره از ناسره و سعید از شقی جدا شوند. اگر همه چیز بصورت جبری بود و خداوند از همان آغاز همه چیز را کامل و تمام می آفرید، رسیدن به نقطه پایان یعنی وصال و قرب الهی و دریافت پاداش و ثواب چه ارزشی داشت. اصولاً با چنین فرضی اصل خلقت، فلسفه پاداش و جزا و ... عبث و بیهوده و خلاف فرض اصلی بحث توحید بود که گفتیم خداوند حکیم است و حکیم کار عبث و بیهوده نمی کند.

موفق باشید ...@};-

چرا خدا توانایی خلق نکردن رو نداره؟ چرا از خلق نکردن عاجزه؟ اگر عاجز نیست من چرا خلق شدم! بر فرض همه انسان ها به کمال رسیدن، آخرش که چی؟ چه دردی رو از خدا دوا میکنه این خلق کردن و رسیدن به کمال؟ مگه اینکه بگیم چون خدا نمیتونه خلق نکنه، مجبور شده مخلوق داشته باشه. به هر حال هر مادری فرزندش رو دوست داره و برای سعادتمندیش (همون رسیدن به کمال) بیکار نمیشینه.

سعدی شیرازی;817304 نوشت:
این در صورتی درسته که وجود خدا و صفات خدا با استدلالهای عقلی قابل اثبات نباشه.

سلام مجدد@};-

وجود خدا و برخی از صفات الهی با دلیل عقلی قابل اثبات است، اما به همان دلایلی که گفتیم یعنی محدودیت عقل و محجوبیت فطرت، عموم بشر در طول تاریخ به خدایان غیرواقعی گرایش پیدا کرده اند که مصادیق آن بیان شد، برای اینکه بشر از انحرافات و التقاطات رهایی یابد و به خدای حقیقی با صفات و ویژگیهای حقیقی رهنمون شود لازم است پیامبران وارد عرصه زندگی بشر شوند. این معنا یکی از دلایل متقن بعثت و همان لازمه بعثت انبیاء الهی است.

shsina;817334 نوشت:
چرا خدا توانایی خلق نکردن رو نداره؟ چرا از خلق نکردن عاجزه؟ اگر عاجز نیست من چرا خلق شدم! بر فرض همه انسان ها به کمال رسیدن، آخرش که چی؟ چه دردی رو از خدا دوا میکنه این خلق کردن و رسیدن به کمال؟ مگه اینکه بگیم چون خدا نمیتونه خلق نکنه، مجبور شده مخلوق داشته باشه.

سلام و تشکر@};-

سؤالتان از اساس اشتباه است! وجود بخشیدن به چیزی که هیچ بوده و بخشیدن و عطا و فیض دهی به موجودی که فقیر محض بوده، عین لطف و کرامت و جود است و اینها همه از صفات کمالی خدای متعال است. سؤال از بخشش و عطا و جود و کرم، اینکه چرا فلانی جواد و بخشنده است و به دیگران بخشید سؤال ناوارد و غلطی است! اتفاقاً اگر کسی دارا و ثروتمند و اهل جود و کرم باشد و نبخشد جای سؤال دارد که چرا فلانی با اینهمه دارائی و با وجود جواد بودن به دیگران نمی بخشد؟ خداوند جواد و فیاض علی الاطلاق است اگر دیگران را از جود و فیضش محروم کند باید مورد سؤال قرار گیرد. (دقت کنید)

بعلاوه ایجاد کردن چیزی و یا عدم اقدام به آن برای مخلوق ضعیف و محدود و ناتوانی چون انسان تفاوت می کند، اینکه بخواهد چیزی را ایجاد کند توأم با دشواری هایی است اما اگر به کاری اقدام نکند برایش سهل تر است. اما خدای متعال که علم و قدرت و حکمت و اراده اش لایزال است برایش خلق و ایجاد یا عدم آن تفاوتی نمی کند زیرا هیچ ضعف و ناتوانی و نقصان و محدودیتی به ساحت ربوبی اش راه ندارد.

موفق باشید ...@};-

مشکور;817337 نوشت:

سلام و تشکر@};-

سؤالتان از اساس اشتباه است! وجود بخشیدن به چیزی که هیچ بوده و بخشیدن و عطا و فیض دهی به موجودی که فقیر محض بوده، عین لطف و کرامت و جود است و اینها همه از صفات کمالی خدای متعال است. سؤال از بخشش و عطا و جود و کرم، اینکه چرا فلانی جواد و بخشنده است و به دیگران بخشید سؤال ناوارد و غلطی است! اتفاقاً اگر کسی دارا و ثروتمند و اهل جود و کرم باشد و نبخشد جای سؤال دارد که چرا فلانی با اینهمه دارائی و با وجود جواد بودن به دیگران نمی بخشد؟ خداوند جواد و فیاض علی الاطلاق است اگر دیگران را از جود و فیضش محروم کند باید مورد سؤال قرار گیرد. (دقت کنید)

موفق باشید ...@};-

سوال من رو متوجه نشدید؟
کدوم دیگران؟
من میگم اصلا این دیگران چرا خلق شدن
خدا نیاز به بخشیدن داره؟!

مشکور;817337 نوشت:

بعلاوه ایجاد کردن چیزی و یا عدم اقدام به آن برای مخلوق ضعیف و محدود و ناتوانی چون انسان تفاوت می کند، اینکه بخواهد چیزی را ایجاد کند توأم با دشواری هایی است اما اگر به کاری اقدام نکند برایش سهل تر است. اما خدای متعال که علم و قدرت و حکمت و اراده اش لایزال است برایش خلق و ایجاد یا عدم آن تفاوتی نمی کند زیرا هیچ ضعف و ناتوانی و نقصان و محدودیتی به ساحت ربوبی اش راه ندارد.

خب درستش هم همینه!
پس الان مارو چرا خلق کرده؟!
خدا که میتونه خلق نکنه

shsina;817339 نوشت:
سوال من رو متوجه نشدید؟
کدوم دیگران؟
من میگم اصلا این دیگران چرا خلق شدن
خدا نیاز به بخشیدن داره؟!

عزیز برادر سؤالتان روشن است و پاسخ نیز. لطفاً کمی بیشتر دقت کنید. موفق باشید ...

مشکور;817286 نوشت:
عزیز برادر، چگونه آنهمه دلیل که در باب محدودیت عقل و محجوبیت فطرت گفتیم را ادعا می خوانید؟ مگر نه آنست که انسان برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی باید خدای حقیقی را بشناسد؟ روح خداپرستی در نهاد و فطرت همه انسانها هست به همین دلیل عموم بشر به خدایی گرایش دارند، بعضی به مظاهر طبیعت(باد و خورشید و ستارگان و آتش و ...) گرایش می یابند، بعضی گاوپرستند، بعضی شیطان پرست، بعضی الهه ها و بتها را می پرستند و نظائر آن ... و این تنوع خداپرستی با وجود عقل و فطرت بوده است. در این تشتت و تفرق خداشناسی و خداپرستی، خداوند پیامبران را بسوی انسانها گسیل داشت تا خدای حقیقی از غیرحقیقی را بازشناخته خدای حقیقی را بپرستند.

با سلام.استاد گرامی اینها که می فرمایید دلیل کافی نیست.شما چرا آینده را نگاه نمی کنید.شاید در هزار سال دیگر، همین عقل بشر یک دست و هم صدا شد و همه به یک موجود یگانه روی آوردند و گاو پرستی و بت پرستی برچیده شد.بنده عرضم این است که عقل می تواند تا نا کجا آآباد و نا کجا معلوم برسد.شما می فرمایید خیر، خوب دلیل کافی ارائه بدهید.اینکه تا الان و در طول تاریخ یک عده رفته اند گاو پرست شده اند ویک خورشید پرست که خوب دلیل نمی شود، خوب پیشینیان از عقل و خرد و دانش و فطرت خود به شکل احسن استفاده نکرده اند.روز به روز عقل بشر پیشرفت می کنه و دانشش زیاد تر می شود و در آینده چه بسا بودا هایی آمدند و دنیا را با همان عقل و خرد و فطرت یک دست بهشتی و زیبا کردند.دلایل شما کافی نیست به هر حال استاد گرامی.از ثانی، شما که ادعا دارید خدا این همه پیامبر فرستاد.124000 پیامبر فرستاده، پس چرا هنوز که هنوزه، یک عده گاو می پرستند؟آیا دین و پیامبر ناکارآمد هستند؟استاد اینکه از دین به شکل احسن استفاده نمی شود دلیل نمی شود که خدا قصوری دارد.اینکه عقل و فطرت تا به حال به شکل احسن استفاده نشده که دلیل نمی شود خدا باید پیامبر بفرستد و خدا قصوی دارد و عقل و فطرت ناقص است.شما دلایل قانع کننده و کافی ارائه ندادی که عقل و فطرت ناکافیست.شاید اصلا در طول تاریخ تا قیامت خدا، هیچ کس جز یک نفر با عقل و فطرتش به تکامل صد درصد هم نرسید.خوب این دلیل نمی شود که عقل و فطرت نا کافیست.خدا فردای قیامت می گوید من عقل و فطرت را دادم و همان ها کافی بود.شما از آن به شکل احسن استفاده نکردید.به من ربطی ندارد، ضرورتی به ارسال پیامبر نبود.
مشکور;817286 نوشت:
علاوه گفتیم برای رسیدن به قله های کمال و سعادت انسان نیازمند برنامه تعالی بخش است! آیا هر برنامه ای می تواند ما را به مقصود حقیقی و کمال واقعی برساند؟ به حکم عقل سلیم جواب خیر است.!

استاد عرض شد که به حکم عقل، جواب خیر نیست از ثانی به فرض خیر باشد.استاد عرض شد که دنیا با مرگ تمام نمی شود.دنیای دیگری با همین عقل می فهمیم که هست.برنامه جامعه و کاملی که شما طلب می کنید می تواند در عالم پس از مرگ به دست ما برسد و ما در عالمی دیگر پیشرفت و تعالی داشته باشیم.حالا چه ضرورتی به ارسال پیامبر در این دنیا هست؟وقتی یک دنیای دیگری هم هست، چطور نتیجه می گیرید که خدا در این دنیا هم باید یک برنامه کامل بدهد؟و در مورد دنیای دیگر.بنده تا حدی نظرم این است که تناسخ درست است.تناسخ نه به این شکل که ما بمیریم و در بدن یک نوزاد که تنها استعداد محض هست به دنیا بیاییم.بلکه از دنیا برویم و در دنیایی دیگر، بدون آنکه بخواهیم مثل عقیده تناسخ، از صفر و از نوزادی شروع کنیم، از جوانی و شروع کنیم.یعنی ادامه مسیر را بپماییم و اگر همچین دنیایی نباشد و ما تنها نتیجه اعمال خود را در دنیای بعدی ببینیم.بسیار نا عدالتی و ظلم می شود در حق کسانی که از دین و شریعت و امثال اینها به دور بوده اند و مثلا در خانواده ای کافر و شراب خوار و مفسده به دنیا آمده اند.باز در ادامه در پست بعد اگر شد بیشتر توضیح می دهم.

مشکور;817286 نوشت:
مضافاً اینکه بین دنیا و آخرت، یک رابطه دوسویه و مستقیم برقرار است. نوع عمل ما در این دنیا در ساختن دنیای پس از مرگ مؤثر است بعبارتی دنیا مزرعه آخرت است، پس باید بدانیم که باید چگونه باشیم و چه توشه و عملی برای ساختن آخرتمان به همراه داشته باشیم و از چه کارهایی پرهیز کنیم. بی شک عقل و فطرت را به درک جزئیات لازم مربوط به دنیای پس از مرگ راهی نیست، و اگر انسان به این امور مهم واقف نشود از رسیدن به سعادت و کمال حقیقی محروم گردیده و این خلاف لطف و رحمت و حکمت الهی است. از اینرو این برهان نیز ضرورت بعثت انبیاء الهی را تأیید و تقویت می کند.

خوب درست است حرف شما.ولی خدا انتظار هم ندارد در این دنیا مزرعه آخرتی پیدا کنیم که تمام و کمال باشد.اصلا مو لای درزش نرود.خدا عقل و فطرت داده، حالا می گوید خودت را با همین دارایی که داری رشد و تعالی بده.با همین عقل و فطرت هم می دانی که آخرتی هست و زندگی ات ادامه دار خواهد بود و راه تکامل در دنیای دیگری پابرجاست.
استاد قبول دارید که اگر هم بگوییم که دین حق به همه رسیده.به هر حال قبول دارید که به بعضی کم و به بعضی زیاد رسیده.این را قبول دارید الحمد الله؟مثلا یک کودک که در خانواده ای کافر و بت پرست در فلان نقطه دور افتاده چین به دنیا آمده به دین و پیغمبر بیشتر دسرسی دارد، یا یک بچه شیعه که مادر زاد شیعه به دنیا آمده؟استاد معلوم است که آن بچه چینی از نعمت پیامبر و دین و برنامه ی جامعه عقب است.خوب اینجا که اگر بخواهیم به مانند شما به قضیه نگاه کنیم.باید بگوییم که خدا تبعیض قائل شده.یکی را در مکانی به دنیا آورده که به سعادت و کمال حقیقی نزدیک تر باشد و دیگری دورتر.خوب اینجا هم که به قول شما آخرت طرف در مقایسه با آن آخرت بچه شیعه به ضعف پیدا می کند و حکمت خدا به زیر سوال می رود.!!!!
مشکور;817286 نوشت:
لطفاً عملکرد نادرست و ناصواب بعضی دول بظاهر اسلامی و برخی مسلمانان را به پای اسلام ننویسید. چنانکه شاعر سروده:

اسلام به ذات خود ندارد عیبی/هر عیب که هست از مسلمانی ماست.


