جمع بندی شیطان ، منبع شر ؟

تب‌های اولیه

32 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شیطان ، منبع شر ؟

سلام
سوالی که تازگیا دیدم و ذهنمو مشغول کرده: شیطانو کی گول زد!؟ این به این معنی نیست که ادیان، منبع شر رو الهی میدونن!؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام و تشکر از مشارکت شما

در مورد این سوال، لازم است ابتدا به چند نکته توجه کنیم.

نکته اول: شیطان اعم از ابلیس است.
در کتابهای لغت بیان شده است که شیطان در لغت به هر چیزی که تمرد و سرپیچی میکند گفته میشود اعم از جن، انسان و هر جنبنده دیگری. اما در اصطلاح دینی به موجودی گفته میشود که مظهر خبث و شرارت است و موجب گمراهی و شرک و غرور و ظلم و در نهایت بدبختی انسان میشود.(فرهنگ دهخدا) هم چنان که در قرآن کریم نیز فرموده است:" وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ" (1)

نکته دوم: شیطان از اجنه است.
بر اساس تصریح آیات قران کریم، شیطان مورد نظر پرسشگر محترم یا همان ابلیس، از جنس اجنه است. چنانکه قرآن کریم به صراحت بیان میکند که ابلیس از اجنبه بوده است.
"فسجدوا الا ابلیس کان من الجن"(2)

البته ادله دیگری که نشان میدهد ابلیس از جنس اجنه است وجود دارد که به جهت طولانی نشدن بحث به آنها پرداخته نمیشود.(3)

ـــــــــــــ
1. [=microsoft sans serif]«سوره انعام آیه 112
[=microsoft sans serif]2. [=microsoft sans serif]سوره کهف، آیه50[=microsoft sans serif]
3. [=microsoft sans serif]ر.ک: مصباح یزدی، معارف قرآن، ج1، ص295-296-موسسه در راه حق، قم، چاپ اول

[=microsoft sans serif]نکته سوم: اجنه نیز اختیار دارند.
بر اساس آیات قران کریم، جن نیز مانند انسان موجودی مختار، انتخابگر و صاحب اراده است و هنگامی که در دوراهی قرار میگیرد، یکی را بر می‌گزیند. چنانکه در آیه 56 سوره ذاریات به بیان هدف از خلقت جن و انسان اشاره دارد و عبادت و عبودیت را فلسفه خلقت این دو دسته از موجودات بیان می‌کند:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ »
من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند.

و از آن واضح تر در آیه 130 سوره انعام، اجنبه و انسان را مورد خطاب قرار داده و به ارسال پیامبران برای انذار آنان اشاره دارد.
« یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرینَ»
« (در آن روز به آنها مى گوید: اى گروه جنّ و انس! آیا رسولانى از شما به سوى شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو مى کردند، و شما را از ملاقات چنین روزى بیم مى دادند؟! آنها مى گویند: «بر ضدّ خودمان گواهى مى دهیم; (آرى، ما بد کردیم!) و زندگى (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد; و به زیان خود گواهى مى دهند که کافر بودند!»
بنابراین، شیطان نیز که از اجنبه است، همانند آنها دارای اختیار است و کارهایش ذاتی، غریزی یا جبری نیست.

[=microsoft sans serif]نکته چهارم: عوامل تحقق گناه
آنچه باعث گناه میشود، یک سری زمینه ها به علاوه اختیار خود موجود است.
شرایط خانوادگی، وراثتی، اجتماعی موجب یک سری تمایلات میشود، شهوت و غضب نیز در این هنگام به عنوان نفس اماره به آن کمک میکند، شیطان نیز به وسوسه گری میپردازد و گناه را در نزد انسان می آراید.
عوامل مختلفى در بروز جرم و گناه مى تواند تأثيرگذار باشد كه تعداد يا ميزان اهميت هر يك از اين عوامل در جوامع گوناگون به دليل وجود تفاوت هاى فرهنگى، اقتصادى و سياسى متفاوت است. اين عوامل را در يك تقسيم كلى، مى توان به سه دسته تقسيم كرد:
الف) عوامل فردى يا زيستى از قبيل جنس، سن و اندام،
ب) عوامل روانى از قبيل تکبر، حسد، لجاجت و تعصب، ضعف ايمان به قيامت، بدبينى، پرخاشگرى، زودباورى و ترس، فراموشی خداوند، اعتقادات نادرست، وسوسه شیطان،
ج) عوامل اجتماعى از قبيل خانواده نابسامان، ناسازگارى والدين گروه مرجع، مهاجرت و مطبوعات.(4)

ـــــــــــــ
4. برای مطالعه بیشتر ر.ک مقاله: علل و عوامل روانى جرم از منظر قرآن كريم[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]نکته پنجم: نقش شیطان در انتخابهای انسان.
در ایات قرآن کریم بیان شده است که شیطان تسلطی بر انسان ندارد.

" [=microsoft sans serif]وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[=microsoft sans serif]"(5)
"
[=microsoft sans serif]و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مى‏گويد در حقيقت‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مى‏دانستيد كافرم آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت
[=microsoft sans serif]"
بر اساس این آیه شریفه، شیطان بیان میکند که من در دنیا بر شما تسلط نداشتم نه بر ظاهر شما و بدنهایتان که شما را مجبور به معصیت خدا کنم و پس از سلب اختیار از شما خواست خودم را بر شما تحمیل کنم و نه بر عقل‏‌ها و اندیشه‌‏هاى شما، تا به وسیله اقامه دلیل، شرک را بر عقول شما تحمیل کرده باشم، و عقول شما ناگزیر از قبول آن شده در نتیجه، نفوستان هم‏ ناگزیر از اطاعت من شده باشند.
البته این را قبول دارم که شما را به شرک و گناه دعوت کردم، و شما هم بدون هیچ سلطنتى از ناحیه من، دعوتم را پذیرفتید.

یکى از دلایل این ادعا، آیه شریفه‌‏اى است که داستان اذن دادن خدا به شیطان را حکایت مى‌‏کند، و آن این است که مى‏‌فرماید:
" وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ ...وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ وَکِیلًا" .(6)
که صریحا مى‏فرماید: تو اى ابلیس! سلطنتى بر بندگان من ندارى.

گاهى در اثر دعوت، میل و شوقى در نفس انسان نسبت به عملى که به آن دعوت شده پیدا مى‌‏شود، و در نتیجه در پذیرفتن دعوت، رام‏‌تر مى‌‏گردد، و دعوت کننده به همین وسیله بر نفس دعوت شونده مسلط مى‌‏گردد لیکن این در حقیقت تسلط دعوت کننده بر نفس دعوت شونده نبوده بلکه تسلیط خود دعوت شونده است.
به عبارت دیگر این شخص دعوت شونده است که با زود باورى خود، دعوت کننده را بر نفس خود تسلط داده و دل خود را ملک او کرده، تا به هر طرف که مى‌‏خواهد بگرداند، نه اینکه دعوت کننده از ناحیه خود، تسلطى بر نفس دعوت شونده داشته باشد، و لذا ابلیس هم، تسلط از ناحیه خود را نفى نموده و مى‏گوید: من از ناحیه نفس خودم تسلطى بر نفس شما نداشتم. نه اینکه شما دلهایتان را در اختیار من قرار ندادید، به همین جهت به دنبالش مى‏گوید:
" فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ".

ــــــــــــــ
5.سوره ابراهیم، آیه22
6.
[=microsoft sans serif]سوره اسرا، آیه64

[=microsoft sans serif]بر اساس آیات قران کریم، در مورد عوامل گناهکاری انسان به چند مطلب رهنمون میشویم
اولا: نقش اصلی در انتخابهای سوء انسان و گناهکاری او، نفس اماره و هوا و هوس های موجود در وجود انسان است. شیطان هم اگر بخواهد انسان را وسوسه کرده و گول بزند، از طریق همین نفس اماره است و تا زمانی که در انسان آمادگی درونی به سمت گناه نباشد، از شیطان کاری ساخته نیست. چنانکه در سوره یوسف، به صورت ضمنی نفس اماره، مایه گمراهی انسان دانسته شده است:
« وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِي‌َّ إِن‌َّ النَّفْس‌َ لاَ َمَّارَة‌ُ بِالسُّوَّءِ إِلآ مَا رَحِم‌َ رَبِّي »(7)
هرگز نفس خويش را تبرئه نمي‌کنم‌؛ نفس‌، بسيار انسان را به بدي‌ها فرمان مي‌دهد، مگر اين که لطف و رحمتي از جانب خداوند، نصيب انسان گردد.

