جمع بندی عرض ارادت به ائمه از روی محبت یا احتیاج؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عرض ارادت به ائمه از روی محبت یا احتیاج؟

سلام و عرض ادب...
همه ما موقع سختی ها و شرایط سخت زندگی به ائمه متوسل میشیم و البته خودشون فرمودن که موقع سختی به مراجعه کنید
اما چطور میتونیم بگیم این محبت قلبی هست وقتی که همیشه اجابت خواسته هامون رو ازشون میخوایم و حتی زمانی که صرفا جهت زیارت میریم باز به شمردن خواسته هامون می پردازیم؟؟؟
مگر نه اینکه دوست داشتن واقعی بدون چشم داشت صورت میگیره؟!!!!!
خب پس این نمیتونه ارادت و حب واقعی باشه چون همیشه انتظار دستگیری داریم و خیلیامون حتی طلبکاریم!!!!
تشخیص این امر در رابطه با خدا آسون تره چون بالاخره وظایفی داریم که میشه فهمید انجامش از روی عشقه ،عادته یا تکلیف؟!!
ولی برای ائمه چطور ؟!!!!
چطور میشه این محبت رو خالص کرد و چطور میشه تشخیص داد که این محبت واقعیه یا صرفا از روی احتیاج!!!

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد اویس


با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی و با آرزوی قبولی طاعات و عباداتتان

فلسفه نیاز آدمی و ادخال درد و کاستی در وجود وی از جانب خداوند، رحل اقامت گزیدن از خود و سفر به بارگاه حضرت عشق است. یعنی از ملکوت عالم، درد و نیاز را به جانمان افکنده‌اند تا از خود غایب و به جانب خداوندگار شرفیاب شویم.

از این روی طلب حاجت و درخواست زوال آلام، از قبله حاجات، چون حاوی چنین فلسفه‌ای است نباید اسباب نگرانیتان را فراهم سازد.

بدیهی است که وقتی درد می‌دهند سالک برای رفع درد به جانب حق رهسپار می‌شود و وقتی وی را مبتلای به فقر و نیاز می‌کنند سالک برای غنا و زوال نیازش رو به جانب حضرت پروردگار می آورد. لذا این دست نیاز دراز کردن و طلب حاجت نمودن بد و نکوهیده نیست مهم همان نعمت درد و فقری است که سالک را برای مهاجرت الی الله عطا کرده اند.

اما می توان از این مرتبه نیز فراتر رفت. یعنی وقتی درد و نیاز زمینه لازم را برای قطع تعلقات و چشم پوشی از هوسهای نفسانی فراهم ساخت شخص در حالت اظهار نیاز خویش به جای آنکه خواهان 10 باشد 1000 را طلب کند و به جای آنکه لیوان آبی را اختیار کند دست آویز منبع آب باشد و بگوید:

بارخدایا من تو را بخاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشت پرستش نمی کنم بلکه من تو را بدان جهت شايسته پرستشی عبادت می کنم.

این به همت سالک بر می گردد که افق اندیشه اش تا کجا باشد و حق سبحانه و تعالی در منظر وی چگونه جلوه گر شود. اگر چنین مطلوبی حاکم در نهاد آدمی گردد دیگر از تاخیر در استجابت دعایش سست نمی شود چرا که وی با این افق اعلای معرفت خویش بدان جا رسیده است که دعا را عین اجابت یافته و فاصله‌ای بین دعا و استجابت آن نمی بیند. پس نیک بیندیش!

چه نیکو فرمود حضرت سید الشهدا علیه السلام که :«إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».

«گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مى‏ كنند، كه اين عبادت تجارت‏ كنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ مى‏ پرستند و اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به سبب شايستگى مى ‏پرستند، و اين عبادت آزادگان است كه برترين عبادت است». (تحف العقول، ص 279 ح4 )

[="Purple"]سلام و عرض ادب و احترام
خیلی ممنون از پاسخ ادبی و زیباتون@};-
اما ...

اویس;810400 نوشت:
بارخدایا من تو را بخاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشت پرستش نمی کنم بلکه من تو را بدان جهت شايسته پرستشی عبادت می کنم.

