جمع بندی آیا میان اختیار انسان و قضا و قدر الهی تضاد وجود دارد؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا میان اختیار انسان و قضا و قدر الهی تضاد وجود دارد؟

سلام
وقت بخیر.چه استدلالی مبتنی برعدم وجودتضادبین اختیارانسان باقضاوقدرالهی وجوددارد؟
وسوال دیگه اینکه اگرخدا برای همه ما توی زندگیمون حکم کرده که یک سری اتفاقات مشخص اتفاق بیفته،پس ما کجای این زندگی هستیم؟اختیارچی میشه؟
واینکه یه تعریف درست از قضا وقدر میخوام.
ممنون میشم سریع بهم جواب بدید.
باتشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

زهرا7;798820 نوشت:
سلام
وقت بخیر.چه استدلالی مبتنی برعدم وجودتضادبین اختیارانسان باقضاوقدرالهی وجوددارد؟
وسوال دیگه اینکه اگرخدا برای همه ما توی زندگیمون حکم کرده که یک سری اتفاقات مشخص اتفاق بیفته،پس ما کجای این زندگی هستیم؟اختیارچی میشه؟
واینکه یه تعریف درست از قضا وقدر میخوام.
ممنون میشم سریع بهم جواب بدید.
باتشکر


با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش زیبای شما
انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند. به تعبير بهتر انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. اگر انسان به دلیل عدم مشورت و عدم تدبیر همسری را برگزیند که مناسب وی نیست همان قسمت اوست و یا اگر با مشورت و تدبیر همسر لایقی را برگزیند همو قسمت اوست.
قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب می‌کنم که اثر خوب داشته باشد. امام علی(علیه السلام) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می‌کنی؟ پاسخ داد: «از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می‌کنم». (شيخ صدوق، توحید ص 369، باب 60، القضاء، حديث 3 . موسسه نشر اسلامي، بي تا)
پس اصل قضا و قدر با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد، ‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می‌گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. تا با فکر و تعقل راه خود را انتخاب کند اگر با اختیار خود راهی را انتخاب کرد همان تقدیر اوست.
استاد مطهری می گويد: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد(مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 384)
بنابراین راهی که انسان با اراده خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک:
*مصباح، محمدتقی، معارف قرآن.
*سبحانی، جعفر، سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه.

با سلام

قضا: یعنی حکم و قطع و حتمیت. در نظام آفرینش، ‌موجودات مادی از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، (مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممکن است) حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آن‌ها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت، این مرحله از تحقق را قضا می نامند.
قدر: یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی و در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است. خداوند در قرآن می فرماید : "إنّا کلّ شی خلقناه بقدر؛ ما هر چیزی را به اندازه خلق کردیم(برای هر چیز اندازه ای قرار دادیم)
قضا و قدر هر کدام به دو نوع علمی و عینی تقسیم می‌شود:

1- مقصود از قدر یا تقدیر علمی آن است که خداوند پیش از آفرینش هر شیء به خصوصیات و حدود و اوصاف آن علم دارد. از قضای علمی آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق علل آن ها آگاه است، یعنی خدا از ازل می‌داند که هر یک از اشیا در شرایط خاصی و تحت تاثیر اسباب و علل خاصی موجود می شوند، بنابراین می‌توان گفت که علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیا و ضرورت وجود آن ها همان قدر و قضا علمی است.

2- اما قضا و قدر عینی: مقصود از قدر عینی، تعیین و تحدید خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی موجودات از سوی خداوند است . مقصود از قضا عینی آن است که خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا می‌کند .از طریق اسباب و علل وجود آن ها را تعیین می‌بخشد. خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و. . . عواملی دخالت دارد.
هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی­زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد. پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، ‌به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
این که از یک طرف مسئله تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر اختیار انسان، به این معنا است که خداوند مقرّر کرده که انسان با اختیار و ارادة خود، یکی از راه ها را انتخاب کند. راهی که انسان با ارادة خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است.خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند.به تعبير بهتر انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب می­کنم که اثر خوب داشته باشد. البته گاهی انسان در آزادی و انتخاب اشتباه می‌کند. و چیزی را که صحیح می­دانسته، صحیح نبوده، یا چیزی را که علت می پنداشته، ‌علت واقعی نبوده است.
امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می­کنی؟ پاسخ داد: «از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می­کنم».
پس اصل قضا و قدر با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد، ‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به ارادة خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است.
بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معیّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می‌کند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه­هایی می­بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند.
انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ مانعی خارجی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته های نفسانی او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة خارجی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد می‌تواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.

پی‌نوشت‌ها:
1. قمر(54) آیه 49.
2. محمد سعيدي مهر ، آموزش کلام اسلامی، ج1، ص322 تا 328، نشر طه، قم 1383ش.
3. شيخ صدوق، توحید ص 369، باب 60، القضاء، حديث 3 . موسسه نشر اسلامي، بي تا.

سوال:
چه استدلالی مبتنی برعدم وجودتضادبین اختیارانسان باقضاوقدرالهی وجوددارد؟
اگرخدا برای همه ما توی زندگیمون حکم کرده که یک سری اتفاقات مشخص اتفاق بیفته،پس ما کجای این زندگی هستیم؟اختیارچی میشه؟


پاسخ:
با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش زیبای شما
انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند. به تعبير بهتر انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. اگر انسان به دلیل عدم مشورت و عدم تدبیر همسری را برگزیند که مناسب وی نیست همان قسمت اوست و یا اگر با مشورت و تدبیر همسر لایقی را برگزیند همو قسمت اوست.
قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب می‌کنم که اثر خوب داشته باشد. امام علی(علیه السلام) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می‌کنی؟ پاسخ داد: «از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می‌کنم».(1)

پس اصل قضا و قدر با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد، ‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می‌گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. تا با فکر و تعقل راه خود را انتخاب کند اگر با اختیار خود راهی را انتخاب کرد همان تقدیر اوست.
استاد مطهری می گويد: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد(2)
بنابراین راهی که انسان با اراده خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک:
*مصباح، محمدتقی، معارف قرآن.
*سبحانی، جعفر، سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه.

منابع:
1.(شيخ صدوق، توحید ص 369، باب 60، القضاء، حديث 3 . موسسه نشر اسلامي، بي تا)
2.(مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 384)

موضوع قفل شده است