جمع بندی چرا ایمان به غیب ؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا ایمان به غیب ؟

چرا اسلام از ما میخواهد ایمان به غیب بیاوریم و غیب چیزی است که پوشیده و ناشناخته است « الَّذینَ یُومِنُونَ بِاَلغیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَلوهَ وَ مِمّا رَزَقنَاهُم ...»چرا انسان باید به چیزی که بر او پوشیده است ایمان داشته باشد ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

به من بیاموز;790326 نوشت:
چرا اسلام از ما میخواهد ایمان به غیب بیاوریم و غیب چیزی است که پوشیده و ناشناخته است « الَّذینَ یُومِنُونَ بِاَلغیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَلوهَ وَ مِمّا رَزَقنَاهُم ...»چرا انسان باید به چیزی که بر او پوشیده است ایمان داشته باشد ؟

با سلام و احترام
غیب یعنی نهان و مخفی، و مراد مخفی بودن از حواس ظاهری انسان است، در جهان‏ بينى قرآن، عالم هستى منحصر به آنچه كه براى ما محسوس است نيست، بلكه محسوسات يك قشر نازكى از عالم است و قسمت عظيم تر در ماوراى آن است. آنچه محسوس است «شهادت» و آنچه نامحسوس است «غيب» ناميده شده است‏(شهید مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص139، و ص336؛ ج26، ص122) لذا به تعبیری می توان این دو عالم را از هم تفکیک کرد، عالم غیب در مقابل عالم شهادت است، قرآن کریم در آیات مختلفی این دو را در کنار یکدیگر گذارده است:
«قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَة»؛ بگو بار الها اى آفريدگار آسمانها و زمين و اى داناى غيب و شهود.(زمر:39/46)
قرآن نمى‏خواهد توجه به طبيعت و محسوسات را جانشين توجه به ماوراى طبيعت و امور نامحسوس نمايد. اهميت قرآن در اين است كه در عين توجه دادن به طبيعت- و به تعبير خود قرآن «شهادت»- ايمان به «غيب» را سرلوحه دعوتش قرار مى‏دهد(مجموعه آثار، ج2، ص208) اما به نظر می‌رسد آنچه که ایمان به غیب را مورد تأکید اسلام قرار می‌دهد، دو چیز است:

اولا: اهمیت و نقش ایمان به عالم غیب در زندگی

بدون شک باور به اینکه هر چه هست فقط همین دنیاست و چیزی در ورای آن وجود ندارد موجب لغو بودن زندگی و یأس از آن و نیز احساس بی هویتی و پوچی می‌شود.
در مقابل، باور به اینکه انسان مبدأ و معادی دارد، از سوی خالقی نادیدنی آفریده شده و روزی برای پاسخگویی به اعمال خود مبعوث خواهد شد، نقش بی بدیل و شگفتی در نحوه تفکر و رفتار او خواهد داشت.
آيا دو انسان با اين دو طرز تفكر با هم قابل مقايسه‏ اند؟! آيا خط سير زندگى و رفتار آنها در اجتماع يكسان است؟ اولى نمى‏ تواند از حق و عدالت و خير خواهى و كمك به ديگران صرف نظر كند، و دومى دليلى براى هيچگونه از اين امور نمى ‏بيند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز يا فردا اثر داشته باشد، به همين دليل در دنياى مؤمنان راستين برادرى است و تفاهم، پاكى است و تعاون، در حالى كه در دنيايى كه ماديگرى بر آن حكومت مى‏كند، استعمار است و استثمار، و خونريزى است و غارت و چپاول، لذا قرآن نقطه شروع تقوى را در آيات ابتدایی سوره بقره، ايمان به غيب دانسته است.(مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏1،ص72و73)
با توجه به نقش این اعتقاد، یکی از رسالت های انبیاء همین بالابردن سطح آگاهی مردم از عالم شهادت، به عالم غیب، و ایمان به مبدأ و معاد بوده است، شهید مطهری در این خصوص می فرماید:
«اساساً پيامبران آمده ‏اند كه به بشر آن‏گونه بينش و جهان‏ بينى بدهند كه بشر تا آنجا كه برايش مقدور است تصورى، هرچند مجمل، از مجموع نظام آفرينش داشته باشد. خلقت و آفرينش محدود به امور حس ‏كردنى و لمس ‏كردنى كه در حوزه علوم حسى و تجربى است، نمى‏باشد. پيامبران مى‏خواهند بينش انسان را از محسوس تا معقول و از آشكار تا نهان و از محدود تا نامحدود بالا ببرند.»(مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج2، ص141)

