جمع بندی قرآن رهاورد وحی است یا حاصل رؤیا ؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قرآن رهاورد وحی است یا حاصل رؤیا ؟

با سلام خدمت کارشناسان و کابران عزیز اسک دین پرسشهایی از این دست همه به یک سوال اساسی و کهن بر می گردد که «وحی چیست؟» و آنچه امروز به نام قرآن در بین ما حضور تاثیرگذار دارد از چه طریقی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسیده است؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد میقات

با سلام و درود

در این نوشتار ـ با توجه به اصل پرسش در موضوع وحی ـ مطالبی در معرفی وحی و ویژگی های آن بیان می شود. امید به این که با مطالعه آن و روشن شدن حقیقت وحی، واهی و غیرعلمی بودن مقایسه وحی با رؤیا و ... آشکار و راه بر حق پویان، هموار گردد.

ـ تعریفی از وحی:
وحى يک نوع تكليم آسمانى (غير مادى) است كه از راه حسّ و تفكّر عقلى درک نمى‏ شود؛ بلكه درک و شعور ديگرى است كه گاهى در برخى از افراد به مشيّت الهى پيدا مى ‏شود و دستورات غيبى را ـ كه از حسّ و عقل پنهان است ـ از وحى و تعليم خدايى دريافت مى ‏كند. (قرآن در اسلام، ص 125)

ـ پیامبران و قابلیت دریافت وحی:
پيامبران مردان تكامل يافته ‏اى هستند كه آمادگى دريافت وحى را در خود فراهم ساخته ‏اند. در اين باره امام حسن عسكرى (عليه السّلام) مى ‏فرمايد: «انّ اللّه وجد قلب محمّد أفضل القلوب و أوعاها فاختاره لنبوّته ...»؛ خداوند، قلب و روان پيامبر را بهترين و پذيراترين قلب ‏ها يافت و آن‏گاه او را براى نبوّت برگزيد.(بحارالانوار، ج 18، ص 205، حديث 36)

اين حديث اشاره به اين واقعيت دارد كه براى دريافت وحى آن‏چه مهم است افزايش آگاهى و آمادگى براى پذيرا شدن اين پيام آسمانى است. براى رسيدن به اين ‏گونه آمادگى پيامبر بايد پيرايه‏ هاى جسمانى را از خود بزدايد و شايسته تماس با ملكوتيان شود.

پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) فرموده ‏اند: «و لا بعث اللّه نبيّا و لا رسولا حتّى يستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول أمّته»؛ خداوند، پيامبرى برنيانگيخت، مگر آن‏كه عقل (خرد و انديشه) خود را به كمال رسانده باشد و خرد او از خرد تمام امتش برتر باشد.(اصول كافى؛ ج 1، ص 13)

طبق گفته صدر الدين شيرازى، پيش از آن كه ظاهر پيامبر به نبوّت آراسته گردد، باطن او حقيقت نبوّت را دريافت كرده بود. پيامبر ابتدا باطن خود را به كمال انسانى آراسته گردانيد، سپس اين آراستگى از باطن به ظاهر وى نمودار گشت. (صدر الدين شيرازى، شرح اصول كافى، ج 3، ص 454)

از اين رو، وحى چيزى نيست جز آگاهى باطن كه بر اثر سروش غيبى انجام مى‏ گيرد. پديده وحى هم همانند الهام، به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى‏ شود؛ با اين تفاوت كه منشأ الهام بر الهام ‏گيرنده پوشيده است، ولى منشأ وحى بر گيرنده وحى كه پيامبرانند روشن مى ‏باشد. به همين علت، پيامبران هرگز در گرفتن پيام آسمانى دچار حيرت و اشتباه نمى ‏شوند، زيرا بر منشأ وحى و كيفيت انجام آن آگاهى حضورى كاملى دارند.

زراره از امام جعفر صادق (عليه السّلام) مى ‏پرسد: چگونه پيامبر مطمئن شد آن‏ چه به او مى‏ رسد وحى الهى است، نه وسوسه‏ هاى شيطانى؟
امام (عليه السّلام) فرمود: «انّ اللّه إذا اتّخذ عبدا رسولا أنزل عليه السكينة و الوقار فكان الذى يأتيه من قبل اللّه مثل الذي يراه بعينه»؛ هرگاه خداوند بنده ‏اى را براى رسالت برگزيند، به او آرامش و وقار ويژه‏ اى‏ ارزانى مى ‏دارد، به گونه ‏اى كه آن ‏چه از جانب حق بدو مى ‏رسد، همانند چيزى خواهد بود كه با چشم باز مى ‏بيند.(تفسير عياشى؛ ج 2، ص 201، حديث 106؛ بحار الانوار، ج 18، ص 262)

پيامبران هنگامى به پيامبرى مبعوث مى‏ شوند كه از مرحله «علم اليقين» گذشته و «عين ‏اليقين» را طى كرده و به مرحله «حق ‏اليقين» رسيده باشند. پس تعجبی ندارد كه مردان آزموده و پاک از ميان توده مردم، براى رسالت الهى برانگيخته شوند، و حامل پيام آسمانى براى مردم باشند.

خداوند براى رفع هرگونه تعجب يا توهّم بى‏جا در مورد برانگيختن پيامبرى از ميان مردم مى‏ فرمايد: «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ ...»(نساء: 4/ 167- 163)

در این آیه خداوند به برخی از پیامبران اشاره می فرماید: ما به تو [پیامبر] وحى فرستاديم؛ همان‏ گونه كه به نوح، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط، عيسى، ايوب، يونس، هارون، سليمان، داوود، موسی و ... وحی کردیم.

