جمع بندی صفات ذاتی،خالق بودنِ خالق

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صفات ذاتی،خالق بودنِ خالق

با سلام و خسته نباشید.

از صفاتِ ذاتی خداوند، صفت خالق بودنِ خداوند میباشد. و صفات ذاتی درموردِ خداوند نه بوجود آمده اند و نه از بین میروند و همیشه وجود داشته اند، یعنی خداوند همیشه درحال خلق کردن بوده است. با استناد به کتاب "توحید" اثر شهید مطهری.

مشکل بنده از آنجا شروع شد که با این روایت رو به رو شدم. که این روایت از نظر سند صحیح و معتبر است.

جابر بن یزید چنین روایت می‌کند: ابو جعفر(امام محمد باقر علیه السلام) به من چنین گفت: ای جابر «اولین چیزی که خدا خلق کرد، محمد (ص) و ائمه هدایت که از نسل ایشان هستند، می باشند. آنها جلوی خداوند در اشکال از نور هستند.

طبقِ مقدمات ذکر شده، خداوند چیزی به اسمِ اولین مخلوق ندارد، اگر قبول کنیم که خداوند اولین مخلوقی دارد، یعنی پیش از آن خالق نبوده است، و این نقض کننده صفات ذاتی خداوند مانند یکتا بودن، خالق بودن، و خداوندی است.

ضمنِ تشکر از پاسخ شما درخواستِ رفع ابهام درموردِ روایتِ مذکور را دارم.

سپاس.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
صفات خداوند در يك تقسيم كلّي دو قسم مي‌شوند:
1- صفات ذاتي
: آن دسته از صفاتي هستند كه از ذات الهي انتزاع مي‌شوند. اين صفات را از آن جهت ذاتي مي‌نامند كه در انتزاع آنها نياز به وجود موجودات ديگر نيست و ذات همواره متصف به آنهاست و اين صفات نيز همواره با ذات الهي هستند.
صفات ذاتي خود به دو قسم تقسيم مي‌شوند:

الف- صفات نفسي و حقيقي: آن دسته از صفاتي هستند كه ذات الهي بدون لحاظ نسبت و اضافۀ به غير ذات، به آنها متصف مي‌شود مانند: حيات الهي كه نيازمند نسبتي خارج از ذات نيست.

ب- صفات (ذات اضافه): صفاتي هستند كه به لحاظ مفهومي، مشتمل بر نوعي اضافه و نسبت به غير است مانند علم و قدرت، كه هميشه به چيزي تعلق مي‌گيرند و به طور مطلق به كار نمي‌روند.
2- صفات فعلي: آن دسته از صفات خدا هستند كه از ارتباط ذات الهي با مخلوقات او، انتزاع مي‌شوند و به عبارتي براي انتزاع آنها، ذات خدا به تنهايي كافي نيست بلكه بايد مخلوقات هم وجود داشته باشند. مانند صفت «خالق» كه از وابستگي وجودي مخلوقات به ذات الهي انتزاع مي‌شوند و زماني خدا به صفت خالقيت متصف مي‌شود كه هم خدا و هم مخلوقات و هم رابطۀ ميان خدا و مخلوقات در نظر گرفته شود. در اين صورت صفت خالقيّت را انتزاع كرده و مي‌گوئيم خداوند خالق موجودات است. به اين ترتيب اگر خدا را بدون وجود مخلوقات در نظر بگيريم متصف به خالق و رازق نمي‌شود ولي در مقابل، براي انتزاع صفات ذاتي نيازي به فرض مخلوقات و موجودي غير از خداوند نيست.(اسفار، ج 6، ص 118 و نهايه، ج 4، ص 1112-1110و جعفر سبحاني و محمدمحمدرضايي، انديشه اسلامي، ص 118.)
مرحوم کلینی در اصول کافی ملاک دیگری برای تشخیص صفت فعل از صفت ذات بیان می کنند:
ایشان می‌فرماید که صفات ذاتی آن دسته از صفاتی است که مقابل آن را نتوان برای خداوند اثبات کرد؛ مانند حیات که مقابل آن موت برای خداوند اثبات نمی شود؛ همچنین قدرت در برابر عجز، علم در برابر جهل.
اما صفات فعلی آن صفاتی است که خارج از ذات خداوندی است و می توان مقابل آن را برای خداوند اثبات کرد؛ مانند «رضا و غضب»، «احیاء وإماته»، «اعطا و منع» و «قبض و بسط».
صفات فعلی را می توان هم به خداوند و هم به دیگری چون فرشتگان و انسان کامل نسبت داد؛ چنانکه خداوند فعل احیا و اماته را هم به خود(بقره، آیه 258) هم به اسرافیل و عزرائیل(سجده، آیه 11) نسبت می دهد و هم در آیه 94 آل‌عمران به حضرت مسیح(ع)؛ زیرا آنان به اذن الهی می توانند این کارها را انجام دهند.(کافی، ج1، ص111)