ثانیا: حتی اگر شیطان نیز به عنوان عامل انحراف انسان در مسیر زندگی او وجود نداشت، باز هم انسان به عنوان موجودی صاحب اختیار میتوانست هر راهی را برگزیند، راه خیر و سعادت یا راه شر و شقاوت و به انواع گناهان و اشتباهات دچار شود. چنانکه از سوال اعتراض گونه ملائکه در هنگام خلقت انسان بر می آید. وقتی خداوند از اراده خویش برای خلقت انسان خبر میدهد، ملائکه که از اختیار انسان و قابلیتهای وجودی موجودات مختار در ایجاد فساد و خونریزی خبر داشتند نسبت به این امر سوال داشتند که آیا میخواهی موجودی بیافرینی که دومرتبه فساد در روی زمین ایجاد کند و خونریزی کند:
« وإذا قال ربك للملائكة إني جاعل في الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء ونحن نسبح بحمدك ونقدس لك»(8)
در حالیکه هنوز شخصیت حقوقی ابلیس به عنوان موجودی که انسانها را فریب بدهد تحقق نیافته بود. چرا که ابلیس به عنوان یک موجود شریر و فریب دهنده، تنها پس از آن تحقق یافت که خداوند حضرت آدم(ع) را آفرید و به همه دستور داد که بر او سجده کنند ولی ابلیس از اطاعت از این دستور خداوند امتناع کرد.« وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا» از این زمان بود که شیطان از درگاه الهی رانده شد و او نیز از خداوند مهلت خواست تا با وسوسه انسانها آنان را فریب بدهد:
« قالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إَلاَّ قَلِيلًا»(9)

ـــــــــــــ
7. [=microsoft sans serif]یوسف، آیه50
[=microsoft sans serif]8. [=microsoft sans serif]بقره، آیه30[=microsoft sans serif]
9.
[=microsoft sans serif]اسراء، ایه 62[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]باتوجه به این نکات مشخص میشود که شیطان و ابلیس نیز مانند سایر انسانها و اجنه، به واسطه قابلیتهای درونی خود و امیالی که داشت به جای انتخاب راه درست، راه بد را انتخاب و خود را بدبخت کرد. عامل اصلی این انتخابش نیز تکبر و خود بزرگ بینی بوده است. توضیح اینکه:

شیطان با عبادات طولانی و در طول سالیان متمادی به مقام والایی رسیده بود، چنانکه در صفوف فرشتگان قرار گرفت و مورد خطاب الهی واقع شد. چنانکه قرآن کریم نیز به این مسئله اشاره دارد و خطاب به او بیان میکند:
«قالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ»(10)
" فرمود اى ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آورى آيا تكبر نمودى يا از [جمله] برترى‏جويانى"

شیطان نیز پاسخی میدهد که این سرپیچی ناشی از تکبر و خودبزرگ بینی بوده است:
« قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ »(11)
" گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريده‏اى و او را از گل آفريده‏اى "

او در این گناهش آنقدر مصر بود و لجاجت کرد که به جای عذرخواهی و توبه، پس از فهمیدن عاقبت خطرناک خودش خداوند را عامل گمراهی خود معرفی کرد و انسانها و به خیال واهی خود خداوند را تهدید کرد که همه بندگانش را فریب داده و گمراه کند.
« قَالَ فَبِمَآ أَغْوَيْتَنِى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَٰطَكَ ٱلْمُسْتَقِيمَ »(12)

امیرالمومنین علی(ع) در مورد ابلیس در خطبه قاصعه بیانی زیبا دارد:
« فاعتبروا بما كان من فعل الله بابليس اذاحبط عمله الطويل وجهده الجهيد، و كان قد عبدالله ستة آلاف .. عن كبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابليس يسلم على الله بمثل معصيته ؟! كلا ما كان الله سبحانه ليدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملكا ان حكمه فى اهل السماء و اهل الارض لواحد»:
پند و عبرت گيريد به آنچه خداوند با ابليس رفتار كرد، در آن هنگام كه اعمال و عبادات طولانى و تلاش و كوششهاى او را كه شش هزار سال بندگى خدا كرده بود... به خاطر ساعتى تكبر ورزيدن بر باد داد، با اينحال چه كسى بعد از ابليس مى تواند از كيفر خدا در برابر انجام همان معصيت مصون بماند؟ نه ، هرگزممكن نيست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر كارى كه به خاطر آن فرشته اى را از بهشت رانده است حكم خداوند در باره اهل آسمان و زمين يكى است» (13)

بنابراین،
اولا: عامل بدبختش شیطان، سوء اختیار خودش بود.
ثانیا: هیچ دین الهی ای منبع شر را خداوند نمیداند بلکه منبع شر، خود انسان و هوای نفس اوست.

موفق باشید.
ــــــــــــــ
10. [=microsoft sans serif]سوره ص، آیه75
[=microsoft sans serif]11.[=microsoft sans serif]ص، آیه76[=microsoft sans serif]
12. اعراف، آیه16
13.[=microsoft sans serif]نهج البلاغه، خطبه قاصعه، ترجمه محمد دشتی، ص۱۹۳
[=microsoft sans serif]

صدیق;810107 نوشت:
[=microsoft sans serif]نکته سوم: اجنه نیز اختیار دارند.
بر اساس آیات قران کریم، جن نیز مانند انسان موجودی مختار، انتخابگر و صاحب اراده است و هنگامی که در دوراهی قرار میگیرد، یکی را بر می‌گزیند. چنانکه در آیه 56 سوره ذاریات به بیان هدف از خلقت جن و انسان اشاره دارد و عبادت و عبودیت را فلسفه خلقت این دو دسته از موجودات بیان می‌کند:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ »
من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند.

و از آن واضح تر در آیه 130 سوره انعام، اجنبه و انسان را مورد خطاب قرار داده و به ارسال پیامبران برای انذار آنان اشاره دارد.
« یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرینَ»
« (در آن روز به آنها مى گوید: اى گروه جنّ و انس! آیا رسولانى از شما به سوى شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو مى کردند، و شما را از ملاقات چنین روزى بیم مى دادند؟! آنها مى گویند: «بر ضدّ خودمان گواهى مى دهیم; (آرى، ما بد کردیم!) و زندگى (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد; و به زیان خود گواهى مى دهند که کافر بودند!»
بنابراین، شیطان نیز که از اجنبه است، همانند آنها دارای اختیار است و کارهایش ذاتی، غریزی یا جبری نیست.


سلام
اگه بخوام تمام پستا رو نقل کنم طولانی میشه، بخاطر همین فقط همینو نقل میکنم ولی منظورم کل پاسختونه!
یعنی این بدی در انسان و جن بصورت ذاتی وجود داره!؟ قطعا معنی اختیار این نیست که کارای خلاف طبیعتمون انجام بدیم! مثلا ما نمیتونیم با انگشت پامون فکر کنیم و با این حال اختیار داریم! وقتی ما فقط دو راه داریم، نمیتونیم از راه سوم بریم! پس اگه بدی منبع درونی نداشته باشه، و عامل خارجی هم نداشته باشه، راهی جز خوب بودن نداریم! وقتی میگیم جن [و انسان(طبق توضیحات شما)] اختیار به بد بودن دارن، و برای اینکار عامل بیرونی هم نمیخوان، یعنی اینکه ذاتشون فرصت بد بودن داره! و در آغاز بد بودن چیه!؟ چیزی که وجود نداره!! پس خدا باید این ویژگی رو داخل این موجودات تعبیه کرده باشه! که نتیجه یعنی اینکه تمام بدی ها ریشه در خدا داره! درسته!؟

[=Franklin Gothic Medium]

Masood11;808954 نوشت:
سلام
سوالی که تازگیا دیدم و ذهنمو مشغول کرده: شیطانو کی گول زد!؟ این به این معنی نیست که ادیان، منبع شر رو الهی میدونن!؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود،
این مطلی که در موردش سؤال کردید مطلب جالب ولی خیلی عمیقی است که بعید می‌دانم ظرفیت درک کاملش به صورت عمومی باشد و احتمالاً قبل از آنکه روی آن فکر کنند دست به تمسخر و استبعاد می‌زنند ... به طور خاص این سؤال شما جواب مشخص هم دارد که چه چیزی یا چه کسی سبب آن گمراهی و سرکشی شد اما برای آنکه تبعات پاسخ دادن صریح به این سؤال دامان همه‌امان را نگیرد شما را صرفاً ارجاع می‌دهم به حدیث عقل و جهل ... و جنود عقل و جنود جهل ... در روایات دیگری صریحاً وارد شده که ریشه‌ی هر شرّی در جهالت است ... بنابراین سؤال بهتر این است که شما به جای ابلیس که فقط یک مصداق نه چندان ریشه‌ای از جهالت است به خود جهل بپردازید ... البته حدس زدنش چندان سخت نیست که شما در صدد یافتن پاسخی به شبهه‌ی وجود شرّ در عالم هستید و با این توضیحات شبهه‌ی مدّ نظر شما تنها تمرکزش را از شیطان به سمت چرایی وجود جهالت منتقل خواهد کرد و در نگاه نخست همچنان شبهه برقرار است، ولی لااقل می‌دانید که در اصل باید تلاش نمایید تا پاسخ خود را در آنجا بیابید ... اینکه خیر قبل از شرّ و عقل قبل از جهل خلق گردید می‌تواند در رسیدن به جواب کمکتان نماید، گرچه همینکه ریشه‌ی هر شرّی به جهل بازگردد (در اصل از جنس جهل باشد) به طور ضمنی جواب شبهه‌ای که در ذهن دارید را در دل خود دارد ...[=Franklin Gothic Medium]
Masood11;810201 نوشت:

یعنی این بدی در انسان و جن بصورت ذاتی وجود داره!؟ قطعا معنی اختیار این نیست که کارای خلاف طبیعتمون انجام بدیم! مثلا ما نمیتونیم با انگشت پامون فکر کنیم و با این حال اختیار داریم! وقتی ما فقط دو راه داریم، نمیتونیم از راه سوم بریم! پس اگه بدی منبع درونی نداشته باشه، و عامل خارجی هم نداشته باشه، راهی جز خوب بودن نداریم! وقتی میگیم جن [و انسان(طبق توضیحات شما)] اختیار به بد بودن دارن، و برای اینکار عامل بیرونی هم نمیخوان، یعنی اینکه ذاتشون فرصت بد بودن داره! و در آغاز بد بودن چیه!؟ چیزی که وجود نداره!! پس خدا باید این ویژگی رو داخل این موجودات تعبیه کرده باشه! که نتیجه یعنی اینکه تمام بدی ها ریشه در خدا داره! درسته!؟

بله حق با شماست، انسان باید توانایی بد بودن را به صورت ذاتی داشته باشد، ولی جاهل مقصر کسی است که علم به او عرضه شده است و داشتن این علم تکلیفی را بر گردن او بیاندازد که او دوست داشته باشد زیر بار آن نرود، در این صورت دوست دارد که ای کاش چنان چیزی را نمی‌فهمید، یعنی تمایل به جهل بخاطر تعلقات خاطری که به مسائل کم‌ارزش‌تری دارد، یا تمنای اینکه ای کاش نمی‌دانست از جهت کاهلی و سستی و تنبلی و راحت‌طلبی و سکون و دل خوش کردن به وضع موجود ...
وقتی هر شرّی در جهل ریشه داشته باشد دیگر اینکه خداوند چنین قابلیتی را به انسان بدهد چیزی اضافه بر دادن اختیار به او را ایفاد نمی‌کند ... اصلاً اختیار یعنی همین ... اختیار مدّ نظر دین چیزی جز این نیست، خداوند بفرماید من خدای شما هستم پس چنان کنید و مخاطب این دعوت بگوید که نه من مطمئن نیستم اینطور باشد یا صریحاً انکار نماید، چون اگر بپذیرد که این مطلب را دانسته است مکلف به تکلیف می‌شود، همینکه با اراده‌ی خودش انتخاب کرد که نداند و سرش را مانند کبک در برف کرد دیگر بحث اختیار مطرح شده در دین تمام می‌شود، اینکه دیگر این کار را بکند یا آن کار دیگر را، اینکه شراب بخورد یا گوشت خوک بخورد یا کشف حجاب کند یا اختلاس کند یا دروغ بگوید اگرچه به علت تکثری که در انتخاب بین آن‌ها وجود دارد به نظر برسد که اختیاری در انتخاب بین آن‌ها هم داشته باشیم ولی تمامی این‌ها دیگر غیر آن انتخاب اصلی مدّ نظر دین است، اینکه راه علم انتخاب شود یا راه پشت کردن به علم، راه عقل یا راه جهل ...

خداوند به انسان اختیار داده است ولی او را امر به خیر کرده است و منزّه است خداوند از اینکه امر به بدی و زشتی نماید، در قبال کسی که جهل را اتخاذ کند هم عدالت را رعایت می‌کند و ظلمی به او روا نمی‌دارد ... با این تعریف از شرّ خداوند خالق شرّ نیست، بلکه خداوند خالق تکثر در قدرت اختیار و انتخاب در انسان است، دیگر این انسان است که دانستن را انتخاب می‌کند ولو به قیمت سختی‌هایش، یا خود را به ندانستن زدن را انتخاب می‌کند برای اینکه متحمل سختی‌های پذیرش آن دانش نشود ...

یا علی علیه‌السلام

سین;810294 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود،
این مطلی که در موردش سؤال کردید مطلب جالب ولی خیلی عمیقی است که بعید می‌دانم ظرفیت درک کاملش به صورت عمومی باشد و احتمالاً قبل از آنکه روی آن فکر کنند دست به تمسخر و استبعاد می‌زنند ... به طور خاص این سؤال شما جواب مشخص هم دارد که چه چیزی یا چه کسی سبب آن گمراهی و سرکشی شد اما برای آنکه تبعات پاسخ دادن صریح به این سؤال دامان همه‌امان را نگیرد شما را صرفاً ارجاع می‌دهم به حدیث عقل و جهل ... و جنود عقل و جنود جهل ... در روایات دیگری صریحاً وارد شده که ریشه‌ی هر شرّی در جهالت است ... بنابراین سؤال بهتر این است که شما به جای ابلیس که فقط یک مصداق نه چندان ریشه‌ای از جهالت است به خود جهل بپردازید ... البته حدس زدنش چندان سخت نیست که شما در صدد یافتن پاسخی به شبهه‌ی وجود شرّ در عالم هستید و با این توضیحات شبهه‌ی مدّ نظر شما تنها تمرکزش را از شیطان به سمت چرایی وجود جهالت منتقل خواهد کرد و در نگاه نخست همچنان شبهه برقرار است، ولی لااقل می‌دانید که در اصل باید تلاش نمایید تا پاسخ خود را در آنجا بیابید ... اینکه خیر قبل از شرّ و عقل قبل از جهل خلق گردید می‌تواند در رسیدن به جواب کمکتان نماید، گرچه همینکه ریشه‌ی هر شرّی به جهل بازگردد (در اصل از جنس جهل باشد) به طور ضمنی جواب شبهه‌ای که در ذهن دارید را در دل خود دارد ...[=Franklin Gothic Medium]

بله حق با شماست، انسان باید توانایی بد بودن را به صورت ذاتی داشته باشد، ولی جاهل مقصر کسی است که علم به او عرضه شده است و داشتن این علم تکلیفی را بر گردن او بیاندازد که او دوست داشته باشد زیر بار آن نرود، در این صورت دوست دارد که ای کاش چنان چیزی را نمی‌فهمید، یعنی تمایل به جهل بخاطر تعلقات خاطری که به مسائل کم‌ارزش‌تری دارد، یا تمنای اینکه ای کاش نمی‌دانست از جهت کاهلی و سستی و تنبلی و راحت‌طلبی و سکون و دل خوش کردن به وضع موجود ...
وقتی هر شرّی در جهل ریشه داشته باشد دیگر اینکه خداوند چنین قابلیتی را به انسان بدهد چیزی اضافه بر دادن اختیار به او را ایفاد نمی‌کند ... اصلاً اختیار یعنی همین ... اختیار مدّ نظر دین چیزی جز این نیست، خداوند بفرماید من خدای شما هستم پس چنان کنید و مخاطب این دعوت بگوید که نه من مطمئن نیستم اینطور باشد یا صریحاً انکار نماید، چون اگر بپذیرد که این مطلب را دانسته است مکلف به تکلیف می‌شود، همینکه با اراده‌ی خودش اختیار کرد که نداند و سرش را مانند کبک در برف کرد دیگر بحث اختیار مطرح شده در دین مطرح نیست، اینکه دیگر این کار را بکند یا آن کار دیگر را، اینکه شراب بخورد یا گوشت خوک بخورد یا کشف حجاب کند یا اختلاس کند یا دروغ بگوید اگرچه به علت تکثری که در انتخاب بین آن‌ها وجود دارد به نظر برسد که اختیاری در انتخاب بین آن‌ها هم داشته باشیم ولی تمامی این‌ها دیگر غیر آن انتخاب اصلی مدّ نظر دین است، اینکه راه علم انتخاب شود یا راه پشت کردن به علم، راه عقل یا راه جهل، از این پس دیگر هر انتخابی که انجام شود انتخابی در متن جهالت است و بازخواستی اگر باشد نسبت به اصل آن انتخاب بین خیر و شرّ است نه انتخاب بین خوردن این یا آن ...

خداوند به انسان اختیار داده است ولی او را امر به خیر کرده است و منزّه است خداوند از اینکه امر به بدی و زشتی نماید، در قبال کسی که جهل را اتخاذ کند هم عدالت را رعایت می‌کند و ظلمی به او روا نمی‌دارد ... با این تعریف از شرّ خداوند خالق شرّ نیست، بلکه خداوند خالق تکثر در قدرت اختیار و انتخاب در انسان است، دیگر این انسان است که دانستن را انتخاب می‌کند ولو به قیمت سختی‌هایش، یا خود را به ندانستن زدن را انتخاب می‌کند برای اینکه متحمل سختی‌های پذیرش آن دانش نشود ...


یا علی علیه‌السلام

سلام
نود درصد مواقع جواب شما قابل قبوله ولی با کلیاتی که مورد توافق مراجعه، در تضاده!(یا حداقل متفاوته) این مطلبم جزء اون نود درصده!!
اینکه مثلا فردی دروغ میگه، به یقین بخاطر جهالتشه ولی این از منظر انسانیشه، نه دینی! دین میگه این کارش بخاطر فریب شیطانه و البته جهالتشم تو فریب خوردنش نقش داشته ولی بار اصلی بر دوش شیطانه!!
اگه بخوایم به منابع دینی پایبند باشیم، فرشته ها هم جهالت رو دارن(نشونه شم اینکه تو قران هست که موقع خلق انسان خدا بهشون میگه من چیزی رو میدونم که شما نمیدونید!) ولی از دینی نشنیدم که بگه فرشته ها گناه انجام میدن!