بنابر اين:
تعجب و شگفتى ندارد كه به يكى از افراد بشر وحى شود؛ زيرا پديده ‏اى است كه بشريت با آن خو گرفته و پيوسته در طول تاريخ با آن سر و كار داشته است.(ر.ک: معرفت، علوم قرآنى، ص 22 تا 25)

[="Tahoma"]
مطلب دیگر؛ امكان وحى‏

وحى در واقع نوعى برقرارى رابطه ميان ملأ اعلى و مادّه سفلى است و از همين رو اين پرسش مطرح شده است كه چگونه اين رابطه برقرار مى‏ شود؛ در حالى كه سنخيّت (همتايى و تناسب) بين رابط و مربوط شرط است؟

برخى روشنفكران غرب‏زده كه به اصطلاح گرايش دينى پيدا كرده ‏اند، با نگاهى نو به پديده وحى مى ‏گويند:
آن‏چه پيامبران با نام وحى عرضه كرده ‏اند، انعكاس افكار درونى آنان است. پيامبران مردانى خيرانديش و اصلاح ‏طلب بوده ‏اند كه خيرانديشى درونشان به صورت وحى و گاه به صورت ملک تجسم يافته و گمان برده‏ اند كه از جاى‏گاهى ديگر بر آنان الهام شده است. و بدين سبب برخى نادرستى ‏ها كه در گفته ‏ها و نوشته ‏هاى آنان يافت مى ‏شود، بديهى و طبيعى است... .(محمد فريد وجدى؛ دائرة معارف القرن العشرين؛ ج 10، ص 715)

ارائه اين‏گونه تفسير از جاى‏گاه پيامبران الهى در واقع انكار نبوّت است، و گوياى اين است كه ارائه‏كنندگان اين تفاسير يا پيامبران را افرادى ساده ‏لوح فرض كرده‏ اند كه واقعيت را از تخيّلات تشخيص نداده ‏اند؛ يا آنان را حيله ‏گر و دروغ‏ گو پنداشته ‏اند. در حالى كه درستى و صداقت، بزرگى و جلالت شأن انبياء بر همگان روشن است.

اين روشنفكران دچار دو اشتباه شده‏ اند:

1. براى تحقيق و بررسى نمونه ‏هاى وحى آسمانى به كتاب‏ هاى تحريف شده كه ترجمه‏ هاى ناقص و آميخته با تصرّفات ديگران است رجوع كرده ‏اند. در حالى كه قبلا مى ‏بايست از صحت اين نوشته ‏ها اطمينان پيدا مى‏ كردند.

2. انسان را موجودى مادى فرض كرده‏ اند. حال آن‏كه انسان تركيبى از روح و جسد است كه روحش از سنخ ملأ اعلى است و سنخيت كه شرط برقرارى رابطه محسوب مى ‏شود، وحى را امكان ‏پذير مى‏ كند.

به بیان دیگر؛
انسان در وجود خود داراى دو جنبه است: جنبه جسمانى و روحانى. پس عجيب نيست كه احيانا با عالم ماوراى مادّه ارتباط برقرار كند. زيرا چنين ارتباطى مربوط به جنبه روحى و باطنى اوست، كه ارتباطى پوشيده است، و همين امر پديده وحى را تشكيل مى ‏دهد.

وحى يک پديده روحانى است و در افرادى يافت مى‏ شود كه داراى خصايص روحى والا هستند. اين خصايص در وجود آن‏ها صلاحيت ارتباط با عالم بالا را به ‏وجود مى ‏آورد. لذا مكاشفاتى در باطن براى آن‏ها رخ مى ‏دهد، يا مطالبى به آنان الهام مى ‏شود، كه از خارج وجودشان نشأت گرفته است.

اين الهامات و مطالب از خارج بر آنان القا مى ‏شود نه اين كه از داخل ضمير آنان بر ايشان جلوه‏ گر شود، چنان ‏كه منكران وحى تصور كرده ‏اند.

بنابر اين وحى يک پديده فكرى يا انعكاس حالت درونى نيست كه براى پيامبران رخ داده باشد، بلكه يک القاى روحانى است كه از عالم بالا انجام گرفته است.

منتها در اين ميان چيزى كه ما نمى ‏توانيم آن را درک كنيم، اگر چه يک واقعيّت بوده و ايمانى استوار بدان داريم، چگونگى برقرارى اين ارتباط روحانى است. ما وقتى تلاش مى ‏كنيم آن را درک كنيم، مى ‏خواهيم با معيارهاى مادّى كيفيت اين ارتباط را دريابيم. يا موقعى كه مى‏ خواهيم آن را توصيف كنيم، با الفاظ و كلماتى اين ارتباط را وصف مى ‏كنيم كه براى مفاهيمى وضع شده كه از دايره محسوسات فراتر نرفته است.

پس اين موضوع هم‏چنان بر ما پنهان مى‏ ماند. تعبيرات در اين باره جنبه استعاره و تشبيه داشته و به مجاز و كنايه مى ‏ماند، و هرگز اين تعبيرات حقيقى و واقع‏ نما نيستند.

