***** پرسش و پرسشگری = دانایی و دارایی *****

تب‌های اولیه

64 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
***** پرسش و پرسشگری = دانایی و دارایی *****

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ .
= و هنگامى كه بندگان من از تو در باره من سؤال كنند (بگو) من نزديكم! دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى‏خواند پاسخ مى‏گويم، پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند (و به مقصد برسند).

[سوره البقرة (2): آيه 186]


نقل عن ابن عباس أنه قال: ما كان قوم أقل سؤالا من أمة محمد صلى اللّه عليه و سلّم سألوا عن أربعة عشر حرفا فأجيبوا.
و أقول: ثمانية منها في سورة البقرة أولها: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ [البقرة: 186] و ثانيها:
هذه الآية ثم الستة الباقية بعد في سورة البقرة، فالمجموع ثمانية في هذه السورة و التاسع: قوله تعالى في سورة المائدة: يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ [المائدة: 4] و العاشر: في سورة الأنفال يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ [الأنفال: 1] و الحادي عشر: في بني إسرائيل يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ [الأسراء: 85] و الثاني عشر:
في الكهف وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ [الكهف: 83] و الثالث عشر: في طه وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ [طه:
105] و الرابع عشر: في النازعات يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ [النازعات: 42] و لهذه الأسئلة ترتيب عجيب:
اثنان منها في الأول في شرح المبدأ فالأول: قوله: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي [البقرة: 186] و هذا سؤال عن الذات و الثاني: قوله: يَسْئَلُونَكَ/ عَنِ الْأَهِلَّةِ و هذا سؤال عن صفة الخلاقية و الحكمة في جعل الهلال على هذا الوجه، و اثنان منها في الآخرة في شرح المعاد أحدهما: قوله: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ و الثاني: قوله:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها [الأعراف: 187]

مفاتيح الغيب، ج‏5، ص: 281

از ابن عباس نقل شده که امت خاتم بسیار کم پرسش اند ، از این رو فقط 14 مسله پرسیده ودر قران کریم جواب داده شده است . از این چهارده مسله هشت مسله آن در سوره بقره آمده که اولین پرسش در باره توحید است که همان آیه :
اذا سئلک عبادی عنی .....است مسله دوم آیه : یسئلنک عن الاهله ............است که در باره صفات خالقیت حق تعالی است .
بقیه در سوره های است که در متن ذکر شده روشن است .

با سلام


آیت الله مشکینی

و چون بندگان من از تو درباره من بپرسند ( بگو که ) من حتما ( به همه ) نزدیکم ، دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند اجابت می کنم ، پس دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند ، شاید که راه یابند.

آیت الله مکارم شیرازی

و هنگامی که بندگان من ، از تو در باره من سؤال کنند ، ( بگو: ) من نزدیکم! دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا می خواند ، پاسخ می گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند ، و به من ایمان بیاورند ، تا راه یابند ( و به مقصد برسند )

1) : بسیار زیبا و ساده و خلاصه و مفید بیان شده. خدا رحمت کند ایشان را. معمولا ترجمه ایشان حرف ندارد.
2) : به نظر من : در ترجمه آیه فوق در قسمتی که آیت الله مشکینی تفسیر نموده اند : (شاید که راه یابند ) بکار بردن کلمه " شاید " جای اندکی تامل دارد . لذا ترجمه آیت الله مکارم شیرازی از نظر علمی به واقعیت نزدیک تر می نماید.( و به مقصد برسند )

[="Tahoma"][="Blue"]

صادق;788096 نوشت:
ما كان قوم أقل سؤالا من أمة محمد صلى اللّه عليه و سلّم

کم سوال پرسیدن آنجا برای امت محمدی جزو محاسن و مکارم اخلاقی به شمار می رود که به جای سوال پرسیدن بسیار، به تامل و اندیشه درباره معارف و مطالب ارائه شده پرداخته و با تفکر خویش پاسخ بسیاری از سوالات را می یابند و از این روی است که نسبت به امم دیگر سوال کمتری می پرسند و همین شرافت امت محمدی بواسطه تکامل عقلیشان است که ایشان را لایق تلقی و ادراک جامعترین و جاویدانترین معجزات الهی یعنی قرآن کریم نموده است.
[/]

اویس;788201 نوشت:

کم سوال پرسیدن آنجا برای امت محمدی جزو محاسن و مکارم اخلاقی به شمار می رود که به جای سوال پرسیدن بسیار، به تامل و اندیشه درباره معارف و مطالب ارائه شده پرداخته و با تفکر خویش پاسخ بسیاری از سوالات را می یابند و از این روی است که نسبت به امم دیگر سوال کمتری می پرسند و همین شرافت امت محمدی بواسطه تکامل عقلیشان است که ایشان را لایق تلقی و ادراک جامعترین و جاویدانترین معجزات الهی یعنی قرآن کریم نموده است.

امام امیر المومنین علیه السلام ، یکی از صفات ممتاز خود را روحیه پرسشگری دانسته ، واز روحیه عدم پرسشگری دیگر یاران رسول الله انتقاد نموده و می فرمایند:
«لیس کل اصحاب رسول الله(ص) من کان یساله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجی ء الاعرابی الطاری فیساله(ع) حتی یسمعوا و کان لا عربی من ذلک شیی ء و الا سالته عنه و حفظته.»(1) این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(ص) از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عده ای دوست داشتند اعرابی یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم می گذشت از او می پرسیدم و حفظ می نمودم.
ابن ابی الحدید در شرح این فراز از بیانات امام می نویسد:
«واعلم ان امیرالمؤمنین(ع) کان مخصوصا من دون الصحابة رضوان الله علیهم بخلوات کان یخلو بها مع رسول الله(ص) لایطلع احد من الناس علی ما یدور بینهما و کان کثیر السؤال للنبی(ص) عن معانی القرآن و عن معانی کلامه(ص) و اذا لم یسال ابتداءه النبی(ص) بالتعلیم والتثقیف و لم تکن احد من اصحاب النبی(ص) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من یهابه ان یساله و هم الذین یحبون ان یجی ء الاعرابی او الطاری فیساله و هم یسمعون. و منهم من کان بلیدا بعید الفهم قلیل الهمة فی النظر والبعث، و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانی اما بعبادة او دنیا، و منهم المقلد یری ان فرضه السکوت و ترک السؤال. و منهم المبغض الشانی ء الذی لیس للدین عنده من الموقع ما یضیع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه، وانضاف الی الامر الخاص بعلی(ع) ذکاؤه و فطنته و طهارة طینته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهیئا. کان الفاعل المؤیر موجودا، والموانع مرتفعة و حصل الاثر علی اتم مایمکن، فلذلک کان علی(ع) کما قال الحسن البصری. ربانی هذه الامة و ذا فضلها، و لذا تسمیه الفلاسفة امام الائمة و حکیم العرب.» (2)

بدان که امیرمؤمنان نسبت به پیامبر ویژگی هایی داشت که دیگر صحابه آن ویژگی ها را نداشتند: او با پیامبر انس و خلوتی داشت که هیچ کس نمی دانست در آن لحظات بین آن دو چه می گذرد. از معانی قرآن و کلام پیامبر بسیار از حضرتش می پرسید، اگر او سؤال نمی کرد، پیامبر خود او را تعلیم می داد و آگاه می ساخت; در حالی که هیچ کدام از صحابه پیامبر چنین نبودند. آنان چند گروه بودند:
1- گروهی که خود از پیامبر سؤال نمی کردند، ولی دوست داشتند کسی بیاید از پیامبر چیزی بپرسد تا آنها نیز بشنوند و بهره ببرند.
2- گروهی از فهم ناچیزی برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتی کم داشتند.
3- گروهی نیز عبادت یا میل به دنیا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4- گروهی دیگر نیز وظیفه خود را سکوت و ترک سؤال می دانستند.
5- بعضی نیز برای دین آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقت خود را در یادگیری دقایق و مشکلات آن صرف کنند.
اما امام(ع) که از ذکاوت، هوش، طهارت باطن و نورانیت نفس برخوردار بود و تمام شرایط آمادگی و قبول معارف الهی را داشت، به نحو تمام و کمال از پیامبر اکرم(ص) بهره گرفت.
پاورقی :
1- نهج البلاغه ، خطبه 21
2- شرح ابن ابی الحدید ، ج 11، ص48

شیخ بهایی در کتاب کشکول سخن زیبایی دارد که از زیبایی ادبی ویژه ای برخوردار است:

(( السؤال انثی و الجواب مذکر ))

پرسش به منزله زن و پاسخ به منزله مرد است .

پرسش و پاسخ نکاح میان اندیشه هاست، از برخورد آنها چهره زیبای سخن صحیح متولد می شود.

پاسخ بدون پرسش »تک اندیشی« است و نتیجه علمی به بار نخواهد آورد.

هو خیر المسئولین

دانایی را گفتند بهترین صفت که در خلق باشد چیست؟

پاسخ داد:همه ی زیبایی های جهان یک جا گرد آورند

و به یک تجلی از درون جان، به زبان آشکار نمایند.

گفتند:این که گفتی نمی فهمیم آسان گوی!

گفت:بهترین صفت خلق آن است که چون نفهمند بپرسند

همه زیبایی جان انسان طلب دانایی است که به سؤال

در زبان متجلّی گردد.

[h=2]
[/h] پرسشگری از جمله مهارت های مۆثری است که راه به پاسخ و یقین می برد و نهادینه کردن این رسم نکو، به معنای دست گیری مخاطبان برای رسیدن به سر منزل مقصود در جاده ی تعلیم و تربیت است.
مدرسه به‌عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی وظیفه خطیر کشف، رشد و شکوفایی استعدادهای کودکان و نوجوانان را به‌عهده دارد.
در این میان نقش مربیان و معلمان بسیار تعیین‌کننده است. کودکان قبل از ورود به مدرسه بسیار کنجکاو و جست‌وجوگر هستند و والدین و اطرافیان را آماج سۆالات پی‌درپی خود در موضوعات مختلف قرار می‌دهند. با فرارسیدن دوران ورود به مدرسه یکی از مراحل حساس زندگی کودکان نیز شروع می‌شود.

هم سۆال از علم خیزد هم جواب، ** همچو خار و گل که از خاک است و آب
به راستی اگر ما بتوانیم فرزندانمان را به مهارت پرسشگری مجهز کنیم و به آن ها بیاموزیم که طرح پرسش، کلید دست یابی به پاسخ های بزرگ است، راه پر پیچ و خم آموختن را برایشان هموار کرده ایم. زیرا داشتن پرسش، به واقع مجهز کردن ایشان به چراغی است که با آن می توانند کوره راه های نادانستن را آسوده تر در نوردند. پرسش چراغی است در دست دانش آموزان برای عبور از کوچه های تاریک نادانی تا رسیدن به صبح روشن دانایی. این اعتبار تا بدان جا رسیده است که منزلت آدمیان را به پرسش هایی می دانند که در دل و دیده اش موج می زند، نه فقط پاسخ هایی که در ذهن دارد! بنابراین، این حکمت مشهور كه«علاج دانایی پرسش است»، جای بسی تأمل دارد. واژه ی «علاج» در حکمت فوق به معنای راه چاره است. بدین مفهوم که چاره ی دانایی، پرسش کردن است. بنابراین باید «پرسید» تا به کامروایی «دانستن» رسید.

[=B Zar]

زنى خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت :
- مادر ناتوانى دارم كه در مسائل نمازش به مساله مشكلى برخورد كرده و مرا خدمت شما فرستاد كه سؤ ال كنم .
حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مساله را داد. آن زن همین طور مساله دیگرى پرسید تا ده مساله شد.
حضرت همه را پاسخ داد. سپس ‍ آن زن از كثرت سؤال خجالت كشید و عرض كرد:
- اى دختر رسول خدا! دیگر مزاحم نمى شوم .
حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: نگران نباش ! باز هم سؤ ال كن ! با كمال میل جواب مى دهم ، زیرا اگر كسى اجیر شود كه بار سنگینى را بر بام حمل كند و در عوض آن ، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته مى شود؟
زن گفت :
- نه ! خسته نمى شود، زیرا در برابر آن مزد زیادى دریافت مى كند.
حضرت فرمود:
- خدا در برابر جواب هر مساله اى بیشتر از اینكه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد، به من ثواب مى دهد! با این حال ، چگونه از جواب دادن به مساله خسته شوم ؟
از پدرم شنیدم كه فرمود:
((علماى شیعه من روز قیامت محشور مى شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات كوششان در راه هدایت مردم ، برایشان ثواب و پاداش در نظر مى گیرد و به هر كدامشان تعداد یك میلیون حله از نور عطا مى كند. سپس منادى حق تعالى ندا مى كند: اى كسانى كه یتیمان (پیروان ) آل محمد را سرپرستى نمودید، در آن وقت كه دستشان به اجدادشان (پیشوایان دین ) نمى رسید، كه در پرتو علوم شما ارشاد شدند و دیندار زندگى كردند. اكنون به اندازه اى كه از علوم شما استفاده كرده اند، به ایشان خلعت بدهید!
حتى به بعضى آنان صد هزار خلعت داده مى شود. پس از تقسیم خلعت ها، خداوند فرمان مى دهد: بار دیگر به علما خلعت بدهید. تا خلعتشان تكمیل گردد.
سپس دستور مى رسد دو برابرش كنید همچنین درباره شاگردان علما كه خود شاگرد تربیت كرده اند چنین كنید...
آنگاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود:
اى بنده خدا! یك نخ از این خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن مى تابد بهتر است . زیرا امور دنیوى توام با رنج و مشقت است اما نعمتهاى اخروى عیب و نقص ندارد.
بحارالانوار جلد 2 صفحه 3

تسبیح، عبادتی برگزیده است که هرکس در سیر معنوی خویش، به قدر طاقت و معرفتش از آن بهره می‌گیرد و این در حالی است که از ائمه(ع) قبل از خلقت عالم مادی، به تسبیح ذات اقدس حق مشغول بوده‌اند.
به گزارش ايسنا، در آستانه فرارسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به بخش اندکی از آثار و فواید مادی و معنوی تسبیحات حضرت فاطمه زهرا(س) بعد از نمازهای واجب اشاره می شود :

بهترین تعقیبات نماز،‌ تسبیحات حضرت زهرا(س) است و شایسته است که بعد از نمازهای واجب و زمان‌های دیگری چون وقت خواب و ابتدای زیارت بزرگان و پیشوایان دین بر آن مداومت شود.

هدیه‌ای آسمانی از جانب پدر

هنگامی که فاطمه(س) از سختی کارهای خانه در زحمت بود،‌امیر‌مؤمنان به ایشان فرمود: نزد پدر برود و خدمتکاری درخواست کند تا در امور منزل یار و همکارش باشد.
وقتی پیامبر(ص) از خواسته‌آنان آگاهی یافت، فرمود: «ای فاطمه، می‌خواهی چیزی به تو عطا کنم که از خدمتکاری و همه دنیا با آنچه در آن است، ارزش‌مند تر است؟ حضرت فاطمه(س) فرمود: مشتاقم بدانم چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: بعداز نماز سی و چهار مرتبه «الله اکبر» و سی و سه مرتبه «الحمد لله» و سی و سه مرتبه «سبحان الله» بگو و آن را با «لا اله الا الله» ختم کن. این کار برایت از چیزی که می‌خواهی و از دنیا و هرچه در آن است،‌بهتر است.»
در آن لحظه که این هدیه آسمانی به فاطمه(س) عطا شد، فرمود:‌« از خدا و رسول راضی شدم.»
امام باقر(ع) درباره تسبیح حضرت زهرا می‌فرماید: «خداوند متعال با هیچ ستایشی بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا(س) عبادت نشده است و اگر چیزی افضل از آن وجود داشت، رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) اعطاء می‌کرد».
تسبیح حضرت زهرا که به مناسبت مداومت آن حضرت در انجام آن، به ایشان منسوب گردیده است، درواقع تسبیح حضرت حق‌تعالی است!!

