تناسب جبر و اختیار در مقابل عدالت خداوند؟
تبهای اولیه
با سلام و خسته نباشید
بدون شک در زندگی بیشتر انسان ها اتفاقات و مسائلی کاملاً جبری رخ میده که نوع و مسیر زندگی آن ها بهتر یا بدتر میشه (این مسأله ای کاملاً اثبات شده ست)-بارز ترین آن اولین اتفاق زندگی که تولد است -بسته به اینکه فرد در چه خانواده یا کشوری به دنیا بیاید و یا حتی در چه زمانی از تاریخ! مثل انسان هایی که در دوران جنگ های ویران گر از بین رفتند یا افرادی که در آینده ای مرفه تر در کشوری پیشرفته به دنیا می آیند
در زندگی بنده اتفاقاتی رخ داد که جبری بودند و تأثیر ناگوار و بد داشتن بطوری که من کاملاً نسبت به آینده نا امید شدم و مدام در نگرانی هستم
اما رد اختیار بطور مطلق نیز دشوار هست و من به این نتیجه رسیدم که اختیار وجود دارد اما کاملاً ظاهری و تقریباً بی اثر ! یعنی اگر جبر خانه اصلی باشد اختیار مانند دکوراسیون داخلی آن است، و اگر خانه مناسب نباشد یا ایراد داشته باشد، هر چقدر هم دکوراسیون داخلی زیبا طراحی شود مشکل اصلی حل نمی شود! و البته این تناسب نیز بسیار در افراد متفاوت است مثلاً اختیاری که یک فرد در سرنوشت و ساخت آینده خود در یک کشور پیشرفته و خانواده ی خوب دارد با فردی که در کشور جنگ زده و خانواده ی نامناسب دارد متفاوت است! و عوامل جبری دیگه مثل اینکه چه افرادی سر راه آدم قرار می گیره و هزاران عامل دیگه
و بحث ژنتیک و وراثت که بر نوع تصمیم گیری و رفتار انسان ها تأثیر دارد (البته چون این مسأله نیاز به بحث تخصصی داره فقط اشاره می کنم)
و بنده ی حقیر این مسأله را در تناقض آشکار با عدالت خداوند می بینم (دقت کنید که اتفاقات جبری مد نظر من است از هر نوع)
لطفاً رابطه ی این تناسب با عدالت خداوند را توضیح دهید
با تشکر
با عرض سلام به شما دوست گرامی
اینکه انسان در زندگی دنیوی خواه ناخواه با جبرهایی مواجه است تردیدی نداریم اما صرف وجود جبر را نمیتوان دلیلی بر بی عدالتی دانست اگر در پس این جبر دلیلی نهفته باشد.
دانش آموزی که میخواهد به مقاطع بالاتر تحصیلی دست یابد لازم است در جلسه امتحان شرکت کند بدون اینکه در طرح سوالات امتحانی دخالتی داشته باشد.
اینجا نوعی جبر هست اما بی عدالتی نیست زیرا گرچه او در طراحی سوالات امتحانی اختیاری از خود ندارد اما میتواند با اراده و اختیار خود و با بهره گیری از توانمندیهایش، این جبر را مبدل به نفع خود کند.
از نگاه اسلام وضعیت انسان نیز در این دنیا همین گونه است یعنی انسان در دنیایی به سر میبرد که محل آزمون انسان است و در این آزمون خواه ناخواه با جبرهایی مواجه است اما این جبرها میتواند پله های ترقی او باشد بسوی بی نهایت و این به خواست و اراده خود انسان بستگی دارد که در این راستا چگونه گام بردارد و از توانمندیهایش چگونه بهره بردای کند.
با این نگاه، آنچه انسان با آن مواجه است یک آزمون بزرگ و سرنوشت ساز است نه بی عدالتی:
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ؛ قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوهها، آزمايش مىكنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان. (بقره/155)
در صورت نیاز در پستهای آینده به تفصیل در این باره گفتگو خواهیم نمود.
در پناه حق
.از نگاه اسلام وضعیت انسان نیز در این دنیا همین گونه است یعنی انسان در دنیایی به سر میبرد که محل آزمون انسان است و در این آزمون خواه ناخواه با جبرهایی مواجه است اما این جبرها میتواند پله های ترقی او باشد
با تشکر
بخش مهم سؤال من همین جاست ، همون تناسب جبر و اختیار، برای بعضی انسان ها جبر بصورت خوب عمل می کند که منفعت 100 درصدی داره (مثل داشتن استعداد و هوش ذاتی، زمان و مکان تولد) ولی برای بعضی ها برعکس -ضمن اینکه شرایط جبری که مستقیم و تأثیر پایدار میذارن بیشتر منظور من هست نه در حالتی که به اختیار وابسته است نتیجه
دانش آموزی که میخواهد به مقاطع بالاتر تحصیلی دست یابد لازم است در جلسه امتحان شرکت کند بدون اینکه در طرح سوالات امتحانی دخالتی داشته باشد.
اینجا نوعی جبر هست اما بی عدالتی نیست زیرا گرچه او در طراحی سوالات امتحانی اختیاری از خود ندارد اما میتواند با اراده و اختیار خود و با بهره گیری از توانمندیهایش، این جبر را مبدل به نفع خود کند.
درود برشما
مثال شما یکی از بهترین شبیه سازی است که می توان این تناسب را شرح داد
اگر سؤال امتحانی = جبر
و تلاش برای خوب نمره گرفتن=اختیار
قرار دهیم، سه حالت داره یا سؤال خیلی آسون هست که دانش آموز راحت مؤفق میشه در امتحان
سؤال نرمال و استاندارد هست = دانش آموز با تلاشی مناسب می تونه مؤفق بشه
سؤال بصورت ناجوانمردانه بالا تر از سطح علمی و توان دانش آموز هست= دانش آموز هر چقدر تلاش کنه نمی تونه مؤفق بشه
حالا جبر برای انسان ها مثل همین مدل امتحان هاست، بخشی از مردم دنیا در رنج مطلق هستند، بخشی در شرایط معمولی، به عده هم وضع خیلی خوب!
مثل کلاس و مدرسه ای که امتحان از تمام دانش آموزان بصورت نرمال و عادلانه گرفته نشود!
بخش مهم سؤال من همین جاست
با عرض سلام به شما دوست گرامی
1. داشتن استعداد و هوش ذاتی، زمان و مکان تولد و ... لزوما منجر به نتیجه خوب و منفعت 100 درصدی نمیشود.
2. طبق الگوی دین، ملاک «منفعت و ضرر» و «نتیجه خوب و بد» فراتر از معیارهای دنیوی و مادی است و از اینروست که اسلام برخورداری صرف از هوش بالا و خانواده خوب و قدرت و ثروت و ... را مایه سعادت نمیداند بلکه استفاده بهینه از آنها در مسیر آخرت را شرط سعادتمندی میشمرد و به همین ترتیب، صرف عدم برخورداری از هوش بالا و خانواده خوب و قدرت و ثروت و ... را مایه تیره بختی نمیداند (در این باره کافی است داستانهایی که قران درباره اقوام و افراد مختلف بیان کرده را مطالعه نمایید).
در یک معادله ساده میتوان نگاه دین به منفعت و ضرر را اینگونه بیان نمود:
برخورداری از نعمتهای دنیوی + استفاده درست و موحدانه = قبولی
برخورداری از نعمتهای دنیوی + استفاده نادرست و غیرموحدانه = مردودی
عدم برخورداری از نعمتهای دنیوی + صبر و تلاش موحدانه = قبولی
عدم برخورداری از نعمتهای دنیوی + عدم صبر و تلاش موحدانه = مردودی (همراه جبران رنج)
3. با این نگاه،
تمام اتفاقات خوب و بد دنیا به نوعی سوال امتحانی است و هر سوال نمره خاص خود را دارد.
