جمع بندی نسبت دادن کفر و ایمان به موجودات بی اختیار

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نسبت دادن کفر و ایمان به موجودات بی اختیار


با سلام
در برخی روایات می بینیم که کفر و ایمان به موجوداتی بدون آگاهی و اختیار نسبت داده شده، مثلا دجله کافر و فرات مومن است. دلیل چنین نسبتی چیست؟
والسلام

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد تذکره

در پاسخ شما عرض می کنم که بحث از این مکان ها اصلا ربطی به اختیار و عدم اختیار ندارد ولی توجه بفرمایید :
گاهی( جغرافی )، گویای یک (تاریخ) است.
گاهی قطعه ای زمین،حامل یک ( فرهنگ )است.
گاهی نهر آبی، دیوار دیاری، ستون مسجدی، بقایای شهری، رد پای،نقش دیواری و .. دربردارنده یک دنیا خاطرات تاریخی تلخ و شیرین است، رواق تاریخ و آینیه حواث است.از آنها باید الهام گرفت و با تاکید بر آنها، تاریخ را به یاد آورد.
( فرات)، از اینگونه نهرهاست و آب فرات،در قاموس فرهنگ شیعه، بار معنوی و محتوای فرهنگی دارد و راز بزرگ و مقدسی است که امواجش،حماسه کربلا و آن تشنگی ها، ایثارها، حماسه ها، قهرمانی ها و ایمان ها را به یادها می آورد.
( دجله )و(فرات )،تاریخ مجسم و روان است.تاریخ امت اسلام،بر امواج این دو رودهمیشه جاری ثبت است.
آب( فرات )و خاک( کربلا )،هر دو یاد آور عاشوایند
و هر دو ، در الهام بخشی، موثر و کار ساز، و هر دو، مورد تشویق و ترغیب اهل بیت و ائمه، و هر دو، مقدس و مبارک و عزیز.
در حدیثی ،( رود فرات ) و( رود نیل )، رودهای مومن به حساب آمده است: ( نهران مومنان و نهران کافران، فالمومنان:الفرات و نیل مصر...) (1) و در حدیثی، فرات، نهری بهشتی به حساب آمده است:
( اربعه انهارمن الجنه:الفرات...)(2) غسل کردن از آب فرات، برای زیارت اباعبد الله الحسین علیه السلام یا غیر آن، بسیار فضیلت دارد.

پی نوشت ها:
1- وسائل الشیعه،ج ،17 ص 215.
2- همان،ج 17 ص 215.

[=Franklin Gothic Medium]

محی الدین;813132 نوشت:

با سلام
در برخی روایات می بینیم که کفر و ایمان به موجوداتی بدون آگاهی و اختیار نسبت داده شده، مثلا دجله کافر و فرات مومن است. دلیل چنین نسبتی چیست؟
والسلام

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
ظاهراً تمام عالم را عقل و جنود عقل و جهل و جنود جهل تشکیل داده‌اند
برخی از علما را دیده‌ام که در آیه‌ی ۱۸ سوره‌ی حج:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ ۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَن يُهِنِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ

تمرکز خود را به «كَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ» معطوف نموده و نتیجه بگیرند که اینجا صحبت از سجده‌ی تشریعی است و نه تکوینی و سپس بگویند که واو عطفی که پیش از آن آمده است خبر از تشریعی بودن سجده‌ی «مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ» بدهد که در این غیر این صورت چنان عطفی قبیح بوده و از حکیم انتظار قبیح نمی‌رود. اینکه برخی حیوانات شمرده شده‌اند که به صورت انسانی وارد بهشت می‌شوند مؤید این معناست ... اینکه هر دوابی در زمین مانند ما امت‌هایی هستند و اینکه ظاهراً هر امتی در قیامت محشور خواهند شد هم این مطلب را تأیید می‌کند ... اینکه هر کسی سنگی را دوست داشته باشد با آن سنگ محشور می‌شود می‌رساند که حشر حتی می‌تواند شامل موجودات ظاهراً بی‌جان هم باشد و البته اگر محبتی بین مؤمن و یک سنگ باشد مطابق قول خود بزرگواران که می‌فرمایند محبت دو طرفه است لاجرم سنگ هم محبتی به آن شخص دارد و قص علی هذا ...
البته برخی از اقوال ذکر شده و برخی از اقوال زیادی که قابل ذکرند و ذکر نشدند قابل تردیدهایی کلی یا جزئی هستند ولی حداقلش این است که اصل ماجرا که مورد سؤال شماست قابل اعتناست و به این راحتی پاسخ منفی نمی‌گیرد، و الله العالم ... شاید هم کامل در اشتباه باشم
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیه‌السلام

[="Tahoma"][="Navy"]

تذکره;813863 نوشت:
در پاسخ شما عرض می کنم که بحث از این مکان ها اصلا ربطی به اختیار و عدم اختیار ندارد ولی توجه بفرمایید :
گاهی( جغرافی )، گویای یک (تاریخ) است.
گاهی قطعه ای زمین،حامل یک ( فرهنگ )است.
گاهی نهر آبی، دیوار دیاری، ستون مسجدی، بقایای شهری، رد پای،نقش دیواری و .. دربردارنده یک دنیا خاطرات تاریخی تلخ و شیرین است، رواق تاریخ و آینیه حواث است.از آنها باید الهام گرفت و با تاکید بر آنها، تاریخ را به یاد آورد.
( فرات)، از اینگونه نهرهاست و آب فرات،در قاموس فرهنگ شیعه، بار معنوی و محتوای فرهنگی دارد و راز بزرگ و مقدسی است که امواجش،حماسه کربلا و آن تشنگی ها، ایثارها، حماسه ها، قهرمانی ها و ایمان ها را به یادها می آورد.
( دجله )و(فرات )،تاریخ مجسم و روان است.تاریخ امت اسلام،بر امواج این دو رودهمیشه جاری ثبت است.
آب( فرات )و خاک( کربلا )،هر دو یاد آور عاشوایند
و هر دو ، در الهام بخشی، موثر و کار ساز، و هر دو، مورد تشویق و ترغیب اهل بیت و ائمه، و هر دو، مقدس و مبارک و عزیز.
در حدیثی ،( رود فرات ) و( رود نیل )، رودهای مومن به حساب آمده است: ( نهران مومنان و نهران کافران، فالمومنان:الفرات و نیل مصر...) (1) و در حدیثی، فرات، نهری بهشتی به حساب آمده است:
( اربعه انهارمن الجنه:الفرات...)(2) غسل کردن از آب فرات، برای زیارت اباعبد الله الحسین علیه السلام یا غیر آن، بسیار فضیلت دارد.

سلام
اگر دلیلش این باشد تعابیر مناسبتری می توان بکار برد مثل تعبیر قرآنی مبارک : سبحان الذی اسری....بارکنا حوله .... یا خبیث که در مورد شجره هم آمده و امثال آن اما تعبیر ایمان تداعی گر نوعی آگاهی و اختیار است مگر اینکه حضرات از باطن برخی اشیا خبر داده باشند و بازهم نیازمند تفسیر مناسبی است
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

سین;813882 نوشت:
سم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
ظاهراً تمام عالم را عقل و جنود عقل و جهل و جنود جهل تشکیل داده‌اند
برخی از علما را دیده‌ام که در آیه‌ی ۱۸ سوره‌ی حج:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ ۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَن يُهِنِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ

تمرکز خود را به «كَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ» معطوف نموده و نتیجه بگیرند که اینجا صحبت از سجده‌ی تشریعی است و نه تکوینی و سپس بگویند که واو عطفی که پیش از آن آمده است خبر از تشریعی بودن سجده‌ی «مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ» بدهد که در این غیر این صورت چنان عطفی قبیح بوده و از حکیم انتظار قبیح نمی‌رود. اینکه برخی حیوانات شمرده شده‌اند که به صورت انسانی وارد بهشت می‌شوند مؤید این معناست ... اینکه هر دوابی در زمین مانند ما امت‌هایی هستند و اینکه ظاهراً هر امتی در قیامت محشور خواهند شد هم این مطلب را تأیید می‌کند ... اینکه هر کسی سنگی را دوست داشته باشد با آن سنگ محشور می‌شود می‌رساند که حشر حتی می‌تواند شامل موجودات ظاهراً بی‌جان هم باشد و البته اگر محبتی بین مؤمن و یک سنگ باشد مطابق قول خود بزرگواران که می‌فرمایند محبت دو طرفه است لاجرم سنگ هم محبتی به آن شخص دارد و قص علی هذا ...
البته برخی از اقوال ذکر شده و برخی از اقوال زیادی که قابل ذکرند و ذکر نشدند قابل تردیدهایی کلی یا جزئی هستند ولی حداقلش این است که اصل ماجرا که مورد سؤال شماست قابل اعتناست و به این راحتی پاسخ منفی نمی‌گیرد، و الله العالم ... شاید هم کامل در اشتباه باشم
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیه‌السلام


سلام
همانطور که فرمودید سایر موجودات نیز می توانند دارای آگاهی و اختیار البته به نحو خاص خود باشند و بر همین اساس کفر و ایمان به آنها قابل استناد می شود البته این کفر و ایمان نیز به حسب خود آنها لحاظ می شود و نه کفر و ایمان انسانها
و الله العالم
یا علیم[/]

در جواب اول شماعرض کردم که این اختیار ربطی به این مکان ها ندارد ولی شاید به عنوان استعاره یا تشبیه آورده شده باشد
و الان عرض می کنم شما اصل روایتی که منظورتان را هست بیاورید

تذکره;814076 نوشت:
ر جواب اول شماعرض کردم که این اختیار ربطی به این مکان ها ندارد ولی شاید به عنوان استعاره یا تشبیه آورده شده باشد
و الان عرض می کنم شما اصل روایتی که منظورتان را هست بیاورید

سلام و با تشکر
شما لطف کردید نظرتان را گفتید اما دلیل عقلی یا نقلی نیاوردید
اما حدیث
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
نهْرَانِ مُؤْمِنَانِ وَ نَهْرَانِ كَافِرَانِ- نَهْرَانِ كَافِرَانِ نَهَرُ بَلْخٍ وَ دِجْلَةُ
دو نهر مؤمن و دو نهر كافر مى‏ باشند. دو نهر كافر عبارتند از: نهر بلخ و نهر دجله.
وَ الْمُؤْمِنَانِ نِيلُ مِصْرَ وَ الْفُرَاتُ فَحَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِمَاءِ الْفُرَاتِ.
دو نهر مؤمن عبارتند از: رود نيل و رود فرات.پس فرزندانتان را، با آب فرات تحنيك نمائيد.


یا علیم

محی الدین;813904 نوشت:
سایر موجودات نیز می توانند دارای آگاهی و اختیار البته به نحو خاص خود باشند و بر همین اساس کفر و ایمان به آنها قابل استناد می شود

http://www.askdin.com/showthread.php?t=17510

سلام و آرزوی قبولی نماز و روزه ها :
مکان ها در حیطه اختیاری که ما برای انسان ترسیم می کنیم قرار ندارند ولی در برخی مکان ها به خاطر برخی اتفاقات خاصی که در تاریخ توسط انسان ها به وجود آمده است نسبت مومن یا کفر به آن داده شده است :
مثلا :
فرات، نهر مقدس و بافضيلتى است كه طبق‏ روايات، دو ناودان از بهشت بر آن مى‏ريزد و نهرى پربركت است و كودكى كه كامش را با آب فرات بردارند، دوستدار اهل بيت‏ علیهم السلام مى‏شود.(1)
در حديث است كه فرات، مهريه‏ زهراست.(2)مستحب است براى زيارت امام حسين علیه السلام از آب فرات غسل زيارت كنند كه‏ موجب آمرزش گناهان است.[(3)نوشيدن از آب فرات نيز مطلوب است.
پی نوشت ها:
1.سفينة البحار، ج 2، ص 352، المزار، شيخ مفيد، ص 18.
2.همان، ص 563.
3.همان، ج 1، ص 565.

با سلام

تذکره;814490 نوشت:
مکان ها در حیطه اختیاری که ما برای انسان ترسیم می کنیم قرار ندارند ولی در برخی مکان ها به خاطر برخی اتفاقات خاصی که در تاریخ توسط انسان ها به وجود آمده است نسبت مومن یا کفر به آن داده شده است

نسب کفر یا ایمان به مکانی که اتفاق خاصی در آن افتاده است بر چه مبنای منطقی است؟
اگر یک امر اعتباری باشد ، چگونه آثار واقعی مثل « دوستدار اهل بیت علیهم السلام شدن» در مثال شما ، بر آن مترتب می شود؟ این آثار از « حقیقت » بر میخیزند نه از اعتبارات.