استاد گرامی یک حرف اصلی بنده هم این است که.همانطور که می فرمایید اسلام به ذات خود ندارد عیبی..... همانطور هم بگویید که، عقل و فطرت به تنهایی به ذات خود ندارند عیبی/هر عیب که هست از بی عقلی ماست Smile
استاد گرامی شما دلایل قانع کننده ارائه نمی دهید.مدام می گویید که عقل نا کافیست و ناقص است و فطرت با گرد و خاک رویش پوشیده است ولی دلیل نمی آورید که واقعا و قطعا عقل و فطرت اینگونه اند.تنها دلیلتان این است، که در گذشته و در تاریخ، عقل و فطرت به درستی به کار نرفته.خوب من هم می گویم ادیان ابراهیم و اسلام به درستی به کار نرفته، این که دلیل نشد.
مشکور;817331 نوشت:
با شرایطی جزو مستضعفین فی الارض بوده و خداوند با ایشان به حق و عدل رفتار خواهد کرد.

چطور شد استاد؟چطورشد، پس رحمت و مهربانی و حکمت خدا کجا میرود که عده ای مستضعف باشند و بی پیامبر بمانند؟فطرت کمال جویی که خدا در آن انسان ها قرار داده چه می شود؟

ادامه دارد.....
پی نوشت: از پاسخ هایی که می دهید و وقتی که پای تاپیک می گذاریم بسیار بسیار ممنونم.

shsina;817344 نوشت:
خب درستش هم همینه!
پس الان مارو چرا خلق کرده؟!
خدا که میتونه خلق نکنه

چه زیبا و کوتاه مولوی در مثنوی شان پاسخ شما را داده اند: من نکردم خلق تا سودی کنم/ بلکه تا بر بندگان جودی کنم.

همانکه ما در پاسخ اول به حضورتان تقدیم کردیم. بر جواد شایسته است بخشیدن وجود یعنی همان خلق هستی و جز این انتظار از جواد و فیاض علی الاطلاق نمی رود. اگر جز این بود باید مورد سؤال قرار می گرفت. سپاس@};-

مشکور;817286 نوشت:
خداوند مثل هیچ چیز و من جمله چیزهایی که گفتید نیست اما کار خدای حکیم هم بی حساب و کتاب نیست. اینطور نیست که هر کس مدعی ایمان شد بگوید تو راست می گویی!؟ بلکه باید ایمانش را با عمل ثابت کند. چنانکه به پیامبرش در پاسخ به برخی اعراب بادیه نشین که ادعای ایمان کردند فرمود: "و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا بل قولوا اسلمنا به اعراب بگو شما ایمان نیاوردید بلکه بگویید اسلام آوردیم. برای اثبات ایمان، شرط می گذارد که شرط ایمان پیروی از خدا و رسول و اولواالامر است (آیه اطاعت) شرط ایمان را پذیرش همه دستورات دین که از طرف پیامبر آورده می شود می داند. شرط ایمان را ایمان به همه امور غیب (خدا و ملائکه و بهشت و جهنم (ماانزل الله) و همه پیامبران و فرستادگان الهی می داند.

آری برادر اگر کمی قرآن بخوانید، شرط ایمان و هدایت، بسیار است نه اینکه به صرف ادعا و خواست، بدون هیچ اقدام و عملی و بدون هیچ گام مثبتی، شرایط هدایت را بیابد. (فتأملوه)

استاد همان عقل و فطرت و وجدانیات و امداد های غیبی راه عملی، آن راهی که در عمل باید به انجام رساند و آنچه باید بدان اعتقاد پیدا کرد، اگر فرشته است، اگر جن است..را نشان می دهد.شما دلایل کافی تا به حال ارائه ندادی که خلاف این امر ثابت کند.تنها به تاریخ اشاره داشتید.که مثلا کسی با عقلش به فرض به جایی نرسیده.که عرض شد این دلیل بر بی فایده و کامل نبودن عقل و فطرت ندارد.عرض شد که کسی چه می داند، فطرت و عقل تا نا کجا ها که می تواند سیر کند؟کسی چه می داند محدودیت برایش وجود دارد یا نه؟چه بسا بسیار انسان ها در طول تاریخ به همین عقل و فطرت خود به انسانی کامل تبدیل شده اند و ازشان نامی و نشانی باقی نمانده.شما این همه در مورد ظنی بودن تاریخ و اینکه به همه تاریخ دسرسی نداریم اشاره داشتید...خوب اینجا هم در نظر داشته باشید.پس استاد عرض بنده این است که شما یک دلیل قاطع ارائه نفرمودید که عقل و وجدان و فطرت ناکافیست.و عرض شد که اگر هم کافی نباشد.یعنی عقل و فطرت ناکافی باشند، خیلی خوب، همین که انسان در این دنیا به یک حداقل کمالی برسد باید آفرینش گوییم...دنیا دیگر و تکامل ادامه دارد...

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


پارسا مهر;817246 نوشت:
نه به هر حال انسان نلاش می کند که همیشه پیشرفت کند ولی یه صد درصد هم نرسید نرسید.هیچگاه هم که نمی تواند حدس بزند که دیگر جای پیشرفت ندارد.باز تلاش می کند.شاید جایی رسید که به صد درصد رسید.به هر حال اگر انتقاد می کنید که اینگونه دیدگاه باعث سستی و عدم تلاش می شود، فکر نمی کنم به هیچ وجه اینگونه باشد.

امیدوارم ارسال قبلی بنده را مطالعه کرده باشید اما همانطور که گفته بودم پاسخ به موارد دیگر

بزرگوار سخن شما چه بود؟ فرمودید(( مگر واجب است و ضرورت دارد که حتما عالی ترین و بهترین و بی نقض ترین و بدون خدشه دار ترین قوانین کشف شوند و اجرا شوند؟؟هفتاد درصد نه شصت درصد و نه اصلا بیست درصد هم به آن عالی ترین قوانین برسیم چه بسا کافی باشد.نظرتان چیست؟کسی که باید به صد درصد برسیم و پس ضرورت دارد خدا پیامبرانی بفرستد؟ ))

بنده هم عرضم این است همین سناریو را برای مسائل دنیوی و علمی مطرح کنیم ما در قرن 21 در سال 2016 نسبت به تمام تاریخ گذشته بشر در پیشرفته ترین حالت هستیم پس حداقل میشود گفت به 20 از 100 رسیدیم پس دیگر کافی است! چرا باید تلاش و کار کنیم چرا باید هزینه کنیم تا علم بیشتر پیشرفت کند؟؟؟

مسلما عقل به ما میگوید باید تلاش کرد تا بهتر شد تا به نهایت رسید تا به صد در صد رسید خوب گرامی برای دین و روح و معنیت هم همین مطلب مطرح است عقل لازم است حجت است شکی نیست وجدان و فطرت لازم است ودیعه الهی است برای تشخیص راه شکی نیست اما باید یک جنبه الهی دیگر یعنی عالم غیب با آمدن رهبرانی معصوم و شایسته از جنس خود انسان بیایند تا راه هموار شود معیاری دیگر باشد برای تشخصی راه و معلمی باشد برای ما! آیا این غلط است؟ اگر اشتباه است نقد بفرمایید!

پارسا مهر;817248 نوشت:
گرامی حتما عقل و فطرت و وجدان آنچیزی که آنان می گویند که نیست.اینها همه تلاش کرده باشند، از کجا معلوم آنها از تمامی ضرفیت های عقل و وجدان بهره مند شده اند؟خیر این انتقاد شما اصلا درست نیست که چون آنها به بن بست برسند عقل و وجدان را به تنهایی به چالش بکشانید ولی چون کشور های اسلامی به بن بست برسند بگویید که دولت های اسلامی به اندازه آنها تلاش نکرده اند!!!این اصلا انصاف نیست که اینگونه برخورد دوگانه و جانب دارانه داشته باشید.

احسنت پس گفته های آنها درست نیست بله همینطور است بنده هم حرفم این است غربی ها قرن هاست دین را کنار گذاشته سراغ عقل رفتند نتیجه اش بعد از 100 ها سال شده اینی که امروز است حرف بنده این است اگر آنها همین عقل گرایی و علم گرایی را در کنار دین داشتند مسلما وضعشان بهتر بود غیر از این است؟؟؟؟؟؟

بنده نمیگویم چون آنها نرسیدند پس غلط است و متوجه نشدم کجا جانب داری کردم؟؟؟ عرضم این است که عقل و وجدان به تنهایی نمیتواند راه نجات و سعادت ابدی را برای بشر در همه جوانب باز کند دلایلش را هم عرض کردم در ارسال های قبل اگر نقدی بر آنها دارید بفرمایید(به پست شماره 27 و 19 مراجعه فرمایید)

پارسا مهر;817248 نوشت:
خوب گرامی خوب است خودتان می گویید که آنها فهمیده اند شراب مضر است و چه و چه مضر است.خودتان دارید عقل و وجدان را تعریف و تمجید می کنید و می گویید قدرت تشخص تا این حد هم دارد، حالا آنها عمل نمی کنند، تقصیر عقل و وجدان نیست.آنها فطرت و وجدان و خدا را ندید گرفته اند و عمل نمی کنند، دلیل می شود بگوییم که عقل و وجدان ناکارامد است و باید پیامبری باشد؟چطور دولت آل صعور کلی حدیث و روایات دارد و کلی ادعا پیغمبر می کند، ولی در عمل افتضاح می آفریند؟حالا بگوییم که دین ناکارآمد است؟این دفاعیات شما منطقی نیست.

باز هم عرض میکنم عقل لازم است حجت است شکی نیست وجدان و فطرت لازم است ودیعه الهی است برای تشخیص راه شکی نیست اما چرا همین عقل و وجدان نتوانسته در عمل آنها را هدایت کند که به علمشان عمل کنند؟؟؟؟ چرا؟؟؟

جز این است که
عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند؟؟؟؟

بله این تقصیر عقل و وجدان نیست چون عقل تا حدی راه را به آنها نشان داده این نفس آنهاست که آنها را گمراه کرده این شیطان است که آنها را وسوسه کرده خوب گرامی بزرگوار این دو مطلب یعنی نفس و شیطان را چه کسی جز دین و تعالیم انبیا میتواند بفمد و به ما بشناساند و راههای مقابله با آنها را به ما بدهد؟؟

اما درباره سعودی ها دوست عزیز باید حق را شناخت آن وقت اهلش را خواهیم شناخت آن روایاتی که سعودی ها مطرح میکنند عموما مشتی توهین تفسیر به رای تحمیل و دروغ هایی است که به نام دین و پیامبر به خورد مسلمین میدهند(بحث در این باره مفصل است و خود یک تاپیک جدا گانه میخواهد که اساسا منابع اهل سنت سوای از مطالب درستی که موافق قرآن است چگونه است)

دوست عزیز این همان اشتباهی است که در غرب اتفاق افتاد آنها فکر کردند دین و خدا یعنی همین انجیل تحریف شده یعنی همین کلیسای فاسد یعنی همان توهمی که از مسیح یک خدا ساخت خوب چه کردند؟ آن را کنار گذاشتند و گفتند دین را کنار بگذاریم دین را!!!! در حالی کسی نبود به آنها بگوید این ها که دین نیست دین چیز دیگری است!

