جمع بندی بررسی نظرات اقای برقعی قمی در مورد علم غیب امام

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی نظرات اقای برقعی قمی در مورد علم غیب امام

سلام
داستانی را خواندم که درست یا غلط بودن آن را نمی دانم ولی پیام داستان برایم جالب بود. خواستم ببینم چه توضیحی براش هست:
سید ابوالفضل برقعی قمی در خاطرات خود می نویسد:
در خاطرم هست كه روزي به قصد عيادت از بيماري در صف اتوبوس منتظر بودم كه ناگهان يك ماشين شخصي جلوي من توقف كرد و سرنشين آن مرا به اسم صدا زد و گفت: آقاي بـرقعي بفرماييد بالا، نگاه كـردم ديدم واعظ معروف آقاي فلسفي است، سوار شدم، پس از سلام و احوالپرسي،ايشان گفت: آقاي برقعي كجاييد، چه مي كنيد؟ خبري از شما نيست؟ گفتم: جناب فلسفي به سبب عقايدم تقريبا خانه نشين شده ام و اگر مي دانستيد كه عقايدم چيست، شايد مرا سوار نمي كرديد،گفت مگر شما چه مي گوييد؟ گفتم: من مي گويم روضه خواني حرام است، كمك به روضه خواني حرام است پول دادن براي آن حرام است. گفت: چرا؟ گفتم چون روضه خوان‌ها آنچه را كه مي گويند اكثرا ضد قرآن است و در واقع با پيامبر و ائمه دشمني مي كنند.
آقاي فلسفي گفت:حتي من! و پرسيد: آيا منبر هم حرام است؟ گفتم: آري حرام است،گفت: چرا؟ براي تفهيم مطلب به او، گفتم آقاي فلسفي يادتان هست در دهه عاشورا در بازار به منبر رفته بودي؟ گفت: آري، گفتم من يكي از همان روزها كه از بازار رد مي شدم صداي شما را شناختم و ايستادم كه سخنان شما را بشنوم و شنيدم كه مي گفتي امام در شكم مادرش همه چيز را مي داند، گفت: بله، اين موضوع در روايات ما ذكر شده (مقصود فلسفي رواياتي بود كه دلالت دارد بر علم امام قبل از تولد، از جمله رواياتي كه مي گويند امام در شكم مادر از طريق ستون هاي نور كه در مقابل اوست همه چيز را مي بيند!)
گفتم ولي اين مطلب اولا ضد قرآن است كه مي فرمايد:
«والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت»

ثانيا شما در آخر همان منبر گريز به صحراي كربلا زدي و گفتي هنگامي كه امام حسين (ع) به طرف كوفه مي آمد، حر جلوي او را گرفت و مانع شد كه امام به كوفه برسد، امام ناگزير راه ديگري را در پيش گرفت و «حر» نيز آنها را دنبال مي كرد تا اينكه به جايي رسيدند كه اسب امام (ع) قدم از قدم برنداشت و هر چه امام ركاب زد و كوشيد و نهيب زد و هي كرد، مركبش حركت نكرد، امام ماند متحير كه چرا اسب حركتي نمي كند، در آنجا عربي را يافت، امام او را صدا زد و از او پرسيد: نام اين زمين چيست؟ عرب جواب داد: غاضريه (قاذريه)، امام حسين(ع) سؤال كرد: ديگر چه اسمي دارد؟ عرب گفت: شاطيءالفرات، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: نينوا، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: كربلا، امام حسين(ع) فرمود: هان، من از جدم شنيده بودم كه مي فرمود خوابگاه شما كربلاست.

سپس به آقای فلسفي گفتم: آقاي فلسفي اين امامي كه شما در ابتداي منبر مي گفتي در شكم مادر همه چيز را مي داند و قرآن مي خواند، چطور به اينجا كه رسيد اول اسبش فهميد و آن سرزمين را شناخت و بعدا امام (ع)، تازه آنهم پس از پرسيدن از يك نفر عرب بياباني، محل را شناخت؟!
جناب فلسفي اين چه امامي است كه شما ساخته ايد كه نعوذ بالله اسبش پيش از او مطلع مي شود؟!
آيا اين است حب ائمه؟
آيا اين است معارف اسلام؟
چرا در مورد روايات بيشتر دقت و تأمل نمي كنيد؟؟؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

esmahdi;813987 نوشت:
سلام
داستانی را خواندم که درست یا غلط بودن آن را نمی دانم ولی پیام داستان برایم جالب بود. خواستم ببینم چه توضیحی براش هست:
سید ابوالفضل برقعی قمی در خاطرات خود می نویسد:
در خاطرم هست كه روزي به قصد عيادت از بيماري در صف اتوبوس منتظر بودم كه ناگهان يك ماشين شخصي جلوي من توقف كرد و سرنشين آن مرا به اسم صدا زد و گفت: آقاي بـرقعي بفرماييد بالا، نگاه كـردم ديدم واعظ معروف آقاي فلسفي است، سوار شدم، پس از سلام و احوالپرسي،ايشان گفت: آقاي برقعي كجاييد، چه مي كنيد؟ خبري از شما نيست؟ گفتم: جناب فلسفي به سبب عقايدم تقريبا خانه نشين شده ام و اگر مي دانستيد كه عقايدم چيست، شايد مرا سوار نمي كرديد،گفت مگر شما چه مي گوييد؟ گفتم: من مي گويم روضه خواني حرام است، كمك به روضه خواني حرام است پول دادن براي آن حرام است. گفت: چرا؟ گفتم چون روضه خوان‌ها آنچه را كه مي گويند اكثرا ضد قرآن است و در واقع با پيامبر و ائمه دشمني مي كنند.
آقاي فلسفي گفت:حتي من! و پرسيد: آيا منبر هم حرام است؟ گفتم: آري حرام است،گفت: چرا؟ براي تفهيم مطلب به او، گفتم آقاي فلسفي يادتان هست در دهه عاشورا در بازار به منبر رفته بودي؟ گفت: آري، گفتم من يكي از همان روزها كه از بازار رد مي شدم صداي شما را شناختم و ايستادم كه سخنان شما را بشنوم و شنيدم كه مي گفتي امام در شكم مادرش همه چيز را مي داند، گفت: بله، اين موضوع در روايات ما ذكر شده (مقصود فلسفي رواياتي بود كه دلالت دارد بر علم امام قبل از تولد، از جمله رواياتي كه مي گويند امام در شكم مادر از طريق ستون هاي نور كه در مقابل اوست همه چيز را مي بيند!)
گفتم ولي اين مطلب اولا ضد قرآن است كه مي فرمايد:
«والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت»

ثانيا شما در آخر همان منبر گريز به صحراي كربلا زدي و گفتي هنگامي كه امام حسين (ع) به طرف كوفه مي آمد، حر جلوي او را گرفت و مانع شد كه امام به كوفه برسد، امام ناگزير راه ديگري را در پيش گرفت و «حر» نيز آنها را دنبال مي كرد تا اينكه به جايي رسيدند كه اسب امام (ع) قدم از قدم برنداشت و هر چه امام ركاب زد و كوشيد و نهيب زد و هي كرد، مركبش حركت نكرد، امام ماند متحير كه چرا اسب حركتي نمي كند، در آنجا عربي را يافت، امام او را صدا زد و از او پرسيد: نام اين زمين چيست؟ عرب جواب داد: غاضريه (قاذريه)، امام حسين(ع) سؤال كرد: ديگر چه اسمي دارد؟ عرب گفت: شاطيءالفرات، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: نينوا، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: كربلا، امام حسين(ع) فرمود: هان، من از جدم شنيده بودم كه مي فرمود خوابگاه شما كربلاست.

سپس به آقای فلسفي گفتم: آقاي فلسفي اين امامي كه شما در ابتداي منبر مي گفتي در شكم مادر همه چيز را مي داند و قرآن مي خواند، چطور به اينجا كه رسيد اول اسبش فهميد و آن سرزمين را شناخت و بعدا امام (ع)، تازه آنهم پس از پرسيدن از يك نفر عرب بياباني، محل را شناخت؟!
جناب فلسفي اين چه امامي است كه شما ساخته ايد كه نعوذ بالله اسبش پيش از او مطلع مي شود؟!
آيا اين است حب ائمه؟
آيا اين است معارف اسلام؟
چرا در مورد روايات بيشتر دقت و تأمل نمي كنيد؟؟؟


سلام و تشکر از سؤال خوبتان@};-

ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه عزیران، قبل از اینکه به پاسخ ابهامات مطرح شده در متن خاطره نقل شده از جناب برقعی بپردازم لازم است کمی با شخصیت و سوابق ایشان آشنا شوید:

ابوالفضل برقعي که افراطیّون اهل سنّت برای سوء استفاده از نام او ، وی را آیة الله العظمی و علامه می نامند، از نويسندگان و روحانيون معاصر است (1367ـ 1290 ه ش) که فراز و نشيب بسياري را در زندگي علمي و اعتقادي خود طي نموده است ولی هیچگاه به درجه مرجعیّت نرسید. وي در جواني تندترين کتابها را در دفاع از عقايد شيعه و در رد آراء کسروي نوشت؛ ولی در اواخر عمر نوعی گرایش وهّابی گری پیدا کرد و کتب متعددي در نقد مذهب تشيّع به رشته ی تحرير در آورد؛ او در این کتابها اعتقادات شیعی در باره فضائل و کرامات امامان معصوم (ع) و حتی مسأله امامت و جانشینی انها را مورد نقد قرار داده و همچون وهابیت، متعرض مسائلی نظیر شفاعت، توسل، تبرک، زیارت و ... شده و همه را از نمادهای شرک دانست. در اعتقاد وی، امامان شیعه نه واجد مقام انتصاب الهی و نه دارای علم الهی و لدنی بوده و نصی در این خصوص وارد شده است، صرفاً ایشان انسانهای پاک و وارسته ای بوده اند که در عدالت و تقوا پیشگام دیگران بوده اند. برقعی هیچگاه اعلام سنّی بودن نکرد؛ بلکه می گفت: من اسلام بدون مذهب را قبول دارم.

اطّلاعات او از اسلام، بسیار سطحی بوده و از نظر متکلّمین شیعه که در اصول دین بحث می کنند، وي به هیچ وجه متکلّم هم نبوده؛ بلکه مثل بسیاری از افراد عادی شیعه و عموم طلّاب آن زمان، صرفا مقداري اطلاعات در مورد کلام شیعه داشته. متأسفانه این دردی است که حوزه های علمیّه در قرون اخیر مبتلا به آن شده و علم کلام و فلسفه در آن جدّی گرفته نشده است. البته در عصر کنونی این بیماری در حال علاج می باشد؛ لکن هنوز آثار آن دوره ی رکود باقی است. امثال برقعی نیز از تلفات همین دوری حوزه از علم کلام و فلسفه ی عقلی شیعه می باشد.

ابوالفضل برقعی در نقد اندیشه‌های شیعه كتابی به نام امامت نوشته که افراطیون اهل تسنن برای دفاع از عقاید خود این كتاب را تكثیر و بین دانشجویان شیعه توزیع می‌كنند؛ که اندیشه‌های وهابیّت در آن موج می زند. وی ظاهراً سفرهایی به عربستان نیز داشته و چند سالی در آنجا بوده و نهایتاً مروج افكار وهابیت شده‌ است؛ اگر چه علناً هیچگاه اعلام تسنن نکرد. کتابهایی هم که او نوشته نشان می دهند که وی از علم کلام و فلسفه، که در اصول دین بحث می کنند، بویی نبرده است. و از این جهت به وهّابیون ضد عقل شباهت فراوانی دارد.

یکی از شاگردان وی سید مهدی هاشمی است كه به اقتضای همان افکار سطحی وهّابی گری، تکفیری و طالبانی، آیت الله شمس آبادی را در سال 1355 ترور نمود. سید مهدی هاشمی از باند و تشكیلات منتظری بود و با عناصر خارجی نیز ارتباط مستمر داشت و با استفاده از منتظری، قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی را داشت که توطئه ی وی خنثی گشت.

esmahdi;813987 نوشت:
گفتم: من مي گويم روضه خواني حرام است، كمك به روضه خواني حرام است پول دادن براي آن حرام است. گفت: چرا؟ گفتم چون روضه خوان‌ها آنچه را كه مي گويند اكثرا ضد قرآن است و در واقع با پيامبر و ائمه دشمني مي كنند.
آقاي فلسفي گفت:حتي من! و پرسيد: آيا منبر هم حرام است؟ گفتم: آري حرام است،

در همین گزاره نکاتی چند وجود دارد که به اختصار بیان می کنیم:

اولین خطای برقعی، کم بهره بودن او از معارف حقه قرآنی و اهل بیت (ع) بوده که در این میان، از نظر عقیده به انحراف کشیده شده است. دومین خطای او، تحت تأثیر قرار گرفتن وی از اندیشه های وهابیت خبیث که نطفه کثیف استکبار برای مقابله با اسلام و مسلمانان از طریق شکستن وحدت و اتفاق آنها بوده، بگونه ای که حتی اهل سنت بیدار و علمای اصیل اسلامی نیز از جریان وهابیت، بیزاری می جویند. خطای سوم وی این بوده که قضاوت کلی می کرده، و گرفتار خطای هاله ای و کلیشه ای بوده است. ممکن است یک روضه خوان اشتباه کند و در بیان معارف خطایی داشته باشد، اینکه ما خطای فرضی و احتمالی وی را به همه روضه خوان ها تعمیم دهیم ناشی از نادرستی قضاوت ماست. از آن گذشته، اگر روضه خوانی در بیان یک مسأله اشتباه کرد، دلیل بر اشتباه بودن همه معارفی که در ان منبر می گوید نیست، این هم تعمیم غلطی دیگر، وانگهی اگر فرضاً منبری ها و روضه خوانها اشتباه می کنند و کارشان حرام است این نمی تواند دلیلی بر اشتباه و حرمت اصل منبر، بیان معارف دین و روضه خوانی باشد و یا فعل کمک کردن به روضه خوانی و منبر حرام باشد؟ کسانی که مجالس اهل بیت (ع) برگزار می کنند و طالبان معارف الهی می توانند دقت کنند، بجای استفاده از منبری ها و روضه خوانهایی که معارف نادرست می گویند بعبارتی غلو می کنند، یا مطالب انحرافی و تحریف شده می گویند از منبری ها و روضه خوان های توانا و باسواد که اهل تحریف و غلو نبوده و تجزیه و تحلیل درستی از معارف دینی و قرآنی دارند استفاده کنند.