اگر در جایی ، انسانی گناهی انجام بدهد ، مکان آنجا چه تقصیری دارد؟

طوفان خورشیدی;814599 نوشت:
از

برادر گرامی من نمی گویم که آن مکان گناه کرده است و اصلا بحث در تقصیر یا عدم تقصیر آن مکان نیست بلکه فقط این ویژگی به آنجا اختصاص داده شده است
نسبت به ماه صفر که متاسفانه برخی به نحوست آن قائل هستند در حالی که ماه صفر نحس نیست ولی چون شهادت بزرگانی چون امام رضا (علیه السلام)و امام حسن(غلیه السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) در آن ماه است فکر می کنند که این نحس است و این عیب است ، در حالی که هیچوقت مکان و زمان بد و خوب و یا نحس و سعد نیست فقط این یک نسبتی است که به خاطر آن موضوع داده می شود

[="Tahoma"][="Navy"]

تذکره;814490 نوشت:
سلام و آرزوی قبولی نماز و روزه ها :
مکان ها در حیطه اختیاری که ما برای انسان ترسیم می کنیم قرار ندارند ولی در برخی مکان ها به خاطر برخی اتفاقات خاصی که در تاریخ توسط انسان ها به وجود آمده است نسبت مومن یا کفر به آن داده شده است :
مثلا :
فرات، نهر مقدس و بافضيلتى است كه طبق‏ روايات، دو ناودان از بهشت بر آن مى‏ريزد و نهرى پربركت است و كودكى كه كامش را با آب فرات بردارند، دوستدار اهل بيت‏ علیهم السلام مى‏شود.(1)
در حديث است كه فرات، مهريه‏ زهراست.(2)مستحب است براى زيارت امام حسين علیه السلام از آب فرات غسل زيارت كنند كه‏ موجب آمرزش گناهان است.[(3)نوشيدن از آب فرات نيز مطلوب است.
پی نوشت ها:
1.سفينة البحار، ج 2، ص 352، المزار، شيخ مفيد، ص 18.
2.همان، ص 563.
3.همان، ج 1، ص 565.

سلام
برکت تقدس و امثال آن به نحوی که شما فرمودید برای مکانها و زمانها قابل تصور است مانند خانه خدا وووو اما مساله ایمان فرق دارد مگر می شود گفت یک نهر مقدس مومن هم هست . ایمان ملازم اختیار و آگاهی است.
یا علیم[/]

سلام

یکسری نقل قول های اینچنینی هم بنده شنیدم که مثلا فلان عالم بزرگوار ( ترجیح میدم اسمشون رو نیارم ) با جمعی از شاگردانش در بیابانی قدم میزدن . این عالم بزرگوار خم میشدن و برخی از گیاهان رو میچیدن و لعنت میفرستادن و برخی رو نه ..... شاگردانش پرسیدن که علت چیه ؟ ایشون گفته بودن که گیاهانی رو که میچینم ذکر خدارو نمیگن و ملعون هستن و اونهایی که ذکر خدارو میگن کاری ندارم!

این عالم بزرگوار کم کسی نبودن و خیلی ها میشناسنشون . همیشه این سوال در ذهن من هم بود .ممنون میشم توضیح بفرمایید .....

جهت تکمیل پاسخ ناچار این مثال را عرض می کنم :
جری المیزاب یعنی ناوردان جاری شد
یعنی گاهي مي‌‌گوييم: (الماء جار فی المیزاب یعنی آب از ناودان جاری شد), وگاهي مي‌‌گوييم: (الميزاب جار یعنی ناودان جاری شد) , استناد اولي حقيقي است, زيرا اتصافش حقيقي است و در واقع هم آب جاری شد, اما استناد دومي عرضي است نه ذاتي, چون (الميزاب جاریعنی ناودان جاری است) مجاز است, در حالی که واقعا آب جاري است, اما به اعتبار اين كه از قبيل حال و محل هستند, فلذا جريان را به ميزاب هم نسبت مي‌دهيم.پس درمورد سوال شما هم استناد مومن به آن مکان ها مجازی است.

سلام علیکم

میشود بیشتر توضیح بدهید
بالاخره
یکسری مطالب و احادیث هست که در کتب هم نوشته شده

مثله این:

مطابق حديث امام رضا عليه السلام عقيق اولين كوهي بود كه به توحيد خداوند و نبوت پيامبر اسلام و وصايت علي عليه السلام اقرار كرده است.(وسائل الشيعه, ج 3 , ابواب احكام الملابس, باب 51 , حديث8 ).
یا
در آغاز آفرینش یکسری زمین ها مقدس شدند از باب اینکه زودتر از بقیه زمین ها ولایت حضرت علی را پذیرفته اند.(زمین مکه مدینه نجف قم) (این مقدس بودن سوای این هست که مزار اهل بیت در آنهاست)

خب اینگونه احادیث نشان میدهد کائنات شعور دارند.

اگر منظور این هست که همه موجودات تسبیح میگویند اما برخی بیشتر که باعث میشود بگوییم مومن هست آن موجود یا شی.

پس این کلمه کافر چیست درین میان؟یعنی بعضی شان کفرمیگویند؟

اگر میشود شفاف سازی بهتری بکنید

تشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

تذکره;815041 نوشت:
جهت تکمیل پاسخ ناچار این مثال را عرض می کنم :
جری المیزاب یعنی ناوردان جاری شد
یعنی گاهي مي‌‌گوييم: (الماء جار فی المیزاب یعنی آب از ناودان جاری شد), وگاهي مي‌‌گوييم: (الميزاب جار یعنی ناودان جاری شد) , استناد اولي حقيقي است, زيرا اتصافش حقيقي است و در واقع هم آب جاری شد, اما استناد دومي عرضي است نه ذاتي, چون (الميزاب جاریعنی ناودان جاری است) مجاز است, در حالی که واقعا آب جاري است, اما به اعتبار اين كه از قبيل حال و محل هستند, فلذا جريان را به ميزاب هم نسبت مي‌دهيم.پس درمورد سوال شما هم استناد مومن به آن مکان ها مجازی است.

استاد گرامی ضمن تشکر از مثالهایی که می زنید
لطفا اگر برهان عقلی و نفلی دارید بفرمایید
متشکر[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

ختن;814833 نوشت:
سلام

یکسری نقل قول های اینچنینی هم بنده شنیدم که مثلا فلان عالم بزرگوار ( ترجیح میدم اسمشون رو نیارم ) با جمعی از شاگردانش در بیابانی قدم میزدن . این عالم بزرگوار خم میشدن و برخی از گیاهان رو میچیدن و لعنت میفرستادن و برخی رو نه ..... شاگردانش پرسیدن که علت چیه ؟ ایشون گفته بودن که گیاهانی رو که میچینم ذکر خدارو نمیگن و ملعون هستن و اونهایی که ذکر خدارو میگن کاری ندارم!

این عالم بزرگوار کم کسی نبودن و خیلی ها میشناسنشون . همیشه این سوال در ذهن من هم بود .ممنون میشم توضیح بفرمایید .....


سلام
همانطور که در پست های قبل گفتیم موجودات به ظاهر بی جان هم از نوعی آگاهی برخوردارند و بر همین اساس کفر و ایمان به آنها قابل انتساب است پس این نسبتها حقیقی است
آیات قرآن بر آگاهی کل موجودات دلالت دارد ( ان من شی الا یسبح بحمده) و این برای برخورداری از صفت ایمان و کفر ( البته به حسب خودشان) کافی است
برخی اهل معرفت هم قائل اند تمام موجودات دارای نفس اند . این هم تاییدی دیگر بر مساله است
یا علیم[/]

لبخندِ نگاه;815043 نوشت:
سلام علیکم

میشود بیشتر توضیح بدهید
بالاخره
یکسری مطالب و احادیث هست که در کتب هم نوشته شده

مثله این:

مطابق حديث امام رضا عليه السلام عقيق اولين كوهي بود كه به توحيد خداوند و نبوت پيامبر اسلام و وصايت علي عليه السلام اقرار كرده است.(وسائل الشيعه, ج 3 , ابواب احكام الملابس, باب 51 , حديث8 ).
یا
در آغاز آفرینش یکسری زمین ها مقدس شدند از باب اینکه زودتر از بقیه زمین ها ولایت حضرت علی را پذیرفته اند.(زمین مکه مدینه نجف قم) (این مقدس بودن سوای این هست که مزار اهل بیت در آنهاست)

خب اینگونه احادیث نشان میدهد کائنات شعور دارند.

اگر منظور این هست که همه موجودات تسبیح میگویند اما برخی بیشتر که باعث میشود بگوییم مومن هست آن موجود یا شی.

پس این کلمه کافر چیست درین میان؟یعنی بعضی شان کفرمیگویند؟

اگر میشود شفاف سازی بهتری بکنید

تشکر


با سلام
بنده فکر می کنم همانطور که در پست های قبل عرض شد برخی مکانها یا موجودات به حسب آگاهی خاص خود برخوردار از ایمان یا محروم از آن هستند لذا نسبت کفر و ایمان به آنها حقیقی است
یا علیم

[="Franklin Gothic Medium"]

محی الدین;815063 نوشت:

سلام
همانطور که در پست های قبل گفتیم موجودات به ظاهر بی جان هم از نوعی آگاهی برخوردارند و بر همین اساس کفر و ایمان به آنها قابل انتساب است پس این نسبتها حقیقی است
آیات قرآن بر آگاهی کل موجودات دلالت دارد ( ان من شی الا یسبح بحمده) و این برای برخورداری از صفت ایمان و کفر ( البته به حسب خودشان) کافی است
برخی اهل معرفت هم قائل اند تمام موجودات دارای نفس اند . این هم تاییدی دیگر بر مساله است
یا علیم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب محی‌الدین
شاید یک مشکل هنوز در این بین وجود داشته باشد ... و آن اینکه همه چیز ذکر خدا را می‌گویند و با این وجود برخی اشیاء کافر هم هستند ... قاعدتاً این کفر در مرتبه‌ی انکار ولایت اهل بیت علیهم‌السلام باشد و نه انکار خدا، از روایات مرتبط با عالم ذر هم اگر درست خاطرم باشد همین مطلب برداشت می‌شود که گروهی از اشیاء در اقرار به ولایت اهل بیت علیهم‌السلام از دیگران سبقت جستند یا اینکه ایمان به خدا دارند ولی ایمان به خدا از ایشان پذیرفته نمی‌شود تا ایمان به رسول خدا هم بیاورند و از این دست معانی ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیه‌السلام

محی الدین;813132 نوشت:
با سلام
در برخی روایات می بینیم که کفر و ایمان به موجوداتی بدون آگاهی و اختیار نسبت داده شده، مثلا دجله کافر و فرات مومن است. دلیل چنین نسبتی چیست؟
والسلام

با سلام و ادب و با کسب اجازه از کارشناس بحثآ شروع کننده تایپیک و کاربران محترم@};-

طبق بیان قرآن و جهان بینی الهی نه تنها انسان بلکه تمام حیوانات و کائنات و ذرات به نوعی دارای شعورند و به ستایش و تسبیح و سجود برای خدای متعال مشغولند. و این ستایش و تسبیح نمی تواند منفک از ایمان باشد. چنانکه خداوند متعال در آیه 18 سوره حج می فرمایند: [=book antiqua]«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ؛ آیا ندیده ای که هر کس در آسمانها و هر کس که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم خدا را سجده می کنند؟» همچنین در آیه 44 سوره إسرا آمده است: [=book antiqua]«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شیَ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بحَِمْدِهِ وَ لَکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کاَنَ حَلِیمًا غَفُورًا؛ هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست تسبیحش می کنند و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی می ستاید، ولی شما ذکر تسبیح شان را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است.» بنابراین تسبیح و ستایش کائنات و ذرات هستی و حیوانات و جمادات نشان ایمان آنها به یکتا وجود حقه حقیقی عالم هستی است. البته سطح و درجه ایمان موجودات و مخلوقات عالم هستی بسته به سعه ی وجودی هر یک، متفاوت است.

علاوه بر گواهی عقل و نقل، از لحاظ علمی هم ثابت شده که هر ذره‌ای در عالم هستی دارای درک و فهم و شعور بوده و هوشمندانه و با زبان ویژه خود خدای متعال را تعظیم و تسبیح می‌کند و همچنین آن ها در ازای تک تک اتفاقاتی که در عالم اتفاق می‌افتد از خودشان واکنش نشان می‌دهند. تحقیقات دانشمندان و پژوهشگران نیز ثابت کرده است که در میان موجودات عالم حتی گیاهان نیز دارای اعصاب بوده و حتی فریاد هم می کشند به نحوی که محققان لابراتوار علائم کشاورزی «مسکو»، فریاد و گریه های ریشه گیاهی را که در آب گرم قرار گرفته بود ضبط کرده اند. آن ها دریافته اند که دلفین ها، جیرجیرک ها، پرندگان، زنبورها و حتی ویروس ها نیز صداهایی از خود صادر می کنند.