پاسخ موارد دیگر را ان شاء الله خواهم داد


رضا ثقلین;817271 نوشت:
بزرگوار ابتدا تشکر میکنم از پاسخ هایی که دادید اما مگر آمدن پیامبران و ائمه چه قیمتی دارد؟ آیا قیمتش سنگین تر از عمری جهالت و خون ریزی و تجاوز و غارت است؟ سوای از این 2 قرن اخیر که 10 ها میلیون انسان در جنگهایی که اساسا هیچ ربطی به دین نداشت و فقط بر سر قدرت و ثروت و انحصار طلبی و نژاد پرستی بود کشته شدند هزاران میلیارد سرمایه از بین رفت محیط زیست آسیب دید و...
آیا این هزینه ها سنگین تر است یا آمدن پیامبران و هدایت بشر توسط رهبری معصوم و موید به تاییدات الهی؟؟؟؟؟

با سلام.من پیامتان را خواندم واستفاده کردم ولی فرصت نشد پاسخ بدهم تا این که الان فرصتی دستم آمد...
خوب من هم می توانم بگویم این همه دعواهای شیعه و سنی و کشت و کشتار ها خوب بود و یا آمدن چندین و چند پیامبر بعد از محمد ص و تبلیغ و ترویج دین با معجزات و کرامات؟کسی که همواره حضور پیدا کند و مانند محمد ص دست به تبلیغ کسترده و آشکارا کند؟و خدا او را همانطور که محمد ص را کمک کرد، کمک کند؟نه این که یک امامانی محبوس در زندانی و آخر هم غایب شده بر مردم نازل شود؟چرا خدا پیامبران رنگ وارنگ به سرتاسر نقاط مختلف نفرستاد تا شیعه را تبلیغ و گسترده کنند و اختلافات را برچینند؟ببینید هر انتقادی که شما می کنید که مثلا پیامبر فرستادن بهتر است و اینها را من هم می تواند به شما وارد کنم.بگویم که حد و حدود پیامبر ها و تعدادشان زیاد می شد؟چرا نشد؟
خوب شاید حکمت خدا براین است که عقل و فطرت انسان را به تنهایی به چالش بکشاند و ببینید که در این دنیای خاکی بدون پیامبر و تنها با داشته های عقلی و فطری چه می کند.
رضا ثقلین;817271 نوشت:
واقعا آمدن پیامبران چه بدی دارد؟ جز اینکه سریع تر به مقصد میرسیدبم؟ جز اینکه اختلافات کمتر میشود؟ جز اینکه قوانین اصلاح میشد؟ بشر به عدالت و صلح نزدیک تر میشود؟ شاید شما بگویید که این ضد این موارد در زمان پیامبران هم بوده پس چه فرقی کرد؟ فرقش این است که اولا در زمان حضور انبیا نسبت به زمان عدم حضورشان بسیار کمتر بوده(در کل طول تاریخ) ثانیا بالاخره بشر دارای اختیار است و در هر زمانی عده ای طغیان گر هستند اما این عده در زمان حضور انبیا به دلایلی چون تربیت علمی و عملی پیامبران و احیانا قدرت مند بودن جامعه در تحت لوای انبیا بسیار کمتر هستند و فرصت کمتری برای طغیان و جولان خواهند داشت

خوب بنده هم انتقاد می کنم.واقعا آمدن صد برابری پیامبر چه بدی داشت؟جز اینکه به مقصد سریع تر می رسیم؟جز اینکه اختلاف کمتر می شد؟....و الی آخر... ببینید، شما باید ببینید هدف خلقت چه بوده؟اگر هدف این بوده که انسان با عقل و فطرت خود به چالش کشیده شود و هدف نیکویی هم به نظر می رسد، دیگر داستان پیامبر بازی برچیده می شود،شما هم نگران اختلافات هستید؟نگران سریعتر به مقصد رسیدن هستید؟...چه جای نگرانی؟مگر در طول تاریخ ده ها هزار نفر بر سر اختلاف شیعه و سنی کشته نشدند، خدا فرشته و پیامبری بزرگ فرستاد که گره گشایی کند؟و از کشت و کشتار و اختلافات جلوگیری کند؟
من اصلا متوجه این همه اسرارر شما بر فرستادن پیامبر نمی شوم.
رضا ثقلین;817271 نوشت:
دوست گرامی شما باید در نظر داشته باشید که هدف از خلقت چیست؟ هدف این نبوده که انسان به یک عالم ناشناخته بیاید و رها شود و در طول هزاران سال خودش دریابد که مثلا فلان چیز مضر است و فلان چیز مفید آن هم با وجود نفس و شیطان و قدرت اختیاری که خدای سبحان به او بخشیده که به احدی از موجودات مانند او نداده! در این صورت عمر برباد رفته میلیارد ها انسان که به حقیقت ولو به همان اندازه 20 در صد در طول تاریخ نرسیدند و سرمایه های عظیم استعدادی و مالی و زمانی که نابود شد چه میشود؟ آیا این عدالت است؟ (این ها در صورتی است که انبیا و حجج الهی برای راهنمایی و هدایت بشر نباشند)
آخر دوست عزیز، حتی اگر فرض کنیم که پیامبرانی آمده اند، باز تاریخ را بررسی کنیم می بینیم که انسان های به عالم ناشناخته آمده اند و طول هزاران سال خودشان دریافته اند چه خوب است و چه بد!
نکته مهم.شما دنیا را پایان راه گرفته اید.دنیا و زندگی همچنان ادامه دارد....انسان ها در این دنیا یک حداقل تکاملی پیدا می کنند، با عقل و فطرتی که دارند و بعد در دنیای دیگر نیز به تکامل خود ادامه می دهند.اگر شما در نظر داشته باشید که دنیایی دیگر وجود دارد، بسیاری از انتقادات هایتان پاسخ داده می شود.
رضا ثقلین;817271 نوشت:
اما خدای سبحان انسان را رها نکرده که در این دنیا با آن همه مشکلات درونی و برونی خودش مشکلش را حل کند و رها باشد و آخرش هم شود اینی که امروز هست!!!(

گرامی عرض من این است که خدا انسان را رها نکرده و عقل و فطرت را در نهاد بشر قرار داده.شما این ها را اصلا در نظر نمی گیرید و نظرتان این است که بدون وجود پیامبر، اینها ارزشی ندارند و هیچ گره گشایی ندارند.تنها دلیلتان هم این است که تاریخ اینگونه نشان می دهد.بنمده هم می گویم که اینکه مردم در عمل به عقل و فطرت اهمیت نداده اند، گناه خودشان است نه عقل و فطرت.شما می فرمایید که خدای صبحان انسان را رها نکرده.که اینی شود که امروز هست؟اگر تنها نذاشته، پس چرا اینی هست که شده؟یعنی خدا پیامبر فرستاده و احساس کرده باید بفرستد که شرایط بدین گونه در نیاید، ولی همچنان دنیا بدین گونه در آ»ده؟خوب اینجا هم می توانیم بگوییم که پیامبر فرستادن یک ار مهمل است.
رضا ثقلین;817271 نوشت:
این نکته بسیار مهم است که 124 هزار پیامبر آمدند کتب آسمانی آوردند هزارن وصی داشتند ائمه 12 گانه آمدند علما و اولیا و عرفا آمدند باز هم بشر چموش با سو استفاده از عقل و اختیار این شده که امروز هست اگر این ها نبودند چه میشد!!!!

گرامی یک نکته مهم هم در نظر داشته باشید.اولا این بحث ما یک بحث غیر دینی است.شما مدرک دارید که 124000 پیامبر واقعا آمده؟این که 12400 پیامبر واثعا آمده اند، یک مسئله درون دینی است؟تاریخ که سندی ندارد که واقعا 124000 پیامبر آمده اند.می گوییم حداقل به نظر می رسد چند پیامبری آمده باشند.از جمله محمد ص و عیسی ص و حواریون و 12 امام...اینها چیز هایی است که تاریخ بیان می کند که به نظر آمده اند.و چند پیامبر دیگر کوچک و بزرگ.خوب ما که بحث درون دینی نمی کنیم، خوب معلوم نیست که اینها که تاریخ گویاست که احتمال زیاد آمده اند واقعا پیامبر بوده اند یا نه.شاید پیامبر نما بوده اند.هنوز که ما فرض نگرفته ایم آنها پیامبر راست راسکی بوده اند.می توانیم اینطور بگوییم که خدا دیده عقل و فطرت کافیست و در طول تاریخ هم پیامبر نما هایی خواهند آمد، دیگر دیده لزومی به ارسال پیامبر راس راسکی نیست.این نکته مهم است.مثلا دکتر سروش محمد ص را پیامبر راست راسکی نمی داند.یک عارف تقریبا می خواند.یک پیامبر نما....خوب خدا می دیده در کنار عقل و فطرت یک پیامبر نما هایی هم هستند.دیگر لزومی به ارسال پیامبر ندیده.اصلا این نکته هم مهم است که ما تامل و تفکر کنیم.احتمالا به این نتیجه برسیم که وجود پیامبر و ارسال پیامبر یک امر غیر ممکن است.چون خدا هیچ راهی ندارد که پیامبری پیامبر خودش را ثابت کند.معجزات نمی توانند وجود پیامبر را ثابت کنند.پس خدا دیده هیچ راهی برای ارسال پیامبر نیست جز برهان های اشتباه و مغلطه آمیز.خدا هم که کارهای محال نمی تواند بکند پس لاجرم می توان گفت یک جور هایی خدا مجبور است پیامبر نفرستد.حالا شاید با تاملات بیشتر دلایل بسیار بیشتری یافتیم که اصولا خدا نباید پیامبربفرستد.و شما دلایلتان برای اینکه حتمی و باید خدا پیامبر بفرستد کافی نیست.
گفتیم که اولا مرگ پایان زندگی و مسیر تکامل نیست.
دوما، هدف از خلقت می تواند این باشد که عقل و فطرت تنها دارای های انسان به چالش و آزمایش کشیده شوند.حالا چه لزومی به ارسال پیامبر هست؟
رضا ثقلین;817271 نوشت:
1-گوستاولوبون صریحا گفته که تا قرن 15 قولی که ماخوذ از مصنفین مسلمان نبود مستند شمرده نمیشد!!!!! و اینکه افرادی چون:راجر بیکن-لئوناردو داوینچی-آرنولد-ویلانو-ریمون لولی-سن توماس-آلبرت بزرگ و آلفونس دهم همگی یا شاگرد علمای مسلمان بودند یا ناقل اقوال آنها!!!!!! و اینکه ریشه فلسفه سن توماس نیز از فلسفه ابن رشد است و آلبرت بزرگ هر چه داشت از ابن سینا گرفته بود!!! مدار علوم دانشگاههای اروپا 500 الی 600 سال فقط بر محور کتاب های مسلمین بود! (تمدن اسلام و عرب ص 735)

2-برتراند راسل با تمام عظمت و حس انکارش اعتراف کرد که مسلمین در کاوش های علمی به ویژه در علم شیمی از یونانیان تجربی تر و علمی تر بوده اند!!در سراسر اعصاری که از تاریکی و نادانی پوشیده بود عملا فقط مسلمین بودند که سنت تمدن را پیش بردند و هر معرفت علمی نیز که صاحب نظرانی چون راجر بیکن در اواخر قرون وسطی کسب کردند از آنان اقتباس شد(کتاب جهان بینی علمی راسل ص 24)


اولا عرض شد که بحث درون دینی نیست.و ما در این بحث فرض نگرفته ایم که مثلا محمد ص به راستی یک پیامبر راست راسکی بوده باشند که حالا شما بگویید که اگر هم مثلا پیروان محمد ص دانشمند بوده اند پس علم از دین خدا سرچشمه گرفته.این نکته ی مهمی است.از ثانی چه بسیار علم ها و دانش ها در ظاهر می بینیم که منشا اش دین نبوده.حداقل دلایل خیلی کامل و قانع کننده ای و قطعی نداریم که ناشی از دین الهی بوده.مثلا پیشرفت علم و دانش و خط در مصر باستان.دانش فلسفه و منطق در مهندسی در یونان باستان....

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


پارسا مهر;817406 نوشت:
با سلام.من پیامتان را خواندم واستفاده کردم ولی فرصت نشد پاسخ بدهم تا این که الان فرصتی دستم آمد...

مقداری از پاسخ هایتان در پست شماره 42 آمده اما به هر حال بنده مطالبی خدمت شما گرامی عرض میکنم فقط دوست گرامی خواهش بنده این است چون پاسخ ها طولانی میشود بنده هم بخشی را پاسخ دادم اجازه بفرمایید همه مطالب شما را پاسخ بدهم سپس منتظر فرمایشات و پاسخ های حضرت عالی هستم

پارسا مهر;817406 نوشت:
خوب من هم می توانم بگویم این همه دعواهای شیعه و سنی و کشت و کشتار ها خوب بود و یا آمدن چندین و چند پیامبر بعد از محمد ص و تبلیغ و ترویج دین با معجزات و کرامات؟کسی که همواره حضور پیدا کند و مانند محمد ص دست به تبلیغ کسترده و آشکارا کند؟و خدا او را همانطور که محمد ص را کمک کرد، کمک کند؟نه این که یک امامانی محبوس در زندانی و آخر هم غایب شده بر مردم نازل شود؟چرا خدا پیامبران رنگ وارنگ به سرتاسر نقاط مختلف نفرستاد تا شیعه را تبلیغ و گسترده کنند و اختلافات را برچینند؟ببینید هر انتقادی که شما می کنید که مثلا پیامبر فرستادن بهتر است و اینها را من هم می تواند به شما وارد کنم.بگویم که حد و حدود پیامبر ها و تعدادشان زیاد می شد؟چرا نشد؟
خوب شاید حکمت خدا براین است که عقل و فطرت انسان را به تنهایی به چالش بکشاند و ببینید که در این دنیای خاکی بدون پیامبر و تنها با داشته های عقلی و فطری چه می کند.

