چرا پیامبر اسلام جانشین نگذاشت ولی خلیفه اول گذاشت؟!! (پاسخ به شبهه)

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا پیامبر اسلام جانشین نگذاشت ولی خلیفه اول گذاشت؟!! (پاسخ به شبهه)

با سلام
لطفا اساتید جواب این شبهه وهابیون و ....بدهند
با تشکر

بارها می بینیم که مدعیان تشیع، شبهه افکنی می کنند که چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم برای خویش جانشین تعیین نکرد ولی از آن طرف ابوبکر برای خویش عمر را به عنوان جانشین تعیین نمود؟؟!!
و اما پاسخ به این شبهه: باید گفت این شبهه و استدلال، بسیار سست و مضحک است و در واقع تناقضی آشکار است، چون از نظر شیعه این پیامبرصلی الله علیه وسلم نبوده که حضرت علی را به عنوان جانشین انتخاب کرده است، بلکه این امر از نظر علمای شیعه دستوری الهی بوده است، پس شیعه در واقع دارد می گوید که چرا ابوبکر جانشین گذاشت ولی خداوند نگذاشت؟؟!!!
خوب آیا این سخن منطقی است؟؟
عمل ابوبکر چه ربطی به دستورات الهی دارد؟؟ خداوند هر دستوری را صلاح بداند و اراده کند می فرستد و این چه ربطی به اعمال دیگران دارد؟؟!! اعمال دیگران که برای خداوند حجت محسوب نمی شوند و ما که نمی توانیم برای خداوند تعیین تکلیف کنیم. ولی علمای شیعه ظاهرا برای خدا نیز تعیین تکلیف می کنند!! در ضمن حضرت ابوبکر تنها حضرت عمر را به عنوان نامزد معرفی نموده است نه اینکه ایشان را به زور و یا با کودتایی بر مسند قدرت بنشاند و حتی در این امر با اصحاب دیگر نیز مشورت کرده است و سپس اصحاب با حضرت عمر بیعت نمودند و انتخاب خلیفه بدون بیعت و شورا ممکن نیست و این برای حضرت عمر نیز صادق بوده است.


در مورد مشورت حضرت ابوبکر با صحابه به برخی از روایات اشاره می کنیم: ابن سعد و طبری و غیره با اسانید متعددی روایت کرده‌اند که ابوبکر وقتی به بستر بیماری افتاد عبدالرحمان بن عوف را فرا خواند و به او گفت: در مورد عمر بن خطاب به من بگو. عبدالرحمان گفت: تو مرا از چیزی می‌پرسی که خودت آن را بهتر می‌دانی. ابوبکر گفت: گرچه بهتر می‌دانم.
عبدالرحمان گفت: سوگند به خدا او بهترین کسی است که مورد نظر شماست. سپس عثمان بن عفان را فرا خواند و گفت: در مورد عمر به من بگو. عثمان گفت: تو از همه ما به او آگاه‌تر هستی. گفت: با اینکه از شما به او آگاهترم (می‌خواهم نظر شما را بدانم).عثمان گفت: آنچه من در مورد او می‌دانم این است که درون او بهتر از ظاهر اوست، و در میان ما هیچ کسی مانند او وجود ندارد. ابوبکر گفت: خداوند بر تو رحم نماید، سوگند به خدا اگر او را ترک می‌کردم از تو فراتر نمی‌رفتم.
و با سعید بن زید اباالاعور و اسید بن حضیر و دیگر مهاجرین و انصار مشورت کرد. اسید گفت: او بعد از تو بهترین است، برای آنچه سبب رضامندی (خدا) می‌شود راضی می‌گردد، و بر آنچه سبب ناخشنودی (خدا) می‌شود ناخشنود می‌گردد، آنچه پنهان می‌نماید بهتر از آن چیزی است که اظهار می‌نماید، و هیچ‌کسی در به دست گرفتن این امر از او قوی‌تر نیست.


