جمع بندی نقدی بر برهان علیت ، و نقدی بر این نقد

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقدی بر برهان علیت ، و نقدی بر این نقد

سلام. متن زیر یک نقد به برهان علت و معلول است همانطور که مشاهده می کنید خیلی ساده و روان به این برهان انتقاد کرده ، از مسئول پاسخگویی به سوالات عقایده خواهشمندم به صورت ساده و روان ، اشکالات این نقد را مشخص کند.

برهانی که خود را نقض میکند
برهان علت و معلول اول از این فرض میکند که هر چیزی معلول چیز دیگری است ولی آنگاه با بیان اینکه خداوند همان علت اول است خود را نقض میکند. هم می گوید که معلولی بدون علت وجود ندارد و هم مدعی است که یک علت بدون معلول (یعنی خدا) در کار است. برهان یاد شده این پرسش را بر می انگیزد (و علت خدا چیست)؟
چه بسا در مقام اعتراض گفته شود منظور این نیست که هر چیزی علتی دارد ، منظور این است که هر چیزی به استثنای خداوند دارای علتی است ، ولی این حرف وضع را بهتر نمی کند ، اگر بناست سلسله ی علتها و معلولها در جایی به فرجام رسد ، چرا باید در خدا متوقف شود؟ مگر خلاف ممکنات است که این سلسله در جایی قبلتر، با پیدایش خود جهان پایان رسد؟

نمیتوان آن را برهان نامید
برهان علت اول فرض را بر این می گذارد که ممکن نیست سلسله ی علتها و معلول ها از ناحیه ی علت به صورت آنچه اصطلاحا تسلسل نامیده می شود تا بی نهایت امتداد پیدا کند. برهان علت و معلول قبول می کند که علت اولی وجود داشته و همه چیزهای دیگر را به وجود آورده.
اگر همین را برای آینده استفاده می کردیم فرض میکردیم که معلولی واپسین وجود دارد که علت هیچ چیزی بعد از خودش نیست. ولی با این که تصورش حقیقتا دشوار است ، به نظر معقول می رسد که امتداد سلسله علتها و معلولها را تا بی نهایت بدانیم.
درست به همین وجه که بزرگترین عدد وجود ندارد زیرا به عدد قبلی می توانیم یک واحد بیفزاییم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد جلیل

مددجو;815838 نوشت:
برهانی که خود را نقض میکند
برهان علت و معلول اول از این فرض میکند که هر چیزی معلول چیز دیگری است ولی آنگاه با بیان اینکه خداوند همان علت اول است خود را نقض میکند. هم می گوید که معلولی بدون علت وجود ندارد و هم مدعی است که یک علت بدون معلول (یعنی خدا) در کار است. برهان یاد شده این پرسش را بر می انگیزد (و علت خدا چیست)؟
چه بسا در مقام اعتراض گفته شود منظور این نیست که هر چیزی علتی دارد ، منظور این است که هر چیزی به استثنای خداوند دارای علتی است ، ولی این حرف وضع را بهتر نمی کند ، اگر بناست سلسله ی علتها و معلولها در جایی به فرجام رسد ، چرا باید در خدا متوقف شود؟ مگر خلاف ممکنات است که این سلسله در جایی قبلتر، با پیدایش خود جهان پایان رسد؟