ثروت که نزد ما و با نگاه دنیایی، سوال آسانی به نظر میرسد و فقر که نزد ما و با نگاه دنیایی، سوال سختی به نظر میرسد هیچیک نزد خداوند تعیین کننده نتیجه آزمون نیست زیرا در نمره ای که به هر یک داده میشود تمامی سختیها و رنجها و توانمندیها و ناتوانیها و تلاشها و سستیها محاسبه میشود؛
از اینرو «رنج مطلق برخی انسانها در دنیا» به همان اندازه منفعت نصیب ایشان خواهد کرد که «راحتی مطلق برخی دیگر در دنیا» کرده بود. (در این باره فصلی در کتابهای کلامی آمده است تحت عنوان «آلام و اعواض» در این باره میتوانید مراجعه نمایید به: کشف المراد، مقصد ثالث، فصل ثالث، مساله 13 و 14)
با این حساب بی عدالتی ای رخ نمیدهد.
در پناه حق
با سلام
حیات جبری طبیعی:
این نوع حیات بین انسان و حیوان و دیگر موجودات مشترك است. اموری از كم و كیف حیات انسانی و جزییات زمانی و مكانی و ویژگی ها و شرایط زندگی انسان را شامل می شود . در این گونه حیات اختیار راه ندارد، زیرا :
اوّلاً: قبل از خلقت كسی نیست تا به او اختیار داده شود كه مایل است خلق شود یا نشود یا به چه گونه و با چه كیفیتی خلق شود . اختیار دادن در خلق شدن و چگونگی آن ، مشروط به این است كه كسی باشد تا از او سؤال شود دوست داری خلق شوی یا نه! اگر آفریده شده باشد، دیگر سؤال از خلقت اختیاری بی فایده است، چون تحقق یافته است. اگر آفریده نشده، سؤال از او بی معنا است، چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس این نوع انتخاب و اختیار حیات عقلاً ممکن نبود نه آن که ممکن بود و خدا آن را از ما دریغ کرد.
دوّم: طبق قانون علیّت هرگاه علت تامه برای وجود معلول مهیّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خویش هیچ گونه نقشی ندارد. این قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّی و معلولی نامیده می شود؛ آفرینش انسان مانند همه حوادث و پدیدهها بر اساس قانون علیّت و در بستر خاص زمانی و مكانی و با همه شرایط و ویژگی های خاص خود است . معلول و پدیده در به وجود آمدن خود، هیچ نقشی ندارد.
با شكل گیری همه عوامل تولد یك فرزند از قبیل ازدواج و رابطه زناشویی والدین او و برطرف شدن همه موانع خلقت ، حق انتخاب و اختیار او چگونه تعریف می شود و در كجای این داستان قرار می گیرد ؟ نمی توان تصور كرد كه فرزند به دنیا آمدن یا نیامدن خود را بلكه بالاتر كیفیت زندگی و وضعیت های خاص آن را انتخاب نماید و چنین ادعایی معقول به نظر نمی رسد .
حیات انسانی و معنوی كه حیات فكری و عقلانی است و از مختصات آدمی است.
به خاطر این نوع از خلقت خداوند او را بر سایر مخلوقات برتری داده است. این حیات اختیاری بوده و انسان چنان آفریده شده كه با اختیار خویش توانایی آن را دارد كه در مسیر تكامل قدم نهاده و به جایی رسد كه جز خدا نبیند، یا آن قدر سقوط كند كه مانند حیوان بلكه بدتر شود.
دعوت اسلام به سمت همین حیات اختیاری است: "یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للَّه و للرسول إذا دعاكم لما یحییكم؛ ای كسانی كه ایمان آوردید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت كنید، هنگامی كه شما را به سوی چیزی می خوانند كه مایه حیات تان است"
با سلام مجدد
انسان تنها در مقابل چیزهایی مورد سؤال و مواخذه می شود که با آگاهی و انتخاب خود انجام می دهد . پاداش ها نیز برای اعمال نیکی است که از روی انتخاب و اختیار و آگاهی صورت گیرد . هر چند ورود او در این عالم جبری است. اما خروج او می تواند در اختیارخود باشد . كیفیت زندگی او درطول زمان حیات یقینا و بدون هیچ تردیدی بر اساس انتخاب های آزادانه در برابر گزینه های پیش روی اوست. جبری بودن زندگی دنیایی بی معنا و خلاف بدیهیات وجدانی است .
البته ممكن است فردی از اینكه در چنین موقعیت و حق انتخاب مسیر آینده قرار گرفته ، ناراضی باشد ، اما در عین حال این وضعیت موجود كه بر اساس ساختار علّی و معلولی عالم برای او رقم خورده ، یقینا ظالمانه و از روی بی عدالتی نیست ، زیرا اصولا در نوع رابطه بین ما و خداوند حقی مطرح نمی شود تا بتوان از خدا به نوعی این حق را مطالبه نمود یا نحوه ادای این حق ناعادلانه تلقی گردد .
فرض كنید متخصص طراحی و ساخت رباط باشید . در طول زندگی رباط های مختلفی را برای مصارف گوناگونی بسازید ؛ حال اگر فرض كنیم این رباط ها از نسل رباط های هوشمندی باشند كه قدرت تحلیل و فكر و پردازش اطلاعات داشته باشند و امكان ارتباط برقرار كردن با انسان ها را هم داشته باشند ، آیا معقول است كه مثلا رباطی كه آن را برای غواصی در آب ساخته اید، از شما گله مند شود كه چرا مرا رباط پرواز در هوا نساختی ؟
حتی بالاتر رباطی شاكی شود كه اصلا چه كسی به تو اجازه داد كه مرا بسازی . دوست نداشتم كه ساخته شوم و بر این اساس ساختن من بی عدالتی است ؛ مسلما این ادعا گزاف است . او در قبال خواست و اراده شما حقی نداشت تا شما را در برابر آن حق مسئول بداند و نحوه رفتار شما را غیر عادلانه بداند ؛ البته ممكن است رفتار شما در خصوص ساختن این رباط ها به صفاتی مانند عاقلانه و منصفانه و هدفمند و مانند آن یا بر عكس متصف شود. اما غیر عادلانه در مورد آن بی معناست .
. كیفیت زندگی او درطول زمان حیات یقینا و بدون هیچ تردیدی بر اساس انتخاب های آزادانه در برابر گزینه های پیش روی اوست. جبری بودن زندگی دنیایی بی معنا و خلاف بدیهیات وجدانی است .
.
با این حساب همه انسان هایی که در جنگ های ظالماته کشته میشن، و غیره جبری نیست (از سمت خود مظلوم)
ببینید بنده کلیت صحبت شما و کارشناس محترم رو قبول دارم، اما وقتی که هم به زندگی خودم و دنیا نگاه می کنم کاملاً برای من اثبات میشه این مسأله
مثلاً افرادی که در شرایط جنگ و نامساعد قرار می گیرن جبری هست مثل کودکان گرسنه، این همه آدم که کشته میشن
اینجا صحبت از اختیار فرد ظالم و مقصر میشه، و این دقیقاً سؤال من هست که فرد ظالم تناسب و جبر اختیارش اینگونه است که ظلم کند و راحت زندگی کند
اما انتخاب فرد مظلوم اینه که مثلاً کشته بشه یا فرار کنه و نابودی تموم زندگی اش رو ببینه تازه امیدی هم نمی تونه به آینده داشته باشه
یعنی انتخاب هایی که افراد در زندگی دارن متفاوته و کاملا به شرایط جبری مربوط میشه
ضمن اینکه با مثال هایی که زدم این مطلب که کیفیت زندگی افراد لزوماً به اختیار خودشون مربوط است رد میشه
می تونه باشه و می تونه هم نباشه! و به همون تناسب بر می گرده که برای همه یکسان نیست
مسلما این ادعا گزاف است . .
