داستان های اطلاعاتی( برگرفته از سایت وزارت اطلاعات)

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان های اطلاعاتی( برگرفته از سایت وزارت اطلاعات)

زير پاكشي

















توضيحات:

زير پا كشي


مارگارت موبري،  يك كارشناس ضد اطلاعات و مسئول حل چند مورد از تهديد كننده ترين

قضاياي كشور استراليا طي جنگ جهاني دوم بود. او ميزان شگفت آوري از بردباري را در پيشرفت

موارد كاري خود نشان داد تا اينكه مدركي كه منجر به تعقيب و پيگرد مي شد، پيدا كند.

موبري در surrey انگلستان متولد شد. پدرش يك تاجر چوب در لندن بود كه بعدها يك سخنران

جهاني علوم سياسي شد. پس از سفر با پدر، در جريان تورهاي سخنراني اش، خانواده ي او سرانجام

در استراليا محلي كه موبري در يك مدرسه راهبه ها(صومعه) شركت كرده اقامت گزيدند.

در سن 17 سالگي يك پرستار شد و شب ها به مطالعه علوم ادبي باستان(ادبيات كهن) ادامه داد.

زماني كه با همسرش استفان موبري كه يك مهندس نيوزلندي و بسيار مسن تر از او بود آشنا شد،

تنها 19 سال داشت، كه فقط پس از گذشت دو سال از ازدواجشان از يكديگر جدا شدند.

پس از طلاق موبري آواره و سرگردان بود،او طراحي را امتحان كرد، اما موفق نبود، حرفه ي نمايش

را آزمود و در يك دوره نمايش موزيكال بي محتوا ظاهر شد. از اينكه مردان حاضر در اين نمايش را

بسيار خطرناك يافت، به تئاتر روي آورد و روي صحنه ظاهر شد و در سال 1933 در يك اپراي كوچك

آلماني به نام «مهمانخانه ي اسب سفيد» كه يك كمدي توأم با بد زباني و فحاشي بود، نقش ايفا

كرد. اين تئاتر توسط يك كمپاني از هنرپيشه هاي سياح آلماني توليد مي شد و نقش هاي بازيگران

جوان آن همگي متعلق به دوران جواني هيتلر بود. اين تجربه براي موبري دوستي و رفاقت هايي

به ارمغان آورد كه در سال هاي بعد دسترسي به گروه هاي مخالف حاكميت موجود را كه وي

به خاطر سرويس ضد اطلاعات استراليا در آن ها نفوذ پيدا كرده بود، براي او ممكن ساخت. هنگامي

كه اين سفر به اتمام رسيد، به منظور گشايش يك قهوه خانه به سبك آلماني كه او به مزاح نام آن

را مهمانخانه ي اسب سفيد گذاشت به Brisbane رفت. مهمانخانه ي او محلي براي گردهمايي و

تجمع هنرپيشه هاي آلماني و استراليايي، انديشمندان و مفت خورهاي اهل Bahem شد.

پس از اينكه ساختمان قهوه خانه فروخته شد، او مبادرت به فروش لوازم آرايشي كرد، اما خيلي

زود اين كار را رها كرد.

او يك افسر اطلاعاتي استراليا را ملاقات كرده بود و طولي نكشيد كه آن ها در دام عشق يكديگر

افتادند.آن ها قصد ازدواج داشتند، فقط موبري كاتوليك هنوز حس تقيد و پايبندي به پيمان با شوهر

سابقش را داشت.

بر حسب اتفاق اين افسر اطلاعاتي استراليايي تقريباً زماني كه همسر سابق موبري بر اثر تصادف و

حادثه كشته شد، از موضوع مطلع بود.

موبري در خلال روابطش با اين افسر اطلاعاتي، افسرهاي زيادي را در سرويس ضد اطلاعات استراليا

ملاقات كرده بود.

آن ها شغلي را در ضد اطلاعات به عنوان كارمند بايگاني به او پيشنهاد كردند، پس از اينكه او خود

را در اين مسئوليت تثبيت كرد، ترفيع پيدا كرد و در ميان جامعه ي مهاجر استراليا به منظور جستجو

و  يافتن براندازان نظام افرادي كه خائن بودند، مشغول به كار شد.

