امیر سرلشگر خلبان شهید نصرالله اسیایی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امیر سرلشگر خلبان شهید نصرالله اسیایی


شهيد سيد نصر الله آسيايي، فرزند سيد امان الله، در روز نوزدهم دي ماه 1320 در شهرستان «صحنه» از توابع استان كرمانشاه به دنيا آمد. پس از طي دوران طفوليت در زادگاه خود به مدرسه رفت و علي رغم اين كه پدرش وفات يافت و خانواده در فقر و تنگدستي افتاد، وارد آموزشگاه درجه داري شد و در سال 1346 موفق به اخذ ديپلم متوسطه شد.
يك سال بعد در آزمون ورودي دانشكده افسري شركت نمود و پس از قبولي به تحصيل علوم نظامي پرداخت.
با پايان دروس دانشكده به هوانيروز پيوست و با توجه به علاقه ويژه به خلباني دوره آموزشي تخصصي پرواز را سپري نمود و به جمع خلبانان هوانيروز پيوست و به پايگاه اصفهان منتقل شد.
وي به عنوان يك افسر ارتش علاقه خاصي به ورزش داشت و در اصفهان زورخانه اي تاسيس نمود.
پس از پيروزي انقلاب در كردستان به اسارت ضد انقلاب درآمد كه؛ با كارداني و رشادت خود و همراهانش را از بند منافقين رها نمود.
همرزم شهيد نقل مي كند: شهيد آسيايي به قدري باسواد بود كه با درجه سرگردي، فرماندهي هوانيروز در مسجد سليمان را بر عهده اش گذاشتند؛ او به قدري دلسوز بيت المال بود كه در صورت وارد شدن كوچكترين ضربه به تجهيزات، بسيار ناراحت مي شد و مي گفت «مي بينيد كه كشورها با ما چه كار مي كنند، ما بايد با كمترين امكانات بجنگيم و چيزي نداريم كه جايگزين اينها كنيم.
وي«استاد خلباني»بود و در محل كار از دانش و تجربيات كليه پرسنل استفاده مي نمود و با توجه به اين كه از سربازي به سرداري رسيده بود قدرت تجزيه و تحليل و تفكيك مسايل نظامي را داشت و حاصل آموخته ها و تجارب ارزشمند خود را در دو كتاب بنام ؛ «روش جاري» و «شرح وظايف» به رشته تحرير درآورد كه اكنون متن درسي دانشجويان است.
وي در سال 1360 به عنوان «فرمانده پايگاه هوا نيروز مسجد سليمان» برگزيده شد و در راستاي اهداف و برنامه هاي كلي فرماندهي نيروي زميني در مديريت جنگ قدم بر مي داشت.
سرانجام آن فرمانده لايق در تاريخ 11/10/1365 توسط موشك هوا به زمين دشمن در دفتر كار خود به همراه مديران و معاونان، فرماندهان و نيروهاي مستقر در پايگاه مسجد سليمان به فيض شهادت نايل آمدند و به خيل شهداي راه اسلام پيوستند.


ایشون از خلبانان هوانیروز بودند...

پل تقاطع بلوار فردوس و اتوبان شهید باکری، به نام این شهید بزرگوار، نامگذری شده است.

[=times new roman]فرزند سرلشکر خلبان شهید «سیدنصرالله آسیایی» گفت: پدرم 3 ماه قبل از شهادتش به مکه مشرف شد و شهادت را همانجا از خدا طلب کرد؛ بعد از بازگشتش هم لباس احرام را از کیفش درآورد و به مادرم گفت «این لباس‌ را با آب زمزم شسته‌ام هر وقت شهید شدم به جای کفن به من بپوشانید[=times new roman]».
سعید آسیایی فرزند ارشد خلبان شهید «سیدنصرالله‌ ‌آسیایی» در گفت‌وگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: پدرم در دی ماه 1320 در شهر صحنه از توابع استان کرمانشاه به دنیا آمده است.
وی دوران تحصیل خود را تا اخذ مدرک دیپلم در همین شهر گذراند و در سال 39 در دوره درجه‌داری نیروی زمینی ارتش مشغول به تحصیل شد.
وی ادامه داد: پدرم سال 46 در دانشکده افسری در رسته ترابری پذیرفته شد و دوره هوانیروز را سال 53 در مرکز آموزشی اصفهان گذراند و سال 54 نیز دوره عالی را در تبریز سپری کرد؛ شهید آسیایی علاوه بر فعالیت در هوانیروز، در اوقات فراغت کمک حال خانواده بود و به شغل‌های نجاری و خیاطی نیز مشغول می‌شد.
فرزند «شهید آسیایی» بیان داشت: پدر به درس خواندن و نظم و انضباط توجه خاصی داشت و همیشه به ما تأکید می‌کرد درس‌هایتان را به بهترین شکل بخوانید و از خصوصیات بارز اخلاقی پدرم این بود که همیشه گفتار و پندار خود را در رفتار نشان می‌داد؛ پدرم به قدری مهربان بود که با نبودنش بسیار دلتنگش می‌شدیم.

