آشنایی با سرداران وفرماندهان شهید استان گیلان

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آشنایی با سرداران وفرماندهان شهید استان گیلان

[=arial, helvetica, sans-serif]سردار شهید حاج حسین املاکی

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]سخنان مقام معظم رهبری در[=arial, helvetica, sans-serif] بین جوانان استان گیلان :
[/]
"شهید املاکی شما ؛ (جانشین لشکر قدس گیلان) ، که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود.

بسیجی بغلدستش ماسک نداشت ، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش ! ، قهرمان یعنی این !

، البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد اما این قهرمانی مانند اینها که از بین نمی روند. زنده اند ،

هم پیش خدا زنده اند ، هم دردل ما زنده اند و هم در فضای زندگی و ذهنیت ما زنده اند".

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] فرمانده شهیدی که ماسک محافظت شیمیایی خود را به یک سرباز داد !

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]فرمانده شهید حسين املاکی خوشتمی ، فرزند رحمت الله ، در روستای «کولاک محله»، از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان

به دنيا آمد. تولد او با ايام عاشورای حسينی مصادف بود پس نامش را «حسين» نهادند.

حسین چهارمین فرزند خانواده بود. در کودکی جهت فراگيری قرآن کريم به مکتب خانه رفت و خواندن قرآن را فراگرفت.

تحصيلات ابتدائی را در دبستان مصباح کومله به اتمام رسانيد. در همان کودکی فردی پر تلاش و کوشا بود و تحصيلات

دوره راهنمايی را در مدرسه دکتر معين آغاز کرد. در کنار تحصيل در امور کشاورزی به خانواده کمک می کرد.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] پدرش در مورد خصوصيات اخلاقی وی در نوجوانی چنين می گويد : «پسری آرام بود و آزارش به کسی نمی رسيد. درعين حال

درس خوان و با انضباط بود و برای انجام فرائض يوميه به مسجد می رفت.» دوران متوسطه را در دبيرستان خدمات بهداشت لنگرود

مشغول به تحصيل شد. در سال های آخر دبيرستان با اهداف انقلابی امام آشنا شد و مبارزات مخفی با رژيم پهلوی را آغاز کرد و در

اوايل نهضت فعالانه در تظاهرات و راهپيمايي ها شرکت می جست.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] بعد از پيروزی انقلاب در مبارزه با ضد انقلاب و اشرار داخلی فعاليت چشمگيری داشت. بعد از اخذ ديپلم در20/6/1359 به

عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لنگرود درآمد و به عنوان مسئول اکيپ مشغول خدمت شد. مدتی مسئول تربيت بدنی

سپاه لنگرود بود. چند روز پس از آغاز جنگ تحميلی در شهريور 1359 به همراه اولين نيروهای اعزامی استان گيلان به سوی

جبهه شتافت و در سرحدات مرزی قصر شيرين و سر پل ذهاب مستقر گرديد. از 28 خرداد 1360 لغايت 18 شهريور

1360 نيز به عنوان مامور رسمی سپاه در تيپ کربلا مشغول به خدمت شد. در سال 1361 در عمليات رمضان حضور يافت

و بعد از آن عمليات به همراه هفت نفر از همرزمان لنگرودی خود وارد اطلاعات-عمليات تيپ کربلا شد و بعد از يک دوره

آموزش فشرده مقدماتی جهت شناسايی به خط مقدم اعزام شدند.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] سيروس اکبری-يکی ازدوستان حسين- می گويد: «او بسيار متعبد بود و من بارها او را در نماز شب ديده بودم.» همرزم ديگرش

عباس صيغلی پور در اين باره می گويد: «در امور مذهبی وانجام فرائض بسيار مخلص بود و به لحاظ حساسيت کار اطلاعات ،

بچه ها زياد متوسل به ائمه اطهار می شدند و هر شب بعد از نماز مغرب و عشا مراسم دعا برگزار می کردند و ايشان نيز مرتب

شرکت می کرد.» پدر حسين نيز می گويد: «همه شيفته اخلاق او بودند ، جذابيت خاصی داشت ، نهايت عطوفت و مهربانی در

ايشان بود.» املاکی ، در مدت حضور در جبهه در عملیات های متعدد از جمله «ثامن الائمه» ، «فتح المبين» ، «بيت المقدّس»

