چرا به خاطر بی حجاب بودن اکثر خانوم ها من باید از تفریحم بزنم؟!(داستان واقعي: افسانه خانوم)

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا به خاطر بی حجاب بودن اکثر خانوم ها من باید از تفریحم بزنم؟!(داستان واقعي: افسانه خانوم)

سلام,,,من نمی دونم خانم های محجبه و چادری کجا هستند که کل شهر پر شده از خانم های بسیار وحشتناک بدحجاب!!!! که تمام برجستگی های بدنشان پیداست!!!یه دونه روپوش انداختند روشون و میان بیرون!!!

من که اصلا فکر نمی کنم دیگه اینجا ایرانه!!!
تو جنگل ، سینما , پارک یا اصلا بازار بخوام برم انگاری جا واسه ما نیست!!!
توی دانشگاه مون که افتضاح!!!!
دانشجو داره کنفرانس میده استاد داره به مانتوی بازش خیره میشه که یه بلوز پوشیده با شلوار جذب!!! مانتو هم باز!!
دانشگاه آزاده دیگه!!!باید آزاد باشند!!!!!!!!!

انگاری توی این دنیا جا واسه محجبه ها نیست یعنی من نمیتونم تحمل کنم خودمو تو یه عده بی حجاب ببینم!!

باهاشون که نمیشه حرف زد تا بخوای از مزایای حجاب بگی میگن تو ایران حجاب اجباری هست و مردهای ایران ضعیف و بی ظرفیتن و .....

یعنی من باید به خاطر اینا از درس و تفریحم بزنم؟!! یا بازم مثل خیلی مسائل دیگه خودمو به بی خیالی بزنم؟!!

کلافه و دلگیرم خیلی...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام خدمت شما خواهر گرامي
چي شد شما افراد چادري و محجبه دنيا را از خودتون مي دونيد و فكر مي كنيد چون شما با حجاب هستيد حجاب حق بهتر است و مزايايي داره. نزد افراد بي حجاب كه برويد و لب فرو ببنديد خواهيد ديد بدحجابي هم مزاياي زيادي داره.
مثل بسياري از افراد مذهبي مانند فردي بود كه لب رودخونه نشسته بود. فردي از ان طرف داد زد كه چه طوري بايد بيام اون طرف؟
مرد داد زد: شما كه اون طرف هستيد!!

ادامه داره...[/]

نبايد تصور كنيم كه افراد بدحجاب تعمدي در بدحجابي دارند و اسلام ستيز اند. سخنان بالا را افراد بدحجاب مي زنند يعني آنها هم واقعا نمونه هايي از اين شكايات دارند. كه چرا شما به سرو وضع خودتان نمي رسيد. مگر زيبايي بايد مخفي باشد، چرا من خودمو بپوشونم مردها نگاه نكنن. اصلا نگاه كنن مگر چيزي از ما كم ميشه؟
وقتي تصور كنيم تمام دوستان يا خانواده و اقوام يك خانمي مشوق بدحجابي هستند و شايعات و شبهات زيادي به انها القا مي شود به انها حق مي دهيم كه اين طوري فكر كنند
و همدلي كه يكي از اصول اساسي ارتباط است يعني همين يعني ديدن دنيا از منظر فرد مقابل.
همدلي اغلب افراد مذهبي نمره قبولي از نظر اسلام نمي گيرد.
ديده ام چه طور در اتوبوس بين راهي مردي داد مي زد كه اي خانم حجابت را رعايت كن مگر اين جا جنگل است؟ خب اين بنده خدا فردا مي تواند پاسخ دهد كه رفتار بد من مسلمان فردي را از اسلام زد؟
.....
واي بر من طلبه زن يا مردي كه اگر خواستم كتابي هديه بدهم به خانم ها و آقايون مذهبي هديه مي دهيم.
اگر نگاه روان شناختي نداشته باشيم گاهي هداياي ما توهين است اگر متناسب با مقتضاي حال نباشد. مثلا هديه دادن كتاب درباره حجاب اگر بي موقع باشد فرد را از ما بيزار مي كند.

در روايت داريم شيوه ارتباط انسان عالم با انسان ناآگاه بايد مانند ارتباط طبيب با بيمار باشد.

