فکر می کردم عاشقیم!

تب‌های اولیه

55 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فکر می کردم عاشقیم!

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام
از زمانی که خودم و شناختم تصمیم داشتم با یه عشق اسطوره ای ازدواج کنم
کسی که از ندیدنش تب کنم
مثل لیلی مثل مجنون مثل شیرین مثل فرهاد
اما نبود
فصل این جور عشقا خیلی وقته که سر اومده
با خودم گفتم فدای سرت همین که عشقی این وسط باشه کافیه
حالا اسطوره ای هم نبود نبود ..خیلی مهم نیست
عاشق شدم .در همون یک نگاهی که همه میگن
دیوانه وار
عاشق خندیدنش .لحن حرف زدنش .لباس پوشیدنش .حتی کم حرف بودنش
ما به هم رسیدیم
چهار ساله که رسیدیم
حالا که نه ..دقیقا ده ماه بعد عقد متوجه شدم ما هیچ وقت عاشق نبودیم
تب تند خیلی زود عرق میکنه
اون از پر حرف بودن من ناراحت شد و من از سکوت همیشگیش
اون از خنده های همیشگی من ناراحت شد و من از اون اخم های همیشگیش
اون از لباس پوشیدن من ناراحت شد و من از اون لباسای ساده ی همیشگیش
ولی بازم مهم نبود
اگه عاشق نبودیم ولی همدیگه رو با همه ی تفاوت هامون دوست داشتیم
به امید اینکه همدیگه رو دوست داریم بچه دار شدیم و حالا
فهمیدم اسم این دوست داشتن فقط عادته
عادت
زندگی یه نواخت شده
اون سر کار میره و من ظرف میشورم اون مثل همه ی مردهای دیگه با خستگی به خونه میاد و چای طلب میکنه و من رخت میشورم اون مثل مردای دیگه هر موقع که نیاز داره ابراز علاقه میکنه و من مثل همه ی زن ها ی دیگه بچه داری میکنم
همون چیزی که ازش متنفر بودم زندگی بدون عشق از سر عادت
حالا دفتر زندگیم و با خودم مرور میکنم و میگم ما هیچ وقت عاشق نبودیم

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام
ببینید عشق مراتبی دارد و بهترین حالتش این است که انسان عاشق خدا باشد، عشق های زمینی در حد غیر معمولش آسیب زاست.
تفسیر زندگی خیلی مهم است، به نظر می رسد بهترین زندگی این است که عاقلانه باشد، چون ما موجودی هستیم که بر اساس عقل و شعور کار می کنیم، امورات شخصی خودمان را انجام می دهیم، و بدون آن زندگی فلج می شود، تدوام زندگی بر پایه احساس نیست بلکه بر پایه شعور و عقل است، هر چند ما زندگی را با عقل خالص پیش نمی بریم بلکه در کنارش احساس و عواطف هم جایگاهی دارند و زندگی را شیرین و گوارا می کنند.
زندگی افراد موفق و حتی عاشقانه را هم در نظر بگیرید، سعی شده احساس و عواطف بر محور و مرکب عقل هدایت شوند.
به نظر می رسد شما نگاه خودتان را تغییر دهید، و سعی کنید در زندگی دنبال وظیفه و انجام دستورات الهی باشید و ازنعمت های خدا که به شما اهداء کرده احساس لذت بکنید، در این صورت زندگی شیرین و لذت بخش خواهد بود.
در حقیقت زندگی بر اساس واقعیت معنی پیدا می کند، و آنچه در اسطوره هاست خارج از مقام واقعی است و مقایسه زندگی طبق ان مبنا خطای فکری است.
در زندگی خود آنچه را دارید قدرش را بدانید و دوست داشتن خود را ابراز کنید، بدیها را نبیند و از نگاه دلسوزانه به زندگی نگاه بکنید و بدانید اگر روزی همین نعمتهای که در اطرافتان هستند( مثلا: اگر خدای نا کرده، فرزندنتان روزی مریض شود یا برای همسرتان یک اتفاقی بیافتد، چه خواهد شد؟!) از دستتان رفت، چه قدر سخت و دشوار خواهد بود، توجه به این الطاف الهی علاقه و محبت را در زندگی با همسرتان، دو چندان می شود.
اگر زندگی را با عینک واقعیت بنگریم و صبر و تحمل خود را بالا برده، و توجه خود را به نعمت های الهی معطوف کنیم در این صورت زندگی معنی داری را تجربه خواهیم کرد.
زندگی مثل خیال و شعر و اسطوره نیست.
و در این عالم مادی زندگی طبق تفسیر شما وجود خارجی ندارد.
پس واقع نگر باشید، بدانید که هر انسانی نقاط ضعف و قوتی دارد و نباید بیش از حد و اندازه او انتظاری داشت، و از انجایی که ما انسان هستیم و می خواهیم به کمال برسیم، ضعف و عیبها وجود دارند و باید اصلاح شوند. پس نگاه خودتان را عوض کنید، تا زندگی خوب و خرمی را تجربه کنید.

[="Tahoma"]عشق دیوانه وار واقعا خیلی لوس و لج در بیاره
فکر کنید شما لبخند بزنید همسرتون از علاقه ی زیاد سکته کنه
عشق یا همون دوست داشتنی که جناب نشاط فرمودند باید با دلیل و منطقی باشه
همسرم و دوست دارم چون مهربونه ...چون اهل خانواده اس ..چون برای رفاه من و فرزندم داره از جون مایه میزاره ...
اینا چیزای ساده ایه که شما ندید
بهتره داستان های تخیلی نخوندید و ذهنتون و متوقع نکنید تا دچار مشکل نشید و بتونید به راحتی از زندگی ساده و قشنگ تون لذت ببرید
هر روز با خودتون مرور کنید خوشبخت هستید
خدا بهتون لطف داشته و یه دست گل بهتون هدیه کرده
همسرتون شما رو دوست داره و شما هم ایشون و دوست دارید
خدا بهتون لطف داشته و مردی رو سد راهتون قرار داده که اهل زندگیه و بعد کار خودش و به اغوش خانه و خانواده میرسونه
و از همسر مهربونش توقع یه استکان چای داره
نیکه ی پر لیوان و ببنید
به زندگی خوشبین باشید
همین که خودتون و خانواده تون در سلامت کامل هستید این یعنی زندگی خوبه ...شما خوشبخت هستید
به این فکر کنید بعضی خانواده ها با مشکلاتی مثل نداشتن کار ..مسکن ..اعتیاد ...بی بند و باری در گیر هستن
و شما از این قاعده مثتثنا هستید
زندگی قشنگه
اگه اون عینک بدبینی رو از چشمان تون بردارید
زندگی پر از دوست داشتن با سلامتی در کنار خانواده تون براتون ارزومندم

پشت سر هر آنچه که دوستش میداری خدا ایستاده است

وتو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی بهتر است بالاتر را نگاه نکنی!

زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هرچیز پیش او کوچک جلوه میکند

پشت سر هرمعشوقی خدا ایستاده است ...

اگرعشقت ساده است وکوچک ومعمولی، اگر عشقت گذراست وتفنن وتفریح ،خدا چندان کاری به کارتندارد.اجازه میدهد که عاشقی کنی ...

تماشایت میکند و میگذارد که شادمان باشی

اما هرچه که در عشق ثابت قدم ترشوی خدا با توسخت گیرترمیشود.

هرقدر که در عاشقی عمیق ترشوی و پاک بازتر و هراندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر،بیشتر باید ازخدا بترسی،

زیرا خداوند از عشق های پاک وعمیق وناب و زیبا نمیگذرد، مگرآنکه آن را به نام خودش تمام کند...

پشت سر هرمعشوقی خدا ایستاده است و هرگامی که تو درعشق برمیداری ،خدا هم گامی درغیرت برمیدارد . . .

تو عاشق تر میشوی و خدا غیورتر و آنگاه که گمان میکنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه آسان ،

خدا وارد کار میشود و خیالت را درهم میریزد...

ومعشوقت هرجاکه باشد و هرقدر که باشد خدا هرگز نمیگذارد میان تو و او چیزی فاصله بیندازد،

معشوقت میشکند و تو ناامید میشوی ونمیدانی که نا امیدی زیباترین نتیجه عشق است.

نا امیدی از اینجا وازآنجا؛ نا امیدی از این چیز وآن چیز،

تو نا امیدمیشوی وگمان میکنی که عشق بیهوده ترینِ کارهاست

وبرآنی که شکست خورده ای وخیال میکنی که آن همه شور و ذوق وآن همه عشق را تلف کرده ای

اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت به هدر نرفته است.

