جمع بندی اصطلاح "عقل" و "نقل" یا "عقلی" و "نقلی"

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اصطلاح "عقل" و "نقل" یا "عقلی" و "نقلی"


آیا بکار بردن اینگونه اصطلاحات ک بیشتر در کتب مذهبی دیده می شود درست است؟
ایا بکار بردن اینگونه اصطلاحات این شائبه را به ذهن نمیرساند ک مطالب نقلی(قرآن و حدیث) با عقل ( ک در نظر برخی مساویست با فلسفه مصطلح) ضدیت دارد؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صادق

ss8248;797802 نوشت:

آیا بکار بردن اینگونه اصطلاحات ک بیشتر در کتب مذهبی دیده می شود درست است؟
ایا بکار بردن اینگونه اصطلاحات این شائبه را به ذهن نمیرساند ک مطالب نقلی(قرآن و حدیث) با عقل ( ک در نظر برخی مساویست با فلسفه مصطلح) ضدیت دارد؟

باسلام وتشکر .
هیچ تضاد بین عقل ونقل نیست وهر دو حجت خداوند است برای درک اهمیت عقل در همه ساحات توجه بدین حدیث نورانی لازم است :
«ان الله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام، و اما الباطنه فالعقول؛(1)
خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکی حجت ظاهری و دیگر حجت باطنی، اما حجت ظاهری انبیا و ائمه اند، اما حجت باطنی عقل های مردم است».
بر اساس این گونه آموزه‌های متعالی است که در نگاه شیعی عقل در همه امور از جمله استنباط احکام شرع جایگاه مهم دارد. از این رو در نگاه اصولیان عقل در کنار قرآن و سنت یکی از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعی مطرح است.
بر اساس اهمیت نقش عقل است که علامه طباطبایی ضمن بحث مبسوط در این باره گفته است:
قرآن کریم در آیات بسیاری به سوی حجت عقلی رهبری می‌کند . مردم را به تفکر و تعقل و تدبر در آیات الهی دعوت می‌فرماید. خود نیز در مورد احقاق حقایق با استدلال عقلی آزاد می‌پردازد. قرآن کریم با این بیانات اعتبار حجت عقلی و استدلال برهانی آزاد را مسلم می‌شمارد، یعنی نمی‌گوید که اول حقانیت معارف اسلامی را بپذیرد، سپس با احتجاج عقلی پرداخته معارف نامبرده را از آن ها استنتاج کنید ،بلکه با اعتماد کامل به واقعیت خود می‌گوید: به احتجاج عقلی پرداخته، حقانیت معارف نامبرده را از آن دریابد و بپذیرد.(2)
نقش عقل از دید شیعی بی‌بدیل است.

پی نوشت ها:
1. اصول کافی، ج 1، ص 16.
2. شیعه در اسلام، ص 42.