اولا عرض کردم که بالاخره بشر دارای اختیار است و در هر زمانی عده ای طغیان گر هستند اما این عده در زمان حضور انبیا به دلایلی چون تربیت علمی و عملی پیامبران و احیانا قدرت مند بودن جامعه در تحت لوای انبیا بسیار کمتر هستند و فرصت کمتری برای طغیان و جولان خواهند داشت

دوست عزیز واقعا یک آمار ساده تاریخی و جغرافیایی بگیرید جنگ ها و خون ریزی های در طول تاریخ بشر بیشتر در دین بوده یا در خارج از دین؟؟؟؟؟!!

ثانیا اما در اینکه چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سلم آخرین پیامبر است و پس از ایشان پیامبری نیامده بحث مفصلی دارد که یک تاپیک جدا میخواهد اما به نظر چند نکته به نظر میرسد که البته جای توضیح و بحث دارد که عرض کردم باید در جای خودش بحث شود

الف-تعالیم و آورده های خاتم الانبیا برای هدایت بشر تا قیامت کافی است(بحث مفصل و مصداقش زیاد و باید توضیح داد)
ب-نزول قرآن کریم به عنوان جامع ترین و برترین و عالی ترین متن الهی و کتاب آسمانی که تبیان لکل شی است(بحث مفصل دارد)
ج-وجود اوصیا و خلفا رسول بعد از پیامبر که همان رهبری و کار های پیامبر(به جز وحی) را پس از ایشان انجام میدهند!
د-رشد عقلی بشر به حدی که بتواند وارد و آغاز کننده راه سعادت مورد نظر اسلام باشد

این 4 دلیل به طور خلاصه و مختصر میتواند از دلایل ختم نبوت باشد که البته بحث در این باره و مصادیق آنها مفصل است که اگر شد در تپیکی دیگر یا حتی به صورت خصوصی بحث میکنیم!

بزرگوار بنده بحث از اصل نبوت و لزوم آن میکنم نه درباره مصادیق و تعداد آنها و اینکه چرا فلان جا بوده فلان زمان بوده یا نبوده این یک بحث دیگر است اگر اصل اینکه پیامبر یا حجتی الهی باید باشد حتی 1 نفر حتی در یک بخش جهان ثابت شود بعد باید بحث کرد که خوب حالا چرا این تعداد؟ چرا فلان جا آری و فلان جا نه؟ این بحث ها برای بعد است!

پارسا مهر;817406 نوشت:
شما باید ببینید هدف خلقت چه بوده؟اگر هدف این بوده که انسان با عقل و فطرت خود به چالش کشیده شود و هدف نیکویی هم به نظر می رسد، دیگر داستان پیامبر بازی برچیده می شود،شما هم نگران اختلافات هستید؟نگران سریعتر به مقصد رسیدن هستید؟...چه جای نگرانی؟
من اصلا متوجه این همه اسرارر شما بر فرستادن پیامبر نمی شوم.

احسنت هدف خلقت چه بوده؟ حالا بر این اساس اولا شما هدف خلقت را میدانید یا خدای سبحان؟ هدف را خدای متعال قرار داده یا من و شما؟ شما از کجا میگویید انسان با عقل و فطرتش به چالش کشیده شود؟؟؟؟ اگر قبول دارید که خدای سبحان وجود دارد و تعدادی پیامبر آمدند و قرآنی هست این ها میگویند هدف چیز دیگری است اگر هم از بعد عقلی بنگرید

الف- فلاسفه و متکلمین که عقل گرا هستند میگویند اساسا زمین و جهان نمیتواند خالی از حجت الهی باشد چون در این صورت متلاشی خواهد شد(سیستم جهان این گونه طراحی شده) و آن حجت الهی واسطه فیض است چون هدف از آفرینش انسان کامل است نه امثال بنده که خس و خاشاک جهان است و مایه شرمندگی جهان! با دلایل عقلی هم این را ثابت میکنند خوب در این صورت باید در هر زمانی یک حجت الهی باشد!

ب-به دلایل مختلفی که در پست های مختلف گفتم عقل نمیتواند راه را به طور کامل نشان دهد نه اینکه حجت نیست بلکه هست نه اینکه کارایی ندارد که دارد بلکه کامل نیست!
یک مثال ساده عرض کنم: همه انسان های معمولی دارای عقل و فطرت هستند پس چرا برای آموزش علوم و فنون مختلف دنبال استاد میروند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا خودشان با عقلشان نمیروند آزمون و خطا کنند تا یاد بگیرند آن هم بدون استاد؟؟؟؟ هیچ عاقلی در دنیا این کار را میکند؟؟؟ نبوت هم دقیقا همین گونه است!


پارسا مهر;817406 نوشت:
آخر دوست عزیز، حتی اگر فرض کنیم که پیامبرانی آمده اند، باز تاریخ را بررسی کنیم می بینیم که انسان های به عالم ناشناخته آمده اند و طول هزاران سال خودشان دریافته اند چه خوب است و چه بد!
نکته مهم.شما دنیا را پایان راه گرفته اید.دنیا و زندگی همچنان ادامه دارد....انسان ها در این دنیا یک حداقل تکاملی پیدا می کنند، با عقل و فطرتی که دارند و بعد در دنیای دیگر نیز به تکامل خود ادامه می دهند.اگر شما در نظر داشته باشید که دنیایی دیگر وجود دارد، بسیاری از انتقادات هایتان پاسخ داده می شود.

بزرگوار چرا فرض؟ مگر شما منکر آمدن پیامبران هستید؟(حتی اگر یک نفر باشند) اساسا مگر میشود منکر شد؟(تواتر بلکه فوق حد تواتر بشری وجود تعدادی از انبیا را ثابت میکند)

متوجه نشدم مقصود شما این است که تمام انسان ها به دنیا آمدند و خودشان دریافتند چه چیز خوب است یا بد؟ یا اینکه فرمودید بودند انسان هایی که اینگونه بودند؟(یعنی بعضی از انسان ها)

اگر فرض اول است خیر از ابتدای خلقت همواره انبیا بوده اند پس این خود بشر نبوده که به تنهایی و بدون هدایت انبیا راه را یافته باشد!

اگر فرض دوم است بر فرض صحت(که خودش جای بحث دارد) مورد نظر نیست چون بحث ما بر سر اصل این مبحث است یعنی اساسا چنین چیزی بوده ولو یک نفر ولو فقط در یک برهه از تاریخ نه اینکه چرا فلان زمان اینگونه بوده یا نبوده یا فلان مکان بوده یا نبوده و ...

اولا بنده منکر دنیای دیگر نشدم و نیستم و دنیا را هم پایان راه نمیدانم بلکه مزرعه آخرت میدانم اما بر همین اساس:

الف- شما بدون دلایل وحی و نبوت ثابت کنید که معاد و کیفیت آن و آن تکامل مورد نظر شما اساسا وجود دارد تا بعد بنده با آن با شما بحث کنم؟(جمله ای است منسوب به ابن سینا که عقل گرای محض بود مضمونش این است که ما از هیچ راه عقلی نمیتوانیم پل صراط و کیفیت آن را ثابت کنیم!!!)

ب-خدای سبحان میفرماید که این دنیا برای تلاش و کار است تا بهره و نتیجه آن در دنیای دیگر دریافت شود و اساسا یکی از ادله عقلی معاد همین است که این جهان با محدودیت هایش توان پاداش و مجازات برای ما را ندارد! به آیه 2 سوره ملک را مطالعه فرمایید :

الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ 2
كسى كه مرگ و زندگى را آفريد، تا شما را بيازمايد (كه) كدامتان نيكوكارتريد. و اوست عزيزى بسى پوشنده. 2

این حرف خدای سبحان است و عقلا هم مورد نظر و صحیح است اگر نقدی دارید بفرمایید!

باقی مطالب هم در ادامه پاسخ خواهم داد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ادامه پاسخ ها چنان که گفته بودم

پارسا مهر;817406 نوشت:
شما می فرمایید که خدای صبحان انسان را رها نکرده.که اینی شود که امروز هست؟اگر تنها نذاشته، پس چرا اینی هست که شده؟یعنی خدا پیامبر فرستاده و احساس کرده باید بفرستد که شرایط بدین گونه در نیاید، ولی همچنان دنیا بدین گونه در آ»ده؟خوب اینجا هم می توانیم بگوییم که پیامبر فرستادن یک ار مهمل است.

بنده عرضم این است که این نکته بسیار مهم است که 124 هزار پیامبر آمدند کتب آسمانی آوردند هزارن وصی داشتند ائمه 12 گانه آمدند علما و اولیا و عرفا آمدند باز هم بشر چموش با سو استفاده از عقل و اختیار این شده که امروز هست اگر این ها نبودند چه میشد!!!!

واقعا اگر این همه کمک و هدایت از عالم بالا و غیب نبود بشر چه میشد؟؟؟؟؟ با این همه شده این! اگر نبود چه بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اما اینکه چرا شده چون مشخص است عالم عالم تکلیف عمل و اختیار است عالم جبر که نیست انسان هم موجود دارای اختیار است پس اگر خلاف کرد ایراد خود اوست نه خدا و انبیا!


پارسا مهر;817406 نوشت:
گرامی یک نکته مهم هم در نظر داشته باشید.اولا این بحث ما یک بحث غیر دینی است.

بحث غیر دینی است؟؟؟؟؟ متوجه نشدم! موضوع بحث درباره انبیا و ائمه است که اورندگان پیام الهی و دین هستند پس چطور غیر دینی است؟؟؟؟؟ اما از این بابت که میخواهید سوای از مدارک نقلی بر محور عقل مطلبی را ثابت کنید بحث برون دینی است!(البته این هم اشتباه است اساسا در حقیقت بحث غیر دینی وجود ندارد چون شارع و سازنده دین خداست آفریننده عقل و طبیعت هم خداست به قول آیت الله جوادی آملی اگر بگوییم خدا چنین گفت دینی است و اگر بگوییم خدا چنین کرد(فیزیک و شیمی و پزشکی و نجوم و...) میشود غیر دینی؟؟؟! این مطلب از اساس اشکال دارد که البته باید در جای خود بحث شود)


پارسا مهر;817406 نوشت:
تاریخ که سندی ندارد که واقعا 124000 پیامبر آمده اند.

اگر احادیث را تاریخ بدانید که به نوعی هست بلکه فراتر و عامتر از تاریخ است بله مدرک وجود دارد اما اگر مقصودتان از تاریخ مشاهدات باستان شناسی و جغرافیایی است خوب این یک بحث دیگری است

پارسا مهر;817406 نوشت:
می گوییم حداقل به نظر می رسد چند پیامبری آمده باشند.از جمله محمد ص و عیسی ص و حواریون و 12 امام...اینها چیز هایی است که تاریخ بیان می کند که به نظر آمده اند.و چند پیامبر دیگر کوچک و بزرگ.خوب ما که بحث درون دینی نمی کنیم، خوب معلوم نیست که اینها که تاریخ گویاست که احتمال زیاد آمده اند واقعا پیامبر بوده اند یا نه.شاید پیامبر نما بوده اند.هنوز که ما فرض نگرفته ایم آنها پیامبر راست راسکی بوده اند.می توانیم اینطور بگوییم که خدا دیده عقل و فطرت کافیست و در طول تاریخ هم پیامبر نما هایی خواهند آمد، دیگر دیده لزومی به ارسال پیامبر راس راسکی نیست.این نکته مهم است.مثلا دکتر سروش محمد ص را پیامبر راست راسکی نمی داند.یک عارف تقریبا می خواند.یک پیامبر نما....خوب خدا می دیده در کنار عقل و فطرت یک پیامبر نما هایی هم هستند.دیگر لزومی به ارسال پیامبر ندیده.اصلا این نکته هم مهم است که ما تامل و تفکر کنیم.ا

از طرفی بنده آن مطلب را گفتم به این دلیل که با آمدن پیامبران اوضاع این است اگر نبودند چه میشد! اما اینکه شما رفتید سراغ شک در نبوت عدهای از انبیا بزرگ و مطالبی از سروش نقل کردید تواتر تاریخ به ما میگوید که آنها پیامبر بودند و دارای کتاب این یک مطلب

مطلب دیگر این است که اگر پیامبر نما ها(به قول شما) آمدند و خدا سکوت کرد و آنها هرچه خواستند به دروغ به خدا نسبت دادند و مردم را عملا گمراه کردند و به نوعی دیکتاتوری و طغیانگری به پا کردند آیا این عقلانی است که خدای سبحان سکوت کند آنها را مفتضح نکرده بندگان بیچاره خود را از چنگال این ها نجات ندهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!آن هم با آن همه آوردن قوانین مختلف یا به قول شما کشار های شیعه و سنی و ادیان ها و جهاد و ...
اقعا شما خدای سبحان را اینقدر معاذ الله بی تدبیر و بی حکمت و بی علم و ناتوان میدانید؟؟؟
واقعا دوست عزیز درباره نتایج مطالبی که مینوسید تدبر میکنید؟؟؟؟ خواهش میکنم مقدرای به نتایج و مفهوم سخنان خود بیشتر توجه کنید!

