چرا در تفکر شیعی عدل از اصول دین به شمار میرود ؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا در تفکر شیعی عدل از اصول دین به شمار میرود ؟

سلام
چرا عدل از اصول دین است ؟
مگر نه اینکه عدل از صفات خداوند است و زیر مجموعه توحید ؟
شاید تا به حال با این سوال مواجه شده باشید ، ما سع میکنیم خیلی کوتاه به این سوال پاسخ بدیم :
1 . اولاً عدل یعنی چه :
اگه بخوام خیلی کوتاه به این قضیه اشاره کنم باید بگم عدل به معنای نفی هرگونه ظلم از ساحت مقدس خداونده !
امام صادق علیه السلام میفرمایند :
عدل یعنی آنکه به خداوند نسبت ندهی آنچه را که تو را بر انجام آن ملامت کرده ( بحار / ج 5 / ص 17 )
و در جای دیگر فرمودند :
عدل یعنی اینکه خدای خود را مورد تهمت قرار ندهی ( همان / ص 58 )
2 . اهمیت بحث عدل از دیدگاه های زیر مورد بررسی است :
الف - شناخت آن بعنوان یکی از صفات خداوند که از مراتب توحید است
ب - خداوند در آیات بسیاری انسانها را از ظلم در حق یکدیگر منع میکند ، حال چگونه است که انسانها همان ظلم را به او سبت میدهند ، پس میتوان گفت عدم اعتقاد به عدل نوعی تهمت به خداوند است .
ج - عدل در موضوع معاد بسیار حائز اهیت است و از این دید قابل بررسی است .
د - عدل از یکسو به بحث اختیار و از سوی یگر به تکلیف و امر و نهی و ثواب وعقاب مربوط است و از این نظر موجب پیدایش فرقه ها و مذاهب مختلی شده ! ( جبر - تفویض و . . . )

ه - در قرآن پیرامون این مساله حدود 55 آیه و در احادیث حدود 630 حدیث ( تنها با توجه به جلد 5 و 6 بحار الانوار ) مربوط به این مساله است که نشان از اهمیت این قضیه دارد .

بسم الله الرحمن الرحیم
علی علیه السلام در معنای عدل چنین می فرماید:العدل یضع الامور مواضعها؛1
یعنی قرار دادن اشیاء وافراد در جای خود.یعنی به وسیله عدل هر چیزی در جای خود می نشیند.
نبی اکرمصلی الله علیه و آله نیز در باره عدل می فرمایند :بالعدل قامت السموات والارض؛ 2
به وسیله عدل است که آسمان و زمین پابرجاست.
طبق فرمایش این دو بزرگوار اصل عدل در تمام نظام تکوین وتشریع قرار می گیرد.یعنی در نظام تکوین(خلقت)هر موجودی در جایگاه خودش قرار گرفته است مثلا خورشید در همین جایی که هست طبق عدل باید باشد جالب است که نظر منجمین و اختر شناسان نیز چنین است که چنانچه خورشید نزدیک تر و یا دورتر از این مکان خود قرار گیرد باعث سوزش و یا یخ زدن همه مخلوقات روی زمین می گردد.

در نظام تشریع و قانون گذاری نیز هر چیزی طبق عدالت الهی در جایگاه خویش قرار گرفته است .مثلا احکام الهی در باره هر یک از مسائل مورد نیاز انسان با رعایت حدود و ثغور ان بیان شده است و هر حکم الهی تابع مصالح و مفاسد است.و چیزی اضافه و یا کم بیان نشده .

مسأله دیگر اینکه اصل عدل با استدلال عقلی قابل اثبات است و از آنجا که اصول دین و مذهب باید عقل گریز( غیرعقلانی) نباشد در عدل میبینیم به وسیله حسن وقبح عقلی به راحتی قابل اثبات است.در حالیکه فروعات احکام به دلیل نقلی (آیات و روایات ) قابل اثبات است.

نکته دیگر اینکه یکی از صفاتی که در طول تاریخ اسلام بسیار بحث برانگیز بوده و همین امر باعث تشکیل فرق کلامی مختلف شده است ،بحث عدل الهی است .که حتی فرقه عدلیه تشکیل شد که در مقابل ان غیر عدلیه که همان اشاعره هستند در برابر شان موضع گرفتند.