به نام خدا

با عرض سلام و خسته نباشید.
اشتباه به این جهت صورت گرفته است که در تبیین محل اجرای این قانون اشتباه رخ داده است.
اینکه در جهان رابطه علی و معلولی وجود دارد مساله ای نیست که مورد انکار عقل و عقلا قرار گیرد و این قاعده را عقل پذیرفته است. اما محل احرای قانونِ نیاز هر موجود به علت کجاست؟ آیا یک قانون عام است که استثنا می پذیرد؟ یا خیر قانونی عام است البته در محلی که قابلیت اجرای این قانون وجود دارد نه در همه جا؟
برای پاسخ به این سوال و رسیدن به پاسخ شما لازم است بررسی شود که سبب نیاز موجودات به علت چیست؟ آیا تنها به این جهت که آن شی موجود است سبب می شود که نیازمند علت باشد یا خیر دلیل دیگری دارد؟
صورت اول درست نیست یعنی صرف وجود داشتن دلیل بر محتاج بودن به علت نیست زیرا اگر ملاک را این بخواهید فرض کنید باید عکس این مطلب را بیان داریم یعنی بیان کنید دلیل بی نیازی موجودات به علت وجود آنان است نه دلیل نیاز آنان.(چون نیاز از نقص و نقص از عدم است نه از وجود)
اما منشاء نیاز به علت چیست؟ آنچه فلاسفه به آن اذعان دارند این است که نیاز موجودات به علت، امکان آن است یعنی چون ذاتاً محتاج هستند و باید از خارج علتی باشد تا به آنان وجود ببخشد، سبب می شود که نیاز به علت داشته باشند.
لذا وقتی نیاز موجودات به علت، امکان آنان باشد نه صرف وجود داشتنشان، مشخص می شود که قانونِ نیاز داشتن به علت در یک وادی خاص مطرح است نه در همه جا و لذا نباید به طور عموم بیان کرد هر موجودی نیاز به علت دارد تا توقع داشته باشیم که پس خدا نیز(العیاذ بالله) نیاز به علت دارد بلکه باید گفت در حوزه ی موجودات ممکن، هر موجود ممکن نیاز به علت دارد.
لذا وقتی موجودی را فرض کنیم که ممکن نیست و تمامش وجود است و جهت نقصی در او راه ندارد و به اصطلاح واجب الوجود است، این قانون در مورد او مطرح نیست.( و در عمومیت قانون مذکور نیز خدشه ای وارد نمی شود)
با توجه به آنچه بیان شد پاسخ این سوال نیز واضح می شود که چرا جهان یا هر چیز دیگر را نمی توانیم آن علت نخستین بدانیم زیرا هر چیزی که ناقص و ممکن باشد در حوزه این قانون قرار می گیرد و لاجرم باید علت داشته باشد.
پس باید علت نخستین، را موجودی فرض کرد که در حوزه ی این قانون قرار نگیرد.

مددجو;815838 نوشت:
اگر همین را برای آینده استفاده می کردیم فرض میکردیم که معلولی واپسین وجود دارد که علت هیچ چیزی بعد از خودش نیست. ولی با این که تصورش حقیقتا دشوار است ، به نظر معقول می رسد که امتداد سلسله علتها و معلولها را تا بی نهایت بدانیم.
درست به همین وجه که بزرگترین عدد وجود ندارد زیرا به عدد قبلی می توانیم یک واحد بیفزاییم.

اشتباه به این جهت رخ داده که دقت نشده است که تسلسل از جهت علل محال است نه از جهت معلول و این قانون نیز در مقام نفی آن نیست لذا می توان بی نهایت معلول فرض کرد.
اما عقل نمی پذیرد که از جهت علل ما علت نخستین نداشته باشیم.

سلام.البته اشتباه نکنم.در پست اول برهان علت و معلول به شکل قدیمی نقد شده.و گویا درست و به جا هم نقد شده.و این پاسخ و نقدی که استاد به پست اول داشتن به نظرم به جا نیست.چون آن برهان علت و معلول به شکل قدیمی گویا حرفش این است در ابتدا که هر چیزی معلول چیز دیگری است.و آن بیانات استاد در واقع چیزی فراتر از برهان علت و معلول به شکل قدیمی آن است.در واقع سخنان استاد نقدی دیگر بر برهان علت و معلول است یا می شه گفت یک تصحیه ای بر برهان علت و معلول به شکل سنتی آن است.البته اگر اشتباه نکنم:)

سلام.

آیا همینطور که هر معلولی نیاز به علت دارد ، آیا هر علتی هم نیاز به معلول دارد؟ یعنی لزوما ، با وجود علت باید معلول هم الزما وجود داشته باشد؟
برای مثال آتش را در نظر بگیرید که معلول آن گرما و حرارت است
اگر ما علت ، یعنی آتش را ایجاد کنیم ، نمیتوانیم از معلول آن اجتناب کنیم. یعنی حرارت و گرما هم الزاما با آن است.
پس آیا می توان نتیجه گرفت علت نیز نیاز به معلول دارد؟

مددجو;816740 نوشت:
سلام.

