نیم نگاهی به جملات خلیفه دوم هنگام مرگ

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نیم نگاهی به جملات خلیفه دوم هنگام مرگ

[=&quot]پایان کار خلیفه دوم؛[/]

[=&quot]بررسی تاریخی ؛ نگاه تحقیقی[/]

[=&quot]عاصم بن عبیدالله نقل می کند که دیدم عمر مشتی خاک از زمین برداشت و گفت : ای کاش من این مشت خاک بودم ،[ تکرار کرد] ای کاش من این مشت خاک بودم، ای کاش من آفریده نمی شدم، ای کاش مادرم مرا نمی زایید. ای کاش اصلا چیزی نبودم، ای کاش فراموش شده بودم به نحوی که هیچ کس مرا نمی شناخت[=&quot][1][/]. این جملات را جناب عمر زمانی می گوید که در بستر افتاده و مضروب شده است و احوالش رو به موت است[=&quot][2][/]. در طبقات الکبری آمده است : زمانی که جناب عمر لحضات پایانی زندگانی اش را سپری می کرد، به عبدالله ، پسرش گفت : سر من را روی زمین بگذار،در آن حال عمر مرتب می گفت : ویلی و ویل امی ان لم یغفر الله لی .ابان بن عثمان بن عفان ؛ پسر خلیفه سوم می گفت ، در ان حال نزد عمر بودم ، آخرین کلمه ای که او گفت و پس از آن مرد این بود: ویلی و ویل امی ان لم یغفر الله لی . ویلی و ویل امی ان لم یغفر الله لی. ویل و ویل امی ان لم یغفر الله لی . وای بر من و ناله های مادرم بر من، اگر خداوند مرا نبخشد[=&quot][3][/]. [/]

[=&quot]حال به نظر شما خواننده محترم اگر این جملات با جمله فزت و رب الکعبه مقایسه شود، چه نتیجه ای به دست می آید؟ برای آغاز ،در این جا نخست به افرادی که این جمله را در هنگامه پایانی عمرشان به کار بسته اند اشاره می رود:[/]

[=&quot]افرادی که در حوادث تاریخ ا سلام ،زمان وفاتشان جمله فزت و رب الکعبه را به کار برده اند عبارتند از : حرام بن ملحان در واقع بئر معونه[=&quot][4][/] ،عامر بن فهیره در فاجعه بئر معونه[=&quot][5][/]، امام علی علیه السلام در نوزده رمضان سال چهل [=&quot][6][/]، سلیمان بن صرد خزاعی در نبرد عین ورده [=&quot][7][/]. [/]

[=&quot]جمله فزت و رب ا لکعبه بیانگر آن است که شخص گوینده به مراتبی از کمال رسیده و یا حتی در مورد امام متقین امام علی علیه السلام به قله کمالات انسانی عروج نموده، و از پایان کار خویش مطمئن و کوله بار خود را برای فردای قیامت پر توشه می بیند که از این کلمه استفاده می کند . اما شخصیت خلیفه دوم ودیگرانی مانند او که غصه گذشته خراب خویش را می خوردند، تاریخ گواهی می دهد که در لحضات پایانی عمرشان ، با دریغ و حسرت کارشان به پایان رسیده است. این افسوس خوردن ها ، در قرآن به کلمه یا لیتنی کنت ترابا مورد اشاره قرار گرفته شده است و آن ، زمانی است که کافران در قیامت متوجه خرابی احوال و بیچاره گی خود می شوند . در این حال می گویند: ای کاش من خاک بودم . یا لیتنی کنت ترابا.[/]


[=&quot][1][/] [=&quot]- انساب الاشراف ،بلاذری، ج 10 ص 437 ؛ طبقات الکبری،ابن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطا ، بیروت: دار الکتب العلمیه ، 1990، ج 3 ، ص 274؛ الکامل، ابن اثیر، بیروت : دار صادر، 1965میلادی ، ج 3 ص 56.[/]

[=&quot][2][/] [=&quot]- بلاذری، همان .[/]

[=&quot][3][/] [=&quot]- طبقات ابن سعد ، ج 3 ص 274؛[/]

[=&quot][4][/] [=&quot]- الاستیعاب، ابن عبد البر، ج 1 ،ص 337[/]

