ره آورد عرفانی نماز

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ره آورد عرفانی نماز

بسمه الحکیم اللطیف




ای عزیز! هیچ می دانی صاحبدلان عاشق در هنگامه نماز چه حالی دارند؟

بگذار از نمازشمان اندکی برایت بگویم:

چون منادی ندای صلات می دهد اضطرابی سخت عجیب اما گوارا و به غایت روح افزا همه وجودشان را فرا می گیرد که بار دیگر گاه گفتگوی با حق رسیده است.

گویی که دهشتی دلگشای تمامی سرائر وجودیشان را احاطه کرده، روح و روانشان به اسمای جمال و جلالی حق گره می خورد تا آنجا که گریزی از آن حاکم دلربای نمی‌بینند.

آنچنان غرق توجه الهی و قبض و بسط اسمای ربوبی می شوند که از هر چه دنیا و تعلقات است فارغ می گردند.


آری عیارشان یار است نه دیار اغیار، بهشت، غایت و منتهای بی نصیبان از جنتِ ذات است و آنان را که مرزوق عطایای جلوات ذاتند چه نیازی است به حوران و غلمان بهشت عبیدان.

آنگاه که در قیامِ صلاتند آنچنان خوف اسمای جلالی حق وجودشان را فرا می‌گیرد که گویی بر سطحی لغزان قرار گرفته اند و تمامی قوت تن را به حفظ و دوام قیام خود در برابر معبود مصروف می دارند.

این لرزش تن و دهشت ناشی از گفتگوی با حق آن هنگام که به رکوع می روند دو صد چندان می شود و ذکر جلالیِ«سبحان ربی العظیم و بحمده» ایشان را چون پر کاهی در برابر طوفان سهمگین عظموت الهی سرگردان می سازد.


و اگر نبود توجه عنایی حق به ایشان در همان حالت رکوع، با مواجهه اسم جلالیِ حق، کمر خمیده‌ی آنان هرگز به قیامی دیگر نرسیده و در دم، کمرشکسته و فانی می گشتند.

در مقال پیشین از احوال صاحبدالان عاشق در هنگامه نماز برایت گفتم که چگونه در قیام صلاتشان به حضور کامل در پیشگاه حق نائل آمده و چگونه در هنگامه رکوع با ذکر شریف «العظیم» حق، چون موری در طوفان عظیم نزول اسمای جلالی حق حیران می شوند.

و به راستی چه دانی چه بار سنگینی بر دوش دارند وقتی که در رکوع و مواجهه با اسم عظیم حق، جز دو پایشان تکیه گاهی به زمین نداشته و باری این چنین سنگین را به دوش می کشند.

از این سخنم در سنگینی ذکر رکوع و طاقت بسیار مصلی حقیقی عجب مدار، این خداوند است که می فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» الحشر/21

اگر اين قرآن را بر كوهى فرو فرستاده بوديم، بى ‏شك آن را از بیم خداوند خاكسار و فرو پاشيده مى ‏ديدى، و اينها مثلهايى است كه براى مردم مى ‏زنيم باشد كه انديشه كنند.

آری حکمت بالغه‌ی خدای سبحان از همین روی، ذکر سجده را در حالتی برای بنده اش مقرر ساخت که هفت عضو خود تکیه بر زمین دارد که مبادا با مواجهه اسم جلالی شامخ تری، چون «الاعلی»، در دم جان سپارد و در هجمه بی منتهای اسمای جلال حق در ذکر«سبحان ربی الاعلی و بحمده» نیست و نابود شود.

و به راستی اگر نبود این عنایت و کرامت حق، کدامین سجده به قعود و قیامی دگر مبدل می‌گشت.

و از همین روی است که مصلی به محض سر برداشتن از دو سجده به حول و قوه الهی در قیام و قعودش اشاره کرده و یا حمد و ثنای حق بر دوام بقای بعد از فنا را در تشهد به زبان می راند...

[="Tahoma"][="Blue"]

ای عزیز! اگر می خواهی از حجابهایی که وجودت را درنوردیده رهایی یافته و از عادات و تعلقات به درآیی، آغوشت را به نماز بگشای.

