جمع بندی دستت را به من بده! می خواهم تو را به قعر جهنم ببرم! دستت را ندهی دلم می شکند!

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دستت را به من بده! می خواهم تو را به قعر جهنم ببرم! دستت را ندهی دلم می شکند!


دستت را به من بده!! می خواهم تو را به قعر جهنم ببرم!! دستت را ندهی دلم می شکند!!

آری
آن نامحرمی که از فامیل و اقوام است وقتی به سمتتان (سمتمان) دست دراز می کند برای مصافحه(دست دادن)
دقیقا دارد همین جمله را می گوید

آیا دست دادن با نامحرم حرمت شرعی ندارد؟
این چه توجیهی است که می خواهیم دلشان نشکند؟!
خب بشکند!
پس دل امام زمان عج چه؟
آیا به ناراحتی امام زمان نباید فکر کنیم؟


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

سلام و عرض ادب و احترام بي رحمانه خدمت شما خوانندگان اين تاپيك
بنده خدايي مجرد بود مي گفت: خيلي دلم بچه مي خواد.
دوستمون خنديد و گفت:‌مي دونم دردتو دلالت التزامي است لازم بين به معنا الاخص.
مادرو بچه لازم و ملزوم هم هستند يعني تو روت نميشه بگي خيلي دلم مي خواد ازدواج كنم از اون راه وارد ميشي.
برخي روشون نميشه بگويد هوس كردم به نامحرم دست بدهم مي گويند براي اين كه دلش را نشكنم اين كار را مي كنم.
برخي هم در گير رسوم ريشه دار و عادات هستند. از سويي هم باورهاي ديني قوي ندارند.
برخي بين دينداري و هوس يا فرهنگ خاص در تعارض هستند گاهي ممكن است به سمت دين غش كنند و گاهي به سمت هوس و فرهنگشان.

ولي
اجازه دهيد كمي آهسته تر برويم
تصور كنيد فردي را كه تو كوچه ها بازي مي كرده چند همبازي كه اخلاق خوبي داشته اند پيدا كرده است. اين كودكان وقتي سراغ دوستان براي بازي مي رفتند خواهر بزرگترش مي امدند و دست مي دادند و حال و احوال مي كرده اند
به تدريج بچه بزرگ شدند و اين ارتباط راحت شكل گرفته است
از سويي باورهاي ديني قوي نيست ولي رابطه عاطفي قوي است مي ترسد كه دست ندهد خواهر دوستش ناراحت شود.

گاهي افراد واقعا قصدشان گناه نيست مي مانند چه كنند. و بايد با مشورت دنبال راهكاري بگردند
يكي از دوستان طلبه شمالي مي گفت: در روستاي ما رسم بود ما با زنان و دختران فاميل و همسايه هنگام سلام و تعارف دست مي داديم وقتي من بعد از سيكل وارد حوزه شدم تصميم گرفتم دست ندهم برخي مي گفتند نبايد بي احترامي كني و برخي تصورشان اين بود كه من گرفتار غرور شده ام و خودم را براي آنها مي گيرم.
پس دقت كرديد
دست دادن يا دست ندادن افراد يك رويداد است ولي تفاسير مختلفي مي تواند داشته باشد حتي ممكن است فردي دست ندادنش به خاطر شرع نباشد به خاطر رعايت بهداشت يا تكبر يا وسواس باشد.

نگاه ديني
از منظر ديني باورهاي قوي مي تواند رفتارهاي قوي توليد كند. ولي زندگي ديني يك زندگي خشك و بي روح و زمخت نيست. مي توان به كسي دست نداد و عذرخواهي كرد و با احترام دليل را توضح داد. رفتارهاي خوب اسلامي ديگر ذهنيت ها را اصلاح مي كند و فرد رنجيده نخواهد شد.
اما اگر فردي به هر دليلي متوجه نشود يا نخواهد متوجه شود و انتظار داشته باشد گناه كنيم ما بايد بين رضايت مخلوق و خداوند رضايت خداوند را درنظر بگيريم.

استاد اخلاق دكتر آقاتهراني
ايشان مي فرمودند در آمريكا براي دكترا پوستمان كنده شد و بي خوابي زيادي كشيديم هنگام فارغ التحصيل شدن بايد مي رفتيم و مدرك را از دست رئيس دانشگاه مي گرفتم. رئيس دانشگاه خانمي بود كه قبل از دادن مدرك دكترا سالم و تعارف مي كرد و به فارغ التحصيلان دست مي داد.
با خودم ماندم كه چه كنم برم بايد دست بدهم. دست ندهم احساس توهين مي كند و حتي ممكن است دكتري بنده را لغو كند. نفس راحت طلب در اين شرايط اشكالي ندارد و هزار بهونه و توجيه مي تراشيد. بالاخره تصميم را گرفتم. وقتي من را صدا زدند
نزد رئيس دانشگاه رفتم با احترام عرض ادب و سلام كردم. به ايشان توضح دادم كه بنده نمي توانم با شما دست بدهم چون مسلمان هستم و اين امر از نگاه اسلامي گناه است. با خودم گفتم فاتحه مدرك خوانده شد. با كمال تعجب ديدم ايشان عذرخواهي كردند و گفتند خيلي خوشحالم كه اين قدر به دين خود پايبند هستند و شما بايد من را ببخشيد كه من از آداب و دستورات ديني دانشجوي بي خبر بودم.
وقتي با خدا باشيم خدا هم با ما خواهد بود.

خب
شاعري گفته بود
يا زنگي زنگ يا رومي روم
شاعر ديگري گفته بود
شتر سواري دولا دولا نميشه
شاعر سومي گفته بود
نميشه هم خدارو خواست و هم خرما رو:ok:

شما كه مي خواهيد دست ندهيد ولي مي ترسيد كه دل او بشكند يا بي احترامي شود براي جلب رضاي خدا كه بالاتر است چگونه رفتار مي كنيد؟
تند و خشن؟
سهل انگاري و منفعل؟
مقتدر و با احترام و ادب اسلامي؟

[="Tahoma"][="Black"]سلام
بعضی وقتها هم هست به طرف دست نمیدی، طرف با دستش میزنه پشتت!
من این مورد رو دیدم که ميگم... خب اينجور موارد باید چیکار کرد؟
[/]

با سلام. بحثی ندارم، فقط میخوام بگم:

من برای دست ندادن با نامحرم، امام زمان را شریک خدا نمی کنم. با نامحرم دست نمی دهم، زیرا برخلاف امر و رضایت خداست. هر چند قاعدتاً امام زمان نیز از عمل به دستور خدا خوشحال و از عدم عمل به آن ناراحت می شوند، ولی برای من رضایت خدا مهم است، زیرا در روایت است که رسول خدا به نقل مضمون فرمود که خدا عملی را قبول می کند که فقط برای رضای خودش باشد.

بعلاوه، کجای اسلام گفته بر مبنای دلشاد شدن و دلشکسته شدن امام زمانتون اعمال دینی رو انجام بدهید؟ کدوم آیه؟ کدوم حدیث؟ کدام عالم بزرگ جهان اسلام؟ من که هرگز از علمای اعلام نشنیده ام که چنین بگویند، بلکه فقط از برخی وعاظ رده چندم شنیده ام که چنین بگویند. حالا اگر واعظی چنین گفت، باید رفت دید کجای اسلام آمده که حجاب به سرت کن تا دل حضرت فاطمه نشکند، و با نامحرم دست نده که دل امام زمان نشکند. کجای اسلام گفته اسلامی عمل کن، زیرا دل شکستن هنر نیست؟!

از نقدهایی که به پستم می کنید سپاسگذارم، و پیشاپیش از اینکه به نقدهاتون جواب نمی نویسم متأسفم، ولی تقصیر من نیست.

سلام بر همه
موقعیکه تو مرحله بین 20 تا 30 سالگی بودم تو یک مطب مشغول شدم
شرط کردم اول مدتی کار کنم تا ببینم با محیطش میتونم کنار بیام یا نه و بعد هم اونا که تو مطب بودند و هم من تصمیم قطعی بگیریم
من و جندتا دختر خانوم اونجا کار می کردیم بیشتر پرسنل دخترای جوون بودند تعداد زیاد نبود اما خوب محیطش بیشتر زنونه بود
البته دکتر و مهندس و فیزیوتراپ و آبدارچی مرد بودند
مدتش که گذشت دیدم محیط از جاهای دیگه سالمتره چند سال تو مطب کار کردم با اخلاقایی که درست ضد خودم بود و با ارباب رجوعهای غیر قابل تحمل
جاهایی می شد که به بعضیا بخاطر برخی شوخیاشون (البته نه بامن) که تو جمع می کردند و یا بعضی کاراشون، یواشکی تذکر و مخالفتم رو نشون میدادم
دکتر و همه اونا خوب میشناختنم و خیلی احترام می گرفتند حتی با اینکه مذهبی نبودند
دکتر که منو مثل دختر خودش تکریم می کرد
یک روز قرار بود دکتر از مسافر بیاد همه منتظر بودند وقتی اومد همه دونه دونه به دکتر دست دادند
وقتی دکتر بهم رسید خواست دست بده متوجه بود شخص مقیدی هستم گفت به شما که نمی تونم دست بدم دستش رو رو سینه ش گذاشت و به عنوان احترام مقداری تا شد
تو اون مدتی که اونجا بودم کسی نتونست بهم بی احترامی کنه و یا حرمتم شکسته بشه
علنا گفتند دکتر خیلی دوستت داره و میگه "خانم....برکت مطب منه"
هنوز هم که سالها گذشته وقتی می رم یا گاهی زنگ میزنم و با اینکه پرسنل عوض شده اما دکتر بهشون سفارش کرده که هر موقع کار داشتم ممانعت ایجاد نکنند
شنیدیم گفته میشه طلایی که پاکه/چه منتش به خاکه
یا گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است و خاکستر اگر به آسمان رود همچنان خسیس(یعنی جواهر اگر در لجنزار بیفته چون اصل و ذاتش پاک هست خاصیت گوهر بودنش رو از دست نمی ده و ارزشمنده و خاکستر که چیزی بی ارزش هست اگر به آسمون هم برسه به ارزشش اضافه نمیشه)

اینکه شخصی دست دراز میکنه و عکس العمل ما چی هست بستگی به آموخته های دینی و تربیتی خانواده داره
اگر از اول تربیت درست نباشه خوب خیلی جاها افراد پا رو حقیقت میگذارند و به میل نفسشون -که حالا یا ترس از سرزنش مردمه که بخواد رضایت اونا رو کسب کنه و غیره- عمل می کنند و دیگران رو از خدا بزرگتر می بینند
این افراد مشکل تربیتی و شخصیت خودشون رو اول باید برطرف کنند و گرنه با هر اتفاقی سریع شیطون بر اونها مسلط میشه
گاهی خودمون شیطون پروریم و حتی درسش می دیم
ببخشید متنم طولانی شد
امیدوارم تو زندگی همه مون خواست خدا بر هر خواستی ترجیح پیدا کنه و جز از خدا از هیچ شخصی واهمه نداشته باشیم
ممنونم

tazkie;801009 نوشت:
با سلام. بحثی ندارم، فقط میخوام بگم:

من برای دست ندادن با نامحرم، امام زمان را شریک خدا نمی کنم. با نامحرم دست نمی دهم، زیرا برخلاف امر و رضایت خداست. هر چند قاعدتاً امام زمان نیز از عمل به دستور خدا خوشحال و از عدم عمل به آن ناراحت می شوند، ولی برای من رضایت خدا مهم است، زیرا در روایت است که رسول خدا به نقل مضمون فرمود که خدا عملی را قبول می کند که فقط برای رضای خودش باشد.

بعلاوه، کجای اسلام گفته بر مبنای دلشاد شدن و دلشکسته شدن امام زمانتون اعمال دینی رو انجام بدهید؟ کدوم آیه؟ کدوم حدیث؟ کدام عالم بزرگ جهان اسلام؟ من که هرگز از علمای اعلام نشنیده ام که چنین بگویند، بلکه فقط از برخی وعاظ رده چندم شنیده ام که چنین بگویند. حالا اگر واعظی چنین گفت، باید رفت دید کجای اسلام آمده که حجاب به سرت کن تا دل حضرت فاطمه نشکند، و با نامحرم دست نده که دل امام زمان نشکند. کجای اسلام گفته اسلامی عمل کن، زیرا دل شکستن هنر نیست؟!

از نقدهایی که به پستم می کنید سپاسگذارم، و پیشاپیش از اینکه به نقدهاتون جواب نمی نویسم متأسفم، ولی تقصیر من نیست.

سخن شما از جهتي درسته و از جهتي نه
رضايت خداوند و رضايت ائمه دوئيت بردار نيست يكي چيز است
وقتي مردم ديندار در اين امور از رضايت يا سخط ائمه صحبت مي كنيم به خاطر اين است كه ذهن ما عيني دوست و ملموس پسند است وگرنه همان ذهن متوجه است كه ائمه كلامشان نور است رضايت و سخط آنها با رضايت و سخط الهي هماهنگ است.
بله اگر
ما فراموش كنيم و يا غلو كنيم و ائمه را جايگزين قرار دهيم البته كه اين كار ايراد دارد

حامی;801054 نوشت:

سخن شما از جهتي درسته و از جهتي نه
رضايت خداوند و رضايت ائمه دوئيت بردار نيست يكي چيز است
وقتي مردم ديندار در اين امور از رضايت يا سخط ائمه صحبت مي كنيم به خاطر اين است كه ذهن ما عيني دوست و ملموس پسند است وگرنه همان ذهن متوجه است كه ائمه كلامشان نور است رضايت و سخط آنها با رضايت و سخط الهي هماهنگ است.
بله اگر
ما فراموش كنيم و يا غلو كنيم و ائمه را جايگزين قرار دهيم البته كه اين كار ايراد دارد

سلام. از آنجا که شما کارشناس هستید، با شما حاضرم بحث کنم.

اینکه بین رضایت خدا و حجت خدا، عینیت محض وجود دارد یا خیر، راستش من دقیقاً نمی دانم. دوستان بخش فلسفه یا عرفان باید در این مورد نظر بدهند. آیا این مسئله منجر به برداشتن امتحان می شود یا امری طبیعی از نوع فنای فی الله و بقای بالله است؟ من در این مورد نظری نمی دهم.

ولی به فرض عینیت، آنچه ما بدان مأمور شده ایم، این است که نیتمان برای خدا خالص باشد. آیا جایی سراغ داریم که حضرت علی کاری کرده باشد و گفته باشد خواستم رضایت پیامبر را کسب کنم؟ نیت باید قربت الی الله و رضایت خدا باشد، و این چیزی است که معصومین به ما آموخته اند.

در مورد معصومین، ما مأمور به اطاعت، معرفت و مودت هستیم، و نه وارد کردن رضایتشان در نیتمان. در همین بُعد اطاعت، آیا یک شیعۀ مطیع، از خودش طرح می سازد یا به روش امامش عمل می کند؟ آیا نباید بنگرد که آیا امامش رضایت احدی غیر از خدا، هر چند آن غیرخدا رسول الله باشد، در نیتش داخل می کند یا امر به این کار می نماید؟ اگر این کاری هست که ائمه کرده اند یا بدان توصیه فرموده اند، خب ما هم انجامش بدهیم، ولی اگر این کاری نبوده که آنها بدان امر یا عمل کرده باشند، من از شما می پرسم که اگر کاری مثبت در جهت کسب کمال بود، آیا معصوم مضایقه می کرد از آموختن آن به ما، تا ما امروز آنرا از تعدادی دوستان غیرمعصوم بشنویم و به کار ببندیم؟؟

عرض می کنم، شما آیا می توانید یکی از علمای اعلام و تراز اول را نام ببرید که بگوید حجاب و عفاف را به خاطر گل روی حضرت فاطمه یا شاد شدن دل امام زمان، اجرا کنید؟

بله رنجاندن معصوم هم کار خیلی بدی است، و اگر معصوم از گناه من می رنجد(هر چند سندش را پرسیدیم و عزیزان بخش حدیث، هیچ سند نقلی برای این ادعا ارائه نفرمودند و گفتند که این امر، استنباطی عقلی است) خوب است که من از رنجاندن معصوم هم حذر کنم، ولی آنچه همین معصوم من را بدان مأمور کرده است، توجه به رضایت خداست و نه توجه به رضایت خودش. علمای اعلام هم تا جایی که من دیده ام، همین مدّ نظرشان است. به راستی درست است که ما یک تخمین ذهنی در مورد شکستن دل امام زمان، که از قرار معلوم هیچ مبنای روایی نیز ندارد، وارد نیت خودمان کنیم، در حالی که به آن مأمور نیستیم؟

حرف من این است.

tazkie;801074 نوشت:
سلام. از آنجا که شما کارشناس هستید، با شما حاضرم بحث کنم.

اینکه بین رضایت خدا و حجت خدا، عینیت محض وجود دارد یا خیر، راستش من دقیقاً نمی دانم. دوستان بخش فلسفه یا عرفان باید در این مورد نظر بدهند. آیا این مسئله منجر به برداشتن امتحان می شود یا امری طبیعی از نوع فنای فی الله و بقای بالله است؟ من در این مورد نظری نمی دهم.

ولی به فرض عینیت، آنچه ما بدان مأمور شده ایم، این است که نیتمان برای خدا خالص باشد. آیا جایی سراغ داریم که حضرت علی کاری کرده باشد و گفته باشد خواستم رضایت پیامبر را کسب کنم؟ نیت باید قربت الی الله و رضایت خدا باشد، و این چیزی است که معصومین به ما آموخته اند.

در مورد معصومین، ما مأمور به اطاعت، معرفت و مودت هستیم، و نه وارد کردن رضایتشان در نیتمان. در همین بُعد اطاعت، آیا یک شیعۀ مطیع، از خودش طرح می سازد یا به روش امامش عمل می کند؟ آیا نباید بنگرد که آیا امامش رضایت احدی غیر از خدا، هر چند آن غیرخدا رسول الله باشد، در نیتش داخل می کند یا امر به این کار می نماید؟ اگر این کاری هست که ائمه کرده اند یا بدان توصیه فرموده اند، خب ما هم انجامش بدهیم، ولی اگر این کاری نبوده که آنها بدان امر یا عمل کرده باشند، من از شما می پرسم که اگر کاری مثبت در جهت کسب کمال بود، آیا معصوم مضایقه می کرد از آموختن آن به ما، تا ما امروز آنرا از تعدادی دوستان غیرمعصوم بشنویم و به کار ببندیم؟؟

عرض می کنم، شما آیا می توانید یکی از علمای اعلام و تراز اول را نام ببرید که بگوید حجاب و عفاف را به خاطر گل روی حضرت فاطمه یا شاد شدن دل امام زمان، اجرا کنید؟

بله رنجاندن معصوم هم کار خیلی بدی است، و اگر معصوم از گناه من می رنجد(هر چند سندش را پرسیدیم و عزیزان بخش حدیث، هیچ سند نقلی برای این ادعا ارائه نفرمودند و گفتند که این امر، استنباطی عقلی است) خوب است که من از رنجاندن معصوم هم حذر کنم، ولی آنچه همین معصوم من را بدان مأمور کرده است، توجه به رضایت خداست و نه توجه به رضایت خودش. علمای اعلام هم تا جایی که من دیده ام، همین مدّ نظرشان است. به راستی درست است که ما یک تخمین ذهنی در مورد شکستن دل امام زمان، که از قرار معلوم هیچ مبنای روایی نیز ندارد، وارد نیت خودمان کنیم، در حالی که به آن مأمور نیستیم؟

حرف من این است.

سلام
خب
بين نگاه مسامحه اي عرفي يا ذوقي عرفاني با دقت فلسفي فرق قائل بشويم. بستگي دارد در چه مقام و از چه منظري بحث كنيم
فرمايش شما را قبول دارم
پيامبر فرمودند رضايت فاطمه رضايت من و رضايت من رضايت خداوند است هر كس او را برنجاند من و خذا را رنجانده است. ( اولا و بالذات رضايت الهي و ثانيا و بالعرض رضايت جانشينان ايشان)
اگر از افراد مؤمني كه اين حرف را مي زنند بپرسيد شما رضايت ائمه را رضايت غايي مي دانيد مي گويند خير
اين سلسله مراتب در نظام ولايي هم هست وقتي سربازي مي گويد رضايت فرمانده برايم مهم است به معناي اين نيست كه فرمانده موضوعيت دارد.فرمانده لايق، منتصب از سوي امام است و امام جانشين خداوند است.
از سويي مي توان از باب توسل و شفاعت اين امر را ديد: ائمه واسطه فيض هستند و از اين جهت هم بايد آنها از ما راضي باشند تا وساطت يا شفاعت كنند
امام صادق فرمودند:كونوا لنا زينا و لاتكونوا علينا شينا براي ما زينت باشيد نه مايه ننگ و چون ما به ايشان منتسب هستيم كارمان بايد با دقت بيشتري انجام شود كه براي ايشان بد تمام نشود.
بنابراين ايرادي ندارد كسي بگويد حجاب را رعايت كن تا امام صادق از شما راضي باشند و زينت ايشان باشيد

tazkie;801074 نوشت:
در مورد معصومین، ما مأمور به اطاعت، معرفت و مودت هستیم، و نه وارد کردن رضایتشان در نیتمان. در همین بُعد اطاعت، آیا یک شیعۀ مطیع، از خودش طرح می سازد یا به روش امامش عمل می کند؟ آیا نباید بنگرد که آیا امامش رضایت احدی غیر از خدا، هر چند آن غیرخدا رسول الله باشد، در نیتش داخل می کند یا امر به این کار می نماید؟ اگر این کاری هست که ائمه کرده اند یا بدان توصیه فرموده اند، خب ما هم انجامش بدهیم،

بسمه البصیر

عرض سلام و ادب

آیه 62 سوره ی توبه:

"يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِيُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنينَ"

به خدا قسم می خورند تا شما را راضی کنند، در حالیکه اگر مؤمن بودند خدا و رسولش شایسته تر بودند که راضی شوند.

رضای رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و اله رضای خداوند و رضای اهل بیت علیهم السلام رضای رسول(ص) است.

روایت:"«إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی‏، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی‏ وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی»

پیامبر(ص) فرموده: فاطمه پاره تن من است، هر که او را آزار نماید مرا آزار نموده، و هر که او را به غیظ آورد مرا به غیظ آورده

و هر که او را شاد کند مرا شاد کرده». ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن على، إعتقادات الإمامیة، ص 105، کنگره شیخ مفید، ایران، چاپ دوم، 1414ق.

وقتی رضایت خدا و رسول(ص) در طول همند می توان به دلیل عقلی و نقلی پذیرفت که رضای اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هم رضای خداست.
:Gol:

حامی;801080 نوشت:

سلام
خب
بين نگاه مسامحه اي عرفي يا ذوقي عرفاني با دقت فلسفي فرق قائل بشويم. بستگي دارد در چه مقام و از چه منظري بحث كنيم
فرمايش شما را قبول دارم
پيامبر فرمودند رضايت فاطمه رضايت من و رضايت من رضايت خداوند است هر كس او را برنجاند من و خذا را رنجانده است. ( اولا و بالذات رضايت الهي و ثانيا و بالعرض رضايت جانشينان ايشان)
اگر از افراد مؤمني كه اين حرف را مي زنند بپرسيد شما رضايت ائمه را رضايت غايي مي دانيد مي گويند خير
اين سلسله مراتب در نظام ولايي هم هست وقتي سربازي مي گويد رضايت فرمانده برايم مهم است به معناي اين نيست كه فرمانده موضوعيت دارد.فرمانده لايق، منتصب از سوي امام است و امام جانشين خداوند است.
از سويي مي توان از باب توسل و شفاعت اين امر را ديد: ائمه واسطه فيض هستند و از اين جهت هم بايد آنها از ما راضي باشند تا وساطت يا شفاعت كنند
امام صادق فرمودند:

كونوا لنا زينا و لاتكونوا علينا شينا براي ما زينت باشيد نه مايه ننگ و چون ما به ايشان منتسب هستيم كارمان بايد با دقت بيشتري انجام شود كه براي ايشان بد تمام نشود.
بنابراين ايرادي ندارد كسي بگويد حجاب را رعايت كن تا امام صادق از شما راضي باشند و زينت ايشان باشيد

سلام علیکم و رحمة الله.

با تشکر از توجهی که به پست من دارید، چند نکته را عرض می کنم:

نخست: بنده هم قبول دارم که نباید به مسئله نگاه وسواسی داشت ولی نباید بیش از حد هم مسامحه نمود. امروزه در تبلیغهای حجاب کلاً مسئلۀ رضایت خدا، در حال فراموش شدن است، همه به فکر سپر امنیتی و جلد شکلات و و چتر در برابر باران چشم و پایمال نشدن خون شهدا و قرارمان این نبود و نشکستن دل امام زمان و میراث حضرت زهرا و اینگونه مسائل هستند؛ گویا اصلاً برای کسی مهم نیست که این وسط قرار است رضایت خدا را کسب کنیم. ممکن است بیان عرفی، حاوی یک خطای رایج و قابل مسامحه باشد و به مرور جای بیان صحیح را بگیرد. چنانکه برخی در مورد مراحل تطور بت پرستی، می گویند که از یک تبرک ساده شروع شد! دختری که وقتی به او بگویند چرا حجاب داری، می گوید به دلیل اینکه از حضرت فاطمه به من به ارث رسیده یا یکی از دلایلی که در بالا ذکر کردم را مطرح می کند، مشخص است که اولویت اصلی در ذهنش رضایت خدا نیست. من شخصاً هر عمل واجبی که انجام دهم، دلیلش را دستور خدا بودنِ مسئله می دانم، زیرا به این دلیل به دین عمل می کنم که دستور خداست، و نه به دلیل عشق به معصومین. عشق به معصومین هم به خاطر خداست، پس خدا باید برای ما از همه چیز اولویت بیشتری داشته باشد. بله وسواس بد است، ولی خیلی وقتها بیان ما، ترتیب اولویتهایی که در ذهن داریم را آشکار می کند.

دوم: در مورد حدیث خشم و رضای حضرت فاطمه، باز هم جای بحث است. آیا تفسیر به عینیت می توان کرد؟ حداقلِ مسئله این است که رضایت حضرت فاطمه، حضرت رسول و حضرت حق، از سه ذات متمایز انتزاع می شوند، پس وجه تمایزی نیز دارند. بعلاوه حدیث را به عنوان یکی از آخرین سخنان امام حسین داریم که «الهي رضاً برضاك،تسليماً لأمرك، صبراً علي قضائك، يا ربّ، لا معبود سواك يا غياث المستغيثين» (تحف العقول،ص 239؛ مناقب شهر آشوب، ص 89؛ مقتل العواصم، ص 54) اینجا نیز جای تفسیر هست که امام حسین رضایت خدا را از رضایت خود متمایز دانسته که فرموده راضی هستم به رضای تو، زیرا اگر رضایت خدا، عینیت داشت با رضایت امام حسین، بعید است بفرماید راضی هستم به رضای تو، زیرا رضایت خدا همان رضایت خودش بود، و این سخن غیرحکیمانه می نمود.

سوم: این بحث رضایت غایی رو راستش من متوجه نمی شوم. اگر فعلی را انجام می دهیم تا رضایت یکی از معصومی را به دست بیاوریم، خب این رضایت، رضایت غایی است، زیرا هدف از فعل کسب رضایت معصوم بوده است. حال اگر بگوییم در این غایت خدا و معصوم را با هم در نظر گرفته ایم، حرف دیگری است. ولی باز هم، در اینگونه سخنان که اینطرف و آنطرف می شنویم، کلاً رضایت خدا فراموش شده است، همه به فکر کسب رضایت حضرت فاطمه و امام زمان و... هستند. پس شاید در بیان خیلی از دوستانی که اینگونه تبلیغات را می کنند، غایت اصلی که خداست، فراموش شده است.

چهارم: در مورد شفاعت و توسل، اذن از ائمه داریم، ولی در مورد انجام فعل واجب برای کسب رضایت ائمه، دستوری از ایشان نداریم.

پنجم: در مورد حدیث «کونوا لنا زینا...» بنده هم قبول دارم که باید کسب رضایت ائمه را در برنامه کار قرار داد؛ این از لوازم مودت و تولی است. ولی بحث فوق، بحث انجام فعل واجب و ترک حرام، برای کسب رضایت ائمه است.

با سپاس

زینبیون;796555 نوشت:
این چه توجیهی است که می خواهیم دلشان نشکند؟!
خب بشکند!

با عرض سلام
سر خودم بشکند اشکالی ندارد،به فکر دل دیگرانم
خیلی توجیه ضعیفی است
اینکه خدایم مواخذه ام کند،مهم نیست
مثل این است که در ماه رمضان روزه گرفته باشم،بروم جایی که اهل روزه نیستند،غذا تعارفم کنند،بعد بگویم خب اگر نمی خوردم دلشان میشکست.
این دو تا هیچ فرقی با هم ندارند.

سرت را بالا بگیر، و با افتخار بگو من اجازه ندارم.
این نهایت شکوه و زیبایی نیست؟

tazkie;801009 نوشت:
من برای دست ندادن با نامحرم، امام زمان را شریک خدا نمی کنم.

پناه بر خدا اگر کسی را در هر چیزی همتراز خدا بدانیم یا برای خدا شریک قائل شویم

آنقدر حدیث در تایید پست اولیه بنده و دور بودن آن از شرک زیاد است که حد ندارد
اما
جهت کوتاهی سخن
صرفا یکی از مهمترین ها را عرض می کنم

حدیث سلسلة الذهب
تمام سلسله روایان این حدیث معصوم هستند

لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا(ع) بِنَیسابورَ و أرادَ أن یخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ، فَقالوا لَهُ: یابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا و لا تُحَدِّثُنابِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنک؟! و کانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ و قالَ: سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِی یقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِی بنَ الحُسَینِ یقولُ: سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ بنَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ(ص) یقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقولُ: لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها

هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود:
از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.

تفسیر که نمی خواهد؟ اگر می خواهد بفرمایید

حامی;801080 نوشت:
بنابراين ايرادي ندارد كسي بگويد حجاب را رعايت كن تا امام صادق از شما راضي باشند و زينت ايشان باشيد

حبیبه;801085 نوشت:
به خدا قسم می خورند تا شما را راضی کنند، در حالیکه اگر مؤمن بودند خدا و رسولش شایسته تر بودند که راضی شوند.
رضای رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و اله رضای خداوند و رضای اهل بیت علیهم السلام رضای رسول(ص) است

زینبیون;801626 نوشت:
حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم

سلام به همه
من فکر میکنم شما بزرگواران فرمایش سرکار خانم "tazkie" را اشتباه برداشت کرده اید درحالی که ایشان به وضوح توضیح دادند

سرکار خانم "حبیبه" فرمودند:

حبیبه;801085 نوشت:
وقتی رضایت خدا و رسول(ص) در طول همند می توان به دلیل عقلی و نقلی پذیرفت که رضای اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هم رضای خداست
بدون شک همینطور است و ایشان هم نگفتند که این دو در طول هم نیستند!
خواهش میکنم به فرمایش خانم "tazkie" با دقت بیشتری نگاه کنید. بحث ایشان در طول هم بودن یا نبودنِ رضای خدا و رضای اهل بیت(ع) نیست که این مطلب برای هر شیعه ای که حداقل اطلاعی از دینش داشته باشد کاملاً واضح است. بحث ایشان بر سر تقدم و تاخر است. نه از جانب آنها که از جانب خدا و اهل بیت(ع) تقدم و تاخر کاملاً مشخص و جاری است ، بلکه از جانب ما

سؤال:
آیا میشود به پیامبر(ص) سجده کرد و رو به او نماز خواند یا او را پرسیتید؟ بدون شک پاسخ منفی است

پس ائمه(ع) خود خدا نیستند ، بلکه کامل ترین بندهء خدا هستند
لذا رضایت آنها به این دلیل که چیزی جز آنچه خدا گفته نمیگویند ، رضای خدا نیز هست ، نه اینکه چون ائمه هستند
یعنی این در طول خدا بودن نیز بواسطهء بندگی خداست ، نه به صرف خود بودن

صحبت این است که برخی از افراد (بیشترشان ناخواسته و برخی هم عمداً) برای ائمه(ع) استقلال قائل میشوند


گاهی من میگویم: نمازم را بخوانم که دل امام زمانم نشکند و هدفم این است که رضای خدا که در طول رضای امام زمان است را جلب کنم
اما گاهی میگویم: نمازم را بخوانم که دل امام زمانم نشکند ، فقط برای اینکه دل امام زمانم نشکند!

آنچه که سرکار خانم "tazkie" به آن هشدار میدهند ، تفکر دوم است که از خطرات است و افراد زیادی هم به آن مبتلا هستند ، و بنده هم با ایشان موافق هستم. اما ماها چون خودمان تفکر نوع اول را داریم ، فکر میکنیم همه همینطور فکر میکنند. کجای کار هستید دوستان؟! الان دیگر بعضی ها برای امام خامنه ای هم جایگاه خدایی دارند تعریف میکنند ، چه رسد به معصومین(ع). ضمن اینکه حتی با توجه به نوع تفکر اول که صحیح است ، باز هم فقط در شرایطی خوب است احساسات به ائمه(ع) در ما یا سایر افراد تحریک شود. مثلاً کسی دارد گناهی میکند ، با گفتن این جمله که: "فرض کن الان در حضور امام علی(ع) هستی" او را شرمنده کنیم ، چرا که برای عموم مردم حس وجود یک انسان بزرگ بهتر شرم آنها را تحریک میکند که البته همین هم باید با توجه به این باشد که طرف بداند رضای امام علی(ع) همان رضای خداست. اما واقعاً چه لزومی دارد که هر وقت بخواهیم هشداری بدهیم ، بگوییم ائمه(ع) ناراحت میشوند؟! وقتی ناراحتی خود ائمه(ع) بخاطر دستور خداست ، خب چرا اصل موضوع را بیان نکنیم؟ چرا نباید بگوئیم این عمل تو موجب نارضایتی خدا میشود؟

tazkie;801252 نوشت:
نخست: بنده هم قبول دارم که نباید به مسئله نگاه وسواسی داشت ولی نباید بیش از حد هم مسامحه نمود. امروزه در تبلیغهای حجاب کلاً مسئلۀ رضایت خدا، در حال فراموش شدن است، همه به فکر سپر امنیتی و جلد شکلات و و چتر در برابر باران چشم و پایمال نشدن خون شهدا و قرارمان این نبود و نشکستن دل امام زمان و میراث حضرت زهرا و اینگونه مسائل هستند؛ گویا اصلاً برای کسی مهم نیست که این وسط قرار است رضایت خدا را کسب کنیم. ممکن است بیان عرفی، حاوی یک خطای رایج و قابل مسامحه باشد و به مرور جای بیان صحیح را بگیرد. چنانکه برخی در مورد مراحل تطور بت پرستی، می گویند که از یک تبرک ساده شروع شد! دختری که وقتی به او بگویند چرا حجاب داری، می گوید به دلیل اینکه از حضرت فاطمه به من به ارث رسیده یا یکی از دلایلی که در بالا ذکر کردم را مطرح می کند، مشخص است که اولویت اصلی در ذهنش رضایت خدا نیست. من شخصاً هر عمل واجبی که انجام دهم، دلیلش را دستور خدا بودنِ مسئله می دانم، زیرا به این دلیل به دین عمل می کنم که دستور خداست، و نه به دلیل عشق به معصومین. عشق به معصومین هم به خاطر خداست، پس خدا باید برای ما از همه چیز اولویت بیشتری داشته باشد. بله وسواس بد است، ولی خیلی وقتها بیان ما، ترتیب اولویتهایی که در ذهن داریم را آشکار می کند
سلام
در تایید فرمایش شما ، کافی است نگاهی به جلسات مداحی بیندازیم تا برایمان آشکار شود که دیگر بحث وسواس نیست ، بلکه حقیقتی است که در جامعه رخ داده و ما به آن بی توجه بوده ایم. طرف عاشق امام حسین(ع) است همانطور که فلانی عاشق فلان بازیگر است! یعنی همه اش احساسات خالی و بدون ذره ای تعقل و بخشی از این اتفاق به این دلیل است که یادمان رفته و یاد نداده ایم ، که تمام ارزش اهل بیت(ع) به بندگی آنها در برابر خداست

tazkie;801252 نوشت:
دوم: در مورد حدیث خشم و رضای حضرت فاطمه، باز هم جای بحث است. آیا تفسیر به عینیت می توان کرد؟ حداقلِ مسئله این است که رضایت حضرت فاطمه، حضرت رسول و حضرت حق، از سه ذات متمایز انتزاع می شوند، پس وجه تمایزی نیز دارند. بعلاوه حدیث را به عنوان یکی از آخرین سخنان امام حسین داریم که «الهي رضاً برضاك،تسليماً لأمرك، صبراً علي قضائك، يا ربّ، لا معبود سواك يا غياث المستغيثين» (تحف العقول،ص 239؛ مناقب شهر آشوب، ص 89؛ مقتل العواصم، ص 54) اینجا نیز جای تفسیر هست که امام حسین رضایت خدا را از رضایت خود متمایز دانسته که فرموده راضی هستم به رضای تو، زیرا اگر رضایت خدا، عینیت داشت با رضایت امام حسین، بعید است بفرماید راضی هستم به رضای تو، زیرا رضایت خدا همان رضایت خودش بود، و این سخن غیرحکیمانه می نمود.
این بخش را با شما مخالفم خواهر گرامی
اول اینکه دو عمل از دو ذات متمایز انتزاع شود ، دلیلی بر عدم تطبیق آنها نیست. چه ایرادی دارد که دو نفر باشند ولی یک نظر داشته باشند؟

ثانیاً ، مگر ما قبول نداریم که همگی از خدا هستیم؟ پس چرا باید عجیب باشد که در والاترین حالت خویش ، جلوه ای از خداوند باشیم؟ آیا مقام خلیفه الهی چیزی به غیر از این است؟

ثالثاً ، درمورد سخن امام حسین(ع) اگر بخواهیم اینگونه تعبیر کنیم ، باید بپذیریم که حضرت علی(ع) هم که گاهی از شر گناهان به خدا پناه میبرده ، لابد مدام در حال وسوسه شدن بوده!! اینگونه سخنان از سوی ائمه(ع) دو جنبه مهم و اساسی دارد:

یکی اینکه آنها چون خود را در جایگاه بندگی مطلق می بینند ، همیشه خود را محتاج کمک الهی میدانند و از او طلب کمک می کنند و بندگی خود را ابراز می کنند ، گر چه لحظه ای کوتاهی در کارشان نباشد. مثل کسی که همیشه نمازش را به بهترین شکل میخواند ، اما چون در اوج بندگی است ، همین را هم مدیون پروردگارش میداند و لذا مدام از خدا میخواهد که توفیق نمازخداندن را به او عنایت کند ، گر چه دارد نمازش را میخواند

دیگر اینکه رفتار ائمه(ع) جنبهء آموزشی نیز دارد. همانطور که میدانید ، آنچه ما از معصومین(ع) یاد گرفته و میگیریم ، صرفاً قول آنها نیست ، بلکه فعل آنها و عکس العمل آنها نیز هست. پس سخن آنها که از روی بندگی است ، درسی هم برای دیگران است تا اخلاص و بندگی را بیاموزند. و شاه بیت آن را هم میتوان صحیفهء سجادیه نام برد که هم دعا است و هم کلاس درس

زینبیون;796555 نوشت:
آیا دست دادن با نامحرم حرمت شرعی ندارد؟
سلام به شما
خواهر گرامی مطلبی میخواهم عرض کنم خطابم به شخص شما نیست ، سوء تفاهم نشود
در اینکه شما دغدغهئ جامعه دارید و هدفتان اصلاح یکی از رفتارهای جامعه است ، کوچکترین تردیدی ندارم
انشاالله به حکمت صحبت بنده توجه بفرمائید

چرا در جامعهء ما اینقدر که افراد مذهبی روی موضوع حجاب ، نامحرم ، دوست دختر/پسر ، روابط نامشروع و..... موضع گیری میکنند و به شدت با آن ابراز مخالفت میکنند ، پوستر میزنند ، مطلب مینویسند ، سخنرانی می کنند و کارهای دیگر ، یک دهم آن بلکه یک صدم آن به گناهان دیگر نمی پردازند؟!

دروغ ، غیبت ، تهمت ، ربا ، رشوه ، تبعیض ، ظلم ، کسب حرام ، ریـا ، حیله و.......

از سروران عزیز خواهش میکنم زود به بنده برچسب نزنند! شماها کم و بیش بنده را میشناسید و دیگر باید بدانید که خودم از مخالفان اسلام آمریکایی هستم
نه با بی حجابی موافقم ، نه با روابط آزاد ، نه با بی بند و باری
این را هم کاملاً میدانم که هر چیزی را باید سر جایش پرداخت

اما کدام گناه را و چقدر باید بپردازیم؟ میشود یکی به من بگوید؟
وقتی خواهری مثل خانم "زینبیون" از تماس دو دستِ نامحرم اینقدر گله مند هستند ، آیا نباید ما مذهبی ها از رباهایی که 24 ساعت دارد داده و گرفته میشود فریاد برآوریم؟
آیا نباید از غیبت های فامیل که روزی چند بار میشنویم (و چه بسا میگوئیم!) به خدا پناه ببریم؟
آیا نباید از دروغگویی که در جامعه مثل نقل و نبات شده سر به دیوار بکوبیم؟

وقتی در روایات داریم ، یک درهم ربا از 70 بار زنای زن شوهردار بدتر است
و گفته میشود غیبت از زنا بدتر است
نمیگویم به مباحث حجاب و روبط غلط پرداخته نشود ، اما ای کاش لااقل نصف آن نیز به گناهان دیگر پرداخته میشد

reza-d;801662 نوشت:
من فکر میکنم شما بزرگواران فرمایش سرکار خانم "tazkie" را اشتباه برداشت کرده اید درحالی که ایشان به وضوح توضیح دادند

منم با شما موافقم خانم تزکیه می گویند 100 که آمد 90 هم با اوست .

در جامعه امروز تذکرات مذهبی بیشتر روی 90 مانده است !!

نقل قول:

حامی;801054 نوشت:
ما فراموش كنيم و يا غلو كنيم و ائمه را جايگزين قرار دهيم البته كه اين كار ايراد دارد


اکثرا غلو و جایگزینی در جامعه وجود دارد؛
زووم شدن در یک مسئله (حجاب و روابط و...) ما را از اصل و عوامل بوجود آورنده آنها دور خواهد کرد ،

در مثال ربا اثر وضعی کمی در جامعه نخواهد داشت! چرا برخورد با آن شدت ندارد؟!

در مسئله حجاب از راههای مختلف مقابله شده ( اکثر روشها نادرست بود) نتیجه نداد ولی حداقل فرد بی حجاب می داند در جامعه مخالف دارد،

ربا خوار چقدر احساس محدودیت و ممنوعیت دارد؟!

چند درصد خانمهای مذهبی از غیبت که بدتر از زنا در مسجد الحرام معرفی شده گریزانن؟ و با آنها برخورد می شود؟

قضاوت در مورد شخصیت افراد که نقل و نبات محفل است چطور؟

Reza-D;801662 نوشت:
این مطلب برای هر شیعه ای که حداقل اطلاعی از دینش داشته باشد کاملاً واضح است.

Reza-D;801662 نوشت:
اما ماها چون خودمان تفکر نوع اول را داریم ، فکر میکنیم همه همینطور فکر میکنند.

بسمه العلیم

با سلام

ابتدا این تناقض را حلّ بفرمائید تا برویم سر این بحث که مراتب بندگان خدا در شناخت متفاوت است

و گاهی انسان از شناخت امام و توسل و تعلق خاطر به او به خدا متوجه می شود و گاهی در مراتب بالاتر

از توجه به خدا و شناخت او متوجه اولیاءالله و تعلق خاطر و توسل و محبت به آن ذوات مقدسه می شود.

عشق به اهل بیت علیهم السلام اگر در حدّ غلوّ و نشاندن آن ذوات مقدسه در جایگاه الوهیت نباشد

انسان را به خدا راهنمایی می کند و گمان نمی کنم مقصود استارتر گرامی و یا امثال ایشان در به دست آوردن

رضایت آقا امام زمان (عج) چنین چیزی بوده است،گرچه تذکر خواهرمان سرکار تزکیه نیز از جهاتی بسیار خوب

و مفید بود و استفاده کردیم.

حبیبه;801842 نوشت:
گمان نمی کنم مقصود استارتر گرامی و یا امثال ایشان در به دست آوردن رضایت آقا امام زمان (عج) چنین چیزی بوده است
سلام خواهر گرامی
یک جمله از بنده بیاورید که گفته باشم منظور استارتر محترم چنین چیزی بوده!

حتی در پست شماره 17 خطاب به استارتر تاپیک نوشتم:

Reza-D;801691 نوشت:
خواهر گرامی مطلبی میخواهم عرض کنم خطابم به شخص شما نیست ، سوء تفاهم نشود
در اینکه شما دغدغهئ جامعه دارید و هدفتان اصلاح یکی از رفتارهای جامعه است ، کوچکترین تردیدی ندارم
انشاالله به حکمت صحبت بنده توجه بفرمائید
درست است که اشاره بنده در پست 17 مطلب دیگری بود ، اما بخش قرمز رنگ صحبتم کلیت دارد و شامل مباحث قبلی هم میشود. ضمن اینکه من خطاب به هر سه شخص گرامی (از جمله شما) این مطلب را در پست شماره 15 عرض کردم که:
Reza-D;801662 نوشت:
گاهی من میگویم:نمازم را بخوانم که دل امام زمانم نشکند و هدفم این است که رضای خدا که در طول رضای امام زمان است را جلب کنم (نوع اول)
اما گاهی میگویم: نمازم را بخوانم که دل امام زمانم نشکند ، فقط برای اینکه دل امام زمانم نشکند!

آنچه که سرکار خانم "tazkie" به آن هشدار میدهند ، تفکر دوم است که از خطرات است و افراد زیادی هم به آن مبتلا هستند ، و بنده هم با ایشان موافق هستم. اما ماها چون خودمان تفکر نوع اول را داریم ، فکر میکنیم همه همینطور فکر میکنند
ماها تفکر نوع اول را داریم. ماها یعنی بنده و شماهایی که مخاطب من هستید
دیگر چه چیزی باید میگفتم که نشان دهم منظور استارتر محترم را میدانم؟!

Reza-D;802187 نوشت:
یک جمله از بنده بیاورید که گفته باشم منظور استارتر محترم چنین چیزی بوده!

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

ظاهرا سوء تفاهمی پیش آمده است،نقل قول از حضرتعالی فقط جهت تناقض بین دو کلام حضرتعالی بود:

1-هر شیعه ای که حداقل اطلاعی از دینش داشته باشد(می داند رضای اهل بیت علیهم السلام در طول رضایت حق است)

2-ما اینطور فکر می کنیم،بقیه هم همینطور.....

بقیه ی عرایضم،خطاب به شما نبود و در کلّ عرض کردم.

حبیبه;801842 نوشت:
این تناقض را حلّ بفرمائید
به روی چشم
عرض کنم که تناقضی نیست. دو جمله را کنار هم مینویسم و بخش های مورد نظر را در پرانتز قرار میدهم ، شما بفرمائید تناقضش کجاست:

اینن مطلب که

(احترام به معصوم یعنی احترام به خدا) برای هر شیعه ای که حداقل اطلاعاتی از دینش داشته باشد کاملاً واضح است. اما ماها چون خودمان این تفکر را داریم (و حداقل اطلاعاتی از دینمان داریم) فکر میکنیم همه همینطور فکر میکنند (و دارند از روی اطلاع حرف میزنند)

شما خواهر گرامی بهتر از من میدانید که حداقل اطلاعات از دین ، منظور این نیست که بدانیم نماز صبح چند رکعت است یا چند سوره را حفظ باشیم. اینها را که شیطان هم میداند! حتی خیلی بهتر ماها میداند. او نمازی خوانده به اندازه عمر بنده و شما و تمام قرآن و سایر کتب دینی را از بر است! پس اینها حداقل دین نیست بلکه صرفاً ظواهر دین است ، اگر بدون فهم و تعقل باشد. همانطور که امام علی(ع) در جملاتی میفرمایند عالم بی عمل مثل الاقی است که کتاب بارش کرده باشند یا خواب با یقین بهتر از شب زنده داری با تردید است

پس وقتی من میگویم حداقلی از دین را بدانند ، یعنی حداقلی از فلسفهء دین را بدانند ، حداقلی از معنا و مفهوم و عمق دین را بدانند
و دقیقاً حرف سرکار خانم "tazkie" همین بود که متاسفانه بخشی از جامعه دارد به سمتی میرود که برداشت های سطحی از دین دارند ، نه عمقی

برای شما مثال بزنم؟
قمه زنی را دیده اید؟ آیا مهمترین دلیل یا لااقل یکی از دلایل چنین کاری را با وجود این همه تاکید مراجع ، نگاه سطحی و گاهی غلوآمیز به امام حسین(ع) نمیدانید؟
چشم ها کور ، گوش ها کر ، زنجیر بر شانه ، قمه بر سر ، کارساز برای سپاه دشمن!!!! این یعنی چه؟ غیر از بی بصیرتی؟
وقتی طرف دین را نفهمد و امام حسین را به عنوان اربابی که کور و کر مریدش شده ببیند ، نتیجه اش همین میشود
اگر آنطور که شما میفرمائید باشد ، مثالش میشود آن مردی که عاشق امام حسین است و به عشق ایشان نمازش کاملتر میشود
مصداق نظر شما ، میشود آن زنی که به عشق حضرت زینب(س) رابطه اش با خدایش بهتر میشود

احتمالاً بفرمائید که خب منظور استارتر (یا افراد دیگر که حق را میشناسند) نوع اول بوده و برداشتی از نوع دوم مشکل خود آن افراد بی بصیرت است
در آن صورت هم پاسخ خواهم داد ولی فعلاً کلامم را کوتاه میکنم

حبیبه;802195 نوشت:
ظاهرا سوء تفاهمی پیش آمده است
خب فکر میکنم من حرف شما را اشتباه متوجه شدم
عذرخواهم :Gol:

ولی خب توضیحاتی که دادم هم بد نبود. لااقل نظرم را حضور شما عرض کردم

tazkie;801009 نوشت:
با سلام. بحثی ندارم، فقط میخوام بگم:

من برای دست ندادن با نامحرم، امام زمان را شریک خدا نمی کنم. با نامحرم دست نمی دهم، زیرا برخلاف امر و رضایت خداست. هر چند قاعدتاً امام زمان نیز از عمل به دستور خدا خوشحال و از عدم عمل به آن ناراحت می شوند، ولی برای من رضایت خدا مهم است، زیرا در روایت است که رسول خدا به نقل مضمون فرمود که خدا عملی را قبول می کند که فقط برای رضای خودش باشد.


سلام و ادب:Gol:

با تشکر از شما خواهر گرامی، البته کارشناس محترم جناب حامی و دیگر دوستان عزیز نکات خوبی را در پاسخ به ابهام و سؤالتان بیان فرمودند.

با کسب اجازه از کارشناس محترم، مقدمتاً بنده هم نکاتی را اضافه می کنم:

اولاً: ولایت و اطاعت و جلب محبت و رضایت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) امری جدای از ولایت و اطاعت و جلب محبت و رضای خدای متعال نیست. همانگونه که ولایت و اطاعت و جلب رضایت خداوند بنحو تکوینی و تشریعی بر بندگانش واجب است همین شئون نسبت به رسول و اولوالامر (علیهم السلام) نیز واجب است، زیرا همه اینها در راستای ولایت و اطاعت و جلب رضایت خدای متعال است نه اینکه دو امر مجزا و قابل تفکیک باشد.

ثانیاً: ولایت و اطاعت امری جدای از محبت و جلب رضایت نیست بلکه اولی اعم از دومی است بعبارتی وقتی به امر خدا مأمور به اطاعت و قبول ولایت رسول و اولوالامر می شویم([=book antiqua] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ ...)(1) ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) (2)یعنی جلب رضایت آنها نیز داخل در اطاعت و ولایت است، پس رضایت آن ذوات مقدسه موضوعیت دارد. زیرا اصولاً رضایت آنها امری جدای از رضای حضرت باریتعالی نیست چنانکه ولایت و اطاعت آنها چنین است. اگر برای اهل ایمان، اطاعت و ولایت و جلب رضایت پیامبر و امامان (ع) اهمیت و موضوعیت دارد بدون ذره ای تردید، اولاً و بالذات بواسطه شأن و جایگاه تکوینی ایشان نزد خداوند بوده و نیز به جهت اطاعت از امر تشریعی اوست. فلذا در نظر مؤمنان وقتی واجبی را برای جلب خشنودی و رضایت رسول و اولوالامر (ع) انجام و حرامی را ترک می گویند در حقیقت، از جنس جلب رضای حضرت حق است. پس چنین تفکیکی معنادار نیست وقتی من حلالی را برای خشنودی امام زمانم انجام و حرامی را ترک می کنم در حقیقت در مقام اطاعت و سرسپردن به ولایت او هستم زیرا حلال و حرام را بواسطه ایشان شناخته ام و همه اینها در راستای جلب رضا و خشنودی و سرسپردن به اطاعت و ولایت حضرت مولاست.

چنانکه وقتی خداوند در قرآن امر به احسان و نیکی و جلب رضایت والدین می کند ([=book antiqua]وبالوالدین احساناً)(3) و از خطاب و رفتاری که موجب اذیت و نارضایتی ایشان می شود نهی می کند ([=book antiqua]و لا تقل لهما اف و لا تنهرهما)(4) یعنی رضایت والدین فی نفسه برای خداوند موضوعیت دارد، یعنی رضایت انها هم در راستای رضایت خداوند است. گرچه معصوم نیستند و امکان خطا در ایشان منتفی نیست، اما مادامیکه خواستشان در مخالفت امر خدای سبحان نباشد، جلب رضایتشان بر فرزندان واجب است. بنابراین، چنانکه می بینیم این تفکیک در تأکید به جلب رضای والدین از سوی شارع مقدس، به معنای انفکاک و غیریت رضای او با رضای پدر و مادر نیست بلکه تأکید بر این همانی است. و اگر دو امر مجزا بودند و هدف غایی جلب رضای والدین رضای خداوند نبود، خداوند به این فعل مشرکانه توصیه نمی فرمود. و اینکه امر به آن کرده، پس در نهایت توحید است. بعبارتی می توان گفت: جلب رضای پدر و مادر برابر است با جلب رضای خدا و رضای خداوند نیز منوط به جلب رضای والدین است.

همین قاعده در موضوع مورد مناقشه، از طرف شما نیز مطرح است یعنی بین رضایت پیامبر و اهل بیت (ع) و رضایت خدا، دوگانگی مطرح نیست بلکه از طرفی ربطی وثیق و دوسویه برقرار است و از طرفی غایت رضایت اولی، جلب رضایت دومی است.

ثالثاً: پیامبر و امامان معصوم (ع) بدلیل دارا بودن مقام عصمت تامه در قرآن بعنوان اسوه و الگو معرفی شده اند یعنی همه اعمال و رفتار و گفتارشان به تمامه مرضی رضای خداوند است و ما مأمور به پیروی تمام و کمال و تمسک جستن به ایشان هستیم یعنی علاوه بر اینکه باید در زندگی مان سبک و روش زندگی ایشان را اخذ و بکار ببندیم، چه در زمان حضور و چه در غیبت شان باید بگونه ای رفتار کنیم که مورد تأیید و رضایت ایشان باشد. زیرا تأیید و قبول اعمال و رفتار ما در گرو تأیید، پذیرش و جلب رضایت ایشان است. چگونه می توانیم بدون شناخت و آگاهی از رفتار و عمل صحیح و سالم که در سیره و روش زندگی ایشان بعنوان الگو و اسوه موجود است در مسیر اطاعت و رضایت حضرت دوست قدمی برداریم؟ و اگر رضایت ایشان را با اطاعت و پیروی کامل از ایشان تجربه نکرده باشیم چگونه می توانیم از اطاعت و جلب رضایت خداوند اطمینان حاصل کنیم؟

پس به یقین چنانکه در آیات و روایات دینی و زیارت جامعه کبیره منقول از امام هادی (ع) وارد شده، اطاعت از خدا جز با اطاعت پیامبر و اهل بیت (ع) حاصل نشود؛ قبولی اعمال در گرو تأیید اهل بیت (ع) است، جلب رضایت خدا نیز در گرو رضایت رسول (ص) و اهل بیت (ع) است. تنها فرازهایی از زیارت جامعه کبیره کافی است تا ثابت کند که اتصال به این ذوات مقدسه اتصال به خدای سبحان است و هیچ انفکاکی بین ولایت و اطاعت و محبت و رضایت ایشان با ولایت و اطاعت و محبت و رضایت خداوند نیست: ([=book antiqua]وَ فازَ الْفآئِزُونَ بِوِلایتِکمْ، بِکمْ یسْلَک اِلَی الرِّضْوانِ، وَ عَلی مَنْ جَحَدَ وِلایتَکمْ غَضَبُ الرَّحْمنِ). ... (وَالْحَقُّ مَعَکمْ، وَ فیکمْ وَ مِنْکمْ وَ اِلَیکمْ، وَ اَنْتُمْ اَهْلُهُ، وَ مَعْدِنُهُ، وَمیراثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَکمْ، وَ اِیابُ الْخَلْقِ اِلَیکمْ، وَ حِسابُهُمْ عَلَیکمْ، وَ فَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکمْ، وَ آیاتُ اللّه لَدَیکمْ، وَ عَزآئِمُهُ فیکمْ، وَ نُورُهُ وَ بُرْهانُهُ عِنْدَکمْ، وَ اَمْرُهُ اِلَیکمْ، مَنْ والاکمْ فَقَدْ والَی اللّه ، وَ مَنْ عاداکمْ فَقَدْ عادَ اللّه ، وَ مَنْ اَحَبَّکمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّه ، وَ مَنْ اَبْغَضَکمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللّه ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِکمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّه ، اَنْتُمُ [السَّبیلُ الاْءعْظَمُ و [الصِّراطُ الاْءَقْوَمُ ...)(5) و دیگر فرازهای بلند این زیارت بی بدیل.

رابعاً: در این وادی(ولایت و رضایت) چون که صد آمد نود هم پیش ماست. وقتی می گوییم صد یعنی ولایت و رضایت خداوند اینکه منهای ولایت و رضایت پیامبر و اهل بیت (ع) که نیست بلکه همه یکجا و با هم و بدون تفکیک مورد توجه است. ما داریم کسانی که به اسم توحید و همان (چونکه صد آمد نود هم پیش ماست) مدعی ولایت و رضایت خداوند هستند اما بویی از ولایت و رضایت پیامبر و امامان معصوم (ع) نبرده اند، اینها ولایتشان صفر هم نیست. زیرا قرار گرفتن در حصن ولایت الله طبق حدیث سلسلة الذهب امام رضا (ع) به شرط است (بشرطها و شروطها و انا من شروطها). بلاشک؛ ولایت پیامبر و اهل بیت (ع) و جلب رضایت و خشنودی آنها، تحقق ولایت و جلب رضایت صد در صدی حضرت حقتعالی است. بسا کسانی که دل به اطاعت و ولایت و رضا و خشنودی خدا خوش داشتند اما از اطاعت و ولایت و رضا و خشنودی پیامبر و جانشینان بر حقش روی برتافتند و در حقیقت خود را از اطاعت و ولایت و رضای خدا محروم ساختند، همانها که اواخر عمر پیامبر (ص) دست از اطاعت پیامبر (ص) شسته از اوامرش سرپیچی کردند، پس از رحلتش سقیفه بنی ساعده را تشکیل داده، خلیفه تراشی کردند و موجب انحراف امت شدند و ... و از آنسوی بسا کسانیکه اطاعت و ولایت و رضایت رسول (ص) را باب همت خویش قرار دادند و در خیمه ولایت و جانشینان بر حق نبی اکرم(ص) ماندند و ایشان همان مصادیق آیه شریفه[=book antiqua] "إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة ؛(6) (امّا) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) يند!"

در روايات فراوانى كه از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنين در منابع معروف شيعه نقل شده، آيه[=book antiqua]" أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ" (آنها بهترين مخلوقات خدا هستند) به على (ع) و پيروان او تفسير شده است. حاكم حسكانى نيشابورى كه از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى است اين روايات را در كتاب معروفش" شواهد التنزيل" با اسناد مختلف نقل مى ‏كند: ابن عباس مى ‏گويد: هنگامى كه آيه[=book antiqua]« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَِّه نازل شد پيغمبر اكرم (ص) به على (ع) فرمود: [=book antiqua]"هو انت و شيعتك تاتى انت و شيعتك يوم القيامة راضيين مرضيين، و ياتى عدوك غضبانا مقحمين: منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستيد كه در روز قيامت وارد عرصه محشر مى ‏شويد در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگين وارد محشر مى ‏شود و به زور به جهنم مى ‏رود."(7)

خامساً: اگر اهل ایمان به مقام و منزلت پیامبر و اهل بیت (ع) بعنوان بندگان برگزیده و خاص خداوند واقف باشند و آگاهانه و مؤمنانه بدانند که ولایت و جلب رضایت آنها برخواسته از ولایت و رضایت خداوند است هیچگاه از مدار حق خارج نمی شوند،(والحق معکم و فیکم ... انتم صراط الاقوم ...)(8) زیرا اطاعت و رضایت آن ذوات مقدسه را جز در اطاعت و رضایت خدای متعال نمی جویند و جدای از آن نمی دانند. تنها کسانی گرفتار چنین شائبه ای می شوند که یا نسبت به ایشان گرفتار افراطند (غالیان) و یا گرفتار تفریط (محرومان از نور اهل بیت)، و اما انها که در راه میانه اند در سبیل توحید قدم برداشته و اهل نجاتند، چنانکه مولی الموحدین علی (ع) فرمود: [=book antiqua]«الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ،چپ و راست گمراهى، و راه ميانه، جادّه مستقيم الهى است.»(9).

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی______________________________________________
1. ای کسانی که ايمان آورده ايد ، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و الوالامرخويش فرمان بريد، نساء، آیه 59
2. همانا دوست و سرپرست شما خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده‏اند، آنان كه نماز را برپا مى‏دارند و زكات مى‏دهند در حالى كه در ركوعند. مائده، آیه 55.
3. اسراء، آیه 23
4. همان آیه.
5. مفاتیح الجنان، فرازهایی از زیارت جامعه کبیره.
6. بینه (98) آیه 7.
7.
مكارم شيرازى ناصر،تفسير نمونه ،ناشر دار الكتب الإسلامية،تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏27، ص 210.
8. زیارت جامعه کبیره.
9. نهج البلاغه، خطبه 16.

tazkie;801074 نوشت:
اینکه بین رضایت خدا و حجت خدا، عینیت محض وجود دارد یا خیر، راستش من دقیقاً نمی دانم.

سلام مجدد:Gol:

توضیح این قسمت در پست قبلی گذشت، بله بین هر دو عینیت محض وجود دارد زیرا هم ربط تکوینی، علی و معلولی بین شان برقرار است، هم ربط تشریعی و مأخوذ از امر و تشریع حقتعالی دارند و هم ربط غایی دارند. و این تنها در رضایت خدا و رضایت حجت معصوم ملحوظ است چون گفتیم بحث رضایت داخل در وجوب اطاعت و ولایت است و اطاعت و ولایت هر دو یکی است به همان دلایلی که بیانش گذشت.

tazkie;801074 نوشت:
آیا این مسئله منجر به برداشتن امتحان می شود

گرچه دقیقاً منظورتان از برداشتن امتحان روشن نیست، اگر کمی بیشتر توضیح دهید.

اما اگر درست فهمیده باشم خیر، موجب منتفی شدن امتحان نمی شود بلکه اطاعت و جلب رضایت حجت معصوم (ع) داخل در امتحان الهی است. زیرا اطاعت و رضای خدا بدون آن تحقق نخواهد یافت.

tazkie;801074 نوشت:
ولی به فرض عینیت، آنچه ما بدان مأمور شده ایم، این است که نیتمان برای خدا خالص باشد. آیا جایی سراغ داریم که حضرت علی کاری کرده باشد و گفته باشد خواستم رضایت پیامبر را کسب کنم؟ نیت باید قربت الی الله و رضایت خدا باشد، و این چیزی است که معصومین به ما آموخته اند.

بله ما مأمور شده ایم نیت مان برای خدا خالص باشد لکن جلب رضایت حجت معصوم (ع) نه تنها منافاتی با جلب رضای پروردگار ندارد بلکه عین همان است، حتی تمسک و عمل به غیر آن از دایره رضای خدا و خلوص نیت خارج است. دلیل بر این مطلب آنکه گفتیم: شما نمی توانید رضایت را از دایره وسیع اطاعت خارج کنید، اطاعت اعم از رضایت است. یعنی وقتی امر به اطاعت حجت معصوم شدیم باید رضایت خاطر حجت خدا را حاصل کنیم و اگر مخالفت کردیم در حقیقت موجبات ناخشنودی ولی خدا را فراهم آوردیم که همه اینها یعنی خارج شدن از دایره اطاعت و رضایت خداوند.

حضرت امیر (ع) که تجسم توحید ناب بودند نیز مأمور به قبول صد در صدی ولایت و اطاعت از پیامبرشان بودند و در طول تمام زندگی شان ذره ای از مقام اطاعت رسول تخطی نکردند این برای اهل معرفت چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا جز این است که تمام همت حضرت امیر (ع) جلب رضایت و خشنودی حضرت رسول بوده است، و آنحضرت(ع) قطع و یقین می دانسته که رضایت خدا در رضایت پیامبرش است؟ این قبیل تفکیکها از ذهن محدود و نارسا و درک و فهم ناقص و اندیشه مشوب ما به حقیقت ارتباطات وثیق بین این معانی عالم علوی برمی خیزد. و آنها که از سرچشمه های زلال و نورانی وحی، چنانکه در پست قبلی بیان شد می چشند و قلب و روحشان را از شوائب مصون نگاه داشته اند به عینیت مقام ولایت و اطاعت و رضایت حقتعالی و اولیاء بر حقش گواهی می دهند.

tazkie;801074 نوشت:
در مورد معصومین، ما مأمور به اطاعت، معرفت و مودت هستیم، و نه وارد کردن رضایتشان در نیتمان. در همین بُعد اطاعت، آیا یک شیعۀ مطیع، از خودش طرح می سازد یا به روش امامش عمل می کند؟ آیا نباید بنگرد که آیا امامش رضایت احدی غیر از خدا، هر چند آن غیرخدا رسول الله باشد، در نیتش داخل می کند یا امر به این کار می نماید؟ اگر این کاری هست که ائمه کرده اند یا بدان توصیه فرموده اند، خب ما هم انجامش بدهیم، ولی اگر این کاری نبوده که آنها بدان امر یا عمل کرده باشند، من از شما می پرسم که اگر کاری مثبت در جهت کسب کمال بود، آیا معصوم مضایقه می کرد از آموختن آن به ما، تا ما امروز آنرا از تعدادی دوستان غیرمعصوم بشنویم و به کار ببندیم؟؟

معصومین همانها هستند که گفتیم بدلیل اتصال به سرچشمه های نور و وحی هیچگاه ذهن و روحشان گرفتار این قبیل شوائب و تیرگی های اوهام نمی شده است و اطاعت و ولایت حجت معصوم بر تک تک آنها نیز واجب بوده (بر هر امامی، اطاعت از امام قبلش واجب بوده) و به تبع آن جلب رضایتش (که همان رضای خداست)، بنابراین ما نیز وظیفه داریم همچون ایشان به حقیقت اطاعت و ولایت و رضایت خدا و اولیای برحقش معتقد و متمسک باشیم.

موفق باشید ...:Gol:

با سلام. جناب مشکور، از توجه شما به پست خودم سپاسگزارم. من با کارشناسها حاضرم وارد بحث بشوم ولی به خاطر یک سری مسائل با سایر دوستان نمی توانم وارد بحث بشوم.

مشکور;802233 نوشت:

اولاً: ولایت و اطاعت و جلب محبت و رضایت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) امری جدای از ولایت و اطاعت و جلب محبت و رضای خدای متعال نیست. همانگونه که ولایت و اطاعت و جلب رضایت خداوند بنحو تکوینی و تشریعی بر بندگانش واجب است همین شئون نسبت به رسول و اولوالامر (علیهم السلام) نیز واجب است، زیرا همه اینها در راستای ولایت و اطاعت و جلب رضایت خدای متعال است نه اینکه دو امر مجزا و قابل تفکیک باشد.

این مورد که فرمودید، عکس گزاره ای است که بنده بدان اعتراض دارم، و این بخش کلاً به اعتراض بنده بی ارتباط است.

مشکور;802233 نوشت:

ثانیاً: ولایت و اطاعت امری جدای از محبت و جلب رضایت نیست بلکه اولی اعم از دومی است بعبارتی وقتی به امر خدا مأمور به اطاعت و قبول ولایت رسول و اولوالامر می شویم([=book antiqua] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ ...)(1) ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) (2)یعنی جلب رضایت آنها نیز داخل در اطاعت و ولایت است، پس رضایت آن ذوات مقدسه موضوعیت دارد. زیرا اصولاً رضایت آنها امری جدای از رضای حضرت باریتعالی نیست چنانکه ولایت و اطاعت آنها چنین است. اگر برای اهل ایمان، اطاعت و ولایت و جلب رضایت پیامبر و امامان (ع) اهمیت و موضوعیت دارد بدون ذره ای تردید، اولاً و بالذات بواسطه شأن و جایگاه تکوینی ایشان نزد خداوند بوده و نیز به جهت اطاعت از امر تشریعی اوست. فلذا در نظر مؤمنان وقتی واجبی را برای جلب خشنودی و رضایت رسول و اولوالامر (ع) انجام و حرامی را ترک می گویند در حقیقت، از جنس جلب رضای حضرت حق است. پس چنین تفکیکی معنادار نیست وقتی من حلالی را برای خشنودی امام زمانم انجام و حرامی را ترک می کنم در حقیقت در مقام اطاعت و سرسپردن به ولایت او هستم زیرا حلال و حرام را بواسطه ایشان شناخته ام و همه اینها در راستای جلب رضا و خشنودی و سرسپردن به اطاعت و ولایت حضرت مولاست.

چنانکه وقتی خداوند در قرآن امر به احسان و نیکی و جلب رضایت والدین می کند ([=book antiqua]وبالوالدین احساناً)(3) و از خطاب و رفتاری که موجب اذیت و نارضایتی ایشان می شود نهی می کند ([=book antiqua]و لا تقل لهما اف و لا تنهرهما)(4) یعنی رضایت والدین فی نفسه برای خداوند موضوعیت دارد، یعنی رضایت انها هم در راستای رضایت خداوند است. گرچه معصوم نیستند و امکان خطا در ایشان منتفی نیست، اما مادامیکه خواستشان در مخالفت امر خدای سبحان نباشد، جلب رضایتشان بر فرزندان واجب است. بنابراین، چنانکه می بینیم این تفکیک در تأکید به جلب رضای والدین از سوی شارع مقدس، به معنای انفکاک و غیریت رضای او با رضای پدر و مادر نیست بلکه تأکید بر این همانی است. و اگر دو امر مجزا بودند و هدف غایی جلب رضای والدین رضای خداوند نبود، خداوند به این فعل مشرکانه توصیه نمی فرمود. و اینکه امر به آن کرده، پس در نهایت توحید است. بعبارتی می توان گفت: جلب رضای پدر و مادر برابر است با جلب رضای خدا و رضای خداوند نیز منوط به جلب رضای والدین است.

همین قاعده در موضوع مورد مناقشه، از طرف شما نیز مطرح است یعنی بین رضایت پیامبر و اهل بیت (ع) و رضایت خدا، دوگانگی مطرح نیست بلکه از طرفی ربطی وثیق و دوسویه برقرار است و از طرفی غایت رضایت اولی، جلب رضایت دومی است.

در این مورد هم اختلافی بین فرمایش شما، و سخن خودم نمی بینم. چنانکه خودتان فرمودید: «وقتی به امر خدا مأمور به اطاعت و قبول ولایت رسول و اولوالامر می شویم...» خب این یعنی چه؟ یعنی همان کسب رضایت رسول و اولوالامر نیز باید برای کسب رضای خدا و در جهت اطاعت از او باشد. پس موضوع اصلی، اطاعت و جلب رضایت خداست.

اما اگر از «رضایت آنها امری جدای از رضای حضرت باریتعالی نیست» نتیجه به این می گیرید که برای رضایت دل حضرت فاطمه، حجاب به سر کنیم عین این است که برای رضای خدا به سر کرده باشیم، چرا نتیجه نگیریم که اگر نماز را هم العیاذ بالله با نیت قربتاً الی الفاطمة بخوانیم، ایرادی ندارد؟ بله اهل بیت راضی هستند به رضای خدا، و این مقام رضاست. من اصلاً به این کاری ندارم. مسئله بر سر نیت است و این تمثیل نماز و نیت هم از همین حیث است. بله امام زمان از نماز اول وقت بنده خوشحال می شوند، ولی من باید نماز را با نیت قربتاً الی الله بخوانم.

به تبع مطلب فوق، اینکه می فرمایید: «بین رضایت پیامبر و اهل بیت (ع) و رضایت خدا، دوگانگی مطرح نیست بلکه از طرفی ربطی وثیق و دوسویه برقرار است و از طرفی غایت رضایت اولی، جلب رضایت دومی است» اتفاقاً این فرمایش شما، مهر تأیید بر سخن من است که حتی غایت جلب رضایت اهل بیت، کسب رضایت خداست، پس چرا بگویم حجاب به سر می کنم برای جلب رضایت اهل بیت؟ وقتی غایت جلب رضایت اهل بیت، جلب رضایت خداست و از سوی دیگر، حجاب هم خواست خداست، پس چرا بنده بحث رضایت خدا را فراموش کنم و به رضایت اهل بیت «بسنده» کنم؟ فراموش نفرمایید که بنده عرض اصلیم این است و شاید در پست اول با تعبیر «شریک خدا کردن» یک مقدار منظورم را بد رساندم، که در تبلیغات حجاب، اکثراً کسب رضایت اهل بیت است که مطرح است و جلب رضایت خدا، روز به روز کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این در حالی است که اهل بیت تجلیات درخشان خدا و برای بردن ما به سوی خدا هستند، نیامده اند که ما مشغول آنها بشویم و از خدا غافل باشیم.

بعلاوه بنده از شما می پرسم: آیا لازمۀ تبعیت از اهل بیت نیست که تابع محض آنها باشیم؟ آیا حضرت فاطمه به خاطر جلب رضایت پدر و شوهر بزرگوارشان حجاب به سر داشتند که حالا بگوییم یک عده هم دارند به تبع ایشان به خاطر جلب رضایت امام زمانشان حجاب به سر می کنند؟ چنین چیزی در تاریخ داریم؟ آیا اهل بیت به ما فرمودند فلان کار را بکن یا نکن، زیرا من می گویم؟خب این اطاعت از اهل بیت باید یک سری اصول و مبانی هم داشته باشد. اهل بیت به ما آموختند که هر عملی را به نیت رضای خدا انجام بدهیم. والله بنده جایی ندیده و نخوانده ام که اهل بیت بفرمایند وقتی واجب را انجام می دهی و یا حرام را ترک می کنی، یک گوشه چشمی هم به رضایت من داشته باش. شما سراغ دارید؟! بله فرقی نیست بین رضایت خدا و رضایت اهل بیت، زیرا اهل بیت راضی هستند به رضای خدا، این درست؛ ولی خب همین اهل بیت، تا بوده توجه به خدا رو به ما آموختن، تنها جایی که بحث جلب رضایت خودشون بوده، یک امر واجب الهی به نام تولی است که در قرآن با بحث مودت مطرح میشه، که اون هم کسی نگفته غایت اصلی آن، کسب رضایت اهل بیت است، بلکه عمل کسب رضایت اهل بیت است، غایت باز هم خداست.

باز اینکه می فرمایید: «چنانکه وقتی خداوند در قرآن امر به احسان و نیکی و جلب رضایت والدین می کند ([=book antiqua]وبالوالدین احساناً)(3) و از خطاب و رفتاری که موجب اذیت و نارضایتی ایشان می شود نهی می کند ([=book antiqua]و لا تقل لهما اف و لا تنهرهما)(4)» ارتباطی به بحث بنده ندارد، زیرا اولا صحبت از جلب رضایت، در عمل است و نه در مقام «نیتِ عملی دیگر». در ثانی، رضایت از موارد مورد استناد شما، استنتاج می شود و نه اینکه صراحت متن باشد، چنانکه منظور متن هم این نیست، زیرا خود متن نیز می گوید اگر از تو خواستند مشرک شوی، از آنها پیروی نکن که این عمل بدون شک باعث نارضایتی آنها خواهد شد.

پس امیدوارم روشن شده باشد که منظور بنده بر سر نیت عمل است و نه بر سر لزوم توجه به جلب رضایت اهل بیت. پیش از این گفتم که تولی و مودت با اهل بیت، از واجبات است و بنده بدان اعتقاد دارم.

مشکور;802233 نوشت:

ثالثاً: پیامبر و امامان معصوم (ع) بدلیل دارا بودن مقام عصمت تامه در قرآن بعنوان اسوه و الگو معرفی شده اند یعنی همه اعمال و رفتار و گفتارشان به تمامه مرضی رضای خداوند است و ما مأمور به پیروی تمام و کمال و تمسک جستن به ایشان هستیم یعنی علاوه بر اینکه باید در زندگی مان سبک و روش زندگی ایشان را اخذ و بکار ببندیم، چه در زمان حضور و چه در غیبت شان باید بگونه ای رفتار کنیم که مورد تأیید و رضایت ایشان باشد. زیرا تأیید و قبول اعمال و رفتار ما در گرو تأیید، پذیرش و جلب رضایت ایشان است. چگونه می توانیم بدون شناخت و آگاهی از رفتار و عمل صحیح و سالم که در سیره و روش زندگی ایشان بعنوان الگو و اسوه موجود است در مسیر اطاعت و رضایت حضرت دوست قدمی برداریم؟ و اگر رضایت ایشان را با اطاعت و پیروی کامل از ایشان تجربه نکرده باشیم چگونه می توانیم از اطاعت و جلب رضایت خداوند اطمینان حاصل کنیم؟

پس به یقین چنانکه در آیات و روایات دینی و زیارت جامعه کبیره منقول از امام هادی (ع) وارد شده، اطاعت از خدا جز با اطاعت پیامبر و اهل بیت (ع) حاصل نشود؛ قبولی اعمال در گرو تأیید اهل بیت (ع) است، جلب رضایت خدا نیز در گرو رضایت رسول (ص) و اهل بیت (ع) است. تنها فرازهایی از زیارت جامعه کبیره کافی است تا ثابت کند که اتصال به این ذوات مقدسه اتصال به خدای سبحان است و هیچ انفکاکی بین ولایت و اطاعت و محبت و رضایت ایشان با ولایت و اطاعت و محبت و رضایت خداوند نیست: ([=book antiqua]وَ فازَ الْفآئِزُونَ بِوِلایتِکمْ، بِکمْ یسْلَک اِلَی الرِّضْوانِ، وَ عَلی مَنْ جَحَدَ وِلایتَکمْ غَضَبُ الرَّحْمنِ). ... (وَالْحَقُّ مَعَکمْ، وَ فیکمْ وَ مِنْکمْ وَ اِلَیکمْ، وَ اَنْتُمْ اَهْلُهُ، وَ مَعْدِنُهُ، وَمیراثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَکمْ، وَ اِیابُ الْخَلْقِ اِلَیکمْ، وَ حِسابُهُمْ عَلَیکمْ، وَ فَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکمْ، وَ آیاتُ اللّه لَدَیکمْ، وَ عَزآئِمُهُ فیکمْ، وَ نُورُهُ وَ بُرْهانُهُ عِنْدَکمْ، وَ اَمْرُهُ اِلَیکمْ، مَنْ والاکمْ فَقَدْ والَی اللّه ، وَ مَنْ عاداکمْ فَقَدْ عادَ اللّه ، وَ مَنْ اَحَبَّکمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّه ، وَ مَنْ اَبْغَضَکمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللّه ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِکمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّه ، اَنْتُمُ [السَّبیلُ الاْءعْظَمُ و [الصِّراطُ الاْءَقْوَمُ ...)(5) و دیگر فرازهای بلند این زیارت بی بدیل.

این بخش تکرار همان فرمایشات فوق است، بعلاوۀ بحث الگو گیری.

مشکور;802233 نوشت:

رابعاً: در این وادی(ولایت و رضایت) چون که صد آمد نود هم پیش ماست. وقتی می گوییم صد یعنی ولایت و رضایت خداوند اینکه منهای ولایت و رضایت پیامبر و اهل بیت (ع) که نیست بلکه همه یکجا و با هم و بدون تفکیک مورد توجه است. ما داریم کسانی که به اسم توحید و همان (چونکه صد آمد نود هم پیش ماست) مدعی ولایت و رضایت خداوند هستند اما بویی از ولایت و رضایت پیامبر و امامان معصوم (ع) نبرده اند، اینها ولایتشان صفر هم نیست. زیرا قرار گرفتن در حصن ولایت الله طبق حدیث سلسلة الذهب امام رضا (ع) به شرط است (بشرطها و شروطها و انا من شروطها). بلاشک؛ ولایت پیامبر و اهل بیت (ع) و جلب رضایت و خشنودی آنها، تحقق ولایت و جلب رضایت صد در صدی حضرت حقتعالی است. بسا کسانی که دل به اطاعت و ولایت و رضا و خشنودی خدا خوش داشتند اما از اطاعت و ولایت و رضا و خشنودی پیامبر و جانشینان بر حقش روی برتافتند و در حقیقت خود را از اطاعت و ولایت و رضای خدا محروم ساختند، همانها که اواخر عمر پیامبر (ص) دست از اطاعت پیامبر (ص) شسته از اوامرش سرپیچی کردند، پس از رحلتش سقیفه بنی ساعده را تشکیل داده، خلیفه تراشی کردند و موجب انحراف امت شدند و ... و از آنسوی بسا کسانیکه اطاعت و ولایت و رضایت رسول (ص) را باب همت خویش قرار دادند و در خیمه ولایت و جانشینان بر حق نبی اکرم(ص) ماندند و ایشان همان مصادیق آیه شریفه[=book antiqua] "إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة ؛(6) (امّا) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) يند!"

در روايات فراوانى كه از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنين در منابع معروف شيعه نقل شده، آيه[=book antiqua]" أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ" (آنها بهترين مخلوقات خدا هستند) به على (ع) و پيروان او تفسير شده است. حاكم حسكانى نيشابورى كه از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى است اين روايات را در كتاب معروفش" شواهد التنزيل" با اسناد مختلف نقل مى ‏كند: ابن عباس مى ‏گويد: هنگامى كه آيه[=book antiqua]« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَِّه نازل شد پيغمبر اكرم (ص) به على (ع) فرمود: [=book antiqua]"هو انت و شيعتك تاتى انت و شيعتك يوم القيامة راضيين مرضيين، و ياتى عدوك غضبانا مقحمين: منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستيد كه در روز قيامت وارد عرصه محشر مى ‏شويد در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگين وارد محشر مى ‏شود و به زور به جهنم مى ‏رود."(7)

بله، این فرمایش شما صحیح است، به شرط اینکه ما بگوییم برای «رضای خدا و قربت الی الله که البته باعث رضایت اهل بیت هم هست» نه اینکه بگوییم «برای رضایت اهل بیت.» چیزی که بنده بدان اعتراض دارم، این است که کلاً یادم برود که اصل مطلب رضایت خداست و همچنین کاری کنیم که اهل بیت به ما نیاموخته اند.

کارشناس محترم، خیلی مواقع خلاصه گویی ما، باعث سوءفهمهای بزرگ می شود. بعلاوه کسی که به خاطر خدا حجاب به سر نمی کند، به نظر شما به خاطر حجت خدا حجاب به سر می کند؟

مشکور;802233 نوشت:

خامساً: اگر اهل ایمان به مقام و منزلت پیامبر و اهل بیت (ع) بعنوان بندگان برگزیده و خاص خداوند واقف باشند و آگاهانه و مؤمنانه بدانند که ولایت و جلب رضایت آنها برخواسته از ولایت و رضایت خداوند است هیچگاه از مدار حق خارج نمی شوند،(والحق معکم و فیکم ... انتم صراط الاقوم ...)(8) زیرا اطاعت و رضایت آن ذوات مقدسه را جز در اطاعت و رضایت خدای متعال نمی جویند و جدای از آن نمی دانند. تنها کسانی گرفتار چنین شائبه ای می شوند که یا نسبت به ایشان گرفتار افراطند (غالیان) و یا گرفتار تفریط (محرومان از نور اهل بیت)، و اما انها که در راه میانه اند در سبیل توحید قدم برداشته و اهل نجاتند، چنانکه مولی الموحدین علی (ع) فرمود: [=book antiqua]«الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ،چپ و راست گمراهى، و راه ميانه، جادّه مستقيم الهى است.»(9).

بله، خارج شدن از مدار حق یک بحث است، به فراموشی سپردن مبانی یک بحث دیگر است.

با سپاس

مشکور;802235 نوشت:

توضیح این قسمت در پست قبلی گذشت، بله بین هر دو عینیت محض وجود دارد زیرا هم ربط تکوینی، علی و معلولی بین شان برقرار است، هم ربط تشریعی و مأخوذ از امر و تشریع حقتعالی دارند و هم ربط غایی دارند. و این تنها در رضایت خدا و رضایت حجت معصوم ملحوظ است چون گفتیم بحث رضایت داخل در وجوب اطاعت و ولایت است و اطاعت و ولایت هر دو یکی است به همان دلایلی که بیانش گذشت.

گرچه دقیقاً منظورتان از برداشتن امتحان روشن نیست، اگر کمی بیشتر توضیح دهید.

اما اگر درست فهمیده باشم خیر، موجب منتفی شدن امتحان نمی شود بلکه اطاعت و جلب رضایت حجت معصوم (ع) داخل در امتحان الهی است. زیرا اطاعت و رضای خدا بدون آن تحقق نخواهد یافت.

با سلام دوباره.

خیر متوجه منظور بنده نشدید. منظور این بود اگر رضایت اهل بیت، عینیت پیدا کند با رضایت خدا، دیگر اهل بیت به کاری جز رضایت خدا «نمی توانند» رضایت بدهند، زیرا امکان تمایز بین رضایت آنها و خدا، با عینیت در تناقض است. پس مسلم است که آنها هرگز کاری خلاف رضای خود که همان رضای خداست نخواهند کرد، و لذا امتحان و آزمایش برایشان بی معنی است.

بعلاوه، نظر شما در مورد دعای حضرت نوح برای پسرش چیست؟ آیا حضرت نوح به چیزی راضی نشده بود که خدا از آن راضی نبود؟ نجات فرزند، خواستۀ نوح بود و برخلاف رضای خدا.

البته دلیل شما برای عینیت رضایت خدا و اهل بیت، چندان قابل قبول به نظر نمی رسد. اگر منظور شما مقام فنای فی الله است و از بین رفتن خودیت آنها، باز کمی قابل قبولتر به نظر می رسد. برهانتان کمی دقیقتر طرح بفرمایید تا در موردش صحبت کنی.

مشکور;802235 نوشت:

بله ما مأمور شده ایم نیت مان برای خدا خالص باشد لکن جلب رضایت حجت معصوم (ع) نه تنها منافاتی با جلب رضای پروردگار ندارد بلکه عین همان است، حتی تمسک و عمل به غیر آن از دایره رضای خدا و خلوص نیت خارج است. دلیل بر این مطلب آنکه گفتیم: شما نمی توانید رضایت را از دایره وسیع اطاعت خارج کنید، اطاعت اعم از رضایت است. یعنی وقتی امر به اطاعت حجت معصوم شدیم باید رضایت خاطر حجت خدا را حاصل کنیم و اگر مخالفت کردیم در حقیقت موجبات ناخشنودی ولی خدا را فراهم آوردیم که همه اینها یعنی خارج شدن از دایره اطاعت و رضایت خداوند.

منافات که ندارد، ولی عین آن هم نیست. عرض می کنم اگر عین همان است، فتوا بدهید که به جای نیت قربتاً الی الله، قربتاً الی حجة الله، نماز بخوانیم. به فرض که رضایت اهل بیت همان رضایت خدا باشد، ولی دیگه جلب رضایت خدا غیر از جلب رضایت اهل بیت است.

با سپاس

سلام استاد مهربان
(برای هر یک از اساتید صفت خوبی به نظرم میرسد که برای شما مهربانی است :Gol:)

مشکور;802233 نوشت:
کارشناس محترم جناب حامی و دیگر دوستان عزیز نکات خوبی را در پاسخ به ابهام و سؤالتان بیان فرمودند
البته بجز بنده که با ایشان هم نظر هستم :Nishkhand:
ضمناً برادر صحبت ما ابهام یا سؤال نیست ، بلکه توضیح است :ok:

مشکور;802233 نوشت:
یعنی رضایت والدین فی نفسه برای خداوند موضوعیت دارد
خیر!
رضایت والدین تا جایی که با رضای خداوند در تضاد نباشد موضوعیت دارد
و اینکه رضای والدین در صورت تعارض با رضای خداوند ، دیگر موضوعیت ندارد ، ناقضِ فی نفسه بودنِ آن است
البته موضوع والدین با ائمه(ع) تفاوتی دارد. اینکه برای ائمه امکان اینکه رضایت آنها با خداوند در تعارض باشد نیست
ولی به هر حال شما فرمودید رضایت والدین فی نفسه است و بنده هم عرض کردم که نیست

مشکور;802233 نوشت:
اگر اهل ایمان به مقام و منزلت پیامبر و اهل بیت (ع) بعنوان بندگان برگزیده و خاص خداوند واقف باشند و آگاهانه و مؤمنانه بدانند که ولایت و جلب رضایت آنها برخواسته از ولایت و رضایت خداوند است هیچگاه از مدار حق خارج نمی شوند
خدا خیرتان بدهد برادر ، خب ما هم همین را داریم میگوئیم
اینکه در مواردی ، آگاهانه و مؤمنانه نیست و کلام ماها اگر بدون قیدهای سازنده باشد ممکن در ایجاد چنین تفکری دخیل باشد
بخصوص در شرایط کنونی که بصیرت کم شده و بیشتر شور بر برخی غالب است تا شعور

tazkie;802278 نوشت:
اما اگر از «رضایت آنها امری جدای از رضای حضرت باریتعالی نیست» نتیجه به این می گیرید که برای رضایت دل حضرت فاطمه، حجاب به سر کنیم عین این است که برای رضای خدا به سر کرده باشیم، چرا نتیجه نگیریم که اگر نماز را هم العیاذ بالله با نیت قربتاً الی الفاطمة بخوانیم، ایرادی ندارد؟ بله اهل بیت راضی هستند به رضای خدا، و این مقام رضاست. من اصلاً به این کاری ندارم. مسئله بر سر نیت است و این تمثیل نماز و نیت هم از همین حیث است. بله امام زمان از نماز اول وقت بنده خوشحال می شوند، ولی من باید نماز را با نیت قربتاً الی الله بخوانم.

سلام مجدد و تشکر از پیگیری حق جویانه بحث:Gol:

شما نیت را با رضایت و خشنودی خلط می کنید، مقصود ما اینست که هیچ ایرادی ندارد که برای رضا و خشنودی دل امام زمان و حجت خدا وظایف دینی مان را انجام دهیم چون رضای ولی خدا جدای از رضای خداوند نیست. مثلاً حجاب مان را رعایت کنیم و نماز اول وقت بخوانیم زیرا خوشنودی قلب حجت خدا در راستای خشنودی خداوند است. اما نیت چیز دیگری است! چه کسی گفته که اعمال و وظایف دینی مان را می توانیم به نیت حجت خدا هم بجای بیاوریم، و نیت قربت الی الله با نیت قربت الی حجت الله یکی است؟؟؟ لطفاً بیشتر دقت کنید.

tazkie;802278 نوشت:
اتفاقاً این فرمایش شما، مهر تأیید بر سخن من است که حتی غایت جلب رضایت اهل بیت، کسب رضایت خداست، پس چرا بگویم حجاب به سر می کنم برای جلب رضایت اهل بیت؟ وقتی غایت جلب رضایت اهل بیت، جلب رضایت خداست و از سوی دیگر، حجاب هم خواست خداست، پس چرا بنده بحث رضایت خدا را فراموش کنم و به رضایت اهل بیت «بسنده» کنم؟

نیازی نیست که غایت رضایت اهل بیت(ع) یعنی رضای خدا فراموش شود و اگر توجه و معرفت باشد اصولاً فراموش نمی شود. انسان مؤمن می تواند هم در انجام فرائض و وظایف دینی و اخلاقی اش مستقیماً متوجه رضا و خشنودی خدای متعال باشد و هم قلبش به خشنودی و رضای قلب حجت خدا معطوف باشد، چون هر دو در یک جهت و راستا هستند و از هم غیر قابل تفکیک، منافاتی ندارد که انسان، با جلب خشنودی حجت معصوم (ع) به رضا و خشنودی خدا منتقل شود و یا به منظور جلب خشنودی حضرت حق، به خشنودی و رضایت دل حجت خدا نیز بپردازد.

tazkie;802278 نوشت:
در تبلیغات حجاب، اکثراً کسب رضایت اهل بیت است که مطرح است و جلب رضایت خدا، روز به روز کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این در حالی است که اهل بیت تجلیات درخشان خدا و برای بردن ما به سوی خدا هستند، نیامده اند که ما مشغول آنها بشویم و از خدا غافل باشیم.

مکرراً بر تفکیکی تأکید می کنید که نارسا و غیرمنطقی است. و ما به دلایل آن، اشاره کردیم. مادامیکه نتوانید درک درستی از این همانی، یکی بودن و در یک راستا بودن رضی خدا و رضای حجج الهی داشته باشید، این بحث بدون نتیجه خواهد ماند.

tazkie;802278 نوشت:
بعلاوه بنده از شما می پرسم: آیا لازمۀ تبعیت از اهل بیت نیست که تابع محض آنها باشیم؟ آیا حضرت فاطمه به خاطر جلب رضایت پدر و شوهر بزرگوارشان حجاب به سر داشتند که حالا بگوییم یک عده هم دارند به تبع ایشان به خاطر جلب رضایت امام زمانشان حجاب به سر می کنند؟ چنین چیزی در تاریخ داریم؟ آیا اهل بیت به ما فرمودند فلان کار را بکن یا نکن، زیرا من می گویم؟خب این اطاعت از اهل بیت باید یک سری اصول و مبانی هم داشته باشد. اهل بیت به ما آموختند که هر عملی را به نیت رضای خدا انجام بدهیم. والله بنده جایی ندیده و نخوانده ام که اهل بیت بفرمایند وقتی واجب را انجام می دهی و یا حرام را ترک می کنی، یک گوشه چشمی هم به رضایت من داشته باش. شما سراغ دارید؟! بله فرقی نیست بین رضایت خدا و رضایت اهل بیت، زیرا اهل بیت راضی هستند به رضای خدا، این درست؛ ولی خب همین اهل بیت، تا بوده توجه به خدا رو به ما آموختن، تنها جایی که بحث جلب رضایت خودشون بوده، یک امر واجب الهی به نام تولی است که در قرآن با بحث مودت مطرح میشه، که اون هم کسی نگفته غایت اصلی آن، کسب رضایت اهل بیت است، بلکه عمل کسب رضایت اهل بیت است، غایت باز هم خداست.

حضرت فاطمه زهرا (س) نیز مطیع امر پدرشان بودند چون اطاعت پیامبر (ص) بر همه امت واجب بود و حضرت زهرا (س) مستثنای از امت نبود، و گفتیم که بحث رضایت داخل در اطاعت است. یعنی همانگونه که حضرت زهرا (س) بدنبال اطاعت و جلب رضایت خدا بودند، این اطاعت را در اطاعت و جلب رضایت پیامبرش نیز می دانستند. فلذا حتی ایشان نه تنها مطیع پدرشان بودند که جلب رضا و خشنودی پدرشان چون در راستای خشنودی حضرت باریتعالی بوده برای ایشان موضوعیت و اهمیت داشته.

حجج الهی هیچگاه نمی گفته اند که در اطاعت و جلب رضای خدا نیم نگاهی هم به ما داشته باشید بلکه سفارش به اطاعت و جلب رضایت پیامبر و اهل بیت(ع) فرمان خداوند است که در آیات نورانی قرآن و یا در کلام معصومین (ع) در قالب روایت یا دعا (زیارت جامعه)، برگرفته از قول خدای حکیم (جل و علا) به مقام و شأن و جایگاه خود نزد خدای متعال و یکسانی اطاعت و رضا و خشنودی خدا با اطاعت و رضا و خشنودی خویش اشاره کرده اند.

tazkie;802278 نوشت:
پس امیدوارم روشن شده باشد که منظور بنده بر سر نیت عمل است و نه بر سر لزوم توجه به جلب رضایت اهل بیت. پیش از این گفتم که تولی و مودت با اهل بیت، از واجبات است و بنده بدان اعتقاد دارم.

ما بر سر نیت عمل که باید قربت الی الله باشد بحثی نداریم و این مسأله را اصولاً از جلب رضای خدا و رضا و خشنودی خداوند منفک می دانیم. عمل باید با نیت قربت الی الله باشد و در همین حال هم به رضا و خشنودی رب الارباب متوجه باشد و هم رضا و خشنودی حجت خدا، منافاتی ندارد من عملم را برای خشنودی حجت خدا بجای آورم (که در حقیقت همان خشنودی خداست) اما با نیت قربت الی الله. گاهی این نیت قربت الی الله تصریحاً با جلب خشنودی حجت خدا توأمانی دارد مثلاً گفته می شود حجابم را برای خدا رعایت می کنم تا قلب امام زمانم از من خشنود باشد یا نمازم را برای خدا می خوانم تا امام زمان یا پدر و مادرم از من راضی باشند.

و گاه ممکن است اصل نیت قربت الی الله به زبان نیاید و برجسته نشود در حالیکه رضا و خشنودی قلب حجت خدا یا والدین، برجسته شده. مثلاً کسی بگوید حجاب من به توصیه مادرم زهراست! یا موجب خوشحالی و رضامندی قلب رسول الله است! یا شهدا با خونشان از ما حجاب و پاسداری از عفاف و پاکدامنی را می خواهند.

در هیچیک از این گزاره ها نیت قربت الی الله تصریح و آشکار نشده اما به معنای نبود آن هم نیست. چون نیت امری قلبی است می تواند عامل به حجاب یا دیگر وظایف دینی در نهاد قلبش به نیت قربت الی الله که باید همه اعمالش متوجه آن باشد توجه کامل داشته باشد اما به زبان نیاورد. و حتی بعید نیست که وقتی که کاری را با توجه به جلب رضای حجت الهی انجام می دهد، چون می داند که موضوعیت رضایت پیامبر و اهل بیت چیست؟ بعبارتی واقف است که رضای حجج الهی فرع بر اطاعت و رضایت خدای سبحان است و اگر بواسطه ی اطاعت مندی و جلب رضای خدا نبود اصلاً نوبت به اطاعت و جلب رضای حجج الهی نمی رسید. فلذا همینکه به جلب رضای ولی خدا توجه دارد گو اینکه هدفش جلب رضای خدا و تمکین به اطاعت حضرت مولا و قصد و نیتش قربت الی الله است.

tazkie;802278 نوشت:
بله، این فرمایش شما صحیح است، به شرط اینکه ما بگوییم برای «رضای خدا و قربت الی الله که البته باعث رضایت اهل بیت هم هست» نه اینکه بگوییم «برای رضایت اهل بیت.» چیزی که بنده بدان اعتراض دارم، این است که کلاً یادم برود که اصل مطلب رضایت خداست و همچنین کاری کنیم که اهل بیت به ما نیاموخته اند.

توضیح این مطلب، همین الان از محضرتان گذشت ...(کمی بالاتر)

tazkie;802278 نوشت:
کارشناس محترم، خیلی مواقع خلاصه گویی ما، باعث سوءفهمهای بزرگ می شود. بعلاوه کسی که به خاطر خدا حجاب به سر نمی کند، به نظر شما به خاطر حجت خدا حجاب به سر می کند؟

خواهر بزرگوار، گاهی رسیدن به اوج شناخت و معرفت حقتعالی و درک آثار و فواید اطاعت خداوند و محفوظ ماندن از تبعات مخالفت با حضرت مولا (جل و علا) برای عموم بندگان، سخت و دشوار است اما گاه با قرار گرفتن، همراهی و همنشینی با اولیاء خدا و دیدن زیبایی های زندگی ایشان از نزدیک و درک لطافت طبع و نفوذ کلام و طراوت و طهارت وجودی ایشان، شیفته پاکی و سلامت نفس و سبک زندگی انها می شود. و به اوامر و توصیه های ایشان تن می دهد. حتی گاهی کسی از امر خدا به حجاب و دیگر زیبایی های سبک زندگی که موجب سعادت انسان می شود و توصیه های اهل بیت (ع) آگاه و واقف است لکن در نهایت بی توجهی و بی اعتنایی، از کنار عمل به انها می گذرد. اما بواسطه تأثیرات مثبت و بی بدیلی که حجاب و نماز در زندگی مادرش یا یکی از دوستانش داشته، در گام اول برای خوشحالی و اظهار ارادت به مادر و یا دوستش، او هم شیفته و عاشق حجاب و نماز می شود و در ادامه به سرچشمه نزدیک و نزدیکتر می شود.

از حوصله شما و همه دوستان سپاسگذارم:Gol:

Reza-D;802380 نوشت:
سلام استاد مهربان
(برای هر یک از اساتید صفت خوبی به نظرم میرسد که برای شما مهربانی است )

سلام و ادب:Gol:ممنون از رضای عزیز

Reza-D;802380 نوشت:
البته بجز بنده که با ایشان هم نظر هستم
ضمناً برادر صحبت ما ابهام یا سؤال نیست ، بلکه توضیح است

خوب است حداقل بدانیم با چند نفر مواجهیم ...:Kaf:
بله همان، توضیح، البته توضیحی که متأثر از ابهام و واجد سؤال است.

Reza-D;802380 نوشت:
خیر!
رضایت والدین تا جایی که با رضای خداوند در تضاد نباشد موضوعیت دارد
و اینکه رضای والدین در صورت تعارض با رضای خداوند ، دیگر موضوعیت ندارد ، ناقضِ فی نفسه بودنِ آن است
البته موضوع والدین با ائمه(ع) تفاوتی دارد. اینکه برای ائمه امکان اینکه رضایت آنها با خداوند در تعارض باشد نیست
ولی به هر حال شما فرمودید رضایت والدین فی نفسه است و بنده هم عرض کردم که نیست

لطفاً مطلب بنده را ناقص نقل قول نکنید، در همان پست، در ادامه به قول خدای حکیم اشاره کردیم که جلب رضایت والدین مشروط است، تا زمانیکه به مخالفت با امر خدا نینجامد. البته این شرط، اصلی را که گفتیم: "جلب رضایت والدین برای خداوند فی نفسه موضوعیت دارد" را مطلقاً منتفی نمی کند بلکه محدود می کند. لطفاً بیشتر توجه کنید.

Reza-D;802380 نوشت:
خدا خیرتان بدهد برادر ، خب ما هم همین را داریم میگوئیم
اینکه در مواردی ، آگاهانه و مؤمنانه نیست و کلام ماها اگر بدون قیدهای سازنده باشد ممکن در ایجاد چنین تفکری دخیل باشد
بخصوص در شرایط کنونی که بصیرت کم شده و بیشتر شور بر برخی غالب است تا شعور

تذکر لطیفی است و قطعاً موجبات جلب توجه و افزایش معرفت مؤمنان را نیز فراهم خواهد آورد اما بحث هم بحث دقیقی است، یعنی چنانکه گفتیم تمسک به وظایف دینی نظیر حجاب و نماز اول وقت و ... به قصد جلب رضایت و خشنودی حجت خدا نمی تواند از نیت قربت الی الله و جلب رضایت و اطاعت خداوند تهی باشد. بلکه نیت در اعمال با مسأله رضایت مندی دو امر مجزا هستند که نباید خلط شود که توضیح آن گذشت.

موفق باشید ...:Gol:

با سلام و احترام. جناب مشکور، شما چندین مرتبه بنده را به عدم درک محکوم کرده اید، ولی متأسفانه خودتان به عرایض بنده دقت ندارید.

بنده فقط به همین یک جمله از شما پاسخ می دهم:

مشکور;802390 نوشت:
ما بر سر نیت عمل که باید قربت الی الله باشد بحثی نداریم و این مسأله را اصولاً از جلب رضای خدا و رضا و خشنودی خداوند منفک می دانیم.

گرامی، بحث بنده، فقط و فقط و فقط و فقط بر سر نیت است. اینکه با عمل نیک رضایت معصوم جلب می شود، قبول دارم، و اینکه باید راضیت معصوم را نیز در کنار رضایت خدا جلب کرد، واجب دین است. روی اینها بحثی نیست. ابتدا موضع بنده را به درستی ببینید. آنگاه می شود بحث کرد.

اگر این موضع را به خوبی متوجه شدید، حالا بفرمایید چه ایرادی به نگرش من وارد می دانید.

tazkie;802287 نوشت:
خیر متوجه منظور بنده نشدید. منظور این بود اگر رضایت اهل بیت، عینیت پیدا کند با رضایت خدا، دیگر اهل بیت به کاری جز رضایت خدا «نمی توانند» رضایت بدهند، زیرا امکان تمایز بین رضایت آنها و خدا، با عینیت در تناقض است. پس مسلم است که آنها هرگز کاری خلاف رضای خود که همان رضای خداست نخواهند کرد، و لذا امتحان و آزمایش برایشان بی معنی است.

سلام مجدد:Gol:

باز خلط دیگری را رقم زدید! وقتی می گوییم رضای اهل بیت با رضای خدا عینیت دارد مقصود آنست که جلب رضای ایشان همان جلب رضای خداست و بالعکس. نه اینکه چون عینیت و این همانی دارد پس نتیجه بگیریم چون آنها به کاری جز رضای خدا رضایت نمی دهند از اینرو امتحان از انها منتفی است؟! خیر آن حضرات معصوم (ع) نیز امتحان می شوند و در حالیکه می توانند مخالفت کنند اما بدلیل مقام عصمت که امری اختیاری است تسلیم امر پروردگار شده و رضایت او را بر هر چیزی ترجیح می دهند. و قصدشان جز جلب رضای حضرت باریتعالی نیست.

tazkie;802287 نوشت:
بعلاوه، نظر شما در مورد دعای حضرت نوح برای پسرش چیست؟ آیا حضرت نوح به چیزی راضی نشده بود که خدا از آن راضی نبود؟ نجات فرزند، خواستۀ نوح بود و برخلاف رضای خدا.

هیچ مخالفتی در خواسته و دعای نوح با رضای پروردگار صورت نگرفته، اولاً این میل و کشش طبیعی حضرت نوح به فرزندش را نشان می دهد که میل و کششی خدادادی است، ثانیاً وقتى نوح فرزند خود را در ميان امواج ديد، عاطفه پدرى به جوش آمد و به ياد وعده الهى در باره نجات فرزندش افتاد، رو به درگاه خدا كرد و گفت: پروردگارا! فرزندم از اهل من و خاندان من است، و تو وعده فرمودى كه خاندان مرا از طوفان و هلاكت رهايى بخشى، و تو از همه حكم كنندگان برترى، و در وفاى به عهد از همه ثابت ترى (وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ).(هود، آیه 45) اين وعده اشاره به همان چيزى است كه در آيه 40 همين سوره آمده است، آنجا كه مى فرمايد: قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ: ما به نوح فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت بر كشتى سوار كن و همچنين خانواده خود را جز آن كسى كه به فرمان خدا محكوم به نابودى است. نوح چنين فكر مى كرد كه منظور از جمله إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ تنها همسر بى ايمان و مشرك او است، و فرزندش كنعان جزء آنها نيست، و لذا چنين سخنى را به پيشگاه خدا عرضه داشت.

اما بلافاصله پاسخ شنيد، پاسخى تكان دهنده و روشنگر از يك واقعيت بزرگ واقعيتى كه پيوند مكتبى را ما فوق پيوند نسبى و خويشاوندى قرار مى دهد. اى نوح! او از اهل تو نيست! (قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ). بلكه او عملى است غير صالح (إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ). فرد ناشايسته اى است كه بر اثر بريدن پيوند مكتبيش از تو، پيوند خانوادگيش به چيزى شمرده نمى شود. حال كه چنين است، چيزى را كه به آن علم ندارى از من تقاضا مكن (فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ). من به تو موعظه مى كنم تا از جاهلان نباشى (إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ.