نکته مهم دیگر اینکه چنانچه عدل الهی را قائل باشیم بحث معاد و به تبع ان بهشت و جهنم معنا و مفهوم پیدا میکند .چرا که شخص عادل بین محسن و مسیی فرق می گذارد و محسن را پاداش و مسیی را عقاب می کند.یعنی با توجه به عدل است که اصل معاد نیز معنا دار میشودو قابل اثبات است

بنابراین با توجه به نکات فوق می توان اهمیت عدل را نسبت به سایر صفات الهی متذکر شد و همین مطلب است که عدل به عنوان یکی از اصول مذهب شیعه مطرح میشود


1-نهج البلاغه،حکمت 437.
2-ر.ک. اصول عقاید آیة الله مکارم شیرازی بخش عدل.میزان الحکمه باب عدل.

با سلام

تعریف عدل

شهید مطهری در مقام تبیین مفهومی عدالت سعی می‌كند با توجه به تنوع كاربرهای عدل در فضاهای مختلف آن‌را تفسیر نماید و لذا چهار معنا برای عدل بیان می‌كند: ([1])
1. موزون بودن و تعادل : یك اجتماع متعادل به كارهای فراوان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی و تربیتی احتیاج دارد. این كارها باید میان افراد تقسیم شده و برای هر كدام به قدر لازم كارگزار گماشته شود و بودجه و نیرو صرف گردد. عالم هستی موزون و متعادل است. اگر چنین نبود برپا باقی نمی‌ماند و این نظم و تناسب و حساب معین در آن نبود، چنان كه حدیث نبوی هم به این مطلب اشاره می‌نماید: «بالعدل قامت السموات و الارض».
نقطه مقابل عدل در این معنا بی‌تناسبی است نه ظلم چون بحث عدل به معنای تناسب در برابر بی‌تناسبی در كل نظام عالم است در حالی كه عدل در مقابل ظلم ملاحظه هر جزﺀ و حقوق فردی مطرح می‌شود. عدل به معنای تناسب و توازن در نظام عالم از شئون خداوند حكیم می‌باشد. ([2])
2. تساوی و نفی هر گونه تبعیض: مقصود از عدالت، رعایت تساوی در زمینه استحقاق‌هایی می باشد كه افراد از آن برخور دارند كه این رفع تبعیض با ملاحظه تفاوت‌ها بین افراد است .([3])
3. رعایت حقوق افراد و عطاء كردن حق به ذی‌حق: در این معنا عدل در برابر ظلم( پایمال كردن حق دیگری) قرار می‌گیرد. آن‌چه همواره باید در قوانین بشری به‌معنای عدالت اجتماعی رعایت شده و همگان آن‌را محترم بشمارند همین معناست .ظلم به‌معنای تجاوز به حریم و حق دیگری و نسبت به خداوند محال میباشد چون او مالك علی‌الطلاق بوده و هیچ چیز در مقایسه با او اولویت ندارد .([4])
استاد مطهری این تعریف از عدالت را متكی بر دو امر می‌داند، یكی حقوق و اولویت‌ها كه نیمی از افراد بشر نسبت به یكدیگر و در مقایسه با یكدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا می‌كند و دیگر این‌كه خصوصیت ذاتی بشر به‌گونه‌ای است كه در دستیابی به مقاصد و سعادت خود با استفاده از اندیشه‌های اعتباری به‌عنوان آلت فعل بهره می‌برد؛ لذا برای رسیدن افراد جامعه به سعادت باید یك‌سری حقوق و اولویت رعایت شود. ([5])
4. رعایت قابلیت‌ها درافاضه وجود و عدم امتناع از افاضه به آن‌چه كه امكان وجود را دارد: عادل بودن پروردگار نزد حكمای الهی به این امر است كه در نظام تكوین به هر موجودی به اندازه قابلیت آن كمالات وجودی افاضه می‌كند، او از موجودی كه استحقاق و قابلیت دارد، منع فیض نمی‌كند. این معنای عدل صرفاً در حوزه كلامی كاربرد دارد. ([6])
در جمع بندی بحث تعریف عدل می‌توان گفت كه معنی آخر به تعریف عدل الهی اشاره دارد، لذا از بحث خارج است و در اینجا سه تعریف دیگر در بحث عدالت به‌عنوان اندیشه سیاسی قابل بررسی است كه تعریف مورد قبول عدل از دیدگاه شهید مطهری تعریف سوم است. الگویی كه می‌تواند هم در حوزه عدالت فردی و هم در بعد اجتماعی آن بكار گرفته شود، همان تعریف سوم (رعایت حقوق) است كه بنا بر مساوات در قانون افراد بشر باید به یك چشم نگاه شوند، قانون بین افراد تبعیض قایل نشود بلكه استحقاق‌ها را رعایت كند. افرادی كه از لحاظ خلقت در شرایط مساوی هستند, قانون باید با آنها به مساوات رفتار كند. پس افرادی كه خودشان در شرایط مساوی نیستند قانون هم نباید با آنها مساوی رفتار كند بلكه مطابق شرایط خودشان با آنها رفتارنماید .([7])
جایگاه عدالت در اسلام

