جمع بندی اسم اعظم خداوند

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اسم اعظم خداوند

با سلام خدمت دوستان عزیز...

بند هسوالی داشتم..

همونطور که می دانید خداوند بالغ بر 1000 اسم دارم...

از دسوتان کسی می داند چگونه می توان اسم اعظم خود را در اورد؟؟؟

با سپاس

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: جناب استاد

none;799539 نوشت:
با سلام خدمت دوستان عزیز...

بند هسوالی داشتم..

همونطور که می دانید خداوند بالغ بر 1000 اسم دارم...

از دسوتان کسی می داند چگونه می توان اسم اعظم خود را در اورد؟؟؟

با سپاس

بسمه تعالی

اسم اعظم در اختیار بندگان خاص خدای متعال قرار دارد. امام صادق علیه السلام میفرمایند: به عیسى بن مریم دو حرف داده شد كه با آنها كار میكرد و به موسى چهار حرف و به ابراهیم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داده شد و خداى تعالى تمام این حروف را براى محمد صلّى اللَّه علیه و آله جمع فرمود، همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرفست و هفتاد و دو حرف آن به محمد (ص) داده شد و یك حرف از او پنهان شد.[۱]

و هر کسی توانایی فراگیری او را ندارد. عمار ساباطى می گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض كردم فدایت شوم مایلم بمن اسم اعظم را بیاموزى. فرمود تو طاقت آن را ندارى. وقتى من زیاد اصرار كردم فرمود همان جا باش آنگاه از جاى حركت كرده داخل اطاق شد، بعد مرا صدا زد كه داخل شو. من داخل شدم. فرمود این چیست؟

عرض كردم فدایت شوم برایم توضیح دهید. گفت امام دست بر روى زمین گذاشت دیدم خانه در حال دور زدن است چنان ناراحت شدم كه نزدیك بود از بین بروم. امام علیه السّلام خندید. عرض كردم فدایت شوم كافى است دیگر نمی خواهم.[۲]

و اگر بخواهیم ویژگی اساسی دارندگان اسم اعظم را بشمریم، یکی از آنها انقطاع کامل از غیر خداست که دل آنها صرفا متوجه خدا باشد و در هنگام خواندن خدا، اصلا توجهی به غیر او نداشته باشند:
از حضرت رسول اكرم (ص) پرسیدند كه: اسم اعظم پروردگار متعال كدامست؟
فرمود: هر اسمى از نامهاى خداوند متعال اعظم و بزرگ است. پس لازمست كه قلب خود را از غیر پروردگار متعال فارغ و تخلیه كرده، و سپس به هر یك از اسماء شریف او كه مى‏ خواهى او را بخوان. پس او را اسم مخصوص كه اعظم و بزرگتر از اسماء دیگر باشد، نیست، بلكه او خداى یگانه و قهار است كه دعاء بندگان خود را اجابت مى ‏فرماید. و فرمود رسول اكرم كه: خداوند متعال قبول نمى‏ كند دعاء را از قلبى كه مشغول لهو و لعب باشد.[۳]

و حضرت صادق (ع) فرمود: چون یكى از شماها بخواهد كه آنچه دعاء مى‏ كند مستجاب گردد؛ لازمست از تمام مردم مأیوس و منقطع شده، و او را امید و نظرى غیر از پروردگار متعال نباشد، و هر گاه خداوند متعال از قلب بنده خود آگاه شده و او را در چنین حالى ببیند؛ آنچه سؤال و دعاء كند به هدف اجابت رسیده و حاجت او را خواهد برآورد.[۴]

همچنین در تفسیر ابوالفتوح رازی، روایتی به این شکل از امام صادق (ع) بیان شده است:مردى به نزدیك صادق آمد- علیه السّلام گفت: یا بن رسول اللّه! مرا خبر ده از مهترین نام خدا. و در پیش او حوضى آب بود، و روزى سرد بود، مرد را گفت: در این حوض رو و غسل كن تا تو را خبر كنم. مرد در آب رفت و ساعتى بود، چون خواست كه به در آید كسان خود را گفت رها مكنى. (یعنی امام اجازه خروجش از آب را نداد) مرد ساعتى بود سردش شد، گفت: یا ربّ اغثنی، بار خدایا به فریاد من رس! (در حالتی که امیدش از همه غیر خدا قطع شده بود) صادق- علیه السّلام- گفت: این است كه گفتى، كه بنده در وقت درماندگى كه خداى تعالى را به این نام بخواند، خداى تعالى او را فریاد رسد.[۵]