اینها گوشه ای از اشکالات روشی جناب برقعی بود که بدلیل ناتوانی در فهم درست دین، خود و پیروانش را به انحرافات عقیدتی و به تبع آن اخلاقی و عملی کشانید و بسیاری را از برخورداری از معارف ناب و اعتقادات حقه شیعه اثنی عشری محروم ساخت.

بمنظور پرهیز از اطناب، ان شاء الله بشرط حیات در پستهای بعدی به پاسخ اشکالات ایشان به علم امام خواهیم پرداخت.

موفق باشید ... ملتمس دعا گل

esmahdi;813987 نوشت:
آقاي فلسفي گفت:حتي من! و پرسيد: آيا منبر هم حرام است؟ گفتم: آري حرام است،گفت: چرا؟ براي تفهيم مطلب به او، گفتم آقاي فلسفي يادتان هست در دهه عاشورا در بازار به منبر رفته بودي؟ گفت: آري، گفتم من يكي از همان روزها كه از بازار رد مي شدم صداي شما را شناختم و ايستادم كه سخنان شما را بشنوم و شنيدم كه مي گفتي امام در شكم مادرش همه چيز را مي داند، گفت: بله، اين موضوع در روايات ما ذكر شده (مقصود فلسفي رواياتي بود كه دلالت دارد بر علم امام قبل از تولد، از جمله رواياتي كه مي گويند امام در شكم مادر از طريق ستون هاي نور كه در مقابل اوست همه چيز را مي بيند!)
گفتم ولي اين مطلب اولا ضد قرآن است كه مي فرمايد:
«والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت»

سلام مجدد@};-

در پاسخ به اشکال اول، در باب علم امام گفتنی است: آنچه در باب علم ائمه در احادیث می بنیم این است که علم توارث دارد و بعد از شهادت و یا رحلت پیامبر(ص) وحجتی از حجج الله به حجت بعدی می رسد و وارث تمام این علوم امیرالمومنین علیه السلام است که از پیامبر(ص) به ارث برده است و به تعبیر قران در آیه 43 سوره رعد حضرت علی (ع)کسی است که [=book antiqua]علم الکتاب در نزد اوست و من عنده علم الکتاب که اگر به تفاسیر روایی مانند نورالثقلین والبرهان مراجعه کنید احادیث مربوط به این مساله را ذکر کرده اند. وقتی نزد آصف بن برخیا تنها یک مورد از این علم وجود داشت و او با یک چشم به هم زدن به واسطه این علم تخت بلقیس را حاضر کرد، تصور کنید چه بحر عریض و طویل و چه آسمان بی انتهایی خواهد بود وقتی تمام علم الکتاب نزد امیرمؤمنان و دیگر ائمه معصومین (علیهم السلام) بوده است.

وانگهی معصومین علیهم السلام علم خود را از رسول خدا صل الله علیه و آله گرفته اند و علم رسول خدا چیزی جز علم قرآن کریم نبود با توجه به اینکه هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآن کریم است [=book antiqua]«و لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ كِتابٍ مُبینٍ»(انعام 59) و همچنین بیان کننده هر چیزی است [=book antiqua]« وَ نَزَّلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَی‏ءٍ»(نحل 89) در نتیجه معصومین علیهم السلام بر هر چیزی علم دارند چون علمشان را از رسول الله گرفتند و علم رسول الله نیز علم قرآن کریم است که تبیانا لکل شی می باشد. چنانکه در البرهان فى تفسیر القرآن از قول امام صادق (ع) آمده است: [=book antiqua]«من زاده ی رسول خدایم و منم كه كتاب خدا را می دانم ؛ كه در آن است آغاز خلقت و آْنچه تا روز قیامت خواهد بود ؛ و در اوست خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و جهنّم و خبر آنچه بود و خواهد بود. من اینها را می دانم چنان كه گویی به كف دست خود می نگرم ؛ خداوند عز و جل می فرماید: در اوست بیان هر چیزی» (1) همچنین امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: [=book antiqua]« من می دانم هر آنچه را كه در آسمان ها و زمین است و می دانم هر آنچه را كه در بهشت و جهنّم است؛ و می دانم آنچه را كه بوده و خواهد بود؛ سپس مكثی كرد و مشاهده نمود كه این سخن بر شنوندگان بزرگ جلوه كرده است؛ لذا فرمودند: من این امور را از كتاب خدا دانسته ام ؛ خدای عزّ و جلّ فرموده كه در آن است بیان هر چیزی. » (2) و نیز فرمودند: [=book antiqua]«نحن ولاة أمر اللّه، و خزنة علم اللّه » ماییم والیان امر خدا و مخزن علم خدا» (3)؛ (4)

این علم امامت که ائمه (علیهم صلوات الله)به واسطه آن آگاه به جمیع حقائق دینی بوده و احادیث متعدد مانند حدیث مدینه العلم [=book antiqua]"انا مدینه العلم وعلی بابها" (5)دلالت بر مقام علمی آن حضرات دارد و مردم موظفند برای فهم دین به آنها مراجعه کنند. آنچه مشخص است علم آن حضرات لدنی وحقیقی است واشتباهی در آن رخ نمی دهد.

اما اینکه قبل از امامت چطور بوده، مشخص است و آن اینکه علم امامت بمعنای خاص، که برای رهبری جامعه لازم بوده را در آن دوران نداشتند چون احادیثی وجود دارد که موقع فرا رسیدن شهادت یکی از امامان، علم امامت را به امام بعد از خود تحویل می داد از طریق نجوا و دیدار خصوصی که با هم داشتند، البته در قالب چند کلمه که امام با هوش ذکاوت خدادادی و فوق العاده ای که دارد و البته با امداد و تأیید الهی از آن چند کلمه، هزاران باب علم برایش آشکار می شد که آدمهای معمولی چنین توانایی را ندارند.

آنچه گفته شد در مورد علم امامت بود که احادیث زیادی در این رابطه وجود دارد اما در مورد شخصیت ائمه از همان موقع تولد و حتی قبل از تولد موارد و احادیثی نقل شده است که نشان می دهد آنها مورد توجه خاص بوده و نشانه های ذکاوت وعلم در انها وجود دارد. موید این قضیه هم می تواند این باشد که بعضی احادیث که به ما رسیده است برخی از امامان جواب سوال برخی شیعیان خود را به امام بعد از خود که کوچک بوده و در پیش آنها حاضر بوده واگذار کرده اند. مثلا در موردی امام حسن عسگری جواب سوالات را به امام عصر واگذار می کند. این مساله در مورد بعضی امامان دیگر نیز اتفاق افتاده و از جواب آنها و تایید امام عصر شان بر می آید که آنها آگاه به مسائل دینی و شرعی می باشند. نتیجه این می شود که امامان(ع) حتی در دوران کودکی عالم به احکام و معارف دینی می باشند و نشانه های امامت از همان زمان در وجود آنها برای شیعیان خالص هویدا است ولی نه در حدی که همانند زمان امامتشان که بطور کامل و جامع، عالم و آگاه به علم امامت هستند باشند.(6)

گفتیم که حتی روایاتی هست که امامان معصوم (ع) قبل از تولد هم باذن الله نسبت به برخی مسائل آگاهی داشته اند. چنانکه خداوند از همان آغاز خلقت، نسبت به عصمت و طهارتشان اراده تکوینی داشته است. و این بدلیل همان رسالتی بوده که ایشان بعنوان جانشینان پپیامبر آخرالزمان داشته اند. پس با اراده خدا هم شرایطی برای پاکی و طهارت آنها از هر آلودگی و دنسی فراهم شده و هم دارا بودن برخی آگاهی ها و معارفی(امداد الهی) که آنها را در رسیدن به مقام امامت یاری می رساند.

این روایات هیچ منافات و تناقضی با آیه مورد اشاره در ابهام و اشکال مطروحه ندارد که می فرماید: [=book antiqua]«والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت».(نحل، آیه 78) هر مطلبی تخصیصاتی دارد، چنانکه خداوند در قرآن به سخن گفتن عیسی (ع) در همان آغاز تولد و در آغوش مریم (س) اشاره می کند و باذن الله خود را برای حاضران بطور کامل و با معانی بلندی معرفی می کند. [=book antiqua]«من بنده خدایم، او كتاب(آسمانی)به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا(هر جا كه باشم)وجودی پربركت قرار داده و تا زمانی كه زنده‌ام مرا به نماز و زکات توصیه كرده است و مرا نسبت به مادرم نیكوكار قرار داده و جبّار و شقی قرار نداده است و سلام (خدا) بر من در آن روز كه متولد شدم و در آن روز كه می‌میرم و از آن روز كه زنده برانگیخته خواهم شد.» (مریم، آیه 30 - 33)

بنابراین، این مسأله یعنی علم و آگاهی امامان معصوم (ع) قبل از امامت، حین تولد و حتی قبل از تولدشان استبعادی نداشته و با آیه مورد استناد برقعی هم منافاتی ندارد زیرا که در اعتقاد ما (باستناد قرآن و روایات) مقام امامان معصوم و اوصیاء الهی پیامبر اخرالزمان (صلوات الله علیهم اجمعین) حتی از انبیاء الهی بجز نبی خاتم بالاتر است فلذا وقتی چون حضرت عیسی (ع) در گهواره سخن می گوید و خویشتن را معرفی می کند، بالاتر از این اگر برای ائمه معصومین (ع) گفته شده و یا رخداد نماید چیز عجیب و دور از انتظاری نیست.

موفق باشید ...@};-

پاورقی______________________________________________________
1.سید هاشم بحرانی،البرهان فى تفسیر القرآن،چاپ اول تهران 1416، ج‏1، ص: 32
2. تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب،چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،چاپ اول تهران 1368 ش، ج‏6، ص: 454
3. تفسیر الصراط المستقیم،انتشارات موسسه انصاریان، چاپ اول قم 1416ق، ج‏2 ،ص 203.
4. برگرفته از پایگاه اسک دین، مبحث "آیا معصوم همه چیز را می داند؟"، کارشناس بحث استاد هادی.
5. مستدرک حاکم ج3.
6. برگرفته از همین سایت، مبحث "علم ائمه علیهم السلام در دوران کودکی پیش از رسیدن به امامت"، کارشناس بحث استاد کریم.

esmahdi;813987 نوشت:
ثانيا شما در آخر همان منبر گريز به صحراي كربلا زدي و گفتي هنگامي كه امام حسين (ع) به طرف كوفه مي آمد، حر جلوي او را گرفت و مانع شد كه امام به كوفه برسد، امام ناگزير راه ديگري را در پيش گرفت و «حر» نيز آنها را دنبال مي كرد تا اينكه به جايي رسيدند كه اسب امام (ع) قدم از قدم برنداشت و هر چه امام ركاب زد و كوشيد و نهيب زد و هي كرد، مركبش حركت نكرد، امام ماند متحير كه چرا اسب حركتي نمي كند، در آنجا عربي را يافت، امام او را صدا زد و از او پرسيد: نام اين زمين چيست؟ عرب جواب داد: غاضريه (قاذريه)، امام حسين(ع) سؤال كرد: ديگر چه اسمي دارد؟ عرب گفت: شاطيءالفرات، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: نينوا، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: كربلا، امام حسين(ع) فرمود: هان، من از جدم شنيده بودم كه مي فرمود خوابگاه شما كربلاست.

سپس به آقای فلسفي گفتم: آقاي فلسفي اين امامي كه شما در ابتداي منبر مي گفتي در شكم مادر همه چيز را مي داند و قرآن مي خواند، چطور به اينجا كه رسيد اول اسبش فهميد و آن سرزمين را شناخت و بعدا امام (ع)، تازه آنهم پس از پرسيدن از يك نفر عرب بياباني، محل را شناخت؟!
جناب فلسفي اين چه امامي است كه شما ساخته ايد كه نعوذ بالله اسبش پيش از او مطلع مي شود؟!
آيا اين است حب ائمه؟
آيا اين است معارف اسلام؟
چرا در مورد روايات بيشتر دقت و تأمل نمي كنيد؟؟؟


سلام مجدد@};-

در پاسخ به اشکال دوم برقعی به علم لدنی و الهی امام معصوم (ع) گفتنی است: علم به دو دسته علم حصولی و حضوری تقسیم می شود. علم حصولی از علوم اکتسابی است که در منطق و فلسفه از آن بحث می کنند و طریق اکتساب آن نیز ابزارهایی چون حواس پنج گانه است که به ذهن و قلب می رساند و تصوری را در ذهن و قلب می سازد و آن تصور ذهنی، معلوم شخص می شود و آن وجود خارجی که دیده شده معلوم به واسطه است و این گونه است که انسان چیزی را بیرون در ذات خود درک و فهم می کند و می شناسد و از مجموعه آنها علم انسان به چیزی ایجاد می شود. همه دانش هایی که انسان دارد و در زندگی مادی به کار می گیرد، از همین دانش های تجربی است که عقل انسانی با تجرید مفاهیمی، اصول منطقی را می سازد و عنوان مفاهیم کلی، زندگی خودش را براساس آن سامان می دهد. اگر تجربه و دانش به دست آمده از طریق حواس نبود ما علمی نسبت به خارج از خود نداشتیم، همچنین اگر عقل نبود و این کلیات را از این قضایای شخصی و جزیی برای ما نمی ساخت ما هرگز با قوانین کلی چون قوانین جاذبه و مانند آن آشنا نمی شدیم و نمی توانستیم از اصل علت و معلول در زندگی خود بهره گیریم و به فنون و فن آوری های جدید برسیم و از برق و تلفن و ماهواره و اینترنت و شیمی و فیزیک و ریاضیات و مانند آن بهره بریم.