به علمای شیعه باید گفت که حضرت علی علیه السلام نیز جانشینی تعیین نکردند و چرا حضرت علی اینگونه عمل نمودند؟ شبهه افکنان شیعه فکر می کنند که می توانند با چنین شبهات بی پایه و اساسی در عقاید محکم و پاک اهل سنت خلل و خدشه وارد کنند در صورتیکه تنها خود را نزد عاقلان رسوا می نمایند. ایشان بدون درک واقعیات تنها به شبهه پراکنی می پردازند و دست به قیاسهای مسخره ای می زنند و مثلا شخص نبی را با غیر نبی مقایسه می کنند. یعنی شخصی را که مقید به وحی الهی است با شخصی که فاقد این امر است مقایسه می کنند.
آری حضرت محمد صلی الله علیه وسلم هیچگاه بدون اذن الهی، آن هم در امری به این مهمی کاری را نمی کرده و دستوری را صادر نمی کرده است، چون عواقب این دستور به پای اسلام و خدا گذاشته می شده است. هم اکنون نیز که فقهای شیعه، ولایت مطلقه فقیه و اولی الامری مردم را غصب کرده اند و هر روز در امر کشورداری و سیاست خرابکاری می کنند و جامعه را بسوی منجلاب هدایت می کنند، می بینیم که جوانان را دین گریز و اسلام ستیز کرده اند، چون برخی عوام این خرابیها و فساد را به پای دین گذاشته اند. آری مسئله خاتمیت با اوهام علمای شیعه در تضاد کامل است و سلسله ارسال حجج الهی به پایان رسیده و دیگر کسی اجازه ندارد خود را منصوب الهی معرفی کند.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

رضا;802802 نوشت:

و اما پاسخ به این شبهه: باید گفت این شبهه و استدلال، بسیار سست و مضحک است و در واقع تناقضی آشکار است، چون از نظر شیعه این پیامبرصلی الله علیه وسلم نبوده که حضرت علی را به عنوان جانشین انتخاب کرده است، بلکه این امر از نظر علمای شیعه دستوری الهی بوده است، پس شیعه در واقع دارد می گوید که چرا ابوبکر جانشین گذاشت ولی خداوند نگذاشت؟؟!!!
خوب آیا این سخن منطقی است؟؟عمل ابوبکر چه ربطی به دستورات الهی دارد؟؟ خداوند هر دستوری را صلاح بداند و اراده کند می فرستد و این چه ربطی به اعمال دیگران دارد؟؟!!

با سلام و عرض ادب

در پاسخ به این قسمت از شبهه می گوئیم:

امر تعیین امام و خلیفه ی بعد از رسول(صلی الله علیه وآله) به دو شکل متصور است:
الف) انتخاب امام امری از جانب خدا بوده و پیامبر(صلی الله علیه وله)‌ نیز مأمور معرفی جانشین و امام پس از خود به مردم است؛ همچنان که عقیده ی شیعه چنین است.
ب)‌ انتخاب امام امری منصوص نبوده؛ بلکه چنین امری به انتخاب مردم واگذار شده است. بر این اساس از آنجا که امامت از مصالح عمومی مسلمانان است، تعیین امام امری واجب بر افراد جامعه خواهد بود که در این فرض مردم می بایست بهترین فرد برای این تصدی این جایگاه را انتخاب نمایند؛ چنانچه اهل سنت بر این اعتقاد می باشند.

با توجه به دو صورت فوق می گوئیم:
اگر امر انتخاب امام امری آسمانی و منزلت امام نیز همچون منزلت انبیاء (علیهم السلام)‌ باشد، در این صورت انتخاب خلیفه تنها از طریق وحی صورت می پذیرد و مردم در فرایند تعیین امام هیچ نقشی نخواهند داشت؛ بلکه بعد از معرفی او مأمور به بیعت و اطاعت از او خواهند بود؛ همچنانکه بر اساس دیدگاه شیعه آیات «ابلاغ» و «اکمال دین» و احادیث غدیر و ثقلین و خلفای اثنی عشر که همگی در روایات عامه با اسناد صحیح نقل شده اند؛ در راستای تعیین امام علی (علیه السلام) به عنوان امام و جانشین بلا فصل پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بوده اند. بر این اساس عملکرد خلفا بزرگترین انحراف و بدعت پس از رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بشمار می رود.

اما اگر امر تعیین امامت به شکل دوم باشد، باز سؤال از اهل سنت آن است که در این صورت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به عنوان برترین مخلوق خدا چگونه مردم را در راستای شناخت چنین خلیفه ای یاری نفرمودند؟ با اینکه آنحضرت به اهمیت و ضرورت چنین امری بیش از همه واقف بوده و به فرجام عدم انتخاب رهبری شایسته پس از حیات خویش علم و آگاهی کامل داشتند؟

چگونه قابل تصور است که آنحضرت بدون تعیین امام و یا لااقل بدون بیان ملاکها و معیارهای تعیین چنین امامی، امت خویش را در سرگردانی رها نمایند؟

تاریخ بیانگر آن است که امام علی(علیه السلام) خلافت را حق خود می دانست و در این راستا دختر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) بزرگترین مدافع آنحضرت بودند؛ لذا تا فاطمه(علیها السلام) زنده بود آنحضرت با خلفا بیعت نکردند. بدرستی اگر خلافت به انتخاب مردم واگذار شده بود چگونه پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) خانواده ی خویش راجهت پذیرش رأی و انتخاب مردم و تمکین نسبت به نظر آنان آماده نساخته باشند؟

تاریخ بیانگر آن است پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)‌ به گاه سفر و یا جنگ هیچ گاه شهر مدینه را بدون جانشین رها نساختند،‌ حال چگونه متصور است که در سفری که بازگشتی برای آن نیست آنحضرت امت خویش را بدون تعیین امام و سرپرست رها ساخته باشند.