بنابر این:
گرچه پديده وحى قابل قبول بوده و پايه ايمان را تشكيل مى‏ دهد، ولى قابل وصف و درک حقيقى نيست. در واقع وحى صرفا يک پديده روحى است كه فقط براى كسانى قابل درک است كه اهليّت و شايستگى آن را دارند. (ر.ک: معرفت، علوم قرآنى، ص 26 تا 30)

[="Tahoma"]در تاپیک ذیل نیز مطلبی مشابه وجود دارد که مطالعه آن خالی از لطف نیست:

آیا وحی همان خطورات قلبی است؟

میقات;804603 نوشت:
[="Tahoma"][=13][=12][=#0000ff]

برخى روشنفكران غرب‏زده كه به اصطلاح گرايش دينى پيدا كرده ‏اند، با نگاهى نو به پديده وحى مى ‏گويند:


آن‏چه پيامبران با نام وحى عرضه كرده ‏اند، انعكاس افكار درونى آنان است. پيامبران مردانى خيرانديش و اصلاح ‏طلب بوده ‏اند كه خيرانديشى درونشان به صورت وحى و گاه به صورت ملک تجسم يافته و گمان برده‏ اند كه از جاى‏گاهى ديگر بر آنان الهام شده است. و بدين سبب برخى نادرستى ‏ها كه در گفته ‏ها و نوشته ‏هاى آنان يافت مى ‏شود، بديهى و طبيعى است... .(محمد فريد وجدى؛ دائرة معارف القرن العشرين؛ ج 10، ص 715)

خوب شما الان این جمله رو لطف بفرمایید کاملا علمی و واضح در مورد پیامبر اسلام رد کنین یعنی ثابت کنین شخصی به اسم محمد بن عبدالله ادعا میکنه بهش وحی میشه فرداش یکی میاد میگه این خیر اندیشی درونشه فکر کرده وحیه....حالا شما ثابت کنین که وحی هست

نقل قول:

وحى يک پديده روحانى است و در افرادى يافت مى‏ شود كه داراى خصايص روحى والا هستند.

اول بفرمایید از کجا فهمیدید پیامبر دارای خصایص روحی بالا هستند؟ مثلا خیلیا رو کره زمین هستند و یا قبل پیامبر بودند که خصایص روحی و اخلاقی خوبی داشتند پس میتونند ادعا کنند بهشون وحی میشه. و دوم اینکه من ادعا میکنم بهم وحی میشه شما ثابت کنین دروغ میگم(به جز رجوع به آیه قران در مورد اینکه محمد ص اخرین پیامبر الهی است)
نقل قول:

اين الهامات و مطالب از خارج بر آنان القا مى ‏شود نه اين كه از داخل ضمير آنان بر ايشان جلوه‏ گر شود، چنان ‏كه منكران وحى تصور كرده ‏اند.

اینو ثابت کنین چجوری ثابت میشه؟من ادعا میکنم بهم وحی میشه شما ثابت کنین از داخل ضمیرمه و دارم دروغ میگم و وحی نیست

Sent from my GT-I9505 using Tapatalk

muiacir;804712 نوشت:
خوب شما الان این جمله رو لطف بفرمایید کاملا علمی و واضح در مورد پیامبر اسلام رد کنین یعنی ثابت کنین شخصی به اسم محمد بن عبدالله ادعا میکنه بهش وحی میشه فرداش یکی میاد میگه این خیر اندیشی درونشه فکر کرده وحیه....حالا شما ثابت کنین که وحی هست

با سلام و درود

همین که در باره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) همه گفته ها و پیام های ایشان صادق بوده و حقیقت داشته و هیچ موردی نبوده که تخلف از واقع داشته باشد، می تواند دلیل بر الهی بودن و وحی الهی باشد.

توجه داشته باشید که ایمان آوردن یکمرتبه و یک جا نیست بلکه به مرور و با تجمیع قرائن، زمینه ایمان فراهم می شود.

مردم عربستان سالیان متمادی با پیامبر زندگی کرده و گفتار و رفتار و اعمال ایشان را دیده و از ایشان به جز راستی و صداقت و پاکی چیزی ندیده اند.

چنین کسی وقتی ادعای نبوت بکند، علی القاعده مخاطب را به فکر وا می دارد و لااقل مخاطب در همان ابتدا انکار نمی کند. وقتی به مرور صدق گفته ها و وعده های او آشکار شد، ایمان حاصل می شود و به تدریج و با آشکار شدن حقیقتِ دیگر خبرها و گفته های او، ایمان مخاطب به او قوی تر و محکم تر می شود.

لذا گمان نکنید مردم عربستان یک شبه و بدون شناخت قبلی و یکمرتبه ایمان آورده اند. خیر؛ با شناخت کاملی که از گفتار و رفتار و شخصیت پیامبر داشتند، انکارها به شک و سپس شک ها به یقین و باور تبدیل شده است.

muiacir;804712 نوشت:
اول بفرمایید از کجا فهمیدید پیامبر دارای خصایص روحی بالا هستند؟ مثلا خیلیا رو کره زمین هستند و یا قبل پیامبر بودند که خصایص روحی و اخلاقی خوبی داشتند پس میتونند ادعا کنند بهشون وحی میشه. و دوم اینکه من ادعا میکنم بهم وحی میشه شما ثابت کنین دروغ میگم(به جز رجوع به آیه قران در مورد اینکه محمد ص اخرین پیامبر الهی است)

در مطلب قبلی این موضوع توضیح داده شد.

muiacir;804712 نوشت:
اینو ثابت کنین چجوری ثابت میشه؟من ادعا میکنم بهم وحی میشه شما ثابت کنین از داخل ضمیرمه و دارم دروغ میگم و وحی نیست

همان طور که بیان شد این حقیقت به تدریج آشکار و ثابت می شود. به عنوان نمونه وقتی کسی از اموری خبر می دهد که خودش تاکنون ندیده و نشنیده و نخوانده، و ثابت می شود که گفته او عین حقیقت بوده و هیچ خطایی در آن نبوده است، این اولین قدم در راه اثبات ادعای اوست.

