عدم علاقه به همسر

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدم علاقه به همسر

با سلام
از انجا که فردی سربزیز بودم .بعد اینکه تحصیلات کارشناسی تموم شد و بعد رفتم سربازی اواخر خدمت خانواده اصرار داشتن که ازدواج کنم
و من با وجود اینکه هنوز خدمتم تموم نشده بود و اینکه خیلی دوست داشتم تشکیل خانواده بدم قبول کردم
اما خودم کسی رو مد نظر نداشتم و خانواده دنبال یه دختر خوب میگشتن
خلاصه یه دختر خانمی رو معرفی کردن و ما هم به خواستگاری رفتیم
در خواستگاری خود خانم و پدرشون قول و قرار هایی دادن که بعد عقد فهمیدم که همش الکی بوده.

در جلسه خواستگا ی هیچ تعریف و تمجیدی از خودم نداشتم
هر سنگی به ذهنم میرسید به جلو پای ایشون می ذاشتم و ایشون با قبول میکردن
مثلا گفتم الان سربازم معلوم نیست که بعد‌خدمت کاری مناسب داشته باشم و شاید واسه کار به هر نقطه از مملکت برای کار بروم و ایشون هم قبول کردن و گفتن تو چادر و هرجا بری باهات میام

ضمنا ما تو کتب دینی خونده بودیم که اگر به خاطر زیبایی یا مال با کسی ازدواج کند خدا به همون واگذلره اما اگر بخاطر دین با کسی ازدواج کنی هم زیبایی و هم مال میده و...
و کلا دین و ایمان طرف مقابل برایم اهمیت داشت
و چون فک میکردم خاتواده مذهبی هستن قبول کردم
البته قبل از ازدواج
کلا حرفهایی تو خواستگاری زده شد که احساس کردم که همون کسی هست که میخوام.البته اولین جا بود که به خواستگاری رفته بودم
و وصلت انجام شد.اما بعد عقد و وارد زندگیشون شدم ذیدم نه همش قبل عقد با بعد عقد ۱۸۰درجه فرق دارن
ضمنا این خانوم تو خواستکاری نشون میداد که خیلی بهم علاقه داره ضمن اینکه تو خواستگاری نظرشون رو پرسیدم
اما چند ماه بعد عقد خانومم گفت که از ترس پدرم باهات ازدواج کردم و ازت بیذارم چون پدر و مادرم ازت خوششون میومد باهات ازدواج کردم و..
اما خیلی تلاش کردم که چتین حسی بهم نداشته باشه و واسه اینکه ایشون بخاطر خانواده اش ازدواج کرده بود اما باز با هم بودیم
خلاصه تو یه شهرستان دیگه کار پیدا شد برایم
الان چند ساله تو عقد هستیم بنا به دلایلی دوران عقد طول کشید .مثلا یکی از فامیلشون فوت کرده بود یه سال واسه ایشون صبر کردن و...
واسه اینکه بریم سر خونه زندگی مون خانواده رفته بودن واسه صحبت
البته قبل گفتم تو شهرستان مجاور محل سکونت همسرم کار داشتم
ایشون و پدرشون گفته بودن به خانواده که من تعهد کتبی دلدم که بروم تو شهر محل سکونت خانواده همسرم زندگی کنم.
خلاصه به مشاجره کشیده و رفته دادگاه واسه مهریه و نفقه
منم هنوز تازه وارد بازار کار شدم و چنین پول و مهریه ای رو ندارم بدم

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امین

سلام

این گفته های مختصر برای دادن راهکاری که مشکل شما را حل کند کافی نیست. از آنچه که در اینجا گفتید می شود اینطور برداشت کرد که مسائل و مشکلات متعددی بین شما و همسرتان وجود دارد که هر چند ممکن است کوچک و قابل حل باشد، اما چون همه آنها روی هم انباشه شده، هم شما و هم همسرتان مشکلاتتان را مثل کوهی می بینید که از میان برداشتن آن غیر ممکن است و همین باعث شده که بگویید هیچ علاقه ای به همسرتان ندارید. حتی گفته ایشان در مورد ازدواج اجباری و شرط زندگی در محل شکونت آنها و اجرا گذاشتن مهریه و نفقه هم ممکن است ناشی از همین مسائل و مشکلات باشد. نوع رفتار و بخورد اولیه آنها و پذیرش شرایط شما که در آن زمان سربازی بیش نبودید و وضعیت کارتان مشخص نبود هم این را تایید می کند و نمی شود به این راحتی گفت که آنها در آن زمان قصد گول زدن شما را داشته اند و ... .