نمیشه گفت گزاف هست چون سازنده اینطور طراحی کرده
ببینید بنده کلیت صحبت شما و کارشناس محترم رو قبول دارم، اما
با عرض سلام به شما دوست گرامی
اینکه زندگی انسانها منحصرا در چارچوب اختیارشان شکل نمیگیرد و جبرها در جهت دادن به اختیارها و انتخابها میتوانند موثر باشند شکی نداریم
اما نکته اینجاست که
اصل اراده و اختیار انسان با وجود این جبرها، از بین نمیرود.
انسان با یک سنگ فرق میکند که تحت تاثیر عوامل مختلف جبری جابجا میشود بدون اینکه خود بخواهد
انسان قادر است آگاهانه در برابر جبر عکس العمل نشان دهد و روش برخورد خویش با آنها را انتخاب کند؛
مثلا (طبق مثال شما) انسان در برابر ظلم ظالم (حداقل) این چند گزینه را پیش رو دارد:
ـ با ظالم همراه شود و از خیل ظالمان گردد
ـ از همان ابتدا در برابر ستم موضع بگیرد بدون اینکه برنامه و تجهیزات لازم برای مقابله داشته باشد
- از همان ابتدا در برابر ظالم موضع میگیرد اما طبق برنامه و تجهیزات از پیش تهیه شده
- در برابر ستم منفعل باشد همراه با جزع و فزع و بدون اینکه برای برون رفت از آن تلاش کند
- موقتا ستم را تحمل کند اما برای برون رفت از آن فکر و تلاشی را آغاز کند اما در این باره رعایت حق و عدالت را ننماید
- موقتا ستم را تحمل کند و برای برون رفت از آن فکر و تلاشی را آغاز کند و در این باره رعایت حق و عدالت را داشته باشد
گزینه های دیگری هم میتوان اضافه نمود.
و نکته مهمتر اینکه
از نگاه اسلام، نتیجه نهایی تمام این جبرها و انتخابها در آخرت محاسبه و تعیین میشود و اگر قرار است درباره عدالت خدا قضاوت کنیم نباید نگاهمان صرفا به چارچوب دنیا محدود باشد.
در پناه
اصل اراده و اختیار انسان با وجود این جبرها، از بین نمیرود.
اما قبول دارید در بعضی مواقع انسان چنان تحت شرایط جبری قرار می گیرد که اختیار بسیار محدود و ناچیز و نمادین میشود؟
و میشه نتیجه گرفت که اختیار معلول جبر است؟
مثال های زیادی میشه آورد
اصلاً آیا به همچین وضعیت هایی اشاره شده در منابع اخلاقی ، فلسفی و غیره
اما قبول دارید در بعضی مواقع انسان چنان تحت شرایط جبری قرار می گیرد که اختیار بسیار محدود و ناچیز و نمادین میشود؟
با عرض سلام به شما دوست گرامی
ما با شما موافقیم که در بعضی مواقع ممکن است محدوده إعمال اختیار بعضی انسانها بواسطه شرایط جبری به حداقل میزان ممکن برسد یعنی گزینه های انتخابی بسیار محدود شود
اما
این امر باعث نمیشود که اصل قدرت اراده و اختیار در انسان را ناچیز و نمادین معرفی کنیم زیرا قدرت اراده و اختیار، یک خصیصه درونی در انسان است و حتی اگر مجال زیادی هم برای ظهور و بروز نیابد اصل اینکه انسان صاحب آن است و حقیقتی در وجود انسان است، مخدوش نمیشود؛
مثلا وقتی انسان عالم و مهربانی میخوابد طبعا شرایط بهره وری او از خصایصی همچون «تفکر و استدلال» یا «انفاق و نوع دوستی» وجود ندارد اما آیا میتوانیم بصورت کلی بگوییم: نوع دوستی و تفکر در این فرد نمادین و ناچیز است!
ضمنا این فرض که انسانی در موقعیتی قرار بگیرد که به هیچ عنوان هیچ گزینه ای برای انتخاب نداشته باشد یک فرض بسیار نادر است و پدیده های نادر نمیتواند قانون ساز باشد.
این مطلب نیز که «اختیار معلول جبر است» میتواند از جهتی درست و از جهتی نادرست باشد که در ذیل توضیح میدهیم:
الف)
اگر منظور این باشد: «اختیار انسان، در عین اینکه حقیقتی وجدانی است اما مطلق و به کلی رها از قید و بندهای جبری نیست یعنی عوامل جبری در عین اینکه قدرت انتخابگری در نوع بشر را از بین نمیبرند اما در تعیین کمیت و کیفیت انتخابگری انسان اجمالا موثرند»
میگوییم از نظر دین و عقل، مطلب درستی است
ب)
اما اگر منظور این باشد: «اختیار انسان چیزی نیست جز مجموع عوامل جبری زمانی و مکانی که پشت سر هم ردیف شده اند بدون اینکه جایی برای انتخابگری انسان باقی گذاشته باشند»
میگوییم این تلقی از نظر دین و عقل اشتباه است.
در این باره میتوانید از منابع زیر استفاده نمایید:
http://www.mesbahyazdi.ir/node/2264
http://www.mesbahyazdi.ir/node/1020
http://lib.motahari.ir/Content/849/0
در پناه حق
ضمنا این فرض که انسانی در موقعیتی قرار بگیرد که به هیچ عنوان هیچ گزینه ای برای انتخاب نداشته باشد یک فرض بسیار نادر است و پدیده های نادر نمیتواند قانون ساز باشد.
در پناه حق
نادر نیست! ببینید مثال خیلی زیاد میشه آورد مثل بیماری ها ی ژنتیکی ، تصادفات (اونی که مقصر نیست وقتی آسیب ببینه انتخابی نداشته؛ یا حتی مثال های پیش و پا افتاده مثلاً دانش آموزی که بصورت جبری در مدرسه ای باید تحصیل کنه، یا مثلاً پدیده ی ازدواج های اجباری و غیره
البته قبول دارم انتخاب های ظاهری و نمادین همیشه هست ولی انتخاب های اصلی که فرد بتونه مستقل و در شرایط سالم تصمیم بگیره همیشه نیست
اما اگر منظور این باشد: «اختیار انسان چیزی نیست جز مجموع عوامل جبری زمانی و مکانی که پشت سر هم ردیف شده اند بدون اینکه جایی برای انتخابگری انسان باقی گذاشته باشند»
در پناه حق
چرا این گونه نیست؟ مگه جز اینه که کل زندگی معلول اتفاقات و حوادث گذشته و گذشتگان ما مثل زنجیر به هم وصل هست؟
جمله ی آخر رو موافقم،جایی برای انتخاب وجود داره ولی میزان و کیفیت این انتخاب و اختیار رو جبر تعیین می کنه
تاکنون یکسری آزمایش بر روی روان و مغز انسان انجام شده که ثابت می کنه انسان ها تا چه حد خیلی زیادی تحت شرایط و موقعیت های جبری هستند
هر چند که بصورت قانون مطلق اثبات نشده ولی شاید بشه گفت مثل استقرا باشه
نمونه معروف : آزمایش زندان استنفورد
لینک ویکی پدیا
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/آزمایش_زندان_استنفورد
مقاله زیر جالبه:
شما از ازل قرار بوده که خواندن این مقاله را شروع کنید. از لحاظ تئوری، از لحظۀ انفجار بزرگ (بیگ بنگ) میشد این اتفاق را پیشبینی کرد. شما همیشه قرار بوده است که این جمله را بخوانید. و این کار و هر کار دیگری که میکنید، نتیجۀ ناگزیر هر آن چیزی است که پیش از این لحظه رخ داده است. هر برخورد اتمها و مولکولها با هم، و ساختار دقیق دیانای شما، ترکیب شیمیایی دقیق بدن شما و سیگنالهای الکتریکیای که شما را وادار میکنند، کاری که انجام میدهید را انجام دهید، همگی به وسیلۀ قوانین علمی از آغاز زمان تعیین شدهاند.