اما علم حضوری یا همان علم شهودی، دانش اکتسابی نیست، چنان که ذهنی و تصوری نیست، بلکه معلوم ما همان حقیقت خارجی بی واسطه است؛ مانند علم خودم به وجود خودم که هیچ واسطه ای و نیز هیچ ابزار یا تصور ذهنی نمی خواهد. در علم شهودی، عالم و معلوم و علم یکی است و ما در ذهن این عناوین و مفاهیم را برای تبیین حقیقت علم شهودی می سازیم و به کار می بریم. علم خداوند نسبت به موجودات از مصادیق علم شهودی است. همچنین علم چهارده معصوم(ع) نسبت به هستی و اتفاقات آن، این گونه است؛ چرا که موجودات در حقیت شأنی از شئونات خداوند و همچنین از شئونات معصوم است و چیزی بیرون از آنان نیست.

اما اینکه برخی از امامان (ع) مثل امام حسین(ع) از مناطق یا سرزمین ها پرسش می کنند از باب توجه و آگاهی دادن به دیگران است نه از باب کسب علم شهودی یا حصولی. چنانکه در اشکال برقعی به علم امام(ع) به این روایت استناد شده: "در روایت است که امام حسین(ع) به طرف کوفه می آمد، «حر» جلوی او را گرفت و مانع شد که امام به کوفه برسد، امام ناگزیر راه دیگری را در پیش گرفت و «حر» نیز آنها را دنبال می کرد تا اینکه به جایی رسیدند که اسب امام(ع) قدم از قدم برنداشت و هرچه امام رکاب زد و کوشید و نهیب زد و هی کرد، مرکبش حرکت نکرد، امام ماند متحیر که چرا اسب حرکتی نمی کند، در آنجا عربی را یافت، امام او را صدا زد و از او پرسید: نام این زمین چیست؟ عرب جواب داد؟ غاضریه امام حسین(ع) سؤال کرد: دیگر چه اسمی دارد؟ عرب گفت: شاطیء الفرات، امام پرسید: دیگر چه اسمی دارد؟ گفت: نینوا، امام پرسید: دیگر چه اسمی دارد؟ گفت: کربلا، امام حسین(ع) فرمود: هان، من از جدم شنیده بودم که می فرمود محل شهادت شما کربلاست."

گفتنی است: این پرسش ها نه از باب کسب علم و آگاهی برای خویش است بلکه برای توجه بخشی از مسئله دیگری است تا مخاطبان و شنوندگان را به اندیشه فرو برد؛ زیرا که علوم ایشان(امامان معصوم) اکتسابی نیست بلکه شهودی است و این علم را حتی پیش از خلقت در عوالم لاهوت و ملکوت و در مقام نوری و روحی نیز داشته اند؛ چنان که در روایات است که امام در شکم مادر از طریق ستونهای نور که در مقابل اوست، همه چیز را می بیند! (نه می داند) که این همان معنای داشتن علوم شهودی به چیزهای دیگر است؛ چرا که چیزهای دیگر شأنی از شئون ایشان و مخلوق و صنعت ایشان است چنان که خود بارها بر آن تاکید کرده و گفته اند؛ نحن صنایع الله و الخلق صنایع بنا او لنا. و در نقطه مقابل مخاطبان و شنوندگان که عموماً از علوم شهودی بی بهره و یا کم بهره اند و آگاهی ها و علوم شان اکتسابی و حصولی است باید گوش و چشم ظاهر بشنوند و ببینند تا در ضمیر و خاطرشان نقش ببندد.
بنابراین، نه توقف و آگاهی اسب در آن مقطع، به معنای تسلط و اشراف اسب بر علم و آگاهی امام (ع) بوده و نه حیرت و پرسش امام (ع) از دیگران به معنای عدم اگاهی ایشان و رسیدن به علم و آگاهی در باره نام مکان کربلا بوده است. بلکه امام با توجه به علم لدنی(حضوری و شهودی) که داشته اند، حتی قبل از حرکت به کربلا نسبت به موقعیت مکانی، زمان ورود، آغاز معرکه و شهادت خود و یارانشان و حتی از وقایع پس از یوم عاشورا و اسارت آل البیت (علیهم السلام) آگاهی و وقوف کامل داشته است. و پرسشهای امام از اطرافیان برای توجه دادن و اگاهی یافتن ایشان از وقایع بوده (از طریق تحصیل علم حصولی و اکتسابی).(برگرفته از مقاله علم شهودی امام معصوم، علی پژوهنده، روزنامه کیهان، مهر 91، با تغییر و تصرف)

مطالبی که به اجمال بیان شد ضعف شناختی، نقصان قدرت تجزیه و تحلیل و پایین بودن سطح درک و آگاهی آقای برقعی از معارف دین الهی و معارف حقه شیعه اثنی عشری را نشان می دهد که به همین دلیل، به راحتی گرفتار شبهات بی پایه و اساس وهابیت شده و در ناحیه اعتقادات، به انحراف و التقاط فکری کشیده شده است. این انحراف و التقاط فکری و ضعف شناخت و تجزیه و تحلیل به قدری شدید است که حتی از درک ساده ترین معارف شیعی عاجز بوده و با انهمه استنادات محکم قرآنی و روایی متواتر در باب امامت و جانشینی و در باب علم و عصمت و دیگر فضائل اهل بیت (ع)، جاده گمراهی و ضلالت را اختیار نموده است. و این در حالی است که وهابیت کثیف، برای گرم کردن بازار خویش، به آقای برقعی نسبت آیت الله العظمی و علامه می دهد.

موفق باشید ...@};-

با سلام

در مورد علم امام(ع) حرف و حديث زياد است. به فرموده مرحوم شيخ انصاري(ره) آگاهي به مقدار و کيفيّت علم ائمّه(ع) از طريق احاديث وارده قابل دستيابي نيست،

پس بهتر است آگاهي به اين امور را به خود ائمّه واگذار کنيم که به علم خود بيشتر آگاهند.

ايشان در اين زمينه مي​نويسد:

وأمّا مسألةُ مقدارِ معلوماتِ الأمام من حیثُ العموم والخصوص، و کیفیّةِ عِلمِه بها من حیث توقّفه علی مشیّتهم أو علی التفاتهم إلی نفس الشیء، أو عدم توقّفه علی ذلک، فلا یکاد یظهر من الأخبار المختلفة فی ذلک ما تطمئنّ به النّفس؛

فالأَولی وُکول علمِ ذلک إلیهم صلوات الله علیهم أجمعین. (فرائد الأصول، انتشارات مجمع الفکر، 2 ص134)

در ضمن، قضيه مربوط به رسيدن حضرت امام حسين عليه السلام به دشت کربلاء و حرکت نکردن اسب و الی آخر، سند معتبري ندارد.

hadi99g;815533 نوشت:
با سلام

در مورد علم امام(ع) حرف و حديث زياد است. به فرموده مرحوم شيخ انصاري(ره) آگاهي به مقدار و کيفيّت علم ائمّه(ع) از طريق احاديث وارده قابل دستيابي نيست،

پس بهتر است آگاهي به اين امور را به خود ائمّه واگذار کنيم که به علم خود بيشتر آگاهند.

ايشان در اين زمينه مي​نويسد:



وأمّا مسألةُ مقدارِ معلوماتِ الأمام من حیثُ العموم والخصوص، و کیفیّةِ عِلمِه بها من حیث توقّفه علی مشیّتهم أو علی التفاتهم إلی نفس الشیء، أو عدم توقّفه علی ذلک، فلا یکاد یظهر من الأخبار المختلفة فی ذلک ما تطمئنّ به النّفس؛

فالأَولی وُکول علمِ ذلک إلیهم صلوات الله علیهم أجمعین.

(فرائد الأصول، انتشارات مجمع الفکر، 2 ص134)

سلام و تشکر@};-

بله بطور قطع دستیابی به مقدار و کیفیت علم امامان معصوم(ع) جز از طریق خود معصوم امکانپذیر نیست و روایات هم بطور کامل به این معنا نپرداخته اند اما قطعاً نظر مرحوم شیخ انصاری و شما این نیست که باید در این مسأله قائل به تعطیل بود. زیرا تکلیف روشن است و با توجه به آیات و روایات و فهم اجتهادی مفسران و محدثان و متکلمان که در دسترس ماست راه شناخت علم امام بطور کامل بروی ما بسته نیست. بقول معروف: آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید ...

hadi99g;815533 نوشت:
در ضمن، قضيه مربوط به رسيدن حضرت امام حسين عليه السلام به دشت کربلاء و حرکت نکردن اسب و الی آخر، سند معتبري ندارد.

روایت مذکور در مقتل ابومخنف که از معتبرترین مقاتل است به نقل از هشام بن محمد کلبی که از راویان مؤثق بوده نقل شده و این مطلب، به تأیید محقق ارجمند آیت الله مکارم شیرازی رسیده است. (1) همچنین در تحقیق دیگری نیز وثاقت اخبار ابومخنف و هشام کلبی تأیید شده بر این اساس که بخش مهمی از اخبار عاشورا که به وسیله هشام بن محمد کلبی به دست مورخان بعدی رسیده، نتیجه تلاش ابومخنف و عوانه بن الحکم است و می توان همه مورخان بعدی را میراث خوار این دو اخباری بزرگ دانست. البته در همان تحقیق آمده است اگر کتاب ابومخنف بر جای مانده و به دست ما رسیده بود، با اطمینان خاطر بیشتری می توانستیم آن را معتبرترین تاریخ واقعه کربلا بخوانیم؛ اما متأسفانه این کتاب در دسترس نیست و حتی کتاب مقتل الحسین کلبی نیز که براساس کتاب و روایات ابومخنف و عوانه بن الحکم تدوین شده بود، بر جای نمانده است. اما مورخان بعدی نظیر طبری، شیخ مفید و ابن جوزی که در منابعشان به تاریخ عاشورا پرداخته اند اکثراً از مقتل هشام کلبی نقل قول کرده اند. چنانکه شیخ مفید خود در کتاب الارشادش تصریح کرده که اخبار مربوط به این واقعه را از روایات کلبی نقل کرده است. پس از شیخ مفید، باید از سبط ابن جوزی یاد کرد. وی نیز به تصریح خود، در کتاب «تذکره الامه بخصائص الائمه»، اخبار کربلا را از هشام کلبی روایت و تحریر کرده است و این موضوع، اعتماد ما را به اعتبار این گزارش ها و این منابع، افزایش می دهد. طبری و سبط ابن جوزی از اهل تسنن به شمار می آیند و شیخ مفید از بزرگان شیعه امامیه است که این امر به میزان اطمینان و اعتماد خواننده را نسبت به اعتبار و صحت گزارش های ارائه شده در آنها می افزاید.(2)

از اینرو با توجه به آنچه گفتیم، نمی توان بطور قطع اذعان کرد که قضیه توقف اسب در زمان ورود کاروان امام (ع) به کربلا معتبر نیست.

موفق باشید ...@};-

پاورقی_______________________________________________________________
1. گردآوري از کتاب: «عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، انتشارات امام على بن ابى طالب(عليه السلام‏)، قم، 1388 هـ.ش‏، ص 379.
2. بنقل از پرسمان - دیماه سال 1390 شماره 108 - راویان عاشورا چه کسانی هستند؟، با کمی تصرف.

مشکور;815364 نوشت:

این روایات هیچ منافات و تناقضی با آیه مورد اشاره در ابهام و اشکال مطروحه ندارد که می فرماید: [=book antiqua]«والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت».(نحل، آیه 78) هر مطلبی تخصیصاتی دارد، چنانکه خداوند در قرآن به سخن گفتن عیسی (ع) در همان آغاز تولد و در آغوش مریم (س) اشاره می کند و باذن الله خود را برای حاضران بطور کامل و با معانی بلندی معرفی می کند. [=book antiqua]«من بنده خدایم، او كتاب(آسمانی)به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا(هر جا كه باشم)وجودی پربركت قرار داده و تا زمانی كه زنده‌ام مرا به نماز و زکات توصیه كرده است و مرا نسبت به مادرم نیكوكار قرار داده و جبّار و شقی قرار نداده است و سلام (خدا) بر من در آن روز كه متولد شدم و در آن روز كه می‌میرم و از آن روز كه زنده برانگیخته خواهم شد.» (مریم، آیه 30 - 33)

بنابراین، این مسأله یعنی علم و آگاهی امامان معصوم (ع) قبل از امامت، حین تولد و حتی قبل از تولدشان استبعادی نداشته و با آیه مورد استناد برقعی هم منافاتی ندارد زیرا که در اعتقاد ما (باستناد قرآن و روایات) مقام امامان معصوم و اوصیاء الهی پیامبر اخرالزمان (صلوات الله علیهم اجمعین) حتی از انبیاء الهی بجز نبی خاتم بالاتر است فلذا وقتی چون حضرت عیسی (ع) در گهواره سخن می گوید و خویشتن را معرفی می کند، بالاتر از این اگر برای ائمه معصومین (ع) گفته شده و یا رخداد نماید چیز عجیب و دور از انتظاری نیست.


سلام استاد گرامی.در مورد اینکه می فرمایید این روایات هیچ منافاتی و تناقضی با آیه مورد اشاره ندارد.استاد گرامی چطور ندارد؟؟آیه به روشنی و به وضوح می گوید که شما از شکم های مادرانتان بیرون می آیید در حالی که چیزی نمی دانید.چطور می شود که ائمه از پیش از تولد عالم و صاحب علم لدنی بودند؟؟دیگر تناقض از این واضح تر؟؟؟اینکه شما حضرت عیسی را هم مثال می زنید.باید در نظر داشت که آن ماجرا یک معجزه بود.حضرت عیسی با قدرت خدا به زبان آمد که مادرش را از اتهامات خارج کند.شما می پندارید که حضرت عیسی از زمانی که از مادر مولد شد، عالم و دانشمند بود و مثل بلبل حرف می زد؟از کجای آیه اینگونه استنباط می کنید؟؟اگر اشتباه نکنم در ماجرای یوسف هم داریم که کودکی نوزاد، زبان باز می کند و شاهد می شود و یوسف را از اتهام رهایی می دهد.آیا آن کودک هم عالم و دانشمند بوده؟؟من فکر می کنم که تناقض آشکار است!!

