ولایت فقیه در حکومت اسلامی
تبهای اولیه
نخستين آتش كينه و عداوتى كه در اسلام، بلافاصله پساز رحلت پيامبر اكرم(ص) زبانه كشيد، اختلاف در مسأله امامت و ولايت سياسى و چالش انتصاب و انتخاب بود. قاطبه مسلمانان، بردو نكته اتّفاق نظر داشتند و بريك نكته، اختلاف مىورزيدند. در تعريف امامت و در وجوب تعيين امام، همه، يك صدا بودند و امامت را چنين تعريف مىكردند:
«رياسة عامّة في أُمور الدين و الدنيا».(1)
تلقى همگانى، اين بود كه تمامى امور و شؤون دينى و دنيوى مردم، مانند زمان رسول اكرم(ص) بايد تحت ولايت و تدبير يك نفر باشد، امّا در اين نكته اختلاف داشتند كه: «آيا وجوب تعيين امام، وظيفه و تكليف جامعه است يا كارى است كه از سوى شارع بايد انجام شود؟».
اهل سنّت، بهنظريه نخست و انتخابى بودن امامت گرويدند و شيعيان، معتقد بهنظريه نصب شدند و در نتيجه، دو مسير پرفراز و نشيب تاريخى در مسأله مشروعيّت گشوده شد.
پساز حادثه سقيفه، نظريه نخست غالب شد و نظريه دوم، مغلوب ميدان گشت. و از آن روز، پيروان اهلبيت(ع) بهعنوان گروهى كه براى آنها مشروعيّت نظام سياسى، مورد سؤال است، در جامعه اسلامى مطرح شدند.
اين گروه، در زمان خلافت خلفاى راشدين، با توجه بهشرايط جامعه و براى حفظ اساس اسلام و پاىبندى نهاد قدرت بهرعايت ظاهر شريعت، آرام بودند،پساز پايان حكومت علوى و عصر خلفاى راشدين با توجه بهانحرافات دستگاه خلافت، فعاليتهاى آنان چهرهاى ديگر بهخود گرفت. عترت طاهره(ع) حجيت علمى و مشروعيّت سياسى دستگاه خلافت و روحانيت وابسته بهآن را نمىپذيرفتند و متقابلاً دستگاه خلافت هم، بيشترين تهديد و بزرگترين رقيب خود را از اين ناحيه مىديد و لذا براى سركوبى اين حركت از هيچ اقدامى فروگذار نبود.
نهاد حاكم، نه تنها از فعاليت سياسى اهلبيت(ع) بيمناك بود، بلكه اجازه نمىداد بيت عصمت، حتى بهعنوان يك مرجع علمى، مورد توجه عامّه مردم قرار گيرند.
اين، در حالى بود كه تازه مسلمانانِ بيشمارى كه در اثر فتوحات اسلامى، بهاين مكتب گرويده بودند، بىخبر از همه جا، حقيقت اسلام ناب را در چهره حاكمان اموى و عباسى جويا مىشدند و در هجمه تبليغاتى دستگاه و عالمان وابسته بهآن، هيچ گونه آشنايى با عترت طاهره، بهعنوان عِدْل قرآن نداشتند.
پساز واقعه كربلا - كه بهنقل مورخان، معتقدان برامامت امام سجاد(ع) از سه يا پنج نفر، تجاوز نمىكردند(2) - عترت طاهره(ع) بهفعاليتهاى زيربنايى فرهنگى و سياسى دست زدند. تلاش در ايجاد رابطه با مردم، با تربيت موالى و ازدواج با زنان غير عرب و پرورش شاگردان لايق، مراعات تقيّه براى حفظ اساس تشيّع، وارد كردن چهرههاى بزرگ شيعه در مراكز حسّاس حكومتى، تقيّه كردن در مسأله امامت و تبيين زواياى نهفته آن، مانند عدم مشروعيّت انتخاب، زمينهسازى براى غيبت امام زمان(عج)، تأسيس تشكّل بزرگ براى پيوند با پيروان خود در سراسر جهان اسلام، از طريق ايجاد شبكه وكلا، محورهاىِ اصلىِ اين جهاد طولانىِ بيش از دو قرن بود.
تأثير عميق و ژرف اين حركت مستمر، در دو چيز عمده بود: يكى ايجاد زمينههاى لازم ذهنى براى غيبت كبرا و حفظ و توسعه پيروى از مكتب اهلبيت(ع) در اين دوره حسّاس پرخطر، و ديگر، تعيينِ تكليف براى شيعيان و اين كه بهچه فرد يا گروهى در عصر غيبت مراجعه كنند و چه افرادى را بهعنوان محور زندگى خود قرار دهند.