خیلی سریع، نوح دريافت كه اين تقاضا از پيشگاه پروردگارش درست نبوده است و هرگز نبايد نجات چنين فرزندى را مشمول وعده الهى بر نجات خاندانش بداند، لذا رو به درگاه پروردگار كرد و گفت: پروردگارا من به تو پناه مى برم از اينكه چيزى از تو بخواهم كه به آن آگاهى ندارم قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ). و اگر مرا نبخشى و مشمول رحمتت قرار ندهى از زيانكاران خواهم بود (وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ).

در نتیجه می بینیم که نوح در این قضیه علیرغم اینکه می توانست بر خواست و تمنای خود اصرار بورزد، اما بدلیل عصمت و از آنجاییکه جلب رضای خدا برای اوصیاء و اولیاء الهی بر هر چیزی اولویت دارد از خواسته خود گذشت و به رضای خداوند تن داد. همین مطلب، گواهی است بر عصمت مطلقه ایشان و یکسانی رضا و خشنودی ایشان با رضا و خشنودی خداوند که باید مورد توجه مؤمنان قرار گیرد.

tazkie;802287 نوشت:
منافات که ندارد، ولی عین آن هم نیست. عرض می کنم اگر عین همان است، فتوا بدهید که به جای نیت قربتاً الی الله، قربتاً الی حجة الله، نماز بخوانیم. به فرض که رضایت اهل بیت همان رضایت خدا باشد، ولی دیگه جلب رضایت خدا غیر از جلب رضایت اهل بیت است.

نیت قربت الی الله امری مجزا از جلب رضا و خشنودی است. همه کارها و وظایف و شئون بندگی بویژه مسائل عبادی باید نیت قربت الی الله داشته باشد، و نمی توان وظایف دینی را به نیت قربت برای غیر خداوند بجای آورد. اما بحث خشنودی و رضای خدا و حجج الهی با هم قابل جمع و در یک جهت هستند. ضمن آنکه با توجه به اینکه نیت امری قلبی است عملی که برای خشنودی قلب حجت الهی بجای اورده می شود به معنای این نیست که عاری از نیت قربت الی الله باشد. لطفاً بیشتر دقت کنید.

موفق باشید ...:Gol:

tazkie;802405 نوشت:
با سلام و احترام. جناب مشکور، شما چندین مرتبه بنده را به عدم درک محکوم کرده اید، ولی متأسفانه خودتان به عرایض بنده دقت ندارید.

سلام و ادب:Gol: خواهر بزرگوار

چنین جسارتی به شما بزرگوار نکرده ام، لطفاً برای این ادعا از بین یادداشت های بنده شاهد بیاورید. سپاسگذارم:Gol:

tazkie;802405 نوشت:
گرامی، بحث بنده، فقط و فقط و فقط و فقط بر سر نیت است. اینکه با عمل نیک رضایت معصوم جلب می شود، قبول دارم، و اینکه باید راضیت معصوم را نیز در کنار رضایت خدا جلب کرد، واجب دین است. روی اینها بحثی نیست. ابتدا موضع بنده را به درستی ببینید. آنگاه می شود بحث کرد.

اگر این موضع را به خوبی متوجه شدید، حالا بفرمایید چه ایرادی به نگرش من وارد می دانید.


اگر بحث شما صرفاً به نیت عمل مربوط است و با این همانی و یکی بودن رضایت و خشنودی حجج الهی با رضا و خشنودی خدا موافقید، بسیار خوب.

پس بفرمایید به چه دلیل گزاره هایی چون خشنودی و رضایت اهل بیت در انجام وظایف دینی را با بحث نیت خلط می کنید و می گویید عمل باید با نیت قربت الی الله باشد نه رضایت حجت خدا، مثلاً کسی نباید در رعایت حجاب، بجز نیت قربت الی الله به چیز دیگری نظیر رضایت و خشنودی فاطمه (س) یا امام زمان (عج) و یا خوشحالی شهدا اعتنا کند.

مجدداً تکرار می کنم، ما معتقدیم اینها دو امر مجزا و قابل تفکیک هستند و در هر صورت با جلب رضا و خشنودی اهل بیت (ع)، رضای خدا بعلاوه اطاعت امر او تحصیل حاصل شده ضمن انکه این رفتارها نمی تواند خالی از قصد قربت باشد. (توضیح تفصیلی مطلب گذشت)

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;802414 نوشت:

اگر بحث شما صرفاً به نیت عمل مربوط است و با این همانی و یکی بودن رضایت و خشنودی حجج الهی با رضا و خشنودی خدا موافقید، بسیار خوب.

پس بفرمایید به چه دلیل گزاره هایی چون خشنودی و رضایت اهل بیت در انجام وظایف دینی را با بحث نیت خلط می کنید و می گویید عمل باید با نیت قربت الی الله باشد نه رضایت حجت خدا، مثلاً کسی نباید در رعایت حجاب، بجز نیت قربت الی الله به چیز دیگری نظیر رضایت و خشنودی فاطمه (س) یا امام زمان (عج) و یا خوشحالی شهدا اعتنا کند.

مجدداً تکرار می کنم، ما معتقدیم اینها دو امر مجزا و قابل تفکیک هستند و در هر صورت با جلب رضا و خشنودی اهل بیت (ع)، رضای خدا بعلاوه اطاعت امر او تحصیل حاصل شده ضمن انکه این رفتارها نمی تواند خالی از قصد قربت باشد. (توضیح تفصیلی مطلب گذشت)

موفق باشید ...:Gol:

با سلام و سپاس. کارشناس محترم، عنایت بفرمایید که از ابتدا هم صحبت بنده نیت الهی در عین جلب رضایت اهل بیت بوده است. فقط عرض کردم نیت الهی، در اولویت اول است. نباید جلب رضایت اهل بیت جای نیت الهی را بگیرد. خلطی بین نیت و رضایت از سوی من رخ نداده، اتفاقاً من می گویم خلط نکنیم. بنده تفکیکی آشکار بین این دو قائل هستم. دوستان دیگری که رضایت اهل بیت را به جای نیت الهی می نشانند، باید توضیح بدهند که چرا خلط می کنند.

البته یک سؤال: آیا شما غایت فعل را غیر از نیت می دانید؟

با سپاس

مشکور;802399 نوشت:
چنانکه گفتیم تمسک به وظایف دینی نظیر حجاب و نماز اول وقت و ... به قصد جلب رضایت و خشنودی حجت خدا نمی تواند از نیت قربت الی الله و جلب رضایت و اطاعت خداوند تهی باشد. بلکه نیت در اعمال با مسأله رضایت مندی دو امر مجزا هستند که نباید خلط شود که توضیح آن گذشت
برادر عزیز ، برای آنکه بحث خلاصه شود ، فقط یک نکته عرض میکنم:

1)من نماز میخوانم تا امام زمان(عج) از من راضی شوند
چرا؟

چون میدانم رضایت معصوم در راستای رضای خداست

2)من نماز میخوانم تا امام زمان(عج) از من راضی شوند
چرا؟

چون دل ایشان میشکند (بدون معرفت به هم راستا بودن این دل شکستن با رضایت خدا)
چون امام زمان آدم خوبی است
چون اگر ناراحت بشود دعا میکند من سنگ بشوم!
چون برکت زندگی میرود
چون ایشان خدای من هستند

پاسخ اول کاملاً صحیح است
ولی مشکل بر سر نگاه و پاسخ های دوم است

tazkie;802416 نوشت:
با سلام و سپاس. کارشناس محترم، عنایت بفرمایید که از ابتدا هم صحبت بنده نیت الهی در عین جلب رضایت اهل بیت بوده است. فقط عرض کردم نیت الهی، در اولویت اول است. نباید جلب رضایت اهل بیت جای نیت الهی را بگیرد. خلطی بین نیت و رضایت از سوی من رخ نداده، اتفاقاً من می گویم خلط نکنیم. بنده تفکیکی آشکار بین این دو قائل هستم. دوستان دیگری که رضایت اهل بیت را به جای نیت الهی می نشانند، باید توضیح بدهند که چرا خلط می کنند.

سلام مجدد:Gol:

بفرمایید اهل ایمان با چه نیتی تلاش می کنند که رضایت حجت خدا را جلب کنند یا از او اطاعت کنند؟ آیا قصد و نیتشان جز قربت الی الله است؟ اگر نیت مؤمن از این کار قصد قربت است پس مطلوب حاصل است بعبارتی اگر مؤمنان برای خشنودی امام زمانشان به فرایض الهی تن داده و یا از محرمات روی می گردانند در واقع قصد و نیتشان قرب الی الله و اطاعت اوامر الهی و جلب رضای حضرت معبود است.

tazkie;802416 نوشت:
البته یک سؤال: آیا شما غایت فعل را غیر از نیت می دانید؟

بله غایت فعل جز نیت است، در نیت، توجه ما باید به سوی خدای سبحان باشد، بعبارتی انگیزه آگاهانه نسبت به هر عمل ((نیّت)) آن است و در عبادت، این انگیزه باید خدایى باشد مثلاً باید نماز به خاطر رضاى الهى و در جهت تاءمین خواسته او و اجراى فرمانش و به قصد نزدیك تر شدن به خدا (قصد قربت) انجام گیرد. یك وقت هست كه ما غایت را برای فاعل در نظر نمی گیریم، غایت را برای فعل در نظر می گیریم و می گوییم غایت این فعل چیست؟ معنایش این است كه ما به فاعل كار نداریم، می گوییم این كار برای چه به وجود آمده یا این كار به سوی چه هدفی است و یا فایده و نتیجه و آثار حاصله از این فعل چیست؟(مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 691)

موفق باشید ...:Gol:

Reza-D;802516 نوشت:
برادر عزیز ، برای آنکه بحث خلاصه شود ، فقط یک نکته عرض میکنم:

1)من نماز میخوانم تا امام زمان(عج) از من راضی شوند
چرا؟

چون میدانم رضایت معصوم در راستای رضای خداست

2)من نماز میخوانم تا امام زمان(عج) از من راضی شوند
چرا؟

چون دل ایشان میشکند (بدون معرفت به هم راستا بودن این دل شکستن با رضایت خدا)
چون امام زمان آدم خوبی است
چون اگر ناراحت بشود دعا میکند من سنگ بشوم!
چون برکت زندگی میرود
چون ایشان خدای من هستند

پاسخ اول کاملاً صحیح است
ولی مشکل بر سر نگاه و پاسخ های دوم است


سلام و ممنون از خلاصه تان:Gol:

گزاره اولا کاملاً صحیح است اما گزاره دوم، دل شکستن امام زمان برای پیروان و مؤمنان روا نیست چون آن هم داخل در نارضایتی امام زمان است، مؤمن از کاری که موجب شکستگی قلب ولی امرش بشود اجتناب می کند. و نیز برکت از زندگی مؤمن می رود زیرا امام زمان واسطه فیض و باب رحمت الهی است و به دعای او درهای توفیق و برکتهای خاص بر عباد گشوده می شود و اگر او بواسطه گناهان ما و ترک اوامر الهی راضی نباشد برکت از زندگی مؤمنان رخت بر می بندد.

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;802568 نوشت:
بفرمایید اهل ایمان با چه نیتی تلاش می کنند که رضایت حجت خدا را جلب کنند یا از او اطاعت کنند؟ آیا قصد و نیتشان جز قربت الی الله است؟
سلام
در بعضی موارد بله!

مشکور;802570 نوشت:
اما گزاره دوم، دل شکستن امام زمان برای پیروان و مؤمنان روا نیست چون آن هم داخل در نارضایتی امام زمان است، مؤمن از کاری که موجب شکستگی قلب ولی امرش بشود اجتناب می کند. و نیز برکت از زندگی مؤمن می رود زیرا امام زمان واسطه فیض و باب رحمت الهی است و به دعای او درهای توفیق و برکتهای خاص بر عباد گشوده می شود و اگر او بواسطه گناهان ما و ترک اوامر الهی راضی نباشد برکت از زندگی مؤمنان رخت بر می بندد
اینها را میدانم استاد ، اما آیا هدف خدا این است که برای مثال ما صرفاً از ترس برکت زندگی گناه نکنیم؟! این که حتی کف بندگی هم نیست
الان در محل کار هستم. عمری باقی بود ، کاملتر عرض میکنم

مشکور;802568 نوشت:

سلام مجدد:Gol:

بفرمایید اهل ایمان با چه نیتی تلاش می کنند که رضایت حجت خدا را جلب کنند یا از او اطاعت کنند؟ آیا قصد و نیتشان جز قربت الی الله است؟ اگر نیت مؤمن از این کار قصد قربت است پس مطلوب حاصل است بعبارتی اگر مؤمنان برای خشنودی امام زمانشان به فرایض الهی تن داده و یا از محرمات روی می گردانند در واقع قصد و نیتشان قرب الی الله و اطاعت اوامر الهی و جلب رضای حضرت معبود است.

سلام علیکم و رحمة الله.

سؤالی بنده پرسیده بودم که بی پاسخ ماند: [به فرض تفکیک پذیری نیت و هدف] کجا معصوم به ما فرموده «شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن»، تا ما بگوییم قصد و نیتمان قربت الی الله است ولی برای خشنودی امام زمان یا شرم از رخ حضرت علی، گناه نمی کنیم؟ به هر حال ما شیعه هستیم، باید یک چیز معتبری در اسلام پیدا بکنیم مبنی بر اینکه فعلی که «برای خشنودی غیرخدا ولی در راستای رضای خداست» اما «قصد و نیتش قرب الهی و رضایت خداست» تعریف شده باشد. در قرآن است؟ در کلام معصوم است؟ در کلام عرفای بزرگ یا مراجع عالیقدر است؟ یا چیزی است در حد خطابات برخی خطبا و وعاظ؟ اگر در قرآن و احادیث معتبر یا در کلام علمای بزرگ اسلام، چنین چیزی پیدا می شود، خب بفرمایید و ما را روشن کنید، ولی متن صریح می خواهیم و نه تفسیر شما را از کلام خدا و معصوم، مگر اینکه تفسیر شما، تنها تفسیر ممکن از متن باشد.

البته امیدوارم دوباره خلط نشود بین مودت و تولی، که اینها خودشان عمل هستند. آیا معصوم فرموده مصداق مودت با اهل بیت، عمل به دستور خداست؟ اگر چنین چیزی داریم، بله می توانیم بگوییم بنده برای اینکه به فعل واجب مودت و تولی عمل کنم نیز، گناه نمی کنم.

مشکور;802568 نوشت:

بله غایت فعل جز نیت است، در نیت، توجه ما باید به سوی خدای سبحان باشد، بعبارتی انگیزه آگاهانه نسبت به هر عمل ((نیّت)) آن است و در عبادت، این انگیزه باید خدایى باشد مثلاً باید نماز به خاطر رضاى الهى و در جهت تاءمین خواسته او و اجراى فرمانش و به قصد نزدیك تر شدن به خدا (قصد قربت) انجام گیرد. یك وقت هست كه ما غایت را برای فاعل در نظر نمی گیریم، غایت را برای فعل در نظر می گیریم و می گوییم غایت این فعل چیست؟ معنایش این است كه ما به فاعل كار نداریم، می گوییم این كار برای چه به وجود آمده یا این كار به سوی چه هدفی است و یا فایده و نتیجه و آثار حاصله از این فعل چیست؟(مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 691)

گرامی ما که بر سر الفاظ با هم بحث نداریم. کسی که می گوید برای نشکستن دل امام زمان گناه نکن، می گوید انگیزۀ آگاهانۀ ما از گناه نکردن باید نشکستن دل امام زمان باشد، و خب این انگیزۀ آگاهانۀ به تعبیر شما، همان نیت است. توضیحی هم که در ادامه نقل کردید، کمکی به بحث نمی کند. هدف و انگیزه(نیت)، تمایز حقیقی از هم ندارند و تمایزشان اعتباری و مفهومی است.

Reza-D;802807 نوشت:
سلام
در بعضی موارد بله!

سلام رضای عزیز:Gol:

چرا در بعضی موارد؟ وقتی اهل ایمان جامعه مورد نظر ما هستند، مگر می توان مواردی را یافت که به جز قصد و نیت قربت الی الله بدنبال جلب رضا و یا اطاعت حجت خدا باشند؟

Reza-D;802807 نوشت:
اینها را میدانم استاد ، اما آیا هدف خدا این است که برای مثال ما صرفاً از ترس برکت زندگی گناه نکنیم؟! این که حتی کف بندگی هم نیست
الان در محل کار هستم. عمری باقی بود ، کاملتر عرض میکنم

عزیز برادر ما کی گفتیم که هدف خدا از دستوری که به ما داده یعنی اطاعت از حجج الله و جلب رضایت آنها صرفاً برای برکت زندگی تان است و یا تنها گفته باشد از عاقبت گناه بترسید که برکت زندگی تان از بین می رود؟ گرچه اینها هم داخل در مسأله عبودیت و بندگی است. بعلاوه اینکه برکت و رزق، تنها رزق و برکت مادی نیست بلکه برکتها و توفیقات معنوی که در سیر کمالی انسان و در این وادی مؤثر است بسا بیشتر است هم مورد نظر است. همچنین، خدای سبحان خود در کتابش به این مسأله اشاره کرده، گاهی با لسان بشارت و گاه انذار، اینکه تقوا چه آثاری دارد و گناه چه محرومیت هایی برایتان در پی دارد. بعبارتی با این بیان به مؤمنان انگیزه می دهد که تقوا و پاکی برایتان برکت و وسعت و فراوانی در پی دارد و نیز هشدار می دهد که اگر گناه و نافرمانی کنید برکت از کفتان می رود و دچار تنگی معیشت و روزی و فساد در زندگی می شوید. چنانکه در جایی می فرماید: [=book antiqua]"وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى؛ و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‏ كنيم"(طه، آیه 124) و یا فرمود: [=book antiqua]"[=book antiqua]وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛ [=book antiqua]اگر مردم قريه ها ايمان آورده و پرهيزگاری پيشه کرده بودند برکات ، آسمان و زمين را به رويشان می گشوديم ، ولی پيامبران را به دروغگويی نسبت دادند ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه شان کرديم.(اعراف، آیه 96) و نیز فرمود: [=book antiqua]"[=book antiqua]ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ؛ [=book antiqua]به سبب اعمال مردم ، فساد در خشکی و دريا آشکار شد تا به آنان جزای بعضی از کارهايشان را بچشاند ، باشد که بازگردند.

بنابر این این ترس، ترس ممدوح است زیرا نتیجه اش ممدوح است و انسان را مشمول رحمت نهایی خدا می کند. یعنی حتی کسانی که در وادی بندگی، عبادت شان عبادت تجار است (برای بهشت) و یا از ترس عذاب جهنم عبادت و بندگی می کنند. نیز به لطف الهی و بنا به وعده های کریمانه او، مشمول رحمت الهی شده اهل نجاتند. البته بدون شک،مقام احرار و بندگان حقیقی خدا که همان والسابقون السابقون اند در این وادی غیرقابل مقایسه با دیگران است.

خسته نباشید ... موفق باشید ...:Gol:

مشکور;803102 نوشت:
چرا در بعضی موارد؟ وقتی اهل ایمان جامعه مورد نظر ما هستند، مگر می توان مواردی را یافت که به جز قصد و نیت قربت الی الله بدنبال جلب رضا و یا اطاعت حجت خدا باشند؟
اهل ایمان جامعه یعنی چه کسانی استاد؟!
اگر منظور شما امثال آیت الله بهجت است که من دیگر حرفی ندارم و می پذیرم
اما وقتی ما میگوئیم جامعه ، ولو بخش مذهبی ،منظورمان یک طیف است از انواع سطح فکر و انواع سطح درک و شناخت

مشکور;803102 نوشت:
عزیز برادر ما کی گفتیم که هدف خدا از دستوری که به ما داده یعنی اطاعت از حجج الله و جلب رضایت آنها صرفاً برای برکت زندگی تان است و یا تنها گفته باشد از عاقبت گناه بترسید که برکت زندگی تان از بین می رود؟
من هم نگفتم شما چنین چیزی فرموده اید. عرض کردم تفکری که درموردش صحبت میکنیم این است. شما برکت زندگی را در ذیل رضای اهل بیت(ع) ، و رضای اهل بیت(ع) را در ذیل رضای خدا تعریف میکنید ، اما تفکری که درموردش صحبت میکنیم اینطور نیست!

مشکور;803102 نوشت:
حتی کسانی که در وادی بندگی، عبادت شان عبادت تجار است (برای بهشت) و یا از ترس عذاب جهنم عبادت و بندگی می کنند. نیز به لطف الهی و بنا به وعده های کریمانه او، مشمول رحمت الهی شده اهل نجاتند. البته بدون شک،مقام احرار و بندگان حقیقی خدا که همان والسابقون السابقون اند در این وادی غیرقابل مقایسه با دیگران است
برادر من هم که همین را گفتم!
عرض کردم این نوع بندگی ، کفِ بندگی هم نیست
آیا منظورم این است که همه باید علامه باشند؟! ابداً چنین منظوری ندارم

داستان موسی(ع) و شبان را که میدانید. طبیعی است که عده ای شبان باشند و قرار نیست همه هارون(ع) باشند
اما قرار هم نیست دیگر همه به همین شبان بودن اکتفا کنند ، بلکه هدف هارون شدن است
ببینید استاد ، حرف ما این است که باید تا جایی که میشود ، بینش خود و دیگران را بالا ببریم و به شخصه اعتقاد دارم که این بینش صحیح در خیلی از افراد جامعه وجود ندارد
میخواهید برای شما مثال بیاورم؟

من توی فروشگاه کار میکردم. در ماه رمضان برخی فروشنده ها ، گوشی دست دوم را بجای نو میفروختند و روزه هم بودند!!! نکتهء قابل توجه این است که عمل بعضی از آنها روی عدم آگاهی بود. یعنی وقتی از او سؤال میکردیم ، اعتقاد داشت که کار غلطی انجام نمیدهد! میگفت من دارم تجارت میکنم ، چه ربطی به روزه ام دارد؟!
دقت بفرمائید اگر این آدم بی دین بود ، اصلاً روزه نمیگرفت

وجه تشابه اینها با موضوع تاپیک ما در عدم بینش صحیح است. یعنی همانطور که آن فروشنده حکمت حقیقی روزه را نفهمیده ، افراد مورد بحث بنده نیز حکمت توسل به ائمه(ع) را آنطور که مد نظر شما استاد عزیز است نمیدانند. شما بنا را بر این گذاشته اید که این افراد با شناخت و بینش کافی ، یا لااقل با نگاهی عامیانه که سرچشمه اش عشق و احترام به خداست ، دارند به موضوع احترام به ائمه(ع) نگاه میکنند. اما من به شخصه افرادی را میشناسم که به یک امام زاده در شهرشان متوسل میشوند ، اما حتی وجود خدا را هم قبول ندارند!! شاید برایتان عجیب باشد ولی چنین افرادی را میشناسم. اگر نام آن امام زاده را ببرم احتمالاً برخی افراد سایت مقصودم را خواهند فهمید. یعنی این افراد برای امام زاده محل خود ، قدرتی مستقل قائل هستند. حالا اگر اینها هم به خدا اعتقاد داشتند ، ما خیال میکردیم که اعتقاد آنها به امام زاده ریشه در اعتقادشان به خدا دارد ، درحالیکه اینطور نبود!

لذا من فکر میکنم بعضی از ماها در بعضی موارد ، در دوستی ائمه(ع) دچار شرک خفیف یا شرک پنهان

(اسمش را نمیدانم) میشویم ، گر چه ممکن است در خیلی مواردش قصدی نباشد
شاید بتوان مصداق بارز این سخن من را در مقیاس بزرگش ، در
"علی اللهی" ها پیدا کرد که برای امام علی(ع) جایگاه خدایی قائلند
و در مقیاس کوچکتر ، نمونه اش افرادی هستند که به عشق امام حسین(ع) قمه میزنند
(کاری با عامدان ندارم) و حتی اگر نتیجه کارشان از بین رفتن دین خدا باشد هم برایشان مهم نیست

در چنین شرایطی به نظر من باید با دقت خاصی به مسئلهء احترام و توسل به ائمه(ع) بپردازیم
این موضوع بسیار حساس است چون از طرفی

منکرین توسل و احترام به ائمه(ع) وجود دارند و از طرفی غالیان هستند که هر دو گروه باعث تخریب شیعه میشوند
و در این بین افردی هم هستند که ناخواسته گرفتار این دو مسیر میشوند
لذا همانطور که باید مراقب بود ، اصل توسل و احترام به ائمه(ع) خدشه دار نشود ، باید مراقب باشیم زمینه غلو درمورد ایشان نیز فراهم نشود

باز هم تکرار میکنم روی سخن من به هیچ وجه خطاب به استارتر محترم نیست ، بلکه نگاهی کلی است

tazkie;802808 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله.

سؤالی بنده پرسیده بودم که بی پاسخ ماند:


سلام علیکم و رحمت الله و برکاته:Gol:

ممنون از پیگیری ها مجدانه شما، لطفاً مشخصاً به سؤالاتی که بی پاسخ مانده اند اشاره کنید تا رسیدگی شود تا آنجاییکه در سابقه ذهنی بنده هست تلاش کردیم یا بنحو اجمال و گاهی تفصیل سرالاتتان را پاسخ دهیم. در هر صورت در خدمتیم.

tazkie;802808 نوشت:
[به فرض تفکیک پذیری نیت و هدف] کجا معصوم به ما فرموده «شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن»، تا ما بگوییم قصد و نیتمان قربت الی الله است ولی برای خشنودی امام زمان یا شرم از رخ حضرت علی، گناه نمی کنیم؟

خواهر گرامی

خود پیامبر (ص) و امامان معصوم (علیهم صلوات الله) مستقیماً چنین چیزی از ما نخواسته اند، اما در سخنان و احادیثشان چنانکه قبلاً اشاره کردیم ورود در حصن ولایت الهی و برخورداری از مواهب آن را منوط به قبول ولایت و اطاعت پیامبر و اولوالامر (ع) بیان کرده اند، خود را باب نجات امت و صراط مستقیم و واسطه ی فیض الهی و موجب قبولی اعمال و موجبات جلب رضای حضرت باریتعالی و ... معرفی کرده اند.

tazkie;802808 نوشت:
به هر حال ما شیعه هستیم، باید یک چیز معتبری در اسلام پیدا بکنیم مبنی بر اینکه فعلی که «برای خشنودی غیرخدا ولی در راستای رضای خداست» اما «قصد و نیتش قرب الهی و رضایت خداست» تعریف شده باشد. در قرآن است؟ در کلام معصوم است؟ در کلام عرفای بزرگ یا مراجع عالیقدر است؟ یا چیزی است در حد خطابات برخی خطبا و وعاظ؟ اگر در قرآن و احادیث معتبر یا در کلام علمای بزرگ اسلام، چنین چیزی پیدا می شود، خب بفرمایید و ما را روشن کنید، ولی متن صریح می خواهیم و نه تفسیر شما را از کلام خدا و معصوم، مگر اینکه تفسیر شما، تنها تفسیر ممکن از متن باشد.

اما چنانکه پیشتر گفتیم خدای سبحان در آیات قرآن به اطاعت و جلب رضایت پیامبر و اولوالامر فرمان داده، چه مواردی که مستقیماً به این مسأله اشاره کرده نظیر آنکه: نجات و فلاح منوط به آن دانسته،(1) یا اطاعت از رسول را اطاعت خودش دانسته(2) زیرا اطاعت رسول در حقیقت همان اطاعت خداوند است، یا پیامبر را بر نفوس مالکیت و برتری بخشیده(3) و نظائر آن، که به مواردی در پستهای قبل اشاره کردیم. و چه مواردی که تلویحاً دستور به پرهیز از نارضایتی پیامبر داده، اینکه بدون اجازه رسول وارد خانه اش نشوید یا کارتان را که انجام دادید دیگر وقت پیامبر را نگیرید و با مزاحمت تان او را آزار ندهید(4) و یا صدایتان را بیش از حد نزد او بلند نکنید(5) و یا از بیرون حجره ها پیامبر را صدا نزنید.(6) و نظائر آن که همه حاکی از آنست که مستقلاً جلب رضایت رسول برای خداوند موضوعیت دارد. و نیز گفتیم رضایت حجج الهی داخل در اطاعت آنهاست و همه اینها بر اساس نیت الهی معنا پیدا می کند و گرنه اطاعت محض از پیامبر و اولوالامر و جلب رضایت آنها بنحو تام بدون قصد قربت و منفک و مستقل از قصد و نیت الهی وجهی ندارد.(که بیانش گذشت) و همین معنا در روایات پیامبر (ص) و ائمه معصومین و نیز در قالب دعا بیان شده که به مصادیقی در پستهای قبل اشاره کردیم (قرار بر تکرار نداریم).

tazkie;802808 نوشت:
البته امیدوارم دوباره خلط نشود بین مودت و تولی، که اینها خودشان عمل هستند. آیا معصوم فرموده مصداق مودت با اهل بیت، عمل به دستور خداست؟ اگر چنین چیزی داریم، بله می توانیم بگوییم بنده برای اینکه به فعل واجب مودت و تولی عمل کنم نیز، گناه نمی کنم.

بله اتفاقاً مصداق اعلای مودت اهل بیت که خداوند امر فرموده: اطاعت و پیروی از آنها و تمسک به سبک و شیوه ی زندگی آنهاست نه اینکه مودت را صرفاً به دوست داشتن خالی معنا کنیم همان مشکله ای که عامه گرفتارش شدند و مدعی مودت هستند اما در مقام عمل از آنها اطاعت و پیروی نکرده و آنها را در برابر ظالمین و فاسقین یاری نرساندند. فلذا در حقیقت عاملین و متمسکین واقعی به ولایت و اطاعت و مودت اولوالامر کسانی هستند که در این راه تن به واجبات الهی داده و از محرمات پرهیز می کنند. اینان شیعیان و پیروان واقعی هستند. علاوه بر اینکه وقتی می گوییم مودت، اگر به همان معنای محبت هم معنا شود که ما مأمور به محبت ذوی القربی باشیم باز هم با گناه جمع نمی شود. زیرا اصولاً محبت با گناه جمع نمی شود مگر می شود ما مدعی محبت و ارادت به امیر مؤمنان (ع)، صدیقه طاهره (س)، امام حسین (ع) و دیگر ذوات مقدسه باشیم و آنگاه راحت گناه کنیم یا از کنار واجبات به راحتی بگذریم.

از اینرو سوای حقیقت توحید و عشق به حضرت احدیت که عامل حقیقی و اصلی برای گرایش انسان به سمت و سوی همه خوبیها و پرهیز و دوری از همه زشتیهاست، عشق و محبت به آن ذوات مقدسه (علیهم صلوات الله) و نیز اطاعت و جلب رضایت و محبتی که به فرمان خدا بر آن مأموریم نیز در این گرایش معنادار و کمال بخش مؤثر بوده، موضوعیت دارد. پس همه افعال و کارهای اهل ایمان باید با قصد و نیت الهی و قربت الی الله باشد و این مهم بدلایلی که بیان شد از مسیر و کانال حجج معصوم الهی نیز میسر و حاصل است.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_______________________________________________________________
1. [=book antiqua]«فالذين آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون»، «آنانكه به او ايمان آورده و او را گرامى داشته و يارى نموده‏اند و از نوريكه همراه او نازل شده پيروى نموده‏اند آنان رستگارانند».(اعراف /157)
2. [=book antiqua]«من يطع الرسول فقد اطاع الله : هر كس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».(نساء /80)
3. [=book antiqua]«النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم : پيامبر به مؤمنان از خود آنان اولى است».(احزاب /6) اين نوع اولويت كه در هيچ تشريعى در جهان نظير آن ديده نشده است، از جانب «مالك النفوس» به پيامبر افاضه شده كه از آن در مصالح جامعه اسلامى بهره بگيرد، و افراد به فرمانهاى او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند. فلذا مسأله جلب رضایت پیامبر در این مالکیت و برتری بر نفوس و جانهای مؤمنان بیش از پیش نمایان و آشکار می شود و این همانی را با رضایت خدا روشن می سازد.
4.[=book antiqua]«يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يوذن لكم الى طعام غير ناظرين انيه ولكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طبتم فانتشروا ولا مستانسين لحديث ان ذلكم كان يودي النبى فيستحيى منكم و الله لا يستحيى من الحق».اى افراد با ايمان به خانه‏هاى پيامبر وارد نشويد، مگر اينكه به شما اذن دهند (و اگر براى صرف طعام دعوت شديد، پيش از موعد نيائيد) و در انتظار وقت غذا ننشينيد وقتى دعوت شديد وارد شويد، هنگامى كه غذا صرف كرديد متفرق شويد، به بحث و گفتگو ننشينيد اين كار پيامبر را ناراحت مى ‏كند و از شما شرم مى‏ كند ولى خدا از بيان (حق) شرم ندارد».(احزاب، آیه 53)
5. [=book antiqua]«يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصوتكم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون» «اى افراد با ايمان! صداى خود را بلندتر از صداى پيامبر نكنيد و با او بلند سخن نگوئيد (فرياد نزنيد) همانطور كه با يكديگر بلند سخن مى ‏گوئيد، تا مبادا پاداش عمل شما بدون توجه از بين برود». (حجرات /2).
6. [=book antiqua]«ان الذين ينادونك من و راء الحجرات اكثرهم لا يعقلون» «آنان كه تو را از بيرون اطاق بلند صدا مى ‏زنند بيشترشان نمى ‏فهمند». و در ادامه می فرماید: [=book antiqua]«ولو انهم صبروا حتى تخرج اليهم لكان خيراً لهم و الله غفور رحيم». «اگر آنان صبر مى‏كردند تا خود بيرون آئى براى آنها بهتر بود، خداوند آمرزنده و مهربان است». (حجرات /4 و 5)

Reza-D;803187 نوشت:
اهل ایمان جامعه یعنی چه کسانی استاد؟!
اگر منظور شما امثال آیت الله بهجت است که من دیگر حرفی ندارم و می پذیرم
اما وقتی ما میگوئیم جامعه ، ولو بخش مذهبی ،منظورمان یک طیف است از انواع سطح فکر و انواع سطح درک و شناخت

سلام مجدد:Gol:

دامنه نگاهتان را وسعت ببخشید، درک حقیقت توحید و معارفی که گفتیم در باب توحیدی بودن اطاعت و جلب رضایت و محبت به اهل بیت (ع) تنها به اولیاء و اصحاب معرفت نظیر آیت الله بهجت (ره) و دیگر سالکان مختص نیست بلکه اتفاقاً در اقصی نقاط همین آب و خاک و در حتی بعضی روستاهای دوردست داریم مردان و زنان پاکدل و مؤمنی که بدلیل رسیدن به وادی ایمان و رعایت تقوا و پاکدامنی، به هدایت الهی واجد روح و قلب روشن و آگاهی نسبت به این قبیل معارف حقه مذهب اثنی عشری هستند و به سهولت با همان قلبهای پاکشان، به مدد الهی مرزهای توحید و شرک را شناسایی می کنند.

Reza-D;803187 نوشت:
داستان موسی(ع) و شبان را که میدانید. طبیعی است که عده ای شبان باشند و قرار نیست همه هارون(ع) باشند
اما قرار هم نیست دیگر همه به همین شبان بودن اکتفا کنند ، بلکه هدف هارون شدن است
ببینید استاد ، حرف ما این است که باید تا جایی که میشود ، بینش خود و دیگران را بالا ببریم و به شخصه اعتقاد دارم که این بینش صحیح در خیلی از افراد جامعه وجود ندارد
میخواهید برای شما مثال بیاورم؟

من توی فروشگاه کار میکردم. در ماه رمضان برخی فروشنده ها ، گوشی دست دوم را بجای نو میفروختند و روزه هم بودند!!! نکتهء قابل توجه این است که عمل بعضی از آنها روی عدم آگاهی بود. یعنی وقتی از او سؤال میکردیم ، اعتقاد داشت که کار غلطی انجام نمیدهد! میگفت من دارم تجارت میکنم ، چه ربطی به روزه ام دارد؟!
دقت بفرمائید اگر این آدم بی دین بود ، اصلاً روزه نمیگرفت

وجه تشابه اینها با موضوع تاپیک ما در عدم بینش صحیح است. یعنی همانطور که آن فروشنده حکمت حقیقی روزه را نفهمیده ، افراد مورد بحث بنده نیز حکمت توسل به ائمه(ع) را آنطور که مد نظر شما استاد عزیز است نمیدانند. شما بنا را بر این گذاشته اید که این افراد با شناخت و بینش کافی ، یا لااقل با نگاهی عامیانه که سرچشمه اش عشق و احترام به خداست ، دارند به موضوع احترام به ائمه(ع) نگاه میکنند. اما من به شخصه افرادی را میشناسم که به یک امام زاده در شهرشان متوسل میشوند ، اما حتی وجود خدا را هم قبول ندارند!! شاید برایتان عجیب باشد ولی چنین افرادی را میشناسم. اگر نام آن امام زاده را ببرم احتمالاً برخی افراد سایت مقصودم را خواهند فهمید. یعنی این افراد برای امام زاده محل خود ، قدرتی مستقل قائل هستند. حالا اگر اینها هم به خدا اعتقاد داشتند ، ما خیال میکردیم که اعتقاد آنها به امام زاده ریشه در اعتقادشان به خدا دارد ، درحالیکه اینطور نبود!

لذا من فکر میکنم بعضی از ماها در بعضی موارد ، در دوستی ائمه(ع) دچار شرک خفیف یا شرک پنهان (اسمش را نمیدانم) میشویم ، گر چه ممکن است در خیلی مواردش قصدی نباشد
شاید بتوان مصداق بارز این سخن من را در مقیاس بزرگش ، در "علی اللهی" ها پیدا کرد که برای امام علی(ع) جایگاه خدایی قائلند
و در مقیاس کوچکتر ، نمونه اش افرادی هستند که به عشق امام حسین(ع) قمه میزنند (کاری با عامدان ندارم) و حتی اگر نتیجه کارشان از بین رفتن دین خدا باشد هم برایشان مهم نیست

در چنین شرایطی به نظر من باید با دقت خاصی به مسئلهء احترام و توسل به ائمه(ع) بپردازیم
این موضوع بسیار حساس است چون از طرفی منکرین توسل و احترام به ائمه(ع) وجود دارند و از طرفی غالیان هستند که هر دو گروه باعث تخریب شیعه میشوند
و در این بین افردی هم هستند که ناخواسته گرفتار این دو مسیر میشوند
لذا همانطور که باید مراقب بود ، اصل توسل و احترام به ائمه(ع) خدشه دار نشود ، باید مراقب باشیم زمینه غلو درمورد ایشان نیز فراهم نشود


استفاده کردیم جناب رضای عزیز

دغدغه های لطیف و مهمی را بیان می کنید که از منظر این حقیر نیز توجه به انها هم اهمیت دارد و هم برای روشنگری و محافظت از ذهن و روح عامه اهل ایمان، اهل اسلام و خصوصاً جوانان و نوجوانان جامعه از خطرات و شبهات و دستبرد طاغیان و مهاجمان و غالیان و سودجویان به عرصه مذهب و طریقت حقه اهل بیت(ع) ضروری است.

لازم است بصورت تخصصی در تایپیک هایی مستقل و مجزا به تنویر و روشنگری این قبیل شبهات و مسائلی که میدان توحید را تهدید کرده و یا در مرزبندی های بین توحید و شرک شائبه ایجاد می کند به بحث و گفگو پرداخت. بحمدالله یکی از دلایل تشکیل و راه اندازی مراکز پاسخگویی و بخصوص، فضاهای گفتمان دینی و قرآنی پرداختن به همین مهمات است که امیدوارم با همت و پیگیری کاربران فرهیخته ی سایت(همچون شما و تزکیه گرامی) جدی تر پیگیری شود. ان شاء الله

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;803199 نوشت:
دامنه نگاهتان را وسعت ببخشید
چشم :Nishkhand:

مشکور;803199 نوشت:
استفاده کردیم جناب رضای عزیز
بزرگوارید برادر :Gol:

مشکور;803199 نوشت:
درک حقیقت توحید و معارفی که گفتیم در باب توحیدی بودن اطاعت و جلب رضایت و محبت به اهل بیت (ع) تنها به اولیاء و اصحاب معرفت نظیر آیت الله بهجت (ره) و دیگر سالکان مختص نیست بلکه اتفاقاً در اقصی نقاط همین آب و خاک و در حتی بعضی روستاهای دوردست داریم مردان و زنان پاکدل و مؤمنی که بدلیل رسیدن به وادی ایمان و رعایت تقوا و پاکدامنی، به هدایت الهی واجد روح و قلب روشن و آگاهی نسبت به این قبیل معارف حقه مذهب اثنی عشری هستند و به سهولت با همان قلبهای پاکشان، به مدد الهی مرزهای توحید و شرک را شناسایی می کنند
منکرش را خدا هدایت کند
در کلام بنده هم نکته ای دال بر اینکه عارف شدن را مختص به افراد خاصی کرده باشم وجود نداشت. آیت الله بهجت ، صرفاً مثالی بود برای نشان دادن منظور. در واقع همان افراد عامی که شما مثال زدید که در زمینه جلب رضای الهی به درجات بالا رسیدند ، خود مصداقی از همین صحبت بنده هستند

در واقع صحبت من این بود:
اگر منظور شما از جامعهء مذهبی
افرادی هستند که به درجات بالای سیر و سلوک رسیده اند و درک و شناختی قوی از دین دارند (مثل آیت الله بهجت یا دولابی یا شیخ رجب علی یا.....) بنده دیگر حرفی ندارم. اما جامعهء مذهبی یک طیف گسترده است که شامل انواع سطح تفکر و انواع سطح شناخت میشود

توضیح کاملتر:
پسر من خدا را میپرستد ، نماز میخواند ، روزه میگیرد ، حدود نامحرم را میداند و رعایت میکند ، مهربان و دلسوز است و خیلی موارد دیگر از دینش را رعایت میکند (به نسبت). اما پسر من از نظر درکِ تمام مسائل دینی ، بخصوص آنهایی که نیاز به نگاه ظریف دارد ، هنوز بالغ نیست. بنا بر این من که حقیقت توسل و احترام به ائمه(ع) را میدانم و وقتی میگویم: "یا امام رضا(ع) مشکلم را حل کن" ، گر چه خودم به بندگی کامل امام(ع) در برابر خداوند و اینکه اصل قدرت امام(ع) از خداوند است علم دارم ، اما باید بسیار مراقب باشم که چگونه این مفاهیم را به فرزندم انتقال میدهم. مبادا فرزندم خیال کند که امام(ع) چیزی از خود دارد و دارای توانایی مستقل از خداست

استاد بسیار عزیز و گرامی جناب "مشکور" ، تصور نکنید فقط دارم در این تاپیک از این حرفها میزنم. بارها شده که وقتی روبروی کسی قرار گرفته ام که احساس کردم ممکن است شناخت درستی از این مسائل نداشته باشد (مثل خواهر و برادر کوچکتر) و حتی در مواردی برای یادآوری به خودم که اجازه ندهم شیطان از راه دین ، به دینم آسیب برساند ، اگر خواستم از معصوم(ع) امداد بطلبم ، اینطور گفته ام:

