جمع بندی نیاز به راهنما در عرفان عملی

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نیاز به راهنما در عرفان عملی

در مسایل مرتبط با عرفان عملی نیاز به یک استاد یا راهنما بشدت احساس میشود .اما در جامعه ما نمیتوان به چنین اشخاصی دست یافت .البته پر واضح است که این بازیها صوفی گرایان مد نظرم نیست بلکه همان عرفان متعالی و عملی در اسلام را عرض می کنم .لطف فرموده در این خصوص کتابها یا اشخاصی که یاری دهنده هستند را به این حقیر معرفی فرمایید .با تشکر فراوان

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: جناب استاد

Rezagholi;812176 نوشت:
در مسایل مرتبط با عرفان عملی نیاز به یک استاد یا راهنما بشدت احساس میشود .اما در جامعه ما نمیتوان به چنین اشخاصی دست یافت .البته پر واضح است که این بازیها صوفی گرایان مد نظرم نیست بلکه همان عرفان متعالی و عملی در اسلام را عرض می کنم .لطف فرموده در این خصوص کتابها یا اشخاصی که یاری دهنده هستند را به این حقیر معرفی فرمایید .با تشکر فراوان

سلام علیکم
ضرورت استاد برای سالک یقینی است اما بدانید که غیر از تلاش خود انسان در پیدا کردن استاد ، عنایت خداوند متعال اصل و راهگشای این امر است.
دانستن این مطلب آنجا مهم می شود که سالک متوجه خواهد شد غیر از تلاش خودش برای یافتن استاد ، باید اینقدر در مسیر سلوک پیش برود تا زمانی که خداوند استادی را به وی عنایت کند.
یعنی سالک نباید جایی توقف کند تا استاد برسد(این خدعه شیطان است) ، بلکه باید در این مسیر پیش رود و سعی در حل مسائل خود داشته باشد تا زمانش برسد.
اگر سالکی طالب صادق باشد و استقامت ورزد که خداوند متعال فرمود:
إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ(فصلت/30)
همانا کسانى که گفتند: پروردگارِ ما خداست; سپس بى هیچ انحرافى بر این سخن ثابت قدم ماندند، فرشتگان با این پیام بر آنان فرود مى آیند که: نترسید و اندوه مدارید و مژده باد شما را به بهشتى که آن را به شما وعده مى دادند.
یقین بداند که وعده الهی حق بوده و مشمول عنایات الهی می شود.

در ادامه مطلب مفصلی در این رابطه تقدیم علاقه مندان می شود ، اما نکته مهم برای جنابعالی همان است که تقدیم شد.

مقدّمه

یکى از مهم ترین مسائلى که در عرفان مطرح مى شود، مسئله استاد سیر و سلوک است. ازجمله ابعاد تصوف، بُعد تربیتى آن است. در این بُعد، سالک باید تحت راهنمایى و ارشاد مرشدى قرار گیرد و با توجه به هدایت هاى او سلوک نماید. بنابراین، مهم ترین رکن از ارکان تربیتى تصوف، رابطه مریدى و مرادى است. صوفیان حقیقى بر این اعتقادند که طریقت به سوى خداوند و رسیدن به حقیقت، راهى بس دشوار و داراى منازل و مقامات بسیار است. گام نهادن در این راه، بدون همراهى خضر دشوار و غیرممکن است. هر فردى که قصد سیر و سلوک دارد باید در پرتو دستورات استاد سلوک کند. این موضوع یکى از مواضعى است که ممکن است فرد در آن دچار مشکل گردد و بر اثر غفلت و سرسپردگى به نااهل، مورد سوءاستفاده قرار گرفته و به جاى اینکه عرفان او موجب معرفت بیشتر شود، به ضلالت و گمراهى انجامد. ازاین رو، ضرورت اقتضا دارد تا به موضوع استاد و نقش آن در سیر و سلوک و آشنایى با آسیب هاى آن پرداخته شود.

مسئله استاد عرفان و سیر و سلوک بسیار مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. از ابتداى شکل گرفتن تصوف و عرفان، این مسئله مورد توجه بوده و غالب عرفا درباره آن مطالبى را بیان نموده اند. علاوه بر آن علماى اخلاق نیز بر این موضوع تأکید کرده و در آثار خود به آن پرداخته اند. بنابراین، در موضوع استاد عرفان،بسیارسخن گفته شده است؛ولى نوآورى این تحقیق در شناسایى دقیق کارکرد استاد و بیان آسیب ها و ارائه راه کارهاى عملى براى جلوگیرى از این آسیب هاست.
امروزه که انسان از دنیا و مظاهر آن خسته شده و به سوى معنویت گرایش پیدا کرده است، این سؤال پیش مى آید که چگونه باید مسیر معنوى به سوى خداوند را طى کرد، استاد سیر و سلوک کیست و چگونه باید استاد شایسته را یافت. از طرفى نیز بسیارند افرادى که از این فرصت نهایت استفاده را کرده و با اصطلاحات فریبنده، دل افراد حقیقت جو را فریفته و گمراه مى سازند تا از این میان به منافع خود دست یابند. پس باید چگونه راهنما را گزینش کند تا گرفتار فرقه بازى و افراد شیاد نشود.
نکته دیگر اینکه، عرفان به دو بخش نظرى و عملى تقسیم مى شود. آنچه در این مقاله درباره آن بحث مى شود مربوط به عرفان عملى است؛ یعنى انسان در طریق عمل و سیر و سلوک معنوى، نیازمند عارف واصل و کاملى است که خودطى طریق کرده وبه سرمنزل مقصودرسیده باشد.درغیراین صورت،عرفان نظرى، که همان اصطلاحات و مطالب عقلى است که عارفان در مورد توحید و نظام هستى و با توجه به شهودات خود نوشته اند، براى فرا گرفتن آنها، خدمت استادى شایسته و آشنا به فن، که خود دچار مغالطه و اشتباه نشده باشد، نیز لازم است، اماطرح این موضوع مجالى دیگر مى طلبدواین مقاله به عرفان عملى اختصاص دارد.