نکته دیگری که درباره افراد دارای اسم اعظم می توان گفت، این است که این اسم، لزوما در اختیار معصومان نیست. و شخص می تواند با کمالات بسیار واجد آن باشد، هر چند این شخص معصوم نبوده و بعد از مدتی دچار گناه شود و اسم اعظم را نیز از دست بدهد. مانند بلعم باعوار که قرآن به ماجرای او اشاره می کند:
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ[اعراف/۱۷۵-۱۷۶] و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آیات خود را به او دادیم ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد* و اگر مى‏ خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى‏ بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها كردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى كرد! مثل او همچون سگ (هار) است.»

« حسین بن خالد از ابى الحسن امام رضا (ع) برایم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: بلعم باعورا داراى اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا مى ‏كرد و خداوند دعایش را اجابت مى‏ كرد، در آخر بطرف فرعون میل كرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آن روزى كه فرعون براى دستگیر كردن موسى و یارانش در طلب ایشان مى‏ گشت، عبورش به بلعم افتاد، گفت: از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوى موسى برود الاغش از راه رفتن امتناع كرد، بلعم شروع كرد به زدن آن حیوان، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: واى بر تو براى چه مرا مى ‏زنى؟ آیا مى‏ خواهى با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمى با ایمان نفرین كنى؟ بلعم این را كه شنید آن قدر آن حیوان را زد تا كشت، و همانجا اسم اعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن در باره‏ اش فرموده: فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِینَ»[۶]

در میان مردم مشهور است که خدا اسمی از قبیل الفاظ به نام اسم اعظم دارد که هرگاه به آن اسم خوانده شود، دعا مستجاب می‏شود; ولی به هنگام مراجعه به اسمای لفظی، چنین اسمی را پیدا نکردند. از این جهت گفته ‏اند این اسم از حروف مجهول برای ما، ترکیب یافته است و اگر ما بر آن دست ‏یابیم، همه چیز را تحت اراده ‏ی خود در می ‏آوریم . گر چه در برخی از روایات اشاراتی به این نظر هست، چنان که وارد شده است که [=Traditional Arabic]بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ[=Traditional Arabic]‏ به اسم اعظم نزدیک‏تر از سفیدی چشم به سیاهی آن است و نیز آمده است که در آیة الکرسی و اول سوره ‏ی آل‏ عمران، حروف اسم اعظم پخش شده است و یا در میان حروف سوره حمد موجود است و امام آن حروف را می‏شناسد و آنها را ترکیب می‏ کند و دعای او مستجاب می‏ شود .

و هم چنین همان طوری که بیان شد و معروف است؛ آصف بن برخیا ، از اسم اعظم اطلاع داشت و آن را بر زبان آورد و توانست تخت ملکه سبا را در کمتر از یک چشم به هم زدن، نزد سلیمان بیاورد و اسم اعظم دارای هفتاد و سه حرف است، خدا هفتاد و دو حرف آن را به پیامبران آموخته، ولی یکی را برای خود برگزیده است .
ولی بحثهای حقیقی از علت و معلول و خواص آن، این نظر را رد می ‏کند، زیرا در جهان هر پدیده‏ای برای خود علت ویژه ‏ای دارد و ضعف و قوت معلول بستگی به کیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبیل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت‏ بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله کیف مسموع و اگر تصور نشود از مقوله امور ذهنی خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه می‏توان گفت: کیف مسموع و یا صورت خیالی یک شیی‏ء دارای چنین قوه و قدرتی است که در جهان تحولی ایجاد می‏کند، درحالی که خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است .

