زندگی ای که به بن بست رسیده

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگی ای که به بن بست رسیده

سلام
من از بچگیم یه آدم گوشه گیر بودم و حالت افسردگی داشتم هرچی بزرگ تر شدم کم کم بیشتر شد افسردگی
خونه کسی نمیرم خرید نمیتونم کنم تو مدرسه همه مسغرم میکردن اورزه هیچ کاری ندارم دانشگاه رفتم ول کردم (نتونستم بخونم) و............
چند ماه پیش مادرم منو برد روان پزشک دارو داد یکم حالم بهتر شد مثلا برای یه نون گرفتن عزا نمیگرفتم
که الان دوباره وضعم بدتر شده دارو ها تاثیر چندانی نداره
الان 20 سالمه خوانواده فقیری هستیم پدرم به زور پول در میاره دیسک کمرم داره اگه از نظر شرعی بخوام بگم الان باید بازنشسته بود دیگه توان کار کردن نداره
چند ماه پیش دفترچه فرستادم برای سربازی تاریخ 19/11/94 اعضام شدم خلاصه رفتم خدمت داشتم منفجر میشدم من که تا حالا جولوی کسی گریه نکرده بودم
انقد بهم فشار اومد که شرع کردم به گریه کردن یه هفته گذشت همه قرصامو جمع کرده بودم میخواستم خودکشی کنم که دکتر بهداری اومد مرخصی داد برم کمسیون پزشکی
برای معافیت سه شنبه همین هفته باید برم کمسیون که نزدیک 500 هزار تومن هزینه میخواد منم که ندارم پول نونمونم به زور درمیاریم
حالا این به کنار،تصمیم گرفتم اگه معاف نشدم خودکشی کنم اگه معاف شدم هم نمیدونم چیکار کنم اورزه هیچ کاری ندارم فقط بلدم بخورم و بخوابم
مثل یه تیکه آشغالم که بازیافتم نمیشه.
مواقع بیکاری بخور بخواب و اینترنت و تلوزیون موقع رفتن بیرون هم عزا میگیرم مهمون خونمون میاد میرم قایم میشم

خدا وکیلی این زندگی به چه دردی میخوره؟
من که بعید میدونم با روان پزشک و.... درست بشم اون دنیا هم برم جام ته جهنمه، بخاطر این که روانی هستم حرف پدر مادرمو گوش نمیدم کلی عصبانیشون میکنم و....
مثلا چند وقت پیش بابام گفت برو کلوچه بخر تو اون سرما 4 ساعت پشت در خیابون نشستم ولی نرفتم بخرم نه این که سر لجبازی باشه ها بیرون رفتن و خرید کردن و
ارتباط با دیگران و... برام یه عذاب بزرگه سختمه
سر همین غضیه سربازی هم کلی اعصاب خوانواده خورد شد میگم نمیتونم اونجا بمونم میگن مگه تو چته خودتو زدی به بی اورزگی

انقد مردم ، فامیل و .... مسغرم کردن که دیگه عادت کردم عذابی هم که باشه تا میام خونه یکم میخوابم همش یادم میره

در حال حاظر یه بی اورزه به درد نخور آشغال در خدمت شما هستم آیندمم که معلومه.....
یه حدیث از امام علی (ع) بود که میگفت اونایی که همه روزاشون شبیه همه فقط از خدا میخوام که زودتر بمیرن تا اون دنیا عذابشون کمتر بشه
به گناه خود ارضایی هم که 10 ساله مبتلا شدم از وقتی قرصایی که روان پزشک داده میندازم این یکی خیلی کم شده.
میدونم اینجا هم مشکل من حل نمیشه ولی نوشتم شاید یه فرجی شد.
توکل به خدا و دعا و توصل و.... زیاد کردم هم خودم که زندگیم درست شه هم مادرم ولی من درست بشو نیستم.
الان دارم به این فکر میکنم که اگه خودکشی کنم خدامنو میبخشه؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام
دوست خوبم، امیدوارم مشکلتون هر چی سریع تر حل شود.
با چند مثال شروع می کنم:
اگر درخت میوه ای افت دیده باشد، باید سم زدایی کرد تا ثمر بدهد.
اگر فردی دچار بیماری جسمی شد باید تحت مراقبت قرار بگیرد تا خوب شود.
اگر گلی چند روز بدون آب بماند و پژمرده شود، باید او را سیراب کرد تا زنده بماند.
اگر قصد مسافرت با ماشینی داشته باشیم باید این وسیله نقلیه عیب و ایرادی نداشته باشد تا ما را به مقصد برساند، در صورت نقص باید رفع عیب کرد تا بتوانیم به مقصد برسیم.
اگر آبی در یکجا جمع شود و هیچ حرکتی نداشته باشد این آب بعد مدتی گندیده می شود و نمی توان استفاده کرد.
این مثالها حامل پیامی است:
1. حرکت امورات عالم بر اساس منطق و قانون است، بدون قانون و منطق هیچ فعلی نتیجه نمی دهد.
پس باید رفتار و برخورد ما طبق منطق و اصول باشد، به طور مکرر باید زندگی و امورات خود را بر طبق اصول قرار دهیم، تا رشد کنیم، فلذا در صورت بی میلی و تکرار کارهای غیر منطقی آثار منفی را مشاهده خواهیم کرد.
2. حرکت و تحول در همه موجودات رمز بقا و پیشرفت است.
پس اگر بخواهیم مشکلی حل شود باید حرکت کنیم، اگر حالت ایستایی داشته و بدون تصمیم تحول بمانیم، در این صورت آسیب خواهیم دید.
عدم تلاش برای حل مشکل، تنبلی و سستی و نداشتن انگیزه تحول و رشد، انجام افعال غیر منطقی، منفی بافی ها، و نشناختن توانایی های خود، نداشتن اهداف سازنده، نشناختن قانون زندگی و هستی، نشناختن مسیر بندگی الهی، تعطیل کردن مسیر عقل و فهم، نتیجه اش نا امیدی است.

برای حل مشکل شما دوست خوبم؛
1. باید انگیزه تغییر و تحول و امید به خوب شدن را داشته باشید، بدون تلاش و امید به حل مشکل و عدم علاقه به همکاری با مشاور و روانپزشک، به خودتان آسیب خواهد رسید.
2. با توجه به اینکه شما مبتلا به افسردگی شدید شده اید، باید تحت مراقبت روانپزشک باشید، و در عین حال با یک مشاور متخصص هم روند درمان را ادامه بدهید.
در کنار دارو انجام دستور العمل های مشاوره ای مشکل شما را حل خواهد کرد.
3. برنامه ورزش و تفریح با دوستان نباید تعطیل شود.
4. نشستن در یکجا و عدم حرکت و عدم انجام کار مفید بیماری شما را شدیدتر خواهد کرد.
5. از تلقین و منفی بافی ها بپرهیزید و الا شرایط شما بدتر هم خواهد شد.
6. خودتان را با دیگران مقایسه کنید، ببنید افراد با تلاش و همت خود به چه موفقیتهای رسیده اند، پس اگر ذره ای حرکت کنید هم این مشکل افسردگی حل خواهد شد، و هم پدر و مادرتون خوشحال خواهند شد.
آیا خوشحالی پدر و مادرتون برای شما مهم نیست؟!
7. قانون طبیعت عالم هستی مبنایش بر اساس تلاش و تغییر و تحول و رشد و تبعیت از منطق است، کارهای غیر منطقی را کشف و برای حذف آن تلاش کنید.
8. باید فهرستی از باورهای غلط را از ذهنتان بکشید بیرون و برای حل و درمان آن تلاش کنید.
9. خوردن و خوابیدن و داشتن افکاری پر از ناامیدی دردی را درمان نمی کند، پس بپا خیزید و به سوی تلاش و پیشرفت قدمی بردارید( ولو که یک وجب باشد)
10. از خانواده و دوستان خودتان برای حل این مشکل کمک بگیرید.
11. تلقین توانستن و خواستن برای حل مشکل را باید زیاد تکرار کنید.
این جمله را هم فراموش نکنید و بهتر است روی این موضوع فکر کنید:
خدا عاشق بندگانش است و اگر دوست نداشت خلق نمی کرد، اگر نمی خواست شما را اشرف مخلوقات معرفی نمی کرد، اگر دوست نداشت نعمتی عطا نمی کرد، و هزاران نعمتهای دیگر و...
آن خدای بزرگ دوست دارد تو پیشرفت کنی و به کمال برسی و با او باشی و ذره ای از او ناامید نشوی، اما وسوسه های شیطان در پی ساقط کردن توست و نقشه ای برای رسیدن به قعر جهنم تو دارد.
پس به هوش باش.