خدا همه را جمع کرده وهمه را برای خویش برداشته وبه حساب خود گذاشته است.

خداوند به تو میگوید: مگرنمیدانستی که پشت سرهر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای،

پس به پاس این

قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت میبخشم و از بی نیازی نصیبی به تو میدهم

و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند،

فردا امّا تو باز عاشق میشوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگتر و ناامیدتر...

تا
بی نیاز شوی وبه او نزدیکتر ...

سلام به خواهر گرامی

این متن رو چند روز پیش گذاشتم در تاپیکی الان احساس کردم اینجا دوباره بذارم شاید راهنمایه مسیر زندگانی تان شد...

یک شبی مجنون نمازش را شکست ................................ بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مستِ مستش کرده بود ............................ فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او ............................................. پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یارب از چه خوارم کرده ای ....................................... بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای .......................................... وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی ....................................... دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق دل خونم نکن ................................ منکه مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم ........................................... این تو و لیلای تو ،من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم ........................................... در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلی ساختی ...................................... من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم ......................................... صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد ............................................. گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت .................................... غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی ................................... دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی .................................. در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود ................................. درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم .................................... صد چو لیلا کشته در راهت کنم

...........

سوز دل عاشق هاست این شعر

خداوند مهربان عاقبت همه عشق ها رو به خودش ختم بفرماید. (آمین)

بسمه الودود

عرض سلام و ادب

"با وصل آتش عشق فروکش می کند" لابد این جلمه را به اشکال مختلف در متون ادبی و اشعار و داستانها دیده اید

ولی به عقیده ی بنده عشق را هم می شود تولید کرد و هم إِحیا،و شما به عنوان یک زن که مظهر رحمت و رأفت و جمال الهی هستید

در تولید و احیاء محبت در خانواده سهم به سزایی دارید، منتظر نباشید از همسرتون عشق دریافت کنید(نه اینکه این حق شما نیست)

شما سعی کنید محیط منزل را با مهر و محبت و احترام تبدیل به یک محیط آرام و مهرانگیز کنید،روی نکات مثبت شخصیتی همسرتان

تمرکز کنید تا انگیزه ی قوتری برای ایجاد نشاط در منزل پیدا کنید،فکر اینکه زندگی تبدیل به عادت شده را از ذهنتون خارج کنید و با خودتون

بگید من باید زندگیم را از این حالت روزمرگی خارج کنم،خیلی کارها می توانید انجام بدهید(بسته به شرایط زندگیتون).

یادتان نرود که زنها در این زمینه هنر ذاتی دارند شما همان آدم قبل از ازدواجتون هستید که برای همسرتون جلوه داشته اید

،الان هم می توانیدبه اشکال دیگری جلوه کنید و محبت همسرتان را به دست بیارید،هر مردی ظاهرا قلق خاص خودش را

دارد علاوه بر مشترکاتی که معمولا انتظارات آقایان از همسرانشان هست،آن ها را شاید بدونید و یا شاید لازم باشد

کشفشان کنید، زندگی سعادتمندانه را باید ساخت،خود بخود ساخته نمی شود.و در این میان معنویات را فراموش نکنید

و یادتان باشد که "مؤلف بین قلوب"خداست،از خداوند بخواهید که کمکتان کند،زندگی ای که مبنای آن معنویات و کسب

رضای خداوند باشد، همان زندگی با نشاط و با انگیزه ای است که دوست دارید.

باید برید خدا رو شکر کنید که مشکل جدی توی زندگیتون ندارید و خداوند نعمت فرزند و سلامتی و زندگی خوب بهتون داده.
اما مشکل همه ما خصوصا خانوما اینه که زندگی آینده رو فقط همسر میبینم و به شدت وابسته همسر هستیم و این هم برای طرف مقابل و هم خودمون آزار دهنده هست.
خداوند به شما استعدادهایی داده سعی کنین برای خودتون هم زندگی کنین و هیجان های سالم ایجاد کنین مثلا دنبال هنر برین یا به جلسات تفسیر و یا تربیت بچه برین و همراه با اینکه خودتون و ارتقا میدین یک فرد مستقل و سالم رو تحویل جامعه بدین. اینا خیلی مهمن. آرامش فردای شما مدیون تلاش های الانتونه.

بسمه مؤلف بین القلوب

روزنه;809163 نوشت:
باید برید خدا رو شکر کنید که مشکل جدی توی زندگیتون ندارید و خداوند نعمت فرزند و سلامتی و زندگی خوب بهتون داده.
اما مشکل همه ما خصوصا خانوما اینه که زندگی آینده رو فقط همسر میبینم و به شدت وابسته همسر هستیم و این هم برای طرف مقابل و هم خودمون آزار دهنده هست.
خداوند به شما استعدادهایی داده سعی کنین برای خودتون هم زندگی کنین و هیجان های سالم ایجاد کنین مثلا دنبال هنر برین یا به جلسات تفسیر و یا تربیت بچه برین و همراه با اینکه خودتون و ارتقا میدین یک فرد مستقل و سالم رو تحویل جامعه بدین. اینا خیلی مهمن. آرامش فردای شما مدیون تلاش های الانتونه.

سلام و عرض ارادت سرکار روزنه

فرمایش شما صحیح است،شخص در زندگی باید اوقاتی را هم صرف علایق و استعدادهای خودش بکند

امّا نمی توان احساس محبت و دلبستگی را در زندگی مشترک نادیده گرفت،همه ی گرما و نشاط و شور

زندگی زوجین و فرزندان،آرامش روانی،تعالی و رشد شخصیت و توانائی های آنها و حتی تربیت فرزندان

رابطه ی مستقیمی با وجود حس محبت و احترام بین افراد خانواده دارد،فرض کنیم هر یک از زن و مرد

برای پر کردن خلأ عاطفی در زندگی مشترکشان پی رشد استعداد و توانایی خودش برود خب پس

زندگی مشترک چه معنایی دارد؟ فرزندان در این زندگی چه احساسی دارند؟

شما وقتی می توانید یک انسان سالم،مستقل و موفق تحویل جامعه بدهید که وی را به لحاظ

روحی،روانی و عاطفی کاملا تأمین کرده باشید،در اغلب موارد اینگونه است،بگذریم از موارد استثنایی

که فرد خودش سعی می کند کمبودهای زندگی خانوادگی را جبران و با همت و تلاش خودش

ضعفهای خانواده را ترمیم کند.

لذا به نظر می رسد که خواهر بزرگوارمان بهتر است به طور جدّی در پی اصلاح و تصحیح این رابطه

بر آیند و به توصیه ی اساتید محترم جهت گرفتن مشاوره ی حضوری اهمیّت دهند.

طاهر;808360 نوشت:
از زمانی که خودم و شناختم تصمیم داشتم با یه عشق اسطوره ای ازدواج کنم

با سلام

من فکر میکنم این آرزو ی هر دختریه

طاهر;808360 نوشت:
کسی که از ندیدنش تب کنم

نه دیگه تا این حد اونموقع دیگه بیماریم

طاهر;808360 نوشت:
عاشق شدم .در همون یک نگاهی که همه میگن
دیوانه وار

به نظر م کارتون اشتباه بوده میبایست اول خوب تحقیق میکردید ومیدید آیا واقعا از هر لحاظ هم کفو هم هستید؟

بعد تصمیمتون رو میگرفتید .

حالا نمیگم با کسی باید ازدواج کرد که هیچ احساسی بهش نداشته باشی امااینجور هم نباشه تا فورا کسی به دلت نشست

حتما جواب مثبت بهش بدی بلکه هم احساس مهمه هم هم کفو بودن

طاهر;808360 نوشت:
حالا که نه ..دقیقا ده ماه بعد عقد متوجه شدم ما هیچ وقت عاشق نبودیم
تب تند خیلی زود عرق میکنه
اون از پر حرف بودن من ناراحت شد و من از سکوت همیشگیش
اون از خنده های همیشگی من ناراحت شد و من از اون اخم های همیشگیش
اون از لباس پوشیدن من ناراحت شد و من از اون لباسای ساده ی همیشگیش
ولی بازم مهم نبود

خب این تازه با خلق وخوی هم آشنا شدید ومتوجه تفاوتهاتون شدید واین کاملا طبیعیه .

خواهرم سعی کنید بفهمید دلیل این اخماش چیه ؟آیا خستگی کار ه

از همکاراش ناراضیه ،از شغلش ناراضیه ،از چی ناراحته ،از حرفهای شما و....خلاصه از چیه؟!