چند سطر اول را اين نوشتم كه بيان كنم ما ديدمان به بدحجابي بايد اصلاح شود.
اغلب افراد بدحجاب، نگرش خاصي به آنها القا شده است و جانشين نگرش فطري و ديني شان شده كه در رفتارشان اين طور جلوه گر كرده است.
شيوه هاي كلامي و غيركلامي امربه معروف و نهي از منكر ايراد دارد. نگاه سنگين ما (به خصوص زنان باحجاب)، به افراد بدحجاب نبايد آميخته با غيظ و تنفر باشد.
باجناقم مي خواست قارچ بكارد.
خدا مي داند كه چه قدر مشورت كرد و در اينترنت جستجو كرد كه چگونه بايد قارچ كاشت، شرايط آب و هوايي ان بايد چگونه باشد، ماي خاك بايد چقدر باشد دماي محيط چقدر، چقدر آب نياز دارد، از كجا بذر تهيه كند؟ بذكاشته آماده بگيرد بهتر است يا خودش بكارد؟
آيا نور آن را خراب مي كند؟
آيا لازم است كود هم بدهد، چگونه بايد بچيند، چگونه بايد قارچ ها را برداشت كند و از خراب شدن آنها جلوگيري كند و چه كند كه مشتري داشته باشد و جذب شود و هزينه زحمات به دست آيد؟
چه قيمتي بگذارد؟
من و شما رسالت سنگيني داريم
خدا مي داند كه فرداي قيامت حساب رسي از ما سخت خواهد بود اگر با رفتار بدمان ديگري را از خود و دين بيزار كرده باشيم

ترسم كه صرفه اي نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ به آب حرام ما

امر به معروف نابه جا و نهي از منكر بي موقع مانند كاشتن بذر در زمين نامناسب است. بذر و آب و مواد معدني زمين هدر مي رود.

*************

وظيفه
در محيط اجتماعي وظيفه خانواده متدين خيلي سخت تر مي شود امام صادق فرمود براي ما زينت باشيد نه وزر و مايه ننگ. نيز فرمودند با رفتارتان ديگران به دين و خداوند دعوت كنيد.
خانم بدحجابي كه مادر ويلچري خودش را مي برد و به مانع رسيده است اگر ببيند از بين خانم ها خانم هاي با پوشش خوب پيشقدم هستند تأملي خواهد كرد.

گاهي لازم است براي تغيير يك رفتار بمبئي درماني كنيم

[="Tahoma"][="DarkGreen"]
بمبئي درماني
تربيت و ارشاد ديني، اصول و روش هايي دارد. اگر از اين روش هاي دقيق روان شناختي استفاده نکنيم نه تنها موفق نمي شويم بلکه سبب گريزان شد فرد از دين و خودمان مي شويم در کتاب در محضر آيت الله بهجت آمده است که روحاني اي براي تبليغ به بمبئي رفت وقتي به محل تبليغ رسيد متوجه شد که کسي آنجا نماز نمي خواند و روزه نمي گيرد و به احکام اسلامي پايبند نيست. 8 سال آنجا ماند و به تدريج روي باورهاي آنها آهسته و پيوسته کار کرد و گام به گام با شروع از تکاليف سبک شروع کرده بود تا جايي که آنها راحت نماز و روزه را به جا مي آورند. شخصي اعتراض کرده بود که 8 سال اينها را معطل گذاشته اي خب همان اول مي گفتيد 17 رکعت نماز واجب است و بايد بخوانيد. او گفت مي توانستم ولي آن طوري کسي ملتزم نمي شد الان سراغ آنها برويد ببينيد کسي حاضر است نماز را کنار بگذارد. [ 1 ]



پي نوشت ها:

-------------------------------------------------

1. نرم افزار اندرويدي بال باشيم نه وبال


نرم افزار اندرويدي
بال باشيم نه وبال
(عايق هاي تبليغي و باورهاي غلط درباره طلبگي)


در این نرم افزار بخش هاي زير را خواهیم خواند:الف) عايق هاي تبليغي
•اخلاق و عرفان
•تبلیغ و ارشاد دینی
•اقتصادی
•خانوادگی
•سیاسی
•شأن و زی طلبگی
•تحصیل و پژوهش
ب) تسهيلگرهاي تبليغي
تحفه هاي عرشي
زندگي معنوي
الف) مهارت هاي زندگي
ب) در محضر آيت الله بهجت
لطيفه هاي طلبه پسند

دريافت نرم افزار از گنجينه




[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]يكي از اقوام بنده كه خانم است آلمان زندگي مي كند در فاميل ايشان به متدين بودن شهرت دارند
با اين كه اطراف ايشان خانم ها بد حجاب كه نه بي حجاب اند
.

پرسشگر محترم
شما خطاب بنده نيستيد و اميدوارم از بنده مكدر نشويد
اين نكات تذكري است به خود و تأملي براي مؤمناني كه مي خوانند

***************
بنابراين از خانم هايي كه به به آنها بد تذكر داده شده عذرخواهي مي كنم بزرگواران برخورد نادرست من كجا و زندگي زهرا سلام الله عليها و علي عليه السلام كجا؟