خب این قبیل کلات گاهی به زبان میاد ولی نمیدونم به من شخصا حس تملق میده ...
هرچند که مدح و ثنای پروردگار رو گفتن خودش یکی از آداب دعا کردنه اما زمانی که میدونم این حرفها شاید زبونی باشه و نه دلی ...
حس خوبی ندارم ...
ما شاید بتونیم نیت مون رو از هم نوعمون پنهان کنیم ولی در برابر خالق ناتوانیم و نگفته میدونه و از راز دل باخبره ...
بنابراین حتما باید حرفی که میزنیم حرفی دلی باشه و نه لقلقه ی زبان ...
چطور میشه به این رسید؟؟؟ به این که از روی معرفت حرفی بزنیم نه تقلید ...
گاهی حتی کاری که انجام میدیم براساس یه حدیث و روایته که شنیدیم و فلان کار مورد رضایت خداست
بنابراین باز اینجا عشق ذاتی نیست
نمیدونم شاید اسمش کارایی باشه که انجام میدیم که مقبول تر بشیم ( البته در پیشگاه خالق نه برای مخلوق)....
مثلا همین حدیثی که نقل کردین رو شنیده باشیم( البته من تو ذهنم مونده بود فرموده امام علی (ع) هست)
طبیعتا بعد از شنیدنش دلمون میخواد جزو گروه سوم باشیم
و توی دعاهامون همینی که فرمودین رو میگیم که بهشت وجهنمت رو نمیخوام به خاطر عذاب و پاداشت عبادتت نمیکنم و مقصود تویی ...
ولی شاید صرفا به این دلیله که انسان کمال طلبه و چون شنیدیم صرفا تکرار می کنیم؟!!!
چطور به دلی کردن این گفتار برسیم؟؟؟؟

اویس;810400 نوشت:
این به همت سالک بر می گردد که افق اندیشه اش تا کجا باشد و حق سبحانه و تعالی در منظر وی چگونه جلوه گر شود. اگر چنین مطلوبی حاکم در نهاد آدمی گردد دیگر از تاخیر در استجابت دعایش سست نمی شود چرا که وی با این افق اعلای معرفت خویش بدان جا رسیده است که دعا را عین اجابت یافته و فاصله‌ای بین دعا و استجابت آن نمی بیند

یکبار از یه حاج آقایی شنیدم که میگفتن واسشون مشکلی پیش اومده و انقدی حاد بوده که نیمه شب رفتن جمکران ...
و میگفتن بعد شکر کردم که خدایا ممنون این مشکل رو دادی و گرنه من کی نیمه شب چنین حالی واسه دعا پیدا میکردم؟؟؟
و خب منم اینو تجربه کردم!!! گاهی مشکلات انقدر عرصه رو به آدم تنگ میکنن که جز خدا درمانی براش نیست
اما زمانی که راز ونیاز میکنی با خدای خودت کلا مشکل رو فراموش میکنی و حال خاصی رو تجربه میکنی که به قول ایشون شاید اگه این غم نبود چنین نمازی چنین دعایی چنین حالی پیدا نمیکردی
و اونوقته که با خودت میگی چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی ...
شاید خداوند غم رو میده تا فرصتی بده به آدم برای یاد اوری خودش ؟!!
شاید برای اینه که جونی دوباره به عبادتهامون دعاهامون ... بدیم؟!!
و شاید به همین دلیله که میگن هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند؟!![/]

[="Tahoma"][="Blue"]

ترگل;810418 نوشت:
خب این قبیل کلات گاهی به زبان میاد ولی نمیدونم به من شخصا حس تملق میده ...
هرچند که مدح و ثنای پروردگار رو گفتن خودش یکی از آداب دعا کردنه اما زمانی که میدونم این حرفها شاید زبونی باشه و نه دلی ...
حس خوبی ندارم ...
ما شاید بتونیم نیت مون رو از هم نوعمون پنهان کنیم ولی در برابر خالق ناتوانیم و نگفته میدونه و از راز دل باخبره ...
بنابراین حتما باید حرفی که میزنیم حرفی دلی باشه و نه لقلقه ی زبان ...
چطور میشه به این رسید؟؟؟ به این که از روی معرفت حرفی بزنیم نه تقلید ...
گاهی حتی کاری که انجام میدیم براساس یه حدیث و روایته که شنیدیم و فلان کار مورد رضایت خداست

فرمایش شما کاملا درسته . نمیشه ادا در اورد و بدون جوهره درونی صرفا حرفای بزرگان رو تکرار کرد و خودمون رو در اون موضع دید.
ولی برای رسیدن به اون درجه و مرتبه راهکارهایی وجود داره که مهترینش همون تقویت معرفت به حقیقت خود و جهان پیرامونمونه
انسان هر چقدر به اسرار وجودی خود و جهانی که در اون زندگی میکنه بیشتر نائل بشه ظرفیت جانش برای ادراک حقایق بالاتر بیشتر میشه و این مثل نردبانی میمونه که در هر پله شخص رو برای ادراک مراتب بالاتر اماده می کنه.