1 . عدالت به‌عنوان صفت خدا و هدف ارسال انبیاء

در بعضی ایات قرآن عادل بودن و قیام به عدل به‌عنوان یك صفت مثبت برای خداوند ذكر شده است، یعنی در قرآن تنها به تنزیه خدا از ظلم قناعت نشده، بلكه به‌صورت مستقیم صفت عدالت به خداوند نسبت داده شده است، «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوا العلم قائماً بالقسط: خداوند، فرشتگان و دارندگان دانش گواهی می‌دهند كه معبودی جز خدای یكتا كه به‌پا دارنده عدل است، نیست».([8])بعثت پیامبران الهی از طرف خدای متعال در میان بشر نیز برای دو هدف اساسی بوده است: یكی برقراری ارتباط صحیح میان بنده و خالق، یعنی آنچه كه در كلمه طیبه لا اله الاّ الله خلاصه می‌شود. دوم؛ برقراری روابط حسنه و صالحه میان افراد بشر. ([9])
قرآن كریم در مورد هدف اول می‌فرماید: «یا ایها النبی انا ارسلناك شاهدا‌ً و مبشراً و نذیرا‌‌ً و داعیاً الی الله بازنه و سراجاً منیراً»([10]) و درباره هدف دوم می‌گوید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط: همانا فرستادگانمان را با دلایل روشنی فرستادیم و همراه ایشان كتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام كنند».([11])
همچنین عدل در مفهوم فلسفی، مبنای معاد است و خداوند در موضوع معاد و محاسبه می‌فرماید: «و تضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتینا بها و كفی بها حاسبین»([12]) ترازوهای عدالت را در روز رستاخیز می‌نهیم. به احدی هیچ ستمی نخواهد شد و اگر هموزن دانه خردل باشد آن‌را می‌آوریم. این بس كه ما حسابگر هستیم».([13])
2. نفس الامری بودن عدالت در كنار مطلق بودن آن

در دیدگاه شهید مطهری مبحث عدالت چیزی نیست كه به سبب وضع قانون به‌وسیله قانون‌گذار یا رواج آن در عرف جاری جامعه اعتبار و ارزش پیدا كرده باشد، بلكه اعتبار و مشروعیت همه آنها از عدالت است. عدالت تابع خواست و اراده قانون‌گذار و سلیقه فردی یا جمعی افراد نیست بلكه حقیقتی است كه ارزش ذاتی و اعتبار نفسانی دارد. یعنی عدالت حقیقتی فراتر از عرف و قرارداد است و اگر اینها با عدالت مطابق نبودند از مشروعیت ساقط می‌شوند. در اسلام مردم قطع نظر از دستور شارع، دارای یك رشته حقوق واقعی هستند و عدالت عبارت است از، رعایت و حفظ این حقوق واقعی. اسلام بیان كنندة این حقوق و اجراء كنندة اصل عدالت در راستای رسیدن به این حقوق است.([14])
از مباحث مهم عدالت، مطلق یا نسبی بودن آن است. اسلام عدالت را مطلق می‌داند، زیرا عدالت با خاتمیت و ابدیت دین ارتباط دارد. مطابق اعتقادات دینی عدالت از اهداف ابدی انبیاء بوده و اگر عدالت در هر زمانی مختلف باشد نمی‌توان قانون واحد صادر نمود.([15]) عدالت در اسلام مبتنی بر یكسری حقوق ثابت انسان‌هاست پس باید عدالت مطلق است و نسبی نمی باشد. یعنی عدالت بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است و ملاك و مصداق آن‌را شریعت و سنت نبوی تعیین می‌كند. اگر چه ممكن است كه در زمان‌ها و مكان‌های مختلف درك دینی ما از نظام‌های ارزشی موجود تغییر یابد ولی از آنجا كه عدالت مبتنی بر اصول كلی شریعت است، لذا مطلق و ثابت می‌‌باشد. ([16])

..

