جمع بندی علة العلل

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علة العلل

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
علت العلل یعنی علتی که تمام علل به او بازگشت دارند. - با تفاسیر مختلف- حال سوال این است که این علت العلل چرا خود ماده نباشد؟ همان ماده ی اولیه ای که اذعان می شود بر اثر انفجار بزرگ تمامی ارکان جهان از آن ایجاد شده اند. علت اینکه می گوییم علت العلل ماده اولیه نیست چیست؟ اصلا خصوصیت علت العلل چه باید باشد تا از پندار علت العلل بودن مادهمفارقت ذهنی حاصل شود؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

porya110;816117 نوشت:
علت العلل یعنی علتی که تمام علل به او بازگشت دارند. - با تفاسیر مختلف- حال سوال این است که این علت العلل چرا خود ماده نباشد؟ همان ماده ی اولیه ای که اذعان می شود بر اثر انفجار بزرگ تمامی ارکان جهان از آن ایجاد شده اند. علت اینکه می گوییم علت العلل ماده اولیه نیست چیست؟ اصلا خصوصیت علت العلل چه باید باشد تا از پندار علت العلل بودن مادهمفارقت ذهنی حاصل شود؟

باسلام و آروزی قبولی طاعات و عبادات
پاسخ به این سوال متوقف است بر شناخت مفهومی واجب الوجود.
واجب الوجود بالذات، موجودی است که علت ندارد و وجود برایش ذاتی است.
وجودداشتن این موجود، ذاتی است بنابراین، حتی فرض نبودنش نیز مستلزم تناقض و خلف فرض ذاتی بودن وجود برایش است.(1)
هر موجودی که این خصوصیت را داشت، واجب الوجود میشود و علت سایر موجودات.
این علت ممکن است بی واسطه باشد یا با واسطه.
در جایی که بدون هیچ واسطه علتی دیگری، علت هستی بخش قرار میگیرد، که بحث مشخص است و د رجایی که به واسطه ای در خلقت نیاز است، فلاسفه معتقدند که خداوند و واجب الوجود در اینجا علت نهایی و علة العلل در سلسله علیت است.

بنابراین، فعلا مهم این است که آیا ماده میتواند واجب الوجود باشد یا نه و آیا در سلسله علتها، ماده میتواند در رأس این سلسله قرار بگیرد یا نه.
برای این منظور لازم است بررسی کنیم آیا ماده میتواند واجب الوجود علت هستی بخش موجودات باشد یا نه؟
ابتدا ببینیم منظور از ماده چیست و چه احتمالهایی وجود دارد.

این ماده، به چند صورت قابل تصور است:
ماده اولیه جهان(که در فیزیک از آن بحث میشود)، ماده اولی به عنوان یکی از اجزای اولیه موجود جسمانی(که در فلسفه مورد بحث است)
اگر منظور از ماده، همان ماده اولی فلسفی باشد که به نام هیولا مطرح است، این که خیلی واضح است اصلا نمیتواند علت العلل باشد. چرا که این ماده بر اساس مباحثی که در فلسفه مطرح شده است، صرفا استعداد است و تنها به وسیله علت فاعلی به کمک صورت، به فعلیت در می آید. پر واضح است که چنین موجودی که هیچ نحوه استقلالی از خود ندارد، نمیتواند واجب الوجود وعلة العلل باشد.(2)
اما اگر منظور از ماده، همان ماده اولیه تشکیل دهنده جهان فیزیکی و جسمانی باشد. ابهامهای زیادی وجود دارد که باید تکلیف آنها روشن شود تا بتوان در مورد آن قضاوت کرد.
ماده اولیه، از چه جنسی است؟
ماده است یا مجرد ازماده؟:
اگر مادی است، که نمیتواند بدون زمان و مکان باشد. و قطعا محدودیت خواهد داشت.
اگر غیر مادی است،
اولا: یا باید عقل باشد یا نفس. که وضعیت هر یک گفته شد و اینکه نمیتوانند واجب الوجود باشند.
ثانیا: باید این مشکل حل شود که چطور ماده اولیه جهان است و مواد و اجسام از آن تشکیل شده اند ولی خودش مادی نیست.
دقیقا این ماده اولیه که شما ترسیم میکنید، شبیه جزء لایتجزّی برای اجسام در فلسفه است که وجودش محال است.