پارسا مهر;815678 نوشت:
و پرسشهای امام از اطرافیان برای توجه دادن و اگاهی یافتن ایشان از وقایع بوده (از طریق تحصیل علم حصولی و اکتسابی)

استاد گرامی.توجه دادن دیگران از وقایع لزوما ایجاب نمی کند که امام از اسب و یا آن یکی بپرسد.این عمل یک عمل مهمل است برای امام.امام می تواند از طرق دیگری دیگران را متوجه کند.البته امیدوارم منظور شما را درست فهمیده باشم.واقعا اگر خودمان را به این توجیه ها راضی کنیم.همان اندیشه وهابیت حتی آن منطق داعش هم قابل توجیه هست.البته این نظر من است.و اینکه بهتر نیست که به جای آنکه جناب برقعی را متهم کنید که نمی دانم مثلا درکشان پایین است و قدرت تجریه تحلیلشان پایین است و از این دست سخنان، تنها به نقد سخنان ایشان اکتفا کنید و تصمیم و نتیجه گیری را بر عهده کاربر بگزارید.البته جسارت نباشه این فقط نظر شخصی بنده است.

[=times new roman,times]يکي از مباحثي که در نبوت و امامت مطرح است اين است که علم غيب مخصوص چه کسي است. در قرآن آياتي داريم که «...الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو» (انعام/59) ، «لايعلم الغيب الا هو» آيا غير از خداوند ديگري علم غيب مي‌داند؟ «عَالِمُ الْغَيْبِ» (جن/26) يعني خدا علم غيب دارد «فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا» (جن/26) يعني احدي را بر غيب آگاه نمي‌کند، «الا»، اين آيه قرآن است سوره جن آيه‌ي بيست و شش ترجمه آن هم واضح است «عَالِمُ الْغَيْبِ» (جن/26) يعني خدا علم غيب دارد، عالم غيب خدا است «فَلَا يُظْهِرُ» يعني براي هيچ کس اين علم را اظهار نمي‌کند، علم غيب از آن خودش است به کسي نمي‌دهد مگر «إِلَّا»، مگر «لِمَنْ ارْتَضَى» (انبياء/28) کسي که از او راضي است، از چه کسي راضي است؟ «من رسول» از قبيل رسول. ممکن است کسي بگوييد بسيار خوب رسول علم غيب مي‌داند اما امام از کجا مي‌داند؟
[=times new roman,times]مي‌گوييم اگر فقط پيغمبر بود مي‌فرمود: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا الانبيا» اگر فقط انبياء بود مي‌گفتند «الا الانبيا» مخصوص انبياء نيست فرموده است کسي را که از آن راضي هستم بنابراين ملاک اينکه خدا بايد علم غيب به کسي بدهداين است که از آن شخص راضي باشد. ملاک شخص نبي نيست ملاک اين است که از او راضي باشد سپس هم آمده است «من رسول» يعني از قبيل رسول، يعني رسول به عنوان نمونه است
[=times new roman,times]گفته ملاک شخص پيغمبر نيست کساني که خدا از آنها راضي است شخص اولش هم رسول است در اين آيه مشخص مي‌شود خداوند علم غيبش را به افراد مي‌دهد اما آن افراد هر کسي نيستند ممکن است افرادي در جامعه پيدا شوند بگويند ايشان علم غيب ميداند پس دکان است
[=times new roman,times] آياتي داريم از قبيل اينکه «لا يعلم الغيب الا هو»، «لا يعلم الغيب» يعني علم غيب را نمي‌داند، «الا هو» فقط خدا علم غيب مي‌داند پس بعضي آيات مثل اين مي‌گويد علم غيب مخصوص خدا است بعضي آيات مثل اين مي‌گويد علم غيب مال خدا است اما به بعضي اشخاص که از آنها راضي باشد مي‌دهد.
[=times new roman,times]نجايي که مي‌گويد علم غيب را احدي نمي‌داند يعني ذاتاً علم غيب مخصوص خدا است آنجايي که مي‌گويد امام و پيغمبر يعني از طريق رابطه با خدا مي‌دانند
[=times new roman,times]علم غيب دو قسم است نامه‌هاي اداري طبقه بندي شده‌اند نوشته شده صد در صد محرمانه، نيمه محرمانه، علم غيب هم طبقه بندي است بخشي از علم غيب مخصوص خدا است مثلاً قيامت چه زماني است از پيغمبر پرسيدند قيامت چه زماني بر پا مي‌شود؟ «قُل»، به آنها بگو: نمي‌دانم. علم غيب مخصوص است، در بعضي موارد علم غيب مخصوص خدا است به احدي نمي‌دهد در دعا داريم که «و بحق علمک الذي استاثرت به لنفسک» خدايا به حق آن علمي که مخصوص خودت است يعني به انبياء هم نمي‌دهي، پس دو مورد علم غيب داريم علم غيب ويژه از آن خدا است، علم غيبي که ويژه نيست به اوليا خود نيز مي‌دهد.
[=times new roman,times] گاهي وقت‌ها امامان ما مي‌فرمودند علم غيب نداريم گاهي وقت‌ها مي‌گفتند داريم اين مورد مربوط به مخاطبين آنها مي‌باشد گاهي افراد کم ظرفيتي مي‌آمدند اگر امام علم غيب مي‌گفت آن شخص علي اللهي مي‌شد و مي‌گفت او(امام) خدا است. زماني که مي‌ديد اگر علم غيبش را بگويد آن شخص غلو مي‌کند يعني امام را از امام هم بالاتر مي‌داند نعوذ بالله

[=times new roman,times] مثلاً امام مي‌آمد مي‌ديد شخصي مي‌گفت: تو با ما هيچ فرقي نمي‌کني، امام به او نگاه مي‌کرد و مي‌گفت من با تو هيچ فرقي نمي‌کنم؟ مي‌خواهي بگويم در منزلت چه مقدار پول داري؟ مي‌خواهي بگويم در جيب راستت چه پولي است؟ مي‌خواهي بگوم شب پيش در منزل چه چيزي خوردي؟ مي‌خواهي بگويم؟ در قرآن آمده است حضرت عيسي مي‌فرمايد: مي‌خواهي بگويم «تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ» (آل‌عمران/49) در خانه چند کيلو لپه داري؟ اينجا در مقابل کسي که معرفت ندارد امام از علم غيبش مي‌گويد تا معرفت او را بالا ببرد اما شخصي که معرفت دارد و زياده روي مي‌کند امام میفرماید ندارم..........
[=times new roman,times]يکي از منابع علمي امامان ما اين کتاب مادرشان بود(مصحف) از امام صادق پرسيدند در آينده چه مي‌شود امام صادق فرمود بايد بروم کتاب مصحف را مطالعه کنم بيايم،[=times new roman,times]یعنی اگر آياتي، رواياتي مي‌گويند علم غيب نداريم يعني حضور ذهن نداريم آنجايي که مي‌گويند علم غيب داريم يعني با مراجعه داريم.
[=times new roman,times]پليس باتوم، کلت و اسلحه دارد اما اگر در خانه با همسرش بحث کند حق ندارد کلت بزند با همسرت جر و بحث کني، داد و بيداد کني حق نداري از باتوم استفاده کني باتوم را من به تو دادم زماني که گفتم بزن، بزن. تيراندازي، زماني که گفتم تير اندازي، تيراندازي کن. بنابراين امامان ما حق ندارند از علمشان استفاده کنند دعايشان هم همينطور است حق ندارند از دعايشان استفاده کنند سئوال، امام حسين نمي‌توانست روز عاشورا دعا کند آب از زمين بجوشد که تشنگي نکشد؟ چرا، امام حسين مي‌توانست دعا کند اما اگر امام حسين دعا مي‌کرد مشکل عطش را حل مي‌نمود، آنوقت مي‌توانست به شما بگويد به جبهه برو و تشنگي را تحمل کن؟ بايد خودش هم تشنگي بکشد تا به شما بگويد برو و تشنگي بکش. يعني تا امامان ما زجر نکشند براي ما الگوي عملي نيستند

[=times new roman,times]اگر امامان ما مشکلات خودشان را حل کنند مثلاً امام جواد هوس انار دارد بگويد خدايا من امام جواد هستم الان هم فصل انار نيست من دعا مي‌کنم اين درخت خشک الان انار دهد‌اي خدا اين درخت سبز شده، الان يک انار بخوريم امام جواد براي ميل خودش انار درست کند انوقت به شما بگويد صبر کن «وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ» (بقره/155) مي‌گوييم خودت چرا صبر نکردي؟ خودت بايد صبر کني. تمام سختي‌هاي بشر را بايد امامان ما بکشند تا براي ما الگوي عملي باشند
[=times new roman,times]مثل پليس که کلت و اسلحه دارد اما استفاده اختصاصي نمي‌کند. امامان ما هم دعايشان مستجاب مي‌شود معجزه هم دارند علم غيب هم دارند اما استفاده اختصاصي نمي‌کنند استفاده اختصاصي ممنوع. چرا استفاده اختصاصي ممنوع؟ جواب آن را نيز گفتم اگر اينها براي زندگي شخصي شان استفاده اختصاصي کنند مشکلاتشان را با دعا و معجزه حل کنند ديگر براي ما الگوي عملي نيستند و ما الگوي عملي مي‌خواهيم.
[=times new roman,times]مورد ديگر هم اين است که اينها گاهي علم غيب دارند گاهي ندارند حديث داريم «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَم‏» گاهي پرده کنار مي‌رود مي‌بينيم «يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم‏» (الكافي/ج1/ص256) گاهي هم بسته مي‌شود نمي‌بينيم اين حديث است «يُبْسَطُ» گاهي بسط داده مي‌شود مي‌بينيم «يُبْسَطُ لَنَا» گاهي براي ما باز مي‌شود مي‌بينيم «يُقْبَضُ» بسته مي‌شود، نمي‌بينيم يعني امام علم غيب دارد اما به اراده خودش نيست اگر خدا بخواهد.
[=times new roman,times]يک مورد ديگر اينکه گاهي وقت‌ها علم غيب داشتنش کمال است. حد کمال را دارند اما بعضي وقت‌ها علم غيب کمال نيست پس خوب است که آدم نداند همه جا علم غيب کمال نيست مثلي که از قبل مي‌زدم اين بود حضرت علي (ع) جاي پيغمبر خوابيد پيغمبر شبانه هجرت کرد، بالاي سر علي ابن ابيطالب برويم، يا اميرالمؤمنين مي‌دانستي تو را خواهند کشت يا نه؟ اگر بگويد من علم غيب داشتم مي‌دانستم که جاي پيغمبر بخوابم کسي مرا نخواهد کشت اگر اميرالمؤمنين از آينده خبر داشت آيا شما جاي پيغمبر نمي‌خوابيدي من هم مي‌خوابيدم اينجا هنر علي اين است که جاي پيغمبر بخوابد و نداند که سرنوشتش چه خواهد شد اگر بدانيم که بخوابيم کسي ما را نخواهد کشت همه‌ي ما علي مي‌شديم هنر اميرالمؤمنين اين است که بخوابد و نداند که سرنوشتش چه مي‌شود هنر ندانستن است.
[=times new roman,times]آياتي داريم که علم غيب خدا اختصاصي است «لايعلم الغيب الا هو» فقط علم غيب مال خدا است آياتي هم داريم که «مِنْ أنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ» (آل‌عمران/44) علم غيب را به اولياء مي‌دهيم. هم آمده است علم غيب به اولياء داده مي‌شود هم علم غيب مخصوص خدا است
[=times new roman,times]ذات علم غيب مخصوص خدا است اما به اوليا خود مي‌دهد. 2- دو قسم علم غيب داريم علم غيب ويژه مخصوص خدا است علم غيب باز مخصوص خدا نيست به اوليا خود مي‌دهد. 3- گاهي علم غيب کمال است اولياء دارند گاهي ندانستن کمال است آنجايي که ندانستن کمال است علم غيب را اولياء ندارند. 4- علم غيب را نداريم يعني حضور ذهن نداريم علم غيب را داريم يعني با مراجعه به خدا و قرآن داریم
[=times new roman,times]اگر شخصي غلو مي‌کرد به او مي‌گفتند ما علم غيب نداريم آنجايي که کسي مي‌گفت تو يکي من هم يکي (من و امام هيچ فرقي نداريم) آنجا امام از علم غيبش استفاده مي‌کرد
[=times new roman,times]اگر اينها مي‌خواستند از علم غيب يا معجزه و دعا استفاده کنند مشکلات خودشان را با دعا و معجزه و علم غيب حل کنند ديگر نمي‌توانستند به ما بگويند به استقبال مشکلات برويم. بخاطر اينکه خودشان به استقبال مشکلات نرفتند در مقابل برخورد با مشکل با دعا و معجزه حل کردند آنوقت به من مي‌گويند در مقابل مشکلات بايست. امامان نبايد از علم غيب استفاده کنند بايد همه سختي‌هاي مردم را تحمل کنند تا براي من الگوي عملي باشند البته علم غيب بود.

[=times new roman,times]اما قرآن يک خبر خوبي هم دارد مي‌فرمايد آنهايي که امام و پيغمبر نيستند اگر تقوا داشته باشند گاهي نوري براي آنها باز مي‌کنيم نديدني‌ها را ببينند «يَجْعَلْ اللَّهُ لَهُ نُورًا» (نور/40) براي متقين است اگر به گناه رسيدي خودت را نگه داشتي نوري به تو مي‌دهيم که خط را گم نکني شعار‌ها و موجها تو را با خود نبرند «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا» (انفال/29) يعني يک ديدي به تو بدهيم، که بفهمي حق با چه کسي است «يَجْعَلْ اللَّهُ لَهُ نُورًا، يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا» اين مورد مخصوص انبياء نيست براي کسي که تقوا داشته باشد خدا چشم او را باز مي‌کند اما تقوي هم عمل به رساله مراجع است نه سير سلوک‌ها و چله نشيني‌ها و خانقاه و عرفان‌هاي کاذب. تقوي هم همان عمل به دستور حضرت مهدي(ع) است که امام زمان فرمود: در زمان غيبت من فقيه عادلي که هوا و هواس ندارد مجتهد باشد عادل هم باشد طبق آن رساله عمل کنيد عمل به فتواي مراجع به شما نوري مي‌دهد که خط را گم نمي‌کنيد.