حال براى آشنايى بيشتر با اين تلاش بزرگ و تأثير آن در بحث ولايت فقيه و پردازش شالوده ولايت فقيه در اين برهه خاص، بهبرخى از زواياى آن مىپردازيم.
تبيين جايگاه علمى - سياسى فقيه در عصر حضور
اهلبيت(ع) كه از بعد سلبى، خلافت و مراكز علمى و مذاهب فقهى وابسته بهآن را فاقد هر نوع مشروعيّت ارزيابى مىكردند، از بعد ايجابى، براى اثبات حقانيت خود، در هر دو مسأله (مرجعيت علمى و رهبرى سياسى) بايد تمهيداتى را ايجاد مىكردند. ايشان - كه حجيت سيرهشان و مشروعيّت امامتشان، مستند بهتعاليم رسول اكرم(ص) بود - با اين پشتوانه، نخست، بهتربيت افرادى زبده در فنون مختلف فقهى و كلامى و تفسيرى دست زده و با اين شيوه، شالوده تشكيل حوزههاى علمى و فقهى را در مناطقى مانند مدينه و كوفه برپا كردند. اين حوزهها، براساس يك سياستگذارى عالمانه با هدفى معين و برنامهاى روشن شكل گرفتند و آن گاه بهتدريج، با گسترش و تعميق آن، حوزههاى علمى بزرگ در طول تاريخ، مانند قم و حلب و حلّه و بغداد و رى و جبل عامل و نجف شكل گرفت كه همه همچون حلقههاى زنجير، بهخاندان عصمت(ع) متصل مىشد.(3)
امامان معصوم(ع) - كه در مراكزى مانند مدينه حضور داشتند - براى پاسخگويى بهنياز علمى و سياسى پيروان خود - كه با توجه بهشرايط سخت تقيّه و بعد مسافت و آسان نبودن ارتباط، خود، مستقيماً نمىتوانستند بهامام خويش مراجعه كنند - پساز آمادهسازى انسانهايى فهيم و پاك، آنان را بهطور خاص و با نام و يا بدون نام و تحت عناوينى كلّى، مانند «راويان حديث اهلبيت» و «آشنايان با حلال و حرام اين مكتب»، بهمردم معرفى مىكردند تا مشتاقان حقايق وحى، هم معالم دين خود را از ايشان اخذ كنند و هم در مشكلات اجتماعى، ايشان را پناهگاه خود قرار دهند. همان فقيهان بزرگى كه شاگردان بىواسطه اهلبيت(ع) شمرده مىشوند و سلسله فقيهان عصر غيبت بهواسطه آنها با فقه اهلبيت(ع) آشنا شدند. زرارة بناَعين و ابابصير و محمدبنمسلم و بريدبنمعاويه و يونسبنعبدالرحمان و ديگراصحاب شاخص اهلبيت(ع) از اين گروهند. در شأن ايشان، از امام صادق(ع) چنين روايتاست:
ما أجد أحداً أحيى ذكرنا و أحاديث أبي إلّا زرارة و أبو بصير المرادي و محمدبنمسلم و بريدبنمعاويه. و لولا هؤلاء، ما كان أحد يستنبط هدىً. هؤلاء حفّاظ الدين و أُمناء أبي على حلال اللَّه و حرامه و هم السابقون إلينا في الدنيا و في الآخرة.(4)
اين بزرگان، تنها، راوى حديث نبودند، بلكه فقيهان بزرگى بودند كه بهعنوان حافظ مكتب و امينِ امامان معصوم(ع) شناخته مىشدند و مردم نيز وظيفه داشتند كه بهايشان بههمين عنوان مراجعه كنند.