به گزارش نوروسافاری به نقل از فرادید، این چیزی است که آن را “جبرگرایی” مینامند، و چالش بزرگی برای نظریات آزادی اراده محسوب میشود. در سی سال اخیر، کشفیات در زمینۀ عصب شناسی، دوباره بحث در مورد جبرگرایی در مقابل آزادی ارادۀ بشر را داغ کرده است. بحثی که حداقل از زمان سقراط، میان دانشمندان، فلاسفه و چهرههای دینی جریان داشته است. جبرگرایی که یکی از مشهورترین مبلغان آن اسحاق نیوتون بوده است، در حال حاضر ظاهراً دست بالا را پیدا کرده است.
دلیل این موضوع، به یک مجموعه آزمایشات بر روی مغز بازمیگرد که از دهۀ ۸۰ میلادی آغاز شدند که نشان میدهند، مغز ما پیش از آنکه حتی از تصمیماتمان مطلع شویم، برای ما تصمیمگیری میکند. دانشمندان امروز میتوانند شما را با سیم به کامپیوتر متصل کنند و انتخابی را که قرار است انجام دهید را چندین ثانیه پیش از آنکه حتی خودتان از تصمیمتان مطلع باشید، پیش بینی کنند. اگر نسبت به تصمیمگیری خود آگاهی ندارید، چگونه میتوانید بگویید که عملی را داوطبانه انجام دادهاید، و چگونه میتوانید مدعی شوید که همۀ کارهایتان را “اراده” کردهاید؟ و اگر خودآگاهانه عمل میکنید، دقیقاً آن چیزی که کاری که انجام میدهید را تعیین میکند، چیست؟به نظر میرسد که پرسشگری علمی، در حال نابود کردن ایدۀ اختیار است. اما واقعاً این طور است؟
تصمیمها، تصمیمها
تصور کنید که به یک ساعت روی یک کامپیوتر نگاه میکنید، که عقربۀ آن به سرعت حرکت میکند، و از شما خواسته شده تا دکمهای به تصمیم خودتان در هر نقطهای که دلتان میخواهد فشار دهید. شما باید در لحظهای که تصمیم دارید انگشتتان را حرکت دهید، به محل قرارگیری عقربه روی صفحۀ ساعت توجه کنید. در تمام مدت، فعالیت الکتریکی مغز شما با استفاده از یک الکتروانسفالوگرام (EEG) تحت نظر قرار دارد.این آزمایش را بنجامین لیبت، عصبشناس آمریکایی، در سال ۱۹۸۳ انجام داد، و باعث شد تا دوباره بحث در مورد آزادی اراده (اختیار) به جریان بیافتد. لیبت با استفاده از زمانی که شرکتکننده متوجه ساعت میشد و زمانی که دکمه را فشار میداد، زمان دقیق تصمیم خودآگاه را محاسبه کرد. سپس زمان تصمیم را با زمانِ جهشی در فعالیت مغزی که تحقیقات پیشین نشان داده بود، نمایانگر تصمیمگیری است، مقایسه کرد. او دریافت که فعالیت مغزی به طور میانگین، ۳۰۰ میلیثانیه پیش از آنکه افراد نسبت به تصمیمگیری آگاه شوند، صورت میگیرد. این تغییر در فعالیت مغز که قبل از تصمیمهای آگاهانه صورت میگیرد، پتانسیل آمادگی نامیده میشود، و آن را سیلیای به صورت نظریۀ اختیار میدانند، چرا که نشان میدهد مغز بسیار پیش از آنکه ما “تصمیم” به انجام کاری بگیریم، مغز خود را برای انجام آن آماده میکند.
آزمایشهای لیبت ساده بودند، اما یافتههایش توسط پیروانش مبنای کارهای بیشتر قرار گرفتهاند. در سال ۲۰۱۰، جراحان عصب و عصبشناسان از دانشگاههای UCLA، و هاروارد آزمایش لیبت را تکرار کردند، منتها این بار الکترودهایی در مغز نصب نمودند تا فعالیت نورونهای مشخصی را ثبت کنند. آنها پتانسیل آمادگیهایی را ثبت که کردند که ۱٫۵ ثانیه قبل از تصمیم شکل گرفته بودند.
علاوه بر این، اسکن مغزهایی که توسط جان دیلان هاینس، عصبشناسی در برلین، در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نشان داد که برخی از تصمیماتی را که میگیریم، میتوان از ۷ ثانیه قبل، پیشبینی کرد. او شرکتکنندگان در تحقیق را در اسکنر مغز قرار میداد، و سپس از آنها میخواست تا دکمۀ سمت راست یا سمت چپ را به دلخواه خود و هر زمان که خواستند، فشار دهند. معلوم شد که الگوهای فعالیت مغزی منجر به تصمیمهای “راست” با تصمیمهای “چپ” متفاوت هستند، و از چند ثانیه قبل از آنکه دکمه فشار داده شود، آشکار میشوند.
شاید جنجالیترین آزمایشها و نظرات را در این زمینه، دانیل وگنر، روانشناس آمریکایی داشته باشد، که پیش از مرگش در سال ۲۰۱۳، استدلال کرده بود که احساس اختیار نسبت به آنچه که انجام میدهیم، یک توهم است. او گوشزد کرد که همواره مثالهای زیادی از اینکه ما خود اشتباهاً عامل اعمال خود میدانیم، وجود دارد.
بعضی اوقات کاری را انجام میدهیم، ولی فکر نمیکنیم که آن کار را انجام میدهیم: مثلاً تکان دادن لیوان روی یک تختۀ احضار روح، تکان دادن شاخۀ چوب در هنگام جستجو برای منابع آب، یا انجام دادن وظایف تحت تاثیر هیپنوتیزم. در سوی دیگر، بعضی وقتها هیچ کاری انجام نمیدهیم در حالی که تصور میکنیم در حال انجام کاری هستیم. وگنر این موضوع را با ترتیب دادن نوعی احضار روح برعکس نشان داده است. او یک تخته را روی یک جویاستیک کامپیوتری نصب کرد، و از دو شرکتکننده خواست تا در دو طرف آن بنشینند و انگشت خود را روی تخته بگذارند، و باعث شوند که یک نشانگر روی یک صفحه حرکت کند. به آنها گفته شده بود که نشانگر را هر وقت که خواستند متوقف کنند. پس از آنکه نشانگر متوقف میشد از شرکتکنندهها پرسیده میشد که به چه شدتی احساس میکنند که محل توقف نشانگر، محلی بوده که شخصاً انتخاب کرده بودند. به صورت مطلق، همۀ شرکتکنندهها باور داشتند که خودشان محل توقف را تعیین کرده بودند. نکته اینجا بود که یکی از دو شرکتکننده، در حقیقت در آزمایش همدست بود، و کنترل کامل نشانگر را در تمام مدت در دست داشت.
وگنر در این مورد میگوید که ما پیوسته خودمان را فریب میدهیم و آنچه که او “توهم ارادۀ آگاهانه” نامیده بود در ما وجود دارد. این موضوع باعث شد تا سایر روانشناسان و عصبشناسان یک گام فراتر بروند و بگویند که احساس قصد کردن، چیزی است که انسان همواره پس از انجام کار به اعمال خود نسبت میدهد. ما داستانهایی میسازیم تا بتوانیم مالکیتِ اعمالی را به هر روی اتفاق میافتادند را به خودمان نسبت دهیم.