* پدرم با لباس نظامی به مدرسه‌مان می‌آمد
وی با بیان خاطره‌ای از شهید آسیایی گفت: یک روز پدر کتاب فیزیکی را که مربوط به دوران تحصیل خودش بود، به من داد و گفت «از هرکجا که می‌خواهی سؤال بپرس» هر سؤالی که کردم پاسخ داد و ‌گفت «آن طور درس بخوان که اگر 20 سال دیگر از تو سؤال کردند، بتوانی پاسخ دهی»؛ ایشان با مشغله کاری که داشت توجه زیادی به درس‌های ما می‌کرد و گاهی برای جویا شدن وضعیت تحصیلی با همان لباس نظامی به مدرسه‌مان می‌آمد.
فرزند شهید آسیایی خاطرنشان کرد: زمستان سال 58 به علت سانحه هوایی، در اطراف سنندج پدر و چند نفر از دوستانش مجبور به فرود اضطراری می‌شوند که پس از دستگیری توسط نیروهای ضد انقلاب آنها را تحویل دمکرات‌ها می‌دهند؛ پس از 20 روز اسارت طی سفر هیئت حسن نیت به منطقه کردستان با توافق طرفین 11 نفر از نیروهای ایرانی از جمله پدرم با 76 نفر از کردها معاوضه شدند.
وی بیان داشت: پدرم از اولین لحظه‌های آغاز جنگ یعنی زمانی که ساعت 2:30 عصر به منزل آمد و حمله هواپیماها را مشاهده کرد، دیگر در خانه نماند و مجدداً‌ به پادگان رفت و تا شهادتش مداوم در جبهه حضوری فعال داشت؛ وی دو ماه قبل از شهادتش پایگاه مسجد سلیمان را راه‌اندازی کرد که بعداز شهادتش این پایگاه به نام وی نامگذاری شد.

[=times new roman]در کنار خانه خدا شهادتش را طلب کرد
آسیایی ادامه داد: پدرم 3 ماه قبل از شهادتش با دوستانش به مکه مشرف شدند؛ وقتی از مکه بازگشتند به استقبال او رفتیم یکی از همکارانش که در سفر حج همراه او بود به ما می‌گفت «پدرتان در کنار خانه خدا از خداوند می‌خواست تا از او راضی شود» همان شب بعد از رفتن مهمان‌ها سوغاتی من و خواهرم را داد؛ لباس احرام را از کیفش درآورد و به مادرم گفت «این لباس احرام‌ را با آب زمزم شسته‌ام هر وقت شهید شدم به جای کفن به من بپوشانید» خواهرم با عروسکش بازی می‌کرد پس از متوجه شدن منظور پدر، با صدای بلند گریه کرد؛ اما پدرم او را در آغوش گرفت و برای آرام کردنش گفت «کو تا صد سال دیگه».
وی درباره نحوه شهادت پدرش اظهار داشت: در عملیات «کربلای4» پدرم از منطقه برگشته بود و در پایگاه مسجد سلیمان در دفتر فرماندهی با معاون و افسران عملیاتی جلسه داشت که ساعت 12 ظهر 11 دی 65 هواپیماهای عراقی دفتر فرماندهی پایگاه مسجد سلیمان را بمباران ‌کردند و ایشان به همراه معاونان و کارکنان به شهادت ‌رسید.
فرزند شهید خلبان سیدنصرالله آسیایی خاطرنشان کرد: وقتی پدرم به شهادت رسید، من سرباز بودم یکی از روحانیون به منزلمان آمد و گفت «افتخار بزرگی نصیب خانواده آسیایی شده است. ایشان به شهادت رسیدند»؛ از زمان شهادت پدرم تا امروز با هر کسی که صحبت می‌کنم، از صمیم قلب می‌گویند «پدرتان خیلی مرد بود، هیچ کس را از خودش نمی‌رنجاند و دوست و غریبه برایش مهم نبود و به همه محبت می‌کرد»