سوال در مورد دعای: «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک ... »

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال در مورد دعای: «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک ... »

باسلام و عرض خسته نباشید

دعایی که از حضرت صادق(ع) وارد شده در زمان غیبت بسیار
نافع است. حضرت این دعا را به یکی از نزدیکترین یارانش
یعنی «زراره» آموختند و آن دعا چنین است:
«اللهم عرفنی نفسک، فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک.
اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک، لم اعرف حجتک.
اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی؛
خدایا! خودت را به من بشناسان، چون اگر خود را به من نشناسانی
، پیامبرت را نمی شناسم.
خدایا رسولت را به من بشناسان، چون اگر چنین نکنی،
حجت تورا نمی شناسم. خدایا حجتت را به من بشناسان
چون اگر حجتت را به من شناسایی از دینم منحرف و
گمراه خواهم شد

سوال بنده اینست که مگر ما بر این عقیده نیستیم
که از ولی باید برسیم به خدا ؟؟؟ پس چطور از خدا میخواهیم
خودش وپیامبر و حجتش را به ما بشناساند اگر ما خدا را بشناسیم
پس پیامبر حجت برای چی؟خب هدف پیامبران و حجج الهی هم
اینست که انسانهارا به سمت خدا هدایت کنند دیگر وقتی
در این دعا از خدا میخواهیم که به ما بشناساند دیگر کار پیامبران
وحجت های الهی چه میشود
لطفا در این مورد بصورت کامل توضیح بفرمایید باتشکر
یا علی

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد محسن

navid69;793703 نوشت:
باسلام و عرض خسته نباشید

دعایی که از حضرت صادق(ع) وارد شده در زمان غیبت بسیار
نافع است. حضرت این دعا را به یکی از نزدیکترین یارانش
یعنی «زراره» آموختند و آن دعا چنین است:
«اللهم عرفنی نفسک، فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک.
اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک، لم اعرف حجتک.
اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی؛
خدایا! خودت را به من بشناسان، چون اگر خود را به من نشناسانی
، پیامبرت را نمی شناسم.
خدایا رسولت را به من بشناسان، چون اگر چنین نکنی،
حجت تورا نمی شناسم. خدایا حجتت را به من بشناسان
چون اگر حجتت را به من شناسایی از دینم منحرف و
گمراه خواهم شد
سوال بنده اینست که مگر ما بر این عقیده نیستیم
که از ولی باید برسیم به خدا ؟؟؟ پس چطور از خدا میخواهیم
خودش وپیامبر و حجتش را به ما بشناساند اگر ما خدا را بشناسیم
پس پیامبر حجت برای چی؟خب هدف پیامبران و حجج الهی هم
اینست که انسانهارا به سمت خدا هدایت کنند دیگر وقتی
در این دعا از خدا میخواهیم که به ما بشناساند دیگر کار پیامبران
وحجت های الهی چه میشود
لطفا در این مورد بصورت کامل توضیح بفرمایید باتشکر
یا علی


