جمع بندی شرح عرفانی بیت: «خال مشکین که به آن عارض گندمگون است ... »

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شرح عرفانی بیت: «خال مشکین که به آن عارض گندمگون است ... »

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب

لطف فرموده بیت زیر را از دیدگاه عرفان و یا به لحاظ معرفتی شرح فرمائید:

خال مشکین که به آن عارض مشکین گون است

سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حافظ

حبیبه;799321 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب

لطف فرموده بیت زیر را از دیدگاه عرفان و یا به لحاظ معرفتی شرح فرمائید:

خال مشکین که به آن عارض مشکین گون است

سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

width: 90 align: center








آن سیه چَرده، که شیرینی عالم با اوست/ چشم میگون، لب خندان، دل خرم با اوست
گرچه شیرین دهنان پادشهانند، ولی/ آن سلیمانِ زمان است، که خاتم با اوست
رویْ خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک/ لاجرم، همتِ پاکانِ دو عالم با اوست
خال مشکین که بر آن عارضِ گندم گون است/ سرّ آن دانه که شد رهزن آدم، با اوست

حضرت آیت الله سعادت پرور در باره این غزل می‌فرمایند:
«گمان مى شود خواجه را شهودى برزخى از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در عالم خواب، يا بيدارى دست داده، و سپس خواسته آن را بازگو نمايد».[1]
بعد در مورد بیت زیر بیان داشته اند:
{خال مشکین که بر آن عارض گندم گون است/ سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
گويا خواجه با اشاره نمودن به نمكين و گندم گون بودن صورت ظاهرى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و داشتن خال سياه به گونه مباركش، اشاره به جمال باطنى و مقام احديّت آن بزرگوار نموده باشد و بگويد: اگر خداوند به آدم و حوّاء عليهما السلام فرموده: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»*[2]: (به اين درخت نزديك نشويد.)، منظورش شجره محمّد و آل او- صلوات اللَّه عليهم اجمعين- بوده كه ايشان را تقاضاى منزلت آنان سزاوار نبوده؛ زيرا علم و كمالات والاى معنوى و مقام محمود و احديّت، مختصّ به آن بزرگواران است.
و در حديث نيز در تفسير آيه شريفه‏ «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»* آمده كه: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، شَجَرَةَ العِلْمِ، شَجَرَةَ عِلْمِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ-، آثَرَهُمُ اللَّهُ تَعالى بِهِ دُونَ خَلْقِهِ.»[3]: (به اين درخت نزديك نشويد، يعنى درخت علم، درخت علم و آگاهى محمّد وآل محمّد- صلّى اللَّه عليه وآله وسلّم- [زيرا] خداوند متعال ايشان را برگزيده و اين علم را منحصراً مختصِّ آنان قرار داده و نه ديگر مخلوقات.).}.[4]

شاید حافظ خواسته با این بیان به خود خطاب کند که در جایی که حضرت آدم علیه السلام نباید طمع به کمالات ایشان داشته باشد سزاوار نیست تو چنین تمنایی داشته باشی مگر آنکه به تمام معنی از او تبعیت نمایی تا به سبب تبعیت، به تو نیز به وراثت از رسول الله چنین مقامی اعطا شود.



[/HR][1]. جمال آفتاب، ج1، ص 252.

[2] ( 2)- بقره: 35، و اعراف: 19.

[3] ( 1)- بحار الانوار، ج 11، ص 189، روايت 47.

[4]. جمال آفتاب، ج1، ص 255.

بسمه ذو الجلال و الاکرام

عرض سلام و ادب و تشکر از پاسخ حضرتعالی

می توان گفت که "سرّ دانه" که رهزن آدم علیه السلام شد،درخواست فنای در حقیقت محمدیّه صلی الله علیه و آله

و لازمه اش سیر در اطوار وجود و انتقال به عوالم کثرت در قوس نزول است؟

تا با بازگشت در قوس صعود، دایره ی وجود کامل شده و به فنای در حقیقت محمدیّه(انسان کامل) نائل گردد؟

زیارت جامعه کبیره:"الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم"

و یا:

"و ایاب الخلق الیکم"

با تشکر

حبیبه;799321 نوشت:
خال مشکین که به آن عارض مشکین گون است
سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

