ஐخاطراتی شیرین از زندگی بزرگ مرد انقلاب حضرت امام خمینی(ره)ஐ

تب‌های اولیه

50 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ஐخاطراتی شیرین از زندگی بزرگ مرد انقلاب حضرت امام خمینی(ره)ஐ

بسم الله الرحمن الرحیم


می فروشی گفت کالایم می است

رونق بازار من ساز و نی است

من خمینی دوست دارم چون که او

هم خم است و هم می است و هم نی است

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان قدیمی

یکی از شب ها در حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام، جماعتی از دانشجویان مسلمان اروپا برای دیدار با امام آمده بودند که ظاهر آنها، یک ظاهر ناپسندی در محیط ما بود؛ چه از نظر وضع و قیافه و لباس و چه از نظر طرز برخورد و صحبت؛ اما ما شاهد بودیم که امام به گونه ای با آنان برخورد کرد که گویی با دوستان قدیمی اش نشسته و مشغول صحبت است. آنها آن چنان مجذوب امام بودند که پس از چند دقیقه صحبت، با یک دنیا نیرو، ایمان و امید، از کنار وی برخاستند.

برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 278.

بسم الله الرحمن الرحیم

یكبار یكی از مسئولان مملكتی ، در حالی كه پدر مسنشان هم با او بود، برای انجام كارهای جاری به خدمت حضرت امام رسیدند. پس از این كه از خدمت حضرت امام بازگشت، گفت:« می خواستم به حضور حضرت امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم را از دنبال می آوردم. پس از تشرف، پدرم را به حضرت امام معرفی كردم. حضرت امام نگاهی كردند و فرمودند: « این آقا پدر شما هستند؟(پس چرا شما جلوتر از او راه افتادی و وارد شدی؟!»

بسم الله الرحمن الرحیم

نظم امام

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دامه بركاته می گوید: خدمت امام جلسه ما طول كشید امام نگاهی به ساعت كرد و فرمود: ساعت قدم زدن دیر شد، سپس فرمود: اگر به زندگی و رفتارمان نظم بدهیم فكرمان هم طبعاً منظم می شود.

ایشان خواب، غذا، مناجات، مطالعه و مرور اخبار و ... را در وقت خود انجام می دادند به طوری كه اهل منزل، از كارهای امام وقت و ساعت را می فهمیدند.

بسم الله الرحمن الرحیم

یک مرجع بزرگ در خدمت چند نوجوان

زمانی که امام در پاریس بود، اغلب در آن جا می دیدم که او برای 5 یا 6 نوجوان دختر و پسر، جلسه ای ترتیب داده، با آنها صحبت می کند و برای آماده کردن و روشن کردن آنها، وقتی طولانی صرف می کند. گاهی من تعجب می کردم از این که مثلاً یک مرجع بزرگ، نشسته و برای عده ای نوجوان، اوضاع سیاسی را تحلیل و یا اسلام را تشریح می کند.

برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 164.

بسم الله الرحمن الرحیم

این میز را بخور!

دکتر گفت: برو به امام بگو به خاطر این که کمتر دارو بخورید، باید این یک سیخ کباب را میل کنید. امام فرمود: نمی خورم. به دکتر که گفتم، گفت: به امام بگو برای این که فلان قرص را نخورید، کباب را بخورید. مطلب را به امام گفتم. او یک نگاهی به من کرد و فرمود: این میز را بخور. گفتم: بله آقا؟ فرمود: این میز را بخور. حاج احمد آقا و نوه امام (خانم اعرابی) هم بودند که زدند زیر خنده. خود امام هم خندید و بعد گفتم: آقا من که نمی توانم میز را بخورم. امام فرمود: همان طور که تو نمی توانی این میز را بخوری، من هم نمی توانم هر روز کباب بخورم.

برداشته هایی از سیره امام خمینی، ج 1، ص 10.

بسم الله الرحمن الرحیم

این هم مال ننه ات!

من که از زیارت ایشان سیر نمی شدم، یک بار دیگر خودم را در صف دست بوسی جا زدم و دست وی را بوسیدم و از امام یک سکه یک ریالی متبرکی دریافت کردم. دفعه سوم، امام، مرا که نفر آخر بودم، دید و تبسمی کرد. گفتم: آقا برای ننه ام که مریض است، به قصد تبرک و شفای او، سکه متبرک می خواهم. امام ضمن تبسم شیرینی، چند سکه را که در داخل ظرف مانده بود، در دستم ریخت و با مهربانی و تبسم به مزاح فرمود: بیا این هم مال ننه ات.
همان، ج 3، ص 288.

بسم الله الرحمن الرحیم

راز لبخند امام به روایت یک عکاس

اباصلت بیات در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و مقاومت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: از سال 1359 در اداره بنیاد اندیشه اسلامی که 9 نشریه داشت، فعالیتم را آغاز کردم و عکس‌های متعددی از نمازهای جمعه، سوژه‌های مختلف خبری روز در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌گرفتم.
وی ادامه داد: در طول این سال‌ها از این اداره به بیت رهبری معرفی شدم تا در دیدارهای مردمی، نمایندگان و مهمانان خارجی عکس‌هایی بگیرم؛ روزهای مختلف به دیدار ایشان رفتم؛ یکبار در سال 1358 به همراه سایر خبرنگاران و عکاسان برای عکسبرداری به بیت رهبری معرفی شدم.


امام خمینی(ره)؛ عکس از اباصلت بیات


این عکاس انقلاب و دفاع مقدس یادآور شد: بعد از برنامه دیدار، 5 دقیقه هم به ما فرصت دادند تا از حضرت امام خمینی (ره) عکس بگیریم. بنده هم که شور و حال خاصی داشتم خیلی خودمانی به ایشان گفتم «حضرت امام، مردم به لبخند شما نیاز دارند». ایشان هم محبت کردند و لبخندی زدند که برای همیشه در قاب دوربین من ثبت شد و به نظر من یکی از ماندگارترین لبخندهای تاریخ است.


امام خمینی(ره)؛ عکس از اباصلت بیات

وی افزود: یک بار دیگر هم در سال 64 به دیدار امام خمینی(ره) مشرف شدم؛ در بیت رهبری هم مرا می‌شناختند؛ دیدم حضرت امام خیلی جدی هستند، به ایشان نزدیک شدم و گفتم «لطف کنید یک بار دیگر لبخند بزنید»؛ ایشان هم تبسم زیبایی کردند. اطرافیان امام به این حرف من خندیدند و گل لبخند دوباره بر لب‌های امام نقش بست.

خاطراتی نغز از امام مهربانی ها

این لباس هیچ عیبی ندارد
من پیراهنی از حضرت امام «قدس سرة» دیدم که به ایشان گفتم خوب است بدهیم روزنامه ها عکس این پیراهن را چاپ کنند. این پیراهن ظاهراً آستینش کوتاه بوده و مادرم هم خواسته بود که حرام نشود و در ضمن تکّه لباس را هم از بین نبرند؛ لذا تکّه ای از وسط بازوی آستینش را بریده بودند و یک تکّه تقریباً چهار انگشت به جایش دوخته بودند؛ اما نه رنگش رنگ آن پارچه بود و نه جنسش. لباس نو بود و سفید تترون، اما آن پارچه چلوار بود. یکی دو تکّه از وسط دوخته بودند و خیلی ناهماهنگ بود. من وقتی نگاه کردم به امام گفتم: بدهید عکسش را در روزنامه بیندازند که ببینند لباس شما چه جور لباسی است. آقا گفتند: «نه؛ هیچ عیبی ندارد». گفتم: من که نمی گویم عیب دارد. ولی خوب، یک خورده ناهماهنگ است. فرمودند «نه؛ خیلی خوب است. دست به آن نزن، بگذار باشد، خیلی خوب است».

کسی برای ریاست من، حتی یک وجب قدم بر ندارد
آیت الله بروجردی «قدس سرة» که مرحوم شدند، همه مردم در صدد بودند ببینند چه کسی مرجع تقلید خواهد شد. ما شاگردان حضرت امام «قدس سرة» در صدد افتادیم که در تشییع جنازه آقای بروجردی «قدس سرة»، از امام تجلیل کنیم و از این طریق در عمل بفهمانیم که عده کثیری از طلاب حوزه طرفدار زعامت و مرجعیت امام هستند؛ لذا متر صد بودیم اطراف ایشان را در تشییع جنازه هر کجا باشد بگیریم و صلوات و سلامی هم به راه انداخته، هم ارادت قلبی خود را به امام ابراز کنیم و هم ایشان را به مردم معرفی کنیم. ولی هر چه در تشییع جنازه گشتیم، امام را پیدا نکردیم. خود امام بعداً فرمودند: «من که به تشییع جناره آقای بروجردی نیامدم، برای این نبود که کسالتم آنقدر شدید بود که نمی توانستم تشییع جنازه بیایم؛ بلکه نیامدم به خاطر اینکه دیدم تشییع جنازه تبعاتی دارد و در آنجا مسائلی مطرح خواهد شد. و من برای آنکه از آن مسائل دور باشم و کنار باشم، از تشییع جنازه صرف نظر کردم». بعد فرمودند: «هر کس که به من علاقه دارد، بگذارد آن علاقه در همان محدوده قلب او بماند. کسی برای ریاست من حتی یک وجب قدم بر ندارد».