پارسا مهر;817406 نوشت:
احتمالا به این نتیجه برسیم که وجود پیامبر و ارسال پیامبر یک امر غیر ممکن است.چون خدا هیچ راهی ندارد که پیامبری پیامبر خودش را ثابت کند.معجزات نمی توانند وجود پیامبر را ثابت کنند.پس خدا دیده هیچ راهی برای ارسال پیامبر نیست جز برهان های اشتباه و مغلطه آمیز.خدا هم که کارهای محال نمی تواند بکند پس لاجرم می توان گفت یک جور هایی خدا مجبور است پیامبر نفرستد.حالا شاید با تاملات بیشتر دلایل بسیار بیشتری یافتیم که اصولا خدا نباید پیامبربفرستد.

چگونه با اطمینان میفرمایید هیچ راهی وجود ندارد که که خدا پیامبری پیامبران خود را ثابت کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!! !!!! یعنی خدای آفریننده این هستی و این انسان از چنین کاری که به مراتب راحت تر از آفرینش هستی و انسان هست عاجز است؟؟؟؟ برخی مطالب شما عملا نشان میدهد که اشکالات شما به توحید بر میگردد و باید ابتدا مسئله توحید و صفات و اسما الهی را برای خود حل کنید چون نتیجه این گفته های شما زیر سوال بردن قدیر و حکیم و علیم بودن خدای سبحان است!

اما اینکه گفتید معجزه نمیتواند این یک تاپیک جدا گانه میخواهد موضوع بحث ما نیست اما معجزه یکی از بهترین راه هاست(اینکه شما با این صراحت نفی میکنید باید با دلیل باشد و الا بدون دلیل سخن شما پذیرفته نیست) و جواب هم میدهد و حکمت های عقلانی هم وجود دارد که ما درحال بحث هستیم (پس هنوز نتیجه قطعی به دست نیاورده ایم چگونه شما با صراحت رد میکنید؟؟؟)

پارسا مهر;817406 نوشت:
اولا عرض شد که بحث درون دینی نیست.و ما در این بحث فرض نگرفته ایم که مثلا محمد ص به راستی یک پیامبر راست راسکی بوده باشند که حالا شما بگویید که اگر هم مثلا پیروان محمد ص دانشمند بوده اند پس علم از دین خدا سرچشمه گرفته.این نکته ی مهمی است.

باید در اینجا گفت بابا انصافت رو شکر!:) برادر من بنده که از درون دین (نقلیات انبیا و کتب آسمانی) مطلب نگفتم آنچه که گفتم نوشته عده ای محقق غربی نا مسلمان و حتی بی دین (مانند راسل) بود یک بی دین میگوید (دقت کنید بی خدا بی دین): عملا فقط مسلمین بودند که سنت تمدن را پیش بردند و هر معرفت علمی نیز که صاحب نظرانی چون راجر بیکن در اواخر قرون وسطی کسب کردند از آنان اقتباس شد(کتاب جهان بینی علمی راسل ص 24)

واقعا عجیب است آنها سوای از اینکه پیامبر اسلام را قبول ندارند بلکه حتی دین و خدا را هم قبول ندارند میگویند پایه گذاران علم و عقل گرایی در هزاره اخیر مسلمانان هستند!!!

خوب این جای شگفتی و تلنگر ندارد که چرا؟؟ چرا مسلمین و پیروان آخرین دین اینگونه به علم و دانش اهمیپت میدادند که نه تنها پیروان ادیان دیگر بلکه حتی مشکرین کفار و مادی گرا ها و... به آن اهمیت نمیداند؟؟؟؟قطعا علم از دین سرچشمه گرفته در این شک نیست دلایلش هم فراوان است که نمونه های آن را عرض کردم و از بزرگترین دانشمندان تاریخ هم نقل شده

پارسا مهر;817406 نوشت:
از ثانی چه بسیار علم ها و دانش ها در ظاهر می بینیم که منشا اش دین نبوده.حداقل دلایل خیلی کامل و قانع کننده ای و قطعی نداریم که ناشی از دین الهی بوده.مثلا پیشرفت علم و دانش و خط در مصر باستان.دانش فلسفه و منطق در مهندسی در یونان باستان....

اما این چه بسیار که فرمودید و 2 نمونه عنوان کردید
اولا همه علوم سرچشمه آن بر گرفته از دین است حال چه دین را به معنای نقل های انبیا بگیریم چه به وسیله عقل چون عقل هم حجت الهی در باطن است(به فرموده امام کاظم علیه السلام)
(این مطلب را فراموش نکنید بار ها هم گفته ام عقل حجت است راهنماست ودیعه الهی است پس اگر کسی بدون استفاده از حجت های ظاهری چون انبیا و ائمه با استفاده از عقل توانست به مطالبی هر چند ناقص(به دلیل عدم استفاده از انبیا) دست یابد باز هم غیر مستقیم چه بخواهد چه نخواهد به وسیله دین و خدا به آن دست یافته است)

ثانیا مگر در همین کشور مصر حضرت موسی و حضرت یوسف حکومت و رهبری و زندگی نکردند؟ پس خواهی نخواهی حضور انبیا بی تاثیر نبوده

ثالثا فلسفه را یونانی ها به این اوج رساندند یا مسلمین؟؟؟ نظرات فلسفی دانشمندان اسلامی قابل مقایسه با نظرات یونانی ها نیست!!

اگر نقدی دارید بفرمایید با تشکر از شما

رضا ثقلین;817454 نوشت:
خوب این جای شگفتی و تلنگر ندارد که چرا؟؟ چرا مسلمین و پیروان آخرین دین اینگونه به علم و دانش اهمیپت میدادند که نه تنها پیروان ادیان دیگر بلکه حتی مشکرین کفار و مادی گرا ها و... به آن اهمیت نمیداند؟؟؟؟قطعا علم از دین سرچشمه گرفته در این شک نیست دلایلش هم فراوان است که نمونه های آن را عرض کردم و از بزرگترین دانشمندان تاریخ هم نقل شده

سلام رضا
واضح است فردی که معتقده با کسب علم به بهشت میرسه، بیشتر از فردی که چنین اعتقادی نداره به علم اهمیت میده. دین می تونه به فرد انگیزه بده.

اما اگر از این روش برای اثبات درستی این عقیده استفاده کنیم، میشه "مغلطه توسل به نتیجه".

پارسا مهر;817347 نوشت:
با سلام.استاد گرامی اینها که می فرمایید دلیل کافی نیست.شما چرا آینده را نگاه نمی کنید.شاید در هزار سال دیگر، همین عقل بشر یک دست و هم صدا شد و همه به یک موجود یگانه روی آوردند و گاو پرستی و بت پرستی برچیده شد.بنده عرضم این است که عقل می تواند تا نا کجا آآباد و نا کجا معلوم برسد.شما می فرمایید خیر، خوب دلیل کافی ارائه بدهید.اینکه تا الان و در طول تاریخ یک عده رفته اند گاو پرست شده اند ویک خورشید پرست که خوب دلیل نمی شود، خوب پیشینیان از عقل و خرد و دانش و فطرت خود به شکل احسن استفاده نکرده اند.روز به روز عقل بشر پیشرفت می کنه و دانشش زیاد تر می شود و در آینده چه بسا بودا هایی آمدند و دنیا را با همان عقل و خرد و فطرت یک دست بهشتی و زیبا کردند.دلایل شما کافی نیست

سلام و تشکر از پیگیری شما@};-

خداوندیکه به بشر عقل و فطرت بخشیده، از همان آغاز می دانست که این عقل و فطرت به دلایلی که گفتیم برای راهیابی به راه هدایت کافی نیست فلذا از همان آغاز در کنار این حجتهای درونی، مسأله پیامبری و حجت بیرونی را برای اکمال نعمت نیز قرار داد. فلذا می بینیم مراتب دین و احکام آن با توجه به سطح عقول بشری و شرایط و اقتضائات هر زمانه در طول تاریخ، متفاوت است.

یعنی منظورتان اینست که خدای حکیم و بنده نواز که فلسفه آفرینش را هدایت بشر قرار داده، به این امید که در طول هزاران سال، در آینده، آنهم با فرض شاید؟؟ عقل بشریت به مرتبه ای از رشد و بلوغ برسد که بتواند بی نیاز از پیامبران الهی راه هدایت و سعادتش را پیدا کند؟ تازه آنهم با کمک عقل خردمندانی چون بودا و ... نه اینکه همه بشر به این بلوغ و نبوغ برسند؟؟؟ در اینجا چند سؤال پیش می آید؟

1) با این فرض فاقد مبنا، تکلیف میلیونها انسانی که در زمانه جاهلیت و فقدان رشد عقل بدون دسترسی به اسباب قطعی هدایت، به حال خود رها شده اند چه می شود؟ آیا خدای آنها با خدای زمانه رشد عقلی تفاوت داشته؟ آیا آنها خارج از اصل و قاعده و غرض فلسفه آفرینش بوده اند؟ آیا با این فرض، فلسفه آفرینش و حکمت و رحمت الهی نقض غرض نمی شود؟ و ده ها سؤال دیگر ؟؟؟

2) آیا این قبیل فرضیات، ناشی از عدم شناخت کافی نسبت به خدای سبحان و صفات حضرت باریتعالی نیست؟ در این بحث، یعنی سؤال از فلسفه نبوت، باید فرض ما بر این باشد که سائل نسبت به خداوند و اسماء و صفات او به مرحله شناخت و ایمان کافی رسیده باشد بعبارتی علم و حکمت و عدل و قدرت و رحمت واسعه و خیرخواهی او و ... برایش هضم شده باشد؟ در غیراینصورت در خلال بحث به مشکل خواهیم خورد، چنانکه شما استدلالات ما را به همان دلیلی که گفتیم نمی پذیرید.؟!

بی شک، اگر علم و حکمت و عدل الهی را عمیقاً درک کرده بودید می پذیرفتنید که این صفات، مقتضی آنست که اسباب هدایت، من جمیع جهات(درونی و بیرونی) را از همان آغاز خلقت (چنانکه حقیقت همانست) در اختیار بشریت قرار دهد تا غرض خلقت محقق شود. نه اینکه، به فرض و گمان بشر که شاید عقل به نبوغ و بلوغ برسد حواله داده و با شاید و اما و اگر، خلقتش را آغاز نماید. آیا چنین خدایی با این ترسیم می تواند واجد آنهمه صفات لایزال و کمالی و عاری از هرگونه نقص و ضعف و کاستی و محدودیت باشد؟ بنظر باید کمی خداشناسی و توحیدمان را قوی تر کنیم که اگر چنین شود راه اثبات و درک و فهم دیگر معارف الهیه بسیار سهل و آسان خواهد شد. چنانکه در حدیث نبوی آمده (قولوا لا اله الا الله تفلحوا) یعنی گفتن (فهم و درک از عمق جان) کلمه توحید موجب رستگاری است. اگر توحید را خوب بفهمیم و درک کنیم، فهم نبوت و امامت و معاد و دیگر معارف الهیه چندان سخت و دشوار نیست.

پارسا مهر;817347 نوشت:
به هر حال استاد گرامی.از ثانی، شما که ادعا دارید خدا این همه پیامبر فرستاد.124000 پیامبر فرستاده، پس چرا هنوز که هنوزه، یک عده گاو می پرستند؟آیا دین و پیامبر ناکارآمد هستند؟

دلیلش روشن است، و اتفاقاً پاسخی دیگر در تکمیل همان ضرورتی که ما برای اثبات نبوت می گوییم. (لطفاً دقت کنید) ببینید با وجود ارسال 124000 پیامبر الهی که هم انسانهای پاک و سالم امت بوده اند، هم خودشان عامل به آنچه می گفتند بودند، هم خیرخواهی شان برای اقوام و امتها ثابت بوده و هم سخنانشان دلنشین و راهگشا، هم نشانه و آیت به همراه داشته اند و ...، وضعیت جهان بشریت، چنین است که اشاره کردید یعنی مردم عموماً از عقلشان برای شناخت حق و راه هدایت بهره نمی گیرند و فطرتهاشان را به هواخواهی و گناه و راحت طلبی عادت داده اند؟ و اینست دلیل اینکه اکثریت بشر، بجای پیروی از دین و انبیاء الهی بدنبال هوای نفس و طواغیت درون و بیرون(صاحبان مکاتب مادی و بشری و اعوان و انصار شیطان) هستند.(اکثرهم لا یعقلون، اکثرهم لا یتفکرون، اکثرهم غافلون) و دلایل دیگری که بحث مجزا و مستقلی می طلبد. حال تصور کنید اگر در کنار عقل و فطرت، خداوند دینش و راهنمایان حقیقی اش یعنی انبیاء را نمی فرستاد وضعیت بشر چگونه بود؟ آیا بدون تذکر و یادآوری، عقلشان شکوفاتر می شد؟ آیا عقل و فطرت، به تنهایی راه هدایت را می یافت؟ آیا با وضعیتی که می بینیم مظاهر مادی و تجمل گرایی و رفاه، در خلال پیشرفت و تکنولوژی گسترش یافته، عقل معنوی بشر رشد می یافت؟ آنچه ما مشاهده می کنیم رشد عقل مادی بشر است و عقل معنوی و الهی، رو به زوال است، مگر آنها که دل در گرو دین الهی و هدایت اولیاء دین دارند.