چه کسی را سراغ دارید بدون یادگیری و دیدن و شنیدن و مطالعه و ...، مطالب و خبرهای مهم و بزرگی را اعم از محتوای کتاب های آسمانی و ...، آن هم نه یکبار و ده بار بلکه به کراّت و دفعات، ارائه دهد و عین واقع باشد و هیچ خطا و اشتباهی در آن ها نباشد؟!

آیا چنین کسی هر عاقل و متفکر جویای حقیقت را به فکر فرو نمی برد که لااقل او را انکار نکرده و در باره صدق ادعای او به تحقیق و فحص بیشتری بپردازد؟!

عقل و منطق که چنین حکم می کند.

میقات;804726 نوشت:
[=113]

با سلام و درود

همین که در باره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) همه گفته ها و پیام های ایشان صادق بوده و حقیقت داشته و هیچ موردی نبوده که تخلف از واقع داشته باشد، می تواند دلیل بر الهی بودن و وحی الهی باشد.


خوب خیلیا به راستگویی و امانت داری و اینا توی کل عالم مشهور هستند اونام میتونند ادعای نبوت کنند؟
نقل قول:

به عنوان نمونه وقتی کسی از اموری خبر می دهد که خودش تاکنون ندیده و نشنیده و نخوانده، و ثابت می شود


پیامبر به همراه عموی خودشون سفرهای زیادی در کودکی داشتن و چیزهوی زیادی دیدن.
و ضمنا الان یه آدم بی سواد خیلی اطلاعات بالایی داره اینکه دلیل نمیشه شخصی ادعای نبوت کنه مخصوصا پیامبر که در سن 40 سالگی مبعوث شدند قطعا کلی شنیده و اطلاعات داشتند.ته کلام معیار درست و حسابی برای تشخیص نبوت سراغ دارید؟تمام معیارها که میفرمایید خداییش کم و کاستی داره ضریب خطا داره و ....
نقل قول:

چه کسی را سراغ دارید بدون یادگیری و دیدن و شنیدن و مطالعه و ...، مطالب و خبرهای مهم و بزرگی را اعم از محتوای کتاب های آسمانی و ...، آن هم نه یکبار و ده بار بلکه به کراّت و دفعات، ارائه دهد و عین واقع باشد و هیچ خطا و اشتباهی در آن ها نباشد؟!

یه سوال دارم طبق لین گفته شما اگر من امروز ادعا کنم آدم فضایی ها رو میشناسم و غیر از انسان آدم های دیگه ای توی فضا هستند ، و 100 سال دیگه همچین چیزی اثبات بشه نشون میده من پیامبر هستم؟

muiacir;804915 نوشت:
خوب خیلیا به راستگویی و امانت داری و اینا توی کل عالم مشهور هستند اونام میتونند ادعای نبوت کنند؟

با سلام و درود

هر انسان راستگو و صادقی، لزوما پیامبر نیست ولی هر پیامبری لزوما صادق و راستگو هم هست.

لذا اولا هر انسان صادقی، ادعای پیامبری ندارد.

در ثانی مشهور بودن به صداقت و امانت داری فرق می کند با آن که هیچ مورد تخلف و خطایی نداشته باشد. اگر پیامبر در صداقت و راستگویی و ...، حتی یک مورد تخلف هم داشت، قطعا مخالفان و منکران نبوت ایشان، آن را علم کرده و همه جا جار می زدند.
لذا این که کسی پیدا شود که واقعا و حقیقتا هیچ مورد تخلفی نداشته باشد، نیست.

سوم این که، فرض کنیم چنین فردی پیدا شود؛ بله می تواند ادعای نبوت کند؛ ولی ادعای نبوت که فقط به راستگو بودن نیست.
صداقت و راستگویی مقدمه ای است برای این که اگر چنین کسی ادعای بزرگی مثل ادعای نبوت داشت، ما او را سریع انکار نکنیم و در عین حال تحقیق کنیم و صدق و کذب ادعای او را بفهمیم.
در این جا آن فرد صادق و راستگو باید ادعایش را اثبات کند. او باید برای اثبات ادعای خود معجزه بیاورد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) معجزات بسیاری داشته اند، قرآن کریم یکی از معجزات ایشان و بزرگترین آن ها است.

بنابر این، صداقت به معنای اثبات نبوت نیست بلکه انسان صادق می تواند ادعای نبوت کند ولی باید آن را با آوردن معجزه و ... اثبات کند.

muiacir;804915 نوشت:
پیامبر به همراه عموی خودشون سفرهای زیادی در کودکی داشتن و چیزهوی زیادی دیدن.
و ضمنا الان یه آدم بی سواد خیلی اطلاعات بالایی داره اینکه دلیل نمیشه شخصی ادعای نبوت کنه مخصوصا پیامبر که در سن 40 سالگی مبعوث شدند قطعا کلی شنیده و اطلاعات داشتند.ته کلام معیار درست و حسابی برای تشخیص نبوت سراغ دارید؟تمام معیارها که میفرمایید خداییش کم و کاستی داره ضریب خطا داره و ....