ــــــــــــ
1.ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله 4، فصل 1و2(علامه طباطبایی، قم، نشر اسلامی، 1422ق)
2.ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله6، فصل5

صدیق;816714 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام و آروزی قبولی طاعات و عبادات
پاسخ به این سوال متوقف است بر شناخت مفهومی واجب الوجود.

سلام علیکم. جناب صدیق، بنده برایم سؤال است که آیا اینکه برای پاسخ به شبهات برهان علیت، از برهان امکان و وجوب کمک می گیریم و برای پاسخ به شبهات برهان امکان و وجوب از برهان صدیقین، صرفاً برای تبیین دقیقتر است یا اینکه نقص تبیین خود برهان را نشان می دهد.

باری برای اثبات غیرمادی بودن علت العلل یا علت اولیه، که مفهومی است که در برهان علیت معرفی می گردد، یکی از مسائل اثبات این است که سلسله علل مادی باید به یک علت اولیه غیر مادی برسند. اینجا اگر امکان دور یا تسلسل پیش بیاید، می توان در نتیجه دچار تردید شد:

الف)آیا ممکن نیست سلسله علل مثل مثل سلسلۀ اعداد باشند، که بزرگترین عددی را نمی توان به صورت مشخص تعریف کرد، به این صورت که سلسله علل یک سلسله رو به آینده است و از گذشته تا آینده امتداد پیدا می کند؟

ب)آیا ممکن نیست که کلیت زنجیره یا سلسله ای از معلولهایی که علت و معلول یکدیگرند، خود معلول نباشد؟

ج)دور از این حیث باطل است که اگر "الف" علت "ب" و "ب" علت "الف" باشد، لازم خواهد بود که "الف" هم قبل از "ب" وجود داشته باشد و هم قبل از "ب" وجود نداشته باشد. ولی آیا در یک فضای همزمان نیز، چنین مشکلی پیش می آید؟

البته چند سؤال دیگر هم هست که در فرصتهای بعد می پرسم.

[=microsoft sans serif]

חסר משמעות;816850 نوشت:
سلام علیکم. جناب صدیق، بنده برایم سؤال است که آیا اینکه برای پاسخ به شبهات برهان علیت، از برهان امکان و وجوب کمک می گیریم و برای پاسخ به شبهات برهان امکان و وجوب از برهان صدیقین، صرفاً برای تبیین دقیقتر است یا اینکه نقص تبیین خود برهان را نشان می دهد.

باسلام
آنچه در بالا توضیح داده شد، مربوط به برهان علیت و ناظر به آن نبود.
این برهان چندین تقریر دارد که در برخی تقریرهای سنتی، شبیه برهان وجوب و امکان و خیلی نزدیک به آن است.
در این تقریر، از واجب و ممکن، به عنوان موجودی که وابسته نیست و موجودی که وابسته است، استفاده شده است.
البته به خودی خود، اگر از این برهان نخواهیم بهره بگیریم، برهان علیت ناقص خواهد بود، خصوصا در تقریری که صرفا به رابطه علیت(بدون توجه به وجوب و امکان) تکیه دارد.

חסר משמעות;816850 نوشت:
الف)آیا ممکن نیست سلسله علل مثل مثل سلسلۀ اعداد باشند، که بزرگترین عددی را نمی توان به صورت مشخص تعریف کرد، به این صورت که سلسله علل یک سلسله رو به آینده است و از گذشته تا آینده امتداد پیدا می کند؟

تسلسل در سلسله اعداد با تسلسل در علل تفاوت ماهوی دارد.
تسلسلی که محال است دو شرط دارد:
اجتماعی در زمان، ترتب علی معلولی بین اعضا
بنابراین، اگر در جایی این ترتب علی معلولی برقرار نباشد، بی انتهایی و بی ابتدایی مانعی ندارد.
همانطور که اگر اجتماع در زمان در کار نباشد، باز هم تسلسل مانعی ندارد. همانطور که ازلی و ابدی بودن علتهای معده و معلولهایشان که در طول زمان پراکنده هستند نه مجتمع، اشکال فلسفی ندارد بلکه واقعا نیز چنین روی داده است.

