جمع بندی درخواست معجزه برای اینکه ثابت شود خدا وجود داره ، چه ایرادی داره؟
تبهای اولیه
سلام .
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
اگر احساس میکنین که ممکن هست این موضوع در سایت مطرح نشه بهتر باشه ... همین کار رو انجام بدین ...
مدت زمان زیادی هست که در درون این سایت و سایتهای دیگه و تحقیق و تفحص به نتیجه ای در مورد وجود خدا نرسیدم ... از طرفی یکی از بزگترین دقدقه های من این هستش که واقعا جواب این سوال رو پیدا کنم ...
از این رو من تصمیم گرفتم این آزمایش رو انجام بدم ... آزمایشی بسیار بسیار به نظره خودم سخت ...
مدت 1.5 سال یعنی از همین امروز تقریبا تا دی سال 1396 ...
تمام سعی خودم رو بکنم که جزو بهترین بنده های ایشان باشم ... مسیری که دین اسلام ترسیم کرده رو طی کنم ... و بهترین کارها رو انجام بدم ...
از لحاظ اعتقادی بر رویه خودم کار کنم .
سعی کنم هر روز روزه باشم .
سعی کنم هر شب نماز شب بخوانم .
سعی کنم هر روز صدقه بدهم .
سعی کنم هر روز کارهای خوب انجام بدم .
و ... یه جور خودکشی عقیدتی و عملی ...
و بعد از 1.5 سال دیگه انتظاری که داشته باشم این باشه که من برم وسط میدون آزادی ... و از خدا بخوام که من رو به مشهد ( مرقد امام رضا ) ببره ...
تا مطمئن بشم که واقعا مسیرم درست هست ...
من الان واقعا هیچ راهی برای اینکه بدونم خدا وجود داره یا نداره ندارم ... از طرفی هم واقعا برام مهم هست که بدونم .... وقتی کفار میرفتند پیش حضرت محمد و از ایشان تقاضای معجزه میکردند ایشان خیلی وقتها انجام نمیداند و علتش رو این عنوان میکردند که اگر معجزه هم براشون بکنم ... ایشان ایمان نمیآوردند ...
اگر من 1.5 سال خودکشی کنم ... و واقعا هم بخوام بدونم خدا وجود داره یا نداره چرا خدا نباید چنین
متشکرم .
با سلام خدمت شما دوست گرامی
اول این که معجزه راه اثبات خدا نیست بلکه راه اثبات پیامبر و یا ولی الهی و رابطه آن با خداست اگر هم مشرکین می آمدند و از پیامبر معجزه می خواستند برای وجود خدا معجزه نمی خواستند بلکه می گفتند اگر تو پیامبر هستی و از طرف خدا ماموری بر این ادعای خود یک دلیل بیاور. همان گونه که ادعای او یک امر خارق العاده یعنی ارتباط با غیب است باید دلیل او هم یک کار خارق العاده غیبی باشد تا اطمینان حاصل شود که او با غیب مرتبط است.
اکثر مشرکین مکه و مدینه و اطراف آن حتی ایران و روم و شام و ... خدا را قبول داشتند اما قبول نداشتند که این شخص پیامبر اوست.
در طول تاریخ بشریت خدا باوری یک اعتقاد عمومی بوده است گر چه در نحوه باور با یکدیگر متفاوت بوده اند و بی خدایی و لائیک و زندیق و دهری بودن در حاشیه ای بسیار کم رنگ و حتی در زمان هایی اصلا نبوده اند. مشکل اصلی بشر باور خدا نبوده بلکه شناخت این خدا به صورت صحیح بوده است و این که رابط او با بشر چه شخصی است.
از طرفی خدا معجزه هایش را برای بشر برای این که او را بشناسد آن به آن ارائه می کند و لحظه ای از زندگی بشر بدون معجزه وجود خدا نیست اما این ها آنقدر زیاد هستند که ما از آنها غافل هستیم.
خدا در قرآن از این ها به آیات یاد کرده است:
« سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ».(فصلت 53)
خداوند متعال می فرماید: « نشانههای خود را در آفاق و در انفس به آنها خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او، خود حقّ است. آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزی است؟ ».
خدا دو نمایشگاه از آثار و آیات وجود خود لحظه به لحظه برای ایمان آوردن به خودش برای ما باز کرده (نمایشگاه های دائمی) که نیازی هم نیست که از خدا درخواست کنیم که معجزه نشان دهد آنگاه منتظر معجزه باشیم او آن به آن دارد این معجزه ها را نشان می دهد فقط ما باید به آنها بنگریم تا خدا را از این نشانه ها دریابیم
عالم سراسر و لحظه به لحظه آیینه تمام نمای آیات حق تعالی است.
هر کس به تماشایی، رفتند به صحرایی / ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی
شانههای درونی، آیات انفسی است، نشانههایی است از جسم آدمی که ما آن را کوچک و بی ارزش شمردهایم در حالی که دنیایی بزرگ، درون آن گنجاندهشدهاست.
نشانههای بیرونی، آیات آفاقی است، تمام نشانههایی که در طبیعت وجود دارد از اوج کهکشانها تا اعماق دریاها، از موجودات عظیم الجثه تا جانداران ذرهبینی، از بزرگترین درختان کهنسال خلقت تا کم جلوهترین گونهی گیاهی؛ همه و همه نشانههایی است برای خردورزان که دست صانعی حکیم را در ورای آن بیابند.
شما هر روز صبح معجزه خدا را ببینید «خورشید از مشرق طلوع می کند» این نظم نظام کیهانی که بدون یک لحظه تعلل در گردش است این خورشیدی که صبح به آرامی بر شما می تابد و نه آنقدر گرم است که شما را بیازارد و نه آن قدر سرد که ... «و الصبح اذا تنفس» این زمینی که مانند گهواره ملیار ها انسان را درون خود در این کهکشان به آرامی حمل می کند با این که با سرعت 5 کیلو متر بر ثانیه به دور خودش می چرخد و با سرعت [=B Zar]30 كيلو متر بر ثانيه به دور خورشید می چرخد و و این منظومه شمسی با سرعت [=B Zar]250 كيلو متر بر ثانيه درون کهکشان راه شیری در حرکت است و کهکشان راه شیری با سرعت [=B Zar]300 كيلو متر بر ثانيه در حال حرکت است.
هر روز صبح خدا این معجزه را برای ما یاد آوری می کند مگر نه این است که معجزه آن است که مانندش را غیر نتوانند انجام دهند.
و هر شب خدا در خواب آیات خود را بر ما می نمایاند راستی خواب چیست و چرا هست و چگونه می شود که ما به خواب می رویم.
و هر لحظه که به عالم می نگری خدا در چشمان تو خودش را می نمایاند به راستی چگونه می شود که 7 ملیون سلول مخروطی شکل با ترتیب خاصی قرار می گیرند تا تصویر اشیاء را بر صحنه ذهن انسان بنگارند آیا ندیده ایم افرادی که با یک تغییر در چینش این سلول ها قادر به دیدن نیستند؟
و خدا به هر تولد نوزادی خود را به ما می نمایاند چه کسی غذای و اکسیژن این کودک را 9 ماه در رحم مادر فراهم کرده است. و آیا در سابقه این نوزاد نمی اندیشیم که خدا آن را از آب گندیده ای خلق کرد. فلینظر الانسان مم خلق* خلق من ماء دافق
دواءک فیک و ما تشعر *** و داءک منک و ما تبصر
أتزعم انک جرم صغیر *** و فیک انطوی العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذی *** باحرفه یظهر المضمر
ترجمه: داروی دردت در نهان تو است ولی نمی فهمی و دردت از خودت برخاسته ولی درک نمی کنی. آیا می پنداری جرم کوچکی هستی در حالی که جهان بزرگ تر در تو نهفته است، تو آن کتاب آشکار هستی که با حروف آن، معانی پنهان آشکار می شود.(شعر منسوب به امام علی(ع))
«و فی خلقکم و ما یبث من دابة آیات لقوم یوقنون؛ در خلقت شما انسانها و در آنچه که خدا می پراکند یعنی متفرق و پخش می کند و به حرکت وامی دارد از جنبنده ها (آیه هایی برای اهل یقین است)» (جاثیه/ 4).
آیا نمی اندیشیم که مرگ برای ما از چه روست؟
آیا خیلی بی معنا نیست که ما بیاییم و برویم و هیچ مبدا و معادی نداشته باشیم
آیا فطرت ما می پذیرد که خدایی نباشد؟ و معادی نباشد؟
به واقع می پذیرد
گاهی باید به دور از هیاهو های شبهات و قال و قیل های روزمره به خودمان رجوع کنیم و آرام با درونمان به گفتگو بنشینیم که آیا تو می پذیری که خدایی نباشد؟
اینک روایاتی چند در این زمینه را با هم مرور میکنیم:
1- قَالَ: دَخَلَ أَبُو شَاكِرٍ الدَّیَصَانِیُّ وَ هُوَ زِنْدِیقٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ قَالَ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ دُلَّنِی عَلَى مَعْبُودِی!
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اجْلِسْ فَإِذَا غُلَامٌ صَغِیرٌ فِی كَفِّهِ بَیْضَةٌ یَلْعَبُ بِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهُ نَاوِلْنِی یَا غُلَامُ الْبَیْضَةَ فَنَاوَلَهُ إِیَّاهَا
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا دَیَصَانِیُّ هَذَا حِصْنٌ مَكْنُونٌ لَهُ جِلْدٌ غَلِیظٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ الْغَلِیظِ جِلْدٌ رَقِیقٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ الرَّقِیقِ ذَهَبَةٌ مَائِعَةٌ وَ فِضَّةٌ ذَائِبَةٌ فَلَا الذَّهَبَةُ الْمَائِعَةُ تَخْتَلِطُ بِالْفِضَّةِ الذَّائِبَةِ وَ لَا الْفِضَّةُ الذَّائِبَةُ تَخْتَلِطُ بِالذَّهَبَةِ الْمَائِعَةِ فَهِیَ عَلَى حَالِهَا لَا یَخْرُجُ مِنْهَا خَارِجٌ مُصْلِحٌ فَیُخْبِرَ عَنْ إِصْلَاحِهَا وَ لَا یَدْخُلُ إِلَیْهَا دَاخِلٌ مُفْسِدٌ فَیُخْبِرَ عَنْ إِفْسَادِهَا لَا یُدْرَى لِلذَّكَرِ خُلِقَتْ أَمْ لِلْأُنْثَى تَنْفَلِقُ عَنْ مِثْلِ أَلْوَانِ الطَّوَاوِیسِ أَ تَرَى لَهُ مُدَبِّراً ؟
قَالَ: فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ إِمَامٌ وَ حُجَّةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنَا تَائِبٌ مِمَّا كُنْتُ فِیه
( الإحتجاج على أهل اللجاج/ ج2 / 333 )
ترجمه : روزى فردى زندیق بنام أبو شاكر دیصانىّ بر امام صادق علیه السّلام وارد شده و گفت: اى جعفر بن محمّد مرا به معبود و خدایم راهنمایى و دلالت كن!.
امام صادق علیه السّلام فرمود: بنشین، در این وقت پسر بچّهاى وارد شد كه با تخم- مرغى بازى مىكرد، امام فرمود: اى پسر این تخم مرغ را به من بده. آن را گرفت و فرمود: اى دیصانىّ، این سنگرى است پوشیده، كه پوستى ضخیم دارد و زیر آن پوستهاى نازك است، و زیر آن طلایى است روان و نقرهاى آب شده، و هیچ كدام با هم مخلوط نشده و بهمان حال باقى است، نه مصلحى از آن خارج شده تا بگوید من آن را اصلاح كردم و نه مفسدى درونش رفته تا بگوید من آن را فاسد كردم، و معلوم نیست براى تولید نر آفریده شده یا ماده، ناگاه میشكافد و طاوسى رنگارنگ بیرون میدهد، آیا تو براى این مدبّرى در مىیابى؟! راوى گوید: دیصانىّ مدّتى سر بزیر افكند و سپس گفت: گواهى دهم كه معبودى جز خداى یگانه بىشریك نیست، و اینكه محمّد بنده و فرستاده اوست و تو امام و حجّت خدایى بر مردم و من از حالت پیشین توبه گزارم
(منبع: عیون اخبار الرضا (ع) /ج 1 - الاحتجاج /ج 3)
2- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِیِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَى الرِّضَا وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ ...قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِیلُ عَلَیْهِ
- قال: ... مَعَ مَا أَرَى مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَكِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَ مَجْرَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَیْرِ ذَلِكَ مِنَ الْآیَاتِ الْعَجِیبَاتِ الْمُتْقَنَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً ...
( الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص: 397 )
ترجمه : زندیقی همراه با چماعتی بر امام رضا (ع) وارد گردید ...(زندیق ) پرسید: چه دلیلى بر وجود خدا هست؟
حضرت بعد از مطالبی فرمودند: ... افزون بر اینكه چرخش فلك به امر و قدرتش و ایجاد شدن ابرها و گردش بادها و حركت ماه و خورشید و ستارگان و سایر آیات عجیب و متقن الهى را مىبینیم، و لذا مىفهمم كه اینها همه تقدیركننده و ایجادكنندهاى دارد....
3- عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً قَالَ جَعَلَهَا مُلَائِمَةً لِطَبَائِعِكُمْ مُوَافِقَةً لِأَجْسَادِكُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْهَا شَدِیدَةَ الْحُمَّى وَ الْحَرَارَةِ فَتُحْرِقَكُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ الْبُرُودَةِ فَتُجْمِدَكُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ طِیبِ الرِّیحِ فَتُصَدَّعَ هَامَاتُكُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ النَّتْنِ فَتُعْطِبَكُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ اللِّینِ كَالْمَاءِ فَتُغْرِقَكُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ الصَّلَابَةِ فَتَمْتَنِعَ عَلَیْكُمْ فِی دُورِكُمْ وَ أَبْنِیَتِكُمْ وَ قُبُورِ مَوْتَاكُمْ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ فِیهَا مِنَ الْمَتَانَةِ مَا تَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ تَتَمَاسَكُونَ وَ تَتَمَاسَكُ عَلَیْهَا أَبْدَانُكُمْ وَ بُنْیَانُكُمْ وَ جَعَلَ فِیهَا مَا تَنْقَادُ بِهِ لِدُورِكُمْ وَ قُبُورِكُمْ وَ كَثِیرٍ مِنْ مَنَافِعِكُمْ فَلِذَلِكَ جَعَلَ الْأَرْضَ فِرَاشاً لَكُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ السَّماءَ بِناءً سَقْفاً مِنْ فَوْقِكُمْ مَحْفُوظاً یُدِیرُ فِیهَا شَمْسَهَا وَ قَمَرَهَا وَ نُجُومَهَا لِمَنَافِعِكُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً یَعْنِی الْمَطَرَ یُنْزِلُهُ مِنْ عَلًا لِیَبْلُغَ قُلَلَ جِبَالِكُمْ وَ تِلَالِكُمْ وَ هِضَابِكُمْ وَ أَوْهَادِكُمْ ثُمَّ فَرَّقَهُ رَذَاذاً وَ وَابِلًا وَ هَطْلًا لِتَنْشَفَهُ أَرَضُوكُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْ ذَلِكَ الْمَطَرَ نَازِلًا عَلَیْكُمْ قِطْعَةً وَاحِدَةً فَیُفْسِدَ أَرَضِیكُمْ وَ أَشْجَارَكُمْ وَ زُرُوعَكُمْ وَ ثِمَارَكُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ یَعْنِی مِمَّا یُخْرِجُهُ مِنَ الْأَرْضِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً أَیْ أَشْبَاهاً وَ أَمْثَالًا مِنَ الْأَصْنَامِ الَّتِی لَا تَعْقِلُ وَ لَا تَسْمَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهَا لَا تَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ مِنْ هَذِهِ النِّعَمِ الْجَلِیلَةِ الَّتِی أَنْعَمَهَا عَلَیْكُمْ رَبُّكُمْ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
( عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص: 138 )
ترجمه : جناب على بن موسى الرضا از پدرش موسى بن جعفر (ع) از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن على از پدرش على بن الحسین روایت كردهاست در قول خداى تعالى "الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً" كه آن جناب فرمود:
حق تعالى آسمان و زمین را ملایم با طبیعت هاى شما خلق فرمود و موافق با بدن هاى شما آفرید
و آنها را زیاد گرم قرار نداد تا اینكه شما را بسوزانند
و زیاد سرد قرار نداد تا اینكه شما مثل یخ، بسته شوید
و زیاد بوى خوش قرار نداد تا اینكه سرهاى شما درد بیاید
و زیاد بوى بد قرار نداد تا اینكه شما را هلاك كند
و زیاد نرم قرار نداد مثل آب تا اینكه شما را غرق كند
و زیاد سخت قرار نداد تا اینكه نتوانید خانه و بناهاى غیر از آن بسازید و قبور اموات خود را درست كنید
و لكن خداى عز و جل قرار دادهاست در زمین آن مقدار از استحكام و سختى را كه شما منتفع و بهرهمند شوید و یك دیگر را نگاهدارى كنید و بدنها و بناهاى خود را در روى زمین نگاه دارید و حفظ كنید و زمین را در اطاعت شما قرار داده كه می توانید خانه و قبر در آن بنا كنید و بیشتر از منافع خود را از آن بردارید پس از این جهت زمین را فراش از براى شما قرار داده
پس از آن فرمود وَ السَّماءَ بِناءً
یعنى آسمان را سقف قرار داد كه محفوظ است از شیاطین و استماع آنها اذكار ملائكه را كه در آن آسمان گردش میكند آفتاب و ماه و ستارگان بجهت منافع شما
پس از آن فرمود"وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً"
یعنى فرو فرستاد از طرف بالا باران را متفرق فرموده در اطراف عالم به سه نوع:
یك قسم باران ریزه و ضعیف
و یك قسم باران شدید و درشت قطره و لیكن اتصال ندارد
و یك قسم باران شدید كه پیوسته مىآید
پس این اقسام باران را به این قسم آفرید تا اینكه بیاشامد زمینهاى شما را از این باران
و قرار نداد این باران را یك قطعه بلكه جزء جزء قرار داد تا آنكه زمینهاى شما و درختهاى شما و زراعتهاى شما فاسد نشود
پس از آن فرمود فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ
یعنى از آن میوههائى را كه از زمین بیرون مىآورد رزق و روزى از براى شما قرار داد
فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً پس شما هم از براى خداوند شبیه و مانند قرار ندهید بتانى را كه نه عقل دارند و نه مى شنوند و نه مىبینند و نه قدرت بر چیزى دارند و حال این كه شما مىدانید كه قدرت ندارند بر آفریدن چیزى از این نعمتهاى جلیله كه پروردگار شما بر شما انعام فرموده
4- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِیِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَى الرِّضَا وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ ...قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِیلُ عَلَیْهِ؟ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ:
إِنِّی لَمَّا نَظَرْتُ إِلَى جَسَدِی فَلَمْ یُمْكِنِّی فِیهِ زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ فِی الْعَرْضِ وَ الطُّولِ وَ دَفْعِ الْمَكَارِهِ عَنْهُ وَ جَرِّ الْمَنْفَعَةِ إِلَیْهِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبُنْیَانِ بَانِیاً فَأَقْرَرْتُ بِهِ...
( الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص: 397 )
ترچمه : زندیقی همراه با بر امام رضا (ع) وارد گردید. در آن لحظه امام تنها نبود بلکه چماعتی از مردم نزد ایشان بودند... زندیق پرسید: چه دلیلى بر وجود خدا هست؟ آن حضرت فرمودند:
وقتى به جسدم مىنگرم و مىبینم نمىتوانم در طول و عرض چیزى از آن كم كنم یا بر آن بیفزایم و سختىها را از آن دفع كنم و چیزى به سود آن انجام دهم، مىفهمم كه این ساختمان بناكنندهاى دارد و به او معتقد مىشوم...
5- وَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: دَخَلَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ عَلَى الصَّادِقِ ع فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع:
یَا ابْنَ أَبِی الْعَوْجَاءِ أَنْتَ مَصْنُوعٌ أَمْ غَیْرُ مَصْنُوعٍ؟
قَالَ: لَسْتُ بِمَصْنُوعٍ.
فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ: فَلَوْ كُنْتَ مَصْنُوعاً كَیْفَ كُنْتَ؟
فَلَمْ یُحِرِ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ جَوَاباً وَ قَامَ وَ خَرَج.
( الإحتجاج على أهل اللجاج / ج2 / 333 )
ترجمه : از هشام بن حكم گزارش شده كه گفت: روزى ابن أبى العوجاء بر امام صادق علیهالسّلام وارد شد؛ امام از او پرسید: اى ابن ابى العوجاء، آیا تو مخلوقى یا غیر مخلوق؟
گفت: مخلوق نیستم.
فرمود: اگر قرار بود مخلوق و مصنوع می بودى چگونه بودى؟
با شنیدن این سخن هر کاری کرد نتوانست جوابی بدهد بنابر این برخاست و رفت.
6 - عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص: مَا الدَّلِیلُ عَلَى حُدُوثِ الْعَالَمِ؟
فَقَالَ: أَنْتَ لَمْ تَكُنْ ثُمَّ كُنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّكَ لَمْ تُكَوِّنْ نَفْسَكَ وَ لَا كَوَّنَكَ مَنْ هُوَ مِثْلُك
(عیون أخبار الرضا علیهالسلام / ج1 /ص 114 )
ترجمه : حسین بن خالد از حضرت على بن موسى الرضا (ع) روایت كردهاست كه مردى به آن حضرت وارد شد و عرض كرد:
یا ابن رسول اللَّه دلیل بر حدوث عالم چیست؟
فرمود: دلیل حدوث عالم ایناست كه تو نبودى و وجود پیدا كردى و حال اینكه می دانى كه نه خود خودت را موجود ساختهای و نه كسی مثل خودت تو را تكوین نموده.
همان گونه که ملاحظه کردید در تمام پاسخ های دستهی دوم روایات، به آفرینش بدن انسان و وجود خودش تذکار دادهشده لذا از آن تعبیر به آیات انفسی شد تا از این طریق فرد عاقل مکلف متفطن متفکر پی به وجود خالق بی همتا برده و زبان به اقرار وجود بی مثال او باز کند؛ همانگونه که دستهی اول روایات فقط در مورد عالم بیرونی نظر داشتند و دیدهی دل را به آفاق جهت میدادند. از این رو به آن ها آیات آفاقی گفتهشدهاست.
امید است که تدبر در این نوشتهی مختصر، ما را از هرگونه استدلال های خشک منطقی در مورد خالق هستی بی نیاز کند.
با سلام
خدا از راه های گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه هایی که بعضی بسیار ساده و در خور فهم عموم است و بعضی در حدّ متوسط و بعضی بسیار دشوار و پیچیده اند. براهین خداشناسی به سه طریق برهان فطرت و برهان نظم و برهان علیت تقسیم شده اند.راه فطرت مطمئن ترین راهی است که هر انسان بی غرضی را مستقیماً به سوی معبود رهنمون می کند. راه فطرت به چند دلیل بهترین راه خدا شناسی است:
1ـ این راه به مقدمات فنی و پیچیده نیازی ندارد و نیز با ساده ترین بیان، می توان آن را مطرح کرد، علاوه بر این، برای همه مردم و در همه سطوح قابل فهم و درک است.
2ـ این راه مستقیماً به سوی خدای دانا و توانا رهنمون می کند.