[="Navy"]

مشکور;815649 نوشت:
در همان تحقیق آمده است اگر کتاب ابومخنف بر جای مانده و به دست ما رسیده بود، با اطمینان خاطر بیشتری می توانستیم آن را معتبرترین تاریخ واقعه کربلا بخوانیم؛ اما متأسفانه این کتاب در دسترس نیست

با عرض سلام و تشكر از توجهتان

بلي من هم بر همين اساس که مقتل ابي مخنف فعلا در دسترس نيست و اين مقتل موجود که به اسم مقتل ابي مخنف هست، آن مقتل اصلي نيست، عرض کردم که معتبر نيست؛

چون به نظرم منبع ديگري غير از اين مقتل موجود ابي مخنف نداشت، يعني جاي ديگري نديده بودمش.

در هر حال ممنون از شما.[/]

پارسا مهر;815678 نوشت:
سلام استاد گرامی.در مورد اینکه می فرمایید این روایات هیچ منافاتی و تناقضی با آیه مورد اشاره ندارد.استاد گرامی چطور ندارد؟؟آیه به روشنی و به وضوح می گوید که شما از شکم های مادرانتان بیرون می آیید در حالی که چیزی نمی دانید.چطور می شود که ائمه از پیش از تولد عالم و صاحب علم لدنی بودند؟؟دیگر تناقض از این واضح تر؟؟؟اینکه شما حضرت عیسی را هم مثال می زنید.باید در نظر داشت که آن ماجرا یک معجزه بود.حضرت عیسی با قدرت خدا به زبان آمد که مادرش را از اتهامات خارج کند.شما می پندارید که حضرت عیسی از زمانی که از مادر مولد شد، عالم و دانشمند بود و مثل بلبل حرف می زد؟از کجای آیه اینگونه استنباط می کنید؟؟اگر اشتباه نکنم در ماجرای یوسف هم داریم که کودکی نوزاد، زبان باز می کند و شاهد می شود و یوسف را از اتهام رهایی می دهد.آیا آن کودک هم عالم و دانشمند بوده؟؟من فکر می کنم که تناقض آشکار است!!

سلام مجدد و تشکر از پیگیری شما@};-

مجدداً تأکید می کنیم که روایاتی که در باره علم الهی و لدنی امامان معصوم (ع) بیان شده هیچ منافاتی با حکم آیه شریفه [=book antiqua]«والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت».(نحل، آیه 78) ندارد و چنانکه گفتیم در بعضی موارد تخصیص می خورد. چنانکه در قضیه عیسی (ع) باذن الله تخصیص خورد، و بصورت معجزه وار عیسی (ع) به زبان امد و خودش را معرفی کرد. بالاخره این علم (سخن گفتن و آنهم معارفی در آن سطح) از طرف خدا به عیسی داده شد و آینده خودش را معرفی کرد. (که بیانش گذشت) در خصوص امامان معصوم (ع) نیز با توجه به رسالتی که دارند و نیز طبق آیه شریفه ای که خداوند علم غیب را مخصوص خویش دانسته و البته کسانی که خدا از آنها راضی باشد و یا رسالتی داشته باشند. "عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً إلا لمن ارتضی من رسول؛ ذات پروردگار که از غیب آگاه است، احدی را بر علم غیب خود آگاه نمی کند مگر آن کسی از رسولان بر گزیده باشد." (سوره جن، آیات 26 و 27) معلوم می شود که دادن گوشه هایی از علم غیب به امامان معصوم (ع)، بدلیل رضایتی که از آنها دارد چیز عجیب و غریب و غیرقابل هضمی نباید باشد. پس دارا بودن علم غیبی که از طرف خدا و باذن او به انبیاء و اوصیاء الهی داده می شود بدلیل رضایتی است که خداوند از آنها دارد و نیز بدلیل رسالتی که دارند.

بنابر این؛ آیه قبل که بطور یک حکم کلی، به عدم علم بشر هنگام تولد اشاره داشت، با آیات دیگر تخصیص می خورد، آیاتی که واجدیت علم غیب الهی و علم لدنی و حضوری را برای کسانی که خداوند از آنها راضی باشد و یا رسالتی داشته باشند را ممکن می داند. نظیر انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی و حتی متقین.

اما اینکه خداوند بر چه اساسی از امامان معصوم (ع) رضایت دارد و یا برچه مبنایی می گویید آنها رسالتی داشته اند؟ کافی است به آیات قرآن مراجعه کنید و شواهد بسیار آن را ببینید نظیر: آیه تطهیر، آیه ولایت، آیه اطاعت، آیه مباهله، آیه ذوی القربی و ... (که تفصیل و تفسیر این آیات در جای خود بیان شده است، برای این منظور به تفاسیر معتبر، ذیل آیات مذکور مراجعه کنید.)

ازاینرو، دارا بودن علم لدنی و الهی برای امامان معصوم (ع) به معنای این نیست که آن ذوات مقدس، مستقلاً و بالذات این علوم را داشته اند بلکه بدین معناست که چون خدا از آنها راضی بوده و آنها مأمور به رسالتی سنگین بوده اند خداوند آنها را به این موهبت الهی، یعنی برخورداری از گوشه هایی از علم غیب و علوم الهی و دارا بودن علم لدنی مجهز نموده است. پس همه آنچه در مسیر رسالت انبیاء و اوصیاء الهی در اختیار ایشان بوده و یا شرایط در برخی مواقع بگونه ای رقم خورده تا مقدمات ظهور ایشان در آن عرصه مسئولیت سنگین الهی بخوبی رقم بخورد (چه قبل از تولد، چه حین تولد و چه پس از آن) همه به امر و اذن الهی بوده و اینها هیچ منافاتی با احکام عمومی و کلی حاکم بر نظام هستی ندارد.

موفق باشید ...@};-

Hadi99g;815987 نوشت:
با عرض سلام و تشكر از توجهتان

بلي من هم بر همين اساس که مقتل ابي مخنف فعلا در دسترس نيست و اين مقتل موجود که به اسم مقتل ابي مخنف هست، آن مقتل اصلي نيست، عرض کردم که معتبر نيست؛

چون به نظرم منبع ديگري غير از اين مقتل موجود ابي مخنف نداشت، يعني جاي ديگري نديده بودمش.

در هر حال ممنون از شما.


سلام مجدد@};-

در پست قبل در ادامه مطلب مورد اشاره شما گفتیم که: اما مورخان بعدی نظیر طبری، شیخ مفید و ابن جوزی که در منابعشان به تاریخ عاشورا پرداخته اند اکثراً از مقتل هشام کلبی نقل قول کرده اند. چنانکه شیخ مفید خود در کتاب الارشادش تصریح کرده که اخبار مربوط به این واقعه را از روایات کلبی نقل کرده است. پس از شیخ مفید، باید از سبط ابن جوزی یاد کرد. وی نیز به تصریح خود، در کتاب «تذکره الامه بخصائص الائمه»، اخبار کربلا را از هشام کلبی روایت و تحریر کرده است و این موضوع، اعتماد ما را به اعتبار این گزارش ها و این منابع، افزایش می دهد. بعبارتی درست است که همینک منابع اصلی مقتل ابومخنف و هشام کلبی در دسترس نیست اما بنظر می رسد نسخه های اصلی مقتل ابومخنف و مقتل الحسین هشام کلبی تا قرن هفتم موجود و در دسترس بوده که توسط مورخان مذکور مورد استناد قرار گرفته و پس از آن از دسترس خارج شده است.(بنقل از پرسمان - دیماه سال 1390 شماره 108 - راویان عاشورا چه کسانی هستند؟)

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;815683 نوشت:
استاد گرامی.توجه دادن دیگران از وقایع لزوما ایجاب نمی کند که امام از اسب و یا آن یکی بپرسد.این عمل یک عمل مهمل است برای امام.امام می تواند از طرق دیگری دیگران را متوجه کند.البته امیدوارم منظور شما را درست فهمیده باشم.

سلام جناب پارسامهر@};-

اولاً کجای بحث گفتیم که امام از اسب چیزی پرسیده؟ آنچه گفتیم که در برخی منابع روایی آمده، اینکه امام(ع) از دیگران در باره نام آن سرزمین پرسیده است، این پرسش به جهت توجه دادن همراهانريال بطور غیرمستقیم، آنهم از زبان دیگران به کربلا و نام آن مکان بوده که در روایات نبوی و علوی به حوادث آن مکان اشاراتی شده بود، بعبارتی این اشاره غیرمستقیم، از طرفی زمینه دلهای همراهان امام را برای قبول آنچه بدان مقدر شده اند آماده می کرد و توصیفاتی که در ادامه امام (ع) از اتفاقات آن مکان کردند را برایشان قابل هضم تر می ساخت. و از طرف دیگر آیندگان که تاریخ امام حسین و عاشورا را می خوانند قضاوت ناصوابی نسبت به امام علیه السلام نمی کنند، اینکه امام ندانسته پای در منطقه ای گذاشت که از عواقبش بی اطلاع بود و یا العیاذبالله بخاطر لجاجت و خودرأیی، خود و اطرافیانش را در موقعیتی ناشناخته و دشوار قرار داده و بدون علم و آگاهی اسباب شهادت خود و یارانش و اسارت آل البیت را فراهم ساخت.؟

پارسا مهر;815683 نوشت:
واقعا اگر خودمان را به این توجیه ها راضی کنیم.همان اندیشه وهابیت حتی آن منطق داعش هم قابل توجیه هست.البته این نظر من است

اگر این مطالب از نظر شما توجیه است شما مختارید، می توانید هر اندیشه ای حتی وهابیت را بپذیرید. ملالی نیست.!

پارسا مهر;815683 نوشت:
و اینکه بهتر نیست که به جای آنکه جناب برقعی را متهم کنید که نمی دانم مثلا درکشان پایین است و قدرت تجریه تحلیلشان پایین است و از این دست سخنان، تنها به نقد سخنان ایشان اکتفا کنید و تصمیم و نتیجه گیری را بر عهده کاربر بگزارید.البته جسارت نباشه این فقط نظر شخصی بنده است.

بله این روش، یعنی صرفاً نقد دیدگاه های فرد مورد نظر و پرهیز از نقد خود شخص با بحث علمی منطبق تر است. از تذکرتان ممنونم.@};-

آیت الله بر قعی تا آخر عمر هم نمی دانستند چند چند هستند

ببینید علم فقط اختصاص به خدا داره.خوده خدا تو قرآن میگه که علم غیب مخصوص خداست وبه هر کی که بخاد میده.به نظر من ائمه چند ویژگی داشتن اول اینه به تمام گفته های قرآن به درستی عمل میکردند به همین دلیل همیشه راه رو میشناختن دوم اینکه خداوند هر وقت لازم میدید از علم غنی خودش به ائمه میداد.وقتی که اما صادق میگه تمام علوم رو میدونم درست میگه خداوند هر وقت اراده کنه علوم مورد نیاز رو به اونها میرسونه.اما این درست نیست که بگیم از ازل تا ابد رو میدونستن.من یک روایت دیدم به این مضمون:نقل شده در یک شب حضرت علی ت خونه ی پیامبر اسلام بود در طول اون شب این دو نفر با هم صحبت میکردن.بعد از رفتن حضرت علی عایشه به حضرت گلایه میکنه که چرا اینقدر با حضرت علی صحبت میکردی؟پیامبر جواب داد از اول شب تا نیمه ی شب حضرت علی از زمان پیدایش دنیا تا امرئز رو هر چه اتفاق افتاده است رو بیان کرد و از نیمه ی شب تا نماز صبح هم من از امروز تا قیامت رو به اون گفتم.ببینید اینجا نشون میده پیامبر به بخشی از علم به خواست خدا دسرسی پیدا کره بود حضرت علی هم به بخشی دیگه.ممکنه در یک روز خداوند بخش دیگری رو هم در دسترس اونها قرار بده.

سلام مجدد@};-

جهت اطلاع دوستان عزیز، موضوع این تایپیک، [=book antiqua]بررسی نظرات آقای برقعی در باره علم غیب امام است، تذکر دادیم که اگر دوستان، در باره مباحث دیگر مورد اعتقاد مذهب حقه تشیع اشکالاتی دارند می توانند در صورت تکراری نبودن در تایپیکهای مستقلی مطرح کنند، یکی از دوستان، در حاشیه به ساختن اماکن مقدسه و حرم امامان معصوم اشکال داشتند که به تایپیک جدید انتقال داده شد تا پس از بررسی مدیریت محترم و تکراری نبودن مباحث، به کارشناس مربوطه ارجاع داده شود.

بارها تذکر داده شده که داخل در موضوع تایپیک بحث کنید، بی شک این تایپیک، گنجایش بررسی مباحث غیرمرتبط را ندارد، [=book antiqua]لطفاً از ارسال مطالب غیرمرتبط با موضوع تایپیک خودداری شود، در غیر اینصورت توسط مدیریت حذف خواهد شد.

با تشکر گل

پارسا مهر;815683 نوشت:
امام از اسب و یا آن یکی بپرسد.این عمل یک عمل مهمل است برای امام

سيد مرتضي(از اولين متكلمان شيعه) در مورد علم امام گفته است: لازم نيست كه امام(ع) علوم غيب و هر آن چه را كه شده و خواهد شد بداند؛ چون لازمة اين ديدگاه مطالب زير است:

1ـ امام با خدا درهمة علوم شريك است،

2ـ علم امام غير متناهي است،

3ـ علم امام از جانب خويش است.