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و طلب توفیق الهی برای شما و دیگر کاربران گرامی.
باید گفت این یک قاعده نیست که باید لزوما از ولی به خدا برسیم. بله مطابق معمول این طور به نظر می رسد که انسان در مسیر شناخت از پایین به بالا می رود یعنی از معارف پایین تر به معارف بالاتر می رسد و به نوعی پرواز می کند اما در واقع رسیدن به معارف منحصر به یک راه نیست. خصوصا وقتی مبدأ و سرچشمه آن خدا باشد حالت دعا تغییر می کند و الفاظ به گونه ای دیگر چینش و از معرفت الهی آغاز می شود.
تا از راه معرفت به پروردگار به تمام معارف زیر مجموعه آن رسید. دقت کنیم!
انسانی که خدا را نشناسد، به طریق اولی پیامبرش را نیز نمی شناسد و وقتی پیامبرش را نشناسد، امامش را نیز نمی شناسد. اما وقتی خدا را شناخت پیامبر و امامش را نیز خواهد شناخت.
علاوه،میان خطاب های دعایی صرف و نیز خطاب های دعایی عارفانه می تواند تفاوت وجود داشته باشد. در خطاب های عارفانه، جملات دعا با عواطف و شور و حال ادا می شود. بیاناتی که مستقیما به مقصد و مقصود نظر دارد و با حالتی احساسی گفته می شود.جملاتی که از دهان حجت خدا و معصوم خارج می شود. طبیعی است که نگاه حجت خدا به مبدأ اعلی نگاه عارفانه باشد. نگاهی که از اوج حکایت دارد نگاهی که از بالا به پایین شروع می شود. نگاهی که دیگر کامل است. او به خدا می گوید خودت را به من بشناسان این یک نگاه کلی است نگاهی که فطرت را آگاه می کند که خدایی هست و خدایی می کند. این نگاه یک نوع اعتراف به ذات الهی از یک طرف و اعتراف به بندگی اش از طرف دیگر است.
تا حقيقت محبت خدا در قلب كسى ثابت و مستقر نگشته است، او نمى‏تواند محبت‏هاى ديگر را به وجهه و عنوان الهى داشته باشد. و اين معنى نظير معرفت پروردگار و معرفت انبيا است، و لازم است از طريق بالا و علت به سوى پايين و معلول حركت كرد، يعنى معرفت حقيقى به مقامات انبياء متوقف است به معرفت اللَّه متعال- اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك.
بنا بر این، بدیهی است اگر کسی خدا را نشناسد، نه پیامبر خدا برایش معنا و مفهومی دارد و نه حجّت خدا و نه وحی خدا و نه صُنع خدا و ...
با این حال هیچ بشری نمی تواند به طور کامل مبدأ هستی را بشناسد. اما همین که به عظمت و جلال کبریایی حق پی ببرد، در آن صورت بهتر می تواند حلقه های معرفتی را درک کند و مسیر هدایت را بیابد.
اولین حلقه معرفتی انسان بعد از خدای متعال، رسول و فرستاده اش است. او با شناخت خدا پی به شریعتی می برد تا با وجود آن بندگی اش را تکمیل کند.او باید در پی رسول خدا باشد که بتواند احکام شریعت را از وی بیاموزد و می داند که پس از پیامبر، امامان مفسرین دین و حافظان سلسه شریعت اند. پس به تقلید از ایشان می پردازد و این راه تا زمان قیامت ادامه دارد.زیرا زمین حتی یک روز هم بدون حجت دوام نمی آورد.

پس، نتیجه می‌گیریم که خدا به خودش شناخته می‌شود. پیامبر به خدا شناخته می‌شود. حجت به خدا و پیامبر شناخته می‌شود. و دین به خدا، پیامبر و حجّت شناخته می‌شود و همه را نیز خدا باید بشناساند. این یک شناخت فطری است که انسان خدا را می شناسد حتی اگر در حد جزیی. پس اگر در دعای افراد عادی می بینیم انسان از خدا می خواهد که خودش را بشناساند یعنی آن که وی را به سبب گناه یا بی لیاقتی از مسیر فطرت خارج نکند .
این یک معرفت همراه با شور و حال عرفانی است.معرفتی که عارف ابتدا تمام توجهش را به خدا معطوف می کند و از او استمداد می جوید که هم خودش را و هم رسول و امامش را به او بشناساند تا از این راه مسیر عبودیت را بپیماید و این نه تنها اشکالی ندارد، بلکه به نوعی معرفت جویی عارفانه است.و الله العالم.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