حال شما رو درک می کنم

با سلام

اگر همین حالا احساس می کنی دست به هر کاری می زنی، موفق نمی شوی و به مانع برمی خوری که تو را به شدت سرخورده می کند، به این مفهوم است که در زندگی جا زده ای و اصلا گام برنمی داری و شاید به خاطر دلایل زیر باشد که باید در آنها تجدید نظر کنی.
زندگی مدام در حال تغییر و تحول است. گیر کردن در زندگی یک انتخاب است. خودت ناآگاه این گزینه را در زندگی دنبال می کنی. انتخاب توست که سرنوشتت را تعیین می کندو ربطی به بخت و اقبال ندارد. جاده زندگی طویل است حتی سفر هزار کیلومتری هم با یک گام شروع می شود. اگر در همین لحظه هم مسیر زندگی ات را دوست نداری، این شانس را داری که تغییر مسیر بدهی. تو مسوول هستی که مسیر زندگی ات را متحول کنی ولی باید این تغییر و تحول گام به گام باشد. به عبارتی دیگر، برای عبور از دشوارترین ایام زندگی، لازم است گام های کوتاه و کودک وار برداری و به راهت ادامه دهی.
اگر همین حالا احساس می کنی دست به هر کاری می زنی، موفق نمی شوی و به مانع برمی خوری که تو را به شدت سرخورده می کند، به این مفهوم است که در زندگی جا زده ای و اصلا گام برنمی داری و شاید به خاطر دلایل زیر باشد که باید در آنها تجدید نظر کنی.در برابر شرایط موجود در زندگی ات، آنطور که لازم است، احساس مسوولیت نمی کنی شاید تو هم مثل بیشتر مردم عادت کرده ای مرتب شرایط موجود در زندگی ات را ملامت کنی و اشتباهات خودت را ناشی از بدشانسی بدانی ولی باید توجه کنی که شرایط زندگی تو حاصل گزینش های خودت است. لازم است بیشتر روی این امر مهم تمرکز کنی و برای رشد و پیشرفت، اصلاحات ضروری را انجام دهی. تو باید وضعیت فعلی ات را بپذیری و در قبال آن، احساس مسوولیت کنی. از آن درس عبرت بگیری تا بتوانی تحول و دگرگونی را که موجب موفقیت و پیشرفت توست، ایجاد کنی. مشکل کار در اینجاست که تو می بینی ولی دیدن تو جنبه بصیرتی و بینشی ندارد بلکه سرسری است. بزرگترین دیواری که باید از آن بالا بروی، دیواری است که در ذهن خودت ساخته ای. اگر تو نتوانی نگرش و ذهنیت خودرا کنترل کنی، در این صورت آنها تو را کنترل می کنند. احساسات منفی دقیقا مثل علف های هرز هستند که اگر آنها را از ریشه درنیاوری باز هم رشد می کنند. پس کنترل سرنوشتت را در دست بگیر. خودت را باور داشته باش، به افرادی که می خواهند تو را دلسرد کنند، محل نگذار. از افراد، اماکن و عادت های منفی دوری کن، هرگز مایوس نشو و در برابر زباله های منفی ذهنی که تلاش می کنند خودشان را به خورد تو بدهند، تسلیم نشو.

به انتهای این مطلب رسیدیم. به امید این که محتوای تولید شده توانسته باشد به شما کمک کند تا کیفیت زندگی خود را افزایش دهید و از لحظات خود به بهترین نحو استفاده کنید تا هیچ وقت حسرت سال‌های گذشته را نخورید.

با سلام و خسته نباشید

وقتی داشتم داستان شما رو میخنوندم انگار نوشته ای از درد خودم بود، در مورد خودکشی من امتحان کردم ولی به لطف خدا نجات یافتم و این راهو پیشنهاد نمیکنم چون تجربیاتی به دست آوردم که فهمیدم دام شیطان بود که مرا به این وضعیت انداخته بود، مشکلات منم از حداقل 10 سالگی شروع شد و الان حدود 10 سال است با این مشکلات به شدت مبارزه میکنم و هنوز نا امید نشدم، از الان فکر اینکه عید رو چطوری میخوام با مردم روبرو بشم کلافه ام کرده، نخست اینکه شما نباید فقط به خودتون فکر کنید ، به خانوادتون فکر کنید آیا اونها شمارو دوست ندارن ؟ اگه ترکشون کنید امید و آینده اونارو خراب میکنید، قسمت بعدی مساله تسلیم شدن شما در برابر شیطان هستش، آیا شما میخوای طوری با خداوند روبرو بشی که زندگیتون رو که هدیه ای از طرف اون بوده باختین ؟ من الان روزانه کلی قرص ضد افسردگی، ضد روانپریشی، و ضد وسواس میخورم اما تاثیر خیلی آرامی دارد ، امروز که خودم را با ٨ یا 9 سال پیش که درمان رو شروع کردم قیاس میکنم میبینم که خیلی بهتر شدم و اینکه چقدر میتونستم بدتر بشم که نشدم و خدارو شکر میکنم، در مورد خدمت شما فعلا زیاد به خودتون سخت نگیرین و درمانتون رو پیگیری کنید و در کنار آن سعی کنید زندگی خود را از حالت موت خارج کنید ، به چه چیزی علاقه دارید ؟ برید سراغ اون و سعی کنید فوت و فنش رو یاد گرفته و زیباییهاشو تجربه کنید، شما هنوز راه بسیاری در پیش دارید و نباید نا امید بشید، برای تعجیل در ظهور بسیار دعا کنید که کلید پیروزی ما در آن است

من در حدی نیستم که بخوام شمارو نصیحت کنم ولی خب چون تجربه ای تلخ داشتم دوست ندارم شما که اینقدر انسان حساسی هستید دچار این مشکلات بشید

شما نباید انتظار داشته باشید درمان بلافاصله جواب بده چون روانپزشک ها و شیوه درمانشون این هستش که آروم آروم داروهارو زیاد میکنن و بعد از درمان آروم آروم اون رو کم میکنن که البته من هنوز به این مرحله نرسیدم و هر بار میریم داروهامون رو بیشتر میکنه و این برای من خنده داره و عذاب آور که از توصیف احساسم عاجزم

مساله بعدی که باید بهش دقت کنید این هستش که نباید خودتون رو با دیگران قیاس کنید و همواره به یاد شخصیت ائمه و مخصوصا امیر المومنین باشید که چطور به سادگی زندگی میکردن و به زرق و برق دنیا اهمیت نمیداند

مساله دیگر این است که شما اگر دوست داشتید به سیم آخر بزنید، آن سیم را در جهت درمانتون بزنید و بگید حالا که قراره بمیرم چه اهمیتی داره مثلا مردم شاهد رفتار حالا به نحوی نامناسب من باشن ؟ البته نمیگم دست به کار نامناسب بزنید ، منظورم این است که اهمیتی به دیدگاه دیگران در مورد خودتان ندهید و به خاطر آن خودتان را اذیت نکنید، مثلا نگین من چون رفتار درستی نمیکنم، ممکنه سرم کلاه بزارن نمیرم نون بخرم ... چون نوبتش طول میکشه ، چون اذیت میشم ، شما که قرار است به سیم آخر بزنید در جهت منافع خود آن را انجام دهید و عذاب جاودان و شدید جهنم در برابر عذابی که در راه درمان شما تحمل خواهید کرد ناچیز است