مفهوم شناسى

ازجمله واژگان این مقاله، استاد، راهنما، مرشد، شیخ، قطب، مراد و به تبع آن، واژه مرید است. معناى واژه استاد، راهنما و مرشد روشن بوده و نیازمند بررسى نیست. ازاین رو، به اصطلاحات دیگر مى پردازیم.
الف. شیخ

شیخ در لغت به مرد پیر، مرد بزرگ و دانشمند، شخص بزرگوار و رئیس طایفه گویند (معین، 1362، ج 2، ص 2102). در اصطلاح متصوفه، شیخ نماینده براى ارشاد طالبان طریقت به طرف قطب است که از نظر موارد استعمال، به شیخ ارادت، شیخ اقتدا، شیخ انتساب، شیخ تربیت، شیخ تمسک، شیخ تخلّق، شیخ تبرّک، شیخ طریقت و شیخ المشایخ تقسیم مى شود (سعیدى، 1383، ص 421و422).
ابن عربى، شیخ را واسطه میان سالک و حضرت حق مى داند و بر آن است که رابطه آنها مثل نسبت والد به ولد است (همان، ص 423). بنابراین، شیخ انسان کامل است که در علوم شریعت، طریقت و حقیقت کامل شده باشد، به گونه اى که هم عالم ربانى و هم مربى و هادى به سوى طریق رشاد باشد (کاشانى، 1996، ج 2، ص 45).
ب. قطب

قطب از نظر لغت، آهنى است که سنگ آسیاب بر دور آن مى چرخد، یا قوام و مدار هر چیز و رئیس و مهتر قوم را قطب گویند (معین، 1362، ج 2، ص 269). در اصطلاح تصوف، قطب، مرشد و شخص واجب الاطاعة است. به همین دلیل، به او قطب گویند که دل هاى مریدان و سالکان به دور دلِ او، که انسان کامل است مى چرخد (سعیدى، 1383، ص 627). القطب و یقال له الغوث أیضا و هو عبارة عن الواحد الذى هو موضع نظر اللّه تعالى من العالم فى کل زمان (کاشانى، 1996، ج 2، ص 234). از نظر ابن عربى، انسان کاملِ مکمّل را قطب گویند (ابن عربى، بى تا، ج 2، ص 574). محققان عرفان به انسان کامل که به مقام ولایت باطنى و خلافت الهى رسیده است، قطب و به حضرت رسول صلى الله علیه و آلهصاحب حقیقت محمدیه، قطب الاقطاب مى گویند (قیصرى، 1383، ص 127).

ج. مراد

مراد در لغت، اسم مفعول از مصدر اراده و به معناى خواست، آرزو، منظور، مقصود و مقتداست و در اصطلاح، کسى است که مراحل سیر و سلوک را طى کرده و به مرتبه تکمیل ناقصان رسیده باشد (سعیدى، 1383، ص 743).
ابن عربى مى گوید: مراد کسى است که اراده اش جذب شده باشد؛ یعنى امور در اختیار اوست و از رسوم و مقامات گذشته و با لذت و حلاوت دشوارى ها را پذیرفته تا اینکه بر او آسان شود (ابن عربى، بى تا، ج 2، ص 523). و هو الإنسان الذى إجتباه الحق و إستخلصه بخالصة (کاشانى، 1996، ج 2، ص 288). مراد در این نوشتار، کسى است که دیگران او را مقتدا و راهنماى خود مى دانند. پس مانند شیخ مى تواند هدایتگر انسان ها به سوى طریق سعادت باشد.
د. مرید

مرید در لغت اسم فاعل از مصدر اراده و به معناى اراده کننده، خواهنده، ارادتمند، پیرو، هواه خواهِ مراد و استاد است و در اصطلاح متصوفه، مرید به دو معنا به کار مى رود: یکى محبّ؛ یعنى سالک مجذوب و دیگرى مقتدى (سعیدى، 1383، ص 742).