یک قبا و لبّاده
حضرت امام «قدس سرة» همیشه زیاد به حمام می رفتند و زیاد لباس عوض می کردند.- ولی با این حال- شاید سال ها و سال ها یک قبا و لبّاده داشتند و می پوشیدند که همه به صدا در می آمدند که فلانی چقدر این یک قبا را می پوشد؛ ولی همین یک قبا، آن قدر تمیز بود که شاید کمتر کسی به نظافت ایشان در قم پیدا می شد.
شاید خیلی از مردم تقیّدی به مسواک کردن نداشته باشند، ولی امام مقیّد بودند. ایشان به استحمام به موقع و معطّر کردن بدن خیلی اهمیّت می دادند. ایشان در نجف هر وقت می خواستند به حرم مشرّف بشوند، همان طوری که خانم می گویند، همیشه کفش هایشان را دستمال می کشیدند. یک آینه هم توی حیاط داشتند که جلوی آینه می رفتند و محاستشان را شانه می کردند.- بعد هم- عطر می زدند و از خانه بیرون می رفتند.

مگر منزل صدر اعظم است؟
فرش های بیرونی منزل حضرت امام «قدس سرة» در نجف که شب ها به آن تشریف می آوردند، ناقص بود؛ یعنی قسمتی از اتاق خالی بود. خدمت آقا عرض کردم اجازه بدهید یک فرش برای اینجا تهیه شود. فرمودند: «توی اندرونی هست». عرض کردم آنجا گلیم است و با این جور در نمی آید. امام فرمودند: «مگر منزل صدر اعظم است؟» عرض کردم: فوق صدر اعظم است، منزل امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه و شریف) است. فرمودند: «امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه و شریف) خودش معلوم نیست در منزلش چی افتاده است».

نهایت صرفه جویی
در احوالات حضرت امام «قدس سرة» نقل است که وقتی نیمه شب ها برای نماز شب بلند می شدند، وقتی می خواستند از اتاق خارج شوند، اول چراغ کوچک داخل اتاق را که روشن بود، خاموش می کردند و بعد چراغ بیرون را روشن می کردند. موقع برگشتن هم عکس این کار را می کردند، که مبادا یک لحظه برق اضافی مصرف شود. یعنی ایشان حاضر نبودند حتی برای یک لحظه دو چراغ با هم روشن باشد.

منبع: سایت تبیان

چادر برای زن بهتر است

من وقتی از فرانسه آمدم، هنوز مانتو شلوار تنم بود. در مهران که پایم صدمه خورده بود و عصایی زیر دستم بود، با آن مانتو شلوار خدمت حضرت امام «قدس سرة» رسیدم تا گزارش بدهم. ایشان فرمودند: «شما- اگر- چادر ندارید، بگویم احمد برایتان یک چادر بخرد؟ «گفتم: نه حاج آقا چادر دارم، اما چون به کوه می رفتم و اسلحه روی دوش و فشنگ به کمرم بود، قمقمه هم به پهلویم آویزان بود، و گاهی هم سه پایه تیر بار را حمل می کردم و از کوه بالا می رفتم، این بود که اگر هم چادر به سر می کردم، خیلی مشکل بود. امام فرمود: «چادر برای زن بهتر است». من از همان جا آمدم و چادر سرم کردم و دیگر برنداشتم. قبلاً هم چادری بودم، ولی بعد مانتو شلوار می پوشیدم. در فرانسه هم خدمتشان با مانتو و شلوار و مقنعه خاص خودم بودم.

سلام کردن واجب نیست
حضرت امام «قدس سرة» صحبت بی مورد زن ها با نامحرم را ضرورت نمی دیدند. من 15 ساله بودم که مرحوم آقای اشراقی «رضی الله عنه» داماد ما شدند. یک روز ما منزل ایشان دعوت داشتیم. همین طور که من و امام با هم وارد شدیم، دیدم آقای اشراقی «رضی الله عنه» دارند به استقبال ما می آیند. من به امام گفتم: «سلام بکنم؟» آقا فرمودند: «واجب نیست». من هم از داخل باغچه رد شدم، تا با آقای اشراقی روبرو نشوم.

کسی اینجا هست
حضرت امام «قدس سرة» در خصوص ارتباط زن و مرد و برخورد با نامحرمان بسیار حساس بودند. مثلاً در خانه خودشان وقتی که یکی از نوه های پسرشان مکلّف می شد، دیگر با آن ها در یک اتاق نمی نشستیم. البته جالب اینجاست که وقتی ما نزدشان بودیم، نمی گفتند که ما از اتاق بیرون برویم، بلکه به آن نوه پسر می گفتند بیرون برود. یا اگر من پهلوی ایشان بودم و نوه مکلّف شده شان که مثل پسر خود من بود، می خواست وارد بشود، آقا می گفتند: «کسی اینجا هست».

این غیبت است
یک شب بعد از نماز، حضرت امام «قدس سرة» نشسته بودند و من هم در خدمتشان بودم. فاطمه خانم- خدمتکار منزل- چای آورد و جلوی ما گذاشت. خدمتکار دیگر منزل هم در گوشه اتاق مشغول کار بود. به آقا عرض کردم: این فاطمه خانم خیلی خدمتکار خوبی است. آقا فرمودند: «غیبت نکنید». عرض کردم: آقا من که غیبت نکردم، گفتم ایشان خوب هستند. آقا فرمودند: «همین که شما می گویید این خوب است، چون او- خدمتکار دیگر- می شنود، به نظر می آید که شما می خواهی بگویی. او خوب نیست و این غیبت است».

خدا هم خوشش می آمد
حضرت امام «قدس سرة» در خصوص نماز خواندن بچه ها، عنایت ویژه ای داشتند. گاهی که امام پسر هشت ساله ام را می دیدند، به او می گفتند: «نمازت را خوانده ای؟» من می گفتم: آقا او هنوز به سنّ تکلیف نرسیده است. می فرمودند: «بچه ها قبل از رسیدن به سنّ تکلیف باید رو به نماز بایستند تا عادت کنند». هر وقت ایشان بچه ها را می دیدند، می پرسیدند: «نمازت را خوانده ای؟» اگر نخوانده بودند، آقا جا نماز خودشان را به آن ها می دادند و می گفتند: «برو وضویت را بگیر و بیا نمازت را بخوان» و بعد از نماز رو به آن ها نصیحت می کردند که: «ببین! اگر همین نماز را به موقع می خواندی، چقدر بهتر بود؛ خدا هم خوشش می آمد».
یک روز امام داشتند توی حیاط قدم می زدند. من که آمدم از کنارشان رد شوم، به من گفتند: «بیا اینجا». وقتی پیش ایشان رفتم به من گفتند: «نمازت را خوانده ای؟» گفتم: نه. امام فرمودند: «زود برو نمازت را بخوان که از ارزشش کم نشود». که من هم رفتم و نمازم را خواندم.

منبع: سایت تبیان

برنامه چهارده ساله نجف
رسم حضرت امام «قدس سرة» در طی اقامت در نجف آن بود که شب ها ساعت دو و نیم و در این سال های اخیر ساعت دواز شب گذشته از داخل منزل به بیرونی تشریف می آوردند و طلاب و مردم را به حضور می پذیرفتند. سپس در ساعت سه از شب گذشته- پس از مغرب- به حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام مشرف می شدند و زیارت امین الله را ایستاده و زیارت جامعه کبیره را نشسته می خواندند و بعد از خواندن نماز زیارت، به منزل مراجعت می فرمودند. این برنامه آقا در تمام چهارده سال سکونت شان در نجف بود، به استثنای شب های شنبه در فصل تابستان که وقت شستشوی حرم و رواق ها بعد از نماز مغرب و عشاء بود که امام در این شب به حرم مشرف نمی شدند.

حفظ نظم

تقیّد و التزام حضرت امام «قدس سرة» به قوانین و مقرّرات منحصر به نظام اسلامی نبود. ایشان حتی در رژیم باطل پهلوی نیز مشابه این روش را داشتند. مرحوم آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی «قدس سرة» نقل می کرد در شهر همدان امام به هنگام عبور از عرض یکی از خیابان ها، مسافت زیادی را طی می کردند تا از تقاطع عابر پیاده عبور کنند و مجبور نباشند قدم روی چمن ها بگذارند.
در نجف شبی در محضر امام بودم که یکی از طلاب حاضر در مجلس، از ایشان سوال نمود که آیا می توان برای تمبر هشت ریالی دو ریال داد؟ اما در پاسخ فرمودند: «این کار جایز نیست» و اضافه کردند: «حتی اگر استالین هم روی کار باشد، حفظ نظم از اهم واجباب است».

از این گوشت نمی خورم

یکی از خصوصیات بارز حضرت امام «قدس سرة» این بود که حتی در مملکت کفر هم حقوق و قوانین اجتماعی آن جامعه را رعایت می کردند. از جمله وقتی در پاریس برادران پولی جمع کرده و گوسفندی خریدند و آن را در پشت حیاطی که امام برای نماز به آنجا می آمدند، ذبح کردند و به مناسبت شب عاشورا مقداری از آن خوراک تهیه کردند و مقداری از آن را هم برای منزل امام فرستادند. چون در فرانسه قانونی وجود دارد که طبق آن ذبح هر حیوانی در خارج از کشتارگاه به خاطر رعایت مسائل بهداشتی ممنوع است، تا امام از چنین قانونی اطلاع یافتند، فرمودند: «چون تخلف حکومت اینجا شده است، من از این گوشت نمی خورم».

تنظیم ساعت با وقت نماز امام
نظم در ترتیب زندگی حضرت امام «قدس سرة» در پاریس طوری بود که حتی روی برنامه و کار پلیس های فرانسه هم اثر گذاشته بود. من از داخل پنجره اتاقم که در منزل امام بود، می دیدم که هنوز درب منزل امام باز نشده، آن ها از ماشین ها پیاده می شدند تا امام را بدرقه کنند. پلیس ها چند بار به برادرها گفته بودند که ما اگر ساعتمان عقب یا جلو باشد، از روی تنظیم وقت امام برای نماز، ساعت صحیح را می توانیم بفهمیم و این نظم برای آن ها خیلی عجیب بود.