חסר משמעות;816850 نوشت:
ب)آیا ممکن نیست که کلیت زنجیره یا سلسله ای از معلولهایی که علت و معلول یکدیگرند، خود معلول نباشد؟

اگر منظور شما از کلیت سلسله، مجموع آنها باشد، باید عرض کنم که کلیت و مجموعه، اصلا وجودی مستقل از اعضایش ندارد تا بخواهیم در مورد معلول بودن یا نبودنش بحث کنیم.
مجموعه سربازان، یک عنوان اعتباری به نام گروهان، گردان و... است و این عناوین، واقعیتی در کنار خود سربازها و علیحده از آنها ندارد.

חסר משמעות;816850 نوشت:
ج)دور از این حیث باطل است که اگر "الف" علت "ب" و "ب" علت "الف" باشد، لازم خواهد بود که "الف" هم قبل از "ب" وجود داشته باشد و هم قبل از "ب" وجود نداشته باشد. ولی آیا در یک فضای همزمان نیز، چنین مشکلی پیش می آید؟

همزمانی نه منافات با دور دارد نه موافق آن است.
اصولا هیچ ربطی به هم ندارند.
یک رابطه غیر دوری، علی معلولی نیز میتواند همزمان باشد.(اگر علت و معلول همزمان باشند)
مشکل در خود این رابطه دوری است.
در رابطه دوری، قبلیت علت نسبت به معلول، لزوما قبلیت زمانی نیست بلکه گاهی قبلیت رتبی است.

صدیق;817577 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
آنچه در بالا توضیح داده شد، مربوط به برهان علیت و ناظر به آن نبود.
این برهان چندین تقریر دارد که در برخی تقریرهای سنتی، شبیه برهان وجوب و امکان و خیلی نزدیک به آن است.
در این تقریر، از واجب و ممکن، به عنوان موجودی که وابسته نیست و موجودی که وابسته است، استفاده شده است.
البته به خودی خود، اگر از این برهان نخواهیم بهره بگیریم، برهان علیت ناقص خواهد بود، خصوصا در تقریری که صرفا به رابطه علیت(بدون توجه به وجوب و امکان) تکیه دارد.

با سلام. این مسئله را از این جهت مطرح کردم که «علت العلل» یا «علت اولیه» همان چیزی است که برهان علیت یا علت اولیه قصد اثباتش را دارد. در برهان امکان و وجوب، بیشتر از اینکه به دنبال علت العلل بگردیم به دنبال اثبات واجب الوجود هستیم. هر چند فاصلۀ این دو برهان، از یکدیگر، بسیار ناچیز است و تفکیک آنها از یکدیگر، دشوار است.

حال در جهت بحث و اثبات غیرمادی بودن علت العلل، چند پرسش دیگر مطرح می کنم:

1.دلیل اینکه می گوییم فقط خداست(به عنوان آفرینندۀ غیرمادی جهان ماده) که علت ندارد. اگر ممکن است چیزی بی علت باشد، چرا غیر از خدا، هیچ هستی نیست که معلول نباشد؟

2.با توجه به اینکه اینجا بحث غیرمادی بودن علت اولیه است، و ماده در ابتدای زمان، و به نظر دانشمندان با ایجاد بُعد در زمان مهبانگ ایجاد شده است، چرا ممکن نیست که سلسلۀ علل در همین آغاز زمان، مختوم گردد؟ ضمن اینکه ماده در پیش از وجود زمان وجود نداشته که سلسله علل ادامه پیدا کند.

3.از قرار معلوم، آن علتی که در برهان علیت در برابر معلول مطرح می گردد، علت تامه است، نه علت ناقصه. آیا این که این علت باید علت تامه باشد، خود حکمی نیست که برهان علیت قصد اثباتش را دارد؟ آیا اینجا حکم به جای فرض نمی نشیند؟

سؤالات بعدیم را در پستهای بعد می پرسم
متشکرم

[=microsoft sans serif]

חסר משמעות;818682 نوشت:
1.دلیل اینکه می گوییم فقط خداست(به عنوان آفرینندۀ غیرمادی جهان ماده) که علت ندارد. اگر ممکن است چیزی بی علت باشد، چرا غیر از خدا، هیچ هستی نیست که معلول نباشد؟

به خاطر اینکه در سلسله علل، ما منتهی به موجودی میشویم که هستی اش وابسته به موجود دیگری نیست.
بنابراین ما فقط یک عنوان به نام عله العلل در رأس این سلسله داریم ولی در این برهان کاری به مصداقش نداریم.
هرموجودی که چنین حالتی داشته باشد که وجودش بی نیاز از علت باشد علة العلل نامیده میشود.