ثانیا: دور از دسترس بودن عالم غیب
علاوه بر اینکه عالم غیب از اهمیت بسزایی در زندگی انسان برخوردار بوده و نقش اساسی دارد نکته دیگر این است که عالم شهادت با توجه به محسوس بودن و انس انسان با محسوسات کمتر مورد انکار قرار می گیرد و انسان ها همواره آن را می پذیرند، برخلاف عالم غیب که از انسان پوشیده است و باید برای ایمان به آن، انسان ها را دعوت کرد، لذا توصیه به پذیرش آنچه که انسان به طور محسوس مشاهده کرده یا حس می کند آنچنان لازم نیست! اما آنجا که انسان نمی بیند، و نمی تواند با حواس خود حس کند، اینجا است که با توجه به استبادی که دارد، تأکید بر ایمان اهمیت می یابد.

مسلم;791461 نوشت:
اولى نمى‏ تواند از حق و عدالت و خير خواهى و كمك به ديگران صرف نظر كند، و دومى دليلى براى هيچگونه از اين امور نمى ‏بيند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز يا فردا اثر داشته باشد، به همين دليل در دنياى مؤمنان راستين برادرى است و تفاهم، پاكى است و تعاون، در حالى كه در دنيايى كه ماديگرى بر آن حكومت مى‏كند، استعمار است و استثمار، و خونريزى است و غارت و چپاول،

سلام
این سخن قابل نقضه.. چون هستند آدمایی که که اعتقاد به خدا ندارند اما اخلاقی اند و افرادی که اعتقاد دارند ولی بی اخلاق اند

وعده بهشت و جهنم شاید روزگاری تاثیراتی در عدالت و ظلم نکردن داشته اما آنچه که امروز میتواند به زندگی سامان بخشد رشد عقلانیتی است که بدون دین نیز بد و خوب و التزام به آن را میفهمد

بنده دلیل قانع کننده ایی که روشن سازد طرح دعوت به غیب دنیا گرایانه نیست و خود حقیقتا هدف است نمیبینم

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب

ملاali;791770 نوشت:
سلام
این سخن قابل نقضه.. چون هستند آدمایی که که اعتقاد به خدا ندارند اما اخلاقی اند و افرادی که اعتقاد دارند ولی بی اخلاق اند

وعده بهشت و جهنم شاید روزگاری تاثیراتی در عدالت و ظلم نکردن داشته اما آنچه که امروز میتواند به زندگی سامان بخشد رشد عقلانیتی است که بدون دین نیز بد و خوب و التزام به آن را میفهمد

بنده دلیل قانع کننده ایی که روشن سازد طرح دعوت به غیب دنیا گرایانه نیست و خود حقیقتا هدف است نمیبینم

ایمان به غیب در کنار عمل کامل میشود.
ایندو همانند دو پاروئی است که یک قایقران کانو برای پیشبرد قایقش به هر دو نیاز دارد.
با یک پارو، قایق جلو نمیرود و حول مرکزی خواهد چرخید.

بدون دین و اعتقاد به خدا هم میتوان به همنوعان کمک کرد، حیوانات را آزار نداد، خشم را فرو خورد و عصبانیت را کنترل کرد، با دیگران با ادب و نزاکت برخورد کرد و ...
اما نتیجه ای که عاید شخص میشود، از احساس خوشی و شادمانی حاصله از با اخلاق بودن و ... هر چه باشد، همه منحصر به همین دنیا خواهد بود.
حرکت دورانی در محیط یک دایره و در یک مرتبه از مراتب وجود.
حرکت رو به جلوئی در قوسِ صعودِ وجود، انجام نخواهد شد.
زیرا ایمانی به این مراتب وجود، وجود ندارد.