می توانم فکر نکنم

حضرت امام «قدس سرة» در برابر اصرار ما که از ایشان می خواستیم از خاطرات زندان ترکیه برایمان تعریف کنند، به طور منظم هر شب فقط ده دقیقه تعریف می کردند و نه بیشتر؛ چرا که این زمان را به این کار اختصاص داده بودند و بعد هم به رختخواب می رفتند و می فرمودند: «اگر چه خوابم نمی برد، اما ساعت خواب است». من می گفتم: توی رختخواب که بیدار هستید، بالاخره فکر و اینها هم به سویتان می آید؛ پس برایمان تعریف کنید. ایشان می گفتند: «نه، می توانم فکر نکنم». می گفتم: اگر نیم ساعت در رختخواب می غلطید و خوابتان نمی برد، فکر هم نمی کنید؟ امام می گفتند: «می توانم فکر نکنم».
من تا آن موقع عظمت آن حرف را نفهمیده بودم که چگونه می شود تسلط انسان بر نفسش به حدّی باشد که حتی بتواند فکر هم نکند.

:Gol:یادش گرامی و راهش جاودانه:Gol:
:Gol:ای امام خوبی ها:Gol:

منبع: سایت تبیان

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
همسر باید کفو من باشد
ملاک امام برای ازدواج این بود که ازیک خانواده متدین و شناخته شده ، همسر بگیرد. وقتی که قصد ازدواج داشتند گفته بودند : ((من نمی خواهم از خمین همسر بگیرم، چون می خواهم کفو خودم باشد. اگر خودم درس می خوانم ، می خواهم همسری بگیرم که همفکر من باشد. در نتیجه باید از قم زن بگیرم و از خانواده روحانی و هم شان خودم.))
آقای لواسانی به امام گفت: ((آقای ثقفی وخانواده اش این خصوصیات را دارند، علاوه بر اینکه متدینند از لحاظ فکری هم روشنفکرند)).
بعد از خواستگاری و مراسم معمول، امام منزلی در قم اجاره کردند و جهیزیه خانم را آوردند و عروسی کردند.
نقل از : خانم فریده مصطفوی(دختر امام)

عروسی در ماه مبارک رمضان

در حالی که رسم نیست در ماه رمضان ازدواج کنند ، اما عروسی ما در ماه رمضان بود. آنقدر امام به درسشان مقید بودند که حتی برای ازدواجشان حاضر به تعطیل کردن درس نبود و می گفت چون ماه رمضان درس های حوزه تعطیل است وقت مناسبی برای عروسی ماست.
نقل از : همسر امام (رحمة الله علیه)

خانه کوچک و کهنه

وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودندعبارت بود از فرش کهنه، گلیم کهنه ، سه چهار دست رختخواب،‌سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان ونعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی ، چهار دست ظرف غذاخوری.
به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج در شش متر مربع بود، بنشینند.

آقا هم ازکربلا به منزل محقر واجاره ای خودشان وارد شدند و در آنجا چهارده سال زندگی کردند. منزل خیلی کوچک بود و آشپزخانه ای به اندازه یک تشک داشت. مجبور بودیم موقع کشیدن غذا ، دیگ را بگذاریم در حیاط. خانه کوچک و کهنه ای بود.

نقل از : همسر امام(رحمة الله علیه)[/]

نقل قول:
چادر برای زن بهتر است

من وقتی از فرانسه آمدم، هنوز مانتو شلوار تنم بود. در مهران که پایم صدمه خورده بود و عصایی زیر دستم بود، با آن مانتو شلوار خدمت حضرت امام «قدس سرة» رسیدم تا گزارش بدهم. ایشان فرمودند: «شما- اگر- چادر ندارید، بگویم احمد برایتان یک چادر بخرد؟ «گفتم: نه حاج آقا چادر دارم، اما چون به کوه می رفتم و اسلحه روی دوش و فشنگ به کمرم بود، قمقمه هم به پهلویم آویزان بود، و گاهی هم سه پایه تیر بار را حمل می کردم و از کوه بالا می رفتم، این بود که اگر هم چادر به سر می کردم، خیلی مشکل بود. امام فرمود: «چادر برای زن بهتر است». من از همان جا آمدم و چادر سرم کردم و دیگر برنداشتم. قبلاً هم چادری بودم، ولی بعد مانتو شلوار می پوشیدم. در فرانسه هم خدمتشان با مانتو و شلوار و مقنعه خاص خودم بودم.

سلام عذر میخام اینها خاطرات خانم دباغ هستند دیگه درست؟

چراغ قوه

حضرت امام وقتی كه نیمه شب برای خواندن نماز شب از خواب بیدار می شدند، لامپ اتاق را روشن نمی كردند تا
مبادا مزاحم افراد خانواده شوند آقا از چراغ قوه كوچكی كه داشتند استفاده می كردند.

فداكاری كنید

یكی از نوادگان امام از آقا پرسید ما چه كنیم تا شوهرانمان مانند شما نسبت به خانم با ما رفتار كنند؟ امام فرمود: شما هم فداكاری كنید.

کارهای شخصی

امام مقید بودند كه كارهای شخصی خود را شخصا انجام دهند و در این رابطه حتی به نزدیكترین افراد منزل خود نیز دستور نمی داد. چای صبحانه و بعداز ظهر خود را، شخصا از آشپزخانه می آوردند و سر سفره، غذا و وسائل مورد احتیاج خود را از دیگران نمی خواستند. فرزند بزرگ امام می گوید: من اولین اولاد بودم و امام خیلی به من علاقه داشتند و فوق العاده احترام به من می گذاشتند، توی اتاق ایشان كه می رفتم می نشستم اگر مثلا آب می خواستند یك دارویی می خواستند به من نمی گفتند یك وقت می دیدم آقا بلند شدند و می رفتند لیوان آب یا دارویشان را می آوردند من ناراحت می شدم و می گفتم آقا به من كار بگوئیدو...

[h=5]ادب امام [/h]یكی از نزدیكان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین
می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی
زمین بماند.

امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذكر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین
می نشست.

روز 12 بهمن 1357 هنگامی كه امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر
بزرگش راه برود.

امام با همه محترمانه برخورد می كردند، در دوران زندگیشان من تاكنون ندیدم یك مرتبه یك كسی را بلند صدا كند،
اسم كارگرشان را هم سبك صدا نمی زند و با احترام نام می بردند.

[h=5]شما امر كنید، ما اطاعت می كنیم. [/h]حضرت امام (ره) با این كه مقام علمی شان، چشم گیر فضلاء و علما بود و آثارشان هم در حوزه های علمیه موجود بود، ولی برای رضای خدا
و مطلع ساختن مرحوم آیت الله العظمی حكیم به اندازه ای تواضع می كردند كه به ایشان می فرمودند: «من یكی از پیروان شما هستم. من یكی از افرادی هستم كه اوامر شما را اطاعت می كنم، شما امر كنید، ما اطاعت می كنیم. شما دستور بدهید ما عمل می كنیم. چطور شما گمان می كنید كه مطیع ندارید و حال آن كه یكی از آنها من هستم.»

بعد از فوت مرحوم آیت الله حكیم (رضوا ن الله علیه)، یكی از نمایندگان آن مرحوم در یكی از شهرهای ایران، نامه ای برای حضرت
امام كه در نجف بودند نوشت و اجازه خواست كه بعد از‌ آقای حكیم، وكیل حضرت امام باشد. حضرت امام هم یك اجازه معمولی برای ایشان نوشتند
و فرستادند. اما این آقای به این مقدار اجازه قانع نبود و می خواست وكیل حضرت امام در آن شهر و آن استان باشد.
مرحوم حاج آقا مصطفی هم برای وساطت خدمت حضرت امام عرض كرده بود كه ایشان صلاحیت این كار را دارد و وكیل آقای حكیم هم بوده است. حضرت امام در جواب حاج آقا مصطفی فرمودند:«این مقدار كه ما نوشتیم كافی است.» بعدا گویا آن آقا نامه تهدید آمیزی به حضرت امام در نجف نوشتند ( و ما این را از جواب حضرت امام فهمیدیم ) كه اگر این وكالت نامه را به من ندهید، به مردم می گویم كه از تقلید شما برگردند!. حضرت امام در جواب نوشته بودند: «اگر یك چنین خدمتی به من بكنید، من از شما تا

[h=5]....عدم تشریفات[/h]امام از بسیارى از تكلفاتى كه سایر مراجع داشتند، از قبیل رفت و آمد كردن دستبوسى، تعظیم و تكریم و در خانه را باز كردن دورى مى‏كردند.

...من ماشین نمی خواهم

امام در نجف كه بودند یكى از ایرانیان ماشینى را از آلمان خاص ایشان خریده بود كه آقا با آن به حرم مشرف شوند و یا در ایام زیارتى
به كربلا بروند آقا مى‏فرمودند: «من ماشین نمى‏خواهم.» وقتى او اصرار مى‏كرد كه من این ماشین را به اسم
شما و براى شما از آلمان آورده‏ام ولى امام به او فرمودند: «اگر مال من است من آن رامى‏فروشم و پولش را به طلبه‏ها مى‏دهم‏»
او هم مى‏گفت كه نه شرط ما این است كه شما این را نفروشید.ما به او گفتیم آقا مى‏فروشد به هر حال امام آن را نپذیرفتند.

با دارو دسته راه نمی رفتند

امام در رفت و آمدها و دید و بازدیدها همیشه تنها حركت مى‏كردند.ایشان با دار و دسته‏اى نمى‏رفتند و از
راه انداختن اصحاب و عساكر و اطرافى متنفر بودند.آقاى شیخ حسن صانعى نقل مى‏كرد، روزى
در قم امام مى‏خواستند به دیدن یكى از علما بروند، لكن آدرس او را نداشتند
و از من آدرس خواستند، من هر چه اصرار كردم كه به عنوان راهنمایى تا در آن منزل ایشان را همراهى كنم، نپذیرفتند.