موبري در سال 1942 هنگامي كه توسط سرويس ضد اطلاعات استراليا استخدام شد 30 سال

داشت، شغلش اين بود كه در تلاشي به منظور نماياندن و آشكار ساختن قفقازي هايي كه در حال

جاسوسي براي ژاپني ها بودند با تمام طبقات جامعه ي استراليا و تازه واردين ارتباط برقرار نمايد.

در سال 1942 ژاپني ها ضمن تصرف جزيره پس از جزيره در حال حركت به سمت جنوب به سوي

استراليا بودند. سرويس ضد اطلاعات استراليا اغلب يك سري اخباري دريافت مي كرد مبني بر اينكه

فرد معيني عقايد مخالف يا ضديت با اهداف مرتبط با تمايلات استراليايي اظهار كرده بود. آن ها مخصوصاً

هنگامي كه فردي اظهار همدردي با ژاپني ها مي كرد و تمايل به زندگي تحت قوانين ژاپني را نشان

مي داد يا هرگونه اشتياقي در جهت مساعدت به تهاجم ژاپن بروز مي داد، نگران مي شدند.

وظيفه ي موبري اين بود كه عقايد و نيات مخالفين را اظهار كند و براي سياست هاي اعدام و قتل وانمود

به همدردي كند.

اگر موبري در دسترس بود فوراً به همراه دستورالعمل هايي به منظور نظارت و كنترل دقيق، صداقت

و درجه وفاداري هاي آن فرد نزد او روانه مي شد. او وانمود مي كرد آن فرد را به طور تصادفي ملاقات

كرده و سپس وي را به نحوي آماده مي كرد كه محرم نزديك و تفكرات آن فرد مي شد.

در سال 1942 موبري در قضيه اي مسئوليت كنترل گله داري از كوئينزلند را عهده دار شد.

سوانسن گله دار كوئينزلندي آشكارا از همه چيز و همه كس تنفر داشت، موبري در خلال يك سري

ملاقات هاي اتفاقي رفيق و همراه او در روز و شب و حتي با او هم بستر شد، او به استدلال و مجادله

سوانسن گوش فرا داد كه اظهار مي داشت ژاپني ها مي توانند سعادت بيشتري براي گله داران

استراليايي فراهم كنند، يا اينكه ژاپني ها شرافتمندتر از آن بودند كه فكر حمله به استراليا را داشته

باشند ويا مي گفت نازي ها(آلماني ها) واقعاً مردم بدي نبودند فقط نسبت به آن ها سوء تفاهم وجود

داشت و يا يهودي ها شايستگي هر آنچه را كه هيتلر در حق آن ها انجام داده بود، داشتند و اينكه

فلسفه ي برتري نژاد Nordic در نظر نازي ها اساس و پايه داشت. موبري وانمود كرد كه با كينه ي

او موافق است.

موبري با تحسين ظاهري او به علت نقطه نظرات انساني اش او را تشويق مي كرد. او مكاتبات مكررش

را با بيان اين مطلب كه براي خانواده اش نامه ارسال مي كرد، براي سوانسن توضيح مي داد.

سلام استاد گرامی

جا داشت لینگ محل اصلی را پیوست می کردید

سوانسن همچنين مظنون بود به فراهم ساختن يك سرويس سوخت گيري مجدد براي زير دريايي هاي

ژاپني، كه حوالي سواحل استراليا تردد داشتند. صدها بشكه نفت در مزرعه اش كه مجاور ساحل بود

پيدا شده بود. تحليل گران در «كاتبرا» با كنار يكديگر قرار دادن گزارش هاي موبري و اطلاعات ديگر كه

احتمالاً با كنترل شنود راديويي ژاپني ها به دست آمده بود، روزي را كه به اعتقاد آن ها سوانسن مشغول

سوخت گيري مجدد يك زير دريايي ژاپني بود، استنتاج كردند.