ﭘس اگر اسمای الهی اعم از اسم وسیع و عام، یا اسم خاص تاثیری در آفرینش دارند، به خاطر واقعیتهای آنها است، نه به خاطر الفاظی که از آنها حکایت می‏کند و نه به خاطر معانی بی اثری که از آنها در ذهن پدید می‏آید; طبعا باید گفت مؤثر در هر چیز خدا است. از آن نظر که واقعیت این اسماء را دارد، نه لفظ مسموع مؤثر بوده و نه مفاهیم محض .
از طرف دیگر خدا نوید می‏دهد که من دعای دعوت ‏کنندگان را اجابت می‏کنم و می‏ فرماید: «... [=Traditional Arabic]اجیب دعوة الداع اذا دعان... [=Traditional Arabic]»(7) ، ولی مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایی که هنوز از اسباب طبیعی منقطع نشده و توجه کامل به خدا تحقق نیافته است، بلکه ناظر به کسی است که از هر سببی چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه کند; در این صورت با حقیقت اسمی که با در خواست او کاملا مناسب است، ارتباط پیدا می‏کند و واقعیت، اثر خود را می‏گذارد و دعای او مستجاب می‏شود و این است معنی خواندن با اسم، و لذا هرگاه انسان با اسمی که ارتباط برقرار کرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت می‏کند و دعای او مستجاب می‏شود .

این که می‏گویند خدا اسم اعظم را به برخی از پیامبران آموزش داده، مقصود این است که راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روی آنان باز کرده که در همه جا با و اقعیت این اسم، ارتباط برقرار می‏کنند و دعای آنان مستجاب می‏شود(8) .
و روایات دیگر را هم باید چنین تفسیر کرد و اسمای لفظی و صور ذهنی را، اسم اسم نامید.

پس خواص تاثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آن هاست و نه لفظ آنها و یا معنای ذهنی آن ها، و تخلق شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدن او به حقیقت اسمای الهی خداوند است که زمینه استجابت دعا را فراهم می کند و می تواند علت برخی تصرفات باشد؛ همان گونه که در دعا حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، یکی از علل بهره مندی از فیوضات است و نه لفظ و یا معنای ذهنی دعا . البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترامند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را حاصل ننماید، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت، به خلاف اسم لفظی که ممکن است از هر کسی خارج شود .
در عرفان اسلامی، آمده است که از سویی نظام اسمای الهی در واقع توجیه کننده ی خلقت عالم است و عالم همه عرصه ی جلوه نمایی اسماء و صفات حق است وهر یک مظهر اسمی از اسماء الهیه می باشند و از سویی دیگر ازجمله ی اسماء اسم اعظم است و اسم اعظم جامع جمیع صفات حق می باشد، پس مظهر اسم اعظم باید حائز کمالات مظاهر دیگر باشد و این همان انسان کامل است که از آن به حقیقت محمدیه هم تعبیر می آورند .(9)

اما در پایان خوب است به این جمله هم توجه کنید:
از مرحوم دولابی نقل است که فرمود: تو اسم اصغر خدا را به من نشان بده تا من اسم اعظم را به تو نشان بدهم. مگر می شود اسم خدا اصغر باشد؟

پی نوشت ها:
1- الكافی، ج‏۱، ص: ۲۳۰.
2- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۲۷، ص: ۲۷.
3-مصباح الشریعة- ترجمه مصطفوى، متن، ص ۷۹.
4-مصباح الشریعة- ترجمه مصطفوى، متن، ص ۷۹.
5-روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج‏۱، ص: ۶۹.
6-ترجمه المیزان، ج‏۸، ص ۴۴۰.

7-بقره/186 (دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا می خواند ، پاسخ می گویم. )
8- تفسیر ‏ المیزان ج 8 / 137 و 138
9-تجلی و ظهور در عرفان نظری ، سعید رحیمیان ص 255-259

سلام.
بنده در جایی خوانده بودم که هر کسی بر اساس اسم خودش باید اسم اعظم مخصوص به خودش را بگوید...

یک بار یک شخصی گفت تو روزی هزار بار هم بگی یا الله یا رحیم یا غفور و .... تاثیر خودش را نمی گذارد...
باید اسم خواص خودت را به تعداد بیان کنی تا اثرش را ببینی...!

استاد;799807 نوشت:
و حضرت صادق (ع) فرمود: چون یكى از شماها بخواهد كه آنچه دعاء مى‏ كند مستجاب گردد؛ لازمست از تمام مردم مأیوس و منقطع شده، و او را امید و نظرى غیر از پروردگار متعال نباشد، و هر گاه خداوند متعال از قلب بنده خود آگاه شده و او را در چنین حالى ببیند؛ آنچه سؤال و دعاء كند به هدف اجابت رسیده و حاجت او را خواهد برآورد.[۴]

سلام

این کلام رو قبلا زیاد میخوندم و میشنیدم اما اونطور که باید بهش فکر نمیکردم .. تا اینکه یکی از دوستانم گرهی در مسائلش افتاد و دقیقا به این روز افتاد ، یعنی واقعا مستاصل و منقطع شده بود و وصل به خدا ..