חסר משמעות;818682 نوشت:
2.با توجه به اینکه اینجا بحث غیرمادی بودن علت اولیه است، و ماده در ابتدای زمان، و به نظر دانشمندان با ایجاد بُعد در زمان مهبانگ ایجاد شده است، چرا ممکن نیست که سلسلۀ علل در همین آغاز زمان، مختوم گردد؟ ضمن اینکه ماده در پیش از وجود زمان وجود نداشته که سلسله علل ادامه پیدا کند.

به خاطر اینکه هستی ماده به دیگری وابسته است و نمیتواند عله العلل(یعنی علتی که خودش معلول نیست) قلمداد شود.

חסר משמעות;818682 نوشت:
.از قرار معلوم، آن علتی که در برهان علیت در برابر معلول مطرح می گردد، علت تامه است، نه علت ناقصه. آیا این که این علت باید علت تامه باشد، خود حکمی نیست که برهان علیت قصد اثباتش را دارد؟ آیا اینجا حکم به جای فرض نمی نشیند؟

ما اصل علیت را از این برهان نمیگیریم، بلکه یا به عنوان اصلی اولی یا اصلی وجدانی و باعلم حضوری میگیریم.
بعد که اصل علیت اثبات شد، با این برهان میگوییم علتهای تامه در هر رتبه و سلسله ای که در نظر گرفته شوند، یا علت ابتدایی(سر سلسله) هستند یا نه. اگر سرسلسله باشند که علة العلل هستند و اگر نباشند که نیازمند به علتی ورای خودشان هستند تا جایی که به علة العلل برسیم.

صدیق;819076 نوشت:
[=microsoft sans serif]
חסר משמעות;818682 نوشت:
2.با توجه به اینکه اینجا بحث غیرمادی بودن علت اولیه است، و ماده در ابتدای زمان، و به نظر دانشمندان با ایجاد بُعد در زمان مهبانگ ایجاد شده است، چرا ممکن نیست که سلسلۀ علل در همین آغاز زمان، مختوم گردد؟ ضمن اینکه ماده در پیش از وجود زمان وجود نداشته که سلسله علل ادامه پیدا کند.

به خاطر اینکه هستی ماده به دیگری وابسته است و نمیتواند عله العلل(یعنی علتی که خودش معلول نیست) قلمداد شود.

سلام بر شما. بزرگوار، فرمایش شما، هر چند بد نبود دلیلش را نیز اقامه کنید(زیرا با سؤال آغازین بحث هم مرتبط است) قدری با پرسش بنده فاصله داشت. عرض سؤال من این بود که چرا سلسلۀ علل نمی تواند مختوم به مهبانگ گردد.

سؤالات دیگرم:

1.برخی مدعی هستند که علیت یک عادت ذهنی ناشی در اثر تجربه نمودن مکرر رویدادهای مشابه ایجاد می شود. علتها و معلولها با خرد شناخته نمی شوند، بلکه فقط با تجربه است که شناخته می شوند، لذا هیچگونه پیشبینی قطعی و ضروری برای آنچه در صورت وقوع یک شرایط خاص رخ خواهد داد، وجود ندارد، زیرا وقتی چیزی تازه برای کسی رخ بدهد، با آزمایشات بسیار دقیق هم نمی تواند چیزی از علتها و معلولها به دست آورد. در مقام تمثیل بارها سقوط اشیاء بر زمین را دیده ایم، ولی اینکه همیشه اشیاء به زمین می افتند را ندیده ایم، تا سیستمی علی و معلولی را کشف کنیم.

2.پس از آنکه ثابت شد که سلسلۀ علل به علتی اولیه و غیرمادی می رسد، چگونه ثابت می کنیم که این علت اولیه یا همان علت العلل، علیم و قدیر و نامحدود است؟

3.چرا کنش و واکنش بین علت و معلول همیشگی است و معلول فقط برای ایجاد به معلول محتاج نیست و برای استمرار وجود نیز محتاج اوست(تمثیل خشت و ساختمان را شنیده ام، ولی اگر به جای تمثیل قدری مسئله را باز کنید، ممنون می شوم.)