، «رمضان» و «محرم» شرکت داشت. در سال 1361 تصميم به ازدواج گرفت و مراسم عقد وازدوا ج او باخانم زهرا محرمی

، بسيار ساده و مختصر ، در مسجد محله بر پا شد. اما بيش از دوازده روز از ازدواج او نگذشته بود که عازم جبهه های جنگ گرديد.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] در 19 آبان 1362 اولين فرزندش- مرضيه- متولد شد و او حدود پنج ماه پس از تولد دخترش موفق به ديدن او گرديد.از 14 تير 1361

تا 20 تير 1364 در لشکر کربلا حضور داشت و در بدو امر مسئول محور يکم اطلاعات-عمليات و پس از عمليات محرم مسئوليت

واحد اطلاعات-عمليات لشکر 25 کربلا را عهده دار شد. در اين مدت نيز در واحد اطلاعات ، در عملياتهای زنجيره ای «قدس 1 و 2»

نقش بسزائی داشت.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] شجاعت از خصوصيات بارز او بود تا جايی که حضورش در ميان همسنگرانش موجب آرامش و اطمينان می شد. هر کس با او برخورد

می کرد تحولی در او ايجاد می شد. با وجود اينکه مسئول اطلاعات لشکر بود ولی شخصاً در ماموريتهای شناسايی خطوط دشمن شرکت

می کرد و شناسايي هايش بسيار دقيق و قابل استناد و طرح ريزی بود. در سال 1364 دومين فرزندش راضيه به دنيا آمد. برادرش

درباره چگونگی رفتار او با خانواده می گويد: «رفتارش نسبت به خانواده و همسر و فرزند بسيار محترمانه بود و کمتر عصبانی می شد.»

پدر حسين نيز می گويد: «هرگز با فرزندان خود بد رفتاری نمی کرد ، آنها را خيلی دوست می داشت و احترام می کرد و به آنها راه

و رسم زندگی را می آموخت.»

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]در سال 1364 به تشخيص فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب ، نيروهای مازندران و گيلان از هم جدا شدند. تيپ ويژه قدس کردستان

با ماموريت درون مرزی عليه ضد انقلاب در منطقه عمومی کردستان و آذربايجان غربی تشکيل شد و اين ماموريت به سپاه استان

گيلان واگذار گرديد. در نتيجه حسين املاکی به پيشنهاد فرماندهان سپاه از جمع ياران ديرين و صميمی خود در لشکر25 کربلا

وداع کرد و به تيپ ويژه قدس پيوست. او با تلاش بسيار نيرو های اطلاعاتی پراکنده در يگان های مختلف را جمع آوری و

واحد اطلاعات-عمليّات تيپ را سازماندهی کرد.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بعد از انجام عملیات «والفجر 8» در منطقه عمومی فاو ساير همرزمانش از جمله سرداران شهيد مهدی خوش سيرت و

حسين رضوانخواه ، وارد تيپ قدس شدند و به او پيوستند. آن ها فرماندهی گردان های پياده را عهده دار شدند و تيپ ويژه قدس

دررديف يگانهای منظم سپاه قرارگرفت و ماموريّت های آفندی برون مرزی نيز به اين تيپ محوّل گرديد. املاکی عمليات «والفجر 9»

را در منطقه سليمانيه طرح ريزی کرد. پس از مدت کوتاهی تیپ به لشکر52 قدس ارتقا يافت و عمليات «کربلای 2» را در منطقه

عمومی حاج عمران طرح ريزی و اجرا کرد. املاکی پس از انجام عمليات های «کربلای 2 و 4» در عمليّات «کربلای 5» شرکت

داشت و با حفظ سمت ، فرماندهی محور عملياتی را در جزيره باورين عهده دار بود. او اين نقش را به خوبی ايفا کرد تا جايی که

نيروهای لشکر وارد شهرک دوئيچی عراق شدند. او در اين عمليّات از ناحيه فک به شدّت مجروح شد و برای درمان در بيمارستان

توتونکاران رشت بستری گرديد. اما با اصرار فراوان از بيمارستان ترخيس شد و با همان حال به سوی مناطق جنگی رهسپار گرديد.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]در سال 1365 نيز برای چندمين بار جراحت برداشت که يک بار به بيمارستان امير اعلم انتقال داده شد. در همين سال بود که