معنای تسبیح حضرت زهرا(س)

الله اکبر
انسان با گفتن «الله اکبر» به نهایت عجز خود اعتراف می‌کند و به ناتوانی‌اش به درگاه الهی بارها اقرار می‌کند.

جمیع بن عمیر می‌گوید: در محضر امام‌صادق(ع) بودم. حضرت از من پرسید: «جمله «الله اکبر» یعنی چه؟‌گفتم:‌یعنی خدا از همه چیز بزرگ‌تر است. حضرت فرمود:‌ مطابق این معنا خدا را چیزی تصور کرده ای و او را بزرگ تر از آن چیزها تصور نموده‌ای. عرض کردم: پس معنی «الله اکبر» چیست؟‌حضرت پاسخ داد:‌معنایش این است؛ «الله اکبر من ان یوصف؛ خداوند بزرگ‌تر از آن است که توصیف گردد.»
الحمدلله

پس از آن‌که انسان به عجز و ناتوانی خویش در شناخت خالق اعتراف کرد، با گفتن «الحمد لله» که از افضل اذکار تسبیح است،‌وارد مرحله بعدی می‌شود.

حضرت امام‌خمینی در باب حمد می‌فرماید: «حمد خدا مساوی شکر است؛ چنانچه در روایات کثیره وارد است، کسی که «الحمد لله» بگوید شکر خدا را ادا کرده است، چنانچه امام‌صادق(ع) فرمود:‌شکر هر نعمتی اگرچه بزرگ باشد،‌این است که حمد خدای عزوجل کنی».

سبحان الله

شخصی از حضرت علی(ع) پرسید:‌ »معنی «سبحان الله» چیست؟ حضرت فرمود: «سبحان الله» تعظیم مقام بلند و با عظمت خدا و منزه دانستن او از آنچه مشرکان می‌پندارند، است و زمانی‌که بنده این کلمه را می‌گوید، همه فرشتگان بر او درود می‌فرستند».
ثواب تسبیح حضرت زهرا با تربت امام‌حسین(ع)

درباره ثواب تسبیح حضرت زهرا(س) با تربت امام‌حسین(ع) از حضرت صاحب الامر (عج) روایت شده است: «هرکه تسبیح تربت امام‌حسین(ع) را در دست داشته باشد و ذکر را فراموش کند، ثواب ذکر برای او نوشته می‌شود».
بعداز آن‌که رسول اکرم(ص) تسبیحات را به کوثرش عطا کرد، حضرت فاطمه ابتدا رشته‌ای از پشم تابیده و با آن به تسبیح پرداخت، تا این که حضرت حمزة بن عبدالمطلب شهید شد. پس حضرت فاطمه(س) از تربت قبر آن بزرگوار خاک برداشت و تسبیح ساخت و با آن تسبیح می‌کرد و مردم نیز چنان کردند و چون سید‌الشهدا شهید شد، سنت شد که از تربت آن امام‌مظلوم،‌تسبیح سازند و با آن ذکر گویند.

فضیلت و آداب تسبیح حضرت زهرا(س)

درباره فضیلت و آداب گفتن تسبیح حضرت زهرا(س) روایات زیادی از ائمه معصومین(ع) وارد شده است که به برخی اشاره می‌شود:

*جلوگیری از تیره بختی

ابو‌هارون مکفوف می‌گوید: «امام‌صادق به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود.

*خوشنودی خداوند، دوری کردن شیطان

امام باقر(ع) فرمود:‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.»

*آمرزش گناهان

امام صادق(ع) نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَنْ سَبَّحَ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ يَثْنِيَ رِجْلَيْهِ مِنْ صَلَاتِهِ الْفَرِيضَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود»(کافی ج 3 ص 343)
و در حدیثی دیگر فرمود: « مَنْ سَبَّحَ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ ع فَقَدْ ذَكَرَ اللَّهَ الذِّكْرَ الْكَثِير ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»)معانی الاخبار ص 193)

شرایط تسبیح حضرت زهرا (س)

یکی از شرایطی که در این تسبیح باید رعایت شود، این است که بعداز نماز بلافاصله خوانده شود؛‌یعنی وقتی نماز به پایان رسید، نمازگزار قبل از این‌که تغییر وضع دهد و به عبارتی از حالت تشهد و سلام در نماز خارج شود، تسبیح را شروع کند و از آنچه در سرّ عدد مستور است می‌توان فهمید که بلافاصله بودن تسبیح بعداز نماز دارای حسابی است که در غیر این‌صورت نیست.
با فضایلی که برای حضرت زهرا (س) نقل شد، و نیز تاکیدات بسیاری که در مداومت بر آن از ناحیه ائمه معصومین(ع) آمده است، شایسته است که این عمل، عاشقانه و با نشاط به‌جا آورده شود.
اگرچه ممکن است نفس تسبیح بعداز نماز نشانه ای از نشاط در عبادت باشد،‌ اما متاسفانه بسیار دیده می‌شود که به هنگام تسبیح، اذکار را چنان سریع و بی‌توجه می‌گویند که شاید بیان‌گر این واقعیت باشد که تسبیح را بر اثر عادت یا تاثیر محیط می‌گویند، نه از روی نشاط.

روح کلی قرآن و هدف اصلی آن، تنظیم یک برنامه جامع و کامل برای یک زندگی مطلوب در جهان مادی است، دعوت قرآن به راه اندازی قوای مدرکه و فهم بشر و بالا بردن بینش معرفتی و علم، در واقع یک نوع ایجاد شور و حرکت و پویایی است که لازمه کمال بشری است و از پیامدهای بینش تعقلی، طرح پرسش و سؤال است که خود کلید همه معارف است. انسان تا در زندگی با پرسش روبه رو نشود، هرگز در پی تلاش و حرکت برنخواهد آمد و اصولاً تمام توفیقات بشر در کشف رازها و قوانین این جهان در عرصه همه دانش ها، مدیون پرسشهایی بوده که در مسیر حیات در طول تاریخ فراروی او قرار گرفته است و همیشه کسانی بر تارک اختراعات و دانش ها ایستاده بودند که در جست و جوی حقایق علمی با پایداری و صبر، تلاش کرده اند.
انسان مورد نظر قرآن هم، یک موجود پرسشگر وجست و جو گر حقیقت است.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یکی از پنج نور پاکی است که آیات فراوانی درباره آنها نازل شده و یا در تفسیر قرآن، به آنها تأویل می‌شود. در این زمینه ما فقط به چند آیه مشهور اشاره می کنم: ۱- سوره کوثر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلّ‏ِ لِرَبِّكَ وَ انحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر؛[کوثر/۱تا ۳] به نام خداوند بخشنده مهربان * ما به تو كوثر [خیر و بركت فراوان‏] عطا كردیم! * پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن! * (و بدان) دشمن تو قطعاً بریده‏نسل و بى‏عقب است.» این سوره حضرت فاطمه (س) را کوثر معرفی می کند. ۲- آیه تطهیر اهل بیت علیهم السلام «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً؛[احزاب/۳۳] اى اهل بیت، خدا مى ‏خواهد پلیدى را از شما دور كند و شما را پاك دارد» حضرت علىّ علیه السّلام به جماعتی فرمود: اى مردم، آیا تصدیق مى‏كنید كه خداوند پس از نزول آیه: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» من و فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را جمع نموده و بر ما كسا و شمدى فدكى كشیده و فرمود: «بار خدایا! اینان اهل بیت و گوشت تن منند، آزار و ناراحتى و زحمت اینان موجب زحمت و آزار و اذیّت من است، پس رجس و آلودگى را از وجود اینان زائل نموده و آنان را تطهیر فرماى!»، امّ سلمه با شنیدن این كلمات نزدیك كساء آمده و عرض كرد: من نیز [از اهل كساء مى‏ باشم‏]؟ فرمود: تو بر خیرى، ولى این آیه فقط در شأن من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم، و نه تن دیگر از فرزندان حسین نازل شده است، و كسى را در آن اشتراكى نیست. جماعت با شنیدن این سخن یكپارچه گفتند: گواهى مى ‏دهیم كه امّ سلمه این مطلب را براى ما نقل نموده[۱] ۳-آیه مودت و اهل بیت علیهم السلام «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏؛[شوری/۲۳] بگو: بر این رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمى ‏خواهم.» ابن عباس می گوید: « وقتی این آیه نازل شد، به رسول خدا عرض کردم این کسانی که مودت و محبت آنها واجب شده کیستند؟ » رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « علی و فاطمه و حسن و حسین » (تفسیر نور الثقلین، ج‏۴، ص: ۵۷۲) ۴- سوره انسان در این سوره داستان انفاق خانواده حضرت علی (ع) بیان شده و قرآن از این عمل تجلیل کرده است: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ‏ حُبِّهِ مِسْكِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنمَّا نُطْعِمُكمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا؛[انسان/۹-۸] و غذاى (خود) را با اینكه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسكین» و «یتیم» و «اسیر» مى‏ دهند! * (و مى ‏گویند ما شما را بخاطر خدا اطعام مى ‏كنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى ‏خواهیم!» در این سوره مبارکه، خداوند برای اهل بیت، نعمت‌ها و رحمت‌ها و بهشت‌هایی را وعده می‌دهد که نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. از لطایف این سوره این است که انواع نعمت‌های بهشتی در آن بیان شده ولی برای رعایت حرمت فاطمه علیهاسلام از نعمت حورالعین سخنی به میان نیامده است. ۵- آیه مباهله «فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ؛[آل عمران/۶۱] از آن پس كه به آگاهى رسیده‏اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.» شکی نیست که مصداق مباهله کنندگان مسلمان، پنج تن بودند. و اسقف نجران با دیدن پنج تن (علیهم السلام) گفت:«ای گروه نصاری، من افرادی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جا بکند، خدا آن را می‌کند. با اینها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و تا روز قیامت یک نصرانی روی زمین باقی نخواهد ماند.»[۲] و ... . [۱]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏۱، ص: ۱۴۸. [۲]. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج‏۱، ص: ۴۲.

از محمد غزالی پرسیدند:

((چگونه بدین منزلت از علوم رسیدی ؟))
گفت:

((بدان که هر چه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم!))

[h=1]چه سوالاتی را نباید پرسید؟
[/h]
[h=3]اشاره[/h] بعضی وقتها انسان با سوالاتی بی مورد و بیجا مواجه می شود که بنابر بعضی دلایل نمی شود به اینگونه سوالات پاسخ داد، لذا در این مقاله بر آن شدیم تا مواردی را ذکر کنیم که پاسخ دادن به اینچنین سوالات درست و یا مناسب نیست. در معنی و تفسیر آیه 101 سوره مائده آمده: از زیاد سوال کردن بپرهیزید زیرا دانستن همه چیز گاهی به ضرر و زیان شما تمام می‌شود و یا ذهن و وجود آدمی طاقت و ظرفیت دانستن اسرار آفرینش و هستی را ندارد. چطور تشخیص دهیم کدام سوال را بپرسیم و کدام را نه؟ و با ذهن کنجکاومان چه کنیم؟ متن و ترجمه آیه‌ی شریفه به شرح ذیل می‌باشد:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْیَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُۆْكُمْ وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ» (المائده، 101)
ترجمه: اى مۆمنان! از چیزهایى نپرسید كه اگر براى شما فاش گردد موجب اندوهتان مى‏شود. و اگر به هنگام نزول قرآن از آن بپرسید [حكم آن‏] براى شما روشن خواهد شد. خدا از آن [سۆالات بی‌جا] درگذشت و خداوند آمرزنده‏ بردبار است.
چنان چه مشهود است، در این آیه مبارکه، هرگز توصیه نشده که از زیاد سۆال کردن اجتناب نمایید، بلکه فرموده است از پرسیدن آن چه دانستنش موجب اندوه می‌شود اجتناب کنید و نیز از سۆال بی‌جا پرهیز نمایید.
* فرض کنید کسی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سۆال نماید که: «من چه زمانی خواهم مُرد؟» و یا «سبب مرگ من چیست؟» و یا «همسر و فرزندان من کِی و چگونه می‌میرند؟» و …، – چنانچه بعضی این سوالات را از ایشان می پرسیدند که در اثر آن آیه فوق نازل شد – بدیهی است که پاسخ این سۆالات چیزی جز بر غم و اندوه و در اغلب موارد یأس و ناامیدی نمی‌افزاید. و گاهی انسان چون برایش قابل هضم نیست و خوشش نمی‌آید انکار هم می‌کند. لذا در آیه بعد تصریح می‌نماید که بسیاری قبل از شما از این قبیل سۆالات نمودند و به جهت آن کافر شدند:
«قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بِهَا كَافِرِینَ» (همان، 102)
ترجمه: البته گروهى پیش از شما نیز این چیزها را پرسیدند، سپس بدان كافر شدند.
* گاه انسان با سۆال بی‌مورد، کار ساده را برای خودش سخت می‌کند؛ مثل قوم بنی‌اسرائیل. به آنها امر شد که گوساله‌ای را قربانی کنید و … – اگر آنها طبق فرموده خدا هر گوساله‌ای را بنا بر همین امر قربانی می‌کردند، به حاجت می‌رسیدند، اما کار را بر خود سخت کردند، پرسیدند: نر باشد یا ماده – بزرگ باشد یا کوچک – چه رنگی باشد – در میان کدام گله باشد و …، پس مجبور شدند دنبال چنین گوساله‌ای با این مشخصات بگردند. انسان گاه با سۆالات بی‌مورد، خودش را به دردسر می‌اندازد.
* گاهی سۆال بسیار زودرس است، پس یا پاسخی به آن داده نمی‌شود و یا اگر پاسخ داده شود نیز برای سائل قابل درک نبوده و فایده‌ای ندارد. مثل یک سۆال علمی که هنوز معلومات اولیه و مقدماتی آن حاصل نشده است.
* و اما گاهی سۆال درباره موضوعات یا مباحثی است که بشر با عقل خود در می‌یابد که از فهم آن عاجز است. چرا که عقل و فهم چیزی را می‌فهمد که به آن احاطه داشته باشد. یعنی آن مطلب، آن موضوع، محاط عقل او باشد. حال اگر همه عاقلان و حکیمان عالم جمع شوند و از چیستی خدا بپرسند، قطعاً به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسند، به جز یک نتیجه عقلی مبنی بر این که خداوند متعال «چیستی» ندارد و اگر داشت که محدود می‌شد و این صفت مخلوق است و نه خالق. لذا فرموده‌اند در مورد آن چه که به عقل شما درک نخواهد شد، سۆال نکنید – چرا که اصلاً جوابی ندارد که شما بفهمید. چنان چه حتی در مورد چیستی روح فرمود:
«وَیَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً» (الإسراء، 85)
ترجمه: و در باره روح از تو مى‏پرسند، بگو: روح از [سنخ‏] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.
یعنی موجودات یا از «عالَم خلق» به وجود می‌آیند که در مورد آنها برخی چگونگی‌ها بیان شده است، مثل خلق نطفه از خاک، علقه از نطفه، مضغه از علقه و … – و یا از «عالَم امر» خلق شده‌اند؛ «فیقول له کن فیکون» می‌باشند، مثل مجردات و از جمله روح؛ و علم شما اندک است و آن را درک نخواهید کرد.
* پس بیان نشده که زیاد سۆال نکنید، بلکه بیان شده که «سۆال بی‌مورد و بی‌جا و بی‌فایده» نکنید که خودتان را به زحمت و ناراحتی می‌اندازید.
بدیهی است که نه تنها پاسخ، بلکه سۆال نیز باید منطقی و حکیمانه باشد و در این صورت، ذهن کنجکاو به صورت مکرر و مستمر سۆال منطقی دارد و چه بهتر که انسان به عرصۀ مطالعه و تحقیق وارد شود و سۆالات بسیاری را طرح نموده و با دریافت پاسخ صحیح، کسب علم نموده و مرتبۀ وجودی خود را ارتقا بخشد.
ذهن نیز باید مانند سایر قوا و استعدادها، تحت فرمان و کنترل قرار گیرد، وگرنه به هر سو می‌رود. اما عقل، شعور، منطق، اختیار و اراده می‌تواند آن را به کنترل درآورد و در مسیر قرار دهد.

