نسبت ولی فقیه با قانون اساسی

تب‌های اولیه

62 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نسبت ولی فقیه با قانون اساسی

نسبت «ولی فقیه» با «قانون اساسی» چگونه است؟
به عبارت دیگر، کدام یک باید خود را با دیگری هماهنگ کند؟

سیاوش بزرگمهر;26884 نوشت:
نسبت «ولی فقیه» با «قانون اساسی» چگونه است؟ به عبارت دیگر، کدام یک باید خود را با دیگری هماهنگ کند؟


با سلام

سياوش بزرگمهر عزيز

سوالاتتان را مي شود توضيح فرماييد

يعني چه كه كداميك بايد خود را با ديگري تطبيق دهد؟؟

يعني كه كداميك بر ديگري ولايت دارد؟؟

يا اين كه ايا ولي فقيه مي تواند دستوراتي فراتر از قانون اساسي ابلاغ نمايد؟؟

خلاصه يه توضيحي بفرماييد كه منظورتان چيست؟؟

با درود و سپاس از طاهای گرامی که طبق معمول با دقت و توجه ویژه، برای پاسخگویی احساس وظیفه فرموده اند.

گمان می کردم مورد مطرح شده خالی از ابهام و ایهام باشد. حال که این تصور، صحیح نبوده است، جهت ایضاح عرض می شود که آیا ولی فقیه ملزم یا متعهد به اجرای قانون اساسی است؟ یا چون قانون اساسی نفوذ خود را از ولی فقیه می گیرد، او ملزم نیست همواره به آن پایبند باشد و حق دارد آن را نقض نماید؛ چرا که قانون حقیقی، امر ولی فقیه است که مطابق با قانون اسلام خواهد بود. چنانچه نقضی مشاهده شود، نقض ظاهری خواهد بود و اگر اشکالی موجود باشد، متوجه قانون اساسیِ نقض شده، است.
به عبارت دیگر، می توان گفت که قانون اساسی، موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد؟ به این صورت که: نفس قانون اساسی، اصل نیست. بلکه طریقی است تا ولی فقیه با استفاده از آن اعمال ولایت کند و هرجا صلاح دید، از آن عبور می کند و قانون اساسی را تغییر می دهد. لذا در صورت تعارض امر ولی فقیه با قانون اساسی، این قانون اساسی است که باید به نحوی با دیدگاه ولی فقیه که منبعث از فقه و مبانی شرعی است هماهنگ شود.

منظور منتقل شد یا توضیح بیشتری لازم است؟

با سلام

خدمت بزرگمهر بزرگوار و پوزش از تاخیر به وجود امده

سیاوش بزرگمهر;27007 نوشت:
گمان می کردم مورد مطرح شده خالی از ابهام و ایهام باشد. حال که این تصور، صحیح نبوده است، جهت ایضاح عرض می شود

توضیح بیشتر برای تنقیح بیشتر مطلب برای ادامه بحث بود. ممنون و سپاس.

سیاوش بزرگمهر;27007 نوشت:
که آیا ولی فقیه ملزم یا متعهد به اجرای قانون اساسی است؟

طبق بند اخر اصل 107 قانون اساسی رهبر در برابر قانون اساسی با سایر افراد کشور مساوی است .

مقام رهبری مسئول اعمال مدنی و جزایی خود خواهد بود و در صورت ارتکاب جرایم همانند سایر مردم دادگاه می تواند او را محاکمه کند.
و رهبری پاسخ گوی اعمال جزایی و مدنی خود است

در اصل 19 قانون اساسی هم مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند و از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و .....سبب امتیاز نخواهد بود و در این اصل نیز نه مقام رهبری و نه هیچ مقامی استثناء نشده است .

این که رهبر یا هیچ مقام دیگری برتری بر قانون اساسی ندارد در قانون صریحا بیان شده است.

با تمهیداتی که در قانون دیده شده است رهبری زیر نظر خبرگان رهبری است و اعمال ایشان را خبرگان رهبری بررسی میکنند و اگر خطایی دیدند می توانند تذکر و یا رهبر را عزل نمایند

از نظر مالی هم طبق اصل 142 قانون باید قبل و بعد از خدمت دارایی های

رهبر توسط رئس قوه قضاییه رسیدگی شود.

این مطالب نص صریح قانون اساسی است در مورد رهبری.

ادامه دارد......


سیاوش بزرگمهر;27007 نوشت:
لذا در صورت تعارض امر ولی فقیه با قانون اساسی، این قانون اساسی است که باید به نحوی با دیدگاه ولی فقیه که منبعث از فقه و مبانی شرعی است هماهنگ شود.

در مورد این بند از مطالب بزرگمهر عزیز

در بند 8 از اصل 110 قانتون اساسی که ناظر بر اختیارات و و ظایف رهبری است چنین امده است:
حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست (از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام)

برای روشن شدن موضوع مثالی را خدمتتان عرض می نمایم:

در مورد پیشینه مجمع تشخیص مصلحت نظام همان طور که می دانید در سال 66 به خاطر بروز مشکلاتی بین مجلس و شوری نگهبان از طرف ایت الله خامنه ای و موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی و مرحوم سید احمد خمینی و میر حسین موسوی نخست وزیر وقت نامه ای به محضر امام نوشته و در خواست حل ریشه ای این مشکلات را می کنند

امام نیز طی نامه ای به تاریخ1366/11/17در جواب مسئولان نظام دستور تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام را می دهند.
و تاکید می فرمایند که اگر بین مجلس و شورای نگهبان در مسایل شرعی و قانونی توافقی حاصل نشد این مجمع حل کند

خوب همان طور که همه می دانیم مجمع تشخیص مصلحت نظام در قانون اساسی پیش بینی نشده بود و در سال 66 با توجه به مشمکلات به وجود امده و طی نامه مسئولین نظام و حکم حکومتی امام این مشکل حل شد

اگر فرمایشات جناب بزرگمهر ناظر بر این موضوع باشد بله رهبری برای حل مشکلات نظام که از طریق عادی قابل حل نیست می تواند با مشورات مجمع تشخیص مصلحت نظام حکم حکومتی صادر کرده و مشکل را حل کند.

صد البته که این امر هم قانونی است و در مواقعی است که در قانون مثل همان --- مجمع-- قوانینی پیش بینی نشده باشد و از طرفی با سایر قوانین موجود در تضاد نباشد و برای نفع خود قانون را تغییر ندهد و......

که باز بر این اعمال رهبری مجلس خبرگان نظارت دارند و در صورت بروز مشکلی می توانند به وظایف خود عمل کنند.

سیاوش بزرگمهر;26884 نوشت:
نسبت «ولی فقیه» با «قانون اساسی» چگونه است؟
به عبارت دیگر، کدام یک باید خود را با دیگری هماهنگ کند؟


با سلام و تشکر از جناب سیاوش بزرگمهر و جناب استاد طاها

و با عرض پوزش از تأخیر

در ادامۀ مباحث مطروحه توسط جناب طاها و در پاسخ به سؤال شما توجه به چند نکته ضروری است:

اول؛ ولی فقیه فوق قانون در همل مراتب آن نیست. اساساً فلسفۀ ولایت فقیه آنست که در رأس امور حکومت اسلامی، شخصی قانون شناس و متعهد به قوانین و احکام الهی، ادارۀ امور را بر عهده گیرد تا رعایت آن در همۀ مراحل اعم از اجراء و نظارت و ... تضمین شود.

دوم؛ در این رابطه بین دو گروه بدلیل دو نوع نگاه، خلط بزرگی پدید آمده و موجب پیدایش دو نظریه در باب ولایت فقیه شده است:
1. نظریه ای که او را مافوق قانون تصور می کند، همان نظریۀ "ولایت مطلقۀ فقیه".
2. رویکردی که او را مادون قانون می شمارد و "ولایت مطلقه" را نفی می کند.

سوم؛ اما در نگاه صحیح، ولایت مطلقۀ فقیه، به معنای برتری و تفوق ولی فقیه بر قانون نیست. کسی که اندک آشنائی با علم حقوق و یا احکام و قوانین اسلامی داشته باشد، می داند که قوانین، دارای درجات و مراتب متعددی است. بعضی قوانین "محکوم" و کنترل شونده و برخی قواعد "حاکم" و کنترل کننده است.

چنانکه می دانید؛ سر وجود این سلسله مراتب در قانون، این است که گاهی بین مصالح نهفته در دو حکم، تزاحم ایجاد می شود؛ یعنی تأمین، هر دو در عمل ممکن نیست و ناچار یکی باید به نفع دیگری کنار برود. (نظیر ضرورتی که به تشکیل مجمع تشخیص مصلحت انجامید). در چنین مواقعی، قوانین حاکم (مانند قاعدۀ "اهم و مهم") حاکمیت می یابد و به حکم آن باید آنچه دارای مصلحت کمتر است، فدای حکمی شود که مصلحت برتری دارد.

چهارم؛ نکات فوق مبین آنست که "ولایت مطلقۀ فقیه" در واقع پیاده کنندۀ قواعد حاکم و ارجح در برابر احکام و قوانین اولیۀ عادی است؛ زیرا ولی فقیه موظف است جامعه را به سمت مصالح حقیقی آن، رهبری و هدایت کند، حال اگر یکی از احکام اولیۀ دینی با مصلحت برتر جامعه در تضاد و تزاحم افتاد؛ ولایت فقیه این قدرت و اختیار را دارد که مصلحت حیاتی و فراتر جامعه را بر ان حکم اولی و فروتر مقدم بدارد. (در حقیقت صحبت از اختیار و قدرتی است که خود قانون الهی به وی داده، و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نیز به آن اشاره شده است).(1)

به عنوان مثال، اگر در جائی که مسجدی بنا شده است، کشیدن خیابان لازم است؛ ولی فقیه می تواند بر خلاف حکم اولی-که حرمت تخریب مسجد است- برای مصالح لازم جامعۀ اسلامی اجازه تخریب آن را صادر کند.

بنابر این ولایت مطلقۀ فقیه از قواعد رافع و برطرف کنندۀ تزاحم است و اطلاق آن مقید و مشروط به مصالح لازم و اهم جامعۀ اسلامی است و بیش از آن قدرتی ندارد، اکنون خود قضاوت کنید که آیا این به معنای تفوق بر قانون است یا اختیار انطباق و اجرای قاعدۀ اهم و مهم؟(2)

موفق باشید ...

پاورقی_______________________________
1. مجموعه پرسش های دانشجوئی، شماره 15، ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، صص 140- 148.
2. برای آگاهی بیشتر ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، نشر اسراء.



سلام و تشکر از اساتید بزگوار و کاربر محترم سیاوش بزرگمهر:Gol:
در ابتدا باید عرض کنم حقیر برای ایجاد یک تایپک با موضوعی تقریباً مشابه به این بخش مراجعه نمودم که متوجه شدم کاربر بزرگوار سیاوش بزرگمهر قبلاً زحمت آن را کشیده است.

سئوال حقیر این است که اگر حکم هر یک از مراجع (مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) یا سایر مراجع بزرگوار) با قانون منافات داشته باشد تکلیف چیست؟ و چگونه باید عمل کرد.