اجازه نمی دادند پشت سرشان راه برویم

در سالهاى 1327 و 1328 وقتى كه امام در مسجد «سلماسى‏» قم تدریس مى‏كردند، مسیر حركت ایشان از خانه
به طرف محل درس‏شان با بنده یكى بود.چون منزل ما هم در نزدیكى منزل امام بود.لذا بیشتر روزها
میان راه، با هم برخورد مى‏كردیم.امام وقتى صداى پاى ما را مى‏شنیدند با ما احوالپرسى مى‏كردند
و به ما تكلیف مى‏كردند كه پیشاپیش ایشان حركت كنیم و اجازه نمى‏دادند پشت‏سرشان حركت كنیم‏و
همیشه هم به تنهایى از منزل به طرف مسجد سلماسى حركت مى‏كردند.

[h=1][/h]


[/HR] در بهمن 1357 در نوفل لوشاتو فردی جهت هدیه تولد به نامزدش از امام درخواست می‌کند که چند جمله زیبا روی کارت پستالی برای او بفرستند، کسی که مشتاق دست خط بزرگان است و کلکسیونی از این دست خط ها را دارد.
[/HR]
امام هم در پاسخ می‌فرمایند: سعی کنید برای جامعه فرد مفید باشید. سعی کنید تحت تأثیر قدرت‌های شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسان متعهد باشید. ان شاء الله سلامت باشید. [آقای خمینی عزیز، نمی‌خواهم با تقاضای خود مزاحم شما بشوم، اما تا دیروز مشکلی داشتم (که می‌خواهم با مساعدت شما حل کنم). امیدوارم با محبتی که دارید کمکم کنید. نامزدم بزودی هدیه سالروز تولدش را دریافت خواهد کرد. هدیه‌ای که از قلب من تقدیم می‌شود. او مشتاقانه دستخط (بزرگان را) گردآوری می‌کند (و کلکسیونی از این دستخط‌ها دارد) و روز تولدش چهارم فوریه است. چقدر خوشحال می‌شود که سلامی از شما دریافت کند. لذا از شما درخواست می‌کنم که لطفی در حق من کرده و چند جمله زیبا روی کارت پستالی که (در پاکت نامه) برایتان گذاشته‌ام برای ایشان بفرستید. اگر اساساً دستخطی برای کسی ارسال نمی‌کنید، لطفاً مرا در جریان امر قرار دهید.
- اکسل نِلکِن - بِبِلز دورف - شماره 57 - 5810 ویتن - آلمان غربی.
- با تشکر و بهترین آرزوها برای شما. ارادتمند شما، پریدسی کوپیسا]
بسمه تعالی
سعی کنید برای جامعه فرد مفید باشید. سعی کنید تحت تأثیر قدرت‌های شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسان متعهد باشید. ان شاء الله سلامت باشید.
روح الله الموسوی الخمینی
(صحیفه امام، ج6، ص5)

نمازهاي معطر

امام خميني رحمه الله عليه هميشه هنگام نماز از عطر و بوي

خوش استفاده مي كردند و شايد بدون بوي خوش به نماز نايستاده باشند،

حتي در نجف هم كه نماز شب را در پشت بام منزل مي خواندند شيشه عطري همراه خود مي بردند.


احياي مساجد

امام در يكي از سفرهايشان كه مصادف با ماه رمضان بود،

در مسجدي دور افتاده، متروك و بسيار كوچك- كه بيش از يك اتاق گلي نداشت-

به اقامه نماز جماعت مي پرداختند. اين در حالي بود كه عده اي از علماء به ايشان پيشنهاد

كردند كه در مسجد جامع شهر اقامه جماعت كنند. اما آن بزرگوار قبول نكردند و

فرمودند : «در مسجد جامع كسي هست كه اقامه جماعت كند،

ولي در اين مسجد كسي نيست كه اقامه جماعت كند از اين رو مسجد را بايد احيا كرد».


[h=5]حفظ سلامتی
[/h]

امام امت مقید بودند روزی یک ساعت دورحیاط پیاده روی کنند و قدم بزنند ،

ایشان درحفظ صحت و سلامتی خود کاملا کوشا بودند مرحوم حاج آقا مصطفی

می فرمود : آقا در 24 ساعتی که اکثر روز را درتک سلولی زندانی بودند آن

یک ساعت رادر همان جا قدم زدند و ترک نکردند .


[h=5]مهربانی
[/h]

یک روز ما منزل امام بودیم دیدیم که حضرت امام گوشت غذایشان

رابه گربه می دهند . مادرم گفت : آقا توی این گرانی چرا گوشت را به گربه می دهید

حضرت امام با حالتی ناراحت روبه ما کردند و گفتند این گربه با ما چه فرقی دارد ؟

ما نفس می کشیم آنها هم نفس می‌کشند اگر ما به آنها غذا ندهیم کی به آنها غذا بدهد ؟

(زهرا اشراقی نوه امام)


بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:» با خانواده خوب و شایسته وصلت کنید. زیرا رگ و ریشه اثر دارد.
همسر من باید کفو باشد.
ملاک امام برای ازدواج این بود که از یک خانواده ی متدین و شناخته شده,همسر بگیرد. وقتی که قصد ازدواج داشتند گفته بودند : من نمی خواهم از خمین همسر بگیرم, چون می خواهم کفو خودم باشم. اگر خودم درس می خوانم می خواهم همسری بگیرم که همفکر من باشد . در نتیجه باید از قم زن بگیرم و از خانواده ی روحانی و هم شان خودم.
اقای لواسانی به امام گفت : اقای ثقفی و خانواده اش این خصوصیات را دارند,علاوه بر اینکه متدینند, از لحاظ فکری هم روشن فکر اند.
بعد از خواستگاری و مراسم معمول,امام منزلی در قم اجاره کردند و جهیزیه خانم را اوردند و عروسی کردند

کفو : هم طراز
زندگی به سبک روح الله (برش هایی از سیره خانوادگی امام خمینی (ره)
علی اکبر سبزیان

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

عروسی در ماه مبارک رمضان : در حالی که رسم نیست در ماه رمضان ازدواج کنند,اما عروسی ما در ماه رمضان بود. انقدر امام به درسشان مقید بودند که حتی برای ازدواجشان حاضر به تعطیل کردن درس نبود و می گفت چون ماه رمضان درس های حوزه تعطیل است و قت مناسبی برای عروسی ماست.
زندگی به سبک روح الله

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
عید فطر رو خدمت همه تبریک عرض می کنیم:

امام علی (ع) می فرمایند : گواراترین زندگی ان است که با قناعت همراه باشد.
غرر الحکم,ح یا ج 2918

خانه کوچک و کهنه : وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند عبارت بود از فرش کهنه,گلیم کهنه,سه چهار دست رختخواب,سماور بزرگ,یک گونی شکر,یک صندوق چای,چهل دست استکان و نعلبکی جورواجور,برای پذیرایی از جمعیت,چهار سینی,چهار دست ظرف غذاخوری
به اقایون هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج در شش متر مربع بود,بنشینند.
اقا هم از کربلا به منزل محقر و اجاره ای خودشان وارد شدند و در انجا چهارده سال زندگی کردند.
منزل خیلی کوچک بود و اشپزخانه ای به اندازه ی یک تشک داشت. مجبور بودیم موقع کشیدن غذا,دیگ را بگذاریم در حیاط خانه.
خانه کوچک و کهنه ای بود
زندگی به سبک روح الله ص 12


بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
امام باقر (ع) میفرمایند: هر کس در خلوت گناه کند,خداوند نسبت به او بی اعتناست
منتخب میزان الحکمه,ج1 , 398

فقط گناه نکن : اوایل زندگیمان,به من گفتند من به کار تو کاری ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش, اما انچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک کنی,یعنی گناه نکنی.
به مستحبات خیلی کار نداشتند,هر طوری که دوست داشتم زندگی می کردم.به رفت و امد با دوستانم کاری نداشتند و اینکه چه وقت بروم و چه وقت برگردم,ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
زندگی به سبک روح الله ص 13

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و اله) می فرمایند:جبرئیل پیوسته مرا به شب زنده داری سفارش میکرد ,تا جاییکه گمان بردم بهترین افراد امت من شب ها را هرگز نخواهند خوابید
امالی صدوق,ص230,ح9
تهجد و مطالعه در اخر شب:حاج اقا مصطفی می گفت:وقتی امام ازدواج کردند
خوب,معمولا ادم وقتی تازه زن می گیرد و قدری از اشتغالات معمولی روزانه اش و از کتاب و مطالعه دور میشود. غروب پس از نماز جماعت می امدند شام می خوردند و می خوابیدند.
از ان طرف اخرهای شب بلند می شدند نماز شب و تهجد و مطالعاتشان را دنبال می کردند.
یک برنامه ای تنظیم کرده بودند که هم خانواده ناراحت نشود و هم به تهجد و مطالعشان برسند.
زندگی به سبک روح الله ص 14


بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

خوش به حال من که چنین همسری دارم:علاقه و محبت وافری به همسرشان داشتند به طوریکه خانم در یک طرف قرار داشت و بچه ها در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی همراه بود. یک بار خانم مسافرت رفته بودند ,اقا خیلی دلتنگی می کردند.وقتی اقا اخم می کردند ما به شوخی می گفتیم اگر خانم باشد,اقا می خندند,وقتی نباشد اقا ناراحت هستند و اخم می کنند. هرچه سربه سر اقا گذاشتیم,اخم ایشان باز نشد.بالاخره من گفتم: خوش به حال خانم که شما این قدر دوستشان دارید.
اقا گفتند : خوش به حال من که چنین همسری دارم. فداکاری که خانم در زندگی کردند,هیچ کس نکرده است.
زندگی به سبک روح الله ص 15

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرمایند: هر گاه وارد خانه ات شدی بر خانواده ات سلام کن,زیرا خیر و برکت
خانه ات زیاد میشود.
منتخب المیزان الحکمه,ج1,ح3107
بدرقه خانم:گاهی که خانم می خواستند به مسافرت بروند در هر ساعتی از روز که بود, حتی اگر ساعت2 بعد از ظهر که وقت استراحت امام بود,با همه ی نظمی که در برنامه روزانه زندگی خود داشتند, به احترام خانم به حیاط منزل امده و خانم را بدرقه میکردند.