اگر میگفتین چه مدت است قرص مصرف میکنید و آیا تا حالا بستری شدید یا نه و ... میتونستم بهتر کمکتون کنم در مورد معافیت

من تقریبا 6 ماه سابقه بستری شدن دارم و راحت معافیت گرفته ام ، اگر واقعا مطمئن هستید که لیاقت معافیت را دارید و قانون به شما چنین اجازه ای خواهد داد میتوانم افراد خیری را به شما معرفی کنم تا هزینه اش را به شما کمک کنند تا اگر بعدا توانستید آن را برگردانید یا در عوض آن برای اموات و خود شخص نماز بخوانید و دعا کنید

در ضمن مساله دیکه ای که به ذهنم میاد این هستش که ما بعد از صحبت با علما در مورد مشکلم متوجه شدیم که سحر و طلسمی هم در کار بوده و ما رو دچار مشکل میکرده پس از علما و افرادی که در این زمینه تخصص دارند کمک بخواهید

واقعا از شنیدن اوضاع شما متاسف شدم و برای شما دعا خواهم کرد شما هم لطف کنید و درمانتون رو پیگیری کنید و نا امید نشوید و اقدامی که توان جبران آن را نداشته باشید انجام ندهید. :Gol:

حرفاتون قشنگ بود ولی به درد من نخورد

فردا باید برم کمسیون، اگه معاف شدم به هیچ دردی نمیخورم بابامم گفته نمیزارم بمونی خونه اگه معاف شدی باید بری کار کنی. اگه معاف نشم یا معاف از رزم بشم نمیتونم .......
وقتی فضای اونجا برام غیر قابل تحمله هیچ راه فراری هم نیست چیکار باید کنم؟بابامم گفته اگه فرار کنی خودم میدمت دست دژبان
آقای نشاط شما فکر میکنید من دوست دارمو پدر و مادرمو عذاب میدم؟
در مورد تحرک داشتن شما درست میگید ولی در توان من فقط انجام دادن کار های خونه هست نه کار های بیرون مثل نون خریدن و استخدام شدن و..... . ورزش هم فقط تو خونه میتونم انجام بدم
من شرایطم طوریه که نمیتونم تو جمع باشم،نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم.برای مثال رفتم گواهینامه ثبت نام کردم البته نه به خواسته خودم
چند وقت رفتم. انصراف هم میخواستم بدم ولی بابام نزاشت انقد فشار عصبی زیاد شد اومدم خونه خودکشی کردم که زنده موندم ،کاش میمردم
آخرش یه کاری کردم نرفتم که داستانش طولانیه.

این که میگید احساسات منفی و باور های غلط و دیوار تو ذهنت ساختی و.... نمیفهمم یعنی چی
گفتم که الان ذهن من طوری شده که این چیزارو نمیفهمه نه ناراحتی نه خوشحالی اگه خیلی ناراحت بشم فقط کافیه از اون مکان دور بشم چند ساعت که بگذره یا اگه بخوابم
همش فراموش میشه.بعضی موقع ها هم دو دقیقه حالم خوبه دودقیقه بد
مثلا تصمیم میگیرم با تمام امید و روحیه فردا برم امام زاده صالح دودقیقه بعد میگم ول کن بابا کی حوصلشو داره.
فکر نکنم بفهمید چی نوشتم ،قاطی کردم.

hasan2014;788792 نوشت:
آقای نشاط شما فکر میکنید من دوست دارمو پدر و مادرمو عذاب میدم؟

با سلام
دوست خوبم:
شما وقتی انگیزه ای برای تغییر ندارید خوب طبیعتا باعث ناراحتی آنها خواهید شد.
پس به خاطر انها هم شده تلاشی برای تغییر و رشد خودتان داشته باشد.( این عبارتهای ول کن، حوصله ندارم، دوست دارم یکجا بشنینم، دنبال کاری نروم، فعالیتی نکنم، نمی توانم، تلقین های منفی و...= همان باورهای غلط هستند که باید اینها را از ذهنت بیرون بریزی، با این باورهای غلط ، هم خودتان را اذیت می کنید و هم پدر و مادرتان اذیت می شوند. اگر آنها را واقعا از ته دل دوست دارید، پس بپا خیزید.
ضمنا بهتر است به عوارض خود ارضایی هم دقت کنید،( عوارض دارد مثل: سستی و افسردگی و...) خصوصا در این پست بنده توضیح بیشتر داده ام: اینجا

دوست من سلام

شرایط شما خیلی خیلی سخته ، بدون که خیلی از ما درک میکنیم ، خدا کمکت کنه .
کارشناس محترم و دوستمون نصیحتهای خیلی خوبی بهت دادن ، میدونم الان اعصاب نداری ، ولی هر وقت آروم شدی بیا دوباره این حرف ها رو مرور کن ، ایمان داشته باش خدا دوستت داشته که سر از این سایت در آوردی ، اگه دوست نداشت یقین بدون همون دفعه اول که خود کشی کردی باید کارت تموم میشد. پس شانس آوردی ، :Cheshmak:

ببین کارایی که خودت به سر خودت آوردی و شرایطی که از دوران کودکی میگی داشتی ، همه دست به دست هم دادن تا تو رو به این روز کشوندن .
پس توقع نداشته باش با یک هفته و یک ماه خوب بشی.. به خداوندی خدا تو میتونی با خودت کاری کنی که در عرض نهایت یکسال ، از این رو به اون رو بشی ، شعار نمیدم دوست خوبم
باید کم کم راهتو عوض کنی ، آروم آروم ، آدم بالغی هستی دیگه با خودت رو راست باش ، ببین چه کارهایی کردی ومیکنی که حالت اینجوریی ، کم کم بذارشون کنار ، خوب میشی.

اینو بدون ، بدترین وسخت ترین امتحانت همین خدمت سربازیه ، اگر این مرحله رو گذروندی ، حالا یا ادامه خدمت یا معاف از رزم و یا نهایت معافیت ، یقین داشته باش بعدش شرایط بهتر میشه .از ما گفتن بود. پس حواست باشه دست به کار احمقانه ای نزنی که ضرر کردی:Cheshmak:

حتما داروهات رو مصرف کن ، اصلا به حرف اطرافیان اهمیت نده ، تو محیط هایی که حالت رو بد میکنه اصلا نرو (( پادگان رو که فعلا مجبوری)) ، خدا ، خدا و خدا .... کسی که تو رو از این حالت بد نجات میده ، صداش بزن قطعا جوابت میده.....

موفق باشی

hasan2014;788792 نوشت:

من شرایطم طوریه که نمیتونم تو جمع باشم،نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم.برای مثال رفتم گواهینامه ثبت نام کردم البته نه به خواسته خودم
چند وقت رفتم. انصراف هم میخواستم بدم ولی بابام نزاشت انقد فشار عصبی زیاد شد اومدم خونه خودکشی کردم که زنده موندم ،کاش میمردم
آخرش یه کاری کردم نرفتم که داستانش طولانیه.

این که میگید احساسات منفی و باور های غلط و دیوار تو ذهنت ساختی و.... نمیفهمم یعنی چی
گفتم که الان ذهن من طوری شده که این چیزارو نمیفهمه نه ناراحتی نه خوشحالی اگه خیلی ناراحت بشم فقط کافیه از اون مکان دور بشم چند ساعت که بگذره یا اگه بخوابم
همش فراموش میشه.بعضی موقع ها هم دو دقیقه حالم خوبه دودقیقه بد
مثلا تصمیم میگیرم با تمام امید و روحیه فردا برم امام زاده صالح دودقیقه بعد میگم ول کن بابا کی حوصلشو داره.
فکر نکنم بفهمید چی نوشتم ،قاطی کردم.