حتی برای پراگماتیستترین دانشمندان نیز، این دیدگاه، نگاهی آزاددهنده نسبت به انسان به نظر میرسد. دیدگاهی که انسان را یک ربات برنامهریزی شده میداند و اعمال ما را محصول فرآیندهای ناخودآگاه میداند، نه تفکر. اما این به هیچ وجه تمام ماجرا نیست. اگر قبلاً علم بحث در مورد اختیار را از حوزۀ سنتی عمل “مستقل” فراتر برده بود، درک جدیدی که نسبت به خودآگاهی انسان بدست آورده، کاستیهایی را در مورد صحبت راجع به “اختیار” را از همان بدو امر آشکار میکند. در نتیجه، دانشمندان و فلاسفه در حال پیریزی راههایی جدید برای دریافتن معنای واقعی “آزادی” هستند.
بحث بزرگ
پاتریک هاگارد، یک عصبشناس بریتانیایی است که با لیبت همکاری میکرد و در مسائل اختیار و عمل ارادی تحقیق میکند. او استاد انستیتوی عصبشناسی شناختی در دانشگاه کالج لندن است. او که تا همین اواخر با لقب “ضد اختیار” شناخته میشد، میگوید که نظریاتش با بیربط شدن روز به روز مباحث سنتی، تکامل پیدا کرده است. هاگارد میگوید که یک چیز مشخص است: دیگر نمیشود دیدگاههای دوگانهگرایانه را با رویکرد علمی آشتی داد. دوگانهگرایی باوری است که در دین و آثار فیلسوفانی چون رنه دکارت وجود دارد و بر اساس آن یک روح یا ذهن میتواند مستقل از مغز و بدن وجود داشته باشد.
او میگوید: “عصبشناس مجبور است که معتقد باشد، همۀ افکار، احساسات و تجارب ما نتیجۀ رویدادهای الکتریکی و شیمیایی در مغز هستند.” این، یعنی دو ریختن این نظر که “خود”ی وجود دارد که به مغز میگوید چه کند.
اما همزمان، او معتقد است که این نظر که ما خودمان را فریب میدهیم که ارادۀ آگاهانه داریم، زیادهروی است. او به اثر تازهای از آرون شورگر در فرانسه اشاره میکند، که در آن این نظرِ لیبت که “پتانسیل آمادگی” واقعاً نمایانگر برنامهریزی مغز برای حرکت بعدی است را به چالش کشیده است. برخی معتقدند که این اثر آزادی اراده را دوباره به عصبشناسی بازگردانده است. شورگر با کار بر روی تحقیقات پیشین که نشان میدادند وقتی ما بر اساس، مثلاً، ورودیهای بصری تصمیمی میگیریم، گروههایی از سلولهای مغزیمان شروع به جمعآوری شواهدی در دفاع از نتایج مختلف میکنند، به نتایج تازهای رسیده است. وقتی که این نویز عصبی به اوج میرسد، از یک آستانه عبور میکند و به یک نتیجه میرسد. توهم بصری معروف لباسی که به رنگهای مختلف به نظر میرسید، در ماه مارس اینترنت را درنوردید. این عکس نشان میدهد که مغزهای مختلف، بر اساس شواهد چندپهلو، به نتایج متفاوتی میرسند.
لباس جنجالی
شورگر مطرح میکند که این نویز عصبی پیوسته، در تمام تصمیمگیریها نقش دارد. او مدل کامپیوتریای از فعالیت الکتریکی هنگامی که مغز اطلاعات را کنار هم میچیند ایجاد کرد، و دریافت که مشابه الگوهای پتانسیل آمادگیای است که لیبت از آنها میگفت. او استدلال کرد که آنچه فرآیند تصمیمگیری ماقبل خودآگاهی به نظر میرسد، ممکن است نمایانگر آماده شدن برای تصمیمگیری خودآگاه باشد. او با یک آزمایش نشان داد که شرکتکنندگانی که بیشترین نویز نورونی را داشتند، در انتخابهای “خودانگیز” (spontaneous) سریعتر بودهاند.
هاگارد میگوید: “نظرات شورگر جالب هستند. شما میتوانید بگویید که تئوری او با آزادی اراده سازگار است، چون که این عبور از آستانه به منزلۀ تصمیم به عمل است، اما به نظرم او خودش هم مواظب است که یک وقت ادعا نکند خود این فرآیند خودآگاه است.”
سوال بزرگی که باید به آن پرداخت، در وهلۀ اول خودآگاهی است، چرا بدون درک بهتر خودآگاهی، صحبت کردن از اختیار، محلی از اعراب ندارد. هاگارد در ادامه میگوید: “به نظرم ما تجربۀ خودآگاهانهای از آنچه که در شرف انجامش هستیم، داریم. آنچه پژوهشهای ما بر آن متمرکز شده، همین سیال تجربه است. ما نیاز داریم که بدانیم آیا تفاوتی بین اعمال خودآگاه، مثلاً مثل درست کردن یک فنجان چای، با کارهایی که میتوانیم به صورت ناخودآگاه انجام میدهیم، همچون راه رفتن، وجود دارد؟
عصبشناسان بر روی دو ناحیه از مغز که به نظر میرسد، احساس اختیار نسبت به آنچه انجام میدهیم را به ما میدهند، مطالعه میکنند. به نظر میرسد که کورتکس جداری عقبی در مغز که در بخش عقب مغز قرار دارد، در برنامهریزی و نظارت بر اعمال ما نقش دارد. و کورتکس پیشین-میانی که در محل تلاقی دو نیمکرۀ مغز قرار دارد، پیش از حرکت فعال میشود. وقتی که پزشکان با الکتریسیته این ناحیه را تحریک میکردند، بیماران گزارش دادند که انگیزهای برای تکان دادن دست در خود احساس کردهاند. هاگارد میگوید: “این یک ذره شبیه به اراده است.”
تصویر بزرگتر
فیلسوفها نیز، در حاضر پیشرفتهای عصبشناسی را به بحثهای خود در مورد آزادی اراده (اختیار) وارد کردهاند. هلن بیبی، استاد فلسفه در دانشگاه منچستر میگوید، خیلیها از آنچه که عصبشناسان میگویند، شگفتزده نشدهاند.
او میگوید: “یک مکتب فلسفی بزرگ وجود دارد که من هم طرفدار آن هستم، که میگوید حتی اگر هر چیزی که ما انجام میدهیم، سببی داشته باشد که کاملاً انجام آن را توجیه کند، باز هم عمل آزادانه کاملاً امکانپذیر است. پیش از لیبت هم، اکثر ما فکر میکردیم که علل پیشین وجود دارند، تنها نمیدانستیم که این علل چه هستند.”
بیبی باور دارد که یک نگاه همه جانبه به تجربۀ بشر آشکار میسازد که عصبشناسی تنها بخشی از داستان را روایت میکند. او میگوید: “مثلاً فرض کنید که به یک میلیون سال گذشته تنها از نظر مولکولی محض نگاه کنید، در این صورت فرآیندهای تکاملی یا رفتار حیوانات را متوجه نخواهید شد. شما میتوانید داستانتان را با استفاده از فیزیک و شیمی از لحاظ علت و معلولی توجیه کنید، اما در عین حال از چیزهای خیلی مهم دیگری غفلت ورزیدهاید. اگر به مغز به دید یک ماشین عصبی نگاه کنید، مطمئناً آزادی اراده را در آن پیدا نخواهید کرد، چرا که این سطحی از تبیین نیست که در آن آزادی اراده خود را نشان میدهد.”
وی میافزاید: “چه نیازی هست که حتماً جبرگرایی دروغ باشد، تا ما اختیار زندگی خودمان را در دست داشته باشیم؟ هیچ کدام از ما حس نمیکند که انگار اسلحه روی شقیقهاش گذاشتهاند که برای خودش چای درست کند یا مثلاً حس مردۀ متحرکی که ابزار خیمه شب بازی است را هم ندارد.”