درکمال ناباوری ، جلوی چشم همونهایی که میتونستن کمکش کنن و نکردن ، آنچنان ورق زندگیش برگشت که خبر دارم که حتی یکی از فامیلاش از حسادت دچار شوک عصبی شد!! خودش میگفت که نه تنها اون گره بازشد بلکه تمام چیزهاییکه اون مدت از خدا خواسته بودم هم نصیبم شدi !! خودش گاهی میگه هنوز فکرمیکنم خواب میبینم!

ما اگر قدر همینی که هستیم رو بدونیم ، همه چیز داریم..

پرسش:
با توجه به این که خداوند بالغ بر 1000 اسم دارد، چگونه می توان اسم اعظم خود را در آورد؟
پاسخ:
اسم اعظم در اختیار بندگان خاص خدای متعال قرار دارد.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «ُ إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ (علیه السلام) أُعْطِيَ حَرْفَيْنِ كَانَ يَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِيَ‏ مُوسَى‏ أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ‏ وَ أُعْطِيَ‏ إِبْرَاهِيمُ‏ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَرَ حَرْفاً وَ أُعْطِيَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ ص- وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ ص- اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ (1)

به عیسى بن مریم دو حرف داده شد كه با آنها كار میكرد و به موسى چهار حرف و به ابراهیم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داده شد و خداى تعالى تمام این حروف را براى محمد (صلّى اللَّه علیه و آله) جمع فرمود، همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرفست و هفتاد و دو حرف آن به محمد (صلی الله علیه و اله سلم) داده شد و یك حرف از او پنهان شد.»

و هر کسی توانایی فراگیری او را ندارد. عمار ساباطى می گوید: به حضرت صادق (علیه السّلام) عرض كردم:

«جُعِلْتُ فِدَاكَ أُحِبُّ أَنْ تُخْبِرَنِي بِاسْمِ اللَّهِ تَعَالَى الْأَعْظَمِ فَقَالَ لِي إِنَّكَ لَنْ تَقْوَى عَلَى ذَلِكَ قَالَ فَلَمَّا أَلْحَحْتُ قَالَ فَمَكَانَكَ إِذاً ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ الْبَيْتَ هُنَيْهَةً ثُمَّ صَاحَ بِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ فَقَالَ لِي مَا ذَلِكَ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْأَرْضِ فَنَظَرْتُ إِلَى الْبَيْتِ يَدُورُ بِي وَ أَخَذَنِي أَمْرٌ عَظِيمٌ كِدْتُ أَهْلِكُ فَضَحِكَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَسْبِي لَا أُرِي (2)
فدایت شوم مایلم بمن اسم اعظم را بیاموزى. فرمود تو طاقت آن را ندارى. وقتى من زیاد اصرار كردم فرمود همان جا باش آنگاه از جاى حركت كرده داخل اطاق شد، بعد مرا صدا زد كه داخل شو. من داخل شدم. فرمود این چیست؟
عرض كردم فدایت شوم برایم توضیح دهید. گفت امام دست بر روى زمین گذاشت دیدم خانه در حال دور زدن است چنان ناراحت شدم كه نزدیك بود از بین بروم. امام علیه السّلام خندید. عرض كردم فدایت شوم كافى است دیگر نمی خواهم.»

و اگر بخواهیم ویژگی اساسی دارندگان اسم اعظم را بشمریم، یکی از آنها انقطاع کامل از غیر خداست که دل آنها صرفا متوجه خدا باشد و در هنگام خواندن خدا، اصلا توجهی به غیر او نداشته باشند:
«از حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و اله سلم) پرسیدند كه: اسم اعظم پروردگار متعال كدامست؟
فرمود: هر اسمى از نام هاى خداوند متعال اعظم و بزرگ است. پس لازمست كه قلب خود را از غیر پروردگار متعال فارغ و تخلیه كرده، و سپس به هر یك از اسماء شریف او كه مى‏ خواهى او را بخوان. پس او را اسم مخصوص كه اعظم و بزرگتر از اسماء دیگر باشد، نیست، بلكه او خداى یگانه و قهار است كه دعاء بندگان خود را اجابت مى ‏فرماید. و فرمود رسول اكرم كه: خداوند متعال قبول نمى‏ كند دعاء را از قلبى كه مشغول لهو و لعب باشد.»(3)