آیا همینطور که هر معلولی نیاز به علت دارد ، آیا هر علتی هم نیاز به معلول دارد؟ یعنی لزوما ، با وجود علت باید معلول هم الزما وجود داشته باشد؟
برای مثال آتش را در نظر بگیرید که معلول آن گرما و حرارت است
اگر ما علت ، یعنی آتش را ایجاد کنیم ، نمیتوانیم از معلول آن اجتناب کنیم. یعنی حرارت و گرما هم الزاما با آن است.
پس آیا می توان نتیجه گرفت علت نیز نیاز به معلول دارد؟

با عرض سلام خدمت شما.
دو جهت در سوال شما مطرح است:
اول: بحث نیاز علت به معلول و دوم: لزوم موجود بودن معلول با وجود علت.
در مورد قسمت اول باید بیان کرد که علت نیازی به معلول ندارد چون علت موثر در معلول و ایجاد کننده ی آن است نه بر عکس و لذا می توان فرض کرد معلول از بین برود اما علت باقی باشد.
اما در مورد بخش دوم باید گفت این مساله در مورد علت تامه صادق است نه در مورد هر علتی لذا اگر علت تامه یک معلول فراهم بود، وجود معلول ضروری و حتمی خواهد بود. البته نه به این معنا که علت نیاز به او داشته باشد بلکه نتیجه وجودِ علت تامه، ضروری بودن وجود معلول است و این به معنای نیاز نیست که در بالا مقداری توضیح داده شد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال:
برهان علت و معلول فرض می کند که هر چیزی معلول چیز دیگری است ولی آنگاه با بیان اینکه خداوند همان علت اول است خود را نقض می کند. هم می گوید که معلولی بدون علت وجود ندارد و هم مدعی است که یک علت بدون معلول (یعنی خدا) در کار است. برهان یاد شده این پرسش را بر می انگیزد (و علت خدا چیست)؟
پاسخ:
اشتباه به این جهت صورت گرفته است که در تبیین محل اجرای این قانون اشتباه رخ داده است.
اینکه در جهان رابطه علی و معلولی وجود دارد مساله ای نیست که مورد انکار عقل و عقلا قرار گیرد و این قاعده را عقل پذیرفته است. اما محل اجرای قانونِ نیاز هر موجود به علت کجاست؟ آیا یک قانون عام است که استثنا می پذیرد؟ یا خیر قانونی عام است البته در محلی که قابلیت اجرای این قانون وجود دارد نه در همه جا؟
برای پاسخ به این سوال لازم است بررسی شود که سبب نیاز موجودات به علت چیست؟ آیا تنها به این جهت که آن شی موجود است سبب می شود که نیازمند علت باشد یا خیر دلیل دیگری دارد؟
صورت اول درست نیست یعنی صرف وجود داشتن دلیل بر محتاج بودن به علت نیست زیرا اگر ملاک را این بخواهید فرض کنید باید عکس این مطلب را بیان داریم یعنی بیان کنیم دلیل بی نیازی موجودات به علت وجود آنان است نه دلیل نیاز آنان.(چون نیاز از نقص و نقص از عدم است نه از وجود)
اما منشاء نیاز به علت چیست؟ آنچه فلاسفه به آن اذعان دارند این است که نیاز موجودات به علت، امکان آن است یعنی چون ذاتاً محتاج هستند و باید از خارج علتی باشد تا به آنان وجود ببخشد، سبب می شود که نیاز به علت داشته باشند.
بر این اساس وقتی نیاز موجودات به علت، امکان آنان باشد نه صرف وجود داشتنشان، مشخص می شود که قانونِ نیاز داشتن به علت در یک وادی خاص مطرح است نه در همه جا و لذا نباید به طور عموم بیان کرد هر موجودی نیاز به علت دارد تا توقع داشته باشیم که پس خدا نیز(العیاذ بالله) نیاز به علت دارد بلکه باید گفت در حوزه ی موجودات ممکن، هر موجود ممکن نیاز به علت دارد.
در نتیجه وقتی موجودی را فرض کنیم که ممکن نیست و تمامش وجود است و جهت نقصی در او راه ندارد و به اصطلاح واجب الوجود است، این قانون در مورد او مطرح نیست.[1]

پی نوشت:
[1] گرفته شده از شهید مطهری، مجموعه آثار، 27 جلد، قم، صدرا، ج 1، ص 497 الی 512 با کمی تغییر

موضوع قفل شده است