سلام دوست همدرد، با اطمینان زیاد می تونم بگم که هیچ کس به اندازه ی من حال شما رو درک نمی کنه
اصلاً خیلی اوضاع شما به من شباهت داره مثل کپی
و‌ واقعاً تحمل این وضعیت ناممکنه
اما خودکشی که گفتید بسیار سخته و اصلاً چیزی نیست که بشه راحت در موردش صحبت کرد
در خودکشی فقط فرد است و مرداب مشکلات و چهره ی وحشتناک زندگی
شما به معافیت امیدوار باشید، به امید خدا درست میشه
با دوست مون هم موافقم که مسئله ی سربازی حل بشه روحیه ی شما خیلی خیلی بهتر میشه

بچه ها برام دعا کنید فردا باید برم پادگان.الان حاظرم بمیرم تا فردارو نبینم

hasan2014;790175 نوشت:
بچه ها برام دعا کنید فردا باید برم پادگان.الان حاظرم بمیرم تا فردارو نبینم

سلام ، معافیت تأیید نشد؟

فعلا برای 18 عید وقت شورای عالی دادناون قبلی که رفتم شورای بدوی بودفردا وقت مرخصیم تموم میشه باید برم

hasan2014;788792 نوشت:
حرفاتون قشنگ بود ولی به درد من نخوردفردا باید برم کمسیون، اگه معاف شدم به هیچ دردی نمیخورم بابامم گفته نمیزارم بمونی خونه اگه معاف شدی باید بری کار کنی. اگه معاف نشم یا معاف از رزم بشم نمیتونم .......وقتی فضای اونجا برام غیر قابل تحمله هیچ راه فراری هم نیست چیکار باید کنم؟بابامم گفته اگه فرار کنی خودم میدمت دست دژبانآقای نشاط شما فکر میکنید من دوست دارمو پدر و مادرمو عذاب میدم؟در مورد تحرک داشتن شما درست میگید ولی در توان من فقط انجام دادن کار های خونه هست نه کار های بیرون مثل نون خریدن و استخدام شدن و..... . ورزش هم فقط تو خونه میتونم انجام بدممن شرایطم طوریه که نمیتونم تو جمع باشم،نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم.برای مثال رفتم گواهینامه ثبت نام کردم البته نه به خواسته خودمچند وقت رفتم. انصراف هم میخواستم بدم ولی بابام نزاشت انقد فشار عصبی زیاد شد اومدم خونه خودکشی کردم که زنده موندم ،کاش میمردمآخرش یه کاری کردم نرفتم که داستانش طولانیه.این که میگید احساسات منفی و باور های غلط و دیوار تو ذهنت ساختی و.... نمیفهمم یعنی چیگفتم که الان ذهن من طوری شده که این چیزارو نمیفهمه نه ناراحتی نه خوشحالی اگه خیلی ناراحت بشم فقط کافیه از اون مکان دور بشم چند ساعت که بگذره یا اگه بخوابمهمش فراموش میشه.بعضی موقع ها هم دو دقیقه حالم خوبه دودقیقه بدمثلا تصمیم میگیرم با تمام امید و روحیه فردا برم امام زاده صالح دودقیقه بعد میگم ول کن بابا کی حوصلشو داره.فکر نکنم بفهمید چی نوشتم ،قاطی کردم.
نظر من:زیاد تاپیک رو نخوندم و دنبال نکردم ولی تا همین حد هم هر چی خوندم این بود که من به هیچ دردی نمی خورم و بدبختم موقعیت وحشتناک سختیه ولی لااقل بخواه که خوب بشی احساس میکنم تمام چیز هایی رو که میگی فقط میخوای تاییدشون کنیم مثلا ما بهت بگیم :آره تو بدبختی،بیچاره ای و تنها راه حل خودکشیه! این که نشد! یه سئوال از خودتون بپرسید:این حرف های نا امید کننده برای چی؟؟که چی؟؟تا کجا؟؟؟من اگر جای شما بود فکر کنم(احتمالا) این نظر رو داشتم:من نقطه ضعف ها و شاید مشکلات زیادی دارم تحملش خیلی برام سخته اگه خودکشی کنم منجر میشه به عذاب های بیشتر پس باید بسوزم و بسازم اما خوب بسوزم تمام تلاشم رو در جهت بهتر سازی روحیه و وضعیت خودم و زندگیم بکنم که اگه یه روزی زیر فشار مشکلات هم مردم،با آرامش بمیرم

سلام دوست عزیز
منو ببخش که مزاحمت می شم. فکر کردم شاید، شاید بتونم بهت کمکی بکنم. دو تا مورد هست که میخوام بهت بگم:

1- بیشتر خود کشی ها به مرگ ختم نمیشن. اونها فقط نقص عضو ایجاد میکنن و موجب دردناک تر شدن الباقی زندگی میشن. اگر اقدام به خوکشی کنی و این اقدامت ناموفق باشه، اونوقت علاوه بر مشکلات فعلی باید مشکلات نقص عضوتو هم به دوش بکشی و به خانوادت تحمیل کنی......به پدرت، به مادرت...... اگه این اتفاق بیفته دیگه جرات خودکشی دوباره رو هم نداری. فکر نکن به راحتی میشه خودکشی کرد. اصلا اینطور نیست. بذار تجربه شخصیمو بهت بگم: من خودکشی نکردم ولی یک بار در محل کارم وقتی میخواستم کلید برق 600 ولتی رو قطع کنم کلید تو دستم منفجر شد. نمیدونم چی شد و چرا این اتفاق افتاد ولی این اتفاق به راحتی میتونست منو به یک تیکه ذغال تبدیل کنه.... من نمردم اما دستهام و صورتم به شدت آسیب دید. دو هفته بیهوش بودم و 45 روز بستری. الان ماهها از این داستان میگذره. داستانی که حتی من مقصرش نبودم ولی چیزی که برای من باقی مونده کلی درد و مشکلات مختلف این سانحه برای خودم و خانوادم هست. هنوزم دستهام خوب نشده و خیلی از آثار این اتفاق رو باید تا آخر عمر تحمل کنم. الان دیگه جرات نمیکنم حتی به تابلوی برق نزدیک بشم.

2- حل تمام مشکلات تو فقط به یک اقدام ساده از طرف خودت بستگی داره. این هم از تجربیات شخصی خودمه. تو فقط باید یک کار ساده بکنی: فقط باید یک کلید رو در مغرت تغییر وضعیت بدی......به همین سادگی. درواقع دقیقا مثل خاموش و روشن کردن یک کلیده. هر رفتاری از ما درون مغزمون یک کلید داره. یک تصمیمه و یک اقدام. همین!
همین الان بلند شو و مصمم بگو من میخوام برم نون بخرم. از خونه بزن بیرون....به هیچ چی غیر از خرید نون فکر نکن..... نون رو بخر و بیا خونه. بعد یک دقیقه با خودت خلوت کن و به کاری که کردی فکر کن.....تمومه!
توموفق شدی کلید رو تغییر وضعیت بدی. چون یک بار با موفقیت این کار رو کردی پس باز هم میتونی تکرارش کنی. تو دیگه مشکل فرارت از اجتماع رو حل کردی! برا تمام مشکلاتت همین روش رو تکرار کن. تضمینیه!

برات آرزوی موفقیت می کنم

با سلام

ضمن تایید فرمایشات کارشناس محترم و کاربران بزرگوار !به نظر من

شما نباید انتظار داشته باشید یه روزه حالتون بهبود پیدا کنه ،خانوادتون هم شاید هنوز باور نکردند شما نیاز به درمان

دارید .حتما پیش یه روانپزشک مجرب برو وداروهایی هم که براتون تجویز کرد رو سر ساعت مصرف کن !

گفتید موقع بیرون رفتن اذیت میشید درسته ؟!خب نمیدونم چی توی ذهنتونه !ولی به نظرم هر موقع میخواستید برید

بیرون ،اصلا فکر نکنید که مثلا میخواید برید بیرون .

فکر کنید میخواید برید یه چیز یا فردی که خیلی براتون عزیز ودوست داشتنی هست رو میخواید ببینید یا بخرید .

یا افراد غریبه ای رو که میبینید فکر کنید برادرتون یا یکی از افراد فامیلتون هست . شاید اینطور فکر کردن

براتون خوب باشه .

به نظر من علاوه بر دارو ،حتما نیاز هست که تغذیه تون رو هم خوب کنید .از انواع میوه جات یا چهار مغز

(گردو ،پسته ،بادوم و..،شیر)استفاده کنید.قرآن زیاد بخونید .ان شاءالله که مشکلتون برطرف بشه .

سلام.سربازی رو حتما برو ... اصلا به عنوان یک دارو بهش نگاه کن .فرض کن میخوای گلادیاتور بشی ... بر بدنسازی ثبت نام کنو روز به روز قویتر شو . برو روانشناس تا به زندگیت تعادل بده ... برو دکتر تغدیه تا تناسب اندام پیدا کنی روزی 2 ساعت کتاب بخون تا معلوماتت زیاد بشه روزی 2 ساعت کارت پخش کنی کن و هر جا میری بگو اقا کارگر یا کارمند نمیخواین روزی دو ساعت ورزش یا بازی کن روزی دو ساعت چرت بزن روزی دو ساعت سعی کن دوست یابی کنی و دوستهای سابقت رو پیدا کنی روزی دو ساعت به خانوادت کمک کن روزی دو ساعت برو فرهنگسرا و کمی هنر یاد بگیر . روزی دو ساعت برو یه جا و براشون مجانی کار کن تا حرفه ای جدید یاد بگیری تا بتونی در اینده کار پیدا کنی روزی دو ساعت عاقل باش و کارهات رو زیر ذره بین ببره و درست وغلط هاش رو در بیار روزی دو ساعت سعی کن عشق زندگیت رو پیدا کنی .جملات زیبا پیداکنی و براش جذابیت ایجاد کنی روزی دو ساعت چرت بزن روزی دو ساعت برو تو پارکتون قدم بزن و راه برو و برای خودت سوت بزن روزی دو ساعت رمان بخون روزی دو ساعت برای زندگیت برنامه ریزی کن روزی دو ساعت فیلم ببین و تکنیک های زندگی رو ازشون یاد بگیر روزی دو ساعت برو پاساژ کردی تا سلیقت خوب بشه روزی رو ساعت کنابهای مدیریتی بخون تا بتونی افسار زندگیت رو بدست بگیری روزی دو ساعت در درون سایتهای با کلاس بودن برو تا یاد بگیری چجوری با کلاس بشی روزی دو ساعت چرت بزن روزی دو ساعت در مورد تکنولوزی ها و علوم جدید تحقیق کن تا تو جمع ها حرفی داشته باشی روزی دو ساعت رو یک حرفه خاص متمرکز شو و اون رو از هر کسی بهتر بلد شو اینجوری تو جامعه برای خودت کسی میشی روزی دو ساعت برو سینما . استخر . جکوزی . کوه نوردی روزی دو ساعت شبگردی کنروزی دو ساعت با دوستات وقت بگذرون روزی دو ساعت ...

من یه دوستی دارم بخاطر وسواس از سربازی معاف شد همين حالتهایی که شما دارین هم فکر می کنم ناشی از وسواسه. خب وسواس هم خیلی دامنه ی گسترده ای داره وقتی به بقیه میگی وسواس سریع فکرشون میره جای شستشو و اینها اما وسواس یک بیماری ناتوان کننده است . از دید بهداشت جهانی یکی از 10 عامل اول ناتوان کننده محسوب میشه. خب اون دوستم البته کاری که کرده بود اینبود که چند سال دارو مصرف میکرد و همین پرونده پزشکی شو برده بود نشون داده بود اما شما گمان می کنم چنین پرونده ای نداشته باشید پس باید ازین نظر متقاعدشون کنید که حالتون با اون بنده خدایی که بخاطر وسواس معافیت پزشکی گرفته تفاتی نداره یعنی درواقع شما همونید با این تفاوت که پیگیر دکتر رفتن نبودیداول برو پیش یه روانپزشک حاذق که از اعتبار خوبی برخوردار باشه، پیشش ملاحظه کردن و خجالت رو کنار بزار همین اندازه که درمانده ای که تورو به خودکشی انداخته تمام اینها رو پیشش تعریف کن میخوام اون وضعیتت رو بفهمه یه گواهی که شامل شرح حالت هست برای ارايه به اون کمیسیون مربوطه بهت بده. اگر به اون گواهی اعتنایی نکردن اگر پزشک مسئولیت شناسی باشه خودش شخصا میاد بهشون توضیح میده اگر نه باید خودت هرجور شده بیاریش2_ بگو ما تو خانواده اصلا این فرهنگ که ميبايست برای بیماری های روان به پزشک مراجعه کنیم را نداشتیم3_ مساله فقر را هم مطرح کن چون بالاخره پزشک های روانپزشک (اونهایی که دارو میدن) و بخصوص روانشناس (اونهایی که از طریق روانکاوی و تکنیک هایی که بلدند با صحبت کمک میکنند) هزینه های بالایی دارندپارسال که من رفتم برای 45 دقیقه مشاوره 50 هزار تومان نرخشون بود

برای خودکشی هم دست نگهدار. راستش من فکر نمیکردم تا همینجاشم بتونی دووم بیاری . آخه من دقیقا مثل خودتم کاملا میفهممت. اگر قرار باشه کسی کشته بشه این اول باید اونایی باشن که تو رو با این حال تو این وضع نگه داشتند

hasan2014;788040 نوشت:
سلاممن از بچگیم یه آدم گوشه گیر بودم و حالت افسردگی داشتم هرچی بزرگ تر شدم کم کم بیشتر شد افسردگیخونه کسی نمیرم خرید نمیتونم کنم تو مدرسه همه مسغرم میکردن اورزه هیچ کاری ندارم دانشگاه رفتم ول کردم (نتونستم بخونم) و............چند ماه پیش مادرم منو برد روان پزشک دارو داد یکم حالم بهتر شد مثلا برای یه نون گرفتن عزا نمیگرفتم
که الان دوباره وضعم بدتر شده دارو ها تاثیر چندانی نداره
الان 20 سالمه خوانواده فقیری هستیم پدرم به زور پول در میاره دیسک کمرم داره اگه از نظر شرعی بخوام بگم الان باید بازنشسته بود دیگه توان کار کردن نداره
چند ماه پیش دفترچه فرستادم برای سربازی تاریخ 19/11/94 اعضام شدم خلاصه رفتم خدمت داشتم منفجر میشدم من که تا حالا جولوی کسی گریه نکرده بودم
انقد بهم فشار اومد که شرع کردم به گریه کردن یه هفته گذشت همه قرصامو جمع کرده بودم میخواستم خودکشی کنم که دکتر بهداری اومد مرخصی داد برم کمسیون پزشکیبرای معافیت سه شنبه همین هفته باید برم کمسیون که نزدیک 500 هزار تومن هزینه میخواد منم که ندارم پول نونمونم به زور درمیاریم
حالا این به کنار،تصمیم گرفتم اگه معاف نشدم خودکشی کنم اگه معاف شدم هم نمیدونم چیکار کنم اورزه هیچ کاری ندارم فقط بلدم بخورم و بخوابم
مثل یه تیکه آشغالم که بازیافتم نمیشه.
مواقع بیکاری بخور بخواب و اینترنت و تلوزیون موقع رفتن بیرون هم عزا میگیرم مهمون خونمون میاد میرم قایم میشم