در کتاب «خرائج و جرائح» قطب راوندی روایتی طولانی از امام حسین علیه السلام در ارتباط با معنای صدای حیوانات آورده شده است. این روایت بیان می دارد که در سنین کودکی از امام حسین علیه السلام در ارتباط با آوای حیوانات و اینکه آن ها هنگامی که صدا می کنند چه می گویند سؤال شد و آن حضرت(ع) جواب فرمودند که بدلیل طولانی بودن روایت صرفاً به چند نمونه اشاره می کنیم: هر گاه کبک صدا کند، می گوید: حق نزدیک است، نزدیک؛ هر گاه اردک صدا کند، می گوید: آمرزش تو، ای خدا! آمرزش تو؛ هر گاه شتر مرغ صدا کند، می گوید: هیچ معبودی جز خدا نیست؛ هر گاه قمری صدا کند، می گوید: ای دانای نهان ها و رازها، ای خدا؛ هر گاه کلاغ صدا کند، می گوید: ای روزی رسان! روزی حلال برسان و ... . سپس آن حضرت فرمودند: خدای متعال هیچ پدیده ای را نیافریده، مگر آنکه تسبیحی دارد که با آن، پروردگار خود را می ستاید، آنگاه در ادامه آیه 44 سوره اسراء را تلاوت فرمودند.(1)

اما در باره روایتی که اشاره کردید، بله همین طور است، [=book antiqua]"عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام قال: نهران مومنان و نهران کافران، نهر بلخ و دجلة و المؤمنان نیل مصر و الفرات فحکنوا اولادکم بماالفرات؛ ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: دو نهر مؤمن و دو نهر کافر است کافرها دجله و نهر بلخ و مومن ها رود نیل مصر و فرات است، پس اولادتانرا با آب (فرات) کام بردارید."[=book antiqua] (2) این حدیث به ظاهر دجله و نهر بلخ را مذمت نموده است، اما توضیحی در (النهایة) ابن اثیر جزری هست، تقریبا مشکل را حل می کند ، او می گوید: اینکه نهرها را به عنوان مومنان و کافران ذکر کرده است؛ شاید بدین جهت باشد که آب نیل و فرات بدون زحمت و بی خرج به دست مردم می رسد و در سطح زمین جاری شده و سیراب می کند، مانند مؤمنین که نفعشان بی زحمت به همه می رسد، بر خلاف آندوی دیگر که با مخارج زیاد در دسترس مردم قرار می گیرد.(3)

در نتیجه چنانکه گفتیم با توجه به منابع دینی و جهان بینی اسلامی تسبیح و ستایش همه کائنات که نشانه ایمان آنها به ذات هستی بخش بوده و برگرفته از شعور و آگاهی فطری همه آنهاست ثابت می شود و اینکه در روایات دینی، به کفر برخی مانند نهرهای دجله و بلخ اشاره شده می تواند کنایه از حقیقتی دیگر باشد که بیانش گذشت.

موفق باشید ...@};-

پاورقی_____________________________________________________
1. بحارالانوار، ج61، باب عموم أحوال الحیوان و أصنافها، حدیث 8
2. کامل الزیارات: ص 49 بحارالانوار: ج 60 ص 42/2.
3. برگرفته از کتاب سرچشمه حیات، محمد امینی گلستانی، بخش 8، آبهای ممدوح و مذموم.

طوفان خورشیدی;814599 نوشت:
نسب کفر یا ایمان به مکانی که اتفاق خاصی در آن افتاده است بر چه مبنای منطقی است؟
اگر یک امر اعتباری باشد ، چگونه آثار واقعی مثل « دوستدار اهل بیت علیهم السلام شدن» در مثال شما ، بر آن مترتب می شود؟ این آثار از « حقیقت » بر میخیزند نه از اعتبارات.

اگر در جایی ، انسانی گناهی انجام بدهد ، مکان آنجا چه تقصیری دارد؟


سلام و تشکر@};-

توضیح انتساب ایمان و کفر به برخی مکانها گذشت و گفتیم که این انتسابها از باب کنایه است نه اینکه حقیقتی ذاتی موجب آن شده باشد. اما اینکه برخی مکانها تقدس و تبرک پیدا می کنند می تواند به دوجهت باشد یا دلیلی ذاتی دارد، چنانکه خداوند به علم بی انتهایش در باره انسانها می داند که کدامیک با اختیار و اگاهی، علیرغم محدودیتها و موانع بسیار، راه بندگی و عبودیت و ستایش او را در پیش می گیرد فلذا شایسته مقام انبیاء و اوصیاء و خلصاء و صدیقین می شوند. بر همین اساس، در باره سایر کائنات هم حکایت چنین است، اینکه گفتیم همه کائنات و ذرات هستی بقدر سعه وجودی شان دارای شعور و آگاهی هستند و به همان نسبت با توجه به ایمان فطری که به خالق هستی بخش دارند به حمد و ستایش او مشغولند. فلذا سطح شعور و آگاهی و ایمان فطری آنها و تلاششان برای حمد و ستایش باریتعالی متفاوت است، این همه را خداوند می داند و بر این اساس برای هر مکانی و هر شیئی شأن و مکانتی قائل است. یکجا می شود مسجدالحرام، مسجدالاقصی، کوه طور، غار حرا، وادی السلام و غیرو و یا سنگی حجرالاسود می شود و یا زمینی محل دفن و مزار انبیاء و اوصیاء الهی می شود و جایی می شود اماکن و مراکز تجمع و تصمیم گیری و اقدامات گناه آلود شیاطین جنی و انسی و یا می شود محل دفن و مزار اشقی الاشقیاء... که این مسأله از طرفی عارضی بوده، به نوع بهره برداری انسانها از اماکن مربوط می شود اینکه گناه آلود استفاده کنند یا الهی و پاک. اما نمی توان از جهت ذاتی اشیاء که اشارت شد غفلت ورزید زیرا چنانکه فرموده: [=book antiqua]"ولا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین" پس معلوم می شود این تقدس و شأنیت یافتن برخی مکانها و اشیاء هستی و یا تنزل و پستی برخی دیگر، بدون دلیل و بی ربط و ضبط نیست. و همه اینها در علم بی انتهای الهی و در کتاب مبین، معلوم و محفوظ است.

موفق باشید ...@};-

برای توجه بیشتر شما عرض میکنم که مثالی را که عرض کردم عقلی بوده است ولی باز مثال دیگربا توجه به تقاضای شما از عقلی عرض می کنم :
مجاز مرکب، مقابل مجاز مفرد ، مجازی است که از راه اسناد دادن فعل به غیر مسندالیه حقیقی، در جمله به کار گرفته می‌شود (اسناد الشی الی غیر ما هو له)، مانند جمله:«انبت الربیع البقل؛ بهار، سبزیجات را رویاند»، که در حقیقت رویش گیاهان به خداوند اسناد دارد و اسناد آن به فصل بهار ، «اسناد الی غیر ما هو له» است که به آن «اسناد عقلی» نیز می‌گویند. (1)
پی نوشت :
۱.التمهید فی تخریج الفروع علی الاصول، اسنوی، عبد الرحیم بن حسن، ص۱۹۸-۹۹ ؛المحصول فی علم اصول الفقه، فخر رازی، محمد بن عمر، ج۱، ص۳۲۱ ؛ اصول الفقه، زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، ج۲، ص۶۴-۶۳.

تذکره;817259 نوشت:
جمع بندی :
پرسش :

در برخی روایات می بینیم که کفر و ایمان به موجوداتی بدون آگاهی و اختیار نسبت داده شده، مثلا دجله کافر و فرات مومن است. دلیل چنین نسبتی چیست؟
پاسخ :
در پاسخ شما عرض می کنم که بحث از این مکان ها اصلا ربطی به اختیار و عدم اختیار ندارد
ولی گاهی( جغرافی )، گویای یک (تاریخ) است. گاهی قطعه ای زمین،حامل یک ( فرهنگ )است.
گاهی نهر آبی، دیوار دیاری، ستون مسجدی، بقایای شهری، رد پای،نقش دیواری و .. دربردارنده یک دنیا خاطرات تاریخی تلخ و شیرین است، رواق تاریخ و آینیه حواث است.از آنها باید الهام گرفت و با تاکید بر آنها، تاریخ را به یاد آورد.
یا ( فرات)، از اینگونه نهرهاست و آب فرات،در قاموس فرهنگ شیعه، بار معنوی و محتوای فرهنگی دارد و راز بزرگ و مقدسی است که امواجش،حماسه کربلا و آن تشنگی ها، ایثارها، حماسه ها، قهرمانی ها و ایمان ها را به یادها می آورد.
( دجله )و(فرات )،تاریخ مجسم و روان است.تاریخ امت اسلام،بر امواج این دو رودهمیشه جاری ثبت است.
آب( فرات )و خاک( کربلا )،هر دو یاد آور عاشوایند
و هر دو ، در الهام بخشی، موثر و کار ساز، و هر دو، مورد تشویق و ترغیب اهل بیت و ائمه، و هر دو، مقدس و مبارک و عزیز.

در حدیثی ،( رود فرات ) و( رود نیل )، رودهای مومن به حساب آمده است: ( نهران مومنان و نهران کافران، فالمومنان:الفرات و نیل مصر...) (1) و در حدیثی، فرات، نهری بهشتی به حساب آمده است:
( اربعه انهارمن الجنه:الفرات...)(2) غسل کردن از آب فرات، برای زیارت اباعبد الله الحسین علیه السلام یا غیر آن، بسیار فضیلت دارد.
مکان ها در حیطه اختیاری که ما برای انسان ترسیم می کنیم قرار ندارند ولی در برخی مکان ها به خاطر برخی اتفاقات خاصی که در تاریخ توسط انسان ها به وجود آمده است نسبت مومن یا کفر به آن داده شده است :
مثلا : فرات، نهر مقدس و بافضيلتى است كه طبق‏ روايات، دو ناودان از بهشت بر آن مى‏ريزد و نهرى پربركت است و كودكى كه كامش را با آب فرات بردارند، دوستدار اهل بيت‏ علیهم السلام مى‏ شود.(3)
در حديث است كه فرات، مهريه‏ زهراست.(5)مستحب است براى زيارت امام حسين علیه السلام از آب فرات غسل زيارت كنند كه‏ موجب آمرزش گناهان است.[(6)نوشيدن از آب فرات نيز مطلوب است.
جهت تکمیل پاسخ ناچارا به این دو مثال توجه کنید:
جری المیزاب یعنی ناودان جاری شد
یعنی گاهي مي‌‌گوييم: (الماء جار فی المیزاب یعنی آب از ناودان جاری شد), وگاهي مي‌‌گوييم: (الميزاب جار یعنی ناودان جاری شد) , استناد اولي حقيقي است, زيرا اتصافش حقيقي است و در واقع هم آب جاری شد, اما استناد دومي عرضي است نه ذاتي, چون (الميزاب جاریعنی ناودان جاری است) مجاز است, در حالی که واقعا آب جاري است, اما به اعتبار اين كه از قبيل حال و محل هستند, فلذا جريان را به ميزاب هم نسبت مي‌دهيم.پس درمورد سوال شما هم استناد مومن به آن مکان ها مجازی است.
برای توجه بیشتر شما عرض میکنم که مثالی را که عرض کردم عقلی بوده است ولی باز مثال دیگربا توجه به تقاضای شما از عقلی عرض می کنم :
مجاز مرکب، مقابل مجاز مفرد ، مجازی است که از راه اسناد دادن فعل به غیر مسندالیه حقیقی، در جمله به کار گرفته می‌شود (اسناد الشی الی غیر ما هو له)، مانند جمله:«انبت الربیع البقل؛ بهار، سبزیجات را رویاند»، که در حقیقت رویش گیاهان به خداوند اسناد دارد و اسناد آن به فصل بهار ، «اسناد الی غیر ما هو له» است که به آن «اسناد عقلی» نیز می‌گویند. (1)
پی نوشت ها:
1- وسائل الشیعه،ج ،17 ص 215.
2- همان،ج 17 ص 215.
3.سفينة البحار، ج 2، ص 352، المزار، شيخ مفيد، ص 18.
4.همان، ص 563.
5.همان، ج 1، ص 565.
6. التمهید فی تخریج الفروع علی الاصول، اسنوی، عبد الرحیم بن حسن، ص۱۹۸-۹۹ ؛المحصول فی علم اصول الفقه، فخر رازی، محمد بن عمر، ج۱، ص۳۲۱ ؛ اصول الفقه، زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، ج۲، ص۶۴-۶۳.