باتشکر:Gol:

با سلام

mahnaz;27550 نوشت:
اگر حکم هر یک از مراجع (مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) یا سایر مراجع بزرگوار) با قانون منافات داشته باشد تکلیف چیست؟ و چگونه باید عمل کرد.


بزرگوار

حکم مراجع چطور می تواند با قانون منافات داشته باشد ؟؟؟

متوجه منظورتان نمی شوم؟؟

ایا منظورتان اصول قانون اساسی است که خوب به نظر بعید می تواند باشد زیرا در قانون اساسی اصولی اورده شده است که از موارد غیر قابل تغییر است

یعنی مواردی است که نمی شود تغییر داد چون در زمان پیش نویس قانون اساسی و در زمان بازنگری ان از مراجع نظر خواهی شده است موردی هم اگر بوده بر طرف شده

از طرفی قانون اساسی مواردی را شامل می شود که کلیات و اصول است و کم پیش می اید و شاید هم اصلا نباشد که مرجعی فتوای خود را در تضاد با ان بداند چون از اصول است و لایتغییر و این طور نیست که با مقتضیات زمان در تغییر باشد و اگر هم برفرض باشد اکر در اصول پیش بیاید راه کارهای قانونی در قانون پیش بینی شده است برای تغییر ان در اصل 177

و اگر منظورتان مواردی باشد که در مجلس به تصویب می رسد برای این هم شوری نگهبان قانون اساسی موارد را بررسی می کند و اگر با نظر مراجع در تضاد بود ان را رد می کنند.

اگر این را هم بفرمایید که نظرات متفاوت است در این مورد به نظر چون از مسایل حکومتی است و تا جایی که بنده هم اطلاع دارم با فتاوای مقام معظم رهبری بررسی می کنند

باز اگر متوجه منظورتان نشدم بفرمایید در خدمتیم

سلام بر جناب مستطاب استاد طاها:Gol:
حقیر همیشه سعی می کنم مستند صحبت کنم از اینکه فراموش کردم مصداقی ذکر کنم ببخشید
فتوای آیت الله سیستانی که استفاده از ماهواره را جایز دانسته و این با قوانین جمهوری اسلامی منافات دارد.
ضمناً مصداق دیگری هم دارم که به موقع عرض خواهم کرد؟

با تشکر:Gol:

mahnaz;27561 نوشت:
حقیر همیشه سعی می کنم مستند صحبت کنم از اینکه فراموش کردم مصداقی ذکر کنم ببخشید فتوای آیت الله سیستانی که استفاده از ماهواره را جایز دانسته و این با قوانین جمهوری اسلامی منافات دارد. ضمناً مصداق دیگری هم دارم که به موقع عرض خواهم کرد؟


با سلام

ببینید بزرگوار در مورد مسایل فقهی هر فردی می تواند نظر مرجع خود را مد نظر داشته باشد ولی در مورد مسیل حکومتی خود مراجع هم تابع نظر مقام معظم رهبری هستند

پس در مورادی که مسایل شخصی است و فردی هر فردی موظف است از نظر مرجع خود تبعیت کند
ولی در مورد مسایل حکومتی و اجتماعی فقط نظر رهبری مطاع است و خود مراجعع هم دراین باب مقلد رهبری معظم می باشند

در مطالب بالا هم گذشت که در باب مسایل حکومتی از نظر رهبری تطبیق با موارد و مصادیق حکم صادر و قانون می کذارند

این تمام کلام در این باب است

در بقیه مواردی هم که بفرمایید باز امر بر این منوال است

.سلام مجدد
استاد ببخشید که مصدع اوقاتتون می شم:Gol:
این سئوال پدر بزرگ بنده است که مقلد آیت الله سیستانی هستش .یعنی بنده باید بهشون عرض کنم که از فتوای آیت الله سیستانی پیروی نکنه. فکر نکنم بپذیره؟

البته بنده قانع شدم و پذیرفتم.:Gol:

استاد مگر فقهای شورای نگهبان بر قوانین نظارت نمی کنند پس چگونه این تناقضات بوجود می آید؟
آنچه از سیاق کلام جنابعالی برداشت نمودم این است که فتوای مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) فراتر و والاتر از قانون است.
حال اگر با قانونی که در مجلس و شورای نگهبان تصویب شده منافات داشت چه کنیم.
البته با توجه به فرمایش جنابعالی در پست قبل باید به فتوای مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) عمل کنیم.
ولی چگونه امکان دارد قانونی را که فقهای شورای نگهبان تأیید کرده اند با فتوای رهبری منافات داشته باشد.

یا حق:Gol:

mahnaz;27571 نوشت:
این سئوال پدر بزرگ بنده است که مقلد آیت الله سیستانی هستش .یعنی بنده باید بهشون عرض کنم که از فتوای آیت الله سیستانی پیروی نکنه. فکر نکنم بپذیره؟


با سلام

سرکار بزرگوار شما که بهتر می دانید

پذیرفتن و نپذیرفتن حکمی توسط امثال بنده و شما و پدر بزرگ و غیره خللی به حکم نمی زند

mahnaz;27571 نوشت:
استاد مگر فقهای شورای نگهبان بر قوانین نظارت نمی کنند پس چگونه این تناقضات بوجود می آید؟

چه تناقضاتی بزرگوار

یعنی بین فتاوای رهبری و قوانین مجلس مخالفتی است یا این که بین قوانین و فتاوای سایر مراجع؟؟

اکر منظورتان سایر مراجع باشد که گذشت که امر بر چه منوالی است و اگر منظورتان فتاوای رهبری باشد باید بررسی شود

mahnaz;27571 نوشت:
آنچه از سیاق کلام جنابعالی برداشت نمودم این است که فتوای مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) فراتر و والاتر از قانون است.

بزرگوار

بنده نگفتم فتاوای ایشان فراتر از قانون است در پست قبلی گذشت که هر فردی در مسایل فردی موظف است از فتوای مرجع خود اطاعت کند ولی در مسایل حکومتی حکم ولی فقیه بر همه افراد مطاع است

mahnaz;27571 نوشت:
حال اگر با قانونی که در مجلس و شورای نگهبان تصویب شده منافات داشت چه کنیم.

اگر شما سراغ دارید که فتوای ایشان مخالف با قانونی است که در مجلس تصویب شده بفرمایید تا بررسی شود

سلام بر دوستان

امیدوارم که اوضاع و احوال خوبی داشته باشید

منم از این نمونه ها که کاربر "mahnaz" فرمودند دیدم که مایل به بحث در موردش نیستم

در ضمن کاربر عزیز طاها :
مراجع بر یکدیگر ولایت ندارند ! حتی شخص ولی فقیه!
این قضیه که شما فرمودید با تعالیم دینی سنخیت نداره !
مطمئناً میدونید که مراجع بر مجتهدین هم ولایت ندارند!
ولایت مراجع بر مقلدینشان آنهم در فرعیات دین ( فقه اصغر ) است .

امیدوارم اگر خواستید به صحبت ادامه بدید مستند باشه هر چند که اصلاً دوست ندارم به اینطور صحبتها بپردازم چون احساس میکنم به نوعی تضعیف ولایت فقیه و بقیه مراجع هست و این اصلاً کار درستی نیست .( اگر خواستید با ایمیل به صحبتها ادامه بدیم بهتره )
خداوند سایه علمای دین را بر سرمان مستدام بدارد
آمین

یا حق

celyanic;27577 نوشت:
مراجع بر یکدیگر ولایت ندارند ! حتی شخص ولی فقیه! این قضیه که شما فرمودید با تعالیم دینی سنخیت نداره ! مطمئناً میدونید که مراجع بر مجتهدین هم ولایت ندارند! ولایت مراجع بر مقلدینشان آنهم در فرعیات دین ( فقه اصغر ) است .


با سلام

بزرگوار خوش امدید به اسک دین

ما نگفتیم مراجع به یکدیکر ولایت دارند یا ندارند مطلب بنده همان که در پست 10 اورده ام

ببینید بزرگوار در مورد مسایل فقهی هر فردی می تواند نظر مرجع خود را مد نظر داشته باشد ولی در مورد مسیل حکومتی خود مراجع هم تابع نظر مقام معظم رهبری هستند

پس در مورادی که مسایل شخصی است و فردی هر فردی موظف است از نظر مرجع خود تبعیت کند
ولی در مورد مسایل حکومتی و اجتماعی فقط نظر رهبری مطاع است و خود مراجعع هم دراین باب مقلد رهبری معظم می باشند




celyanic;27577 نوشت:
امیدوارم اگر خواستید به صحبت ادامه بدید مستند باشه هر چند که اصلاً دوست ندارم به اینطور صحبتها بپردازم چون احساس میکنم به نوعی تضعیف ولایت فقیه و بقیه مراجع هست و این اصلاً کار درستی نیست .( اگر خواستید با ایمیل به صحبتها ادامه بدیم بهتره )

شما بزرگوار هر طور مایلید بنده در خدمتتان هستم

در ضمن در مباحث علمی که متکی بر برهان و استدلال و حجت باشد به کسی نه تنها اسیبی نمی رسی که با تقویت افکار عمومی و عقاید دوستان مبانی اعتقاد به ولایت و مراجع هر بیشتر و محکمتر خواهد شد

یا علی


سلام طاها جان
ببین عزیزم شما میگید در امور حکومتی اوامر مقام معضم رهبری مطاع هستش و همه باید از ایشون تقلید کنن!
در ضمن مسائل حکومت رو زیر مجموعه احکام حکومتی میارید ( دقیقاً همون چیزی که مراجع درش میتونن ولایت داشته باشن (احکام رو میگم ))
پس نتیجه میشه :
« ایشون در احکام خاصی بر همه حتی مراجع ولایت دارن »

در صورتی که این مطلب با تعلیمات دینی سنخیت نداره

در ضمن من نگفتم خارج از برهان و استدلال میخوام صحبت کنم
هنوز هم میگم بهتره این مسئله در این پست باز نشه چون باعث تضعیف مراجع خواهد شد

با تشکر

celyanic;27610 نوشت:
سلام طاها جان
ببین عزیزم شما میگید در امور حکومتی اوامر مقام معضم رهبری مطاع هستش و همه باید از ایشون تقلید کنن!
در ضمن مسائل حکومت رو زیر مجموعه احکام حکومتی میارید ( دقیقاً همون چیزی که مراجع درش میتونن ولایت داشته باشن (احکام رو میگم ))
پس نتیجه میشه :
« ایشون در احکام خاصی بر همه حتی مراجع ولایت دارن » در صورتی که این مطلب با تعلیمات دینی سنخیت نداره

celyanic;27610 نوشت:

در ضمن من نگفتم خارج از برهان و استدلال میخوام صحبت کنم


هنوز هم میگم بهتره این مسئله در این پست باز نشه چون باعث تضعیف مراجع خواهد شد

با تشکر


[QUOTE=celyanic;27610
در ضمن کاربر عزیز طاها :
مراجع بر یکدیگر ولایت ندارند ! حتی شخص ولی فقیه!
این قضیه که شما فرمودید با تعالیم دینی سنخیت نداره !
مطمئناً میدونید که مراجع بر مجتهدین هم ولایت ندارند!
ولایت مراجع بر مقلدینشان آنهم در فرعیات دین ( فقه اصغر ) است .