بطلان چنین فرضی با روش خلفا بیشتر روشن می گردد؛‌ زیرا وقتی خلفای پس از آنحضرت مردم را بدون امام رها نساختند، ‌چگونه می توان پذیرفت که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) جامعه ی نوپا و مردم تازه مسلمان شده ی در معرض خطرات را بدون تعیین امامی هدایتگر رها نموده و نسبت به آینده ی رهبری مردم هیچ دستوری نداشته باشند؟

ادامه دارد.

رضا;802802 نوشت:

در مورد مشورت حضرت ابوبکر با صحابه به برخی از روایات اشاره می کنیم: ابن سعد و طبری و غیره با اسانید متعددی روایت کرده‌اند که ابوبکر وقتی به بستر بیماری افتاد عبدالرحمان بن عوف را فرا خواند و به او گفت: در مورد عمر بن خطاب به من بگو. عبدالرحمان گفت: تو مرا از چیزی می‌پرسی که خودت آن را بهتر می‌دانی. ابوبکر گفت: گرچه بهتر می‌دانم.
عبدالرحمان گفت: سوگند به خدا او بهترین کسی است که مورد نظر شماست. سپس عثمان بن عفان را فرا خواند و گفت: در مورد عمر به من بگو. عثمان گفت: تو از همه ما به او آگاه‌تر هستی. گفت: با اینکه از شما به او آگاهترم (می‌خواهم نظر شما را بدانم).عثمان گفت: آنچه من در مورد او می‌دانم این است که درون او بهتر از ظاهر اوست، و در میان ما هیچ کسی مانند او وجود ندارد. ابوبکر گفت: خداوند بر تو رحم نماید، سوگند به خدا اگر او را ترک می‌کردم از تو فراتر نمی‌رفتم.
و با سعید بن زید اباالاعور و اسید بن حضیر و دیگر مهاجرین و انصار مشورت کرد. اسید گفت: او بعد از تو بهترین است، برای آنچه سبب رضامندی (خدا) می‌شود راضی می‌گردد، و بر آنچه سبب ناخشنودی (خدا) می‌شود ناخشنود می‌گردد، آنچه پنهان می‌نماید بهتر از آن چیزی است که اظهار می‌نماید، و هیچ‌کسی در به دست گرفتن این امر از او قوی‌تر نیست.
...هم اکنون نیز که فقهای شیعه، ولایت مطلقه فقیه و اولی الامری مردم را غصب کرده اند و هر روز در امر کشورداری و سیاست خرابکاری می کنند و جامعه را بسوی منجلاب هدایت می کنند، می بینیم که جوانان را دین گریز و اسلام ستیز کرده اند، چون برخی عوام این خرابیها و فساد را به پای دین گذاشته اند. آری مسئله خاتمیت با اوهام علمای شیعه در تضاد کامل است و سلسله ارسال حجج الهی به پایان رسیده و دیگر کسی اجازه ندارد خود را منصوب الهی معرفی کند.

1) داستان تعیین عمر به عنوان خلیفه از سوی ابوبکر؛ آنهم بدون مشورت با بزرگان اصحاب، امری روشن و از بدیهیات تاریخ است و تعجب از کسانی است که چشمان خویش را از دیدن این حقیقت تاریخی باز داشته و اینچنین وانمود نموده اند که ابوبکر، عمر را تنها به عنوان کاندید خلافت معرفی نموده است؟!

یکی از شیوه های تعیین خلیفه از سوی اهل سنت که در کتب کلامی و احکام السلطانیة آمده است تعیین حاکم قبلی است و در مشروعیت چنین راهی به فعل خلیفه ی اول در تعیین عمر بن خطاب استناد شده است؛[1] همچنان که چنین رویه ای رویه ی غالب حکمرانان اهل سنت بوده است.