سرويس اطلاعاتي استراليا در يادداشتي كه به ظاهر از جانب خانواده موبري بود به موبري فهماندند كه

مزرعه سوانسن مورد حمله قرار مي گيرد، موبري به سوانسن گفت كه مجبور است براي ملاقات يكي

از اعضاي خانواده اش كه بيمار است در روز مقرر براي حمله به سيدني برود همانگونه كه انتظار مي رفت

افسران ضد جاسوسي استراليايي سوانسن را كه در حال انتقال محموله ي نفت توسط يك قايق كوچك

به يك زير دريايي در حال انتظار ژاپني بود را دستگير كردند.

از ديگر فعاليت هاي اطلاعاتي كه موبري دست اندركار آن بود يك پزشك برجسته را گرفتار كرد. پزشك

مذكور يك طرفدار گستاخ موسوليني بود و برهمين اساس مظنون به داشتن نيات مخالف بود.

موبري به مدت 6 هفته نقش بيمار او را بازي كرد و دريافت كه او توانايي اجرايي موسوليني را تحسين

مي كند اما هنوز يك استراليايي وفادار است در آن زمان افراد بسياري توانائي هاي اجرايي موسوليني

را مي ستودند. مضحك اين بود كه گرچه همه چيز در مورد فاشيسم موسوليني نكوهيده بود و گرچه

ايتاليا سقوط كرده بود، ولي او اتوموبيل هاي خيابان را وادار به حركت سر وقت ساخته بود.

با نزديك شدن به پايان جنگ، موبري براي سرويس اطلاعاتي ژاپن آن قدر شناخته شده بود كه ديگر

نمي توانست به كار ادامه دهد. ژاپني ها در حال كاهش عوامل اطلاعاتي خود بودند كه به قصد توقف

موبري يا هر فرد ديگري مانند او به استراليا فرستاده بودند. حدود يك سال قبل از آنكه جنگ واقعاً پايان يابد.

موبري سرويس اطلاعاتي استراليا را ترك كرد و به Brisbane جايي كه مديريت آموزشگاه زيبا را

داشت، برگشت.

از آنجا كه او در استراليا به خوبي شناخته شده بود. لذا به منظور داشتن يك زندگي نسبتاً آرام ترتيب

بازنشستگي خود را داد.




توضيحات:

در بيستم نوامبر 1980 ريموند كادت متخصص در علوم اطلاع رساني از سمت خود در مركز

تحقيقات شركت آي. بي. ام در شهر پوكيپسي در ايالت نيويورك كناره گيري كرد .او مردي

خويشتن دار و هائيتي تبار بود و تا اين زمان در شركت آبي بزرگ متعلق به آي. بي. ام كار مي كرد.

كادت مانند ساير كارمندان آي. بي. ام در بدو ورود به اين شركت رسما متعهد شده بود كه هنگام

خروج از شركت هيچ گونه سند طبقه بندي شده اي را خارج نكند . ليكن وي گوهر گرانبهاي شركت

يعني دفترچه هايي را كه دستور العمل ساخت و طراحي برنامه ها در آن به صورت كد و رمز موجود

بود با خود خارج نمود.

كادت با فردي به نام باري (داراي مليت آمريكايي) كه مشاور امور اطلاع رساني بود تماس گرفته و او

را از اررزش اين دفتر چه ها آگاه مي سازد.

باري در اول ژوئن 1981كادت را متقاعد ميكند كه به نزد او در شركت ان. اي. اس در شهر سيلي كون والي

رفته و مشغول كار شود.

در تابستان 1981 باري در سفر به ژاپن ضمن انجام فعاليت هاي كاري خود در راستاي دستگاه هاي

اطلاع رساني متخصصين ژاپني را از وجود دفتر چه مشهور«ادي رواندك»مطلع نمود. او در ماه اوت

بامديريت شركت هيتاچي موافقت نامه اي امضاء كرد و كپي 10 صفحه از دفترچه را در اختيار آنها قرار

داد. اين اسناد به طور چشمگيري به شركت آنها كمك مي كردتا با شركت آي . پي. ام به رقابت پرداخته

و بخش عمده اي از بازار جهاني رايانه را به خود اختصاص دهند.