امیدوارم اگر خواستید به صحبت ادامه بدید مستند باشه هر چند که اصلاً دوست ندارم به اینطور صحبتها بپردازم چون احساس میکنم به نوعی تضعیف ولایت فقیه و بقیه مراجع هست و این اصلاً کار درستی نیست .


با سلام مجدد:Gol:

احکام و مسائل فقهی اسلامی چنانکه جناب استاد طاها اشاره کردند، به دو دسته شخصی و فردی و اجتماعی و سیاسی تقسیم می شود که البته اگر اهل دقت در حیطه احکام باشیم می بینیم که نگاه شارع مقدس به این دو نوع احکام تا حدی متفاوت است و وظایف و مسئولیتها نیز متفاوت.

هر فرد در صورتی که به درجه اجتهاد نرسیده است باید در انجام احکام فردی خویش بطور مستند به مجتهد اعلم که طبق ادله و روش صحیح شناسایی کرده است مراجعه کند و تقلید کند و چون این مسئله امر فردی است تعدد مراجع مشکلی را پیش نمی آورد بلکه هرکسی طبق جستجوی خود اعلم را می یابد و در مسائل فردی از وی تقلید میکند، اما در احکام سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اسلام امر متفاوت است:

در احکام سیاسی و اجتماعی دین اسلام در زمان غیبت، بدلیل حساسیت آنها و جلوگیری از بی نظمی و هرج و مرج، طبق نصوص و توصیه ائمه اطهار(ع)، قوانین و مقررات و فتواها تنها از طرف یک مجتهد جامع الشرایط، اگاه به زمان و اعلم (نه فقط در باب فقه بلکه در کلیه مسائل و شؤون حکومت) وعادل قابل اجراست.

حال اگر بین نظر شرعی ولی فقیه و مرجع تقلید در اینگونه مسائل اختلاف یا تعارضی باشد مقلد نظر کدامیک را باید تبعیت کند؟ (چنانکه مورد سؤال یکی از کاربران محترم نیز بود)

خوب طبق مطالب فوق در مسائل شخصی و فردی به مجتهد خود رجوع میکند لکن در مسائل سیاسی، اجتماعی و حکومتی نظر ولی فقیه باید اطاعت شود و حتی خود مرجع تقلید هم موظف به اجرای فرامین ایشان هستند و حتی در این مورد باید نظرات ولی فقیه را بر نظرات خودشان مقدم بدارند و حق مخالفت عملی ندارند هر چند که میتوانند به صورت مشورت نظرات خود را با ولی فقیه در میان بگذارند لکن در حیطه عمل آنها نیز تابعند چه برسد به مقلدان آنها، چنانکه فقهای قدیم که در مورد ولی فقیه صحبت کرده اند به این مطلب اشاره داشته اند.

دلایل این مطلب، در مواردی چند که در ادامه ذکر می کنیم خواهد آمد:

اولاً : از روایات و بیانات فقها:

در اصول کافی ج1 ص 67 عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام نقل می کند: "آن کس که روایتگر احادیث ما و جستجوگر در حلال و حرام ما و اگاه به احکام ماست مردم به حکم بودن او رضایت دهند ، همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس اگر بحکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود همانا حکم ما نادیده گرفته شده است و بر ما رد شده است و هر کس ما را رد کند مانند کسی است که خدا را کند و در مرز شرک به خدا قرار میگیرد.

امام خمینی ( ره) در کتاب بیع ج2 ص 514-517 می فرماید: "ولی فقیه جانشین و وارث پیامبر است همانگونه که جایز نیست در امور مربوط به ولایت کسی مزاحم ان حضرت شود به مقتضای وراثت هم جایز نیست که مزاحم با ولی فقیه در امور مربوط به حکومت شود.از این رو همه فقیهان مزاحمت با ولی فقیه شرعی را حرام وموجب خروج از عدالت می دانند، پس اگر کسی نسبت به ولی فقیه حاکم، مزاحمت کند از عدالت ساقط شده ودیگر ولایتی ندارد تا تزاحم فقیهان پدید آید.

در رساله های عملیه فقها و مجتهدین، در باب قضاوت که یکی از شؤون خاصه ولی فقیه است(البته میتواند ان را به دیگران تنفیذ کند)آمده است: "اگر قاضی شرع در موردی قضاوت کرد قضاوت او برای دیگران حجت است و نقض حکم او حتی از طرف قاضی دیگر که اعلم از او باشد حرام است."

همچنین حضرت امام خمینی (ره) در کتاب بیع می فرماید: "قیام برای تشکیل حکومت و اساساً دولت اسلامی از قبیل واجب کفایی است برفقهای عادل، پس اگر یکی از انها موفق به تشکیل حکومت شود، دیگران باید از او تبعیت کنند"

ثانیا : از باب عقل و سیره عقلا:

طریقه عقلا و بنای همه حکومت ها اینست که در امور حکومتی و اداره جامعه، دخالت دیگران را به طور مستقل و پراکنده و بدون اجازه مسئولان مربوط در امور حکومتی صلاح نمی دانند، این سیره حداقل در حکومت صالح مورد امضای شارع است.

ثالثاً: زین العابدین نجفی در کتاب امام خمینی و حکومت اسلامی میگوید:

"برپاداشتن نظام و حفظ آن از نابسامانی از واجبات ضروری است و تعدد حاکمان مستقل در سرزمین واحد، با دخالت افراد متعدد در شئون حکومت -بدون اجازه حاکم موجب بهم خوردن نظم عمومی مسلمین می شود، مسئولیت حفظ نظام و اداره حکومت و تامین مصالح عامه مسلمانان، به تمرکز اعمال ولایت و اطاعت دیگران نیاز دارد."

حاکم اسلامی، مجری احکام الهی است و او نیز مانند دیگران مشمول قانون الهی و تابع محض است و دیگر فقیهان نیز چنین میباشند وباید از این حکم الهی- که از سوی والی و خلفاء او انشاء شده است - پیروی کنند.

نتیجه آنکه فقهای عظام تنها می توانند در محدوده ای که منجر به ایجاد مزاحمت برای فقیه حاکم و هرج و مرج نشود فتوا دهند بنابر این اگر مرجعی در حیطه مسائل حکومت اسلامی نظری داشته باشد، حتی برای خود او و مقلدانش حجت شرعی نیست و حق صدور فتوا در حیطه مسائل حکومتی را ندارد و اگر فتوایی در این حیطه داد، طبق نظر امام (ره) امکان خروج از عدالت و از دست دادن شرائط مرجعیت را دارد و ضمنا مقلدین در تبعیت دراین فتوا هیچ حجتی شرعی نداشته و باید به نظر ولی فقیه رجوع کنند،( این امر چنانکه اشاره شد، حتی در مورد خود مرجع تقلید هم جاری است.)

موفق باشید ...:Gol:

سلام و عرض ادب :Gol:
عرض بنده مبنی بر اینکه یکی از فتواهای مقام معظم رهبری (مدظله العالی) با قوانین جمهوری اسلامی منافات دارد.
بر گرفته از فرمایشات یکی از اساتید همین سایته .البته بنده با ارسال یک پیام خصوصی ایشان را از این موضوع مطلع نمودم.
و هنوز پاسخی از ایشان دریافت ننموده ام به محض دریافت پاسخ به این موضوع خواهم پرداخت .

چون شاید آن بزرگوار هم مستنداتی داشته باشند که به شفاف سازی و حل مسئله کمک کند.

با تشکر:Gol:

mahnaz;27561 نوشت:
سلام بر جناب مستطاب استاد طاها:gol:
حقیر همیشه سعی می کنم مستند صحبت کنم از اینکه فراموش کردم مصداقی ذکر کنم ببخشید
فتوای آیت الله سیستانی که استفاده از ماهواره را جایز دانسته و این با قوانین جمهوری اسلامی منافات دارد.
ضمناً مصداق دیگری هم دارم که به موقع عرض خواهم کرد؟

با تشکر:gol:


ببینید استفاده از ماهواره در قوانین جمهوری اسلامی احتمالاً به دلیل پخش صحنه های غیر اخلاقی و تبلیغ علیه جمهوری اسلامی است
آیت الله سیستانی احتمالاً جواز استفاده از ماهواره رو منوط به شرط عدم استفاده ی نادرست و غیراخلاقی از ماهواره کرده
با کمی دقت خیلی ساده میشه فهمید اینها اصلاً منافاتی نداره با هم !
و یا حتی شاید قوانین تا حدودی اینجا دست و پاگیر است !

با تشکر ویژه از صدیق گرامی و طاهای عزیز

و سپاس از سایر دوستانی که مشارکت فرمودند؛ هرچند مواردی نظیر نسبت ولی فقیه با سایر مراجع، خود موضوع مستقلی هستند و شایسته است در تاپیک مستقل دیگری مطرح و پیگیری شوند. شایان تذکر مجدد است که هدف این تاپیک بررسی اختصاصی نسبت ولی فقیه با قانون اساسی است.

قائلین به ولایت مطلقه فقیه معتقدند فقیه جامع الشرایط رهبری که به زیور اجتهاد، عدالت و تدبیر آراسته است، از سوی شارع به ولایت بر مردم، با گستره ای نظیر ولایت پیامبر و ائمه منصوب است و « ملزم و مكلّف است كه در چارچوب ضوابط و احكام اسلامى عمل كند»،[=Calibri][1]و مصلحت جامعه اسلامی را تأمین کند.

حدود این ولایت توسط شارع ترسیم شده است و قابل تحدید با قوانین بشری (نظیر قانون اساسی) نیست. خود قانون اساسی که مشروعیتش را از ولی فقیه می گیرد، در واقع برنامه ای است که ولی فقیه امضا نموده تا بر اساس آن اعمال ولایت کند. مادامی که قانون اساسی یا هر قانون دیگری، برمبنای تشخیص ولی فقیه، منطبق بر قانون الهی یا قریب به آن باشد و مصالح اسلام را تأمین کند مورد تنفیذ و اجرای او و مردم قرار می گیرد. در غیر این صورت، نه تنها حق دارد از قانون اساسی عبور کند، بلکه در شرایطی حتی موظف است برای تقریب قوانین به قانون الهی، نسبت به نقض قانون اساسی و یا تغییر آن اقدام کند و اگر چنین نکند ممکن است از ولایت ساقط شود. قانون اساسی – به عنوان قوانین غیر ثابت بشری- که سهل است، ولی فقیه «می تواند هر امرى را، چه عبادى و يا غير عبادى است كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى كه چنين است جلوگيرى كند. حكومت مى‏تواند از حج، كه از فرايض مهم الهى است، در مواقعى كه مخالف صلاح كشور اسلامى دانست موقتاً جلوگيرى كند... و بالاتر از آن هم مسائلى است، كه مزاحمت نمى‏كنم».[=Calibri][2]

بنایراین نمی توان ولی فقیه را ملزم یا متعهد به اجرای قانون اساسی دانست؛ چراکه حکومت او بر مردم، از نوع وکالت و یا معاهده نیست. این امر از عقود هم نیست تا با شرط ضمن عقدی به نام قانون اساسی او را به رعایت مفاد آن ملزم فرض کنیم، بلکه از نوع ولایت مطلقه است و «مقتضاى ادلّه‌اى كه ولايت فقيه را اثبات مى‌كنند نيز اطلاق ولايت فقيه است و هيچ آيه و روايت و دليل و برهانى بر محدوديت ولايت فقيه در چارچوب قانون اساسى و قوانين موضوعه و برهانى وجود ندارد».[=Calibri][3]
«فقيه مى‌تواند در همه مسايلى كه مربوط به حكومت است، با در نظر گرفتن احكام اسلامى و مصالح اجتماعى، دخالت كرده و تصميم گيرى نمايد و امر و تصميم او مطاع است»[=Calibri][4]. چرا که ولی فقیه، بهتر از هر کس قادر به کشف قانون الهی و تطبیق مصالح جامعه با آن و تعیین مصادیق و موضوعات است و همان طور که در پست قبلی عرض شد « در صورت تعارض امر ولی فقیه با قانون اساسی، این قانون اساسیاست که باید به نحوی با دیدگاه ولی فقیه که منبعث از فقه و مبانی شرعی است هماهنگشود»؛ همچنان که در مورد بازنگری قانون اساسی در سال ١٣٦٨اقدام گردید.