سین;810294 نوشت:
این

سلام.اگر من منظورتون رو درست فهمیده باشم....با این حساب، کسی نباید مجازات بشه بابت کارهای زشت و گناهی که انجام می ده.چون از روی جهالت اون گناه رو انجام داده....قرآن هم اگر اشتباه نکنم در آیه ای می گه اگر از روی جهالت گناهی مرتکب شدی، بازخواستی بر شما نیست....حالا گذشته از این آیه که شاید اصلا منظورش چیز دیگریست....خوب طبیعتا عقل می فهمه، وقتی از روی جهالت گناهی می کنه، نباید مجازات بشه....بلکه باید مورد تربیت قرار بگیره.خیلی مودبانه و محترمانه، آموزش ببینه تا جهلش برطرف بشه....بالاخره اون شخص که خودش جهل رو انتخاب نکرده....اگر هم انتخاب کرده...از روی جهل، جهالتی رو انتخاب کرده....جهل جهل می آره...متوجه اید Smile با این حساب جهنمی نباید وجود داشته باشه....

[=Franklin Gothic Medium]

Masood11;810350 نوشت:
سلام
نود درصد مواقع جواب شما قابل قبوله ولی با کلیاتی که مورد توافق مراجعه، در تضاده!(یا حداقل متفاوته) این مطلبم جزء اون نود درصده!!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود،
کلیات این نظر را فکر نکنم کسی مخالفش باشد، ولی تبعات پذیرفتن این نظر ممکن است با برخی از نظرات رایج موافق نباشد، در هر صورتی که باشد فصل‌الخطاب قرآن و عترت است و این را هم دوباره همه قبول دارند.
Masood11;810350 نوشت:
اینکه مثلا فردی دروغ میگه، به یقین بخاطر جهالتشه ولی این از منظر انسانیشه، نه دینی! دین میگه این کارش بخاطر فریب شیطانه و البته جهالتشم تو فریب خوردنش نقش داشته ولی بار اصلی بر دوش شیطانه!!

دروغ غیرعمدی مجازات شرعی ندارد، نه در دنیا و نه در آخرت ... همین دیشب روایتی می‌خواندم که در جریان ماجرایی مردی خدمت حضرت امام عسکری علیه‌السلام گفت که از فلان شخص معجزاتی دیده است که فقط از پیامبران بر می‌آید، امام علیه‌السلام اول نظرش را اصلاح کردند که از پیامبران و اوصیاء پیامبران، بعد از مدتی به او گفتند که این کلام او دروغ بوده است و اگر حقیقت را می‌دانست و باز این مطلب را بیان می‌کرد باید که تنبیه سختی می‌شد که اگر درست خاطرم باشد مثلاً شامل شلاق و حدود ۳۵ سال زندانی شدن در یک زیرزمین بود، بخاطر همین یک دروغ، آن مرد که فقط چیزی را که دیده بود روایت می‌کرد با تعجب پرسید که کجا را دروغ گفته‌ام؟ امام علیه‌السلام هم فرمودند در اینکه گفتی از این مرد معجزاتی دیده‌ای، همین دروغ است، اینکه معجزاتی که دیدی را به او نسبت دادی دروغ است، چرا که این معجزات از طرف ما بوده است که در مورد او صادر شده است، کما اینکه حضرت عیسی علیه‌السلام که مرده‌ای را زنده کردند این کار معجزه حضرت عیسی علیه‌السلام بوده است و نه آن مرده که زنده شده است، یا پرنده‌ی گِلی که زنده شد و پرواز کرد معجزه‌ی حضرت عیسی علیه‌السلام بوده است و نه معجزه‌ی آن پرنده ... از این نظر جناب مسعود ما طبقه‌ای از ایمان را داریم که طبقه‌ی صدّیقین است، صدّیقین کسانی هستند که به حقیقت اشراف داشته باشند و حتی به اشتباه هم مطلب خلاف واقعی را نگویند، این یعنی معصوم بودن حتی از اشتباه، اگرچه همین صدیق بودن هم مراتبی داشته باشد و اهل بیت علیهم‌السلام در نهایت آن باشند ...

خلاصه اینکه دروغ غیرعمدی را همه می‌گویند اشتباه و کسی نمی‌گوید دروغ (به معنای گناه بودنش)، اگرچه دروغ باشد بخاطر خلاف واقع بودنش ... شما هم همین را می‌گویید و ما و مراجع ما هم غیر آن را نمی‌گوییم و نمی‌گویند ...

اما صحبت ما از دروغ عمدی است، اینکه بداند و خودش را بزند به اینکه نمی‌داند یا طور دیگری می‌داند ... این جهالت اگرچه مستقل از دانستن و ندانستن نیست ولی بیشتر از اینکه به دانستن یا ندانستن مرتبط باشد یک «فعل» انسانی است ... فعلی است که ارادی انجام می‌شود ... شما برای اینکه جواب یک مسأله‌ی ریاضی را بدانید تلاش ارادی می‌کنید ولی اینکه فهم اتفاق بیفتد یا نیفتد خیلی دست شما نیست، وقتی دارید تلاش می‌کنید فقط امیدوار هستید که در نهایت آن فهم اتفاق بیفتد، آنجا اگر تلاشتان را کرده باشید تا زمانی که آن فهم اتفاق نیفتد دیگر ندانستنتان ارادی نیست، اما اینجا صحبت از نوع دیگری از جهالت است که ارادی باشد ... مثالش در قرآن همان ماجرای غرق شدن پسر حضرت نوح علیه‌السلام است، آنجا که حضرت نوح علیه‌السلام به خداوند یادآوری می‌کنند که خدای من تو گفتی که اهلت را نجات می‌دهم حال آنکه پسر من هم از اهل بیت من است و دارد غرق می‌شود، خداوند هم متذکر این حقیقت شد که او اهلیتی با تو ندارد، پس چیزی که نمی‌دانی را نپرس و تو را پند می‌دهم تا از جاهلان نباشی: «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» ... اینجا یک آموزش رخ داد و یک نصیحت، اینکه او اهل تو نیست یک آموزش است و اینکه چیزی که نمی‌دانی را نخواهی یک نصیحت است، بعد خداوند می‌فرمایند که نه آن آموزش بلکه آن نصیحت برای این است که از جاهلان نباشی، اینکه چیزی که نمی‌دانی وضعش چگونه است را اگر بخواهی از جاهلان خواهی بود ... حضرت نوح علیه‌السلام هم نصیحت را می‌پذیرند و می‌گویند «قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ ۖ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ» ... اینجا جهالت در مقابل یک فعل مطرح شده است، یک فعل ارادی، مگرنه حضرت نوح علیه‌السلام در مقال اینکه توجه نکرده‌اند که آن پسر از اهل ایشان نیست نصیحت نشده‌اند

پس دو نوع جهالت داریم ...
یکی جهالت در مقابل «علم» و دانستن که شخص جاهل با این نوع جهالت را می‌گویند جاهل قاصر ... او صرفاً نمی‌داند، پس مقصر نیست و مجازاتی هم نمی‌بیند، اگرچه تبعات این ندانستن را متحمل شود، مثل اینکه اگر ندانند چگونه می‌توان قرص مسکّن ساخت لاجرم باید شدت بیماری و درد را هم تحمل کنند ...
اما جهالت دیگری هم هست که در مقابل «عقل» باشد ... شخصی که جهالتش از این نوع باشد را دیگر جاهل مقصر می‌گرداند ... اگر دقت کنید شما را به حدیث «عقل و جهل» ارجاع دادم نه چیزی که به بررسی تقابل علم و جهل پرداخته باشد ... در حدیث عقل و جهل مشخص است که آن جهالتی که مطابق کلام مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه ریشه‌ی هر شرّی است جهالتی است که در مقابل عقل باشد ... عقل حجت باطنی خداست همانطور که انبیاء علیهم‌السلام حجت ظاهری خدایند و جهالتی که در مقابل این حجت باطنی بایستد مانند کسی است که در مقابل انبیاء علیهم‌السلام و رسولان خداوند ایستاده باشد (گرچه ماجرا در اصل طور دیگری است و کسانی که مقابل حجج ظاهری علیهم‌السلام بایستند در اصل مقابل عقل خود که حجت باطنی خدا بر ایشان هست ایستاده‌اند) ... عقل انسان را جز به خدا نمی‌رساند و این جهالت انسان را از رسیدن به خدا باز می‌دارد و مشغولش می‌گرداند و گاهی هم مایه‌ی سقوطش می‌شود اگر حسنه‌ای در او باقی مانده باشد ... یخرجهم من النور الی الظلمات ...

