جمع بندی سخن گفتن حضرت صالح (ع) با مردگان

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سخن گفتن حضرت صالح (ع) با مردگان

سلام
شما میگید که با توجه به سخن گفتن حضرت صالح با قوم مرده اش میتوان اثبات کرد که مردگان میشنوند اما در سوره صافات آیه ۹۱ و ۹۲ میبینیم که حضرت ابراهیم در خلوت با بت سخن میگوید و از آنان میپرسد که آیا غذا میخورید ؟آیا میتوان گفت سخن گفتن حضرت صالح با قوم مرده اش مانند سخن گفتن حضرت ابراهیم با بت است این شبه را در یکی از سایت های اهل سنت خواندم

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]
«فَراغَ‏ إِلى‏ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُون‏ * ما لَكُمْ لا تَنْطِقُون‏»

(او وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهى به معبودانشان كرد و از روى تمسخر گفت: «چرا (از اين غذاها) نمى ‏خوريد؟! (اصلًا) چرا سخن نمى ‏گوييد؟!»(صافات: 37/ 91 و 92)

«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في‏ دارِهِمْ جاثِمينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحين‏»
سرانجام زمين لرزه آن ها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، (تنها) جسم بى ‏جانشان در خانه‏ هاشان باقى مانده بود. (صالح) از آن ها روى برتافت؛ و گفت: «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خيرخواهان را دوست نداريد» (اعراف: 7/ 78و79)

با سلام و درود

مفسران در مورد زمان گفتگوى حضرت صالح (عليه السلام) با قومش، دو احتمال داده‏ اند:

قول اکثر این است که اين گفتگوى نهايى صالح با قومش قبل از مرگشان و به عنوان اتمام حجت بوده، ولى در عبارت قرآن بعد از جريان مرگ آن ها ذكر شده؛ نه این که گفتگو بعد از مرگ و هلاکت آن ها بوده باشد؛ زيرا گفتگو با آن ها نشان مى ‏دهد آن ها زنده بوده اند؛ و این با ظاهر خطاب نیز سازگارتر است.
البته احتمال دیگر نيز بعيد نيست که گفته شود این گفتگو بعد از نابودی آن ها بوده، زيرا بسيار مى‏ شود كه براى عبرت گرفتن افراد بازمانده، چنين گفتگوهايى را با گذشتگان و ارواح آن ها انجام مى ‏دهند؛ کما این که رسول ‏خدا (صلى الله عليه و آله) نيز بر سر چاه بدر با اجساد كفار سخن گفتند، از آن حضرت پرسيدند: مگر آنان مى ‏شنوند، فرمودند: «آرى، شما از آن ها شنواتر نيستيد»(بحار، ج 6، ص 207 و 254).(ر.ک: تفسير نمونه، ج ‏6، ص 241؛ تفسير نور، ج ‏3، ص 105)

مطلب دیگر:
اگر هم قول دوم را بپذیریم یعنی این گفتگو مربوط به بعد از هلاکت قوم حضرت صالح بوده است، باید گفت مردگان از انسان با بت های سنگی و ... که یکسان نیستند، زیرا مردگان، انسان هایی زنده و دارای روح بوده اند و اکنون نیز روح آن ها باقی است ولی از بدن و جسم آن ها جدا شده است؛ و این با جامدات و سنگ و چوب و ... که اصلا دارای روح نبوده و نیستند و هیچ حس و شعور و ادراکی ندارند و اصلا چنین قابلیت هایی نداشته اند، قیاسی کاملا نادرست و غیر علمی است.