ترگل;810418 نوشت:
بنابراین باز اینجا عشق ذاتی نیست
نمیدونم شاید اسمش کارایی باشه که انجام میدیم که مقبول تر بشیم ( البته در پیشگاه خالق نه برای مخلوق)....
مثلا همین حدیثی که نقل کردین رو شنیده باشیم( البته من تو ذهنم مونده بود فرموده امام علی (ع) هست)
طبیعتا بعد از شنیدنش دلمون میخواد جزو گروه سوم باشیم
و توی دعاهامون همینی که فرمودین رو میگیم که بهشت وجهنمت رو نمیخوام به خاطر عذاب و پاداشت عبادتت نمیکنم و مقصود تویی ...
ولی شاید صرفا به این دلیله که انسان کمال طلبه و چون شنیدیم صرفا تکرار می کنیم؟!!!
چطور به دلی کردن این گفتار برسیم؟؟؟؟

برای اینکه این حقیقت از مرتبه زبان به قلب و درونمون سرایت بکنه راهش همونه که خدمتتون عرض کردم . به طور خلاصه باید گفت تقویت بنیه معرفتی و عمل به شرعیات و پرهیز شدید از محرمات و مشتبهات رمز اصلی رسیدن به این مراتب عالیه.[/]

[="Purple"]

اویس;811278 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]
فرمایش شما کاملا درسته . نمیشه ادا در اورد و بدون جوهره درونی صرفا حرفای بزرگان رو تکرار کرد و خودمون رو در اون موضع دید.
ولی برای رسیدن به اون درجه و مرتبه راهکارهایی وجود داره که مهترینش همون تقویت معرفت به حقیقت خود و جهان پیرامونمونه
انسان هر چقدر به اسرار وجودی خود و جهانی که در اون زندگی میکنه بیشتر نائل بشه ظرفیت جانش برای ادراک حقایق بالاتر بیشتر میشه و این مثل نردبانی میمونه که در هر پله شخص رو برای ادراک مراتب بالاتر اماده می کنه.

برای اینکه این حقیقت از مرتبه زبان به قلب و درونمون سرایت بکنه راهش همونه که خدمتتون عرض کردم . به طور خلاصه باید گفت تقویت بنیه معرفتی و عمل به شرعیات و پرهیز شدید از محرمات و مشتبهات رمز اصلی رسیدن به این مراتب عالیه.

[/]

سلام مجدد
ممنونم استاد از وقتی که گذاشتین@};-@};-[/]

سوال:
چگونه میتوان محبت به اهل بیت (ع) را خالص نمود در حالی که همه ما بواسطه مشکلات و سختیهایی که در زندگی مواجه هستیم به ایشان روی می آوریم؟

پاسخ:
فلسفه نیاز آدمی و ادخال درد و کاستی در وجود وی از جانب خداوند، رحل اقامت گزیدن از خود و سفر به بارگاه حضرت عشق است. یعنی از ملکوت عالم، درد و نیاز را به جانمان افکنده‌اند تا از خود غایب و به جانب خداوندگار شرفیاب شویم.

از این روی طلب حاجت و درخواست زوال آلام، از قبله حاجات، چون حاوی چنین فلسفه‌ای است نباید اسباب نگرانی را فراهم سازد.

بدیهی است که وقتی درد می‌دهند سالک برای رفع درد به جانب حق رهسپار می‌شود و وقتی وی را مبتلای به فقر و نیاز می‌کنند سالک برای غنا و زوال نیازش رو به جانب حضرت پروردگار می آورد. لذا این دست نیاز دراز کردن و طلب حاجت نمودن بد و نکوهیده نیست مهم همان نعمت درد و فقری است که سالک را برای مهاجرت الی الله عطا کرده اند.

اما می توان از این مرتبه نیز فراتر رفت. یعنی وقتی درد و نیاز زمینه لازم را برای قطع تعلقات و چشم پوشی از هوس های نفسانی فراهم ساخت شخص در حالت اظهار نیاز خویش به جای آنکه خواهان 10 باشد 1000 را طلب کند و به جای آنکه لیوان آبی را اختیار کند دست آویز منبع آب باشد و بگوید:

بارخدایا من تو را بخاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشت پرستش نمی کنم بلکه من تو را بدان جهت شايسته پرستشی عبادت می کنم.

این به همت سالک بر می گردد که افق اندیشه اش تا کجا باشد و حق سبحانه و تعالی در منظر وی چگونه جلوه گر شود. اگر چنین مطلوبی حاکم در نهاد آدمی گردد دیگر از تاخیر در استجابت دعایش سست نمی شود
چرا که وی با این افق اعلای معرفت خویش بدان جا رسیده است که دعا را عین اجابت یافته و فاصله‌ای بین دعا و استجابت آن نمی بیند. پس نیک بیندیش!

چه نیکو فرمود حضرت سید الشهدا (علیه السلام) که :«إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».

«گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مى‏ كنند، كه اين عبادت تجارت‏ كنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ مى‏ پرستند و اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به سبب شايستگى مى ‏پرستند، و اين عبادت آزادگان است كه برترين عبادت است». (1)

من كه امروزم بهشت وصل حاصل مى ‏شود
وعده فرداى زاهد را چرا باور كنم‏(2)

پی نوشت:
[=Calibri]1- تحف العقول، ص 279، ح4
[=Calibri]2- حافظ

موضوع قفل شده است