[=&quot]پاسخ های حکیمانه امام علی (ع) به پرسشهای مردم

[=&quot]شنیده ایم که حضرت علی (ع) فرمودند: هرچه میخواهید از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید. اما جالب است بدانید پس از این جمله ایشان، مردم چه سوالاتی پرسیدند...

[=&quot]امام علی (ع) فرمودند: سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی. مجموعه پرسش و پاسخهای مردم پس از این کلام امام به خطبه سلونی مشهور است که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم.

[=&quot]نکته: توضیح بیشتر جزء کلام امام نیست.

[=&quot]اول

[=&quot]اولین سوال کننده از گوشه‌ی مسجد کوفه برخاست و پرسید :

[=&quot]یا علی ، به من بگو از اینجا که من ایستاده ام تا عرش خدا چقدر فاصله است ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : اولا فاصله فرش تا عرش ، یک فاصله‌ی مکانی نیست که من به تو بگویم از اینجا تا عرش چقدر فاصله است ؟! اما اگر یک مومنی خالصانه بگوید لا اله الا الله و این کلمه توحید را بر زبان خود جاری سازد ، او فاصله فرش تا عرش را پیموده است ، فرش و عرش را به یکدیگر دوخته است .

[=&quot]و بعد در ادامه فرمود : اگر می خواهی عرش پروردگار رحمان را جستجو کنی ، بدان قلب یک انسان مومن عرش پروردگار رحمان است‌‌.

[=&quot]اولین سوال کننده جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]دوم

[=&quot]سائل دوم از گوشه‌ی دیگر مسجد برخاست ، پرسید :

[=&quot]یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟

[=&quot]نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟

[=&quot]عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟

[=&quot]مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟

[=&quot]امیرالمومنین در پاسخ فرمود:

[=&quot]واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است.

[=&quot]نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است.

[=&quot]عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست.

[=&quot]مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است .

[=&quot]این سائل دوم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]سوم

[=&quot]سائل سوم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :

[=&quot]یا علی ، به من بگو من از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول کرد ؟

[=&quot]از کجا بفهمم خدا گناهان مرا آمرزیده است ؟

[=&quot]از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول نکرد و مردود اعلام شد ؟

[=&quot]از کجا بفهمم خدا گناهان مرا نیامرزید و در نامه ی عمل من ثبت شد ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود:

[=&quot]اگر یک عبادتی انجام داده اید و بعد از آن عبادت ، خدا به شما توفیق داد عبادت دوم را انجام بدهید ، آن عبادت دوم دلیل بر آن است که خدا عبادت اول را از شما قبول کرد . چون عبادت اول تان را قبول کرد لذا به شما توفیق ورود به عبادت دوم را عنایت کرد.

[=&quot]اگر شما یک گناه و معصیتی مرتکب شدید ، منتهی بعد از آن گناه خدا به شما توفیق داد یک طاعت و عبادتی انجام داده اید ، این عبادت بعد از معصیت دلیل بر این است که خدا معصیت شما را آمرزیده است و مورد بخشش قرار داد لذا به شما توفیق داد که مرتکب طاعت و عبادتی‌‌ بشوید.

[=&quot]اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید ، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید ، آن گناه ِ بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد لذا مرتکب گناه شدید ، چون اگر عبادت ، عبادتِ مقبول بود می بایست شما را از گناه بازدارد . همین که بعد از عبادت معصیت کردید ، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود.

[=&quot]اگر یک گناهی انجام دادید و بعد از آن مرتکب گناه دوم شدید ، آن گناه دوم دلیل بر آن است که خدا گناه اول تان را نیامرزید ، لذا مرتکب گناه دوم شدید. اگر مرتکب گناه سوم بشوید ، گناه سوم دلیل بر این است که خدا گناه دوم را بر شما نبخشید.

[=&quot]این سومین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]چهارم

[=&quot]سائل چهارم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :

[=&quot]یا علی ، بچه‌ای به دنیا آمد ، این بچه یک تن دارد با دو سر . آیا با داشتن این دو سر ، او یک نفر محسوب می شود و از پدر یک

[=&quot]سهم ارث می‌برد یا دو نفر به حساب می آید و از پدر دو سهم ارث می برد ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : این دو سر را بخوابانید ، وقتی هر دو سر به خواب رفتند آنگاه آهسته ، سر اول را از خواب بیدار کنید . اگر همزمان با بیدار شدن سر اول ، سر دوم هم از خواب برخاست ، معلوم می‌شود او یک نفر به حساب می‌آید و از پدر یک سهم ارث می‌برد . اما اگر با بیدار نمودن سر اول ، دیدید که سر دوم همچنان در خواب است ، معلوم می‌شود او دو نفر محسوب می‌شود و از

[=&quot]پدر دو سهم ارث می‌برد .

[=&quot]سائل چهارم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]پنجم

[=&quot]سائل پنجم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :

[=&quot]یا علی ، دو مادر بر سر دو بچه با هم به دعوا افتادند . این دو بچه یکی پسر است و دیگری دختر . مادر اولی می‌گوید پسر مال من است ، دختر مال تو . مادر دوم می‌گوید نخیر ، پسر مال من است ، دختر مال تو . چگونه به دعوای این دو مادر خاتمه بدهیم ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : دو ظرف بردارید ، از شیر این دو مادر بدوشید ، شیر دوشیده شده را وزن کنید ، آن شیری که وزنش سنگین تر

[=&quot]است ، پسر مال اوست و آن شیری که وزنش سبک تر است ، دختر مال اوست .

[=&quot]این پنجمین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]ششم

[=&quot]سائل ششم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :

[=&quot]یا علی ، خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم . به من بگو آن چهار چیز کدامند ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود:

1 . [=&quot]خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید.

2 . [=&quot]خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید.

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]ما در اسلام یک سری عبادت های کوچک داریم که به ظاهر کوچک ا ند اما ثواب عظیمی در پشت آن خوابیده است ، مثلا دو رکعت نافله‌ی نماز عشاء که بعد از نماز عشاء ، بصورت نشسته خوانده می‌شود ، ثواب این دو رکعت به اندازه ثواب صد حج و صد عمره مقبوله در رکاب پیامبر است ، عبادت به ظاهر کوچک ولی ثوابی عظیم !! یا مثلا دو رکعت نافله ی نماز صبح ، یا وضو گرفتن قبل از خواب ، همه ی اینها ثوابی بس عظیم دارند .

3 . [=&quot]خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .

[=&quot]توضیح بیشتر :

[=&quot]همانطور که می‌دانید گناهان دو دسته اند . (گناهان صغیره ، گناهان کبیره) حال می دانید در اسلام چند گناه و چند واجب وجود دارد ؟ در اسلام 1553 تا واجب و 1448 تا گناه داریم . (توضیح بیشتر در کتاب اثبات الهداة علامه شیخ حر عاملی)

[=&quot]شایسته‌ست زین پس گناهان را ساده نپنداریم ، شاید فردایی نباشد .

4 . [=&quot]خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]چرا گاهی وقتها دعاهای ما مستجاب نمی‌شود ؟ قطعا خدا دعاهای ما را مستجاب می‌کند ولی گاهی همانی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما می‌دهد اگر به مصلحت ما باشد . گاهی آن چیزی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما نمی‌دهد چون به مصلحت ما نیست ولی در عوضش چیزی که ما از خدا نخواستیم و مصلحت ما در آن است ، خدا آن را به ما می‌دهد .

[=&quot]گاهی هم این دعاهای ما ذخیره قبر و آخرت ما می‌شود و در عالم برزخ و قیامت آنقدر پاداش به ما خواهد داد که آرزو می‌کنیم ای کاش هیچ دعای ما در دنیا مستجاب نمی‌شد و همه‌ی دعاها ذخیره قبر و عالم قیامت می شد .

[=&quot]مثل فرزندی که بیمار است و از پدر شیرینی و شکلات می خواهد !! پدر نمی‌دهد چون به مصلحت فرزند نیست ، آیا این به این معنی‌ست که پدر با فرزند دشمنی دارد ؟ خیر ، بلکه از شدت دوستی‌ست که خواسته اش را به او نمی‌دهد و پدر به فرزند دارویی می‌دهد که به مصلحت اوست گرچه فرزند این را از پدر نخواسته بود.

[=&quot]این ششمین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]هفتم

[=&quot]سائل هفتم از جا برخاست. پرسید :

[=&quot]یا علی ، به من بگو الان جبرئیل امین در کجاست ؟

[=&quot]امیرالمومنین یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به سمت راست و نگاه به سمت چپ و نگاه به پشت سر.

[=&quot]فرمود : تمام آفرینش را نگریستم ، جبرئیل را ندیدم . جبرئیل باید خودت باشی . ناگهان جمعیت دیدند این سوال کننده از وسط جمعیت خارج شد . فهمیدند او خود جبرئیل امین بود .

[=&quot]هشتم

[=&quot]سائل هشتم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :

[=&quot]یا علی ، اگر سگی با گوسفندی مقاربت کردند ، بچه ای متولد شد ، این بچه حکم سگ را دارد یا حکم گوسفند را ؟

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]ابن ابی الحدید وقتی به اینجا رسید ، تاسف می‌خورد . می‌گوید ای کاش آن شب در پای خطبه سلونی علی بن ابی طالب انسان‌های فهیم و فرهیخته ای حضور می‌داشتند که سوالات عمیق علمی و حکمی از محضر مولا می پرسیدند تا پاسخ مولا برای ما آیندگان بماند ولی افسوس ... بعضی آدمهایی که پای خطبه‌ی سلونی مولا علی نشسته بودند ، آدمهای عوام ِ کم سوادی بودند که سوالات شان از این نوع بود که چنین سوالی کردند !! مولا علی (علیه السلام) این سوال را هم بی پاسخ نگذاشتند ...

[=&quot]فرمود : بروید ببینید این بچه علف می خورد یا استخوان می چرد ؟ اگر علف می خورد ، گوسفند است و اگر استخوان می چرد ، سگ است.

[=&quot]سائل بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی می‌ بینیم علف می‌خورد ، گاهی استخوان می چرد .

[=&quot]فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند می‌نشیند یا مانند سگ ؟

[=&quot]سائل بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی مانند گوسفند می‌نشیند و گاهی مانند سگ .

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]همانطور که می دانید گوسفند روی شکم می‌نشیند و سگ روی نشیمنگاهش .

[=&quot]فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند آب می‌نوشد یا مانند سگ آب می خورد ؟

[=&quot]سائل باز هم گفت : گاهی مانند گوسفند آب می‌نوشد و گاهی هم مانند سگ آب می خورد .

[=&quot]فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند بول می‌کند یا مانند سگ ؟

[=&quot]سائل باز هم بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی مانند گوسفند بول می‌کند و گاهی مانند سگ .

[=&quot]فرمود : بروید ببینید آیا در اول و وسط گله راه می رود یا آخر گله ؟ اگر اول و وسط گله راه می رود گوسفند است ، اگر آخر گله راه می رود سگ است.

[=&quot]سائل باز هم بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی اول ، گاهی وسط ، گاهی هم آخر گله راه می رود .

[=&quot]فرمود : پس او را بکشید ، اگر شکمبه دارد ، گوسفند است و اگر شکمبه ندارد ، سگ است .

[=&quot]این سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست.

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]جناب جرج جرداق مسیحی در کتاب " امام علی صوت العدالة الانسانیة " می گوید : ای شیعیان ، افتخار کنید به چنین پیشوایی . کدام رهبر را در تاریخ بشر سراغ دارید ، در هر زمینه ای از او پرسیده باشند ، بی درنگ پاسخ داده باشد ؟

... [=&quot]ای روزگار ، تو را چه شده است ؟ ای کاش تمام ثروت ها و سرمایه های خود را بسیج می کردی تا در هر قرنی ، یک علی تحویل جامعه ی بشریت می‌دادی . کمبود جامعه ی بشری ما ، وجود یک پیشوایی به نام علی بن ابی طالب است .

[=&quot]و در پایان می گوید : می دانید چرا علی را در محراب عبادت سر شکافتند ؟ علی را از شدت عدالتش کشتند !!!! و او تنها پیشوای عادل تاریخ بشر است که از شدت عدلش کشته شد نه از شدت ظلمش .

[=&quot]نهم

[=&quot]از مولا پرسیدند : چه کنیم تا مشکلات زندگی در نظر ما کوچک آید ؟

[=&quot]امیرالمومنین پنج نکته را در ارتباط با این سوال بیان فرمودند:

1 . [=&quot]هرگاه یک مصیبت و مشکلی در زندگی شما پدید آمد ، شما مشکل بزرگتر از آن را در ذهن خودتان مجسم کنید و به خود بگویید اگر به جای این مشکل وارده ، آن مشکل بزرگتر بر سر من فرود می آمد ، چه می‌شد؟ اگر مشکل بزرگتر را در ذهن مجسم کنید ، تحمل این مشکلی که بر سر شما وارد شد ، بر شما آسان خواهد شد .

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]مثلا اگر خدایی نکرده در یک حادثه ای دست کسی شکست ، این شکسته شدن دست را اگر بخواهیم تحمل کنیم ، در ذهن مان تجسم کنیم که اگر در این حادثه علاوه بر دست من ، پا و سر و گردن و کمرم می شکست ، چه می‌شد؟ وقتی آن مصیبت بزرگ تر را در ذهن مجسم کردید ، این مصیبت وارده تحملش آسان خواهد شد .

2 . [=&quot]رنج یک مصیبت را بر گذر زمان پخش کنید ، تقسیم و توزیع کنید .

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]پخش نمودن رنج یک مصیبت بر گذر زمان معنایش چیست ؟

[=&quot]به این معنی ست که غم و غصه های دیروز زندگی تان ، برای دیروز بود ، تمام شد و رفت! غم و غصه های فردا هم برای فرداست که هنوز نیامده ، و اصلا معلوم نیست شمافردایی داشته باشید یا نه ،

[=&quot]پس برای امروز شما ، غم و غصه های همین امروز کافی ست .

3 . [=&quot]باور کنید که رنج و غم و مشکل زندگی پایان پذیر است . هیچ غم و غصه ای برای همیشه در زندگی شما باقی نمی‌ماند . هرمشکلی یک مدت زمانی دارد . تا یک مدتی در زندگی شما می ماند ، ماموریت خود را به انجام می رساند ، به اهداف خودش دست پیدا می‌کند و بعد زندگی شما را ترک خواهد گفت . مشکلات پایان پذیر است .

4 . [=&quot]آنچه بود و رفت ، مثل آن که نبود .

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]خیلی وقتها غصه های ما بابت چیزهایی ست که به دست آوردیم ، بعد از دست ما رفت و می‌نشینیم و غصه می‌خوریم . مولا

[=&quot]می‌فرمایند این هم غصه خوردن ندارد ، چون آنچه بود و رفت ، مثل اینکه از اول آن را نداشتید ، خلاص !!

5 . [=&quot]آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .

[=&quot]توضیح بیشتر:

[=&quot]خیلی وقت ها غم و غصه های ما بابت چیزهایی ست که سعی کردیم آن را به دست بیاوریم ، ولی به دست نیامد . می نشینیم و غصه اش را می خوریم . این هم غصه خوردن ندارد چون آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .

[=&quot]سوال کننده نهم هم ، جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]دهم

[=&quot]سائل دهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه بلند شد و پرسید :

[=&quot]یا علی ، غذای روح انسان کدام است ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : سه چیز است ؛

1 . [=&quot]ذکری که از زبان تان عبور نماید و به قلب شما راه پیدا کند.

2 . [=&quot]توبه ای که نصوح باشد یعنی انسان دیگر به آن گناه بازگشت ننماید.

3 . [=&quot]موعظه ای که بر جان بنشیند و قلب آدم را زیر و رو کند .

[=&quot]سائل دهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]یازدهم

[=&quot]سائل یازدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه بلند شد. پرسید :

[=&quot]یا علی ، به من بگو خداوند چند قوه در وجود انسان قرار داد ؟ قوای وجودی انسان کدامند ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : چهار قوه ؛

1 . [=&quot]قوه‌ی عاقله ، که بزرگترین سرمایه ای ست که خدا در اختیار بشر قرار داد.

2 . [=&quot]قوه‌ی حافظه ، که سبب می‌شود آنچه را فرا می‌گیرید ، در ذهن و دلتان حفظ شود . اگر خدا این قوه‌ی حافظه را به شما نمی‌داد

[=&quot]شما اسم تان را فراموش می‌کردید ، آدرس خانه تان از یادتان می رفت و راه را گم می‌کردید .

3 . [=&quot]قوه‌ی عاطفه ، خدا این سرمایه را به ما داده که به کمک این سرمایه آنچه را برای خود می خواهیم ، برای دیگران هم بخواهیم و

[=&quot]آنچه را برای خود نمی پسندیم ، برای دیگران هم نپسندیم و به دیگران مهر بورزیم.

4 . [=&quot]قوه‌ی وجدان ، امکان ندارد انسان فرمان وجدان را زیر پا بگذارد مگر اینکه گرفتار تلخی عذاب وجدان خواهد شد .

[=&quot]این سوال کننده یازدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]دوازدهم

[=&quot]سائل دوازدهم پرسید:

[=&quot]کدام جاندار بود که از شکم جاندار دیگر بیرون آمد در حالی که بین آنها نسبت و نسبی نبود ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : حضرت یونس پیامبر که از شکم ماهی بیرون آمد ، در حالی که هیچ نسبتی بین او و ماهی وجود نداشت .

[=&quot]توضیح بیشتر :

[=&quot]حضرت یونس پیامبر وقتی از قوم خودش گریخت ، آمد کنار دریا و سوار کشتی شد . دیدند یونس پیامبر مشغول ذکر و تسبیح خداست . این کشتی با نهنگی مواجه شد ، بین آدمهای داخل کشتی قرعه انداختند ، قرعه به نام یونس پیامبر افتاد .

[=&quot]یونس را از کشتی به دریا انداختند ، باز هم دیدند او مشغول ذکر و تسبیح خداست . وقتی در دهان نهنگ قرار گرفت ، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود . از دهان نهنگ در شکم نهنگ فرو رفت ، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود . وقتی خدا اراده کرد و او را از تاریکستان شکم نهنگ به ساحل نجات بیافکند ، باز هم دیدند او در حال ذکر و تسبیح خداست.

[=&quot]یعنی در همه حال ، به یک حال بود.

[=&quot]حالات گوناگون زندگی تغییرش نداده بود . چه در داخل کشتی ، چه در دل دریا ، چه در دهان نهنگ ، چه در شکم نهنگ ، چه در ساحل نجات ...

[=&quot]سوال کننده دوازدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]سیزدهم

[=&quot]سائل سیزدهم برخاست و پرسید :

[=&quot]یا علی ، من سه سوال از محضر شما دارم ؛

1 . [=&quot]کدام کوه بود که یک بار از جای خود کوچ نمود ؟

2 . [=&quot]کدام درخت بود که صد سال راه سایه‌ی آن طول دارد ؟

3 . [=&quot]کدام درخت است که بدون آبیاری روییده شد ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود:

1 . [=&quot]اما آن کوهی که یک بار از جای خود کوچ نمود ، کوه طور است که قرآن کریم می فرماید:

[=&quot]وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ ... (سوره مبارکه اعراف ، آیه شریفه 171)

2 . [=&quot]اما آن درختی که صد سال راه سایه او طول دارد ، درخت طوبی در بهشت است که در تمام قصرهای بهشت شاخه ای از آن آویزان است ، همانطوری که قرص آفتاب در تمامی خانه ها ، شعاع او می تابد.

3 . [=&quot]اما آن درختی که بدون آبیاری روییده شد ، درختی بود که برای یونس پیامبر رویانده شد که قرآن کریم می فرماید:

[=&quot]وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِّن یَقْطِینٍ (سوره مبارکه صافات، آیه شریفه 146)

[=&quot]سوال کننده سیزدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]چهاردهم

[=&quot]سائل چهاردهم برخاست و از امیرالمومنین پرسید:

[=&quot]یا علی ، ما در زندگی چگونه به جنگ با سختی ها برویم ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود:

[=&quot]به مشکلات زندگی تان زمان بدهید تا با گذشت زمان ، مشکل برطرف شود.

[=&quot]شرایط بدتر را در نظر بگیرید تا تحمل آن شرایط موجود بر شما آسان شود.

[=&quot]دیگران را شاد کنید ، غم را از دل دیگران بربایید تا خداوند نیز غم را از دل شما برباید و مشکل شما را حل کند.

[=&quot]محرم رازی داشته باشید و مشکلات تان را با او در میان بگذارید تا تسکین پیدا کنید.

[=&quot]به نقطه های مثبت و زیبای زندگی خود بیاندیشید .

[=&quot]این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]پانزدهم

[=&quot]سائل پانزدهم برخاست و پرسید:

[=&quot]یا علی ، آن پدیده چه بود که زنده اش ، می آشامید و مرده اش هم می خورد ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : عصای موسی ؛

[=&quot]موقعی که شاخه ای بر روی درخت بود ، می آشامید و موقعی که عصا شد ، سحر ساحران را بلعید و خورد .

[=&quot]این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]شانزدهم

[=&quot]سائل بعدی از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید:

[=&quot]یا علی ، اول درختی که روی زمین روییده ، کدام درخت بود ؟

[=&quot]اول چشمه ای که روی زمین جاری شد ، کدام چشمه بود ؟

[=&quot]اول سنگی که بر روی زمین قرار گرفت ، کدام سنگ بود ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود:

[=&quot]اول درخت ، خرما بود که حضرت آدم آن را با خود از بهشت به زمین آورد و آن را کاشت و تمام خرماهای عالم از آن اول درخت عالم پدید آمد.

[=&quot]اما اول چشمه ای که بر روی زمین جاری شد ، آب حیات بود که هرکس آن را بیاشامد ، زنده خواهد ماند ، چنانکه خضر پیامبر آن را نوشید و زنده باقی ماند.

[=&quot]و اول سنگی که بر روی زمین قرار گرفت ، سنگ حجرالاسود بود که حضرت آدم آن را از بهشت به دنیا آورد و بر آن زاویه‌ی خانه‌ی کعبه نصب کرد ، ابتدا از برف سفیدتر بود ، بعد در اثر حسرت دست زدن کفار و مشرکین به آن ، سیاه شد . (لذا به آن می گویند حجرالاسود ، سنگ سیاه)

[=&quot]سوال کننده شانزدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]هفدهم

[=&quot]سائل هفدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید :

[=&quot]یا علی ، زهد را در یک جمله برای من تعریف کن .

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : خدا در یک جمله‌ی قرآن زهد را به زیبایی تعریف فرمود :

[=&quot]لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ (سوره مبارکه حدید ، آیه شریفه 23)

[=&quot]زاهد کسی ست که آنچه از خوشی های زندگی نصیب او می شود ، خود را نبازد و آنچه از ناخوشی ها نصیب او می شود ، به ناله و زاری نیفتد .

[=&quot]این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]هجدهم

[=&quot]سائل بعدی برخاست و پرسید:

[=&quot]یا علی ، کدام عبادت است که هم انجام دادن آن عقوبت دارد و هم ترک آن ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : نماز خواندن انسان مست ، انجام این نماز عقوبت دارد چون در حالت مستی نماز گزاشت ، ترک آن هم عقوبت دارد چون نماز را ترک نموده است .

[=&quot]سوال کننده هجدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .

[=&quot]نوزدهم

[=&quot]سائل نوزدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید :

[=&quot]یا علی ، تفاوت انسان با سایر موجودات در چیست ؟

[=&quot]امیرالمومنین فرمود : انسان تنها موجودی‌ست که در زمین زندگی می‌کند ولی موجودی آسمانی‌ست . ( ماهیتی آسمانی دارد[=&quot]

سوال وجواب خواندنی :

پسر هشت ساله‌ای مادرش فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید:
«پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟»

پسر با معصومیت جواب داد:
«مادر اولی‌ام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است.» پدر با تعجب پرسید: «چطور؟»
پسر گفت: «قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت می‌کرم، مادرم می‌گفت اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطنت ادامه می‌دادم. با این حال، وقت غذا مرا صدا می‌کرد و به من غذا می‌داد.


ولی حالا هر وقت شیطنت کنم مادر جدیدم می‌گوید اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمی‌دهد و الان دو روز است که من گرسنه‌ام.»

پاسخ عارفانه حضرت امام به سوال حاج سید احمد آقا
حضرت امام در پاسخ به سوال و درخواست سیداحمد آقا به نکته ظریف و قابل تاملی اشاره می کنند که خواندنی و آموزنده است.
حجه الاسلام سید عباس موسوی مطلق در گفت وگو با خبرنگار جهان به نقل از آیت الله سید کمال موسوی شیرازی می گوید: مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی در سال آخر عمر امام، به امام عرض می کنند: پدر جان ! من حالا فهمیدم که غیر از این تحصیلات ظاهری موجود، حقایقی هست که در اختیار همه نیست. شما، یا خودتان مرا تعلیم فرمایید یا به کسی که وارد باشد راهنماییم کنید.
امام فرمودند : احمد،« آن را که خبر شد خبری باز نیامد.»


[=&quot]یک انسان الهی در برابر سختی های زندگی چگونه

[=&quot]باید عمل کند؟

[=&quot]ازتمام لحظات زندگی تان لذت ببرید حتی از سختی های زندگی ، چون سختیها راشما که تولید نکردید، خدا فرستاده

[=&quot]فقط یک چیز را مواظب باشید و آن اینکه کار بد نکنید ،اگر کار بد نکردید دیگر بدبختی ای وجود ندارد بدبختی برای آدم بد وجود دارد وبرای آدم خوب بدبختی وجود ندارد بلکه سختی وجود دارد سختی را خداوند فرستاده بعدا هم بر طرف می کند اینقدر لذت به شما می دهد که همه سختی ها را فراموش بکنید.

صادق;791408 نوشت:
. خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .

با عرض سلام
بعد از خواندن این فراز از کلام گوهر بار مولا علی (ع) چند روزی در فکر بودم که مفهوم آن چیست.
خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود:هر چه نیاز داری از من بخواه حتی نمک غذایت را.
آیا این فراز هم به همین نکته اشاره میکند؟
شاید بگویند چیزهای کوچک را برای چه از خدا طلب کنیم و برایشان دعا کنیم؟چیزهایی که خودمان توانایی به دست آوردنشان را داریم؟شاید برای اینکه با این تفکر توحیدی انس بگیریم که همه چیزمان از خداست.حتی نمکی که به راحتی در دسترسمان هست از خداست.این تفکر توحیدی را در عمق جانمان ریشه بدوانیم
ازچند کارشناس در بخش آنلاین سوال کردم و همین معنا را تایید فرمودند.
اما باز هم ....
کارشناس محترم دیگری این نکته ی شریف را فرمودند:

در واقع صحبت در این حدیث بر سر یک دعای خاص است که ما آن را در موقعیت های مختلف تکرار میکنیم و بارها و بارها این درخواست را به درگاه خداوند عرضه میکنیم.شاید در موقعیتی که به نظرمان نمی آید که دعایمان بگیرد،این دعا مستجاب شود. پس هیچ یک از این فرصت ها و این گاه به گاه تکرار دعا را دست کم نگیریم که استجابت دعای ما بین دعاهای ما پنهان شده است.
در دعای بعد از زیارت امام رضا(ع) می خوانیم:

و قضائک المبرم الذی تحجبه بایسر الدعا:

و قضای حتمی تو که آن را بوسیله ی دعای کوتاه و کوچک میپوشانی



اگر جناب استاد صادق هم ما را از نظراتشان بهره مند گردانند،سپاسگزار خواهیم بود

یکی دیگه.;792296 نوشت:
با عرض سلام
بعد از خواندن این فراز از کلام گوهر بار مولا علی (ع) چند روزی در فکر بودم که مفهوم آن چیست.
خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود:هر چه نیاز داری از من بخواه حتی نمک غذایت را.
آیا این فراز هم به همین نکته اشاره میکند؟
شاید بگویند چیزهای کوچک را برای چه از خدا طلب کنیم و برایشان دعا کنیم؟چیزهایی که خودمان توانایی به دست آوردنشان را داریم؟شاید برای اینکه با این تفکر توحیدی انس بگیریم که همه چیزمان از خداست.حتی نمکی که به راحتی در دسترسمان هست از خداست.این تفکر توحیدی را در عمق جانمان ریشه بدوانیم
ازچند کارشناس در بخش آنلاین سوال کردم و همین معنا را تایید فرمودند.
اما باز هم ....
کارشناس محترم دیگری این نکته ی شریف را فرمودند:

در واقع صحبت در این حدیث بر سر یک دعای خاص است که ما آن را در موقعیت های مختلف تکرار میکنیم و بارها و بارها این درخواست را به درگاه خداوند عرضه میکنیم.شاید در موقعیتی که به نظرمان نمی آید که دعایمان بگیرد،این دعا مستجاب شود. پس هیچ یک از این فرصت ها و این گاه به گاه تکرار دعا را دست کم نگیریم که استجابت دعای ما بین دعاهای ما پنهان شده است.
در دعای بعد از زیارت امام رضا(ع) می خوانیم:

و قضائک المبرم الذی تحجبه بایسر الدعا:

و قضای حتمی تو که آن را بوسیله ی دعای کوتاه و کوچک میپوشانی



اگر جناب استاد صادق هم ما را از نظراتشان بهره مند گردانند،سپاسگزار خواهیم بود

باسلام وتشکر .
از کوچک بودن خواسته هم ابا نداشته باشید. خواسته های کوچک کوچک را هم از خدا بخواهید. در روایت است که حتی بندِ کفش خود را -که چیز خیلی حقیری است- از خدا بخواهید. روایتی است از امام باقر علیه السلام که می فرماید: «حاجت های کوچک را حقیر نشمارید و از خدا بخواهید».