3ـ اگر این راه با تأمّل و تفکّر همراه شود، حالت عرفانی و شناخت خاصی نسبت به معبود پیدا می شود.به همین جهت است که اولیای الهی و رهبران دینی برای شناساندن خدا از این راه استفاده کرده و همگان را به پیمودن آن دعوت کرده اند.شخصی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: خدا را به من آن چنان معرفی کن که گویی او را می بینم،حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کردهای؟ (گویا حضرت توجه داشتند به این که قضیّه برای او اتفاق افتاده است) گفت: آری. گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی در دریا بشکند؟ گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیّه ای واقع شد. گفتند: به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببینی؟ گفت: بلی چنین شد. گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟ گفت: آری. گفتند: در آن جا که وسیله ای برای نجات تو وجود نداشت، برای چه کسی امیدوار بودی؟ آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته، در حدّی که گویی او را می دیده است. این همان حالتی است که گفتیم گاهی به اضطرار توجه انسان از همه قطع می شود و آن حالت به انسان روی می دهد که رابطه قلبی خود با خدا را در می یابد.راه دیگر، برهان علیت است. به این نحو که:هیچ یک از موجودات وجودشان از خودشان نیست،چون اگر وجودشان ذاتی بود،دستخوش تغییر و نابودی نیم شدند، از همین جا می فهمیم که وجودشان را دیگری داده و آن دیگری خدا است.این برهان تمام عیار و در عین حال همه کس فهم است.هر چیزی که بتوان آن را "موجود" دانست، از دو حال خارج نخواهد بود: یا وجود برای آن ضرورت دارد و خود به خود موجود و به اصطلاح "واجب الوجود" است و یا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود دیگری است و بر اصطلاح "ممکن الوجود" می باشد. بدیهی استکه اگر تحقق چیزی محال باشد، هرگز وجود نخواهد یافت و هیچ گاه نمی توان آن را موجود دانست. پس هر موجودی یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود با دقت در مفهوم "ممکن الوجود" روشن می شود که هر چیزی مصداق این مفهوم باشد، معلول و نیازمند به علت خواهد بود، زیرا اگر موجودی خود به خود وجود نداشته باشد، ناچار به وسیله موجود دیگری به وجود آمده است. چنان که هر وصفی که بالذات نباشد. ثبوت آن بالغیر خواهد بود و مفاد قانون علیّت هم همین است که هر موجود وابسته و ممکن الوجودی نیازمند به علت است، نه این که هر موجودی نیاز به علت دارد تا گفته شود: پس خدا هم احتیاج به علت دارد، یا گفته شود: اعتقاد به خدای بی علت، نقض قانون علیت است. از سوی دیگر اگر هر موجودی ممکن الوجود و نیازمند به علت باشد، هیچ گاه موجودی تحقق نخواهد یافت و چنین فرضی نظیر آن است که هر یک از افراد یک گروه، اقدام خود را مشروط به شروع دیگری کند که در این صورت هیچ اقدامی انجام نخواهد گرفت.
پس وجود موجودات خارجی، دلیل آن است که واجب الوجودی موجود است.برهان یا قانون نظم: یکی از راه هایی که انسان می تواند خدا را بشناسد و به عظمتش اعتراف کند، قانون نظم در جهان هستی است. همه می دانیم که اگر انسان حتی در کارهای روزمّره و ساده زندگی، نظم را سرلوحه کار خود قرار ندهد، هرگز به هدف نخواهد رسید و زندگیش دچار هرج و مرج عجیبی خواهد شد. اما جهان هستی با تمام وسعتش که از حدّ و اندازه و تصور ما به دور است، چگونه می تواند بدون آن که ناظمی قدرتمند داشته باشد، به حیات خود ادامه دهد؟! در همین کره خاکی که زیستگاه بشر است، تمام امور روی حساب و دقت نباشد است. روز شب می شود، شب روز، آفتاب از مشرق طلوع می کند و در مغرب فرو می رود. فصل های چهارگانه به ترتیب و بدون کم و کاست می آیند و می روند. بدنی که انسان دارد، ترکیب از آفرینشی به بهترین شکل است. هر نظمی نشانگر ناظم و دارای علم و ادراک است که آفریننده آن است.امام صادق(ع) می فرماید: "شگفت از آفریده و مخلوقی که فکر کند خدا از بندگانش پنهان است، در حالی که آثار آفرینش را در وجود خود با ترکیبی که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می کند می بیند. قسم به جانم! اگر منکران در نظام عظیم خلقت فکر می کردند... قطعاً آنها را با دلائلی قانع کننده به آفریدگار جهان راهنمایی می نمود".آیات قرآن نیز می توان به براهینی برای شناخت خدا و اثبات وجود او دست یافت مثلاً این که: آیا بدون علت آفریده شده اند یا خودشان، خود را آفریده اند.هیچ کدام از این رو فرض نمی تواند صحیح باشد. بنابراین، این آیه می تواند اشاره به برهان علیت باشد.
یه مشکلش میتونه این باشه
حواریون بعد از اینکه از حضرت مسیح خواستن که مایده آسمانی بیاد تا قلبشون مطمین بشه خدا گفت
قالَ اللّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لاأُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمینَ
خدا میگه اگه بعد از این معجزه کافر بشید یه جوری عذابتون میکنم که تا حالا کسی رو عذاب نکردم
حالا فکر کن معجزه بیاد و بعد از معجزه گناه کنی
خالدین فیها میری جهنم
سلام...من اول یک داستنکی از تجربه ای که خودم داشتم رو نوشتم...دیدم ضرورتی برای گفتنش نیست....حذفش کردم....به هر حال...فکر کنم این مورد هم مثل همون مورد داستان اجنه دیدنه...مطمئنید که پس از یک سال و نیم...وقتی معجزه رو دیدید و از میدان آزادی رفتید مشهد، به وجود خدا اعتراف کنید؟؟شاید یک سری تصورات دیگه اومد به ذهنتون...مثلا به ذهنتون رید که انسان اگر به چیزی دل ببنده براش یک سال و نیم خودکشی کنه...به او دلبسته و خواستش می رسه...شما یک سال و نیم خواستتون این بود که از میدان آزادی برید مشهد...و به این خواستتون رسیدید....اگر چیز دیگری هم می خواستید...به اون می رسیدید...مثلا نشانه ای از وجود آدم فضایی یا یک شی پرنده:-?آیا اطمینان دارید و مطمئنید که پس از دیدن معجزه به وجود خدا اعتراف داشته باشید؟
دوست عزیز بنده تضمین میکنم که این جیزی که میخواید عمرا اتفاق نمی افته اینکه یهویی از میدون آزادی طی العرض کنید و برید مشهد؟ خواهش میکنم از اینکار و این 1.5 سال رو بیخیال بشید واقعا و واقعا بیهوده است
در مورد خداباوری هم واقعا بهتون حق میدم تمامی برهان ها و دلایل وجود خداوند کاملا یقین آور نیستند و اینکه شما به یقین به وجود خدا با این موارد پی نبردید چیز عجیبی نیست شخصا معتقدم به تحقیقتون ادامه بدید این طوری بعدا اگر به وجود خدا پی بردید قطعا از خیلی آدمای روی این زمین یقینتون بیشتر خواهد بود و از این کارهای ماورایی و غیر ممکن دوری کنین
در مورد خداباوری هم واقعا بهتون حق میدم تمامی برهان ها و دلایل وجود خداوند کاملا یقین آور نیستند و اینکه شما به یقین به وجود خدا با این موارد پی نبردید چیز عجیبی نیست
با سلام
البته این نظر شخصی شما است که به نظرم می رسد قبلا هم درباره این با هم گفتگو کردم که ما ادله یقین آوری برای وجود خدا داریم.
[=Franklin Gothic Medium] مدت زمان زیادی هست که در درون این سایت و سایتهای دیگه و تحقیق و تفحص به نتیجه ای در مورد وجود خدا نرسیدم ... از طرفی یکی از بزگترین دقدقه های من این هستش که واقعا جواب این سوال رو پیدا کنم ... از این رو من تصمیم گرفتم این آزمایش رو انجام بدم ... آزمایشی بسیار بسیار به نظره خودم سخت ... مدت 1.5 سال یعنی از همین امروز تقریبا تا دی سال 1396 ... تمام سعی خودم رو بکنم که جزو بهترین بنده های ایشان باشم ... مسیری که دین اسلام ترسیم کرده رو طی کنم ... و بهترین کارها رو انجام بدم ... از لحاظ اعتقادی بر رویه خودم کار کنم . و بعد از 1.5 سال دیگه انتظاری که داشته باشم این باشه که من برم وسط میدون آزادی ... و از خدا بخوام که من رو به مشهد ( مرقد امام رضا ) ببره ... من الان واقعا هیچ راهی برای اینکه بدونم خدا وجود داره یا نداره ندارم ... از طرفی هم واقعا برام مهم هست که بدونم .... وقتی کفار میرفتند پیش حضرت محمد و از ایشان تقاضای معجزه میکردند ایشان خیلی وقتها انجام نمیداند و علتش رو این عنوان میکردند که اگر معجزه هم براشون بکنم ... ایشان ایمان نمیآوردند ... اگر من 1.5 سال خودکشی کنم ... و واقعا هم بخوام بدونم خدا وجود داره یا نداره چرا خدا نباید چنین متشکرم .سلام .
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
اگر احساس میکنین که ممکن هست این موضوع در سایت مطرح نشه بهتر باشه ... همین کار رو انجام بدین ...
سعی کنم هر روز روزه باشم .
سعی کنم هر شب نماز شب بخوانم .
سعی کنم هر روز صدقه بدهم .
سعی کنم هر روز کارهای خوب انجام بدم .
و ... یه جور خودکشی عقیدتی و عملی ...
تا مطمئن بشم که واقعا مسیرم درست هست ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،
اصل کاری که خواستید که اصلاً کار عجیبی نیست و اگرچه برای امثال ما خواستهی بزرگی باشد ولی برای خداوند سهل و آسان است ...
اما به زعم حقیر بهتر است این خواسته را نداشته باشید ... چون شما امروز میگویید اگر چنین شود ایمان خواهم آورد در حالی که حقیر یقین دارم با این نگاه امروز شما به مسألهی عقلانیت وقتی که خواستهاتان اجابت شد باز هم شک رهایتان نخواهد کرد ... باورتان نمیشود بسمالله، بفرمایید که چطور چنین چیزی برای شما باور به خدا را به ارمغان خواهد آورد؟ مثلاً چطور این احتمال را کنار میگذارید که نیروهایی مثل جنیّان شما را به مشهد نبرده باشند؟ یا موجودات فضایی؟ شاید یک کرمچاله باز شده است و شما ناگهان به مشهد منتقل شدهاید ... چه چیزی در این کار هست که مختصّ خدا باشد و شما بدانید که این کار و این اثر مختص خدای فرضی مسلمین است و در نتیجه اگر این کار انجام شود من یقین پیدا میکنم که خدای ایشان حق است و امروز من هم به جرگهی مسلمانان میپیوندم؟ به جای آن میتوان گفت که هر چیزی که رخ داده است حتماً دلیلی طبیعی داشته است، همانطور که خیلی از دانشمندان قبلی هم هر کاری را که نمیتوانستهاند با قوانینی که تا آن موقع میشناختهاند توضیح بدهند میگفتهاند که خداوند مستقیماً در اینجا وارد عمل شده است و بعد دانشمندان بعدی با کشف قوانین جدید نظر قدیمی ایشان را رد کرده و میگفتند حتی همین مسائل هم از قوانین طبیعی خودش تبعیت میکرده است ... شاید شما به جای ایمان آوردن به خدای اسلام باقی عمرتان را بگذارید به شناخت طیالأرضی که غیرمسلمانان هم به مراتب نازلی از آن میتوانند دست پیدا کنند ... چطور فکر میکنید که با چنان آزمایشی اگر همانطور که میخواهید صورت گرفت حتماً ایمان خواهید آورد؟
اگر قرآن و داستان انبیاء گذشته را بخوانید میبینید که چنین خواستههایی زیاد مطرح شده است، عدهای یک مطلب را که به نظرشان از هر چیزی دور از ذهنتر میرسیده است را مطرح میکردند و میگفتند اگر چنین شود چون این کار غیرممکن است پس ادعای تو راست است چون خدایت غیرممکنی را ممکن ساخت ... ولی وقتی برایشان انجام میشد و میدیدند که انجام شد حالا هزار تا احتمال هم کنارش قرار میگرفت، شاید دلیل این پدیده فلان چیز باشد، شاید بهمانچیز باشد، اصلاً شاید جادوگری باشد و ما سحر شده باشیم و هزار و یک احتمال دیگر ... در نتیجه اگر میخواهید از خدا چنان چیزی را بخواهید ابتدا یک ساز و کار طراحی کنید که بتواند شما را به یقین واقعی برساند که فلان اثر تنها ازآن خداست ... اگر توانستید چنان ساز و کاری را طراحی کنید (که با نگاه امروزتان به عقلانیت و اینکه به دنبال راهی هستید که در روی کاغذ احتمالات را به صفر برساند نخواهید توانست و اگر به نظرتان رسید که به چنان طرحی رسیدید حتماً یک جای محاسباتتان را اشتباه کردهاید، اگر نتوانستید اشکالی در آن بیابید آن را اینجا عرضه کنید تا حقیر سعی کنم آن را برایتان توجیه کنم و هزار و یک شبهه به آن وارد کنم، خداوند بدون شک همیشه راه را برای توجیه کسانی که نخواهند ایمان بیاورند باز میگذارد و این موافق مختار بودن انسان در دنیاست) در این صورت دیگر لازم نیست یک سال و نیم عبادات آنچنانی کنید، از خدا بخواهید که ظرف همین چند ثانیه حق را بر شما مطابق آن ساز و کار آشکار گرداند، چرا که این خدای قادر و توانا به احوال بندگان و به ذات الصدور ایشان علم دارد و کلام ناگفته را میداند، و او همان خدایی است که فرموده مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را، این خدای فرضی را مخاطب قرار دهید و بگویید که اگر همانطور که مسلمانها معتقد هستند وجود داری مرا با این ساز و کار به وجود خودت آگاه بنما ...
معجزه راه اثبات خدا نیست بلکه راه اثبات پیامبر و یا ولی الهی و رابطه آن با خداست اگر هم مشرکین می آمدند و از پیامبر معجزه می خواستند برای وجود خدا معجزه نمی خواستند بلکه می گفتند اگر تو پیامبر هستی و از طرف خدا ماموری بر این ادعای خود یک دلیل بیاور. همان گونه که ادعای او یک امر خارق العاده یعنی ارتباط با غیب است باید دلیل او هم یک کار خارق العاده غیبی باشد تا اطمینان حاصل شود که او با غیب مرتبط است.اکثر مشرکین مکه و مدینه و اطراف آن حتی ایران و روم و شام و ... خدا را قبول داشتند اما قبول نداشتند که این شخص پیامبر اوست.
سلام علیکم استاد بزرگوار،
آیا حضرت موسی علیهالسلام برای فرعونی معجزه نیاوردند که میگفت انا ربکم الأعلی و اینکه ای قوم من برای شما جز خودم خدایی را سراغ ندارم؟ ظاهراً معجزه نشانهی خداست، اگر خدا را قبول داشتند نسبت پیامبر به آن خدا ثابت میشود و اگر خدا را قبول نداشتند ابتدا خود خداوند به یاد ایشان آورده میشود و سپس نسبت پیامبر به خدایی که به یاد آورده شده است اثبات میشود ... به شخصه حقیر متوجه نمیشوم چرا میگویند معجزه فقط برای فلان هدف خاص بوده است، آیا این مطلب خواستگاه موجهی در آیات و روایات دارد یا صرفاً یک نظریه یا تعریف است که جای نقد دارد؟
در مورد خداباوری هم واقعا بهتون حق میدم تمامی برهان ها و دلایل وجود خداوند کاملا یقین آور نیستند و اینکه شما به یقین به وجود خدا با این موارد پی نبردید چیز عجیبی نیست
سلام علیکم برادر،
البته نه تمامی برهانها ... برهانهای از جنس «ذکر و یادآوری» برهانهایی هستند که میتوانند انسان را نسبت به خداوند به یقین برسانند ... انسانی که خدا را به یاد آورد و او را گمشدهی تمام سالهای غفلتش بیابد دیگر جای اما و اگری برایش نمیماند تا دوباره غفلت او را از حالت شعور و آگاهی در نیاورد ...
با تشکر
یا علی علیهالسلام
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،
اصل کاری که خواستید که اصلاً کار عجیبی نیست و اگرچه برای امثال ما خواستهی بزرگی باشد ولی برای خداوند سهل و آسان است ...اما به زعم حقیر بهتر است این خواسته را نداشته باشید ... چون شما امروز میگویید اگر چنین شود ایمان خواهم آورد در حالی که حقیر یقین دارم با این نگاه امروز شما به مسألهی عقلانیت وقتی که خواستهاتان اجابت شد باز هم شک رهایتان نخواهد کرد ... باورتان نمیشود بسمالله، بفرمایید که چطور چنین چیزی برای شما باور به خدا را به ارمغان خواهد آورد؟ مثلاً چطور این احتمال را کنار میگذارید که نیروهایی مثل جنیّان شما را به مشهد نبرده باشند؟ یا موجودات فضایی؟ شاید یک کرمچاله باز شده است و شما ناگهان به مشهد منتقل شدهاید ... چه چیزی در این کار هست که مختصّ خدا باشد و شما بدانید که این کار و این اثر مختص خدای فرضی مسلمین است و در نتیجه اگر این کار انجام شود من یقین پیدا میکنم که خدای ایشان حق است و امروز من هم به جرگهی مسلمانان میپیوندم؟ به جای آن میتوان گفت که هر چیزی که رخ داده است حتماً دلیلی طبیعی داشته است، همانطور که خیلی از دانشمندان قبلی هم هر کاری را که نمیتوانستهاند با قوانینی که تا آن موقع میشناختهاند توضیح بدهند میگفتهاند که خداوند مستقیماً در اینجا وارد عمل شده است و بعد دانشمندان بعدی با کشف قوانین جدید نظر قدیمی ایشان را رد کرده و میگفتند حتی همین مسائل هم از قوانین طبیعی خودش تبعیت میکرده است ... شاید شما به جای ایمان آوردن به خدای اسلام باقی عمرتان را بگذارید به شناخت طیالأرضی که غیرمسلمانان هم به مراتب نازلی از آن میتوانند دست پیدا کنند ... چطور فکر میکنید که با چنان آزمایشی اگر همانطور که میخواهید صورت گرفت حتماً ایمان خواهید آورد؟
اگر قرآن و داستان انبیاء گذشته را بخوانید میبینید که چنین خواستههایی زیاد مطرح شده است، عدهای یک مطلب را که به نظرشان از هر چیزی دور از ذهنتر میرسیده است را مطرح میکردند و میگفتند اگر چنین شود چون این کار غیرممکن است پس ادعای تو راست است چون خدایت غیرممکنی را ممکن ساخت ... ولی وقتی برایشان انجام میشد و میدیدند که انجام شد حالا هزار تا احتمال هم کنارش قرار میگرفت، شاید دلیل این پدیده فلان چیز باشد، شاید بهمانچیز باشد، اصلاً شاید جادوگری باشد و ما سحر شده باشیم و هزار و یک احتمال دیگر ... در نتیجه اگر میخواهید از خدا چنان چیزی را بخواهید ابتدا یک ساز و کار طراحی کنید که بتواند شما را به یقین واقعی برساند که فلان اثر تنها ازآن خداست ... اگر توانستید چنان ساز و کاری را طراحی کنید (که با نگاه امروزتان به عقلانیت و اینکه به دنبال راهی هستید که در روی کاغذ احتمالات را به صفر برساند نخواهید توانست و اگر به نظرتان رسید که به چنان طرحی رسیدید حتماً یک جای محاسباتتان را اشتباه کردهاید، اگر نتوانستید اشکالی در آن بیابید آن را اینجا عرضه کنید تا حقیر سعی کنم آن را برایتان توجیه کنم و هزار و یک شبهه به آن وارد کنم، خداوند بدون شک همیشه راه را برای توجیه کسانی که نخواهند ایمان بیاورند باز میگذارد و این موافق مختار بودن انسان در دنیاست)
واقعا جواب زیبایی بود مرحبا همیشه واقعا جواب های شما از همون اول برای بنده جالب بوده
خوب این در واقع سخن آتءیست هاست که هرچیزی رو علمی و با شک و شبهه قرار میدهند.جناب owari عزیز پس پیشنهاد شما برای باور به وجود خداوند چیه؟
سلام علیکم برادر،
البته نه تمامی برهانها ... برهانهای از جنس «ذکر و یادآوری» برهانهایی هستند که میتوانند انسان را نسبت به خداوند به یقین برسانند ... انسانی که خدا را به یاد آورد و او را گمشدهی تمام سالهای غفلتش بیابد دیگر جای اما و اگری برایش نمیماند تا دوباره غفلت او را از حالت شعور و آگاهی در نیاورد ...با تشکر
یا علی علیهالسلام
میشه توضیحش بدید؟ فرض کنین با یه آتءیست دارید صحبت میکنین که دقیقا عین همون قسمت بالایی که از پاسختون نقل قول کردم به قول خودتون میگه علم بعدا این مساله رو کشف میکنه و .....
با سلام
البته این نظر شخصی شما است که به نظرم می رسد قبلا هم درباره این با هم گفتگو کردم که ما ادله یقین آوری برای وجود خدا داریم.
خوب الان این دوستمون توی وجود خدا شک کرده روی اورده به معجزات عجیب غریب.این ادله یقین آور رو هم برای شخص من توضیح بدید هم برای ایشون
Sent from my GT-I9505 using Tapatalk
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،
اصل کاری که خواستید که اصلاً کار عجیبی نیست و اگرچه برای امثال ما خواستهی بزرگی باشد ولی برای خداوند سهل و آسان است ...اما به زعم حقیر بهتر است این خواسته را نداشته باشید ... چون شما امروز میگویید اگر چنین شود ایمان خواهم آورد در حالی که حقیر یقین دارم با این نگاه امروز شما به مسألهی عقلانیت وقتی که خواستهاتان اجابت شد باز هم شک رهایتان نخواهد کرد ... باورتان نمیشود بسمالله، بفرمایید که چطور چنین چیزی برای شما باور به خدا را به ارمغان خواهد آورد؟ مثلاً چطور این احتمال را کنار میگذارید که نیروهایی مثل جنیّان شما را به مشهد نبرده باشند؟ یا موجودات فضایی؟ شاید یک کرمچاله باز شده است و شما ناگهان به مشهد منتقل شدهاید ... چه چیزی در این کار هست که مختصّ خدا باشد و شما بدانید که این کار و این اثر مختص خدای فرضی مسلمین است و در نتیجه اگر این کار انجام شود من یقین پیدا میکنم که خدای ایشان حق است و امروز من هم به جرگهی مسلمانان میپیوندم؟ به جای آن میتوان گفت که هر چیزی که رخ داده است حتماً دلیلی طبیعی داشته است، همانطور که خیلی از دانشمندان قبلی هم هر کاری را که نمیتوانستهاند با قوانینی که تا آن موقع میشناختهاند توضیح بدهند میگفتهاند که خداوند مستقیماً در اینجا وارد عمل شده است و بعد دانشمندان بعدی با کشف قوانین جدید نظر قدیمی ایشان را رد کرده و میگفتند حتی همین مسائل هم از قوانین طبیعی خودش تبعیت میکرده است ... شاید شما به جای ایمان آوردن به خدای اسلام باقی عمرتان را بگذارید به شناخت طیالأرضی که غیرمسلمانان هم به مراتب نازلی از آن میتوانند دست پیدا کنند ... چطور فکر میکنید که با چنان آزمایشی اگر همانطور که میخواهید صورت گرفت حتماً ایمان خواهید آورد؟
اگر قرآن و داستان انبیاء گذشته را بخوانید میبینید که چنین خواستههایی زیاد مطرح شده است، عدهای یک مطلب را که به نظرشان از هر چیزی دور از ذهنتر میرسیده است را مطرح میکردند و میگفتند اگر چنین شود چون این کار غیرممکن است پس ادعای تو راست است چون خدایت غیرممکنی را ممکن ساخت ... ولی وقتی برایشان انجام میشد و میدیدند که انجام شد حالا هزار تا احتمال هم کنارش قرار میگرفت، شاید دلیل این پدیده فلان چیز باشد، شاید بهمانچیز باشد، اصلاً شاید جادوگری باشد و ما سحر شده باشیم و هزار و یک احتمال دیگر ... در نتیجه اگر میخواهید از خدا چنان چیزی را بخواهید ابتدا یک ساز و کار طراحی کنید که بتواند شما را به یقین واقعی برساند که فلان اثر تنها ازآن خداست ... اگر توانستید چنان ساز و کاری را طراحی کنید (که با نگاه امروزتان به عقلانیت و اینکه به دنبال راهی هستید که در روی کاغذ احتمالات را به صفر برساند نخواهید توانست و اگر به نظرتان رسید که به چنان طرحی رسیدید حتماً یک جای محاسباتتان را اشتباه کردهاید، اگر نتوانستید اشکالی در آن بیابید آن را اینجا عرضه کنید تا حقیر سعی کنم آن را برایتان توجیه کنم و هزار و یک شبهه به آن وارد کنم، خداوند بدون شک همیشه راه را برای توجیه کسانی که نخواهند ایمان بیاورند باز میگذارد و این موافق مختار بودن انسان در دنیاست)
واقعا جواب زیبایی بود مرحبا همیشه واقعا جواب های شما از همون اول برای بنده جالب بوده
خوب این در واقع سخن آتءیست هاست که هرچیزی رو علمی و با شک و شبهه قرار میدهند.جناب owari عزیز پس پیشنهاد شما برای باور به وجود خداوند چیه؟
سلام علیکم برادر،
البته نه تمامی برهانها ... برهانهای از جنس «ذکر و یادآوری» برهانهایی هستند که میتوانند انسان را نسبت به خداوند به یقین برسانند ... انسانی که خدا را به یاد آورد و او را گمشدهی تمام سالهای غفلتش بیابد دیگر جای اما و اگری برایش نمیماند تا دوباره غفلت او را از حالت شعور و آگاهی در نیاورد ...با تشکر
یا علی علیهالسلام
میشه توضیحش بدید؟ فرض کنین با یه آتءیست دارید صحبت میکنین که دقیقا عین همون قسمت بالایی که از پاسختون نقل قول کردم به قول خودتون میگه علم بعدا این مساله رو کشف میکنه و .....