متشکرم

[=microsoft sans serif]

חסר משמעות;819450 نوشت:
سلام بر شما. بزرگوار، فرمایش شما، هر چند بد نبود دلیلش را نیز اقامه کنید(زیرا با سؤال آغازین بحث هم مرتبط است) قدری با پرسش بنده فاصله داشت. عرض سؤال من این بود که چرا سلسلۀ علل نمی تواند مختوم به مهبانگ گردد.

نمیتواند چون مهبانگ که خودش یک فرایند و حادثه است.
خود مهبانگ انفجار ماده اولیه است.
پس علت دیگری دارد که این انفجار را صورت داده باشد.
حال علت آن چیست؟
چه چیزی باعث آن انفجار شده است؟
خود ماده اولیه یا موجودی دیگر.
خودش اگر باشد، که مستلزم دور است.
دیگری اگر باشد، مستلزم آن است که ماده اولیه، علة العلل نباشد.

חסר משמעות;819450 نوشت:
.برخی مدعی هستند که علیت یک عادت ذهنی ناشی در اثر تجربه نمودن مکرر رویدادهای مشابه ایجاد می شود. علتها و معلولها با خرد شناخته نمی شوند، بلکه فقط با تجربه است که شناخته می شوند، لذا هیچگونه پیشبینی قطعی و ضروری برای آنچه در صورت وقوع یک شرایط خاص رخ خواهد داد، وجود ندارد، زیرا وقتی چیزی تازه برای کسی رخ بدهد، با آزمایشات بسیار دقیق هم نمی تواند چیزی از علتها و معلولها به دست آورد. در مقام تمثیل بارها سقوط اشیاء بر زمین را دیده ایم، ولی اینکه همیشه اشیاء به زمین می افتند را ندیده ایم، تا سیستمی علی و معلولی را کشف کنیم.

بحث عوض شد.
بحث ما بر سر اثبات علیت نیست بلکه در مورد علة العلل سخن میگوییم.

חסר משמעות;819450 نوشت:
2.پس از آنکه ثابت شد که سلسلۀ علل به علتی اولیه و غیرمادی می رسد، چگونه ثابت می کنیم که این علت اولیه یا همان علت العلل، علیم و قدیر و نامحدود است؟

از طریق برهان وجوب و امکان.
یعنی استدلال علیت نیاز به تکمیل دارد.

חסר משמעות;819450 نوشت:
3.چرا کنش و واکنش بین علت و معلول همیشگی است و معلول فقط برای ایجاد به معلول محتاج نیست و برای استمرار وجود نیز محتاج اوست(تمثیل خشت و ساختمان را شنیده ام، ولی اگر به جای تمثیل قدری مسئله را باز کنید، ممنون می شوم.)

چون مناط احتیاج به علت، امکان و ممکن الوجود بودن معلول است.
تا زمانی که این وصف همراه با معلول باشد، او نیاز به علت دارد.
و وصف امکان، امری ذاتی است و جدایی پذیر نیست.
پس ممکن الوجود همیشه نیاز به علت دارد هم در حدوث و هم در بقاء.

صدیق;820371 نوشت:
[=microsoft sans serif]
بحث عوض شد.
بحث ما بر سر اثبات علیت نیست بلکه در مورد علة العلل سخن میگوییم.

با سلام. جناب صدیق بنده فقط یک سؤال دیگر در مورد علة العلل دارم. و گویا شروع کننده بحث هم دیگر سؤالی ندارد و پیگیری بحث نیست. لذا خواهشمندم اگر ممکن است همراه با پاسخ به این سؤال آخر بنده، به این بحث در مورد اثبات علیت نیز جوابی بدهید تا نیاز به ایجاد بحث جدیدی نباشد.