خوب، انسان به بند کفش، احتیاج دارد؛ به درِ مغازه می رود و می خرد. این هم دعا لازم دارد؟ بله، تا احساس کردید که به بند کفش و یا هر چیز دیگرِ به این کوچکی نیاز دارید، دل را متوجّه خدا کنید و بگویید: پروردگارا! این را هم به من برسان! رساندنش به چه ترتیب است؟ به این ترتیب است که پول در جیبم بگذارم؛ سرِ کوچه بروم و از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال، باید از خدا بخواهید. اگرچه به درِ مغازه رفتید؛ پول دادید و بند کفش خریدید، اما باز هم آن را خدا به شما داد. از غیر طریق خدا که چیزی به دست انسان نمی رسد. هرچه به ما می رسد، خدا به ما می دهد.
چیزی را که خدا می دهد، قبلاً باید از خدا بخواهیم. چرا بخواهیم؟ یکی از عللِ این که گفته اند حاجات کوچک را هم از خدا بخواهید، این است که به حوائج و عجز و حقارت و تهیدستی خودمان، توجّه پیدا کنیم؛ تا ببینیم که چقدر تهیدستیم. اگر خدای متعال کمک نکند، امکان ندهد، نیرو ندهد، فکر ندهد، ابتکار ندهد و وسایل را جور نیاورد، همان بندِ کفش هم به دست ما نخواهد رسید. اگر شما به قصد خریدنِ بند کفش از خانه بیرون آمدید، در راه جیبتان را زدند یا پولتان گم شد و یا مغازه مورد نظر بسته بود و یا در بین راه حادثة مهمّی پیش آمد که مجبور شدید برگردید، بند کفش گیرتان نیامده است. بنابراین، هر چیز را از خدا بخواهید؛ حتّی بند کفش را؛ حتّی کوچک ترین اشیا را و حتّی قوت روزانه خود را. بگذارید این منِ دروغینِ عظمت یافته در سینه ما -که می گوییم «من» و خیال می کنیم مجمع نیروها ما هستیم- بشکند. این «من»، انسان ها را بیچاره می کند.

جواب امام زما ن (عج) به این سوالی ؟

سید بحر العلوم رحمت الله علیه به قصد تشرف به سامرا تنها به راه اُفتاد ، در بین راه راجع به این مسئله که گریه بر آقا امام حسین علیه السلام گناهان را می‎آمرزد فکر می‎کرد ، همان وقت متوجه شد که شخص عربی ، سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد بعد پرسید : « جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته‎ای ؟ و در چه اندیشه‎ای ؟ اگر مسئلة علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم ؟ »
سید بحر العلوم عرض کرد در این باره فکر می‎کنم که چطور می‎شود خدایِ تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سید الشهداء علیه السلام می‎دهد ، مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمی‎دارند ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان می‎نویسند و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره‎شان آمرزیده می‎شود ؟!
آن سوار عرب فرمود ؟ « تعجّب نکن ! من برای شما مثالی می‎آورم تا مشکل حل شود ، سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می‎رفت ، در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده‎ای اُفتاد و بسیار گرسنه شد ، خیمه‎ای را دید ، وارد آن خیمه شد ، در آن سیاه چادر ، پیر زنی را با پسرش دید ، آنها در گوشة خیمه بُز شیردهی داشتند و از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را می‎گذراندند ، وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرائی از مهمان ، آن بز را سر بریدند و کباب کردند ، چون چیز دیگری برای پذیرائی نداشتند .
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هر طوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد ، در نهایت از ایشان سؤال کرد ؛ اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم ؟
یکی از حضّار گفت : به او صد گوسفند بدهید ؟ دیگری که از وزراء بود گفت : صد گوسفند و صد اشرفی به او بدهید و یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید .
سلطان گفت: هر چه به آنها بدهم کم است ، اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده‎ام ، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند ، من هم باید هر چه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود »
بعد سوار عرب به سید فرمود : « حالا جناب بحر العلوم حضرت سید الشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت ، همه را در راه خدا داد .
پس اگر خداوند به زائرین و گریه‎ کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد .
چون خدا که خدائی‎اش را نمی‎تواند به سید الشهداء علیه السلام بدهد ، پس هر کاری که می‎تواند آنرا انجام می‎دهد ، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودِ امام حسین علیه السلام به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می‎کند ، در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی‎داند »
وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود ، از نظر سید بحر العلوم غائب شد و بعد ایشان متوجه می‎شود که آن سید عرب آقا امام زمان علیه السلام بوده است .

« برکات حضرت ولی عصر علیه السلام ، حکایات عبقری الحسان ، تألیف: آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ، ص 226 »

در گذشته فاطمه مقهور گشت
پس چرا اکنون چنین ممهجور گشت ؟

نکتة حائز اهمیت این است که بچه‌ها بفهمند سؤال را صرفاً بخاطر خود سؤال نمیپرسند،
بلکه باید سؤالا‌تی بپرسند که در پی‌یافتن جواب آن هستند. وادار کردن بچه‌ها به تفکر دربارة ارتباط بین سؤالا‌ت،
نه تنها از تعداد سؤالا‌ت کم میکند، بلکه آنها را قادر میسازد تا تفکر بهتری از مسائل زیر ساختی داشته باشند.

[h=1]سه سوال سقراط ؟؟؟ :
[/h] هر زمان شایعه ای روشنیدیدو یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید! در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود.

روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد:
“لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی.”

مرد پرسید:سه پرسش؟
سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.
اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟

مرد جواب داد:”نه،فقط در موردش شنیده ام.”
سقراط گفت:”بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست .
حالا بیا پرسش دوم را بگویم،”پرسش خوبی”آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟”

مردپاسخ داد: “نه،برعکس…”
سقراط ادامه داد:
“پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟”

مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت

سقراط ادامه داد: “و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟”
مرد پاسخ داد:”نه،واقعا…”

سقراط نتیجه گیری کرد:”اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟

یکی از قابلیت ها، استعدادها و ویژگی های ذاتی و فطری انسان که از دوران کودکی در وی بروز و تا پایان عمر ادامه می یابد، استعداد تحقیق، پژوهش، حقیقت جویی، سوال و کنجکاوی است.
خصلت و استعداد سوال کردن از موهبت های بزرگ خداوند به انسان است و وظیفه سخت و سنگینی بر عهده والدین آگاه و دلسوز و مربیان و معلمان و اساتید مجرب و فهمیده است که با دادن پاسخ های صحیح و منطقی و تشویق های به موقع فراگیران و مخاطبان خود، همواره این استعداد انسانی را رشد و شکوفا نموده و از بین رفتن این هدیه الهی و خاموش شدن این چراغ رشد و تکامل شدیدا بپرهیزند.شکی نیست که سوال کردن کلید فهم حقایق است و به همین دلیل کسانی که کمتر می پرسند کمتر می دانند، و آنها که اصلا نمی پرسند (اگر برخی مشکلات از قبیل: ترس، خجالتی بودن، اعتماد به نفس نداشتن، عدم اعتماد به کسی برای پاسخ به سوالاتشان و ... در بین نباشد) باید حکم کنیم که آنها جاهل محض اند، چرا که جاهل محض سوالی ندارد که بپرسد.بالنده و سرزنده بودن، نشاط و پویایی یک دانش آموز، دانشجو، طلبه و معلم و استاد و هرکس دیگر را از میزان سوال ها و در واقع مجهولاتی که دارد می توان تشخیص داد.آدم های بی تحرک و بی سوال معمولا انسان های بی سواد و بی خبر و بی اطلاعی هستند که ذهنشان دچار جمود شده و از حقایق دنیای پیرامون خود غافلند، اما آنها که قدری می دانند، تازه متوجه می شوند که نمی دانند و جالب این است که هر چه بیشتر هم دانا می شوند بیشتر اقرار می کنند که هیچ نمی دانند، و در نتیجه همواره تشنه و شیفته علم و دانش اند و از طرق مختلف، فرصت ها را غنیمت می شمرند و در پی کشف مجهولات خود و آگاهی یافتن از ابعاد موضوع مورد علاقه خود هستند.علم در موضوعات مختلف به سرعت برق در حال پیشرفت است و اگر می خواهیم از قافله علم و دانشمندان عقب نمانیم باید همواره مطالعه داشته باشیم، با مطالعه است که سوال برایمان پیش می آید و آنگاه با تلاش و پیگیری خستگی ناپذیر به این در و آن در زده تا پاسخ سوال خود را پیدا نکنیم آرام نخواهیم گرفت و فارغ نخواهیم شد، در غیر اینصورت فسیل می شویم و می گندیم و بی خاصیت خواهیم شد.

سوال - آيا عين الفاظ قرآن به زبان عربى بر پيغمبر اكرم نازل شده است ، يا تنها تنهاى آن ؟
جواب از علامه طباطبایی:

ج - خداوند متعال مى فرمايد: حم ، و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (زخرف : 1 3)
حم ، سوگند به اين كتاب روشنگر كه ما قرآن را به صورت عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد.
و نيز مى فرمايد:
(الر، تلك آيات الكتاب المبين ، انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (يوسف 1 و 2)
الر، اين است آيات كتاب روشنگر، براستى كه ما قرآن را به صورت عربى نازل كرديم ، باشد تا بينديشيد.
يعنى قرآن را در مقام نزول عربى ، و عربيت را جزء وحى قرار داديم ، تا شايد در آن تعقل كنيد و مطالب آن را بفهميد، بنابراين ، غرض ‍ از نازل كردن قرآن به صورت عربى ، براى فهم مردم و تعقل آنهاست ، ولى در وحى ها و كتب آسمانى غير قرآن مانند تورات و انجيل اين گونه نيست كه الفاظ آنها هم جزء وحى باشد، بلكه مطالبى به پيغمبر وحى مى شد و او آن را با الفاظ و بيان خود به مردم ابلاغ مى نمود، مانند احاديث قدسى كه به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وحى مى شد و حضرت با بيان خود آن را به ديگران ابلاغ مى نمود.
اين همه درباره قرآن در مقام نزول است ، ولى قرآن داراى مرتبه ديگرى است كه خداوند متعال بدان اشاره نموده و مى فرمايد: و انه فى امّالكتاب لدينا لعلى حكيم (زخرف : 4)
و براستى كه قرآن در امّالكتاب ( لوح محفوظ) به نزد ما بلند مرتبه و استوار است .
يعنى قرآنى كه پيش ما در لوح محفوظ است ، از لحاظ قدر و منزلت عالى ، و محكم و استوار است و درزى ندارد كه كسى يا چيزى يا فهمى به آن رخنه كند مگر مطهرون چنانچه در آيه ديگر مى فرمايد: انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لايمسه الا المطهرون (واقعه : 77 79)
براستى كه قطعا اين قرآنى ارجمند است كه در كتابى نهفته قرار دارد و جز پاك شدگان به آن دسترسى ندارند.
منظور از (لايمسّه ) آن است كه فكر و فهمشان نمى تواند آن را مسّ كند. و اين پاك شدگان ، اهل بيت عليهم السلام هستند، چنانكه كه در جاى ديگر درباره آنان مى فرمايد: انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (احزاب : 33)
خداوند اراده فرموده كه پليدى و آلودگى را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.

روش پرسش و پاسخ (روش سقراطی) هدف:
در كلاس درس، یكی دیگر از روش هایی كه به كارگیری آن دانش آموزان را به سمت یادگیری فعال سوق می دهد، روش «پرسش و پاسخ» است. در یك كلاس فعال و خوب علوم، هم دانش آموزان و هم معلم سؤال كننده و پاسخ دهنده هستند. اما نكته ی اساسی چگونه پرسیدن و چگونه پاسخ دادن است. پرسش های ما، در واقع بازتاب میل درونی ما نسبت به فهمیدن و دانستن است. اصولا˝ منشأ تولید علم و دانش بشر را می توان همین كنجكاوی و میل درونی دانست. اهمیت روش پرسش و پاسخ در آموزش علوم به حدی است كه آن را یكی از روش های مهم آموزش علوم می دانند. این روش، به روش سقراطی معروف شده است و ریشه ی تاریخی نیز دارد. در روش سقراطی، مربی با طرح پرسش های هدفدار، یادگیرنده را به سمت فهم مطالب مورد نظر هدایت می كند.

نكات اجرایی:
به دلیل اهمیت این روش و برای ترویج به كارگیری آن در كلاس علوم، ما باید درباره ی چگونگی پرسش و پاسخ اطلاعات كافی داشته باشیم. اصولا˝ پرسش ها به چند دسته تقسیم می شوند:
الف) پرسش های تمركزدهنده: این گونه پرسش ها توجه دانش آموزان را به موضوع فعالیت جلب می كنند؛ مثلا"، وقتی معلم از دانش آموزان می خواهد كه مشاهده كنند و پاسخ دهنده كه چه می بینند، چه می شنوند و چه لمس می كنند یا این كه دو چیز را مقایسه كنند، طرح این پرسش ها سبب می شود كه دانش آموزان فعالیت ها را دقیق تر و هدفدار انجام دهند.
ب) پرسش های مربوط به شمارش و اندازه گیری: پرسش هایی هستند كه باعث دقیق تر شدن انجام فعالیت می شوند؛ پرسش هایی مانند: چه مدت، چندتا، چه مقدار، چه اندازه و غیره. چنین پرسش هایی باعث كمی تر شدن فعالیت ها می شوند. یكی از هدف های ما این است كه بچه ها مشاهدات كیفی خود را به مشاهدات كمی تبدیل كنند.
پ) پرسش های مقایسه ای: این پرسش ها دانش آموزان را به سمت مقایسه ی دو كمیت، دو چیز یا دو پدیده سوق می دهند و آنان را به مشاهده گرایی دقیق تبدیل می كنند.
ت) پرسش های فعالیت پذیر: این پرسش ها دانش آموزان را به انجام دادن فعالیت دعوت می كنند و آنان برای پاسخ دادن به این پرسش ها مجبور به انجام دادن فعالیتی هستند؛ مثلا˝، وقتی می پرسیم: «اگر یخ را حرارت دهیم، حجم آن چه تغییری می كند؟» دانش آموز برای پاسخ دادن به این پرسش باید فعالیت مورد نظر را انجام دهد.
بهنرین نوع پرسش ها، پرسش های «فعالیت طلب» هستند؛ یعنی، پرسش هایی كه دانش آموز را به انجام دادن فعالیتی برای پاسخ گویی و در نتیجه، یادگیری فعال وا می دارند. با وجود این كه پرسش های عمومی به طور كلی می توانند به ایجاد و تقویت یك یا چند مهارت در دانش آموز بینجامد اما برای نیل به هر یك از مهارت ها نیز می توان پرسش های اختصاصی مطرح كرد كه پاسخ گویی به هر كدام از آنها، دانش آموزان را به طور ویژه به یكی از مهارت ها می رساند. پرسش ها را می توان به دو گروه «هم گرا» و «واگرا» نیز طبقه بندی كرد.
پرسش های هم گرا:
پرسش هایی هستند كه پاسخ مشخص و ثابتی دارند و پاسخ آنها به شرایط مختلف و نظر پاسخ دهنده بستگی ندارد.
پرسش های واگرا:
پرسش هایی هستند كه از منظرهای متفاوت می توانند پاسخ های مختلفی داشته باشند و پاسخ آنها گاهی وابسته به زاویه ی دید پاسخ دهنده است.
در مقابل هنر خوب پرسیدن، هنر خوب پاسخ دادن نیز وجود دارد. هر سؤال دانش آموز در واقع آمادگی او را برای یادگیری نشان می دهد. این محرك یادگیری نقطه ی عطف كار معلم است و معلم باید این فرصت را غنیمت بشمرد. هنگام مواجه شدن با پرسش دانش آموز، راه های متفاوتی برای پاسخ دادن وجود دارد؛ بعضی از معلمان پاسخ سؤال را مستقیم و به طور كامل در اختیار دانش آموز می گذارند. بعضی دیگر، پرسش را به خود دانش آموز برمی گردانند و بعضی نیز برای یافتن ، كتاب ها، مجله ها و منابع دیگری را به دانش آموزان معرفی می كنند. گاهی هم می توان پرسش دانش آموز را به سمت یك فعالیت مناسب هدایت كرد.
گاهی عكس العمل معلم نسبت به سؤالات مطرح شده، در دانش آموزان بسیار مؤثر است؛ مثلا˝، اظهار تعجب، شگفتی و علاقه ی معلم باعث جلب توجه بقیه ی دانش آموزان به سؤال می شود. پس هنگام پاسخ دادن به سؤالات دانش آموزان، اصل این است كه معلم از دادن پاسخ صحیح بپرهیزد؛ یعنی آنها را در مسیر یادگیری فعال قرار دهند.
معلم هنرمند، معلمی است كه پرسش های دانش آموزان را به یك سلسله فعالیت های یادگیری تبدیل كند تا دانش آموزان با انجام دادن، این فعالیت ها، به پاسخ پرسش خود برسند. معلم باید بتواند، در بسیاری از موارد با شهامت كلمه ی «نه» را به زبان آورد. «نه» گفتن معلم به دانش آموزان یاد می دهد كه او دانای كل نیست. بهترین روش پاسخ گویی به پرسش ها این است كه معلم به دانش آموزان بگوید: «بچه ها، بیایید با هم یاد بگیریم.» این كار ترس ندانستن را از دانش آموزان می گیرد و در ضمن، باعث ایجاد رابطه ی عاطفی بین معلم و آنها می شود.