هيچ كدام از لوازم فوق قابل قبول نيست؛ چون:

اوّلاً: امام در همة علوم با خدا شريك نيست.

ثانياً: علم امام متناهي است.

ثالثاً: با دلائل مختلف ثابت شده كه علم امام از ناحية خدا است.

بنابراين هر علمي كه از ناحية خدا باشد، همانند: امور غيبي و اخبار گذشته و آينده، امري قابل قبول است وگرنه لازم نيست كه امام عالِم به همة آن ها باشد. در نتيجه لازم نيست قائل شويم امام از زمان وفات [يا شهادت] و يا چگونگي قتل خود به گونة تفصيل آگاهي داشته باشد.

دربارة اميرالمؤمنين(ع) اخبار زيادي رسيده است كه حضرت زمان شهادت و قاتل خود را مي شناخت، ولي نمي پذيريم كه يقيناً عالِم به زمان شهادت خويش نيز بود؛ چرا كه اگر ميدانست، واجب بود قاتل را از خود دور كند و با دست خويش، خود را به كشتن ندهد.

شيخ مفيد نيز كه متكلم بزرگ شيعي است، در مورد اجماع دانشمندان شيعي به علم امام بر همه حوادث مي فرمايد:
شيعيان چنين اجماعي ندارد كه امام عالِم به هر چيزي باشد، گرچه يك اجماع در اين زمينه داريم كه امام حكم هر مسئله اي را كه واقع شود مي داند؛ نه اين كه عالم به همة وقايع و حوادث يا شرح و تفصيل باشد، البته مانعي نيست كه امام عالم به كليّات حوادث باشد. اين علم از ناحية خدا است. اين ديدگاه كه امام وقوع هر حادثه اي را با شرح و تفصيل بداند، چون كه ادعايي بي دليل است، نمي توانيم آن را بپذيريم.

ثانياً:در موضوع علم حضرت علي(ع) به قاتل و زمان قتل خود، اخباري در دست داريم كه مي گويد: حضرت علي(ع) از شهادت خود آگاهي داشت و قاتل خود را مي شناخت؛ اما از آگاهي امام از زمان شهادت خود خبري به تفصيل نرسيده است.

پس ، از مجموع نظريات مرحوم مفيد و سيد مرتضي استفاده مي شود كه: لازمة علم غيب امام اين نيست كه به تفصيل از چگونگي شهادت و زمان آن با خبر باشد.

رواياتي در موضوع علم امام داريم كه اين ديدگاه را تأييد مي كند؛ از جمله:

1ـ از امام صادق(ع) نقل شده است: "هرگاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند آن را به او تعليم مي دهد".

2ـ از امام صادق(ع) رسيده است كه: "امام هر زمان كه بخواهد بداند". در بعضي از نقل ها آمده است: "هر وقت بخواهد بداند، به او اعلام مي شود".

3ـ معمّر از امام صادق(ع) پرسيد: آيا شما عالِم به غيب هستيد؟

امام فرمود: "[گاهي در هاي علم به روي ما] باز مي شود، پس مي دانيم و گاهي درهاي علم بسته مي شود، پس نمي دانيم".

مفاد روايات به شرح زير است:

1ـ علم غيب امام دائمي نيست و هر وقت بخواهد بداند، مي داند.

2ـ بعضي از اخبار غيبي را كه لازم نباشد، امام نمي داند. آگاهي امامان از كيفيّت و زمان شهادت خود، از يكي از دو مقولة فوق خارج نيست.

یاقوت احمر;817652 نوشت:
سيد مرتضي(از اولين متكلمان شيعه) در مورد علم امام گفته است: لازم نيست كه امام(ع) علوم غيب و هر آن چه را كه شده و خواهد شد بداند؛ چون لازمة اين ديدگاه مطالب زير است:

1ـ امام با خدا درهمة علوم شريك است،

2ـ علم امام غير متناهي است،

3ـ علم امام از جانب خويش است.

هيچ كدام از لوازم فوق قابل قبول نيست؛ چون:

اوّلاً: امام در همة علوم با خدا شريك نيست.

ثانياً: علم امام متناهي است.

ثالثاً: با دلائل مختلف ثابت شده كه علم امام از ناحية خدا است.

بنابراين هر علمي كه از ناحية خدا باشد، همانند: امور غيبي و اخبار گذشته و آينده، امري قابل قبول است وگرنه لازم نيست كه امام عالِم به همة آن ها باشد. در نتيجه لازم نيست قائل شويم امام از زمان وفات [يا شهادت] و يا چگونگي قتل خود به گونة تفصيل آگاهي داشته باشد.

دربارة اميرالمؤمنين(ع) اخبار زيادي رسيده است كه حضرت زمان شهادت و قاتل خود را مي شناخت، ولي نمي پذيريم كه يقيناً عالِم به زمان شهادت خويش نيز بود؛ چرا كه اگر ميدانست، واجب بود قاتل را از خود دور كند و با دست خويش، خود را به كشتن ندهد.

شيخ مفيد نيز كه متكلم بزرگ شيعي است، در مورد اجماع دانشمندان شيعي به علم امام بر همه حوادث مي فرمايد:
شيعيان چنين اجماعي ندارد كه امام عالِم به هر چيزي باشد، گرچه يك اجماع در اين زمينه داريم كه امام حكم هر مسئله اي را كه واقع شود مي داند؛ نه اين كه عالم به همة وقايع و حوادث يا شرح و تفصيل باشد، البته مانعي نيست كه امام عالم به كليّات حوادث باشد. اين علم از ناحية خدا است. اين ديدگاه كه امام وقوع هر حادثه اي را با شرح و تفصيل بداند، چون كه ادعايي بي دليل است، نمي توانيم آن را بپذيريم.

ثانياً:در موضوع علم حضرت علي(ع) به قاتل و زمان قتل خود، اخباري در دست داريم كه مي گويد: حضرت علي(ع) از شهادت خود آگاهي داشت و قاتل خود را مي شناخت؛ اما از آگاهي امام از زمان شهادت خود خبري به تفصيل نرسيده است.

پس ، از مجموع نظريات مرحوم مفيد و سيد مرتضي استفاده مي شود كه: لازمة علم غيب امام اين نيست كه به تفصيل از چگونگي شهادت و زمان آن با خبر باشد.


سلام و ادب@};-

در پاسخ گفتنی است:

در این که آیا امامان معصوم، علم غیب مطلق و تمام به امور داشته اند؛ یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان شهادت خود علم داشتند، محل بحث و اختلاف است. طبق آموزه های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم دارد. این معنا از آیات، 4سوره رعد، 20سوره یونس و 65سوره نحل استفاده می شود. بنابراین، عده ای با استفاده از این گونه آیات منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده؛ مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند. اما اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن نظیر: آل عمران، 179 و جن، 26 و 27 که می فرمایند: خدواند علم غیب را در اختیار رسولان قرار می دهد، معتقدند که اولیای الاهی، نیز اجمالاً از غیب آگاهی دارند. این معنا همچنین از روایات ائمه استفاده می شود. امام صادق (ع) در این باره می فرماید: "گاهی که امام اراده می کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد".(1) بعبارتی علم خدا به دو گونه است: 1. علمی که آن را برای خود برگزید، هیچ پیامبر و فرشته ای را از آن آگاه نمی سازد... 2. علمی که آن را به فرشتگان می آموزد و آنان در اختیار پیامبر و اهل بیتش می نهند و بزرگ و کوچک این خاندان تا قیامت از آن بهره می برند.

امام علی(علیه السلام ) در خطبه ای از نهج البلاغه که در آن از اوضاع نابسامان آینده پیشگویی می کند و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر می دهد، به این آگاهی نام «علم غیب» می نهد و می فرماید: اگر آن چه می دانم ـ و غیب آن بر شما پوشیده است ـ می دانستید، به بیابان ها بیرون می شدید و بر کرده های خویش می گریستید، به سر و سینه می زدید و مال های خود را بی نگهبان وامی گذاشتید و کسی را بر آن نمی گماشتید... به خدا به زودی مردی از ثقیف بر شما چیره شود، سبک سر، گردنکش و ستمگر که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد. همچنین علی(ع) خود را یکی از مصادیق «من ارتضی من رسول» در آیه فوق الذکر درباره علم غیب می داند و می گوید: من همان مرتضای از رسول هستم که خداوند او را بر دانش غیبیش مطلع کرده است.

امیرمؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) درباره خود می گوید: تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی. از این روایت، دریافت می شود که امام(علیه السلام ) نیز از اخبار و اطلاعات غیبی ای که فرشته وحی بر پیامبر(ص) نازل می کرد، آگاه می شد. و نیز یکی از یاران امام علی(علیه السلام ) پس از شنیدن پیشگویی های آن حضرت، شگفت زده پرسید: «ای امیرمؤمنان! تو را علم غیب داده اند؟»، امام در پاسخ فرمود: این علم غیب نیست [علم غیب ویژه خداوند]، علمی است که از دارنده علم آموخته ام. علم غیب، علم قیامت است و آنچه خدا گفته است که «إنّ الله عنده علم الساعة»، پس این علم غیب است که جز خدا کسی آن را نداند و جز این، علمی است که خدا آن را به پیامبرش آموخته و او نیز مرا آموخته و دعا کرده است که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود پذیرد. (2)


بنابراین، با توجه به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که انبیاء الاهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند، از جمله علم به زمان و مکان شهادتشان.(3)

پس لازمه قائل شدن علم غیب برای پیامبران و امامان معصوم (ع) مستلزم این معنا نیست که آنها در علوم غیب شریک خدا هستند، یا علوم آنها نامتناهی و نامحدود است و یا تصور شد که علم آنها نیز بالذات و از نزد خودشان است. این لوازم را هیچیک از عالمان و متکلمان شیعی قائل نبوده و نیستند.!!

در پاسخ به اشکال بر علم امامان به زمان و مکان و کیفیت شهادتشان، بر فرض ثبوت علم امامان به زمان و مکان شهادت چند نکته لازم بذکر است:

الف. همه انسان هایی که روزی پا به عرصه حیات می گذارند، روزی از این دنیا رخت بر می بندند. هر متولد شده ای بالاخره روزی از این دنیا می رود. قرآن مجید می فرماید: "هر نفسی مرگ را می چشد".(4) از طرفی برترین مرگ ها نزد خداوند شهادت است. خداوند کشته شدگان در راهش را مرده خطاب نمی کند، بلکه آنان را صاحب زندگانی می داند که پیش او روزی دریافت می کنند.(5) ائمه معصومین (ع) هم که دارای علم غیب هستند، همگی به این نوع مرگ؛ یعنی شهادت از دنیا رفته اند. به هر حال باید توجه داشت که علم شخص مانع از مرگ و یا شهادت او نمی شود و نمی تواند جلوی مرگ را برای همیشه بگیرد.

ب. قضا و قدر خداوند اگر حتمی شده باشد، به هیچ عنوان تغییر نمی کند. حال قضای الاهی در مورد عمر انسان ها باشد یا عمر امت ها. خداوند می فرماید: "هر گاه که اجلشان برسد نه لحظه ای عقب می افتد و نه لحظه ای زودتر تحقق می یابد".(6)

ج. ائمه معصومین (ع) هم علم غیب به امور داشته اند به طوری که تا وقتی که می دانستند قضا و حکمت خداوند به این تعلق نگرفته است که به شهادت برسند، از هر وسیله ای برای نجات خود از مرگ استفاده می کردند. در روایات نقل شده که امام هادی (ع) برای شفای بیماری خود شخصی را برای دعا به کربلا فرستاد، یا امام کاظم (ع) خرمای زهر آلودی که هارون الرشید به حضرت داد را میل نفرمود و گفت: هنوز وقتش فرا نرسیده است و یا امام باقر (ع) می فرماید: "ما برای دفع شر سلطان فلان دعا را می خوانیم".(7) همه اینها حاکی از آن است که این ذوات مقدسه برای حفظ جان شریفشان از هیچ کوششی فرو گذار نکرده اند.

د. چنین شهادتی که انسان از قبل مطلع باشد و برای رضای خداوند و تسلیم امر او و به خاطر رعایت مصالح مهم تر خود با پای خویش به قتلگاه برود چیزی جز ارتقای رتبه و درجه برای انسان نیست که این مقام صرفاً در شأن انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی است.

انسان اگر به این مقام از رضایت برسد مطمئناً درجات بالایی از انسانیت را کسب کرده است. امام باقر (ع) می فرماید: "این مصیبت ها که برای ائمه گذشته پیش آمد قضای حتمی خداوند و با انتخاب امامان بود و همگی به آن علم داشتند ... و همه اینها به خاطر درجات و کراماتی است که خداوند اراده کرده به آنها عطا کند.(8) جلوگیری کردن از بهترین مرگ که مطابق خواست حتمی خداوند است، معنایی غیر از عدم رضایت به خواست خداوند ندارد، که چنین امری از آنها نه تنها بعید و غیر عقلانی است، بلکه مرگ این چنینی؛ یعنی شهادت در راه خدا بزرگ ترین آرزوی آنها بوده و هر لحظه برای رسیدن به چنین آرزویی دعا و لحظه شماری می کردند؛ مثلاً امام حسین (ع) با این که از شهادت خود و یارانش اطلاع داشت، ولی در عین حال از آن استقبال کرد؛ چرا که شهادت آن حضرت آثار و برکات مثبت و تأثیر گذاری بر جهان اسلام داشته و موجب احیای دین شده است. اگر از این مرگ فرار می کرد، در کجا به شهادت می رسید که آثار و برکات این چنینی داشته باشد؟!