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) : هر زنی که شوهرش را در کار حج و جهاد یا علم اموزی,کمک کند,خداوند به او از همان پاداشی میدهد که به همسر ایوب() داده است.

مکارم الاخلاق ج1,ص439
خانم بی نظیر است:علت علاقه ی عمیق امام به همسرشان فداکاری خانم بود.
همیشه می گفتند خانم,بی نظیر است.))
خانم 15 سال در اب و هوای گرم نجف مشکلات را تحمل کرده و همه جا همراه امام بودند,در حالیکه در خانواده پدری شان در رفاه به سر می بردند. خانم 15 سال بیشتر نداشتند که به خانه امام وارد شدند و گویا در ان موقع زندگی در قم را دوست نداشتند, ولی هرگز این مسئله را به اقا اظهار نکرده بودند.
از اقا پرسیدم((چه کنیم شوهرانمان به ما این همه علاقه مند باشند؟)) میگفتند: ((اگر شما هم اینقدر

فداکاری کنید,همسرانتان تا اخر همین قدر به شما علاقه خواهند داشت.
زندگی به سبک روح الله ص 17

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند: یا علی! خدمت به خانواده ,کفاره گناهان کبیره و خاموش کننده خشم خداوند و زیاد کننده حسنات و درجات است

جامع الاخبار ص 276
وضعیت خانم را لحظه به لحظه گزارش کن:خانم ناراحتی معده پیدا کرد. قرار شد به بیمارستان منتقل شده و نمونه برداری شود. اقا به من گفتند: لحظه به لحظه وضعیت خانم را تلفنی بپرس و به من اطلاع بده من هم,هر چند دقیقه یک بار خبر می گرفتم و به امام می دادم.
زمانی که خانم را برای عمل در بیمارستان اماده می کردند, امام 50 هزار تومان پول دادند که در بین مردم مستضعف جنوب شهر تقسیم کنم. معلوم شد برای بهبودی خانم صدقه می دهند.
وقتی که خبر موفقیت عمل جراحی را گفتم,20 هزار تومان دیگر دادند.
گفتم : اقا! این ها را هم همان جا ببرم و تقسیم کنم ؟
گفتند: نه, این ها دیگر مال خودت.
زندگی به سبک روح الله ص 19

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله : دوست داشتن فرزندان پرده ای در برابر اتش,غذا خوردن با انان,برات ازادی از اتش و گرامی داشتن انها,موجب گذشتن از پل صراط است.

تنبیه الغافلین,ص344
خانم نیامدند؟:مادرم اگر سر سفره نمی نشست,اقا غذا نمی خوردند. منتظر می ماندند ولو اینکه همه سر سفره حاضر باشند. تا همین اواخر تا وقتی که خانم سر سفره نمی امد,دست به غذا نمی زدند
گاهی زودتر دست به غذا می بردیم, نمی گفتند چرا صبر نمی کنید؟
می گفتند: خانم نیامدند؟
چند بار ایشان را صدا میکردند,گاهی خانم می امد و می گفت: اقا,اخر من مهمان دارم,شما بخورید من باید غذا بکشم,بعد می ایم.
این رفتار اقا در همه اثر می گذاشت.

زندگی به سبک روح الله ص 20

[=arial black]آیت الله شهید حاج سید مصطفی خمینی (ره) نقل می كند: یك روز برای یك طلبه، خدمت حضرت امام وساطت كردم

و می خواستم پولی از ایشان بگیرم و به او بدهم. حضرت امام به وساطت من ترتیب اثر ندادند، مایه تعجبم شده بود.


[=arial black] [=arial black]مرتبه سوم كه وساطت كردم، حضرت امام در جواب فرمودند: «مصطفی این پول در این كمد و گنجه ای كه می بینی وجود دارد.

این هم كلید این گنجه است. من این كلید را در اختیار تو می گذارم. هر چه پول می خواهی برداری و به طلبه بدهی مانعی ندارد

لكن به یك شرط و آن شرط این است كه جهنمش را باید خود بروی! من دیگر حاضر نیستم به این طلبه روی عدم لیاقتی

كه در او وجود دارد سهم امام بدهم. اگر حاضری جهنم را تحمل كنی این پول و این گنجه و این كلید در اختیار تو!»

[=arial black]روزی خدمت ایشان بودیم و در رابطه با فداكاری مردم صحبت می كردیم، ایشان فرمودند: این مردم خیلی از ما جلو هستند.

یكی از برادران اظهار داشت: اگر ما بگوئیم دنباله رو مردم هستیم درست است،

لیكن در مورد شما كه چنین نیست. ایشان با شنیدن این مطلب،

قدری ناراحت شد و فرمود: خیر، این مردم از همه ما جلوتر هستند.

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خانم ! اجازه هست؟

خانم را به شکلی در خانه ازاد میگذاشتند و احترام می کردند که روزی که خانم مهمان خصوصی داشت, از او اجازه می گرفتند و می پرسیدند: ((امروز می توانم به این قسمت بیایم و غذا بخورم؟ )) یا ((می توانم بیایم
و داخل حیاط قدم بزنم؟))
زندگی به سبک روح الله ص 21

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند: دعای پدر برای فرزند,همانند اب مفید برای زراعت است.
الفردوس,ج2,ص213
دعا کن جایش خوب باشد : یک روز وارد اتاق اقا شدم دیدم با خانم دارند تلویزیون نگاه می کنند.
شب سال دایی مصطفی بود. اقا هم یادشان بود.
خانم اوقاتشان خیلی تلخ بود. امام گفتند : خانم چرا اوقاتتان تلخ است؟
خانم گفتند: اخر امسال هم تلویزیون در مورد مصطفی هیچ صحبتی نکرد .
اقا گفتند : به صحبت این ها چکار داری؟ دعا کن جایش خوب باشد.
زندگی به سبک روح الله ص 23


همواره خوش بو بودند

امام (ره) نمونه کامل ساده زیستی ، قناعت و صرفه جویی در استفاده از امکانات زندگی بودند؛
ولی همیشه فضای محیط زندگی ، اتاق کار و محل عبادت و خواب ایشان، از بوی دل انگیز عطرهای بسیار خوشبو، آکنده بود و در زمینه نظافت و پاکیزگی و استفاده از بهترین عطرها، در حد کمال مقید بودند.

وقتی دوستان امام (ره) از دور و نزدیک، انواع عطرهای داخلی و خارجی را به ایشان اهدا می کردند، امام (ره) تنها در این زمینه بود که با ذوق سرشار و زیبا پسند خود، بهترین ها را انتخاب می کردند.

برگرفته از کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره)

طاغوتی شدن به مرور زمان

امام قدم می زد رسید به من و گفت : احمد چکار می کنی؟ گفتم: آقا دارم پرده ها رو عوض می کنم .

فرمود : احمد مواظب باش طاغوتی نشوی .طاغوت یک روزه طاغوت نمی شود به مرور زمان طاغوتی می شود ؛

یک روز پرده اش را عوض می کند یک روز فرشش را عوض می کند یک روز ماشینش را عوض می کند

یک روز خانه اش را عوض می کند خرجش که به دخلش نمی رسد شروع به طغیان می کند ؛

مواظب باش طاغوتی نشوی .

(پا به پای آفتاب جلد 3 ص 237 سروش محلاتی )

متن خاطره : صراط نیوز

[h=1][/h]

align: center

[TD="width: 13%"][/TD]
[TD="width: 27%"]

[/TD]

[TD="width: 60%"][/TD]