با تشکر از پاسخ شما اما بنده قانع نشدم و دلیل شما به نظر من
درست و کافی نبودمن روی این مسئله زیاد فکر کردم نظر خودمو میگم اگه اشکال داره شما اصلاح کنید
بذارید اینطور بگم که مسئله ساده بشه
هدف از خلقت چیه یعنی خدا مارو برای چی خلق کرد؟؟
در قران میفرماید برای عبادت کردن درسته؟؟
خب عبادت خدا نتیجش چی میشه
یعنی برای چی خدارو عبادت میکنیم؟؟
برای رسیدن به کمال که همون رسیدن به خداست درست؟؟
خب ما چطور باید به خدا برسیم و از چه راهی باید برسیم
اصلا نحوه عبادت کردن که هدف خداوند از خلقت ما این بوده چطوریه؟؟؟
پس یه کسی باید راه رسیدن به خدا رو به ما یاد بده و نشون بده
اون شخص کیه؟ پیامبر،،،، که نقشه راه رو از خدا دریافت میکنه و برای
ما میاره وحجت خدا این راه رو تبیین میکنه و در واقع پیامبر تبلیغ میکنه و حجت خدا اجرا درست؟
حالا این کاندیدایی که خدا معرفی میکنه رو چطور باید پیدا کنیم وبشناسیم
( منظور از کاندیدا پیامبر و حجت هستند )
این از عهده ما خارجه و ما در این دعا از خدا میخواهیم که خودش و پیامبر و حجتش را به ما
بشناساند و خدا توسط نشانه هایی که در این هستی و مخلوقات قرار داده
باعث میشه که ما اولا خدا رو بشناسیم یعنی باور کنیم که خدایی هست که این همه موجودات
رو در یک محور منظمی خلق کرده بعد از شناخت خدا ،
پروردگار نشانه هایی به بعضی از انسانهای برگزیده
که ظرفیت دریافت وحی الهی رو دارن عطا میکند تا انسانهای دیگر
باستناد این نشانه ها بتوانند پیامبر را بشناسند و با نشانه هایی که به حجتش عطا میکند
باعث میشود حجت را بشناسند
پس از شناخت تازه حرکت به سمت خدا و حرکت به سمت هدف خلقت آغاز میشود
واینگونه انسان از پیامبر و حجت الهی به خدا میرسد

این نظر بنده بود اگر هرجا مشکلی داشت اصلاح بفرمایید واگر نظر بنده درست بود
وتایید کردید اگه ممکنه سند این تایید رو هم قرار بدید
که بنده این نظر رو اگر خواستم ارائه بدم سندی هم داشته باشم در راستای گفته هایم
باتشکر

navid69;794390 نوشت:
با تشکر از پاسخ شما اما بنده قانع نشدم و دلیل شما به نظر من
درست و کافی نبودمن روی این مسئله زیاد فکر کردم نظر خودمو میگم اگه اشکال داره شما اصلاح کنید
بذارید اینطور بگم که مسئله ساده بشه
هدف از خلقت چیه یعنی خدا مارو برای چی خلق کرد؟؟
در قران میفرماید برای عبادت کردن درسته؟؟
خب عبادت خدا نتیجش چی میشه
یعنی برای چی خدارو عبادت میکنیم؟؟
برای رسیدن به کمال که همون رسیدن به خداست درست؟؟
خب ما چطور باید به خدا برسیم و از چه راهی باید برسیم
اصلا نحوه عبادت کردن که هدف خداوند از خلقت ما این بوده چطوریه؟؟؟
پس یه کسی باید راه رسیدن به خدا رو به ما یاد بده و نشون بده
اون شخص کیه؟ پیامبر،،،، که نقشه راه رو از خدا دریافت میکنه و برای
ما میاره وحجت خدا این راه رو تبیین میکنه و در واقع پیامبر تبلیغ میکنه و حجت خدا اجرا درست؟
حالا این کاندیدایی که خدا معرفی میکنه رو چطور باید پیدا کنیم وبشناسیم
( منظور از کاندیدا پیامبر و حجت هستند )
این از عهده ما خارجه و ما در این دعا از خدا میخواهیم که خودش و پیامبر و حجتش را به ما
بشناساند و خدا توسط نشانه هایی که در این هستی و مخلوقات قرار داده
باعث میشه که ما اولا خدا رو بشناسیم یعنی باور کنیم که خدایی هست که این همه موجودات
رو در یک محور منظمی خلق کرده بعد از شناخت خدا ،
پروردگار نشانه هایی به بعضی از انسانهای برگزیده
که ظرفیت دریافت وحی الهی رو دارن عطا میکند تا انسانهای دیگر
باستناد این نشانه ها بتوانند پیامبر را بشناسند و با نشانه هایی که به حجتش عطا میکند
باعث میشود حجت را بشناسند
پس از شناخت تازه حرکت به سمت خدا و حرکت به سمت هدف خلقت آغاز میشود
واینگونه انسان از پیامبر و حجت الهی به خدا میرسد

این نظر بنده بود اگر هرجا مشکلی داشت اصلاح بفرمایید واگر نظر بنده درست بود
وتایید کردید اگه ممکنه سند این تایید رو هم قرار بدید
که بنده این نظر رو اگر خواستم ارائه بدم سندی هم داشته باشم در راستای گفته هایم
باتشکر