حال با توجه به مقدمات ذکر شده، نتیجه می گیریم: در مواردی که ائمه اطهار (ع) به قضای حتمی خداوند علم داشتند، به خاطر مقام تسلیم و رضایی که داشتند، به این امر راضی بودند و در غیر این موارد از جان شریفشان بسیار محافظت می کردند.(9)

موفق باشید ...@};-

پاورقی_____________________________________________________________
1. کلینی، اصول کافی، ج 1، باب، ان الائمه اذا شا ؤوا ان یعلموا، علموا، ح 3.
2. بنقل از مجله موعود - مهرماه سال 1391 شماره 131 - علم غیب ائمه علیهم السلام.
3. البته آگاهی از غیب، همه جا نشانه ی کمال نیست، بلکه گاهی نقص است. مثلاً شبی که امام علی (ع) در جای پیامبر (ص) خوابید، اگر آن حضرت علم داشت که مورد خطر قرار نمی گیرد، کمالی برای آن حضرت محسوب نمی شد؛ زیرا در این صورت، همه حاضر بودند جای آن حضرت بخوابند، در این جا، کمال، علم نداشتن به غیب است ( قرائتی، تفسیر نور، ج 4، ص 245).
4. قرآن کریم، 185.
5. همان، 169.
6. همان، 34.
7. مقتل الحسن، مقرٌم، ص 57.
8. همان، ص 61.
9. برگرفته از پایگاه پاسخگویی اسلام کوئست، علم غیب امامان به شهادت خود، با کمی تغییر و تصرف.

بنام خدا

سلام و ادب

موضوع: بررسی نظرات آقای برقعی در باره علم غیب امام
سؤال اجمالی: آقای برقعی قمی در یکسری اشکالات به علم امام بیان داشته، چگونه شیعیان معتقدند که امام از هنگام تولد علم غیب می داند در حالیکه خداوند در آیه 78 سوره نحل (والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا) خلاف آن را بیان می کند؟ و امام حسین در صحرای کربلا حتی نام ان منطقه را نمی داند و از دیگران می پرسد؟

پاسخ:
قبل از پاسخ ابهامات، مناسب است کمی با شخصیت و سوابق ایشان آشنا شوید:
ابوالفضل برقعي که افراطیّون اهل سنّت برای سوء استفاده از نام او، وی را آیة الله العظمی و علامه برقعی می نامند، از نويسندگان و روحانيون معاصر است (1367ـ 1290 ه ش) که فراز و نشيب بسياري را در زندگي علمي و اعتقادي خود طي نموده است ولی هیچگاه به درجه مرجعیّت نرسید. وي در جواني تندترين کتابها را در دفاع از عقايد شيعه و در رد آراء کسروي نوشت؛ ولی در اواخر عمر نوعی گرایش وهّابی گری پیدا کرد و کتب متعددي در نقد مذهب تشيّع به رشته ی تحرير در آورد؛ او در این کتابها اعتقادات شیعی در باره فضائل و کرامات امامان معصوم (ع) و حتی مسأله امامت و جانشینی انها را مورد نقد قرار داده و همچون وهابیت، متعرض مسائلی نظیر شفاعت، توسل، تبرک، زیارت و ... شده و همه را از نمادهای شرک دانست. در اعتقاد وی، امامان شیعه نه واجد مقام انتصاب الهی و نه دارای علم الهی و لدنی بوده و نصی در این خصوص وارد شده است، صرفاً ایشان انسانهای پاک و وارسته ای بوده اند که در عدالت و تقوا پیشگام دیگران بوده اند. برقعی هیچگاه اعلام سنّی بودن نکرد؛ بلکه می گفت: من اسلام بدون مذهب را قبول دارم. وی در نقد اندیشه‌های شیعه كتابی به نام امامت نوشته که افراطیون اهل تسنن برای دفاع از عقاید خود این كتاب را تكثیر و بین دانشجویان شیعه توزیع می‌كنند؛ که اندیشه‌های وهابیّت در آن موج می زند. اولین خطای برقعی، کم بهره بودن او از معارف حقه قرآنی و اهل بیت (ع) بوده که در این میان، از نظر عقیده به انحراف کشیده شده است. دومین خطای او، تحت تأثیر قرار گرفتن وی از اندیشه های وهابیت خبیث که نطفه کثیف استکبار برای مقابله با اسلام و مسلمانان از طریق شکستن وحدت و اتفاق آنها بوده، بگونه ای که حتی اهل سنت بیدار و علمای اصیل اسلامی نیز از جریان وهابیت، بیزاری می جویند. خطای سوم وی این بوده که قضاوت کلی می کرده، و گرفتار خطای هاله ای و کلیشه ای بوده است. ممکن است یک روضه خوان اشتباه کند و در بیان معارف خطایی داشته باشد، اینکه ما خطای فرضی و احتمالی وی را به همه روضه خوان ها تعمیم دهیم ناشی از نادرستی قضاوت ماست. از آن گذشته، اگر روضه خوانی در بیان یک مسأله اشتباه کرد، دلیل بر اشتباه بودن همه معارفی که در ان منبر می گوید نیست، این هم تعمیم غلطی دیگر، وانگهی اگر فرضاً منبری ها و روضه خوانها اشتباه می کنند و کارشان حرام است این نمی تواند دلیلی بر اشتباه و حرمت اصل منبر، بیان معارف دین و روضه خوانی باشد و یا فعل کمک کردن به روضه خوانی و منبر حرام باشد؟ اینها گوشه ای از اشکالات روشی جناب برقعی بود که بدلیل ناتوانی در فهم درست دین، خود و پیروانش را به انحرافات عقیدتی و به تبع آن اخلاقی و عملی کشانید و بسیاری را از برخورداری از معارف ناب و اعتقادات حقه شیعه اثنی عشری محروم ساخت.
در نقد اشکالات برقعی به علم غیب امام (ع) توجه به نکاتی ضروری است:
[=book antiqua]الف. اثبات علم الهی امام: در پاسخ به اشکال اول، در باب علم امام گفتنی است: آنچه در باب علم ائمه در احادیث می بینیم این است که علم توارث دارد و بعد از شهادت و یا رحلت پیامبر(ص) وحجتی از حجج الله به حجت بعدی می رسد و وارث تمام این علوم امیرالمومنین علیه السلام است که از پیامبر(ص) به ارث برده است و به تعبیر قران در آیه 43 سوره رعد حضرت علی (ع)کسی است که علم الکتاب در نزد اوست و [=book antiqua]"من عنده علم الکتاب" که اگر به تفاسیر روایی مانند نورالثقلین والبرهان مراجعه کنید احادیث مربوط به این مساله را ذکر کرده اند. وقتی نزد آصف بن برخیا تنها یک مورد از این علم وجود داشت و او با یک چشم به هم زدن به واسطه این علم تخت بلقیس را حاضر کرد، تصور کنید چه بحر عریض و طویل و چه آسمان بی انتهایی خواهد بود وقتی تمام علم الکتاب نزد امیرمؤمنان و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام)بوده است. وانگهی معصومین (علیهم السلام) علم خود را از رسول خدا (صل الله علیه و آله) گرفته اند و علم رسول خدا چیزی جز علم قرآن کریم نبود با توجه به اینکه هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآن کریم است [=book antiqua]«و لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ كِتابٍ مُبینٍ»(1) و همچنین بیان کننده هر چیزی است [=book antiqua]«وَ نَزَّلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَی‏ءٍ»(2) در نتیجه معصومین (علیهم السلام) بر هر چیزی علم دارند چون علمشان را از رسول الله گرفتند و علم رسول الله نیز علم قرآن کریم است که "تبیانا لکل شی"(بیان کننده برای هرچیزی) می باشد.

چنانکه در البرهان فى تفسیر القرآن از قول امام صادق (ع) آمده است: [=book antiqua]«من زاده ی رسول خدایم و منم كه كتاب خدا را می دانم ؛ كه در آن است آغاز خلقت و آْنچه تا روز قیامت خواهد بود ؛ و در اوست خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و جهنّم و خبر آنچه بود و خواهد بود. من اینها را می دانم چنان كه گویی به كف دست خود می نگرم ؛ خداوند عز و جل می فرماید: در اوست بیان هر چیزی» (3) همچنین امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: [=book antiqua]« من می دانم هر آنچه را كه در آسمان ها و زمین است و می دانم هر آنچه را كه در بهشت و جهنّم است؛ و می دانم آنچه را كه بوده و خواهد بود؛ سپس مكثی كرد و مشاهده نمود كه این سخن بر شنوندگان بزرگ جلوه كرده است؛ لذا فرمودند: من این امور را از كتاب خدا دانسته ام ؛ خدای عزّ و جلّ فرموده كه در آن است بیان هر چیزی. » (4) و نیز فرمودند: [=book antiqua]«نحن ولاة أمر اللّه، و خزنة علم اللّه » ماییم والیان امر خدا و مخزن علم خدا» (5)؛ (6)

اما اینکه قبل از امامت چطور بوده، مشخص است و آن اینکه علم امامت بمعنای خاص، که برای رهبری جامعه لازم بوده را در آن دوران نداشتند چون احادیثی وجود دارد که موقع فرا رسیدن شهادت یکی از امامان، علم امامت را به امام بعد از خود تحویل می داد از طریق نجوا و دیدار خصوصی که با هم داشتند، البته در قالب چند کلمه که امام با هوش ذکاوت خدادادی و فوق العاده ای که دارد و البته با امداد و تأیید الهی از آن چند کلمه، هزاران باب علم برایش آشکار می شد که آدمهای معمولی چنین توانایی را ندارند. آنچه گفته شد در مورد علم امامت بود که احادیث زیادی در این رابطه وجود دارد.

[=book antiqua]ب. اثبات علم امامان قبل از امامت:
اما در مورد شخصیت ائمه(علیهم السلام) از همان موقع تولد و حتی قبل از تولد موارد و احادیثی نقل شده است که نشان می دهد آنها مورد توجه خاص بوده و نشانه های ذکاوت وعلم در انها وجود دارد. موید این قضیه هم می تواند این باشد که بعضی احادیث که به ما رسیده است برخی از امامان جواب سوال برخی شیعیان خود را به امام بعد از خود که کوچک بوده و در پیش آنها حاضر بوده واگذار کرده اند. مثلا در موردی امام حسن عسگری (علیه السلام)جواب سوالات را به امام عصر(علیهم السلام) واگذار می کند. این مساله در مورد بعضی امامان دیگر نیز اتفاق افتاده و از جواب آنها و تایید امام عصرشان بر می آید که آنها آگاه به مسائل دینی و شرعی می باشند. نتیجه این می شود که امامان(علیهم السلام) حتی در دوران کودکی عالم به احکام و معارف دینی می باشند و نشانه های امامت از همان زمان در وجود آنها برای شیعیان خالص هویدا است ولی نه در حدی که همانند زمان امامتشان که بطور کامل و جامع، عالم و آگاه به علم امامت هستند باشند.(7)
گفتیم که حتی روایاتی هست که امامان معصوم (علیهم السلام) قبل از تولد هم باذن الله نسبت به برخی مسائل آگاهی داشته اند. چنانکه خداوند از همان آغاز خلقت، نسبت به عصمت و طهارتشان اراده تکوینی داشته است. و این بدلیل همان رسالتی بوده که ایشان بعنوان جانشینان پپیامبر آخرالزمان داشته اند. پس با اراده خدا هم شرایطی برای پاکی و طهارت آنها از هر آلودگی و دنسی فراهم شده و هم دارا بودن برخی آگاهی ها و معارفی(امداد الهی) که آنها را در رسیدن به مقام امامت یاری می رساند.

این روایات هیچ منافات و تناقضی با آیه مورد اشاره در ابهام و اشکال مطروحه ندارد که می فرماید: [=book antiqua]«والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت».(8)
هر مطلبی تخصیصاتی دارد، چنانکه خداوند در قرآن به سخن گفتن عیسی (ع) در همان آغاز تولد و در آغوش مریم (س) اشاره می کند و باذن الله خود را برای حاضران بطور کامل و با معانی بلندی معرفی می کند. [=book antiqua]«من بنده خدایم، او كتاب(آسمانی)به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا(هر جا كه باشم)وجودی پربركت قرار داده و تا زمانی كه زنده‌ام مرا به نماز و زکات توصیه كرده است و مرا نسبت به مادرم نیكوكار قرار داده و جبّار و شقی قرار نداده است و سلام (خدا) بر من در آن روز كه متولد شدم و در آن روز كه می‌میرم و از آن روز كه زنده برانگیخته خواهم شد.» (9)
بنابراین، این مسأله یعنی علم و آگاهی امامان معصوم (علیهم السلام) قبل از امامت، حین تولد و حتی قبل از تولدشان استبعادی نداشته و با آیه مورد استناد برقعی هم منافاتی ندارد زیرا که در اعتقاد ما (باستناد قرآن و روایات) مقام امامان معصوم و اوصیاء الهی پیامبر اخرالزمان (صلوات الله علیهم اجمعین) از انبیاء الهی بجز نبی خاتم بالاتر است فلذا وقتی چون حضرت عیسی (ع) در گهواره سخن می گوید و خویشتن را معرفی می کند، بالاتر از این اگر برای ائمه معصومین(علیهم السلام) گفته شده و یا رخداد نماید چیز عجیب و دور از انتظار نیست.

بعلاوه آیه قبل که بطور یک حکم کلی، به عدم علم بشر هنگام تولد اشاره داشت، با آیات دیگر تخصیص می خورد، آیاتی که واجدیت علم غیب الهی و علم لدنی و حضوری را برای کسانی که خداوند از آنها راضی باشد و یا رسالتی داشته باشند را ممکن می داند. نظیر انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی و حتی متقین.
اما اینکه خداوند بر چه اساسی از امامان معصوم (علیهم السلام)رضایت دارد و یا برچه مبنایی می گویید آنها رسالتی داشته اند؟ کافی است به آیات قرآن مراجعه کنید و شواهد بسیار آن را ببینید نظیر: آیه تطهیر، آیه ولایت، آیه اطاعت، آیه مباهله، آیه ذوی القربی و ... (10)
البته ناگفته نماند دارا بودن علم لدنی و الهی برای امامان معصوم(علیهم السلام) به معنای این نیست که آن ذوات مقدس، مستقلاً و بالذات این علوم را داشته اند بلکه بدین معناست که چون خدا از آنها راضی بوده و آنها مأمور به رسالتی سنگین بوده اند خداوند آنها را به این موهبت الهی، یعنی برخورداری از گوشه هایی از علم غیب و علوم الهی و دارا بودن علم لدنی مجهز نموده است.