لازم به ذکر است که مرگ هیچ گاه به معنای فنا و معدوم شدن و پایان همه چیز نیست؛ مرگ به معنای انتقال حقیقت و روح انسان از عالَمی به عالَم دیگر است که در آن عالَم، حیات انسان به گونه ای دیگر ادامه دارد تا هنگامی که روز رستاخیز و معاد فرا برسد، کما این که تعبیر «توفّی» به معنای گرفتن به تمام و کمال است، نه به معنای فنا و معدوم شدن: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ‏ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُون‏»؛ بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى ‏گيرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان باز مى‏ گردانند.»(سجده: 32/ 11)

بنابر این:
اولا در این آیه، حضرت صالح با قومش قبل از مرگ آن ها سخن می گوید، نه بعد از مرگ.
در ثانی، یکسان دانستن موجود ذی روح و دارای شعور و آگاهی، با جمادات و سنگ و چوب، از نظر علمی و منطقی مردود و نادرست است.
ثالثا، مرگ به معنای فنا و معدوم شدن نیست تا انسان مرده را مانند سنگ و چوب (جامدات) بدانیم.
کلام آخر: علاوه بر آیات قرآن، در روایات نیز موارد متعددی از سخن گفتن با مردگان بیان شده که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. لذا نمی توان عالم برزخ را نفی کرد و ارتباط با برزخیان را انکار نمود.

با سلام

درك درست حيات برزخى، آيات قرآن و روايات، به روشنى بر امكان سخن گفتن با مردگان معمولى و اين‏كه آنان سخن ما را مى‏شنوند و به ما پاسخ مى‏دهند، دلالت دارد. به نمونه‏هاى زير، دقت كنيد
در آيات بسيارى از قرآن مجيد، بر پيامبران گذشته سلام داده شده، در حالى كه از دنيا رفته بودند ؛ «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ »3 ب) قوم حضرت صالح، پس از آن‏كه شترى را كه معجزه او بود، پى كردند و از دستور خداوند سرپيچى كردند، مورد عذاب الهى قرار گرفته، با زلزله‏اى هلاك شدند. قرآن درباره گفت‏وگوى حضرت صالح با ايشان پس از هلاكتشان، چنين مى‏گويد: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دارِهِمْ جاثِمِينَ. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»4؛ «پس زلزله‏اى آنان را فرا گرفت و در خانه‏هاى خويش، بى‏جان افتادند ؛ آن‏گاه صالح از آنان روى گردانيد و گفت: قوم من! پيام خداوند را به شما رساندم ؛ اما شما ناصحان را دوست نمى‏داريد» ج) در روايات شيعه و سنى، چنين آمده است: پس از آن‏كه جنگ بدر، با كشته شدن هفتاد تن از قريش و اسير شدن هفتاد نفر از آنان، به نفع مسلمانان به پايان رسيد، رسول اكرم‏(صلى الله عليه وآله) دستور داد تا كشته‏هاى مشركان را در چاهى بريزند ؛ سپس آن حضرت يكايك كشتگان را به نام صدا زد و خطاب به آنان فرمود: آيا آن چه را كه پروردگارتان وعده داده بود، حق و پابرجا يافتيد. من آن چه را كه پروردگارم وعده كرده بود، حق و حقيقت يافتم. در اين هنگام، بعضى از اصحاب به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: آيا مردگان را صدا مى‏زنيد؟ آن حضرت فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد ؛ آنان مى‏شنوند ؛ امّا قدرت بر جواب ندارند

شکستن بت‌ها توسط ابراهیم(علیه‌السلام)