با سلام

واقعیت این است که موضوع عقل و نقل، موضوع بسیار دراز دامن و کهنی است. پس این موضوع فقط در زمان ما مورد بحث متکلمان و فیلسوفان دین قرار نگرفته است، بلکه سالیان درازی است که دین شناسان به موضوع عقل و نقل پرداخته اند و هر کسی از زاویه ای تلاش کرده است تا ابعاد این موضوع را مورد بحث و تحلیل قرار دهد. از دوران های گذشته هم این شائبه در میان مسلمانان و اندیشمندان دینی، چه در حوزهی اسلام شناسی و چه در حوزهی دیگر ادیان وجود داشته است که گویا برخی از گزاره های عقلی با پاره ای از گزاره های دینی می تواند ناسازگار باشد یا ناسازگار هست، لذا تلاش میکردند که به گونه ای این ناسازگاری ها را رفع کنند. من برای نمونه اشاره میکنم به اثر بزرگ ابن تیمیه، به نام «فی تعارض العقل و النقل» ابن تیمیه شخصیت شناخته شده‏ای در جهان اسلام است و آثار بسیاری را پدید آورده است و امروزه در اختیار همهی کسانی که در حوزه ی دین پژوهی کار میکنند، هست. در این اثر که در ده جلد چاپ شده است، ابن تیمیه تلاش فوق العاده‏ای کرده است که مشکل تعارض ظاهری عقل و دین را حل کند و کسانی که علاقمند هستند، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند. این کتاب هفت یا هشت قرن پیش نوشته شده است، از آن زمان تاکنون هم آثار بسیار زیادی در زمینهی عقل و دین یا عقل و نقل، به نگارش درآمده و مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. من در این گفتار دنبال این بحث نیستم و نمی خواهم در اینجا بحث تعارض عقل و نقل را مطرح کنم. بلکه در پی آن هستم که روشن کنم، عقل یک قلمرو و چارچوبی دارد و در آن چارچوب باید از عقل استفاده شود، چنانکه نقل هم همینطور است. ولی سخن نخست اینکه اصلاً عقل و نقل چیست؟ واقعیت این است که یکی از پر ماجراترین بحث های عقل و نقل، همان تعریف عقل و نقل و به خصوص عقل و دین است؛ مثلاً ابن رشد برای عقل 72 معنا ذکرکرده است. اصلاً عقل چیست؟ گاهی بدیهی‏ترین مفاهیم که به حسب ظاهر روشن است و از آن حرف میزنیم و به نظر جای بحث و گفتگویی ندارد، به عنوان پیچیده‏ترین موضوع قرار میگیرد. این واژه در لابلای گفته‏ها و نوشته‏ها بکار میرود و تصور ما از آن، این است که لابد مفهوم روشنی دارد، اما گوینده منظور دیگری دارد. لغت شناسان بیش از 20 معنا برای عقل ذکر کرده اند، تقریباً همهی لغت شناسان واژهی عقل را معنا و برای آن معنای استعمالی و معنای کاربردی ذکر کرده‏اند و ناگزیر باید یک معنای اصطلاحی هم برای عقل ارائه دهند. اما وقتی عقل به حوزه ی مباحث عقلی رسیده است، مانند حوزهی مباحث فلسفی، باز دامنهی گسترده و پیچیده‏تری پیدا کرده است؛ مثلاً تعریف‏هایی مثل عقل فعال، عقل نظری، عقل عملی، عقل هیولایی، عقل بالفعل، عقل بالملکه، عقل کلی و عقل مستفاد، همه اصطلاحاتی هستند که در حوزهی دانش معقول بکار برده میشوند و هر یک، اصطلاح خاص خود را دارند.

سلام ممنون از پاسخ بزرگواران:Gol:
در پاسخ اولی فقط به جایگاه عقل نزد شیعه اشاره شده .اما همچنان مسئله یا مشکل به کار بردن واژه منقول در برابر معقول پابرجاست. البته ک هیچ تضادی بین اینها نیست اما به کار بردن این دو واژه و قرار دادن انها در مقابل هم باعث شده ک مباحثی چون عقل و دین و تضاد این دو به وجود بیاید و کسانی این تهمت را به دین می زنند که با عقل ناسازگار است !

جناب ایه الله رضوی در یکی از اثارشان،موقعی ک علامه طباطبایی واژه نقل را در کنارواژه عقل اورده اند، اینگونه می نویسند :

.... اما اصطلاح نقل: سخن علامه مجلسی به محور «عقل و امامت» است. و مرحوم علامه طباطبائی نیز در این کلامش واژه های نبوت و امامت را آورده. چرا در آخر سخنش به جای همین دو واژه، واژه «نقل» را در کنار عقل آورده است؟ می فرماید «تبعیة العقل فی حکمه النّقل». چرا نمی فرماید «تبعیة العقل فی حکمه للنبوت و الامامة»؟
مگر ارسطوئیان بر اساس اصول منقوله از ارسطو و شاگردانش، عمل نمی کنند؟ چرا عمل بر اساس اصول ارسطوئی، عمل به عقل است، و عمل بر اساس اصول نبوتی و امامتی، عمل به نقل است؟؟!!

مگر پیامبر(ص) و ائمّه(ع) اصول شان عقلی نیست!؟! تنها بخشی از خطبه اول که عقلی ترین بحث را در خداشناسی می کند، و تاریخ بشر تا آن روز نشنیده بود که خداوند صفت ندارد «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ...»، اصول عقلی نیست؟ فقط نقل است!؟! آن همه سخنان ائمّه(ع) احتجاجات شان، تبیینات شان، و آن همه حدیث ها که در حساس ترین مسائل عقلی از آنان رسیده و در متون ثبت است، عقلی نیستند؟! فقط نقل هستند؟!