اما از اینها که بگذریم کسی نمی‌تواند گناهش را به گردن شیطان بیاندازد ... در قیامت مدعی شیطان خواهد بود ولی در هر صورت حکم می‌شود که هر دو مقصرید ... شیطان بی‌تقصیر نیست ولی آن شخص کسی جز خودش را نمی‌تواند ملامت کند چون شیطان بر کسی سلطه ندارد و فقط ایشان را دعوت به گناه می‌کند ... شیطان گناهش اغواگری است و اینکه یصدّون عن سبیل الله کرد، آن‌ها هم جرمشان این است که دعوت شیطان را لبّیک گفتند و با اراده‌ی خودشان گمراه شدند ... یعنی بین هدایت و ضلالت دومی را برگزیدند ... به طمع دنیا و لذت‌های زودگذرش ... بنابراین اینکه می‌فرمایید در دین گفته می‌شود جهالت خود شخص هم در گمراه شدنش مؤثر است ولی بار اصلی گمراهی او بر عهده‌ی شیطان است درست نیست، اگر گواهی بر درستی فرمایشتان دارید بفرمایید

Masood11;810350 نوشت:
اگه بخوایم به منابع دینی پایبند باشیم، فرشته ها هم جهالت رو دارن(نشونه شم اینکه تو قران هست که موقع خلق انسان خدا بهشون میگه من چیزی رو میدونم که شما نمیدونید!) ولی از دینی نشنیدم که بگه فرشته ها گناه انجام میدن!

منابع دینی فرشتگان را مبرّی از جهالت دانسته‌اند؟ مطمئن نیستم با شما موافق باشم ...
آن‌ها در زمان خلقت حضرت آدم علیه‌السلام اگر با آن سؤالشان در صدد این بوده‌اند که چیزی را بدانند که نمی‌دانستند این خوب است و بد نیست، اما اگر در صدد این بوده‌اند که به خداوند حکیم و عالم اعتراضی کرده باشند یا به زعم خودشان چیزی را به یاد خدا بیاورند که نعوذبالله از نظر خداوند دور مانده است این‌ها می‌شوند مصداق کامل جهالت ... به شخصه با توجه به سایر آموزه‌های دین باور ندارم که فرشتگان با بیان آن جملات در صدد اعتراض بوده باشند یا خدای ناکرده در صدد این بوده باشند که چیزی را به یاد خدا بیاورند و خدا را به طور ضمنی فراموشکار یا غافل بشمرند که چنین ظنّ سوئی اگر نسبت به خداوند می‌داشتند بدون شک ریشه در جهالت عمیقی داشت ... اما مثال‌های بهتری نسبت به مثالی که بیان فرمودید برای اشاره به جهالت در فرشتگان هست، مثل فرشته‌ای که رانده شد، یا اینکه خود جبرئیل امین علیه‌السلام هم زمانی کاری کرد که به محض انجام آن متوجه شد که بدون اجازه‌ی خداوند چنان کاری را کرده بوده است و مدتها صورتشان از ناراحتی اینکه نکند نافرمانی کرده باشد سیاه بود تا اینکه متوجه شدند که آنچه انجام دادند مطابق با خواست و اراده‌ی خدا بوده است ... این جهالت‌ها که در نیات و رفتار منعکس می‌شود لزوماً گناه نیستند، ممکن است ترک اولی هم باشند، باعث سقوط در جهنم خشم و سخط خدا نمی‌شوند ولی دچار تنزّل مقام ممکن است که بشوند ... توجه داشته باشید که جهالتی که در مقابل تعقل است لزوماً اینطور نیست که شخص حقیقت را به طور واضح دریابد و خود را به ندانستن بزند، این شاید بهترین مثال از چنان جهالتی باشد ولی تنها مثال نیست، مثال‌های دیگری هم هست، مثل اینکه شخص تردیدی داشته باشد ولی اقدام به برطرف کردن آن نکند و یا در جایی ترک احتیاط کند که در این صورت اشتباهش اگرچه کاملاً عمدی نباشد ولی شبه‌عمدی هست ... و الله العالم ... احتمال زیادی دارد این مثال‌هایی که زدم خیلی هم دقیق نباشند و اشتباه کرده باشم و نیاز به نقدهای جدّی داشته باشند، ولی لااقل امیدوارم کمی فضا را برای فکر کردن بیشتر مهیا کرده باشد ... ان شاء الله

و البته چیزی که مشخص است این است که فرشتگان اینطور نیست که قادر به نافرمانی نباشند و فاقد هرگونه اختیاری باشند و مثل روبات برنامه‌ریزی شده باشند که دقیقاً مطابق فرمان عمل کنند ... آن‌ها اگر گناه نمی‌کنند بخاطر این است که علم دارند اما شهوتی ندارند و در نتیجه انگیزه‌ای هم برای نافرمانی خدا ندارند، به همین دلیل کوچکترین سستی از ناحیه‌ی ایشان با تبعات عظیم و سختی برایشان همراه خواهد بود، اگرچه این سستی در این حد باشد که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به معراج بروند و آن فرشته جلوی ایشان بلند نشود، بدون اینکه فرمانی به صراحت در این زمینه به او رسیده باشد که مثلاً باید بلند شود، بلکه این انتظاری بوده است که از آن فرشته با آن علم و قدرت تعقل انتظار می‌رفته است و او خلاف انتظار عمل کرده است ... کاری که جبرئیل امین علیه‌السلام انجام داد هم همین بود که بدون اجازه گرفتن از خداوند به فرعون که در موقع رؤیت عذاب گفت ایمان آوردم فرمود که ایمان دیگر برایت سودی ندارد، او چیزی گفت که علمی به آن نداشت، اگرچه بعدها با نزول این آیات در حق فرعوت متوجه گشت که آنچه گفته است منطبق بر خواست و اراده‌ی خداوند نیز بوده است ... پس فرشتگان هم اینطور نیست که حرفی از خودشان نداشته باشند و کاری با اراده‌ی خودشان نکنند و همه چیز بهشان دیکته شده باشد، آنها در شابلون اطاعت از فرامین خدا با اختیار خودشان عمل می‌کنند، و به همین دلیل می‌بینید که فرشته‌ای از فرشته‌ی دیگری در امری سبقت می‌گیرد و خداوند او را گرامی‌تر می‌دارد، چنانکه مثلاً حجر‌الأسود در دیوار کعبه چنان وضعیتی را داشته است ... اگر فرشتگان را روبات در نظر بگیریم در فهم خیلی از آیات و روایات درخواهیم‌ماند ... و الله العالم

یا علی علیه‌السلام

[=Franklin Gothic Medium]

پارسا مهر;810356 نوشت:
سلام.اگر من منظورتون رو درست فهمیده باشم....با این حساب، کسی نباید مجازات بشه بابت کارهای زشت و گناهی که انجام می ده.چون از روی جهالت اون گناه رو انجام داده....قرآن هم اگر اشتباه نکنم در آیه ای می گه اگر از روی جهالت گناهی مرتکب شدی، بازخواستی بر شما نیست....حالا گذشته از این آیه که شاید اصلا منظورش چیز دیگریست....خوب طبیعتا عقل می فهمه، وقتی از روی جهالت گناهی می کنه، نباید مجازات بشه....بلکه باید مورد تربیت قرار بگیره.خیلی مودبانه و محترمانه، آموزش ببینه تا جهلش برطرف بشه....بالاخره اون شخص که خودش جهل رو انتخاب نکرده....اگر هم انتخاب کرده...از روی جهل، جهالتی رو انتخاب کرده....جهل جهل می آره...متوجه اید Smile با این حساب جهنمی نباید وجود داشته باشه....

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب پارسا
برادر بزرگوار، این جهالت در مقابل دانستن نیست بلکه در مقابل تعقل کردن است و به همین دلیل هم اتفاقاً تنها فعلی که باید مورد مؤاخذه قرار بگیرد همین جهالت است :ok: هر کار دیگری هم که مورد مؤاخذه قرار بگیرد نهایتاً ریشه در همین جهالت خواهد داشت، ریشه در انتخاب این جهالت بر تعقل خواهد داشت، انتخاب جهل بر عقل ... مثل کسی که حالش خوش است و دوست دارد همانطور باشد و اگر کسی بگوید بیایید چنین کنیم بگوید این کارش ضدّحال بود که حال خوشمان را خراب کرد و بعد سعی کند حال خوش خودش را ادامه دهد ... تقابل پیامبران هم با همین شهوت‌پرستی و دنیا زدگی بوده است ... در حدیثی معصوم علیه‌السلام فرمودند که حبّ الدّنیا رأس کل خطئیة، دوست داشتن دنیا و دنیازدگی رأی هر خطایی است، چون همین محبت و تمایل به دنیا و همین گرفتار شدن در آرزوهای دور و دراز مانع انسان می‌شود که بتواند وقتی حقیقت را متوجه شد به آن تن دهد، بلکه در عوض برای حفظ منافع دنیایش و برای وصف‌العیش نصف‌العیش در مورد آرزوهای دور و درازش سعی خواهد کرد تا موقعیت فعلی خودش را توجیه کند و با آن بهانه‌تراشی‌ها و توجیهاتی که می‌آورد سرش را در برف کند که انگار حجتی بر او تمام نشده است ... شکّاکی‌گری از این جهت که آب را گل‌آلود می‌کند و هر دانشی را به چالش می‌کشد از همین منظر بهترین دستمایه‌ی چنان جهالتی است ... حق اگر بی‌پرده باشد قابل انکار نیست، چنانکه در عالم ذر همه خدایی خدا را پذیرفتند، ولی وقتی حجاب ظلمانی دنیا روی حق کشیده شود و فقط عقل راه به درک آن داشته باشد نفس این فرصت را می‌یابد که بتواند زیر بار پذیرفتن حق نرود و انواع عذر و بهانه‌ها را برای انکار حق یا شک کردن در آن بیابد ... جهالت در مقابل تعقل سپس در قیامت مورد بازخواست قرار می‌گیرد ... جهنم هم جایگاه کسانی است که در دنیا ترجیح داده‌اند که تا می‌شود زیر بار پذیرش حقّی که عقل نشانش می‌دهد نروند ... ولو با دستمایه قرار دادن انواع نظریات علمی که در اصالت حق تردید وارد می‌کند و سپس با تکیه بر تجربه‌ی محسوس‌گرایی و حتی آوردن توجیهات منطقی ...