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد خدمت شما
باید بیان کنیم انسان با فطرتش پیش از آن که به حقانیت سایر موجودات پی ببرد، وجود خدا را حس می کند. اگر چه آن موجودات رسول الله یا ولی الله باشند.
اما اگر از منظر اصل هدایت یا هدایت عامه به مسئله نگاه کنیم در خواهیم یافت حتی هدایت رسول و ولی خدا هم هدایت الهی است و این ها واسطه های معرفت اند. یعنی هیچ هدایتی در جهان هستی صورت نمی گیرد، جز آن که مصدرش مبدأ اعلی است و وجود واسطه های نورانی فیض که پیامبران و اولیای الهی اند به این دلیل است که بشر در طول زندگی با آن بزرگواران انس بگیرد و در ادامه راه از وجودشان بهره ببرد زیرا اولیای الهی از جنس بشر آفریده شدند تا سایر انسان ها به راحتی با آنان انس گیرند.

علاوه، بیان کردیم هیچ اشکالی ندارد که انسان طالب هدایت؛ابتدا از خدا بخواهد که خودش را به او بشناساند. و البته این جمله می تواند تفسیری به عکس نیز داشته باشد و بگوییم این بنده است که از خدا می خواهد تا بندگی اش را تایید کند و بعد از کسب آن مقام، اسباب هدایت را که پیامبران و امامان هستند، به او بشناساند. این تفسیر با دقت کمی قابل تفهیم است.


پس اگر ما به هدایت عامه و این که همه هدایت ها از طرف خدا است ایمان آوریم، خواهیم فهمید که تمام هدایت های اولیای خدا، هدایت خدا است. و آن ها نیز در مقام رسالت آن چه را که خدا بخواهد به بشر ابلاغ می کنند.

پیامبران فیض الهی را که از مرتبه بالا است،به مرتبه نازل یعنی نزد بشر می رسانند.آن فیض چون آبشار از بالا به پایین فرو می ریزد.

بشر ابتدا از خدا می طلبد که خودش را به او بنماید و در مرتبه دوم و سوم شناسایی اسباب هدایت یعنی رسول خدا و امامان را می طلبد.


به عبارت دیگر، صحیح است که پیامبر می بایست ما را به راه راست هدایت کند، ولی وقتی همه چیز به نام خدا آغاز می شود و تمام فیض ها از آن مجرای نورانی به ما می رسد، پس اگر کسی ابتدا در پی معرفت خدا باشد به این معنا است که می خواهد راه درست را از نا درست تشخیص دهد و جز خدا در همان اول مسیر کسی دیگر وجود ندارد تا اسباب هدایت را به او بشناساند.
پس اگر از خدا بخواهد، به معنای کمال بندگی اش است که بدون هیچ واسطه ای از از او خواسته هم خودش را و هم رسول و امامش را به او بشناساند. و اگر از پیامبرش بخواهد، در این صورت نشان می دهد که باز هم از خدا توسط پیامبرش خواسته است و خیلی با هم فرق ندارد. مهم نحوه توجه انسان است که می تواند هم به طور مستقیم و هم غیر مستقیم انجام گیرد.
با این حال ممکن است پاسخ پرسش به شکل دیگری مطرح شود و این که انسان به بهانه خدا شناسی،اما بخواهد هادیان واقعی جامعه را بشناسد تا در مسیری که قرار دارد دچار انحراف نشود. به همین دلیل می خواهد حرم دلش را میزبان خدا کند همان طور که در روایت امام صادق سلام الله علیه داریم که فرمود:"الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ"(1)

دل آدمى حريم خدا است، غير خدا را در حريم خدا جاى مده.و وقتی خدا میهمان دل بنده خالص شد، در آن صورت می گوید آنانی را که حجت خودت معرفی کردی به من بشناسان تا راه هدایت را گم نکنم.پس میزبان هدایت خواهد شد.
این واسطه های به هم پیوسته هدایت، چون زنجیره ای نا گسستنی است که ابتدای آن خدا و انتهای آن اولیاء گرامی اش می باشند.
در یکی از تفاسیر توضیحات مناسبی در این باره داده شده است توجه کنیم:

1. وقتى كه ايمان به خداوند متعال به طور حقيقت پيدا شد، خواه و نا خواه از او و از آيات تكوينى و تشريعى و از انبيا و رسل و كتب او به شکل جدى و و به طور کامل حمایت و دفاع كرده، و در مقابل اوامر و نواهى او از جان و قلب تسليم و فرمان بردار خواهد شد.
اشاره به یک روایت از امام صادق سلام الله علیه
یکی از راویان نقل می کند که به إمام صادق سلام الله علیه گفتم خداوند متعال بالاتر و گرامی تر از آن است كه او به وسيله مخلوقش شناخته شود، بلكه مخلوق او به وسيله او و از او شناخته مى‏شوند. فرمود: آرى چنين است و راست گفتى.عرض كردم: كسي كه يقين پيدا كرد كه براى او خدايى هست، ناچار خواهد فهميد كه او را خشنودى و خشمى هست و خرسندى و خشم او شناخته
نمى‏شود مگر به وسيله وحى يا رسول او. و كسي كه وحى به او نمى ‏رسد لازم است در جستجوى پیامبر خدا باشد تا در احتياجات دينى و إلهى خود به او مراجعه کند و متوجّه باشد كه او حجّت خدا است و اطاعت او براى مردم لازم است. فرمود: خدا تو را رحمت كند.
توضيح:
1.هر مقامى را از مقام بالاتر آن مى‏توان شناخت، نه به عكس،و از اين لحاظ وارد است كه: اللّهمّ عرّفنى نفسك فإنّك إن لم تعرّفنى نفسك لم أعرف رسولك، اللّهمّ عرّفنى رسولك فإنّك إن لم تعرّفنى رسولك لم أعرف حجّتك- پس رسول خدا صلوات الله علیه را بايد از طريق خدا شناخت.
البتّه اين معنى در باره شناخت و معرفت حقيقى است، نه اجمالى.
2.پس شناخت خداوند متعال به نحو حقيقت و معرفت تفصيلى او، صد در صد بايد به وسيله خود او باشد تا از راه وحى و مشاهده قلبى به معرفت او برسد، و اما شناخت به نحو اجمال را مى‏توان به وسيله تحصيل و فكر و نظر و شنيدن از رسول و خواندن كتاب آسمانى و كلمات بزرگان به دست آورد.و شناخت حقيقى پيغمبر خدا نيز چنين است، و بايد به وسيله نشان دادن خداوند و از راه مشاهده مقام او صورت بگيرد.
3.و اما شناخت خواسته‏ ها و احكام و دستورها و موافق و مخالف بودن اولازم است از راه رسول او فهميد و بس
(2)
و باز آمده است:رسول نشان دهنده و مظهر مقامات مرسل و فرستنده است، و از اين لحاظ انكار و ردّ او برمى‏گردد به انكار خداوند متعال.
پس براى معرفت پيدا كردن به صفات و خصوصيّات رسول، لازم است ابتدا به مقامات خداوند متعال آشنا و توجّه شود. زيرا حقّ معرفت لازم است از مقام بالا شروع شده و به پايين آيد.اللّهم عرّفنى نفسك فإنّك إن لم تعرّفنى نفسك لم أعرف رسولك.
و اگر كسى به مقام روحانى و نورانى، و يا به مقام علمى، و يا به مقام سلطنت و حكم رانى و قوّت و قدرت مادّى كسى معرفت و شناسايى نداشته باشد. چگونه ممكن است كه رسول و نماينده او را آن طوری كه بايد شناخته و معرفت به او پيدا كند.(3)
و باز آمده است :فيوضات روحانى مانند جريان هاى مادّى لازم است از بلندى سرازير شود، و در مقامات پايين چيزى را ندارند. چنانكه در دعاى مأثور وارد است كه:اللّهم عرّفنى نفسك...(4) آنانی که نور معرفت الهی هر چند اندک در دل شان تابیده است، محتاج معارف هدایت بخش پیامبران و امامان هستند.
تاییدی بر سخن شما
همان طور که خودتان بیان کردید، بله ابتدا خدا و در ادامه پیامبر و سر انجام امام شناخته می شود و با شناخت این مراحل تازه انسان وارد راه هدایت می شود و مسیر کمال را به نحو احسن می پیماید. گویا این مراحل شناخت های از مقام بالا به پایین همه به عنوان مقدمه ای است که انسان به بهانه انجام تکالیف از دنیا شروع کند و به آخرت برسد. زیرا در سایه اخلاص و تلاش است که بشر کامل می شود.
در نتیجه داستان بر سر چه این که چه کسی ما را به راه هدایت راهنمایی کند، نیست (که البته وقتی ما خدا را شناخیتم، در ادامه تعالیم الهی را از مسیر پیامبر صلوات الله علیه پی می گیریم) بلکه داستان بر سر اصل هدایت و نورانی شدن دل های تاریک است و وقتی نوبت به اصل هدایت می رسد، در آن صورت بشر به حکم فطرتش فقط خدا را آن هم در این حد که وجود دارد، می شناسد و به بقیه اسباب توجهی ندارد. ولی این اندازه موجب معرفت و شناسایی حق نسبت به دل تاریک او نمی شود او می خواهد از خدا بیشتر بداند تا از آن مسیر سراغ هادیان به حقش برود.
به هر حال سخن در این باب بسیار و رمز و رازش فراوان است و علم ما اندک. اما این مقدار توجه کنیم که هر وقت به صورت واقعی مضطر شدیم، بی اختیار دست های مان را به سوی آسمان بلند می کنیم و از او مدد می جوییم و در ادامه به اولیای گرامش متوسل می شویم.
این یک سیر منطقی در مسیر عبودیت است.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته .
پی نوشت ها:
1.علامه مجلسی محمد باقر، بحار الأنوار،تهران،انتشارات اسلامیه،بی تا، ج‏67، ص 25
2.مصطفوی حسن، تفسير روشن،تهران،انتشارات مرکز نشر کتاب،سال 1380 خورشیدی،چاپ اول، ج‏4، ص 228
3.همان، ج‏9، ص 236
4.همان، ص 323