اگه علتش رو پیدا کنید به نظرم نصف راه رو رفتی بقیش رو با گذشت وصبر ومهربونی وکمک و.. میشه این وضعیت رو بهتر کرد

طاهر;808360 نوشت:
زندگی یه نواخت شده
اون سر کار میره و من ظرف میشورم اون مثل همه ی مردهای دیگه با خستگی به خونه میاد و چای طلب میکنه و من رخت میشورم اون مثل مردای دیگه هر موقع که نیاز داره ابراز علاقه میکنه و من مثل همه ی زن ها ی دیگه بچه داری میکنم
همون چیزی که ازش متنفر بودم زندگی بدون عشق از سر عادت
حالا دفتر زندگیم و با خودم مرور میکنم و میگم ما هیچ وقت عاشق نبودیم

هیچوقت اجازه نده زندگیتون یه نواخت بشه

برنامه ریزی داشته باش ببین اون چی میخواد چه غذایی رو دوست داره چه لباسی رو دوست داره شما بپوشی

خلاصه باید از خودتون شروع کنید ببینید علت اصلیش چیه ؟و تمام تلاشتون رو برای گرم شدن خانوادت بکار بگیری!

قدر همین لحظات وجوونیتون رو هم بدونید خیلیها هم آرزوی همچین زندگی رو دارن .

خواهرم با گذشت وچشم پوشی از معایب هم ونگاه به خوبیهامشکلات رو خیلی کوچیک میکنه وزن وشوهر رو خوشبخت

ان شاءالله که خوشبخت بشید وقدر هم رو بدونید .

طاهر;808360 نوشت:
عاشق شدم .در همون یک نگاهی که همه میگن
دیوانه وار
عاشق خندیدنش .لحن حرف زدنش .لباس پوشیدنش .حتی کم حرف بودنش
خوب باید شما عاشق چیزهای بهتر و مهمتری میشدید....مثلا عاشق ایمانش،عاشق تقواش،عاشق احترامش و اخلاق خوبش..
طاهر;808360 نوشت:
اون از پر حرف بودن من ناراحت شد و من از سکوت همیشگیش
اون از خنده های همیشگی من ناراحت شد و من از اون اخم های همیشگیش
اون از لباس پوشیدن من ناراحت شد و من از اون لباسای ساده ی همیشگیش
این همون چیزی هست که عرض کردم...باید به نکات مهمتر و بهتری توجه میکردید نه تفاوت در سلایق....سلیقه ها هیچوقت بین هیچ زن و شوهری یکسان نیستن، و بنابراین سلایق نباید باعث اختلاف بشن
طاهر;808360 نوشت:
اون سر کار میره و من ظرف میشورم اون مثل همه ی مردهای دیگه با خستگی به خونه میاد و چای طلب میکنه و من رخت میشورم اون مثل مردای دیگه هر موقع که نیاز داره ابراز علاقه میکنه و من مثل همه ی زن ها ی دیگه بچه داری میکنم
سعی کنید عشق رو بیارید در همین کارها،تا هم عشقی که میخواستید رو تجربه کرده باشید هم این کارها براتون ملال آور نباشه....یعنی اینکه بخاطر دوست داشتنش براش غذا درست کنید،به عشق همسرتون براش غذا بپزید، به عشق در رفتن خستگیش و صحبتش باشما بعد ازاون و باهم بودنتون وقتی میاد خونه براش چایی ببرید،و..
نشاط;808981 نوشت:
به نظر می رسد شما نگاه خودتان را تغییر دهید، و سعی کنید در زندگی دنبال وظیفه و انجام دستورات الهی باشید و ازنعمت های خدا که به شما اهداء کرده احساس لذت بکنید، در این صورت زندگی شیرین و لذت بخش خواهد بود.
این هم نکته مهمی هست...به ثوابهایی که برای انجام کارهای منزل و توجه به همسر گفته شده دقت کنید، دستورات خدا رو اطاعت کنید تا زندگی تو نشیرین بشه
نشاط;808981 نوشت:
در زندگی خود آنچه را دارید قدرش را بدانید و دوست داشتن خود را ابراز کنید
درسته،بیاین باهم از اول شروع کنید انگار تازه باهم عقد کردید،و با یه دید نو طبق اونجوری که استاد نشاط فرمودن سعی کنید با هم زندگی کنید....گذشته ها بهر حال گذشتن.

طاهر;808360 نوشت:
سلام
از زمانی که خودم و شناختم تصمیم داشتم با یه عشق اسطوره ای ازدواج کنم
کسی که از ندیدنش تب کنم
مثل لیلی مثل مجنون مثل شیرین مثل فرهاد

[=arial]سلام
بذار یه تجربه از زندگی خودم واست بگم
تو دوران تجرد کهیه جور عصر جاهلیته واسه جوونا وقتی به ازدواج و مرد رویاهام فکر میکردم
هیچی واسم مهم نبود نه قیافه نه پول نه تحصیلات نه هیچ چیز دیگه ای
الا ایمان
من میخواستم با کسی برم زیر یه سقف که جنس ایمانش باهمه فرق کنه
یه جورایی دنبال کسی بودم که حداقل شاگرد اخص یکی از اولیاءالله باشه
تازه میگفتم شرایط بد جامعه رو در نظر گرفتم که نمیخوام طرف ولی خدا باشه
نود درصد از خواستگاران محترم هم به دلیل نمره نیاوردن توی آزمون ایمان جواب میشدن
من عاشقانه های عمیقی با خدا داشتم و می خواستم همسرم بالاتر از من باشه
خلاصه وقتی همسرم اومد خواستگاریم از لحاظ ایمان خیلی از بقیه خواستگارا و حتی فامیل خودم سر بود
جواب مثبت دادم و زندگی شروع شد
یه مدت همراهیم کرد ولی رفته رفته داشت کم می آورد
مثل شما فکر کردم انتخابم اشتباه بوده
مثلا اگه وسط بیابون موضوع مرگ و زندگی در میون بود نمازش لحظه ای ترک نمیشد ولی
مثل من وسط اون بیابون نماز جعفر طیار نمیخوند
امکان نداشت روزه ای ازش قضا بشه ولی
نمیتونست پابه پای من همه سال رو روزه بگیره
شب جمعه هرجایی بود خودشو میرسوند به دعای کمیل ولی
همراهیم نمیکرد دعای کمیل رو وصلش کنیم به دعای ندبه فردا
فکر کردم اینم ایمانش ضعیفه و دینم داره از دست میره و .... ولی
یه روز خیلی اتفاقی یه سخنرانی شنیدم از آقای پناهیان
از وسطش رسیده بودم ولی انگار داشت دقییقا واسه من صحبت میکرد
میگفت :
ازدواج میکنی که به آرامش برسی و به آرامش برسونی
نه اینکه در هر زمینه ای اسطوره ای بشی دست نیافتنی که همسرت حتی فکر به دست آوردنت رو هم نکنه
یه لحظه انگار از خواب بیدار شدم
من شده بودم یه سیمرغ افسانه ای در دین که همسرم همتای من رو فقط در افسانه ها دیده بود
از طرفی در ذهنم از همسرم سیمرغ دیگه ای ساخته بودم
که انتظار داشتم در دین با من تا سر قاف بیاد تا به لقاءالله برسیم
و چون پا به پای من نمیسوخت به نظرم بی دین میومد
تکلیف معلوم بود
همسرم هیچوقت مانع من نبود فقط توانش کمتر از من بود
الان خیلی راحت زندگی میکنیم
اون به اندازه ایمان خودش در راه خداست و من به اندازه ایمان و باور خودم
تازه می فهمم اون فداکارتر از منه
چون با همه وجودش سعی میکنه آرامش و آسایش خونمون تامین باشه
تا من با خیال راحت به ذکر و نمازم برسم

ادامه دارد ...