چه کسی گفته در مسائل خارج از فقه، به طور متعبدانه به اخبار و احادیث عمل کنید؟ بدیهی و مسلّم و سیرۀ همه علمای ما است که اگر حدیثی با اصول مسلّم عقلی، سازگار نباشد، مردود است. خود مجلسی به طور فراوان از حدیث ها را در این باره، توجیه یا تاویل و یا رد کرده است.
منصفانه است که گفته شود هر چه ارسطو و شاگردانش آورده اند، عقل است و هر چه قرآن و اهل بیت(ع) آورده اند، نقل است-؟! خداوند نبخشاید بر کسانی که قرن ها پیش این اصطلاح «عقل و نقل» را ایجاد کردند.
حتی در اصطلاحات فقهی نیز باید گفته شود عقلاً و شرعاً.

منبع: کتاب نقدهای علامه طباطبایی بر علامه مجلسی

ss8248;798531 نوشت:
سلام ممنون از پاسخ بزرگواران:Gol:
در پاسخ اولی فقط به جایگاه عقل نزد شیعه اشاره شده .اما همچنان مسئله یا مشکل به کار بردن واژه منقول در برابر معقول پابرجاست. البته ک هیچ تضادی بین اینها نیست اما به کار بردن این دو واژه و قرار دادن انها در مقابل هم باعث شده ک مباحثی چون عقل و دین و تضاد این دو به وجود بیاید و کسانی این تهمت را به دین می زنند که با عقل ناسازگار است ![/