لقمان حكيم به فرزندش گفت:پسرم! كيست كه خدا را پرستيد و خدا او را خوار كرد و كيست كه هواي او كرد و او را نيافت؟پسرم! كيست كه خدا را ياد كرد، ولي او يادش نكرد و كيست كه به خدا توكل كرد، ولي خدا او را به ديگري واگذاشت و كيست كه به سوي خداوند عزوجل لابه كرد، ولي به او رحم ننمود؟...

خداوند سراسر نور و عشق است و اگر دل به اوببندیم وجود ما نیز لبریز از نور و عشق می شود .وجود خود را نورانی کنید.
اگر می بینید در وجودتان عشق نیست،آرامش نیست بدانید از او فاصله گرفته اید و برای همین روحتان مضطرب ونگران شده مثل حسی که وقتی که کسی رو که خیلی دوستش دارین از شما دور میشه.
البته این خدا نیست که از ما دور میشه خدا همیشه باماست.
بلکه این ما هستیم که گاهی نمیخواهیم او را ببینیم و به او گوش جان بسپاریم.

[h=2] اهميت سوال
[/h] اصولاً ارزش انسان به سوال كردن است ، زيرا براى انسان است كه شك بوجود مى‏آيد و انسان براى بر طرف كردن آن سؤال مى‏كند. امام مى‏فرمايد: «القلوب أقفال و مفاتحها السؤال»(غررالحكم، ص‏60) قلبها بسته شده و كليد آن سؤال است. يا «العلم خزائن و مفتاحها السؤال»(كنزالفوائد، ج‏2، ص‏107) علم خزينه‏اى است كه كليد آن سؤال است.
امام باقر(ع) شعرى دارد، « شِفَاءُ الْعَمَى طُولُ السُّؤَالِ وَ إِنَّمَا تَمَامُ الْعَمَى طُولُ السُّكُوتِ عَلَى الْجَهْل»(كفايةالأثر، ص‏253)
شفاى نابينايى سؤال است و تمام نابينايى سكوت است.
يعنى در اينجا تشبيه كرده ‏اند.

امام صادق(ع) فرمود:
«إِنَّمَا يَهْلِكُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا يَسْأَلُونَ»
حكايت و بدبختى مردم براى اين است كه نمى‏پرسند. عمرى غسل بلد نيست يا نمازش غلط است ولى نمى‏پرسد يا مريض است ولى از دكتر نمى‏پرسد و در انتخاب شغل نيز مشورت نمى‏كند. (كافى، ج‏1، ص‏40)
اميرالمؤمنين مى‏فرمايد:
سقوط امت بوسيله گروه است كه يكى ازآنها «جاهل يستنكف أن يتعلم».
نمى‏داند ولى ننگ دارد كه بپرسد. (غررالحكم، ص‏371)
در قرآن داريم «ثانِيَ عِطْفِهِ» حج/9 يعنى كسى كه شانه هايش را بالا مى‏اندازد و مثل كسى كه مى‏خواهد آمپول بزند و خودش را مى‏گيرد و آمپول زن مى‏گويد خود را شل كن.
در روايت داريم از كسانى كه از مردم شكايت مى‏كنند يكى دانشمند است كه مى‏گويد من در ميان مردم بودم ولى از من سؤال نمى‏كردند. اصولاً ميزان رشد انسانها به سؤال است. 12 چيز عامل رشد است و يكى ديگر از آنها دعا كردن است و دعا نشان دهنده ميزان رشد و طرز تفكر است.
به كسى گفتند، 3 دعاى مستجاب خواهى داشت او ابتدا دعا كرد كه زن او زيباترين باشد و شد بعد ديد همه درباره زن او صحبت مى‏كنند و موجب دردسر شده است سپس دعا كرد زن او زشت‏ترين شود و شد. بعد متوجه شد نمى‏تواند او را نگاه كند سپس دعا كرد مثل اولش شود و 3 دعايش را بيهوده از دست داده بود. سابق پول درآوردن مهم بود ولى الان خرج كردن آن هم مهم است. اميرالمومنين فرمود هرچه مى‏خواهيد از من بپرسيد، آن وقت احمقى گفت: ريش من چند تا است؟ سؤال نكردن نشانه بى خيالى است.
اگر به من بگويند در مورد آسمان چيزى بپرس نهايتاً مى‏توانم چند سؤال سطحى بپرسم ولى يك ستاره شناس هزاران سؤال پيچيده خواهد داشت. پس هر كس بيشتر مى‏داند بيشتر مى‏پرسند. و اگر كسى از احكام دين سؤالى ندارد يا دانشجو و طلبه سؤال ندارند نشانه بى اطلاعى و كم توجهى آنهاست

سلام علیکم و رحمه الله

ضمن سپاس و تشکر از راهنمائی های استاد عزیز و گرامی

بخش دوم آن جمله مشهور امیر مومنان علی علیه السلام که فرمودند سلونی قبل ان تفقدونی را مدتی در خاطر داشتم که چرا ایشان در بخش خبری به محدودیت زمانی ( قبل ان تفقدونی ) اشاره میکنند و محتوی زمانی دارد . چرا مثلا به عامه در سر راه و گذر نمیگوید بیرسید مگر این دانش بکار دنیا و آخرتتان بیاید یا از بند جهل رهائی بیابید و امثالهم

استنباط شما از این اشاره حضرت امیر چیست استاد گرامی ؟

فاتح;796493 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

ضمن سپاس و تشکر از راهنمائی های استاد عزیز و گرامی

بخش دوم آن جمله مشهور امیر مومنان علی علیه السلام که فرمودند سلونی قبل ان تفقدونی را مدتی در خاطر داشتم که چرا ایشان در بخش خبری به محدودیت زمانی ( قبل ان تفقدونی ) اشاره میکنند و محتوی زمانی دارد . چرا مثلا به عامه در سر راه و گذر نمیگوید بیرسید مگر این دانش بکار دنیا و آخرتتان بیاید یا از بند جهل رهائی بیابید و امثالهم

استنباط شما از این اشاره حضرت امیر چیست استاد گرامی ؟


باسلام وتقدیر از روحیه پرسشگری تان .
امیر بیان در فراز یاد شده از کلامش در واقع مردم را به غنیمت شمردن فرصت گرانبهای توجه داده وفرمود تا دیر نشده ومن از بین تان نرفته ام قدر بدانید واز من بپرسید
چون فردا وفردا ها دیر است وعلی دیگر در دست رس تان نیست از او از اسرار هستی بپرسید .
درباره علم ائمه(ع) از جنبه‌های مختلف می‌توان سخن گفت ولی در اینجا تنها به ذکر دو حدیث اشاره می‌شود، امیر مؤمنان در نهج البلاغه خطاب به مردم فرمود:
«والله لو شئت أن أُخبر کلّ رجلٍ منکم بمخرجه و مولجه وجمیع شؤونه لفعلت؛(5) به خدا سوگند اگر بخواهم می‌توانم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا می‌رود و امورش چگونه خواهد شد».
و در جای دیگر فرمود:
«سلونی قبل أن تفقدونی، فأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض؛(6) پیش از آن که مرا از دست دهید، پرسش‌های خود را بازگویید که من به راه‌های آسمان داناتر از راه‌های زمینم».
از این گونه روایات به دست می آید که امام معصوم(ع) به شؤون عالم و آدم احاطه علمی دارد و می‌داند که سرنوشت آن چگونه و چیست؟ و بدین ترتیب میزان علمی امام از این طریق به روشنی به دست می‌آید.
در آن زمان شرایطی به گونه‌ای بوده است که کسی در پی‌یادگیری این گونه علوم نبوده‌اند و یا انگیزه‌ای برای آن نداشته و یا زمینه ثبت و علاقه حفظ احادیثی علمی دنیوی را نداشته‌اند، و خلاصه کسی نبوده که ائمه(ع) علوم ظاهری خود را به آنان بیاموزند و آنها نیز آن حفظ نموده و به کار گرفته و توسعه بدهند. شاید بر این مسئله جمله نورانی امیرمؤمنان(ع) با اشاره سینه مبارک خود فرمود:
«إنّ هاهنا لعلماً جمّاً (وأشار بیده إلى صدره) لو أصبت له حملة؛(9) در این سینه علومی بسیاری نهفته ولی کسی نیست که آنها را بیاموزد و حفظ نماید».
حیف این علی !
حیف این علی !

پی‌‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آیه 30.
2. حکمت 147.
3. اصول کافی، ج 1ن ص 200.
4. نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1387ش.
5. خطبه 175.
6. نهج البلاغه، خطبه 189.
7. نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1387ش.
8. اصول کافی، ج 1، ص 261.
9. نهج البلاغه، حکمت 147.
10. همان، خطبه 108.

سلام علیکم و رحمه الله

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت / که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

بسیار عالی .

پس بنا بر فرمایش , آن عده به محدودیت فرصت و کمی وقتشان کم توجه یا بی توجه اند و دلیل نپرسیدن هم شاید این باشد که وقت و زمان و فرصت هایشان را مانا و ماندگار میدانند . در عین اینکه اگر این حقیقت داشت دلیلی برای تعجیل نمیدید و کان الانسان عجولا

لذا دلیل اشاره به محدودیت زمانی در جمله دوم این مساله است .

با سپاس :Gol:

[h=2]ازچه كسى بپرسيم؟
[/h]بستگى به موضوع سؤال دارد. اگر مذهبى است «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا»(كمال‏الدين، ج‏2، ص‏483) يعنى اگر موضوع سؤال، مساله‏اى شرعى است كه انسان تكليف شرعى خود را نمى‏داند بايد به مرجع تقليد و مجتهد رجوع كند. البته مجتهد عادل و بى غرض و مرض «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» نحل/43 از اهل بيت و حديث و سنت بپرسيد. اما حديثى هم داريم كه(فسئلوا اهل الشرف من العلم) يعنى از شرف اهل علم بپرسيد يعنى برخى اهل علم هستند كه شرف ندارند. يعنى از اهل علم با شرف بپرسيد.
عالمى با شرف است كه حقيقت را كتمان نمى‏كند و كارى ندارد كه به نفع كيست و ضرر چه كسى. كسى كه با شرف است بزرگوار است و بخاطر خط بازى سياسى و پول حرفى نمى‏زند و شيطنت نمى‏كند. كسى كه شرافت دارد پول بازى و پارتى بازى و رفيق بازى نمى‏كند و هيچ عاملن در اطلاع رسانى وى تاثير ندارد. اگر سؤال مربوط به اشخاص است بايد از خودش پرسيد نه از افراد ديگر هر چند بگويند فلانى بسيار قابل اعتماد است. حديث بخوانم.
اگر 50 عادل گفتند قرائتى پول دارد ولى من خودم گفتم ندارم اينجا اسلام مى‏فرمايد بايد حرف خود من را قبول كرد «فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً»(كافى، ج‏8، ص‏147) يعنى اگر 50 نفر نزد شما شهادت دادند كه فلانى فلان طور است ولى خودش گفت نه، بايد حرف خودش را بپذيريد. چون مى‏بيند يك وقت همه دروغ مى‏گويند به خصوص در مسائل سياسى كه بسيار راحت جوسازى مى‏كنند و مارك مى‏زنند. دو قصه پيرامون عشق به سؤال بگويم.
1- ابو ايوب انصارى همان كسى كه شتر پيامبر جلوى خانه‏اش خوابيد. او حديثى شنيد از پيامبر و گفت من اين حديث را از پيامبر شنيده‏ام. چه كسى آن را از پيامبر شنيده است؟ گفتند فلانى كه الان هم مصراست. و او از مدينه تا مصر رفت تا آن سؤال را بپرسد. مى‏خواستند از امام كاظم ع سؤالى بپرسند در حالى كه امام در زندان بود بران همين صحنه‏اى درست كردند كه خيار فروشى از صبح سبدى روى سرش گذاشت و خيار فروشى كرد تا غروب كه پيرامون زندان خلوت شد. و تا ديد مامورها نيستند از كوچه فرياد زد و سؤال پرسيد و امام هم از داخل زندان جواب داد.
اين آدم‏ها بوده‏اند ولن امروزه ما هم در جمهورى اسلامى آدمهايى داريم كه با وجود تلفن و عالمان بسيار سؤالهاى بى پاسخ فراوانى دارند چون هنوز ما در تحقيقات تشنه نشده‏ايم و قصه تشنه شناس را گفته‏ام و تكرار نمى‏كنم. باشد مى‏گوييم. مى‏گويند سابق اسراس جنگى را كه براى فروش مى‏برده‏اند هر اسيرى هنر داشت قيمت بيشترى داشت و اسيرى را كه گران‏تر بود پرسيدند چه هنرى دارد گفتند تشنه شناس است و با ديدن مى‏فهمد چه كسى تشنه است. خلاصه او را خريدند و بردند در خانه و آن روز غذاى چرب و شور درست كردند و به همه دادند تابخورند بعد از خوردن همه آب خواستند و آب تبود صاحب خانه به برده مى‏گفت اينها تشنه هستند ولى او مى‏گفت اينها دروغ مى‏گويند.
اينها چون مى‏خواهند من و تو را امتحان كنند. در همين حين يكى از اينها گفت مرگ بر تشنه شناس و ظرف را برداشت و خودش به سراغ آب رفت. آن وقت برده گفت اين واقعاً تشنه است. چون كسى كه مى‏نشيند و آب مى‏خواهد واقعاً تشنه نيست. دانشجويى هم كه هم تلفن دارد و هم عالم هست و هم سؤال دارد ولى نمى‏پرسد واقعاً دانشجو نيست. اما از چه سؤال كنيم بماند تا اگر وقت كرديم بگوييم. در هر حال سؤال كنيم. ابوريحان بيرونى در حال مرگ بود و فقيهى به عيادت او آمد و ابوريحان از او سؤال علمى كرد و عالم گفت شما با اين حالتان چه وقت سؤال پرسيدن است و ابوريحان گفت بدانم و بميرم بهتر از آن است كه ندانسته بميرم.
على(ع) مى‏فرمايد: رسول خدا وقتى حركت مى‏كرد من قدم به قدم از او سؤال مى‏پرسيدم «كَانَ لَا يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ إِلَّا سَأَلْتُ عَنْهُ»(بحارالأنوار، ج‏2، ص‏230) در جبهه پيرمردى از على(ع) پرسيد توحيد يعنى چه؟ همه گفتند الان چه وقت اين سؤالهاست اما امام فرمود شما بجنگيد تا من برايش بگويم. آن وقت ما مى‏گوييم الان حال نداريم. كسى مى‏گفت دانشجوهاى ما 40 روز است مرغ نخورده‏اند نخست وزير گفت مگر ابو على سينا چند مرغ خورده است. ناخداى خوب كسى است كه كشتى خود را در آب شيرين و شور و در هر وضعيتى براند و صياد و غواص و خوب هم همينطور است. اما جواب دهنده كه من برخى حرفهايم را نگفتم تا به اين مطلب بپردازيم.
در مقام سؤال پدر و مادرها 3 نوع هستند. يك پدر و مادرهايى كه هرچه از آنها مى‏پرسند به بچه هايشان دروغ مى‏گويند و به فهم و علم و امانت الهى خيانت مى‏كنند. دوم برخى پدر. مادرها بچه‏ها را مى‏كوبند و مى‏گويند مگر فضولى، فضولها را مى‏گيرند. كسى راه مى‏رفت و مرتب مى گفت 16، كسى از او پرسيد چرا مگويى 16، او گفت 17، پرسيد چرا مى‏گويى 17، گفت داشتم فضولهارا مى‏شماردم. سوم پدر و مادرهاى كه به بچه‏اش در حد عقلش جواب مى‏دهد.
اگر بلد نيست به طرق مختلف جويا مى‏شود و از آقا يا با تلفن از كسى مى‏پرسد و به بچه مى‏گويد. كسى به من گفت آقاى قرائتى چه كنم كه حواسم موقع خواندن نماز جمع باشد من هم گفتم دستت را به من بده تا با هم برويم و از كسى بپرسم چون من هم نمى‏دانم. شما هم اگر سؤال فرزندانتان را بلد نبوديد خيلى راحت بگوييد نمى‏دانم و با هم مى‏رويم و مى‏پرسيم. اما جواب دهنده. ابتدا بايد ايجاد آمادگى كرد چون شاگرد و مستمع بايد آماده شود. لطيفه‏اى بگويم كه حديث است. و بگويم كه علم ما در مورد حديث بسيار ضعيف است و شايد مساله‏اى نداشته باشم مگر آنكه در مورد آن حديث داشته باشيم. كسى از خدمت امام سؤال كرد.
امام «فَأَطْرَقَ رَأْسَهُ» امام سرش را پايين انداخت و سپس جواب داد. او گفت: آقا بلد نبودى؟ امام فرمود چرا، و او پرسيد پس چرا سرتان را پايين انداختيد؟ امام فرمود مى‏خواستيم تا تو تشنه شوى براى همين زود جواب ندادم. چون لحظه‏اى مكث باعث مى‏شود مطلب در ذهن بماند. مى‏گويند پدرى به پسرش و صيت كرد اگر خواستيد خانه را بفروشيد ابتدا سر در خراب كنيد و بسازيد سپس بفروشيد تا بفهميد بنايى چقدر كار دارد. امام مى‏فرمايد(توقيرا للحكمه) يعنى سرم را پايين انداختم و تو را منتظر گذاشتم تا قدر جواب را بدانى.
در نيشابور وقتى از امام رضاسؤال كردند، امام فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(توحيد صدوق، ص‏25) و بعد از مدتى فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» و مردم را تشنه گذاشت. خود خداوند هم وقتى مى‏خواهد حرفى بزند ابتدا ما را تشنه مى‏كند. مثلاً «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» بقره/2-1 يا «وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» فجر/4-1 فجر و شب و. . . قسم مى‏خورد كه چى؟
«هَلْ في‏ ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ» فجر/5 يا «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها» شمس/4-1 و يازده قسم مى‏خورد تا بگويد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» شمس/9. يا قرآن مى‏فرمايد «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ » تكوير/9-1 يعنى خود خدا هم گاهى با قسم شنونده را تشنه مى‏كند گاهى هم با چند اگر، و گاهى هم با حروف مقطع مثل برخى خطبا و به اين ترتيب طرف را آماده مى‏كنند. دوم، اگر جواب را بلد نيستى راحت بگويد بلد نيستم چون از پيامبر كه بالاتر نيستى.
خدا مى‏گويد در قرآن كه پيامبرش مى‏گويد «لا أَعْلَمُ» انعام/50 يا «إِنْ أَدْري» انبياء/109 نمى‏دانم «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي» اعراف/187 يعنى خدا مى‏داند. از علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان سؤالى پرسيدند، ايشان فرمود اگر بگويم نمى‏دانم اشكالى ندارد و آنها گفتند: نه، سپس ايشان فرمود پس نمى‏دانم. چون برخى نمى‏دانند ولى آنچنان سمبل مى‏كنند و مى‏گويند اقوال بسيارى در اين زمينه هست و بايد مراجعه كنم و. . و انسان مى‏فهمد كه نمى‏داند. آقاجون علامه طباطبائى گفت نمى‏دانم شما هم بگوييد نمى‏دانم. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» اسراء/36 در مورد چيزى كه علم ندارى قضاوت نكن و حكم نكن. «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ»(كافى، ج‏1، ص‏42) و چقدر حديث در مورد كسى كه بدون علم فتوى بدهد، داريم.
سوم، در جوابها كليدى جواب بدهيم. يعنى سعى كنيد يك جواب كلى و كليدى بدهيد كه خودش هميشه بتواند جواب را بيابد. مثلاً كسى مى‏پرسد فلانى چطور آدمى است؟ مى‏گويند انسان داغى است؟ من جواب مى‏دهم كه داغ است يا پخته يا هر دو چون هر داغى ممكن است سرد شود ولى هيچ پخته‏اى خام نمى‏شود پس سعى كنيد هم داغ باشيد و هم پخته چون هيچ پخته‏اى خام نمى‏شود. مثلاً مى‏پرسد نمى‏دانم لباسم نجس شده است يا خير؟ امام مى‏فرمايد: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ طَاهِرٌ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏2، ص‏583) تا اينكه علم پيدا كنى.
يا ما قبلاً وضو نداشتيم و نمى‏دانيم وضو گرفته‏ايم يا خير؟ خوب قبلاً كه وضو نداشته‏اى حالا هم ندارى تا وقتى كه علم پيدا نكنى به وضو گرفتن يا اگر وضو دارى و نمى‏دانى كه خوابيده‏اى يا خير، هنوز هم وضو دارى. قرآن مى‏فرمايد «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» جمعه/6 هركس گمان مى‏كند انسان خوبى است بايد از مرگ نترسد. مثل اينكه من كه الان در حال سخنرانى هستم اگر هر مقام علمى وارد شود و رنگ من عوض نشود، مشخص مى‏شود كه حرفهايم درست است ولى اگر كسى آمد و من دست و پايم را گم كردم معلوم مى‏شود حرفهايم چرت و پرت بوده است.
پس اگر مى‏خواهيد ببينيد واقعاً حزب اللهى هستيد ببينيد واقعاً آماده مرگ هستيد يا خير؟ مى‏گويند نرخ شما چقدر است؟ من يك فرمول كلى مى‏گويم، هر كجا گناه كرديد قيمت شما همانقدر است مثلاً اگر بخاطر 30 تومان دروغ گفتى قيمت شما همان 30 تومان است و فرقى نمى‏كند كه فوق ليسانس باشى يا غيره. اما نرخ على(ع) آنقدر است كه مى‏گويد اگر همه هستى را بدهند تا من گناه كنم هرگز گناه نخواهم كرد. اگر من را با يك بستنى خريدند ديگر حجه‏السلام نيستم و فقط يك بستنى هستم. مسأله ديگر در جواب سند نقل كنيد.
امام باقر(ع)مى‏فرمايد هر كس از من سؤالى كرد و من جواب دادم از من سند بخواهيد تا سند قرآنى آن را برايتان بگويم. مسأله استفاده از هنر در جواب دادن مثل خدا كه وقتى ابراهيم(ص) در مورد زنده كردن مردگان در قيامت از خداوند سؤال كرد خداوند به طريقه نمايش به او جواب داد كه قصه‏اش را مى‏داند. يك وقت آقايى بالاى منبر اين داستان را تعريف مى‏كرد، حيوان چهارم را گفت الاغ بود(يادش نبود)پرسيدند كه الاغ نمى‏پرد؟ او گفت كه الاغهاى زمان ابراهيم مى‏پريدند. كسى نزد امام آمد و گفت شما اين همه يار داريد چرا قيام نمى‏كنيد. امام به گفت بيا برويم بگرديم و رفتند بيابان.
سپس به او فرمود برو بزغاله‏ها را بشمار، و او گفت 17 تا است و امام فرمود: اگر به تعداد اين بزغاله‏ها يار داشتم قيام مى‏كردم. مسأله ديگر ارجاع به داناتر، يعنى بگوييد جواب سؤال شما اين است ولى فلانى از من بهتر مى‏داند. يا وقتى كسى براى عذرخواهى بخاطر غيبت مى‏آيد كلى خورش را سبك و سنگين نموده است تا خود را به اين كار راضى كرده پس من نبايد بپرسم چرا غيبت كردى يا چه چيزى گفتى؟ هر سؤالى را نبايد جواب داد مثل اسرار نظامى،


خوب شوهرداری کردن ؟
برای زن بزرگترین موفقیت و ارزش این است که در شئون گوناگون زندگی، خشنودی همسرش را به دست آورد و از هر گونه عملی که موجب ناراحتی شوهر می گردد پرهیز نماید. حضرت علی(ع) می فرمایند: «جهاد زن، خوب شوهرداری است» زن برای اینکه بتواند در این جهاد پیروزمند باشد باید تمام سعی و تلاش خود را بکار گیرد تا خانه را محل آرامش مرد قرار دهد.
شوهرداری حضرت زهرای مرضیه(س) بهترین الگو برای زنان مسلمان است. رفتار حضرت زهرا(س) با شوهر در عالی ترین مرحله صفا و مهربانی بود. نه تنها هرگز خاطر شوهر را نرنجاند بلکه یاوری مهربان برای او بود.
حضرت علی(ع) می فرمایند: «سوگند به خدا، من زهرا(س) را تا آن زمان که خداوند او را به سوی خود برد، خشمگین نساختم و در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم. او نیز هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و عملی از او سر نزد تا باعث ناخشنودی من شود.»
(1)

11- حسینی شاهرودی، سیدمحمد، الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س)، تربیت فرزند، ص16

صادق;797627 نوشت:

خوب شوهرداری کردن ؟
برای زن بزرگترین موفقیت و ارزش این است که در شئون گوناگون زندگی، خشنودی همسرش را به دست آورد و از هر گونه عملی که موجب ناراحتی شوهر می گردد پرهیز نماید. حضرت علی(ع) می فرمایند: «جهاد زن، خوب شوهرداری است» زن برای اینکه بتواند در این جهاد پیروزمند باشد باید تمام سعی و تلاش خود را بکار گیرد تا خانه را محل آرامش مرد قرار دهد.
شوهرداری حضرت زهرای مرضیه(س) بهترین الگو برای زنان مسلمان است. رفتار حضرت زهرا(س) با شوهر در عالی ترین مرحله صفا و مهربانی بود. نه تنها هرگز خاطر شوهر را نرنجاند بلکه یاوری مهربان برای او بود.
حضرت علی(ع) می فرمایند: «سوگند به خدا، من زهرا(س) را تا آن زمان که خداوند او را به سوی خود برد، خشمگین نساختم و در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم. او نیز هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و عملی از او سر نزد تا باعث ناخشنودی من شود.»
(1)

11- حسینی شاهرودی، سیدمحمد، الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س)، تربیت فرزند، ص16


سلام
اگر این را به یک زن بگوییم ، می گوید: اسلام برای زنها هیچ حقی را نپذیرفته ، زن نوکر مرد است ، فلان و بهمان است.

من برای آنکه همسرم ( که مذهبی هم هست) کل اسلام و نبوت و توحید را زیر سئوال نبرد ( به همین راحتی!) ، تعالیم اسلام درباره خوب شوهرداری کردن را برای او نمی گویم.

کو مسلمان؟ أعنی: کو آدم عاقل؟

یاقوت احمر;798122 نوشت:
سلام
اگر این را به یک زن بگوییم ، می گوید: اسلام برای زنها هیچ حقی را نپذیرفته ، زن نوکر مرد است ، فلان و بهمان است.

من برای آنکه همسرم ( که مذهبی هم هست) کل اسلام و نبوت و توحید را زیر سئوال نبرد ( به همین راحتی!) ، تعالیم اسلام درباره خوب شوهرداری کردن را برای او نمی گویم.

کو مسلمان؟ أعنی: کو آدم عاقل؟

باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت : در نظام الهی، هدف اصلی از ازدواج، رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، نیل به کمال انسانی و تقرب به ذات حق است.
تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن، همسر و همراه شدن، خانوادة مستقل تشکیل دادن، ارضای خواسته‌های غریزی و طبیعی و فرزنددار شدن از نتایج قهری ازدواج و از مهم‌ترین عوامل مؤثر در آرامش روان، آسایش فکری و جان و احساس رضامندی درونی است.(1)
اسلام برای آن که زمینه برای تحقق هدف‌های عالی و جانبی ازدواج فراهم شود، برای هر یک از زن و شوهر حقوق و وظایفی قرار داده، آنان را به تفاهم، همدلی و همکاری توصیه کرده است.
از یک سو زنان را به شوهرداری نیکو، محبت و احترام به شوهر، خوش اخلاقی و عیب‌جویی نکردن از شوهر توصیه کرده و فرموده: از خطاهای او بگذر، با اقوام و خویشانش بساز، محرم اسرار او باش، اگر عصبانی شد سکوت کن، در وقت مناسب همسر و تأمین کننده نیازهای جنسی او باش، در زندگی و کارها همانند مادری مهربان با او برخورد کن، در سختی‌ها و مشکلات به او دلداری بده، خواسته‌ها و توقعات خود را با توانایی‌های او هماهنگ ساز و زمینه را برای ترقیات شوهرت فراهم نما، اگر چاره‌ای ندارید و لازم شد که در غربت زندگی کنید، موافقت کن، از سویی دیگر به مردان دستور داده است: با همسرشان مهرورزی کنند، احترام‌شان را نگهدارند، خوش اخلاق باشند. ایراد و بهانه‌های بی‌جا نگیرند، عیب‌جویی نکنند، لغزش‌هایشان را نادیده بگیرند، به حرف بدگویان در مورد همسرشان ترتیب اثر ندهند، از زحمات آنان تشکر و سپاسگزاری کنند و در کارهای خانه به آنان کمک کنند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «کار مرد در خانه و کمک به همسر و همکاری با وی موجب بخشش گناهان کبیره است».
در روایت آمده است: «اگر زنی در خانه شوهر کاری انجام دهد، خدا نظر رحمت خود را شامل حال او می‌کند و کسی که نظر خدا شامل حالش شود، از عذاب خدا در امان است».(2)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بهترین مرد کسی است که برای همسر و خانواده‌اش بهترین باشد» و فرمود: «ما أکرم النساء
إلاّ کریم ولا أهانهنّ إلاّ لئیم؛(3) افراد بزرگوار به زنان خود احترام می‌گذارند و آنان را گرامی می‌دارند،‌ولی مردان
فرومایه و بی‌شخصیت زنان را خوار می‌شمارند و نسبت به آنان بدگویی و بدرفتاری می‌کنند».
بنابر این اگر هر یک از زن و شوهر وظایف خود را انجام دهند و حقوق یکدیگر را رعایت کنند و اساس را بر تفاهم، همکاری و همدلی بگذارند، خانواده، کانون مهر و محبت، صفا و صمیمیت می‌گردد، ولی متأسفانه برخی به سود و زیان خود آگاهی لازم را ندارند و چه بسا به خاطر مسایل پوچ و واهی،‌از فروغ این محفل الهی می‌کاهند و سعادت خانوادگی خود را فدای کوته‌بینی‌ها، توقعات بی‌جا، بلندپروازی‌ها، نادانی‌ها، غرور و خودخواهی‌ها و عادت‌های نادرست خود می‌کنند. به شما توصیه می‌کنیم که کتاب «آیین همسرداری» اثر ابراهیم امینی را که شامل دو بخش وظایف مرد و زن می‌باشد، تهیه کنید و هر دو آن را بخوانید.