[=&quot][5][/] [=&quot]- انساب الاشراف ،ج 1 ص 194[/]

[=&quot][6][/] [=&quot]- استیعاب، ابن عبدالبر، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالجیل، 1992/1412،ج 3 ص 1125؛ الامامه و السیاسه، دینوری،تحقیق علی شیری، بیروت: دار الاضواء، 1990/1410، ج 1 ص 180 ؛ انساب الاشراف ، بلاذری، ج 2 ، ص 499؛ سبل الهدی،صالحی شامی، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، 1414/1993، ج 11 ، ص 306؛[/]

[=&quot][7][/] [=&quot]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، بیروت: دار الفکر ،1407/1986،ج 8 ص 254[/]

سلام

یادم میاد که در 13 رجب سال 64(فکر کنم ماه فروردین بود )که توسط موشک های بعثیان زخمی شدم

بلافاصله بعد از دیدن خون صورتم گفتم [="darkred"]الحمد لله رب العلمین [/]

ذهنیات و شخصیت واقعی انسان در آن لحظات آخر بصورت خودکار و نا خودآگاه از دهانش فوران می کند

پس انسان باید بنگرد که برای لحظات آخر چه در آتشفشان کره ی مغزش انباشته کرده است

........و[="black"]وْلتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ [/]

آنگاه که کار به پایان می رسد و انسان متوجه می شود چه چیزی برای قیامت خود فرستاده است و اوضاع و احوالش در قیامت چگونه است و چه عاقبت بدی در انتظارش است جملاتی را می گوید که با کسی که موشک خورده و حالش خراب شده و دچار رعشه ذهنی لحظه ای شده فرق می کند . چرا که انفجار حالتی در انسان به وجود می آورد که شاید برای چند لحظه ای عقل انسان از کار بیافتد اما در جایی که شخصی ضربت خورده و سه روز در جا افتاده و مغزش هم دچار رعشه لحظه ا ی نشده ،علاوه برآن شورای شش نفره را در همان حال انتخاب می کند، کلمات و سخنانش مورد دقت است و الا اگر این گونه نبود باید همه وصیتهای دم مرگ را بی اثر و ناشی از کلمات خود کار و ناآگاهانه دانست . که می دانید این کار نه نزد عاقلان پسندیده است ونه نزد اهل اسلام . وقتی جان به گلو می رسد، انسان حقایق دنیای روبرو را می بیند و اینجاست که گاهی واویلا واویلا می گویند.

[=tahoma][=&quot] عمر از سه منش به خدا بازگشت‏[/][/]

[=tahoma][=&quot]- امام حسين بن على گفته: «عمر هنگام مرگ گفت: من از سه كار به خدا توبه مى ‏كنم: از آنكه من و ابو بكر خلافت را به دست گرفتيم.[/][/]

[=tahoma][=&quot]از آنكه من براى مسلمانان جانشين ساختم، از آنكه برخى از مسلمانان را بر برخى ديگر برترى نهادم».[/][/]

[=tahoma][=&quot]جابر بن عبد اللَّه گفته: هنگام مرگ عمر نزد او بودم. مى‏گفت: «من از سه چيز توبه كردم:[/][/]

[=tahoma][=&quot]از آنكه بندگانى كه مسلمانان از كفار يمن اسير كرده بودند آزاد كردم، از آنكه پيامبر اسامه را سردار سپاه كرد من پيروى از او نكردم و از آنكه جانشينى را به خانواده پيامبر نگذاشتيم».[/][/]

[=tahoma][=&quot]زياد پور عيسى گفته: از امام محمد باقر شنيدم كه مى ‏گفت: «چون هنگام مرگ عمر رسيد گفت:[/][/]

[=tahoma][=&quot]من به خدا توبه كردم از آنكه از لشكر اسامه بازگشتم و اسيران يمن را آزاد كردم و از آنچه در دل داشتيم خدا ما را از گزندش نگاهدارى كند، و خلافت ابى بكر كارى بى ‏مشورت بود».[/][/]
[=&quot]صدوق، خصال-ترجمه مدرس گيلانى، ج‏1، ص: 134[/]
موضوع قفل شده است