باسلام .
موارد کار برد فرق می کند چه این که کاربر های این دو کلمه هم ممکن است به صورت مختلف آن را به کاربرند .
مثلا اگر گفته شود : عقل ونقل چنین گفته است . یا بگویم : در نگاه عقل ونقل چنین وچنان است .
در این گونه موارد مراد این است که عقل ونقل به عنوان دو حجت الهی معتبر چنین حکم می کند .
در این طور جا ها عقل ونقل مقابل هم نیست بلکه در کنار هم مویید هم ودر پی هم اند .
اما اگر گفته شود : عقل فلان طور ونقل فلان طور نظر دارد .
در این گونه موارد شخص در صدد طرح تقابل عقل با نقل است .
در هر صورت باید توجه داشت که در نگاه دین وعالمان دین عقل ونقل نه تنها باهم تقابل ندارد بلکه معاضد هم اند .
بدین توضیح که گرچه بر اساس الهیاتی که در غرب وجود دارد و به کشورهای اسلامی نیز سرایت کرده، حوزه عقل و دین دو مقوله جداگانه و مستقل برای شناخت حقایق هستی از جمله خداشناسی تلقی شده، ولی حقیقت آن است که عقل در مقابل دین و جدا از آن نیست، بلکه عقل از راهکارها وابزارهای دین برای رسیدن به شناخت است چون دین آدمی را از دو راه به شناخت خدا دعوت کرده: یکی راه عقل و دیگر راه نقل (آیات و روایات) البته راه دیگری به نام «قلب و شهود عارفانه» نیز برای شناخت خدا مطرح است،(1)
بنابراین در ارتباط عقل و دین می توان گفت:
1- عقل و نقل (دین) هر دو حجت خدا است. یکی از باطن و درون و دیگری از ظاهر و بیرون، آدمی را به سوی خدا و معارف الهی هدایت می‌کنند. امام صادق فرمود:
«إنّ للهِ علی الناس حجّتین، حجّة ظاهرة و حجة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرسُل والأنبیاء والأئمّة علیهم السلام، وأمّا الباطنة فالعقول؛(2) برای خداوند بر مردم دو حجت است: یکی حجت ظاهری و دیگر باطنی. حجت ظاهری انبیای الهی و ائمه‌اند، اما حجت باطنی خرد و عقل آدمی است».
2- اساساً دین برای شکوفایی عقل است. امیرمؤمنان(ع) در بیان فلسفه بعثت انبیا فرمود:
«... فبعثَ فیهم رُسُله لیستأدوهم میثاق فطرته ویُثیروا لهم دفائن العقول؛(3) خداوند میان مردم پیامبرانش را فرستاد تا عهد فطرت الهی را ادا نمایند، و توانمندی‌های نهفته عقل‌های آنان را شکوفا نمایند».
طبق این کلام نورانی معلوم می‌شود که دین و عقل در جهت شناخت معارف الهی همیاری دارد.
توانایی عقل در پرتوی نور هدایت دین برای شناخت معارف به ثمر می‌رسد، ولی گاهی هوای نفس، عقل را (که فرمانروای وجود انسان است) به اسارت می‌گیرد.(4)
در واقع بین عقل و دین نوعی تقابل و تعامل برقرار است, یعنی در طی مسیر کمال وسعادت ابتدا عقل اصول و پایه هایی نظیر وجود خدا وصفات او ... را ثابت می کند ،آن گاه نقل به حقایق و راهکارهایی برای طی مسیر کمال اشاره می کند وعقل از آن جا که منشا این دستورها را خداوند حکیم دانسته ،آنها را درست وصحیح دانسته ،به لزوم انجام آنها حکم می کند وبه همین ترتیب همکاری وتعامل عقل ونقل ادامه می یابد .پس دین برای اثبات نیاز به عقل داشته ، عقل هم بدون هدایت دین کارساز نیست.یعنی عقل آن‌گاه برای شناخت حقایق خوب عمل می‌کند که در سایه رهنمود وحی قرار گیرد.(5)
3- دین بزرگراه است، از این جهت در آموزه‌های وحیانی از دین به «صراط مستقیم» یاد شده و احکام دینی «شریعت» خوانده شده، ولی عقل چراغ است.
آدمی به کمک چراغ می‌تواند مسیر کمال را طی کند، پس رابطه عقل و دین رابطة روشنایی و مسیر است و انسان در رسیدن به سعادت به هر دو نیاز دارد.
4- به گفته استاد جوادی آملی برهان عقلی همانند دلیل معتبر نقلی از الهامات الهی در ظرف اندیشه بشر تجلی یافته، بنابر این چون دلیل عقلی همتای دلیل نقلی، حجت خدا و نیز الهام است، اگر کسی با سرمایة عقلی به سراغ متون مقدس نقلی برود و چیزی را از آن برداشت کند،‌مانند آن است که به کمک آیه‌ای معنای آیة دیگر یا به کمک روایتی معنای آیه‌ای معلوم شود، از این رو هیچ یک از این امور از متن نقلی بیگانه نیست.
بنابر این عقل برهانی منبع دین است . با ملاحظة دلیل معتبر نقلی، فتوایش همان فتوای دین است، مانند دلیل معتبر نقلی که هر آنچه را با ملاحظه برهان عقلی ثابت کند، همان به حسب دین می‌آید.(6)
البته نباید فراموش کرد که حیطه کارایی عقل نامحدود وبی حد ومرز نیست بلکه عقل تنها در محدوده خاصی امکان کشف روشنگری دارد مانند درک کلیات ومبانی واصول ولی در حیطه اموری مانند علت یابی دستورهای شرعی و مانند آن که از امور تعبدی شمرده می شود، راهی برای کنکاش های فکری و عقلی نیست .
آیا عقل می تواند دریابد چرا نماز صبح دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت است ؟ مسلما خیر ؛ زیرا شرعیات وعلت های آن در حیطه حکمت های شارع مقدس قرار دارد و تا ما را از راز آنها آگاهی ندهد ،دسترسی به حقایق آن نداریم و چه بسا تنها دلیل این دستورها آزمایش میزان اطاعت وتمکین بندگان باشد .
این امر همان حقیقتی است که در روایات به آن بدین گونه اشاره شده :«دین خدا با عقل سنجیده نمی شود »(7)
البته در همین حوزه هم عقل جایگاه ونقش خود را به درستی داشته ،راهگشایی خود برای انسان را داراست ؛یعنی در همین جا عقل در می یابد که علت جعل این تکالیف هرچه باشد، وظیفه انسان پذیرش وعمل به مقتضای آن است ونباید موارد متفاوت را باهم سنجید وبه واسطه قیاس حکم به صحت وبطلان تکالیف شرعی وغیر عقلی بودن آنها نمود .
عقل در می یابد از آن جا که خداوند حکیم بوده، نظام عالم را براساس حکمت وحقیقت بنا نهاده، در پس دستور و آداب دینی وشرعی دین او نیز مصالح وحکمت هایی وجود دارد که با دقت وتامل می توان به برخی از آنها دست یافت .

پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، دین‌شناسی، ص 126، نشر اسراء، قم ـ 1383ش.
2. اصول کافی، ج 1، ص 16، کتاب العقل و الجهل.
3. نهج البلاغه، خطبه 1.
4. همان، حکمت 211.
5. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 263، نشر مؤسسه آثار امام خمینی‌ـ 1386ش.
6. دین‌شناسی، ص 127 و 130.
7.مستدرک وسائل ،ج 17 ،ص 263

http://www.askdin.com/showthread.php?t=54784

سوال :
اصطلاح "عقل" و "نقل" یا "عقلی" و "نقلی"

پاسخ :
باسلام .
موارد کار برد فرق می کند چه این که کاربر های این دو کلمه هم ممکن است به صورت مختلف آن را به کاربرند .
مثلا اگر گفته شود : عقل ونقل چنین گفته است . یا بگویم : در نگاه عقل ونقل چنین وچنان است .
در این گونه موارد مراد این است که عقل ونقل به عنوان دو حجت الهی معتبر چنین حکم می کند .
در این طور جا ها عقل ونقل مقابل هم نیست بلکه در کنار هم مویید هم ودر پی هم اند .
اما اگر گفته شود : عقل فلان طور ونقل فلان طور نظر دارد .
در این گونه موارد شخص در صدد طرح تقابل عقل با نقل است .
در هر صورت باید توجه داشت که در نگاه دین وعالمان دین عقل ونقل نه تنها باهم تقابل ندارد بلکه معاضد هم اند .
بدین توضیح که گرچه بر اساس الهیاتی که در غرب وجود دارد و به کشورهای اسلامی نیز سرایت کرده، حوزه عقل و دین دو مقوله جداگانه و مستقل برای شناخت حقایق هستی از جمله خداشناسی تلقی شده، ولی حقیقت آن است که عقل در مقابل دین و جدا از آن نیست، بلکه عقل از راهکارها وابزارهای دین برای رسیدن به شناخت است چون دین آدمی را از دو راه به شناخت خدا دعوت کرده: یکی راه عقل و دیگر راه نقل (آیات و روایات) البته راه دیگری به نام «قلب و شهود عارفانه» نیز برای شناخت خدا مطرح است،(1)
بنابراین در ارتباط عقل و دین می توان گفت:
1- عقل و نقل (دین) هر دو حجت خدا است. یکی از باطن و درون و دیگری از ظاهر و بیرون، آدمی را به سوی خدا و معارف الهی هدایت می‌کنند. امام صادق فرمود:
«إنّ للهِ علی الناس حجّتین، حجّة ظاهرة و حجة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرسُل والأنبیاء والأئمّة علیهم السلام، وأمّا الباطنة فالعقول؛(2) برای خداوند بر مردم دو حجت است: یکی حجت ظاهری و دیگر باطنی. حجت ظاهری انبیای الهی و ائمه‌اند، اما حجت باطنی خرد و عقل آدمی است».
2- اساساً دین برای شکوفایی عقل است. امیرمؤمنان(ع) در بیان فلسفه بعثت انبیا فرمود:
«... فبعثَ فیهم رُسُله لیستأدوهم میثاق فطرته ویُثیروا لهم دفائن العقول؛(3) خداوند میان مردم پیامبرانش را فرستاد تا عهد فطرت الهی را ادا نمایند، و توانمندی‌های نهفته عقل‌های آنان را شکوفا نمایند».
طبق این کلام نورانی معلوم می‌شود که دین و عقل در جهت شناخت معارف الهی همیاری دارد.
توانایی عقل در پرتوی نور هدایت دین برای شناخت معارف به ثمر می‌رسد، ولی گاهی هوای نفس، عقل را (که فرمانروای وجود انسان است) به اسارت می‌گیرد.(4)