بنابراین لازم و ضروری است که با هر دوی شما و حتی خانواده هاتان به طور مفصل صحبت شود و مشکلات مورد بررسی قرار گیرد. اگر همانطور که الان شما ادعا می کنید، همسرتان 180 درجه با آنچه که ابتدا نشان داده فرق می کند و به عبارتی اختلافات اساسی و ریشه ای بین شما وجود داشته باشد، می شود به گزینه جدایی فکر کرد. اما اگر اینگونه نباشد که به احتمال زیاد هم همین است، انشاءالله با بیان مشکلات و عملی کردن راهکارهایی که مشاور به شما می دهد(در مشاوره حضوری) می توانید روابطتان را از نو بسازید و زندگی خوب و خوشی برای آینده تان رقم بزیند.

نکته ای که نباید از آن غافل شوید این است که فکر نکنید اگر جای همسرتان دختر دیگری بود هیچ مشکلی با هم نداشتید و الان بهترین زندگی را می کردید؛ چون تقریبا همه افراد در کنار خوبی هایی که دارند نقص هایی هم خواهند داشت و این طبیعی است که هر چه شناخت و آشنایی طرفین از هم بیشتر می شود، این نقص ها و اختلافات خودش را بیشتر نشان می دهد. لذا خوشبخت کسی است که بتواند بهترین تعامل و مدیریت را در زمینه این اختلاف نظر و عقاید و افکار داشته باشد. با این بیان می شود ادعا کرد که خیلی از مشکلات ناشی از سوء مدیریت طرفین است و نمی شود همه مشکلات را به گردن شرایط ظاهری و باطنی طرف مقابل انداخت.

بنابراین هر چه زودتر و از راهی که می دانید با همسر خود صحبت کنید و ایشان را متقاعد کنید که راه حل مشکل شما این است که حضورا به یک مشاور خوب و با تجربه و متدین مراجعه کنید و برای حل مشکتان تمام تلاش خود را به کار گیرید.

پیروز و سربلند

با سلام و تقدیم احترام خدمت شما پرسشگر محترم
عده ای اینگونه تصور می کنند که چون در بار اول خواستگاری ازدواج آنها سر گرفته است پس به احتمال زیاد ازدواج موفقی نخواهند داشت و ای کاش موارد دیگری را نیز در خواستگاری تجربه کرده بودند. این تفکر شاید بر دوران عقد سایه افکند و کم کم ذهن فرد را به خود درگیر سازدو حال آنکه دیدن موارد متعدد و خواستگاری های زیاد نه تنها شناخت فرد را زیاد نمی کند بلکه تردید را در او افزایش می دهد. پس مراقب باشید چنین تفکر خودآیندی شما را ازار ندهد.
نکته دیگر در مورد گفتگوی جلسه خواستگاری است که ظاهرا در بین شما به صورت دقیق صورت نگرفته و حداقل در مورد محل زندگی به توافق نرسیده اید و شاید دلیل اصلی مشکل فعلی همین مسئله باشد که البته با گفتگوی مسالمت آمیز و به دور از تنش با همسرتان قابل حل است.
مسئله دیگر در مورد طولانی شدن دوران عقد است. ما معتقدیم در حالت عادی طول دوران عقد بهتر است بین 6ماه الی یک سال باشد و ادامه دادن بیش از این مدت نیاز به دلیل موجهی چون نبود شرایط شروع زندگی مشترک مانند شرایط اقتصادی و ... است. پس نیاز به بررسی دقیق دادر که چرا دوران عقد شما تا این مقدار طولانی شده است؟ شاید قطع به یقین بتوان گفت یکی از دلایل این اختلافات طولانی شدن دوران عقدتان باشد که با درایت و رعایت مسائلی قابل رفع است.

smpa7164;793712 نوشت:
ایشون و پدرشون گفته بودن به خانواده که من تعهد کتبی

این مطلب نیاز به توضیح دارد و اینکه آیا واقعاً شما تعهد کتبی داده اید و این شرط را در ضمن عقد مطرح نموده اید؟ جای بررسی و نیاز به توضیح بیشتر شما مراجع محترم دارد.