ابن عربى مى گوید: مرید کسى است که از روى بصیرت، به حق پیوسته و از خواست خود آزاد شده باشد. ازاین رو، اراده خود را در اراده او محو مى سازد و چیزى جز آنچه را خدا اراده کند، نمى خواهد (ابن عربى، بى تا، ج 2، ص 525). این معنا از مرید، بالاترین مقامات اراده است (کاشانى، 1996، ج 2، ص 286). اراده یکى از مقامات عرفانى به شمار مى آید. اما منظور از مرید در این نوشتار، کسى است که پیرو و دنباله روى یک استاد باشد و به او اقتدا کند.
عزّالدین کاشانى در مصباح الهدایه در باب معرفت مرید و مراد مى گوید:
اهل تصوف لفظ مرید و مراد را به دو معنا اطلاق مى کنند: 1 مقتدى و مقتدا؛ 2. محبّ و محبوب. مقتدى کسى است که خداوند دیده بصیرتش را به نور هدایت بینا گرداند تا به نقصان خود بنگرد و در طلب کمال خود باشد و مقتدا کسى است که قوه ولایت او در تصرف به مرتبه تکمیل ناقصان رسیده باشد. این شخص یا سالک مجذوب است، یا مجذوب سالک. اما مرید به معناى محبّ، سالک مجذوب است و مراد به معناى محبوب، مجذوب سالک است که معنى شیخوخیت در ایشان منحصر است. پس مرید و مراد به این معنا همان مراد به معناى اول(مقتدا)است(کاشانى،1372،ص107).
ازاین رو، مى توان گفت: استاد سیر و سلوک کسى است که به مقامات عالى معرفت حق رسیده و در علوم شریعت، طریقت و حقیقت کامل گشته است. پس، او مى تواند راهنما و دستگیر کسانى باشد که قصد سلوک معنوى به سوى حق را دارند. این افراد داراى مقام ولایت هستند و از باطن انسان و به منافع و مضار او آگاه هستند. بدین سبب، مى توانند هدایت کننده و راهنما در راه تهذیب نفس باشند.

ضرورت وجود استاد

ازجمله مسائل مهم، بررسى ضرورت وجود استاد براى شخص سالک است. در مورد ضرورت مرشد، غالب اهل تصوف سخن گفته اند. نجم الدین رازى در این باره مى گوید:
بدانک در سلوک راه دین و وصول بعالم یقین از شیخى کامل، راهبر، راه شناس، صاحب ولایت، صاحب تصرف، گزیر نباشد... موسى را علیه الصلوة با کمال مرتبه نبوت و درجه رسالت و اولوالعزمى در ابتدا ده سال ملازمت خدمت شعیب بمى بایست تا استحقاق شرف مکالمه حق یابد. و بعد از آنکه به دولت کلیم اللهى و سعادت... رسیده بود و پیشوایى دوازده سبط بنى اسرائیل یافته و جملگى تورات از تلقین حضرت تلقى کرده. دیگرباره در دبیرستان تعلّم علم لدنى از معلم خضر التماس ابجد متابعت مى بایست کرد... مفتون و مغرور و ممکور این راه کسى است که پندارد بادیه بى پایان کعبه وصال، بسیر قدم بشرى بى دلیل و بدرقه قطع توان کرد (رازى، 1373، ص 226).
هرچند ضرورت استاد در هر کارى فى الجمله روشن است، ولى در این مقاله، به ضرورت وجود استاد در سیر و سلوک و دلایلى که در این مسئله توسط عرفا اقامه شده، اشاره مى کنیم.