حضرت صادق (علیه السلام) نیز در این زمینه فرمودند:
«چون یكى از شماها بخواهد كه آنچه دعاء مى‏ كند مستجاب گردد؛ لازمست از تمام مردم مأیوس و منقطع شده، و او را امید و نظرى غیر از پروردگار متعال نباشد، و هر گاه خداوند متعال از قلب بنده خود آگاه شده و او را در چنین حالى ببیند؛ آنچه سؤال و دعاء كند به هدف اجابت رسیده و حاجت او را خواهد برآورد.»(4)

همچنین در تفسیر ابوالفتوح رازی، روایتی به این شکل از امام صادق (علیه السلام) بیان شده است:
«مردى به نزدیك امام صادق (علیه السّلام) آمد و گفت: یا بن رسول اللّه! مرا خبر ده از مهترین نام خدا. و در پیش او حوضى آب بود، و روزى سرد بود، مرد را گفت: در این حوض رو و غسل كن تا تو را خبر كنم. مرد در آب رفت و ساعتى بود، چون خواست كه به در آید كسان خود را گفت رها مكنى. (یعنی امام اجازه خروجش از آب را نداد) مرد ساعتى بود سردش شد، گفت: یا ربّ اغثنی، بار خدایا به فریاد من رس! (در حالتی که امیدش از همه غیر خدا قطع شده بود) امام صادق (علیه السّلام) گفت: این است كه گفتى، كه بنده در وقت درماندگى كه خداى تعالى را به این نام بخواند، خداى تعالى او را فریاد رسد.(5)

نکته دیگری که درباره افراد دارای اسم اعظم می توان گفت، این است که این اسم، لزوما در اختیار معصومان نیست. و شخص می تواند با کمالات بسیار واجد آن باشد، هر چند این شخص معصوم نبوده و بعد از مدتی دچار گناه شود و اسم اعظم را نیز از دست بدهد. مانند بلعم باعوار که قرآن به ماجرای او اشاره می کند:

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ (6) و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آیات خود را به او دادیم ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد* و اگر مى‏ خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش ها) بالا مى‏ بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها كردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى كرد! مثل او همچون سگ (هار) است.»

« حسین بن خالد از ابى الحسن امام رضا (علیه السلام) برایم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: بلعم باعورا داراى اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا مى ‏كرد و خداوند دعایش را اجابت مى‏ كرد، در آخر بطرف فرعون میل كرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آن روزى كه فرعون براى دستگیر كردن موسى و یارانش در طلب ایشان مى‏ گشت، عبورش به بلعم افتاد، گفت: از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوى موسى برود الاغش از راه رفتن امتناع كرد، بلعم شروع كرد به زدن آن حیوان، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: واى بر تو براى چه مرا مى ‏زنى؟ آیا مى‏ خواهى با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمى با ایمان نفرین كنى؟ بلعم این را كه شنید آن قدر آن حیوان را زد تا كشت، و همانجا اسم اعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن در باره‏ اش فرموده: فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِینَ»(7)
در میان مردم مشهور است که خدا اسمی از قبیل الفاظ به نام اسم اعظم دارد که هرگاه به آن اسم خوانده شود، دعا مستجاب می ‏شود; ولی به هنگام مراجعه به اسمای لفظی، چنین اسمی را پیدا نکردند. از این جهت گفته ‏اند این اسم از حروف مجهول برای ما، ترکیب یافته است و اگر ما بر آن دست ‏یابیم، همه چیز را تحت اراده ‏ی خود در می ‏آوریم . گر چه در برخی از روایات اشاراتی به این نظر هست، چنان که وارد شده است که بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ به اسم اعظم نزدیک‏تر از سفیدی چشم به سیاهی آن است و نیز آمده است که در آیة الکرسی و اول سوره ‏ آل‏ عمران، حروف اسم اعظم پخش شده است و یا در میان حروف سوره حمد موجود است و امام آن حروف را می‏ شناسد و آنها را ترکیب می‏ کند و دعای او مستجاب می‏ شود.

