هیجان زدگی

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هیجان زدگی

سلام

وقتی موضوع مهمی پیش میاد، من در گفتگو هیجان زده می شم و به طرف مقابلم اجازه حرف زدن نمی دم، با وجودیکه می دونم تا کسی حرف نزنه و احساس درک شدن نکنه، حرف زدن من اثرگذاری و ارزشی نداره.

با وجودیکه می دونم ممکنه موضوع رو درست نگرفته باشم.

اما نمی تونم هیجانم رو کنترل کنم. نمی تونم چند دقیقه سکوت کنم و بشنوم. نمی تونم آرامش داشته باشم و در تلاطم و تکاپو هستم تا طرفم تسلیم بشه و حرفم رو بپذیره.

بعد که همه چی تموم شد، هیجانم فروکش می کنه و از طرفم می خوام حرف بزنه تا من گوش کنم. اما اگه وقتی حرف می زنه دوباره ببینم حرفای قبلی من رو کاملا نپذیرفته، بازم دچار اون حال هیجانی می شم.

هم در موردش مطالعه کردم و هم خیلی تلاش می کنم که اینطور نباشم، اما موفق نمی شم. تصورش هم برام سخته که در اون حالت هیجان زدگی بتونم حرف نزنم!

تنها پیشرفتم این بوده که به طرف مقابلم توضیح می دم که من می خوام تو رو بشنوم اما باور کن نمی تونم! این باعث شده کمتر ایجاد دلخوری کنم ولی اصل مشکل سر جاشه.

امیدی به اصلاح هست؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام
امیدی است مگر اینکه شما همتی بکنید:
تمرین ساختاری در فکر و اندیشه:
اصلاح بعد شناختی:
1. باید بپذیرید که شاید برداشت شما یا کامل نبوده و یا نظرهای دیگری هم هست، حق همیشه با شما نیست.
2. فکر نکنید که همه چیز را واقعا می دانید.( شاید در برخی موارد دقت شما پایین بوده)
3. موقع صحبت خیلی تلاش نکنید که در دیگری تغییری بدهید یا این فرد هم مثل شما فکر و اندیشه ای بکند. لزومی ندارد که ما افراد را مجاب کنیم، یا مثل ما نگاهی داشته باشند.
4. اگر کسی حرفی یا سخنی را قبول نمی کند، و علاقه ای به پیگیری و تلاش را ندارد و نمی خواهد اصلاحی را انجام داده و تغییری پیدا کند، لزومی ندارد که شما خودتان را اذیت کنید. در حقیقت حرف شما پیش این فرد ارزشی ندارد.( پس خودتان را اذیت نکنید)
5. سعی کنید اول فکر کنید، بعد صحبت کنید نه اینکه اول صحبت کنید و حرف بزنید بعد فکر کنید، این نکته شناختی را باید بپذیرید و در عمل هم به مرور تمرین کنید.

رفتارهای منطبق بر شناخت:
1. خود گویی
با خود بگویید که در موقع صحبت باید مواظب باشم، کم صحبت کنم، بیشتر گوش کنم.
پس:
تصمیم بگیرید، که موقع گفتگو با دیگران، اولا: کم صحبت کنید و دوما: گوش کنید و سوما: از کلمات کمی استفاده کنید.
2. موقع صحبت دو سه تا نفس عمیق بکشید و مدام در ته دلتان بگویید که باید گوش کنم( هر چند در اوائل سخت خواهد بود ولی به مرور زمان عادت می کنید)
3. این مشکل شما با عجله کردن هم همراه است، باید روی قوه صبر خودتان تلاش کنید، مثلا: در اکثر کارها تا جایی که امکان دارد، تا عدد 5 در ته دلتان شمارش کنید بعد شروع کنید، قبل از خوردن غذا مثلا: اول 5 تا صلوات بفرستید بعد شروع کنید، و... یعنی توقف لحظاتی قبل از شروع می تواند به میزان بالا رفتن صبر شما کمک بکند.
به مرور باعث می شود که عجله کردن در رفتار شما دیده نشود، نتیجه این رفتارباعث می شود که بتوانید مقدار مقاومت خودتان را بالاببرید؛ این تکنیک باید بتدریج اتفاق بیافتد تا شما نتایج آن را در زندگی ببینید.
4. مهارت های کنترل احساس را یاد بگیرد.
موقع خشم و یا خوشحالی بیش از حد از گفتگو پر هیز کنید.
وقتی احساس می کنید که در بحث حالت تعادل هیجانی ندارید، بحث را کمتر یا تعطیل و یا به زمان دیگری موکول کنید.
5. گوش کردن فعال را بیشتر تمرین کنید، مثلا: با یکی از دوستان خود، یک برنامه ملاقات بگذارید و فقط گوش کنید، در محیط خونه اگر چیزی را گفتند: سعی کنید به دقت گوش کنید( البته نپرید وسط حرفها)، وبعد از گوش کردن می توانید موقعیتها مفاهیم را خوب تحلیل کنید و همچنین مهارت مقابله ای شما در صحبتها که مدام دوست دارید شما حرف بزنید، نیز تعدیل می شود.
6. تا می توانید به آثار کار و رفتار خودتان فکر و تاملی بکنید. خود همین فکر که رفتار شما خیلی خوب نبود، می تواند انگیزه تغییر و تحول را شکوفا کند.

با سلام و تشکر

بعضی وقتها مشکل تشخیصی وجود داره. اما من اکثرا کمابیش می تونم موقعیت رو درست تشخیص بدم، و رفتار درست رو هم می دونم چیه، اما نمی تونم اون کار رو انجام بدم.