ابراهیم(علیه‌السلام) از راه‌های مختلف، نمرود مشرک و مردم بت پرست او را به خدای بزرگ دعوت می‌نمود، ولی هیچ اثری نکرد و مردم از ترس نمرود به او ایمان نمی‌آورند.
وی می‌اندیشید که چطور توحید را به آن‌هایی که بت می‌پرستیدند بقبولاند، او در مبارزه خود مرحله جدیدی برگزید و با کمال قاطعیت به بت پرستان اخطار کرد و چنین گفت که: «به خدا قسم در غیاب شما، نقشه‌ای برای نابودی بت‌هایتان می‌کشم».
ابراهیم(علیه‌السلام) در پی فرصتی می‌گشت تا اینکه عیدی که از آن مردم زمان بود، فرا رسید و رسم چنین بود که همه مردم (جز بیماران) هنگام عید از شهر بیرون می‌رفتند و به گردش می‌پرداختند. آن روز همه از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم(علیه‌السلام) را نیز دعوت کردند که با آن‌ها به خارج از شهر برود، ولی ابراهیم(علیه‌السلام) در پاسخ دعوت آن‌ها گفت: «من بیمار هستم و نتوانم با شما به گردش پرداخته و از شهر بیرون آیم، (منظور ابراهیم(علیه‌السلام) از این گفتار، دروغ گفتن نبود، زیرا به روش و طریقه مردم زمان خود سخن گفت و آن پندار را بهانه‌ای برای نرفتن به گردش نمود). وقتی که شهر کاملاً خلوت شد، ابراهیم(علیه‌السلام) یک تبر با خود برداشت، و به پرستشگاهی که بت‌های آنان در آن قرار داشت رفت. دید برخی از بت‌ها در کنار برخی دیگر نهاده شده، بتی بزرگ در صدر همه قرار داشت و در برابر همه آن‌ها قربانی‌های خوراکی و آشامیدنی دید که برایشان نذر کرده بودند. تا به گمان خودشان، از آن‌ها بخورند.
ابراهیم(علیه‌السلام) با تمسخر، بت‌ها را مخاطب ساخت: ایا غذا نمی‌خورید؟ و چون کسی پاسخ او را نداد، گفت: چرا سخن نمی‌گویید؟ و سپس با دست راست خود به وسیله تبری، همه بت‌ها را شکست و قطعه قطعه ساخت و از شکستن بت‌ بزرگ – که بزرگترین خدایان آن‌ها بود – خودداری کرد و تبر را به دست تبر بزرگ آویخت و سپس معبد را ترک گفت.مردم پس از برگزاری مراسم جشن خود، بازگشته و آنچه بر سر بت‌ها آمده بود، ملاحظه کردند. آنان وحشت زده از خود پرسیدند، کدام فرد ستم پیشه به مقدسات ما چنین کرده است؟برخی از آنان گفتند: شنیده‌ایم جوانی به نام ابراهیم(علیه‌السلام) به بت‌ها اهانت می‌کند، و عادت اوست که از بت‌ها عیب جویی می‌کند، ما تصور می‌کنیم همین شخص است که دست به چنین عملی زده.

ظاهر آیه قران چنین است که قوم او هلاک میشوند بعد از آن به قوم مرده خطاب میشود که انها را انذار داده است ولی انها ناصحان را دوست ندارند.
بازماندگان ناصحان را دوست داشتند.
انها که مردند ناصحان را دوست نداشتند.
اکثر مفسران واقف هستند که ظاهر ایه گفتگو با مردگان را نشان میدهد.
قاعده در ادبیات عرب نیز همین را نشان میدهد.
پس پیامبر با مرده ها سخن گفته اند.
در ایه دیگری نیز پیامبر با انبیای گذشته سخن گفته اند.

درمورد سخن ابراهیم مطلب برای ادیبان و عاقلان روشن است.
ابراهیم سوال میپرسد از نوع استفهام انکاری. یعنی بتها غذادنمیخورند و سخن نمیگویند.
اما صالح اصلا سوال نمیپرسد چه برسد به اینکه استفهام انکاری باشد.
بلکه صالح با مردگان سخن میگوید.
پس اصلا نمیتوان نتیجه گرفت این دو مثل هم هستند.
ابراهیم از بتها سوال استفهام انکاری میپرسد و انها را میشکند
اما
صالح با روح مردگان سخن میگوید.

چرا پیرو حقیقت جواب نمیده ؟!

[="Tahoma"]پرسش:
شما می گویید با توجه به سخن گفتن حضرت صالح با قوم مرده اش می توان اثبات کرد که مردگان می شنوند. اما در سوره صافات آیه ۹۱ و ۹۲ می بینیم که حضرت ابراهیم در خلوت با بت سخن می گوید و از آنان می پرسد که آیا غذا می خورید؟
آیا می توان گفت سخن گفتن حضرت صالح با قوم مرده اش مانند سخن گفتن حضرت ابراهیم با بت است؟