[=arial]اما مشکل شما خواهر خوبم

شما یا تو سن پایین ازدواج کردی
یعنی زمانی که درک درستی از عشق نداشتی
یا به شدت درگیر کتاب و فیلم های عاشقانه ای که همش در حد سرگرمیه

شما به هر دلیلی از همسر آینده ات یه اسطوره عشق ساختی در حد مجنون و فرهاد و ...
و چون همسرت نتونسته تخیلاتت رو همراهی کنه محکومش میکنی به نشناختن عشق

از طرفی از گفته هاتون مشخصه که همسرتون فردی درونگرا هستن و شما برون گرا
و این خودش عامل بیشترین دلخوری تو زندگی شماست
یه جایی گفتین همیشه اخم کرده اس
بهتون قول صددرصد میدم نه اخم کرده نه از چیزی ناراحته
بعضیا مدل قیافشون تو اغلب اوقات همین جوریه
ولی وقتی مدام ازش بپرسین چرا ناراحتی حتما ناراحت هم میشه
همسرتون لباس با رنگ طیف تیره رو نشون وقار میدونه
و از نگاهش مثلا لباس لیمویی زیادی تو چشمه
سکوت واسش معنی حفظ شخصیت رو میده و خنده های بی مورد به نظرش سبک سری میاد
هم شما حق داری هم ایشون
اون از نگاه خودش راجع به همه چی نظر میده و شما از نگاه خودت
یه آدم پرشر و شور با یه آدم ساکت و سربه زیر قراره تا دم مرگ همسفر هم باشن
طبیعیه که حوصلشون سر بره
کافیه هردوتون رفتارتون رو متعادل کنین

رهگذر آسمان;809231 نوشت:
ثلا اگه وسط بیابون موضوع مرگ و زندگی در میون بود نمازش لحظه ای ترک نمیشد ولی
مثل من وسط اون بیابون نماز جعفر طیار نمیخوند
امکان نداشت روزه ای ازش قضا بشه ولی
نمیتونست پابه پای من همه سال رو روزه بگیره
شب جمعه هرجایی بود خودشو میرسوند به دعای کمیل ولی
همراهیم نمیکرد دعای کمیل رو وصلش کنیم به دعای ندبه فردا
فکر کردم اینم ایمانش ضعیفه و دینم داره از دست میره و .... ولی

با سلام خدمت شما
متن شما رو که خوندم با خودم فکر کردم اگر ملاک بهشت رفتن اعمال افرادی مثل شما باشه ، ما رو جهنم هم راه نمیدن.
خوشابحال شما که در این عصر تکنولوژی که دیندار موندن سخت تر از نگه داشتن اتش در کف دست هست و ابزارهای مختلف فرصت فکر کردن و خلوت کردن با خدا رو از انسان سلب کرده ، اینطور شما متعهد به عهدتون با پروردگار هستید.

بنده رو دعا کنید هم برای یک ازدواج خوب و هم برای سعادتمندی در دنیا و اخرت
و اگر علاقه داشتید پرده از راز این درجه از ایمان خودتون هم برای ما بردارید.

بسمه الحسیب

همای رحمت;809209 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط طاهر نمایش پست ها
از زمانی که خودم و شناختم تصمیم داشتم با یه عشق اسطوره ای ازدواج کنم
با سلام

من فکر میکنم این آرزو ی هر دختریه

عرض سلام و ارادت

دوست داشتم فرمایشات شما را با صلوات تأیید کنم ولی جسارتا با قسمت نقل قول شده

موافق نبودم،تأیید بقیّه اش:"اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم"

:Gol:

حبیبه;809249 نوشت:
عرض سلام و ارادت

دوست داشتم فرمایشات شما را با صلوات تأیید کنم ولی جسارتا با قسمت نقل قول شده

موافق نبودم،تأیید بقیّه اش:"اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم"

عرض سلام وادب خدمت خواهر خوبم

میشه علتش رو هم بفرمایید. واقعا من این انتظار رو هم از همه ی همسرها دارم

ممنون میشم راهنمایی بفرمایید .@};-

همای رحمت;809251 نوشت:

میشه علتش رو هم بفرمایید. واقعا من این انتظار رو هم از همه ی همسرها دارم

ممنون میشم راهنمایی بفرمایید .@};-

ابتدا از تواضع شما تشکر می کنم،بنده در مقامی نیستم که سرکار را راهنمایی کنم

شرمنده فرمودید ،امّا وقتی می فرمائید عشق اسطوره ای آرزوی هر دختری است

در واقع چنین تفکر خطایی را به همه ی دختران نسبت داده اید،که برای صحتش

باید دلیل داشته باشید،دلیل عقلی،آماری یا......

ضمن اینکه بعد از ازدواج هم گمان کنم مسئله محبت و احترام است نه عشق اسطوره ای.

حبیبه;809255 نوشت:
،امّا وقتی می فرمائید عشق اسطوره ای آرزوی هر دختری است

در واقع چنین تفکر خطایی را به همه ی دختران نسبت داده اید،که برای صحتش

باید دلیل داشته باشید،دلیل عقلی،آماری یا......

ضمن اینکه بعد از ازدواج هم گمان کنم مسئله محبت و احترام است نه عشق اسطوره ای.

شما بزرگوارید .

والا دلیل عقلی ،آماری و...ندارم

ولی به نظرم عشق بین زن وشوهر خوبه وجود داشته باشه منظورم یه کمی از محبت واحترام بیشتر باشه

خب با این حساب معلوم میشه افراد نظراتشون با هم فرق داره وهر کدوم نظر واهداف خاصی واسه ی ازدواج دارن .

از راهنماییتون هم بسیار ممنون ومتشکرم.

مولکول 68;809242 نوشت:
با سلام خدمت شما
متن شما رو که خوندم با خودم فکر کردم اگر ملاک بهشت رفتن اعمال افرادی مثل شما باشه ، ما رو جهنم هم راه نمیدن.
خوشابحال شما که در این عصر تکنولوژی که دیندار موندن سخت تر از نگه داشتن اتش در کف دست هست و ابزارهای مختلف فرصت فکر کردن و خلوت کردن با خدا رو از انسان سلب کرده ، اینطور شما متعهد به عهدتون با پروردگار هستید.

بنده رو دعا کنید هم برای یک ازدواج خوب و هم برای سعادتمندی در دنیا و اخرت
و اگر علاقه داشتید پرده از راز این درجه از ایمان خودتون هم برای ما بردارید.

[=arial]عرض سلام
شما لطف دارین ولی حتما شنیدین که مستحبات یه عده ای گناه یه عده دیگه است
پس مطمئن باشین ملاک رفتن بهشت نه اعمال منه نه هیچ کس دیگه ای
تنها ملاک خوشی دنیا و آخرت فقط رضایت خداست
فقط میتونم بگم
وقتی همه وجودتون تو آتش بی اعتنایی خدا بسوزه نگه داشتن آتش کف دست بیشتر شبیه بازی میشه واستون

دعا میکنم خدا به هممون ایمانی بده که مایه فخر امام زمان و مصداق غبطه ملائکه بشیم
التماس دعا

آسمان بهشت;809091 نوشت:

.
.
.

سوختم در حسرت یک یا ربت .................................... غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی ................................... دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی .................................. در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود ................................. درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم .................................... صد چو لیلا کشته در راهت کنم

خیلی عالی بود. متشکرم@};-

طاهر;808360 نوشت:
از زمانی که خودم و شناختم تصمیم داشتم با یه عشق اسطوره ای ازدواج کنم
کسی که از ندیدنش تب کنم
مثل لیلی مثل مجنون مثل شیرین مثل فرهاد

اینا و امثال اینها، همشون آخرش به " غلط کردم" افتادن.

طاهر;808360 نوشت:
حالا دفتر زندگیم و با خودم مرور میکنم و میگم ما هیچ وقت عاشق نبودیم

شما برو دفتر زندگی اونایی که فک میکنید عاشقن رو مرور کن. ببین اونا چجوریان
ببین اونا بچه داری نمی کنن؟ ببین چایی جلوی شوهرشون نمیزارن؟ ببین خونه داری نمی کنن؟
من نفهمیدم شما منظورتون از عشق چیه اما به نظرم زندگیتون خیلی روبه راست و فقط دارین با این تفکرات عجیب از این حالت درش میارین (خدای نکرده).
مگه یه مرد چقدر میتونه عاشق شما باشه؟ اصولا برای اثباتش باید چیکار کنه؟
مشخصه که به جای ابراز 500 باره ی عشقش، باید زندگی خوبی برای همسرش فراهم کنه!

بسم الله الرحمن الرحیم

koosha;809394 نوشت:
مشخصه که به جای ابراز 500 باره ی عشقش، باید زندگی خوبی برای همسرش فراهم کنه!

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

وقتی مرد به زن خود با محبت می نگرد و زنش نیز به او با مهر نگرد، خداوند به دیده ی رحمت به آن ها نگاه می کند.

و نیز :

«قول الرجل للمراة اني احبك لا يذهب من قلبها ابدا »

اين گفتار مرد به همسرش كه «من تو را دوست دارم » ، هرگز از قلب زن بيرون نمي رود.

تأمین مخارج زندگی و نفقه، نیازهای اقتصادی و مادی همسر را تأمین می کند

امّا تأمین نیازهای عاطفی و روحی او مقوله ی دیگری است،گرچه تدبیر و هنر خود زن

در دریافت آن از سوی همسرش،نقش غیر قابل انکاری دارد،ولی آقایان هم بهتر است

فکر نکنند که تأمین زندگی مرفه برای همسرشان همه چیز است و می تواند جای

اظهار محبت به او را بگیرد.

میشه نحوه اشنایی با همسرتونو بگین؟اگه دوستی بوده که خب عاقبتش همینه.
اگه روش درست بوده.(نمیگم سنتی)(سنتی به روش درست.که همراه با اشنایی و سوالات و تحقیق و امتحان و ... باشه) که مشکل از ملاکهاتون بوده شاید.ملاک انتخاب همسرتون چی بوده.ایا شما خودتون هیچ کوتاهی در قبال اون نکردین؟فقط اونه که بده.چرا مستقیم به خودش نمیگین.؟!

بابا شما خوشی زده زیر دلتون
یه دو قدم اون ور تر ، تو عراق سوریه گوشت گربه هم گیر زن بچشون نمیاد میل کنن...
.
اونوق اینجا صب تا شب میخورنو میخوابن ، دو رکعت نماز شکر به جا نمیارن

ثالثا ...شما برو ببین کسایی که تازه ازدواج کردن ، یه سال دیگ برو سر وقتشون ازشون بپرس هنوزم عاشقید یا نه ؟
اگه نگفتن ما اشتباه کردیمو ، هیچ تفاهمی نداریم از این حرفا ، غیر این بود من سیبیلامو میزنم....
عاشقی این حرفا فقط ار فراغ ، دوری به دست میاد ..
همین مجنون فرهاد اینا هیچ وقت به عشقشون نرسیدن ، اگه میرسیدن یه سال بعدش کارشون به دفتر وکالت میرسید..شک نکنید ..
تنها یه عشق یه لذت وجود داره تو این دنیا ...اونم عشق به خداس ، که حد اندازه نداره...

به نام خدا

نظر کلی بنده :

زندگی قرار نیست مثل گلستان باشه و همه چی خوب و خوش جای خودش اتفاق بیوفته دقیقا مثل رویا و خیال و برخی فیلم ها . . .

زندگی همین اموراتی هست که روزانه باهاش درگیر هستیم و خواهم بود.

اگر قرار باشه عشقی هم باشه باید در تمام جهات و جنبه های زندگی ( امروات روزمره و تکراری و . . ) جریان داشته باشه نه اینکه فقط در اموری باشه که ما در رویا ساخته ایم !

اگر کسی بر فرض با عشق نماز بخونه در ظاهر یه امری هست که هر روز چندین مرتبه تکرار میشه اما برای یه عاشق هر دیدار فصلی هست نو و خاص

________________

پیشنهاد من اینه :

عشق رو مثل یه نهر ابی فرض کنید که باید در رگ های زندگی جریان داشته باشه و بهش جان بده !
ببینید و کند و کاو کنید که کجا و چی راهش رو سد کرده و دیگه جریان نداره و اثرش کم شده !
سدش رو باز کنید به مرور زمان . . .


ماشالله چقدر زود متوجه شدین که عاشق هم نیستین

ولی من فکر میکنم شما فردی احساساتی هستین و احساسات بر منطقتون غلبه کرده

فکر نمیکنم رابطه بین شما عادت باشه مسلما هر زن و شوهری همدیگه رو دوس دارن

و این که زندگی مثل یه قطار میمونه قرار نیست چون قبلا اخلاقتون یه جور بود الان هم همون اخلاق رو داشته باشین

البته منظورم این نیست که تغییر شخصیت بدین نه

فقط تا جایی که میتونین خودتون رو با زندگی وفق بدین

اگه همسرتون از لباس پوشیدنتون خوشش نمیاد طبق میلش تا جایی که به شخصیتتون بر نمیخوره عوضش کنین

اون کارایی که چند سال پیش فکر میکردین عاشق همین رو انجام بدین مطمئنا این حس از بین میره

که فقط به هم عادت کردین

ضمنا رسیدگی به بچه و زندگی رو با عشق انجام بدین و این حس رو نداشته باشین که دارین کلفتی میکنین

شما یه خانواده هستین و شما عضو و پایه اصلی خانواده هستین

شادابی و عشق یه زندگی تو دستای خانم خونست

اگه حسای بد رو از خودتون دور کنین عشق همسرتون هم بهتون زیاد میشه و بالعکس

[=Franklin Gothic Medium]من همه ی پستای قبلی رو نخوندم!اگه تکراریه معذرت.
یادمه یکی از دوستام تو دوران دبیرستان همیشه تا حرف از عشق میشد میگفت عشق اونه که بهم نرسن!!:)(حالا نمیدونم اینو از خودش میگفت یا از فیلمی یا کتابی کپی کرده بود)
اون عشقای اسطوره ای که ازش نام بردین فقط تو کتابا و فیلمای کره ای و هالیوودی پیدا میشه.
به نظرم تو دنیای واقعی از عقل به عشق میرسن.
ی سوال:حالا حتما باید عاشق باشین؟؟نمیشه در حد معمول همدیگرو دوست داشته باشین و با هم خوب زندگی کنید؟این چه قانون نانوشته ای هست که حتما باید زن و شوهر عاشق هم باشن!!!!

با نام و یاد دوست

سلام

استارتر تاپیک از من خواستند تا این مطلب رو از طرف ایشون در تاپیک ارسال نمایم:

نقل قول:

چقدر کلمه ی گرسنگی نکشیده ای تا عاشقی یادت رود زشت و سطحی ست
فکر میکنید چون صبح تا شب سر کار میره و یه زندگی اروم همه چی حله ؟؟؟
یعنی این وسط محبتی نباید وجود داشته باشه ؟
حسرت یه توجه حسرت یه ابراز علاقه همیشه با هامه
چقدر دلم میخواست حتی در سکوت هم که شده حداقل با نگاه ابراز علاقه کنه
نمیخوام تو جمع صد بار قربون صدقه ام بره ...نمیخوام تو جمع دستش و رو شونه هام بندازه یا دستم و بگیره
همش تو سرم بخوره
مثل مردای صد هزار سال پیش با من رفتار میکنه
ابراز علاقه در مواقع نیاز
زندگی که ازش توقع عشق و دوست داشتن و داشتم ندارم
در حال حاضر زندگی نمیکنم
فقط زنده ام
من از مردمی که عصا از کور میدزدند محبت گدایی میکنم

در پناه قرآن و عترت موفق باشید

طاهر;809751 نوشت:
حسرت یه توجه حسرت یه ابراز علاقه همیشه با هامه

راستش من خیلی خیلی خیلی درکت میکنم

طاهر;809751 نوشت:
من از مردمی که عصا از کور میدزدند محبت گدایی میکنم

عاقبت بی توجهی به همسر همینه

یه وقتام حس میکنم ilsvl میخاد منو از سرش باز کنه :Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!:

کاش میشد بهت پیام خصوصی بدم:ok:

درکل باید بهت بگم مطمن باش همسرت دوستت داره عاشقته فقط چند تا مشکل هست یکی اینکه مردای ما همینن دیگه بلد نیستن علاقه شون رو ابراز کنن یاد نگرفتن من زندگیم وبا مامانم مقایسه میکنم میگم خوب بابا " مامانو دوست نداره؟؟؟چرا خیلییی دوستش داره بیشتر از بچه هاش ! چه جوری نشون میده ؟؟؟بابا منو دوست نداره؟چجوری نشون میده؟خوب واسه رفاه من تلاش میکنه .بعضی رفتارای به ظاهر ساده ومعمولی خودش رنگ وبوی عشق داره
وگاهی اوقات بعضی چیزا باعث میشه ابراز عشق کم شه برا خودم تولد پسرم باعث شد توجه من به همسرم کم شه چون واقعا وقت نمیکردم الان که پسرم داره بزرگ میشه شرایط بهتر شده
یا بعضی وقتا مقصر خودمونیم مثلا همسره من بسیار مردتمیز ومرتبی هست برعکس من یه ادمه شلوغه وشلخته بارها بهم تذکر داده تو خونه شلوغ احساس ارامش نمیکنه برا اینکه متوجه شلوغی خونه نباشه سرگرم گوشیشه
من باید بیشتر تلاش کنم برای حفظ زندگیم میدونم مقصرم تو خیلی چیزا ولی قبول نمیکنم
و اینکه عشقایی که ما تو کتابا میخونیم وتو فیلما میبینم شاید شاید شاید واقعی باشه ولی مطمنن برا1یا2درصد مردم همه ی جهان هست

این مثالا فقط مختص خودم بود وفقط تجربه شخصیم بود به خودت نگیرمطمنم شما خانوم خیلی خوبی هستی وایرادات منو نداری اما خودت باید بررسی کنی مشکل کجاس مانمیتونیم قضاوت کنیم بهترین کسی که میتونه بهت کمک کنه خودتی
موفق باشی

مدیران عزیز اگه غیر مجاز شده پاکش کنید
وقتی خیلی احساس بی عشقی میکنم عکسه همسرم ومیذارم رو صفحه کامپیوتر اهنگ عاشقانه و ....یادم میافته چقدر دوستش دارم و صبح زودوبا دوست دارم زندگی رووووو :Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand:شروع میکنم

حبیبه;809178 نوشت:
بسمه مؤلف بین القلوب

سلام و عرض ارادت سرکار روزنه

فرمایش شما صحیح است،شخص در زندگی باید اوقاتی را هم صرف علایق و استعدادهای خودش بکند

امّا نمی توان احساس محبت و دلبستگی را در زندگی مشترک نادیده گرفت،همه ی گرما و نشاط و شور

زندگی زوجین و فرزندان،آرامش روانی،تعالی و رشد شخصیت و توانائی های آنها و حتی تربیت فرزندان

رابطه ی مستقیمی با وجود حس محبت و احترام بین افراد خانواده دارد،فرض کنیم هر یک از زن و مرد

برای پر کردن خلأ عاطفی در زندگی مشترکشان پی رشد استعداد و توانایی خودش برود خب پس

زندگی مشترک چه معنایی دارد؟ فرزندان در این زندگی چه احساسی دارند؟

شما وقتی می توانید یک انسان سالم،مستقل و موفق تحویل جامعه بدهید که وی را به لحاظ

روحی،روانی و عاطفی کاملا تأمین کرده باشید،در اغلب موارد اینگونه است،بگذریم از موارد استثنایی

که فرد خودش سعی می کند کمبودهای زندگی خانوادگی را جبران و با همت و تلاش خودش

ضعفهای خانواده را ترمیم کند.

لذا به نظر می رسد که خواهر بزرگوارمان بهتر است به طور جدّی در پی اصلاح و تصحیح این رابطه

بر آیند و به توصیه ی اساتید محترم جهت گرفتن مشاوره ی حضوری اهمیّت دهند.


سلام خواهش میکنم
من هم با فرمایشات شما کاملا موافقم. و بیشتر برای استحکام روابطشون گفتم. چون حس کردم از طرف خانم وابستگی بیش از حدی به همسر وجود داره و فقط زندگی رو وابسته به همسر میدونه در حالیکه اگر بخوایم کسی رو تغییر بدیم اول باید از خودمون شروع کنیم. ان شاء الله با راهنمایی مشاورین این خلا از بین میره.ولی در حقیقت مشکل زیاد بزرگی نیست.

طاهر;809751 نوشت:
با نام و یاد دوست

سلام

استارتر تاپیک از من خواستند تا این مطلب رو از طرف ایشون در تاپیک ارسال نمایم:

در پناه قرآن و عترت موفق باشید


به نظرم شما دچار روزمرگی توی زندگی شدین.
اگه شوهرتون دست بزن داشت اگه اذیتتون میکرد اگه هر روز با بهانه ای .... و وو چی انوقت سعی میکردین از ریز ریز رفتارهاش یه جایی و پیدا کنین که به خودتون بقبولونین دوستتون داره.
این حرفا همش از آرامشه. لحظه ای میفهمین همدیگرو دوست دارین که بخواین جدا بشین.
زندگی اسطوره ای نیست برین ببینین چقدر مشکلات و چقدر طلاق هست خیلی شکر میکنین. باید زرنگ بود و برای زندگی تلاش کرد و اگر کاری نشد شما خودتونو تغییر بدین همیشه که همه چیز مطابق میل نیست. باید گاهی چشم ها رو روی بعضی چیز ها بست. اما من معتقدم هر دوباید تلاش کنید شما سعی کنین همسرتونو درک کنین و ایشونم سعی کنن شما رو درک کنن.

عشق هایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق آن یاری گزین کو باقیست / کز شراب جان فزایت ساقیست

یه نکته دیگه هم بگم یه وقتا چیزایی میخایم که حس میکنیم خوبه برامون اما در حقیقت ظرفیتش و نداریم بازم یه مثال در مورد خودم بگم شوهر خاهرم بسیار قوی وجنگجو هست برعکس همسره من صلح طلبه من قدرت وجنگجویی شوهر خاهرم وتحصین میکردم خاهرم صلح طلبی همسره منو
تا اینکه یه روز لحظه سال تحویل داغون اومد خونه من که از استرس مردم بعد فهمیدم چه همسره صلح طلب خوبی دارم حالا استارتر محترم خوب فکر کن ببین سکوت وسادگی و و و همسرش واقعا بده

طاهر;809751 نوشت:
من از مردمی که عصا از کور میدزدند محبت گدایی میکنم

[=arial]
حالا چرا شعرو خرابش میکنی؟؟؟

به دنیایی که مردانش عصا از کور می دزدند
من از خوش باوری آنجا سعادت آرزو کردم

گذشته از شوخی
ببین خواهر من
اولا همه ما خانوما یه جورایی با عدم ابراز علاقه آقایون مشکل داریم
فقط یکی بیشتر یکی کمتر
که اینم واقعا عمدی نیست شاکله وجودیشون و البته فرهنگ و عرف جامعمون اینجوریه
ولی واقعا تو بیشتر موارد این عدم ابراز معنیش نبود محبت نیست
شاید اصلا هیچوقت محبت کردن رو یاد نگرفتن
شاید لازمه شما بهشون یاد بدید
حالا که صاحب فرزند هم شدید سعی کنید متوجه بشن که
این بچه اگه محبتی از پدرش دریافت نکنه آینده خوبی نخواهد داشت
نمیدونم تا چه حد موثره ولی
شاید بهتره مدتی از محبت شما محروم بشه تا بفهمه هر عملی عکس العملی رو در پی داره

[="Tahoma"]

نقل قول:

چقدر کلمه ی گرسنگی نکشیده ای تا عاشقی یادت رود زشت و سطحی ست
فکر میکنید چون صبح تا شب سر کار میره و یه زندگی اروم همه چی حله ؟؟؟
یعنی این وسط محبتی نباید وجود داشته باشه ؟
حسرت یه توجه حسرت یه ابراز علاقه همیشه با هامه
چقدر دلم میخواست حتی در سکوت هم که شده حداقل با نگاه ابراز علاقه کنه
نمیخوام تو جمع صد بار قربون صدقه ام بره ...نمیخوام تو جمع دستش و رو شونه هام بندازه یا دستم و بگیره
همش تو سرم بخوره
مثل مردای صد هزار سال پیش با من رفتار میکنه
ابراز علاقه در مواقع نیاز
زندگی که ازش توقع عشق و دوست داشتن و داشتم ندارم
در حال حاضر زندگی نمیکنم
فقط زنده ام
من از مردمی که عصا از کور میدزدند محبت گدایی میکنم

نمیدونم چی بگم که بشه اب رو اتیش
نه نفت
خب معمولا خانوها حساس و یه کم رمانتیک تر از اقایون هستند
اما اقایون یه کم جدی تر به نظر میان
اما این دلیل نمیشه که فکر کنید ایشون شما رو دوست ندارن
دوستون دارن بلد نیستن چ طور ابراز کنن
که معمولا این طرز رفتار هم به تربیت خانوادگی شون بر میگرده

رهگذر آسمان;809231 نوشت:
بذار یه تجربه از زندگی خودم واست بگم
سلام و عرض ادب
اول عرض كنم نكتهء بسيار خوبي را اشاره كرديد و جداً استفاده كردم گل
فقط با عذرخواهي مطلبي عرض ميكنم منظورم با شخص شما نيست ، بلكه حرفم رو به
"نظر" شماست (نظر شما ، نه خودتان)

رهگذر آسمان;809231 نوشت:
من میخواستم با کسی برم زیر یه سقف که جنس ایمانش با همه فرق کنه

رهگذر آسمان;809231 نوشت:
نود درصد از خواستگاران محترم هم به دلیل نمره نیاوردن توی آزمون ایمان جواب میشدن

.
.
.
رهگذر آسمان;809231 نوشت:
مثل من وسط اون بیابون نماز جعفر طیار نمیخوند

رهگذر آسمان;809231 نوشت:
نمیتونست پابه پای من همه سال رو روزه بگیره

رهگذر آسمان;809231 نوشت:
همراهیم نمیکرد دعای کمیل رو وصلش کنیم به دعای ندبه فردا

رهگذر آسمان;809231 نوشت:
همسرم هیچوقت مانع من نبود فقط توانش کمتر از من بود
با اجازه من هم داستان واقعي از زبان يكي از آزادگان دفاع مقدس براي شما و ساير دوستان تعريف ميكنم
حرف اضافه هم نميزنم ، تمام حرفم در داستان نهفته ست

نام داستان: آزمون ايمان

ايشان ميگفتند:
در زمان اسارت به دست عراقي ها ، يكي از مواردي كه آنها خيلي روي آن حساس بودند داشتن راديو بود چون با وجود راديو ميتوانستيم از اخبار جنگ و مسائل ايران با خبر بشويم
اسرا هم تنها راهي كه داشتند اين بود كه از خود سربازهاي عراقي راديو كش بروند! :Nishkhand:

ما هم در اردوگاه خودمان ، در يك موقعيت مناسب از يك سربازي عراقي راديويي را برداشتيم و يواشكي مي نشستيم و اخبار را دنبال ميكرديم
تا اينكه سربازهاي عراقي از موضوع بو بردند و اين خيلي بد بود چون اگر راديو را پيدا مي كردند بدترين شكنجه ها در انتظار ما بود
يك روز ، دو نيروي بعثي براي جستجوي راديو و كساني كه آن را برده اند ، تمام ما را در محوطه جمع كردند

ما خيلي نگران بوديم. يكي دعا ميخواند ، يكي آيات قرآن را زمزمه ميكرد و خلاصه همه دست به دامان خدا شده بوديم
در بين ماها يك نفر هم بود كه آنچنان اهل دعا و نيايش نبود. البته بچهء خوبي بود ولي بيشتر حالت لوتي و داش مشتي داشت!

زماني كه دو نفر بعثي براي شروع جستجو وارد شدند ، در بين زمزمه ها و دعاهاي ما ، آن رفيق لوتيِ ما به بالا نگاه كرد و گفت:

خدايا دمت گرم ، اين دو تا رو برگردون

ناگهان دو تا سرباز بعثي بدون هيچ دليلي چند لحظه ايستادند ، بعد برگشتند و دستور دادند جستجو لغو بشود!!!!
ماها مات و مبهوت مانده بوديم و به رفيقمان نگاه ميكرديم و متعجب از اينكه چه اتفاقي افتاد

هنوز كه سال ها از آن ماجرا ميگذرد ، همچنان با خود فكر ميكنم چه چيزي در وجود آن رفيق ما بود ، كه خدا حرفش را خيلي زودتر از دعاهاي ما اجابت كرد

حبیبه;809397 نوشت:
تأمین نیازهای عاطفی و روحی او مقوله ی دیگری است
سلام خواهر گرامي
جسارتاً چرا؟!

تا جايي كه من ميدانم مذهبي ها بخاطر خدا ازدواج مي كنند و هيچ هدفي بجز رضاي خدا ندارند
همچنين مذهبي ها با عقلشان ازدواج مي كنند نه مثل غيرمذهبي ها

(كه بي عقلند!) از روي احساسات
عشق واقعي هم فقط بايد براي خدا باشد و عشق زميني كلاً مجازي و كاذب است
زندگي هم فيلم هندي نيست ، كتاب داستان هم نيست
كار را هم كه فقط بايد براي خدا انجام داد نه به قصد طلب محبت از مردم
نيازهاي عاطفي و روحي هم تنها جايي كه بطور واقعي ارضا ميشود در نيايش خداست

پس دقيقاً چه نيازي براي ابراز عشق و محبت وجود دارد؟

حبیبه;809397 نوشت:
اين گفتار مرد به همسرش كه «من تو را دوست دارم» ، هرگز از قلب زن بيرون نمي رود
از پيامبر(ص) بعيد است!
بهتر نيست بجاي اين جملهء كاذب ، مرد به زنش بگويد كه:
در واقع من خدا را دوست دارم نه تو را ، اما چون خدا گفته به بندگانِ من محبت كن من هم به تو محبت ميكنم

فكر نميكنم يك خانم مذهبيِ واقعي از شنيدن اين حقيقت كه خودش هم به آن اعتقاد دارد ناراحت بشود
بلكه برعكس ، اگر شوهرش به او بگويد "دوستت دارم" بايد به شوهر يادآوري كند كه اين جمله را به من نگو
دوست داشتن را بايد در خدا جستجو كني ، نه در من

طاهر;809751 نوشت:
چقدر کلمه ی گرسنگی نکشیده ای تا عاشقی یادت رود زشت و سطحی ست
شديداً موافقم
كسي كه عاشقي را يادش ميرود اصلاً عاشق نبوده! فقط ادايش را در مياورده

يكي از دلايلي كه بعضي افراد عشق را شديداً ميكوبند اين است كه خودشان توانايي عاشق شدن ندارند
يعني چنين ظرفيتي را در خود نمي بينند كه به اين حد از مهر و محبت برسند كه وجودشان از آن سرشار شود ، لذا سعي ميكنند ارزش عشق را پايين بياورند
حتي ميتوانم بگويم حسادت مي كنند! زورشان ميايد كه نمي توانند چنين احساس بي همتايي به نام عشق را تجربه كنند
چون خودشان مجبورند در زير سايه قوانين همسر انتخاب كنند و آزاديِ عمل چنداني ندارند ، حسادت مي كنند
اينها نمي توانند آزادانه به كسي ابراز عشق كنند و اگر عاشق بشوند بايد آن را مخفي كنند ، براي همين تظاهر ميكنند كه از عشق بدشان ميايد!

متن قرمز رنگ خيلي بد بود نه دوستان؟
احساس بدي به آدم دست ميدهد ، درست است؟
اين دقيقاً همان احساسي است كه ما با گفتن جملاتي مثل:
عشق كيلو چنده؟! ، آدمِ عاقل كه دنبال اين احساسات نميره ، عشق مال توي فيلماست و.....
در دل كسي كه به عشق اهميت ميدهد بوجود مي آوريم

بسمه المتکبر

Reza-D;810728 نوشت:
سلام خواهر گرامي
جسارتاً چرا؟!

تا جايي كه من ميدانم مذهبي ها بخاطر خدا ازدواج مي كنند و هيچ هدفي بجز رضاي خدا ندارند
همچنين مذهبي ها با عقلشان ازدواج مي كنند نه مثل غيرمذهبي ها

(كه بي عقلند!) از روي احساسات
عشق واقعي هم فقط بايد براي خدا باشد و عشق زميني كلاً مجازي و كاذب است
زندگي هم فيلم هندي نيست ، كتاب داستان هم نيست
كار را هم كه فقط بايد براي خدا انجام داد نه به قصد طلب محبت از مردم
نيازهاي عاطفي و روحي هم تنها جايي كه بطور واقعي ارضا ميشود در نيايش خداست

پس دقيقاً چه نيازي براي ابراز عشق و محبت وجود دارد؟

از پيامبر(ص) بعيد است!
بهتر نيست بجاي اين جملهء كاذب ، مرد به زنش بگويد كه:
در واقع من خدا را دوست دارم نه تو را ، اما چون خدا گفته به بندگانِ من محبت كن من هم به تو محبت ميكنم

فكر نميكنم يك خانم مذهبيِ واقعي از شنيدن اين حقيقت كه خودش هم به آن اعتقاد دارد ناراحت بشود
بلكه برعكس ، اگر شوهرش به او بگويد "دوستت دارم" بايد به شوهر يادآوري كند كه اين جمله را به من نگو
دوست داشتن را بايد در خدا جستجو كني ، نه در من

با سلام

دلیل کلام کنایی حضرتعالی را نفهمیدم امّا برای تمام آنچه فرمودید فقط یک پاسخ وجود دارد:

مذهبی ها اگر حقیقتا مذهبی باشند حُبّ و بغضشان فی الله است،جایی که باید، محبت

می ورزند(حریم خانواده) و جایی که باید، تقوا و پرهیز پیشه می کنند و با ابراز محبت بیجا

و ننگین،خودشان را مغضوب و مورد سخط حق قرار نمی دهند،ابراز محبت فقط در چهارچوب

رضای حق معنا می یابد،این همان تحصیل رضایت خداوند و عین عقلانیت است.

تنهای تنها;809814 نوشت:
یکی اینکه مردای ما همینن دیگه بلد نیستن علاقه شون رو ابراز کنن یاد نگرفتن

تنهای تنها;809814 نوشت:
برا خودم تولد پسرم باعث شد توجه من به همسرم کم شه

تنهای تنها;809814 نوشت:
بعضی وقتا مقصر خودمونیم مثلا همسره من بسیار مردتمیز ومرتبی هست برعکس من یه ادمه شلوغه وشلخته بارها بهم تذکر داده تو خونه شلوغ احساس ارامش نمیکنه برا اینکه متوجه شلوغی خونه نباشه سرگرم گوشیشه

تنهای تنها;810326 نوشت:
من قدرت وجنگجویی شوهر خاهرم وتحصین میکردم خاهرم صلح طلبی همسره منو

عالي بود گل
چند عامل مهم سرد شدن روابط بين زن و شوهرها را اشاره فرموديد

1 - مردهاي ما ياد نگرفته اند چگونه به زن ابراز عشق كنند و حتي بعضي هايشان آن را بد ميدانند

2 - عواملي مثل فرزند باعث ميشود زنها به شوهر بي توجه بشوند

3 - گاهي يكي از دو طرف ، رفتاري دارد كه ديگري را از خود دور ميكند

4 - قدر داشته هايمان را نمي دانيم و اكثراً براي ما مرغ همسايه غاز است


رهگذر آسمان;810450 نوشت:
شاید بهتره مدتی از محبت شما محروم بشه تا بفهمه هر عملی عکس العملی رو در پی داره
البته بايد ديد دليل رفتار همسر ايشان چيست؟
اگر درست ريشه يابي نشود ، محروم كردن از محبت ميتواند نتيجه برعكس داشته باشد و باعث گارد گرفتنِ بيشتر شوهر ايشان بشود


خوب بود اگر ميشد با شوهرِ استارتر محترم نيز صحبت كنيم
شايد ايشان هم گلايه هايي داشته باشند

حبیبه;810735 نوشت:
دلیل کلام کنایی حضرتعالی را نفهمیدم
ماجرا دارد....

حبیبه;810735 نوشت:
مذهبی ها اگر حقیقتا مذهبی باشند حُبّ و بغضشان فی الله است،جایی که باید، محبت
می ورزند(حریم خانواده) و جایی که باید، تقوا و پرهیز پیشه می کنند و با ابراز محبت بیجا
و ننگین،خودشان را مغضوب و مورد سخط حق قرار نمی دهند،ابراز محبت فقط در چهارچوب
رضای حق معنا می یابد،این همان تحصیل رضایت خداوند و عین عقلانیت است
مثل هميشه كامل و مختصر و مفيد گل
پس اصل داشتن احساس و ابراز محبت ، همچنين نياز به ابراز يا دريافت محبت ، ناپسند نيست
بلكه شرايط آن است كه مي تواند صحيح يا غلط باشد

اما يك سوالم را هنوز پاسخ نگرفتم
چرا ما به محبت غير خدا هم نياز داريم؟ و چرا حتي پيامبر(ص) هم روي آن تاكيد دارند؟

Reza-D;810726 نوشت:
(نظر شما ، نه خودتان)

[=arial]سلام
وقتتون بخیر
مطمئنم روز قیامت که برسه
تا بخوان حساب دقیق نماز روزه منو دربیارن
این اخوی رسیده بهشت
ولی .....
بگذریم

رهگذر آسمان;810742 نوشت:
ولی .....
بگذریم
بگوئيد خواهر گرامي ، ميشنوم گل

يك داستان ديگر (ميتوانيد مرا عمو قصه گو صدا كنيد :Nishkhand:)
و تاكيد مجدد كه خطاب من ابداً به شخص شما نيست

درويشي بود كه از دنيا فقط يك بقچه داشت كه غذا و لباسي در آن داشت براي نيازهاي معمولِ زندگي
اين درويش روزي با مردي روحاني كه ميگفتند مردي فرزانه است آشنا شد. اما اين روحاني هم زن داشت ، هم بچه ، هم خانه ، هم اسب ، هم پول!!

درويش با خود گفت كه اين روحاني اينطور به دنيا چسبيده چطور ميگويند فرزانه و بزرگ است؟!
شايد مردم دربارهء ايمان او اشتباه ميكنند. بهتر است مدتي با او باشم ببينم چه شخصيتي دارد

خلاصه اينها مدتي كنار هم بودند تا اينكه شرايطي براي آنها فراهم شد تا مسير عرفان را به بهترين شكل طي كنند
وقتي موضوع قطعي شد ، روحاني از خانه بيرون زد و به راه افتاد
اما درويش گفت: دوست عزيز كمي صبر كن تا من بقچه ام را بردارم

روحاني به او گفت:

تفاوت در اين نيست كه چقدر از دنيا استفاده كنيم ، بلكه در اين است كه چقدر مي توانيم از دنيا بگذريم
من همه چيز داشتم اما براي خدا همه را رها كردم
تو فقط يك بقچه داشتي اما حاضر نشدي براي خدا از همان بقچه بگذري

رهگذر آسمان;810743 نوشت:
هیچ کدوم اینها جواز کنایه به ازدواج عاقلانه و عشق بازی با خدا نیست
اگر مطالب بعد از آن پست را هم بخوانيد منظور بنده را درخواهيد يافت

Reza-D;810744 نوشت:
بگوئيد خواهر گرامي ، ميشنوم

[=arial]دردهایی است در این جهان که نمیتوان گفت و نمیتوان نوشت .....

هو المحبوب

Reza-D;810741 نوشت:
اما يك سوالم را هنوز پاسخ نگرفتم
چرا ما به محبت غير خدا هم نياز داريم؟ و چرا حتي پيامبر(ص) هم روي آن تاكيد دارند؟

اشکال اینجاست که ما گمان کرده ایم محبت همسر و فرزند و دوست و هم نوع و.....

محبت غیر خداست،قران می فرماید این محبت از سوی خدا و به دست اوست:

"فألف بین قلوبکم..."خدا بین قلوب شما الفت ایجاد کرد،آیات دیگری هم هست.

و از دیدگاه عرفان هم شالوده ی وجود انسان بلکه هستی بر محبت است:

حدیث قدسی:"کنت کنزا مخفیا فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف"

عرفاء از این حدیث استفاده کرده و شالوده و علت و بنیان وجود هستی را

عشق می دانند.لذا ادراک محبت ذاتی انسان بلکه همه ی ذرات هستی است.

طفیل هستی عشقند آدمی و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

در احادیث هم موضوع حب فی الله را داریم،یعنی دوست داشتنی در طول

حب خداوند و برای خداوند.

حبیبه;810753 نوشت:
هو المحبوب
اشکال اینجاست که ما گمان کرده ایم محبت همسر و فرزند و دوست و هم نوع و.....
محبت غیر خداست،قران می فرماید این محبت از سوی خدا و به دست اوست:
"فألف بین قلوبکم..."خدا بین قلوب شما الفت ایجاد کرد،آیات دیگری هم هست.
و از دیدگاه عرفان هم شالوده ی وجود انسان بلکه هستی بر محبت است:
حدیث قدسی:"کنت کنزا مخفیا فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف"
عرفاء از این حدیث استفاده کرده و شالوده و علت و بنیان وجود هستی را
عشق می دانند.لذا ادراک محبت ذاتی انسان بلکه همه ی ذرات هستی است.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
در احادیث هم موضوع حب فی الله را داریم،یعنی دوست داشتنی در طول
حب خداوند و برای خداوند.
قبول ، اين محبت در طول محبت خداست
ولي سوال من هنوز بي پاسخ است

چرا همان نماز و روزه و راز و نياز با خدا برايمان كافي نيست؟
چرا زن نياز دارد "مردي" او را در آغوش بگيرد (عذرخواه)
يا مرد نياز دارد "زني" او را نوازش كند؟

چرا براي جبران اين حس ، نميروند نماز بخوانند

با سلام

ببینید واسه ی ازدواج هم احساس مهمه هم همکفو بودن واین دوتا بال برای خوشبخت شدن زوج باید در راستای رضای خدواند

باشه که به نظرم هم خواهر خوبم حبیبه وهم برادر بزرگوار جناب رضا -دی هر دو یک چیز رو می فرمایید.

بسمه الجلیل

Reza-D;810755 نوشت:
چرا براي جبران اين حس ، نميروند نماز بخوانند

اینجا دنیاست و لازمه ی زندگی دنیایی و تحقق حکمت خداوندی

وجود محبت و مودّت بین زوجین است.

این محبت باعث بقای بشر و استحکام خانواده و سبب کمال زن و مرد است

هزاران فضیلت اخلاقی از وجود محبت بین زوجین ایجاد می شود هم برای خودشان

و هم فرزندانشان،اصلا رشد اخلاقی انسان در کانون خانواده شکل می گیرد.

شما با گذشتن از خویش برای آسایش و آرامش خانواده از خودخواهی و خودپرستی

رها می شوید همان مقصدی که برایش نماز می خوانید،وقتی به همسرتان محبت

می کنید کسی غیر از خودتان را می بینید و این رهایی از خودبینی است،همان هدفی

که غایت عبادات است،اینها همه اشکال مختلف تهذیب نفس و خدابینی به جای خودبینی است.

موضوع قفل شده است