پساز اين آمادهسازى و گسترش تدريجى تفكّر اهلبيت(ع) در مناطق مختلف - كه تا عصر امام هشتم ادامه يافت - از زمان امام هفتم بهبعد، ائمه(ع) همگام با اين اقدامشان، بهايجاد تشكّلى عظيم از ارتباط با شيعيان كه در سراسر جهان اسلام پراكنده بودند، دستزدند. پرداختن بهموضوع وكلاى ائمه(ع) بحثى حسّاس و مهم است كه نيازمند نوشتارى مستقل است.(5) آنچه بهطور اجمال مىتوان گفت، آن است كه بهنظر مورخّان و سيرهنويسان، با توجه بهگستردگى شيعيان در ايران و عراق و يمن و مصر و نواحى ديگر، بهويژه گسترش تشيّع در ايران، پساز سفر امام رضا(ع) بهاين سرزمين، سيستمى كه ارتباط ميان شيعيان و امامان معصوم(ع) را بهصورتى محكم و پيوسته پديد مىآورد، سيستم وكالت بود. اينان، كسانى بودند كه از ناحيه امام رضا(ع) و امامان بعدى تا حضرت حجّت(عج)، كارِ تنظيمِ ارتباطِ ميان مردمِ پيرو اهلبيت و امامانشان را انجام مىدادند. آنها، علاوه برجمعآورى خمس، درباره پاسخگويى بهمسايل كلامى و فقهى نيز مسؤوليت داشته و در تثبيتِ امامتِ امام بعدى، در منطقه خود، نقش بهسزايى داشتند. از اخبار تاريخى بهدست مىآيد كه مناطقِ تحت نفوذِ سيستمِ وكالت، در چهار قسمت متمركز بوده است: 1.شامل بغداد و مدائن و سواد و كوفه؛ 2.شامل بصره و اهواز؛ 3.شامل قم و همدان؛ 4.شامل حجاز و يمن و مصر.(6) اين افراد، بيشتر بهوسيله نامه و پيكهاى مخصوصِ خود ائمه(ع) و يا افراد مطمئن كه براى حج يا زيارتِ كربلا، بهحجاز و عراق سفر مىكردند، با ائمه(ع) در ارتباط بودند. اين است كه بخش عمدهاى از معارف فقهى و كلامىِ آن بزرگواران، بهوسيله نامه و بهعنوان «مكاتبه» در مصادر حديثى آمده است. از دقت در سيستم وكالت و نقش و اختياراتى كه وكلاى ائمه(ع) دارا بودند، بهويژه وكلاى امام عصر(عج)، در دوره غيبت صغرا، دو نكته قابل استنباط است:
نخست آنكه ايشان، افرادى عادى نبودهاند، بلكه از نظر علمى، برجسته و در رتبهاى بالا بودند و توان پاسخگويى بهمشكلات علمى و حلّ معضلات فقهى و كلامى شيعيان را داشتند. اصولاً، يكى از مسؤوليتهاى سيستم وكالت، پاسخگويى بهمسايل علمى شيعيان بود. اين امر، نشان مىدهد كه ايشان، معمولاً، با توجه بهاختلاف مراتب و منطقه و محدوده مأموريت خود، از فقيهان زمان خويش بودهاند.
نكته دوم، آن است كه اختيارات واگذار شده بهايشان، در حدّ يك وكالت معمولى نيست. انسان، وقتى در برخى از اين مكاتبات و منابع تاريخى تأمل مىكند، مىيابد كه در واقع، امامان(ع)ولايت سياسى خود را تا آن جا كه مقدور بود، بهواسطه همين نايبان خود اِعمال مىكردند و اينها، فقيهانى بودند كه با نصب و تعيين خاص، مسؤوليتهايى را بهدوش مىكشيدند كه بيشتر به«ولايت» شبيه بود. در واقع، سيستم وكالت، نوعى سيستم ولايت فقيه با نصب خاص و تحت اشراف امامان معصوم(ع) در عصر حضور بوده است.
اكنون، بهبرخى از اين شواهد تاريخى اشاره مىكنيم.
1.در مكاتبه علىبنبلال، از امام هادى(ع) پساز حمد و ستايش خداوند، چنين منقولاست: «ثم إنّى أقمت أباعلى مقامَ الحسينبن عبدربّه و ائتمنته على ذالك»؛(7)
من، ابوعلى را بهعنوان جانشين حسينبن عبد ربّه تعيين كردم و او را در اين كار، امين خود قرار دادم.
در اين فراز، سخن از تعيين كردن يك امين در منطقهاى از سرزمين پهناور اسلامى است.
پساز اين نصب و تعيين، حضرت، نسبت بهاو چنين سفارش مىكنند:
و قد أعلم أنّكَ شيخناحيتك فأحببتُ إفرادك و إكرامك بالكتاب ذالك. فعليك بالطاعة له و التسليم إليه جميع الحق قبلك و أنْ تحضَّ مواليّ على ذالك و تعرفهم من ذالك ما يصير سبباً إلى عونه و كفايته فذالك توفيرٌ علينا؛
با توجه بهآنكه تو بزرگ ناحيه خود هستى، خواستم، تنها، بهتو نامه بنگارم تا موجب اكرام تو باشد. برتو باد كه از او (ابوعلى) اطاعت كنى و تمامى حقوق مالى كه نزد توست، بهاو تسليم كنى و ديگر دوستان ما را هم بهاين امر تشويق كنى و آنچه را كه موجب يارى او مىشود، بهآنان گوشزد كنى؛ چون اين كار، براى ما سودمند است.
دقت در متن اين نامه، وظايف و حدود اختيارات وكلا را و چگونگى ارتباط كسانى كه جزء چهرههاى متشخّص يك منطقه بهحساب مىآيند با نمايندگان امامان معصوم را نشان مىدهد، بهخصوص اين كه حضرت، بهاطاعت از او فرمان مىدهد.