خدا وکیلی این زندگی به چه دردی میخوره؟
من که بعید میدونم با روان پزشک و.... درست بشم اون دنیا هم برم جام ته جهنمه، بخاطر این که روانی هستم حرف پدر مادرمو گوش نمیدم کلی عصبانیشون میکنم و....
مثلا چند وقت پیش بابام گفت برو کلوچه بخر تو اون سرما 4 ساعت پشت در خیابون نشستم ولی نرفتم بخرم نه این که سر لجبازی باشه ها بیرون رفتن و خرید کردن و
ارتباط با دیگران و... برام یه عذاب بزرگه سختمه
سر همین غضیه سربازی هم کلی اعصاب خوانواده خورد شد میگم نمیتونم اونجا بمونم میگن مگه تو چته خودتو زدی به بی اورزگی

انقد مردم ، فامیل و .... مسغرم کردن که دیگه عادت کردم عذابی هم که باشه تا میام خونه یکم میخوابم همش یادم میره

در حال حاظر یه بی اورزه به درد نخور آشغال در خدمت شما هستم آیندمم که معلومه.....یه حدیث از امام علی (ع) بود که میگفت اونایی که همه روزاشون شبیه همه فقط از خدا میخوام که زودتر بمیرن تا اون دنیا عذابشون کمتر بشهبه گناه خود ارضایی هم که 10 ساله مبتلا شدم از وقتی قرصایی که روان پزشک داده میندازم این یکی خیلی کم شده.میدونم اینجا هم مشکل من حل نمیشه ولی نوشتم شاید یه فرجی شد.توکل به خدا و دعا و توصل و.... زیاد کردم هم خودم که زندگیم درست شه هم مادرم ولی من درست بشو نیستم.الان دارم به این فکر میکنم که اگه خودکشی کنم خدامنو میبخشه؟

سلاااااام
۲۰ ساله
از همین الان که دارید پست رو میخوانید شروع کنید
خیلی خوبه که میدونید تو کجا و چه رفتارهایی نیاز به تغییر دارید
آخه خیلی ها اصلا نمیدونند رفتارشون نیاز به تغییر داره
وقتی اومدید برای راهنمایی راهکار یعنی شما توان تغییر رو هم دارید پس یاعلی بگید از همین سربازی شروع کنید
دارو ،... بنده تخصص ندارم ولی برای در رفتن از مهمون اومدن، خرید نرفتن ،... باید بگم همه گره ها به دست خودتون باز میشه
نگران چی هستید؟
چرا دوست ندارید ارتباط با دوستان فامیل ،... نداشته باشید؟
این شدت که میگید بی عرضه !!!!!!! نیستید
چون دنبال حل مشکل هستید
جملات ، متنهای کوتاه امیدوار کننده، شعر، خودتون رو مشغول کنید بنویسید بزنید به آینه به دیوار خونه بزن بالای تخت تو پادگان یاد بگیر چطور ارتباط برقرار کردن رو اینا همه یاد گرفتنی هست از بچه ها شروع کن زیاد باهاشون ارتباط برقرار کن با پیر مردا پیر زنها تو خیابون میبینی نمیتونه وسایلش رو برداره کمکش کن بچه هست نمیتونه چیزی برداره و...
فعلا اینا به ذهنم رسید
موفق و سر فراز

به من بیاموز;788724 نوشت:
در ضمن مساله دیکه ای که به ذهنم میاد این هستش که ما بعد از صحبت با علما در مورد مشکلم متوجه شدیم که سحر و طلسمی هم در کار بوده و ما رو دچار مشکل میکرده پس از علما و افرادی که در این زمینه تخصص دارند کمک بخواهید:Gol:
قبلا تا همین چند وقت پیش رفته بودم سراغ علوم غریبه و جن گیری و....همش تو خواب اذیتم میکردن مثلا یکی از پشت بغلم میکر میگفت نترس نترس .بعید میدونم سحر باشه ولی ممکنه چشم زخم باشه تو بچگیم هم هوشم زیاد بود هم قدرت بدنیم هم قیافم، الان هیچ کدومو ندارم.فعلا تا بعد عید مرخصی گرفتم .موندم عیدو چیکار کنم

سلام دوست عزيز.

پاسخگوي محترم اين بحث، ان شاء الله مشاوره خوبي به شما خواهند داد اما بنده چند نکته به ذهنم رسيد، گفتم شايد طرحش مفيد باشد. توجه بفرماييد که ذکر اين نکات، تنها در راستاي کمک به شماست و نه چيز ديگر.

وقتي متن نسبتا طولاني‌تان را خواندم، همان ابتداي متن به يکي دو غلط املايي برخورد کردم، گفتم شايد اشتباه تايپي بوده و از دستتان در رفته، اما هر چه بيشتر خواندم با غلط‌هاي املايي افزون‌تري مواجه شدم! ا ياد خاطره‌اي افتادم:

زمانی که سال چهارم دبستان بودم، از طرف مدرسه قرار شد يک مسابقه علمي از تمام کتاب هاي درسي همان سال، برگزار شود. بچه درسخواني بودم و درس هايم را منظم و مرتب مرور مي کردم و طبعا از اين طور مسابقات، استقبال مي کردم. شب آزمون، همه کتاب هايم را در ستوني رديف کردم و خودم را براي امتحان آماده نمودم. آزمون در مجموع، صد نمره داشت و يک بخشش هم املا بود. من از صد نمره، 99 شدم! آن يک نمره اي که از دست دادم مربوط به بخش املا بود که واژه «تهديد» را با خط خوانا، «تحديد» نوشته بودم و آقا معلم هم خط قرمزي رويش کشيده بود و شکل صحيح نوشتنش را در کنار آن خط قرمز، نوشته بود!

اين خاطره را براي اين گفتم که ديدم در اين يک صفحه متن شما، نه يک غلط و دو غلط، بلکه بيش از يازده غلط املايي وجود داشت و از اين بابت تعجب کردم! به عنوان نمونه:

مسغرم = مسخره‌ام
اورزه = عرضه
بي اورزگي = بي عرضگي
اعضام = اعزام
جولوي = جلوي
انقد = آن قدر
کمسيون = کميسيون
غضيه = قضيه
خوانواده = خانواده
در حال حاظر = در حال حاضر
دعا و توصل = دعا و توسل.

اين نحوه نگارش، نشان مي دهد شما به شدت به يک دوره مطالعه ي درست و درمان نيازمند هستيد؛ البته نه براي تفريح، بلکه به عنوان خوراک روح؛ به عنوان تغذيه جان نحيف شده‌اي که در طول ده سال غفلتي که بدان مبتلا بوديد، به اندازه کافي، خوراک سالم و مناسب گيرش نيامده و مجبور شده براي سد جوع و رفع گرسنگي‌، خودش را با زرق و برق اينترنت و تلويزيون و اين طور مسايلي که اشاره نموديد، سرگرم نموده و سيراب نشان دهد. پيشنهاد مي شود با مشورت همکار گرامي، چند کتاب مناسب براي افزايش درست آگاهي هاي اعتقادي و ديني‌تان، تهيه و مطالعه فرماييد.

hasan2014;788040 نوشت:
ه حدیث از امام علی (ع) بود که میگفت اونایی که همه روزاشون شبیه همه فقط از خدا میخوام که زودتر بمیرن تا اون دنیا عذابشون کمتر بشه

روایت را اشتباه نقل کرده اید و این شیوه بیان، اصلا شبیه سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست! روایت مورد نظرتان چنین است:

یکی از اندرزهای لقمان حکیم به فرزندش چنین است:

... وَ اجْهَدْ أَنْ يَكُونَ الْيَوْمَ خَيْراً لَكَ مِنْ أَمْسِ وَ غَداً خَيْراً لَكَ مِنَ الْيَوْمِ فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَ يَوْمُهُ شَرّاً مِنْ أَمْسِهِ فَهُوَ مَلْعُونٌ ... (1)
...[فرزندم!] تلاش كن تا امروزت بهتر از ديروز باشد و فردايت بهتر از امروز زيرا كسى كه دو روزش مساوى باشد، زیان‌دیده است و هر كس امروزش از ديروزش بدتر باشد، ملعون است...