با سلام
البته این نظر شخصی شما است که به نظرم می رسد قبلا هم درباره این با هم گفتگو کردم که ما ادله یقین آوری برای وجود خدا
خوب الان این دوستمون توی وجود خدا شک کرده روی اورده به معجزات عجیب غریب.این ادله یقین آور رو هم برای شخص من توضیح بدید هم برای ایشون
Sent from my GT-I9505 using Tapatalk
[="Franklin Gothic Medium"]
خوب این در واقع سخن آتءیست هاست که هرچیزی رو علمی و با شک و شبهه قرار میدهند.جناب owari عزیز پس پیشنهاد شما برای باور به وجود خداوند چیه؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار،
شما لطف دارید
به زعم حقیر (و این نظر مورد تأیید علما نیست) تردیدگرایان یک پله جلوتر از بسیاری از فلاسفه در شناخت حقیقت هستند، همانطور که انسانهای پوچگرا یک پله جلوتر از دنیازدگان هستند، پوچگرایان فهمیدهاند که دنیا به خودی خود ارزشی ندارد و چون چیزی بهتر از آن را نیافتهاند پوچگرا شدهاند، یعنی نگاه کردن به زمین خسته و دلزدهاشان کرده ولی چون رویشان را به آسان نکردهاند و معنویت را تجربه نکردهاند و فکر کردهاند زندگی همین است که هست پوچگرا شدهاند و گفتهاند اُف بر این زندگی ... به طرز مشابه تردیدگرایان هم دیدهاند که هیچ برهان فلسفی واقعاً حرف آخر را نمیزند و هر برهانی جوابی دارد و تازه اگر برهانی آورده شد که نتوانستیم اشکالی به آن بگیریم هم دلیل نمیشود که حتماً آن برهان درست باشد، بلکه شاید ما علممان برای نقد آن و یافتن اشتباهات آن کافی نبوده است، در نتیجه باز هم هیچ برهان فلسفی و علمی و امثال آن به طور کامل قابل اطمینان نیست، ممکن است برای برخی کاربردها بشود به آنها اعتماد کرد ولی اینکه کل زندگیامان را در چهارچوب آن جهانبینی منبعث از چنان براهینی صرف کنیم نه نمیشود ... اگر یک هزارم درصد این ما باشیم که در اشتباه هستیم خیلی از کارهایی که طبق اعتقادات اسلامی یا هر دین دیگری مکلف به آن هستیم خلاف احتیاط عقلایی خواهد بود که به آن تن دهیم، چون قابل جبران نیستند، مثل جنگیدن و کشتن و کشته شدن، مثل اجرای تعزیرات و حکم ارتداد و خیلی مسائل دیگر ... بنابراین باید به دنبال راه دیگری برای رسیدن به یقین باشیم، راهی که حتی یک هزارم درصد هم احتمال خلاف در آن نرود، راهی که اما و اگری را باقی نگذارد، راهی که این احتمال را به طرز واضحی رد نماید که شاید بعداً بفهمم که امروز در اشتباه بودهام، البته این احتمال که ما خدای ناکرده فردا دست از دینمان برداریم منتفی نیست کما اینکه خیلیها مسلمان بودند و کافر شدند، نعوذ بالله، ولی باید اینقدر به راهمان مطمئن باشیم که بدانیم اگر روزی چنان شد بدون شک آن روز راه را گم کردهایم، به همین دلیل هم باید گفت اگر خدای ناکرده چنان شد، چون شک و تردیدی در درستی آن نداریم ... این راه باید بدون شائبهی شک و تردید باشد، پس نمیشود با طناب دیگران و با اعتماد به دیگران به چاه برویم، شاید همه دروغ بگویند، شاید همه به دنبال اغراض خودشان باشند، متخصص و غیرمتخصص هم ندارد ... اگر نه بتوانیم به علم و توان خودمان اکتفا کنیم و نه بتوانیم دیگران را برای حقیقتطلبی خودمان به طور قطعی و یقینی معتمد خود گردانیم (در آن حد که او بگوید این دین حق است برو و جانت را فدای دفاع از آن بکن یا برای دفاع از آن جان فلان دشمن دین را بگیر، نه در این حد که نماز بخوان و روزه بگیر و شراب نخور) دیگر چه راهی باقی میماند؟
جواب به آن در پاسخ به این سؤال مستتر است که اصلاً یقین چیست؟ جایگاه دلیل و استدلال و سند و شهادت شاهدان چگونه منجر به حصول اطمینان و ایمان و یقین میشود؟ اگر یقین و ایمان فعل قلب است آیا خود همین ایمان فاعلیت قلب است که اصلیت دارد یا لوازم حصول اطمینان مانند دلیل و سند و شهادت شاهدان هم به همان میزان اصلیت دارند؟
جوابی که فلاسفه میدهند این است که بله آن لوازم هم اهمیت اصولی دارند ... اگر این تنها راه ممکن باشد نتیجهی منطقیاش به زعم حقیر میشود ترویج تردیدگرایی ... اما شاید این تنها راه نباشد ... ظاهراً ادیان الهی هیچ وقت چنین راهی که فلاسفه پیشنهاد میکنند و آن را تنها راه یا بهترین راه (که به ایمان قویتر پس یقینیتر منجر میشود) میدانند را اتخاذ نکردهاند ... این یعنی ادیان راهی جایگزین داشتهاند، گرچه تبلیغ ادیان قدیمیتر از روش فلاسفه است و علیالقاعده این فلسفه است که خودش را جایگزین روش معرفی حقانیت ادیان معرفی کرده است نه برعکس ... یعنی بدعت را فلاسفه گذاشتهاند ... پس مناسب است که راه ادیان را هم بررسی کنیم ... شاید از راه ایشان بشود از شک و گمان رهایی یافت ...
راه ادیان این بوده است که عدهای بگویند به خدایی ایمان بیاورید که آسمانها و زمین را آفریده است، شما و پدرانتان را آفریده است، رزق شما را میرساند و شما را در سختیها یاری داده است و اجابتکنندهی خواستههایتان بوده است، خدایی که هر موجودی را آفرید و سپس هدایت مخصوص همو را به او بخشید ...
راه ادیان راه عجیبی است ... در نگاه اول در واقع این راه بیمعنی است و واضح است که ارزش وقت گذاشتن برای فکر بیشتر را ندارد ... اصلاً کلی از اختلاف متفکرین در همین است که آسمانها و زمین از کجا آمدهاند و چطور ایجاد شدهاند ... اگر ما میدانستیم که خدایی آن را خلق کرده است خوب همان خدا را هم میپرستیدیم ... در مورد رزق و هدایت و سایر موارد هم همینطور ...
مسابقه اصلاً به نفع دین نیست تا اینکه ناگهان یکی میپرسد این بحث عالم ذر چیست که در ادیان وارد شده است ... متأسفانه برخی از علما بحث عالم ذر و عهد الست و فطرت را لااقل به آن صورتی که بیان شده است سمبلیک میخوانند چون برایشان قابل هضم نیست که قبل از دمیده شدن روح در جنین ۴ ماهه در رحم مادر چه کسی شهادت به خدایی خدا داده است و این شهادت چه حقوقی را به گردن نفسی میاندازد که هنوز جسمانیةالحدوث هم نشده است و محلی از اعراب ندارد ... ولی وقتی این مطلب مورد مداقّه قرار بگیرد ناگهان روش دین رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد و مسأله جالب میشود! ... در روایات اسلامی آمده است که خدا خودش را به انسان معرفی کرد و این علم برای انسان حاصل گشت که خدایی دارد و خدایش کیست، اسم این آگاهی کسب شده فطرت است و پیامبران نیز همه مذکِّر است و به یادآورندهی این آگاهی فراموش شده ... مطابق روایات هیچ کسی نیست مگر آنکه در طول زندگیاش روزی برسد که این آگاهی فراموش شده را به یاد بیاورد ... و مطابق قرآن هم دین قیم همین است اگرچه اکثراً نمیدانند ...
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [الروم، ۳۰]
پس حالا نظر دین مشخص شد ... دین قرار نیست چیزی را به کسی اثبات کند که بپرسیم چطور یقین حاصل کنیم که این اثبات درست است یا نه ... خطایی درش هست یا نه ... دین قرار است چیزی را به یاد ما بیاورد که ما از پیش میدانستهایم ... چیزی را که میدانیم درست است ولی فراموش کردهایم را اگر به یاد بیاوریم دیگر میدانیم که درست است ... ضدیت با این دانسته از طریق نقد آن نیست بلکه از طریق غفلت و فراموشی است ... الآن قاعدتاً لیستی از تمام آموزههای دین مقابل چشمتان میآید ... اینکه مقابل عقل به جای کودن یا سادهلوح بودن جهل قرار داده شده است (حدیث عقل و جهل)، اینکه سرگرمی به آرزوهای دور و دراز و سرگرمی به دنیا و سرگرمی به شهوات و پرداختن به لهو و لعب مانع از حرکت انسان به سوی حقیقت شمرده شده است و اینکه فرمودهاند دائمالذکر باشید و اینکه گفتهاند نماز مهم است ولی لذکر الله اکبر که یعنی ذکر خدا از نماز هم بزرگتر است (معمولاً طور دیگری این بخش از آیه ترجمه میشود، این ترجمهی حقیر بر اساس یک روایت است که فرمودهاند ذکر خدا ما هستیم) ...
با این نگاه برهانی که حضرت موسی علیهالسلام برای فرعون میآورد از هر برهان فلسفی که فلاسفه بعد از کلی تفکر و سالها دود چراغ خوردن بیان میکنند بالاتر است ... به همین دلیل کسی که نفسش حق است تا عمق جان انسان را متأثر میکند کاری با دل یک انسان بیخبر از خدا میکند که صد تا فیلسوف متفکر هم نمیتوانند بکنند ... و حرف در این زمینهها بسیار است ...
در کنار این مطلب در تاریخ دعوت ادیان هم همیشه کسانی ایمان آوردهاند که دلهایشان مستعد بوده است نه لزوماً مغزهایشان ... و ضریب هوشیهایشان ... چه بسا مأمون ریاضیدانهایی که حق را نیافتند و چوپانهای سادهدلی در مورد حقانیت حق به یقین رسیدند ...
ان شاء الله روزی فرا برسد که فیلسوفان مؤمن با وجودی که قرآن را اشرف کتب میدانند دست از تبلیغات فلسفی خود برداشته و براهین فلسفی خود را مقدم بر براهین فطری قران و معصومین علیهمالسلام نگردانند ... اگر همت بزرگواران به جای معطوف شدن به این همه برهان فلسفی برای اثبات خدا (که به زعم حقیر اشکال هم دارند) معطوف میشد بیشتر به سمت براهین فطری و یاد خدا شاید حق و باطل هم به طور کامل برای هر کسی که به بدنبال آن بود مشخص میبود و مسأله سر پذیرفتن یا نپذیرفتنش میشد ...
میشه توضیحش بدید؟ فرض کنین با یه آتءیست دارید صحبت میکنین که دقیقا عین همون قسمت بالایی که از پاسختون نقل قول کردم به قول خودتون میگه علم بعدا این مساله رو کشف میکنه و .....
حقیر تمام علوم از جمله فلسفه را علومی در ذیل جهانبینی میدانم، خودشان قادر به اثبات حقانیت یک جهانبینی بر جهانبینی دیگر نیستند مگر به این صورت که ظنّ و گمانی را نسبت به حقانیت یکی و بطلان دیگری تقویت یا تضعیف نمایند ... و مطابق قرآن هم حدس و گمان کفایت از دانستن حقیقت نمیکند ... هیچ علم حصولی از جمله فلسفه قادر به اثبات حقانیت اسلام بر روی کاعذ نیست، قادر به رد کردن آن هم نیست، چه دلایل برای اثبات اسلام و چه دلایل برای رد کردن اسلام صرفاً شبهاتی هستند که چه به نفع اسلام و چه در جهت ضرر اسلام قابل نقد و بررسی و پاسخ دادن هستند ... به همین دلیل حقیر اگر در مقابل یک آتئیست قرار بگیرم به جای آوردن دلیل از فلسفه یا علوم بشری دیگر دلایلی که او بر ردّ اسلام دارد را نشان میدهم که قادر نیستند ادعای او را اثبات نمایند و در عوض به برین فطری متمسک میشوم ... بهترینش به زعم خودم آن بیانی است که امام صادق علیهالسلام برای آن شخص دهری آوردند و نشانههای وجودی خداوند را در خود او به او نشان دادند تا آنجا که به دوستش گفت دیدم آنقدر از نشانههای خدایش در درون خود من گفت و قادر به انکارشان نبودم که دیدم نزدیک است که خدایش را میان خودش و من مجسم نماید پس از نزد او به بهانهای فرار کردم ...
اساس آن برهان امام صادق علیهالسلام به زبان امروزی شاید این است که ما یک خودآگاه داریم و یک ناخودآگاه ... خودآگاهمان که ناخودآگاهمان را کنترل نمیکند، مثل اینکه ما تصمیم نمیگیریم که ضربان قلبمان بالا برود یا نرود، اما ناخودآگاهمان ممکن است که خودآگاهمان را کنترل نماید، حداقل روی آن اثر مستقیم میتواند بگذارد، کما اینکه علوم تجربی هم چنین مطلبی را میتوانند تصدیق نمایند، حتی آنها که دوست دارند همه چیز را به ترشح هورمونها ربط دهند یا آن روانشناسانی که مفهوم خدا را یک مفهوم به صورت «من استعلایی» معرفی میکنند ... در نهایت طرح میشود که آن ناخودآگاه خودش چگونه اداره میشود وقتی خودآگاه نیست!؟ اگر بخواهیم بگوییم که خدا همان من استعلایی است این من استعلایی یک موجود با شعوری است که کارکردش بر اساس آگاهی است، اما خودگاه ما به آن احاطه ندارد، پس به ناچار باید خارج از خود ما کسی (نه طبیعت غیرهوشمند و بدون شعور) باشد که هدایت ما نهایتاً به دست او باشد ...
شاید ترجمهی امروزی آن حدیث کامل نباشد ولی اصل آن حدیث کارکرد خودش را دارد ان شاء الله برای کسی که مطالعهاش کند ... برای حقیر که داشت ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
به زعم حقیر (و این نظر مورد تأیید علما نیست)
سلام....یعنی شما می فرمایید که عقل و خرد خود را ندید بگیریم و گوش به دیده دل دهیم که معلوم نیست حرف حسابش چیست؟منشاءش چیست؟راست است یا دروغ؟
گویا شما با فطرت و دیده دل به خدا رسیده اید.از کجا یقین پیدا کردید که یک دیده ی دلی و یک فطرتی هست که هرچه او می گوید راست و عین حقیقت است؟چطور به آن رسیده اید؟:-bبا عقلتان و با برهان به این پاسخ ها رسیده اید؟اگر اینطور است که آنها هم طنی می شوند.متوجه منظورم هستید....
بگذارید یک چیزی را بگویم...به نظرم شما عقلتان دو زاریش افتاده و فهمیده داستان از چه قرار است ولی یک دل خوشی دارید که قبول نمی کند که دین اسلام و الله حقیقت نباشد....حالا هم می خواهید یک دیده ی دل و فطرتی علم کنید که مسئولیت عقل و فسلفه را بیاندازید رو دوش آن...
ممنون از جناب سین
همیشه توضیحات ایشان زیبا است ، همیشه
انیدوارن بتونند به کمک کارشناس محترم تاپیک زننده تاپیک رو به مقصدی برسونند
با سلام خدمت شما دوست گرامی
سلام جناب شعیب . امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین .
مطالب زیادی رو جمع کردین و برام یادداشت کردین که در ابتدای امر از این بابت ازتون تشکر میکنم . واقعا متنی که عنوان کردین مشخص هست که از رویه احساس وظیفه بوده و جزو یکی از بهترین پستهایی هستش که تا به حال خوندم .
جناب شعیب ...
چند تا مساله هست .
1. یکی اینکه من واقعا در درون این موضوع نمیخواستم وارد مباحث اثبات خدا بشیم . ادله ای که برای اثبات وجود خدا میارن رو تقریبا من همشون رو خوندم . اینقدر بعضیهاشون رو در درون این سایت خوندم که از حفظم . ولی واقعا این برهانها جوابی برام ندشتند ( حداقلش واقعا شاید در این زمینه کودن باشم )
2. شما در درون صحبتهاتون عنوان کردین که معجزه برای اثبات دعوی پیامبر بوده و نه برای اثبات وجود خدا ... و مثلا کسی مانند من نمیتونم برای اثبات ( وجود خدا ) تقاضای معجزه داشته باشم . خوب حرف شما قبول . من معجزه برای حقانیت دین اسلام میخوام ... اگر 100 پیشه من باشه 99 هم پیش من هست .
3. در ادامه صحبتهاتون بدین مساله اشاره کردین که تمام چیزهایی که ما هر روز میبینیم و درک میکنیم به نوعی معجزه هستند ... جناب شعیب من نمیخوام وارد مساله اثبات خدا بشم ... چون اصلا موضوع بحثم این نیست ... دلایلی که همکنون برای وجود خدا میارن برای من کافی نیست ... همشون رو خوندم ... همشون هم از نظره من یه جاییشون لنگ میزنه ... بنابراین من دنبال اون راهی هستم که بهش اشاره کردم .. و سوالم این بود که این نوع آزمایش چه ایراد منطقی میتونه داشته باشه .
4. جناب شعیب دقت کردین که چقدرماهیت آب اعجاز داره ... آب دقیقا در 100.00000 درجه سانتی گراد به جوش میاد و دقیقا در 0.000000 درجه سانتی گراد یخ میزنه !!! ولی آیا به نظره شما این معجزه هست ؟؟؟ یا اینکه خودمون اومدیم دمای جوش آب رو 100 گذاشتیم و دمای یخ زدن آب رو 0 تعریف کردیم ... این چیزهایی که شما از نظم و هوای معتدل و ... تعریف میکنین ... ابتدا خودتون میاین و اسم نظم میزارین رو زندگیمون ... بعد دست به دهان میمونین که این نظم از کجا اومده !!! خوب خودتون اینجوری تعریفش کردین ... از اینجا اومده !!!
5. همونطور که براتون گفتم اصلا قصد وارد شدن به مباحث اثبات خدا رو ندارم ... ازتون خواهش میکنم بگین ... با توجه به شرایط من چه ایراد منطقی میتونه خواهش من داشته باشه ...
متشکرم .
[=Franklin Gothic Medium]سلام....یعنی شما می فرمایید که عقل و خرد خود را ندید بگیریم و گوش به دیده دل دهیم که معلوم نیست حرف حسابش چیست؟منشاءش چیست؟راست است یا دروغ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب پارسامهر،
نشان دهید که گفته باشم عقل و خرد را نادیده بگیرید ... حقیر گفتم فلسفه و علوم طبیعی و ابزارهایی از این دست برای اثبات حقانیت یک راه فشل هستند، گمان کردم که دلیلم را هم نوشتهام تا به جای پرداختن به نتیجهی بحثم به بدنهی آن بپردازید ... اگر ایرادهایی که به تفلسف گرفتم را وارد نمیدانید بسمالله نقد بفرمایید ... شما میتوانید با وجود آن شبهاتی که در مورد براهین غیرفطری هست باز مثلاً با یک برهان فلسفی به یقین برسید که خدا هست یا خدا نیست؟ اگر بله آیا حاضر هستید با وجود احتمال خطایی که در این کار برای خود و دیگران قائل هستید کل زندگیاتان را بگذارید وسط و تمام پلهای پشت سر خود را هم خراب نمایید؟
شما با عقل و خرد خود چطور به یقین میرسید که اسلام حق است یا حق نیست؟ بفرمایید تا حقیر با مطرح کردن هزار اما و اگر امر را بر شما مشتبه کنم تا یقینتان که یک اما و اگر هم نباید درش راه پیدا کند ترک بخورد ... بلکه حتی اگر حقیر یک اما و اگر هم نتوانم به راه شما وارد کنم باز این احتمال وجود دارد که تا هزار سال دیگر کسی پیدا شود که یک اما و اگر به آن وارد کند و همین احتمال ناصفر خودش یک اما و اگر است اگر نیک بنگرید ... بنابراین حتی لازم نیست حقیر تلاش کنم تا به براهین شما برای اثبات یا ردّ اسلام ایراد بگیرم، همینکه احتمال وجود ایراد منتفی نیست کافی است تا برهان شما ۱۰۰٪ قابل اطمینان نباشد، اگرچه به احتمال ۹۹.۹۹۹۹۹۹٪ درست باشد، ولی جناب پارسامهر، اگر بعد از سالها فهمیدید که همان ۰.۰۰۰۰۰۱٪ درست بود و برهان شما اشکال داشت و امروز متوجه اشتباهش نبودید چه؟ آیا حاضرید پلها را پشت سرتان خراب کنید تا راه بازگشت نداشته باشید؟ اگر نه پس شما هم موافق هستید که این عقل و خرد مدّ نظر شما (گرچه تعریف حقیر از عقل متفاوت است) انسان را به یقین نمیرساند، درست است؟
اما در مورد حرف دل ... نه اینطور نیست که میفرمایید ... آنچه گفتم فقط حدود بحث بود، مگرنه برای هر بخش از آن ساز و کار دیگری است ... خوب است به حکمت ابتلائاتی که در زندگی تحت عنوان آزمایشهای الهی میافتد فکر کنیم ... ما قرار است در این آزمایشها چه کسب کنیم؟ قرار است چه بشود؟ ... با توضیحاتی که داده شد شناخت خداوند قبل از ورود به دنیا در Bios انسان قرار داده شده است و اسم این Bios هم فطرت است ... انسان از مادهی نَ.سَ.یَ است که معنای فراموشکاری میدهد، انسان عهدش با خدا را فراموش میکند ولی مثل فراموشیهایی که در یک تصادف پیش میآید و بعد ناگهان در شرایط خاصی صحنههایی از آن برای انسان تداعی میشود و آن را بخاطر میآورد در شرایطی آن آگاهی فراموش شده را به خاطر میاورد ... مثالش همان طوفانزدگان هستند که در قرآن ذکرشان آمده است که وقتی امیدشان در وسط دریا از همه کس قطع شد تازه متوجه خدا میشوند و او را خالصانه میخوانند ... از این بابت زمانهایی هست که انسان خدا را آشکار میبیند، در این حالت نیازی به دلیل و برهان و تفلسف ندارد، کار دلیل همین است که دلالت کند به سمت چنان شناخت قلبی و اگر چنان شناختی با آن درجهی اطمینان و یقین حاصل شود دیگر دلیل و برهان نمیطلبد ... اگر قلب اشتباه کند لااقل الآن ان شاء الله موافق هستید که به صرف وجود یک دلیل و برهان حتی به نظر خیلی منطقی هم نمیشود مطمئن بود که حتماً از اشتباه مصون هستیم ...
ممکن است بفرمایید که به هر حال وجود دلیل و برهان احتمال خطا را کاهش میدهد ... قبول ... ولی دین راه بهتری برای همین مهم هم معرفی میکند ... اگر بخواهیم بررسی کنیم که چه کسانی به پیامبران گذشته ایمان میآوردند به پیشبینی شما نتیجهی بررسی چه خواهد بود؟ ... کسانی که حرص و طمع مال و قدرت و سایر شهوات چشمشان را کور نکرده بوده است، کسانی که به دنبال پاک شدن بودند، کسانی که خوب بودن و یافتن حقیقت برایشان مهم بوده است ... دین هم امر به تعقل میکند ... ولی این تعقل متفاوت است از تعقلی که معمولاً منظور است وقتی از فلسفه و ریاضی و منطق صحبت میشود ... در دین تعقل این است که انسان عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نشود ... قبول دارید که چنین عقلی از عقل فلسفی متفاوت است؟ نیازی به ضریب هوشی بالایی ندارد؟ نیازی به سواد آکادمیک خاصی ندارد؟ ... این نوع تعقل به نوعی عبرتگیر است ... حالا این را بگذارید کنار همان بحث ابتلائات دنیا ... آزمایشات الهی ... اینکه انسان باید خودش را و نقاط ضعف و قدرت خودش را بشناسد و عبرت گرفته سعی کند تا نقاط قوتش را تقویت و نقاط ضعفش را اصلاح نماید ... کسی که چنین رویکردی داشته باشد از نفسش مراقبت میکند ... چنین کسی متوجه میشود که نفس موجودی است که امّارة بالسّوء است ... اینکه نفس یک موجود هفتخطّ و چموش است، یک موجود دغلباز، موجودی که بدی را جای خوبی توجیه میکند تا انسان راحتتر به انجام آن تن دهد و انسان را از عواقب کار خوب میترساند تا رغبت انسان به انجام آن کار کمتر شود ... انسان عاقل سپس کمکم نفسش را شناخته و به دلیل حقطلبیاش تلاش در مهار آن میکند ... چنین کسی به تدریج متوجه میشود که چه چیزی توجیه و فری نفس خودش هست و چه چیزی قدسیت الهی دارد ... کدام خواطر رحمانی هستند و کدام خواطر نفسانی و شیطانی ... یادآوری هم اینطور نیست که یک بار در زمان سن تکلیف رخ بدهد و دیگر برود تا زمان مرگ ... این یادآوریها همه هست ... در نظر هوشیار که برگ درختان سبز هم نشانه و آیه برای خداست، ولی در نظر عموم مردم که هر کسی به اندازهای در غفلت است و سرگرم دنیا شده است نشانههای بزرگتری لازم است تا به خودشان بیایند ... و عقل عبرتبین هم مدد میرساند صاحبان تعقل به عقل حقیقی در راستیآزمایی این تجربیات یادآوری ... شما هم اگر مانند حقیر که نفسم را قادر به ارتکاب هر جنایتی یافتهام چنین شناختی از نفس خودتان کسب کردهاید مناسب است که دیگر همیشه به چشم یک متهم نگاهش کرده و در حکم یک دادستان مدام از او بازجویی نمایید و اجازهی انجام هیچ فسادی را به او ندهید، در هر موقعیتی پیشبینی کنید که اگر در یک کار خوب همراهیاتان میکند ممکن است چه اهداف و منظورهایی را از این همراهی دنبال نماید و از این دست مسائل ... این مطلب نیازی به خداشناس و دیندار بودن ندارد ... هر کسی با هر مجموعه عقایدی که داشته باشد اگر بخواهد به ارزشهای خودش عمل نماید به هر حال جایی با نفس لاقید امارهی خود گلاویز خواهد شد و متوجه خطاکار بودنش میشود ... از آن به بعد اگر عقل عبرتبین را در روند بازجوییها و کنترل نفسش تأثیر دهد کمکم بهتر میتواند تصمیم بگیرد که چه خطوراتی راستین هستند و کدام خطورات از آن دستهای هستند که نفس به دنبال اهداف خودش آنها را القاء نموده است ...
پس حقیر هم مخالف عقل و خرد نیستم ... ولی چگونگی کارکرد و محل کارکرد آن را متفاوت میدانم ...
گویا شما با فطرت و دیده دل به خدا رسیده اید.از کجا یقین پیدا کردید که یک دیده ی دلی و یک فطرتی هست که هرچه او می گوید راست و عین حقیقت است؟چطور به آن رسیده اید؟:-bبا عقلتان و با برهان به این پاسخ ها رسیده اید؟اگر اینطور است که آنها هم طنی می شوند.متوجه منظورم هستید....
زمانی که خدا را ببینید که اصلاً نمیتوانید در صحت تجربهاتان شک کنید ... شکّی اگر هست مربوط به بعد از این تجربهی یادآوری و خود را در محضر خداوند حاضر دیدن است ... این شک به این صورت است که انسان نمیداند در آن زمان که داشتم آن تجربه را میکردم خواب بودم و الآن که آن تجربهی درک حضور را ندارم بیدار هستم، یا اینکه آن موقع بیدار بودم و الآن در غفلت هستم ... در واقع هر دو سناریو محتمل است ... ولی وقتی این تجربیات بارها و بارها تکرار شود کمکم با همان عقل میتوان معیارهایی را برای انتخاب قاطع یکی بر دیگری انتخاب نمود ... برای مثال حقیر از توجه در رفت و آمد شب و روز به یقین رسیدم که آن تجربیات صادق هستند ... اینکه تاریکی که انسان جلوی پایش را هم نبیند و روشنایی که انسان تا کیلومترها دورتر را هم میبیند به توالی پشت سر هم میآیند و هیچ انسان عاقلی نیست که در شب وجود روز و در روز وجود شب را که چند ساعتد بعد همه جا را احاطه خواهد کرد انکار نمیکند ... اگر کسی به دنبال روز طولانیتر و شب کوتاهتر بود میتواند به عرض جغرافیایی بالاتری مهاجرت نماید ... شاید شما از راه دیگری به این یقین برسید یا رسیده باشید ...
در نتیجه بله با عقل به این رسیدم که این تجربیات صادقند، ولی تعریف حقیر از عقل و تعریف معمول از عقل که آن را متناظر با تفکر منطقی میدانند متفاوت است ...
بگذارید یک چیزی را بگویم...به نظرم شما عقلتان دو زاریش افتاده و فهمیده داستان از چه قرار است ولی یک دل خوشی دارید که قبول نمی کند که دین اسلام و الله حقیقت نباشد....حالا هم می خواهید یک دیده ی دل و فطرتی علم کنید که مسئولیت عقل و فسلفه را بیاندازید رو دوش آن...
شما از دل حقیر خبر ندارید ولی برای تحلیلهایی که برای زندگی خودتان نیازمند استفاده از آنها هستید دست به چنین قضاوتی میزنید ... حالا فکر کنید که گفتم بله همینطور است یا نه اینطور نیست، شما در آنچه که میخواهید به آن اعتقاد داشته باشید تغییری خواهید داد؟
این امکان هست که حقیر دارم نعوذ بالله شما را منحرف میکنم، این احتمال هست که همه بخاطر منافعی که دارند بخواهند شما را منحرف کنند، حتی این احتمال هست که شما برای توجیه آنچه که خودتان دوست دارید آن را بپذیرید خودتان را هم فریب دهید ... معیارتان چیست برای تشخیص اینکه چه کسی راست میگوید؟ ... آیا از نظر شما کسی نمیتواند خودش را فریب بدهد؟ آیا انسان به خودش نمیتواند دروغ بگوید و اگر بگوید امکان ندارد که خودش دروغ خودش را باور کند؟ از کجا میدانید که باورهای امروزتان نتیجهی توجیهاتی که میدانستید ایراد دارند ولی دوست داشتید درست باشند نبوده باشد؟ معیارتان برای تشخیص این مسائل چیست؟ اینکه توجیهاتتان را بفرمایید و حقیر هم که در باورها مشابه شما هستم تأییدشان کنم؟ ... به عبارت دیگر شما فرق میان برهان صادق و توجیه را چگونه متوجه میشوید اگر از پیش حقیقت را نشناسید؟ ... و اگر هم از پیش حقیقت را میشناسید که دیگر چه نیاز به برهان صادق یا غیر آن؟
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
تمام سعی خودم رو بکنم که جزو بهترین بنده های ایشان باشم ... مسیری که دین اسلام ترسیم کرده رو طی کنم ... و بهترین کارها رو انجام بدم ...از لحاظ اعتقادی بر رویه خودم کار کنم .
سعی کنم هر روز روزه باشم .
سعی کنم هر شب نماز شب بخوانم .
سعی کنم هر روز صدقه بدهم .
سعی کنم هر روز کارهای خوب انجام بدم .
[=arial]سلام
اولا به نظرم سوالتو بدجایی مطرح کردی
اینجا کسی مجوز معامله با خدارو بهت نمیده
ولی خود من با همین معامله ها به خدا رسیدم پس تو هم میتونی
به نظر من روشی که برای رسیدن به خدا انتخاب کردی کاملا منطقیه
اگه به شروطی که واسه معامله گذاشتی واقعا عمل کنی صددرصد جواب میگیری
[=Franklin Gothic Medium]زمانی که خدا را ببینید که اصلاً نمیتوانید در صحت تجربهاتان شک کنید ... شکّی اگر هست مربوط به بعد از این تجربهی یادآوری و خود را در محضر خداوند حاضر دیدن است ... این شک به این صورت است که انسان نمیداند در آن زمان که داشتم آن تجربه را میکردم خواب بودم و الآن که آن تجربهی درک حضور را ندارم بیدار هستم، یا اینکه آن موقع بیدار بودم و الآن در غفلت هستم ... در واقع هر دو سناریو محتمل است ... ولی وقتی این تجربیات بارها و بارها تکرار شود کمکم با همان عقل میتوان معیارهایی را برای انتخاب قاطع یکی بر دیگری انتخاب نمود ... برای مثال حقیر از توجه در رفت و آمد شب و روز به یقین رسیدم که آن تجربیات صادق هستند ... اینکه تاریکی که انسان جلوی پایش را هم نبیند و روشنایی که انسان تا کیلومترها دورتر را هم میبیند به توالی پشت سر هم میآیند و هیچ انسان عاقلی نیست که در شب وجود روز و در روز وجود شب را که چند ساعتد بعد همه جا را احاطه خواهد کرد انکار نمیکند ... اگر کسی به دنبال روز طولانیتر و شب کوتاهتر بود میتواند به عرض جغرافیایی بالاتری مهاجرت نماید ... شاید شما از راه دیگری به این یقین برسید یا رسیده باشید ...
سلام .
جناب سین من با این قسمت از صحبتهاتون مخالف هستم ...
من تجربه دیدن خدا با دل رو هم داشتم ( البته فکر میکنم همون چیزی باشه که شما مد نظرتون هست ) . زمانیکه چنین اتفاقی برام افتاد ... به غیر از اینکه صدای اشیاء درون خونه بلند شده بود و هر کدوم به نوعی تق تق میکردند و میلرزیدند ... به نوعی هم به لایه های بالایی و درونی مغزم رفته بودم و احساس میکردم که مغزم شاید 200 برابر قوی تر شده ...در درون اون لحظه خیس عرق شده بودم ... و در عین حال آرامش داشتم و ...
من همین تجربه رو زمانی دیگر هم داشتم . زمانی بود که من فکر میکردم که در درون بدنم جنی اومده نشسته ... یه روز رفتم حموم ... و بعد از دوش گرفتن رفتنم و در درون رخت خواب خوابیدم و سعی کردم وارد فاز آلفا بشم ... و ببینم اونجا صدایی رو میشنوم یا نه !!!همه چیز و همه چیز آروم بود ... تا اینکه یهو صدایی بسیار ترسناک از عمق وجودم شنیدم ... ترس تمام وجودم رو گرفت ... خیس عرق شدم ... تمام خونه تق تق میکرد ... و ... و دیگه اون کار رو نکردم .
اون چیزی که شما ازش دارین صحبت میکنین ... فکر میکنم لایه ای از ناخودآگاه انسان باشه ... که هنوز ناشناخته هست ... درست و غلطش رو هم فکر میکنم آخرین بار که داشتم داشتم تحقیق میکردم ... اینجوری بود که همه چیز در اونجا به هم ریخته هست ... افکار به صورت ناخودآگاه و به صورت غیر منطقی با هم ترکیب میشن ...
من اگر بخوام ارزشی برای قلب قائل بشم ( من اعتقاد به خوده قلب ندارم ...نوعی از تفکر مغز رو قلب میدونم ) برخی از زمانها به مغز انسان الهاماتی وارد میشه .... مثلا میخوایم یه مساله ای رو حل کنیم ... ناگهان ابتکاری به ذهنمون میخوره که قبلا باهاش روبرو نبودیم ... یا یه جرقه ای میخوره و ما نوع نگرشی جدید رو باهاش روبرو میشیم ( و بعد با عقلمون اون رو تجزیه و تحلیل میکنیم )
مثال : طوفانزدگان هم از همین نوع هست ... وقتی آدمها در درون طوفان گیر میکنند ... نوعی جرقه در درون ذهنشون میخوره ... مثلا التماس به خدا ... ولی این یه جرقه هست و ممکن هست درست یا اشتباه باشه .
[=arial]سلام
اولا به نظرم سوالتو بدجایی مطرح کردی
اینجا کسی مجوز معامله با خدارو بهت نمیدهولی خود من با همین معامله ها به خدا رسیدم پس تو هم میتونی
به نظر من روشی که برای رسیدن به خدا انتخاب کردی کاملا منطقیه
اگه به شروطی که واسه معامله گذاشتی واقعا عمل کنی صددرصد جواب میگیری
سلام ...
قبلا هم به نوعی چنین کاری رو کردم و جواب نگرفتم ...
بعدش موضوع رو به صورت خصوصی با یکی از اساتید سایت مطرح کردم و ایشون در جواب بهم گفتند " تو چه تعهدی از خدا داشتی که این همه روزه و نماز و ... خوندی و باید خدا خودش رو حتما بهت نشون میداد ؟؟؟ |
بنابراین ...
اگر من 1.5 سال این کار رو کردم و نتونستم از آزادی برم مشهد و طی طریق کنم ... میخوام به قطعیتی برسم که با این استدلال نمیشه به اون قطعیت رسید ...
[="Franklin Gothic Medium"] ولی خود من با همین معامله ها به خدا رسیدم پس تو هم میتونیسلام
اولا به نظرم سوالتو بدجایی مطرح کردی
اینجا کسی مجوز معامله با خدارو بهت نمیده
به نظر من روشی که برای رسیدن به خدا انتخاب کردی کاملا منطقیه
اگه به شروطی که واسه معامله گذاشتی واقعا عمل کنی صددرصد جواب میگیری
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم بزرگوار و رحمة الله
ما کی هستیم که راهی به سوی خدا باشد و ما بگوییم سرکار مارینر اجازه ندارند از آن استفاده کنند؟
سرکار مارینر هم هیچ لزومی ندارد که ما به ایشان بگوییم که اجازه ندارید چنین کنید و ایشان بگویند چشم ...
اینجا همه چیز در حدّ بررسی و همفکری و توصیه است ... توصیههای عالمانه از طرف عالمان و توصیههای دوستانه و خواهرانه و برادرانه از طرف سایرین ...
اما موضوع اینجاست که اینجا اصلاً صحبت از اصل ماجرای سؤال ایشان نیست ... حقیر هم که به ایشان میگویم این کار را نکنید خودم این معاملات را امتحان کردهام و بارها به این سخن حضرت عزیر علیهالسلام رسیدم که خداوند روایت فرموده است «... فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ... خدایی که برای نشان دادن کیفیت یک مطلب در مورد حشر مردگان چنان معجزهای را برای پیامبرش میآورد، پیامبری که به خدا و قیامت و همهی احکام شریعتشان اعتقاد داشته و ملتزم بودند، خدایی که برای رشد دادن پیامبرش از مثبت هزار به مثبت هزار و یک چنین کاری را میکند، آیا چنین خدایی بندهای از بندگانش را که خواهان هدایت باشد را به خود رها کند؟ ... خدایی که پیامبران را با معجزات آشکار برای هدایت بندگانش فرستاد چه دلیلی دارد کسی خواهان معجزهای باشد برای هدایت شدن و از او دریغ نماید؟ ...
مخالفت ما جهت دیگری دارد بزرگوار ... در همان زمانهی ارسال رُسُل هم معجزات آشکاری به سوی مردم فرستاده میشد ولی اینطور نبود که همه ایمان بیاورند ... بحث ما بر سر آن دسته از افرادی است که ایمان نمیآوردند ... یعنی میشود معجزه را دید و باز هم ایمان نیاورد ... پذیرفتن معجزه اقتضائاتی دارد که به زعم ما با شناخت اندکی که از سرکار مارینر داریم با رویکرد فعلی ایشان در بررسی حقیقت محقق نیست ... به این معنا که این آزمایش را اگر کردند و خداوند هم اگر جوابشان را داد باز ایشان دلیلی ندارند که خدا را بپذیرند، اگر بپذیرند هم چند وقت دیگر این پذیرفتن را ناشی از جوگیری و احساسی شدن و امثال آن خواهند شمرد ...
مگرنه اگر ایشان راهی برای یقین پیدا کردن به خدا بیابند و ساز و کاری را در نظر بگیرند که این معامله بتواند جز از طریق عجیب یا غریب بودنش (که چنین چیزی مشترک است بین معجزات و سحر و شعبده و علومی که هنوز کشف نشدهاند و امثال آنها) ایشان را به خدا برساند حقیر مدعی هستم که خداوند خودش از بازگشت ایشان استقبال کرده و ایشان را به سوی خود هدایت مینماید ... در این صورت این معاملات هم دیگر کارهای بیهودهای نخواهند بود ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام جناب سین ...
امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...
جناب سین فکر میکنم که قبلا به نوعی دیگر این موضوعی که شما عنوان کردین رو در درون سایت با هم بررسیش کردیم ... در ادامه اون مباحث ...
ببینید ... خوب این چیزی که شما میگین رو من هم قبول دارم . خیلی چیزها در درون زندگیم بوده که با خودم گفتم اگر اتفاق بیوفته من اون چیز رو معجزه میدونم ... ولی بعد از مدتی اون مساله حالت معجزه بودنش رو برام از دست داده ... اگر شما هم چنین تجربیاتی داشته باشین ... میدونین که چقدر چنین تجربه هایی فرار هست ... و چقدر زود فراموش میشن ... و یا هزاران پرسش در ذهن وارد میشه که ماهیت الهی بودن اون رو زیر سوال میبره ...
ولی بحث سره چیزه دیگری هست ...
1. اولا : همونطور که قبلا در مورد مساله اثبات یک سیب در درون اتاق بهش رسیدیم ... اثبات یک سیب در درون یک اتاق هم کاره راحتی نیست .
الف ) ممکن هست چشم من چیزی رو از فاصله مثلا 10 متری در درون اتاق ببینه ... و احساس کنه که اون چیز سیب هست ... ولی وقتی نزدیک تر میشه میفهمه که اشتباه کرده .
ب) ممکن هست من یک سبد میوه بر رویه میز ببینم ... وقتی بهش نزدیک میشم ... میبینم که شکل ظاهریش مثله سیب میمونه ... ولی وقتی بوش میکنم ... میفهمم که سیب نیست .
ج) ممکن هست که من سبد میوه رو بر رویه میز ببینم ... وقتی بهش نزدیک میشم ... میبینم شکل ظاهریش مانند سیب هست ... وقتی بوش میکنم میفهمم که سیب هست ... ولی وقتی میخوام یک تکه از اون رو بخورم میبینم مزه پیاز میده .
د) ممکن هست من با تمامی حواسم مساله سیب بودن میز رو چک کنم . و به قطعیت برسم که اون سیب هست ... ولی 2 دقیقه بعدش از خواب بیدار بشم و بفهمم که اصلا اتاقی در کار نبوده ... که بهواد میزی باشه ... و بخواد سیبی روش باشه و ...
زمانی شما میتونی ثابت کنی خدا وجود داره که اولا تعریفی از خدا و خصوصیاتش داشته باشی ... مثلا 100 نام خدا که بیانگر صفاتهاش هستند رو بدونی چی هست و بتونی از اونها درکی داشته باشی ...
مثلا بتونی با حواست خصوصیت "شدید" بودن خدا رو کاملا درک کنی .
مثلا بتونی با حواست خصوصیت " عظیم" بودن خدا رو درک کنی .
مثلا بتونی با حواست خصوصیت " مجیب " بودن خدا رو درک کنی .
بعد در درون میدانی که زندگی میکنی ... اولا ثابت کنی که حواست داره درست کار میکنه ( خواب نیستی ) ثانیا با داشتن تعریف "شدید" اون رو در درون موجودی ثابت کنی ...
زمانی که دقیقا 100 صفت خداوند رو تونستی برای ماهیتی ثابت کنی ... ثابت کردی که خدا وجود داره ...
وگرنه اثباتت مانندسیبی میمونه که ممکن هست پلاستیکی باشه و ... وهم وجود داشتن اون باعث شده که فکر کنی خدا وجود داره ... صحبت سره این هست که شما اصلا نمیتونی خیلی از این خصوصیات رو درک کنی ... چک کردن این خصوصیات برای ماهیتی پیش کش !!!
2. ثانیا : در درون صحبتهاتون شما به این مطلب اشاره کردین که ممکن هست من در درون این مسیر به اینجا برسم که 1.5 سال عابد و زاهد بشم ... بتونم طی طریق هم بکنم ... ولی بعد از آن بیام و مثلا بگم که این کار کاره اجنه بوده !!! خوب چرا که نه !!!
من وقتی میرم در درون یک اتاق و میخوام وجود یک سیب رو اثبات کنم ... میگم اول باید درون اتاق رو ببینم ... بعدش میگم خوب ... چیزی شبیه به سیب در درون اتاق هست .
و اونقدر آزمایش میکنم ... آنقدر آزمایش میکنم ... تا مثلا بعد از مدتی یقین پیدا کنم که اون چیز واقعا سیب هست ... مثلا اون چیزی که در اتاق هست 80 درصد احتمال داره که سیب باشه ... و مغزم احتمال بالای 80 درصد رو یقین بدونه ... این چه ایرادی داره ...
اگر هم قرار هست دوره همی به یه چیزی باور داشته باشیم ... و مثلا یه چیزی از دور دیده باشیم ... و ایمان متقن داشته باشیم که اون حتما سیب هست و هیچ جایه شک و شبهه ای هم نیست که ....
اگر میخواین اینجوری خدا رو ثابت کنین که منم یه چیزهایی دیدم ...
سلام علیکم استاد بزرگوار،
آیا حضرت موسی علیهالسلام برای فرعونی معجزه نیاوردند که میگفت انا ربکم الأعلی و اینکه ای قوم من برای شما جز خودم خدایی را سراغ ندارم؟ ظاهراً معجزه نشانهی خداست، اگر خدا را قبول داشتند نسبت پیامبر به آن خدا ثابت میشود و اگر خدا را قبول نداشتند ابتدا خود خداوند به یاد ایشان آورده میشود و سپس نسبت پیامبر به خدایی که به یاد آورده شده است اثبات میشود ... به شخصه حقیر متوجه نمیشوم چرا میگویند معجزه فقط برای فلان هدف خاص بوده است، آیا این مطلب خواستگاه موجهی در آیات و روایات دارد یا صرفاً یک نظریه یا تعریف است که جای نقد دارد؟
با سلام خدمت شما دوست گرامی
اعتقاد به خدا در بین تمامی انسان ها و اقوام بوده و هست و علت آن فطری بودن این آموزه است. اما این که می بینیم موسی برای فرعون که خود را رب اعلی معرفی می کند نه تنها ناقض این نیست که معجزه برای اثبات نبوت است نه خدا بلکه مثبت آن هم هست . توضیح این که مردم زمان فرعون به خدا و ارباب معتقد بودند که معتقدبودند این خدا ها در زندگی شان تاثیر می گذارد و در بین این ارباب حتی معتقد به رب الارباب بودند که فرعون خود را رب الارباب معرفی می کرد .
پس این که خدا باوری در زمان فرعون بوده و حتی خود فرعون هم به آن معترف بوده است شکی نیست اما موضوع این است که پیامبر می آمد و معجزه می آورد کهبگوید من از طرف خدا هستم نه آن خدایی که شما برای خود بافته اید ته ارباب متفرقون بلکه خدای احد واحد که هم رب است و هم رحمن و رحیم.
پس همان گاه که برای فرعونی که دم از رب اعلی بودن زده معجزه می آورد عقیده به خدا هم در خود فرعون بوده هم در مردمی که رب اعلی را مصداقا اشتباه گرفته اند و فرعون را پرستش می کنند.
معجزه همیشه یک پیش زمینه ای دارد و آن هم این است که خدایی هست و این کار خارق العاده را به فردی داده که با آن رابطه اش را با خدا ثابت کند.
اما این که معجزه وجود خدا را ثابت کند درست نیست مگر این که بگوییم تعیین مصداق صحیح خدا می کند.
خوب الان این دوستمون توی وجود خدا شک کرده روی اورده به معجزات عجیب غریب.این ادله یقین آور رو هم برای شخص من توضیح بدید هم برای ایشون
سلام دوست عزیز
بحث براهین اثبات وجود خدا در تاپیک های مختلفی انجام شده است و به نظر می رسد که رسالت این تاپیک چیز دیگری است و همان گونه که اسارتر بحث عنوان کردند دنبال براهین نیستند
اینکه من واقعا در درون این موضوع نمیخواستم وارد مباحث اثبات خدا بشیم .
براهین اثبات وجود خدا مخصوصا براهین فلسفی آن یقین آفرینند و آن گونه که برخی دوستان عنوان کرده اند که این براهین ظن آور است و رفع و یا اثبات کننده نیست درست نیست و تقریبریبا فرمایش برخی دوستان شک گرایی معرفتی و نسبیت فهم را موجب می شود.