مسلما این رأی ولی فقیه هم در چاچوب احکام اسلامی (به صورت احکام اولیه، ثانویه و یا سلطانی) خواهد بود. در غیر صور مذکور (مثلاً هوای نفسانی)، خود به خود منعزل می شود و دیگر محل بحث ما نیست. لذا نقض قانون اساسی توسط ولی فقیه، نقض ظاهری است؛ همانطور که در نامه امام هم همین تعبیر منعکس شده است.

نقل قول:
در اصل 19 قانون اساسی هم مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند و از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و .....سبب امتیاز نخواهد بود و در این اصل نیز نه مقام رهبری و نه هیچ مقامی استثناء نشده است... این که رهبر یا هیچ مقام دیگری برتری بر قانون اساسی ندارد در قانون صریحا بیان شدهاست

هرچند پاسخ اجمالی را صدیق گرامی داده اند که:

نقل قول:

صحبت از اختیار و قدرتی است که خود قانون الهی به وی داده، و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نیز به آن اشاره شده است

اما ذکر نکات ذیل شاید خالی از فایده نباشد.

با مراجعه به قانون اساسی به اصل چهارم برمی خوریم؛ مبنی بر اینکه:
«کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاء شورای نگهبان است.»

لذا آنچه در اصل ۱۹(که البته به برابری قومی پرداخته است نه موارد دیگر) به این ترتیب آمده که: «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود» نیز باید بر اساس اصل چهار تفسیر شود. بر اساس تفسیراصل ۱۹ با اصل چهارم، اگرچه تعبیر «همه ی مردم» –شامل زنان و مردان- به کار رفته است، اما می دانیم که بر اساس موازین اسلامی، این زنان و مردان الزاماً نمی توانند در جمیع موارد حقوق مساوی داشته باشند. (مانند ارث و دیه وامثال آن).

همین موازین اسلامی مورد بحث در اصل چهارم، که همه ی مردم – ازجمله ولی فقیه- را ملزم به رعایت قانون الهی نموده، به ولی فقیه اختیارات، حقوقی یا وظایفی اعطا کرده است که می تواند برای جلوگیری از تفویت مصالح اسلام، تصمیم گیری کند و مثلاً قانون اساسی را ظاهراً نقض کند. این اجازه در اصل ۵۷ قانون اساسی بازنگری ١٣٦٨ نیز، با آوردن لفظ «مطلقه» منعکس شده است.[5]

درضمن فراموش نمی کنیم که در تلقی رسمی، «اگر ما قانون اساسى فعلى جمهورى اسلامى ايران را معتبر مى‌دانيم نه به لحاظ اين است كه قانون اساسى يك كشور است و درصد زيادى از مردم هم به آن رأى داده‌اند بلكه به اين دليل است كه اين قانون اساسى به امضا و تأييد ولىّ فقيه رسيده و ولىّ فقيه كسى است كه به اعتقاد ما منصوب از جانب امام زمان(عليه السلام) است و امام زمان(عليه السلام) نيز منصوب از جانب خداست... اگر احياناً بر پاى بندى به آن به عنوان مظهر ميثاق ملّى تأكيد مى‌شود به جهت آن است كه ولىّ فقيه به قانون اساسى مشروعيت بخشيده و مشروعيت، از ولىّ فقيه به قانون اساسى سرايت كرده نه آن كه قانون اساسى به ولايت فقيه وجهه و اعتبار داده باشد... پس آن چه را كه ولىّ فقيه اجازه تصرّف و اِعمال ولايت در مورد آنها را دارد به موجب اذنى است كه خداى متعال و امام زمان(عليه السلام) به او داده‌اند نه آن كه به واسطه اختيارى باشد كه قانون اساسى به او داده است چرا كه قانون اساسى خود نيز مشروعيت و اعتبارش را از ولىّ فقيه كسب مى‌كند. اكنون از آن چه گفتيم روشن مى‌شود كه ولىّ فقيه، فوق قانون و حكم خدا نيست امّا فوق قانون اساسى، با توضيحى كه داديم، هست و اين فقيه است كه حاكم بر قانون اساسى است نه آن كه قانون اساسى حاكم بر ولايت فقيه باشد... از نظر خود اصول قانون اساسى هم، مقتضاى مطلقه بودن ولايت فقيه كه در متن قانون اساسى آمده همين است كه وظايف و اختياراتى كه در قانون اساسى براى ولىّ فقيه شمرده شده است، تمثيلى، و نه احصايى، باشد زيرا در غير اين صورت قيد «مطلقه» در متن قانون لغو خواهد بود؛ به خصوص اگر توجّه كنيم كه قيد مطلقه را قانون گزار بعد از بازنگرى قانون اساسى در سال ٦٨ به متن قانون اضافه كرده و تا قبل از آن نبوده است؛ كه اين مسأله مى‌رساند كه قانون گزار منظور خاصّى از آوردن اين قيد داشته و آن نيز همين بوده كه با اين قيد معلوم باشد كه اختيارات ولىّ فقيه، منحصر و محدود در موارد ذكر شده در اين قانون نيست»[6]

نقل قول:
طبق بند اخر اصل 107 قانون اساسی رهبر در برابر قانون اساسی با سایر افراد کشورمساوی است .

متن صحیح جمله ی مورد اشاره چنین است: «رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است».

مناقشه ای در آن نیست. مادامی که قوانین به تأیید اوبرسد و از دیدگاه وی، منطبق با حکم الله تشخیص داده شوند، معتبرند. بدیهی است چنین قوانینی برای همه لازم الاجرا خواهند بود و خود ولی فقیه هم باید به آن تن دهد. بحث از زمانی آغاز می شود که ولی فقیه تمام یا بخشی از این قوانین (مثلاً قانون اساسی) را با معیارهایی که قبلا گفته شد منطبق نداند. در اینجا می تواند بر قانون پیشی بگیرد. نکته اینجاست که:

اولاً چنین حقی در انحصار اوست؛ یعنی اگر مراجع تقلید همقانونی از قوانین جاری یا اصلی از قانون اساسی را مطابق شرع نداند، موظفند مادامی که قانون معتبر است بر خلاف استنباط خود به امر ولی فقیه (قانون مورد تأیید او) عمل کنند. البته می توانند نظر خود را از باب «نصیحت ائمه مسلمین» و «امر به معروف و نهی از منکر» به ولی فقیه منتقل کنند.

ثانیاً تغییرات مورد نظر او می توانند مسیر قانونی تعریف شده برای اصلاح را طی نکنند و صرفاً با یک «امر مولوی» انجام شوند (آنچنان که نمونه های آن را در زمان امام داشتیم).

نقل قول:

برای حل مشکلات نظام که از طریق عادی قابل حل نیست می تواند با مشورات مجمع تشخیصمصلحت نظام حکم حکومتی صادر کرده و مشکل را حل کندصد البته که این امر هم قانونی است و در مواقعی است که در قانون مثل همان --- مجمع-- قوانینی پیش بینی نشده باشد و از طرفی با سایر قوانین موجود در تضاد نباشد


حق مورد بحث ولی فقیه، نمی تواند به موارد اضطراری، قابل حل نبودن از طرق عادی - و سایر مواردی که ذکر شده است- محدود گردد؛ چرا که هم با مطلقه بودن ولایت برخورد می کند و هم شواهد تاریخی در عملکرد امام، برخلاف آن موجود است:

قائلین به ولایت مطلقه فقیه «تمامى موارد نياز جامعه اسلامى را ـ چه اضطرارى و چه غيراضطرارى ـ در قلمرو تصرفات شرعى فقيه مى‌دانند.»[7] توضیح بیشتر اینکه: «قيد مطلقه در مقابل نظر كسانى است كه معتقدند فقيه فقط در موارد ضرورى حق تصرف و دخالت دارد. پس اگر براى زيباسازى شهر نياز به تخريب خانه اى باشد ـ چون چنين چيزى ضرورى نيست ـ فقيه نمى تواند دستور تخريب آن را صادر كند. اين فقها به ولايت مقيد ـ نه مطلق ـ معتقدند»[8]

و اما برخی شواهد تاریخی:

«آن چه در مورد رئيس جمهور در قانون اساسى آمده اين است كه رهبر، رأى مردم را در مورد رئيس جمهور تنفيذ مى‌كند؛ يعنى هر چه مردم رأى دادند حجّت است و رهبر فقط امضا مى‌كند. امّا امام خمينى(رحمه الله) در مورد رئيس جمهورى كه مردم انتخاب كردند در حكم رياست جمهورى او نوشتند من ايشان را نصب مى‌كنم. و اين حركت امام برخلاف آن چيزى بود كه در قانون اساسى آمده است»[9] و واضح است که این امر اساساً به نظر نمی رسد مشکلی برای نظام باشد تا بررسی کنیم آیا از طریق عادی قابل حل بوده یا نه و همچنین اضطرار یا شرایط غیر عادی و فوق العاده هم در آن به چشم نمی خورد. ضمناً امام در اتخاذ این تصمیم با کسی مشورت نکردند. روشن است که «در قانون اساسى سخن از نصب رئيس جمهور نبود، ولى امام(رحمه الله) از اين رو كه اختيار بيشترى براى مقام ولايت فقيه قائل بودند و ولى فقيه را داراى ولايت الهى مى دانستند در هنگام تنفيذ رؤساى محترم جمهور از واژه نصب استفاده مى كردند. به عنوان نمونه در تنفيذ حكم رياست جمهورى مرحوم شهيد رجايى چنين آمده است: و چون مشروعيت آن بايد با نصب فقيه ولىّ امر باشد اينجانب رأى ملّت را تنفيذ و ايشان را به سمت رياست جمهورى اسلامى ايران منصوب نمودم»[10]

پس اختیار ولی فقیه در عبور از قانون اساسی، محدود به مشورت با مجمع تشخیص مصلحت یا منحصر به حالتی که قانونی پیش بینی نشده باشد (فقدان قانون) یا مشروط به عدم تضاد با قانون موجود نیست؛ بلکه با تصمیم مستقیم ولی فقیه، علاوه بر افزودن به قانون در مورد حذف آن وعلیرغم تضاد (ظاهری)[11] با قانون موجود هم میسر است : مصداق همه ی آنچه گفته شد، حذف شرط مرجعیت برای رهبری بر پایه ی نظر امام است که در پاسخ به نامه ی آیت الله مشکینی، به تاریخ نهم اردیبهشت ١٣٦٨درج شدهاست (به شرطی که آن را امر مولوی بدانیم).