پاسخ:
آیات مرتبط:
«فَراغَ‏ إِلى‏ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُون‏ * ما لَكُمْ لا تَنْطِقُون‏»؛ (او وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهى به معبودانشان كرد و از روى تمسخر گفت: «چرا (از اين غذاها) نمى ‏خوريد؟! (اصلًا) چرا سخن نمى ‏گوييد؟!»(1)
«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في‏ دارِهِمْ جاثِمينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحين‏»؛ سرانجام زمين لرزه آن ها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، (تنها) جسم بى ‏جانشان در خانه‏ هاشان باقى مانده بود. (صالح) از آن ها روى برتافت؛ و گفت: «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خيرخواهان را دوست نداريد» (2)
بیان تفسیری:
مفسران در مورد زمان گفتگوى حضرت صالح (عليه السلام) با قومش، دو احتمال داده‏ اند:
قول اکثر این است که اين گفتگوى نهايى صالح با قومش قبل از مرگشان و به عنوان اتمام حجت بوده، ولى در عبارت قرآن بعد از جريان مرگ آن ها ذكر شده؛ نه این که گفتگو بعد از مرگ و هلاکت آن ها بوده باشد؛ زيرا گفتگو با آن ها نشان مى ‏دهد آن ها زنده بوده اند؛ و این با ظاهر خطاب نیز سازگارتر است.
البته احتمال دیگر نيز بعيد نيست که گفته شود این گفتگو بعد از نابودی آن ها بوده، زيرا بسيار مى‏ شود كه براى عبرت گرفتن افراد بازمانده، چنين گفتگوهايى را با گذشتگان و ارواح آن ها انجام مى ‏دهند؛ کما این که رسول ‏خدا (صلى الله عليه و آله) نيز بر سر چاه بدر با اجساد كفار سخن گفتند، از آن حضرت پرسيدند: مگر آنان مى ‏شنوند، فرمودند: «آرى، شما از آن ها شنواتر نيستيد»(3).(4)
مطلب دیگر:
اگر هم قول دوم را بپذیریم یعنی این گفتگو مربوط به بعد از هلاکت قوم حضرت صالح بوده است، باید گفت مردگان از انسان با بت های سنگی و ... که یکسان نیستند، زیرا مردگان، انسان هایی زنده و دارای روح بوده اند و اکنون نیز روح آن ها باقی است ولی از بدن و جسم آن ها جدا شده است؛ و این با جامدات و سنگ و چوب و ... که اصلا دارای روح نبوده و نیستند و هیچ حس و شعور و ادراکی ندارند و اصلا چنین قابلیت هایی نداشته اند، قیاسی کاملا نادرست و غیر علمی است.
لازم به ذکر است که مرگ هیچ گاه به معنای فنا و معدوم شدن و پایان همه چیز نیست؛ مرگ به معنای انتقال حقیقت و روح انسان از عالَمی به عالَم دیگر است که در آن عالَم، حیات انسان به گونه ای دیگر ادامه دارد تا هنگامی که روز رستاخیز و معاد فرا برسد، کما این که تعبیر «توفّی» به معنای گرفتن به تمام و کمال است، نه به معنای فنا و معدوم شدن: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ‏ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُون‏»؛ بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى ‏گيرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان باز مى‏ گردانند.»(5)
بنابر این:
اولا در این آیه، حضرت صالح با قومش قبل از مرگ آن ها سخن می گوید، نه بعد از مرگ.
در ثانی، یکسان دانستن موجود ذی روح و دارای شعور و آگاهی، با جمادات و سنگ و چوب، از نظر علمی و منطقی مردود و نادرست است.
ثالثا، مرگ به معنای فنا و معدوم شدن نیست تا انسان مرده را مانند سنگ و چوب (جامدات) بدانیم.
کلام آخر: علاوه بر آیات قرآن، در روایات نیز موارد متعددی از سخن گفتن با مردگان بیان شده که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. لذا نمی توان عالم برزخ را نفی کرد و ارتباط با برزخیان را انکار نمود.

___________
(1) صافات: 37/ 91 و 92.
(2) اعراف: 7/ 78و79.
(3)
مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 207 و 254.
(4) ر.ک: مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، ج ‏6، ص 241؛ قرائتی، تفسير نور، ج ‏3، ص 105.
(5) سجده: 32/ 11.

موضوع قفل شده است