پس از یکسو، عدم اقبال بشریت به دین، دلیل نقصان و اشکال در دین و هدف خلقت و رسالت انبیاء الهی نیست، از سوی دیگر، با وجود اینهمه پیامبر بیرونی، حکایت چنین است، اگر پیامبران نبودند ما در چه جنگلی باید می زیستیم و حال و حکایت بشر چگونه بود؟!

پارسا مهر;817347 نوشت:
استاد اینکه از دین به شکل احسن استفاده نمی شود دلیل نمی شود که خدا قصوری دارد.اینکه عقل و فطرت تا به حال به شکل احسن استفاده نشده که دلیل نمی شود خدا باید پیامبر بفرستد و خدا قصوی دارد و عقل و فطرت ناقص است.شما دلایل قانع کننده و کافی ارائه ندادی که عقل و فطرت ناکافیست.

ما هم نگفتیم خدا قصوری دارد، اتفاقاً ما معتقدیم خداوند بدلیل حکمت و عدلش، همه راههای عقب افتادن و نقصانهای احتمالی را بر اساس لطف و مهربانی و رحمتش پر می کند، همه اسباب هدایت را در اختیارش می گذارد، انتخاب با خود بشر.! لطفاً بفرمایید از نظر شما دلیل قانع کننده چیست؟؟؟!!!

پارسا مهر;817347 نوشت:
شاید اصلا در طول تاریخ تا قیامت خدا، هیچ کس جز یک نفر با عقل و فطرتش به تکامل صد درصد هم نرسید.خوب این دلیل نمی شود که عقل و فطرت نا کافیست.خدا فردای قیامت می گوید من عقل و فطرت را دادم و همان ها کافی بود.شما از آن به شکل احسن استفاده نکردید.به من ربطی ندارد، ضرورتی به ارسال پیامبر نبود.

برای خدای مهربان و بنده نواز هدایت همه بشر موضوعیت دارد، او همه بندگانش را دوست دارد، فلذا همه اسباب و لوازمی که می تواند در این راستا مؤثر باشد در اختیارش می گذارد. شما اینقدر دامنه رحمت و حکمت خدا را (با تکید بر صرفاً عقل و فطرت) محدود نکنید!

خداوند دعوت هدایت و رسیدن به کمال را برای همه می خواهد فلذا بر اساس قاعده لطف، سعی می کند به هر طریق ممکن دستگیری کند تا همه به هدایت برسند، مثلاً ما برای میهمانی که برایمان خیلی عزیز است تماس می گیریم، کارت دعوت می فرستیم، آدرس می دهیم، با این وجود کسی را هم می فرستیم که از فرودگاه تا مجلس، همراهی اش کند و ... بندگان در نظر خدا ههینگونه عزیزند فلذا خداوند همه جور اسباب بیرونی و درونی را برای ما فرستاده تا هیچ عذری نداشته باشیم.

حالا با همین نهایت لطف، یعنی عقل و فطرت و ارسال رسل و انزال کتب و دعوت مکرر و تذکرات مختلف و لحظه به لحظه و دیگر اسباب هدایت، اگر فقط یکنفر استفاده کند و با اختیار راه هدایت را بپیماید غرض خلقت محقق شده، و دیگران هیچ عذر و بهانه ای نخواهند داشت. والسلام

ادامه دارد ...@};-

پارسا مهر;817347 نوشت:
استاد عرض شد که به حکم عقل، جواب خیر نیست از ثانی به فرض خیر باشد.استاد عرض شد که دنیا با مرگ تمام نمی شود.دنیای دیگری با همین عقل می فهمیم که هست.برنامه جامعه و کاملی که شما طلب می کنید می تواند در عالم پس از مرگ به دست ما برسد و ما در عالمی دیگر پیشرفت و تعالی داشته باشیم.حالا چه ضرورتی به ارسال پیامبر در این دنیا هست؟وقتی یک دنیای دیگری هم هست، چطور نتیجه می گیرید که خدا در این دنیا هم باید یک برنامه کامل بدهد؟و در مورد دنیای دیگر.بنده تا حدی نظرم این است که تناسخ درست است.تناسخ نه به این شکل که ما بمیریم و در بدن یک نوزاد که تنها استعداد محض هست به دنیا بیاییم.بلکه از دنیا برویم و در دنیایی دیگر، بدون آنکه بخواهیم مثل عقیده تناسخ، از صفر و از نوزادی شروع کنیم، از جوانی و شروع کنیم.یعنی ادامه مسیر را بپماییم و اگر همچین دنیایی نباشد و ما تنها نتیجه اعمال خود را در دنیای بعدی ببینیم.بسیار نا عدالتی و ظلم می شود در حق کسانی که از دین و شریعت و امثال اینها به دور بوده اند و مثلا در خانواده ای کافر و شراب خوار و مفسده به دنیا آمده اند.باز در ادامه در پست بعد اگر شد بیشتر توضیح می دهم.

سلام مجدد@};-

در باره اینکه در عوالم دیگر به آن کیفیتی که شما می گویید امکان کمال وجود ندارد، دنیای پس از مرگ برزخ و قیامت، زمانه برداشت است نه اینکه تازه به فکر کاشت و داشت بیفتیم سخن گفتیم از اینرو باید انسان در دنیا پایه های عقیده و عملش را استوار و راسخ سازد تا در دنیای دیگر در آسایش باشد فلذا انسان در همین دنیا به راهنما و هادی (پیامبران) احتیاج دارد نه اینکه در عوالم دیگر منتظر چنین ضرورتی باشد.

فرض تناسخ شما نیز تفاوت چندانی با آنگونه دیگر تناسخ ندارد و همان اشکالات بر آن مترتب است، با توجه به عدم ارتباط با بحث این تایپیک، می توانید دیدگاه خود را در تایپیکی مستقل طرح و با حضور کارشناس مربوطه از نظریه تناسخ خود دفاع کنید.

پارسا مهر;817347 نوشت:
خوب درست است حرف شما.ولی خدا انتظار هم ندارد در این دنیا مزرعه آخرتی پیدا کنیم که تمام و کمال باشد.اصلا مو لای درزش نرود.خدا عقل و فطرت داده، حالا می گوید خودت را با همین دارایی که داری رشد و تعالی بده.با همین عقل و فطرت هم می دانی که آخرتی هست و زندگی ات ادامه دار خواهد بود و راه تکامل در دنیای دیگری پابرجاست.

مزرعه آخرت هر کسی به قدر توان و ظرفیتش، کم و کیف این مزرعه الزامی ندارد که تمام و کمال باشد (لا یکلف الله نفسا الا وسعها) اما حجت باید برای همه تمام و کمال باشد تا کسی عذری نداشته باشد. در پست قبل گفتیم که عقل و فطرت شرت لازم برای هدایت هست اما شرط کافی نیست. و گفتیم که عقل و فطرت گرچه جاودانه هستند اما محدوده کاربری شان برای شناخت راه هدایت به کمک راهنمایی انبیاء الهی در این دنیاست و در جهان دیگر، مورد بازخواست قرار می گیرند.

پارسا مهر;817347 نوشت:
استاد قبول دارید که اگر هم بگوییم که دین حق به همه رسیده.به هر حال قبول دارید که به بعضی کم و به بعضی زیاد رسیده.این را قبول دارید الحمد الله؟مثلا یک کودک که در خانواده ای کافر و بت پرست در فلان نقطه دور افتاده چین به دنیا آمده به دین و پیغمبر بیشتر دسرسی دارد، یا یک بچه شیعه که مادر زاد شیعه به دنیا آمده؟استاد معلوم است که آن بچه چینی از نعمت پیامبر و دین و برنامه ی جامعه عقب است.خوب اینجا که اگر بخواهیم به مانند شما به قضیه نگاه کنیم.باید بگوییم که خدا تبعیض قائل شده.یکی را در مکانی به دنیا آورده که به سعادت و کمال حقیقی نزدیک تر باشد و دیگری دورتر.خوب اینجا هم که به قول شما آخرت طرف در مقایسه با آن آخرت بچه شیعه به ضعف پیدا می کند و حکمت خدا به زیر سوال می رود.!!!!

تفاوت هست اما تبعیض خیر، هر کسی بر اساس شرایطی که در آن قرار دارد در قبال کسب معرفت و شناخت راه حق مسئول است، اما همه مسئولند. جوانی که در مملکت شیعه و در دامن مذهب حقه است مسئولیتش در قبال حق و تکلیف سنگین تر و بیشتر است تا آن جوانی که در ممالک کفر و در خانواده غیرمسلمان بدنیا آمده، اما اینطور نیست که جستجوی حق و انجام تکلیف بطور کامل از کسانی که در بلاد کفر بدنیا آمده اند ساقط باشد باید برای شناخت حق تلاش لازم خود را کرده باشند. (که بیانش گذشت)

وضعیت همه بشر در هر شرایطی باشند از علم لایزال و بی انتهای الهی خارج نیست و با لحاظ این شرایط خداوند در باره هر کسی به حق و عدل حکم خواهد کرد.

پارسا مهر;817347 نوشت:
استاد گرامی یک حرف اصلی بنده هم این است که.همانطور که می فرمایید اسلام به ذات خود ندارد عیبی..... همانطور هم بگویید که، عقل و فطرت به تنهایی به ذات خود ندارند عیبی/هر عیب که هست از بی عقلی ماست

عقل و فطرت وسیله ای است برای رسیدن به راه حقی که خدا مرحمتاً با ارسال پیامبران مشخص کرده، بله عقل و فطرت در این راستا و بعنوان وسایل شناخت راه هدایت انبیاء بذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست از کج فهمی ماست.

پارسا مهر;817347 نوشت:
استاد گرامی شما دلایل قانع کننده ارائه نمی دهید.مدام می گویید که عقل نا کافیست و ناقص است و فطرت با گرد و خاک رویش پوشیده است ولی دلیل نمی آورید که واقعا و قطعا عقل و فطرت اینگونه اند.تنها دلیلتان این است، که در گذشته و در تاریخ، عقل و فطرت به درستی به کار نرفته.خوب من هم می گویم ادیان ابراهیم و اسلام به درستی به کار نرفته، این که دلیل نشد.

لطفاً یکبار دیگر مطالب پیش گفته ما را با دقت بیشتر بخوانید و در ضمن مبنای خودتان را برای دلایل قانع کننده بفرمایید؟

پارسا مهر;817347 نوشت:
چطور شد استاد؟چطورشد، پس رحمت و مهربانی و حکمت خدا کجا میرود که عده ای مستضعف باشند و بی پیامبر بمانند؟فطرت کمال جویی که خدا در آن انسان ها قرار داده چه می شود؟

رحمت و مهربانی خدا ثابت و استوار است؛ هر جا كه پيامبران الهى به آنجا نرفته اند و يا پيام آنان توسط نمايندگانشان يا مؤمنان به آنان نرسيده باشد و در بى خبرى نسبت به وحى و نبوت و راه هدایت قرار گرفته باشند مردم معذورند و از عذاب الهى در امان؛ زيرا خداوند متعال فرموده: «وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً، و ما عذاب كننده نيستيم تا اين كه پيامبرى را برانگيزيم.»(اسراء ، آيه 15) چه دلیلی از این محکمتر بر رحمت و مهربانی و عدل الهی.! ضمن اینکه در روایات باب برزخ آمده است که خداوند در عالم برزخ، برای کسانیکه به هر دلیلی مثل مرگ قبل از تکلیف(کودکان)، یا محروم بودن از دریافت راه هدایت توسط انبیاء، زمینه های رشد و بلوغ و کسب معارف و تربیت دینی را تحت تربیت انبیاء الهی فراهم می سازد.

پارسا مهر;817347 نوشت:
پی نوشت: از پاسخ هایی که می دهید و وقتی که پای تاپیک می گذاریم بسیار بسیار ممنونم.

