صعصعه بن صوحان کیست؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صعصعه بن صوحان کیست؟

صعصعه بن صوحان
صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر و كنيه‏اش ابوطلحه‏ يا ابوعمرو بود و نسبتش با پانزده واسطه، به عبدالقيس‏ ازبزرگان قبيله ربيعه‏ مى‏رسيد و از همين جهت‏به او صعصعه‏بن‏صوحان عبدى‏ گفته‏اند.
اولين كسى كه از اين طايفه اسلام آورد، عمرو بود كه به دستوريكى از روساى اين قبيله به نام منذربن عائذ خدمت‏پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم)رسيد، تا از ميزان علم آن حضرت آگاهى يابد. او پس ازشرفيابى به خدمت رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)، مسلمان شد و در برگشت، ماجرا رابراى منذر بيان كرد. او نيز مسلمان شد و پس از چندى منذرخود به محضر پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم)آمد. رسول خدا به او فرمود: اى اشج!(نام ديگر منذر)دو صفت در توهست كه خداوند آن دو رادوست دارد: حيا و حلم.
اين طايفه عموما در كوفه زندگى مى‏كردندصعصعه نيز اهل كوفه بود و در يكى از محله‏هاى اطراف آن روزگارمى‏گذراند.
خاندان
مطالعه حالات چهار فرزند صوحان(زيد، عبدالله، سيحان وصعصعه)فضايى آكنده از عشق على(عليه السلام)در اين خاندان را به تصويرمى‏كشد. تنها در جنگ جمل، سه برادر (صعصعه، زيد، سيحان)حضورداشتند و سيحان پرچم‏داربود. وقتى او به شهادت رسيد، زيد پرچم ‏را به دست گرفت و چون شهيد شد، صعصعه پرچم را برافراشته نگاه‏داشت.
فصاحت و بلاغت‏خصوصيت دوم اين خاندان بود. دانشمندان تاريخ،عنوان خطبا را از ويژگى‏هاى اين خانواده دانسته‏اند
اصبغ بن نباته مى‏گويد: صعصعه بن‏صوحان مريض شد. به همراهى‏على(عليه السلام)براى عيادت وى به منزلش رفتيم. او كه در بستر بيمارى‏افتاده بود، با ديدن حضرت بسيار خوشحال شد. على(عليه السلام)به او محبت‏فراوان كرد; اما موقع خدا حافظى، فرمود: اى صعصعه! اين ديدارتكليف من بود; مبادا آن را موجب فخر و مباهات بر ديگران قراردهى!
صعصعه پاسخ داد: نه، يا اميرالمومنين! بلكه آن را اجر وذخيره آخرت مى‏دانم.
على(عليه السلام)فرمود: به خدا قسم من تو را كم هزينه(براى نظام‏اسلام)اما پرتلاش مى‏بينم.
صعصعه پاسخ داد: به خدا قسم شما در نظر من، بسيار آگاه به‏خداوند هستى و او در نظر شما بزرگ است. شما نيز نزد پروردگارت‏جايگاهى بلند دارى و اهل حكمت و نسبت‏به مومنان، مهربان و رحيم‏هستى.
امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) نيز در ملاقاتى كه با احمدبن محمد بن‏ابى‏نصر بزنطى، داشتند، از صعصعه تجليل زيادى كرد و به همين‏داستان اشاره فرمود

صعصعه بن صوحان از جمله كسانى بود كه در نيمه‏هاى شب، درتشييع پنهانى جنازه مطهر اميرمومنان على(عليه السلام)شركت كرد. وقتى حضرت‏را دفن كردند، نزديك قبر آمد. يك دست‏بر قلب خود گذاشت و بادست ديگر مشتى از خاك قبر برداشت و بر سرش ريخت و گفت:
پدر و مادرم فداى تو يا اميرمومنان! گوارا باد برتو كه‏پاكيزه به دنيا آمدى. شكيبايى‏ات زياد و جهادت بزرگ بود.
تجارت سودمند انجام دادى و به پيشگاه خالق خود قدم گذاشتى وخداوند با بشارتهايش تو را گرامى داشت و در جوار پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم)جاى‏گرفتى و از جامهاى بهشتى، از دست آن حضرت، سيراب شدى.
از خدا مى‏خواهم به ما توفيق دهد كه راه تو را ادامه دهيم وبه ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنايت كند وما را در زمره اولياى تو قرار دهد.
به مقامى رسيدى كه هيچ كس به آن نمى‏رسد; زيرا در راه خداجهاد و قيام كردى تا اين كه سنت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)زنده شد و فتنه‏هاخاموش گرديد.
بهترين درودهاى من برتوباد كه مومنان به وسيله تو پيروز شدندو نشانه‏هاى راه هدايت‏به وسيله تو روشن بود.
اول كسى كه باايثار جان و مال نداى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم)را اجابت كرد،تو بودى. با ذوالفقارت در مواقع ترس از او حمايت كردى.
خداوند دژهاى ستمكاران و كافران و مشركان را به وسيله تودرهم شكست. تو اهل گمراهى را نابود ساختى. گوارا باد بر تو كه‏علم و يقين و جهادت از همگان بيشتر بود.
به خدا قسم، زندگى تو كليد هرخوبى و بسته شدن همه بدى‏ها بود;ولى امروز در شرها باز و راه خيرها بسته شد.
اگر مردم سخنان تو را مى‏پذيرفتند، نعمت‏هاى خداوند از همه جابر آنان سرازير مى‏گرديد، ولى آنان دنيا را بر آخرت ترجيح‏دادند.
بعد از اين سخنان، صعصعه و همراهانش به شدت گريستند و به‏امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)و ساير فرزندان على(عليه السلام)تسليت‏گفتند.
اندرز به حاكمان
ابن عبدالبر(متوفاى 463)مى‏گويد: زمانى ابوموسى اشعرى يك‏ميليون درهم از بيت المال براى عمر فرستاد تا بين مسلمانان‏قسمت كند. او اين مال را تقسيم كرد; ولى مقدارى از آن زيادآمد. مسلمانان در مورد مصرف آن اختلاف كردند. عمر به ميان مردم‏آمد و اعلام كرد: اى مردم! اين مقدار از بيت المال را در چه‏موردى مصرف كنيم؟
صعصعه كه در آن زمان جوانى نورس بود، ايستاد و گفت: مشورت بامردم در جايى است كه حكمى از طرف قرآن وارد نشده باشد و اماآنچه قرآن بدان دستور داده، بايد در همان مورد مصرف كرد.
عمر گفت: راست گفتى. تو از من هستى و من از تو هستم و سپس‏مقدار اضافه را نيز بين مسلمانان تقسيم كرد.
در روزگار عثمان نيز زمانى كه وى بر منبر بود، صعصعه خطاب به‏او ابراز داشت: اى عثمان! خود منحرف شدى و امت تو نيز منحرف‏شدند. عدالت پيشه كن تا امت تو نيز به عدالت رفتار كنند.
ماجراى ديگرى از برخورد صعصعه با عثمان را شيخ طوسى اين گونه‏نقل كرده است: صعصعه گفت: با چندتن از مردم مصر، نزد عثمان‏رفتيم. او گفت: مردى را پيش فرستيد تا با من سخن گويد. مصريان‏مرا مقدم كردند. عثمان كه از كمى سن من تعجب كرده بود، گفت: اين؟! در جواب عثمان گفتم: اگر ملاك دانش، سن آدمى بود، نه توسهمى در آن داشتى و نه من; بلكه علم به فراگيرى است.(آنچه ازقرآن مى‏دانى)بازگوى.
بسم الله الرحمن الرحيم. آنانى كه وقتى قدرت در اختيارشان‏بگذاريم، نماز، زكات، امر به معروف و نهى از منكر را زنده‏مى‏كنند و پايان امور به دست‏خداوند است.
اين آيه در مورد ما نازل شده است
گفتم: پس امر به معروف و نهى از منكر كن.
اين سخنان را رهاكن و آنچه مى‏دانى، بيان كن.
بسم الله الرحمن الرحيم. كسانى كه از خانه‏هاى خود بدون هيچ‏گناهى اخراج شدند و تنها خداوند را پروردگار خود مى‏دانستند.
اين آيه نيز در مورد ما نازل شده است.
پس آنچه از خداوند گرفته‏اى، بين همه مسلمانان تقسيم كن.
اى مردم! مطيع حاكمان خود و همراه جامعه باشيد و به سخنان‏اين مرد كه از خدا بى‏اطلاع است، گوش ندهيد.
تو مى‏خواهى روز قيامت‏بگوييم: خدايا! ما از بزرگان خوداطاعت كرديم و آنان ما را گمراه كردند؟! خدا پروردگار ما وپدران و در كمين ظالمان است.
عثمان در حالى كه از پاسخهاى من بسيار به خشم آمده بود،دستور برگشتن ما را صادر كرد و درها را به روى ما بست.

موضوع قفل شده است