[="Indigo"]سلام

در مورد اینکه خواستگاری اول بوده و به ازدواج ختم شده موافقم که اصلا بهش فکر نکنید.

به نظره من حتما باید با خانومتون خیلی جدی صحبت کنید. خواسته هاشونو گوش بدید. خواسته هاتونو بگید. بگید دوست ندارید زندگیتون شروع نشده تموم بشه.

بگید میخواید با کمکشون مسابلو حل کنید و....

البته اینا در صورتیه که بخواید باهاشون زندگی کنید. به نظرم یکم بی تجربگی دارن میکنن خانومتون. با حرف زدن حل میشه انشالا.

اگه قصد ادامه دارید از کلمات محبت آمیز هم غافل نشید.

انشالا که هرچه سریعتر مشکلتون حل میشه.[/]

با سلام

برادر گرامی این نکته را در ابتدا به شما یادآوری می کنیم که در مسائل خانوادگی و بخصوص ازدواج که معمولا دو طرف درگیر هستند، درک کامل و درست از مسئله، و تشخیص مشکل و در نهایت ارائه راه حل منوط به صحبت با هردوطرف است. بنابراین پاسخی که ما خواهیم داد قطعا پاسخ کاملی نخواهد بود و سعی ما بر این است که بتوانیم توانایی شما برای کنارآمدن و حل مشکلاتتان را افزایش دهیم. شما در سوال خود، نکات مختلفی را مطرح کرده اید مثل، ازدواج اختیاری، وضعیت اقتصادی، سربازی لجبازی همسر... که هرکدام از اینها فصلی از یک کتاب است، اما به نظر می رسد سررشته بیشتر این موارد، به یک نقطه ختم می شود.

الف) هرچند علاقه اولیه پسر و دختر از شرایط لازم برای یک ازدواج موفق است اما یک ازدواج موفق لوازم دیگری نیز نیاز دارد که از جمله آنها موافقت و هماهنگی خانواده ها است. متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود.

ب) رضایت داشتن یك فرد از زندگی، تنها منوط به داشتن و برخورداری از نعمت و سرمایه( مادی و معنوی) نیست، بلكه به شناختن نعمت و حق شناسی آن نیز هست! چه بسا فردی از داشته‌های فراوانی برخوردار باشد اما از زندگی خویش رضایت داشته باشد و حال آنكه شخصی در مقابل باوجود عدم برخورداری از داشته قابل توجه، از زندگی خویش راضی باشد. رضایت از زندگی از درون افراد و مبتنی بر سرمایه‌های فردی، می‌جوشد، و اگر قرار باشد از دیگران وام گرفته شود، نه تنها رضایتی در كار نخواهد بود بلكه جز تلاطم و تشویش چیز دیگری به ارمغان نخواد آورد.

ج) اگر ذهن فردی گرفتار تحریفات شناختی گردد، تفسیری كه از امور مختلف خواهد داشت، تفسیری تحریف شده خواهد بود كه در صورت تكرار، خروجی آن می‌تواند اضطراب، افسردگی، نارضایتی از زندگی و...باشد. تحریف شناختی به زبان ساده و خودمانی، همان عینک بدبینی یا خوشبینی است که میتواند تمام تفسیرها و نگاه ما را به زندگی یا به یک فرد یا یک اتفاق عوض کند. نگاهی که با برداشتن آن عینک به کلی متفاوت می شود. وضعیت فعلی شما معلول عدم ازدواج با خانم نیست، بلكه ناشی از نوع نگاه و روش غلط شما در مواجه با مسائل و تفسیر همراه با تحریف از وقایع است. و مادامیكه چنین رویكردی بر قضاوتهای شما حاكم باشد، نتیجه‌ای جز عدم رضایت از وضع موجود ( به صورت افراطی و پاتولوژیك) به دنبال نخواهد داشت چه با خانم ازدواج كنید و یا ازدواج می‌كردید و چه ازدواج نمی‌كردید!

همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید

سلام
به نظرم بحث هایی بین شما و همسرتون اتفاق افتاده که هر کدومتون حرفی زدین و شما الان به حالت سانسوری تکه ای از حرف های همسرتون و آوردین که کاملا محکومشون میکنه من وقتی مطالب شما رو خوندم حس کردم اینجا دادگاهه و من هم قاضی پرونده.
اگر با این دیدگاه و با این حالت برید جلو مشکلاتتون حل نخواهد شد

سلام چه باید کرد.؟

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

چندین بار به صورت مسالمت امیز درباره محل سکونت با ایشون صحبت کردم اما ایشون پاشون رو تو یه کفش کرده که فقط شهر خودم.اگه بیام وطن شما همون روز جنازه ام رو باید برگردونی و حتی نمیتونم یه روز اونجا بمونم

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

روزنه;794453 نوشت:
سلام
به نظرم بحث هایی بین شما و همسرتون اتفاق افتاده که هر کدومتون حرفی زدین و شما الان به حالت سانسوری تکه ای از حرف های همسرتون و آوردین که کاملا محکومشون میکنه من وقتی مطالب شما رو خوندم حس کردم اینجا دادگاهه و من هم قاضی پرونده.
اگر با این دیدگاه و با این حالت برید جلو مشکلاتتون حل نخواهد شد

مسلما تمام مشکلات از ناحیه ایشون که نیست و من هم خودم رو بی تقصیر نمیدونم.

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

روزنه;794453 نوشت:
سلام
به نظرم بحث هایی بین شما و همسرتون اتفاق افتاده که هر کدومتون حرفی زدین و شما الان به حالت سانسوری تکه ای از حرف های همسرتون و آوردین که کاملا محکومشون میکنه من وقتی مطالب شما رو خوندم حس کردم اینجا دادگاهه و من هم قاضی پرونده.
اگر با این دیدگاه و با این حالت برید جلو مشکلاتتون حل نخواهد شد

الان بنظر شما چه کار باید کرد
چندین بار خانواده و ریش سفید رفتن واسه پا درمیانی
تماس میگیرم جواب نمیده یا ردی میده

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

در جلسه دادگاه که رفتیم همسرم گفت که من باید پشوانه مالی داشته باشم که با این اقا زندگی کنم.نفقه و مهریه ام رو بده تا بیام زندگی کنم.
الانم قاضی نففه بریده ماهی ۵۰۰هزار تومان در حالی که اونا۱۲۰۰۰۰۰تومان درخواست نفقه داده بودن و شکایت کرده بودن

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

این چیزارو میشنوم علاقم به ازدواج کم میشه،از دخترا نفرت دارم

منم دقیقا عین شما ، دخترا همینجوری هستن جلسه عقد که انجام شد و خرشون که از پل گذشت یه چیز دیگه میشن ، به من میگفت هرجا تو بری میام ، بعد از عقد میگفت من نمیتونم

smpa7164;795227 نوشت:
چندین بار به صورت مسالمت امیز درباره محل سکونت با ایشون صحبت کردم اما ایشون پاشون رو تو یه کفش کرده که فقط شهر خودم.اگه بیام وطن شما همون روز جنازه ام رو باید برگردونی و حتی نمیتونم یه روز اونجا بمونم

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

smpa7164;795233 نوشت:
الان بنظر شما چه کار باید کرد
چندین بار خانواده و ریش سفید رفتن واسه پا درمیانی
تماس میگیرم جواب نمیده یا ردی میده

