جمع بندی آیا توکل از سر ناچاری مورد پذیرش خداوند است؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا توکل از سر ناچاری مورد پذیرش خداوند است؟

سلام

از همه جا نا امیدم... نه اینکه قبلا به خلق خدا امیدوار بوده باشم ، اما الان کاملا پذیرفتم که هیچ کسی غیر از خدا ندارم که مشکل گشا و کارساز من و زندگیم باشه.

به خدا توکل کردم اما فکر می کنم که آیا این توکل من اصلا ارزشی داره ؟ توکلی توام با درماندگی !؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: جناب استاد

ترنـم;795849 نوشت:
سلام

از همه جا نا امیدم... نه اینکه قبلا به خلق خدا امیدوار بوده باشم ، اما الان کاملا پذیرفتم که هیچ کسی غیر از خدا ندارم که مشکل گشا و کارساز من و زندگیم باشه.

به خدا توکل کردم اما فکر می کنم که آیا این توکل من اصلا ارزشی داره ؟ توکلی توام با درماندگی !؟


سلام علیکم
یکی با فکر می رسد یکی با عشق یکی هم با تجربه کردن. شما تجربه کرده اید و مستقل نبودن اسباب و علل را دیده اید و در نهایت به در خانه ی مسبب الاسباب رسیده اید.
به مقتضای مسائلی که پیش آمده حالت درماندگی و شکستگی هم پیدا کرده اید اما در نهایت رسیده اید. این توکل ارزشمند است. اشتباه نکنید و در دام شیطان نیفتید.

«توكل»
توکل به معناي اعتماد (لسان العرب ج 15 ص 388) است، که اگر با کلمه علي متعدي شود و به شکل فعل درآيد به معناي تکيه و اعتماد کردن به ديگري خواهد بود.(مفردات راغب اصفهاني ص 882) وقتي گفته مي شود: «توکلت علي الله» به معناي اين است که به خداوند در هر امري اطمينان و اعتماد مي کنم. (المصباح ج 1 و 2 ص 670 ذيل واژه وکل)
اول : توكل به خداوند:
معناى توكل اين است كه بنده پروردگار خود را وكيل خود بداند و او را همه ‏كاره و مدبر امور خود بداند، به اين معنا از تمسك به اسبابى كه از سببيت آنها آگهى دارد- و يكى از آنها خود اوست- كه علتى است ناقص، دست برداشته و به سبب حقيقى كه تمامى اسباب به او منتهى مى ‏گردد تمسك بجويد. البته در اين حين از سبب هاي عادي نيز كه آن را خدا اعطا كرده است بهره مي برد، اما توجه و تكيه گاه او خدا است. نظر مرحوم علامه طباطبائي(ره) در اين زمينه مويد همين مطلب است؛
نظر صائب آن است كه انسان به آن چه كه از اسباب ظاهرى بر مى‏ خورد و پى مى ‏برد، وثوق و اتكاء نكند، بلكه معتقد باشد كه هر سببى هر اثر و خاصيتى دارد خداوند به آن افاضه كرده، بنابراين در رسيدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتكاء كند.( ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 56)
در جاي ديگر مي فرمايد: اسباب عادى بخاطر اين كه در تاثير خود مستقل نبوده و در ذات خود بى‏ نياز و بى‏ احتياج بغير خود نيستند بناچار مى‏ بايد كسى كه در مقاصد و اغراض زندگيش متوسل به آنها مى‏شود در عين توسلش به آنها، متوكل بر غير آنها و سببى كه فوق آنها است بشود، تا آن سبب، سببيت اين اسباب عادى را سبب شود، و در نتيجه سببيت اينها تمام گردد، كه اگر چنين توكلى بكند بر طبق روش صحيح و طريق رشد و صواب رفتار كرده،
نه اينكه اسباب عادى را كه خداوند، نظام وجود را بر اساس آنها بنا نهاده مهمل دانسته هدفهاى زندگى خود را بدون طريق طلب كند، كه چنين طلبى ضلالت و جهل است.( ترجمه الميزان، ج‏11، ص 299).

روح اسلام توحيدي است و توکل از ارکان توحيد و ايمان توحيدي انسان مسلمان است. از روايات استفاده مي شود که توحيد چهار رکن دارد که عبارت است از: تفويض, توکل, رضا و تسليم.
توكّل اعتماد و اطمينان دل در همه امور بر خدا است، و اينكه انسان از هر قوه و قدرتى بيزارى جسته و فقط بر حول و قوه الهى اعتماد و تكيه نمايد و اعتقاد جازم داشته باشد به اينكه در عالم هستى فاعلى جز خدا نيست و هيچ كس را قوه و قدرتى نيست مگر به واسطه او.
توکل، يعني اگر کسي به علم و قدرت و اراده خدا ايمان داشت و او را حاضر و ناظر دانست, به او در کارهاي مهم خود تکيه مي کند و او را وکيل مي گرداند و در نتيجه خيال اش از بابت آن کار راحت مي شود و مي داند که خداي متعال بهترين نتيجه را که مطابق مصلحت و حکمت خويش باشد عايد او خواهد کرد و به آنچه عايد او مي شود راضي است و استرس و بي قراري ندارد و بلکه از اين طريق به آرامش ايماني دست مي يابد.
پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم تفسير توكّل را از جبرئيل سؤال كرد، جبرئيل گفت: معناى توكّل اين است كه انسان يقين كند به اينكه سود و زيان و بخشش و حرمان به دست مردم نيست و بايد از آنها نا اميد بود و اگر بنده‏اى به اين مرتبه از معرفت برسد كه جز براى خدا كارى انجام ندهد و جز او به كسى اميدوار نباشد و از غير او نهراسد و غير از خدا چشم طمع به كسى نداشته باشد، اين همان توكل بر خدا است. (بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 68 - ص 138، حديث 23.)

دوم : نقش و جايگاه توكل در زندگي انسان.
مرحوم استاد علامه طباطبايى مى ‏فرمايد: «حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم مادّه نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفسانى است. هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مى‏ شود و كليه عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مى‏ كند، تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مى‏ اندازد همانا تعدادى از عوامل روحى (از قبيل سستى اراده و تصميم، ترس، غم و اندوه، شتابزدگى و عدم تعادل، سفاهت و كم تجربگى و بد گمانى نسبت به تأثير علل و اسباب و امثال آن) است.
در چنين وضعى اگر انسان بر خداوند سبحان توكل داشته باشد اراده‏ اش قوى و عزمش راسخ مى ‏گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى خواهد شد، زيرا انسان در مقام توكل، با مسبّب الاسباب (كه غالب بر همه اسباب است) پيوند مى‏ خورد و با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمى‏ ماند و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مى‏ كند تا به مقصود برسد.
علاوه بر اين، نكته ديگرى كه در مورد توكل موجود است بعد غيبى و ماورايى آن است، يعنى خداوند متعال شخص متوكّل را با امدادهاى غيبى «من حيث لا يحتسب» (از آنجا كه به گمانش نمى ‏رسد) مدد مى‏ رساند كه اين امدادها از حوصله اسباب عادى و طبيعى فراتر و در رديف ما فوق علل مادّى قرار دارد و ظاهر آيه شريفه«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كفايت كند) چنين امدادى را نويد مى ‏دهد». آثارى نيز كه در احاديث معصومين عليهم السلام در باره توكل آمده مؤيّد كلام استاد است.
مثلا امير مؤمنان عليه السلام مى‏ فرمايد:
من توكّل على اللّه ذلّت له الصّعاب و تسهّلت عليه الأسباب و تبوّء الخفض و الكرامة.
هر كس بر خدا توكل كند سختيها براى او نرم و آسان و اسباب و وسيله‏ ها برايش فراهم شود و در راحت و وسعت و كرامت جاى گيرد (و زندگى‏ اش به راحتى و آسايش گذرد).
اين حديث و احاديث ديگر به موضوع عوامل روحى كه در كلام استاد آمده اشاره دارد و با صراحت دلالت مى‏ كند بر اينكه شخص متوكل بر اين گونه عوامل و مشكلات فائق و غالب آيد. از اين رو، طيره (فال بد) كه يكى از خاطرات درونى و عوامل منفى است كه در روحيه بسيارى از افراد بازتابهاى منفى ايجاد مى‏ كند و مانع از فعاليت مى‏ گردد در نفوس انسان‏هاى متوكل اثر نمى‏ گذارد.
رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
الطّيرة شرك و ما منّا إلا، و لكنّ اللّه يذهبه بالتّوكّل. طيره (فال بد زدن‏) شرك است و هيچ يك از ما نيست جز اينكه به آن مبتلا است اما خدا به وسيله توكل (شومى‏) آن را از بين مى‏ برد. ( نقطه‏ هاى‏ آغاز در اخلاق ‏عملى ص : 516)

سوم : توكل به معناي مستقل ندانستن اسباب دنيوي است.
نكته اساسى و مهمى كه وجود دارد اين است كه انسان علاوه براينكه بر اساس توكل ، نبايد خداوند متعال را به عنوان مسبب الاسباب فراموش كند بلكه وسايل و اسباب دنيوي را پرتويى از ذات احديت و اراده او بداند اما اين مساله را نيز نبايد فراموش كند كه اين عالم، عالم اسباب است و انسان براى ادامه زندگى خود چاره‏اى ندارد جز اينكه با بكارگيري اسباب و در ارتباط با مردم كارهاى خود را انجام دهد, ولي در عين حال نبايد براي وسايل استقلال در تاثير قايل باشد.
يك روز امير مؤمنان عليه السلام گروهى از مردم را ديد كه با برخوردارى از صحّت و سلامت، كار را رها كرده و گوشه مسجد نشسته ‏اند،فرمود: شما چه كسانى هستيد؟ گفتند: ما متوكلين هستيم (و بر خدا توكّل داريم). فرمود: نه بلكه شما متأكّلين هستيد (يعنى شما سر بار اجتماع ‏ايد و از دسترنج ديگران ارتزاق مى‏ كنيد). ( مستدرك الوسائل، ج 2 - ص 289.)
توسل به اسباب عادي و در عين حال توجه به اينکه موثر حقيقي و مسبب اسباب خداي متعال است, عين توکل است.

السلام علیکم و رحمةالله

این سنت خداوند است برای بندگانی که دوستشان دارد
خداوند برای آنکه بندگان را متوجه خود کند، کاری می کند که امیدش از همگان قطع شود و به عبارت دیگر، همه تنهایش بگذارند.

حضرت یوسف علیه السلام با خود گفت: من این همه برادر بزرگتر دارم! هیچکس جرئت اذیت کردن مرا نخواهد داشت!!!(به برادران خود کمی مغرور شد به جای آنکه همه چیز را از خدا بداند)
همان برادرانش او را با کتک به چاه انداختند.

حضرت یوسف علیه السلام با خود گفت: من چهره ی بسیار زیبایی دارم!من اگر برده بودم قطعاً خیلی قیمتم گران بود!!!(به چهره ی خود ذره ای در دل خود، مغرور شد به جای آنکه آن را از خدا بداند)
برادرانش او را به ثمن بخس(قیمت ناچیز) فروختند.

حضرت یوسف علیه السلام در زندان به همزندانی خود که در حال آزاد شدن بود گفت: "سفارش مرا به پادشان بکن!" هنگامی که این جمله را گفت، در دلش کمی به جای امید به خدا، امید به پادشاه داشت! درحالی که اگر پادشاه هم او را آزاد می کرد، طبق خواست خدا می بود و او واسطه ی خدا می شد.
اما همین امید به غیر سبب شد که هفت سال در زندان بماند.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

با سلام

توکل یعنی انسان همیشه به آنچه مقتضای حق است عمل کند و در این راه به خدا اعتماد کند که خداوند حامی و پشتیبان کسانی است که حامی و پشتیبان حق می باشند. توکل تضمین الهی است برای کسی که همیشه حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید. به عنوان نمونه دو آیه از قرآن کریم این موضوع را مطرح نموده: یکی آیه ای است که از زبان همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده اند ذکر می کند. آنها به مردمی که با آنها مخالفت می کردند و سد راه آنها می شدند می گفتند: «و ما لنا ألا نتوکل علی الله و قد هدینا سبلنا و لنصبرن علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون؛ و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آن که ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ و ما بر آزاری که به ما رساندید البته صبر خواهیم کرد و اهل توکل باید تنها بر خدا توکل کنند» (ابراهیم/ 12). این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می کند، راهی هست و پیمودنی هست و رنج و مشقتهایی در این پیمودن هست که اراده را سست و عزیمت را فسخ می کند.
خداوند می فرماید: «فاذا عزمت فتوکل علی الله؛ ای پیغمبر! همینکه عزم کردی و تصمیم گرفتی، به خدا اعتماد کن و کار خود را دنبال کن» (آل عمران/ 159)، نمی گوید بنشین و دست روی دست بگذار و توکل کن، می گوید کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که بهنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف بخرج داد، در موقع اتخاذ تصمیم نهائى باید قاطع بود، بنابراین پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دودلى و آراء پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت و این همان چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است و آن تصمیم قاطع مى باشد. جمله فوق، مى گوید: بهنگام تصمیم نهائى باید توکل بر خدا داشته باشید یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسائل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش مکن.

پرسش:
از همه جا نا امیدم... نه اینکه قبلا به خلق خدا امیدوار بوده باشم، اما الان کاملا پذیرفتم که هیچ کسی غیر از خدا ندارم که مشکل گشا و کارساز من و زندگیم باشد.
به خدا توکل کردم اما فکر می کنم که آیا این توکل من اصلا ارزشی دارد ؟ توکلی توام با درماندگی !؟

پاسخ:یکی با فکر می رسد یکی با عشق یکی هم با تجربه کردن. شما تجربه کرده اید و مستقل نبودن اسباب و علل را دیده اید و در نهایت به در خانه ی مسبب الاسباب رسیده اید.
به مقتضای مسائلی که پیش آمده حالت درماندگی و شکستگی هم پیدا کرده اید اما در نهایت رسیده اید. این توکل ارزشمند است. اشتباه نکنید و در دام شیطان نیفتید.
«توكل»
توکل به معناي اعتماد (1) است، که اگر با کلمه علي متعدي شود و به شکل فعل درآيد به معناي تکيه و اعتماد کردن به ديگري خواهد بود.(2) وقتي گفته مي شود: «توکلت علي الله» به معناي اين است که به خداوند در هر امري اطمينان و اعتماد مي کنم. (3)
اول: توكل به خداوند:
معناى توكل اين است كه بنده پروردگار خود را وكيل خود بداند و او را همه ‏كاره و مدبر امور خود بداند، به اين معنا از تمسك به اسبابى كه از سببيت آنها آگهى دارد- و يكى از آنها خود اوست- كه علتى است ناقص، دست برداشته و به سبب حقيقى كه تمامى اسباب به او منتهى مى ‏گردد تمسك بجويد. البته در اين حين از سبب هاي عادي نيز كه آن را خدا اعطا كرده است بهره مي برد، اما توجه و تكيه گاه او خدا است.
نظر مرحوم علامه طباطبائي (ره) در اين زمينه مويد همين مطلب است؛
نظر صائب آن است كه انسان به آن چه كه از اسباب ظاهرى بر مى‏ خورد و پى مى ‏برد، وثوق و اتكاء نكند، بلكه معتقد باشد كه هر سببى هر اثر و خاصيتى دارد خداوند به آن افاضه كرده، بنابراين در رسيدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتكاء كند.(4)
در جاي ديگر مي فرمايد: اسباب عادى بخاطر اين كه در تاثير خود مستقل نبوده و در ذات خود بى‏ نياز و بى‏ احتياج بغير خود نيستند بناچار مى‏ بايد كسى كه در مقاصد و اغراض زندگيش متوسل به آنها مى‏شود در عين توسلش به آنها، متوكل بر غير آنها و سببى كه فوق آنها است بشود، تا آن سبب، سببيت اين اسباب عادى را سبب شود، و در نتيجه سببيت اينها تمام گردد، كه اگر چنين توكلى بكند بر طبق روش صحيح و طريق رشد و صواب رفتار كرده، نه اينكه اسباب عادى را كه خداوند، نظام وجود را بر اساس آنها بنا نهاده مهمل دانسته هدفهاى زندگى خود را بدون طريق طلب كند، كه چنين طلبى ضلالت و جهل است.(5)

روح اسلام توحيدي است و توکل از ارکان توحيد و ايمان توحيدي انسان مسلمان است. از روايات استفاده مي شود که توحيد چهار رکن دارد که عبارت است از: تفويض, توکل, رضا و تسليم.
توكّل اعتماد و اطمينان دل در همه امور بر خدا است، و اينكه انسان از هر قوه و قدرتى بيزارى جسته و فقط بر حول و قوه الهى اعتماد و تكيه نمايد و اعتقاد جازم داشته باشد به اينكه در عالم هستى فاعلى جز خدا نيست و هيچ كس را قوه و قدرتى نيست مگر به واسطه او.
توکل، يعني اگر کسي به علم و قدرت و اراده خدا ايمان داشت و او را حاضر و ناظر دانست, به او در کارهاي مهم خود تکيه مي کند و او را وکيل مي گرداند و در نتيجه خيال اش از بابت آن کار راحت مي شود و مي داند که خداي متعال بهترين نتيجه را که مطابق مصلحت و حکمت خويش باشد عايد او خواهد کرد و به آنچه عايد او مي شود راضي است و استرس و بي قراري ندارد و بلکه از اين طريق به آرامش ايماني دست مي يابد.
پيامبر گرامى اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) تفسير توكّل را از جبرئيل سؤال كرد، جبرئيل گفت: معناى توكّل اين است كه انسان يقين كند به اينكه سود و زيان و بخشش و حرمان به دست مردم نيست و بايد از آنها نا اميد بود و اگر بنده ‏اى به اين مرتبه از معرفت برسد كه جز براى خدا كارى انجام ندهد و جز او به كسى اميدوار نباشد و از غير او نهراسد و غير از خدا چشم طمع به كسى نداشته باشد، اين همان توكل بر خدا است.(6)
دوم : نقش و جايگاه توكل در زندگي انسان.
مرحوم استاد علامه طباطبايى مى ‏فرمايد: «حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم مادّه نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفسانى است. هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مى‏ شود و كليه عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مى‏ كند، تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مى‏ اندازد همانا تعدادى از عوامل روحى (از قبيل سستى اراده و تصميم، ترس، غم و اندوه، شتابزدگى و عدم تعادل، سفاهت و كم تجربگى و بد گمانى نسبت به تأثير علل و اسباب و امثال آن) است.
در چنين وضعى اگر انسان بر خداوند سبحان توكل داشته باشد اراده‏ اش قوى و عزمش راسخ مى ‏گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى خواهد شد، زيرا انسان در مقام توكل، با مسبّب الاسباب (كه غالب بر همه اسباب است) پيوند مى‏ خورد و با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمى‏ ماند و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مى‏ كند تا به مقصود برسد.
علاوه بر اين، نكته ديگرى كه در مورد توكل موجود است بعد غيبى و ماورايى آن است، يعنى خداوند متعال شخص متوكّل را با امدادهاى غيبى «من حيث لا يحتسب» (از آنجا كه به گمانش نمى ‏رسد) مدد مى‏ رساند كه اين امدادها از حوصله اسباب عادى و طبيعى فراتر و در رديف ما فوق علل مادّى قرار دارد و ظاهر آيه شريفه «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كفايت كند) چنين امدادى را نويد مى ‏دهد».
رسول گرامى اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود:
الطّيرة شرك و ما منّا إلا، و لكنّ اللّه يذهبه بالتّوكّل. طيره (فال بد زدن‏) شرك است و هيچ يك از ما نيست جز اينكه به آن مبتلا است اما خدا به وسيله توكل (شومى‏) آن را از بين مى‏ برد. (7)
سوم : توكل به معناي مستقل ندانستن اسباب دنيوي است.
نكته اساسى و مهمى كه وجود دارد اين است كه انسان علاوه براينكه بر اساس توكل ، نبايد خداوند متعال را به عنوان مسبب الاسباب فراموش كند بلكه وسايل و اسباب دنيوي را پرتويى از ذات احديت و اراده او بداند اما اين مساله را نيز نبايد فراموش كند كه اين عالم، عالم اسباب است و انسان براى ادامه زندگى خود چاره‏اى ندارد جز اينكه با بكارگيري اسباب و در ارتباط با مردم كارهاى خود را انجام دهد, ولي در عين حال نبايد براي وسايل استقلال در تاثير قايل باشد.
يك روز امير مؤمنان عليه السلام گروهى از مردم را ديد كه با برخوردارى از صحّت و سلامت، كار را رها كرده و گوشه مسجد نشسته ‏اند،فرمود: شما چه كسانى هستيد؟ گفتند: ما متوكلين هستيم (و بر خدا توكّل داريم). فرمود: نه بلكه شما متأكّلين هستيد (يعنى شما سر بار اجتماع ‏ايد و از دسترنج ديگران ارتزاق مى‏ كنيد).(8)
توسل به اسباب عادي و در عين حال توجه به اينکه موثر حقيقي و مسبب اسباب خداي متعال است, عين توکل است.

پی نوشت:
1.لسان العرب ج 15 ص 388.
2. مفردات راغب اصفهاني ص 882.
3.
المصباح ج 1 و 2 ص 670 ذيل واژه وکل.
4.
ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 56.
5. ترجمه الميزان، ج‏11، ص 299.
6.بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 68 - ص 138، حديث 23.
7. نقطه‏ هاى‏ آغاز در اخلاق ‏عملى ص : 516.
8.مستدرك الوسائل، ج 2 - ص 289.


موضوع قفل شده است