تاخیر در غذا خوردن ایده خوبیه. حتما انجام می دم. یکی دو ساله که با روش های مشابه سعی در تربیت خودم دارم. حاصل این شده که تعداد دفعاتی که دچار حمله هیجان می شم خیلی خیلی خیلی کمتر شده. اما وقتی هیجان بهم غلبه کنه، هنوز همونم که بودم، و این منو ناامید می کنه که می بینم درسته که کمتر هیجان زده می شم، اما وقتی بشم، تقریبا به اندازه قبل در کنترل کردنش ناتوانم.

تعداد کم شده. طول مدتش کم شده. اما در اون بازه ای که هیجان بهم غلبه داره، شدت ناتوانی من کم نشده. یا کاهشش نامحسوسه.

موضوعی که اخیرا پیش اومده رو می نویسم که هم مثالی زده باشم و هم در این مورد راهنمایی دقیق تری بگیرم.

موضوع خواستگار خواهرمه که فرد نامناسبیه.

اولش موضوع خیلی عادی مطرح شد و برخورد من هم کاملا منطقی بود. مفصل باهاش صحبت کردیم. و نتیجه روشن بود. اصلا جای فکر کردن نداشت.

بعد از اون جلسه، وقتی خواهرم نظرم رو پرسید، تعجب کردم، چون همه چیز واضح بود و انتظار سوالش رو نداشتم. با این حال نظرم رو عادی گفتم. و بعضی از تناقض ها و ایرادها رو هم توضیح دادم بعضی رو هم نگفتم، چون دیدم ارزش بیشتر از این وقت گذاشتن و حرف زدن رو نداره.

اما بعد معلوم شد که این موضوع تموم نشده. پدر و مادرم هم مخالفن اما اینقدر حرص نمی خورن. احساس خطر نمی کنن.

خواهرم با بی میلی موافقت کرد که جواب منفی بدیم. و دادیم. اما با تماس بعدی اونها، باز مایله جلسات آشنایی ادامه پیدا کنه.

نمی تونم بپذیرم در معرض این آدم باشه. همه چی خیلی خیلی واضحه، اما هرچی تناقض های رفتاری و ایرادهای اساسی رو توضیح می دم فایده نداره.

به ظاهر چند جلسه صحبت و ارتباطه، اما یکسال اینترنتی جسته گریخته با این فرد در ارتباط بوده و تا حدودی تحت تاثیر این آدمه. موقعیت خطرناکیه، شاید احساساتش رو بیشتر درگیر کنه.

می دونم دارم آزمایش می شم و اگه بتونم از عهده این موقعیت بربیام یه پله بالا رفتم و شاید ده پله. اما هربار خواهرم در این مورد با من صحبت و مشورت می کنه، من در آرام بودن، شنونده بودن، درک کردن، و فرصت دادن، شکست می خورم.

منتظر راهنماییتون هستم.

-هاجر;810078 نوشت:
می دونم دارم آزمایش می شم و اگه بتونم از عهده این موقعیت بربیام یه پله بالا رفتم و شاید ده پله. اما هربار خواهرم در این مورد با من صحبت و مشورت می کنه، من در آرام بودن، شنونده بودن، درک کردن، و فرصت دادن، شکست می خورم.

سلام دوست عزیز

من درکت میکنم چون در یک دوره ای تقریبا این حالت رو داشتم.. زودجوش و تا حدودی تهاجمی با چاشنی عجله و هیجان زدگی..عجب معجونی میشه !!#-o

خیلی ماجراها اتفاق افتاد و درسهای بزرگی گرفتم..هر کسی یه جوری به آرامش و کنترل میرسه اما دوست دارم مقداری از تجربیات خودمو بهت بگم چون میدونم حس جالبی نیست اینکه آدم ناآروم باشه..

اول اینکه توکل کن بر خدا یعنی اینو مطمین باش که اتفاقاتی که میفته و افرادی که باهاشون برخورد میکنی همگی به اذن خدا پیش میاد .. هربار که خواستی صحبت کنی مکثی کن و نفس عمیقی بکش و حضور خدارو حس کن و اینو بیاد داشته باش که شما قرار نیست همرو متقاعد کنی چه اینکه هرچقدرم تلاش کنی همه متقاعد نمیشن !! و گاهی هم مقدر شده که اون اتفاق بیفته هرچقدر که شما خودتو خسته کنی و زور بزنی بازم دستی بالاتر درکاره..

یک وقتهایی شما چیزهایی میبینی و میشنوی که مثل روز روشنه که اشتباهه و خطاست و عاقبتی نداره اما وظیفه شما صرفا نشون دادن تابلو ایست هست با ملاکهایی که مدنظرتونه .. اما باور کن که به دلایلی گاهی اشخاص ،عجیب کور و کر میشن .. گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من .. آنچه جایی نرسد فریاد است..

شما چه تمرین بکنی چه نکنی ، چندسال دیگه این جالتت برطرف میشه ، چون عجایب خواهی دید تو این دنیا .. و به مرور دستت میاد که اگر بخواد بشه میشه نیازی به گلو پاره کردن نیست .. البته نمیگم که صجبت نباید کرد و هشدار نباید داد .. نه اما عجله کردن و هیجانی شدن فایده ای نداره..

ضمن اینکه تا دیدی داری هیجانی میشی برو آب خنک بخور و صلوات بفرست.. نمیدونم اهل ورزش هستی یا نه اما موثره تو مهار کردن جسم و ذهن..

امیدوارم موفق باشی و از ته قلبم آرزو میکنم آبجی گلت خوشبخت شه ..

موضوع قفل شده است