سلام علیکم
متأسفانه اصلاً قانع نشدم.
پاسخی که فرمودید بیشتر بار ادبی داشت تا بار فلسفی.
ما دنبال حقیقت هستیم. نه توصیفات شعرگونه.
قطع یقین می دانم که کلام امام معصوم (ع) ، از یک پشتوانه حقیقی و خارجی برخوردار است، نه اینکه شأن آن را تا حد یک بیان ادبی تنزل دهیم.
گرچه ما فعلا آن حقیقت را درک نمیکنیم.
قبلا عرض کردم که از دید حیث حکمت متعالیه، همه موجودات دارای علم هستند و علم، اختصاصی به انسان و موجود ناطق ندارد. (البته انتظار نداریم که همه موجودات، یکسان از علم برخوردار باشند و یک نحو داشته باشد).
پس وقتی همه موجودات، و همه اشیاء ، دارای حقیقتی هستند که آن حقیقت وجودی می تواند ظرف علم قرار بگیرد و صورت علم را در خود داشته باشد ، پس این حقیقت وجودی ممکن است بتواند صورت نوعی اختیار را هم بپذیرد. البته منظور این نیست که مثلا فلان نهر ، با اختیار خود جاری شده است یا مسیر عبور خود را انتخاب کرده است یا.... .

از زاویه دیگری به بحث نگاه کنیم:
می دانیم برخی از معجزات پیامبران ، سخن گفتن با حیوانات و حتی اشجار و احیاناً سنگها بوده است. مگر به دستور امام موسای کاظم علیهما السلام ، نقش شیر روی پرده، آن ساحر را نبلعید؟
همین امر ، لا اقل برای ما که معتقد به این معجزات هستیم، نشان میدهد که همه آشیاء دارای یک حقیقت وجودی هستند که لااقل ، امام را می شناسند و از دستور او تبعیت میکنند...
چه بسا، برخی اشیاء ، با این حقیقت وجودی شان که چنین صفاتی و امکاناتی را داراست، در برهه ای از زمان، مثلا روز آفرینش، یا روز الست (اگر دایره آنرا بیشتر از ذریه آدم بگیریم- فعلا بحثی در این مورد ندارم)، یا یوم الغدیر (روز ارایه ولایت امیرالمومنین توسط خداوند بر همه ذرات عالم، نه روز غدیر خم که پیامبر این ولایت را بر مسلمین انسان، ارایه نمود) کاری کرده باشد که بر طبق آن ، برخی مشمول صفت مومن و برخی مشمول صفت کافر شده باشد.
و حتی ممکن است اتفاقاتی که در تاریخ بشر افتاده است و این اشیاء ، به قول شما ، گویای آن اتفاقات و حوادث هستند ، ریشه اش همان مطلب باشد. یعنی به سبب کفر یا ایمان فلان شیء ، بعدها در تاریخ بشر ، این اتفاق خوب یا بد، مرتبط با آن شی روی داده است.

باید حقیقت را موشکافی کنیم، نه اینکه کلام معصوم را شعر گونه و به صورت ادبی تاویل کنیم.

سلام

مشکور;815176 نوشت:
توضیح انتساب ایمان و کفر به برخی مکانها گذشت و گفتیم که این انتسابها از باب کنایه است نه اینکه حقیقتی ذاتی موجب آن شده باشد.

جمله فوق با فراز زیر از سخنانتان ، منافات دارد:
مشکور;815176 نوشت:
خداوند به علم بی انتهایش در باره انسانها می داند که کدامیک با اختیار و اگاهی، علیرغم محدودیتها و موانع بسیار، راه بندگی و عبودیت و ستایش او را در پیش می گیرد فلذا شایسته مقام انبیاء و اوصیاء و خلصاء و صدیقین می شوند. بر همین اساس، در باره سایر کائنات هم حکایت چنین است، اینکه گفتیم همه کائنات و ذرات هستی بقدر سعه وجودی شان دارای شعور و آگاهی هستند و به همان نسبت با توجه به ایمان فطری که به خالق هستی بخش دارند به حمد و ستایش او مشغولند. فلذا سطح شعور و آگاهی و ایمان فطری آنها و تلاششان برای حمد و ستایش باریتعالی متفاوت است، این همه را خداوند می داند و بر این اساس برای هر مکانی و هر شیئی شأن و مکانتی قائل است. یکجا می شود مسجدالحرام، مسجدالاقصی، کوه طور، غار حرا، وادی السلام و غیرو و یا سنگی حجرالاسود می شود و یا زمینی محل دفن و مزار انبیاء و اوصیاء الهی می شود و جایی می شود اماکن و مراکز تجمع و تصمیم گیری و اقدامات گناه آلود شیاطین جنی و انسی و یا می شود محل دفن و مزار اشقی الاشقیاء...

در قسمت دوم ، یک اساس ذاتی را برای اشیاء و شأنیت و تقدس آنها قائل شده اید. اما در قسمت اول ، وجود یک اساس ذاتی (حقیقت ذاتی) را نفی فرموده اید.

طوفان خورشیدی;817269 نوشت:
سلام
نقل قول نوشته اصلی توسط مشکور نمایش پست ها
توضیح انتساب ایمان و کفر به برخی مکانها گذشت و گفتیم که این انتسابها از باب کنایه است نه اینکه حقیقتی ذاتی موجب آن شده باشد.
جمله فوق با فراز زیر از سخنانتان ، منافات دارد:
نقل قول نوشته اصلی توسط مشکور نمایش پست ها
خداوند به علم بی انتهایش در باره انسانها می داند که کدامیک با اختیار و اگاهی، علیرغم محدودیتها و موانع بسیار، راه بندگی و عبودیت و ستایش او را در پیش می گیرد فلذا شایسته مقام انبیاء و اوصیاء و خلصاء و صدیقین می شوند. بر همین اساس، در باره سایر کائنات هم حکایت چنین است، اینکه گفتیم همه کائنات و ذرات هستی بقدر سعه وجودی شان دارای شعور و آگاهی هستند و به همان نسبت با توجه به ایمان فطری که به خالق هستی بخش دارند به حمد و ستایش او مشغولند. فلذا سطح شعور و آگاهی و ایمان فطری آنها و تلاششان برای حمد و ستایش باریتعالی متفاوت است، این همه را خداوند می داند و بر این اساس برای هر مکانی و هر شیئی شأن و مکانتی قائل است. یکجا می شود مسجدالحرام، مسجدالاقصی، کوه طور، غار حرا، وادی السلام و غیرو و یا سنگی حجرالاسود می شود و یا زمینی محل دفن و مزار انبیاء و اوصیاء الهی می شود و جایی می شود اماکن و مراکز تجمع و تصمیم گیری و اقدامات گناه آلود شیاطین جنی و انسی و یا می شود محل دفن و مزار اشقی الاشقیاء...
در قسمت دوم ، یک اساس ذاتی را برای اشیاء و شأنیت و تقدس آنها قائل شده اید. اما در قسمت اول ، وجود یک اساس ذاتی (حقیقت ذاتی) را نفی فرموده اید.

سلام و تشکر@};-

اینکه در فراز اول گفتیم نسبت ایمان و کفر به اشیاء و مکانها ذاتی نیست بلکه از باب کنایه است بدین معناست که این شأنیت را خداوند به ایشان اعطا ننموده بعبارتی ذاتاً و من الابتداء این ویژگی و خصوصیت را دارا نبوده اند که بگوییم خداوند کوه و رودخانه ای را بالذات مؤمن قرار داد و کوه و رودخانه ای را بالذات کافر بلکه این خصوصیات بدلیل شرایط و اقتضائاتی که در ادامه خواهد آمد بر آن مکانها عارض می شود فلذا از باب کنایه است، چنانکه در فراز دوم گفتیم: بدلیل تفاوت رویکرد کوهها و دریاها و آسمانها در مراتب حمد و سپاس و شکرگزاری و بدلیل بکارگیری ایمان فطری و تبعیت از حضرت مولا جل و علا شأن و مکانت هر یک، نزد خدای سبحان مقدس و متفاوت از دیگران است. یکی می شود سنگ حجرالاسود، یکی غار طور و حرا، خانه ای کعبه و مکانی مسجدالحرام و کربلای معلی و زیارتگاههای انبیاء و اوصیاء الهی که محل طوف ملائک هستند.

موفق باشید ...@};-

تذکره;817259 نوشت:
جمع بندی :

سلام علیکم.
از باز شدن مجدد تاپیک متشکرم.
دستتان درد نکند.
در صورت امکان خواهشمندم پست قبلی بنده که در خصوص نقل قول فوق بود ، ملاحظه شود:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55445&p=817266&viewfull=1#post817266

مشکور;817288 نوشت:
اینکه در فراز اول گفتیم نسبت ایمان و کفر به اشیاء و مکانها ذاتی نیست بلکه از باب کنایه است بدین معناست که این شأنیت را خداوند به ایشان اعطا ننموده بعبارتی ذاتاً و من الابتداء این ویژگی و خصوصیت را دارا نبوده اند که بگوییم خداوند کوه و رودخانه ای را بالذات مؤمن قرار داد و کوه و رودخانه ای را بالذات کافر بلکه این خصوصیات بدلیل شرایط و اقتضائاتی که در ادامه خواهد آمد بر آن مکانها عارض می شود فلذا از باب کنایه است

سلام علیکم
استاد عزیز، در کلام فوق مسامحه ای وجود ندارد؟
خداوند نه تنها اشیاء بلکه هیچ کس از انسانها را هم ذاتاً مومن یا کافر ایجاد نمی نماید ، بلکه همه انسانها به دلیل شرایط و اقتضائاتاتی که بعداً برایشان میآید (مواجه با تبلیغ دین توسط پیامبر، و پذیرفتن یا نپذیرفتن آن توسط انسان مذکور) ایمان یا کفر بر آنها عارض خواهد شد. پس آیا همواره و به طور مطلق ، صفت مومن بودن یا کافر بودن ، "کنایه" محسوب می شود؟

ضمنا گویا دیدگاهی وجود دارد که کلاً این شرایط و اقتضائاتی آتی را سبب مومن و کافر بودن نمی داند: حدیث شریفی است که می فرماید: السعید سعید فی بطن امه ، و الشقی شقی فی بطن امه.

مشکور;817288 نوشت:
بدلیل تفاوت رویکرد کوهها و دریاها و آسمانها در مراتب حمد و سپاس و شکرگزاری و بدلیل بکارگیری ایمان فطری و تبعیت از حضرت مولا جل و علا شأن و مکانت هر یک، نزد خدای سبحان مقدس و متفاوت از دیگران است. یکی می شود سنگ حجرالاسود

آیا علت این تفاوت در رویکرد ، اختیار خود آن شیء است؟
درست است که ممکن است سنگ ، یک مرتبه از حمد و تسبیح را داشته باشد و درخت و آهن مراتب دیگری از حمد را داشته باشند. اما آیا افراد یک نوع (سنگهای مختلف) هم مراتب مختلفی در حمد دارند؟ مثال واضحی عرض کنم: آیا آهنی که می شود "ذوالفقار" ، مرتبه حمد متفاوتی نسبت به آهنی که "شمشیر ابن ملجم" می شود و بر فرق مبارک مولا (ع) فرود می آید، دارد؟

طوفان خورشیدی;817767 نوشت:
سلام علیکم
استاد عزیز، در کلام فوق مسامحه ای وجود ندارد؟
خداوند نه تنها اشیاء بلکه هیچ کس از انسانها را هم ذاتاً مومن یا کافر ایجاد نمی نماید ، بلکه همه انسانها به دلیل شرایط و اقتضائاتاتی که بعداً برایشان میآید (مواجه با تبلیغ دین توسط پیامبر، و پذیرفتن یا نپذیرفتن آن توسط انسان مذکور) ایمان یا کفر بر آنها عارض خواهد شد. پس آیا همواره و به طور مطلق ، صفت مومن بودن یا کافر بودن ، "کنایه" محسوب می شود؟

سلام و تشکر

خود ایمان و کفر حقیقتی حقیقی و اصیل هستند، و این دو ویژگی تحت شرایطی که اشاره شد و از آنجمله است اختیار و یا کراهت و مخالفت بر افراد و اشیاء عارض می شود. البته در هدایت فطری و تکوینی خداوند سرشت و طینت همه موجودات و کائنات را خداجو و خداپرست آفریده، پس این تمایل و گرایش تکوینی (ایمان فطری) در همه مخلوقات نهادینه شده،(ایمان بمعنی العام) اما اینکه تحت شرایط اختیار به آن هدایت تکوینی و فطری اعتراف کرده، تن دهند و یا کراهت و مخالفت ورزند، در این مجال مبحث ایمان و کفر بمعنی الخاص مطرح می شود.

پس می توان چنین نتیجه گرفت که همه مخلوقات و کائنات، بنوعی از یک نوع ایمان ذاتی و فطری که در مقام تکوین دریافت کرده اند برخوردارند، اما انتساب ایشان به ایمان و یا کفر (بمعنی الخاص) مستلزم ان شرایطی است که اختیار می کنند. بعبارتی تحت آن شرایط بر آنها عارض می شود. گرچه ایمان و کفر مفهوماً او مصداقاً حقیقی است اما در این مرحله این دو اصطلاح بر افراد و اشیاء عارض می شوند. از اینرو نسبت ایمان و کفر به افراد و اشیاء حقیقی است نه مجازی، چون هم ایمان و کفر حقیقی است و هم اختیار و یا کراهت افراد و اشیاء نسبت به آندو حقیقی است. اما چون این حقیقت، بالذات نبوده و بر فرد یا شیء عارض شده، مسامحتاً می توان گفت از سنخ کنایه است.