بخاری در صحیح خود از عبدالله بن عمر نقل می نماید که به عمربن خطاب گفته شد: آیا برای خود جانشینی تعیین نمی کنی؟ وی در پاسخ گفت: اگر خلیفه تعیین کنم که بهتر از من (ابوبکر) اینچنین خلیفه قرار داد؛ و اگر کسی را تعیین نکنم، بهتر از من(پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله) چنین کاری را انجام نداده است.[2]
امر انتخاب بدون مشورت با صحابه امری است که عمر خود بدان تصریح نموده است. بلاذری در «اشراف الانساب» به نقل از عمر می نویسد که وی گفته: عده ای از مردم اینچنین می گویند که بیعت با ابوبکر امری شتاب زده و بیعت با عمر امری بدون مشورت بوده است،‌ (آگاه باشید که) امر پس از من به صورت شورا خواهد بود».[3]
اما اینکه نوشته شده که وی با عثمان و برخی از همفکران خویش مشورت نموده،‌ حقیقت آن در روز شوری و نحوه ی انتخاب عثمان مشخص می گردد، که چگونه خلفا در بازی سیاسی ای در راستای به خلافت رسیدن خویش هم داستان شدند که امیر المؤمنین(علیه السلام) حقیقت آنرا در خطبه ی شقشقیه بیان فرمودند.[4]

2) بر اساس ضوابط مورد پذیرش مذاهب اهل سنت فقیه عادل تنها گزینه ی مشروع برای حکومت است؛‌ لذا ولایت فقیه اختصاصی به دیدگاه شیعه نخواهد داشت. در شروطی لازمی که حاکم اسلامی باید واجد آنها باشد بر اساس دیدگاه عامه عبارتند از: الف) تحقق عدالت متناسب با جایگاه حاکم؛ ب) اجتهاد؛ ج) سلامت حواس و اعضاء؛ د) بینش سیاسی و اجتماعی؛ ه) شجاعت؛ و) انتساب به قریش؛[5]

موفق باشید


[/HR] [1] .شرح المواقف، الایجی، ج8، ص353؛ الاحکام السلطانیة، الماوردی، ص12: « وَأَمَّا انْعِقَادُ الْإِمَامَةِ بِعَهْدِ مَنْ قَبْلَهُ فَهُوَ مِمَّا انْعَقَدَ الْإِجْمَاعُ عَلَى جَوَازِهِ وَوَقَعَ الِاتِّفَاقُ عَلَى صِحَّتِهِ لِأَمْرَيْنِ عَمِلَ الْمُسْلِمُونَ بِهِمَا وَلَمْ يَتَنَاكَرُوهُمَا أَحَدُهُمَا : أَنَّ أَبَا بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَهِدَ بِهَا إلَى عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَأَثْبَتَ الْمُسْلِمُونَ إمَامَتَهُ بِعَهْدِهِ».

[2] . صحیح البخاری، البخاری، باب الاستخلاف، ح6792: « قيل لعمر ألا تستخلف ؟ قال إن أستخلف فقد استخلف من هو خير مني أبو بكر وإن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلى الله عليه و سلم».

[3] . انساب الاشراف، بلاذری، ج2، ص259: «عن زيد بن أسلم عن أبيه أن عمر رضي الله تعالى عنه قال: إن رجلاً يقولون إن بيعة أبي بكر كانت فلتة وقى الله شرها، وإن بيعة عمر كانت عن غير مشورة، والأمر بعدي شورى».

[4] . نهج البلاغة،‌ خطبه سوم:« فيا عجبا بينا هو يستقيلها في حياته إذ عقدها لآخر بعد وفاته لشد ما تشطرا ضرعيها... حتى إذا مضى لسبيله . جعلها في جماعة زعم أني أحدهم فيا لله وللشورى متى اعترض الريب في مع الأول منهم حتى صرت أقرن إلى هذه النظائر».

[5] . الاحکام السلطانیة،‌الماوردی، ص6، دارالفکر: «وأما أهل الإمامة فالشروط المعتبرة فيهم سبعة: أحدها : العدالة على شروطها الجامعة . والثاني : العلم المؤدي إلى الاجتهاد في النوازل والأحكام . والثالث : سلامة الحواس من السمع والبصر واللسان ليصح معها مباشرة ما يدرك بها . والرابع : سلامة الأعضاء من نقص يمنع عن استيفاء الحركة وسرعة النهوض . والخامس : الرأي المفضي إلى سياسة الرعية وتدبير المصالح . والسادس : الشجاعة والنجدة المؤدية إلى حماية البيضة وجهاد العدو . والسابع : النسب ، وهو أن يكون من قريش لورود النص فيه وانعقاد الإجماع عليه».

اگه میشه کامل تر توضیح بفرمایید.

موضوع قفل شده است