سلمان -سوميّن فرزند او- به دنيا آمد. املاکی با توجّه به شايستگی هايی که از خود نشان داده بود به عنوان فرمانده تيپ يکم لشکر قدس و

پس از مدت کوتاهی با حفظ سمت ، به قائم مقامی فرماندهی لشکر قدس گيلان منصوب گرديد. او ماموريت های آفندی را دنبال می کرد

و مستقيماً به همراه گردان های رزمی فرماندهی عمليات را به عهده داشت. با انجام موفقيّت آميز عمليّات «نصر4» ارتفاع زازيله و

شهر ماووت عراق را آزاد کردند. در اين عمليّات بر اثر اصابت ترکش از ناحيه دست راست مجروح شد ولی با همان حال در خطوط

مقدّم باقی ماند.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] در اواسط سال 1366 به هنگام انجام ماموريتی به اتفاق سردار شهيد فرهاد لاهوتی –فرمانده گردان سلمان- دچار سانحه رانندگی گرديد.

در اين سانحه فرهاد لاهوتی به شهادت رسید و او در حالی که به شدت مجروح شده بود با هليکوپتر به بيمارستان منتقل گرديد و بعد از

بهبودی نسبی بار ديگر به سوی جبهه ها رهسپار شد. شانه دری و جاده سيد صادق به تصرف نيروهای خودی در آمد. درکسوت

فرماندهی لشکر در عمليّات «بيت المقّدس6» شرکت جست و بعد از آن در عمليات «والفجر10» در منطقه عمومی سيد صادق- شانه

دری حضور داشت.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]با شکستن مقاومت نيروهای عراقی در 9 فروردين 1367 دشمن بعثی ، برای پيشگيری از تداوم عمليات رزمندگان اسلام ،

با انواع سلاح های شيميايی منطقه را مورد حمله قرار داد که بر اثر آن تعدادی از رزمندگان به شهادت رسيدند. در اين هنگام ، حسين

متوجه رزمنده ای شد که ماسک ضدّ شيميايی نداشت به سرعت ماسک خود را به او داد. اما خود به همراه ديگر ياران ، همچون

محمّد اصغري خواه -فرمانده گردان کميل- دکتر محمّد جيبی پور و سيّد عباس موسوی و ... پس از حدود هفتاد و پنج ماه حضور در

جبهه به شهادت رسيد.

[/]

[=arial, helvetica, sans-serif] آزادگانی که در عمليّات «والفجر10» به اسارت رفته بودند ، می گویند: «اکثر فرماندهان عراقی در برخورد اوليه به هنگام بازجويی

، از آخرين وضعيت حسين املاکی سوال می کردند و در پی کسب خبر درباره او بودند.» پيکر شهيد املاکی به زادگاهش انتقال يافت و

در آنجا به خاک سپرده شد. از وی به هنگام شهادت دو دختر به نام های مرضيه -پنج ساله- و راضيه -سه ساله- ويک پسر به نام

سلمان –دوساله- به يادگار مانده است. [/]

شهيد بزرگوار محمد اصغريخواه در تاريخ 2/3/1340 در روستاي فتيده شهرستان لنگرود

در يک خانواده مستضعف ولي متدين و مذهبي پا به عرصه وجود نهاد . تعليم و تربيت محمد،

در خانواده اي مومن متعهد و متقي از همان اوان کود کي فطرت خدا جويي و عشق به ائمه

اطهار (ع) در وجودش ريشه دوانيد . تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را درزادگاهش پشت سر

نهاد و متوسطه را در شهرستان لنگرود با نمرات عالي سپري کرد و براي ادامه تحصيل در کنکور

شرکت نمود و دو مرحله در دانشگاه امام حسين ( ع ) پذيرفته شد ولي با توجه به نياز زمان

حضور در جبهه را ارجح به حضور در دانشگاه دانست . شهيد اصغريخواه تحصيلات دبيرستان را

در مدرسه ملي مهدوي گذراند که توسط روحانيون اداره مي شد و به همين علت روح آزادي خواهي

از همان زمان تحصيل در او تعالي پيدا کرد ودر جلسات مخفيانه روحانيون مبارز که در روستاي

فتيده ولنگرود برگزار مي گرديد شرکت مي کرد و تواننست زمينه فعاليت جوانان را بر عليه حکومت

طاغوت فراهم نمايد . او که براي رسيدن به آزادي و برقراري حکومت اسلامي دست از جان شسته

بود هر روز با غسل شهادت پا به بيرون از خانه مي گذاشت و در تظاهرات عليه طاغوت شرکت

مي کرد.