سؤال: آیا این علت العلل یا واجب الوجود را اگر به تنهایی(نه با سلسله ای از علتها و معلولها که باید به آن منتهی شود) در نظر بگیریمش، باز هم نبودنش منجر به تناقض است؟ و اگر با به تنهایی در نظر گرفتنش، نبودنش منجر به تناقض نمی شود، آیا صحیح است که واجب الوجود بالذات خوانده شود؟

متشکرم

[=microsoft sans serif]

חסר משמעות;820564 نوشت:
آیا این علت العلل یا واجب الوجود را اگر به تنهایی(نه با سلسله ای از علتها و معلولها که باید به آن منتهی شود) در نظر بگیریمش، باز هم نبودنش منجر به تناقض است؟

باسلام
واجب الوجود، موجودی است که وجودش ضرورت دارد و ضرورت وجودش از ناحیه علتی دیگر نیست. وجودش ضروری است نه به واسطه دیگری چه به عنوان علت و چه به عنوان طرف مقایسه. بنابراین، حتی در واجب بودنش نیازی به در نظر گرفتن دیگران ندارد وگرنه واجب الوجود بالذات نمیشد بلکه یا واجب الوجود بالغیر میشود(اگر آن موجود دیگر، علت آن بود) یا واجب الوجود بالقیاس میشد(اگر آن موجود دیگر طرف مقایسه واجب بود و برای واجب شدنش نیاز به این مقایسه بود: مانند ضرورت وجود معلول به واسطه اینکه علتش هست که این ضرورت، ضرورت بالقیاس است)
عله العلل نیز در فلسفه همان واجب الوجود است پس همان حکم را دارد.

[=microsoft sans serif]

חסר משמעות;819450 نوشت:
1.برخی مدعی هستند که علیت یک عادت ذهنی ناشی در اثر تجربه نمودن مکرر رویدادهای مشابه ایجاد می شود. علتها و معلولها با خرد شناخته نمی شوند، بلکه فقط با تجربه است که شناخته می شوند، لذا هیچگونه پیشبینی قطعی و ضروری برای آنچه در صورت وقوع یک شرایط خاص رخ خواهد داد، وجود ندارد، زیرا وقتی چیزی تازه برای کسی رخ بدهد، با آزمایشات بسیار دقیق هم نمی تواند چیزی از علتها و معلولها به دست آورد. در مقام تمثیل بارها سقوط اشیاء بر زمین را دیده ایم، ولی اینکه همیشه اشیاء به زمین می افتند را ندیده ایم، تا سیستمی علی و معلولی را کشف کنیم

در این مطلب، چند نکته با هم خلط شده است.
اول: ما علیت را از تجربه به دست نمی آوریم بلکه با به صورت حضوری و در رابطه بین نفس و افعالش آنرا به دست می آوریم. پس اینکه:
חסר משמעות;819450 نوشت:
1.برخی مدعی هستند که علیت یک عادت ذهنی ناشی در اثر تجربه نمودن مکرر رویدادهای مشابه ایجاد می شود.

نادرست است.

دوم: ما در خارج به دنبال اثبات علیت فلسفی هیچ دو موجود مادی نیستیم. بلکه تنها با تحلیل ذهنی اثبات میکنیم که در عالم خارج، واجب الوجود علت هستی بخش ممکنات است. پس این نکته که

חסר משמעות;819450 نوشت:
علتها و معلولها با خرد شناخته نمی شوند، بلکه فقط با تجربه است که شناخته می شوند، لذا هیچگونه پیشبینی قطعی و ضروری برای آنچه در صورت وقوع یک شرایط خاص رخ خواهد داد، وجود ندارد،

مورد اتفاق نظر فلاسفه نیز هست ولی ربطی به بحث علیت فلسفی ندارد؛ چرا که در علیت فلسفی، ما به دنبال اثبات آن نیستیم که بگوییم فلان موجود مشخص مادی خارجی علت فلسفی فلان پدیده است.

سوم: سیستم علی معلولی، یک سیستم عقلی و بر اساس تحلیل و تقسیم ثنایی موجودات به واجب و ممکن است، نه سیستمی که از عالم خارج گرفته و اثبات شده باشد.
موفق باشید.

صدیق;820609 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
واجب الوجود، موجودی است که وجودش ضرورت دارد و ضرورت وجودش از ناحیه علتی دیگر نیست. وجودش ضروری است نه به واسطه دیگری چه به عنوان علت و چه به عنوان طرف مقایسه. بنابراین، حتی در واجب بودنش نیازی به در نظر گرفتن دیگران ندارد وگرنه واجب الوجود بالذات نمیشد بلکه یا واجب الوجود بالغیر میشود(اگر آن موجود دیگر، علت آن بود) یا واجب الوجود بالقیاس میشد(اگر آن موجود دیگر طرف مقایسه واجب بود و برای واجب شدنش نیاز به این مقایسه بود: مانند ضرورت وجود معلول به واسطه اینکه علتش هست که این ضرورت، ضرورت بالقیاس است)
عله العلل نیز در فلسفه همان واجب الوجود است پس همان حکم را دارد.