3. عدالت جزء اصول دین و پایه امور

مطابق اعتقاد شیعه عدل در ردیف ریشه‌های دین قرار گرفته و این اصل از اصول پنج‌گانه دین به‌شمار می‌اید. اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل بیانگر مذهب شیعه بوده و در كنار امامت به‌عنوان نشانه تشیع تلقی می‌گردد.([17])
عدل همچنین به‌عنوان پایه امور می‌باشد و حتی بر احسان كه از بهترین نوع خوبی‌هاست، مقدم می‌باشد. شهید مطهری آن‌را در قالب مثالی توضیح داده‌ است. عدل در اجتماع به‌منزله پایه‌های ساختمان و احسان از نظر اجتماع به‌مقوله رنگ‌آمیزی، نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست باشد بعد نوبت به زینت و رنگ آمیزی می‌رسد. اگر خانه از پای بست ویران باشد دیگر چه فایده كه خواجه در بند نقش ایوان باشد، اما اگر پایه محكم باشد در ساختمان بی‌رنگ‌آمیزی هم می‌توان زندگی كرد. ممكن است ساختمان فوق العاده نقاشی خوبی داشته باشد و ظاهرش جالب و آراسته باشد اما چون پایه آن خراب است یك باران كافی است تا آن‌را بر سر اهلش خراب كند.([18])
4 . عدل از منظر علی(ع) به‌عنوان مظهر اسلام

به تعبیر استاد مطهری عدالت در نگاه علی(ع)، اصلی است كه می‌تواند تعادل اجتماع را حفظ كرده و همه را راضی نگه دارد و به پیكره اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد. عدالت به‌منزله بزرگراهی است كه می‌تواند همه را از خود عبور دهد اما ظلم و جور كوره راهی است كه حتی فرد ستمگر در آن به مقصدش نمی‌رسد.([19])
علی بن ابی طالب شهید راه عدالت شد. علی(ع) نه تنها خودش عادل بود بلكه مردی عدالت‌خواه نیز بود. علی(ع) فلسفه پذیرفتن امر خلافت را در برقراری عدالت می‌داند . ایشان در برتری منزلت عدالت به ابن عباس می‌فرماید: «خلافت و ریاست و حكومت از كفش پاره هم در نظر من بی‌قیمت‌تر است مگر آن‌كه اقامه حقی یا رد باطلی كند».([20])

[1] . بی‌نام، «عدالت اجتماعی از دیدگاه متفكر شهید مرتضی مطهری»، اندیشه صادق، ش 70.
[2] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 72
[3] . مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران، صدرا، 1372)، ص 317.
[4] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 82.
[5] . ر.ك پاورقی ش 4.
[6] .لك زایی، نجف، اندیشه سیاسی ایت الله مطهری، (قم، بوستان كتاب، 1381)، ص 112.
[7] . مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران، صدرا، 1372)، ص 312.
[8] . آل عمران ایه 18.
[9] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 72.
[10] . احزاب، ایه 45 و 46.
[11] . حدید، ایه 25.
[12] . انبیاء، ایه 47.
[13] . مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، (تهران، صدرا، 1373)، ص 257 ـ 255.
[14] . مطهری، مرتضی، بیست گفتار، (تهران، صدرا 1373)، ص 62و 40.
[15] . مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران، صدرا، 1372)، ص 317.
[16] . پیشین، ص 341.
[17] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 87ـ86.
[18] . مرامی، علیرضا، بررسی مقایسه‌ای مفهوم عدالت، (تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1378)، ص 173.
[19] . مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، (تهران، صدرا، 1369)، ص 113.
[20] . مطهری، مرتضی، «معنای عدالت در اسلام»، مقاله منتشر نشده از استاد مطهری، (كیهان،

از آنجا که می دانیم عدل از صفات خداوند است و خداوند دانا و توانا و شنوا و بيناست، عادل و دادگر نيز هست. حال اين سوال مطرح است كه چرا از ميان همه صفات خداوند، صفت عدل از اصول دين شمرده شده است. اگر بناست برخى صفات خدا را از اصول دين قلمداد كنيم، لازم است علم، قدرت، اراده و ... را نيز جزء اصول دين بدانيم. در پاسخ بايد گفت: اينكه برخى مسلمانان عدل را از اصول دين دانسته‏اند، به دليل اختلاف متكلمان مسلمان در موضوع عدل الهى است؛ بدان گونه كه اعتقاد يا عدم اعتقاد به عدل، وجه مميز مذهب شمرده مى‏شود. شيعه و گروهى از اهل سنت كه «معتزله» ناميده مى‏شوند،به عدل الهى اعتقاد دارند و به «عدليه» مشهورند، ولى گروهى از اهل سنت، كه اشاعره اند، به عدل خداوند- با تعريف عدليه از آن- اعتقاد ندارند. بدين ترتيب، اعتقاد به علل، نشانه آن است كه كسى اشعرى نيست و اعتقاد به عدل و امامت، نشانه آن است كه كسى شيعه است. از اين رو، گفته‏اند اصول دين اسلام سه اصل است و اصول دين و مذهب شيعه همان سه چيز است به علاوه اصل عدل و اصل امامت.
اقسام عدل‏
عدالت خداوند در سه مرحله تكوين، تشريع و جزاء پديدار مى‏گردد. خدا هم در تكوين و ايجاد اشياء استحقاق و ظرفيت آنها را در نظر داشته و هم در تشريع و قانونگذارى، توان و طاقت انسانها را لحاظ كرده و هم در مقام جزاء، آنچه را سزاى نيك و بد است به عدالت و راستى مى‏دهد. اينك هريك از اين مراحل را توضيح مى‏دهيم.
الف. عدل در تكوين (آفرينش)
بنابر بينش اسلامى، جهان هستى و نظام آفرينش بر عدالت استوار است. عدل در قلمرو تكوين و آفرينش بدين معناست كه سراسر جهان، موزون و متعادل و همه چيز تابع نظم است. قرآن كريم در آيات فراوانى به اين حقيقت اشاره دارد. از جمله:
وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الميزان. (الرحمن: 7) و آسمان را برافراشت و ميزان را برنهاد.
و پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد:
بِالعَدلِ قامَتِ السمواتُ و الارضُ. آسمان و زمين به عدالت برپايند.
از نظمى كه در يك سلول زنده نهفته است، جنب و جوشى حساب شده كه در دل اتم وجود دارد و ارتباط و نظم دقيقى كه در اندامهاى موجودات زنده، وجود دارد تا رابطه و نظم دقيق منظومه شمسى و ستاره‏ها و كهكشانها، كه دانش بشرى در پى كشف قوانين آن و پى بردن به اين ارتباط دقيق درمانده است، همه بيانگر تعادل و نظم خاصى است كه بر آفرينش حاكم است. بنابراين، خداوند در مرحله تكوين، هر موجودى را به اندازه ظرفيت و استعدادش از بركت وجود برخوردار كرده است و به واسطه نظمى كه بر جهان حاكم است، او را در مسير تكامل جاى داده است.
ب. عدل در تشريع (قانونگذارى)
تكاليف و دستورهاى الهى، كه به وسيله پيامبران براى مردم فرستاده شده است، بر عدل استوار است و خداوند در آنها قدرت و توانايى انسانها را در نظر داشته و آنچه را براى رشد جسمانى و روحانى و زندگى فردى و اجتماعى بشر لازم است، به تكليف فرموده است.
البته خداوند بر انسان تكليف دشوار مقرر نكرده است. قرآن كريم مى‏فرمايد:
يُريدُ اللهُ بِكُمُ اليُسرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ العُسر. (قلم: 35) خداوند، آسانى را براى شما اراده مى‏كند و دشوارى را براى شما نمى‏خواهد.
براساس متون دينى، خداوند همه افراد را به تكليفى در حد توانشان موظف نموده است و كسى را كه توان بيشتر داشته، به تكليف بيشتر خوانده است. پس، اگر تفاوتى در بخش تكاليف‏ميان افراد هست، نمى‏توان آن را ظلم انگاشت. تفاوتها از باب مراعات توان، موقعيت و شرايط خاص مكلفان است؛ مثلًا اعمالى نظير حج و پرداخت خمس و زكات بر همه واجب نيست، بلكه بر كسى واجب است كه توان آن را دارد. واجب بودن آنها مشروط به تحقق شرايط خاصى است.
ج. عدل در جزا (پاداش و كيفر)
خداوند در رستاخيز، بر اساس عدالت و دادگرى داورى مى‏كند و در مقام پاداش و مجازات به هيچ كس
ستم روا نمى‏دارد. اعمال هركس را با ترازوى عدالت و ميزان حق مى‏سنجد و پاداش يا كيفرى در خور آن مقرر مى‏دارد. قرآن كريم مى‏فرمايد:
وَلا نُكَلّفُ الّا وُسعَها و لَدَينا كِتاب يَنطِقُ بِالحّق وَ هُم لا يُظلَمون. (مومنون: 64)
بر كسى بيش از توانايى اش تكليف نمى‏كنيم و نزد ما نوشته‏اى است كه حق را بيان مى‏كند [اعمال همه مردمان در آن ثبت است‏] و به آنها ستم نمى‏شود.
عدل در پاداش و كيفر، از مظاهر عدل در تشريع است. بر اين اساس، خداوند در قيامت با رسيدگى به كردار بندگان، افراد شايسته را پاداش نيك مى‏دهد و گناهكاران را به كيفر مناسب مى‏رساند و در اين پاداش و كيفر ظلمى نيست؛ زيرا هرچه به آنان مى‏رسد نتيجه كار و عمل خود آنان است.
قرآن كريم مى‏فرمايد:
كل نَفسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ (مدّثّر: 38) هركسى در گرو اعمال خويش است.
نكته آخر آنكه، بين عدليه واشاعره در قسم اول يعنى عدل در تكوين اختلافى نيست. اما در قسم دوم و سوم يعنى عدل درتشريع و جزا، اختلاف وجود دارد؛ اگر چه هر دو گروه اصل تقسيم راپذيرفته‏اند. توضيح آنكه، لازمه تعريف اشاعره از عدل در تشريع آن مى‏شود كه اگر خداوند قوانينى خارج از طاقت بشر، براو واجب نمايد، اشكالى ندارد. همچنان لازمه تعريف آنان از عدل در جزا آن مى‏شود كه اگر خداوند مؤمنى راداخل جهنم كرد، نيكو است. حال آنكه اين تعاريف از عدل در تشريع و جزا، بر خلاف نظر عدليه مى‏باشد.
امیدوارم جواب قانع کننده باشد.خدانگهدار

محسنان;55019 نوشت:
از آنجا که می دانیم عدل از صفات خداوند است و خداوند دانا و توانا و شنوا و بيناست، عادل و دادگر نيز هست. حال اين سوال مطرح است كه چرا از ميان همه صفات خداوند، صفت عدل از اصول دين شمرده شده است. اگر بناست برخى صفات خدا را از اصول دين قلمداد كنيم، لازم است علم، قدرت، اراده و ... را نيز جزء اصول دين بدانيم. در پاسخ بايد گفت: اينكه برخى مسلمانان عدل را از اصول دين دانسته‏اند، به دليل اختلاف متكلمان مسلمان در موضوع عدل الهى است؛ بدان گونه كه اعتقاد يا عدم اعتقاد به عدل، وجه مميز مذهب شمرده مى‏شود. شيعه و گروهى از اهل سنت كه «معتزله» ناميده مى‏شوند،به عدل الهى اعتقاد دارند و به «عدليه» مشهورند، ولى گروهى از اهل سنت، كه اشاعره اند، به عدل خداوند- با تعريف عدليه از آن- اعتقاد ندارند. بدين ترتيب، اعتقاد به علل، نشانه آن است كه كسى اشعرى نيست و اعتقاد به عدل و امامت، نشانه آن است كه كسى شيعه است. از اين رو، گفته‏اند اصول دين اسلام سه اصل است و اصول دين و مذهب شيعه همان سه چيز است به علاوه اصل عدل و اصل امامت.

اقسام عدل‏
عدالت خداوند در سه مرحله تكوين، تشريع و جزاء پديدار مى‏گردد. خدا هم در تكوين و ايجاد اشياء استحقاق و ظرفيت آنها را در نظر داشته و هم در تشريع و قانونگذارى، توان و طاقت انسانها را لحاظ كرده و هم در مقام جزاء، آنچه را سزاى نيك و بد است به عدالت و راستى مى‏دهد. اينك هريك از اين مراحل را توضيح مى‏دهيم.
الف. عدل در تكوين (آفرينش)
بنابر بينش اسلامى، جهان هستى و نظام آفرينش بر عدالت استوار است. عدل در قلمرو تكوين و آفرينش بدين معناست كه سراسر جهان، موزون و متعادل و همه چيز تابع نظم است. قرآن كريم در آيات فراوانى به اين حقيقت اشاره دارد. از جمله:
وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الميزان. (الرحمن: 7) و آسمان را برافراشت و ميزان را برنهاد.
و پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد:
بِالعَدلِ قامَتِ السمواتُ و الارضُ. آسمان و زمين به عدالت برپايند.
از نظمى كه در يك سلول زنده نهفته است، جنب و جوشى حساب شده كه در دل اتم وجود دارد و ارتباط و نظم دقيقى كه در اندامهاى موجودات زنده، وجود دارد تا رابطه و نظم دقيق منظومه شمسى و ستاره‏ها و كهكشانها، كه دانش بشرى در پى كشف قوانين آن و پى بردن به اين ارتباط دقيق درمانده است، همه بيانگر تعادل و نظم خاصى است كه بر آفرينش حاكم است. بنابراين، خداوند در مرحله تكوين، هر موجودى را به اندازه ظرفيت و استعدادش از بركت وجود برخوردار كرده است و به واسطه نظمى كه بر جهان حاكم است، او را در مسير تكامل جاى داده است.
ب. عدل در تشريع (قانونگذارى)
تكاليف و دستورهاى الهى، كه به وسيله پيامبران براى مردم فرستاده شده است، بر عدل استوار است و خداوند در آنها قدرت و توانايى انسانها را در نظر داشته و آنچه را براى رشد جسمانى و روحانى و زندگى فردى و اجتماعى بشر لازم است، به تكليف فرموده است.
البته خداوند بر انسان تكليف دشوار مقرر نكرده است. قرآن كريم مى‏فرمايد:
يُريدُ اللهُ بِكُمُ اليُسرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ العُسر. (قلم: 35) خداوند، آسانى را براى شما اراده مى‏كند و دشوارى را براى شما نمى‏خواهد.
براساس متون دينى، خداوند همه افراد را به تكليفى در حد توانشان موظف نموده است و كسى را كه توان بيشتر داشته، به تكليف بيشتر خوانده است. پس، اگر تفاوتى در بخش تكاليف‏ميان افراد هست، نمى‏توان آن را ظلم انگاشت. تفاوتها از باب مراعات توان، موقعيت و شرايط خاص مكلفان است؛ مثلًا اعمالى نظير حج و پرداخت خمس و زكات بر همه واجب نيست، بلكه بر كسى واجب است كه توان آن را دارد. واجب بودن آنها مشروط به تحقق شرايط خاصى است.
ج. عدل در جزا (پاداش و كيفر)
خداوند در رستاخيز، بر اساس عدالت و دادگرى داورى مى‏كند و در مقام پاداش و مجازات به هيچ كس
ستم روا نمى‏دارد. اعمال هركس را با ترازوى عدالت و ميزان حق مى‏سنجد و پاداش يا كيفرى در خور آن مقرر مى‏دارد. قرآن كريم مى‏فرمايد:
وَلا نُكَلّفُ الّا وُسعَها و لَدَينا كِتاب يَنطِقُ بِالحّق وَ هُم لا يُظلَمون. (مومنون: 64)
بر كسى بيش از توانايى اش تكليف نمى‏كنيم و نزد ما نوشته‏اى است كه حق را بيان مى‏كند [اعمال همه مردمان در آن ثبت است‏] و به آنها ستم نمى‏شود.
عدل در پاداش و كيفر، از مظاهر عدل در تشريع است. بر اين اساس، خداوند در قيامت با رسيدگى به كردار بندگان، افراد شايسته را پاداش نيك مى‏دهد و گناهكاران را به كيفر مناسب مى‏رساند و در اين پاداش و كيفر ظلمى نيست؛ زيرا هرچه به آنان مى‏رسد نتيجه كار و عمل خود آنان است.
قرآن كريم مى‏فرمايد:
كل نَفسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ (مدّثّر: 38) هركسى در گرو اعمال خويش است.
نكته آخر آنكه، بين عدليه واشاعره در قسم اول يعنى عدل در تكوين اختلافى نيست. اما در قسم دوم و سوم يعنى عدل درتشريع و جزا، اختلاف وجود دارد؛ اگر چه هر دو گروه اصل تقسيم راپذيرفته‏اند. توضيح آنكه، لازمه تعريف اشاعره از عدل در تشريع آن مى‏شود كه اگر خداوند قوانينى خارج از طاقت بشر، براو واجب نمايد، اشكالى ندارد. همچنان لازمه تعريف آنان از عدل در جزا آن مى‏شود كه اگر خداوند مؤمنى راداخل جهنم كرد، نيكو است. حال آنكه اين تعاريف از عدل در تشريع و جزا، بر خلاف نظر عدليه مى‏باشد.