بعد از این توضیح مشخص شد که خالقیت از صفات فعلی خداست.
اما در مورد آفرينش خداوند و خالقيت او از منظر زماني بايد گفت: مخلوقات خداوند همان چيزي هستند که در معارف ديني تحت عنوان "عالَم" از آن ها ياد مي کنيم ؛ يعني هر آنچه در زمره غير خدا جاي دارد ، عالم است که هرچه هست، مخلوق خداوند است .
از طرف ديگر از نظر فلاسفه درباره قديم و حادث بودن عالم بين فلاسفه و متکلمان اختلاف نظر است. متکلّمان معتقدند که عالم حادث زماني است . زماني بوده که عالم نبوده ،بعد حادث شده ، در نتيجه عالم حادث زماني است و قديم زماني نيست. در نتيجه در زماني خداوند خالق نبوده و بعد خالق بر او اطلاق شده است ، اما فلاسفه بر اين باورند که عالم به لحاظ زمان حادث نيست، بلکه حادث ذاتي است، يعني چون زمان هم جزو عالم است، پس همانند عالم حادث است ، ولي به حدوث ذاتي و گرنه معنا ندارد که بگوييم روزي زمان بوده و عالم نبوده، بعد عالم ايجاد شده باشد تا عالم حادث زماني تلقي شود . (آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 193، نشرطه، قم 1383 ش.)
پس عالم ازلي است و تا خداوند بوده، عالم که مخلوق اوست، هم بوده و در نتيجه خداوند همواره و از ازل خالق بوده است ؛ هرچند بر اين اساس هم ترديدي وجود ندارد که عالم حادث رتبي و ذاتي است و چون وجود لازمه ذات او نيست ، حتما علتي آن را ايجاد نموده است . در نتيجه عالم يقينا حادث است و در مرتبه بعد از علت خود قرار دارد .
با قبول استدلال فلاسفه جواب سوال شما هم مشخص می شود؛ این که نور پیامبر و اهلبیت و یا عقل و یا حقیقت محمدیه اولین مخلوق خدا نام برده شده است به معنای اولین مخلوق زمانی نیست بلکه رتبتا این مخلوق تقدم دارد
این روایات به بیانات متفاوتی آمده­ اند مانند:اول ما خلق الله العقل

اول ما خلق الله نوری

اول ما خلق الله روحی

اول ما خلق الله القلم

اول ما خلق الله ملک کروبی
مساله ي تقدّم وجودي پيامبر اكرم (ص) بر جميع ممكنات عقيده اي صرفاً شيعي نيست بلكه روايات اين مساله در كتب اهل سنّت نيز به فراواني موجود مي باشد. لذا اين عقيده مشرك بين شيعه و اهل سنّت است. به چند نمونه از اين روايات كه بزرگان اهل سنّت در كتابهايشان نقل نموده اند اشاره مي شود.
نبي اكرم (ص) فرمود: «كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين : من نبي بودم آنگاه كه آدم بين آب و خاك بود. » ‏(مفاتيح الغيب، فخر رازى ، ج‏6، ص: 525 )
از آن حضرت پرسيده شده: « متى كنت نبيا قال: كنت نبيا و آدم بين الروح و الجسد : از كي نبي شدي؟ فرمودند: من نبي بودن آنگاه كه آدم بين روح و جسد بود.» (المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج2 ، ص 609)
و فرمودند: « اوّل ما خلق اللَّه نورى‏ : اوّل چيزي كه خدا آفريد نور من بود.» و فرمودند: « أوّل ما خلق اللّه روحى : اوّل چيزي كه خدا آفريد روح من بود. » (ينابيع الموده ، قندوزي حنفي ، ج1 ، ص45)
پيامبر (ص) فرمودند:« إني عند اللّه لخاتم النبيين و إن آدم لمنجدل في طينته. ـــ من در نزد خدا خاتم النبيين بودن در حالي كه آدم افتاده در طينت خود بود.» (مسند احمد بن حنبل ، ج4 ، 127)

پس مشخص شد که منظور از اولین خلق خدا ، اولیت زمانی نیست بلکه رتبی است گرچه می تواند امور مجرد قدیم زمانی باشند ولی خلقت آنها از خلقت حقیقت محمدیه تاخر رتبی دارد.
برای مثال و تقریب به ذهن در مساله تقدم و تاخر رتبی یک مثال می زنم البته این یک مثال بسیار نازل و حد اقلی است که اصلا قابل قیاس نیست:
وقتی دست ما دستگیره در را می گیرد و آن را می چرخاند و در باز می شود چند عمل همزمان و بدون فاصله زمانی انجام می گیرد دست من حرکت می کند دستگیره حرکت می کند زبانه قفل در حرکت می کند در باز می شود.
حال آیا دست من زود تر حرکت کرد یا دستگیره ؟ یا زبانه قفل در ؟ خوب که نگاه کنیم هر سه این ها در یک زمان انجام می شود اما عامل حرکت این ها دست من بوده است اگر چه تاخر زمانی ندارد حال این سلسله را طولانی تر کنید باز تقدم رتبی با علت است و معلول گر چه زمانا بدون واسطه علت تامه محقق می شود اما رتبتا متاخر از علت خود است.
در مجردات هم همین گونه است علت تامه آنها وجود مقدس الله است که با وجود او مجردات موجود می شوند اما با تاخر رتبی به واسطه های فراوان.




موضوع قفل شده است