[=book antiqua]ج. پاسخ به شبهه ای در باب علم امام:
در پاسخ به اشکال دوم برقعی به علم لدنی و الهی امام معصوم (علیهم السلام) گفتنی است:
علم به دو دسته حصولی و حضوری تقسیم می شود.
علم حصولی از علوم اکتسابی است که در منطق و فلسفه از آن بحث می کنند و طریق اکتساب وبدست آوردن آن نیز ابزارهایی چون حواس پنج گانه است که به ذهن و قلب می رساند و تصوری را در ذهن و قلب می سازد و آن تصور ذهنی، معلوم شخص می شود و آن وجود خارجی که دیده شده معلوم به واسطه است و این گونه است که انسان چیزی را بیرون در ذات خود درک و فهم می کند و می شناسد و از مجموعه آنها علم انسان به چیزی ایجاد می شود.

اما علم حضوری یا همان علم شهودی، دانش اکتسابی نیست، چنان که ذهنی و تصوری نیست، بلکه معلوم ما همان حقیقت خارجی بی واسطه است؛ مانند علم خودم به وجود خودم که هیچ واسطه ای و نیز هیچ ابزار یا تصور ذهنی نمی خواهد. در علم شهودی، عالم و معلوم و علم یکی است و ما در ذهن این عناوین و مفاهیم را برای تبیین حقیقت علم شهودی می سازیم و به کار می بریم.

علم خداوند نسبت به موجودات از مصادیق علم شهودی است. همچنین علم چهارده معصوم(علیهم السلام) نسبت به هستی و اتفاقات آن، این گونه است؛ چرا که موجودات در حقیت شأنی از شئونات خداوند و همچنین از شئونات معصوم است و چیزی بیرون از آنان نیست.
اما اینکه برخی از امامان (علیهم السلام)مثل امام حسین(علیه السلام) از مناطق یا سرزمین ها پرسش می کنند از باب توجه و آگاهی دادن به دیگران است نه از باب کسب علم شهودی یا حصولی. چنانکه در اشکال برقعی به علم امام(ع) ذکر شده است.
این قبیل پرسش ها برای توجه بخشی از مسئله دیگری است تا مخاطبان و شنوندگان را به اندیشه فرو برد؛
از طرفی زمینه دلهای همراهان امام را برای قبول آنچه بدان مقدر شده اند آماده سازد و توصیفاتی که در ادامه امام (ع) از اتفاقات آن مکان می دهند، برایشان قابل هضم تر باشد. و از طرف دیگر آیندگان که تاریخ امام حسین و عاشورا را می خوانند قضاوت ناصوابی نسبت به امام (علیه السلام) نکنند، اینکه امام ندانسته پای در منطقه ای گذاشت که از عواقبش بی اطلاع بود و یا العیاذبالله بخاطر لجاجت و خودرأیی، خود و اطرافیانش را در موقعیتی ناشناخته و دشوار قرار داده و بدون علم و آگاهی اسباب شهادت خود و یارانش و اسارت آل البیت را فراهم ساخت.؟ بدون شک، علوم ایشان(امامان معصوم) اکتسابی نیست بلکه شهودی است و این علم را حتی پیش از خلقت در عوالم لاهوت و ملکوت و در مقام نوری و روحی نیز داشته اند؛

و در نقطه مقابل مخاطبان و شنوندگان که عموماً از علوم شهودی بی بهره و یا کم بهره اند و آگاهی ها و علوم شان اکتسابی و حصولی است باید با گوش و چشم ظاهر بشنوند و ببینند تا در ضمیر و خاطرشان نقش ببندد.
بنابراین، نه توقف و آگاهی اسب در آن مقطع، به معنای تسلط و اشراف اسب بر علم و آگاهی امام (ع) بوده و نه حیرت و پرسش امام (ع) از دیگران به معنای عدم اگاهی ایشان و رسیدن به علم و آگاهی در باره نام مکان کربلا بوده است. بلکه امام با توجه به علم لدنی(حضوری و شهودی) که داشته اند، حتی قبل از حرکت به کربلا نسبت به موقعیت مکانی، زمان ورود، آغاز معرکه و شهادت خود و یارانشان و حتی از وقایع پس از یوم عاشورا و اسارت آل البیت (علیهم السلام) آگاهی و وقوف کامل داشته است. و پرسشهای امام از اطرافیان برای توجه دادن و اگاهی یافتن ایشان از وقایع بوده (11)

[=book antiqua]د. بررسی اعتبار سند قول کیفیت ورود امام به کربلا:
البته بنا به قولی قضيه مربوط به رسيدن حضرت امام حسين (علیهم السلام) به دشت کربلاء و حرکت نکردن اسب و الی آخر، سند معتبري ندارد. که این مطلب نیز در جای خود قابل تأمل است. در این خصوص لازم بذکر است: روایت مذکور در مقتل ابومخنف که از معتبرترین مقاتل است به نقل از هشام بن محمد کلبی که از راویان مؤثق بوده نقل شده و این مطلب، به تأیید محقق ارجمند آیت الله مکارم شیرازی رسیده است. (12)

همچنین در تحقیق دیگری نیز وثاقت اخبار ابومخنف و هشام کلبی تأیید شده بر این اساس که بخش مهمی از اخبار عاشورا که به وسیله هشام بن محمد کلبی به دست مورخان بعدی رسیده، نتیجه تلاش ابومخنف و عوانه بن الحکم است و می توان همه مورخان بعدی را میراث خوار این دو راوی بزرگ دانست.
البته در همان تحقیق آمده است اگر کتاب ابومخنف بر جای مانده و به دست ما رسیده بود، با اطمینان خاطر بیشتری می توانستیم آن را معتبرترین تاریخ واقعه کربلا بخوانیم؛
اما متأسفانه این کتاب در دسترس نیست و حتی کتاب مقتل الحسین کلبی نیز که براساس کتاب و روایات ابومخنف و عوانه بن الحکم تدوین شده بود، بر جای نمانده است.
اما مورخان بعدی نظیر طبری، شیخ مفید و ابن جوزی که در منابعشان به تاریخ عاشورا پرداخته اند اکثراً از مقتل هشام کلبی نقل قول کرده اند.(13)

[=book antiqua]ه. آگاهی امام از علم غیب:
در این که آیا امامان معصوم، علم غیب مطلق و تمام به امور داشته اند؛ یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان شهادت خود علم داشتند، محل بحث و اختلاف است.
طبق آموزه های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم دارد. این معنا از آیات، 4سوره رعد، 20سوره یونس و 65سوره نحل استفاده می شود.

بنابراین، عده ای با استفاده از این گونه آیات منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده؛ مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند. اما اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن نظیر: آل عمران، 179 و جن، 26 و 27 که می فرمایند: خدواند علم غیب را در اختیار رسولان قرار می دهد، معتقدند که اولیای الاهی، نیز اجمالاً از غیب آگاهی دارند. این معنا همچنین از روایات ائمه استفاده می شود. امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرماید: [=book antiqua]"گاهی که امام اراده می کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد".(14)
بعبارتی علم خدا به دو گونه است:
1. علمی که آن را برای خود برگزید، هیچ پیامبر و فرشته ای را از آن آگاه نمی سازد...
2. علمی که آن را به فرشتگان می آموزد و آنان در اختیار پیامبر و اهل بیتش می نهند و بزرگ و کوچک این خاندان تا قیامت از آن بهره می برند.
امام علی(علیهم السلام) در خطبه ای از نهج البلاغه که در آن از اوضاع نابسامان آینده پیشگویی می کند و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر می دهد، به این آگاهی نام «علم غیب» می نهد همچنین در نهج البلاغه به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) درباره خود می گوید:
[=book antiqua]تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی. همچنین [=book antiqua]یکی از یاران امام علی(علیهم السلام) پس از شنیدن پیشگویی های آن حضرت، شگفت زده پرسید: «ای امیرمؤمنان! تو را علم غیب داده اند؟»، امام در پاسخ فرمود: این علم غیب نیست [علم غیب ویژه خداوند]، علمی است که از دارنده علم آموخته ام. علم غیب، علم قیامت است و آنچه خدا گفته است که «إنّ الله عنده علم الساعة»، پس این علم غیب است که جز خدا کسی آن را نداند و جز این، علمی است که خدا آن را به پیامبرش آموخته و او نیز مرا آموخته و دعا کرده است که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود پذیرد. (15)
بنابراین، با توجه به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که انبیاء الاهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند، از جمله علم به زمان و مکان شهادتشان.(16)

[=book antiqua]و. آگاهی امامان به زمان و مکان شهادتشان:
در پاسخ به اشکال وارده بر علم امامان به زمان و مکان و کیفیت شهادتشان، بر فرض ثبوت علم امامان به زمان و مکان شهادت چند نکته لازم بذکر است:

الف. همه انسان هایی که روزی پا به عرصه حیات می گذارند، روزی از این دنیا رخت بر می بندند. هر متولد شده ای بالاخره روزی از این دنیا می رود. قرآن مجید می فرماید: [=book antiqua]"هر نفسی مرگ را می چشد".(17) از طرفی برترین مرگ ها نزد خداوند شهادت است. [=book antiqua]خداوند کشته شدگان در راهش را مرده خطاب نمی کند، بلکه آنان را صاحب زندگانی می داند که پیش او روزی دریافت می کنند.(18) ائمه معصومین (ع) هم که دارای علم غیب هستند، همگی به این نوع مرگ؛ یعنی شهادت از دنیا رفته اند. به هر حال باید توجه داشت که علم شخص مانع از مرگ و یا شهادت او نمی شود و نمی تواند جلوی مرگ را برای همیشه بگیرد.

ب. قضا و قدر خداوند اگر حتمی شده باشد، به هیچ عنوان تغییر نمی کند. حال قضای الاهی در مورد عمر انسان ها باشد یا عمر امت ها. خداوند می فرماید: "هر گاه که اجلشان برسد نه لحظه ای عقب می افتد و نه لحظه ای زودتر تحقق می یابد".(19)

ج. ائمه معصومین (ع) هم علم غیب به امور داشته اند به طوری که تا وقتی که می دانستند قضا و حکمت خداوند به این تعلق نگرفته است که به شهادت برسند، از هر وسیله ای برای نجات خود از مرگ استفاده می کردند.

د. چنین شهادتی که انسان از قبل مطلع باشد و برای رضای خداوند و تسلیم امر او و به خاطر رعایت مصالح مهم تر خود با پای خویش به قتلگاه برود چیزی جز ارتقای رتبه و درجه برای انسان نیست که این مقام صرفاً در شأن انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی است. انسان اگر به این مقام از رضایت برسد مطمئناً درجات بالایی از انسانیت را کسب کرده است.
امام باقر (علیهم السلام) می فرماید: [=book antiqua]"این مصیبت ها که برای ائمه گذشته پیش آمد قضای حتمی خداوند و با انتخاب امامان بود و همگی به آن علم داشتند ... و همه اینها به خاطر درجات و کراماتی است که خداوند اراده کرده به آنها عطا کند."(20)
جلوگیری کردن از بهترین مرگ که مطابق خواست حتمی خداوند است، معنایی غیر از عدم رضایت به خواست خداوند ندارد، که چنین امری از آنها نه تنها بعید و غیر عقلانی است، بلکه مرگ این چنینی؛ یعنی شهادت در راه خدا بزرگ ترین آرزوی آنها بوده و هر لحظه برای رسیدن به چنین آرزویی دعا و لحظه شماری می کردند.

موفق باشید ...@};-

پاورقی______________________________________ ________________

  1. انعام 59.
  2. نحل 89.
  3. سید هاشم بحرانی،البرهان فى تفسیر القرآن،چاپ اول تهران 1416، ج‏1، ص: 32.
  4. تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب،چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،چاپ اول تهران 1368 ش، ج‏6، ص: 454.
  5. تفسیر الصراط المستقیم،انتشارات موسسه انصاریان، چاپ اول قم 1416ق، ج‏2 ،ص 203.
  6. برگرفته از پایگاه اسک دین، مبحث "آیا معصوم همه چیز را می داند؟"، کارشناس بحث استاد هادی.
  7. برگرفته از همین سایت، مبحث "علم ائمه علیهم السلام در دوران کودکی پیش از رسیدن به امامت"، کارشناس بحث استاد کریم.
  8. نحل، آیه 78.
  9. مریم، آیه 30 – 33.
  10. که تفصیل و تفسیر این آیات در جای خود بیان شده است، برای این منظور به تفاسیر معتبر، ذیل آیات مذکور مراجعه کنید.
  11. از طریق تحصیل علم حصولی و اکتسابی).(برگرفته از مقاله علم شهودی امام معصوم، علی پژوهنده، روزنامه کیهان، مهر 91، با تغییر و تصرف.
  12. گردآوري از کتاب: «عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، انتشارات امام على بن ابى طالب(عليه السلام‏)، قم، 1388 هـ.ش‏، ص 379.
  13. بنقل از پرسمان - دیماه سال 1390 شماره 108 - راویان عاشورا چه کسانی هستند؟، با کمی تصرف.
  14. کلینی، اصول کافی، ج 1، باب، ان الائمه اذا شا ؤوا ان یعلموا، علموا، ح 3.
  15. بنقل از مجله موعود - مهرماه سال 1391 شماره 131 - علم غیب ائمه علیهم السلام.
  16. البته آگاهی از غیب، همه جا نشانه ی کمال نیست، بلکه گاهی نقص است. مثلاً شبی که امام علی (ع) در جای پیامبر (ص) خوابید، اگر آن حضرت علم داشت که مورد خطر قرار نمی گیرد، کمالی برای آن حضرت محسوب نمی شد؛ زیرا در این صورت، همه حاضر بودند جای آن حضرت بخوابند، در این جا، کمال، علم نداشتن به غیب است (قرائتی، تفسیر نور، ج 4، ص 245).
  17. قرآن کریم، 185.
  18. همان، 169.
  19. همان، 34.
  20. همان، ص 61.
موضوع قفل شده است