سلام. منظور من این بود که ما از کجا می فهمیم که این علة العلل، واجب الوجود بالذات است؟ زیرا یک سلسله از ممکن الوجودها هستند که اگر این علت اولیه نباشد، آنها نیز معدوم خواهند بود، پس نبودن این علة العلل، منجر به تناقض می شود. یعنی اگر ما فقط همین علة العلل را در نظر بگیریم، از نبودنش هیچ تناقضی حاصل نمی شود، بلکه وقتی به ممکناتی که در جهان هستند می نگریم، می فهمیم که این علة العلل محال است که نباشد. سؤال اینجا ایجاد می شود که اگر علة العلل نبودنش محال است، چرا دیگرانی نباشند که نبودن او مساوی نبودن آنها باشد، به امر محالی نمی رسیم؟ چرا اگر در جهان فقط همین علة العلل باشد(یعنی او چیزی را خلق نکرده باشد)، از نبودنش چه محالی پیش می آید؟

متشکرم

[=palatino linotype]

חסר משמעות;820717 نوشت:
زیرا یک سلسله از ممکن الوجودها هستند که اگر این علت اولیه نباشد، آنها نیز معدوم خواهند بود، پس نبودن این علة العلل، منجر به تناقض می شود. یعنی اگر ما فقط همین علة العلل را در نظر بگیریم، از نبودنش هیچ تناقضی حاصل نمی شود، بلکه وقتی به ممکناتی که در جهان هستند می نگریم، می فهمیم که این علة العلل محال است که نباشد. سؤال اینجا ایجاد می شود که اگر علة العلل نبودنش محال است، چرا دیگرانی نباشند که نبودن او مساوی نبودن آنها باشد، به امر محالی نمی رسیم؟ چرا اگر در جهان فقط همین علة العلل باشد(یعنی او چیزی را خلق نکرده باشد)، از نبودنش چه محالی پیش می آید؟

باسلام
علة العلل با دو لحاظ قابل بررسی است.
یک موقع این موجود با همین عنوان مد نظر شماست. یعنی عنوان موضوعیت دارد، در این صورت، چون قوام این عنوان به رابطه علیت است و رابطه علیت رابطه دو طرفه، اگر وجود معلولها در نظر گرفته نشود، وجود نداشتن عله العلل نیز سر از تناقص در نمی آورد.
ولی یک موقع، این عنوان یک عنوان مشیر است، یعنی عنوان، طریقیت دارد به اصطلاح خود عنوان مهم نیست بلکه این عنوان لوازمی دارد که در آن موارد، بحث کاملا فرق میکند. علة العلل نیز همانطور که عرض کردم، مستلزم آن است که موجودی باشد که وجودش ضروری بالذات است چرا که در رابطه علیت، موجودی میتواند سرسلسله باشد که خودش معلول نباشد که عبارت است از واجب الوجود بالذات. بنابراین در این لحاظ فرض نبودن علة العلل نیز مستلزم تناقض است.

[="Tahoma"][="Navy"]

porya110;816117 نوشت:
سم الله الرحمن الرحیم
با سلام
علت العلل یعنی علتی که تمام علل به او بازگشت دارند. - با تفاسیر مختلف- حال سوال این است که این علت العلل چرا خود ماده نباشد؟ همان ماده ی اولیه ای که اذعان می شود بر اثر انفجار بزرگ تمامی ارکان جهان از آن ایجاد شده اند. علت اینکه می گوییم علت العلل ماده اولیه نیست چیست؟ اصلا خصوصیت علت العلل چه باید باشد تا از پندار علت العلل بودن مادهمفارقت ذهنی حاصل شود؟