مشابه این روایت با اندک تفاوتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم روایت شده است. (2)

از امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم این عبارت نقل شده که: «... مَنِ اعْتَدَلَ يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ ...» (3) ؛ کسی که دو روزش مساوی باشد، زیان‌دیده است.

در واقع این گونه روایات، ما را دعوت کرده اند که به یک سطح از پیشرفت قناعت نکنیم بلکه آدم هایی باشیم فعال و کوشا و پرتلاش که برای پیشرفت روزافزون حریص‌اند و از هیچ کوششی برای پیشرفت کوتاهی نمی کنند!

پی نوشت
----------------------
1- إرشاد القلوب، ج‏ 1، ص 73.
2- همان، ص 87.
3- أمالي الصدوق، ص 393.

الإمامُ عليٌّ عليه السلام : مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فهُو مَغبونٌ ··· و مَن كانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيْهِ فمَحرومٌ ، و مَن لَم يُبالِ بما رُزِئَ مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَتْ لَهُ دُنياهُ فهُو هالِكٌ ، و مَن لَم يَتَعاهَدِ النَّقصَ مِن نفسِهِ غَلَبَ علَيهِ الهَوى ، و مَن كانَ في نَقصٍ فالمَوتُ خَيرٌ لَهُ .حديث
امام على عليه السلام : هر كه دو روزش يكسان باشد، مغبون است . . . و هر كه فردايش بدتر از ديروز او باشد، محروم است و هر كه چون دنيايش تأمين شود ديگر به خير آخرت خود اهميتى ندهد، هلاك است و هر كه به كاستى وجود خود رسيدگى نكند، خواهشهاى نفْس بر او چيره شود و هر كه در كاستى باشد، مرگ برايش بهتر است .
پرینت احادیث
صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فهُو مَغبونٌ ، و مَن كانَ في غَدِهِ شَرّا مِن يَومِهِ فهُو مَفتونٌ ، و مَن لَم يَتَفَقَّدِ النُقصانَ في نفسِهِ دام نَقصُهُ ، و مَن دامَ نَقصُهُ فالمَوتُ خَيرٌ لَهُ .حديث
امام صادق عليه السلام : هر كه دو روزش يكنواخت باشد مغبون است و هر كه فردايش بدتر از امروزش باشد فريب خورده است و هر كه كاستيهاى خود را جستجو نكند پيوسته در كاستى ماند و هر كه كاستى اش بپايد مرگ برايش بهتر است .
پرینت احادیث
صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : مَنِ استَوى يَوماهُ فهُو مَغبونٌ ، و مَن كانَ آخِرُ يَومَيهِ شَرَّهُما فهُو مَلعونٌ ، و مَن لم يَعرِفِ الزِّيادَةَ في نفسِهِ فهُو في نُقصانٍ ، و مَن كانَ إلى النُّقصانِ فالمَوتُ خَيرٌ لَهُ مِنَ الحياةِ .حديث
امام كاظم عليه السلام : هر كه دو روزش برابر باشد ، مغبون است و هر كه امروزش بدتر از ديروزش باشد ملعون (از رحمت حق به دور) است و هر كه پيشرفتى در وجود خود نبيند در كمبود به سر برد و هر كه در مسير كاستى باشد ، مرگ براى او بهتر از زندگى است .

خودمم هرچی فکر میکنم میبینم بمیرم گناهم کم تره

hasan2014;788040 نوشت:
اگه خودکشی کنم خدامنو میبخشه؟

... وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً
وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْليهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً (29و30)
... و خودتان را مكشيد، زيرا خدا همواره با شما مهربان است
و هر كس از روى تجاوز و ستم چنين كند، به زودى وى را در آتشى درآوريم، و اين كار بر خدا آسان است

منظور از (بد) در این مطلب دقیقاً چیست ؟ چون در این دنیای ظالمانه خیلی ها هستند که ناجوانمردانه هر روز اوضاع زندگی شون بدتر از روز قبل میشه (از نظر رنج و مشکلات) با این حساب همه معلون هستند و فرد ظالم هم به معلون ها داره ظلم می کنه!

Freeman;790652 نوشت:
منظور از (بد) در این مطلب دقیقاً چیست ؟ چون در این دنیای ظالمانه خیلی ها هستند که ناجوانمردانه هر روز اوضاع زندگی شون بدتر از روز قبل میشه (از نظر رنج و مشکلات) با این حساب همه معلون هستند و فرد ظالم هم به معلون ها داره ظلم می کنه!

از لحاظ درد رنج نمیگم
از لحاظ گناه کاری و به درد نخوری

hasan2014;788040 نوشت:
اورزه هیچ کاری ندارم...
«عرضه ندارم» را در جملاتتان زیاد تکرار کرده اید و این نشان می دهد اعتماد به نفستان را تا حد زیادی از دست داده اید و نیاز است اراده خود را تقویت کنید و قبل از هر چیز باید تصمیم بگیرید گناهی که به آن آلوده هستید را برای همیشه کنار بگذارید. کنار گذاشتن این گناه، اگر چه برای فرد معتاد سخت است اما فوق العاده اراده شما را تقویت می کند. شما اکنون بر سر دو راهی انتخاب هستید: ماندن در این لجنزار و دست و پا زدن در این آلودگی تا زمانی که کامل از بین بروید! یا تصمیم برای نجات خود و تصمیم قوی برای ترک همیشگی این آلودگی و اوج گرفتن در فضای پاک بندگی و امید برای ساختن زندگی خوب! تصمیم با خودتان.

hasan2014;788040 نوشت:
به گناه خود ارضایی هم که 10 ساله مبتلا شدم
توبه کنید؛ اگر واقعا توبه کنید و تصمیم بگیرید برای همیشه این گناه را ترک کنید، خدای متعال هم وعده بخشش داده:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (زمر/53)
بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است‏

مطالعه این دو نوشتار هم مناسب به نظر می رسد: #4 و #6 .

hasan2014;790648 نوشت:
خودمم هرچی فکر میکنم میبینم بمیرم گناهم کم تره
چرا از آن طرف نگاه نمی کنید! اینکه اگر توبه کنید و بندگی، در این صورت هر چه بیشتر عمر کنید، ثوابتان بیشتر و بهره‌مندی‌تان افزون‌تر خواهد بود! به تصمیم خودتان برمی گردد. تصمیم بگیرید، خدا هم کمکتان می کند:

وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ (عنکبوت/69)
و كسانى كه در راه ما كوشش كنند آنان را به راه‌هاى خويش رهنمون شويم و بى گمان خداوند با نيكوكاران است

امیدوارم قدری بیشتر و بهتر بیندیشید و توانایی هایی که حتما و قطعا در شما وجود دارد را بیابید و پرورش دهید و با تلاش و امید، زندگی خوبی برای خود درست کنید؛ همین حالا، از نو، از صفر؛ هنوز دیر نشده، البته اگر اراده کنید؛ قطعا توانایی و عرضه اش را دارید، به شرطی که بخواهید. از تو حرکت، از خدا کمک و برکت.

شما را به خدا می سپارم. ادامه مطالب را از راهنمایی‌های همکار ارجمند پیگیری فرمایید.

اون گناه ترک کنم چیزای دیگه چی؟(البته ایشالا حتما ترکش میکنم)
سربازی اگه معاف نشم،این روانی بودن چند ماه بعد این که قرصامو مینداختم یکم بهتر شده بودم میرفتم خرید و مهمون میومد فرار نمیکردم و...حتی میخواستم برم سوریه مدافع حرم بشم
چند روز بعد عروسی پسر عموم بود با هنا بندون و.... فکر کنم سه روز شد،خلاصه داغون شدم (به خاطر زیاد تو جمع بودن و رفتار فامیل و تارف بلد نیستم و...) دوباره کم کم شدم مثل روز اولم
چون خیلی اون همه زیاد بود باید آروم آروم میرفتم تو جمع
خودمم میخواستم عروسی نرم ولی بابام نمیزاشت به زور رفتم
این قضیه سربازی هم که اومد کلا نابود شد اعصابم فکر کنم از قبلم بدتر شدم
قرصا هم تاثیر زیادی نداره.
اگه خدا و اهل بیت نبودن حتما خودکشی کرده بودم،کوچک ترین مشکلی پیش میومد دست به دامن خدا و اهل بیت میشدم
سر همین دیروزم که رفتم مرخصی بگیرم با کلی توسل و نذر بخیر گذشت
یکم دیر تر اجازه میدادن برم بهداری دکتر میرفت و من بدبخت میشدم 20 روز مرخصی گرفتم.