تقريبا در همه ايامي كه كادت ، شركت آي. بي.ام را ترك مي كرد. اف. بي . آي در شركت اطلاع رساني

در شهر سيلي كون والي مشغول تحقيقات بود. در آن زمان به كا.گ.ب شوروي مشكوك بودند.

( كا.گ.ب در صددانتقال قانوني و غيرقانوني تكنولوژي به نفع مسكو بود و اين تكنولوژي قطعا در پيشرفت

ارتش شوروي نقش داشت .) با تحقيقات وسيع اف. بي .آي مشخص شد در اين فعاليت تعداد زيادي

از ماموران شركت هاي آلماني و ژاپني به چشم مي خورند .

مامور ويژه اين كيس « كين تامسون» انتخاب شد . تامسون طرح تا سيس دفتري جهت سازماندهي

به تازه كارها در رابطه رايانه و اطلاع رساني ( نفوذ در شبكه سيلي كون والي ) را پيشنهاد كرد كه

با موافقت ويليام و بستر ( رئيس وقت اف. بي . آي ) اين استراتژي پذيرفته شد . او به اف .بي .آي

دستور داد تا يك شبكه گسترده خبر از افراد شاغل در صنايع اطلاع رساني در سيلي كون والي

تا سيس گردد .

اين پشتيباني فني توسط شركت آبي بزرگ و آي .بي .ام تضمين و آموزش هاي اطلاعاتي جهت

شناسايي جاسوسان به افراد داده شده . در 21 ژوئيه 1981، شركت آي . بي . ام پذيرفت كه به

عنوان پوشش براي ماموران اف . بي .آي استفاده شود .


در اثناي تبادل اطلاعات ميان شركت هيتاچي و شركت پالين (پوشش آي.بي .ام ) در در خواست

شركت هيتاچي جهت خريد گزارش آي. بي .ام 3081، تذكر داده شده بود كه در صورت ارائه گزارش ،

شركت هيتاچي مي تواندبا توجه به دفترچه ادي رو اندك اطلاعات خود را كامل كند. با بيان اين مطلب

راز كادت بر ملا شد و اين راز ناخواسته به شركت پالين رسيد .

در ادامه فعاليت ، آي. بي. ام با تشويق شركت هيتاچي موقعيتي فراهم آورد تا عزم حريف را در

جمع آوري اطلاعات محرمانه در مورد شركت آي. بي. ام بيشتر كند. در ديدار با نماينده هيتاچي در

هتل امپريال براي اف. بي. آي مشخص شد كه اين شركت به اسناد سري دسترسي پيدا كرده و

ولع شديدي نسبت به تهييه دفترچه هاي شماره5،14،24و 27ادي رو اندك جهت تكميل كار خود دارد .

با اين پيش فرض دامي جهت تطميع ژاپني ها به واسطه وعده بازديد مخفيانه از دستگاه آي. بي. ام 3081

در نظر گرفته شد ، تا با تطميع آنان زماني كه مي خواهند به طعمه اصلي كه عبارت از اطلاعات

تكنيكي رمزها بود، دست يابند، عمليات دستگيري صورت پذيرد.

عمليات فريب انجام گرفت و يكي از كارشناسان نخبه هيتاچي به نام جان ناريوز را براي رويت اين

دستگاه انتخاب كردند.

براي اف. بي. آي هدف اصلي اين دسيسه عبارت بود از به دام انداختن هيتاچي در زمان ارتكاب جرم

يعني زمان انتقال اسناد مسروقه و پيدا كردن منشاء نشت اطلاعات .

در تماس مجدد با رابط شركت هيتاچي ، وي اعلام نمود كه فروشنده اين اسناد ، فردي به نام باري

بوده است و حتي نحوه ربودن رمزها توسط كادت و فروش آن به هيتاچي را هم براي آنان بيان نموده بود .