فرصتها چون ابر درگذر است ، خوشا آنان كه لحظه ها را غنیمت شمارند و از آن بهره برند :نباید وى را تنها گذاشتامام در همان اولین ساعات ورود به تركیه، به آموزش زبان تركى پرداختند. ایشان مى‏خواستند با فراگیرى زبان تركى، رسالت ‏خود را در میان ترك زبانان دنبال كنند، به حدى كه ، اهتمام امام به فراگیرى زبان تركى ، سرهنگ افضلى از مقامات ساواك را كه در تركیه مراقب ایشان بود سخت ‏به وحشت انداخت كه مبادا امام با آموختن زبان ، بتواند با مردم تركیه ارتباط برقرار كند و مبارزه را در تبعیدگاه دنبال نماید؛ لذا در گزارش خود به تهران نوشت: «نباید وى را تنها گذاشت!» از این رو در تركیه هر روز امام را به جایى منتقل مى‏كردند . (1)دقت در انجام امور روزانهدر طول این نه - ده سالى هم كه امام در جماران تشریف داشتند ، یكى از آقایانى كه مأمور امور مالى ایشان بود و باید هر روز صبح به این امر رسیدگى مى‏كرد، مى‏گفت: ایشان هر روز رأس ساعت مقرر، آماده پذیرفتن ما بودند؛ چنانچه روزى به خاطر عدم شرایط مساعد به موقع به حضور ایشان نمى‏رسیدیم، امام پنج دقیقه بعد از موعد مقرر زنگ اتاق را به صدا در مى‏آوردند و ما را براى حضور دعوت مى‏كردند. (2) عمر با بركت امامما به طور مكرر شاهد بودیم كه امام به هنگام قدم زدن عصرانه كه به عنوان ورزش، كارى مهم و لازم براى تأمین سلامت ایشان بود، در دستى تسبیح داشتند و به ذكر خدا مشغول بودند و در دست دیگر رادیویى كوچك داشتند كه با استماع آن ، در جریان مسایل داخل و خارج ، قرار مى‏گرفتند.بدین سان مى‏توان گفت عمر واقعى امام نـَه ، هشتاد و هفت ‏سال كه از نظر كاربرد و به كارگیرى ، دو چندان این مدت بود. (3) مى‏توانى خبر یك دقیقه‏اى تعریف كنى؟امام هیچگاه نمى‏گذاشتند وقتشان به هدر برود. بارها مى‏دیدیم كه در دقایق قبل از آماده شدن سفره كه معمولا به بطالت مى‏گذرد، ایشان به مطالعه و تلاوت قرآن مى‏پرداختند. یك بار براى كارى خدمت ایشان بودم، صحبت كه تمام شد نگاهى به ساعتشان كردند و گفتند:«مى‏توانى یك تعریف یك دقیقه‏اى بكنى؟» تا من خواستم به آن مسأله فكر كنم و ذهنم را بگردم، یك دقیقه گذشت و امام رادیو را روشن كردند و من تازه متوجه شدم كه ایشان مى‏خواستند همین یك دقیقه قبل از اخبار هم به بطالت نگذرد ، چون عادت داشتند كه خلاصه اخبار را سر وقت ‏بشنوند. (4) حتى كمتر از دو دقیقه را قرآن مى‏خواندندامام در فاصله‏اى كه بعد از نماز ظهر و عصر براى ناهار مى‏آمدند، اگر در این مدت كوتاه چند دقیقه‏اى فرصت پیدا مى‏شد، قرآن برمى‏داشتند و مى‏خواندند كه گاهى این وقت كمتر از دو دقیقه بود. (5)فرصت‏شناسى در اوج بیمارىامام حتى در شب، قبل از عمل و روى تخت ‏بیمارستان با وجود سرم هاى غذایى ، دارویى و ضعف مفرط ، از مطالعه ، قرائت قرآن ، تهجد و نماز شب غافل نمانده و حاضر نبودند لحظه‏اى هر چند كوتاه و گذرا از عمر خود را بیهوده بگذرانند . (6)پى‏نوشت‏ها:1. حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى،بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 2 .2. حجت الاسلام و المسلمین امام جمارانى، روزنامه جمهورى اسلامى، ویژه اربعین ارتحال امام .3. حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان.4. حجت الاسلام و المسلمین مسیح بروجردى، ویژه نامه روزنامه سلام، 12/3/72 .5. مرضیه حدیده‏چى، سرگذشت هاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 4 .6. حجت الاسلام و المسلمین رسولى محلاتى، حوزه، ش 38- 37 .

[h=1][/h]


[/HR] زندگی خانم (همسر امام) قبلاً خیلی اشرافی بود. با زندگی بعدی که همسر یک روحانی بود بسیار متفاوت بود،اما در تمام مسائل با امام(ره) وفاداری و سازش داشته‌اند.
[/HR] همایش بانوی انقلاب خدیجه ثقفی همسر حضرت امام دیروز برگزار شد بدین مناسبت،‌سه خاطره از شخصیت بانو خدیجه ثقفی که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی منتشر شده است را مرور می کنیم:
[h=2]حضرت آیت‌الله محمد علی گرامی:[/h] من فکر می‌کنم که لازم است به خانم‌هایی که حاضر می‌شوند با یک روحانی ارزشمند ازدواج کنند از همان ابتدا گفته شود که حساب خودشان را بکنند که می‌خواهند با چه شخصیتی زندگی کنند و چه وظیفه‌ای دارند، چرا که بیشتر کسانی که موفقیت‌هایی در صحنه اجتماع و حتی در صحنه علمی داشتند، مرهون خانم‌هایشان بودند که با آنها همکاری کردند، در واقع مردان موفق، مرهون بانوان خود هستند.
[h=2]حجت‌الاسلام سیدمهدی امام جمارانی:[/h] شجاعت بانوی انقلاب، زبانزد بود
زندگی خانم قبلاً خیلی اشرافی بود. با زندگی بعدی که همسر یک روحانی بود بسیار متفاوت بود، ولی در عین حال شخصیت خانم ایجاب می‌کرد در تمام مسائل با امام(ره) وفاداری و سازش داشته باشند، حتی گاهی ایشان متحمل فقر هم بودند و مرحوم حاج احمدآقا نقل می‌کردند که مادرم بسیار خانم شجاعی بود، ضمن اینکه بسیار خوش‌بیان و بسیار خانم متعین و متشخصی بود، خیلی هم شجاع و با قدرت روحی عجیبی بود. ایشان نقل می‌کرد شبی که امام(ره) دستگیر شدند و آمدند به تهران مرحوم آقا مصطفی آن شب خیلی بی‌تابی می‌کرد و گریه می‌کرد، یک مرتبه خانم برگشت و حسابی پرخاش کرد. به مرحوم آقا مصطفی که مصطفی شجاعت و شهامت و شخصیت را از پدرت یاد بگیر، چرا اینقدر جزع می‌کنی؟ و این نهیبی که خانم به آقا مصطفی زدند موجب شد که یک قدر آرامش پیدا بکند.
زندگی خانم قبلاً خیلی اشرافی بود. با زندگی بعدی که همسر یک روحانی بود بسیار متفاوت بود، ولی در عین حال شخصیت خانم ایجاب می‌کرد در تمام مسائل با امام(ره) وفاداری و سازش داشته باشند، حتی گاهی ایشان متحمل فقر هم بودند و مرحوم حاج احمدآقا نقل می‌کردند که مادرم بسیار خانم شجاعی بود، ضمن اینکه بسیار خوش‌بیان و بسیار خانم متعین و متشخصی بود

[h=2]آیت‌الله محمدرضا رحمت:[/h] اصلاح مشکلات کنونی جامعه با الگوسازی رابطه امام و بانوی انقلاب
خانم امام بسیار مودب بود. من در بین دوستان و رفقایی که با ایشان معاشرت داشتیم کسی را سراغ ندارم که بگوید مثلاً خانم فلان جا فلان حرف سبک را حتی زده باشد. همیشه با همه اشخاص محترمانه صحبت می‌کرد و همانطور که با حضرت امام با احترام رفتار می‌کرد با بقیه مردم هم که رفت و آمد داشتند.آنچه که برای زنها و جامعه ما مهم است، این است که این زن و شوهر یعنی امام و خانم ایشان ده‌ها سال با هم زندگی کردند. نمی‌دانم شنیده‌اید کس دیگری گفته است یا نه؟ وقتی که حضرت امام رحلت فرمودند و خانم که تشریف آورد سر جنازه امام، اول پای امام را بوسید. ببینید این چه معنایی دارد. دیگر امام زنده نبود که توقعی از امام داشته باشد! ولی آن علاقه شدید و احترام شدیدی را که به امام داشت چنین ابراز کرد تمام این خانواده‌هایی که امروز با هم اختلاف دارند اگر بررسی کنید ریشه‌اش به همین دو جمله برمی‌گردد که زن و شوهر به هم احترام نمی‌گذارند و هرکدام می‌گویند که حرف من باید بشود. زن می‌گوید حرف من، مرد می‌گوید حرف من، اگر این الگو را یعنی امام و خانمش را در جامعه مطرح کنیم که این زن و شوهر هیچ‌گاه با هم اختلاف نداشتند و همیشه با هم با احترام برخورد می‌کردند و مردم از این الگو استفاده کنند، جامعه ما اصلاح می‌شود.


[/HR]منبع: فارس


[/HR] ساده زیستی امام (ره)یکی از نقاط برجسته زندگی و مکتب ایشان است. نوع زندگی امام متناسب با جایگاه ایشان به عنوان رهبر یک کشور برای بسیاری از افراد قابل درک نیست.


[/HR] این موضوع که از شاخصه های مکتب ایشان است درسی برای همگان است اما بیش از سایرین این مسئولین هستند که باید به این مورد تاسی داشته باشند.