طوفان خورشیدی;817767 نوشت:
ضمنا گویا دیدگاهی وجود دارد که کلاً این شرایط و اقتضائاتی آتی را سبب مومن و کافر بودن نمی داند: حدیث شریفی است که می فرماید: السعید سعید فی بطن امه ، و الشقی شقی فی بطن امه.

رواياتي كه در باب شقاوت و سعادت ذاتي انسان به تعبير متكلمان آمده است« السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه» و يارواياتي مبني بر اين كه چون روح در چنين دميده شد فرشته اي بر پيشاني او خواهد نوشت كه صالح است يا صالح كه همه اين روايات ايهام جبر دارد، در این خصوص پاسخهایی داده شده که به سه پاسخ، اجمالاً اشاره می کنیم:

1- مي توان گفت كه اين روايات در مقام بيان اقتضائات است نه بيان علت تامه يعني كساني كه خلق شده اند طينت برخي اقتضاي ميل به بدي و گناه دارد و طينت برخي اقتضاي گرايش به خير دارد مثل فرزندي كه از پدر صالح به وجود آمده است، در برابر نوزادي كه از زنا متولد شده است كه در اين يكي اقتضاي گناه بيشتر است ولي در هيچ يك به حد جبر نمي رسد.

2- جواب ديگر اين كه طينت دخالتي در خوب و بد شدن ندارد بلكه خدا از پيش مي دانسته است چه كساني با اختيار خويش راه خوب آفريده و دو ديگر را از بد و اين شبيه آن است كه باغباني هر گلي را متناسب با ارزش و مقدار رشد و بالندگي آن در گلداني مناسب قرار مي دهد. بعبارتی، روح آدمی بناست با اختيار خودش خوب يا بد شود و ظرف طينت هيچ تاثير در خوب و بد شدن مظروف خود ندارد. (1)

3- جواب دقيق تر آن است كه ما طينت را چنان كه در دو جواب پيشين به همان معناي متعارفي كه به ذهنمان مي آيد نگيريم بلكه منظور از طينت، در مقام اين جهاني نيست چنان كه در عبارتی در آيه «ان كتاب الابرار لفي عليين » آيه« ان كتاب الفجار لفي سجين» بعبارتی این چيزها، مصداقش در اين عالم نيست بلكه اين ها مربوط به عالمي ديگر است كه در آن عالم نظام ديگري حكمفرماست. بنابراين اگر حمل روايات و اخبار طينت به آن مرتبه اي از وجود كه در عالم خزائن الهي است صحيح باشد مي توان گفت تمام شئون انسان، "علي نعت البساطه" در آن عالم موجود است بدون اين كه با اختيار انسان و تحولات و تغييرات او در اين عالم منافاتي داشته باشند آن عالم نسخه اي از اين عالم است گيرم نسخه اي كاملتر.(2)

موفق باشید ...@};-

پاورقی_____________________________________________
1. معارف قرآن،محمد تقي مصباح يزدي، ص 383 و 384.
2. بنقل از سایت پرسمان، با کمی تغییر.

طوفان خورشیدی;817769 نوشت:
آیا علت این تفاوت در رویکرد ، اختیار خود آن شیء است؟
درست است که ممکن است سنگ ، یک مرتبه از حمد و تسبیح را داشته باشد و درخت و آهن مراتب دیگری از حمد را داشته باشند. اما آیا افراد یک نوع (سنگهای مختلف) هم مراتب مختلفی در حمد دارند؟ مثال واضحی عرض کنم: آیا آهنی که می شود "ذوالفقار" ، مرتبه حمد متفاوتی نسبت به آهنی که "شمشیر ابن ملجم" می شود و بر فرق مبارک مولا (ع) فرود می آید، دارد؟

سلام مجدد@};-

به دلایلی نمی تواند این تفاوتها بدون دلیل و اتفاقی باشد، گرچه برخی شرافتها و برتری های بعض اشیاء، مکانها و ازمنه بدلیل عارض شدن عاملی که مظهر خیر و خوبی و تقوا و پاکی است صورت می گیرد. مثلاً مکانی در اثر عبادت تقدس و شرافت می یابد و مکانی در اثر گناه از ارزش و شرافت می افتد و یا زمانی بدلیل یک اتفاق مبارک مثل تولد امام و حجت خدا مبارک و میمون شده و زمانی بدلیل اتفاق نامبارکی، در نظرها نامبارک و نامیمون می شود. اما تقدس و شرافت یافتن برخی امکنه و ازمنه و برخی کوهها و زمینها و اشیاء بدون راز و حکمت و دلیل نبوده و این شرافت و برتری، به تاریخ آفرینش باز می گردد که در ادامه به برخی دلایل اشاره می کنیم:

اول. خداوند در آیه 59 انعام می فرماید: (و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر وماتسقط من ورقه الا یعلمها ولا حبه فی ظلمات الارض ولا رطب ولا یابس الافی کتاب مبین ):(و خزانه های غیب در نزد خداست و هیچکس جز او آنها رانمی داند ، هر چه را در خشکی و دریاست می داند و هیچ برگی از درختان نمی افتد، مگر اینکه او از افتادنش با خبر است ،و هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین ، و نیز هیچ تر وخشکی نیست ،جز اینکه در کتاب مبین است ). مقصود آیه شریفه اینست که به هر وجه علم غیب منحصر به خدای تعالی است و علم او شامل هر چیز، چه غیب و چه شهود می گردد، پس اموری که در چهار چوب زمان قرار دارند، قبل از اینکه موجود شوند، نزد خدا ثابت بوده و در خزینه های غیب او دارای نوعی ثبوت مبهم و غیر مقدر بوده اند، اگر چه کیفیت ثبوت آنها برای ما مبهم است و ما نمی توانیم به آن احاطه پیدا کنیم و چه بسا چیزهای دیگری نیز در آ ن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانی نباشند. آنگاه بیان می دارد که همه این امور در کتاب مبین قرار دارند، یعنی این امورهم از جهت غیب و هم از جهت شهودشان در کتاب موجود می باشند و به عبارت دیگر (کتاب مبین ) عبارتست از همین عالم وجود که همه موجودات رادر خود جای داده و یا شاید گفته شود که این موجودات تنها از جهت غیب بودن در آن کتاب مبین قرار دارند، یعنی کتاب مبین چیز دیگری است که تمامی موجودات به نحو مخصوصی در آن نوشته شده و گنجانده شده اند،

در نتیجه، خداوند عالمِ به همه موجودات و تقدیرات و تعینات آنها قبل از وجود و وقوع شان و نیز پس از آن می باشد، پس آنچه بوده و هست و خواهد بود با همه تغییراتشان در مقام علم الهی محفوظ هستند و هیچ چیز از او مخفی نمی ماند. بنابراین، هر وضعیت و تعین و تشخصی که اشیاء عالم یافته اند بی حساب و کتاب و خارج از علم الهی نیست. اینطور نیست که بدون دلیل، یک مکان، بتمامه بشود مفید حال بشریت و همسو با کمال انسانی و دیگری مخل کمال انسانی، یک شیء بشود ذوالفقار علی و سنگ حجرالاسود و سنگ عقیق و فیروزه و دیگری بشود شمشیری که باطل را یاری می دهد و یا نماد بت پرستی و سنگ بنای بتخانه می شود و قس علیهذا ...(بنقل از تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه، با کمی تغییر و تصرف و اضافات)

دوم. بنا به حکمت الهی که هر ایجاد و خلقتی حکمتی دارد و هر موجود به هر نحوه که تعین و تشخص یافته، یا برای غایتی ساخته شده نیز واجد حکمت و اسرار پیدا و پنهانی است، بی شک، اینهمه نمی تواند بدون بنیان و اساس و فاقد دلیل و حکمت باشد. جزئیاتی که قطعاً همه آنها در علم الهی ثبت و ضبط است، که البته بدلیل محدودیت علم ما از دسترس ما خارجند. البته ناگفته نماند چنانکه در توضیح روایت السعید سعید فی بطن امه ... گفتیم، اینها همه بنحو اقتضاء تعین یافته نه بنحو ضرورت و قطعیت و بدا در باره آنها نیز منتفی نیست چنانکه در باره سگ اصحاب کهف، خر بلعم باعورا و گرگ داستان یوسف و ... اتفاق افتاد.

سوم. بر اساس فلسفه آفرینش که هر موجودی برای رسیدن به کمالی آفریده شده و کمال حقیقی هر موجودی (با هر سعه وجودی) آنست که در مسیر تعالی بندگی بندگان و خدمت به انسان صرف شود، با این مقدمه نیز می توان این مبنا را ثابت کرد که کمال حقیقی هر شیء و موجودی در آنست که در راه خدا و در خدمت انسان کامل و جامعه ایمانی صرف شود، با این تفصیل آن اشیاء و موجوداتی که در این راه صرف می شوند بی شک، بی دلیل و بی حساب به این امتیاز دست نیافته اند، باید واقعیتی نفس الامری در پشت این گزینش و انتخاب باشد چون هیچ اتفاق عالم هستی بدون حساب و کتاب نیست.

سوم. روایت پیامبر اکرم حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) که فرمودند: (يا علي) همانا عقيق اولين كوهي است كه به ربوبيت خداي متعال و نبوت من و وصي بودن تو و امامت فرزندانت و اختصاص داشتن بهشت به پيروان تو و اختصاص آتش به دشمنان تو شهادت داده است. بنابراین روایت و روایات مشابه آن، می توان اذعان کرد که قطعاً همه کائنات آسمانها و زمین و کوهها و دریاها و ... در عوالم پیشین و در آغاز خلقت، مورد سؤال واقع شده اند و در یک مسابقه اعتراف به حقانیت و یکتایی و ربوبیت خدای رحمان و رحیم و نبوت حضرت رسول (ص) و وصی بودن علی (ع) و امامت امامان معصوم (ع) برخی بر برخی دیگر پیشی گرفته و بنابراین از یک امتیاز خاص و ویژه ای برخوردار شده اند.

موفق باشید ...@};-

مشکور;817776 نوشت:
نسبت ایمان و کفر به افراد و اشیاء حقیقی است نه مجازی، چون هم ایمان و کفر حقیقی است و هم اختیار و یا کراهت افراد و اشیاء نسبت به آندو حقیقی است. اما چون این حقیقت، بالذات نبوده و بر فرد یا شیء عارض شده، مسامحتاً می توان گفت از سنخ کنایه است.

چون چارچوب بحث ما فلسفی است ، اولی است که به مسایل ، از حیث حقیقت آنها نگاه کنیم نه از حیث کنایه ای بودن.
همین عروضی هم که می فرمایید ، بالاخره چون این محمول بر این موضوع عارض شده ، جای تحلیل فلسفی دارد.
در فراز فوق از سخنتان ، ظاهراً وجود اختیار یا کراهت در اشیاء را صحیح دانسته اید. درست است؟
مشکور;817776 نوشت:
فرشته اي بر پيشاني او خواهد نوشت كه صالح است يا صالح كه همه اين روايات ايهام جبر دارد،

به نظر بنده ایهام ندارد.
مشکل اینجاست که ما انسانهایی که در دنیا زندگی می کنیم ، موجودات زمانمندی هستیم. در حالیکه حقایقی که مورد بحث ما هستند (سعید و شقی بودن یک فرد) ، حقایقی اند که خارج از زمان قرار دارند.
ما میخواهیم از دریچه زمان به مسایل فرا زمانی نگاه کنیم، به مشکل بر میخوریم.
از دید موجودی فرازمانی ، مثل خداوند ، گذشته و آینده مثل زمان حال است و فزقی بین آنها نیست و همانطور که "زمان حال" نزد ما حاظر است و بر آن اشراف داریم، گذشته و آینده افراد هم یکجا نزد خداوند و موجودات فرازمانی (مثل فرشتگان) حاضر است و به آنها اشراف دارند.

آنها همه عمر و عملکرد افراد را (با اقتضائات و شرایطی که باعث صدور عملکردی خاص توسط آنها می شود) یکجا می بینند و ناظر هستند.
لذا برای موجود فرازمانی ، از همان وقتی که فردی ( به چشم ما موجودات زمانمند) در شکم مادرش است ، سعید یا شقی بودن او مشخص است. اما از نظر ما موجودات زمانمند این امر مشخص نیست و باید منتظر باشیم تا زمان بگذرد و قطعات آتی زمان بیایند و شرایط و اقتضائات موجود در آن زمانها و عملکرد افراد در برابر آنها فرا برسد و بر آنها اشراف پیدا کنیم.
این جبر نیست ، این اشراف موجود فرازمانی بر موجود زمانمند است. به نظرم ، باید بین نتایج حاصل از این اشراف ، با مقوله جبر ، تفاوت ماهوی قائل شویم.
این تحلیل ، درست است؟

طوفان خورشیدی;817825 نوشت:
چون چارچوب بحث ما فلسفی است ، اولی است که به مسایل ، از حیث حقیقت آنها نگاه کنیم نه از حیث کنایه ای بودن.
همین عروضی هم که می فرمایید ، بالاخره چون این محمول بر این موضوع عارض شده ، جای تحلیل فلسفی دارد.