خود دستور بازنگری قانون اساسی از مواردی بود که در قانون اساسی مصوب ١٣٥٨ پیش بینی نشده بود و شواهد دیگری در همان نامه ی دستور بازنگری قانون اساسی به رئیس جمهور (چهارم اردیبهشت ١٣٦٨) مشهود است که ارتباطی هم به گره گشایی اضطراری ندارند؛ نظیر تغییر نام مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی.

دیگر از موارد عبور امام از قانون اساسی «مثلا دستور تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام و دخالت آن در امر قانون گذارى، چيزى بود كه در قانون اساسى آن زمان وجود نداشت و طبق قانون اساسى از اختيارات رهبر و ولىّ فقيه نبود اما حضرت امام(ره) بر اساس ولايت مطلقه آن را انجام دادند. و يا در هيچ قانونى به شورايى بنام شوراى عالى انقلاب فرهنگى و تركيب و تعداد اعضا و مسائل مربوط به آن اشاره نشده بود امّا امام خمينى(رحمه الله) باز هم با بهره گيرى از ولايت مطلقه فقيه دستور تشكيل اين شورا را صادر و تركيب و اعضاى آن را معيّن نمودند. همچنين در هيچ قانونى به تشكيل دادگاهى به نام دادگاه ويژه روحانيت اشاره نشده بود امّا به فرمان حضرت امام(ره) اين كار انجام گرفت.»[12]

نقل قول:
البته که این امر هم قانونی است

این امر پس از نقض ظاهری قانون اساسی پیشین و بعد از بازنگری قانون اساسی، قانونی شد؛ می دانیم که خود بازنگری عبور از قانون بود.

نقل قول:
گاهی بین مصالح نهفته در دو حکم، تزاحم ایجاد می شود؛ یعنی تأمین، هر دو در عمل ممکن نیست و ناچار یکی باید به نفع دیگری کنار برود. (نظیر ضرورتی که به تشکیل مجمع تشخیص مصلحت انجامید). در چنین مواقعی، قوانین حاکم (مانند قاعدۀ "اهم و مهم") حاکمیت می یابد و به حکم آن باید آنچه دارای مصلحت کمتر است، فدای حکمی شود که مصلحت برتری دارد

بحثی در این موارد نیست. از تمام این توضیحات روشن می شود که ولی فقیه برای رعایت مصالح خفیه باید بر قانون اساسی تفوق داشته باشد.

نقل قول:
خود قضاوت کنید که آیا این به معنای تفوق بر قانون است یا اختیار انطباق و اجرای قاعدۀ اهم و مهم؟

طرح چنین پرسشی و محدود کردن پاسخ آن به یکی از دو گزاره ی فوق به نظر صحیح نمی رسد؛ بلکه از لوازم ولی مطلق فقیه برای «اختیار انطباق و اجرای قاعده ی اهم و مهم» این است که بر قانون اساسی تفوق داشته باشد. به عبارت دیگر با پذیرش «اختیار انطباق و اجرای قاعده ی اهم و مهم» برای ولی مطلق فقیه، قهراً تفوق او بر قانون اساسی را پذیرفته ایم.

سخن آخر:

«در نظام ولایت فقیه، فوق قانون وجود دارد. ولیّ می تواند در هنگام لزوم بر قانون و یا حتی قانون اساسی پیشی گیرد»[=Calibri][13]

یک یادآوری:

نقل قول:

در صورت ارتکاب جرایم همانند سایر مردم دادگاه می تواند او را محاکمه کند...
اگر خطایی دیدند می توانند تذکر و یا رهبر را عزل نمایند

ولی فقیه، در صورت ارتکاب جرم، خود به خود از ولایت ساقط می شود و دیگر با مردم عادی هیچ فرقی ندارد. ضمناً، خبرگان رهبر را عزل نمی کنند بلکه «همان منبع فقهي كه او را نصب نمود، عزل مي كند و مجلس خبرگان سِمَتي جز كشف عزل و نصب رهبر ندارد، نه انشای عزل يا انشای نصب (يعني انشای عزلي يا انشای نصبي)»[14]

پی نوشت

[=Calibri][1]نگاهى گذرا به نظرّيه ولايت فقيه، آیت الله مصباح یزدی، صفحه ی١١٥

[=Calibri][2]صحيفه امام (‏٢٠/٤٥١)

[=Calibri][3]نگاهى گذرا به نظرّيه ولايت فقيه، آیت الله مصباح یزدی، صفحه ی ١٢٠

[=Calibri][4]در پرتو ولایت، آیت الله مصباح یزدی، صفحه ی ٢٧٨

[=Calibri][5] آیت الله خمینی قانون اساسی پیش از بازنگری را در این زمینه ناقص می دانستند: «اينكه در اين قانون اساسى يك مطلبى- ولو به نظر من يك قدرى ناقص است و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان براى اينكه خوب ديگر خيلى با اين روشنفكرها مخالفت نكنند يك مقدارى كوتاه آمدند- اينكه در قانون اساسى هست، اين بعض شئون ولايت فقيه هست نه همه شئون ولايت فقيه‏» صحيفه امام (‏١١/٤٦٤).

[=Calibri][6]نگاهى گذرا به نظرّيه ولايت فقيه، آیت الله مصباح یزدی، صفحات ١١٧ و ١١٨

[=Calibri][7]پرسشها و پاسخها(١/٦٠)

[=Calibri][8] همان

[=Calibri][9]نگاهى گذرا به نظرّيه ولايت فقيه، آیت الله مصباح یزدی، صفحه ی ١١۹

[=Calibri][10] پرسشها و پاسخها (١/٥٨)

[=Calibri][11] از آن جهت تضاد را ظاهری نوشتم، چون با تصمیم جدید ولی فقیه، قانون قبلی اساساً ملغی است، ولو در متن کتاب قانون هنوز موجود باشد.

[=Calibri][12]نگاهى گذرا به نظرّيه ولايت فقيه، آیت الله مصباح یزدی، صفحه ی ١١۹

[=Calibri][13] محمدجواد اردشیر لاریجانی؛ حکومت، مباحثی در مشروعیت کارآمدی (تهران- سروش ١٣٧٣)، ص ٣٨

[=Calibri][14]آیت الله جوادی آملی ، هشتمین شماره ی فصلنامه حکومت اسلامی (تابستان )، صفحه ی ١۹

با سلام:Gol:

به سهم ناچیز خود از جناب سیاوش بزرگمهر بخاطر مطالب دقیق و مفصل شان کمال تقدیر و تشکر را دارم. خداوند اجر مدافعان از حریم ولایت را به شما عزیز عنایت فرماید.

و من الله التوفیق ...:Gol:

با سلام خدمت دوستان

اینترنت ما یکی دو روزی قطع شده بود به همین علت ما از بحث عقب افتادیم

البته دیروز برای دقایقی تونیستیم یه سرکی بزنیم ولی باز دوباره قطع شد

در هر صورت و به هر ترتیب :

با زبان بسیار ساده و همه فهم باید یه توضیحاتی بدم :

مقدمه قانون
1 . بر اساس نظریات علوم اجتماعی انسان اساساً مدنی الطبع هستش( یعنی تمایل داره در اجتماع زندگی کنه ) و نمی تواند جز در جامعه زندگی و به رفع نیازهاش بپردازه !
2 . اما از طرفی چون انسان موجودی منفعت طلب است در پس منابع موجود همواره به دنبال نفع خود و نزدیکانش خواهد بود !

از همین دو بحث ساده میشه نتیجه گرفت زندگی باید در چارچوب یکسری قوانین صورت بگیره تا کسی نتونه بر حقوق دیگران تجاوز کنه .

اما برای تنظیم قانون نیاز به قانونگذار هست :
حالا اگه قانونگذار همین انسان باشه میتونه در وضع قوانین دخل و تصرف داشته باشه و از این راه نفع ببره !
مُنتسکیو ، حقوقدان بزرگ فرانسوی در کتاب روح القوانین اینطور میگه :
(( هیچ قانونگذاری نیست که در قانون نظر خصوصی نداشته باشد ، علتش این است که هر قانونگذاری دارای عواطف و افکار مخصوصی است . . . قانون همواره با عواطف و احساسات قانونگذار برخورد میکند . . . ))
پس باید قانونگذار شخصیتی باشه که نفع کسی نفعی به حال او و ضرر کسی ضرری به حال او نداشته باشه و از طرفی صلاح انسانها رو بخواد بدون اینکه خواستن این صلاح برای خودش مزاحمتی ایجاد کنه !
ژان ژاک روسو نویسنده شهیر فرانسوی اینطور میگه :
(( برای کشف بهترن قوانین اجتماعی . . . به خردی برتر نیازمندیم که تمام خواهش های نفسانی انسان را دیده اما به دام هیچ یک از آنها نیفتاده ، با وجود شناخت عمیق طبیعت هیچ گاه به آن وابستگی پیدا نکرده باشد ، خوشبختی او به خوشبختی ما مربوط نباشد اما حاضر باشد به خوشبختی ما کمک کند ))

با توجه به این صحبت ها بهترین قانون برای زندگی همون قانون کامل الهی است که توسط انبیاء علیهم السلام برای ما فرستاده شده ، از این روست که خداوند بعد از بیان برخی قوانینش در قرآن اینگونه فرموده :

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(النساء/13)
اينها مرزهاي الهي است؛ و هر کس خدا و پيامبرش را اطاعت کند، (و قوانين او را محترم بشمرد،) خداوند وي را در باغهايي از بهشت وارد مي‌کند که همواره، آب از زير درختانش جاري است؛ جاودانه در آن مي‌مانند؛ و اين، پيروزي بزرگي است!

بنابراین قانون زندگی ما همواه باید منطبق بر قانون خداوندی باشد ! ( مقدم بودن ولایت بر هر قانون بشری )
اما همه میدانیم که بعد پیامبر صلی الله علیه و آله حلال کنندگان حلال خداوند و حرام کنندان حرام او در بین خلق ائمه علیهم السلام بودند و امروز این وظیفه سنگین بر دوش حضرت حجة بن الحسن علیه السلام است !

اما در دوران غیبت :
اگه تا اینجاش رو دوستان دارای مشکل ندونستند بقیه اش رو در فرصت بعدی ادامه میدیم

لطفا در این باره بیشتر بحث کنید که خیلی لازم و ضروری است. لطفا با دقت بیشتری به سوال سیاوش بزرگمهر پاسخ بدهید چون امروزه بسیاری از دانشجویان این سوال را دارند

سلام

ولایت مطلقه یعنی ولایت بدون محدودیت، بر اساس اصل 112 قانون اساسی هر آنچه مجلس تصویب کرد، اگر با نظر شورای نگهبان یکی نبود و این اختلاف حل نشد، توسط کسی که رهبری به آن ارجاع میدهد مشاوره می شود و با در نظر گرفتن مصلحت، گرچه نتیجه مشاوره نظر شورای نگهبان را تامین نکند، اما اگر نتیجه به تایید رهبری رسید، مجاز است.
میدانیم که شورای نگهبان بر اساس قانون اساسی و احکام شرعی تصمیم میگرید.