جاهلان گویند: «چون سالک به غایت رسد نمازی ندارد» معاذلله این پندار خامی است که سقوط در دوزخ را به دنبال دارد.
اگر چه آدمی در نهایت قرب به جایی رسد که عبادت را نبیند، اما وی نه چنان است که عبادت نکند که اولی سعادت است و دومی شقاوت.

اگر می خواهی به غایت شهودی که در نماز است واصل شوی نه فقط قطع توجه به غیر خدا بلکه انقطاع توجه به غیر حق داشته باش. زیرا قطع توجه از خلق نیز به نوبه خود، توجه و التفاتی به خود است و از این فراتر سالک فنا یافته است که حتی این این قطع توجهش را نیز نبیند و از هر چه غیر حق است، حتی از شهود خویش فارغ گردد یعنی خلق ندیدنش را نیز نبیند و به کمالی از خویش دلخوش نگردد.
و این همان معنای انقطاع از خلق و اتصال به بارگاه قدس الهی است که مطلوب موحدان و دار القرار عارفان است.
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک.

آری رکوع مقام فنای عبد است آنگاه که قطع تعلق از غیر نموده و از مقیدات رهایی جسته و همچنان به این فنای خویش توجه دارد اما سجده مقام فنای از فنا است که حتی این قطع تعلق خود را نیز نمی بیند و از هر چه منیت و خودبینی است منسلخ گردد.

در خدا گم شو کمال این است و بس
گم شدن گم کن خدا این است و بس
[/]


ویس ما لبریز گشته از نیاز
زین سبب سر مست گشته از نماز
او ز مهمانی حق سر مست شد
از خودش فارغ به جانان هست شد
چون که بحر عشق او طوفان نمود
شب سواری های او طغیان نمود
خوش بحالش کین چنین مستانه شد
نور شمع دوست را پروانه شد
او کنون لبریز باشد از خدا ست
عاشق از معشوق کی باشد جدا

[="Tahoma"][="Blue"]
اگر می خواهی چون
شهیدان سرافراز «ملازم حرم» به حلاوت بی انتهای شهد شیرین شهادت باریابی، «نماز» را دریاب! که نماز شکوه اظهار عشقی شهادت گونه است آنگاه که در تکبیره الاحرام نمازت، خود و همه مظاهر خلقی را به قربانگاه فرستاده و هر چه غیر حق است نفی نموده و به پشت افکنده و شهادت به بلند مرتبگی حق سبحانه و تعالی می دهی و می گویی «الله اکبر».

آری چشم دل باز کن و نور جمال و جلال الهی را بین که چگونه در تمامی اشیاء پرتو افکنده و ذره ای در این سرای پهناور نیست که از فروغش بی نصیب باشد.
امیر موحدان چه نیکو فرمود: تو چنانی که اندرون هر موجودی، اما نه به آميختگي و درآمیختگی با وی، و خارج از آنی اما نه به جدايي و گسستگی از وی!

هر گاه بعد از تکبیره الاحرام نمازت دیدی که لذت ورود به آستان کبریایی دوست، جانت را ربود و غرق هیبت و عظمت محبوب شدی بدان که مقدمات ورود را به نیکی مراعات نموده و اذن دیدار صادر کرده‌اند.
پس مستانه بگو: لبیک و سعدیک و الخیر الیک و الشر لیس الیک

و این چنین آغاز به التذاذ نما...

آه آه آه که این صورت زیبا و اندام سمین و اطوار شیرین نماز چه عشوه گری ها دارد؟!
به راستی چگونه می توان غایت حلاوت هم آغوشی با وی را در حصر الفاظ و کلمات در آورد؟...
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
ای عزیز! اگر می خواهی وزن ارادت و عیار بندگیت را در ترازوی صدق انسانیت بسنجی به نمازت بنگر و ببیین از گنجینه نماز چه در انبان حیات دنیویت داری؟

تو همان قدر انسانی که از نماز بهره داری...

مباد نگاهت از حقیقت شگفت و بی پایان نماز، به همین صورت ظاهر و قیام و قعود و رکوع و سجودش محدود شود که این عبادت بوالعجب را لبی است که این ظاهر حکایت از آن دارد...