البته پایان مقاله اشاره می شود که اختیار بطور کامل رد نمی شود، ولی شاید بشه با آزمایشات بیشتر اثبات کرد:
درس واقعیای که میتوان از تحقیقات اخیر در مورد خودآگاهی و تصمیمگیری در بشر گرفت این است که هم عصبشناسان و هم فلاسفه به این موضوع واقفند که ما رباتهایی نیستیم که نقشهای از پیش تعیینشدهای را ایفا میکنیم. ما میدانیم که مغز برای تطبیق با تجربۀ بینهایت غنیِ انسان بودن، فرآیندهای بینهایت پیچیدهای دارد و پژوهشهای فعلی تنها، در حال حاضر در حال کاویدن گوشهای بسیاری کوچکی از همۀ اینهاست. تصمیمگیری راجع به فشار دادن یک دکمه، یک چیز است و تصمیمگیری راجع به ازدواج با یک فرد، به کل چیز دیگری است. رد کردن آزادی اراده حالا حالاها کار دارد.
با عرض سلام به شما دوست گرامی. بیماری ژنتیک، تصادف، تحصیل جبری، ازدواج اجباری و هر مثالی مشابه این امور، تنها وتنها محدوده إعمال اختیار انسان را کاهش میدهد نه اینکه انسان را مثل سنگ، بی اراده و بی اختیار میسازد. جمله ما این بود: «این فرض که انسانی در موقعیتی قرار بگیرد که به هیچ عنوان هیچ گزینه ای برای انتخاب نداشته باشد یک فرض بسیار نادر است و پدیده های نادر نمیتواند قانون ساز باشد.» معنای جمله این نیست که: تصادف جبری یا بیماری جبری نادر است. چه کسی منکر است که انسان در زندگی دنیوی خود کم یا بیش با عوامل جبری مواجه است اما آیا این بدان معناست که حق انتخاب در تمامی موارد دیگر نیز از او سلب میشود بطوری که دیگر هیچ گزینه اخنتیاری برای او باقی نمی ماند و فرد مانند برگی روی موج دریا بی اختیار این سو و آنسو میشود؟ عرض ما این بود که چنین فرضی بسیار نادر است و برای روشن شدن بهتر مطلب به سراغ مثالهای شما میرویم. شخصی که جبرا دچار یک تصادف میشود درباره تبعات این تصادف حق انتخاب دارد؛ اینکه برای بهبود آسیبهای تصادف تلاش کند یا نه؟ به همین ترتیب، درباره بیماری ژنیتکی و تحصیل اجباری و ازدواج اجباری، فرد میتواند انتخاب کند که در برابر عوامل جبری چه عکس العملی داشته باشد. درست است که در خصوص بیماری و تصادف و تحصیل و ازدواجش دچار جبر شده اما این بدان معنا نیست که دیگر دستش از انتخابهای بعدی نیز بسته است. شما به عواملی که محدوده اختیار را تنگ میکند اشاره میکنید در حالیکه ما در این باره با شما همراهیم و عرض میکنیم بله عوامل ناخواسته و جبری میتواند دامنه گزینه های انتخابی انسان را محدود کند یا به انتخابهای ما سمت و سویی ناخواسته ببخشد اما نکته اینجاست که: اصل اراده و اختیار انسان به عنوان یک خصلت ذاتی همچنان باقی میماند و فرد اگرچه در یک یا چند مورد مجبور است اما در موارد دیگر همچنان مختار است و همین اختیار او را در مواجهه با موارد جبری یاری میکند. بنابراین نمیتوان گفت اراده و اختیار در انسانی که دچار بیماری ژنتیکی شده، به کلی نمادین و ظاهری است؛ بله در خصوص این بیماری زمینه فعلیت یافتن اراده و اختیار نیست مثل دانشمندی که در زمان خواب زمینه بهره وری او از علم و دانشش محدود میشود اما این بدان معنا نیست که آن اراده و اختیار ذاتی بیمار یا دانش راسخ این دانشمند را نمادین و ظاهری و نمایشی قلمداد کنیم. با این توضیحات روشن میشود: گرچه زندگی معلول اتفاقات جبری هم هست (و این لازمه دنیاست) اما این هرگز به معنای سلب مطلق اراده و اختیار از انسان نیست. جبرهای دنیا در کنار اراده و اختیار ذاتی انسان فضای مناسبی جهت آزمون او را فراهم کرده است: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ؛ قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوهها، آزمايش مىكنيم و بشارت ده به استقامتكنندگان. (بقره/ 155) به نظر میرسد اگر منابعی که پیشتر معرفی شد را در کنار پستهایی که گذشت مطالعه نمایید روشن خواهد شد که: «تحت تاثیر عوامل جبری قرار داشتن» مساوی با «بی اراده و بی اختیار مطلق بودن انسان» نیست بلکه آن صرفا به معنای محدود شدن گزینه های قابل انتخاب و در نتیجه ایجاد چالشهایی است که انسان را به انتخابهای حساستر و دقیقتر سوق میدهد. در پناه حق
با سلام و تشکر توضیحات مفیدی بود
نکته ای که شاید به این تناسب جبر و اختیار ارتباط داشته باشه : (در ابتدا بگم که من دنبال نتیجه گیری علمی و یا اثبات قانون خاصی نیستم، همین که مفهوم رو بتونم توضیح بدم کافیه)
ما در ریاضیات مقداری داریم به نام اپسیلون £ که صفر مطلق نیست اما مقدار بسیار کمی و نزدیک به صفر دارد بطوری که گاهی اوقات در محاسبات از آن چشم پوشی می کنند ولی گاهی اوقات هم حساب می کنند (حساب هم نشه تأثیری زیادی بر جواب نداره) در مثال همون تصادف ، اختیار بیمار برای تلاش در بهبود از جنس همین اپسیلون هست یعنی اگر چه آن شخص این اختیار را دارد بگوید من درمان نمی خواهم اما در 99.99 درصد چون انسان بصورت ذاتی (جبری) از درد و رنج دوری می کنه به سراغ درمان می رود اگرچه اختیار صفر مطلق نشد اما اختیار در گرفتن همچین تصمیمی در حد اپسیلون بود، حالا اگر کسی به سرش بزند و بگوید من درمان نمی خواهم درست است که از اپسیلون اختیارش استفاده کرده علیه یک روند جبری و ذاتی (سراغ درمان رفتن) اما بقول شما پدیده های نادر قانون ساز نیست، و یا مثال بارز دیگه رضایت افراد برای انجام عمل پزشکی روی اعضای خانواده شون است، بیمارستان به زور رضایت نمی گیره، طرف هم کاملاً این اختیار رو داره رضایت نده اما شرایط جبری باعث میشه رضایت نامه رو امضا کنه و این همون اختیار اپسیلونی و نمادین هست
خلاصه ی صحبتم اینه که صفر مطلق شدن اختیار درست است که شدنی نیست (بسیار نادر است) اما در حد اپسیلون شدن اختیار امکان پذیر است.(و زیاد اتفاق می افتد)
درود بر دوستان.سه شکلات داریم و سه کودک.به یکی از کودکان اختیار می دهیم از بین سه شکلات یکی را انتخاب کند.در این لحظه او مجبور است از بین سه شکلات بیشتر (4 یا بیشتر) انتخاب نکند.او یکی را برمی دارد.کودک دوم بواسطه ی انتخاب کودک انتخابش محدود شده و قادر است از بین دو شکلات یکی را انتخاب کند و مجبور است شکلات سوم را انتخاب نکند؛ علاوه بر اینکه مجبور است از بین دو شکلات بیشتر (3 یا بیشتر) انتخاب نکند.کودک سوم دیگر حق انتخاب ندارد.تنها گزینه ی باقیمانده اجبارا متعلق به اوست و...اما اگر کودک چهارمی هم وارد شود، جبرا هیچ اختیاری برای انتخاب هم ندارد.پس هر انتخابی توسط هر موجودی، دایره ی انتخاب اختیاری-جبری را برای موجودات دیگر محدودتر و تنگ تر می کند تا جایی که این اختیار آنقدر محدود بشود که به بی اختیاری و عدم امکان انتخاب برسد که در آن صورت هیچ موجودی در آن موقعیت صاحب اختیار برای انتخاب نخواهد بود.(کودکان پس از اتمام شکلات ها محل را ترک می کنند چون امکان انتخاب اختیاری در آن موقعیت ندارند).پس موجودات مختار به محض اینکه در موقعیتی، امکان انتخاب اختیاری نداشته باشند، آن موقعیت را به مقصد موقعیت دیگری که در آن امکان انتخاب اختیاری خواهند داشت، ترک می کنند.پس تجمع موجودات مختار در یک موقعیت به این دلیل است که "احساس" می کنند در آن موقعیت، هنوز امکان انتخاب اختیاری دارند.