سفر کردن تجربه و اطلاعات عمومی انسان را زیاد می کند ولی دلیل نمی شود که انسان بتواند نخوانده ها را بداند و از غیب خبر بدهد و کلامی مانند قرآن بیاورد.

مگر همه آن ها که زیاد به مسافرت می روند چنین هستند؟! این همه افراد در آن زمان و قبل از آن و بعد از آن، به سفرهای تجاری و علمی و ... می روند، کدامشان چنین هستند؟!

شما اطلاعات عمومی و تجربه را با دانشته ها و علم و آگاهی پیامبران، اشتباه گرفته اید. بین او بسیار فرق است.

تاریخ صدر اسلام خصوصا تاریخ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را مطالعه کنید تا این فرق روشن شود.

آوردن کلامی مانند قرآن که اندیشمندان و ادیبان و صاحب نظران آن زمان، از آوردن مانندی برای آن عاجز و ناتوان بوده اند (با توجه به این آن زمان بلیغ گویی و فصیح گویی در کلام عرب در اوج شکوه و اقتدار خود بوده و کسی توان مقاومت در مقابل فحول و ادیبان نام آور عرب را نداشته است) را با اطلاعات عمومی مقایسه می کنید!!

توصیه می کنم در باره چیستی و اصل نبوت و نیز در باره تاریخ پیامبران خصوصا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مطالعه کنید.

muiacir;804915 نوشت:
یه سوال دارم طبق لین گفته شما اگر من امروز ادعا کنم آدم فضایی ها رو میشناسم و غیر از انسان آدم های دیگه ای توی فضا هستند ، و 100 سال دیگه همچین چیزی اثبات بشه نشون میده من پیامبر هستم؟

در عرائض بنده دقت نکردید. اثبات نبوت و پیامبری، هزاران دلیل و مدرک می خواهد تا به اثبات برسد. پیش گویی یکی از آن ها است شما باید آنقدر غیب گویی و معجزه و ... داشته باشید و محقق شده باشد تا وقتی خبری از آینده می دهید، قابل تامل باشد. هر وعده و ادعایی که اثبات نبوت نمی شود.

پیامبران الهی آنقدر معجزه (کوچک و بزرگ) و غیب گویی و ... داشته اند که محقق شده و به همه دیده اند، تا بتوانند ادعای خود را به اثبات برسانند.

در آخر مجددا توصیه می کنم در باره چیستی و اصل نبوت و نیز در باره تاریخ پیامبران خصوصا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مطالعه کنید؛ یکسری از ابهام ها برطرف می شود.

[="Tahoma"][="Navy"]

yalda solimani;803829 نوشت:
با سلام خدمت کارشناسان و کابران عزیز اسک دین

پرسشهایی از این دست همه به یک سوال اساسی و کهن بر می گردد که «وحی چیست؟» و آنچه امروز به نام قرآن در بین ما حضور تاثیرگذار دارد از چه طریقی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسیده است؟


سلام
وحی هدایت الهی است که در قالب الفاظ و عبارات یا معنای کلی در قلب و عقل و قوه خیال نبی ظهور و تنزل می یابد و چه بسا این ظهور و تنزل در خواب واقع شود چراکه روح خواب ندارد همجنانکه ابراهیم پیام الهی را برای بریدن سر فرزند در خواب مشاهده کرد
والله اعلم[/]

جمع بندی

پرسش:
وحی چیست؟ آن چه امروز به نام قرآن در بین ما حضور تاثیرگذار دارد، از چه طریقی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیده است؟ چگونه وحی بودن آن ثابت و رؤیا نبودن آن رد می شود؟