به اين ترتيب آي. بي. ام و اف. بي. آي از نتيجه عمليات راضي بودند و وقت آن رسيده بود تا طرح فريب

وارد مرحله نهايي شود. طرح خريد غير قانوني (رمزها) از شركت گلانمار در 12 مه 1982 بر اساس

طرح اف. بي. آي اجرا شد. مدارك قابل معامله عبارت بودند از پنج يادداشت ناقص كتاب ادي رواندك،

يك نمودار از ساختار مدارهاي انتقالي ، نسخه دوم دفترچه كامل رمز و دفترچه راهنماي ريز رمز

3380،3081 .

ارزش بالقوه اين اطلاعات قابل قياس نبود . تمام اين مدارك به هيتاچي اين قدرت را مي داد كه با

شركت آي. بي. ام به رقابت برخيزد.

هيتاچي در 17 مه پيشنهادي به مبلغ 525 هزار دلار ارائه كرد كه مورد تآييد قرار گرفته بود . در22 ژوئن ،

زمان تحويل مدارك مأموران اف. بي. آي طرفين ژاپني و رابط هاي آنان و فرو شندگان اوليه رمزها را

دستگير نمودند.

وليام وبستر –رئيس اف. بي. آي اعلام كرد عمليات كاملا موفقيت آميز بوده است و از آن به عنوان

عملكرد موثر قانون توسط اف. بي. آي ياد كرد.

در نهايت شركت هيتاچي با پرداخت مبلغ سيصد هزار دلار غرامت به شركت آي بي ام موافقت نمود














توضيحات:
از جمله مهم‌ترين اهداف سرويس‌هاي اطلاعاتي در سطح جهان، تلاش جهت نفوذ در سازمان‌ها

و مراكز تصميم‌گيري كشورهاي هدف و استخدام كار‌گزارن و مد‌يران مربوطه مي‌باشد.

وجود انگيزه‌هاي مختلف (مالي، عقيد‌تي، پست و مقام و ...) در افراد و سوژ‌ه‌ها زمينه‌ي مناسب

را براي تأ‌مين اهداف سرويس‌هاي اطلاعاتي فراهم مي‌نمايد.

آن‏چه در ذيل خواهد آمد ماجر‌اي به دام افتادن يكي‌ از كارمند‌ان دولت است. معاشرت با افراد خارجي

بدون در‌نظر گرفتن حساسيت‌ها، بي‌اهميت تلقي كرد‌ن خواسته‌هاي افسران اطلاعاتي حر‌بف،

عدم آشنايي با شگرد‌هاي سرويس‌هاي اطلاعاتي در زمينه‌ي استخدام افراد به منظور جاسوسي

همراه با انگيزه‌ي مالي و دريافت پول از جمله مسائلي بود كه‌ دشمن را در جلب هم‏كار‌ي وي

موفق گر‌دانيد.

«آقاي الف» به علت ارتباط با عناصر بيگانه و انجام جاسوسي دستگير‌ و زنداني‌ گر‌ديد.

اگر وي با توجه به تحصيلا‌ت عاليه خود تعمق بيش‏تري كر‌ده و خطر را احساس كر‌ده بود، محققاً‌

به مدارج عالي‌تري مي‌رسيد. انگيزه‌ي «آقاي الف» در هم‏كار‌ي با بيگانه، ندانم‌كاري و عدم توجه

به كيفيت‌ نز‌ديكي با بيگانه‌ و ترس از مجازات بعدي بوده است. وي تصور نمي‌كرد اطلاعاتي كه‌ با

بيگانه‌ مي‌دهد جنبه‌ي جاسوسي دارد، بلكه‌ در اوايل‌ كار‌ به خاطر ادامه‌ي دوستي‌ با افسر اطلاعاتي

سفارت اقدام به اين عمل نموده‌ است. توجه به كيفيت‌ روابط «آقاي الف» و فرد بيگانه از ابتدا روش كار‌

سرويس‌هاي بيگانه‌ ‌ را جهت نفوذ در سازمان‌ها و نحوه‌ي آلوده نمودن افراد نشان مي‌دهد شكل‌ نزديكي‌

افسر اطلاعاتي به وي طوري انجام گرفت كه‌ «آقاي الف» تا مدتي‌ طولاني مطلقاً‌ تصور نمي‌كرد كه‌ در

چه مسيري‌ قدم گذاشته است، و وقتي متوجه حقيقت‌ موضوع شد كه‌ كاملاً‌ آلوده شده بود.