امیدوارم جواب قانع کننده باشد.خدانگهدار

بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام و آرزوی توفیق الهی برای شما

اینجانب تحصیلات حوزوی یا کلاسیک در زمینه معارف اسلامی ندارم. لذا به زبان ساده سوالم را مطرح میکنم. شاید اصلا خود سوال دارای اشکال منطقی باشد. چرا که شرط لازم برای قابلیت پاسخ دهی به یک سوال، درست و صحیح بودن خود سوال است. لطفا راهنمایی بفرمائید.
متن ذکر شده شما در زمینه "چرا عدل از اصول دین است" را مطالعه کردم و یک سوال در ذهنم تداعی کرد:
در بحث عدل تکوینی، فرموده اید که "خدا هم در تكوين و ايجاد اشياء استحقاق و ظرفيت آنها را در نظر داشته"؛حال سوال این است. که مگر نه اینکه خود خداوند استحقاق و ظرفیت هر موجودی را به او میدهد و به بیان ساده تر، مگر همین استحقاق ها، آفریده خدا نیست؟!! پس چرا مثلا خداوند به نطفه سوسک استحقاق و لیاقت رشد به اندازه ی نطفه انسان را نداده است. شاید درجواب بگوئید که همین نظمی که در توصیف عدالت تکوینی در بالا ذکر شده، موجب میشود که نطفه سوسک، سوسک و نطفه انسان، انسان شود. من میگویم چرا خداوند برای نطفه سوسک، استحقاق و ظرفیت نطفه انسان را نداده است. این امر چگونه با عدل خدا و یا با "فضل" خداوند سازگار است. البته من این را قبول دارم که وقتی نطفه ای به انسان تبدیل شد، وظایفی که خداوند به گردنش میگذارد، با تکالیف هیچ موجودی دیگری قابل مقایسه نیست و عذاب اخروی ناشی از عدم اطاعت پذیری انسان هم همینطور. اما این نکته، بیان کننده عدل تشریعی و جزائی خداوند است. اما چرا مثلا یک گوسفند باید گوسفند خلق میشد نه انسان. استحقاق انسان شدن یک گوسفند را خود خداوند به گوسفند نداده است. این چگونه با عدل تکوینی سازگار است. اما همینجا یک جواب عامیانه برای سوال خودم پیدا کردم؛ و آن اینکه بالاخره یک موجود باید گوسفند میشد که مثلا انسان یا یک حیوان گوشتخوار از آن تغذیه کند. ولی خب این جواب هم دارای اشکال است. زیرا که مثلا اگر کسی معلول ذهنی به دنیا بیاید، باید بگوییم که بالاخره یکی هم باید معلول ذهنی میشد حالا هم قرعه به نام فلانی افتاده است. این استدلال هم به نظر خیلی غلط است.
لطفا نکات اشتباه سوال مرا متذکر شده و جواب آنرا بفرمائید.

موضوع قفل شده است