navid69;793703 نوشت:
سوال بنده اینست که مگر ما بر این عقیده نیستیم
که از ولی باید برسیم به خدا ؟؟؟ پس چطور از خدا میخواهیم
خودش وپیامبر و حجتش را به ما بشناساند اگر ما خدا را بشناسیم
پس پیامبر حجت برای چی؟خب هدف پیامبران و حجج الهی هم
اینست که انسانهارا به سمت خدا هدایت کنند دیگر وقتی
در این دعا از خدا میخواهیم که به ما بشناساند دیگر کار پیامبران
وحجت های الهی چه میشود

با سلام و تشکر از سؤال خوبتون،

استاد جوادي آملي در اين زمينه توضيحي دارند که بنده فايل صوتيش رو از آرشيوم پيدا کردم و توسط لينک زير در اختيار عزيزان علاقه‌مند قرار ميدم:


Hadi99g;795249 نوشت:

با سلام و تشکر از سؤال خوبتون،

استاد جوادي آملي در اين زمينه توضيحي دارند که بنده فايل صوتيش رو از آرشيوم پيدا کردم و توسط لينک زير در اختيار عزيزان علاقه‌مند قرار ميدم:


سلام علیکم
تشکر بابت این فایل
استاد بسیارعالی و ساده و روان بابیان شیوا حق مطلب را ادا کردند
خیلی خیلی ممنونم
یاعلی

[="Navy"]

navid69;795433 نوشت:
سلام علیکم
تشکر بابت این فایل
استاد بسیارعالی و ساده و روان بابیان شیوا حق مطلب را ادا کردند
خیلی خیلی ممنونم
یاعلی

خواهش ميکنم، وظيفه بود
حقير را در مظانّ اجابت از دعا فراموش نکنيد.[/]

ا تشکر از پاسخ شما اما بنده قانع نشدم و دلیل شما به نظر من
درست و کافی نبودمن روی این مسئله زیاد فکر کردم نظر خودمو میگم اگه اشکال داره شما اصلاح کنید
بذارید اینطور بگم که مسئله ساده بشه ....