الف. اتفاق نظر بزرگان بر ضرورت وجود استاد

با تتبع در آثار عرفا و جست وجو در منابع دینى، به این نتیجه مى رسیم که ضرورت وجود استاد براى سیر و سلوک، مورد اتفاق همه عرفاست. همه بزرگان بر لزوم وجود مرشد و معلمى که انسان را در سلوک خود راهنمایى کند، تأکید دارند. امام خمینى قدس سرهبه این اتفاق نظر اشاره دارند:
در این دو سفر (سفر اول و دوم)، اگر از انانیت چیزى باقى مانده باشد، نفسش ادعاى ربوبیت کرده و از او شطحیات صادر مى شود و شطحیات همه از نقصان سالک و نقص در سلوک و بقاى انانیت است. به همین خاطر، به اعتقاد همه عارفان و اهل سلوک، براى سالک معلمى که در سلوک او را راهنمایى کند، ضرورى است. مرشدى که کیفیت سلوک را مى داند و از طریق ریاضات شرعیه هم خارج نباشد (موسوى خمینى، 1373، ص 88).
مى توان این گونه ادعا کرد که همه بزرگان بر این اعتقادند که بدون استاد، قدم گذاشتن در این راه بسیار مشکل و پرخطر است و براى سالک، راهنما لازم است. از سیدعلى آقا قاضى نقل شده است اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن کامل صرف کند جا دارد:
اگر کسى بدون استاد، سلوک کرده، مسلما با عنایت یک پیر غائب بوده که او متوجه نشده است. اینکه کسى بدون ارادت به شیخى کامل به جایى رسیده باشد، بسیار کم اتفاق افتاده است. قومى از اولیاءاللّه هستند که آنها را اویسیان مى گویند که ایشان در ظاهر به پیرى احتیاج ندارند. چنان که پبامبر اویس قرنى را بدون واسطه پرورش داد و همچنین بعضى از اولیاى روى زمین هستند که از متابعان آن حضرتند و بعضى از طالبان را تربیت مى کنند، بدون آنکه در ظاهر پیرى وجود داشته باشد که این جماعت را نیز اویسیان مى گویند (همدانى، 1370، ج 1، ص 383).
بنابر اعتقاد مذهب تشیع، انسان هیچ گاه از عنایات و توجهات امام معصوم و ولى زمان خود بى بهره نیست. پس همواره حاضر و ناظر انسان و اعمال اوست و او را یارى مى کند. همچنان که در توقیع مبارکى که از حضرت ولى عصر (عج) خطاب به شیخ مفید رسیده فرمودند: انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم (طبرسى، 1416ق، ج 2، ص 598). این بیان به یقین و به طریق اولى شامل مسائل معنوى انسان مى شود.
همچنان که گفته اند:
استاد بر دو قسم است: استاد خاص و استاد عام. استاد خاص آن است که بخصوصه منصوص به اشاره و هدایت است که نبى و خلفاى خاصه او هستند. استاد عام آن بود که بخصوص مأمور هدایت نباشد، و لکن داخل در عموم فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (نحل: 43) باشد و سالک را در هیچ حالى چاره اى نیست از استاد خاص (طباطبایى نجفى، 1370، ص 166).
اصلاً بدون اعتقاد به استاد خاص و بدون وساطت او رسیدن به مقامى ممکن نیست؛ زیرا که او مجراى فیض الهى است. همچنان که قرآن کریم مى فرماید وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا (نور: 54) و قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ (آل عمران: 29).
البته علاوه بر استاد باطنى، سالک به استاد ظاهرى نیز احتیاج دارد تا در سیر و سلوک به او مراجعه و مسائل و مشکلات خود را با او مطرح کرده و از او استمداد و راهنمایى بخواهد. اگرچه به فیض و مدد ولىّ کامل خداوند نیز محتاج و او واسطه فیض و رحمت میان خلق و خالق است.
ب. ضرورت مراجعه به استاد