این در حالیست که در اصل صابق اصل 112 قانون اساسی نوشته بود:

اصل‏ سابق‏: اصل‏ يكصد و دوازدهم‏: رهبر يا اعضاءي‏ شوراي‏ رهبري‏ در برابر قوانين‏ با ساير افراد كشور مساوي‏ هستند.

http://tafatton.ir/plugins/content/content.php?content.213

پس منظور و نتیجه مشخص است.

از طرفی چون در قانون اساسی اطاعت از رهبر ذکر شده، پس چون همه باید از رهبر اطاعت کنند، به نوعی ناظران بر رهبر، مطیع رهبر می شوند، که مصداق آن را اگر بخواهید می گویم.

لطفا این تاپیک را همین الان ببندید. چون من می خوام در این مورد بحث بکنم. و چون می دونم به محض اینکه من بحث بکنم شما تاپیک را می بندید! پس از همین الان با زبون خشک ببندیدش تا من نبستمش!:Nishkhand:

سلام علیکم

اشکالی ندارد که با هم فکری و مشورت مسائلی را که جای مطرح کردن دارد را مطرح کرده و اگر موردی پاسخگویی از طرف من یا شما فراموش شد، دیگری جهت تکمیل آن نظر دهد.

اگر همین العان در نوشته ی من کمی یا کاستی وجود دارد که باید گفته می شد...می توانید آن را یاد آور شوید.

nejatam;129766 نوشت:
سلام علیکم اشکالی ندارد که با هم فکری و مشورت مسائلی را که جای مطرح کردن دارد را مطرح کرده و اگر موردی پاسخگویی از طرف من یا شما فراموش شد، دیگری جهت تکمیل آن نظر دهد. اگر همین العان در نوشته ی من کمی یا کاستی وجود دارد که باید گفته می شد...می توانید آن را یاد آور شوید.

نه تنها اشکال ندارد که خیلی هم خوب است!
اما مشکل اینه که من کلا با این قضیه مشکل دارم.
مدیران هم کلا با سوالاتی که من می پرسم و نظراتی که می دم مشکل دارند!!

nejatam;129766 نوشت:
اگر همین العان در نوشته ی من کمی یا کاستی وجود دارد که باید گفته می شد...می توانید آن را یاد آور شوید.

دقیقا همین العان در نوشته شما مشکل هست. و الان درست است نه العان!

سلام علیکم

شما بپرس،
الان اینجا در رابطه با همین موضوع مطرح کن، اگر منطقی بود و اشکالی نداشت.. معلوم می شود، و اگر اشکالی نداشت و تاپیک قفل شد، یا حذف شد، یا ویرایش شد، و یا به این دلیل که حرف شما با سیاست های سایت جور در نمیاد و یا به دلایل دیگر...

اگر اجازه داده نشد حرف "منطقی" شما منعقد نشود، در آن لحظه مشخص خواهد شد که قضیه از چه قرار است.
فقط قضیه را مصداقی نکنید، و به طور کلی بدون مشخص کردن چیزی به خصوص نظرتان را بگویید، مصداق را در مواقع نیاز بگید.
مدعی هم نباشد، و حرفتان را به صورت محترمانه و سوالی مطرح کنید و منظورتان را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم برسانید.

عجب سوتی بود، العان!

nejatam;129783 نوشت:
سلام علیکم شما بپرس، العان اینجا در رابطه با همین موضوع مطرح کن، اگر منطقی بود و اشکالی نداشت.. معلوم می شود، و اگر اشکالی نداشت و تاپیک قفل شد، یا حذف شد، یا ویرایش شد، و یا به این دلیل که حرف شما با سیاست های سایت جور در نمیاد و یا به دلایل دیگر... اگر اجازه داده نشد حرف "منطقی" شما منعقد نشود، در آن لحظه مشخص خواهد شد که قضیه از چه قرار است. فقط قضیه را مصداقی نکنید، و به طور کلی بدون مشخص کردن چیزی به خصوص نظرتان را بگویید، مصداق را در مواقع نیاز بگید. مدعی هم نباشد، و حرفتان را به صورت محترمانه و سوالی مطرح کنید و منظورتان را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم برسانید.

درود
من یه چند تا مشکل برام ایجاد شده!
1- شما 6 تا پست بیشتر اینجا نزدی! ولی جوری حرف می زنی انگار مدیر سایت هستی!!
2- این بحث خواهی نخواهی مصداقی است. یعنی دو نفر که بیشتر ولی فقیه توی این مملکت نبودند! پس هر حرفی بزنیم بالاخره یکی از این دو را شامل می شود! اگر هم یک بحثی بکنیم که مصداق این دو نفر نباشد. همان اولش اعتراض می کنند که : شما به یکی از این دو دارید تهمت می زنید!!
3- من قبل این آزموده ای که گفتید را ازمودم. در مورد قضاوت شما هم دو تا جنبه دارد. یا ادم بی طرفی هستید که با دیدن امضای من تا اخرش را می خوانید! یا جزوی از همین سایت هستید ( با نام کاربری جدید!) که اگر در بحجث جدید هم پستهای من حذف شود می گویید : حتما قوانین سایت را رعایت نکرده ام!!
پس چه مرضی است که من نیم ساعت بنشینم و استدلال بکنم!؟ تا یک سری بیان و با یک کلیک حذفش بکنند؟

از الان به مدیران می گویم. حرفهاتون را که زدید! اجازه حرف مخالف هم که نمی دید! پس حداقل مانند یک سانسورچی مهربان قبل از اینکه من زحمت زدن پست بکشم . شما سانسور بکنید!!
اینطوری نه سیخ می سوزه نه کباب!!

سلام علیکم

شما الان آنچه مد نظرتان است که مربوط به این بحث می شود بپرس و مطرح کن.
گر چه مصداقی باشد...بپرس تا معلوم شود.

اگر پست ها سانسور می شود به صورت ایمیل یا ارتباط شخصی با من در میان بگذار.

و یا وقتی پست ها را ارسال کردی قبل از این که سانسور شود با کلید Print Screen یک عکس از پستی که فرستادی بگیر سپس آپلود کن و برای من بفرست تا دقیقاً معلوم شود دلیل شما چیست و چه چیز سانسور می شود.

سلام
بحمدالله کارشناسان اشاره خوب و جامعه ایی به اصول قانون اساسی و مبانی ولایت فقیه کردند...
برداشت بنده حکومت و حاکم بودن ولایت فقیه است.
منتهی واضعان قانون اساسی با وضع اصولی ثابت و لا یتغیر به طور غیر مستقیم این حکومت را در قانون اساسی گنجاندند...
اما صحبتی که در خصوص شوری نگهبان شد
. در اصل 96 آمده است: «تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى در خصوص احکام اسلام با اکثریت فقهاى شوراى نگهبان.
یکی از رفقاء در لابلای بیانشان این تشخیص را به فتوی شوری تفسیر کردند.
یعنی رای شوری نگهبان فتوی ایشان است.
به نظر شما این تفسیر تالی فاسد ندارد؟

سلام علیکم

شورای نگهبان نظر شخصی ندارد، اگر هم داشته باشد، نظر شخصیش همان فتوای اوست، پس تفاوتی ندارد اسمش را نظر، تشخیص، دیدگاه فتوا، حکم، امر، فرمان، یا هر واژه ی دیگر بگذاریم. مهم آن است که در مواقعی که بین نظر مجلس شورای اسلامی و نظر شورای نگهبان اختلاف ایجاد شد و حل نشد، وقتی با کسی مشورت شد که رهبری به آن ارجاع داده، گرچه نظر شورای نگهبان تامین نشد، اما اگر نتیجه به تایید رهبری رسید..، آن مجاز است.

nejatam;129824 نوشت:
نظر شخصیش همان فتوای اوست،

قانون‏گذار از واژه تشخیص استفاده کرده; نه از واژه‏هاى افتاء، استنباط و راى و نظر . یک جا گفته بر اساس موازین اسلامى باشد که در مقام بیان نبوده است;

بلافاصله بعد از آن گفته، تشخیص اینکه بر اساس موازین اسلامى است ‏به عهده شوراى نگهبان است . واژه «تشخیص‏» در سه اصل 4، 72 و 96، در این زمینه، به‏کار رفته است .

تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام یا موازین اسلامى به عهده اکثریت فقهاى شوراى نگهبان است . مسئله تشخیص، یک بار فقهى و حقوقى جدى دارد .

تشخیص با استنباط تفاوت مى‏کند .مراد از تشخیصى که در این اصول قانون اساسى به‏کار رفته، یعنى تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام اسلامى، کدام‏یک از صور زیر است؟ با اجماع مسلمین; با اجماع فقهاى مسلمین; با فتواى مشهور یا با نظر و اجتهاد خود اعضاى شوراى نگهبان .

وقتی شورای نگهبان قانون وضع شده مجلس را تایید نکرد، یعنی تشخیص داده که قابل تایید نیست، و وقتی مجلس پافشاری کرد، کار به مجمع تشخیص مصلحت نظام سپرده می شود، و او تشخیص می دهد که مصلحت نظام چیست، و وقتی تشیخص مجمع تشخیص مصلحت نظام، نظر شورای نگهبان که در مرحله ی اول در واقع تشخیص شورای نگهبان بود، تامین نکرد و وقتی تشخیص مصلحت نظام به تایید رهبری رسید، آن قانون مجاز است، حتی اگر تشخیص شورای نگهبان بنابر استناد نص صریح احکام شرعی و قانون اساسی باشد.

مدرک ارتباط این پست با موضوع مطرح تاپیک:

چون نظام جمهوری اسلامی، یک حکومت دینی است، پس بحث در مورد ولایت فقیه و اختیارات آن که بر اساس دین تایین می شود، نیز گر چه در جنبه ی سیاسی قرار گرفته باشد، اما سیاست بر اساس دین تایین می شود.

در کشورهای مختلف دو نوع سیاست بین حاکم و قانون وجود دارد.
1- دیکتاتوری : که در ان حاکم است که بر قانون ارجح است و درواقع اوست که قانون وضع می کند. و او خود قانون است.
2- دموکراسی : که در آن قانون است که بر حاکم ارجح است و ملاک انتخاب حاکم قانون است.