در ادامه زوایایی این ساده زیستی در زندگی امام(ره) را در خاطرات اطرافیان با هم مرور می کنیم:
شما دست به یکی کردید تا مرا جهنمی کنید
آیت الله مسلم ملکوتی از شاگردان قدیمی حضرت امام (ره)بودند که توفیق درک محضر ایشان را در ایران و نجف داشته اند. ایشان که از نزدیک با بیت حضرت امام (ره)در نجف مرتبط بوده، درباره خانه امام (ره) در نجف و ساده زیستی ایشان دو خاطره خواندنی تعریف نموده است:
«این منزل در شارع الرّسول قرار داشت و آقای شیخ نصر الله [خلخالی] آن را اجاره و تهیه کرده بود. این منزل دو طبقه داشت و در هر طبقه دو اتاق که مساحت هر کدام دوازده متر بود، وجود داشت. یکی از اتاق ها مخروبه بود و قابل استفاده نبود و چون آشپزخانه اش کوچک بود، ظروف و چراغ غذا را در حیاط می گذاشتند.
هنگام ورود امام(ره) به نجف، یکی از اطاق ها برای امام (ره)اختصاص یافت. ... حضرت امام (ره)به مدت ۱۵ سال در این خانه اجاره ای مانند سایر طلاب معمولی زندگی کرد. بارها نزدیکان خواستند یک کولر بر یکی از اتاق ها نصب کنند، اما امام(ره) با لحن شدید فرمود: "شما دست به یکی کردید تا مرا جهنمی کنید." و مانع از این کار شد. تا اینکه پس از چند سال، دیگر به اصرار زیاد برخی اعاظم قبول کردند یک پنکه در آن گذاشته شود.
اتاق بیرونی حضرت امام (ره)با زیلوهای فرسوده پوشیده شده بود. یک وقت برخی نزدیکان عرض می کنند: "این ها مناسب منزل شما نیست اجازه بدهید آنها را تعویض کنیم." امام(ره) در جواب می فرماید: "مگر منزل صدر اعظم است؟!" و اجازه تعویض نمی دهد.»
(خاطرات آیت الله مسلم ملکوتی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۱۸۵) زیلو و عبای پشمی
آیت‌الله سیدهاشم رسولی محلاتی نیز در گفتگویی با فارس در جواب سوالی به این ساده زیستی اشاره می کنند.
از نحوه تدریس امام (ره)هم خاطراتی را بیان بفرمایید. ظاهراً سبک خاصی داشتند که همین سبک، عامل جذب بسیاری از طلاب به درس شده بود؟
بله، فکر می‌کنم بعد از سال 1330، امام (ره)درس خارج عمومی را شروع کردند. البته ایشان برای مرحوم شهید مطهری و عده‌ای دیگر، جلسات درس خصوصی در حجره ای در ضلع شرقی مدرسه فیضیه داشتند، اما درس خارج عمومی ایشان در مسجد سلماسی بود که صبحها درس فقه و عصرها درس اصول می‌دادند.
بعد از مدتی به درخواست عده‌ای از شاگردان، درس فقه به مسجد سه‌راه موزه منتقل شد، اما جلسات درس اصول در همان مسجد سلماسی تشکیل می‌شد. پس از رحلت مرحوم آیت‌الله بروجردی هر دو درس به مسجد اعظم منتقل شد.
کف مسجد سلماسی با زیلوی نازکی فرش شده و در زمستان‌ها، فضای مسجد خیلی سرد بود. یک روز یکی از شاگردان، عبای پشمی خود را در محل نشستن امام (ره)پهن کرد که امام (ره)روی زیلو ننشینند. حضرت امام (ره)وقتی این را دیدند، ناراحت شدند و عبا را کنار زدند و روی زیلو نشستند و تا پایان درس هم ناراحت بودند!
برای هریک از صورت و دستها فقط یک مشت آب»
من وضو گرفتن امام خمینی(ره) را دیده ام ،درست مثل وضوی پیغمبر اکرم(صلی ا... علیه وآله وسلم) که در اخبار ذکر شده است که برای هریک از صورت و دستها فقط به یک مشت آب، اکتفا می کردند و با یک مرتبه شستن،وضو می گرفتند. امام (ره)در مقام فتوا هم برخلاف بسیاری از مجتهدین،می فرمودند:بیش از یک مرتبه شستن، استحباب ندارد و افضلِ وضوها،وضوی پیغمبر(ص) است که با یک مشت آب و یک مرتبه شستن، وضو می گرفتند.
آیت ا...قدیری(از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص108)
«درفاصلة بجا آوردن اعمال وضو،شیر آب را می بستند»
من بارها ناظر وضو گرفتن امام خمینی(ره) بوده ام و دیده ام که ایشان درفاصلة بجا آوردن اعمال وضو،شیر آب را می بندند و در موقع لزوم، دوباره باز می کردند تا مبادا آب اضافی از شیر، خارج شود.گاهی می دیدم که اگر آقا ،آب می خوردند، باقیماندة آب لیوان را خـالی نمی کردند بلکه کاغـذی روی آن می گذاشتند تا بعـدا از آن اسـتفاده کنند؛ برای امام (ره)، ماندن و گرم شدن آب مساله ای نبود.
مرضیه حدیده چی(از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص108)

اتاق بیرونی حضرت امام(ره) با زیلوهای فرسوده پوشیده شده بود. یک وقت برخی نزدیکان عرض می کنند: "این ها مناسب منزل شما نیست اجازه بدهید آنها را تعویض کنیم." امام در جواب می فرماید: "مگر منزل صدر اعظم است؟!" و اجازه تعویض نمی دهد

«... مثلا اگر شیر آبی چکه می کرد...»
امام(ره) نسبت به اسراف ،خیلی حساس بودند؛ مثلا اگر شیر آبی چکه می کرد، تحمل نمی کردند و با زنگی که نزدیک ایشان بود خبر می کردند که بیایید این شیر را درست کنید که آب هدر نرود.
سیدرحیم میریان(از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص107)
«اگر می شود دوباره استفاده کرد...»
امام (ره)درمورد اسراف نکردن،خیلی تاکید می کردند.مثلا می گفتند:یک دانه دستمال کاغذی را اگر می شود علاوه بر یک بار،دوباره مصرف کرد،دور نیندازید. و لیوان آب را تا حدی پر کنید که می خواهید بخورید.
یکی از نوه های امام (ره)(از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص109
«از هرچیز ، حداکثر استفاده اقتصادی»
امام(ره) از هرچـیز به اندازة حداکثر اسـتفاده اقتصادی می کردند،از قلم حداکثر استفاده را می کردند.همانطور که حضـرت علی(علیه السلام)فرموده اند که سرقلم را نازک بگیرید و خط هارا به هم نزدیک بنویسید. ایشان در زندگی خود این مطلب را پیاده کرده بودند ، مثلا آنچه از نامه ها که برای ایشان می رسید، چون معمولا از کاغذهای پستی استفاده شده بود و مقداری از آن درحد دو صفحه یا بیشتر مفید بود و روی پاکت ، به غیر از آدرس و عنوان، جای سفید زیادی بود، از تمام این کاغذها و حتی پاکت- ها استفاده می کردند و یادداشت های مقدمتا علمی خودشان را روی آنها می نوشتند! اینقدر توجه به مسائل اقتصادی داشتند که بعضی از آقایان، آن نوشته ها را هنوز دارند.
آیت ا...حسن صانعی (از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص110)
«امام (ره)خیلی مقید بودند»
امام (ره)خیلی مقید بودند که اسراف نشود. یعنی چراغ اتاق مطالعه شان را نمی گذاشتند در غیر وقت مطالعه ،روشن باشد.چراغ راهرو را روشن نمی کردند، می گفتند:از آن طرف نمی توانم خاموشش کنم روشن می ماند. یک دستمال کاغذی را دو قسمت می کردند و به صـورت نصـفه اسـتفاده می کردند. باقیماندة آب لیـوان را دور نمی ریختند؛ می گفتند: اسـراف است. یک چـیزی روی آن
می گذاشتند.
(از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص110)
«استفاده شخصی از تلفن های دفتر،ممنوع»
بارها امام (ره)به افرادی که در دفتر هستند، به طورخیلی جدی اخطار فرموده اند که راضی نیستم از تلفن های دفتر برای کارهای شخصی تان استفاده کنید. در منزل امام(ره)، حتی یک چراغ اضافه، روشن نمی ماند. بعضی مواقع، امام(ره)،وقتی که مشغول ملاقات با شخصیت ها و افراد بودند و به طور اتفاقی متوجه می شدند که مثلا چراغ دستشویی، بی جهت روشن است، بدون آنکه به دیگران امر کنند،خودشان بلند می شدند و آن را خاموش می کردند. و یا در موقع وضو، یک قطره آب اضافی مصرف نمی کنند و حتی فاصله بین شستشوی دست راست و چپ، شیر آب را می بندند.
حجت الاسلام انصاری کرمانی(از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2ـ ص111)
«اگر از غذایی چیزی می ماند»
ظهرها که ناهار می آوردم برای امام(ره)، اگر از غذایی چیزی می ماند، می گفتند که اینها خوبه، اینها را نگهدار برای بعد. اینقدر توجه می کردند.
خانم ربابه بافقی (از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2ـ ص117)
سادگی مراسم عروسی
خانم(همسر امام) تعریف می كرد مراسم عروسی مابسیارساده برگزارشد.کل اثاثیه امام(ره)،گلیمی بود و یک دست رختخواب و یک چراغ خوراک پزی دوفتیله ای و یک قوری و استکان نعلبکی ویک عدد قابلمه خیلی کوچک ،تا اینكه بعد از یکی دو سال اثاثیه ای که از پدر امام(ره) به ارث رسیده بود آقای پسندیده به امانت نزد خود نگاه داشته بودند ، برای امام(ره) فرستادند.
خانم می گفتند آنها هم اثاثی نسبتا قدیمی بود . مقداری ظروف خیلی قدیمی وچند تکه فرش قدیمی که نسبتا کهنه بودند . مجموعا زندگی امام (ره)یک زندگی طلبگی اما نسبتا آبرومند بود.
فریده مصطفوی ـ دختر حضرت امام(ره)(از کتاب«برداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص66)