و هم چنین همان طوری که بیان شد و معروف است؛ آصف بن برخیا ، از اسم اعظم اطلاع داشت و آن را بر زبان آورد و توانست تخت ملکه سبا را در کمتر از یک چشم به هم زدن، نزد سلیمان بیاورد و اسم اعظم دارای هفتاد و سه حرف است، خدا هفتاد و دو حرف آن را به پیامبران آموخته، ولی یکی را برای خود برگزیده است.
ولی بحث های حقیقی از علت و معلول و خواص آن، این نظر را رد می ‏کند، زیرا در جهان هر پدیده ‏ای برای خود علت ویژه ‏ای دارد و ضعف و قوت معلول بستگی به کیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبیل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت‏ بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله کیف مسموع و اگر تصور نشود از مقوله امور ذهنی خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه می‏توان گفت: کیف مسموع و یا صورت خیالی یک شیی‏ء دارای چنین قوه و قدرتی است که در جهان تحولی ایجاد می‏ کند، درحالی که خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است .

ﭘس اگر اسمای الهی اعم از اسم وسیع و عام، یا اسم خاص تاثیری در آفرینش دارند، به خاطر واقعیت های آنها است، نه به خاطر الفاظی که از آنها حکایت می‏کند و نه به خاطر معانی بی اثری که از آنها در ذهن پدید می‏ آید; طبعا باید گفت مؤثر در هر چیز خدا است. از آن نظر که واقعیت این اسماء را دارد، نه لفظ مسموع مؤثر بوده و نه مفاهیم محض .
از طرف دیگر خدا نوید می دهد که من دعای دعوت ‏کنندگان را اجابت می ‏کنم و می‏ فرماید: «... اجیب دعوة الداع اذا دعان... (8) ...دعاى دعاء كننده را به هنگامى كه مرا مى‏ خواند، اجابت مى‏ كنم‏...»

ولی مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایی که هنوز از اسباب طبیعی منقطع نشده و توجه کامل به خدا تحقق نیافته است، بلکه ناظر به کسی است که از هر سببی چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه کند; در این صورت با حقیقت اسمی که با در خواست او کاملا مناسب است، ارتباط پیدا می‏کند و واقعیت، اثر خود را می‏گذارد و دعای او مستجاب می‏شود و این است معنی خواندن با اسم، و لذا هرگاه انسان با اسمی که ارتباط برقرار کرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت می‏کند و دعای او مستجاب می‏شود .

این که می‏ گویند خدا اسم اعظم را به برخی از پیامبران آموزش داده، مقصود این است که راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روی آنان باز کرده که در همه جا با و اقعیت این اسم، ارتباط برقرار می‏کنند و دعای آنان مستجاب می‏ شود.
و روایات دیگر را هم باید چنین تفسیر کرد و اسمای لفظی و صور ذهنی را، اسم اسم نامید.

پس خواص تاثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آن هاست و نه لفظ آنها و یا معنای ذهنی آن ها، و تخلق شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدن او به حقیقت اسمای الهی خداوند است که زمینه استجابت دعا را فراهم می کند و می تواند علت برخی تصرفات باشد؛ همان گونه که در دعا حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، یکی از علل بهره مندی از فیوضات است و نه لفظ و یا معنای ذهنی دعا.
البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترامند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را حاصل ننماید، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت، به خلاف اسم لفظی که ممکن است از هر کسی خارج شود .

پی نوشت:
1.كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافي (ط- الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1407 ق‏،ج1،ص230.
2.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحار الأنوار(ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، 1403 ق‏،ج27،ص27.
3.منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم (عليه السلام‏)،مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى‏، انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران‏، تهران‏،ص79.
4.همان.
5. ابوالفتوح رازى، حسين بن على‏، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن‏، آستان قدس رضوى، بنياد پژوهش هاى اسلامى‏، ايران- مشهد مقدس‏، 1408 ه. ق‏،ج1،ص69.
6. اعراف/۱۷۵-۱۷۶.


7.طباطبايى، محمدحسين‏، ترجمه تفسير الميزان‏، مترجم: موسوى، محمد باقر، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى، ايران- قم‏،1374 ه. ش‏،ج8،ص440.
8.بقره/186.

موضوع قفل شده است