عرفا بر لزوم همراهى کردن استاد، دلائلى اقامه کرده اند. نجم الدین رازى، ده دلیل در سبب احتیاج مرید به شیخ کامل آورده است که عبارتند از:
نامعلوم بودن راه؛ خطر راهزنان و قطاع طریق؛ خطر سقوط در پرتگاه شبهه و انحراف؛ آفت ناامیدى و خستگى؛ بیمارى هاى روحى؛ توهم رسیدن به مقصد؛ تشخیص ندادن الهامات ربّانى و القائات شیطانى؛ نیاز به سرعت سیر در بعضى از منازل؛ احتیاج داشتن سالک به تلقین ذکر؛ نیاز به واسطه درقرب سالک به حق(رازى،1373،ص228).
در این نوشتار، در مجموع به پنج دلیل اشاره و با آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام مستند مى شود:
1. بى شک در هر علم و فنى، رجوع به متخصص و استاد آن فن، از ضروریات است و به مصداق آیه فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (نحل: 43)، باید قبل از قدم نهادن در هر فنى، از اهل ذکر، که همان افراد با اطلاع از آن علم هستند، پرسید و به آنان مراجعه نمود. این ضرورت، در مورد علمى که مربوط به ماوراءطبیعت است و تجربیات سلوکى در آن مدخلیت دارد، شدیدتر خواهد بود. استاد در عرفان، کسى است که راه را طى کرده و به آن آشنا است، پس باید از او پیروى کرد.
امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرماید:
رحم اللّه امرا سمع حکما فوعى و دعى الى الرشاد فدنا و اخذ بحجزة هادٍ فنجا (نهج البلاغه، 1379، خ 76)؛ خداوند رحمت کند کسى که حکمى را شنید، پس پیروى کرد و به سوى هدایت دعوت شد، پس نزدیک گردید و به دستگیر هدایت چنگ زد، پس نجات یافت.
2. انسان در هر سفرى نیازمند همراه و همسفر و رفیق خوب است، همچنان که مشهور است الرفیق ثم الطریق، کسى که به او اعتماد داشته باشد و در موقع نیاز بتواند به او تکیه کند. چنانچه از ابى جعفر علیه السلام منقول است: هر آینه نشستن نزد کسى که به او اعتماد کامل دارم، از عبادت یک سال برایم اطمینان بخش تر است (کلینى، بى تا، ج 1، ص 49). استاد راه کسى است که راه را پیموده و مورد اعتماد و اتکاى سالک است و بهترین رفیق براى او خواهد بود تا بتواند به مدد همراهى او این راه سخت را راحت تر بپیماید.
روشن است که براى یک مسافر رفیقى لازم است که در مراحل سفر همگام و همراه وى باشد و نیز راهنمایى که آشناى راه بوده و بتواند راه راست را به وى نشان دهد. در این مصاحبت، باید با کسى همراه شود که مانند او داراى همین هدف و رویکرد باشد و نیز نسبت به راه و منازل علم و اطلاع داشته باشد و چنین شخصى همان شیخ است (یثربى، 1372، ص 452)
باید به او اعتماد کند؛ زیرا او راهنمایى است که خود این راه را رفته و براى دست گیرى سالکان مراجعت نموده، رفیقى است که تجربیات زیادى کسب کرده و خود را ملزم به راهنمایى و هدایت نیازمندان مى داند.
3. رستگارى انسان در تعبّد او و عمل به شریعت است، همچنان که خداوند مى فرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات: 56). در این زمان، شریعت را فقط باید از عالم اخذ کرد. احادیث زیادى از ائمّه اطهار علیهم السلام در مورد فضیلت عالم و اخذ معارف الهى از او رسیده است. امیرالمؤمنین على علیه السلاممى فرماید: فضل العالم على غیره کفضل النبى على امته (محمدى رى شهرى، 1362، ج 6، ص 495). از امام صادق علیه السلاممنقول است: انّما یهلک الناس لأنهم لایسألون (کلینى، بى تا، ج 1، ص 49).
روشن است که علم شریعت را عالم دینى مى داند و سراغ غیر او رفتن موجب گمراهى است. پس براى رسیدن به معرفت حقیقى، تعبّد در عمل به شرع مقدس اسلام لازم است. براى اطلاع از این دستورات، باید به متخصص آن یعنى عالم دینى (فقیه اعلم) رجوع کرد و براى رسیدن به معرفت حق باید سراغ عالمى رفت که بر همه جنبه هاى دین در بُعد فقهى، اخلاقى و عرفانى آگاه باشد. توجه به این نکته روشن مى سازد که چرا غالب کسانى که به درجات بلند عرفانى مى رسند، از جمله علما و مجتهدین در دین هستند. براى نمونه، مولوى قبل از رسیدن خدمت حضرت شمس تبریزى، فقیهى است که به عنوان واعظ، مردم شهر را موعظه مى نموده است.
4. عرفان و سیر و سلوک، طریق معنوى است و استنباط مراحل و استخراج دقایق آن و شناختن امراض نفسانى و معالجه آنها و شناخت شیطان و کمین گاه هاى او و تشخیص مکاشفات رحمانى و صحیح از شیطانى و نادرست، براى هر کس امکان پذیر نیست. پس باید شخصى باشد عالم، آگاه و داراى قوه اى قوى و ملکه اى قدسى؛ پس طالب این راه چاره اى ندارد، جز رجوع به راهنما و استاد (طباطبایى نجفى، 1370، ص 123). به فرموده امام سجاد علیه السلام: هلک من لیس له حکیم یرشده (مجلسى، 1403ق، ج 75، ص 179).
مبتدى هنگامى که قصد تهذیب نفس دارد، نمى داند که چطور و از کجا شروع کند؛ چه چیز شایسته است انجام دهد و از چه چیز پرهیز کند؛ چگونه عمل کند تا صفت رذیله اى مانند عُجب براى او حاصل نشود، یا اگر حاصل شد چگونه مداوا کند. چگونه طى مسیر کند تا مأیوس و ناامید نگردد و اگر شد چگونه بر یأس خود غلبه کند. پس محتاج معلمى است تا او را از این دقایق باخبر سازد. چنان که آیت اللّه شعرانى در توصیه هاى عرفانى خود فرموده اند:
باید طالب علم سرسختانه بکوشد و خود را به اخلاق فاضله خوى دهد و در این زمینه تنها خواندن احادیث مربوطه کفایت نمى کند، بلکه عمده این است که با آنان که خود را مهذب ساخته اند معاشرت داشته باشد و اعمال خود را بر آنان عرضه بدارد و بدین وسیله عیوب خود را دریابد و راه اصلاح را از ایشان بیاموزد (شیروانى، 1376، ص 291).
5. عرفا در مقایسه بین فقیه و شیخ گفته اند: فقه راه جوارح است و راهى است آشکار و نسبت به همه مساوى، ولى راه عرفان برخلاف آن، مخفى و براى هر کس متفاوت. همان گونه که گفته اند: فان طرق السلوک الباطنى غیر محصور؛ بعدد انفاس الخلایق (موسوى خمینى، 1373، ص 88). بر همین معنا واژه سُبُل را که در قرآن آمده است تفسیر کرده اند (طباطبائى، 1384، ج 1، ص 29؛ ج 5، ص 264).
پس براى هر شخص راهى متفاوت و امراض و مشکلات مختلف، که تشخیص آن شکل و معالجه آن مشکل تر مى باشد. پس ضرورت رجوع به استاد در این راه آشکار مى شود؛ زیرا با یک دستورالعمل مساوى نمى توانند همه طى طریق کنند. در همه حال باید استاد مراقب سالک باشد و او نیز عرض حال بر استاد خود نماید (طباطبایى نجفى، 1370، ص 127).
مهم ترین دلیل شرعى صوفیان بر ضرورت متابعت از شیخ کامل، داستان حضرت موسى و حضرت خضر است که قرآن بیان فرموده است (کهف: 60ـ82). به عقیده ایشان، همان گونه که خداوند حضرت موسى را مأمور به اطاعت و پیروى از حضرت خضر نمود، سالک نیز باید در تمام اعمال و رفتار خود از شیخ خود دستور داشته باشد و حتى نباید به کارهاى به ظاهر خلاف شرع استاد خود خرده گیرد و زبان به گله و شکایت باز کند، بلکه باید مطیع محض او باشد. تبعیت از استاد امرى پذیرفته شده، اما حدود آن قابل بررسى است که در بحث آسیب شناسى به آن اشاره خواهد شد.