" محمد " انساني با تقوا ، متواضع ، متعهد ، قاطع ، مخلص ، مدير و مدبر بود، ايشان در مواجه با هر

چيزي سعي مي کرد با تعقل و تدبر برخورد کند و تابع احساسات زود گذر نباشد . بعد از پيروزي

انقلاب اسلامي و براي حفظ دستاوردهاي آن ابتدا در کميته انقلاب اسلامي شروع به فعاليت کرد

و با تشکيل سپاه لنگرود جذب سپاه شد و تلاشي بي امان نمود، بويژه در اوايل پيروزي که اوج

شيطنت گري نوچه هاي آمريکا و دشمنان قسم خورده انقلاب بود، در سرکوبي آنان و پاک سازي

شهرستان لنگرود و روستاي تابعه تلاش بسيار کرد .محمد، مدتي مسئول عمليات سپاه و مدتي

هم فرماندهي بسيج را بر عهده گرفت. و زحمات زيادي را براي حفظ و حراست و پاسداري از

نظام مقدس جمهوري اسلامي متحمل مي شد و بلکه بر خود تحمل آن مشکلات را تکليف

مي دانست و مصداق اشداء علي الکفار و رحماء بينهم بود.


سال 59 به سنت دير پاي محمدي (ص ) گردن نهاد و از بستان او دو گل (1 پسر و 1 دختر )

به ثمر نشست، به لطف خدا اين عزيزان امروز از مباهات و فخر کشور اسلامي ما مي باشند .

شهيد بزرگوار با خداوند تبارک و تعالي خودو نيز با خانواده اش پيمان بسته بود براي نابودي دشمنان

اسلام تا آخرين لحظه حيات خويش بکوشد .

با شروع جنگ تحميلي بارها و بارها به ميادين نبرد با دشمن کافر بعثي عزيمت نمود و مردانه در

عمليات :ثامن الائمه ، فتح المبين ، بيت المقدس ، رمضان ، کربلاي 5و4 ، نصر 4 جنگيد و از خود

دلاوري و رشادت زيادي بجا گذاشت. مديريت و توانمندي او باعث شده بود که فرماندهي گردانهاي

امام حسين (ع) امام رضا (ع) و کميل در زمانهاي مختلف به وي سپرده شود و حتي پس از عمليات

به علت موج گرفتگي شديد مدتي نتوانست در جبهه حضور پيدا کند، لذا سعي کرددر امور تعليم

و تربيتي شهرستان لنگرود به تربيت علوم قرآني فرزندان آن خطه بپردازد ونيز مسئوليت مانورهاي

شهرستان چون (ما نور آزادي و قدس و خندق ) و مسئوليت واحد بسيج سپاه لنگرود را بر عهده

بگيرد ولي روح آزاده او با اين خدمات آرام نمي گرفت . مجدد راهي جبهه هاي جنگ شد، محمد

به همسر مکرمه و فرزندان دلبندش و پدر و مادر عزيزش بسيار عشق مي ورزيد ولي دفاع از اسلام

و يگان اسلامي را در اولويت برنامه هاي زندگي خود قرار داده بود . او با نوشتن نامه هايي براي

فرزندان خردسالش و پيش بيني روزهاي آتيه آنها که بدون حضور فيزيکي پدر سپري خواهد شد

و علت ايثارگري اش و اعزام هاي مکررش به جبهه هاي نبرد و فلسفه انتخاب نام سجاد براي

فرزندش ، مبارزه با ظلم و ستم ، دفاع از مظلوم ، حمايت از ولايت فقيه و اطاعت از آنو ... توصيه

و تاکيد هاي فراوان داشته و پس از ماهها جنگيدن بي امانسرانجام در 9/1/ 1367 در عمليات

والفجر 10 پس از وارده کردن صدمات سهمگين به دشمن بعثي عراق به درجه رفيع شهادت نائل

آمد و پيکر مطهرش تا 2 سال و نيم بر بلنداي باني بنوک باقي ماند، و در مهر ماه 69 پس از تشيع

با شکوه در مزار شهداي لنگرود و در کنار همرزمانش بخاک سپرده شد.

موضوع قفل شده است