سلام مجدد@};-

ما نه حیث حقیقی بودن آن را نفی کرده ایم و نه حیث کنایه بودن آن را، بعبارتی از جهتی این انتساب حقیقی است چون به اختیار و یا کراهت(که امری حقیقی است) وابسته است و از جهتی مسامحتاً کنایه است چون عارضی است. شما از هر حیث نگاه کنید بلااشکال است.

طوفان خورشیدی;817825 نوشت:
در فراز فوق از سخنتان ، ظاهراً وجود اختیار یا کراهت در اشیاء را صحیح دانسته اید. درست است؟

دلیل اول اینکه؛ مطابق آیه شریفه ای که در سوره فصلت آمده است همه موجودات به عنوان زمین و آسمان در جریان پس آمدن به عرصه هستی از اختیار بهره مند می باشند. خداوند به آسمان و زمین فرمود: بیایید [در جریان فعالیت قرار بگیرید] چه از روی اختیار و چه از روی اکراه آن دو گفتند: ما با اختیار آمدیم.(1) از این آیه معلوم می شود که حرکات دستوری آسمان و زمین که جنبه آلی دارند منحصر به یک بعد نبوده، بلکه دو راه برای آن ها مطرح بوده است: یا قرار گرفتن اختیاری در جریان دستوری و یا قرار گرفتن اکراهی. با توجه به این که انتخاب راه درک و اختیار با عظمت تر بوده است لذا آن را انتخاب کردند.(2) در آیه دیگر می فرماید: [=book antiqua]«انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها فحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا؛(3) ما امانت را به آسمانها و زمین عرضه نمودیم، آنها از حمل امانت امتناع نموده و از آن بیمناک شدند، ولی انسان آن را حمل کرد و او ستمکار و نادان بود.» این آیه بیانگر این است که آن موجودات دارای استعداد گزینش بوده اند و با همین استعداد گزینشی بوده است که از پذیرش امانت مهم از خداوند سبحان اعتذار و از حمل آن امتناع نموده اند.

دلیل دیگر اینکه؛ در بسیاری از آیات قرآن نیز سخن از تسبیح موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده است، که صریحتر از همه آیه 44 از سوره اسراء است، خداوند در این آیه می فرماید: [=book antiqua]«تسبح له السموات السبع والارض و من فیهن، و ان من شئی الا یسبح بحمده، ولکن لا تفقهون (یفقهون) تسبیحهم؛ آسمانهای هفت گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند همه تسبیح او می گویند، هیچ موجودی نیست مگر این که او را با حمدش تسبیح می گوید، ولکن شما (آنها) تسبیح آنها را نمی فهمید.» این آیه و آیاتی که درباره تسبیح موجودات است بیانگر این هستند که تمامی موجودات عالم از نوعی علم و شعور و اراده برخوردارند و جمله [=book antiqua] (ولکن لا تفقهون تسبیحهم؛ ولکن شما تسبیح آنها را نمی فهمید) بهترین دلیل بر تسبیح موجودات از روی علم و شعور است، چون اگر منظور زبانحال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، معنا نداشت خداوند بفرماید: شما تسبیح آنها را نمی فهمید. چرا که این معنا برای مردم قابل درک و فهم است. و آیاتی که سخن از شهادت زمین(4) و گواهی اعضای بدن انسان در قیامت دارد.(5) گواه دیگری است بر این که تمامی موجودات عالم از نوعی علم، شعور و اراده برخوردارند.(6)

البته معنای برخورداری سایر موجودات از علم و شعور و اراده این نیست که همان آثاری که از انسان بروز می کند از آنها نیز بروز کند. چون همان طور که قبلاً گفتیم علم، شعور و اراده در همه موجودات از یک سنخ نیستند، بلکه علم و شعور و اراده در موجودات با توجه به مراتب وجودی و سنخ هستی آن موجود است، با توجه به تشکیکی بودن مراتب وجود و هستی در عالم صفات و کمالات آنها نیز تشکیکی خواهد بود.(7)

البته دلایل دیگری نیز هست که به همین مقدار بسنده می کنیم. ادامه دارد ...@};-

پاورقی__________________________________________________


1. فصلت / 11.
2. المیزان، ج 17، ص 366 و ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 122 و ج 18، ص 165.
3. احزاب/32.
4. زلزال / 5.
5. فصلت / 21.
6. المیزان، ج 13، ص 110 و ج 17، ص 381.
7. بنقل از مجله معارف - آذر ماهسال 1383 ، شماره 21 - اراده و اختیار فرشتگان و حیوانات.

طوفان خورشیدی;817825 نوشت:
به نظر بنده ایهام ندارد.
مشکل اینجاست که ما انسانهایی که در دنیا زندگی می کنیم ، موجودات زمانمندی هستیم. در حالیکه حقایقی که مورد بحث ما هستند (سعید و شقی بودن یک فرد) ، حقایقی اند که خارج از زمان قرار دارند.
ما میخواهیم از دریچه زمان به مسایل فرا زمانی نگاه کنیم، به مشکل بر میخوریم.
از دید موجودی فرازمانی ، مثل خداوند ، گذشته و آینده مثل زمان حال است و فزقی بین آنها نیست و همانطور که "زمان حال" نزد ما حاظر است و بر آن اشراف داریم، گذشته و آینده افراد هم یکجا نزد خداوند و موجودات فرازمانی (مثل فرشتگان) حاضر است و به آنها اشراف دارند.

آنها همه عمر و عملکرد افراد را (با اقتضائات و شرایطی که باعث صدور عملکردی خاص توسط آنها می شود) یکجا می بینند و ناظر هستند.
لذا برای موجود فرازمانی ، از همان وقتی که فردی ( به چشم ما موجودات زمانمند) در شکم مادرش است ، سعید یا شقی بودن او مشخص است. اما از نظر ما موجودات زمانمند این امر مشخص نیست و باید منتظر شرایط و اقتضائات و عملکرد افراد بمانیم.
این تحلیل ، درست است؟


سلام و تشکر@};-

بله همینطور است؛ در پست قبل نگفتیم که این روایات، برای همه ایهام جبر دارد.! بلکه اگر خوب و با بصیرت دقت شود هیچ ایهامی ندارد، چنانکه گفتیم، آنچه خارج از زمان و نزد علم خداوند مشخص گردیده بنحو اقتضاء است نه ضرورت و قطعیت، فلذا وقتی در شرایط و اقتضائات زمان قرار می گیرد عواملی در تغییر و تبدل و شکل گیری آن دخالت دارند مانند اختیار و انتخاب و عملکرد انسان و دیگر شرایط، از اینرو در این خصوص بدا که از افتخارات مذهب حقه تشیع است منتفی نیست.

موفق باشید ...@};-

[="Tahoma"][="Navy"]

سین;815084 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب محی‌الدین
شاید یک مشکل هنوز در این بین وجود داشته باشد ... و آن اینکه همه چیز ذکر خدا را می‌گویند و با این وجود برخی اشیاء کافر هم هستند ... قاعدتاً این کفر در مرتبه‌ی انکار ولایت اهل بیت علیهم‌السلام باشد و نه انکار خدا، از روایات مرتبط با عالم ذر هم اگر درست خاطرم باشد همین مطلب برداشت می‌شود که گروهی از اشیاء در اقرار به ولایت اهل بیت علیهم‌السلام از دیگران سبقت جستند یا اینکه ایمان به خدا دارند ولی ایمان به خدا از ایشان پذیرفته نمی‌شود تا ایمان به رسول خدا هم بیاورند و از این دست معانی ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیه‌السلام

با سلام
این احتمال هست و البته این احتمال هم هست که ذکر امر دائمی برای همه اشیاء نباشد بلکه برخی که اقلیت هستند از آن اعراض دارند
یا علیم[/]

محی الدین;817878 نوشت:

با سلام
این احتمال هست و البته این احتمال هم هست که ذکر امر دائمی برای همه اشیاء نباشد بلکه برخی که اقلیت هستند از آن اعراض دارند
یا علیم

بسم الله مالک‌الملک
سلام علیکم و رحمة الله
روایتی خوانده بودم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر عایشه وارد شدند که این لباسم را بشوی، تعجب یا اعتراضی کرد با این محتوی که این لباس را تازه برایتان شستم، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله جواب فرمودند که لباس ذکر خدا را می‌گوید تا تمیز است، ولی از ذکر خدا باز می‌ایستد وقتی که کثیف می‌شود ... شاید بتوان نتیجه گرفت که کوچکترین اجزاء ماده همیشه در ذکر خدا هستند ولی موجودات مرکب از این اجزاء اقتضائات جدیدی پیدا می‌کنند که بر همان مبنا می‌توانند پیچیدگی‌های نفسانی پیدا کنند ... اگر درست خاطرم باشد زمانی شرودینگر سؤال کرد که چرا اتم این مقدار ریز است؟ به نظر سؤال بی‌ارزشی می‌رسید، به همین دلیل دوباره سؤالش را پرسید ولی به نحو دیگری، اینکه چرا ما اینقدر بزرگ هستیم، این بار سؤالش بامعناتر به نظر می‌رسید، ما اگر اینقدر بزرگ نبودیم به ناچار باید موجوداتی ساده می‌بودیم، مثل تک‌سلولی‌ها ... اتم‌های تار و پود لباس موجوداتی ساده هستند، ولی یک لباس می‌تواند پیچیدگی‌های نفسانی داشته باشد، این ویژگی موجودات سسینرژتیک است، موجودات مرکب با هویتی جدید ... با این توصیف همه‌ی اشیاء از این حیث که متشکل از اجزائی هستند که در ذکر خدا هستند پس در ذکر خدا هستند، ولو تکوینی، اما از آن حیث که هویت خودشان به عنوان یک موجود سینرژتیک مطرح است ممکن است خدا را هم انکار نمایند ... جهلی که در مقابل عقل (یا وهم ادامه‌ی عقل) تعریف می‌شود در بستر پیچیدگی‌ها بهتر امکان ظهور می‌یابد تا در بستری بسیط مانند یک بستر باینری ۰ و ۱ ...
...
در زیست‌شناسی شاید داشتن حرکت و تولید مثل از لوازم تعریف حیات محسوب شود، ولی از نظر یک مسلمان که صفت حیّ را در اصل آن اسم خدا می‌داند، ان هم خدایی که نه حرکت و تغییر و تحولی دارد و نه زاده است و نه زاده شده است نیازی به این قیود در تعریف حیات ندارد، اگر الأعمال بالنیات است همین که شعور و آگاهی برای موجودی پذیرفته شود و اختیار بر او مترتب گردد کافی است تا بتوان کفر و ایمان را هم برای آن محتمل دانست، وجود اراده در اِعمالِ این اختیار دیگر لازمه‌ی کفر و ایمان نیست، حرکت کردن و جماد نبودن لازمه‌ی کفر و ایمان نیست همانطور که حرکت کردن لازمه‌ی تعریف حیات نیست، کفر و ایمان یک امر باطنی است و جمادات هم لوازم آن را دارند، ولو اینکه اختیارشان خیلی کمتر از اختیار انسان باشد، حداقل اینقدر اختیار داشتند که خداوند امانت را به ایشان عرضه کند و ایشان نپذیرند و انسان زیر بار آن برود و کان الإنسان ظلوماً جهولاً ...
بت‌ها علی‌الظاهر دخالتی در پرستیده شدنش نداشته‌اند ولی به اینکه او را بپرستند راضی بوده است (حضرت مسیح علیه‌السلام هم پرستیده می‌شوند ولی راضی نیستند و عذاب هم نخواهند شد)، خداوند هم فرصت را برایش فراهم کرد و در آخرت هم همراه مشرکینی که او را در دنیا می‌پرستیدند به جهنم خواهد افتاد ... سنگ‌ها هم محشور می‌شوند، جمادات هم محشور می‌شوند، نه فقط وحوش و انسان‌ها و جنیان و ملائکه و ... شاید ما واقعاً چیز زیادی از خلقت خدا نمی‌دانیم و فقط تصوراتی مبهم از برخی اخبار آن طرف را در ذهن خود پرورانده‌ایم ... شاید ...