پی‌نوشت‌ها:
1. غلامعلی افروز، همسران برتر، ص 24.
2. وسائل الشیعه، ج 15، ص 94، احکام الاولاد، باب 67، ح 1.
3. نهج الفصاحه، ح 1520.

امام هادى عليه‏‌السلام فرمودند:
آن‏گـاه كه خداوند عزوجل بـا موسى بن عمران عليه‌‏السلام سخن گفت، حضرت موسى(ع) عرض كرد: پاداش كسى كه صله رحم كند چيست؟ خداوند فرمود: اى موسى! مرگ او را به تأخير مى‏‌اندازم و سختي‌هاى جان دادن را بر او آسان مى‏‌سازم.

متن حدیث:

الإمامُ الهاديُّ عليه‏‌السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّه‏ُ عز و جل موسى بنَ عِمرانَ عليه‏السلام قالَ موسى : إلهي ... ما جَزاءُ مَن وَصَلَ رَحِمَهُ ؟ قالَ : يا موسى ، اُنسِي لَهُ أجَلَهُ واُهَوِّنُ علَيهِ سَكَراتِ المَوتِ.

«أمالی‌الصدوق، صفحه 173»


از امیر مومنان پرسید ند :
یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟
نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟
عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟
مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟
امیرالمومنین در پاسخ فرمود:
واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است.
نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است.
عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست.
مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است

صادق;798481 نوشت:
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت : در نظام الهی، هدف اصلی از ازدواج، رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، نیل به کمال انسانی و تقرب به ذات حق است.
تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن، همسر و همراه شدن، خانوادة مستقل تشکیل دادن، ارضای خواسته‌های غریزی و طبیعی و فرزنددار شدن از نتایج قهری ازدواج و از مهم‌ترین عوامل مؤثر در آرامش روان، آسایش فکری و جان و احساس رضامندی درونی است.(1)
اسلام برای آن که زمینه برای تحقق هدف‌های عالی و جانبی ازدواج فراهم شود، برای هر یک از زن و شوهر حقوق و وظایفی قرار داده، آنان را به تفاهم، همدلی و همکاری توصیه کرده است.
از یک سو زنان را به شوهرداری نیکو، محبت و احترام به شوهر، خوش اخلاقی و عیب‌جویی نکردن از شوهر توصیه کرده و فرموده: از خطاهای او بگذر، با اقوام و خویشانش بساز، محرم اسرار او باش، اگر عصبانی شد سکوت کن، در وقت مناسب همسر و تأمین کننده نیازهای جنسی او باش، در زندگی و کارها همانند مادری مهربان با او برخورد کن، در سختی‌ها و مشکلات به او دلداری بده، خواسته‌ها و توقعات خود را با توانایی‌های او هماهنگ ساز و زمینه را برای ترقیات شوهرت فراهم نما، اگر چاره‌ای ندارید و لازم شد که در غربت زندگی کنید، موافقت کن، از سویی دیگر به مردان دستور داده است: با همسرشان مهرورزی کنند، احترام‌شان را نگهدارند، خوش اخلاق باشند. ایراد و بهانه‌های بی‌جا نگیرند، عیب‌جویی نکنند، لغزش‌هایشان را نادیده بگیرند، به حرف بدگویان در مورد همسرشان ترتیب اثر ندهند، از زحمات آنان تشکر و سپاسگزاری کنند و در کارهای خانه به آنان کمک کنند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «کار مرد در خانه و کمک به همسر و همکاری با وی موجب بخشش گناهان کبیره است».
در روایت آمده است: «اگر زنی در خانه شوهر کاری انجام دهد، خدا نظر رحمت خود را شامل حال او می‌کند و کسی که نظر خدا شامل حالش شود، از عذاب خدا در امان است».(2)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بهترین مرد کسی است که برای همسر و خانواده‌اش بهترین باشد» و فرمود: «ما أکرم النساء
إلاّ کریم ولا أهانهنّ إلاّ لئیم؛(3) افراد بزرگوار به زنان خود احترام می‌گذارند و آنان را گرامی می‌دارند،‌ولی مردان
فرومایه و بی‌شخصیت زنان را خوار می‌شمارند و نسبت به آنان بدگویی و بدرفتاری می‌کنند».
بنابر این اگر هر یک از زن و شوهر وظایف خود را انجام دهند و حقوق یکدیگر را رعایت کنند و اساس را بر تفاهم، همکاری و همدلی بگذارند، خانواده، کانون مهر و محبت، صفا و صمیمیت می‌گردد، ولی متأسفانه برخی به سود و زیان خود آگاهی لازم را ندارند و چه بسا به خاطر مسایل پوچ و واهی،‌از فروغ این محفل الهی می‌کاهند و سعادت خانوادگی خود را فدای کوته‌بینی‌ها، توقعات بی‌جا، بلندپروازی‌ها، نادانی‌ها، غرور و خودخواهی‌ها و عادت‌های نادرست خود می‌کنند. به شما توصیه می‌کنیم که کتاب «آیین همسرداری» اثر ابراهیم امینی را که شامل دو بخش وظایف مرد و زن می‌باشد، تهیه کنید و هر دو آن را بخوانید.

پی‌نوشت‌ها:
1. غلامعلی افروز، همسران برتر، ص 24.
2. وسائل الشیعه، ج 15، ص 94، احکام الاولاد، باب 67، ح 1.
3. نهج الفصاحه، ح 1520.

سلام
چه کارهای خوبی!
واقعا اگر رفتار ما منطبق بر این اصول باشد ، هیچ مشکلی در خانواده ها پیش نمی آید. هر مشکلی را که در نظر بگیریم ، ریشه اش به رعایت نکردن یکی از همین موارد برمی گردد.
فقط یک چیز می توانم بگویم: اسلام به ذات خود ندارد عیبی //// هر عیب که هست ، از مسلمانی ماست.

کتاب فوق را ان شاء الله تهیه می کنم. اما اکثراً انسان به یک دستورالعمل های خلاصه شده ای نیاز دارد که مثل یک نقشه ، با یک نگاه به آن بفهمد چه باید بکند و در کجا قرار دارد و چقدر با هدف فاصله دارد و اصلاح کارش چگونه است.

به نظرم ، همین متن چند سطری شما ، خلاصه تمام مطالب همان کتاب است. و تازه ، کاری را می کند که آن کتاب نمی تواند بکند و آن همین حالت نقشه بودن است که بدون نیاز به داشتن وقت و حال مناسب برای مطالعه ، در هر زمان فقط با یک نگاه می توانم جایی را که هستم ، نسبت به جایی را که باید باشم بسنجم و مسیر حرکتم را اصلاح کنم.
بنابراین ، کاربرد سطوری که حضرتعالی مرقوم فرمودید ، برای بنده بیشتر و مفید تر است. می خواهم اسکرین شات آن را در گوشی ام قرار دهم تا همیشه مثل قطب نمایی در زندگی خانوادگی ، همراهم باشد.

کاش بزرگان ما و اهل علم و قلم ، علاوه بر نوشتن کتابهای تفصیلی و تحلیلی و جزئی و دقیق، نقشه هایی با
چنین ویژگی های کاربردی هم تهیه می کردند.

فایل: 

یاقوت احمر;798811 نوشت:
سلام
چه کارهای خوبی!
واقعا اگر رفتار ما منطبق بر این اصول باشد ، هیچ مشکلی در خانواده ها پیش نمی آید. هر مشکلی را که در نظر بگیریم ، ریشه اش به رعایت نکردن یکی از همین موارد برمی گردد.
فقط یک چیز می توانم بگویم: اسلام به ذات خود ندارد عیبی //// هر عیب که هست ، از مسلمانی ماست.

کتاب فوق را ان شاء الله تهیه می کنم. اما اکثراً انسان به یک دستورالعمل های خلاصه شده ای نیاز دارد که مثل یک نقشه ، با یک نگاه به آن بفهمد چه باید بکند و در کجا قرار دارد و چقدر با هدف فاصله دارد و اصلاح کارش چگونه است.

به نظرم ، همین متن چند سطری شما ، خلاصه تمام مطالب همان کتاب است. و تازه ، کاری را می کند که آن کتاب نمی تواند بکند و آن همین حالت نقشه بودن است که بدون نیاز به داشتن وقت و حال مناسب برای مطالعه ، در هر زمان فقط با یک نگاه می توانم جایی را که هستم ، نسبت به جایی را که باید باشم بسنجم و مسیر حرکتم را اصلاح کنم.
بنابراین ، کاربرد سطوری که حضرتعالی مرقوم فرمودید ، برای بنده بیشتر و مفید تر است. می خواهم اسکرین شات آن را در گوشی ام قرار دهم تا همیشه مثل قطب نمایی در زندگی خانوادگی ، همراهم باشد.

کاش بزرگان ما و اهل علم و قلم ، علاوه بر نوشتن کتابهای تفصیلی و تحلیلی و جزئی و دقیق، نقشه هایی با
چنین ویژگی های کاربردی هم تهیه می کردند.

باسلام وسپاس .
گفته های بالای تان دلیل بر صفای باطن ونورانیت قلب وروحیه حق پذیری شما است .
این روحیه متعالی را به شما تبریک گفته و آرزو مندم جناب سرکار عالی با الگو قرار دادن فاطمه زهرا
در زندگی تان همواره شاد کام وپر معنویت وموفق باشید .

یا علی ، به من بگو از اینجا که من ایستاده ام تا عرش خدا چقدر فاصله است ؟
امیرالمومنین فرمود :
اولا فاصله فرش تا عرش ، یک فاصله‌ی مکانی نیست که من به تو بگویم از اینجا تا عرش چقدر فاصله است ؟! اما اگر یک مومنی خالصانه بگوید لا اله الا الله و این کلمه توحید را بر زبان خود جاری سازد ، او فاصله فرش تا عرش را پیموده است ، فرش و عرش را به یکدیگر دوخته است .
و بعد در ادامه فرمود : اگر می خواهی عرش پروردگار رحمان را جستجو کنی ، بدان قلب یک انسان مومن عرش پروردگار رحمان است‌‌

.
یا علی ، به من بگو من از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول کرد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا آمرزیده است ؟
از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول نکرد و مردود اعلام شد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا نیامرزید و در نامه ی عمل من ثبت شد ؟
امیرالمومنین فرمود:
اگر یک عبادتی انجام داده اید و بعد از آن عبادت ، خدا به شما توفیق داد عبادت دوم را انجام بدهید ، آن عبادت دوم دلیل بر آن است که خدا عبادت اول را از شما قبول کرد . چون عبادت اول تان را قبول کرد لذا به شما توفیق ورود به عبادت دوم را عنایت کرد.
اگر شما یک گناه و معصیتی مرتکب شدید ، منتهی بعد از آن گناه خدا به شما توفیق داد یک طاعت و عبادتی انجام داده اید ، این عبادت بعد از معصیت دلیل بر این است که خدا معصیت شما را آمرزیده است و مورد بخشش قرار داد لذا به شما توفیق داد که
مرتکب طاعت و عبادتی‌‌ بشوید.
اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید ، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید ، آن گناه ِ بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد لذا مرتکب گناه شدید ، چون اگر عبادت ، عبادتِ مقبول بود می بایست شما را از گناه بازدارد . همین که بعد از عبادت معصیت کردید ، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود.
اگر یک گناهی انجام دادید و بعد از آن مرتکب گناه دوم شدید ، آن گناه دوم دلیل بر آن است که خدا گناه اول تان را نیامرزید ، لذا مرتکب گناه دوم شدید. اگر مرتکب گناه سوم بشوید ، گناه سوم دلیل بر این است که خدا گناه دوم را بر شما نبخشید.
این سومین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست

صادق;799233 نوشت:
اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید ، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید ، آن گناه ِ بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد لذا مرتکب گناه شدید ، چون اگر عبادت ، عبادتِ مقبول بود می بایست شما را از گناه بازدارد . همین که بعد از عبادت معصیت کردید ، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود.

"یا حسرتنا علی ما فرّطنا فی جنب الله "

یا علی ، بچه‌ای به دنیا آمد ، این بچه یک تن دارد با دو سر . آیا با داشتن این دو سر ، او یک نفر محسوب می شود و از پدر یک
سهم ارث می‌برد یا دو نفر به حساب می آید و از پدر دو سهم ارث می برد ؟
امیرالمومنین فرمود : این دو سر را بخوابانید ، وقتی هر دو سر به خواب رفتند آنگاه آهسته ، سر اول را از خواب بیدار کنید . اگر همزمان با بیدار شدن سر اول ، سر دوم هم از خواب برخاست ، معلوم می‌شود او یک نفر به حساب می‌آید و از پدر یک سهم ارث می‌برد . اما اگر با بیدار نمودن سر اول ، دیدید که سر دوم همچنان در خواب است ، معلوم می‌شود او دو نفر محسوب می‌شود و از
پدر دو سهم ارث می‌برد

یا علی ، دو مادر بر سر دو بچه با هم به دعوا افتادند . این دو بچه یکی پسر است و دیگری دختر . مادر اولی می‌گوید پسر مال من است ، دختر مال تو . مادر دوم می‌گوید نخیر ، پسر مال من است ، دختر مال تو . چگونه به دعوای این دو مادر خاتمه بدهیم ؟
امیرالمومنین فرمود : دو ظرف بردارید ، از شیر این دو مادر بدوشید ، شیر دوشیده شده را وزن کنید ، آن شیری که وزنش سنگین تر
است ، پسر مال اوست و آن شیری که وزنش سبک تر است ، دختر مال اوست

یا علی ، خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم . به من بگو آن چهار چیز کدامند ؟
امیرالمومنین فرمود:
1 . خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید.
2 . خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید. 3 . خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید . 4 . خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید


:یا علی ، به من بگو الان جبرئیل امین در کجاست ؟
امیرالمومنین یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به سمت راست و نگاه به سمت چپ و نگاه به پشت سر.
فرمود : تمام آفرینش را نگریستم ، جبرئیل را ندیدم . جبرئیل باید خودت باشی . ناگهان جمعیت دیدند این سوال کننده از وسط جمعیت خارج شد . فهمیدند او خود جبرئیل امین بود

شخص دیگر برخاست. پرسید :

یا علی ، اگر سگی با گوسفندی مقاربت کردند ، بچه ای متولد شد ، این بچه حکم سگ را دارد یا حکم گوسفند را ؟ فرمود : بروید ببینید این بچه علف می خورد یا استخوان می چرد ؟ اگر علف می خورد ، گوسفند است و اگر استخوان می چرد ، سگ است.
سائل بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی می‌ بینیم علف می‌خورد ، گاهی استخوان می چرد .
فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند می‌نشیند یا مانند سگ ؟
سائل بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی مانند گوسفند می‌نشیند و گاهی مانند سگ . فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند آب می‌نوشد یا مانند سگ آب می خورد ؟
سائل باز هم گفت : گاهی مانند گوسفند آب می‌نوشد و گاهی هم مانند سگ آب می خورد .
فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند بول می‌کند یا مانند سگ ؟
سائل باز هم بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی مانند گوسفند بول می‌کند و گاهی مانند سگ .
فرمود : بروید ببینید آیا در اول و وسط گله راه می رود یا آخر گله ؟ اگر اول و وسط گله راه می رود گوسفند است ، اگر آخر گله راه می رود سگ است.
سائل باز هم بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی اول ، گاهی وسط ، گاهی هم آخر گله راه می رود .
فرمود : پس او را بکشید ، اگر شکمبه دارد ، گوسفند است و اگر شکمبه ندارد ، سگ است .
این سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست