جمع بندی دل بستن به خدا

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دل بستن به خدا

سلام
دل بستن به خدا و تعلق نداشتن به غیر خدا چگونه ممکن است؟
با توجه به اینکه که خدا به تصور و اندیشه نیاید و هرچه را که ما دوست داریم در حوزه تصورات است و لاغیر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد اویس

[="Tahoma"][="Blue"]با عرض سلام خدمت شما برادر محترم

کمال انقطاع الی الله و قطع نظر از ماسوی الله در گرو معرفت توحیدی سالک الی الله است. هر چقدر بینش توحیدی انسان بیشتر گردد به همان وزان قلبا و روحا انقطاع الی الله یافته و از همه ماسوی الله چشم می بندد. اگر چشم حق بین سالک الی الله به وجه وجودی نظام خلقت باشد هر چه می بیند کمال می بیند و قصور و نقائص را از دامن حیقت وجود منزه داشته، آنها را به جنبه حدی و خلقی ممکنات سرایت می دهد، آنجاست که دولت کریمه دعای ماثور «اِلهی بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیرِکَ زِیادَتیَ وَ نَقصی وَ نَفَعی وَضُرّی» برایش جلوه گر می شود و به ملک جاودان «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیکَ» نائل می شود.

تذکر این نکته مهم است که موحد حقیقی کسی نیست که اندیشه اش از تصور خداوند پر باشد چرا که خدای نامحدود هرگز در قوالب اذهان محدود نمی گنجد. آنچه موحد حقیقی درصدد نیل بدان است نه تصور ذهنی و اندیشه عقلانی به خداست بلکه وی خواهان معرفتی است که از عقل به جانب قلب سرایت نموده و علم حصولی را به علم حضوری ارتقا بخشد.

اگر معرفت انسان به خداوند، از مرتبه مفاهیم و ذهنیات فراتر رفته و با حضور و مراقبت بیشتر، شهودی گردد موطن این ادراک مرتبه قلب انسان خواهد بود که فوق مرتبه عقل بوده و از رتبه فوق تجرد برخوردار می باشد و بدان جا میر سد که حق سبحانه و تعالی در حدیث قدسی فرمود: «لَا یَسَعُنِي أرْضِي وَلا سَمائِي وَلکِن یَسَعُنِي قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ».
[/]

بسمه الوهاب

اویس;809695 نوشت:
بلکه وی خواهان معرفتی است که از عقل به جانب قلب سرایت نموده و علم حصولی را به علم حضوری ارتقا بخشد.

عرض سلام و ادب و تشکر از توضیحات خوب حضرتعالی

مقصود از عقل در جمله ی فوق چیست؟

[="Tahoma"][="Blue"]با سلام خدمت شما خواهر ارجمند و با سپاس از دقت نظرتان
مراد از عقل در جمله مذکور قوه ای است که به ادراک کلیات مفهومی و ذهنی بسنده نموده و همه مدرکات را در با سبقه حدی ثبت و ضبط می کند.
[/]

بسمه السبحان

اویس;809695 نوشت:
اگر معرفت انسان به خداوند، از مرتبه مفاهیم و ذهنیات فراتر رفته

عرض سلام و ادب

ابتدا از حضرتعالی به خاطر مطالب خوبتان تشکر می کنم و سپس:

در قسمت نقل قول شده فرمودید "معرفت به خداوند" و آن را به مفاهیم ذهنی

پیوند فرمودید،آیا همین علومی که ما می خوانیم،مثل مطالب همین تاپیک و یا

کتب توحیدی و .....،معرفة الله محسوب می گردد؟

آیا علوم حصولی حتی علوم اصطلاحی مثل عرفان و فلسفه،حتی در بخش

اثبات توحید و غیره همان معرفت نظری نسبت به خداست؟ همان توحید نظری است؟

یا توحید نظری و یا معرفت نظری در واقع تحصیل اندیشه و جهان بینی توحیدی در سایه ی

تهذیب قوه ی خیال و اشتغال به تفکرات عمیق در معارف الهیه و تعقل و تفقه است؟

با سپاس

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;809988 نوشت:
عرض سلام و ادب

ابتدا از حضرتعالی به خاطر مطالب خوبتان تشکر می کنم و سپس:

در قسمت نقل قول شده فرمودید "معرفت به خداوند" و آن را به مفاهیم ذهنی

پیوند فرمودید،آیا همین علومی که ما می خوانیم،مثل مطالب همین تاپیک و یا

کتب توحیدی و .....،معرفة الله محسوب می گردد؟

آیا علوم حصولی حتی علوم اصطلاحی مثل عرفان و فلسفه،حتی در بخش

اثبات توحید و غیره همان معرفت نظری نسبت به خداست؟ همان توحید نظری است؟

یا توحید نظری و یا معرفت نظری در واقع تحصیل اندیشه و جهان بینی توحیدی در سایه ی

تهذیب قوه ی خیال و اشتغال به تفکرات عمیق در معارف الهیه و تعقل و تفقه است؟

با سپاس


بسمه البصیر
با سلام خدمت شما خواهر گرامی و با تشکر بخاطر اندیشه ای که در مباحث دارید.
تمامی آنچه را که ما در این تاپیک و یا تاپیکهای مشابه مانند دروس معرفت نفس می خوانیم و نیز همه دانشی که بواسطه مطالعه کتب توحیدی کسب می کنیم معرفت نظری و جهان بینی حصولی توحیدی است. یعنی هر قدمی که ما برای فهم و ادراک کتاب نفسانی خود و جهان پیرامونمان در محدوده الفاظ و مفاهیم برداریم جزو معرفت نظری و حصولی به شمار می رود که البته در این عرصه هر چقدر قوه خیال تطهیریافته تر باشد اشتغال به تفکرات عمیق در معارف الهیه و تعقل و تفقه مستحکم تر و معرفت حصولی قویتر خواهد بود.
قدمگاه معرفت شهودی نیز از آنجایی آغاز می گردد که شخص اولا به دستور العمل تفکر سحرگاهی از سنخ خروج از عادات پرداخته و ثانیا با دستور العمل انسان ساز قرآن کریم به تهذیب نفس و طهارت ظاهر و باطن و حضور و مراقبت تامه اشتغال یابد.

[/]

بسمه الشکور

اویس;810355 نوشت:
قدمگاه معرفت شهودی نیز از آنجایی آغاز می گردد که شخص اولا به دستور العمل تفکر سحرگاهی از سنخ خروج از عادات پرداخته

عرض سلام و ادب،همینطور آرزوی قبولی طاعات و عبادات

مقصود از تفکری از سنخ خروج از عادات چیست؟

با تشکر از مطالب راگشا و امید دهنده ی حضرتعالی

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;810376 نوشت:
عرض سلام و ادب،همینطور آرزوی قبولی طاعات و عبادات

مقصود از تفکری از سنخ خروج از عادات چیست؟

با تشکر از مطالب راگشا و امید دهنده ی حضرتعالی


و همچنین با آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای شما
مراد از تفکر سحرگاهی از سنخ خروج از عادات، تفکری ورای اندیشه های متعارف روزانه ما برای کسب مفاهیم و کلیات است.
این تفکر خاص که مورد اشاره حقیر قرار گرفت دستور العملی ویژه مشاهده اسرار و حقایق عالم است و آن بدین ترتیب است که شخص محیطی خلوت و بدون مزاحمت را در دل تاریکی شب برگزیند.
یعنی ساعتی از شب را که هیچ سر و صدایی وی را مشغول نمی کند و کسی از حالش خبردار نمی شود در گوشه تنهایی خود بنشیند. و آن هنگامی باشد که از جهت مزاجی در اعتدال کامل بوده و مقداری استراحت نموده و خسته و نیازمند به خواب نبوده باشد، به طوری که نه خیلی سیر باشد که پری شکم وی را به خود مشغول سازد و نه گرسنگی او را از توجه به وحدت باز دارد، خلاصه باید تمامی اسباب راحتی جسم و روان در آن ساعت فراهم گردد حتی گرما یا سرما مانع از توجه انسان به عالم معقولات می شود .
ادامه دارد...
[/]

به تعبیر جناب بوعلی سینا در فصل اوّل نمط سوم كتاب اشاراتش و نیز در آخر فصل نخستين مقاله نخستين فن ششم کتاب شفا؛ «خويشتن را چنين پندار كه: تمام اندام تندرست و خردمند، چشمها بسته و انگشتان گشاده، دستها و پاها باز و دور از بدن و از يكديگر، در هوايى كه اندازه گرمى آن با گرمى تنت برابر، در فضايى آرام و خاموش كه نه به چيزى وابستهاى و نه بر چيزى ايستاده، به يكبارگى آفريده شدى، و در آنگاه تنها به بود خودت آگاهى و جز آن از همه چيز ناآگاه.»
وقتی انسان در چنین حالتی قرار گرفت باید تمامی محفوظات و اندوخته های ذهنی خود را به فراموشی سپرده و اینچنین گمارد که یکباره به همین قامت آفریده شده است آنگاه با نگاه به اندام و حالات خود این سوالات را از خود بپرسد:

من كيستم؟ من كجا بودم؟ من كجا هستم؟ من به كجا مى روم؟ چرا آمده ام؟ چرا گاهی شاد و گاهى ناشادم، چرا از أمرى خندان و از امري ديگر گريانم؛ شادی چيست؟ اندوه چيست؟ خنده چيست؟ گريه چيست؟می بينم، می شنوم، حرف میزنم، حفظ می كنم، ياد می گيرم، فراموش می شود، ضبط می شود، احساسات گوناگون دارم، ادراكات گوناگون دارم، می بويم، می جويم، می پويم، ردّ می كنم، طلب می كنم؛ اينها چيست؟ چرا اين حالات به من دست می دهد، از كجا می آيد؟ و چرا می آيد؟ چرا خوابم می آيد خواب چيست؟ تشنه میشوم آب میخواهم تشنگی چيست آب چيست؟ خواب مى بينم خواب ديدن چيست؟ بيدار مى شوم بيدارى چيست؟ چرا بيدار میشوم؟ چرا خوابم میآيد؟ و و و
سوالاتی از این دست موجب خروج از عادات و ترک موانسات می شود و اگر این دستورالعمل به طور دائم مورد اهتمام سالک قرار گیرد به تدریج ابواب بسیاری از حقایق را به شرط رعایت طهارت و پاکی خواهد گشود.

بسمه الاحد الواحد

اویس;810391 نوشت:
من كيستم؟ من كجا بودم؟ من كجا هستم؟

اگر به این چیزها فکر نکنیم و ذهن را از همه چیز حتی از توجه به کجایی و چیستی و چرایی خویش پاک کنیم

و فقط منتظر دریافتی از آن سو باشیم چه؟ (از باب التزام عملی به توحید نظری)

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;810399 نوشت:
اگر به این چیزها فکر نکنیم و ذهن را از همه چیز حتی از توجه به کجایی و چیستی و چرایی خویش پاک کنیم

و فقط منتظر دریافتی از آن سو باشیم چه؟ (از باب التزام عملی به توحید نظری)


ره چنان رو که رهروان رفته اند...
اگر چنین نکنیم حق آنگونه که شایسته است از حجاب اکوان به درنیامده و دولت حقه حقیقه ی «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک» حاصل نخواهد شد.
[/]

بسمه علّام الغیوب

اویس;810403 نوشت:
ره چنان رو که رهروان رفته اند...

سخن بنده پیرو مطالب حضرتعالی و عنوان سؤال دارد

و گرنه این سخنان از حدّ و اندازه ی همت حقیر بسیار

بزرگتر است،همینکه این مطالب را بفهمم خوب است.

اویس;809695 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]با عرض سلام خدمت شما برادر محترم

کمال انقطاع الی الله و قطع نظر از ماسوی الله در گرو معرفت توحیدی سالک الی الله است. هر چقدر بینش توحیدی انسان بیشتر گردد به همان وزان قلبا و روحا انقطاع الی الله یافته و از همه ماسوی الله چشم می بندد. اگر چشم حق بین سالک الی الله به وجه وجودی نظام خلقت باشد هر چه می بیند کمال می بیند و قصور و نقائص را از دامن حیقت وجود منزه داشته، آنها را به جنبه حدی و خلقی ممکنات سرایت می دهد، آنجاست که دولت کریمه دعای ماثور «اِلهی بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیرِکَ زِیادَتیَ وَ نَقصی وَ نَفَعی وَضُرّی» برایش جلوه گر می شود و به ملک جاودان «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیکَ» نائل می شود.

تذکر این نکته مهم است که موحد حقیقی کسی نیست که اندیشه اش از تصور خداوند پر باشد چرا که خدای نامحدود هرگز در قوالب اذهان محدود نمی گنجد. آنچه موحد حقیقی درصدد نیل بدان است نه تصور ذهنی و اندیشه عقلانی به خداست بلکه وی خواهان معرفتی است که از عقل به جانب قلب سرایت نموده و علم حصولی را به علم حضوری ارتقا بخشد.

اگر معرفت انسان به خداوند، از مرتبه مفاهیم و ذهنیات فراتر رفته و با حضور و مراقبت بیشتر، شهودی گردد موطن این ادراک مرتبه قلب انسان خواهد بود که فوق مرتبه عقل بوده و از رتبه فوق تجرد برخوردار می باشد و بدان جا میر سد که حق سبحانه و تعالی در حدیث قدسی فرمود: «لَا یَسَعُنِي أرْضِي وَلا سَمائِي وَلکِن یَسَعُنِي قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ».

[/]

باسلام
برداشت من از سخنان شما این است که ارتباط با خداوند از سنخ ارتباط قلبی و شهودی است
سوال
آیا ارتباط قلبی با خداوند در حد اعلای خود آدمی را از نیاز به غیر مثل آب و غذا و همدم مونس بی نیاز میکند؟
در واقع سوال این است که من نوعی میخواهم وقتی چیزی رو از دست میدهم و یا چیزی رو ندارم ناراحت و پریشون نشم اما نمیتونم
یعنی نمیتونم بدون واسطه خدارو ببینم
مثل این میمونه که بگن نفس نکش خدا کافیه

ملاali;810570 نوشت:
اسلام
برداشت من از سخنان شما این است که ارتباط با خداوند از سنخ ارتباط قلبی و شهودی است
سوال
آیا ارتباط قلبی با خداوند در حد اعلای خود آدمی را از نیاز به غیر مثل آب و غذا و همدم مونس بی نیاز میکند؟

سلام برادر گرامی ام
در پاسخ به این سوال باید بگم بله. اگر نفس خیلیییییییییییییی قوی بشه مرتبه تجردش غالب بر مرتبه مادیت بدن بشه احکام نفس حاکم بر احکام بدن میشه و چه بسا مدت طولانی به آب و غذا نیازی نداشته باشه . اما تا رسیدن به اون مراتب عالی راه بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااری مونده.

ملاali;810570 نوشت:
در واقع سوال این است که من نوعی میخواهم وقتی چیزی رو از دست میدهم و یا چیزی رو ندارم ناراحت و پریشون نشم اما نمیتونم
یعنی نمیتونم بدون واسطه خدارو ببینم
مثل این میمونه که بگن نفس نکش خدا کافیه

نمیشه به طور کلی احکامی رو که در عالم ماده هست و جسمانیت بدن در گرو اونهاست نادیده گرفت. بدیهیه که وقتی انسان در عالم طبعیت چیزی رو از دست میده ناراحت بشه ولی این ناراحتی بسته به میزان توجه و اهتمام انسان به حق تعالی میتونه کم یا زیاد باشه.
هر چقدر انسان بتونه رابطش رو با خدا قویتر کنه مسلما کمتر این ناکامیها انسان رو آزار میده.

اویس;811281 نوشت:
سلام برادر گرامی ام
در پاسخ به این سوال باید بگم بله. اگر نفس خیلیییییییییییییی قوی بشه مرتبه تجردش غالب بر مرتبه مادیت بدن بشه احکام نفس حاکم بر احکام بدن میشه و چه بسا مدت طولانی به آب و غذا نیازی نداشته باشه . اما تا رسیدن به اون مراتب عالی راه بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااری مونده.

نمیشه به طور کلی احکامی رو که در عالم ماده هست و جسمانیت بدن در گرو اونهاست نادیده گرفت. بدیهیه که وقتی انسان در عالم طبعیت چیزی رو از دست میده ناراحت بشه ولی این ناراحتی بسته به میزان توجه و اهتمام انسان به حق تعالی میتونه کم یا زیاد باشه.
هر چقدر انسان بتونه رابطش رو با خدا قویتر کنه مسلما کمتر این ناکامیها انسان رو آزار میده.

باسلام

اما خداوند به همه در مصاءب دستور به صبر داده
سوال اینه که چطوری میشه صبر کرد وقتی اقتضای طبیعت به قول شما این است؟
صبر جدای از فکر و خیال نیست
دقیقا باید به چی فکر کنیم که نامش صبر باشد؟
هرچیزی که آروممون میکنه؟
مثلا مدام به خودمون بگیم دوباره بدستش میارم یا میبینمش؟
اونوقت این توهم نیست؟

[="Tahoma"][="Blue"]

غریبه آشنا;815464 نوشت:
باسلام

اما خداوند به همه در مصاءب دستور به صبر داده
سوال اینه که چطوری میشه صبر کرد وقتی اقتضای طبیعت به قول شما این است؟
صبر جدای از فکر و خیال نیست
دقیقا باید به چی فکر کنیم که نامش صبر باشد؟
هرچیزی که آروممون میکنه؟
مثلا مدام به خودمون بگیم دوباره بدستش میارم یا میبینمش؟
اونوقت این توهم نیست؟


با سلام خدمت شما
مقتضیات جسم و بدن و عواطف و و غرایز و نفسانیات، منافاتی با امر و نهی و ارشادات شارع مقدس ندارد اگر قرار باشد به صرف اقتضائاتی که نفس و بدن دارند اکتفا نماییم و وجودشان را به همان چیزی که هستند کافی بدانیم پس دیگر مجالی برای دستوالعمل انسان ساز قرآن کریم و روایات و رسیدن انسان به کمالات عالی باقی نمی ماند.
برای صبر کردن بهترین تصویر سازی ذهنی نگاهی است که خداوند متعال از افق اعلی بر تمامی جزییات زندگی ما دارد مسلما توجه به حضور خداوند و تدبیری که وی بر زندگی ما دارد می تواند ملکه صبر را در انسان ایجاد نماید و این هرگز توهم نیست.
[/]

سوال:
با توجه به اینکه خدا به تصور و اندیشه نیاید و هرچه را که ما دوست داریم در حوزه تصورات است و لاغیر، دل بستن به خدا و تعلق نداشتن به غیر خدا چگونه ممکن است؟

پاسخ:
کمال انقطاع الی الله و قطع نظر از ماسوی الله در گرو معرفت توحیدی سالک الی الله است.
هر چقدر بینش توحیدی انسان بیشتر گردد به همان وزان قلبا و روحا انقطاع الی الله یافته و از همه ماسوی الله چشم می بندد. اگر چشم حق بین سالک الی الله به وجه وجودی نظام خلقت باشد هر چه می بیند کمال می بیند و قصور و نقائص را از دامن حقیقت وجود منزه داشته، آنها را به جنبه حدی و خلقی ممکنات سرایت می دهد،

آنجاست که دولت کریمه دعای ماثور «اِلهی بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیرِکَ زِیادَتیَ وَ نَقصی وَ نَفَعی وَضُرّی» (1) برایش جلوه گر می شود و به ملک جاودان «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیکَ» (2) نائل می شود.

تذکر این نکته مهم است که موحد حقیقی کسی نیست که اندیشه اش از تصور خداوند پر باشد چرا که خدای نامحدود هرگز در قوالب اذهان محدود نمی گنجد. آنچه موحد حقیقی درصدد نیل بدان است نه تصور ذهنی و اندیشه عقلانی به خداست بلکه وی خواهان معرفتی است که از عقل به جانب قلب سرایت نموده و علم حصولی را به علم حضوری ارتقا بخشد.

اگر معرفت انسان به خداوند، از مرتبه مفاهیم و ذهنیات فراتر رفته و با حضور و مراقبت بیشتر، شهودی گردد موطن این ادراک مرتبه قلب انسان خواهد بود که فوق مرتبه عقل بوده و از رتبه فوق تجرد برخوردار می باشد و بدان جا میر سد که حق سبحانه و تعالی در حدیث قدسی فرمود: «لَا یَسَعُنِي أرْضِي وَلا سَمائِي وَلکِن یَسَعُنِي قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ»(3)

پینوشت:
[=Calibri]1- مفاتیح الجنان، امام علی علیه السلام، مناجات شعبانیه.
[=Calibri]2- همان.
[=Calibri]3- کافی، ج 2، ص 128، ح 17.

موضوع قفل شده است