مشکور;817840 نوشت:

سلام و تشکر@};-

بله همینطور است؛ در پست قبل نگفتیم که این روایات، برای همه ایهام جبر دارد.! بلکه اگر خوب و با بصیرت دقت شود هیچ ایهامی ندارد، چنانکه گفتیم، آنچه خارج از زمان و نزد علم خداوند مشخص گردیده بنحو اقتضاء است نه ضرورت و قطعیت، فلذا وقتی در شرایط و اقتضائات زمان قرار می گیرد عواملی در تغییر و تبدل و شکل گیری آن دخالت دارند مانند اختیار و انتخاب و عملکرد انسان و دیگر شرایط، از اینرو در این خصوص بدا که از افتخارات مذهب حقه تشیع است منتفی نیست.

موفق باشید ...@};-


استاد ، طبق تحلیلی که در پست قبل خدمتتان عرض کردم ، چون نزد موجود فرازمانی ، گذشته و آینده مثل زمان حال ، حاضر است و آن موجود فرازمانی، همه زمان را یکجا می بیند ، لذا همه اتفاقات مادی را به نحو "اتفاق افتاده" (= ضرورت؟) می بیند نه به نحو "احتمال" (= اقتضائات).
احتمال ، فقط برای موجود زمانی که از آینده بی خبر است ، معنی دارد. اما موجود فرازمانی چون آینده را هم می بیند ، لذا دیگر جایی برای فرض احتمال ندارد.

محی الدین;817878 نوشت:

با سلام
این احتمال هست و البته این احتمال هم هست که ذکر امر دائمی برای همه اشیاء نباشد بلکه
برخی که اقلیت هستند از آن اعراض دارند
یا علیم

سلام.
همین موضوع ، خودش می شود مبنای بحث ما. یعنی مبنای اینکه چرا این آهن ، ذوالفقار شد و آهن دیگری شمشیر ابن مجلم.

مشکور;817834 نوشت:

سلام مجدد@};-

ما نه حیث حقیقی بودن آن را نفی کرده ایم و نه حیث کنایه بودن آن را، بعبارتی از جهتی این انتساب حقیقی است چون به اختیار و یا کراهت(که امری حقیقی است) وابسته است و از جهتی مسامحتاً کنایه است چون عارضی است. شما از هر حیث نگاه کنید بلااشکال است.

دلیل اول اینکه؛ مطابق آیه شریفه ای که در سوره فصلت آمده است همه موجودات به عنوان زمین و آسمان در جریان پس آمدن به عرصه هستی از اختیار بهره مند می باشند. خداوند به آسمان و زمین فرمود: بیایید [در جریان فعالیت قرار بگیرید] چه از روی اختیار و چه از روی اکراه آن دو گفتند: ما با اختیار آمدیم.(1) از این آیه معلوم می شود که حرکات دستوری آسمان و زمین که جنبه آلی دارند منحصر به یک بعد نبوده، بلکه دو راه برای آن ها مطرح بوده است: یا قرار گرفتن اختیاری در جریان دستوری و یا قرار گرفتن اکراهی. با توجه به این که انتخاب راه درک و اختیار با عظمت تر بوده است لذا آن را انتخاب کردند.(2) در آیه دیگر می فرماید: [=book antiqua]«انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها فحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا؛(3) ما امانت را به آسمانها و زمین عرضه نمودیم، آنها از حمل امانت امتناع نموده و از آن بیمناک شدند، ولی انسان آن را حمل کرد و او ستمکار و نادان بود.» این آیه بیانگر این است که آن موجودات دارای استعداد گزینش بوده اند و با همین استعداد گزینشی بوده است که از پذیرش امانت مهم از خداوند سبحان اعتذار و از حمل آن امتناع نموده اند.

دلیل دیگر اینکه؛ در بسیاری از آیات قرآن نیز سخن از تسبیح موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده است، که صریحتر از همه آیه 44 از سوره اسراء است، خداوند در این آیه می فرماید: [=book antiqua]«تسبح له السموات السبع والارض و من فیهن، و ان من شئی الا یسبح بحمده، ولکن لا تفقهون (یفقهون) تسبیحهم؛ آسمانهای هفت گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند همه تسبیح او می گویند، هیچ موجودی نیست مگر این که او را با حمدش تسبیح می گوید، ولکن شما (آنها) تسبیح آنها را نمی فهمید.» این آیه و آیاتی که درباره تسبیح موجودات است بیانگر این هستند که تمامی موجودات عالم از نوعی علم و شعور و اراده برخوردارند و جمله [=book antiqua] (ولکن لا تفقهون تسبیحهم؛ ولکن شما تسبیح آنها را نمی فهمید) بهترین دلیل بر تسبیح موجودات از روی علم و شعور است، چون اگر منظور زبانحال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، معنا نداشت خداوند بفرماید: شما تسبیح آنها را نمی فهمید. چرا که این معنا برای مردم قابل درک و فهم است. و آیاتی که سخن از شهادت زمین(4) و گواهی اعضای بدن انسان در قیامت دارد.(5) گواه دیگری است بر این که تمامی موجودات عالم از نوعی علم، شعور و اراده برخوردارند.(6)

البته معنای برخورداری سایر موجودات از علم و شعور و اراده این نیست که همان آثاری که از انسان بروز می کند از آنها نیز بروز کند. چون همان طور که قبلاً گفتیم علم، شعور و اراده در همه موجودات از یک سنخ نیستند، بلکه علم و شعور و اراده در موجودات با توجه به مراتب وجودی و سنخ هستی آن موجود است، با توجه به تشکیکی بودن مراتب وجود و هستی در عالم صفات و کمالات آنها نیز تشکیکی خواهد بود.(7)

البته دلایل دیگری نیز هست که به همین مقدار بسنده می کنیم. ادامه دارد ...@};-

پاورقی__________________________________________________


1. فصلت / 11.
2. المیزان، ج 17، ص 366 و ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 122 و ج 18، ص 165.
3. احزاب/32.
4. زلزال / 5.
5. فصلت / 21.
6. المیزان، ج 13، ص 110 و ج 17، ص 381.
7. بنقل از مجله معارف - آذر ماهسال 1383 ، شماره 21 - اراده و اختیار فرشتگان و حیوانات.

خوب. الحمدلله در زمینه اختیار داشتن اشیاء بی جان ، به توافق رسیدیم. این نکته ای بود که گمان می کردم بیان آن برای برخی افراد سخت باشد. البته قبول دارم که اختیاری که در اینجا منظور است ، ممکن است دقیقاً شبیه اختیار انسان نباشد.

مشکور;817824 نوشت:
اموری که در چهار چوب زمان قرار دارند، قبل از اینکه موجود شوند، نزد خدا ثابت بوده و در خزینه های غیب او دارای نوعی ثبوت مبهم و غیر مقدر بوده اند،

آیا می توان گفت این امور زمانمند ، نه فقط نزد خدا ، بلکه نزد هر موجود فرازمانی (مثل فرشتگان) ، معلوم هستند؟

حتی در عالم انسانها: ممکن است برخی انسانها با تهذیب نفس یا با روشهای غیرشرعی و ریاضت گونه، جنبه مادی خود را تضعیف و جنبه غیر مادی خود را تقویت کنند و بدینسان تا حدودی از قید زمان رهایی (البته نه کامل) یابند و از مسایل آینده اطلاتع یابند؟ (تحلیل پدیده پیشگویی های درست)/ البته ضریب واقع نمایی و صحت این اطلاعات ، بستگی به میزان رهایی آنها از بعد زمان و نیز سلامت نفسانی آنها دارد به نحوی که نفس آنها بتواند با مسایل آینده ارتباط صحیحی برقرار کند و اطلاعات دریافتی را بدون انحراف و دگرگونی ، به عالم پایین و جنبه مادی شخص انتقال دهد.

مشکور;817824 نوشت:
تقدس و شرافت یافتن برخی امکنه و ازمنه و برخی کوهها و زمینها و اشیاء بدون راز و حکمت و دلیل نبوده و این شرافت و برتری، به تاریخ آفرینش باز می گردد که در ادامه به برخی دلایل اشاره می کنیم:

ذلک ما کنا نبغ
(کهف - 64)

[="Tahoma"][="Navy"]

نقطه;818188 نوشت:
روایتی خوانده بودم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر عایشه وارد شدند که این لباسم را بشوی، تعجب یا اعتراضی کرد با این محتوی که این لباس را تازه برایتان شستم، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله جواب فرمودند که لباس ذکر خدا را می‌گوید تا تمیز است، ولی از ذکر خدا باز می‌ایستد وقتی که کثیف می‌شود ... شاید بتوان نتیجه گرفت که کوچکترین اجزاء ماده همیشه در ذکر خدا هستند ولی موجودات مرکب از این اجزاء اقتضائات جدیدی پیدا می‌کنند که بر همان مبنا می‌توانند پیچیدگی‌های نفسانی پیدا کنند ... اگر درست خاطرم باشد زمانی شرودینگر سؤال کرد که چرا اتم این مقدار ریز است؟ به نظر سؤال بی‌ارزشی می‌رسید، به همین دلیل دوباره سؤالش را پرسید ولی به نحو دیگری، اینکه چرا ما اینقدر بزرگ هستیم، این بار سؤالش بامعناتر به نظر می‌رسید، ما اگر اینقدر بزرگ نبودیم به ناچار باید موجوداتی ساده می‌بودیم، مثل تک‌سلولی‌ها ... اتم‌های تار و پود لباس موجوداتی ساده هستند، ولی یک لباس می‌تواند پیچیدگی‌های نفسانی داشته باشد، این ویژگی موجودات سسینرژتیک است، موجودات مرکب با هویتی جدید ... با این توصیف همه‌ی اشیاء از این حیث که متشکل از اجزائی هستند که در ذکر خدا هستند پس در ذکر خدا هستند،

سلام
این احتمال هم خوب است
یا علیم[/]

طوفان خورشیدی;818210 نوشت:
استاد ، طبق تحلیلی که در پست قبل خدمتتان عرض کردم ، چون نزد موجود فرازمانی ، گذشته و آینده مثل زمان حال ، حاضر است و آن موجود فرازمانی، همه زمان را یکجا می بیند ، لذا همه اتفاقات مادی را به نحو "اتفاق افتاده" (= ضرورت؟) می بیند نه به نحو "احتمال" (= اقتضائات).
احتمال ، فقط برای موجود زمانی که از آینده بی خبر است ، معنی دارد. اما موجود فرازمانی چون آینده را هم می بیند ، لذا دیگر جایی برای فرض احتمال ندارد.

وقتی گفته می شود که خداوند بر همه زمانها اعم از گذشته و حال و آینده احاطه دارد به معنای ضرورت و قطعیت نیست بلکه با لحاظ اقتضاءات و شرایط زمان و موجودات زمانی است، که از آن جمله است اختیار آدمی و مسأله بدا و نظائر آن. بنابراین گفته می شود که خداوند می داند که انسان با اختیار خود راه سعادت را برمی گزیند یا راه شقاوت را. فلذا مطلب همان است که در پست قبل گفتیم.

طوفان خورشیدی;818212 نوشت:
خوب. الحمدلله در زمینه اختیار داشتن اشیاء بی جان ، به توافق رسیدیم. این نکته ای بود که گمان می کردم بیان آن برای برخی افراد سخت باشد. البته قبول دارم که اختیاری که در اینجا منظور است ، ممکن است دقیقاً شبیه اختیار انسان نباشد.

البته آنچه در باب وجود اختیار دیگر موجودات گفتیم، بین اندیشمندان امری اختلافی است، لکن، حقیر، این جهت را متقن تر یافتم.

طوفان خورشیدی;818214 نوشت:
آیا می توان گفت این امور زمانمند ، نه فقط نزد خدا ، بلکه نزد هر موجود فرازمانی (مثل فرشتگان) ، معلوم هستند؟

حتی در عالم انسانها: ممکن است برخی انسانها با تهذیب نفس یا با روشهای غیرشرعی و ریاضت گونه، جنبه مادی خود را تضعیف و جنبه غیر مادی خود را تقویت کنند و بدینسان تا حدودی از قید زمان رهایی (البته نه کامل) یابند و از مسایل آینده اطلاتع یابند؟ (تحلیل پدیده پیشگویی های درست)/ البته ضریب واقع نمایی و صحت این اطلاعات ، بستگی به میزان رهایی آنها از بعد زمان و نیز سلامت نفسانی آنها دارد به نحوی که نفس آنها بتواند با مسایل آینده ارتباط صحیحی برقرار کند و اطلاعات دریافتی را بدون انحراف و دگرگونی ، به عالم پایین و جنبه مادی شخص انتقال دهد.


بله ممکن است، با این تفاوت که همه امور نزد خداوند بنحو بالذات و مستقل و تمام و کمال موجود است و نزد فرشتگان عالم بالا و کسانیکه به دلیل پرواز نفس به عوالم بالا راه یافته اند بنحو بالعرض و نه استقلالی و نیز بنحو محدود و ناقص. که البته بحث مفصلی در این زمینه در کتب فلسفی و عرفانی مطرح است که در این مجال اندک نمی گنجد.