در هر دو سیستم بنوعی می توان یک قاعده مندی و اصولی را پیدا کرد. اما در سیاست ایران رابطه حاکم ( که ولیه فقیه ) است. و قانون اساسی یک تناقض لاینحل است! بطوریکه برای توجیه ان عالمان به یک سفسطه افتادند.
یعنی از یک سو ما می گوییم ملاکهای انتخاب ولی فقیه راه های قانونی است و مجلس خبرگان بر ان ناظر است.
اما از سویی بعد از انتخاب ( یا بهتر بگویم حتی قبل از انتخاب ) ولی فقیه قانون را زیر پای وی قرار می دهیم . و این ولی فقیه است که قانون را می تواند زیر و رو بکند.
و این یک سلسله تناقضی است که هیچ منطقی را نمی توان در ان یافت. یعنی کشوری که ادعای دموکراسی می کند! اما دیکتاتوری است!!
که البته عالمان برای حل این تناقض شروع به توجیهاتی شدند مثل اینکه " ولی فقیه مقبولیت را از مردم می گیرد اما مشروعیت را از خداوند " ( به زبان ساده : خدا بنده مردم است!! که هرچه مردم انتخاب بکنند! باید زیرش مهر مشروعیت بزند!!)
وقتی این ماجرا را می بینیم . یاد کتاب معروف قلعه حیوانات می افتیم. انجا که وقتی حیوانات بر کشاورز پیروز می شوند و قوانینی وضع می کنند. و بعد همه این قوانین به نوعی تغییر می کند تا خوکها همان ظلم انسانها را بر حیوانات دیگر روا بدارند.
و جمله معروف " همه با هم برابرند ولی برخی برابرترند!"
درواقع می توانیم بگوییم قانون اساسی ایران فقط توجیهی سفسطه ای است برای حاکمیت غیر دموکراسی در کشوری دیکتاتوری!

nejatam;129802 نوشت:
سلام علیکم شما الان آنچه مد نظرتان است که مربوط به این بحث می شود بپرس و مطرح کن. گر چه مصداقی باشد...بپرس تا معلوم شود.

درود
اصلا برای من تفکر شما درباره من مهم نیست.
ولی این پست را فقط و فقط برای بستن تاپیک زدم. چون اینجا از روشنگری می ترسند!!
توی این کشور ( که این سایت جزئی از آن است ) یک قانون نانوشته است.
یا خودت باید آزاد باشی یا فکرت!

دمکراسی و دیکتاتوری بحثش جداست.. دمکراسی روی منطق خاصی تکیه ندارد و منطق با تغییر نظر مردم تغییر می کند.
پس باید یک نگاه واحد و حقیقی داشت. اما باید به گونه ای عمل کرد که مردم را از این که نظام ظلمی بر آنان نمی کند اطمینان داد.

اما نظام شاهدی از خودش را برای اثبات این که در نظام طبق قانون عمل می شود آورده می شود، مثلاً وقتی به نحوه اجرای قانون در مجلس خبرگان مشکوک باشیم، شورای نگهبان را شاهدی برای این که در مجلس خبرگان قانون به درستی اجرا می شود، می آورند. اما هم مجلس خبرگان هم شورای نگهبان یا مطیع رهبر است یا ناظر بر رهبر.

nejatam;129879 نوشت:
دمکراسی و دیکتاتوری بحثش جداست.. دمکراسی روی منطق خاصی تکیه ندارد و منطق با تغییر نظر مردم تغییر می کند.

اتفاقا بالاترین منطقش همین است.
وقتی شما در جامعه زندگی می کنید که پیامبر وجود ندارد. ( تا به وی از سوی خدا دستورات ناب وحی شود ) و همه مردم در شرایط یکسان از اشتباه هستند. عقل جمعی کمترین اشتباه را نسبت به عقل خرد دارد.
پس منطق حکم می کند که این نظر مردم باشد که جامعه را بسازد.
ولی وقتی شما نه می تونی دیکتاتوری را در جامعه مدنی توجیه بکنی! و نه دلیلی بر این داری که رهبر اشتباه نمی کند!! دچار نظام سیاسی می افتی که پر است از تناقضات لا ینحل
ضمن اینکه تجربه نظامهای دیکتاتوری ( چه انانکه مذهبی بودند و چه غیر مذهبی ) این است که به استبداد کشیده می شود.
در قبل از انقلاب هم اگر بگردیم می بینیم که همه پادشاهان هم خود را منتخب خدا می دانستند. و شاهنشاهی موهبتی از خداوند می دانستند. و بجز کریم خان زند ( که خود را وکیل الرعایا نامید ) تقریبا همه پادشاهان زورگو و مستبد و خود رای بودند.
nejatam;129879 نوشت:
اما نظام شاهدی از خودش را برای اثبات این که در نظام طبق قانون عمل می شود آورده می شود، مثلاً وقتی به نحوه اجرای قانون در مجلس خبرگان مشکوک باشیم، شورای نگهبان را شاهدی برای این که در مجلس خبرگان قانون به درستی اجرا می شود، می آورند. اما هم مجلس خبرگان هم شورای نگهبان یا مطیع رهبر است یا ناظر بر رهبر.

این سیستم که شما می گویید خودش یک دور تسلسل است!!
یعنی مجلس خبرگان رهبر را انتخاب می کنند. رهبر نیمی از شورای نگهبان ( که در رای گیری ها هم بنوعی حق وتو دارند!) و شورای نگهبان هم صلاحیت نامزدهای انتخاباتی مجلس خبرگان ( و مجلس شورای اسلامی ! یعنی حتی نیمی دیگر هم بنوعی تحت تاثیر قرار می دهند )
پس فارغ از مصادیق ( که به طور مصداقی هم می توان دلیل بر آن آورد ) خود این سیستم یک تسلسل باطل است!! یعنی یک پیچیدگی مصنوعی برای مشروعیت بخشیدن!

نسبت ولی فقیه با قانون اساسی ، نسبت جان و تن است. هر چه ولی فقیه بگه. اگر سید علی خامنه ای بفرماید الان شب است، من تردیدی نمی کنم در صحت این قضیه.

یاقوت احمر;129889 نوشت:
نسبت ولی فقیه با قانون اساسی ، نسبت جان و تن است. هر چه ولی فقیه بگه. اگر سید علی خامنه ای بفرماید الان شب است، من تردیدی نمی کنم در صحت این قضیه.

اونکه بله! اصلا ایشان هم نفرمایند الان شب است. من تردیدی ندارم که در این کشور همیشه شب است!!
فقط من نفهمیدم مثالت به گفته ات چه ربطی داره.
اول می گی : نسبت قانون اساسی و ولی فقیه نسبت جان و تن است.
بعد مثال از ارادت خودت به مقام معظم رهبری می اوری!
یعنی الان تو قانون اساسی هستی؟

سلام
خوب است، به این شیوه بجث کردن قضیه را زلال تر می کند.

این قسمت از بحث که مربوط به دمکراسی است را اگر ادامه بدیم شاید ناظران اجازه ندهند، چون از موضوع این تاپیک خارج می شود،
اما برای این که نکته ای به این مطلبتان عرض کنم، باید بگم:

باید برای تشخیص فردی چون رهبر از طرفی باید به روش کارشناسانه عمل کرد، و از طرفی باید عقل جمعی را داشت تا به صحیحترین وجه بشود جامعه را اداره کرد.

اما لزومی ندارد برای این کار کلاً سیستمی جدید را در نظر گرفت، اگر فقط بشود نسبت به کار های رهبر یک روز نامه یا یک سایت یا یک برنامه از یک شبکه تلوزیونی یا یک نهاد وجود داشته باشد که بتواند به صورت صریح از کار های رهبر بدون ترس انتقاد کند و اخبار را به صورت بی طرفانه اگر چه به ضررش باشد بیان کند و سانسور هایی که به دلایل سیاسی می شود، نشود.

و اصلاحات و انتقاد از بالا به پایین و همینطور از پایین به بالا بشود کرد، می شود گفت اگر اتفاق یا فسادی در رژیم رخ داد قطعاً انعکاس خبری خواهد داشت و علنی خواهد شد، و اگر ما چنین شبکه و چنین سیاستی را داشته باشیم، و با وجود داشتن اینگونه سیاست و آزادی در انتقاد و بیان، و استدلال،

اگر باز هم هیچ خبری از خشونت یا فساد یا مصادیق ظلم منتشر نشد، می شود اطمینان کرد که چنین فساد و چنین خشونتی اصلاً وجود ندارد که منتشر شود.

فریاد;129892 نوشت:
اونکه بله! اصلا ایشان هم نفرمایند الان شب است. من تردیدی ندارم که در این کشور همیشه شب است!!
فقط من نفهمیدم مثالت به گفته ات چه ربطی داره.
اول می گی : نسبت قانون اساسی و ولی فقیه نسبت جان و تن است.
بعد مثال از ارادت خودت به مقام معظم رهبری می اوری!
یعنی الان تو قانون اساسی هستی؟

جناب فریاد کسانی که با بحثهای شما آشنا هستند می دانند که معمولا پر از کینه و تنفرید و این امر تو بحثهایتان هم اعمال می کنید هر چند مطالبتان ارزش ماهوی و علمی ندارن برخلاف جناب بزرگمهر که ادم زیرک و استاد در مباحث و خیلی ظریف از صغری و کبری ناقص نتیجه کامل می گیره ولی لدم از خواندن مطالبش لذت می بره چون احساس می کنه که اولا غیر مغرضانه است دوما عالمانه است. اما شما هم مغرضانه می نویسید هم غیر عالمانه.

نسبت قانون اساسی و ولی فقیه نسبت جان و تن است حرف درستی است روح قانون اساسی ما ولایت فقیه و بدون ان ارزشی ندارد

سیاوش بزرگمهر;27007 نوشت:

که آیا ولی فقیه ملزم یا متعهد به اجرای قانون اساسی است؟ یا چون قانون اساسی نفوذ خود را از ولی فقیه می گیرد، او ملزم نیست همواره به آن پایبند باشد و حق دارد آن را نقض نماید؛ چرا که قانون حقیقی، امر ولی فقیه است که مطابق با قانون اسلام خواهد بود. چنانچه نقضی مشاهده شود، نقض ظاهری خواهد بود و اگر اشکالی موجود باشد، متوجه قانون اساسیِ نقض شده، است.


برادر عزیز چند تا سوال دارم آیا در 22 سال دوران زعامت مقام معظم رهبری موردی سراغ دارید که ایشان بر خلاف قانون اساسی حرکت کرده باشند؟
(لازم به ذکر است که ایشان در سه مورد از حکم حکومتی قضیه قانون انتخابات و ماهواره و تایید صلاحیت چند نفر) از حکم حکومتی استفاده کرده اند که این موارد هنوز قانون نشده بودند چه برسد به قانون اساسی
دوم: در بحث نظری وظایف و اختیارات رهبری در قانون اساسی مشخص است و ایشان در طی این مدت آیا غیر از این اختیارات و وظایف در محدوده های دیگری وارد شده اند؟
قانون اساسی ما برگرفته شده از روح اسلام است در نتیجه نمی توان تصور کرد که تناقصی ما بین حکم رهبری و قانون اساسی وجود داشته باشد و ایشان هم بیش از همه مقید به رعایت قانونند.
یادتان نرود که رهبری در مقام قانون گذاری نیستند ایشان در اجرای قانون مطلق هستند و لفظ اطلاق به این برنمی گردد که ایشان هر قانونی دلشان بخواهد می توانند وضع کنن.
بودجه مملکت دست مجلسهٰ اجرایش دست دولته و... و رهبری تنها ناظر احسن این قضیه است و اگر ایشان نبودند معلوم نبود در این گیر ودار حب ریاست و پول چه بلایی بر سر مملکت می اوردند.
هر کجا جنبش و تحرکی بوده در محیطهای علمی دست رهبری را در ان می بینید

رهبر و همه مسئولین و مردم در برابر قانون مساوی هستند، و نمی شود با القاب و تمجید و احترام.. و بخاطر مقام یا سمت در حکومت، نسبت به کسی تبعیض قائل شد.