با سلام و تشکر توضیحات مفیدی بود نکته ای که شاید به این تناسب جبر و اختیار ارتباط داشته باشه : (در ابتدا بگم که من دنبال نتیجه گیری علمی و یا اثبات قانون خاصی نیستم، همین که مفهوم رو بتونم توضیح بدم کافیه) ما در ریاضیات مقداری داریم به نام اپسیلون £ که صفر مطلق نیست اما مقدار بسیار کمی و نزدیک به صفر دارد بطوری که گاهی اوقات در محاسبات از آن چشم پوشی می کنند ولی گاهی اوقات هم حساب می کنند (حساب هم نشه تأثیری زیادی بر جواب نداره) در مثال همون تصادف ، اختیار بیمار برای تلاش در بهبود از جنس همین اپسیلون هست یعنی اگر چه آن شخص این اختیار را دارد بگوید من درمان نمی خواهم اما در 99.99 درصد چون انسان بصورت ذاتی (جبری) از درد و رنج دوری می کنه به سراغ درمان می رود اگرچه اختیار صفر مطلق نشد اما اختیار در گرفتن همچین تصمیمی در حد اپسیلون بود، حالا اگر کسی به سرش بزند و بگوید من درمان نمی خواهم درست است که از اپسیلون اختیارش استفاده کرده علیه یک روند جبری و ذاتی (سراغ درمان رفتن) اما بقول شما پدیده های نادر قانون ساز نیست، و یا مثال بارز دیگه رضایت افراد برای انجام عمل پزشکی روی اعضای خانواده شون است، بیمارستان به زور رضایت نمی گیره، طرف هم کاملاً این اختیار رو داره رضایت نده اما شرایط جبری باعث میشه رضایت نامه رو امضا کنه و این همون اختیار اپسیلونی و نمادین هست خلاصه ی صحبتم اینه که صفر مطلق شدن اختیار درست است که شدنی نیست (بسیار نادر است) اما در حد اپسیلون شدن اختیار امکان پذیر است.(و زیاد اتفاق می افتد)
بسمه البصیر. با سلام: سرایت دادن جبر علمی،آن هم از نوع ریاضی آن به اختیار انسان کار صوابی نیست! چون علم دیگری مثل فیزیک همه ی معادلات شما را به هم می زند،شاید با نظریه ی عدم قطعیّت هایزنبرگ آشنا باشید نظریه ای که بر اساس فیزیک کوانتوم و حرکت موجی ذرّات مادّی شکل گرفت،بر این مبنا شما نمی توانید هرگز با قطعیّت انرژی،حرکت،زمان و مکان ذرّات مادّی را اندازه گیری کنید،این یعنی سست شدن بنیان جبر علمی در فیزیک، .
سلام به شما، بنده اهل نقش بازی کردن نیستم و خیلی صادقانه می گویم که نگارش بخشی از متن شما برای من مبهم بود و نفهمیدم!
اما بحث علم فیزیک پیچیده است و کلاً یکسری دانشمند ها در گذشته و حال نظرات متفاوتی داشتند و دارند ، یکسری از فیزیک دانان می گویند زمان وجود ندارد، عده ای خداناباور هستند و بخشی دیگر از فیزیک دانان به خدا (از نظر علمی) اعتقاد دارند و کلاً خودم رو در اندازه ای نمی بینیم که بحث فیزیکی راه بیاندازم اما این طور نیست که لزوماً علم جبری کنار رفته باشه برای مثال اندازه گیری جاذبه زمین، نیرو، کار و غیره همیشه است و اینکه تمام علم ریاضیات جبر است
اون مثال اپسیلون هم فقط برای اینکه منظورم رو برسونم گفتم نه اینکه قصد داشته باشم میزان اختیار رو با پارامترهای فیزیکی مثل انرژی، نیرو یکی بدونم
سلام به شما، بنده اهل نقش بازی کردن نیستم و خیلی صادقانه می گویم که نگارش بخشی از متن شما برای من مبهم بود و نفهمیدم! اما بحث علم فیزیک پیچیده است و کلاً یکسری دانشمند ها در گذشته و حال نظرات متفاوتی داشتند و دارند ، یکسری از فیزیک دانان می گویند زمان وجود ندارد، عده ای خداناباور هستند و بخشی دیگر از فیزیک دانان به خدا (از نظر علمی) اعتقاد دارند و کلاً خودم رو در اندازه ای نمی بینیم که بحث فیزیکی راه بیاندازم اما این طور نیست که لزوماً علم جبری کنار رفته باشه برای مثال اندازه گیری جاذبه زمین، نیرو، کار و غیره همیشه است و اینکه تمام علم ریاضیات جبر است اون مثال اپسیلون هم فقط برای اینکه منظورم رو برسونم گفتم نه اینکه قصد داشته باشم میزان اختیار رو با پارامترهای فیزیکی مثل انرژی، نیرو یکی بدونم
عذرخواهم،مقصود این است که برای اتفاق افتادن یک حادثه هزاران عامل ممکن است دست به دست یکدیگر بدهند،که یکی از آنها اراده ی انسان و اختیار اوست وقتی همه ی علل شکل گرفتنِ یک اتفاق باهم در یک جا جمع شد،این را می گویند "علّت تامه" و آن اتفاق می افتد،اینکه عرض کردم فقر و ثروت و سایر عوامل محیطی علّت تامه نیستند یعنی صِرف فقیر بودن، نمی تواند باعث شود که اختیار ثروتمند شدن و یا به دست آوردن یک زندگی متوسط از انسان سلب شود. در مورد قوانین فیزیک و یا ریاضی هم،چون شما بحث را با دلایل فیزیولوژیک و ریاضی،پیش بردید بنده خواستم عرض کنم در همین علوم تجربی هم نقض آن وجود دارد،پس بهتر است مبحث اختیار و عدل را با علوم تجربی که هر روز تغییر می کنندو یا کامل می شوند، پیوند نزنیم. گرچه در دلایل روانشناسانه ای هم که در مقاله ی پست قبلتان بود، حرف بسیار است و موارد نقض آن وجود دارد.