وظیفه سالک پیش از رسیدن خدمت استاد

در این مرحله، این سؤال مطرح مى شود که آیا انسانى که قصد سیر و سلوک دارد، از ابتدا باید به دنبال استاد باشد و تا آن را نیافته، هیچ عملى انجام ندهد و آیا همه مسائل از ابتدا به دست استاد است، یا وظیفه دیگرى هم دارد؟ عرفا بر وجود استاد و ضرورت آن تأکید دارند. هرچند به این نکته هم اشاره دارند که سالک مى تواند و باید پیش از یافتن استاد، خود نیز به اعمالى که قطع به صحت آن دارد، عمل کند. تمسک به استاد و شیخ در مراحل بعد است نه ابتداى راه. این نکته مهمى است که بسیارى از آن غفلت مى کنند. ابن عربى مى گوید:

بدان که نخستین چیزى که بر وارد شونده در این طریقت الهى مشروع لازم و واجب است، طلب استاد است تا آنکه وى را بیابد. ولى در این مدتى که در طلب استاد است، باید این اعمال را که بیان مى دارم انجام دهد و آنها اینکه: خویش را ملزم به نه چیز نماید. در آن صورت، وى را در رسیدن به توحید ـ اگر به آنها عمل کند ـ گامى راسخ و استوار خواهد بود (ابن عربى، بى تا، ج 1، ص 277).
عرفا طلب استاد را لازم مى دانند. ولى اعمالى را براى ابتداى سلوک توصیه مى کنند. این توصیه ها در دو بخش خلاصه مى شود:
1. مجاهدت علمى را پیشه خود سازد و به دنبال علم بوده تا آنچه را از جانب خداوند براى هدایت انسان ها آمده است، به دست آورد. به عبارت دیگر، براى رسیدن به عرفان و معرفت، لازم است که انسان عالم به دین باشد تا در اثر آن با بصیرت و آگاهى عمل کند. همچنان که امام صادق علیه السلامفرمود: العامل على غیر بصیرة کالسائر على غیر الطریق، لایزیده سرعة السیر الا بعدا (کلینى، بى تا، ج 1، ص 54).
در احادیث آمده است که خداوند براى انسان دو حجت قرار داد: حجت باطنى و حجت ظاهرى. حجت ظاهرى، پیامبران و حجت باطنى، عقل و بصیرت اوست (کلینى، بى تا، ج 1، ص 19). به همین دلیل عرفاى شیعه افرادى را که براى سیر و سلوک به خدمت مى پذیرفتند، غالبا مجتهد یا داراى فهم عمیق از شریعت بودند.
2. عمل کردن به آنچه که مى داند و به آن رسیده است. لااقل عمل کردن به آنچه براى او یقینى است و موجب رشد و کمال او مى شود؛ یعنى عمل به شریعت و احکام نورانى اسلام، یا همان مطلبى که علما و عرفا به آن تصریح دارند و جزء اولین و مهم ترین وظیفه هر سالک مى دانند که انجام واجبات و ترک محرمات است.
خلایق بر دو نوعند: انبیا و امت ایشان. انبیا را چون از درِ عالم حقیقت درآورند، اول به کلید مدد فیض و فضل ربّانى درِ روحانیت ایشان را بر عالم گشایند که قابل آن بوده اند در اصل فطرت. پس به کلید شریعت درِ طلسمات صورت بگشایند تا اثر فیض در صورت اعمال بدنى بر ظاهر و قالب بدنى پدید آید. اما امت را از درِ عالم صورت درآورند، اول به کلید شرع، طلسم قالب ایشان را بگشایند، آنگه با کلید طریقت باطن ایشان بگشایند. همچنین تا به عالم غیب راه یابند، اما در ابتدا تا داد تصرف کلید شریعت بر قانون فرمان و متابعت ندهند از طلسم صورت خلاص نیابند و داد تصرف کلید شریعت چنان توان داد که هر عضوى را بدان عمل که فرموده اند مشغول کنى و از آن عمل که نهى کرده اند،اجتناب کنى(همدانى،1370،ج1،ص354).
ابن عربى در ادامه مى گوید:
خویش را ملزم به نه چیز نماید: پس چهار از آنها را در ظاهرت قرار ده و پنج را در باطنت. پس آن چهار که در ظاهر هستند عبارتند از: جوع (کم خوردن)، سهر (کم خوابیدن)، صمت (کم گفتن)، عزلت و پنج باطنى عبارتند از: صدق، توکل، صبر، عزیمت (قصدوتصمیم)،یقین(ابن عربى،بى تا،ج1،ص277).
بنابراین، وظیفه سالک این نیست که فقط به دنبال استاد بگردد و هیچ تلاشى نکند، بلکه در شرع مقدس اسلام دستوراتى براى سعادت انسان آمده و در دسترسى همگان قرار دارد که باید به آن عمل کرد. سالک درحالى که در این دو مرحله قرار دارد (علم و عمل)، باید کوشش کند تا استاد شایسته را بیابد. به بیان دیگر، او باید وظیفه خود را به خوبى تشخیص دهد و به آن عمل کند. در روایات آمده است: کسى که به آنچه مى داند عمل کند، خداوند علم آنچه نمى داند را به او مى دهد (مجلسى، 1403ق، ج 2، ص 30). اگرچه یکى از وظایف او این است که به دنبال استاد باشد و به مدد الهى امیدوار باشد؛ زیرا خداوند بر خود فرض کرده است که هر کس طالب هدایت باشد، او را هدایت کند و هرگاه لازم باشد، استاد شایسته را نیز براى او مى رساند. خداوند مى فرماید: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا(عنکبوت: 69). در جاى دیگرى مى فرماید: وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ (طلاق: 2و3). پس روزى معنوى انسان نیز از طریقى که فکر نمى کند، مهیا مى سازد.