ولی فقیه در برابر قانون همچون همه ی ماست، نه روح قانون است و نه نسبت جان و تن دارد.
رهبر بنابر قانون اساسی در مقام ولایت فقیه است، و اگر از رهبری بر کنار شد، بر اساس قانون اساسی بر کنار خواهد شد.

nejatam;129951 نوشت:
رهبر و همه مسئولین و مردم در برابر قانون مساوی هستند، و نمی شود با القاب و تمجید و احترام.. و بخاطر مقام یا سمت در حکومت، نسبت به کسی تبعیض قائل شد.

ولی فقیه در برابر قانون همچون همه ی ماست، نه روح قانون است و نه نسبت جان و تن دارد.
رهبر بنابر قانون اساسی در مقام ولایت فقیه است، و اگر از رهبری بر کنار شد، بر اساس قانون اساسی بر کنار خواهد شد.

همه در برابر قانون مساویند و باید تاوان کارهایشان را اگر داشته باشند در برابر قانون بدهند و هیچ فرقی بین زن و بچه و رهبرو دکتر و مهندس و... نیست. این امر بدیهی و غیر قابل انکاره اما یه فرقهایی است
و آن اینکه در اجرای احکام اسلام بله در اجرای ان در جامعه رهبر مسول است و بنا بر این مسولیتش باید عمل کند
اما قانون اساسی ما چکیده اسلام است و رهبر ضامن و مجری کلی آن.

میثم;129950 نوشت:
برادر عزیز چند تا سوال دارم آیا در 22 سال دوران زعامت مقام معظم رهبری موردی سراغ دارید که ایشان بر خلاف قانون اساسی حرکت کرده باشند؟
(لازم به ذکر است که ایشان در سه مورد از حکم حکومتی قضیه قانون انتخابات و ماهواره و تایید صلاحیت چند نفر) از حکم حکومتی استفاده کرده اند که این موارد هنوز قانون نشده بودند چه برسد به قانون اساسی
دوم: در بحث نظری وظایف و اختیارات رهبری در قانون اساسی مشخص است و ایشان در طی این مدت آیا غیر از این اختیارات و وظایف در محدوده های دیگری وارد شده اند؟
قانون اساسی ما برگرفته شده از روح اسلام است در نتیجه نمی توان تصور کرد که تناقصی ما بین حکم رهبری و قانون اساسی وجود داشته باشد و ایشان هم بیش از همه مقید به رعایت قانونند.
یادتان نرود که رهبری در مقام قانون گذاری نیستند ایشان در اجرای قانون مطلق هستند و لفظ اطلاق به این برنمی گردد که ایشان هر قانونی دلشان بخواهد می توانند وضع کنن.
بودجه مملکت دست مجلسهٰ اجرایش دست دولته و... و رهبری تنها ناظر احسن این قضیه است و اگر ایشان نبودند معلوم نبود در این گیر ودار حب ریاست و پول چه بلایی بر سر مملکت می اوردند.
هر کجا جنبش و تحرکی بوده در محیطهای علمی دست رهبری را در ان می بینید[/right]

[=arial][=&quot]برادر عزیز.[/][/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]

[=arial][=&quot]شاید اگر پیش از تحمیل و تحمل زحمت، و بذل جهد بلیغ در طرح سلسله پرسشها و استدلالات متقن خود، ابتدا تمام مطلب حقیر را در این تاپیک (پستهای 19 تا 22) مطالعه می فرمودید و اشکالات احتمالی در درک مطلب را با کارشناسی شایسته در میان می گذاشتید، نیازی به چنین دفاع متکلفانه ای احساس نمی فرمودید.[/][/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]

[=arial][=&quot]به هر حال از اظهار نظر شما سپاسگزارم.[/][/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]

[=arial][=&quot]از سایر دوستان هم تقاضا دارم پیش از ادامه ی مباحث شریف خود، لطفا به این پست های 4 گانه نیز عنایت و التفاتی داشته باشند.[/][/]

[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]با سپاس[/][/]

nejatam;129919 نوشت:
سلام خوب است، به این شیوه بجث کردن قضیه را زلال تر می کند. این قسمت از بحث که مربوط به دمکراسی است را اگر ادامه بدیم شاید ناظران اجازه ندهند، چون از موضوع این تاپیک خارج می شود، اما برای این که نکته ای به این مطلبتان عرض کنم، باید بگم: باید برای تشخیص فردی چون رهبر از طرفی باید به روش کارشناسانه عمل کرد، و از طرفی باید عقل جمعی را داشت تا به صحیحترین وجه بشود جامعه را اداره کرد. اما لزومی ندارد برای این کار کلاً سیستمی جدید را در نظر گرفت، اگر فقط بشود نسبت به کار های رهبر یک روز نامه یا یک سایت یا یک برنامه از یک شبکه تلوزیونی یا یک نهاد وجود داشته باشد که بتواند به صورت صریح از کار های رهبر بدون ترس انتقاد کند و اخبار را به صورت بی طرفانه اگر چه به ضررش باشد بیان کند و سانسور هایی که به دلایل سیاسی می شود، نشود. و اصلاحات و انتقاد از بالا به پایین و همینطور از پایین به بالا بشود کرد، می شود گفت اگر اتفاق یا فسادی در رژیم رخ داد قطعاً انعکاس خبری خواهد داشت و علنی خواهد شد، و اگر ما چنین شبکه و چنین سیاستی را داشته باشیم، و با وجود داشتن اینگونه سیاست و آزادی در انتقاد و بیان، و استدلال، اگر باز هم هیچ خبری از خشونت یا فساد یا مصادیق ظلم منتشر نشد، می شود اطمینان کرد که چنین فساد و چنین خشونتی اصلاً وجود ندارد که منتشر شود.

نه دوست عزیز. مشکل خود سیستم است. این اتفاق ها هم اگر بیافتد وقتی سیستم اشتباه است ( کاری به فرد اصلا نداریم ) مشکل ساز می شود.
بگذارید یک سری فرض داشته باشیم. در کشور ما می گویند رهبر بر دیگران ولایت دارد. حال فرض کنید فردی در کشور از رهبر دانشمند تر و عالم تر پیدا شود . اما چون سیستم اجازه تغییر را نمی دهد! پس اجبارا همین سیستم باقی می ماند.
بگذارید یک فرض دیگر بکنیم. فرض کنید مجلس خبرگان اشتباه بکنند.و فردی منافق رهبر شود! کمتر از 9 سال دیگر رهبر بوسیله شورای نگهبان افراد مورد نظر خود را برای مجلس خبرگان انتخاب می کنند. و حکومت دائو العمر برای چنین منافقی باقی می ماند!
بگذارید یک فرض دیگر بکنیم. یک رهبر بعد از چندین سال پیر می شود. و بر اساس علم ژنتیک هم انسان وقتی پیر می شود. از لحاظ فکری معمولا دچار تحلیل می رود و تصمیمات نامعقولی می گیرد. حال همین رهبر با این وضعیت باید جامعه را اداره بکند!!

حال شما مثلا می خواهید با یک سری نقد مشکل این سیستم را ماستمالی بکنید؟ تازه اگر رهبرتان نقد پذیر نباشد آنوقت چه؟ شما اصلا صبح تا غروب نقد بکن!! رهبر کار خودش را می کند!!!
از سویی این کاری که شما می گویید اصولا خطا در خطاست! یعنی بسیاری از مسائل هست که نباید مردم عوام از ان با خبر باشند. و باید در سانسور خبری باشند. حال چگونه می خواهید یک شبکه در کشور راه اندازی بکنید که نقش شبکه های معاند را در خود کشور ایجاد بکند!!!

میثم;129949 نوشت:
جناب فریاد کسانی که با بحثهای شما آشنا هستند می دانند که معمولا پر از کینه و تنفرید و این امر تو بحثهایتان هم اعمال می کنید هر چند مطالبتان ارزش ماهوی و علمی ندارن برخلاف جناب بزرگمهر که ادم زیرک و استاد در مباحث و خیلی ظریف از صغری و کبری ناقص نتیجه کامل می گیره ولی لدم از خواندن مطالبش لذت می بره چون احساس می کنه که اولا غیر مغرضانه است دوما عالمانه است. اما شما هم مغرضانه می نویسید هم غیر عالمانه. نسبت قانون اساسی و ولی فقیه نسبت جان و تن است حرف درستی است روح قانون اساسی ما ولایت فقیه و بدون ان ارزشی ندارد

دوست عزیز من آقای بزرگمهر را از قدیم می شناسم. حال نکاتی که شما در مورد ایشان می گویید کمی بی انصافی است.
اما بر فرض درست بودن حرفتان بازهم برایتان متاسفم که نشانه استاد بودن را سفسطه می دانید ( اینکه کسی از صغری غلط کبری ای را نتیجه بگیرد در فلسفه سفسطه خوانده می شود!)
و صد البته من ادم کینه ای نیستم. اما ادم رکی هستم. از کسی هم نمی ترسم. حرفم را هم سعی می کنم در لفافه نزنم.چون معمولا ادمهای اطرافم اینقدر عاقل نیستند که جان کلام مرا در کنایه و لفافه بگیرند!!
مثل همین ایرادی که گرفتید. نوشته من را اگر یک اهل فکر می خواند. می فهمید من به این جمله که "روح قانون اساسی ما ولایت فقیه و بدون ان ارزشی ندارد" شک نکردم که شما تذکر می دهید!

میثم;129950 نوشت:
برادر عزیز چند تا سوال دارم آیا در 22 سال دوران زعامت مقام معظم رهبری موردی سراغ دارید که ایشان بر خلاف قانون اساسی حرکت کرده باشند؟

من سراغ دارم. سانسور نکنند تا بگویم!!
میثم;129950 نوشت:
(لازم به ذکر است که ایشان در سه مورد از حکم حکومتی قضیه قانون انتخابات و ماهواره و تایید صلاحیت چند نفر) از حکم حکومتی استفاده کرده اند که این موارد هنوز قانون نشده بودند چه برسد به قانون اساسی

من موردی می آورم که قانون اساسی را زیر پا گذاشتند.
به قول دوستان روح قانون اساسی ( یعنی خود همین ولایت فقیه ) را هم زیر پا گذاشتند!!

nejatam;129951 نوشت:
رهبر و همه مسئولین و مردم در برابر قانون مساوی هستند، و نمی شود با القاب و تمجید و احترام.. و بخاطر مقام یا سمت در حکومت، نسبت به کسی تبعیض قائل شد. ولی فقیه در برابر قانون همچون همه ی ماست، نه روح قانون است و نه نسبت جان و تن دارد. رهبر بنابر قانون اساسی در مقام ولایت فقیه است، و اگر از رهبری بر کنار شد، بر اساس قانون اساسی بر کنار خواهد شد.

البته باید اینگونه باشد. این قاعده اش هست.
ولی خوب متاسفانه نیست!!
موضوع قفل شده است