«آقاي الف» در يكي‌ از استان‌هاي مركزي‌ متولد و مدارج تحصيلي را تا سطح دكتري در رشته‌ي

قضايي طي و از دانشكده‌ي حقوق در خارج از كشور فارغ‌التحصيل گرديد. وي در سال 1367 در يكي

از ادارات استخدام شد. چندي بعد در يكي از ضيافت‌هاي سفارت خارجي با پرسنل آن سفارت آشنا

و روابط دوستي آن‏ها ادامه پيدا نمود وبالاخره اين آشنايي به معاشرت‌هاي خانوادگي تبديل مي‌گردد.

پس از گسترش معاشرت پرسنل با «آقاي الف» ، او از وي تقاضاي كمك به منظور تثبيت وضع

خدمتي خود مي‌نمايد و اين مسئله را اين‏طور عنوان مي‌نمايد كه چون مدتي است گزارشاتي به

وزارت خارجه كشورش در مورد مسائل كلي و نوشته‌هاي جرايد ايران نفرستاده، آيا امكان دارد در

اين زمينه به وي كمك كند (البته پيش‏نهاد پولي هم نمي‌كند) و «آقاي الف» نيز قبول مي‌كند و براي

ادامه‌ي دوستي اين‌كار را براي وي انجام مي‌دهد.

كم‌كم در جلسات بعدي از «آقاي الف» مي‌خواهد كه اگر در تكميل مطالب جرايد ايراني به موضوعات

ديگري كه قابل ملاحظه باشد ، برخورد كرد، از وي مضايقه نكند. به اين ترتيب ملاحظه مي‌شود كه

افسر اطلاعاتي (پرسنل سفارتخانه) بدون مطرح ساختن مسائل مادي مرحله به مرحله «آقاي الف»

را صرفاً به منظور كمك به خود و از نظر تثبيت وضع خدمتي خويش در وزارت امور خارجه كشورش

به پيش مي‌رود.

اگر «آقاي الف» در همان اوايل كار متوجه نزديكي و تقاضاهاي غير عادي پرسنل آن سفارتخانه مي‌شد،

مسلماً دچار انحراف نمي‌گرديد. ولي او از اصول كارهاي اطلاعاتي و نحوه‌ي نزديكي بيگانگان مطالبي

نمي‌دانست. بنابراين افرادي كه در اموري به فعاليت و خدمت مشغولند، براي حفظ مملكت و شخص

خودشان بايد با خطراتي كه آن‏ها را تهديد مي‌‌نمايد آشنا باشند. محققاً اغلب كارمندان دولت كه از

تحصيلات عاليه برخوردارند با اين قبيل خطرات آشنا بوده ولي امكان دارد درصد محدودي به علت

سهل‌انگاري و اهميت ندادن به كيفيت كار و يا نارضايتي‌هاي مختلف در دام افرادي از شاغلين آن

سفارت‌خانه و يا افسران اطلاعاتي بيگانگان قرار گيرند.

وظيفه‌ي «آقاي الف» اين بود در آن زمانيكه آن فرد بيگانه به او پيشنهاد جاسوسي نمود بلافاصله

موضوع را به اطلاع مقامات مسئول مي‌رساند. ولي به علت توسعه‌ي معاشرت با فرد مذكور و مداركي

كه به مرور به وي داده بود، اين توهم در او وجود داشت كه اگر مطالبي راجع به اين موارد را به مقامات

مسئول عنوان كند مسئوليت سنگيني خواهد داشت. و لذا اين آشنايي را ادامه داد و بيشتر در

خيانت آلوده شد. علي‌هذا همان‌طوري كه گفته شد «آقاي الف» موافقت خود را به انجام فعاليت‌هاي

جاسوسي به نفع دولت بيگانه اعلام نمود و در ملاقات بعدي يادداشت‌هاي بيشتري را ، تهيه و به

پرسنل سفارت‌خانه مربوطه تحويل و در مقابل، مبلغ 3000 دلار دريافت كرد و آن فرد نيز علي‏رغم

دوستي‌هاي گذشته با او در مقابل مبلغ دريافتي‏اش از «آقاي الف» رسيد كتبي گرفت و بدين ترتيب

«آقاي الف» با اين سند كاملاً خود را به عنوان يك جاسوس در اختيار سفارت‌خانه‌ي بيگانه قرار داد.