پاسخ:
در این نوشتار ـ با توجه به اصل پرسش در موضوع وحی ـ مطالبی در معرفی وحی و ویژگی های آن بیان می شود. امید به این که با مطالعه آن و روشن شدن حقیقت وحی، واهی و غیرعلمی بودن مقایسه وحی با رؤیا و ... آشکار و راه بر حق پویان، هموار گردد.
ـ تعریفی از وحی:
وحى يک نوع تكليم آسمانى (غير مادى) است كه از راه حسّ و تفكّر عقلى درک نمى‏ شود؛ بلكه درک و شعور ديگرى است كه گاهى در برخى از افراد به مشيّت الهى پيدا مى ‏شود و دستورات غيبى را ـ كه از حسّ و عقل پنهان است ـ از وحى و تعليم خدايى دريافت مى ‏كند.(1)
ـ پیامبران و قابلیت دریافت وحی:
پيامبران مردان تكامل يافته ‏اى هستند كه آمادگى دريافت وحى را در خود فراهم ساخته ‏اند. در اين باره امام حسن عسكرى (عليه السّلام) مى ‏فرمايد: «انّ اللّه وجد قلب محمّد أفضل القلوب و أوعاها فاختاره لنبوّته ...»؛ خداوند، قلب و روان پيامبر را بهترين و پذيراترين قلب ‏ها يافت و آن‏گاه او را براى نبوّت برگزيد.(2)
اين حديث اشاره به اين واقعيت دارد كه براى دريافت وحى آن‏چه مهم است افزايش آگاهى و آمادگى براى پذيرا شدن اين پيام آسمانى است. براى رسيدن به اين ‏گونه آمادگى پيامبر بايد پيرايه‏ هاى جسمانى را از خود بزدايد و شايسته تماس با ملكوتيان شود.
پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) فرموده ‏اند: «و لا بعث اللّه نبيّا و لا رسولا حتّى يستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول أمّته»؛ خداوند، پيامبرى برنيانگيخت، مگر آن‏كه عقل (خرد و انديشه) خود را به كمال رسانده باشد و خرد او از خرد تمام امتش برتر باشد.(3)
طبق گفته صدر الدين شيرازى، پيش از آن كه ظاهر پيامبر به نبوّت آراسته گردد، باطن او حقيقت نبوّت را دريافت كرده بود. پيامبر ابتدا باطن خود را به كمال انسانى آراسته گردانيد، سپس اين آراستگى از باطن به ظاهر وى نمودار گشت.(4)
از اين رو، وحى چيزى نيست جز آگاهى باطن كه بر اثر سروش غيبى انجام مى‏ گيرد. پديده وحى هم همانند الهام، به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى‏ شود؛ با اين تفاوت كه منشأ الهام بر الهام ‏گيرنده پوشيده است، ولى منشأ وحى بر گيرنده وحى كه پيامبرانند روشن مى ‏باشد. به همين علت، پيامبران هرگز در گرفتن پيام آسمانى دچار حيرت و اشتباه نمى ‏شوند، زيرا بر منشأ وحى و كيفيت انجام آن آگاهى حضورى كاملى دارند.
زراره از امام جعفر صادق (عليه السلام) مى ‏پرسد: چگونه پيامبر مطمئن شد آن‏ چه به او مى‏ رسد وحى الهى است، نه وسوسه‏ هاى شيطانى؟ امام (عليه السلام) فرمود: «انّ اللّه إذا اتّخذ عبدا رسولا أنزل عليه السكينة و الوقار فكان الذى يأتيه من قبل اللّه مثل الذي يراه بعينه»؛ هرگاه خداوند بنده ‏اى را براى رسالت برگزيند، به او آرامش و وقار ويژه‏ اى‏ ارزانى مى ‏دارد، به گونه ‏اى كه آن ‏چه از جانب حق بدو مى ‏رسد، همانند چيزى خواهد بود كه با چشم باز مى ‏بيند.(5)
پيامبران هنگامى به پيامبرى مبعوث مى‏ شوند كه از مرحله «علم اليقين» گذشته و «عين ‏اليقين» را طى كرده و به مرحله «حق ‏اليقين» رسيده باشند. پس تعجبی ندارد كه مردان آزموده و پاک از ميان توده مردم، براى رسالت الهى برانگيخته شوند، و حامل پيام آسمانى براى مردم باشند.
خداوند براى رفع هرگونه تعجب يا توهّم بى ‏جا در مورد برانگيختن پيامبرى از ميان مردم مى‏ فرمايد: «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ ...»(6)
در این آیه خداوند به برخی از پیامبران اشاره می فرماید: ما به تو [پیامبر] وحى فرستاديم؛ همان‏ گونه كه به نوح، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط، عيسى، ايوب، يونس، هارون، سليمان، داوود، موسی و ... وحی کردیم.
بنابر اين: تعجب و شگفتى ندارد كه به يكى از افراد بشر وحى شود؛ زيرا پديده ‏اى است كه بشريت با آن خو گرفته و پيوسته در طول تاريخ با آن سر و كار داشته است.(7)