اما اگر اینطور باشد که شما فرمودید که «بالاخره اون شخص که خودش جهل رو انتخاب نکرده....اگر هم انتخاب کرده...از روی جهل، جهالتی رو انتخاب کرده....جهل جهل می آره»، در این صورت چه بسا آن شخص جاهل قاصر باشد، یعنی جاهلی که جهالتش در مقابل علم داشتن است و نه در مقابل تعقل کردن، بله این جهالت سبب پایین‌تر بودن درجه‌اش می‌شود (چون به هر حر حال علم داشتن فضیلتی است که او فاقد این فضیلت است) ولی سبب دچار شدنش به سخط خدا نمی‌شود ... چه بسا اصلاً بتوانید مراتب درجه بین مخلوقات مختلف را از جهتی و تا حدودی به همین مطلب هم نسبت دهید :Gig: و البته هیچ موجودی به جرم انسان نبودن یا حیوان بودنش مجازات نخواهد شد ... هر کسی به اندازه‌ی خودش مکلّف است و این در قرآن هم بیان شده است ...

یا علی علیه‌السلام

[=microsoft sans serif]

Masood11;810201 نوشت:
یعنی این بدی در انسان و جن بصورت ذاتی وجود داره!؟

خیر تمایل به نیکی و بدی در نهاد هر انسانی قرار دارد.
«فالهمها فجورها و تقویها»
به واساطه این تمایلات است که یک طرف را انتخاب میکند و طرف دیگر را رها میکند.

Masood11;810201 نوشت:
پس اگه بدی منبع درونی نداشته باشه، و عامل خارجی هم نداشته باشه، راهی جز خوب بودن نداریم!

منبع درونی داره.

Masood11;810201 نوشت:
وقتی میگیم جن [و انسان(طبق توضیحات شما)] اختیار به بد بودن دارن، و برای اینکار عامل بیرونی هم نمیخوان، یعنی اینکه ذاتشون فرصت بد بودن داره! و در آغاز بد بودن چیه!؟ چیزی که وجود نداره!! پس خدا باید این ویژگی رو داخل این موجودات تعبیه کرده باشه! که نتیجه یعنی اینکه تمام بدی ها ریشه در خدا داره! درسته!؟

میل به هر دو در وجود انسان قرار دارد. نفسی که تحت سیطره وهم خود قرار بگیرد، تمایل به بدیها پیدا میکند و گناهکار میشود ولی نفسی که تحت سیطره عقلش باشد، تمایل به خوبی ها می یابد و ولی خدا مشویم.

سین;810643 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود،

سلام
اگه دقیق بشیم چیزی به اسم دروغ غیرعمدی وجود نداره! یا ما از چیزی آگاهیم و با اطمینان ازش صحبت میکنیم که در این صورت قطعا حق با ماست!(چون به کل اون چیز آگاهیم) و یا اینکه چیزی رو دیدیم یا شنیدیم و بدون تحقیق میپذیریم و خبرشو پخش میکنیم که در این صورت حتی اگه مطلب درستی هم باشه، میشه گفت دروغ گفتیم! البته درصورتی که قبلش نگیم که شنیدیم یا دیدیم یا کلا از احتمالی بودنش صحبت نکنیم!

وقتی جهالت خودمونه، خب چرا بگیم شیطان میاد ما رو گول میزنه!؟ اینطور که بر میاد برای گناه نیازی به شیطان نیست! وجودش بیهوده نیست!؟

صدیق;810713 نوشت:
[=microsoft sans serif]
خیر تمایل به نیکی و بدی در نهاد هر انسانی قرار دارد.
«فالهمها فجورها و تقویها»
به واساطه این تمایلات است که یک طرف را انتخاب میکند و طرف دیگر را رها میکند.

منبع درونی داره.

میل به هر دو در وجود انسان قرار دارد. نفسی که تحت سیطره وهم خود قرار بگیرد، تمایل به بدیها پیدا میکند و گناهکار میشود ولی نفسی که تحت سیطره عقلش باشد، تمایل به خوبی ها می یابد و ولی خدا مشویم.


که یعنی بدی ها منبع الهی دارن! درسته!؟

[="Franklin Gothic Medium"]

Masood11;810727 نوشت:
وقتی جهالت خودمونه، خب چرا بگیم شیطان میاد ما رو گول میزنه!؟ اینطور که بر میاد برای گناه نیازی به شیطان نیست! وجودش بیهوده نیست!؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود،
اینکه فرمودید «برای گناه نیازی به شیطان نیست!» کاملاً درست است، ولی اینکه نتیجه گرفتید که پس لابد وجودش بیهوده است دیگر درست نیست ...
در روایتی از معصوم علیه‌السلام پرسیدند که اگر شیطان هم مانند سایر ملائکه به آدم علیه‌السلام سجده می‌کرد و تکبر نمی‌ورزید و آدم و حوّا سلام‌الله‌علیهما را اغوا به نافرمانی نمی‌کرد آیا ایشان در بهشت می‌ماندند و به زمین فرستاده نمی‌شدند؟ معصوم علیه‌السلام فرمودند که چرا، می‌آمدند و خودشان از آن میوه می‌خوردند ... حدیث را خیلی وقت پیش خواندم و دقیقش را به خاطر ندارم و به همین دلیل به گفتن همین مقدارش بسنده می‌کنم ... منظور اینکه اگر شیطان علیه‌اللّعنة هم ایشان را اغوا نمی‌نمود ایشان با ابتلاء دیگری روبرو می‌شدند و آن اشتباه را انجام می‌دادند ... بعد از اعدام شیطان بعد از ظهور امام زمان علیه‌السلام هم اینطور نیست که دیگر هیچ کسی گناه نکند، بلکه کسانی که در نبود ابلیس و اغواهای او و افرادش گناه کند البته عذابش سخت‌تر خواهد بود، چون با کم شدن تعداد وسوسه‌گرها سالم ماندن راحت‌تر می‌شود و کسی که باز هم ناسالم ماندن را انتخاب کند در انجام گناه جریح‌تر بوده است ... اما اینکه انسان به هر حال قادر به نافرمانی و عصیان و انجام گناه است دلیل نمی‌شود که پس وجود ابلیس بیهوده باشد، ابلیس هم موجودی است مانند سایر موجودات که دارد زندگی خودش را می‌کند و امر به فرمان‌برداری و بندگی شد، تا زمانی اطاعت کرد و در امتحانی دیگر کم آورد و سر به عصیان گذاشت، از انسان‌ها هم خیلی‌ها هستند که چنین وضعی را داشته باشند، ابلیس هم که از جنّیان است چنین وضعی را داشته است و دارد زندگی خودش را می‌کند ...
گناه انسان‌ها ناشی از جهالت خود انسان‌هاست و گناه امثال ابلیس هم بخاطر جهالت خود اوست، هیچ کسی مجبور به انجام گناه نیست مگر آنکه آنقدر دل به آروزها و لذات نفسانی‌اش بسته باشد که در عمل بعد از مدتی خود را ناتوان از سرپیچی از امیال و آرزوهای خود یافته و دیگر نتواند به مسیر درست خودش برگردد ... اگر انسانی می‌گوید شیطان مرا فریب داد به این معنی است که او در آزمایش من توسط خداوند وسیله قرار گرفت ... اینکه شیطان وسیله‌ی ابتلاء انسان باشد از همان ماجرای سجده بر آدم علیه‌السلام هم مشخص می‌شود، آنجا که شیطان به انتقام از آدم علیه‌السلام که او را مایه‌ی اخراج خود از بهشت و مرتبه‌ی عالی خود می‌دانست اعلام کرد که ای خدا به من مهلت بده تا او و نسلش را گمراه کنم تا روی رستگاری را نبینند، خدا هم به او مهلت داد و بعد اضافه نمود که تو و هر کسی که بتوانی فریب بدهی را به جهنم خواهم انداخت، به این معنی که تو و ایشان فرقی با هم ندارید اگر نافرمانی کنید و گرامی‌ترین موجودات نزد خداوند کسی است که باتقواتر باشد، یعنی دلیل رانده شدن خود تو هم بی‌تقوایی‌ات هست نه جن بودنت که دست خودت هم نبوده است ... اگر شیطان نباشد مسائل دیگری به عنوان وسیله برای ابتلاء انسان به کار گرفته خواهند شد، شیاطین هم فقط از جنس جنّ نیستند، شیطان هم ممکن است جنّی باشد و هم اِنْسی: «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

[=microsoft sans serif]

Masood11;810727 نوشت:
که یعنی بدی ها منبع الهی دارن! درسته!؟

الهام نیکی و بد(تقوی و فجور) به معنای آن است که بایدها و نبایدها را به انسان آموخت. به او آموخت که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد.
حال اگر چنین کاری مستلزم مسئولیت است، پس وزارت بهداشت که راه های ابتلا به ایدز و راه های جلوگیری از آن را به انسان تذکر میدهد، مسئول ایدز گرفتن انسانهاست!!
پس ایدز گرفتن به خاطر آموزش دادن آنهاست.