اصلا نمیدونم چرا اینارو دارم به شما میگم،آخر اگه کسیم به دادم برسه اون خداس از دست شماها کاری برنمیاد به جز دعا کردن
که فکر نکنم حوصله اونم داشته باشید.مشکل من معجزه میخواد

خدا کنه این مشکلم با نذر و توصل و... درست بشه

دوست عزیز، از این فرصت عید برای استراحت و تقویت روحیه استفاده کامل کن ، اصلاً به روزهای بعد عید فکر نکن-بازدید عید هم اگه ناراحتی اصلاً نرو و به اینکه فامیل ناراحت میشه فکر نکن، چون سلامتی در اولویت هست، معافیت هم درسته که خیلی سخت گیری می کنن اما مطمئن باش یک نفر که واقعاً قادر به انجام خدمت نباشه رو معاف می کنن
این اوضاع فکری شما قطعاً بعد از حل مسأله سربازی تا حدود زیادی درست میشه و در آینده کلاً این روزها و احساسات رو فراموش می کنی، مثل کنکور می مونه که بعدش تمام اون فشارها و استرس ها بی تأثیر میشه

مشکل شما با این جملات که ترس نداشته باش و مهم نیست و خودت نمیخوای و برو عید بین جمع و ... حل نمیشه.
اول باید خود را شناخت و بیماری را پذیرفت و تا از دست نرفتید سعی کنید با انکه دارد شما را از پای در می اورد بجنگید. تا پای جان با او بجنگید نه اینکه خود را خوار او کنید تا بمیرید و نجنگید.

سلام دوست عزیزم
من درکت می کنم من هم خیلی در کودکیو نوجونی مورد تمسخر قرار گرفتم گوشه گیر بودم و خیلی داغون بودم اما حسن جان می دونی اعتماد به نفس و عزت نفس دو موضوع مهم که باید بهش توجه کنی
ما انسانها همیشه باید به فکر هم باشیم به نظر من توی بسیج و مسجد می تونی دوستایی پیدا کنی که مثل خودت هستن و مسخره ات نکنند چون من تجربه اش رو داشتم میگم اینجور جمع ها جمعهای خوبیه هم جمع و هم اجتماع و هم می تونی با یکی از همین دوستات بری بیرون بچرخی و بگردی
من در دورترین نقطه ایران خدمت کردم چه شبهایی که در تاریکی و تنهایی مثل ابر بهار اشک می ریختم
در مورد مولامون امام علی هم اینجوری نگو مولا خیلی مهربون هیچ وقت آروزی مرگ کسی رو نمی کنه....
من هم می تونی یکی از دوستات بدونی
ببخشید در حد توانم چیزهایی رو که بلد بودم گفتم
دوست گلم این دنیا اینقدر زود میگذره که فکرش هم نمی کنیم ما که توی این دنیا داریم تو فقر زندگی می کنیم اما حد اکثر 70 سال اماحداقل امیدوارم تو اون دنیا تا ابد تو خوشی زندگی می کنیم چرا برای مشکلات این دنیا چرا برای نداشتن اپارتمان و ماشین غصه بخوریم؟
گلم پیش امد تابستون بود من اینقدر نداشتم نیم کیلو گیلاس بخرم با خودم می گفتم اشکال نداره چشمم روی گناه می بندم در عوض توی بخشت همه چی هست حسن جان اسلایدی هست در مورد بعد چهارم در قرآن بهت نشون میده این دنیا چقدر زود گذره
وقتی یه بچه برای یه شکلات کوچیک از تهه دل گریه می کنه برای عجیبه همین حس رو مردگان نسبت به ما دارند!!!!!

سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم.از دوران بچگی وقتی کسی بیرون اذیتم میکرد،تو مدرسه مسغرم میکرد و... میومدم خونه فکر میکردم
فکر میکردم که یه آدم قوی هستم که همه اونا رو میزنه و له میکنه.
تو زندگی از هرچی که از داشتنش محروم بودم با فکر کردن اون کمبودو ارضا میکردم.
تو فکرام ابر قهرمان بودم ، رئیس جمهور بودم ، زنا کردم:Ghamgin: ، بزرگ ترین عالم دینی بودم ، جذاب ترین آدم بودم ،زن داشتم ،بچه داشتم ، و............... .
بیشترین چیزایی که بهشون فکر میکردم زن داشتن و دوست دختر داشتن و زنا(روم سیاه) بوده.الانم همه اینا هست
امشم نشستم فکرکردم دیدم خوب مشکل زن نداشتنو خیلیا دارن از اون آدم بیکار و زشت و.. بگیر تا آدم نابینا و معلول و.... منم جزو یکی از اونا.
این فکرا اگه نبود من یا خودکشی میکردم یا دیوانه شده بودم.هرچی که دلم میخواست تو فکرم داشتمش به غیر از این زنا و دوست دختر یا زن داشتن که هیچوقت ارضا نمیشدهرچی فکر میکردم،
از داشتن بقیشون سیر شدم به قول معروف چشم و دل سیر
البته اون موردای زن داشتن و دوست دختر اگه تو واقعیت باشه هیچ وقت دوست ندارم اتفاق بیفته.
خلاصه الان دیگه هیچی دلم نمیخواد .باید یه امیدی باشه تا آدم انگیزه پیدا کنه بره جلو؟
حتی راه سیر و سلوک هم برام جالب نیست قبلا به تعداد فراوان از گناهام توبه کردم و بازم شکست خوردم،تو این مورد به جایی رسیده بودم که یکی میومد بیدارم میکرد برای نماز شب
اگه خواب میموندم یا یه خواب ترسناک میدیدم (اگه دوباره میخوابیدم بازم میدیدم) یا یکی میومد بیدارم میکرد (تو حالت نیمه هوشیار حسش میکردم،صدای قدماش و...) تو فکر هم که کلی به عالم بزرگ شدن فکر کردم و سیر شدم.هم سیر شدم و هم خسته از توبه شکستنا.

اون روز داشتم به زندگیم فکر میکردم دیدم هرجا بخوام برم بنبسته (اگه معاف نشم هیچ راهی به غیر از مرگ برام نمیمونه چون واقعا برام غیر قابل تحمله، به خاطر اون دنیا و پدر و مادرم خودکشی نمیتونم کنم،
اگه معاف بشم بقیه زندگیمو چیکار کنم؟
به خدا دلم برای پدر مادرم میسوزه پدرم دیسک کمر داره زانوهاش درد میکنه با کلی زحمت خرج خونه رو در میاره ،مادرم قلبش ناراحته ،یه برادر کوچیک هم دارم که پیش فعاله (واقعا رو اعصاب کل خانوادس)
بچه های مردمو نگا میکنن میگن مردمم بچه دارن ما هم داریم بچه بچه های برادراش همشون یه چیزی شدن.بعضی موقه ها اعصابش خورد میشه میگه خدا اگه یه سنگ میداد از تو بهتر بود
خدایی راست هم میگه.
پدرم چند سال دیگه نمیتونه کار کنه اون وقت من چیکار کنم؟عرضه هیچ کاری هم ندارم

خلاصه کلا دیگه بریدم

همه اینارو گفتم تا بگم میشه یه روز و ساعتی مشخص کنید دسته جمعی دعای توصل بخونیم هم برای حل مشکلات من هم بقیه بچه ها؟

موضوع قفل شده است