بله افرادي كه مشخص شود در بدحجابي تعمدي دارند و قصد فساد دارند بايد مورد تأييد ما نشود و با برخورد قانوني با آنها روبه رو شد[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سيل تهاجم فرهنگي
روز يكي از اقوام نزديك به اتفاق همسر و دختران و عروسانش منزل پدرم امدند ايام عيد بود و ديد و بازديد.
خلاصه رنگين كمان سگ كي بود؟ رنگين كمان نزد اين خانم هاي محترم رنگ كم مي آورد
بابام روحي فداه:Nishkhand: ناراحت بودند. فهميدم دلخورند كه چرا ايشان با خانم هايشان با اين وضع منزل ما آمده اند. بابام مرد بزرگ خانه را مقصر مي دانست و مي گفت بايد نسبت به اين وضع تذكر مي داد.
به پدرم گفتم: من شما نمي دانيم كه تذكر داده است يا نه. شايد تذكر داده اثر نداشته است. نمي تواند كه آنها را طرد كند بايد تذكرها تدريجي باشد و ملايم و به وقت خاص و مستمر. اگر طردشان كند كه احتمال دارد بدتر شوند. از سويي ديگر، اغلب افرادي كه اين خانواده ارتباط دارند اهل دين نيستند ولي اخلاقشان بد نيست.
گذشت
تا اين كه روزي وقت تعطيل شدن دبيرستاني دخترانه اي مجبور شديم پشت خط عابر پياده ترمز و توقف كنيم تا دختران رد شوند. بابام كنارم نشسته بود گفتم: اين دبيرستان را دقت كنيد. چند دختر چادري از اينجا بيرون مياد؟
چند نفر حجابشان بدون چادر كامل است؟
الگوهاي ايشان كه خانم هاي دبير هستند چند نفرشان حجاب خوب دارند؟
...
متأسفانه اوضاع چپ اندر قيچي بود
بعد روي كردم به بابام گفتم: تصور كنيد من نوعي دخترم كه را به اين دبيرستان مي فرستم. دخترم كه نوجوان است و الگوپذير و از همسالان خط و رنگ مي گيرد چگونه همرنگ اينها نشود؟
آيا باورهاي يك دختر نوجوان آن قدر قوي شده كه بتواند حجاب كامل را در اين دبيرستان ها بپذيريد؟
برخي تشر مي روند و بدون منطق حجاب را تحميل مي كنند
ولي اثرش مانند ادكلن مي پرد وقتي از منزل دور شد چادر به كيف مي رود و آرايش مي كند نزديك خانه كه رسيد حجاب به سر مي آيد.
......
بنابراين وقتي با دختري يا خانمي روبه رو مي شويم كه حجاب درست و درموني ندارد سريع انگ نزنيم، قضاوت نكنيم و...
در عوض بپرسيم از خودمان اگر پدر يا شوهرم به هر دليلي گوشش بدهكار نبود و ماهواره منزل آورد و تجدد و روشنفكري سراغش امد با با دعوا و تشر خواست كه ارايش كنم چه مي كردم؟
[/]

افسانه خانوم

داستان واقعي


بيست بهار از زندگيم مي گذشت كه خواستگاران يكي پس از ديگري به منزلمون مي آمدن. مث كبوتري بودم كه به لونه خودش انس داشته باشه و ميل به ترك اونو نداشته باشه هر چند صاحبش بهترين و شك ترين لونه ها رو براش ساخته باشه. حضور خواستگاران سبب شده بود كه پدر و مادرم كمي جدي تر با من صحبت كنن و به رغم ميلم به گزينش شريك زندگي فكر كنم. خواستگارانم نوعا با چيزي كه من تو آروزهام دنبالش مي گشتم فاصله زيادي داشتن. آخرين خواستگارم، پسر همكار بابام بود. بعد از رفتنشون بابام گفت: «بالاخره آدم كامل و بي عيب نداريم هر كسي يه عيبي داره.»
بعد به شوخي به مامانم اشاره كرد و گفت:« مثلا اين مامانت فكر كردي من عاشق چشم و ابروش بودم. نه از درد ناچاري. كسي به من زن نمي داد به خاطر بي كاري و بي پولي ....»
هنوز شوخي بابام تموم نشده بود كه با نگاه تند و عصبي مامان، حرفاشو قورت داد گفت: « خدا حفظ كنه مامانتو، گل زندگي منه. مامانت اگه نبود...»
مامانم وسط كلام بابا وارد شد و گفت: «يا از اين ور بوم بيفت يا از اون ور.»
بعد هر دو با هم درس اخلاقاشون مث قبل شروع شد: الان ما زنده هستيم. معلوم نيست فردا چي ميشه؟ مي خواهيم تو رو تو لباس عروس ببينيم و....
بخت من نه بست بود و نه باز، نيمه باز بود. خواستگار درست و درموني نداشتم. هميشه با خودم مي گفتم: دوست دارم پسري بياد خواستگاري كه كار پر درآمدي داشته باشه با پرستيژ باشه و اخلاقش خوب باشه و با خدا. حالا نمازشو هم نخونه زياد مهم ني، دل بايد صاف باشه....
ادامه داره

موضوع قفل شده است