صدیق;810880 نوشت:
[=microsoft sans serif]
الهام نیکی و بد(تقوی و فجور) به معنای آن است که بایدها و نبایدها را به انسان آموخت. به او آموخت که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد.
حال اگر چنین کاری مستلزم مسئولیت است، پس وزارت بهداشت که راه های ابتلا به ایدز و راه های جلوگیری از آن را به انسان تذکر میدهد، مسئول ایدز گرفتن انسانهاست!!
پس ایدز گرفتن به خاطر آموزش دادن آنهاست.

اگه وزارت بهداشت ویروس ایدزو بسازه، و بعد از پخشش، آموزش جلوگیری از انتقالشو بده، باز فرقی نمیکنه، چون خودش ویروسو ساخته و گناهکاره! بالاخره یه عده هستن که به این آموزشا دسترسی پیدا نمیکنن!

[=microsoft sans serif]

Masood11;811418 نوشت:
اگه وزارت بهداشت ویروس ایدزو بسازه، و بعد از پخشش، آموزش جلوگیری از انتقالشو بده، باز فرقی نمیکنه، چون خودش ویروسو ساخته و گناهکاره! بالاخره یه عده هستن که به این آموزشا دسترسی پیدا نمیکنن!

شما محل بحث را پیش فرض خود گرفتید و اشکال کردید.
بحث در این است که منبع شر چه کسی است، حال انکه شما در این تمثیل به صورت ضمنی منبع بودن خداوند برای شرور را پیش فرض گرفته اید.
یک بار دیگر در مثالی که زدم دقت کنید.

صدیق;811567 نوشت:
[=microsoft sans serif]
شما محل بحث را پیش فرض خود گرفتید و اشکال کردید.
بحث در این است که منبع شر چه کسی است، حال انکه شما در این تمثیل به صورت ضمنی منبع بودن خداوند برای شرور را پیش فرض گرفته اید.
یک بار دیگر در مثالی که زدم دقت کنید.

خب تا اینجای بحث منبع دیگه ای هم مگه قید شد!؟

[=microsoft sans serif]

Masood11;811816 نوشت:
خب تا اینجای بحث منبع دیگه ای هم مگه قید شد!؟

؟!!
پستهای 6 تا 8 را بخوانید پاسخ میگیرید.

بسمه القدّوس

صدیق;810122 نوشت:
هیچ دین الهی ای منبع شر را خداوند نمیداند بلکه منبع شر، خود انسان و هوای نفس اوست.

عرض سلام و ادب و آروزی قبولی طاعات

از مصادیق شرّ، فعل قبیح و مبانی آن مثل قوای واهمه،شهویه و غضبیه است

و تبعیت از این قوا و تسلط اینها بر عقل به جهت جهل انسان است،البته نه جهلی که امری عدمی

است در مقابل علم، بلکه جهلی که در نصوص دینی مثل کتاب قیّم اصول کافی در مقابل عقل است

و لشگریانی دارد،ملا صدرا با اینکه ابتدا قائل به عدم انگاری شرّ بوده است در اواخر عمرش به وجودی

بودن شرّ(شر ادراکی) اذعان می کند شاید به خاطر التزامی که به نصوص دینی داشته است از جمله مورد فوق.

خب با این تقریر از شرّ (امر وجودی بودن آن ) اشکال باقی خواهد ماند،چگونه می توان آن را حل کرد؟

با تشکر

[="Franklin Gothic Medium"]

حبیبه;812138 نوشت:
بسمه القدّوس

...

عرض سلام و ادب و آروزی قبولی طاعات

از مصادیق شرّ، فعل قبیح و مبانی آن مثل قوای واهمه،شهویه و غضبیه است

و تبعیت از این قوا و تسلط اینها بر عقل به جهت جهل انسان است،البته نه جهلی که امری عدمی

است در مقابل علم، بلکه جهلی که در نصوص دینی مثل کتاب قیّم اصول کافی در مقابل عقل است

و لشگریانی دارد،ملا صدرا با اینکه ابتدا قائل به عدم انگاری شرّ بوده است در اواخر عمرش به وجودی

بودن شرّ(شر ادراکی) اذعان می کند شاید به خاطر التزامی که به نصوص دینی داشته است از جمله مورد فوق.

خب با این تقریر از شرّ (امر وجودی بودن آن ) اشکال باقی خواهد ماند،چگونه می توان آن را حل کرد؟

با تشکر


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
شرّ به عنوان یک امر وجودی ناشی از اراده‌ی انسان و هر موجود صاحب اراده‌ی دیگری است که در اعمال اراده‌ی خود اختیار داشته باشد، اختیار مگر امری عدمی است که شرّ ناشی از سوء استفاده‌ی از آن عدمی باشد؟
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

صدیق;811979 نوشت:
[=microsoft sans serif]
؟!!
پستهای 6 تا 8 را بخوانید پاسخ میگیرید.

خلاصه: عامل شر اختیار انسانه! درسته؟
خب اتفاقا در این موردم گفتم اگه دقت کنید!
نقل قول:
قطعا معنی اختیار این نیست که کارای خلاف طبیعتمون انجام بدیم! مثلا ما نمیتونیم با انگشت پامون فکر کنیم و با این حال اختیار داریم! وقتی ما فقط دو راه داریم، نمیتونیم از راه سوم بریم! پس اگه بدی منبع درونی نداشته باشه، و عامل خارجی هم نداشته باشه، راهی جز خوب بودن نداریم!

نکته ای که هست اینه که اگه منبع درونی داشته باشه به این معنیه که این ویژگی رو یکی بوجود آورده و همینطور در ما تعبیه کرده!(طبق نظر خلقت گرا ها) بعنوان مثال اگه صدا وجود نداشته باشه، بلندگو کاربردی داره!؟ اصلا در دنیای این فرض بلندگو وجود داره!؟

بسمه القدّوس

سین;812308 نوشت:
شرّ به عنوان یک امر وجودی ناشی از اراده‌ی انسان و هر موجود صاحب اراده‌ی دیگری است که در اعمال اراده‌ی خود اختیار داشته باشد، اختیار مگر امری عدمی است که شرّ ناشی از سوء استفاده‌ی از آن عدمی باشد؟

سلام علیکم

همیشه هم اینگونه نیست،الم و رنج و درک آنها در طبع انسان شرند و گاهی ربطی به اختیار انسان ندارند

اصولا شرّ،ادراک غیر ملائم با ذات است.

پ.ن

البته این مطلب با سؤال و اشکال استارتر محترم متفاوت است

و نافی اختیار مذکور در حیطه ی آن بحث نیست،گمراهی انسان

معلول سوء اختیار خود اوست و همینطور ابلیس که از طایفه ی جن

بود و دارای اختیار.

[="Franklin Gothic Medium"]

حبیبه;812320 نوشت:
سلام علیکم

همیشه هم اینگونه نیست،الم و رنج و درک آنها در طبع انسان شرند و گاهی ربطی به اختیار انسان ندارند


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
شما بهتر می‌دانید ولی به زعم حقیر اینکه چیزی در طبع انسان شرّ به نظر برسد لزوماً باعث نمی‌شود که آن چیز حقیقتاً هم شر باشد (مثالش نعمات خفیّه‌ی خداست که به صلاح انسان است ولی انسان آن‌ها را شرّ می‌شمرد)، اینکه شرّ نباشد ولی شرّ به نظر برسد می‌تواند ناشی از جهل در مقابل علم باشد، اما اگر حقیقتاً شرّ بود این شرّ بدون شک ریشه در سوء اختیار دارد که زائیده‌ی وجود اختیار است ... وجود اختیار می‌تواند منجر به پیدایش شرّ به معنای حقیقی آن نیز بگردد ... مثالش می‌تواند این باشد که خداوند فرمود «وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ» ...

چه بسا خیلی از شروری که مدّ نظر شبهه‌اندازان در شبهه‌ی وجود شرور هست اصلاً شرّ نیستند و شرّ شمردن آن‌ها ناشی از نیمه‌کاره دیدن تصویر خلقت است، ناشی از جهلی در مقابل علم ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

بسمه الحکیم

سین;813004 نوشت:
به زعم حقیر اینکه چیزی در طبع انسان شرّ به نظر برسد لزوماً باعث نمی‌شود

با سلام و احترام و تشکر از توضیحات خوب حضرتعالی

بله با شما موافقم و عقیده ی بنده نیز همین است،هیچ شری در عالم حقیقتا شرّ نیست

و آنچه هست خیر مطلق و مطلق خیر است،منتهی این یک تقریر فلسفی است به این معنا

که ادراک الم ادراک وجود است نه عدم،و در تعریف شرّ ادراکی گفته شده است آنچه ملائم

طبع انسان نیست،سؤال حقیر در این راستا است.