سرّ آن دانه همان پرسش بی پایان است
پرسشی کان طرب و لطف دمادم با اوست

طرب و لطف و مِی و چنگ ، نه در باغ بهشت
که در آن روی چو ماه است ، که عالم با اوست

عمر کردیم هدر در طلب پاسخِ آن
در جهانی که غم و ناله و ماتم با اوست

غافل از اینکه چنین پرسش بی پایانی
که تمامِ سببِ خلقت آدم با اوست

پاسخش نزد کسی بود که از روز ازل
تا ابد پاسخ هر پرسش مبهم با اوست

آنکه پیداست ، ولی ما همه دم ، در پی او
آن عظیمی که خودِ واژهء اعظم با اوست

گفت "حافظ" که برو در پی آن خال سیاه
تا شود فاش ، چه کس دانهء آدم با اوست

گر شوی محرم اسرار ، نشانت بدهند
خال بر گونهء پیغمبر خاتم ، با اوست

حبیبه;800587 نوشت:
می توان گفت که "سرّ دانه" که رهزن آدم علیه السلام شد،درخواست فنای در حقیقت محمدیّه صلی الله علیه و آله
و لازمه اش سیر در اطوار وجود و انتقال به عوالم کثرت در قوس نزول است؟
تا با بازگشت در قوس صعود، دایره ی وجود کامل شده و به فنای در حقیقت محمدیّه(انسان کامل) نائل گردد؟
زیارت جامعه کبیره:"الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم"
و یا:
"و ایاب الخلق الیکم"
سلام
سؤال های شما خودش جواب است :Gol:

Reza-D;800589 نوشت:
سرّ آن دانه همان پرسش بی پایان است
پرسشی کان طرب و لطف دمادم با اوست

طرب و لطف و مِی و چنگ ، نه در باغ بهشت
که در آن روی چو ماه است ، که عالم با اوست

عمر کردیم هدر در طلب پاسخِ آن
در جهانی که غم و ناله و ماتم با اوست

غافل از اینکه چنین پرسش بی پایانی
که تمامِ سببِ خلقت آدم با اوست

پاسخش نزد کسی بود که از روز ازل
تا ابد پاسخ هر پرسش مبهم با اوست

آنکه پیداست ، ولی ما همه دم ، در پی او
آن عظیمی که خودِ واژهء اعظم با اوست

گفت "حافظ" که برو در پی آن خال سیاه
تا شود فاش ، چه کس دانهء آدم با اوست

گر شوی محرم اسرار ، نشانت بدهند
خال بر گونهء پیغمبر خاتم ، با اوست

بسمه المجیب

چه کند لنگی و کوری و کری با ره دور؟

چه کند اینهمه درد و سری و این همه شور؟

چه کند آنکه نفیرش همه شب می شنود

ولی از فرط جلالش دل او می شکند؟

چه کند آنکه ز اصلش همه دور افتاده است؟

راهی است و ز قضا دور، به زور افتاده است؟

منم و جبرِ قضا و قَدَر و عینِ نیاز

عشق،محمود بُود،وین دلِ من، عینِ ایاز

چون نباشد به رکابِش به کجا راه بَرَد؟

چو نباشد کشش از دوست کجا ناز خَرَد؟

محرم سرّ خدا،این دل ویرانه نبود

چون نباشد کششی، کوشش و اصرار چه سود؟

ای "نسیم" از گله خاموش،دمی صُمت و سکوت

قَدرِ ظرفیت هر کس بُوَد آن روزی و قوت

حبیبه;800607 نوشت:
چه کند لنگی و کوری و کری با ره دور؟
چه کند اینهمه درد و سری و این همه شور؟

چه کند آنکه نفیرش همه شب می شنود
ولی از فرط جلالش دل او می شکند؟

چه کند آنکه ز اصلش همه دور افتاده است؟
راهی است و ز قضا دور، به زور افتاده است؟

منم و جبرِ قضا و قَدَر و عینِ نیاز
عشق،محمود بُود،وین دلِ من، عینِ ایاز

چون نباشد به رکابِش به کجا راه بَرَد؟
چو نباشد کشش از دوست کجا ناز خَرَد؟

محرم سرّ خدا،این دل ویرانه نبود
چون نباشد کششی، کوشش و اصرار چه سود؟

ای "نسیم" از گله خاموش،دمی صُمت و سکوت
قَدرِ ظرفیت هر کس بُود آن روزی و قوت



بنام خدا

آنچنان است که می دانم و می دانی تو
متن را از دل هر حاشیه میخوانی تو

خودشکستن نبُوَد کار هر آن بی سر و پا
نه که ایمان تو نداری ، خودِ ایمانی تو

سخت باشد که برند این دغلان سوی بهشت
بهر طی کردن این راه ، چه آسانی تو

خواهرم در پی برهان به کجا میگردی؟
بهر اثبات حقیقت ، خودِ برهانی تو

لنگی و کوری و هم کر ، تو ولی در راهی
میخورم غبطه بر این رخش که میرانی تو

عشق غیر از دل پر درد و پریشانی نیست
نیست در عشق تو شک زان که پریشانی تو

جانِ آباد ، کجا جزء خراباتی هاست؟
امتیازت به همین است که ویرانی تو

عذرخواهی برای استفاده از ضمیر مفرد :Gol:

Reza-D;800654 نوشت:
خودشکستن نبُوَد کار هر آن بی سر و پا

بسمه المعبود

بی سر و پا می رود تا کوی دوست

آنکه گردد او فنا،باقی به اوست

این همه هجران ز هستی می کشیم

دعوی هستی در این ره چون عدوست

Reza-D;800654 نوشت:
بنام خدا

بسمه الجلیل

با سلام و احترام

صلوات زیر پست حضرتعالی به خاطر قوّت شعر زیبای بود که سرودید و گرنه بنده

شایسته ی آن چه فرمودید نیستم و اگر شعر مذکور اثری هنری نبود،تقاضا می کردم

آن را حذف نمائید.