مشکور;818287 نوشت:

وقتی گفته می شود که خداوند بر همه زمانها اعم از گذشته و حال و آینده احاطه دارد به معنای ضرورت و قطعیت نیست بلکه با لحاظ اقتضاءات و شرایط زمان و موجودات زمانی است، که از آن جمله است اختیار آدمی و مسأله بدا و نظائر آن. بنابراین گفته می شود که خداوند می داند که انسان با اختیار خود راه سعادت را برمی گزیند یا راه شقاوت را. فلذا مطلب همان است که در پست قبل گفتیم.

استاد ، منظورم این نیست که اختیار نفی شود. منظور بنده از "اقتضائات" ، اختیار نبود. بلکه منظورم شرایطی بود که در زندگی برای هر فرد پیش میاید و او در آن شرایط ، نسبت به مسایل ، "با اختیار خود" عکس العمل نشان می دهد. دقیقتر بگویم: منظورم این بود که موجود فرازمانی چون آینده هم برایش حاضر است ، لذا می داند که این شخصی که فعلا هنوز در شکم مادرش است ، در طول زندگی اش ، با اختیار خودش ، چه راهی را برمی گزیند و عاقبتش (بر اساس انتخابهای مختارانه اش) چه خواهد شد.

البته گرچه می توانم بداء را بر اساس مسایل زمانمند ، تصور کنم ، اما هنوز نمیدانم آن را از زاویه فرازمانی چگونه تصور کنم.
منظورم این است که فرض کنیم در زندگی آینده شخصی که هنوز در شکم مادرش است ، بداء روی دهد. خوب ، این بداء در مورد یک موضوع خاصی و در مقطع زمانی خاصی روی می دهد و نهایتا ، وقتی عمر آن شخص به پایان برسد و ما کارنامه زندگی آن شخص را بررسی کنیم ، میتوانیم بداء و زمان روی دادن آن و تغییر حاصل از آن را در آن ببینیم.
حال ، آیا موجود فرازمانی مثل فرشته ، از همان لحظه ای که شخص هنوز تولد نیافته ، این بداء را می بیند و می داند؟ چون فرض بر این است که گذشته و آینده نزد موجود فرازمانی، مثل حال ، حاضر است.

طوفان خورشیدی;818393 نوشت:
استاد ، منظورم این نیست که اختیار نفی شود. منظور بنده از "اقتضائات" ، اختیار نبود. بلکه منظورم شرایطی بود که در زندگی برای هر فرد پیش میاید و او در آن شرایط ، نسبت به مسایل ، "با اختیار خود" عکس العمل نشان می دهد. دقیقتر بگویم: منظورم این بود که موجود فرازمانی چون آینده هم برایش حاضر است ، لذا می داند که این شخصی که فعلا هنوز در شکم مادرش است ، در طول زندگی اش ، با اختیار خودش ، چه راهی را برمی گزیند و عاقبتش (بر اساس انتخابهای مختارانه اش) چه خواهد شد.

سلام مجدد@};-

چنانکه گفتیم صحبت ما در باره علم خداوند است که ازلی و ابدی است و احاطه کامل به همه شرایط و اقتضائات، احوال و آنات و اتفاقات و حوادث دارد، و اختیار و بدا از جمله این شرایط و اقتضائات است، فلذا چون این اقتضائات و شرایط داخل در زمان تحقق می یابند، گفته می شود که علم خداوند به عاقبت افراد به نحو مقتضی و با لحاظ شرایط و اقتضائات است، از اینرو شائبه جبر منتفی است.

طوفان خورشیدی;818393 نوشت:
البته گرچه می توانم بداء را بر اساس مسایل زمانمند ، تصور کنم ، اما هنوز نمیدانم آن را از زاویه فرازمانی چگونه تصور کنم.
منظورم این است که فرض کنیم در زندگی آینده شخصی که هنوز در شکم مادرش است ، بداء روی دهد. خوب ، این بداء در مورد یک موضوع خاصی و در مقطع زمانی خاصی روی می دهد و نهایتا ، وقتی عمر آن شخص به پایان برسد و ما کارنامه زندگی آن شخص را بررسی کنیم ، میتوانیم بداء و زمان روی دادن آن و تغییر حاصل از آن را در آن ببینیم.
حال ، آیا موجود فرازمانی مثل فرشته ، از همان لحظه ای که شخص هنوز تولد نیافته ، این بداء را می بیند و می داند؟ چون فرض بر این است که گذشته و آینده نزد موجود فرازمانی، مثل حال ، حاضر است.

هر موجود فرازمانی الزاماً چنین احاطه ی کاملی ندارد که نسبت به آینده و عاقبت افراد و چگونگی بهره گیری انسان از عقل و اختیارش اطلاع کامل داشته باشد مگر باذن و تفضل خدای سبحان، البته گفتیم بدلیل اینکه موجودات فرازمانی و یا نفوسی که به عوالم فرازمانی نظیر عالم مثال و عقل راه یافته اند به گوشه هایی از اتفاقات و حوادث گذشته و آینده علم می یابند اما مسأله بداء متفاوت است چنانکه در مناظره امام رضا (علیه السلام) با "سلیمان مروزی" بدان اشاره شده است:

امام علیه السلام به سلیمان رو کرد و فرمود: چگونه بداء را انکار می کنی، در حالی که قرآن می فرماید: «بدیع السموات و الارض»،[1] «و هو الذی یبدؤا الخلق ثم یعیده»[2]و ... (این ها دلیل بر این است که خداوند موجودات جهان را ابداء فرموده و این یکی از معانی بداء است). دیگر این که قرآن می گوید: «و اخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم»[3]و «و ما یعمر من من معمر و لاینقص من عمره الّا فی کتاب».[4] (از این دو آیه چنین برمی آید که ممکن است ظواهر امر نشان دهد فلان شخص مشمول عذاب یا کوتاهی عمر می گردد، امّا بعداً روشن می شود که مشیت الهی به دلیل شرایط و اقتضائاتی(نظیر صدقه و یا صله رحم و ...) بر این قرار گرفته که او را ببخشاید یا به او عمر طولانی دهد؛ یعنی در عالم تکوین یا تشریع، دگرگونی بر خلاف ظواهر امور حاصل می شود) با وجود این آیات، چگونه می خوهی بداء را منکر شوی؟

سلیمان: آیا روایتی در این زمینه از پدران گرامی ات به شما رسیده؟ امام علیه السلام: آری، از جدم امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: خداوند دو گونه علم دارد: علمی که مخزون و پنهان است و جز ذات پاکش کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این ناحیه حاصل می شود، و علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم داده و علمای اهل بیت پیامبر ما نیز از آن آگاهی دارند.[5] سپس امام علیه السلام رو به سلیمان کرد و فرمود: من فکر می کنم تو در مورد انکار بداء از سخنان یهود الهام می گیری! سلیمان عرض کرد: به خدا پناه می برم که چنین باشد! مگر یهود چه گفته اند؟ امام علیه السلام فرمود: آنها می گویند: «دست خدا بسته است»! و مقصودشان این است که خدا کار خود تمام کرده و هیچ دگرگونی رخ نخواهد داد، در حالی که خداوند می فرماید: «غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا»[6](یعنی دست آن ها بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت خدا دور مانند. درست این است که بگوییم دست خدا از هر نظر گشوده است و هر دگرگونی که مصلحت بداند، ایجاد می کند و این است معنای بداء). سرانجام، سلیمان اعتراف کرد که بداء حق است و به مأمون روکرد و گفت: از امروز به بعد، مسئلة بداء را انکار نخواهم کرد. مأمون افزود: اگر سؤال دیگری داری، مطرح کن، امّا انصاف در بحث را فراموش نکن.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت_____________________________________________
1 . بقره/117 و انعام/ 101.
2 . روم/ 27.
3 . توبه/ 106.
4 . فاطر/ 11.
5 . علم نخست، علمی است قطعی و مشروط به هیچ شرطی نیست و لذا دگرگونی در آن راه ندارد، امّا دومی مشروط به شرایطی است که اگر آن شرایط حاصل گردد، معلوم تحقق می یابد، در غیر این صورت، نه. مثلاً کسی به دلیل انجام گناهی بناست مشمول عذاب الهی و نزول بلا گردد، ولی بعداً توبه می کند یا کار خیری انجام می دهد که عمل سوء او را جبران می نماید. این جاست که برای کسانی که از این شرایط آگاه نبودند، دگرگونی و بداء رخ می دهد (دقت کنید).
6. مائده/ 63.


جمع بندی
پرسش :
در برخی روایات می بینیم که کفر و ایمان به موجوداتی بدون آگاهی و اختیار نسبت داده شده، مثلا دجله کافر و فرات مومن است. دلیل چنین نسبتی چیست؟
پاسخ :
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ : نهْرَانِ مُؤْمِنَانِ وَ نَهْرَانِ كَافِرَانِ- نَهْرَانِ كَافِرَانِ نَهَرُ بَلْخٍ وَ دِجْلَةُ وَ الْمُؤْمِنَانِ نِيلُ مِصْرَ وَ الْفُرَاتُ فَحَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِمَاءِ الْفُرَاتِ: (1) دو نهر مؤمن و دو نهر كافر مى‏ باشند. دو نهر كافر عبارتند از: نهر بلخ و نهر دجله دو نهر مؤمن عبارتند از: رود نيل و رود فرات.پس فرزندانتان را، با آب فرات تحنيك نمائيد.
طبق بیان قرآن و جهان بینی الهی نه تنها انسان بلکه تمام حیوانات و کائنات و ذرات به نوعی دارای شعورند و به ستایش و تسبیح و سجود برای خدای متعال مشغولند. و این ستایش و تسبیح نمی تواند منفک از ایمان باشد. چنانکه خداوند متعال می فرمایند: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ؛(2) آیا ندیده ای که هر کس در آسمانها و هر کس که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم خدا را سجده می کنند؟» همچنین در قرآن آمده است: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شیَ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بحَِمْدِهِ وَ لَکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کاَنَ حَلِیمًا غَفُورًا؛ (3) هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست تسبیحش می کنند و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی می ستاید، ولی شما ذکر تسبیح شان را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است.»
بنابراین تسبیح و ستایش کائنات و ذرات هستی و حیوانات و جمادات نشان ایمان آنها به یکتا وجود حقیقی عالم هستی است. البته سطح و درجه ایمان موجودات و مخلوقات عالم هستی بسته به سعه ی وجودی هر یک، متفاوت است.
موجودات به ظاهر بی جان هم از نوعی آگاهی برخوردارند و بر همین اساس کفر و ایمان به آنها قابل انتساب است.
آیات قرآن بر آگاهی کل موجودات دلالت دارد ( ان من شی الا یسبح بحمده) و این برای برخورداری از صفت ایمان و کفر ( البته به حسب خودشان) کافی است
برخی اهل معرفت هم قائل اند تمام موجودات دارای نفس اند .
همه چیز ذکر خدا را می‌گویند و با این وجود برخی اشیاء کافر هم هستند ... قاعدتاً این کفر در مرتبه‌ی انکار ولایت اهل بیت علیهم‌السلام باشد و نه انکار خدا، از روایات مرتبط با عالم ذر همین مطلب برداشت می‌شود که گروهی از اشیاء در اقرار به ولایت اهل بیت علیهم‌السلام از دیگران سبقت جستند یا این که ایمان به خدا دارند ولی ایمان به خدا از ایشان پذیرفته نمی‌شود تا ایمان به رسول خدا هم بیاورند .
در نتیجه با توجه به منابع دینی و جهان بینی اسلامی تسبیح و ستایش همه کائنات که نشانه ایمان آنها به ذات هستی بخش بوده و برگرفته از شعور و آگاهی فطری همه آنهاست ثابت می شود و این که در روایات دینی، به کفر برخی مانند نهرهای دجله و بلخ اشاره شده می تواند کنایه از حقیقتی دیگر باشد.
در باره روایتی که اشاره کردید، همین طور است، این حدیث به ظاهر دجله و نهر بلخ را مذمت نموده است، اما توضیحی در (النهایة) ابن اثیر جزری هست، تقریبا مشکل را حل می کند ، او می گوید: این که نهرها را به عنوان مومنان و کافران ذکر کرده است؛ شاید بدین جهت باشد که آب نیل و فرات بدون زحمت و بی خرج به دست مردم می رسد و در سطح زمین جاری شده و سیراب می کند، مانند مؤمنین که نفعشان بی زحمت به همه می رسد، بر خلاف آندوی دیگر که با مخارج زیاد در دسترس مردم قرار می گیرد.(4)

پی نوشت :
1.شیخ کلینی ، وسائل الشیعه،ج ،17 ص 215. علامه مجلسی ، بحارالانوار ، ج 60 ،ص 42.
2.سوره حج ، آیه 1
3.سوره إسرا، آیه 44
4. برگرفته از کتاب سرچشمه حیات، محمد امینی گلستانی، بخش 8، آبهای ممدوح و مذموم.

موضوع قفل شده است