حبیبه;813014 نوشت:
بسمه الحکیم

با سلام و احترام و تشکر از توضیحات خوب حضرتعالی

بله با شما موافقم و عقیده ی بنده نیز همین است،هیچ شری در عالم حقیقتا شرّ نیست

و آنچه هست خیر مطلق و مطلق خیر است،منتهی این یک تقریر فلسفی است به این معنا

که ادراک الم ادراک وجود است نه عدم،و در تعریف شرّ ادراکی گفته شده است آنچه ملائم

طبع انسان نیست،سؤال حقیر در این راستا است.

سلام استاد زیاد سر در نیاوردم اما تشکر از همراهی و توضیحات خوبتون

[=microsoft sans serif]

حبیبه;812138 نوشت:
از مصادیق شرّ، فعل قبیح و مبانی آن مثل قوای واهمه،شهویه و غضبیه است

و تبعیت از این قوا و تسلط اینها بر عقل به جهت جهل انسان است،البته نه جهلی که امری عدمی

است در مقابل علم، بلکه جهلی که در نصوص دینی مثل کتاب قیّم اصول کافی در مقابل عقل است

و لشگریانی دارد،ملا صدرا با اینکه ابتدا قائل به عدم انگاری شرّ بوده است در اواخر عمرش به وجودی

بودن شرّ(شر ادراکی) اذعان می کند شاید به خاطر التزامی که به نصوص دینی داشته است از جمله مورد فوق.

خب با این تقریر از شرّ (امر وجودی بودن آن ) اشکال باقی خواهد ماند،چگونه می توان آن را حل کرد؟


باسلام
چند نکته را دقت کنید.
1. بنده مدعی عدمی بودن شر نشد. جمله ای که شما نقل کردید نیز به هیچ وجه ربطی به عدمی دانستن شر نداشت. اتفاقا نشان میدهد که شر وجودی است هرچند عامل مستقیمش در شرور اخلاقی خود انسان است.
2. عدمی دانستن شر(که برخی از قدما قائل بودند) منافاتی با وجودی دانستن شر ادراکی ندارد.
یعنی یک نفر میتواند اصل وجود شرور(از حیث هستی شناسی) را انکار کند ولی از دیدگاه ادراکی، چنین ادراکی را بپذیرد(یعنی بپذیرد که انسان در اثر برخی حوادث ولو به اشتباه، رنج را درک میکند)
3. اصل قوای وهمیه و شهویه و... از جانب خداوند است که با جعل بسیار در وجود انسان نهاده است ولی انتخاب اینکه انسان کارش را بر اساس وهم و شهوت انجام دهد یا عقل و تدبیر، کار انسان است.

بنابر نکته 1 و 2 اصلا بحثی باقی نمیماند. چرا که تمام بحثهای ما در این تاپیک حول محور وجودی دانستن شرور بوده است نه عدمی یا وهمی دانستن آن.

بسمه الشکور

صدیق;814172 نوشت:
جمله ای که شما نقل کردید نیز به هیچ وجه ربطی به عدمی دانستن شر نداشت.

صدیق;814172 نوشت:
بنابر نکته 1 و 2 اصلا بحثی باقی نمیماند.

چوب استاد چو باشد سببِ دانش ما

به عوض عرضه بداریم دو صد حمد و ثنا

هیچ گنجی نبود بی محن و رنج و عذاب

در ره علم نکو باشَدَم این طرد و عتاب

پرسش:
چه کسی شیطان را فریب داد؟ آیا این بدان معنا نیست که ادیان، منبع شر را الهی میدانند؟

پاسخ:
باسلام و تشکر از مشارکت شما

در مورد این سوال، لازم است ابتدا به چند نکته توجه کنیم.

نکته اول: شیطان اعم از ابلیس است.
نکته دوم:
شیطان از اجنه است.

نکته سوم: اجنه نیز اختیار دارند.بر اساس آیات قران کریم، جن نیز مانند انسان موجودی مختار، انتخابگر و صاحب اراده است و هنگامی که در دوراهی قرار میگیرد، یکی را بر می‌گزیند. چنانکه در آیه 56 سوره ذاریات به بیان هدف از خلقت جن و انسان اشاره دارد و عبادت و عبودیت را فلسفه خلقت این دو دسته از موجودات بیان می‌کند:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ »
من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند.

نکته چهارم: عوامل تحقق گناه:
آنچه باعث گناه میشود، یک سری زمینه ها به علاوه اختیار خود موجود است.
شرایط خانوادگی، وراثتی، اجتماعی موجب یک سری تمایلات میشود، شهوت و غضب نیز در این هنگام به عنوان نفس اماره به آن کمک میکند، شیطان نیز به وسوسه گری میپردازد و گناه را در نزد انسان می آراید.
عوامل مختلفى در بروز جرم و گناه مى تواند تأثيرگذار باشد كه تعداد يا ميزان اهميت هر يك از اين عوامل در جوامع گوناگون به دليل وجود تفاوت هاى فرهنگى، اقتصادى و سياسى متفاوت است. اين عوامل را در يك تقسيم كلى، مى توان به سه دسته تقسيم كرد:
الف) عوامل فردى يا زيستى از قبيل جنس، سن و اندام،
ب) عوامل روانى از قبيل تکبر، حسد، لجاجت و تعصب، ضعف ايمان به قيامت، بدبينى، پرخاشگرى، زودباورى و ترس، فراموشی خداوند، اعتقادات نادرست، وسوسه شیطان،
ج) عوامل اجتماعى از قبيل خانواده نابسامان، ناسازگارى والدين گروه مرجع، مهاجرت و مطبوعات.(1)

باتوجه به این نکات مشخص میشود که شیطان و ابلیس نیز مانند سایر انسانها و اجنه، به واسطه قابلیت های درونی خود و امیالی که داشت به جای انتخاب راه درست، راه بد را انتخاب و خود را بدبخت کرد. عامل اصلی این انتخابش نیز تکبر و خود بزرگ بینی بوده است. توضیح اینکه:

شیطان با آن که از اجنبه بود با عبادات طولانی و در طول سالیان متمادی به مقام والایی رسیده بود، چنانکه در صفوف فرشتگان قرار گرفت و مورد خطاب الهی در سجده بر حضرت آدم واقع شد. چنانکه قرآن کریم نیز به این مسئله اشاره دارد و خطاب به او بیان میکند:
«قالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ»(2)
" فرمود اى ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آورى آيا تكبر نمودى يا از [جمله] برترى‏جويانى"

شیطان نیز پاسخی میدهد که این سرپیچی ناشی از تکبر و خودبزرگ بینی بوده است:
« قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ »(3)
" گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريده‏اى و او را از گل آفريده‏اى "

او در این گناهش آنقدر مصر بود و لجاجت کرد که به جای عذرخواهی و توبه، پس از فهمیدن عاقبت خطرناک خودش خداوند را عامل گمراهی خود معرفی کرد و انسانها و به خیال واهی خود خداوند را تهدید کرد که همه بندگانش را فریب داده و گمراه کند.
« قَالَ فَبِمَآ أَغْوَيْتَنِى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَٰطَكَ ٱلْمُسْتَقِيمَ »(4)

امیرالمومنین علی(علیه السلام) در مورد ابلیس در خطبه قاصعه بیانی زیبا دارد:
« فاعتبروا بما كان من فعل الله بابليس اذاحبط عمله الطويل وجهده الجهيد، و كان قد عبدالله ستة آلاف .. عن كبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابليس يسلم على الله بمثل معصيته ؟! كلا ما كان الله سبحانه ليدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملكا ان حكمه فى اهل السماء و اهل الارض لواحد»(5)
پند و عبرت گيريد به آنچه خداوند با ابليس رفتار كرد، در آن هنگام كه اعمال و عبادات طولانى و تلاش و كوشش هاى او را كه شش هزار سال بندگى خدا كرده بود... به خاطر ساعتى تكبر ورزيدن بر باد داد، با اين حال چه كسى بعد از ابليس مى تواند از كيفر خدا در برابر انجام همان معصيت مصون بماند؟ نه ، هرگزممكن نيست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر كارى كه به خاطر آن فرشته اى را از بهشت رانده است حكم خداوند در باره اهل آسمان و زمين يكى است»

بنابراین،
اولا: عامل بدبختش شیطان، سوء اختیار خودش بود.
ثانیا: هیچ دین الهی ای منبع شر را خداوند نمیداند بلکه منبع شر، خود انسان و هوای نفس اوست.

موفق باشید.
ــــــــــــ
1. برای مطالعه بیشتر ر.ک مقاله: علل و عوامل روانى جرم از منظر قرآن كريم
2. سوره ص، آیه75
3.ص، آیه76
4. اعراف، آیه16
5.نهج البلاغه، خطبه قاصعه، ترجمه محمد دشتی، ص۱۹۳


موضوع قفل شده است