مطلب دیگر؛ امكان وحى‏
وحى در واقع نوعى برقرارى رابطه ميان ملأ اعلى و مادّه سفلى است و از همين رو اين پرسش مطرح شده است كه چگونه اين رابطه برقرار مى‏شود؛ در حالى كه سنخيّت (همتايى و تناسب) بين رابط و مربوط شرط است؟
برخى روشنفكران غرب‏زده كه به اصطلاح گرايش دينى پيدا كرده ‏اند، با نگاهى نو به پديده وحى مى ‏گويند: آن‏ چه پيامبران با نام وحى عرضه كرده ‏اند، انعكاس افكار درونى آنان است. پيامبران مردانى خيرانديش و اصلاح ‏طلب بوده ‏اند كه خيرانديشى درونشان به صورت وحى و گاه به صورت ملک تجسم يافته و گمان برده‏ اند كه از جاى‏گاهى ديگر بر آنان الهام شده است. و بدين سبب برخى نادرستى ‏ها كه در گفته ‏ها و نوشته ‏هاى آنان يافت مى ‏شود، بديهى و طبيعى است... .(8)
ارائه اين‏گونه تفسير از جایگاه پيامبران الهى در واقع انكار نبوّت است، و گوياى اين است كه ارائه‏ كنندگان اين تفاسير يا پيامبران را افرادى ساده ‏لوح فرض كرده‏ اند كه واقعيت را از تخيّلات تشخيص نداده ‏اند؛ يا آنان را حيله ‏گر و دروغ‏ گو پنداشته ‏اند. در حالى كه درستى و صداقت، بزرگى و جلالت شأن انبياء بر همگان روشن است.
اين روشنفكران دچار دو اشتباه شده‏ اند:
1. براى تحقيق و بررسى نمونه ‏هاى وحى آسمانى به كتاب‏ هاى تحريف شده كه ترجمه‏ هاى ناقص و آميخته با تصرّفات ديگران است رجوع كرده ‏اند. در حالى كه قبلا مى ‏بايست از صحت اين نوشته ‏ها اطمينان پيدا مى‏ كردند.
2. انسان را موجودى مادى فرض كرده‏ اند. حال آن‏كه انسان تركيبى از روح و جسد است كه روحش از سنخ ملأ اعلى است و سنخيت كه شرط برقرارى رابطه محسوب مى ‏شود، وحى را امكان ‏پذير مى‏ كند.
به بیان دیگر؛ انسان در وجود خود داراى دو جنبه است: جنبه جسمانى و روحانى. پس عجيب نيست كه احيانا با عالم ماوراى مادّه ارتباط برقرار كند. زيرا چنين ارتباطى مربوط به جنبه روحى و باطنى اوست، كه ارتباطى پوشيده است، و همين امر پديده وحى را تشكيل مى ‏دهد.
وحى يک پديده روحانى است و در افرادى يافت مى‏ شود كه داراى خصايص روحى والا هستند. اين خصايص در وجود آن‏ها صلاحيت ارتباط با عالم بالا را به ‏وجود مى ‏آورد. لذا مكاشفاتى در باطن براى آن‏ها رخ مى ‏دهد، يا مطالبى به آنان الهام مى ‏شود، كه از خارج وجودشان نشأت گرفته است.
اين الهامات و مطالب از خارج بر آنان القا مى ‏شود نه اين كه از داخل ضمير آنان بر ايشان جلوه‏ گر شود، چنان ‏كه منكران وحى تصور كرده ‏اند.
بنابر اين وحى يک پديده فكرى يا انعكاس حالت درونى نيست كه براى پيامبران رخ داده باشد، بلكه يک القاى روحانى است كه از عالم بالا انجام گرفته است.
منتها در اين ميان چيزى كه ما نمى ‏توانيم آن را درک كنيم، اگر چه يک واقعيّت بوده و ايمانى استوار بدان داريم، چگونگى برقرارى اين ارتباط روحانى است. ما وقتى تلاش مى ‏كنيم آن را درک كنيم، مى ‏خواهيم با معيارهاى مادّى كيفيت اين ارتباط را دريابيم. يا موقعى كه مى‏ خواهيم آن را توصيف كنيم، با الفاظ و كلماتى اين ارتباط را وصف مى ‏كنيم كه براى مفاهيمى وضع شده كه از دايره محسوسات فراتر نرفته است.
پس اين موضوع هم‏چنان بر ما پنهان مى‏ ماند. تعبيرات در اين باره جنبه استعاره و تشبيه داشته و به مجاز و كنايه مى ‏ماند، و هرگز اين تعبيرات حقيقى و واقع‏ نما نيستند.
بنابر این: گرچه پديده وحى قابل قبول بوده و پايه ايمان را تشكيل مى‏ دهد، ولى قابل وصف و درک حقيقى نيست. در واقع وحى صرفا يک پديده روحى است كه فقط براى كسانى قابل درک است كه اهليّت و شايستگى آن را دارند.(9)