"ای امامی که به اذن خدا در جایگاه شفاعت قرار گرفتی
ای که خداوند تو را باعث خیر و برکت در زمین قرار داده و وجودت را دلیل حیات تمام موجودات گردانده
ای کسی که کلید رضای خدا در دست توست و راه رسیدن به خلفه الهی از ولایت تو میگذرد
به حق خدایی که بندگی را در حقش تمام کردی و به حق جد بزرگوارت و پدران و پسرانت که تمام شما نوری واحد هستید
از تو میخواهم که در یافتن حقیقت به این مرید خود یاری برسانی و چراغ راهم شوی
و برایم در پیشگاه خداوند طلب بخشش نمایی و هرگز در ناهمواری های زندگی مرا تنها نگذاری
و کتارم باشی تا زمانی که مرا به اوج بندگی و رضای خداوند برسانی"

Reza-D;803248 نوشت:
توضیح کاملتر:
پسر من خدا را میپرستد ، نماز میخواند ، روزه میگیرد ، حدود نامحرم را میداند و رعایت میکند ، مهربان و دلسوز است و خیلی موارد دیگر از دینش را رعایت میکند (به نسبت). اما پسر من از نظر درکِ تمام مسائل دینی ، بخصوص آنهایی که نیاز به نگاه ظریف دارد ، هنوز بالغ نیست. بنا بر این من که حقیقت توسل و احترام به ائمه(ع) را میدانم و وقتی میگویم: "یا امام رضا(ع) مشکلم را حل کن" ، گر چه خودم به بندگی کامل امام(ع) در برابر خداوند و اینکه اصل قدرت امام(ع) از خداوند است علم دارم ، اما باید بسیار مراقب باشم که چگونه این مفاهیم را به فرزندم انتقال میدهم. مبادا فرزندم خیال کند که امام(ع) چیزی از خود دارد و دارای توانایی مستقل از خداست

استاد بسیار عزیز و گرامی جناب "مشکور" ، تصور نکنید فقط دارم در این تاپیک از این حرفها میزنم. بارها شده که وقتی روبروی کسی قرار گرفته ام که احساس کردم ممکن است شناخت درستی از این مسائل نداشته باشد (مثل خواهر و برادر کوچکتر) و حتی در مواردی برای یادآوری به خودم که اجازه ندهم شیطان از راه دین ، به دینم آسیب برساند ، اگر خواستم از معصوم(ع) امداد بطلبم ، اینطور گفته ام:

"ای امامی که به اذن خدا در جایگاه شفاعت قرار گرفتی
ای که خداوند تو را باعث خیر و برکت در زمین قرار داده و وجودت را دلیل حیات تمام موجودات گردانده
ای کسی که کلید رضای خدا در دست توست و راه رسیدن به خلفه الهی از ولایت تو میگذرد
به حق خدایی که بندگی را در حقش تمام کردی و به حق جد بزرگوارت و پدران و پسرانت که تمام شما نوری واحد هستید
از تو میخواهم که در یافتن حقیقت به این مرید خود یاری برسانی و چراغ راهم شوی
و برایم در پیشگاه خداوند طلب بخشش نمایی و هرگز در ناهمواری های زندگی مرا تنها نگذاری
و کتارم باشی تا زمانی که مرا به اوج بندگی و رضای خداوند برسانی"


سلام مجدد:Gol:

البته عموماً در حضور جوانان و نوجوانان که در آغاز راهند و کسانیکه از نظر ایمانی در سطوح پایین بوده و معرفتی سست و متزلزل دارند و یا در نزد دشمنان شبهه افکن باید خیلی دست به عصا و حساب شده از معارف اینچنینی گفتمان کرد تا بهانه ای برای ایجاد شبهه و تردید نیابند، اما برای کسانی که به مقام معرفتی والا در باب ربط وثیق و استوار و این همانی و یکی بودن محبت و ولایت و جلب رضای امام و نبی با محبت و ولایت و جلب رضای حضرت احدیت رسیده اند و نیز ارتباط با آندو را در راستای رضای خدا دانسته و هم اینکه می دانند از نیت الهی سرچشمه گرفته و هم بدان منتهی می شود، نیازی نیست این امور و معارف قلبی را مکرر به زبان آورده و مراتب آن را آشکار سازند. بعبارتی وقتی در قلب و دل و در مقام اندیشه و عقیده معترفند که پیامبر و امام حجت و نماینده خدایند و هر چه دارند از خداوند است، بعبارتی وجود استقلالی ندارند بلکه انها نیز مانند دیگر ماسوی الله وجودشان ربطی و فقری است (عین ربط و فقر به ذات یگانه اند) نیازی نیست این مراتب را به زبان بیاورند بلکه همان که در عقیده و قلب بر آن متمرکزند کفایت می کند.

البته بعنوان مثال گرچه ناقص و نارساست و صرفاً برای تقریب به ذهن عرض می کنم: فرماندار هر شهری که نماینده عالی دولت است یکسری اختیاراتی دارد وقتی برای آبادانی در محدوده خدمتی اش اقداماتی می کند و مردم در مقام ستایش وی بر می آیند نهایت ستایش و مدح خود را متوجه شخص فرماندار می کنند و این به معنای آن نیست که ندانند که او اگر حکم و قدرتی و بودجه و مجوزی برای خدمت دارد همه را از مقام بالاتر یعنی استانداری و در رتبه ای بالاتر از وزارت کشور و در نهایت از دولت فعلی اخذ نموده و علاوه بر اینها، همین دولت هم از یکسو نماینده ی منتخب مردم بوده و از سوی دیگر به حکم تنفیذ رهبری مشروعیت لازم را کسب کرده است. اما قطعاً در هیچ محفلی(چه عمومی و چه اختصاصی) لازم نیست که همه آن سلسله مراتب را بیان داشت مگر اینکه مورد سؤال واقع شویم.

در خصوص مسأله حجت های الهی (انبیاء و اوصیاء) نیز حکایت همینطور است مهم اعتقاد و اعتراف قلبی است و نیازی به بیان همه آن سلسه مراتب ها و ارتباطاتی که بین ایشان و حضرت احدیت برقرار است، نیست؛ مگر در موارد و مواقعی که گفتیم و یا در جایی که مورد سؤال واقع شدیم و نظائر آن.

موفق باشید ...:Gol:

[=book antiqua]بنام خدا

[=book antiqua]
سلام و ادب@};-

سؤال:


آیا دست دادن با نامحرمان فامیل حرمت ندارد؟ آیا شکستن دل آنها گناه نیست؟ چه کنیم؟ آیا عدم رضایت دیگران با رضایت خدا و امام زمان (عج) ارتباطی هست؟

[=book antiqua]پاسخ :

در پاسخ اجمالی می توان گفت: از منظر ديني باورهاي قوي مي تواند رفتارهاي قوي توليد كند. ولي زندگي ديني يك زندگي خشك، بي روح و فاقد برنامه نيست. مي توان به كسي دست نداد و عذرخواهي كرد و با احترام دليل آن را توضیح داد.
رفتارهاي خوب اسلامي ديگر ذهنيت ها را اصلاح مي كند و فرد اهل فهم هرگز رنجيده خاطر نخواهد شد. اما اگر فردي به هر دليلي متوجه نشد، يا نمی خواهد متوجه شود و انتظار داشته باشد شما را به وادی گناه دعوت کند، بايد بين رضای خدا و خلق خدا، رضايت خداوند را ترجیح دهیم.

از انجایی که رضايت خدا و رضايت ائمه(ع) دوئيت بردار نيست بلکه حقیقتاً يك چيز است. وقتي در اين امور از رضايت يا سخط ائمه(ع) سخن می گوییم به خاطر اين است كه ذهن ما به صورت عینی متوجه است كه ائمه كلام و رفتارشان تماماً نور و در راستای رضای الهی است فلذا رضايت و سخط آنها با رضايت و سخط الهي هماهنگ است.

البته نباید فراموش كنيم که مجاز نیستیم خواسته یا ناخواسته در باره آن ذوات مقدسه غلو کنیم و ائمه را جايگزين شأن و مقام خدا قرار دهيم. در همین رابطه پيامبر اکرم

(صلی الله علیه و اله) فرمودند:" رضايت فاطمه رضايت من و رضايت من رضايت خداوند است هر كس او را برنجاند من و خدا را رنجانده است". از این رو اولا و بالذات رضايت الهي و ثانيا و بالعرض رضايت جانشينان ايشان موضوعیت دارد.
اين سلسله مراتب در نظام ولايي هم هست وقتي سربازي مي گويد رضايت فرمانده برايم مهم است به معناي اين نيست كه فرمانده مستقلاً موضوعيت دارد. فرمانده لايق، منصوب از سوي امام است و امام جانشين خداوند است.

بنابراين ايرادي ندارد كسي بگويد حجاب را رعايت كنم یا از دست دادن به نامحرمان پرهیز می کنم تا اهل بیت

(علیهم السلام)از من راضي باشند و با عمل به دستورات آنها برای ایشان زينت باشم. [=book antiqua]خداوند در کریمه ای می فرماید: "يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِيُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنينَ"؛(1)
به خدا قسم می خورند تا شما را راضی کنند، در حالیکه اگر مؤمن بودند خدا و رسولش شایسته تر بودند که راضی شوند."
از این رو رضای رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و اله) رضای خداوند و رضای اهل بیت (علیهم السلام) نیز همان رضای رسول اکرم
(صلی الله علیه و اله) است. و همه این مجموعه رضایتها در حقیقت در راستای رضای خداوند بوده و قابل تفکیک نیستند.

در توضیح تفصیلی در باب همسانی رضایت اهل بیت و پیامبر

(علیهم السلام) با رضایت خدا نکاتی را می افزاییم:
[=book antiqua]
اولاً:
ولایت و اطاعت و جلب محبت و رضایت پیامبر اکرم
(صلی الله علیه و اله)و اهل بیت(علیهم السلام) امری جدای از ولایت و اطاعت و جلب محبت و رضای خدای متعال نیست. همانگونه که ولایت و اطاعت و جلب رضایت خداوند بنحو تکوینی و تشریعی بر بندگانش واجب است همین شئون نسبت به رسول و اولوالامر (علیهم السلام) نیز واجب است، زیرا همه اینها در راستای ولایت و اطاعت و جلب رضایت خدای متعال است نه اینکه دو امر مجزا و قابل تفکیک باشد.
[=book antiqua]
ثانیاً:
ولایت و اطاعت امری جدای از محبت و جلب رضایت نیست بلکه اولی اعم از دومی است به عبارتی وقتی به امر خدا مأمور به اطاعت و قبول ولایت رسول و اولوالامر می شویم [=book antiqua](يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ ...)(2) ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) (3)
یعنی جلب رضایت آنها نیز داخل در اطاعت و ولایت است، پس رضایت آن ذوات مقدسه موضوعیت دارد. زیرا اصولاً رضایت آنها امری جدای از رضای حضرت باریتعالی نیست چنانکه ولایت و اطاعت آنها چنین است.

البته ما مأمور شده ایم نیت مان برای خدا خالص باشد لکن جلب رضایت حجت معصوم (ع) نه تنها منافاتی با جلب رضای پروردگار ندارد بلکه عین همان است، حتی تمسک و عمل به غیر آن از دایره رضای خدا و خلوص نیت خارج است.
دلیل بر این مطلب آنکه گفتیم: شما نمی توانید رضایت را از دایره وسیع اطاعت خارج کنید، اطاعت اعم از رضایت است. یعنی وقتی امر به اطاعت حجت معصوم شدیم باید رضایت خاطر حجت خدا را حاصل کنیم و اگر مخالفت کردیم در حقیقت موجبات ناخشنودی ولی خدا را فراهم آوردیم که همه اینها یعنی خارج شدن از دایره اطاعت و رضایت خداوند.
به عنوان نمونه: حضرت امیر (ع) که تجسم توحید ناب بودند نیز مأمور به قبول صد در صدی ولایت و اطاعت پیامبراکرم

(صلی الله علیه و اله) بودند و در طول حیات مبارکشان، ذره ای از مقام اطاعت و جلب رضایت رسول(صلی الله علیه و اله) تخطی نکردند این برای اهل معرفت چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا جز این است که تمام همت حضرت امیر (ع) جلب رضایت و خشنودی حضرت رسول بوده است؟ و بی شک، آنحضرت(ع) می دانسته که رضایت خدا در رضایت پیامبرش است؟
[=book antiqua]
ثالثاً:
پیامبر و امامان معصوم (ع) بدلیل دارا بودن مقام عصمت تامه در قرآن، بعنوان اسوه و الگو معرفی شده اند یعنی همه اعمال و رفتار و گفتارشان به تمامه مرضی رضای خداوند است و ما مأمور به پیروی تمام و کمال و تمسک جستن به ایشان هستیم یعنی علاوه بر اینکه باید در زندگی مان سبک و روش زندگی ایشان را چه در زمان حضور و چه در غیبت شان اخذ و بکار ببندیم، باید بگونه ای رفتار کنیم که مورد تأیید و رضایت ایشان باشد. زیرا تأیید و قبول اعمال و رفتار ما در گرو تأیید، پذیرش و جلب رضایت ایشان است.

پس به یقین چنانکه در آیات و روایات دینی و زیارت جامعه کبیره منقول از امام هادی (ع) وارد شده، اطاعت از خدا جز با اطاعت پیامبر و اهل بیت (ع) حاصل نشود؛ قبولی اعمال در گرو تأیید اهل بیت (ع) است، جلب رضایت خدا نیز در گرو رضایت رسول (ص) و اهل بیت (ع) است. زیرا اگر اهل ایمان به مقام و منزلت پیامبر و اهل بیت (ع) بعنوان بندگان برگزیده و خاص خداوند واقف باشند و آگاهانه و مؤمنانه بدانند که قبول ولایت و جلب رضایت آنها برخواسته از ولایت و رضایت خداوند است هیچگاه از مدار حق خارج نمی شوند،[=book antiqua](والحق معکم و فیکم ... انتم صراط الاقوم ...)(4)
زیرا اطاعت و رضایت آن ذوات مقدسه را جز در اطاعت و رضایت خدای متعال نمی جویند و جدای از آن نمی دانند. البته حجج الهی هیچگاه نگفته اند که در اطاعت و جلب رضای خدا نیم نگاهی هم به ما داشته باشید بلکه سفارش به اطاعت و جلب رضایت پیامبر و اهل بیت(ع) فرمان خداوند است که در آیات نورانی قرآن و یا در کلام معصومین (ع) در قالب روایت یا دعا (زیارت جامعه)، برگرفته از قول خدای حکیم (جل و علا) به مقام و شأن و جایگاه خود نزد خدای متعال و یکسانی اطاعت و رضا و خشنودی خدا با اطاعت و رضا و خشنودی خویش اشاره کرده اند.
[=book antiqua]
رابعاً:
در این وادی(ولایت و رضایت) چون که صد آمد نود هم پیش ماست. وقتی می گوییم صد یعنی ولایت و رضایت خداوند و این، منهای ولایت و رضایت پیامبر و اهل بیت (ع) نیست بلکه همه یکجا و با هم و بدون تفکیک مورد توجه است.
البته در این بحث نباید نیت را با رضایت و خشنودی خلط می کنید، مقصود ما اینست که هیچ ایرادی ندارد که برای رضا و خشنودی دل امام زمان و حجت خدا وظایف دینی مان را انجام دهیم چون رضای ولی خدا جدای از رضای خداوند نیست.
مثلاً حجاب مان را رعایت کنیم و نماز اول وقت بخوانیم زیرا خوشنودی قلب حجت خدا در راستای خشنودی خداوند است. اما نیت چیز دیگری است! بدون شک؛ عمل باید توأم با قربتً الی الله باشد و این مسأله را اصولاً از جلب رضای خدا و خشنودی خداوند منفک می دانیم.
بعبارتی اینکه می گوییم مؤمنان می توانند عملشان را برای خشنودی حجت خدا بجای آورند (که در حقیقت همان خشنودی خداست) اما با نیت قربت الی الله، گاهی این نیت قربتً الی الله تصریحاً با جلب خشنودی حجت خدا توأمانی دارد
مثلاً گفته می شود حجابم را برای خدا رعایت می کنم تا قلب امام زمانم از من خشنود باشد یا نمازم را برای خدا می خوانم تا امام زمان یا پدر و مادرم از من راضی باشند. و گاه ممکن است اصل نیت قربت الی الله به زبان نیاید و برجسته نشود در حالیکه رضا و خشنودی قلب حجت خدا یا والدین، برجسته شده.
مثلاً کسی بگوید حجاب من به توصیه مادرم زهراست! یا موجب خوشحالی و رضامندی قلب رسول الله است! یا شهدا با خونشان از ما حجاب و پاسداری از عفاف و پاکدامنی را می خواهند.
در هیچ یک از این گزاره ها نیت قربت الی الله تصریح و آشکار نشده اما به معنای نبود آن هم نیست. چون نیت امری قلبی است می تواند عامل به حجاب یا دیگر وظایف دینی در نهاد قلبش به نیت قربت الی الله که باید در رأس همه اعمالش باشد توجه کامل داشته باشد اما به زبان نیاورد.
حتی بعید نیست که وقتی که کاری را با توجه به جلب رضای حجت الهی انجام می دهد، چون می داند که رضای حجج الهی در راستای اطاعت و رضایت خدای سبحان است و اگر بواسطه ی اطاعت مندی و جلب رضای خدا نبود اصلاً نوبت به اطاعت و جلب رضای حجج الهی نمی رسید.
فلذا هدف اصلی یعنی جلب رضای خدا و نیت قربت الی الله نیز حاصل است. بنابراین؛ بین هر دو ولایت و رضایت، عینیت محض وجود دارد زیرا هم ربط تکوینی، علی و معلولی بین شان برقرار است، هم ربط تشریعی و مأخوذ از امر و تشریع حقتعالی و هم ربط غایی دارند. و این تنها در رضایت خدا و رضایت حجت معصوم ملحوظ است چون گفتیم بحث رضایت داخل در وجوب اطاعت و ولایت است و اطاعت و ولایت هر دو یکی است.
[=book antiqua]
خامساً:
نیازی نیست که غایت رضایت اهل بیت(ع) یعنی رضای خدا فراموش شود و اگر توجه و معرفت باشد اصولاً فراموش نمی شود. انسان مؤمن می تواند هم در انجام فرائض و وظایف دینی و اخلاقی اش مستقیماً متوجه رضا و خشنودی خدای متعال باشد و هم قلبش به خشنودی و رضای قلب حجت خدا معطوف باشد،
چون هر دو در یک جهت و راستا هستند و از هم غیر قابل تفکیک، منافاتی ندارد که انسان، با جلب خشنودی حجت معصوم (ع) به رضا و خشنودی خدا منتقل شود و یا به منظور جلب خشنودی حضرت حق، به خشنودی و رضایت دل حجت خدا نیز توجه داشته باشد.
[=book antiqua]
سادساً:
گاهی رسیدن به اوج شناخت و معرفت حقتعالی و درک آثار و فواید اطاعت خداوند و محفوظ ماندن از تبعات مخالفت با حضرت مولا (جل و علا) برای عموم بندگان، سخت و دشوار است
اما گاه با قرار گرفتن، همراهی و همنشینی با اولیاء خدا و دیدن زیبایی های زندگی ایشان از نزدیک و درک لطافت طبع و نفوذ کلام و طراوت و طهارت وجودی ایشان، شیفته پاکی و سلامت نفس و سبک زندگی آنها می شود. و به اوامر و توصیه های ایشان تن می دهد.
یا بواسطه تأثیرات مثبت و بی بدیلی که حجاب و نماز در زندگی مادرش یا یکی از دوستانش داشته، در گام اول برای خوشحالی و اظهار ارادت به مادر و یا دوستش، او هم شیفته و عاشق حجاب و نماز می شود و در ادامه به سرچشمه نزدیک و نزدیکتر می شود.

[=book antiqua]در پایان لازم بذکر است:
البته نباید از معارف اینچنینی در حضور جوانان و نوجوانانی که در آغاز راهند و یا کسانیکه از نظر ایمانی در سطوح پایین بوده و معرفتی سست و متزلزل دارند و یا در نزد دشمنان شبهه افکن گفتمان کرد تا بهانه ای برای ایجاد شبهه و تردید نیابند،
اما برای کسانی که به مقام معرفتی والا در باب ربط وثیق و استوار و این همانی و یکی بودن محبت و ولایت و جلب رضای امام و نبی با محبت و ولایت و جلب رضای حضرت احدیت رسیده اند و نیز به ارتباط آندو واقفند که در راستای رضای خداوند است و هم اینکه می دانند همه این مجموعه، از نیت الهی سرچشمه گرفته و هم بدان منتهی می شود، نیازی نیست این امور و معارف قلبی را مکرر به زبان آورده و مراتب آن را آشکار ساخت.

چنانکه در قالب تمثیل؛ فرماندار هر شهری که نماینده عالی دولت است یکسری اختیاراتی دارد وقتی برای آبادانی در محدوده خدمتی اش اقداماتی می کند و مردم در مقام ستایش وی بر می آیند نهایت، ستایش و مدح خود را متوجه شخص فرماندار می کنند و این به معنای آن نیست که از این مطلب غافل باشند که اگر فرماندار حکم و قدرت و بودجه و مجوزی برای خدمت دارد همه را از مقام بالاتر یعنی استاندار و
در رتبه ای بالاتر از وزارت کشور و در نهایت از دولت فعلی اخذ نموده فلذا لازم نمی دانند که همه آن سلسله مراتب را بیان کنند مگر اینکه مورد سؤال واقع شوند. حکایت جلب اطاعت و رضایت حجت های الهی (انبیاء و اوصیاء) نیز همینطور است مهم اعتقاد و اعتراف قلبی است و نیازی به بیان همه آن سلسه مراتب و ارتباطاتی که بین ایشان و حضرت احدیت برقرار است، نیست.

موفق باشید ...@};-

پاورقی_______________________________________
1. سوره ی توبه/آیه 62.
2. ای کسانی که ايمان آورده ايد ، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولواالامرخويش فرمان بريد، نساء/ آیه 59
3. همانا دوست و سرپرست شما خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده ‏اند، آنان كه نماز را برپا مى ‏دارند و زكات مى ‏دهند در حالى كه در ركوعند. مائده/آیه 55.
4. زیارت جامعه کبیره.

موضوع قفل شده است