نقل قول:
سلام
این سخن قابل نقضه.. چون هستند آدمایی که که اعتقاد به خدا ندارند اما اخلاقی اند و افرادی که اعتقاد دارند ولی بی اخلاق اند

وعده بهشت و جهنم شاید روزگاری تاثیراتی در عدالت و ظلم نکردن داشته اما آنچه که امروز میتواند به زندگی سامان بخشد رشد عقلانیتی است که بدون دین نیز بد و خوب و التزام به آن را میفهمد

بنده دلیل قانع کننده ایی که روشن سازد طرح دعوت به غیب دنیا گرایانه نیست و خود حقیقتا هدف است نمیبینم


من هم با سخن شما که مصداق های فراوانی از ندانم گرا ها وجود دارد که به شدت به موازین اخلاقی پایبند هستند اما نمیتوانم بفهمم چرا .

تمام ندانم گرا ها خود محور و فرد محور هستند ، از طرفی برای تصمیم گیری تنها به عقلشان رجوع میکنند .

سوال ، اگر کسی به فرد ندانم گرایی پیشنهاد داد که مثلا فلان فرد را بکش تا ما به تو یک میلیارد تومان بدهیم؛ با این توضیح که مثلا فردیست که در جامعه بود و نبودش مهم نیست و صدایش به گوش کسی نمیرسد و از مرگش کسی ناراحت نمیشود و اصلا این پیشنهاد را خود مراجع قضایی و قول عدم پیگیری حقوقی ماجرا را به او میدهند ، برای این فرد که اخلاق برایش نسبی است چرا نباید اینکار را بکند ؟
این کار کاملا مبتنی بر فردیت و عقلانیت است ، اما فطرتا نازیباست .

jostojoogarhaqiqat;791789 نوشت:
من هم با سخن شما که مصداق های فراوانی از ندانم گرا ها وجود دارد که به شدت به موازین اخلاقی پایبند هستند اما نمیتوانم بفهمم چرا .

تمام ندانم گرا ها خود محور و فرد محور هستند ، از طرفی برای تصمیم گیری تنها به عقلشان رجوع میکنند .

سوال ، اگر کسی به فرد ندانم گرایی پیشنهاد داد که مثلا فلان فرد را بکش تا ما به تو یک میلیارد تومان بدهیم؛ با این توضیح که مثلا فردیست که در جامعه بود و نبودش مهم نیست و صدایش به گوش کسی نمیرسد و از مرگش کسی ناراحت نمیشود و اصلا این پیشنهاد را خود مراجع قضایی و قول عدم پیگیری حقوقی ماجرا را به او میدهند ، برای این فرد که اخلاق برایش نسبی است چرا نباید اینکار را بکند ؟
این کار کاملا مبتنی بر فردیت و عقلانیت است ، اما فطرتا نازیباست .

سلام
چه کسی گفته فطرت را قبول ندارند؟!
پس مفهوم عدالت و ظلم رو از کجا فهمیدند؟!

اینکه هرچیزی رو که برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم نپسند...یک درک و علم فطری است و نیازی به دین هم ندارد

و اما کشتن فردی اگر به مصلحت جامعه باشه برای ندانم گرا توجیه دارد و اگر نباشد ندارد و خلاف است و چنین کاری میتواند گریبان خوددرا بگیرد.پس اگر عقل داشته باشه اینکارو نمیکنه

ملاali;791770 نوشت:
سلام
این سخن قابل نقضه.. چون هستند آدمایی که که اعتقاد به خدا ندارند اما اخلاقی اند و افرادی که اعتقاد دارند ولی بی اخلاق اند

وعده بهشت و جهنم شاید روزگاری تاثیراتی در عدالت و ظلم نکردن داشته اما آنچه که امروز میتواند به زندگی سامان بخشد رشد عقلانیتی است که بدون دین نیز بد و خوب و التزام به آن را میفهمد