به طور كلي اين سرويس‌ها سعي مي‌نمايند كه در اولين فرصت بر عليه اين جاسوسان مدركي در

دست داشته باشند و هيچ مدركي قاطع تر و برنده‌تر از رسيد دريافت پول نيست و افسران اطلاعاتي

اين‌كشورها مي‌دانند كه اگر شخصي مانند «آقاي الف» زماني از انجام فعاليت جاسوسي پشيمان

شود، از رسيدهاي آن و مدارك كتبي كه از او در دست دارند به عنوان تهديد استفاده كرده و به همين

طريق مي توانند براي هميشه اين افراد را در اختيار خود داشته باشند.

كما‌اين‏كه در زماني‌كه آن پرسنل سفارتخانه مأموريتش در ايران خاتمه يافت به «آقاي الف» گفت:

«خود وي و يا يكي از همكارانش با او تماس خواهند گرفت.»

در اواخر سال 1373 «آقاي الف» از طرف اداره‌ي خود به اروپا اعزام و پس از دو سال و نيم، از يكي

از شهرهاي اروپا شخصي تلفني با «آقاي الف» تماس گرفت و از او تقاضاي ملاقات كرد و يك هفته

بعد در يكي از رستوران‌هاي شهر با يكديگر ملاقات نمودند. «آقاي الف» در اين جلسه فهميد كه اين

فرد جديد از طرف پرسنل سابق آن سفارت‌خانه در ايران با وي تماس گرفته است. ملاقات‌هاي آن‏ها تكرار

گرديد و تدريجاً اين فرد جديد از «آقاي الف» خواست كه هر خبري را كه تشخيص مي‌دهد براي آن‏ها

مفيد است در اختيار او قرار دهد.

«آقاي الف» طبق دستور او پيرامون روابط ايران و يك كشور اروپايي اطلاعاتي را به طرق مختلف

جمع‌آوري و متناوباً در اختيار فرد جديد قرار مي‌داد. پس از خاتمه‌ي كار «آقاي الف» در اروپا فرد جديد

به او گفت در تهران شخصي از طرف او با وي تماس خواهد گرفت و قرار شد اگر اين شخص به

«آقاي الف» بگويد: آيا پروفسور را مي‌شناسي، هم‏كاري خود را با وي آغاز نمايد.

در سال 1380 پرسنل ديگر سفارت خارجي تلفني با «آقاي الف» تماس گرفت و اولين ملاقات آن‏ها

انجام شد و اين شخص جمله‌ي تعيين شده‌ي قبلي را با «آقاي الف» گفت و قرار شد كه تماس‌هاي

خود را ادامه دهند.

از اين مرحله به بعد «آقاي الف» با توجه به موقعيت شغلي خود قلباً مايل نبود كه با بيگانگان همكاري

نمايد و حتي چندين بار از ملاقات با پرسنل سفارتخانه مزبور خودداري كرد ولي بالاخره پرسنل مزبور

همراه يكي از اتباع خود كه براي بازديد از نمايشگاه وارد ايران شده بود، به دفتر «آقاي الف» در محل كارش

مراجعه و به اتفاق ناهار صرف كردند و قرار شد كه يك هفته بعد يك‏ديگر را ببينند. در اين ملاقات پرسنل

مذكور مبلغ 5000 دلار به «آقاي الف» پرداخت نمود و از او تقاضا كرد كه در هر زمينه‌اي اطلاعاتي ر

كه جنبه‌ي محرمانه دارد براي وي تهيه نمايد.

اما موفق به انجام اين كار نشده و توسط وزارت اطلاعات دستگير گرديد است.

موضوع قفل شده است