باعث افتخار است که در خدمت شما هستیم، بحمدالله روح پرسشگری در شما بسیار شکوفاست امید آنکه خداوند به نور هدایت خودش روح حق پذیری را در همه ما احیاء کند. ان شاء الله@};-

پارسا مهر;817374 نوشت:
استاد همان عقل و فطرت و وجدانیات و امداد های غیبی راه عملی، آن راهی که در عمل باید به انجام رساند و آنچه باید بدان اعتقاد پیدا کرد، اگر فرشته است، اگر جن است..را نشان می دهد.شما دلایل کافی تا به حال ارائه ندادی که خلاف این امر ثابت کند.تنها به تاریخ اشاره داشتید.که مثلا کسی با عقلش به فرض به جایی نرسیده.که عرض شد این دلیل بر بی فایده و کامل نبودن عقل و فطرت ندارد.عرض شد که کسی چه می داند، فطرت و عقل تا نا کجا ها که می تواند سیر کند؟کسی چه می داند محدودیت برایش وجود دارد یا نه؟چه بسا بسیار انسان ها در طول تاریخ به همین عقل و فطرت خود به انسانی کامل تبدیل شده اند و ازشان نامی و نشانی باقی نمانده.شما این همه در مورد ظنی بودن تاریخ و اینکه به همه تاریخ دسرسی نداریم اشاره داشتید...خوب اینجا هم در نظر داشته باشید.پس استاد عرض بنده این است که شما یک دلیل قاطع ارائه نفرمودید که عقل و وجدان و فطرت ناکافیست.و عرض شد که اگر هم کافی نباشد.یعنی عقل و فطرت ناکافی باشند، خیلی خوب، همین که انسان در این دنیا به یک حداقل کمالی برسد باید آفرینش گوییم...دنیا دیگر و تکامل ادامه دارد...

سلام مجدد@};-

مطلب جدیدی در یادداشت اخیرتان مشاهده نشد، اینها تکرار همان مدعیات قبلی است که پاسخ دادیم، مکرراً تکرار می کنید شما دلیل قانع کننده ای ارائه نکردید، قضاوت را می گذاریم بعهده مخاطبان عزیز. موفق باشید ...@};-

بنام خدا


سلام و ادب@};-

سؤال:
چگونه با دلایل عقلی وجود پیامبران و امامان را برای کسی که به خدا ایمان دارد ثابت کنم؟

پاسخ و جمعبندی:
در بیان مطلب گفتنی است: بدیهی است که موضوع «وحی و نبوت» و «امامت» پس از شناخت و اعتقاد به توحید مطرح است و اگر برای کسی وجود خداوند متعال به اثبات نرسیده باشد، بحث با او در مورد فرستاده‌ی خدا معنا و مفهومی نداشته، بی‌مورد است. در باب ضرورت بعثت و اثبات نبوت عامه و ضرورت امامت، نکاتی چند را بیان می کنیم:

اولاً در مباحث خداشناسی ثابت است که خداوند حکیم است و حکیم هیچگاه کار عبث و بیهوده نمی کند. چگونه می شود خداوند حکیم انسان را با توجه به اقتضائات خاص و کمال جو بیافریند، لکن لوازم درونی و بیرونی برای دستیابی به کمال را در اختیار وی قرار ندهد.! یا این لوازم را ناقص و نارسا بدو عطا کرده و از وی انتظار رسیدن به کمال داشته باشد.! یک نگاه به جهان آفرینش کافی است که این حقیقت را به ما بیاموزد که آفریدگار جهان برای رساندن هر موجودی به کمال ممکن خود، هر گونه وسایل لازم را در اختیار او گذارده نه تنها لوازم ضروری، بلکه از کمکهایی که ضرورت چندانی نداشته ولی بهر حال مفید بوده نیز مضایقه ننموده است. حال این سؤال پیش می آید که آیا آفریدگاری که در آفرینش تکوینی عالم، این اندازه وسایل پیشرفت و تکامل را در اختیار هر موجودی نهاده، ممکن است موضوع فرستادن انبیاء و اوصیاء را، که مهمترین نقش را در تکامل نوع بشر و اهداف حیات او در جنبه های مادی و معنوی دارد نادیده گرفته باشد و جامعه انسانی را از این موهبت عظیم محروم سازد.(1) هشام بن حکم شاگرد معروف مکتب امام صادق (ع)، این استدلال عقلی را بصورت دیگری برای "عمرو بن عبید" دانشمند معروف اهل سنت تشریح کرده است.(2) در نقص و ضعف و ناتوانی و محدودیتهای عقل و علم و حجابهای پیش روی فطرت، همین بس که یافته های عقلانی و علمی که توسط عقلا و دانشمندان حاصل شده در برابر دست نایافته ها بسیار ناچیز و غیرقابل اعتناست، ضمن آنکه اختلافات بین عقلا و دانشمندان، حتی در یک موضوع واحد و مشخص و حتی بین پیروان یک مکتب نیز گواه محدودیت و ضعف عقل برای راهیابی بشر به کمال و سعادت حقیقی است. بعلاوه؛ حکایت انسان همچون موجودی است که در بیابانی بین چندراهی ها سرگشته و حیران است و علاوه بر راه حق و حقیقت و راه انبیاء الهی ده ها و صدها راه و بیراهه توسط عوامل شیطان و نفس پیش روی انسان باز است و مدعیان دروغین هر کدام با جلوه گری و تبلیغ کاذب، راه خویش را راه سعادت و کمال معرفی می کنند، عقل بشر بدلیل محدودیتی که داشته و حکم چراغ قوه ای بیش را ندارد نمی تواند به تمامه، بطن و متن و ماهیت حقیقی این راهها و بیراهه ها را بشناسد وانگهی، انسان فرصت آنچنانی نیز ندارد که بخواهد همه راه ها را تجربه کرده تا راه حق را از بین بیراهه ها و راه های باطل بازشناسد فلذا عقل سلیم حکم می کند که راهی که بیشترین ویژگی ها و شرایط حق بودن از طرف مدعیان(سلامت روح و فکر و عمل دعوت کنندگان) و شرایط مدعیات (اصول دین و نشانه ها و معجزات) را دارد از طرف خدا به بشر ارائه شود تا انسان با بررسی مواد این راهها به دین حق متمسک شود. در این میان، اینکه کسی گمان کند خداوند با دادن عقل او را بی نیاز از دیگر هدایتها برای سیرکمالی ساخته و انسان در طول زمان به رشد عقلی مورد نیاز خویش راه یافته و به کمک امثال بودا و سقراط و ارسطوها راه کمال و هدایت را می یابد فرض باطلی است.(3) زیرا با این فرض فاقد مبنا، تکلیف میلیونها انسانی که در زمانه جاهلیت و فقدان رشد عقل بدون دسترسی به اسباب قطعی هدایت، به حال خود رها شده اند چه می شود؟ آیا خدای آنها با خدای زمانه رشد عقلی تفاوت داشته؟ آیا آنها خارج از اصل و قاعده و غرض فلسفه آفرینش بوده اند؟ آیا با این فرض، فلسفه آفرینش و حکمت و رحمت الهی نقض غرض نمی شود؟ و ده ها سؤال دیگر ؟؟؟ بی شک، اگر علم و حکمت و عدل الهی عمیقاً درک شود و آدمی بپذیرد که این صفات، مقتضی آنست که اسباب هدایت، من جمیع جهات(درونی و بیرونی) از همان آغاز خلقت، در اختیار بشریت قرار گیرد تا غرض خلقت محقق شود. نه اینکه، به فرض و گمان بشر که شاید عقل به نبوغ و بلوغ برسد حواله داده و با شاید و اما و اگر، خلقتش را آغاز نماید.

ثانیاً با وجود ارسال 124000 پیامبر الهی که هم انسانهای پاک و سالم امت بوده و هم خودشان عامل به آنچه می گفتند بودند، هم خیرخواهی شان برای اقوام و امتها ثابت بوده و هم سخنانشان دلنشین و راهگشا، هم نشانه و آیت به همراه داشته اند و ...، وضعیت جهان بشریت، چنین است که مشاهده می کنیم یعنی مردم عموماً از عقلشان برای شناخت حق و راه هدایت بهره نمی گیرند و فطرتهاشان را به هواخواهی و گناه و راحت طلبی عادت داده اند؟ و اینست دلیل اینکه اکثریت بشر، بجای پیروی از دین و انبیاء الهی بدنبال هوای نفس و طواغیت درون و بیرون(صاحبان مکاتب مادی و بشری و اعوان و انصار شیطان) هستند.([=book antiqua]اکثرهم لا یعقلون، اکثرهم لا یتفکرون، اکثرهم غافلون)؛ حال تصور کنید اگر در کنار عقل و فطرت، خداوند، دین و راهنمایان حقیقی یعنی انبیاء را نمی فرستاد وضعیت بشر چگونه بود؟ آیا بدون تذکر و یادآوری، عقلشان شکوفاتر می شد؟ آیا عقل و فطرت، به تنهایی راه هدایت را می یافت؟ آیا با وضعیتی که می بینیم مظاهر مادی و تجمل گرایی و رفاه، در خلال پیشرفت و تکنولوژی گسترش یافته، عقل معنوی بشر رشد می یافت؟ آنچه ما مشاهده می کنیم رشد عقل مادی بشر است و عقل معنوی و الهی، رو به زوال است، مگر آنها که دل در گرو دین الهی و هدایت اولیاء دین داشت. از آنجاییکه برای خدای مهربان و بنده نواز هدایت همه بشر موضوعیت دارد، فلذا همه اسباب و لوازمی که می تواند در این راستا مؤثر باشد در اختیارش می گذارد. او دعوت، هدایت و رسیدن به کمال را برای همه می خواهد فلذا بر اساس قاعده لطف، سعی می کند به هر طریق ممکن دستگیری کند تا همه به هدایت برسند، چنانکه ما برای میهمانی که حضورش برایمان خیلی مهم است تماس می گیریم، کارت دعوت می فرستیم، آدرس می دهیم، با این وجود کسی را هم می فرستیم که از فرودگاه تا مجلس، همراهی اش کند و ... بندگان در نظر خدا همینگونه عزیزند فلذا خداوند همه جور اسباب بیرونی و درونی را برای ما فرستاده تا هیچ عذری نداشته باشیم. با همین نهایت لطف، یعنی عقل و فطرت و ارسال رسل و انزال کتب و دعوت مکرر و تذکرات مختلف و لحظه به لحظه و دیگر اسباب هدایت، اگر فقط یکنفر استفاده کند و با اختیار راه هدایت را بپیماید غرض خلقت محقق شده، و دیگران هیچ عذر و بهانه ای نخواهند داشت.

ثالثاً انسان برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی باید خدای حقیقی را بشناسد؟ روح خداپرستی در نهاد و فطرت همه انسانها هست به همین دلیل عموم بشر به خدایی گرایش دارند، بعضی به مظاهر طبیعت(باد و خورشید و ستارگان و آتش و ...) گرایش می یابند، بعضی گاوپرستند، بعضی شیطان پرست، بعضی الهه ها و بتها را می پرستند و نظائر آن ... و این تنوع خداپرستی با وجود عقل و فطرت بوده است. در این تشتت و تفرق خداشناسی و خداپرستی، خداوند پیامبران را بسوی بشر گسیل داشت تا خدای حقیقی از غیرحقیقی را بازشناخته خدای حقیقی را بپرستند.

رابعاً آدمی برای رسیدن به قله های کمال و سعادت، نیازمند برنامه تعالی بخش است! آیا هر برنامه ای می تواند ما را به مقصود حقیقی و کمال واقعی برساند؟ به حکم عقل سلیم جواب خیر است.! عقل و فطرت از بازشناسی این برنامه ها ناتوانند چنانکه در جهانی که هستیم شاهد این تفرق برنامه و تعالیم مختلف هستیم، هر مکتبی برنامه هایی را برای سعادت بشر به پیروانش ارائه می دهد؟ در بین اینهمه نسخ غیراصلی کدامیک نسخه اصلی و بی بدیل است. کدامیک با حقیقت انسان و نیازهای وی سازگاری تام و تمام دارد؟ بی شک آن نسخه ای که از طرف خالق هستی بخش بتوسط پیامبران الهی که نمایندگان حضرت حق هستند اصلی و بی بدیل است. توجه کرده اید هر کمپانی که محصولی ارائه می دهد به همراه محصول، دفترچه ای به مصرف کنندگان ارائه می کند، غیر منطقی است که مثلاً محصولی را کمپانی x بسازد و دفترچه نحوه استفاده و راهنمایان محصول را کمپانی y در دسترس مشتریان قرار دهد.؟؟؟ پس حکمت الهی اقتضاء می کند برای کمال و سعادت بشر پیامبرانی را به سمت ایشان گسیل دارد. بعبارت دیگر؛ آفرینش ویژه انسان بگونه ایست که بدلیل محدودیتها و موانعی که از درون و بیرون مزاحم اند نمی تواند به تنهایی چرخ زندگی خویش را بدرستی و در جهت هدف آفرینش بچرخاند بلکه به همکاری و تعاون همنوعانش و و جود قوانین صحیح و مترقی نیازمند می باشد. ناگفته پیداست که فقدان قوانین مترقی و مجریان حق مدار موجب ایجاد تزاحم در منافع و حصول اختلاف در جامعه بشری خواهد بود. اما مهمتر از اصل ضرورت وجود قانون، این مطلب است که کدام قانون؟ و چه کسی صلاحیت قانونگذاری دارد؟ آیا هر قانونی می تواند در راستای هدف آفرینش یعنی رسیدن به کمال و سعادت باشد؟ و آیا هر کسی صلاحیت قانونگذاری برای بشر را دارد؟ بی شک نه هر قانونی شایستگی این مهم را دارد بلکه باید قوانین، کاملاً با نیازهای حقیقی بشر منطبق باشد و منشأ صدور این قوانین علاوه بر بی نیازی مطلق خویش، باید به نیازهای بشر بطور کامل واقف باشد. بنابر این، قانونگذار باید دو شرط را واجد باشد: اول اینکه بی نیاز مطلق باشد تا بدنبال لحاظ سود و زیان و منافع شخصی خود و اطرافیان خود نباشد. و دوم اینکه به همه نیازهای درونی و بیرونی مخلوقات و بویژه انسان اشراف کامل داشته باشد. بررسی این شرایط ما را به خالق هستی بخش یعنی خدای متعال رهنمون می کند، از اینرو قوانین خداوند برای بشر لازم الاتباع و فائده بخش است نه هر قانونی! اینجاست که پای ضرورت دین و فرستادگان الهی به میان می آید.
ممکن است کسی اشکال کند اگر هدف آفرینش کمال انسانی بوده چرا از همان آغاز خداوند انسانها را متکامل نیافرید؟ در پاسخ گفتنی است: بر اساس آیات و روایات، فلسفه آفرینش بندگی است یعنی اینکه جن و انس تلاش کنند خود به کمال برسند نه اینکه بطور قهری و تکوینی و بواسطه یک قدرت جبری به کمال برسند. از آنجاییکه دنیا دار امتحان است لازمه آن اینست که خود انسان با بهره گیری از استعدادها، توانایی ها و طرفیتها و قرار گرفتن در دوراهی ها خودش انتخاب کند تا ارزش کارش نمایان شود و سره از ناسره و سعید از شقی جدا شوند. اگر همه چیز بصورت جبری بود و خداوند از همان آغاز همه چیز را کامل و تمام می آفرید، رسیدن به نقطه پایان یعنی وصال و قرب الهی و دریافت پاداش و ثواب چه ارزشی داشت؟ اصولاً با چنین فرضی اصل خلقت، فلسفه پاداش و جزا و ... عبث و بیهوده و خلاف فرض اصلی بحث توحید بود که گفتیم خداوند حکیم است و حکیم کار عبث و بیهوده نمی کند.