در واقع بین عقل و دین نوعی تقابل و تعامل برقرار است, یعنی در طی مسیر کمال وسعادت ابتدا عقل اصول و پایه هایی نظیر وجود خدا وصفات او ... را ثابت می کند ،آن گاه نقل به حقایق و راهکارهایی برای طی مسیر کمال اشاره می کند وعقل از آن جا که منشا این دستورها را خداوند حکیم دانسته ،آنها را درست وصحیح دانسته ،به لزوم انجام آنها حکم می کند وبه همین ترتیب همکاری وتعامل عقل ونقل ادامه می یابد .پس دین برای اثبات نیاز به عقل داشته ، عقل هم بدون هدایت دین کارساز نیست.یعنی عقل آن‌گاه برای شناخت حقایق خوب عمل می‌کند که در سایه رهنمود وحی قرار گیرد.(5)
3- دین بزرگراه است، از این جهت در آموزه‌های وحیانی از دین به «صراط مستقیم» یاد شده و احکام دینی «شریعت» خوانده شده، ولی عقل چراغ است.
آدمی به کمک چراغ می‌تواند مسیر کمال را طی کند، پس رابطه عقل و دین رابطة روشنایی و مسیر است و انسان در رسیدن به سعادت به هر دو نیاز دارد.
4- به گفته استاد جوادی آملی برهان عقلی همانند دلیل معتبر نقلی از الهامات الهی در ظرف اندیشه بشر تجلی یافته، بنابر این چون دلیل عقلی همتای دلیل نقلی، حجت خدا و نیز الهام است، اگر کسی با سرمایة عقلی به سراغ متون مقدس نقلی برود و چیزی را از آن برداشت کند،‌مانند آن است که به کمک آیه‌ای معنای آیة دیگر یا به کمک روایتی معنای آیه‌ای معلوم شود، از این رو هیچ یک از این امور از متن نقلی بیگانه نیست.
بنابر این عقل برهانی منبع دین است . با ملاحظة دلیل معتبر نقلی، فتوایش همان فتوای دین است، مانند دلیل معتبر نقلی که هر آنچه را با ملاحظه برهان عقلی ثابت کند، همان به حسب دین می‌آید.(6)
البته نباید فراموش کرد که حیطه کارایی عقل نامحدود وبی حد ومرز نیست بلکه عقل تنها در محدوده خاصی امکان کشف روشنگری دارد مانند درک کلیات ومبانی واصول ولی در حیطه اموری مانند علت یابی دستورهای شرعی و مانند آن که از امور تعبدی شمرده می شود، راهی برای کنکاش های فکری و عقلی نیست .
آیا عقل می تواند دریابد چرا نماز صبح دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت است ؟ مسلما خیر ؛ زیرا شرعیات وعلت های آن در حیطه حکمت های شارع مقدس قرار دارد و تا ما را از راز آنها آگاهی ندهد ،دسترسی به حقایق آن نداریم و چه بسا تنها دلیل این دستورها آزمایش میزان اطاعت وتمکین بندگان باشد .
این امر همان حقیقتی است که در روایات به آن بدین گونه اشاره شده :«دین خدا با عقل سنجیده نمی شود »(7)
البته در همین حوزه هم عقل جایگاه ونقش خود را به درستی داشته ،راهگشایی خود برای انسان را داراست ؛یعنی در همین جا عقل در می یابد که علت جعل این تکالیف هرچه باشد، وظیفه انسان پذیرش وعمل به مقتضای آن است ونباید موارد متفاوت را باهم سنجید وبه واسطه قیاس حکم به صحت وبطلان تکالیف شرعی وغیر عقلی بودن آنها نمود .
عقل در می یابد از آن جا که خداوند حکیم بوده، نظام عالم را براساس حکمت وحقیقت بنا نهاده، در پس دستور و آداب دینی وشرعی دین او نیز مصالح وحکمت هایی وجود دارد که با دقت وتامل می توان به برخی از آنها دست یافت .

پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، دین‌شناسی، ص 126، نشر اسراء، قم ـ 1383ش.
2. اصول کافی، ج 1، ص 16، کتاب العقل و الجهل.
3. نهج البلاغه، خطبه 1.
4. همان، حکمت 211.
5. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 263، نشر مؤسسه آثار امام خمینی‌ـ 1386ش.
6. دین‌شناسی، ص 127 و 130.
7.مستدرک وسائل ،ج 17 ،ص 263

موضوع قفل شده است