با تشکر

حبیبه;800664 نوشت:
تقاضا می کردم آن را حذف نمائید
بنده هم رد میکردم :ok:

عرض سلام و ادب
آنچه گفتم بی شک وصف شخصیتی بود که تا الان شناختم. البته عالم مجازی است و من حقیقت وجود شما را نمیدانم (طبیعی هم هست)
اما به هر حال قضاوت من طبق مشاهداتم هست و حرفی خارج از آنچه که دیدم نگفتم

علاوه بر این ، دو نکته هم هست:

1 - خطاب من تنها منحصر به شما نبود و هر کسی را که دلدادهء معشوق است در بر میگیرد

2 - اگر به لحن بنده دقت کرده باشید ، منظور فقط "اینگونه هستی" نبود ، بلکه منظورم این هم بود که: "میتوانی اینگونه باشی"
جناب حافظ میفرمایند:

ای که از کوچه معشوقع ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش

ایشان با حذر دادن توجه مخاطب را جلب کردند ، من با بشارت دادن
هر چند که من کجا و جناب حافظ کجا

احسنت. محظوظ شدیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال :
شرحی عرفانی از این بیت حافظ «خال مشکین که به آن عارض مشکین گون است سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست» بیان کنید؟

پاسخ:
در این غزل، با توجه به سه بیت پیشینِ بیت فوق؛ یعنی،
«آن سیه چَرده، که شیرینی عالم با اوست/ چشم میگون، لب خندان، دل خرم با اوست
گرچه شیرین دهنان پادشهانند، ولی/ آن سلیمانِ زمان است، که خاتم با اوست
رویْ خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک/ لاجرم، همتِ پاکانِ دو عالم با اوست»
آیت الله سعادت‌پرور بیان می‌دارند که:‌
گمان مى شود خواجه را شهودى برزخى از رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) در عالم خواب، يا بيدارى دست داده، و سپس خواسته آن را بازگو نمايد.[1]

بعد در مورد بیت زیر بر این باورند:
«خال مشکین که بر آن عارض گندم گون است/ سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
گويا خواجه با اشاره نمودن به نمكين و گندم گون بودن صورت ظاهرى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و داشتن خال سياه به گونه مباركش، اشاره به جمال باطنى و مقام احديّت آن بزرگوار نموده باشد و بگويد: اگر خداوند به آدم و حوّاء (عليهما السلام) فرموده: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة»[2] (به اين درخت نزديك نشويد)، منظورش شجره محمّد و آل او(صلوات اللَّه عليهم اجمعين) بوده كه ايشان را تقاضاى منزلت آنان سزاوار نبوده؛ زيرا علم و كمالات والاى معنوى و مقام محمود و احديّت، مختصّ به آن بزرگواران است.

و در حديث نيز در تفسير آيه شريفه «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» آمده كه «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، شَجَرَةَ العِلْمِ، شَجَرَةَ عِلْمِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ-، آثَرَهُمُ اللَّهُ تَعالى بِهِ دُونَ خَلْقِهِ»[3] (به اين درخت نزديك نشويد، يعنى درخت علم، درخت علم و آگاهى محمّد وآل محمّد- صلّى اللَّه عليه وآله وسلّم- [زيرا] خداوند متعال ايشان را برگزيده و اين علم را منحصراً مختصِّ آنان قرار داده و نه ديگر مخلوقات).[4]
شاید حافظ خواسته با این بیان به خود خطاب کند که در جایی که حضرت آدم (علیه السلام) نباید طمع به کمالات ایشان داشته باشد سزاوار نیست تو چنین تمنایی داشته باشی مگر آنکه به تمام معنی از او تبعیت نموده، تا به سبب تبعیت، به تو نیز به وراثت از رسول الله چنین مقامی اعطا شود.

نتیجه:
می توان گفت «سرّ دانه» که رهزن آدم (علیه السلام) شد، درخواست فنای در حقیقت محمدیّه (صلی الله علیه و آله) بوده است و این درخواست به طریق اولی در مورد امثال خواجه محل تأمل و نظر است مگر آن که به سبب تبعیت تامّ از رسول الله (صلی الله علیه و آله) بدان دست یابند.


منابع
[1]. سعادت پرور، علی، جمال آفتاب، ج1، ص 252.

[2]. بقره/ 35؛ اعراف/ 19.

[3]. بحار الانوار، ج11، ص 189، ح 47.

[4]. ر.ک: جمال آفتاب، ج1، ص 255.


موضوع قفل شده است