سلام
ماده نمی تواند عله العلل باشد چون به حسب ویژگی ذاتی خود تغییر و تحول دارد و تغییر و تحول به معنای عدم کمال مطلق است چه اینکه تغییر ذاتی در چیزی جز برای کسب کمال مفقود نمی تواند باشد پس ماده نمی تواند کامل مطلق باشد و وقتی چیزی کامل مطلق نباشد نمی تواند عله العلل باشد چون کمال مفقود مانع از برآوردن نیاز وجودی معلولها و ایجاد نقص و فساد در جهان آفرینش است اما جهان آفرینش بی نقص و فساد است پس عله العلل ماده نیست
دیگر اینکه تغییر و تحول در ماده نشانه نیاز ذاتی آن است و عله العلل نمی تواند ذاتا نیازمند باشد چون به علتی دیگر نیازمند می باشد که آن علت نیاز اورا برطرف می سازد پس به آن علت برتر از ماده منتقل می شویم
یا علیم[/]

[=microsoft sans serif]پرسش:
چرا عله العلل، خود ماده نباشد. ماده اولیه ای که بر اثر انفجار بزرگ تمامی ارکان جهان از آن ایجاد شده است؟

پاسخ:
پاسخ به این سوال متوقف است بر شناخت مفهومی واجب الوجود.
واجب الوجود بالذات، موجودی است که علت ندارد و وجود برایش ذاتی است.
وجودداشتن این موجود، ذاتی است بنابراین، حتی فرض نبودنش نیز مستلزم تناقض و خلف فرض ذاتی بودن وجود برایش است.(1)
هر موجودی که این خصوصیت را داشت، واجب الوجود میشود و علت سایر موجودات.
این علت ممکن است بی واسطه باشد یا با واسطه.
در جایی که بدون هیچ واسطه علتی دیگری، علت هستی بخش قرار میگیرد، که بحث مشخص است و در جایی که به واسطه ای در خلقت نیاز است، فلاسفه معتقدند که خداوند و واجب الوجود در اینجا علت نهایی و علة العلل در سلسله علیت است.

بنابراین، فعلا مهم این است که آیا ماده میتواند واجب الوجود باشد یا نه و آیا در سلسله علتها، ماده میتواند در رأس این سلسله قرار بگیرد یا نه.
برای این منظور لازم است بررسی کنیم آیا ماده میتواند واجب الوجود علت هستی بخش موجودات باشد یا نه؟
ابتدا ببینیم منظور از ماده چیست و چه احتمال هایی وجود دارد.

این ماده، به چند صورت قابل تصور است:
ماده اولیه جهان(که در فیزیک از آن بحث میشود)، ماده اولی به عنوان یکی از اجزای اولیه موجود جسمانی(که در فلسفه مورد بحث است)
ماده اولی فلسفی: اگر منظور از ماده، همان ماده اولی فلسفی باشد که به نام هیولا مطرح است، این که خیلی واضح است اصلا نمیتواند علت العلل باشد. چرا که این ماده بر اساس مباحثی که در فلسفه مطرح شده است، صرفا استعداد است و تنها به وسیله علت فاعلی به کمک صورت، به فعلیت در می آید. پر واضح است که چنین موجودی که هیچ نحوه استقلالی از خود ندارد، نمیتواند واجب الوجود وعلة العلل باشد.(2)

ماده اولیه تشکیل دهنده جهان فیزیکی: اما اگر منظور از ماده، همان ماده اولیه تشکیل دهنده جهان فیزیکی و جسمانی باشد. ابهام های زیادی وجود دارد که باید تکلیف آنها روشن شود تا بتوان در مورد آن قضاوت کرد.

ماده اولیه، از چه جنسی است؟ ماده است یا مجرد ازماده؟:
اگر مادی است، که نمیتواند بدون زمان و مکان باشد. و قطعا محدودیت خواهد داشت.
اگر غیر مادی است،
اولا: یا باید عقل باشد یا نفس. که وضعیت هر یک گفته شد و اینکه نمیتوانند واجب الوجود باشند.
ثانیا: باید این مشکل حل شود که چطور ماده اولیه جهان است و مواد و اجسام از آن تشکیل شده اند ولی خودش مادی نیست.
دقیقا این ماده اولیه که شما ترسیم میکنید، شبیه جزء لایتجزّی برای اجسام در فلسفه است که وجودش محال است.

ــــــــــــ
1.ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله 4، فصل 1و2(علامه طباطبایی، قم، نشر اسلامی، 1422ق)
2.ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله6، فصل5

موضوع قفل شده است