پاسخ:

بسم الله و له الحمد
با سلام و ادب و تشکر از پاسخ های کارشناس محترم

به نظر من همان طور که پاسخ های کارشناس محترم مناسب است، جوابی که شخص پرسشگر محترم هم داده اند، بسیار متین است ، ایشان در پاسخی که داده اند خواسته اند تا در صورتی که جوابشان مورد تایید کارشناس محترم است تایید شده و منبع مناسب برای آن داده شود، جسارتاً بنده تا حدودی و به صورت مختصر ، جواب ایشان را بازگو می کنم و منبعی هم ارائه می کنم؛

واقعیت این است که با پذیرش این نکته که خدایی هست و محتاج اوییم و به تعبیر قرآن «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» (1) (اى مردم شما (همگى) محتاج به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى‏نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است) اگر این احتیاج و ضرورت رو آوردن به خدا را فهمیدم حال از خواسته های او جستجو می کنم و خواسته و حکم او را می پرسم و به این صورت به ضرورت وحی پی می برم چرا که خود خدا باید بگوید خواسته اش و حکمش (برای رشد و تکامل بنده) چیست و به این صورت ضرورت دین مطرح می شود ، دین یعنی مجموعه خواسته ها و احکام او . در این مرحله، ضرورت رسول هم مطرح می شود که باید این مجموعه را به من برساند و بعد از رسول باید در هر زمانی حجتی از طرف خدا ( امام) باشد تا احکام و خواسته های خدا را مطابق با شرایط زمان برای من تطبیق کند و به این صورت ضرورت وجود حجت (امام) مطرح می شود. همین جریان را در اذان هم می بینیم که پس از تکبیر(الله اکبر) به توحید می رسیم(اشهد ان لا اله الا الله) و در ادامه توحید ، رسالت مطرح می شود(اشهد ان محمدا رسول الله) و در ادامه آن، امامت (اشهد ان علیا ولی الله). با این دید ترتیب فقرات در دعای مورد سوال روشن می شود.

توضیح بیشتر این که ضرورت جستجو از خواسته های خدا و احکامش(دین) بر این پایه استوار است که انسان می یابد که با تمام امکانات حسی ، عقلی ، تجربی و غریزی اش نمی تواند برای عوالم بعدی اش (حتی اگر این عوالم بعدی را محتمل فرض کند نه قطعی) برنامه ریزی کند و حال آن که ممکن است کوچکترین حرکتش در این عالم موجب سختی ها و عذاب ها و ناراحتی ها یا خوشی ها وخشنودی های گسترده و عظیم در عوالم بعدی بشود.( به عنوان نمونه به این آیه قرآن توجه کنید : «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ‏ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا» (2) (كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى‏خورند، (در حقيقت،) تنها آتش مى‏ خورند؛ و به زودى در شعله‏ هاى آتش (دوزخ) مى‏ سوزند) کسی که لیوان آبی را به غصب از اموال یتیمی می خورد گمان می کند که دلش خنک شده اما آیه قرآن می فهماند که این در واقع آتشی است که در عوالم بعدی می خورد ، در حالی که تمام امکانات پیش گفته انسان یارای فهم این روابط بین اعمال این دنیا و عوالم بعدی را ندارد و در این صورت است که ضرورت دین به معنای حکم صحیح هر چیزی و هر رفتاری به گونه ای که جلوگیری از آسیب رسیدن به انسان بکند و سبب راحتی های او بشود مطرح می شود و با توضیح پیش گفته ،بعد از ضرورت دین ، ضرورت رسول وامام هم مطرح می شود و به نظر می رسد این فقره دعا به این منظر توجه دارد.

بله می توان از منظر دیگری گفت که معرفت با ولی خدا شروع می شود و آن هم این که کار رسول و ولی خد این است که با دگرگون کردن تلقی انسان از خویش، او را به استمرارش در عوالم بعدی متذکر می شود و احتیاج به دین و مذهب را در جان انسان می نشاند.برای نمونه به تذکرات حضرت صالح به قوم ثمود دقت کنید: أَ تُتْرَكُونَ في‏ ما هاهُنا آمِنينَ‏ .... (3) (آيا شما تصوّر مى‏ كنيد هميشه در نهايت امنيّت در نعمتهايى كه اينجاست مى‏ مانيد...)

برای کسب اطلاعات بیشتر و مستند کردن نظر خود می توانید به مقاله «مبانی اعتقادی مهدویت» تالیف مسعود پور سید آقایی در مجله انتظار موعود پاییز 1380 شماره 1 ص52 تا 64 رجوع کنید . ضمنا این مقاله در سایت www.noormags.ir نیز در دسترس شماست.

موفق باشید.


  1. فاطر 15
  2. نساء 10
  3. شعرا 142 به بعد


موضوع قفل شده است