منابع

نهج البلاغه، 1379، ترجمه محمد دشتى، قم، الهادى.
ابن عربى، محیى الدین، بى تا، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر.
باخرزى، یحیى، 11383، اورادالاحباب و فصوص الآداب، تحقیق ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران.
تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سیدمهدى رجایى، قم، دارالکتب الاسلامى.
حرّعاملى، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت.
رازى، نجم الدین، 1373، مرصادالعباد، تصحیح محمدامین ریاحى، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى.
سعیدى، گل بابا، 1383، فرهنگ اصطلاحات عرفانى ابن عربى، تهران، شفیعى.
شیروانى، على، 1376، برنامه سلوک در نامه هاى سالکان، چ دوم، قم، دارالفکر.
صافى اصفهانى، حسن، 1386، شوق وصال، ترجمه حامد ناجى اصفهانى، چ دوم، قم، مؤسسه فرهنگى صاحب الامر.
طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1384، المیزان فى تفسیر القرآن، چ هفتم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
طباطبائى نجفى، سیدمهدى، 1370، رساله سیر و سلوک، منسوب به بحرالعلوم، شرح سیدمحمدحسین حسینى تهرانى، چ دوم، تهران، حکمت.
طبرسى، احمدبن على، 1416ق، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادرى و محمدهادى به، چ دوم، تهران، اسوه.
قیصرى، محمدداود، 1386، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانى، چ سوم، تهران، علمى و فرهنگى.
کاشانى، عبدالرزاق، 1996م، لطائف الاعلام فى اشارات اهل الالهام، تحقیق سعید عبدالفتاح، قاهره، دارالکتب المصریة.
کاشانى، عزالدین محمدبن على، 1372، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایة، تصحیح جلال الدین همایى، چ چهارم، تهران، هما.
کلینى، محمدبن یعقوب (بى تا)، اصول کافى، ترجمه سیدجواد مصطفوى، بى جا، کتابفروشى علمیه اسلامیه.
مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسه الوفاء.
محمدى رى شهرى، محمد، 1362، میزان الحکمة، قم، مکتبة الاعلام الاسلامى.
معین، محمد، 1362، فرهنگ فارسى، چ پنجم، تهران، امیرکبیر.
موسوى خمینى، سیدروح اللّه، 1376، چهل حدیث، چ سیزدهم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
ـــــ ، 1373، مصباح الهدایة الى الخلافة و الولایة، چ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
همدانى، مولى عبدالصمد، 1370، بحر المعارف، ترجمه حسین استادولى، تهران، حکمت.
یثربى، سیدیحیى، 1372، عرفان نظرى (تحقیقى در سیر تکامل و اصول و مسائل تصوف)، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.

ابوالفضل هاشمى سجزه ئى: کارشناس ارشد عرفان اسلامى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
معرفت - سال بیست و دوم ـ شماره 193

بسمه الهادی المضلین

استاد;812667 نوشت:
اگر کسى بدون استاد، سلوک کرده، مسلما با عنایت یک پیر غائب بوده که او متوجه نشده است.

استاد;812667 نوشت:
بنابر اعتقاد مذهب تشیع، انسان هیچ گاه از عنایات و توجهات امام معصوم و ولى زمان خود بى بهره نیست. پس همواره حاضر و ناظر انسان و اعمال اوست و او را یارى مى کند. همچنان که در توقیع مبارکى که از حضرت ولى عصر (عج) خطاب به شیخ مفید رسیده فرمودند: انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم (طبرسى، 1416ق، ج 2، ص 598). این بیان به یقین و به طریق اولى شامل مسائل معنوى انسان مى شود.

با سلام و ادب و آروزی قبولی طاعات و عبادات

داشتن راهنمای سلوک مسلما لازم است،امّا اینکه این راهنما و استاد کیست؟سخن در این است.

آیا بزرگانی که فرمودید مشخص کرده اند که الزاما باید این پیر و استاد شخصی حاضر از جمله ی

علماء و عارفان عصر باشد؟

وقتی خداوند در کلام وحی می فرماید "اتقوا الله و یعلمکم الله" پس خود او هم اسباب طریقت و وصول

به حقیقت را به کمک استادی به تعبیر حضرتعالی غایب فراهم نخواهد کرد؟ گرچه استاد غائب برایم سؤال

است که اگر پاسخ بفرمائید متشکر می شوم.