صلات معراج مومن است و هرکس به قدر معرفتش از نماز، راهی به جانب ملکوت دارد.

گویی نماز مرکبی است که آدمی را از عالم ناسوت به عالم لاهوت می رساند و در قرقگاه عشق وی را به تماشاگه راز می نشاند و به راستی این معنا چگونه بر محجوبان و دل سپردگان به خاک آشکار شود؟!

آری عشق اگر چه با یک جلوه رحمانی فراگیر گشته و همگان را می رباید اما با صد هزار جلوات ربانی نامحرمان خلوتگه جانان را می زداید و به راستی آن كه تن آراست و روان آلاست و در وادی مقدس نماز پای ننهاده به چه ارج و بهاست؟!

[/]

اویس;815125 نوشت:

ای عزیز! اگر می خواهی وزن ارادت و عیار بندگیت را در ترازوی صدق انسانیت بسنجی به نمازت بنگر و ببیین از گنجینه نماز چه در انبان حیات دنیویت داری؟

تو همان قدر انسانی که از نماز بهره داری...

مباد نگاهت از حقیقت شگفت و بی پایان نماز، به همین صورت ظاهر و قیام و قعود و رکوع و سجودش محدود شود که این عبادت بوالعجب را لبی است که این ظاهر حکایت از آن دارد...

صلات معراج مومن است و هرکس به قدر معرفتش از نماز، راهی به جانب ملکوت دارد.

گویی نماز مرکبی است که آدمی را از عالم ناسوت به عالم لاهوت می رساند و در قرقگاه عشق وی را به تماشاگه راز می نشاند و به راستی این معنا چگونه بر محجوبان و دل سپردگان به خاک آشکار شود؟!

آری عشق اگر چه با یک جلوه رحمانی فراگیر گشته و همگان را می رباید اما با صد هزار جلوات ربانی نامحرمان خلوتگه جانان را می زداید و به راستی آن كه تن آراست و روان آلاست و در وادی مقدس نماز پای ننهاده به چه ارج و بهاست؟!

آیت ‏الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی)

وجود مبارك امام عسكري(سلام الله عليه) فرمود: «إنّ الوصول الي الله سفرٌ لا يُدرك الاّ بالامتطاء الليل»؛
سفر با مركب قابل طي است و بدون وسيله نقليه آدم سفر طولاني را چطور طي كند؟
فرمود اين راه، راه طولاني است اين سفر، سفر طولاني است
«إنّ الوصول الي الله سفرٌ»
كه اين بدون مركب نمي‌شود مركبش هم نماز شب است .
نماز شب يك مركب خوبي است خب سوار اين مركب بشويد و برويد .

ای عزیز! بدان که نیل به راز آفرینش درگرو ترک طائر قدسی روح از قفس تعلقات معیشت دنیوی است و غایت خلقت در رهایی از آمال و آرزوهای نشئه طبیعت.

حجابی که مانع از ورود تجلیات و نفحات طرب انگیز عالم قدس بر روح آدمی می گردد چیزی جز اهتمام آدمی به جمع مال دنیا نیست و اگر می خواهی از این حجاب ظلمانی خلاصی یابی به نماز اول وقت پناه آور.

مپندار که حقیقت نماز محدود به همین صورت دنیوی قیام و قعود و ظاهر ملکیه آن است. از ظاهر تا باطن نماز فاصله از زمین تا آسمان است و اگر می خواهی این فاصله را در نوردیده و از ظاهر به باطن آن راه یابی به تقویت توحید صمدی حق در زندگی روزمره ات همت گمار.

خدا را در تمامی حالات و شئونات حیات مادی بندگی کن آنچنان که گویی او را می بینی و اگر تو را نمی بینی بدان که او تو را می بیند و صدایت می شنود.

از امیر مومنان علی علیه السلام شنو که فرمود: خوشا آنان که عبادت و دعایشان را از برای خداوند خالص کنند و قلبشان به آنچه چشم می بیند و گوش می شنود مشغول و محجوب نگردیده، از ذکر الهی نسیان نیابد و از آنچه به غیر او عطا کنند محزون نشود.