بنده دلیل قانع کننده ایی که روشن سازد طرح دعوت به غیب دنیا گرایانه نیست و خود حقیقتا هدف است نمیبینم

در اینکه عقل انسان می تواند انسان را به رفتار خوب سوق داده و از رفتارهای قبیح مثل ظلم بازدارد حرفی نیست، اما آیا این موجب می شود که ما برای ایمان به غیب نقشی در این عرصه قائل نشویم؟ اصلا شما کار به مصادیق و رفتارهای انسان ها نداشته باشید، بیایید خودمان کمی فکر کنیم، عقل ما بدون ایمان به غیب می گوید در حق دیگران بدی نکن، اما هیچ مزد و ثوابی در کار نیست! آیا این بیشتر انسان را به رفتارهای خوب سوق می دهد تا علاوه بر عقل، ایمان هم بیاید و بگوید علاوه بر انسانی بودن این رفتارها، پاداش در برابر کار نیک، و مجازات در برابر کار بد نیز وجود دارد.
پس ما منکر نقش عقل نیستیم اما ایمان به غیب در کنار عقل نقش بی بدیلی برای میل به خوبی ها دارد، همین اعتقاد به خالق و تلاش برای رضایت او، و همچنین پرهیز از عذابها و رسیدن به ثوابهای او انصافا نمیشود نقش این امور را انکار کرد.

مسلم;792773 نوشت:
در اینکه عقل انسان می تواند انسان را به رفتار خوب سوق داده و از رفتارهای قبیح مثل ظلم بازدارد حرفی نیست، اما آیا این موجب می شود که ما برای ایمان به غیب نقشی در این عرصه قائل نشویم؟ اصلا شما کار به مصادیق و رفتارهای انسان ها نداشته باشید، بیایید خودمان کمی فکر کنیم، عقل ما بدون ایمان به غیب می گوید در حق دیگران بدی نکن، اما هیچ مزد و ثوابی در کار نیست! آیا این بیشتر انسان را به رفتارهای خوب سوق می دهد تا علاوه بر عقل، ایمان هم بیاید و بگوید علاوه بر انسانی بودن این رفتارها، پاداش در برابر کار نیک، و مجازات در برابر کار بد نیز وجود دارد.
پس ما منکر نقش عقل نیستیم اما ایمان به غیب در کنار عقل نقش بی بدیلی برای میل به خوبی ها دارد، همین اعتقاد به خالق و تلاش برای رضایت او، و همچنین پرهیز از عذابها و رسیدن به ثوابهای او انصافا نمیشود نقش این امور را انکار کرد.

بله درسته
اما این صرفا نیاز به وجود چنین عالمی(غیب و بهشت و جهنم) را نهایتا ثابت میکند نه خود آن را

یک مسئله دیگر هم که وجود دارد ایمان به غیب نمیتواند به تنهایی انسان را به سمت خوبیها هدایت کند و از بدیها باز دارد نمونه اش گروه داعش و طالبان که ایمان به غیب دارند ولی دیگر انسانها را به بهانه های واهی مثل کافر و مرتد به قتل می رسانند و حتی خودشان را در راه عقیده شان می کشند. من به نظرم اگر این افراد به غیب اعتقاد نداشتند خیلی بهتر بود هم برای خودشان هم دیگران!

ملاali;793014 نوشت:
بله درسته
اما این صرفا نیاز به وجود چنین عالمی(غیب و بهشت و جهنم) را نهایتا ثابت میکند نه خود آن را

اگر دقت بفرمایید سوال استارتر تاپیک در خصوص چرایی این ایمان است، نه اثبات آن، یعنی ایشان وجود عالم غیب را پذیرفته و فقط در خصوص اینکه چرا باید به آن ایمان بیاوریم سوال کرده است، و پاسخ بنده و ادامه بحث در همین فضاست.