سلام
در خواست ایشان مبنی بر اینکه باید در شهر آنها زندگی کنید از دو حال خارج نیست: یا واقعا نمی تواند در شهر دیگری زندگی کند و یا اینکه به خاطر مسائل و مشکلاتی که پیش آمده دارد بهانه گیری می کند.
در هر دو صورت تنها راه ممکن برای اینکه ایشان راضی به ادامه زندگی و حتی زندگی در شهر شما شود این است که بتوانید رابطه ای که خراب شده را برگردانید و عشق و علاقه تان به ایشان را به اثبات برسانید. قول مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی نکته خیلی خوبی را در قالب ظنز بیان می کردند. ایشان می گفتند اگر می خواهید از طلاخریدن و کالاهای سنگین در طول زندگی راحت باشید، همیشه قربون صدقه همسرتون برید. تجربه هم این را ثابت کرده است که بیشتر بهانه گیری ها و مشکلات زناشویی، ناشی از عدم توجه عاطفی مرد به زن و عدم توجه به نیازها جنسی مرد از جانب زن است.
لذا به نظر من شما از همین راه وارد شوید. با کوله باری از عشق و محبت و گل و شیرینی سعی کنید عشق و علاقه را به زندگی خود برگردانید. البته این در صورتی که است که شما هم بخواهید زندگیتان بر گردد.
حتی برای اثبات اینکه شما نمی خواهید ایشان را از دست بدهید تمام تلاشتان برای پیدا کردن کار در شهر ایشان را انجام دهید. به او بگویید من مشکلی برای زندگی در شهر شما ندارم و نمی خواهم به شما سخت بگذرد؛ اما فعلا مشکل کار دارم. حتی می توانید به او قول بدهید که اگر الان هم در آن شهر کاری پیدا نشود، در اینده پیگیر خواهید بود و هر وقت جور شود حاضرید به شهر آنها بروید. در واقع هم به نظرم هیچ مشکلی ندارد که اگر همسر شما واقعا تحمل دوری خانواده اش را ندارد به شهر آنها بروید. بعلاوه اینکه اگر بتوانید شیوه ای که در بالا گفتم را خوب پیاده کنید، بعد از مدتی ایشان تابع تام شما خواهد شد. چه بسا اینکه در اول ازدواج گفته بوده که هر جا بروی می آیم به خاطر این بوده که به شما علاقه داشته و الان که می گوید نمی آیم به خاطر این است که فکر می کند زندگی با شما یک زندگی بدون عشق و علاقه است و می خواهد با زندگی در شهر خودشان این خلأ را جبران کند.

smpa7164;795234 نوشت:
در جلسه دادگاه که رفتیم همسرم گفت که من باید پشوانه مالی داشته باشم که با این اقا زندگی کنم.نفقه و مهریه ام رو بده تا بیام زندگی کنم.
الانم قاضی نففه بریده ماهی ۵۰۰هزار تومان در حالی که اونا۱۲۰۰۰۰۰تومان درخواست نفقه داده بودن و شکایت کرده بودن

حرف ایشان بیشتر شبیه بهانه است. قدم اول همانی است که در بالا عرض کردم. یعنی پر کردن خلأ عاطفی ایشان. اما اگر به هر دلیلی بنا شد روال قانونی طی شود به نظرم شکایت عدم تمکین می تواند نفقه را خنثی کند و حتی اجازه دادگاه مبنی بر ازدواج مجدد شما را هم بگیرد.

نفهميدم چه شد؟ شما که گفتید در خواستگاری خانم همه ی شرایط شما رو پذیرفته همچنین گفته هرجا برید با شما میاد حتی حاضر است تو چادر با شما زندگی کند. اونوقت چرا شما کتبا تعهد دادید که شهر محل زندگی خانواده ایشون زندگی کنید؟!

smpa7164;795229 نوشت:
در صورتی که موقع خواستگاری به ایشون گفت شد که فعلا کاری ندارم شاید مجبور بشم هرجای این مملکت برای زندگی و کار بروم و ایشون هم قبول کرده و گفت حتی تو چادر زندگی کنی باهات میام زندگی کنم