[/HR] بدون شک و تردید اولین شخصیتی که ماهیت منافقین را به خوبی شناخت، حضرت امام خمینی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی بود و شاید یکی از دلایل اصلی کینه منافقین از حضرت امام به دلیل این تیز بینی ایشان باشد.
[/HR]
گروهک منافقین در سال های دهه 40 و 50 شمسی مدت ها سعی کردند و دنبال این بودند که نظر مساعد حضرت امام خمینی و سایر رهبران انقلاب را به خود جلب کنند. حربه آنها چنان که از نامشان نیز پیداست، تظاهر به اسلام و ارزش های مذهبی بود. دلیل تظاهر به اسلام از سوی سران گروهک کاملا معلوم بود! در شرایط افزایش روز افزون اقبال مردم به مراجع تقلید و به خصوص شخص امام گروهک به خوبی میدانست و دریافته بود که می بایست به جلب حمایت روحانیون مبارز پیرو امام بپردازد و در تشکیلات خود نیز گروه روحانیت تاسیس کرده بود. ارتباط با امام خمینی و جلب حمایت ایشان مهمترین دغدغه آنها شده بود.
منافقین در سال های مبارزه با ظاهر سازی توانسته بودند بسیاری از انقلابیون را فریب دهند مرحوم شهید مطهری در این رابطه می گوید: :« ما همین که به ظاهر می دیدیم اینها نماز می خوانند و دمی از اسلام ، قران و نهج البلاغه می زنند، ناچار به حمایت از آنها بودیم. همه روحانیت بی محابا از اینها حمایت کردیم و فقط امام بود که توقف داشت. بعد از آنکه فهمیدیم این طرز تلقی به کجا ختم خواهد شد متوجه شدیم که امام درست فکر می کرد و تنها او بود که اشتباه نکرد همه ما به ایشان فشار آوردیم و سفارش کردیم به ایشان که حمایت کنند تنها ایشان بود که نلغزید .» امام خمینی تلاش منافقین برای کسب نظر ایشان در حمایت از منافقین را چنین تشریح کردند:
من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد آمد پیش من. قبل از این بود که آن منافقین پیدا بشوند. پیش من، شاید بیست روز - بعضی‌ها می گفتند 24 روز- مدتی بود پیش من. هر روز [می] آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از نهج البلاغه، از قرآن. همه حرف‌هایش را زد. من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج البلاغه و قرآن وسیله برای مطلب دیگری است. و شاید باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم آسید عبدالمجید همدانی به آن یهودی گفته بود.
می گویند یک یهودی در همدان مسلمان شده بود. بعد خیلی به آداب اسلام پایبند شده بود؛ خیلی زیاد! این موجب سوءظن مرحوم آسیدعبدالمجید که یکی از علمای همدان بود شده بود که این قضیه چیست. یک وقت خواسته بودش، گفته بود که تو مرا می شناسی؟ گفت: بله. گفت: من کی ام؟ گفت: شما آقای آسید عبدالمجید. گفت: من از اولاد پیغمبرم؟ گفت: بله. تو کی؟ من یک یهودی بودم، پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شده ام.
گفته بود نکته اینکه تو تازه مسلمان که همه پدرانت هم یهودی بودند و من هم سید و اولاد پیغمبر و ملا و این چیزها، تو از من بیشتر مقدسی، این نکته این چیست؟ من شنیدم که یهودی گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. یک قضیه ای بوده. می خواسته با صورت اسلامی کارش را بکند. تو یهودی‌ها این گونه کارهاست.
من به نظرم آمد که این قضیه ... این قدر نهج البلاغه و خوب، من هم یک طلبه هستم؛ من این قدر نهج البلاغه خوان و قرآن و اینها نبودم که ایشان بود! ده - بیست روز ماند. من گوش کردم به حرفهایش، جواب به او ندادم؛ همه اش گوش کردم و آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما می خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست؛ و شما نیروی خودتان را از دست می دهید و کاری هم ازتان نمی آید. دیگر بیش از این من به او چیزی نگفتم. او می خواست من تأییدش بکنم. بعد هم معلوم شد که مسئله همان طورها بوده.
با شدت گرفتن فعالیتهای سازمان منافقین در راستای جمع آوری اسلحه و مهمات و همچنین آموزش نظامی به نیروهای خود، حضرت امام خمینی(ره) که به فراصت احتمال انجام توطئه ای را از جانب سران منافقین محتمل می دانستند، در روز دهم اردیبهشت ۱۳۶۰ ، طی سخنانی به گروه های مسلح و از جمله سازمان هشدار داد تا اسلحه را کنار گذاشته و به آغوش ملت باز گردند

بعد هم که آقایان آمدند، از ایران هم برای آنها اشخاصی سفارش کرده بودند که اینها را تأیید کنید، اینها مردم کذایی هستند، فلان، مع ذلک من باور نکردم. حتی از آقایان خیلی محترم تهران سفارش کرده بودند که اینها مردم چطور هستند؛ و من باورم نیامده بود. اینهایی که این قدر از قرآن و از نهج البلاغه و از دیانت زیاد دم می زنند و بعد فقرات قرآن را یک جوری دیگر غیر از آنچه که باید معنا می کنند، و فقرات نهج البلاغه را یک جوری دیگر غیر از آنچه که باید معنا می کنند، اینها را نمی توانیم ما خیلی رویشان اطمینان داشته باشیم .
این «بعثی»های عراق همین فقرات نهج البلاغه را که امثال اینها استشهاد می کنند، آنها هم در چیزها می نویسند و در پلاکاردشان می نویسند و منتشر می کنند. همین، همین فقرات نهج البلاغه را! این بعثی‌هایی که اصلاً کاری به این مسائل ندارند اینها را می نویسند و به دیوار نجف و به خیابانهای نجف منتشر می کنند... لکن ما نمی توانیم به آنها اعتقاد کنیم ؛ به آنها نمی شود اعتماد کرد.
هشدار و تأکید امام درباره خلع سلاح گروهک منافقین
همچنین با شدت گرفتن فعالیتهای سازمان منافقین در راستای جمع آوری اسلحه و مهمات و همچنین آموزش نظامی به نیروهای خود، حضرت امام خمینی(ره) که به فراصت احتمال انجام توطئه ای را از جانب سران منافقین محتمل می دانستند، در روز دهم اردیبهشت ۱۳۶۰ ، طی سخنانی به گروه های مسلح و از جمله سازمان هشدار داد تا اسلحه را کنار گذاشته و به آغوش ملت باز گردند :
" اینها اشتباه می کنند ، اگر اینها به ملت برگردند که برای خودشان صلاح است و اگر به این امر (تشنج آفرینی) ادامه بدهند یک روز در پیش است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و آن روزی است که به ملت تکلیف شود ، تکلیف شرعی الهی به مقابله با اینها و تکلیف آخری نسبت به اینها تعیین شود ... شما چیزی نیستید که بتوانید در مقابل این موج خروشان انسان های بپا خاسته مقاومت کنید . پس صلاح شما و صلاح ملت و صلاح همه این است که اسلحه ها را زمین بگذارید و از این شیطنت ها دست بردارید و به آغوش ملت برگردید ."

روایت زندگی شخصی و خصوصی شخصیت‌های بزرگ معمولا پنهان می‌ماند و از نگاه ناظران دست یافتن به این دست اطلاعات محرمانه است. اما در خاطرات منتسب به امام خمینی که به روایت منسوبان ایشان گردآمده مواردی از خاطرات دیده می‌شود که پرده‌هایی از زندگی متعارف این شخصیت بزرگ و رهبر انقلاب را نشان می‌دهد؛ زندگی متعارفی که آمیخته بااختلافاتی با همسرشان بوده است. فاطمه طباطبایی، همسر سید احمد خمینی، در کتاب خاطرات خود برخی از این اختلافات را روایت کرده است:

"خانم (همسر امام) می‌گفتند: آقا (امام خمینی) نمی‌توانست تمام خواسته‌های مرا تحقق ببخشد، اما همیشه رعایت حال مرا می‌کرد. او سخت گیری‌های خاصی داشت ولی از آنجا که مرا دوست داشت و بسیار به من احترام می‌گذاشت، این سختی‌های زندگی برایم قابل تحمل بود. سپس به چند نمونه اشاره کردند:

-یک روز احمد (سید احمد خمینی) را برای کوتاه کردن موهایش به آرایشگاه بردم. آرایشگر موهای او را مدل آلمانی کوتاه کرد. هنگامی که آقا به خانه آمد از دیدن مدل موهای احمد- که بور هم بود- ناراحت شد، اما به من اعتراض نکرد. در حالی که به شدت خشمگین بود، گفت: چرا موی پسر من طلبه باید این گونه شود و خودش با قیچی موی او را کوتاه کرد. البته من هم بسیار ناراحت و عصبانی شدم. ولی سکوت کردم.

-روزی مادرم برای من پارچه پرده‌ای هدیه آورده بود و من آن را دوختم. دوست داشتم برای نصب آن از میله پرده استفاده کنم، اما آقا مخالفت کرد و من ناراحت شدم. البته باید بگویم که آن زمان در بیشتر خانه‌ها از میخ برای نصب پرده استفاده می‌کردند.

-یک روز خواهرم از تهران به قم آمده بود و تصمیم داشت با قطار به تهران بازگردد. من هم تصمیم گرفتم او را تا ایستگاه راه آهن بدرقه کنم؛ زیرا دوست داشتم که ایستگاه راه آهن را ببینم اما آقا مخالفت کرده بود و دوست نداشت که من به ایستگاه بروم. این فرصت خوبی بود که به بهانه بدرقه خواهرم به آنجا بروم. هنگامی که بازگشتم آقا پرسید: کجا بودید؟ گفتم: برای بدرقه نجمه جان به ایستگاه راه آهن رفته بودم. اوقاتش تلخ شد، سرش را پایین انداخت و گفت: من برای آقای ثقفی این مطلب را خواهم نوشت و اتاق را ترک کرد. من با شنیدن سخن آقا، زود نامه‌ای برای پدرم نوشتم و ماجرا را تعریف کردم تا او پیشینه‌ای از این اتفاق که آقا برای او خواهد نوشت، در ذهن داشته باشد. اتفاقاً دو روز از این ماجرا گذشت و من بیمار شدم و با تب در بستر بیماری خوابیدم. آقا در کنار رختخواب من نشست و گفت: هنگامی که شما بیمار شدید من از نوشتن نامه به پدرتان منصرف شدم. در همان حال من از اشتباهی که کرده و خودم پیشاپیش به پدرم خبر داده بودم پشیمان شدم. نامه به دست پدرم رسید و او در پاسخ به من توصیه کرد که بیشتر مراقب رفت و آمدهایم باشم.
(اقلیم خاطرات، دکتر فاطمه طباطبایی، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1390، ص 359)

بسیار عالی.... ممنون از خاطراتی که به اشتراک گذاشین