Reza24;793040 نوشت:
یک مسئله دیگر هم که وجود دارد ایمان به غیب نمیتواند به تنهایی انسان را به سمت خوبیها هدایت کند و از بدیها باز دارد نمونه اش گروه داعش و طالبان که ایمان به غیب دارند ولی دیگر انسانها را به بهانه های واهی مثل کافر و مرتد به قتل می رسانند و حتی خودشان را در راه عقیده شان می کشند. من به نظرم اگر این افراد به غیب اعتقاد نداشتند خیلی بهتر بود هم برای خودشان هم دیگران!

بله حرف شما درست است که ایمان به غیب به تنهایی کافی نیست، و اگر تعقل و درک درست از فروع آن نباشد و این اعتقادات با تعصب و جهالت آمیخته شود کار خراب خواهد شد اما دو نکته باید عرض کنم: اولا بنده در اصل ایمان به غیب این داعشی ها تردید دارم، و ثانیا اگر کسی بدون پیش فرض ها و تعصبات خودش واقعا به غیب ایمان بیاورد، بقیه مسیر را هم بدون تعصب طی کرده و راه درست را پیدا خواهد کرد.

سوال
چرا اسلام طبق برخی آیات مانند «الَّذینَ یُومِنُونَ بِاَلغیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَلوهَ وَ مِمّا رَزَقنَاهُم ...» از ما می خواهد به غیب ایمان بیاوریم؟ غیب چیزی است که پوشیده و ناشناخته است چرا انسان باید به چیزی که بر او پوشیده است ایمان داشته باشد؟

پاسخ
غیب یعنی نهان و مخفی، و مراد مخفی بودن از حواس ظاهری انسان است، در جهان‏ بينى قرآن، عالم هستى منحصر به آنچه كه براى ما محسوس است نيست، بلكه محسوسات يك قشر نازكى از عالم است و قسمت عظيم تر در ماوراى آن است. آنچه محسوس است «شهادت» و آنچه نامحسوس است «غيب» ناميده شده است‏(1) لذا به تعبیری می توان این دو عالم را از هم تفکیک کرد، عالم غیب در مقابل عالم شهادت است، قرآن کریم در آیات مختلفی این دو را در کنار یکدیگر گذارده است:
«قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَة»؛ بگو بار الها اى آفريدگار آسمانها و زمين و اى داناى غيب و شهود.(2)
قرآن نمى‏خواهد توجه به طبيعت و محسوسات را جانشين توجه به ماوراى طبيعت و امور نامحسوس نمايد. اهميت قرآن در اين است كه در عين توجه دادن به طبيعت- و به تعبير خود قرآن «شهادت»- ايمان به «غيب» را سرلوحه دعوتش قرار مى‏دهد(3) اما به نظر می‌رسد آنچه که ایمان به غیب را مورد تأکید اسلام قرار می‌دهد، دو چیز است:

اولا: اهمیت و نقش ایمان به عالم غیب در زندگی
بدون شک باور به اینکه هر چه هست فقط همین دنیاست و چیزی در ورای آن وجود ندارد موجب لغو بودن زندگی و یأس از آن و نیز احساس بی هویتی و پوچی می‌شود.
در مقابل، باور به اینکه انسان مبدأ و معادی دارد، از سوی خالقی نادیدنی آفریده شده و روزی برای پاسخگویی به اعمال خود مبعوث خواهد شد، نقش بی بدیل و شگفتی در نحوه تفکر و رفتار او خواهد داشت.
آيا دو انسان با اين دو طرز تفكر با هم قابل مقايسه‏ اند؟! آيا خط سير زندگى و رفتار آنها در اجتماع يكسان است؟ اولى نمى‏ تواند از حق و عدالت و خير خواهى و كمك به ديگران صرف نظر كند، و دومى دليلى براى هيچگونه از اين امور نمى ‏بيند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز يا فردا اثر داشته باشد، به همين دليل در دنياى مؤمنان راستين برادرى است و تفاهم، پاكى است و تعاون، در حالى كه در دنيايى كه ماديگرى بر آن حكومت مى‏كند، استعمار است و استثمار، و خونريزى است و غارت و چپاول، لذا قرآن نقطه شروع تقوى را در آيات ابتدایی سوره بقره، ايمان به غيب دانسته است.(4)
البته ما منکر این نیستیم که عقل انسان اگر حاکم بر تمایلات او بشود می تواند انسان را به رفتار خوب سوق داده و از رفتارهای قبیح مثل ظلم بازدارد، اما آیا این موجب می شود که ما برای ایمان به غیب نقشی در این عرصه قائل نشویم؟ اصلا شما کار به مصادیق و رفتارهای انسان ها نداشته باشید، بیایید خودمان کمی فکر کنیم، عقل ما بدون ایمان به غیب می گوید در حق دیگران بدی نکن، اما هیچ مزد و ثوابی در کار نیست! آیا این بیشتر انسان را به رفتارهای خوب سوق می دهد تا علاوه بر عقل، ایمان هم بیاید و بگوید علاوه بر انسانی بودن این رفتارها، پاداش در برابر کار نیک، و مجازات در برابر کار بد نیز وجود دارد.
پس ما منکر نقش عقل نیستیم اما ایمان به غیب در کنار عقل نقش بی بدیلی برای میل به خوبی ها دارد، همین اعتقاد به خالق و تلاش برای رضایت او، و همچنین پرهیز از عذابها و رسیدن به ثوابهای او انصافا نمیشود نقش این امور را انکار کرد.
با توجه به نقش این اعتقاد، یکی از رسالت های انبیاء همین بالابردن سطح آگاهی مردم از عالم شهادت، به عالم غیب، و ایمان به مبدأ و معاد بوده است، شهید مطهری در این خصوص می فرماید:
«اساساً پيامبران آمده ‏اند كه به بشر آن‏گونه بينش و جهان‏ بينى بدهند كه بشر تا آنجا كه برايش مقدور است تصورى، هرچند مجمل، از مجموع نظام آفرينش داشته باشد. خلقت و آفرينش محدود به امور حس ‏كردنى و لمس ‏كردنى كه در حوزه علوم حسى و تجربى است، نمى‏باشد. پيامبران مى‏خواهند بينش انسان را از محسوس تا معقول و از آشكار تا نهان و از محدود تا نامحدود بالا ببرند.»(5)

ثانیا: دور از دسترس بودن عالم غیب
علاوه بر اینکه عالم غیب از اهمیت بسزایی در زندگی انسان برخوردار بوده و نقش اساسی در میل انسان به خوبی‌ها دارد، نکته دیگر این است که عالم شهادت با توجه به محسوس بودن و انس انسان با محسوسات کمتر مورد انکار قرار می گیرد، برخلاف عالم غیب که از انسان پوشیده است و باید برای ایمان به آن، انسان ها را دعوت و تشویق کرد، لذا توصیه به پذیرش آنچه که انسان به طور محسوس مشاهده کرده یا حس می کند آنچنان لازم نیست! اما آنجا که انسان نمی بیند، و نمی تواند با حواس خود حس کند، اینجا است که با توجه به استبعادی که دارد، تأکید بر ایمان اهمیت می یابد، همان طور که عمده استدلال منکرین معاد در زمان پیامبر(ص)، استبعاد و بعید شمردن آن بود، نه استدلال عقلی:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميم‏»؛ و در حالی که آفرینش اولیه خویش را فراموش کرده بود برای ما مثالی زد، گفت: چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می‌کند؟(6)
می‌بینید که باور به غیب برایشان دشوار بوده است، اما این مشکل در خصوص محسوسات و عالم شهادت وجود ندارد.
________________________________
1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، نشر صدرا، تهران، ج3، ص139، و ص336، و ج26، ص122.
2. زمر:39/46.
3. مجموعه آثار، ج2، ص208.
4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتبالاسلامیة، چاپ اول، 1374ش، تهران، ج‏1،ص7
2و73.
5. مجموعه آثار، ج2، ص141.
6. یس:36/78.

موضوع قفل شده است