بله همین هزاران عامل است که گاهی اوقات فرصت ها و زندگی ها از بین می رود و در مقابل برعکس هم وجود دارد
اتفاقاً وقتی این هزاران عامل را موشکافانه بررسی می کنیم می بینیم عوامل جبری چقدر تأثیر گذار هستند بر اراده ی انسان (آزمایش زندان استنفورد)
در مورد مقاله قبل: خب من نویسنده ی اون نبودم به اندازه ی کافی هم منبع در داخل خود متن وجود دارد
منظورتون رو از موارد نقض نمی دونم چیه چون این مقاله ادعای اثبات عدم وجود اختیار رو نکرده و صرفاً نتایج یکسری آزمایشات رو گفته و نظر برخی از کارشناسان رو
علت اینکه این مقاله رو قرار دادم هم (تناسب جبر و اختیار) است و من این مقاله رو بی ربط ندیدم نسبت به این موضوع
بنده از تمام کسانی که برای این تاپیک زحمت کشیدند تشکر می کنم
حال من رو فقط افرادی می تونن درک کنن که اختیار رو حس نکردن، تمام زحمات و تلاشی که برای پیشرفت و آسایش بر اساس قدرت اختیار انجام دادن توسط عوامل جبری ظالمانه از بین رفت
این تاپیک رو اگه ایجاد کردم نه بر اساس علم، نه فلسفه و نه هیچ چیز دیگه فقط بخاطر شرایط روانی خودم بود
برای من هم دعا کنید تا نجات پیدا کنم و به آرامش برسم
لطفاً تاپیک رو جمع بندی کنید
با تشکر
سلامراسش حرفاتونو خوندم یکم هنگ کردم.چیزی که من در مورد جبر و اختیار شنیدم اینه که زندگی یه چیزیه بین جبر و اختیار.مثلا من مال یه یتیم میخورم تصادف میکنم فلج میشم.یا به یکی کمک مالی میکنم خدا دو برابرشو بهم پس میده.در مورد مرگم همینه دو نوع اجل داریم.یکی اجل حتمی یکی معلق.عجل معلق دست خودمونه مثلا با سرعت زیاد رانندگی میکنیم و تصادف میکنیم میمیریم.تو عجل حتمی هم بازم یکم اختیار داریم مثلا صدقه میدیم یا به پدر و مادر نیکی میکنیم مرگمون عقب میفته.در مورد این که مسلمان به دنیا میاییم و کجا فر کنم مربوط به عالم قبل از تولد یا عالم ذر مربوط بشه.یه سری چیزای دیگه هم هست مثلا یه حدیث هست که پیامبر میگه اگه تو روز چهار شنبه بچه دار شید (شب زفاف)بچتون زنا کار میشه.یا حدیث داریم اگه به بچه مال حروم بخورونید بزرگ شد آدم درستی نمیشه،اینا تغصیر پدر مادر چه ربطی به بچه داره؟؟؟؟؟؟نمیدونم شاید بازم به همون عالم ذر مربوط بشه مثلا شاید ولایت اهل بیت دیر قبول کردن یا با کلی غر غر قبول کردن یا قبول نکردن و.....دلیل این که ما عالم ذر یادمون نمیاد بخاطر اینه که فیلم بازی نکنیم خیلیا اونجا گفتن ولایت قبول داریم ولی تو دلشون یه چیز دیگه بود،اگه یادمون بود بازم فیلم بازی میکردیم.شایدم بعضیاش از سر حکمت بوده شاید خدا میخواسته اون دنیا راحت تر بشه شاید ظرفیت مال زیادو نداشته و..... .منکه هنگیدم
اختیار بیمار برای تلاش در بهبود از جنس همین اپسیلون هست
با عرض سلام به شما دوست گرامی
دو نکته عرض میکنیم:
1. اینکه شما « اختیار بیمار برای تلاش در بهبود » را « از جنس همین اپسیلون » و احتمالی نزدیک به صفر میدانید صرفا یک ادعاست؛ بسیاری از افراد هستند که «تصادف جبری» میکنند و آسیبهایی (جزئی یا جدیتر) هم میبینند اما درمان را انتخاب نمیکنند.
2. نکته اساسی این است که شما میان دو چیز خلط کرده اید در حالیکه نیازمند تفکیک است:
الف) خصلت انتخابگری و اراده انسان به عنوان یک صفت ذاتی در بشر
ب) استفاده از آن خصلت در یک مورد خاص مثلا در مورد تصادف
شخصی که تصادف میکند همینکه برای او امکان دارد از دو گزینه (تلاش برای درمان و عدم تلاش) یکی را انتخاب کند همین «قدرت انتخابگری»، حاکی از خصلت ذاتی اراده و اختیار در اوست هرچند به دلیل فرار از درد انگیزه انتخاب «تلاش برای بهبود» در او قویتر شده است. به عبارت دیگر، فردی که دچار تصادف جبری شده است دو گزینه پیش رو دارد: 1- رنج را تحمل کند و به سراغ درمان نرود و 2- به سراغ درمان برود. فرد جدا از انگیزه های مخالف، قادر بر انتخاب یکی از این دو گزینه است هرچند انتخاب با انگیزه همراه است و این انگیزه برای فرد تصادفی، رهایی از رنج و درد است.
توجه داشته باشید که میان این عبارت که
«انگیزه انسان را به انتخاب یک گزینه سوق دهد»
و اینکه
«عواملی در کار باشد که قدرت بر انتخاب را صفر کند بطوری که انسان کاری را کاملا بی اختیار انجام دهد مثل سنگ و برگی که در پستهای قبل مثال زدیم»
تفاوت جدی وجود دارد.
عواملی که مد نظر شماست «انگیزه ساز» است نه «اختیار سوز».
باز هم توصیه میکینم با دقت و حوصله بیشتری پستها و منابع معرفی شده را مطالعه نمایید.
در پناه حق
با عرض سلام به شما دوست گرامی
دو نکته عرض میکنیم:
1. اینکه شما « اختیار بیمار برای تلاش در بهبود » را « از جنس همین اپسیلون » و احتمالی نزدیک به صفر میدانید صرفا یک ادعاست؛ بسیاری از افراد هستند که «تصادف جبری» میکنند و آسیبهایی (جزئی یا جدیتر) هم میبینند اما درمان را انتخاب نمیکنند.
با سلام و احترام،
ادعا نیست، قانون طبیعت اینه، هر جانداری برای بقا و دوری از رنج تلاش می کنه و برای من خیلی عجیبه که می گید بسیاری از افراد درمان را انتخاب نمی کنند چون اگر یک نگاهی به بیمارستان ها و مطب پزشکان کنید کاملاً نمایان است که بسیاری نزدیک به همه حتی ، درمان را انتخاب می کنند ، و اگر کسی آسیب ببیند و درمان را انتخاب نکند دو حالت بیشتر ندارد :۱-شخص از زندگی سیر شده (پس این انتخاب نیز در شرایط بد روانی صورت گرفته، غیر طبیعی و جبر روانی)
۲-مشکلات مالی که متأسفانه وجود دارد و مانع میشود (یعنی جبر محدودیت مالی در تصمیم به درمان)
عواملی که مد نظر شماست «انگیزه ساز» است نه «اختیار سوز».
بله قبول دارم
اما این عوامل انگیزه ساز می تواند تحمیل شود و یا تأثیر خیلی زیادی نزدیک به 100 درصد بگذارد بسته به شرایط جبری
ادعا نیست، قانون طبیعت اینه،
با عرض سلام به شما دوست گرامی
جنابعالی از طرفی «وجود عوامل طبیعی را مساوی با جبر انسان میشمرید» و از طرف دیگر در جای جای عبارتهایتان بدون اینکه متوجه باشید انتخاب و اختیار انسان را گوشزد میکنید یعنی «عوامل را مساوی جبر نمیدانید».
به این عبارات خود دقت کنید:
- بسیاری نزدیک به همه حتی ، درمان را انتخاب می کنند
- این انتخاب نیز در شرایط بد روانی صورت گرفته، غیر طبیعی و جبر روانی
- جبر محدودیت مالی در تصمیم به درمان
ریشه این تناقض گویی بازمیگردد به اینکه از طرفی عقل و وجدان شما بر وجود قدرت اختیار و انتخاب و تصمیم گیری حکم میکند اما از طرفی به دلیل مشکلاتی که در زندگی برایتان رخ داده (همانطور که خود بیان کردید) دچار آسیب روحی شده و تحت تاثیر احساسات خویش قرار دارید و این احساسات تلاش دارند با نپذیرفتن حکم عقل و وجدان، نوعی آرامش کاذب را در شما ایجاد کنند.
بنابراین پیشنهاد میکنیم درباره وضع روحیتان با مشاورین صحبتی داشته باشید.
در پناه حق