2.در نامه ديگرى، خطاب بهشيعيان بغداد و مدائن و سواد و اطراف آن، ضمن اعلام وكالت اباعلىبنراشد و جايگزينى او بهجاى وكيلى ديگر، اطاعت از وى را اطاعت از خود و عصيان او را، عصيان از خود اعلام مىكند:
«فقد أوجبت في طاعته، طاعتي و الخروجُ إلى عصيانه، الخروج إلى عصياني؛ فالزموا الطريقَ»(8)
اين كه اطاعت و عصيان فردى، اطاعت و عصيان امام تلقى شود، بهخوبى، نشانه دهنده موقعيت حسّاس اجتماعى آن فرد و مسؤوليتهاى مهم ناشى از آن است كه هرگز با وكالت رايج امروزه تناسبى ندارد. در حقيقت، در اين جا، «ولايت بالنيابة» كاملاً ملموس است.
3.يكى ديگر از وكلاى امام جواد و امام هادى(ع) «ابراهيمبنمحمد همدانى» است. امام، در نامهاى بهاو، ضمن اعلام وصول حسابهاى خمسى مىفرمايد: «و كتبت إلى مواليّ بهمدان كتاباً أمرتهم بطاعتك و المصير إلى أمرك و أن لا وكيل لي سواك»؛(9) بهدوستان خود در همدان، نامهاى نوشته و بهآنان پيروى از تو را فرمان دادم (و گفتم) كه فرمان، فرمان توست و جز تو، ازطرف من، در آن ناحيه، وكيلى نيست.
اين موارد، گوياى آن است كه شيعيان در نقاط مختلف جهان، بهوسيله سيستم وكالت، بههم مرتبط بودند تا مكتب اهلبيت(ع) حفظ شود و گسترش پيدا كند.
4.يكى از نواحى مهم و مراكز شيعه، نيشابور بود. وكيل امام عسكرى(ع) در اين شهر، «ابراهيمبنعبده» است. شأن و اختيارات اين وكيل را از نامه امام(ع) به«عبداللَّهبنحَمْدُوَيه» مىتوان دريافت. در بخشى از اين نامه مىخوانيم:
«و بعد، فقد بعثتُ لكم إبراهيمبنعبده، ليدفَعَ النواحي و أهل ناحيتك حقوقي الواجبةَ عليكم إليه. و جعلتُه ثقتى و أمِيني عند مواليّ هناك»؛(10) من، ابراهيمبنعبده را براى شما نصب كردم تا مردم آن ناحيه، حقوق واجب شرعى خود (خمس) را بهاو بپردازند و او را در آنجا، ثقه و امين خود قرار دادم.
5.مفصلترين نامه امام عسكرى(ع) توقيعى است كه به«اسحاقبناسماعيل نيشابورى» نگاشتهاند و در آن، اسحاق را بهعنوان فرستاده خود نزد «ابراهيمبنعبده» كه در بالا از او ياد شد، معرفى مىكنند و مىفرمايند: دوستان ما، در آن نواحى، حقوق واجب خود را بهابراهيم بدهند تا او نيز بهرازى بدهد. اين نامه را براى دوستان ما بخوان و از هيچ كس جز شيطانى كه مخالف شماست، پنهان مدار.(11)
از اين نامهها بهدست مىآيد كه وكلاى هر منطقه، وظيفه داشتند كه پول را بهدست وكلاى ديگرى كه در تماس بيشترى با امام بودهاند، برسانند. وجود اين پيوند، باعث احياى شيعه و مانع از هضم شدن آنها در اكثريت جامعه مىشد. همين شيوه ارتباط با شيعيان و برقرارى نظام وكالت براى اداره امورِ پيروان اهلبيت(ع) در سراسر جهان اسلام - كه از زمان امامان پيشين وجود داشت - در دوران غيبت صغرا نيز تداوم يافت. محور ارتباط وكيلان با امام(ع) همان نايبى بود كه ازطرف امامزمان(عج)، تعيينمىشد.
با اين شيوه نيابت، شاهد حركتى جديد ازطرف امام(عج) براى آمادهسازى غيبتكبراهستيم.
نقل است كه ابوجعفر محمدبنعثمان عمرى (نايب دوم امام زمان(ع)) ده وكيل در بغداد داشته كه نزديكترين آنها بهوى «حسينبنروح» بوده است كه بعداً نايب سوم شد.
يكى از تفاوتهاى عمده اين نايبان با وكلاى ديگر، اين بود كه در برابروجوه دريافتى، قبض رسيد از آنها دريافت نمىشد.(12)