در این زمینه و در خصوص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باید گفت همین که در باره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) همه گفته ها و پیام های ایشان صادق بوده و حقیقت داشته و هیچ موردی نبوده که تخلف از واقع داشته باشد، می تواند دلیل بر الهی بودن و وحی الهی باشد.
توجه داشته باشید که ایمان آوردن یکمرتبه و یک جا نیست بلکه به مرور و با تجمیع قرائن، زمینه ایمان فراهم می شود.
مردم عربستان سالیان متمادی با پیامبر زندگی کرده و گفتار و رفتار و اعمال ایشان را دیده و از ایشان به جز راستی و صداقت و پاکی چیزی ندیده اند.
چنین کسی وقتی ادعای نبوت بکند، علی القاعده مخاطب را به فکر وا می دارد و لااقل مخاطب در همان ابتدا انکار نمی کند. وقتی به مرور صدق گفته ها و وعده های او آشکار شد، ایمان حاصل می شود و به تدریج و با آشکار شده حقیقتِ دیگر خبرها و گفته های او، ایمان مخاطب به او قوی تر و محکم تر می شود.
لذا گمان نکنید مردم عربستان یک شبه و بدون شناخت قبلی و یکمرتبه ایمان آورده اند. خیر؛ با شناخت کاملی که از گفتار و رفتار و شخصیت پیامبر داشتند، انکارها به شک و سپس شک ها به یقین و باور تبدیل شده است.
ممکن است کسی بگوید اگر ادعا کنم به من وحی می شود، شما چگونه می توانید ثابت کنید این وحی نیست؟ در مقابل باید گفت این حقیقت (وحی بودن) به تدریج آشکار و ثابت می شود. به عنوان نمونه وقتی کسی از اموری خبر می دهد که خودش تاکنون ندیده و نشنیده و نخوانده، و ثابت می شود که گفته او عین حقیقت بوده و هیچ خطایی در آن نبوده است، این اولین قدم در راه اثبات ادعای اوست.
به غیر از پیامبران و اولیای الهی چه کسی را می توان سراغ داشت که بدون یادگیری و دیدن و شنیدن و مطالعه و ...، مطالب و خبرهای مهم و بزرگی را اعم از محتوای کتاب های آسمانی و ...، آن هم نه یکبار و ده بار بلکه به کراّت و دفعات، ارائه دهد و عین واقع باشد و هیچ خطا و اشتباهی در آن ها نباشد؟! آیا چنین کسی هر عاقل و متفکر جویای حقیقت را به فکر فرو نمی برد که لااقل او را انکار نکرده و در باره صدق ادعای او به تحقیق و فحص بیشتری بپردازد؟! عقل و منطق که چنین حکم می کند.
ممکن است گفته شود افراد زیادی به راستگویی و امانت داری شهرت داشته اند ولی ادعای نبوت نمی کنند. در مقابل باید گفت بله هر انسان راستگو و صادقی، لزوما پیامبر نیست ولی هر پیامبری لزوما صادق و راستگو هم هست.
لذا اولا هر انسان صادقی، ادعای پیامبری ندارد. در ثانی، مشهور بودن به صداقت و امانت داری فرق می کند با آن که هیچ مورد تخلف و خطایی نداشته باشد. اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در صداقت و راستگویی و ...، حتی یک مورد تخلف هم داشت، قطعا مخالفان و منکران نبوت ایشان، آن را علم کرده و همه جا جار می زدند. لذا این که کسی پیدا شود که واقعا و حقیقتا هیچ مورد تخلفی نداشته باشد، نیست.
سوم این که، فرض کنیم چنین فردی پیدا شود؛ بله می تواند ادعای نبوت کند؛ ولی ادعای نبوت که فقط به راستگو بودن نیست. صداقت و راستگویی مقدمه ای است برای این که اگر چنین کسی ادعای بزرگی مثل ادعای نبوت داشت، ما او را سریع انکار نکنیم و در عین حال تحقیق کنیم و صدق و کذب ادعای او را بفهمیم.
در این جا آن فرد صادق و راستگو باید ادعایش را اثبات کند. او باید برای اثبات ادعای خود معجزه بیاورد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) معجزات بسیاری داشته اند، قرآن کریم یکی از معجزات ایشان و بزرگترین آن ها است.
بنابر این، صداقت به معنای اثبات نبوت نیست؛ بلکه انسان صادق می تواند ادعای نبوت کند ولی باید آن را با آوردن معجزه و ... اثبات کند.
ممکن است کسی بگوید اطلاعات عمومی پیامبر زیاد بوده زیرا مسافرت های زیادی داشته اند. در مقابل باید گفت سفر کردن تجربه و اطلاعات عمومی انسان را زیاد می کند ولی دلیل نمی شود که انسان بتواند نخوانده ها را بداند و از غیب خبر بدهد و کلامی مانند قرآن بیاورد. مگر همه آن ها که زیاد به مسافرت می روند چنین هستند؟! این همه افراد در آن زمان و قبل از آن و بعد از آن، به سفرهای تجاری و علمی و ... می روند، کدامشان چنین هستند؟!
شما اطلاعات عمومی و تجربه را با دانشته ها و علم و آگاهی پیامبران، اشتباه گرفته اید. بین او بسیار فرق است. تاریخ صدر اسلام خصوصا تاریخ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را مطالعه کنید تا این فرق روشن شود.
آوردن کلامی مانند قرآن که اندیشمندان و ادیبان و صاحب نظران آن زمان، از آوردن مانندی برای آن عاجز و ناتوان بوده اند (با توجه به این آن زمان بلیغ گویی و فصیح گویی در کلام عرب در اوج شکوه و اقتدار خود بوده و کسی توان مقاومت در مقابل فحول و ادیبان نام آور عرب را نداشته است) را چگونه می توان با اطلاعات عمومی مقایسه کرد؟!
ممکن است کسی بگوید اگر من امروز پیشگویی کنم و صد سال آینده پیشگویی ام محقق شود، آیا نبوت من اثبات می شود؟ در مقابل باید گفت اثبات نبوت و پیامبری، صدها دلیل و مدرک می خواهد تا به اثبات برسد. پیش گویی یکی از آن ها است شما باید آنقدر غیب گویی و معجزه و ... داشته باشید و محقق شده باشند و تخلفی صورت نگرفته باشد تا وقتی خبری از آینده می دهید، قابل تامل باشد. لذا با هر وعده و ادعایی که اثبات نبوت نمی شود.
پیامبران الهی آنقدر معجزه (کوچک و بزرگ) و غیب گویی و ... داشته اند که بدون هیچ تخلفی محقق شده و همه دیده اند، تا بتوانند ادعای خود را به اثبات برسانند.
توصیه می کنم در باره چیستی و اصل نبوت و نیز در باره تاریخ پیامبران خصوصا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مطالعه کنید.

 

پی نوشت ها:
(1) محمد حسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 125.
(2) مجلسی، بحارالانوار، ج 18، ص 205، حديث 36.
(3) کلینی، اصول كافى؛ ج 1، ص 13.
(4) صدر الدين شيرازى، شرح اصول كافى، ج 3، ص 454.
(5) تفسير عياشى؛ ج 2، ص 201، حديث 106؛ بحار الانوار، ج 18، ص 262.
(6) نساء: 4/ 167- 163.
(7) ر.ک: معرفت، علوم قرآنى، ص 22 تا 25.
(8) محمد فريد وجدى؛ دائرة معارف القرن العشرين؛ ج 10، ص 715.
(9) ر.ک: معرفت، علوم قرآنى، ص 26 تا 30.

 

موضوع قفل شده است