بنده معتقد هستم که براهین اثبات خدا هر کدام بنا بر نموادی که در آن استفاده شده است سهمی از اثبات را بر عهده دارند و هر کدام مخصوص گروه خاصی از افراد جامعه می باشد گر چه در درجات پایین و سطح عمومی جامعه برخی برهان های ابتدایی وجود خدا کارایی دارد و برای آ«ها یقین آور است گرچه این براهین سطحی می تواند شبهاتی هم داشته باشد اما در سطح بالاتر فلسفی براهینی وجود دارد که صد درصد یقینی و غیر قابل خدشه است. مثل برهان فقری، برهان امکان وجوب، برهان سینوی و برهان صدیقین
اما یک نکته که مورد توجه برخی از دوستان هم بوده قابل پذیرش است که اگر کسی دنبال تشکیک باشد به همه برهان ها تشکیک می کند ولی این به این معنا نیست که آن برهان خدشه پذیر است نه! بلکه چون برهان هر چه که بالاتر می رود دارای مقدمات و پیچیدگی های خاص خود می شود در گیرو دار این مقدمات طویله برخی استقرار یافته و تا آخر بحث نمی روند و تشکیک می کنند
و همیشه اشکال کردن راحت تر و کم هزینه تر از پاسخ و حل بوده است. سنگی می اندازند و دورنمای آن هم اذهان خیلی را به هم میریزد آنگاه به پای جواب آن نمی نشینند و می گویند آری برهان های وجود خدا همه قابل اشکال است!! آری قابل اشکال است اما اشکالی که قابل دفع است.
جناب شعیب ...
چند تا مساله هست .1. یکی اینکه من واقعا در درون این موضوع نمیخواستم وارد مباحث اثبات خدا بشیم . ادله ای که برای اثبات وجود خدا میارن رو تقریبا من همشون رو خوندم . اینقدر بعضیهاشون رو در درون این سایت خوندم که از حفظم . ولی واقعا این برهانها جوابی برام ندشتند ( حداقلش واقعا شاید در این زمینه کودن باشم )
تلاش شما در دستیابی به حقیقت ستودنی است.
اما درباره براهین اثبات وجود خدا یک عرضی دارم:
برخی از براهین را باید چشید تا به حقیقت آن دست یافت به نظرم برهان فطرت برهانی است که کار آدم را خیلی خوب راه می اندازد :
خودتان را به دور از هیاهو های مختلف و کوله بارهای شبهه ، در درون خودتان دریابید ببینید بین خودتان و نفس خودتان، آیا معنا دارد که این جهان خدا نداشته باشد؟ یک عده انسان با اختیار و اراده های مختلف و یک سری از امکانات از هوا و آب و کوه و آسمان و زمین و کرات مختلف و... خودبه خود بیایند و بروند بی هیچ هدفی و بی هیچ مَبدئی و معادی؟!! واقعا آیا نفستان این را می پذیرد و آیا از این منزجر نمی شود.
تا به حال به انسانها توجه کرده اید همیشه به دنبال تکامل و پیشرفت و ترقی و کمال اند. به هر چه دست می یابند راضی نمی شوند و بالا تر را می طلبند و انگار در درونشان این کمال طلبی و برتری جویی هست هیچ انسانی را نمی توانید بیابید که بهتر را نخواسته باشد گر چه برخی در مصداق اشتباه می کنند. همه دنبال کمال اند و به هر چه می رسند بالاترش را می خواهند آیا می توانید باور کنید کشش درونی انسان به کمال مطلق باشد ولی کمال مطلقی وجود نداشته باشد.
این قسمت کار بیشتر چشیدنی است : چه می شود در گرفتاری ها که همه امیدهای مادی انسان از او گرفته می شود به یک جای ناشناخته و یک نیروی بیرونی دل می بندد و اگر این موهوم است چرا در همه انسان ها هست؟ چه می شود مسلمان و غیر مسلمان دین دار و کافر در هواپیمای در حال سقوط کسی را می خوانند ؟؟ چرا همه این گونه اند؟
چرا در طول تاریخ انسان های مختلف به دنبال پرستش یک موجود برتر رفته اند سفید پوست ورنگین پوست، متمدن و غار نشین ، متمول و فقیر ، انسان های قدیم و انسان های جدید ؟؟!! چرا اکثر مردم دنیا دین دارند و به خدایی معتقدند ؟؟ کسی آنها را اغفال کرده است؟؟ ما چند درصد بی خدا در دنیا داریم؟؟ کاری به مصداق ها ندارم فعلا بحث روی اصل پرستش و خدا انگاری است. همه می پرستند یکی خدای واحد را یکی اقنوم ثلاثه را یکی مجسمه بودا را یکی روح کالایلاما را و یکی...
البته این برهان را عنوان کردم که اثبات از درون بجوشد نه این که بخواهیم مواد و مقدمات استدلال وجود خدا را از بیرون القا کنم و ال براهین مختلفی را می توانستم اقامه کنم.
2. شما در درون صحبتهاتون عنوان کردین که معجزه برای اثبات دعوی پیامبر بوده و نه برای اثبات وجود خدا ... و مثلا کسی مانند من نمیتونم برای اثبات ( وجود خدا ) تقاضای معجزه داشته باشم . خوب حرف شما قبول . من معجزه برای حقانیت دین اسلام میخوام ... اگر 100 پیشه من باشه 99 هم پیش من هست .
خدا معجزه نشان داده است برای حقانیت اسلام . معجزه ای که هر کس در طول تاریخ بگوید معجزه می خواهم بگویند بفرمایید این هم معجزه . خدا قرآن را فرستاده که هر آن و زمان تازه می شود و تحدی می کند . خب قرآن معجزه ، چیزی که هیچ کس نمی تواند مثل آن را بیاورد پس به خدا و اسلام باید ایمان آورد.
این نوع آزمایش چه ایراد منطقی میتونه داشته باشه .
این آزمایش چند ایراد و تالی فاسد دارد:
1- موجب بی اعتباری عقل و فطرت الهی می شود خدا خواسته است که ما به واسطه عقل و فطرتی که خدا در درون ما قرار داده است او را دریابیم نه از راه معجزه آن به آن.
2- به نظر می رسد که دلیل فطرت و عقل بر خدا از معجزه هموار تر و یقینی تر باشد چه این که معجزه اگر زیاد شد خاصیت خود را از دست خواهد داد و با این ساز و کاری که شما طراحی کرده اید هر کس که بخواهد بفهمد خدا هست یا نه یک درخواست عجیب از خدا می خواهد اگر انجام شد پس او می فهمد که خدا هست و الانه. با این تعبیر ملیون ها انسان دارند این آزمایش را انجام می دهند و دنیا پر می شود از کار های خارق العاده با این ترتیب بعد از مدتی که کار خارق العاده زیاد شد برای افراد عادی شده و کارایی یقین آفرینی خود را از دست خواهد داد فرد می بیند کاری که او از خدا خواسته ده برابر بزرگترش را فلانی دارد انجام می دهد و دنیا پر می شود از کارهای خارق العاده ای که حالا شده عادی و دیگر یقین آفرین نخواهد بود. مضاف بر این که هر شخص حق دارد در زندگی خود ده ها بار در یافته های خود شک می کند که دوباره آش همان و کاسه همان.
3- با این ترتیب نظام آفرینش به هم می خورد و همه چیز می شود کار خارق العاده دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود.
4- مهم تر از همه این که خدا می خواهد با معرفت عقلی فطری به او برسند و از ابزار درونی خدا را بیابند نه این که با یک اجبار بیرونی مثل معجزه های متعدد به توانایی خدا و وجود او یقین پیدا کنند این دیگر ارزشی ندارد مثال می زنم یک وقتی هست کسی شما را دوست دارد و به شما احترام می گذارد چون فضایل و کمالات درونی شما را درک کرده است و عاشق فضایل انسانی شما شده است یک وقت به شما احترام می گذارد چون پول دارید و به او روزانه 100 هزار تومان پول می دهید . احترام دوم پسندیده نیست.(مثال زدم)
5- رشد و تعالی انسان از راه معرفت درونی و عقلی به دست می آید نه اکراه بیرونی.
جناب شعیب
فرض کنید فردی تصمیم میگیرد در دین تحقیق کند:
1- به دلیل روحیات خودش- به دلیلی که به طور سنتی خودمان را حق میدانیم و انتظار داریم مثلا یک وهابی در کشور عربستان سعودی که هیچ آشنایی با شیعه ندارد درمورد ما تحقیق کند و پس از فهمیدن این که ما حق هستیم نه آنچه علمای آنها میگویند، شیعه بشود- به دلیل اینکه خود دین ما در مسئله یک توضیح المسائلها عقاید تقلیدی را باطل میداند. و به تحقیق تشویق میکند.
2- مشاهده میکند عده ای تا آخر عمر به این مباحث سرگرمند. مثلا رشته فرد و اشتغال او چیز دیگری غیر از الهیات است و نمیخواهد مثل فلاسفه موافق یا مخالف وجود خدا تا آخر عمر مشغول این مباحث باشد. پس ضرب الاجل تعیین میکند که مثلا من برای این سعادت اخروی و حقانیت دین که میگویند شش ماه وقت میگذارم نه بیشتر. و اگر در این مدت حقانیت دین بر من معلوم نشد من معذورم و مسئولیتی ندارم.
3- انصاف و دقت سختگیرانه ای را در حد مقدور در نظر بگیرد و در حد توان فکری خودش که در انسانهای مختلف متفاوت است در این راه بکوشد. اما حقانیت دین در آن مدت بر او معلوم نشود.
4- پس بگوید مثلا اگر اسلام شیعه دوازده امامی حق است به من یک نشانه بدهد با تضرع از او بخواهد که کار کوچکی انجام بدهد تا به او ایمان بیاورد. کاری که یک بار لازم است را چند بار انجام بدهد اما نتیجه ای نبیند.
این کار نه منافع دارد مثل مثال پولی که زدید نه کار بزرگی باشد مثل طی الارض از تهران به مشهد و کارهایی که عارفان میکردند که دوستمان خواسته، هیچ مثلا عدس روبه روی اوست چیز دیگری بشود مثلا لوبیا بشود. همین
فرد پس از آن کافر شود و کارهایی انجام بدهد که دین ما به هیچ وجه نمیپسندند. آیا در فرضی که خدا وجود داشت و همان فرد به تحقیقاتش با زمان نامعلوم بیشتری چه بسا ده سال بعد و چه بسا بدون اینکه اشتغال یا رشته دیگری غیر مرتبط با الهیات بپردازد، ادامه میداد به حقانیت اسلام شیعه دوازده امامی میرسید. آنگاه آیا خدا در کفر این فرد نقشی نداشته و بر خدا برای هدایت او لازم نبود که معجزه کوچک مورد درخواستش را انجام میداد؟
لطفا متنم را دقیق بخوانید و جواب دقیق بدهید.
[="Franklin Gothic Medium"] من همین تجربه رو زمانی دیگر هم داشتم . زمانی بود که من فکر میکردم که در درون بدنم جنی اومده نشسته ... یه روز رفتم حموم ... و بعد از دوش گرفتن رفتنم و در درون رخت خواب خوابیدم و سعی کردم وارد فاز آلفا بشم ... و ببینم اونجا صدایی رو میشنوم یا نه !!!همه چیز و همه چیز آروم بود ... تا اینکه یهو صدایی بسیار ترسناک از عمق وجودم شنیدم ... ترس تمام وجودم رو گرفت ... خیس عرق شدم ... تمام خونه تق تق میکرد ... و ... و دیگه اون کار رو نکردم . سلام .
جناب سین من با این قسمت از صحبتهاتون مخالف هستم ...
من تجربه دیدن خدا با دل رو هم داشتم ( البته فکر میکنم همون چیزی باشه که شما مد نظرتون هست ) . زمانیکه چنین اتفاقی برام افتاد ... به غیر از اینکه صدای اشیاء درون خونه بلند شده بود و هر کدوم به نوعی تق تق میکردند و میلرزیدند ... به نوعی هم به لایه های بالایی و درونی مغزم رفته بودم و احساس میکردم که مغزم شاید 200 برابر قوی تر شده ...در درون اون لحظه خیس عرق شده بودم ... و در عین حال آرامش داشتم و ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر
تجربهای که حقیر داشتم متفاوت از اوصافی است که بیان میکنید ... آیا دیدهاید که برخی زمانها که خوشحال یا حالتان خوبه هستید انگار همه چیز خیلی خوبه، همه چیز خیلی قشنگه، و گاهی که ناخوشاحوال هستید انگار همه چیز یک جور ناراحتکننده و عذابآوری هست؟ ... همه چیز همانطوری است که بوده و در عین حال مثل قبل نیست و یکطور دیگری است ... آن تجربیات هم همینطوری هستند ... مثل هضیان نیستند که چیزهایی درهموبرهم باشند ... اینطور نیست که همه جا تاریک شود یک نوری از یکجا بتابد و ما فکر کنیم این نور خداست ... چشمانمان باز است و همه چیز هم سر جایش هست ولی همه چیز خبر از حضور خدا میدهد ... رویتان را به هر طرف که برگردانید فقط خدا را میبینید ... نه اینکه میز و صندلی نباشند، نه، میز و صندلی هستند ولی جز خدا نیست ... «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ» یعنی به هر کجا که روی کنید پس همانجا وجه خداست ... حالتهایی هم هست که مثلاً سر نماز با چشم باز باشیم ولی هیچ نبینیم غیر خدا، حالتش مثل زمانی است که در فکری غرق باشید و از اطراف خودتان غافل باشید و ندانید چه میگذرد، اما عالمی میفرمود که برخی هستند که فکر میکنند توجه کردن به خدا یعنی باید یک نوری را مثلاً بالای سرشان تصور کنند و بگویند که مثلاً این خداست و بعد رو به او عبادت کنند، حال آنکه این نور مخلوق ایشان است و نه خالق ایشان ...
وقتی گفته میشود که خدا را به چشم سر نمیتوان دید ولی به چشم قلب میتوان دید به این معنا نیست که چشم قلب برود و ذات خدا را ببیند ... سبحان الله ... خدا را با هیچ وسیلهای نمیتوان دید ... آنچه با همان چشم قلب هم میتوان دید همچنان وجهالله است ... وجهالله اما غیر ذات خداوند است ... وجه الله خودش مخلوق خداست ... شما چه وقت میگویید کسی را دیدهاید؟ وقتی که ذات او را ببینید یا وقتی که جسمش را ببینید، صورتش را ببینید؟ آیا صورت شما همان حقیقت وجودی شماست؟ صورت خدا هم حقیقت و ذات خدا نیست ... صورت خدا ولی چیزی است که اگر دیده شود میتوان گفت که خدا دیده شده است ... از یک نظر همه چیز آیات خدا هستند، از این نظر همه چیز وجهالله هستند برای کسانی که آن آیات را میبینند و میشناسند و از کنارشان به غفلت عبور نمیکنند ... اما برخی از آیات هستند که بزرگترند، آنها کاملتر خداوند را تجلی میدهند ... افراد بیشتری و با شدت بیشتری از دیدن ایشان یاد خدا میافتند، متوجه خدا میشوند ... آنها صورتهای کاملتری از وجهالله هستند ... آیات کبری خداوند در این صورت وجوه اکمل خدا میشوند ... و الله العالم
بنابراین این تجربه لزوماً در هر حالی یک نتیجه و یک شکل ندارد ... اما مهم این است که خدا دیده شده باشد، همانطور که مهم نیست دوستتان چه لباسی پوشیده باشد و با چه ظاهری در مقابل شما نمایان شده باشد، مهم این است که شما او را دیده باشید ... این مسأله چیزی فراتر از یک پردازش تصویر در عالم خارج یا باطن است ... این به نوعی پل زدن از ظاهر به باطن است ...
اون چیزی که شما ازش دارین صحبت میکنین ... فکر میکنم لایه ای از ناخودآگاه انسان باشه ... که هنوز ناشناخته هست ... درست و غلطش رو هم فکر میکنم آخرین بار که داشتم داشتم تحقیق میکردم ... اینجوری بود که همه چیز در اونجا به هم ریخته هست ... افکار به صورت ناخودآگاه و به صورت غیر منطقی با هم ترکیب میشن ...
به طرز مشابه هیچ ایرادی ندارد که آن وجهالله یک لایهی باطنی از وجود خودتان باشد ... این مطلب را عالم بزرگواری به صراحت چندین بار تکرار میکردند که یک عارف وقتی که خیلی با هوای نفسش مبارزه کرد و رشد کرد به جایی میرسد که نور شدیدی میبیند که به شدت مجذوب آن میشود و همهی عباداتش را برای آن انجام میدهد ... تا اینجا گمان میکند که این نور همان نور خداست ... ولی بعد میفهمد که ای دل غافل این نور وجودی خودش هست! ... یعنی او هر چه میکرده است را برای خودش انجام میداده است ... ایشان میفرمودند که لااقل به نظر برخی از بزرگان گذشتن از این نور و خالص شدن برای خدا کار هر کسی نیست و باید انسان را خودشان عبور دهند مگرنه یک انسان معمولی به خودش باشد نمیتواند از خودش بگذرد ...
در واقع حقیر با شما موافق هستم که وجهالله مدّ نظرمان را ناخودآگاه خودمان بگیریم ... ولی این ناخودآگاه تنها به صورت ناخودآگاه به خودش آگاهی دارد و آگاهی ناخودآگاه در ادارهی خود و خودآگاه زیردست خود قاصر است، به ناچار باید خودآگاه دیگری در ورای آن باشد (فرقی نخواهد داشت اگر به طرز مشابه بفرمایید که آن ناخودآگاه به ما آگاه است و نسبت به آگاهی ماست که ناخودآگاه محسوب میشود، در هر صورت مهم است که تحت اشراف ما نیست و شعور و آگاهی در ورای آن به نوعی مستقل از آگاهیهای ماست) که این ناخودآگاه نهایت ظاهری است که ما میتوانیم از او تصور نماییم ... با گفتن اینکه آن لایهی ناخودآگاه پیچیده است ولی هر چه هست در همان است مشکل برطرف نمیشود ...
دیدن آن ناخودآگاه را هم میتوان دیدن خدا در نظر گرفت ... ولی باید آن شناخت صورت بگیرد ... شناخت قلبی خدا باید صورت بگیرد ... وجهالله در این میانه هر چه که باشد باشد ...
من اگر بخوام ارزشی برای قلب قائل بشم ( من اعتقاد به خوده قلب ندارم ...نوعی از تفکر مغز رو قلب میدونم ) برخی از زمانها به مغز انسان الهاماتی وارد میشه .... مثلا میخوایم یه مساله ای رو حل کنیم ... ناگهان ابتکاری به ذهنمون میخوره که قبلا باهاش روبرو نبودیم ... یا یه جرقه ای میخوره و ما نوع نگرشی جدید رو باهاش روبرو میشیم ( و بعد با عقلمون اون رو تجزیه و تحلیل میکنیم )مثال : طوفانزدگان هم از همین نوع هست ... وقتی آدمها در درون طوفان گیر میکنند ... نوعی جرقه در درون ذهنشون میخوره ... مثلا التماس به خدا ... ولی این یه جرقه هست و ممکن هست درست یا اشتباه باشه .
آن ابتکار و جرقه چطور از ناخودآگاه به ما رسیده است؟ ناخودآگاهی که تحت اشراف ما (خودآگاه ما) نیست چیست که میتواند منشأ هوشمندی و آگاهی در ما بگردد؟ میتواند مایهی نجات ما شود ... میتواند مایهی رفع مشکلات ما شود ... میتواند در خواب یا بیداری چیزی را به ما الهام نماید ...
این چه درکی است که همراه با گیج شدن نیست و همراه است با علم و آگاهی ...؟
یک ایرادی که به آزمایش مورد نظر شما در این تاپیک وارد است این است که ظاهراً شما به دنبال یک پدیدهی خیلی عجیب و دور از ذهن هستید ... چیزی که اگر رخ دهد گیج شوید که چطور چنین چیزی که به نظر ممکن بود رخ داد ... عجیب بودن مسأله تا حدّی است که تا مدتی در شوکّ حاصل از رخ دادن آن باشید و همهی چیزهای دیگر از ذهنتان میپرد ... حال آنکه معجزه قرار است ایجاد آگاهی نماید ... قرار نیست همان مقدار آگاهی و هوشیاری که داریم را هم از ما بگیرد .... در معجره عجیب و خرق عادت بودن پدیده که سبب حیرت مخاطبان شده است دلیل بر صدق دعوی نبی نیست، بلکه باید نوعی از شعور و آگاهی نسبت به خداوند را در ایشان ایجاد نماید ... معجزه باید چیزی بیش از خرق عادت باشد ... شما چه چیزی بیش از عجیب بودن را در آزمایش مورد نظر خود لحاظ نمودهاید؟
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"] جناب سین فکر میکنم که قبلا به نوعی دیگر این موضوعی که شما عنوان کردین رو در درون سایت با هم بررسیش کردیم ... در ادامه اون مباحث ... ببینید ... خوب این چیزی که شما میگین رو من هم قبول دارم . خیلی چیزها در درون زندگیم بوده که با خودم گفتم اگر اتفاق بیوفته من اون چیز رو معجزه میدونم ... ولی بعد از مدتی اون مساله حالت معجزه بودنش رو برام از دست داده ... اگر شما هم چنین تجربیاتی داشته باشین ... میدونین که چقدر چنین تجربه هایی فرار هست ... و چقدر زود فراموش میشن ... و یا هزاران پرسش در ذهن وارد میشه که ماهیت الهی بودن اون رو زیر سوال میبره ... ولی بحث سره چیزه دیگری هست ... 1. اولا : همونطور که قبلا در مورد مساله اثبات یک سیب در درون اتاق بهش رسیدیم ... اثبات یک سیب در درون یک اتاق هم کاره راحتی نیست . الف ) ممکن هست چشم من چیزی رو از فاصله مثلا 10 متری در درون اتاق ببینه ... و احساس کنه که اون چیز سیب هست ... ولی وقتی نزدیک تر میشه میفهمه که اشتباه کرده . زمانی شما میتونی ثابت کنی خدا وجود داره که اولا تعریفی از خدا و خصوصیاتش داشته باشی ... مثلا 100 نام خدا که بیانگر صفاتهاش هستند رو بدونی چی هست و بتونی از اونها درکی داشته باشی ... مثلا بتونی با حواست خصوصیت "شدید" بودن خدا رو کاملا درک کنی . بعد در درون میدانی که زندگی میکنی ... اولا ثابت کنی که حواست داره درست کار میکنه ( خواب نیستی ) ثانیا با داشتن تعریف "شدید" اون رو در درون موجودی ثابت کنی ... وگرنه اثباتت مانندسیبی میمونه که ممکن هست پلاستیکی باشه و ... وهم وجود داشتن اون باعث شده که فکر کنی خدا وجود داره ... صحبت سره این هست که شما اصلا نمیتونی خیلی از این خصوصیات رو درک کنی ... چک کردن این خصوصیات برای ماهیتی پیش کش !!! 2. ثانیا : در درون صحبتهاتون شما به این مطلب اشاره کردین که ممکن هست من در درون این مسیر به اینجا برسم که 1.5 سال عابد و زاهد بشم ... بتونم طی طریق هم بکنم ... ولی بعد از آن بیام و مثلا بگم که این کار کاره اجنه بوده !!! خوب چرا که نه !!! من وقتی میرم در درون یک اتاق و میخوام وجود یک سیب رو اثبات کنم ... میگم اول باید درون اتاق رو ببینم ... بعدش میگم خوب ... چیزی شبیه به سیب در درون اتاق هست . اگر هم قرار هست دوره همی به یه چیزی باور داشته باشیم ... و مثلا یه چیزی از دور دیده باشیم ... و ایمان متقن داشته باشیم که اون حتما سیب هست و هیچ جایه شک و شبهه ای هم نیست که .... اگر میخواین اینجوری خدا رو ثابت کنین که منم یه چیزهایی دیدم ...سلام جناب سین ...
امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...
ب) ممکن هست من یک سبد میوه بر رویه میز ببینم ... وقتی بهش نزدیک میشم ... میبینم که شکل ظاهریش مثله سیب میمونه ... ولی وقتی بوش میکنم ... میفهمم که سیب نیست .
ج) ممکن هست که من سبد میوه رو بر رویه میز ببینم ... وقتی بهش نزدیک میشم ... میبینم شکل ظاهریش مانند سیب هست ... وقتی بوش میکنم میفهمم که سیب هست ... ولی وقتی میخوام یک تکه از اون رو بخورم میبینم مزه پیاز میده .
د) ممکن هست من با تمامی حواسم مساله سیب بودن میز رو چک کنم . و به قطعیت برسم که اون سیب هست ... ولی 2 دقیقه بعدش از خواب بیدار بشم و بفهمم که اصلا اتاقی در کار نبوده ... که بهواد میزی باشه ... و بخواد سیبی روش باشه و ...
مثلا بتونی با حواست خصوصیت " عظیم" بودن خدا رو درک کنی .
مثلا بتونی با حواست خصوصیت " مجیب " بودن خدا رو درک کنی .
زمانی که دقیقا 100 صفت خداوند رو تونستی برای ماهیتی ثابت کنی ... ثابت کردی که خدا وجود داره ...
و اونقدر آزمایش میکنم ... آنقدر آزمایش میکنم ... تا مثلا بعد از مدتی یقین پیدا کنم که اون چیز واقعا سیب هست ... مثلا اون چیزی که در اتاق هست 80 درصد احتمال داره که سیب باشه ... و مغزم احتمال بالای 80 درصد رو یقین بدونه ... این چه ایرادی داره ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،
ان شاء الله که شما هم خوب و سلامت باشید
در مورد خداوند برای چه باید خدا را با صد یا هزار اسماء و صفات حسنایش شناخت تا بشود خدا بودن خدا را تصدیق کرد؟
نظر دین تا جایی که حقیر فهمیدم (و از نظر لااقل برخی از بزرگان چه بسا غلط باشد که در نتیجه احوط در احتیاط کردن بیشتر است) این است که کسی قرار نیست خدا را برای کس دیگری اثبات نماید ... همه خدا را به خداییش میشناسند و فقط باید این شناخت را به خاطرشان آورد ... اگر حقطلب بودند (چون حقیقت شیرین است) از این یادآوری استقبال میکنند و اگر حقگریز بودند (چون حقیقت تلخ است) از این یادآوری بیزاری میجویند و سعی در انکار اینکه به یاد آوردهاند خواهند نمود ...
از طرف دیگر برخی از احکام دین را باید به درستی و حقانیت دین یقین داشت تا بتوان زیر بازش رفت، چون مانند این است که اگر ما به آن احکام عمل کردیم ولی بعدها فهمیدیم که دین بر حق نبوده است ما پلهای پشت سرمان را خراب کرده باشیم ... بخصوص که دیگر خدای جبرانکنندهای هم نباشد که پلهای خراب شدهی پشت سرمان را بسازد و با پذیرفتن توبهامان فرصتی دوباره به ما بدهد ... در نتیجه اینکه شما احتمال بالای ۸۰٪ را یقین بدانید در چنین موقعیتهایی به مشکل خواهید خورد، در چنین موقعیتهایی انسان باید یقین کامل داشته باشد که راهش درست است و دینش بر حق است مگرنه عقل حکم میکند که از چیزی که نمیداند و نمیشناسد تبعیت نکند ... خود اسلام هم نهیب زده است از تبعیت کردن از چیزی که آن را نمیشناسیم ... نماز خواندن و روزه گرفتن و شراب نخوردن و مشغول فسق و فجور نشدن مشکلی نیست، با همان احتمال بالای ۸۰٪ هم میتوان به آن تن داد، ولی حکم اعدام مرتد را هم آیا میتوان با همین یقین دانستن احتمال بالای ۸۰٪ موجّه جلوه داد؟ ... از بحثهایم با مخالفان احکام خاصی در اسلام دریافتم که بیشتر مخالفان اسلام با همین احکام است که مشکل دارند ... آنها میگویند شما خودتان مطابق دینتان آدمهای خوبی باشید ولی کاری به کار کس دیگری نداشته باشید ... صرفنظر از اینکه چه نیت یا فلسفهای پشت این حرف هست یک مسأله هم میتواند این باشد که ایشان گمان میکنند مسلمین بر اساس احتمال بالای ۸۰٪ است که تسلیم خدا شدهاند و برخی جاها را نباید زیر بار روند، چون هر کسی راه خودش را درست میداند و اگر ایشان این اجازه را به خودشان میدهند که برای دینشان فعالیت کنند و تبلیغ کنند باید این حق را به پیروان دیگر باورها هم بدهند، پیشفرض پشت این نظر این است که باید یک احتمال ولو کوچک هم بدهیم که آن پیروان مکاتب دیگر شاید بر حق باشند و ما ندانیم، شاید در آینده متوجه بشویم که ما کمتر از آنها بر حق هستیم ... این تصور از همانجا ناشی میشود که عدهای صحبت از یقین مدرج میکنند ... یقین مدرج در مورد یقین کسب شده به عنوان صفت برای خود انسان است، صفتی که کسب شده است و انسان حائز آن شده است و رشد وجودی او را اندازه میگیرد، حال آنکه صحبت ما سر دانستن حقیقت است صرفنظر از اینکه به آن عمل شده باشد یا با آن مخالفت شده باشد، این است که باید ۱۰۰٪ یقینی باشد تا مشکلی پیش نیاید، مگرنه فقط صدیقین هستند که اگر ۱۰۰ درصد حقیقت را میشناسند درعمل هم به تمام آن ۱۰۰٪ پایبند بودهاند و در نتیجه حائز مقام یقین ۱۰۰٪ای هم شدهاند، مابقی مسلمین اگرچه ۱۰۰٪ بدانند که اسلام دین حق است ولی هر کسی به یک میزانی مطابق این دانستهاش عمل میکند و در نتیجه از نظر مقامی به مقام صدیقین نمیرسند ولی طیفی از جایگاههای ایمانی و یقینی را پر میکنند ...
بنابراین حقیر به دنبال این هستم که بگویم آن شناخت حقیقت که لازمهی عدالت خداوند در قیامت است (چون بر هر گناهکاری باید پیشتر اتمام حجت شده باشد و بعد از او انتظار عمل صحیح برود)، عهدی که خداوند گرفته باشد ولی کسی به یادش نیاورد چه کارکردی دارد؟ خداوند در قیامت بگوید که ای بنیآدم آیا از تو عهد نگرفتم که تنها مرا بپرستی؟ بنیادم هم میگویند که خدایا کی چنان عهدی گرفتی؟ ما در خانوادهای بودایی به دنیا آمدیم و هنوز عقلمان بالغ نشده بود همه چیز را فراموش کرده بودیم!
بنابراین در این بحثها به احتمال ۸۰٪ راضی نشوید ... حتی یک هزارم درصد احتمال خلاف هم مشکلزاست ... فقط صحبت سر این است که چنان یقینی از چه راهی قابل تحصیل است و اینکه آیا حتماً از یک راه خاص باید تأمین شود و یا از هر راهی که تأمین شود به شرط آنکه آن راه قابل اعتماد باشد کفایت میکند؟
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"]
با سلام خدمت شما دوست گرامی
اعتقاد به خدا در بین تمامی انسان ها و اقوام بوده و هست و علت آن فطری بودن این آموزه است. اما این که می بینیم موسی برای فرعون که خود را رب اعلی معرفی می کند نه تنها ناقض این نیست که معجزه برای اثبات نبوت است نه خدا بلکه مثبت آن هم هست . توضیح این که مردم زمان فرعون به خدا و ارباب معتقد بودند که معتقدبودند این خدا ها در زندگی شان تاثیر می گذارد و در بین این ارباب حتی معتقد به رب الارباب بودند که فرعون خود را رب الارباب معرفی می کرد .
پس این که خدا باوری در زمان فرعون بوده و حتی خود فرعون هم به آن معترف بوده است شکی نیست اما موضوع این است که پیامبر می آمد و معجزه می آورد کهبگوید من از طرف خدا هستم نه آن خدایی که شما برای خود بافته اید ته ارباب متفرقون بلکه خدای احد واحد که هم رب است و هم رحمن و رحیم.
پس همان گاه که برای فرعونی که دم از رب اعلی بودن زده معجزه می آورد عقیده به خدا هم در خود فرعون بوده هم در مردمی که رب اعلی را مصداقا اشتباه گرفته اند و فرعون را پرستش می کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمت خدا بر شما،
جسارتاً در آن پست به دو آیه اشاره کرده بودم، آیهی دوم این آیه هست:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ [القصص، ۳۸]
و فرعون گفت: اى مهتران، من براى شما خدايى جز خود ندانم پس اى هامان- وزير فرعون- برايم بر گِل آتش برافروز- آجر بپز- و برايم كوشكى [با طارمى بلند] بساز [تا بالا روم] شايد به خداى موسى ديدهور شوم، كه من او را از دروغگويان مىپندارم.
ظاهراً خداوند عزّ و جلّ یکی از معبودهای ایشان در کنار معبودهای دیگرشان نبوده است ...
معجزه همیشه یک پیش زمینه ای دارد و آن هم این است که خدایی هست و این کار خارق العاده را به فردی داده که با آن رابطه اش را با خدا ثابت کند.
اما این که معجزه وجود خدا را ثابت کند درست نیست مگر این که بگوییم تعیین مصداق صحیح خدا می کند.
استاد بزرگوار، آیا خود این تعریف فهم رایج از مفهوم معجزه و چگونگی کارکرد آن اثباتی دارد یا همینطوری باید آن را بپذیریم؟ آیا جزء دین است که اگر نپذیریم مرتکب حرامی شدهایم و یا خدای ناکرده از اسلام خارج میشویم یا صرفاً نظری است که ارائه شده و تا کنون کسی با آن مخالفت زیادی نکرده است؟ به طور خاص آیا میتوانید اثبات کنید که معجزه نمیتواند وجود خدا را ثابت کند و اگر حقیر ادعا کردم که چنان هم میتواند بکند بفرمایید که هرآینه اشتباه میباشد؟
با تشکر از حلم و بردباریاتان و همچنین رفاقت و همراهیاتان
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
جناب شعیبفرض کنید فردی تصمیم میگیرد در دین تحقیق کند:
1- به دلیل روحیات خودش- به دلیلی که به طور سنتی خودمان را حق میدانیم و انتظار داریم مثلا یک وهابی در کشور عربستان سعودی که هیچ آشنایی با شیعه ندارد درمورد ما تحقیق کند و پس از فهمیدن این که ما حق هستیم نه آنچه علمای آنها میگویند، شیعه بشود- به دلیل اینکه خود دین ما در مسئله یک توضیح المسائلها عقاید تقلیدی را باطل میداند. و به تحقیق تشویق میکند.
2- مشاهده میکند عده ای تا آخر عمر به این مباحث سرگرمند. مثلا رشته فرد و اشتغال او چیز دیگری غیر از الهیات است و نمیخواهد مثل فلاسفه موافق یا مخالف وجود خدا تا آخر عمر مشغول این مباحث باشد. پس ضرب الاجل تعیین میکند که مثلا من برای این سعادت اخروی و حقانیت دین که میگویند شش ماه وقت میگذارم نه بیشتر. و اگر در این مدت حقانیت دین بر من معلوم نشد من معذورم و مسئولیتی ندارم.
3- انصاف و دقت سختگیرانه ای را در حد مقدور در نظر بگیرد و در حد توان فکری خودش که در انسانهای مختلف متفاوت است در این راه بکوشد. اما حقانیت دین در آن مدت بر او معلوم نشود.
4- پس بگوید مثلا اگر اسلام شیعه دوازده امامی حق است به من یک نشانه بدهد با تضرع از او بخواهد که کار کوچکی انجام بدهد تا به او ایمان بیاورد. کاری که یک بار لازم است را چند بار انجام بدهد اما نتیجه ای نبیند.
این کار نه منافع دارد مثل مثال پولی که زدید نه کار بزرگی باشد مثل طی الارض از تهران به مشهد و کارهایی که عارفان میکردند که دوستمان خواسته، هیچ مثلا عدس روبه روی اوست چیز دیگری بشود مثلا لوبیا بشود. همینفرد پس از آن کافر شود و کارهایی انجام بدهد که دین ما به هیچ وجه نمیپسندند. آیا در فرضی که خدا وجود داشت و همان فرد به تحقیقاتش با زمان نامعلوم بیشتری چه بسا ده سال بعد و چه بسا بدون اینکه اشتغال یا رشته دیگری غیر مرتبط با الهیات بپردازد، ادامه میداد به حقانیت اسلام شیعه دوازده امامی میرسید. آنگاه آیا خدا در کفر این فرد نقشی نداشته و بر خدا برای هدایت او لازم نبود که معجزه کوچک مورد درخواستش را انجام میداد؟
لطفا متنم را دقیق بخوانید و جواب دقیق بدهید.
سلام ...
بابته متنی که نوشتین تشکر میکنم ... و تقریبا چیزی بود که خودم هم میخواستم عنوان کنم ... فقط چند تا موضوع بود ...
1. من هم واقعا تصمیم گرفتم که باید یه ضرب العحلی برای این کار در نظر بگیرم . من الان تقریبا 5 سال هست که در درون اسک دین هستم . و همش شک و شک و شک ... از همین رو بود که با خودم گفتم یک آزمایش 1.5 ساله تعریف کنم .
2. تبدیل عدس به لوبیا ... شاید از نظره شما چیزه کوچکی باشد ... ولی به نظره من طی طریق از آزادی به مشهد فرقی با تبدیل لوبیا به عدس نمیکن . ثانیا : اصلا اگر خدایی وجود داشته باشد براش فرقی نمیکنه ... چرا فکر میکنید که طی طریق از آزادی به مشهد خواسته خیلی خیلی بزرگیه ؟؟؟ با این حال من آزمایش شما را هم قبول دارم ... حاضر هستم که به جای طی طریق مثلا این اتفاق بیوفته ...
در نهایت این مساله که میخواین ضرب العجلی تعیین کنین برای من هم خیلی مهم شده ...
چون واقعا آدم به هیچ کارش نمیتونه برسه ...از این طرف رونده و از اون طرف مونده ...
چرا فکر میکنید که طی طریق از آزادی به مشهد خواسته خیلی خیلی بزرگیه ؟؟؟ با این حال من آزمایش شما را هم قبول دارم ... حاضر هستم که به جای طی طریق مثلا این اتفاق بیوفته
خیر خواسته شما بزرگ نیست. داستانهایی که از کرامات اولیای ( و نه فقط معصومین) ما میگویند این است که طی الارض و ... کارهای بوده که اجازه محدود تسخیر در طبیعت را داشته اند.
اما چون شما میخواهید به حقیقت برسید ممکن است نظام آفرینش به هم بخورد.
[=Franklin Gothic Medium] 1. من هم واقعا تصمیم گرفتم که باید یه ضرب العحلی برای این کار در نظر بگیرم . من الان تقریبا 5 سال هست که در درون اسک دین هستم . و همش شک و شک و شک ... از همین رو بود که با خودم گفتم یک آزمایش 1.5 ساله تعریف کنم . 2. تبدیل عدس به لوبیا ... شاید از نظره شما چیزه کوچکی باشد ... ولی به نظره من طی طریق از آزادی به مشهد فرقی با تبدیل لوبیا به عدس نمیکن . ثانیا : اصلا اگر خدایی وجود داشته باشد براش فرقی نمیکنه ... چرا فکر میکنید که طی طریق از آزادی به مشهد خواسته خیلی خیلی بزرگیه ؟؟؟ با این حال من آزمایش شما را هم قبول دارم ... حاضر هستم که به جای طی طریق مثلا این اتفاق بیوفته ... در نهایت این مساله که میخواین ضرب العجلی تعیین کنین برای من هم خیلی مهم شده ...سلام ...
بابته متنی که نوشتین تشکر میکنم ... و تقریبا چیزی بود که خودم هم میخواستم عنوان کنم ... فقط چند تا موضوع بود ...
چون واقعا آدم به هیچ کارش نمیتونه برسه ...از این طرف رونده و از اون طرف مونده ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،
موضوع اصلاً بر سر بزرگی و کوچکی تجربهای که در خواستش را کردهاید نیست، شما بخواهید زمین به دو قسمت تقسیم شود و شقالأرض روی دهد، بخواهید که کهکشانها به سمت زمین بیایند، هر چه میخواهید بخواهید ... آنها که از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله شقالقمر را خواستند یا بیرون آمدن درخت از زمین و به دو نیم شدن آن و سپس در هوا به سوی پیامبر خدا صلیاللهعلیهواله آمدن آنرا خواستند ذهنشان تا همینقدر کار میکرد، شما هر چه خواستید بخواهید ... لطفاً توجه کنید که بحث کلاً بر سر بزرگی خواستهی شما و اینکه آیا خداوند قادر به انجام آن هست یا نعوذبالله نیست نمیباشد ... شما به جای یک سال و نیم ریاضتهای سنگین که قبل از دیدن حقیقت از اسلام زدهاتان کند بیایید و چند ماه تفکر کنید که هر اتفاق هر مقدار عجیبی که از خدا بخواهم را اگر دیدم که رخ داد چطور میتوانم از شرّ احتمالات دیگر رها شوم و بفهمم که خدایی هست ...
این یک مسأله حل کردن است ... هدف این است که راهی را بیابید که اگر خدایی وجود دارد بتوانید برای خودتان آشکارسازیاش نمایید ... روی این مسأله فکر کنید که چطور بشود میتوانید با یقین کامل به این برسید که خدا وجود دارد اگرچه همه خلاف آن را بگویند و اگرچه راه برای توجیه باز باشد ...
وقتی این مسأله برایتان حل شد دیگر باقی راه کاری ندارد ... خواهید دید که لازم نیست شقالقمر از خدا بخواهید تا وجودش را با یقین دریابید، راههای خیلی سادهتری هم هست که همان یقین را برایتان ایجاد نماید ... اگر از آن راهها امتحان کردید و خدا را یافتید دیگر خودتان ضرورتی برای دیدن کارهای خرقعادتگونه نخواهید یافت ... وقتی هم که ضرورتی برای این مسأله نباشد و هدایت شما متوقف بر چنان مسائلی نباشد دیگر به راحتی میتوانید خودتان نتیجه بگیرید که سزاوار نیست چنان چیزی را از خدا بخواهم که اگر بخواهم نیز صادقانه به دنبال هدایت نبودهام (و مثلاً به دنبال ارضای حس کنجکاوی و امثال آن بودهام) ... در چنین وضعیتی انسان در مقابل خداوند شرمنده میشود و میگوید چنان چیزی را که خلاف حکمتت باشد نمیخواهم و راضی هستم به هر چه که حکمت خودت اقتضاء نماید ...
این راهها را حقیر تجربه کردهام ... چیزی که باعث شد از خدا امثال تقاضاهای شما را نداشته باشم (گرچه تا یک مقدارش را حقیر هم داشتهام و دیدم که کار هم کرد، حتی به یک بار و دو بار هم بسنده نکردم) همین شرمندگی بود بعد از آنکه از راههای خیلی سادهتر هم میشود وجود خدا را پذیرفت ... در عین حالی که شک ندارم اگر هدایتم به حقیقت متوقف بر چنان مسائلی بود خداوند قادر به انجامشان بود و هنوز هم هست ... یک بار زنده کردن مردهای را از خدا خواستم، بعد سر قبر او که رفته بودیم چیزی را نشانم داد که از درخواستم حسابی شرمنده شدم، شهادت دادم که خدا به هر چه در دلم بگذرد آگاه است، به هر کاری هم قادر است و آنچه حقیر خواسته بودم هم در جهت هدایت خودم یا دیگران نبوده است و برای این بود که دوست داشتم آن طرف هنوز زنده باشد ...
کلید حل مسأله در یافتن ساز و کاری است که قادر باشد خدا بودن خدا و حق بودن خدای اسلام را برایمان محرز نماید ... روی همین مسأله تمرکز کنید ...
شما متخصص برنامهریزی هستید ... در این زمینهها از خودتان انتظارات زیادی دارید ... قاعدتاً تصدیق مینمایید که بیمعنی است که کسی یا سازمانی یک برنامهریزی سنگین چندین ماهه و چند ساله کند ولی بداند که دست آخر وقتی به آن برنامهریزی به طور کامل عمل کرد نتیجهاش هر چه که باشد کمکی به وضعش نمیکند و با امروزش فرقی نخواهد کرد، جز اینکه چند ماه و چند سالش را تلف کرده است و خود را خسته نموده است ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"][=arial]سلام
...
خود من با همین معامله ها به خدا رسیدم پس تو هم میتونی
به نظر من روشی که برای رسیدن به خدا انتخاب کردی کاملا منطقیه
اگه به شروطی که واسه معامله گذاشتی واقعا عمل کنی صددرصد جواب میگیری
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب رهگذر آسمان،
جسارتاً اگر اشکالی ندارد به عنوان یک الگوی موفق که توانسته است از این راهها و از طریق این معاملات به خدا برسد کمی در مورد راهتان توضیح بدهید، حرفهای حقیر دیگر خیلی تکراری شده است، شما میتوانید در این زمینه الگوی خوبی برایمان باشید ...
بفرمایید که چطور از اینکه با اجرایی شدن آن شروطی که در معامله تعیین کردید دانستید که خداوند حق است و باید به او معتقد شد؟ چه شد که احتمالات دیگری که میشد در نظر گرفت را کنار گذاشتید و دانستید که این آثار حتماً آثار وجود خدا بوده است؟ ...
با تشکر
یا علی علیهالسلام
سلام جناب شعیب ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
چند تا مطلب در درون صحبتهاتون بود که اگر اجازه بدین به ترتیب اونها رو عنوان میکنم .
1. شما در درون صحبتهاتون بدین مساله اشاره کردین که همکنون معجزه ای به نام قرآن وجود داره و قرآن تحدی کرده که هیچ کس نمیتونه کتابی مانند قرآن بیاره ... که اساس این بحث بارها و بارها در درون این سایت مورد بررسی قرار گرفته ... و به نظره من بارها و بارها اساتید سایت جواب درستی هم به مساله ندادند ...
1. اینی که هیچ کس نمیتونه کتابی مانند قرآن بیاره یعنی چی !!! اصلا به نظره شما خدا خودش میتونه کتابی مانند قرآن بیاره ؟؟؟ چجوری اثبات میشه که مدعی کتابی مانند قرآن آورده یا نیاورده !!!
. حتی خاطرم هست در اینجا مطلبی رو در مورد تحدی قرآن عنوان کردم ... و گفتم که اساس این بحث ( تحدی به قرآن ) استدلالی ضعیف هست ... مانند این میمونه که کسی از من سوال بپرسه چرا سینوس 30 درجه دو برابر سینوس 15 درجه هست و من استدلال کنم 30 دو برابر 15 هست پس حتما سینوس 30 درجه هم دو برابر سینوس 15 درجه هست . کسی که چنین جوابی رو میده مطمئنا هیچ درکی ا فضاهای مثلثاتی و روابط غیر خطی نداره و خوده چنین جوابی عالم بودن شخص رو زیر سوال میبره .
2. فرض کنیم که قرآن 113 تا سوره داشت و مثلا سوره ای به نام "تغابن" در درونش موجود نبود ... و من سوره ای از خودم در میاوردم و اسمش رو میزاشتم "تغابن" و با همون مضمون و میگفتم اینم یه سوره مانند قرآن !!! واقعا شما حرف من رو قبول میکردین !!! یا اینکه میگفتین اینجاش کجه ... اونجاش کجه !!!
و ...
ببینید ... اگر شما در مورد شق القمر هم تحقیق کرده باشین ... میدونین که خیلی ها چنین چیزی رو ندیدند ... واقعا برام جالب هست ... هزاران هزار سال پیش ... پیش بینی میکنند که پیامبری به نام "محمد" میخواهد مبعوث خواهد شد .... نشانه اش هم مثلا فلان ستاره دنباله دار میشه ... بعدش از چندین کشور به سمته عربستان میان ... ولی شق القمر شده و در در هیچ تاریخی نوشته نشده ... پیام حضرت محمد و اینکه این معجزه ایشون بوده هیچ جا نرفته ... و ... من به معجزه ای که برای دیگران شده کاری ندارم . چون انسانها رو میشناسم و میدونم که چجوری کاه رو کوه میکنند ... و ...
اگر اجازه دهین برای رجوع به فطرت در پست یعدی بهتون توضیح بدم . متشکرم .
سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
جناب شعیب در ادامه صحبتهاتون از برهانی با عنوان برهان فطرت نام بردین ... و عنوان کردین که همه ما انسانها در درون خودمون خداجو هستیم . اونجور که از دبیرستان یادم میاد معنی و مفهوم فطرت این بود که ضمیر ما مانند یک لوح سفید نیست بلکه بر رویه ضمیر ما نقوشی از پیش ترسیم شده ... این نقوش اکتسابی نیستند و ...
من چندی پیش داشتم سخنرانی یک روانشناس رو گوش میدادم . این روانشناس ( خداباور غیر دینی هست ) ایشون در درون صحبتهاشون میگفتند که همه ما در درون کوچیکی خواسته هایی داشتیم ... این خواسته هامون رو نمیتونستیم بدست بیاریم و چون نمیتونستیم بدست بیاریم ... گریه میکردیم ... ناگهان ماهیتی بزرگ و قدرتمند ما رو در آغوش میگرفت و خواسته ما رو جواب میداد ... ما این رو یاد گرفتیم که هر وقت خواسته ای داشتیم ... رو به آسمان نگاه کنیم ... گریه کنیم ... زاری کنیم ... طلب کنیم ... و به ما داده میشود ...
از اینجا به بعدش ماله خودمه : در حقیقت این جزو اولین اتصالاتی هست که در درون مغز ما شکل میگیره . به مرور زمان ما بزرگ میشیم ... و روشهای بهتر و بیشتری رو برای حل مسائلمون پیدا میکنیم ... و از اون روشها مسائلمون رو حل میکنیم ... در حقیقت وقتی ما به یه مساله میرسیم ... غده هیپوتالاموس تمامی روشهای ممکن را در اختیار ما قرار میده تا ما توسط یکی از اونها مسالمون رو حل کنیم ...
دقت کردین ... چرا وقتی طوفانزدگان در درون طوفان گیر میکنند ... و هیچ چاره ای ندارند ... میزنند زیره گریه ... خدا خدا میکنند ... در حقیقت هیپوتالاموس بهشون میگه تنها یک روش برای حل این مساله دارم ... اونم اینه که گریه کنی و زاری کنی تا بهت داده شود ...
و در جایی دیگر من مستندی رو داشتم از یک تلویزیون خارجی میدیم که دقیقا در درون این مستند عنوان میکرد " بچه های کار " منظورم بچه های خیابان گرد و دوره گرد هست ... ایشان گریه نمیکنند و پرخاشگر هستند و ... ( البته اصلا موضوع اون مستند در مورد خدا نبود ) خوب چرا اینها اینجوری شدند ... چرا در لوح وجودی اینها مفهومی به نام یک بزرگتر بخواهم و گریه کنم بهم داده میشود وجود ندارد ...
حرفهای شما رو منم قبول دارم ... هر کسی در درون وجودش احساس میکنه که خدا وجود داره ... ولی آیا واقعا چنین خدایی وجود داره یا اینکه این برگه ای تغلبی در درون مسیر کشف حقیقت هست ؟؟؟ بازی هست که داره مغز انسان انجام میده و یک نوع خطای پردازش هست .
سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
جناب شعیب در مورد فسادهایی که عنوان کردین .
1. شما عنوان کردین که "موجب بی اعتباری عقل و فطرت الهی می شود خدا خواسته است که ما به واسطه عقل و فطرتی که خدا در درون ما قرار داده است او را دریابیم نه از راه معجزه آن به آن" در این ارتباط من میتونم بگم الان من هیچ راه عقلی برای وجود خدا ندارم ... چند تا چیز کوچک دیدم ... چندین تا استدلال دیدم ... که برخیشون به مرور زمان به بی ارزش بودنشون رسیدم ... و بقیشون هم طوری نیستند که باعث بشن مطمئن بشم خدایی وجود داره ... در حقیقت من هیچ استدلالی برای وچود خدا ندارم ... تنها میتونم بگم به احتمال بالایی خدا وجود داره ...
2. احتمال بالا منظورم مثلا احتمال بالای 80 درصد به نظرم خدا وجود داره .... ولی !!! خاطرم هست یک بار از خدا یه چیزی رو میخواستم . در درون ماشین نشسته بودم گفتم خدایا اگر اون چیز رو بهم میدی اولین ماشین قرمزی که میبینم دو رقم اول پلاکش 62 باشه ... و دقیقا این اتفاق افتاد ... قبول نکردم ... بعدا از خداو خواستم اگر اون چیز رو بهم میده وقتی دارم در درون مسجد دستهام رو برای قنوت بالا میارم عقربه ثانیه شمار ساعت مسجد بین 2 و 3 باشه و همین اتفاق افتاد ... و باز هم قبول نکردم ... و در خونه قرآن رو باز کردم و یه آیه ای با تقریبا چنین مفهومی اومد که { آیا شما به وعده ای که خداوند به شما داده شک دارید ... یا یه همچین چیزی }
و در نهایت خدا اون چیز رو بهم نداد ...
احتمال چنین اتفاقی زیر 0.001 بود ... ولی خوب اتفاق افتاد ...
احتمال عدم وجود خدا اونم 20 درصد .... احتمال کمی نیست ....
سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...جناب شعیب در مورد فسادهایی که عنوان کردین .
1. شما عنوان کردین که "موجب بی اعتباری عقل و فطرت الهی می شود خدا خواسته است که ما به واسطه عقل و فطرتی که خدا در درون ما قرار داده است او را دریابیم نه از راه معجزه آن به آن" در این ارتباط من میتونم بگم الان من هیچ راه عقلی برای وجود خدا ندارم ... چند تا چیز کوچک دیدم ... چندین تا استدلال دیدم ... که برخیشون به مرور زمان به بی ارزش بودنشون رسیدم ... و بقیشون هم طوری نیستند که باعث بشن مطمئن بشم خدایی وجود داره ... در حقیقت من هیچ استدلالی برای وچود خدا ندارم ... تنها میتونم بگم به احتمال بالایی خدا وجود داره ...
2. احتمال بالا منظورم مثلا احتمال بالای 80 درصد به نظرم خدا وجود داره .... ولی !!! خاطرم هست یک بار از خدا یه چیزی رو میخواستم . در درون ماشین نشسته بودم گفتم خدایا اگر اون چیز رو بهم میدی اولین ماشین قرمزی که میبینم دو رقم اول پلاکش 62 باشه ... و دقیقا این اتفاق افتاد ... قبول نکردم ... بعدا از خداو خواستم اگر اون چیز رو بهم میده وقتی دارم در درون مسجد دستهام رو برای قنوت بالا میارم عقربه ثانیه شمار ساعت مسجد بین 2 و 3 باشه و همین اتفاق افتاد ... و باز هم قبول نکردم ... و در خونه قرآن رو باز کردم و یه آیه ای با تقریبا چنین مفهومی اومد که { آیا شما به وعده ای که خداوند به شما داده شک دارید ... یا یه همچین چیزی }
و در نهایت خدا اون چیز رو بهم نداد ...
احتمال چنین اتفاقی زیر 0.001 بود ... ولی خوب اتفاق افتاد ...
احتمال عدم وجود خدا اونم 20 درصد .... احتمال کمی نیست ....
با سلام
سرکار مارینر من فکر میکنم خداوند آب پاکی را روی دست ما ریخته است
و تا زمانی که تنها یک معجزه وجود داشته باشد هیچ لزومی ندارد خداوند معجزات دیگری بیاورد مگر اینکه مصلحتی در کار باشد
مثل این آیات
(50)وَ قالوا لَولا اُنـزِلَ عَـلَيـهِ آياتٌ مِن رَبِّـهے قُل اِنَّـمَا الآياتُ عِنـدَ اللهِ وَ اِنَّـما اَنَا نَـذيـرٌ مُـبيـنٌ (51)اَوَ لَم يَكـفِـهِم اَنّا اَنـزَلـنا عَـلَيـكَ الـكِـتابَ يُتـلىٰ عَـلَيـهِم اِنَّ فى ذٰلِـكَ لَـرَحـمَـةً وَ ذِكـرىٰ لِـقَومٍ يُؤمِـنونَ
آیا همین کتاب کافی نیست؟
تازه اگر این معجزه را برای اثبات خدا ندانیم که اصلا معجزه برای اثبات خدا هم هیچ لزومی ندارد
مثلا ان ایه که میفرماید
ا فی الله شک فاطر السموات و الارض
پس شما اگر صد سال هم ریاضت بکشید هیچ لزومی ندارد خداوند شما را به مشهد ببرد مگر مصلحت در مورد شما چنین اقتضائی داشته باشد.
پس اگر علاقه دارید میتوانید امتحان کنید اما بدانید خداوند از پیش چه جواب داده است.
با سلام
سرکار مارینر من فکر میکنم خداوند آب پاکی را روی دست ما ریخته است
و تا زمانی که تنها یک معجزه وجود داشته باشد هیچ لزومی ندارد خداوند معجزات دیگری بیاورد مگر اینکه مصلحتی در کار باشد
مثل این آیات
(50)وَ قالوا لَولا اُنـزِلَ عَـلَيـهِ آياتٌ مِن رَبِّـهے قُل اِنَّـمَا الآياتُ عِنـدَ اللهِ وَ اِنَّـما اَنَا نَـذيـرٌ مُـبيـنٌ (51)اَوَ لَم يَكـفِـهِم اَنّا اَنـزَلـنا عَـلَيـكَ الـكِـتابَ يُتـلىٰ عَـلَيـهِم اِنَّ فى ذٰلِـكَ لَـرَحـمَـةً وَ ذِكـرىٰ لِـقَومٍ يُؤمِـنونَ
آیا همین کتاب کافی نیست؟
تازه اگر این معجزه را برای اثبات خدا ندانیم که اصلا معجزه برای اثبات خدا هم هیچ لزومی ندارد
مثلا ان ایه که میفرماید
ا فی الله شک فاطر السموات و الارضپس شما اگر صد سال هم ریاضت بکشید هیچ لزومی ندارد خداوند شما را به مشهد ببرد مگر مصلحت در مورد شما چنین اقتضائی داشته باشد.
پس اگر علاقه دارید میتوانید امتحان کنید اما بدانید خداوند از پیش چه جواب داده است.
در نهج البلاغه علی به عبدالله بن عباس پیش از جنگ نهروان توصیه میکند که با استناد به قرآن مناظره نکند.با آنها به قرآن مناظره مکن، زیرا قرآن دو پهلو است. تو چیزی میگویی و آنها چیزی در جوابت میگویند، بلکه با آنها به سنت (پیامبر) مناظره کن که راه گریز نیابند.
استدلال کردن از قرآن ... و بعدش اون رو چسبوندن به خدا کاره تقریبا راحتی هست ... مثلا فکر میکنم اگر قرآن رو بگردم میتونم چندین آیه پیدا کنم که بتونم استدلالی مخالف اون چیزی که شما بهش استدلال کردین پیدا کنم و نتیجه ای دیگه ازش بگیرم .
نهج البلاغه، سخنان علی بن ابی طالب، گرد آوری شده توسط سید رضی، نامه ۷۷:و من وصیة له ع لِعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَباسِ لَمَا بَعَثَهُ لِلاْحْتِجاجَ عَلَی الْخَوارِج:لاَ تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ، وَ لَکِنْ خاصِمْهُمْ لابِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ یَجِدُوا عَنْهَا مَحِیصا.در نهج البلاغه علی به عبدالله بن عباس پیش از جنگ نهروان توصیه میکند که با استناد به قرآن مناظره نکند.
با آنها به قرآن مناظره مکن، زیرا قرآن دو پهلو است. تو چیزی میگویی و آنها چیزی در جوابت میگویند، بلکه با آنها به سنت (پیامبر) مناظره کن که راه گریز نیابند.
خوب وقتی این حرف درست است که وجهی در کار باشد . مخالفتی در کار باشد
انوقت به روایات و سنت قطعیه رجوع میکنیم.
آیا روایتی وجود دارد که بگوید خداوند لازم است به شما پاسخ بدهد؟
مدت زمان زیادی هست که در درون این سایت و سایتهای دیگه و تحقیق و تفحص به نتیجه ای در مورد وجود خدا نرسیدم ... از طرفی یکی از بزگترین دقدقه های من این هستش که واقعا جواب این سوال رو پیدا کنم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
اگر منظور از نتیجه رسیدن در مورد خدا این است که مثل قلمی که در دستتان است بتوانید بررسی کنید و بدانید چیست هرگز به این دست پیدا نمی کنید و ما هم بر این عقیده نیستیم و نهی شدیم در این مورد ورود کنیم چرا که ذات خدا خارج از محدوده فهم خلقت است و برترین شناخت نسبت به خدا را هم حضرت محمد(ص) دارند
اما اگر از توحید آثار خدا باشد شناخته شده است و فهم و اثبات خدا مشخص است توصیه می کنم به دنبال نگاه کردن به خورشید برای اثبات بودنش و پی بردن به او نباشید(نگاه غیر مسلح)
از این رو من تصمیم گرفتم این آزمایش رو انجام بدم ... آزمایشی بسیار بسیار به نظره خودم سخت ...
سخت؟ یک موضوع نسبی است ان شاء الله همه توفیق انجام عبادات نصیبمان بشود
تمام سعی خودم رو بکنم که جزو بهترین بنده های ایشان باشم ... مسیری که دین اسلام ترسیم کرده رو طی کنم ... و بهترین کارها رو انجام بدم ...
برای بهترین بنده خدا بودن نیازی به این همه سختی نیست و بنده خوب خدا بودن رو خود خدا تشخیص میده
چرا که چه بسا یک سلام خالص در نزد خدا از یک سلام علیکم و رحمه الله و برکاته با ارزش تر باشد.
از لحاظ اعتقادی بر رویه خودم کار کنم .
ان شاء الله موفق باشید و برای رضای خدا کار کنید
سعی کنم هر روز روزه باشم .
اگر مرادتان روزه ظاهری است و طبق شرایط معمول این کار میسر نیست و نمی توانید چرا که در شریعت برای بانوان در ایام خاصی در ماه روزه و نماز حکم دیگری دارد و نباید بگیرند و بخوانند.
سعی کنم هر شب نماز شب بخوانم .
ان شاء الله مارا هم دعا کنید اما حکم نماز رو از مراجع جویا شوید و برای ما هم دعا کنید توفیق بیابیم.
سعی کنم هر روز صدقه بدهم .
سعی کنم هر روز کارهای خوب انجام بدم .
ان شاء الله
صدقات انواع اقسام دارد توصیه می کنم در این مورد با اساتید اخلاق و عرفان مشورت کنید.
و ... یه جور خودکشی عقیدتی و عملی ...
جهاد با نفس باهاش مبارزه کنید.
و بعد از 1.5 سال دیگه انتظاری که داشته باشم این باشه که من برم وسط میدون آزادی ... و از خدا بخوام که من رو به مشهد ( مرقد امام رضا ) ببره ...
تا مطمئن بشم که واقعا مسیرم درست هست ...
خدا به هر کس بخواهد این لطف را می کند اما چه برهانی هست که طی الارض باعث اثبات وجود خدا بشود؟
آیا به حقیقت برای شما اثبات می شود؟
من الان واقعا هیچ راهی برای اینکه بدونم خدا وجود داره یا نداره ندارم ... از طرفی هم واقعا برام مهم هست که بدونم .... وقتی کفار میرفتند پیش حضرت محمد و از ایشان تقاضای معجزه میکردند ایشان خیلی وقتها انجام نمیداند و علتش رو این عنوان میکردند که اگر معجزه هم براشون بکنم ... ایشان ایمان نمیآوردند ...
آیا این نکته ایی که گفتید می تواند جواب سوال زیریتان باشد؟یا خیر؟
اگر من 1.5 سال خودکشی کنم ... و واقعا هم بخوام بدونم خدا وجود داره یا نداره چرا خدا نباید چنین
ان شاء الله در دعا هاتون مرا هم دعا کنید
خدانگهدارتان.
@};-
جناب شعیب دقت کردین که چقدرماهیت آب اعجاز داره ... آب دقیقا در 100.00000 درجه سانتی گراد به جوش میاد و دقیقا در 0.000000 درجه سانتی گراد یخ میزنه !!! ولی آیا به نظره شما این معجزه هست ؟؟؟ یا اینکه خودمون اومدیم دمای جوش آب رو 100 گذاشتیم و دمای یخ زدن آب رو 0 تعریف کردیم ... این چیزهایی که شما از نظم و هوای معتدل و ... تعریف میکنین ... ابتدا خودتون میاین و اسم نظم میزارین رو زندگیمون ... بعد دست به دهان میمونین که این نظم از کجا اومده !!! خوب خودتون اینجوری تعریفش کردین ... از اینجا اومده !!!
با سلام
حتما بین این موارد قرار دادی که دانشمندان بشری برای آن مقدار مشخص کرده اند با امور تکوینی فرق قائل می شوید.
و حتما می دانید این که آب در صفر درجه یخ می زند و در 100 درجه به جوش می آید یک امر تکوینی نیست و این اعداد و ارقام خود بشر برای ان گذاشته است و می توانست برای نقطه جوش عدد 168 را قرار دهد و برای درجه یخ زدن آب درجه 5 را مقرر بدارد و این واضح است که این که آب در صد درجه به جوش می آید و در صفر یخ می زند اصلا چیز عجیبی نیست چون یک قرار داد کاملا بشری است که از پدیده های طبیعی برای خودشان نشانه هایی وضع کردند تا راحت تر زندگی کنند و شاهد بر این حرف درجات کلوین و فارنتهایت است که آب در73 درجه کلوین یخ می زند و در 373 به جوش می آید و این کاملا یک امر قرار دادی است که اگر عقلا با هم تفاهم کنند می توانند آ« را تغییر دهند
اما همه این قرار داد ها با امور تکوینی که نظم خاصی بر آن حکم فرماست متفاوت است آیا این که در ایام مختلف سال دماهای متفاوتی داشته باشیم که یکی سرد و تر است و دیگری گرم و خشک است دیگری سرد و خشک است و دیگری گرم و تر است باز هم این قرار داد ما انسان هاست آیا این نظم را ما انسان ها مقرر داشته ایم و اگر با هم به توافق بنشینیم آن را می توانیم تغییر دهیم؟!!!
تمام مواردی که بنده برای شما از طبیعت مثال زدم از قبیل مورد دوم بود. آیا این همه شگفتی که دور و بر ما را گرفته ما را به فکر وانمی دارد آیا به صرف این که هر روز و هر لحظه تکرار می شود کافی است که دیگر به آن فکر نکنیم ؟!!
فرد پس از آن کافر شود و کارهایی انجام بدهد که دین ما به هیچ وجه نمیپسندند. آیا در فرضی که خدا وجود داشت و همان فرد به تحقیقاتش با زمان نامعلوم بیشتری چه بسا ده سال بعد و چه بسا بدون اینکه اشتغال یا رشته دیگری غیر مرتبط با الهیات بپردازد، ادامه میداد به حقانیت اسلام شیعه دوازده امامی میرسید. آنگاه آیا خدا در کفر این فرد نقشی نداشته و بر خدا برای هدایت او لازم نبود که معجزه کوچک مورد درخواستش را انجام میداد؟ لطفا متنم را دقیق بخوانید و جواب دقیق بدهید.فرض کنید فردی تصمیم میگیرد در دین تحقیق کند:
1- به دلیل روحیات خودش- به دلیلی که به طور سنتی خودمان را حق میدانیم و انتظار داریم مثلا یک وهابی در کشور عربستان سعودی که هیچ آشنایی با شیعه ندارد درمورد ما تحقیق کند و پس از فهمیدن این که ما حق هستیم نه آنچه علمای آنها میگویند، شیعه بشود- به دلیل اینکه خود دین ما در مسئله یک توضیح المسائلها عقاید تقلیدی را باطل میداند. و به تحقیق تشویق میکند.
2- مشاهده میکند عده ای تا آخر عمر به این مباحث سرگرمند. مثلا رشته فرد و اشتغال او چیز دیگری غیر از الهیات است و نمیخواهد مثل فلاسفه موافق یا مخالف وجود خدا تا آخر عمر مشغول این مباحث باشد. پس ضرب الاجل تعیین میکند که مثلا من برای این سعادت اخروی و حقانیت دین که میگویند شش ماه وقت میگذارم نه بیشتر. و اگر در این مدت حقانیت دین بر من معلوم نشد من معذورم و مسئولیتی ندارم.
3- انصاف و دقت سختگیرانه ای را در حد مقدور در نظر بگیرد و در حد توان فکری خودش که در انسانهای مختلف متفاوت است در این راه بکوشد. اما حقانیت دین در آن مدت بر او معلوم نشود.
4- پس بگوید مثلا اگر اسلام شیعه دوازده امامی حق است به من یک نشانه بدهد با تضرع از او بخواهد که کار کوچکی انجام بدهد تا به او ایمان بیاورد. کاری که یک بار لازم است را چند بار انجام بدهد اما نتیجه ای نبیند.
این کار نه منافع دارد مثل مثال پولی که زدید نه کار بزرگی باشد مثل طی الارض از تهران به مشهد و کارهایی که عارفان میکردند که دوستمان خواسته، هیچ مثلا عدس روبه روی اوست چیز دیگری بشود مثلا لوبیا بشود. همین
با سلام خدمت شما دوست عزیز
متن شما را چند بار با دقت خواندم و دغدغه شما را کامل دریافتم
امید وارم که انشا الله بتوانم حق مطلب را ادا کنم.
تمام این فرض هایی که فرمودید در حد فرض امکان دارد اما وقوع آن در عالم واقع امتناع دارد و یا نادر است.
اصول آموزه های دینی اموری از آنجا که مطابق فطرت هستند اگر انسان با ذهنی بدون شبهه سراغ آنها برود با چند استدلال ساده می تواند به حقانیت آنها پی ببرد و بیشتر نقش آنها تذکر به داشته های فطری است .
اما مشکل از آنجا شروع می شود که افراد با شبهات مختلف و اذهان مغشوش و مشغول به سراغ آموزه های دینی می آیند آ«گاه انتظار دارند با چند استدلال ساده و وقت کمی که برای آن می گذارند به حقیقت مطلب پی ببرند و تمام گره های ذهنی شان و شبهه هایشان حل شود اصلا برخی از ذهن ها آنقدر با شبهات سر و کار دارند که دیگر تشکیکی شده اند آنگاه می خواهد به راحتی همه را به یک باره با یک استدلال حل کند و آرام شود.
به نظر می رسد مشکل اصلی اینجاست که افراد آنقدر که وقت برای دریافت شبهات صرف می کنند وقت برای رفع آنها نمی گذارند.
و الا اصول عقاید دینی هم مستدل است به استدلال های محکم، و هم جواب شبهات وارده را دارد ولی همان مقدار که برای دریافت شبهه وقت صرف شده باید انصاف داد که چند برابرش را باید برای جواب گرفتن وقت صرف کرد.
نکته دیگر این که این زیاد شنیدهمی شود که برای تحقیق در اصول دین وقت گذاشته ام ولی مشکلاتم حل نشده است.
شما بینی و بین الله چند نفر را دیده اید که واقعا برای عقاید خودشان (حتی در همان وقت محدودی که قرار داد کرده است) وقت بگذارد و مرد و مردانه به دریافت استدلال ها و رفع شبهاتش بپردازد یا چند نفر رادیده اید که همان گونه که برای درمان درد های بدنشان از این شهر به آن شهر مسافرت می کنند برای درد های روحشان بار سفر ببندند و به متخصص امرش مراجعه کنند چند ساعت وقت بگذارند و مشکلاتشان را بیان کنند و راحت شوند .
شاید بگویید تمام حرف ها و کتاب ها که در اینترنت هست یا چت ها و گفتگو های آنلاین که هست !
خب بنده هم می گویم مگر تمام کتاب های پزشکی در اینترنت نیست و مگر این همه مراکز پاسخ به سوالات پزشکی در اینترنت نیست؟ چرا طرف برای درمان مریضی داخلی خود از شهرشان به مراکز تخصصی در شهرهای بزرگ و یا پایتخت و یا حتی خارجی سفر می کند خب با اینترنت مشکلش را حل کند!
آری متاسفانه درد اینجاست که ما خوب حرف می زنیم ولی خیلی کم عمل می کنیم
درد های دینی مان راو اعتقادیمان را می شناسیم و بر می شمریم
اما پای درمان که می رسد به یک گپ و گفت مختصر آن هم با هزاران شبهه پراکنی جدید اکتفا می کنیم و نه تنها درد دینمان دوا نشده بلکه متوقع هم می شویم که ما تلاش کردیم جوابی نیافتیم ! ما چقدر آدم هایی را می شناسیم که دین و بی دینی شان را پای شبکه های اجتماعی به حراج می گذارند مطلبی می خوانند در دینشان شک می کنند و اگر در ادامه پستی در جواب آن شبهه نگذاشته باشند او دیگر شبهه را اخذ می کند و می شود جزء اعتقاداتش و با اعتقادی متزلزل تا پایان عمر سر می کند.
آری خدا ابزاری برای انسان به نام عقل در انسان قرار داده است که عقاید دینی را می تواند درک کند و بالاتر از هر معجزه ای جواب می دهد به شرط این که تناسب بین زمان شبهه گیری و جواب گیری را رعایت کند.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ [القصص، ۳۸] ظاهراً خداوند عزّ و جلّ یکی از معبودهای ایشان در کنار معبودهای دیگرشان نبوده است ...بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمت خدا بر شما،
جسارتاً در آن پست به دو آیه اشاره کرده بودم، آیهی دوم این آیه هست:
و فرعون گفت: اى مهتران، من براى شما خدايى جز خود ندانم پس اى هامان- وزير فرعون- برايم بر گِل آتش برافروز- آجر بپز- و برايم كوشكى [با طارمى بلند] بساز [تا بالا روم] شايد به خداى موسى ديدهور شوم، كه من او را از دروغگويان مىپندارم.
با سلام
بحث سر این است که آنها در مفهوم خدا داری این عالم با هم مشترک بوده اند و بحث سر این بود که فرعون خداست یا نه ؟ اما در مصداق آن متفاوت بودند.
پس نکته این است که آ«ها هم خدا داری این عالم را قبول داشتند ولی در تعیین مصداق آن اشتباه می کردند و می گفتند فرعون مصداق آن می باشد موسی آمد معجزه آورد بر این که من پیامبر از طرف خدا هستم و این فرعون خدا نیست نه این که معجزه بیاورد بر این که ای مردم های خدا ناباور! این معجزه من بر این که خدایی هست و دلیل این که خدا هست این معجزه من! نه او گفت شما معتقدید که خدایی هست و به اشتباه گمان می کنید فرعون آن خداست من می گویم آنکسی که من از طرفش معجزه آوردم همان خداست.
استاد بزرگوار، آیا خود این تعریف فهم رایج از مفهوم معجزه و چگونگی کارکرد آن اثباتی دارد یا همینطوری باید آن را بپذیریم؟ آیا جزء دین است که اگر نپذیریم مرتکب حرامی شدهایم و یا خدای ناکرده از اسلام خارج میشویم یا صرفاً نظری است که ارائه شده و تا کنون کسی با آن مخالفت زیادی نکرده است؟ به طور خاص آیا میتوانید اثبات کنید که معجزه نمیتواند وجود خدا را ثابت کند و اگر حقیر ادعا کردم که چنان هم میتواند بکند بفرمایید که هرآینه اشتباه میباشد؟
بزرگوار
بحث در این است که کارکرد اصلی و غالبی معجزه چیست ؟ آیا اثبات وجود خداست ؟ یعنی معجزه اقامه می شود که مردم قبول کنند که خدایی هم هست.
یا کارکرد اصلی آن برای این است به مردمی که اصل وجود خدا را قبول دارند بفهماند که این فردی که معجزه از او صادر می شود رسول و پیامبری است که از طرف خدایی است که اصلش را باور دارید حال شک دارید که این فرد راست می گوید یا نه ؟ دلیل آن معجزه ای ست که به دست اوست.
صحبت اینجاست معجزه کارکرد اصلی اش کدام یکی از این هاست ؟
تاریخ نشان می دهد که پیامبران معجزه ای که اقامه کرده اند برای دسته دوم بوده است نه این که برای کسانی باشد که در اصل وجود خدا مشکل داشتند.
البته استفاده غیر غالبی معجزه می تواند برای کسانی هم که خدا را باور ندارند استفاده داشته باشد که البته غیر غالبی است.
اثبات وجود خدا به واسطه ابزاری است که همیشه همراه انسان است که همان عقل و فطرت است . برای همین می بینیم در طول تاریخ بشریت انسان ها نوعا خدا دار هستند البته با مصادیق مختلف.
تمام این فرض هایی که فرمودید در حد فرض امکان دارد اما وقوع آن در عالم واقع امتناع دارد و یا نادر است.
سلام
جناب شعیب اگر میگفتید محال است از شما ناامید میشدم اما اکنون که گفتید محال است و یا نادر است بنده به شما اطمینان بدهم که محال نیست و شما پاسخ را بر فرض صحت فروض من بفرمایید
در واقع سوال من در آن پست بدون جواب ماند. لطفا دوباره پستم را بخوانید و سوالم را ببینید: (اگر نظری ندارید یا نمیتوانید فعلا نظری بدهید اشکالی ندارد)
آیا در فرضی که خدا وجود داشت و همان فرد به تحقیقاتش با زمان نامعلوم بیشتری چه بسا ده سال بعد و چه بسا بدون اینکه اشتغال یا رشته دیگری غیر مرتبط با الهیات بپردازد، ادامه میداد به حقانیت اسلام شیعه دوازده امامی میرسید. آنگاه آیا خدا در کفر این فرد نقشی نداشته و بر خدا برای هدایت او لازم نبود که معجزه کوچک مورد درخواستش را انجام میداد؟
شما در درون صحبتهاتون بدین مساله اشاره کردین که همکنون معجزه ای به نام قرآن وجود داره و قرآن تحدی کرده که هیچ کس نمیتونه کتابی مانند قرآن بیاره ... که اساس این بحث بارها و بارها در درون این سایت مورد بررسی قرار گرفته ... و به نظره من بارها و بارها اساتید سایت جواب درستی هم به مساله ندادند
با سلام
بزرگوار قرار به بحث های زیاد و شک و شبهه و غیره که نیست قرآن یک معجزه جاویدان است و خودش تحدی کرده است که هر که می تواند مثل من بیاورد تا روز قیامت .
خب این یک معجزه که الآن برای شما محقق شده است شما اگر قبول دارید معجزه است که بحث حل می شود و اگر می گویید نه بسم الله شروع کنید یکی مثل آن بیاورید.
اینی که هیچ کس نمیتونه کتابی مانند قرآن بیاره یعنی چی !!! اصلا به نظره شما خدا خودش میتونه کتابی مانند قرآن بیاره ؟؟؟ چجوری اثبات میشه که مدعی کتابی مانند قرآن آورده یا نیاورده !!!
. حتی خاطرم هست در اینجا مطلبی رو در مورد تحدی قرآن عنوان کردم ... و گفتم که اساس این بحث ( تحدی به قرآن ) استدلالی ضعیف هست ... مانند این میمونه که کسی از من سوال بپرسه چرا سینوس 30 درجه دو برابر سینوس 15 درجه هست و من استدلال کنم 30 دو برابر 15 هست پس حتما سینوس 30 درجه هم دو برابر سینوس 15 درجه هست . کسی که چنین جوابی رو میده مطمئنا هیچ درکی ا فضاهای مثلثاتی و روابط غیر خطی نداره و خوده چنین جوابی عالم بودن شخص رو زیر سوال میبره .
خب مشخص است یک سوره مثل قرآن بیاورید که بتوان آن را همسنگ قرآن قرار داد چه از نظر بلاغت و چه از نظر آدبی و چه از نظر علمی و هر آنچه که در قرآن هست شما 115 همین سوره از قرآن رابیاورید که بتواند در کنار این سوره ها بنشیند و هموزن انها یابالاتر از آنها باشد.
فرض کنیم که قرآن 113 تا سوره داشت و مثلا سوره ای به نام "تغابن" در درونش موجود نبود ... و من سوره ای از خودم در میاوردم و اسمش رو میزاشتم "تغابن" و با همون مضمون و میگفتم اینم یه سوره مانند قرآن !!! واقعا شما حرف من رو قبول میکردین !!! یا اینکه میگفتین اینجاش کجه ... اونجاش کجه !!!
نه این گونه نیست کسانی که اهل فن هستند می دانند که آیات قرآن در سوره ها به گونه ای پیوسته هستند که علاوه بر خود آیه کل سوره هم اعجاب و اعجاز خاص دارد همین است که الآن بعد از 1400 سال کسی نیامده و با قرآن هم آوردی کند.
شما ببینید آنچه که از سنخ نوشته است هر روز با هم هم آوردی می کنند و بر هم برتری می جویند مثلامی گویند این غزل برقعی از فلان غزل دیوان حافظ سر است و برتر است و این حکایت مولوی از آن جکایت سعدی برتر است . پس مس توان در متون هم آوردی کرد اما قرآن 1400 سال است که این هم آوردی را دارد اما کسی نتوانسته با او مقابله کند و مثل یکی از سوره هایش را بیاورد
در زمانی که همه فصحای عرب گرد هم جمع بودند تا اسلام نو پا را با تحدی با قرآن و مثل آوری آن زمین بزنند و آن را بخشکانند کسی نتوانست بیاورد چرا؟؟
جناب شعیب اگر میگفتید محال است از شما ناامید میشدم اما اکنون که گفتید محال است و یا نادر است بنده به شما اطمینان بدهم که محال نیست و شما پاسخ را بر فرض صحت فروض من بفرمایید
در واقع سوال من در آن پست بدون جواب ماند. لطفا دوباره پستم را بخوانید و سوالم را ببینید: (اگر نظری ندارید یا نمیتوانید فعلا نظری بدهید اشکالی ندارد)
سلام بزرگوار
به نظرم جوابتان را در پست داده باشم ولی اگر قصوری هست سعی در اصلاح دارم
بیان بنده این بود که خدا با عقل و فطرتی که به انسان ها داده است غالبا به خدا و دین خدا بار می یابند
اما درباره فرض شما(بنا بر قبول این فرض) چون فرض غیر غالبی است خدا آن قاعده کلی را به هم نمی زند تا از طریق های غیر معمول معرفت آفرینی کند چرا که اگر این راه غیر معمول یعنی ایجاد معجزه برای اشخاص برای تحصیل یقین آنها در امر دین، باز شود شما در طولانی مدت و کلی نگاه کنید می شود یک امر معمولی و طبیعی . و دیگر آن جذابیت یقین آفرینی خود را از دست می دهد از طرفی با نظام علی و معلولی عالم در تضاد است .
پس ارگر بنا بر فرض کسی تمام تلاش خود را برای دست یابی به حقیقت کرد و واقعا سنگ تمام گذاشت و در حد وسع خود تلاش کرد و به حقیقت دست نیافت معذور است و بر راهی که با یقین به آن رفته با او احتجاج و قضاوت خواهد شد مثلا کسی به حق و انصاف تلاش کرد و رسید به این جا که مثلا بودائی دین حق است و در آن مسلک در آمد هرجی بر او نیست و خدا با آموزه های همان دین با او رفتار خواهد کرد و در قیامت با همان آموزه ها از او عمل می خواهند.
و اگر بعد از مدتی فهمید که دین حق اسلام است به خاطر این مدتی که به حق با تحقیق بودائئ بوده مواخذه نخواهد شد.
اما این به این معنا نیست که آن فرد وقتی که دین حق را نیافت رها است که هر کاری که می خواهد بکند اگر هیچ دینی را قبول نکرد آموزه های وجدانی و او که هنوز هستند باید طبق آن عمل کند و طبق آن بازخواست می شود.
با این فرض هایی که گفتیم برای ارتداد این فرد هیچ اشکالی به خدا وارد نیست که چرا معجزه نفرستاده است چه این که خدا معجزه جاری خویش را فرستاده اگر کسی می تواند مثل آن را بیاورد ثانیا غالب قریب به همه افراد از طریق عقل و فطرت امکان هدایت را به اصول دارند که برای آن درصد کم قاعده ها را نباید بر هم زد.
اینی که میگم در واقع سوالم نیست ولی به عنوان یک مطلب حاشیه ای.
میگن هرکه تنها به قاضی رود راضی بازآید. یک قاضی اگه تنها به حرفهای یک طرف گوش کنه ممکنه صد در صد حقو به اون بده و بگه راست میگه
برای مثال شما براهینی آوردید و گفتید که اینها صد در صد یقینی هستند. خب من در صورتی میتونم قضاوت کنم که به نقدهای اونها دسترسی داشته باشم. وگرنه یک نفر عامی از یک مذهب دیگه احتمالا اگه به دلایل علمای شیعه ها دسترسی نداشته باشه نمیتونه همیشه متوجه ایرادات استدلالهای علماشون بشه. به هر حال هر سری یه عقلی داره. ممکنه اشکال اون دلایل رو شما من متوجه نشم ولی یکی دیگه بشه. ولی ما در تاریخ چه کردیم؟ صدای مخالف رو خفه کردیم حکم ارتداد داشتیم لذا براهینی که شما ارائه میکنید ابداعشون به چندین قرن پیش بازمیگرده و یک میراث غنی دارید ولی کتب نقد دین وجود ندارند. در واقع شما حوزه علمیه صد هزار طلبه دارین ولی چند نفر در سطح من عامی میتونن ابراز مخالفت کنن. خود من هم اگه سواد داشتم در حدی که بتونم کتاب یا مقاله ای در نقد دین بنویسم حقیقتا میترسیدم اظهار نظر کنم و جراتم یکی از بیسوادیمه یکی از این که تا اندازه ای از ارتداد نمیترسم (هرچند مرتد نیستم و فقط شبهاتم رو بیان میکنم.) خب هستند کسانی که بتونن فرار کنن و برن خارج اما تعداد این افراد کم میشه.
مسائل دینی هم به همین نحو اونی که مشترک هستین مثل اثبات خدا چون مثل اون مسیحی ها تکفیری، مسلمونها اعم از اهل سنت و شیعه، یهودیها یعنی اکثر مناطق جهان مشترک بودین و همه هم مرتدین رو تکفیر میکردین به خصوص مسیحی های تکفیری، کمترین نقد در این زمینه هاست پس چون کارتون اشتراکی بوده و هم رو نقد نمیکردین استدلالهای قوی تر و با نقدهای کمتر رو دارین
هرچقدر از اشتراک مسئله کاسته میشه مثلا میرسیم به اثبات نبوت پیامبر اسلام و معجزه قرآن. یا مسائل اختصاصی مسیحیت و ... استدلالها چون بین ادیان مشترکا نبوده و هم رو نقض میکردن قدرت استدلال کمتر و نقدها بیشتر و قوی تر میشه.
به نظرم جوابتان را در پست داده باشم ولی اگر قصوری هست سعی در اصلاح دارم
بیان بنده این بود که خدا با عقل و فطرتی که به انسان ها داده است غالبا به خدا و دین خدا بار می یابند
اما درباره فرض شما(بنا بر قبول این فرض) چون فرض غیر غالبی است خدا آن قاعده کلی را به هم نمی زند تا از طریق های غیر معمول معرفت آفرینی کند چرا که اگر این راه غیر معمول یعنی ایجاد معجزه برای اشخاص برای تحصیل یقین آنها در امر دین، باز شود شما در طولانی مدت و کلی نگاه کنید می شود یک امر معمولی و طبیعی . و دیگر آن جذابیت یقین آفرینی خود را از دست می دهد از طرفی با نظام علی و معلولی عالم در تضاد است .
پس ارگر بنا بر فرض کسی تمام تلاش خود را برای دست یابی به حقیقت کرد و واقعا سنگ تمام گذاشت و در حد وسع خود تلاش کرد و به حقیقت دست نیافت معذور است و بر راهی که با یقین به آن رفته با او احتجاج و قضاوت خواهد شد مثلا کسی به حق و انصاف تلاش کرد و رسید به این جا که مثلا بودائی دین حق است و در آن مسلک در آمد هرجی بر او نیست و خدا با آموزه های همان دین با او رفتار خواهد کرد و در قیامت با همان آموزه ها از او عمل می خواهند.
و اگر بعد از مدتی فهمید که دین حق اسلام است به خاطر این مدتی که به حق با تحقیق بودائئ بوده مواخذه نخواهد شد.
اما این به این معنا نیست که آن فرد وقتی که دین حق را نیافت رها است که هر کاری که می خواهد بکند اگر هیچ دینی را قبول نکرد آموزه های وجدانی و او که هنوز هستند باید طبق آن عمل کند و طبق آن بازخواست می شود.
با این فرض هایی که گفتیم برای ارتداد این فرد هیچ اشکالی به خدا وارد نیست که چرا معجزه نفرستاده است چه این که خدا معجزه جاری خویش را فرستاده اگر کسی می تواند مثل آن را بیاورد ثانیا غالب قریب به همه افراد از طریق عقل و فطرت امکان هدایت را به اصول دارند که برای آن درصد کم قاعده ها را نباید بر هم زد.
در سوال اول من نیامده بود فرد بودائی میشود بلکه فرد پس از کفر اعمالی انجام میدهد که دین ما به هیچ وجه نمیپسندد.
از پاسختون متشکرم.
حرفهای شما رو منم قبول دارم ... هر کسی در درون وجودش احساس میکنه که خدا وجود داره ... ولی آیا واقعا چنین خدایی وجود داره یا اینکه این برگه ای تغلبی در درون مسیر کشف حقیقت هست ؟؟؟ بازی هست که داره مغز انسان انجام میده و یک نوع خطای پردازش هست .
اگر خدا نباشد هیچ حقیقتی باقی نمی ماند یک سری بازی های روزمره که بعد از یک مدتی تمام می شود دیگر هیچ!!!!!!!!!
واقعا انسان نمی تواند به نیست شدن بیاندیشد میل به کمال میل به جاودگانگی میل به پرستش از میل هایی است که در همه انسان ها هست .
این که در همه هست آیا نشانه نیست که یک واقعیتی باید باشد که من و تو به آن میل داریم نه تنها ما که تک تک انسان ها به آن میل دارند . یک حس مشترک که نشان می دهد باید یک ما بازاء خارجی داشته باشد . و اگر این یک بازی بود که مغز انسان انجام می داد همگانی نبود همگانی بودن نسشان از یک دست طراح دارد .
من نمی دانم اما هر گاه می خواهم فکر کنم که این عالم بی سر و صاحب است وهمه این همه عالم وجود پوچ است و هیچ ، بازی است که ما بازیگران حیران آن هستیم خود به خود از این افکار منزجر می شوم . این گونه نیست؟
نکته این است که حس های مشترک همه انسان های طول تاریخ که در شرایط متفاوت وزمان های متکثری بودند با فرهنگ های مختلف و محیط های متفاوت نشان از یک حقیقت بیرونی می دهد که آن حس های مشترک بر آن اجتماع کرده اند.
من چندی پیش داشتم سخنرانی یک روانشناس رو گوش میدادم . این روانشناس ( خداباور غیر دینی هست ) ایشون در درون صحبتهاشون میگفتند که همه ما در درون کوچیکی خواسته هایی داشتیم ... این خواسته هامون رو نمیتونستیم بدست بیاریم و چون نمیتونستیم بدست بیاریم ... گریه میکردیم ... ناگهان ماهیتی بزرگ و قدرتمند ما رو در آغوش میگرفت و خواسته ما رو جواب میداد ... ما این رو یاد گرفتیم که هر وقت خواسته ای داشتیم ... رو به آسمان نگاه کنیم ... گریه کنیم ... زاری کنیم ... طلب کنیم ... و به ما داده میشود ...از اینجا به بعدش ماله خودمه : در حقیقت این جزو اولین اتصالاتی هست که در درون مغز ما شکل میگیره . به مرور زمان ما بزرگ میشیم ... و روشهای بهتر و بیشتری رو برای حل مسائلمون پیدا میکنیم ... و از اون روشها مسائلمون رو حل میکنیم ... در حقیقت وقتی ما به یه مساله میرسیم ... غده هیپوتالاموس تمامی روشهای ممکن را در اختیار ما قرار میده تا ما توسط یکی از اونها مسالمون رو حل کنیم ...
دقت کردین ... چرا وقتی طوفانزدگان در درون طوفان گیر میکنند ... و هیچ چاره ای ندارند ... میزنند زیره گریه ... خدا خدا میکنند ... در حقیقت هیپوتالاموس بهشون میگه تنها یک روش برای حل این مساله دارم ... اونم اینه که گریه کنی و زاری کنی تا بهت داده شود ...
و در جایی دیگر من مستندی رو داشتم از یک تلویزیون خارجی میدیم که دقیقا در درون این مستند عنوان میکرد " بچه های کار " منظورم بچه های خیابان گرد و دوره گرد هست ... ایشان گریه نمیکنند و پرخاشگر هستند و ... ( البته اصلا موضوع اون مستند در مورد خدا نبود ) خوب چرا اینها اینجوری شدند ... چرا در لوح وجودی اینها مفهومی به نام یک بزرگتر بخواهم و گریه کنم بهم داده میشود وجود ندارد ...
به نظر این نظریه خودساخته ای از روانشناسان غربی برای برهان های فطری است
گر این قدر نیازات کودکی در بزرگسالی اثر دارد چرا دیگر موارد در بزرگسالی نمانده است مثلا کودک وقتی گرسنه می شود ناخود آگاه گریه می کند تا شیر بنوشد چرا در بزرگسالی وقتی زیاد گرسنه می شویم و غذا نمی یابیم چهار دست و پا نمی افتیم و گریه نمی کنیم ویا .... موارد زیاد است فقط همین مقدار می خواهم بگویم که درست است که کودکی در بزرگسالی تاثیر دارد ولی انسان در طول سالهای نوجوانی و بزرگسالی آنقدر آموزه های مختلف کسب مب کند که این عادات یکی دو سال کودکی را فراموش می کند چه طور یک کودک در طی دو سال این گونه عادت کرده است که در تنهایی و غربت گریه کند و به آغوش والدین امیدوار باشد ولی در طول چهل سال بعد آموزه های واقعی دنیا بر او تاثیرات نا خود آگاه نگذاشته باشد
به نظر این نظریه یک خودساخته ای بیش نیست.
در سوال اول من نیامده بود فرد بودائی میشود بلکه فرد پس از کفر اعمالی انجام میدهد که دین ما به هیچ وجه نمیپسندد.
بودائی ازباب مثال بود شما به جای آن بگذارید کافر یا زرتشتی و یا هر چه غیر اسلام.
برای مثال شما براهینی آوردید و گفتید که اینها صد در صد یقینی هستند. خب من در صورتی میتونم قضاوت کنم که به نقدهای اونها دسترسی داشته باشم. وگرنه یک نفر عامی از یک مذهب دیگه احتمالا اگه به دلایل علمای شیعه ها دسترسی نداشته باشه نمیتونه همیشه متوجه ایرادات استدلالهای علماشون بشه. به هر حال هر سری یه عقلی داره. ممکنه اشکال اون دلایل رو شما من متوجه نشم ولی یکی دیگه بشه. ولی ما در تاریخ چه کردیم؟ صدای مخالف رو خفه کردیم حکم ارتداد داشتیم لذا براهینی که شما ارائه میکنید ابداعشون به چندین قرن پیش بازمیگرده و یک میراث غنی دارید ولی کتب نقد دین وجود ندارند. در واقع شما حوزه علمیه صد هزار طلبه دارین ولی چند نفر در سطح من عامی میتونن ابراز مخالفت کنن. خود من هم اگه سواد داشتم در حدی که بتونم کتاب یا مقاله ای در نقد دین بنویسم حقیقتا میترسیدم اظهار نظر کنم و جراتم یکی از بیسوادیمه یکی از این که تا اندازه ای از ارتداد نمیترسم (هرچند مرتد نیستم و فقط شبهاتم رو بیان میکنم.) خب هستند کسانی که بتونن فرار کنن و برن خارج اما تعداد این افراد کم میشه.
مسائل دینی هم به همین نحو اونی که مشترک هستین مثل اثبات خدا چون مثل اون مسیحی ها تکفیری، مسلمونها اعم از اهل سنت و شیعه، یهودیها یعنی اکثر مناطق جهان مشترک بودین و همه هم مرتدین رو تکفیر میکردین به خصوص مسیحی های تکفیری، کمترین نقد در این زمینه هاست پس چون کارتون اشتراکی بوده و هم رو نقد نمیکردین استدلالهای قوی تر و با نقدهای کمتر رو دارین
هرچقدر از اشتراک مسئله کاسته میشه مثلا میرسیم به اثبات نبوت پیامبر اسلام و معجزه قرآن. یا مسائل اختصاصی مسیحیت و ... استدلالها چون بین ادیان مشترکا نبوده و هم رو نقض میکردن قدرت استدلال کمتر و نقدها بیشتر و قوی تر میشه.
بزگوار
چند مساله مطرح شد که به نظر می رسد هر کدام در جای خود قابل بحث است .
نکته اول و مهم و قابل توجه شما و بدون هیچ غرض و جانبداری می گویم:
حوزه دین و مسائل دینی یکی از آزاد ترین حوزه های مطالعاتی و آزادی اندیشه است. این را بدون شک می گویم و نمونه هم بسیار دارم و دلیل هم دارم
اصلا فضای گفتگو های عقیدتی بسته نیست تا به حال شما کجا دیده اید کسی به خاطر بحث های عقیدتی مواخذه شود.
شما در هر زمینه اس از دین می خواهی نظر بده بحث کن مقاله بنویس و ... مناظره کن و ... هیچ کس به شما ایراد نمی گیرد نه تنها اکنون این گونه است از قدیم این گونه بوده است از صدر اسلام همین بوده است. شما کتاب احتجاج طبرسی را ببین(ترجمه هم شده است) افراد با گرایش های مختلف فکری در شهر های اسلامی زندگی می کردند گفتگو می کردند اهلبیت با آنها مناظره می کردند خلیفه برای آنها در دربار جلسه مناظره می گذاشت از همه عجیب تر مناظره ای است که امام صادق افراد بی دین می کرده است یکی از آنها خیلی عجیب است فرد بی دین و به قول اعراب زندیق به نام ابو شاکر دیصانی در مدینه پیامبر که امن ترین مکان مذهبی اسلام است در کنار قبر رسول خدا عقیده خود را می گفت که خدایی نیست و کتابی نیست و .... . امام صادق به او رسیدند و با او مناظره کردند و او ایمان آورد. ببینید فضای بحث های دینی چقدر باز است خیلی عجیب است .
اکنون هم همین طور است توی همین ایران افرادی با عقیده های مختلف مقاله می نویسند سخنرانی می کنند و... و از آنها در حوزه های بحث های دینی استقبال هم می شود ردیه هایی هم بر آنها نوشته می شود.
اما بحث تا جایی که صبغه علمی داشته باشد قابل پذیرش است اما اگر جهت آن عوض شد و به اقدامات تشکیلاتی و مبارزاتی تبدیل شد که خواسته باشد فضای دینی جامعه را بر هم بزند با آن مقابله می شود.
بحث ارتداد هم در همین راستا است شما نظر های علما در این باره را مطالعه کنید آیا کسی به صرف این که شبهه علمی درباره اعتقادات دارد احکام مرتد بر او جاری می شود ؟ هرگز.