این موضوع خصوصا برای خانمها بسیار حساس می شود،لطفا در این مورد راهنمایی بفرمائید.

با تشکر

حبیبه;812686 نوشت:
آیا بزرگانی که فرمودید مشخص کرده اند که الزاما باید این پیر و استاد شخصی حاضر از جمله ی

علماء و عارفان عصر باشد؟


سلام علیکم
طاعات شما هم قبول حق.
بله ، وگرنه استاد چه معنایی داشت. اگر اینگونه بود که حضرات معصومین علیهم السلام هستند. منتها اینجا بحث عنایت نیست بحث مشاهده و صحبت و بهره بردن برای سالک است. بوده اند کسانی که عارفان زمانشان برای ایشان کافی نبوده اند و خود معصوم علیه السلام وی را تربیت کرده است. اما دقت کنید که چنین افرادی راه رفته اند، از حاضرین استفاده کرده اند و چون سعه وجودی ایشان آنقدر بالا بوده که نیازشان بر طرف نمیگشته خود حجت الهی کارشان را سامان داده است.
تعبیر مشهور مرحوم قاضی که اگر نیمی از عمرت را دنبال استاد بگردی جا دارد، همین لزوم را متذکر می شود.
اصولا استاد مانند یک شاگرد امام معصوم ، دست سالک را گرفته و تربیت می کند تا سالک ظرفیت و قدرت بهره بردن از مجرای ولایت الهی که حضرات معصومین علیهم السلام باشند را پیدا کند.

حبیبه;812686 نوشت:
گرچه استاد غائب برایم سؤال

است که اگر پاسخ بفرمائید متشکر می شوم.

مقصود اینست که برخی به ضرورت سلوک پی برده و سعی در خود سازی می کنند و به دلیل صداقتشان در طلب خداوند ، ولیّ خدایی در زمانشان از دور مراقب ایشان بوده و گاهی عنایاتی به سالک می کند تا وی ظرفیت و آمادگی اش را پیدا کند و حضورا از محضر اولیاء الله فیض ببرد.

حبیبه;812686 نوشت:
این موضوع خصوصا برای خانمها بسیار حساس می شود،لطفا در این مورد راهنمایی بفرمائید.

بله درست است.احتیاط در این زمینه برای بانوان بیشتر است.
فرموده اند:
چون بسی ابلیس آدم روی هست / پس به هر دستی نشاید داد دست.

اما بانوان گرامی نیز همانطور که در پست اول عرض شد سعی کنند به وظایف خود و آنچه می دانند عمل کنند ، و از خداوند نیز همواره هدایت بخواهند ، اگر لازم شد خداوند ولی ای از اولیا اش را سر راه ایشان قرار خواهد داد.

بسمه الهادی المضلین

استاد;813081 نوشت:
اما بانوان گرامی نیز همانطور که در پست اول عرض شد سعی کنند به وظایف خود و آنچه می دانند عمل کنند ، و از خداوند نیز همواره هدایت بخواهند ، اگر لازم شد خداوند ولی ای از اولیا اش را سر راه ایشان قرار خواهد داد.

عرض سلام و ادب و تشکر از فرمایشات حضرتعالی

پرسش:
در مسایل مرتبط با عرفان عملی نیاز به یک استاد یا راهنما بشدت احساس می شود. اما در جامعه ما نمی توان به چنین اشخاصی دست یافت. البته پر واضح است که این بازیها صوفی گرایان مد نظرم نیست بلکه همان عرفان متعالی و عملی در اسلام را عرض می کنم .لطف فرموده در این خصوص کتابها یا اشخاصی که یاری دهنده هستند را به این حقیر معرفی فرمایید .
پاسخ:
ضرورت استاد برای سالک یقینی است اما بدانید که غیر از تلاش خود انسان در پیدا کردن استاد، عنایت خداوند متعال اصل و راهگشای این امر است.
دانستن این مطلب آنجا مهم می شود که سالک متوجه خواهد شد غیر از تلاش خودش برای یافتن استاد ، باید اینقدر در مسیر سلوک پیش برود تا زمانی که خداوند استادی را به وی عنایت کند.
یعنی سالک نباید جایی توقف کند تا استاد برسد (این خدعه شیطان است)، بلکه باید در این مسیر پیش رود و سعی در حل مسائل خود داشته باشد تا زمانش برسد.
اگر سالکی طالب صادق باشد و استقامت ورزد که خداوند متعال فرمود:
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ(1)
همانا کسانى که گفتند: پروردگارِ ما خداست; سپس بى هیچ انحرافى بر این سخن ثابت قدم ماندند، فرشتگان با این پیام بر آنان فرود مى آیند که: نترسید و اندوه مدارید و مژده باد شما را به بهشتى که آن را به شما وعده مى دادند.»
یقین بداند که وعده الهی حق بوده و مشمول عنایات الهی می شود.
پی نوشت:
1.فصلت/30

موضوع قفل شده است