خوب همسره منم خيلي وعده ها بهم داده بود يه دونه اش وهم عملي نكرد كاهي بهش ميكم دوستت ندارم حتي بهش ميكم ازت منتفرم خيلي عوامل باعث بروز اين حس ميشه اما از ته ته قلبم دوستش دارم وبهش وابسته ام بعضي اوقات واقعا خسته ام ميكنه از بس فقط ميشنوم ازش (نميشه "نميتونم) شايد همسره شما مايله تلاش بيشتري از شما درجهت بيدا كردن شغل تو شهر خودشون ببينه به هر حال دور بودن از خانواده ام سخته اكه من جاي ايشون بودم با شنيدن جمله اي مثله
(فعلا اين شغلو بيدا كردم واسه منم اين شرايط راحت نيس امامن همه تلاشمو ميكنم تو شهره تو كار بيدا كنم ممكنه يه كم طول بكشه يا سخت باشه ولي جون باعث خوشحالي تو ميشه سختيا رو تحمل ميكنم دوست دارم كنارم باشي به زندكيم رنك بدي وبه قلبم عشق واميد تازندكيمون جوري شه كه هر دوتامون ميخايم )يا هرجور خودت بلدي من خيلي ادمه احساساتي نيستم انشامم خاهرم مينوشت
ديكه همه ميدونن كوش ما خانوماجه حساسه به اين جمله ها

ایشون میگه ازت بیذارم

کلا ارتباطش رو با من قطع کرده

هیچ گونه ارتباطی برقرار نمیکند حتی به اندازه یه پیام

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

شکایت کردیم جهت تمکین
که قاضی شکایت ما رو رد کرد

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk

smpa7164;795233 نوشت:
الان بنظر شما چه کار باید کرد
چندین بار خانواده و ریش سفید رفتن واسه پا درمیانی
تماس میگیرم جواب نمیده یا ردی میده

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk


سلام
متاسفانه با توجه به چیزهایی که گفتین و در مورد نفقه و دادگاه گفته شد مشخصه که مدت زیادی هست که بین شما اختلاف افتاده و زمام کار هم از دست هر دوی شما خارج شده. الان هر اتفاق حقوقی که می افته باعث ایجاد فاصله و ناراحتی بین شما میشه که شاید هیچ وقت فراموش نشه.
به نظر من یک مرد اگر بخواد زندگیش رو حفظ کنه میتونه و شما هم باید تصمیمتون و بگیرین که میخواین ادامه بدین یا نه که ادامه دادن بهترین راهه اگر مشکل مهمی نباشه
بعد وقتی تصمیم گرفتین باید هرچی دلخوری و حرف های قبلی بود که ذهنتون وآزار میده رو از یاد ببرین و اطرافیان و دخالت ندین نفقه اش رو سر ماه بپردازین و الکی کشش ندین و سعی کنین به بهونه های مختلف بهش نزدیک بشین توی جلسات دادگاه بهش ابراز محبت کنین و شکایت های اضافی انجام ندین . سعی کنین زندگیتون و از محیط دادگاه بکشین بیرون و اینو بدونین احتمالا همسرتون تو دادگاه دنبال اطمینان به شماست.
و مطمئن باشین با رفتن به دادگاه نه میتونین طلاق بگیرین نه به رزندگیتون برگردین

smpa7164;795603 نوشت:
شکایت کردیم جهت تمکین
که قاضی شکایت ما رو رد کرد

فرستاده شده از S4700ِ من با Tapatalk


شما الان که همه چیز تموم شده میخواین شروع کنین و کارتون سخته
خیلی ناراحت شدم

روزنه;795624 نوشت:
بعد وقتی تصمیم گرفتین باید هرچی دلخوری و حرف های قبلی بود که ذهنتون وآزار میده رو از یاد ببرین و اطرافیان و دخالت ندین نفقه اش رو سر ماه بپردازین و الکی کشش ندین و سعی کنین به بهونه های مختلف بهش نزدیک بشین توی جلسات دادگاه بهش ابراز محبت کنین و شکایت های اضافی انجام ندین . سعی کنین زندگیتون و از محیط دادگاه بکشین بیرون و اینو بدونین احتمالا همسرتون تو دادگاه دنبال اطمینان به شماست.
و مطمئن باشین با رفتن به دادگاه نه میتونین طلاق بگیرین نه به رزندگیتون برگردین
:Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:
موضوع قفل شده است