خامساً راه دیگری برای تحلیل منطقی مسأله ضرورت بعثت انبیاء وجود دارد و آن مسأله تربیت انسان است، هدفی که جزو اهداف اصلی خلقت و برنامه های حکیمانه خدای متعال است. این مسأله بیش از آنکه جنبه علمی داشته باشد جنبه عملی دارد. فلذا مربی در صورتی در کار خود موفق می شود که در کنار آموزشهای لازم بتواند عملاً الگوی کاملی برای تعلیمات خود باشد و با صفات و اخلاق و اعمال خود، تمام مسائل تربیتی را نشان دهد و این در صورتی ممکن است که خداوند پیامبرانی از جنس بشر را بصورت الگوها و اسوه هائی عملی برگزیده باشد. هنگامی که پیامبران و امامان معصوم (ع) از جنس بشر با دستورات جامع الهی به سوی بشر آیند و این دستورات را بطور عملی ارائه کنند و با تقوی و راستی و درستی خویش، فضائل الهی را نشان دهند، دیگر حجت بر بشریت تمام شده و هیچکس نمی تواند عذر و بهانه ای در برای خدای خویش داشته باشد و قطعاً انسانها زمینه های مستعدی برای جذب و جلب این صفات پیدا می کنند.(4)

سادساً به حکم عقل و نقل، بین دنیا و آخرت، یک رابطه دوسویه و مستقیم برقرار است. نوع عمل ما در این دنیا در ساختن دنیای پس از مرگ مؤثر است بعبارتی دنیا مزرعه آخرت است، پس باید بدانیم که چگونه باشیم و چه توشه و عملی برای ساختن آخرتمان به همراه داشته باشیم و از چه کارهایی پرهیز کنیم. بی شک عقل و فطرت را به درک جزئیات لازم مربوط به دنیای پس از مرگ راهی نیست، و اگر انسان به این امور مهم واقف نشود از رسیدن به سعادت و کمال حقیقی محروم گردیده و این خلاف لطف و رحمت و حکمت الهی است. از اینرو این برهان نیز ضرورت بعثت انبیاء الهی را تأیید و تقویت می کند.

سابعاً آنچه از حکم عقل و نقل (از جمله قرآن و روايات) به دست مى آيد، آن است كه پيامبران در تمامى سرزمين هايى كه محل سكونت انسان ها و تشكيل جوامع بشرى بوده است، حضور داشته و همه ى آن ها در راستاى تحقق هدف خلقت انسان، به وظيفه ى الهى خود عمل مى كرده اند. آنچه گفته شد، ضرورت هدايت نبوى را براى انسان ها بيان مى كند، ولى بايد توجه داشت كه تحقق اين هدايت، به وجود پيامبران صاحب كتاب و شريعت مستقل، در تمامى مناطق جهان وابسته نيست؛ از اين رو مانعى ندارد كه اين دسته از پيامبران كه اولواالعزم هستند، تنها در يك منطقه (خاور ميانه) مبعوث شده باشند و پيامبران تبليغى كه مروج دين پيامبر پيش از خود بوده اند، از سوى خداوند در مناطق مختلف جهان به هدايت مردم پرداخته باشند. وانگهی؛ بر طبق آنچه از طریق روایات به ما رسیده خداوند 124000 پیامبر برای هدایت و انذار بشر ارسال کرده و به حکم آیات قرآن، خداوند هیچ قوم و ملتی را بدون انذار کننده نگذاشته و این مطلب به حکم عقل و نقل موافق حکمت و عدل الهی و قاعدۀ لطف است. علی فرض اینکه قومی هیچیک از پیامبر منذر و یا انذاردهنده ای که نماینده پیامبر باشد را مشاهده نکرده باشد، با شرایطی جزو مستضعفین فی الارض بوده و خداوند با ایشان نیز به حق و عدل رفتار خواهد کرد. بعبارتی رحمت و مهربانی خدا ثابت و استوار است؛ هر جا كه پيامبران الهى به آنجا نرفته اند و يا پيام آنان توسط نمايندگانشان يا مؤمنان به آنان نرسيده باشد و در بى خبرى نسبت به وحى و نبوت و راه هدایت قرار گرفته باشند مردم معذورند و از عذاب الهى در امان؛ زيرا خداوند متعال فرموده: [=book antiqua]«وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً، و ما عذاب كننده نيستيم تا اين كه پيامبرى را برانگيزيم.»(5) چه دلیلی از این محکمتر بر رحمت و مهربانی و عدل الهی.! البته چون اطلاعات کافی تاریخی در خصوص تاریخ انبیاء نداریم، بهتر است از یکسو به حکم عقلی حکمت و عدل و قاعدۀ لطف الهی و از سوی دیگر به حکم نقل (آیات و روایات) اعتماد کنیم.

ثامناً بعلاوه؛ حکمت و لطف و قدرت بی انتهای خدا اقتضا می کند لوازم بیرونی هدایت را در اختیار بشر برای رسیدن به کمال قرار دهد. فقدان لوازم بیرونی هدایت، با حکمت و هدایتگری و قدرت خدا نیز در تعارض است. چون اگر خداوند اسباب هدایت همه جوره اعم از درونی و بیرونی را در اختیار بشر قرار ندهد زمینه احتجاج ایشان را در روز حساب فراهم آورده، در حالیکه خود می فرماید: [=book antiqua]«رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (6)پيامبرانى كه بشارت‏ دهنده و بيم‏ دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است. آنچه مهم است رسیدن پیام الهی به اقوام و امتهاست و این مهم در طول تاریخ یا از طریق پیامبر مرسل و صاحب شریعت و یا پیامبری انذاردهنده که نماینده پیامبر صاحب شریعت است و یا به طرق دیگری به گوش جهانیان از اقوام و امم رسیده است، خصوصاً در زمانه پیامبر آخرالزمان که لوازم ارتباطی بین اقوام و امتها سهل و آسان شده و در زمانه ما که این مطلب به اوج خود رسیده، کسی نمی تواند مدعی شود از جریانات و اتفاقات و مکاتب الهی و غیرآن که در جهان ظهور و بروز دارند بی اطلاع و بی خبر است. فلذا خداوند حجت را به انحاء و اقسام مختلف برای اقوام و ملل مختلف تمام کرده است. علاوه بر این، خدا به انسان عقل و فطرت بخشیده و یکی از خصوصیات فطری و ذاتی بشر روح کمال طلبی، حقیقت جویی و جستجوگری است و این فطرت الهی بشر قابل تبدیل و تحویل نبوده و نیست. از این رو با توجه به این خصوصیات ذاتی، بر بشریت فرض است که علی فرض اینکه خداوند پیامبری بطور مستقیم برای قوم ایشان نفرستاده، با توجه به روح جستجوگری و کمال طلبی انسان، به صرف دریافت پیام دین الهی و یا اخذ خبری مبنی بر ظهور پیامبری در نقطه ای از جهان، باید به قدر توان و امکان، در باره دین تازه ظهور کرده تحقیق می کرد، تا شاید به حقایقی ناب دست یابد که وی را به صراط کمال و سعادت رهنمون می سازد. البته موانع دشمنان دین و ملت یا امور دیگری که موجب حرمان بعضی از برخورداری هدایت است، هیچگونه تضادی با حکمت و هدایتگری و قدرت خدا ندارد. این قبیل موانع و موانع دیگری نظیر تبلیغات دستگاه های طاغوت و نظائر آن، که راه هدایت را بر بشریت سد می کنند در هر جامعه ای وجود دارد. در این مواقع بحث جاهل قاصر و مقصر مطرح می شود اینکه چه کسانی واقعاً قاصر یا مقصرند هم در توانایی و علم لایزال الهی است. اینکه افراد چه قدر برای رسیدن به حقیقت تلاش کرده اند؟ آیا تلاششان کافی بوده؟ مقایسه با کسانی که چه بسا موانع بزرگتری را از سر راه برداشته و به حق پیوستند در حالیکه از توان و امکان مساوی و یا کمتری برخوردار بوده اند؟ موانع ایشان در چه سطحی بوده؟ و ...؟ حساب و کتاب اینها همه در علم لایزال الهی است. فلذا کسانی که از تمام توان و ظرفیت و امکانشان استفاده کرده اند لکن بدلیل عمق و سطح موانع نتوانسته اند به حقیقت دست یابند جاهل قاصر بوده و جزو "مستضعفین فی الارض" محسوب می شوند لکن آنها که پس از تحقیق و جستجو و دریافت حق، به هر دلیلی اعم از عناد و سرپیچی، پیروی هوای نفس و تقلید کورکورانه از آباء و اجدادشان بر باطل خویش مانده اند که تکلیفشان معلوم است. و آنها که در راه رسیدن به حق تلاش ناکافی کرده و یا اصلاً تلاشی نکرده اند جاهل مقصر بوده هیچ عذری در برابر خداوند نخواهند داشت.

موفق باشید ...@};-

پاورقی_______________________________________
1. در همین رابطه شیخ الرئیس بوعلی سینا در کتاب شفاء در عباراتی کوتاه به همین معنا اشاره کرده و احتیاج انسان به بعثت پیامبران را برای تحصیل کمالات و بقاء نوع خود، را از روئیدن موهای مژه، ابرو و فرورفتگی کف پا بیشتر دانسته است. ابن سینا، شفاء، الهیات مقال دهم فصل دوم، ص 441، بنقل از پیام قرآن، جلد هفتم، ص 46، با تغییر و تصرف.
2. خلاصه استدلال هشام بن حکم: "آیا باور کردنی است که برای کشور کوچک تن، مغز متفکری لازم باشد که حواس گوناگون برای انجام وظائف خود از او کمک بگیرند و خطاهای خود را با آن اصلاح کنند ولی برای مجموعه ی پیکر جهان انسانیت، مغز متفکری لازم نباشد که انسانها در پیچ و خم راه زندگی از تعلیمات او الهام بگیرند و اشتباهات خود را بوسیله او اصلاح کنند.؟!" اصول کافی، ج اول (کتاب الحجه باب الاضطرار الی الحجه، حدیث 3، ص 169، بنقل از پیام قرآن، همان، با تغییر و تصرف.
3. ضمن آنکه، طبق نظر مفسر و محقق ارجمند آیت الله جوادی آملی: تاریخ مدرن خاورمیانه نشان می‌دهد، ارسطو و سقراط و ... همه از شاگردان حضرت ابراهیم‌(ع) بودند، چون تا آن زمان مردم خاورمیانه یا ملحد بودند و یا مشرک؛ حضرت ابراهیم برای اولین بار برای توحید برهان اقامه کرد و بعد از آن دنیا فهمید چه خبر است؛ بنابراین فکر ابراهیمی تمام خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و ارسطو و سقراط‌‌ها تربیت شدند. برگرفته از شیعه آنلاین به نقل از آیت الله جوادی آملی.
4. پیام قرآن، ج 7، ص47، با تغییر و تصرف.
5. اسراء / آيه 15.
6. نساء/ 165.

موضوع قفل شده است