دو پرسش از دوستان قرآنی

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دو پرسش از دوستان قرآنی

1- آیه 51 سوره یوسف (ع) می گوید : قال ما خطبکن اذ راودتن یوسف عن نفسه ، قلن حاشا لله ما علمنا علیه من سوء. به زنان مصر گفت حقیقت حال خود را که با یوسف مراوده داشتید بگویید همه گفتند حاش لله که ما از یوسف هیچ بدی ندیدیم .پرسش این است که چگونه ایشان گفتند حاشا لله حال آنکه آنها آمون پرست بودند و هنوز یوسف علیه سلام اعلام صریح پیامبری نکرده بود و ایشان را به خداپرستی دعوت نکرده بود و آنها نیز مومن نبودند . پس علت اینکه در قرآن گفته شده حاشا لله چیست؟
2- آیه 68 سوره یوسف می فرماید: ما کان یغنی عنهم من الله من شی، لطفا بفرمایید منظور این آیه چیست؟ در ادامه می آورد الا حاجة فی نفس یعقوب قضاها. این حاجت چه بوده است؟

هیوا;26022 نوشت:
1- آیه 51 سوره یوسف (ع) می گوید : قال ما خطبکن اذ راودتن یوسف عن نفسه ، قلن حاشا لله ما علمنا علیه من سوء. به زنان مصر گفت حقیقت حال خود را که با یوسف مراوده داشتید بگویید همه گفتند حاش لله که ما از یوسف هیچ بدی ندیدیم .پرسش این است که چگونه ایشان گفتند حاشا لله حال آنکه آنها آمون پرست بودند و هنوز یوسف علیه سلام اعلام صریح پیامبری نکرده بود و ایشان را به خداپرستی دعوت نکرده بود و آنها نیز مومن نبودند . پس علت اینکه در قرآن گفته شده حاشا لله چیست؟
2- آیه 68 سوره یوسف می فرماید: ما کان یغنی عنهم من الله من شی، لطفا بفرمایید منظور این آیه چیست؟ در ادامه می آورد الا حاجة فی نفس یعقوب قضاها. این حاجت چه بوده است؟
با سلام و تشکر:Gol:

با کسب اجازه از کارشناسان محترم علوم قرآنی و تفسیر:Gol:

در پاسخ به سؤال اولتان گفتنی است: با مطالعه در متون کلاسیک مصر باستان مشخص می شود که مصریان باستان، به خداوند یگانه اعتقاد داشتند; خدایی که جاوید، خالق و فناناپذیر است. اینان خدا را با واژه Neter می خواندند که به معنای قادر بود. تفاوت مهم خداوند با مخلوقاتش این است که خداوند فناناپذیر و قائم به ذات (Selfexistent) است، در حالی که مخلوقاتش همه فانی هستند (5791 . , Wallis خدای یگانه - از یک سو و پرستش خدایان دیگر (gods) که همان آمون و الهه های مختلف و مظاهر قدرت طبیعت و هستی بودند، از سوی دیگر، به معنای این است که رب النوع ها و خدایان مختلف الشکل، در مصر باستان، نمادهایی از خدای یگانه بوده است.

در مصر باستان هر بخش، روستا، شخص و خانواده یا هر طبقه اجتماعی، با توجه به میزان ثروت خود، الهه خاص خود را می پرستید. god مکمل یک خانواده بود و سرنوشتش، با سرنوشت خانواده گره می خورد و در پیروزی و شکست امور آن خانواده و روستا شرکت داشت; مثلا اگر در جنگی شکست می خوردند، رب النوع همراه مردم آن روستا به اسارت در می آمد و اگر پیروز می شدند، به او افتخار می کردند و رب النوع، ارتقای مرتبه می یافت.

از اینرو در آیه مذکور،(1) وقتی از زنان مصری در بارۀ حضرت یوسف پرسیده می شود، همه بالاتفاق می گویند: "حاش لله" و مقصودشان از الله در این عبارت، خداوند یگانه و خالق بی همتا بوده است. چنانکه قرآن در خصوص بت پرستان حجاز نیز می فرماید: اگر از ایشان بپرسید خالقتان کیست؟ خواند گفت: الله؛ "و لئن سئلتهم من خلقهم لیقولن الله".(2)

اما پاسخ پرسش دوم شما به این تقریر است:


با توجه به متن کامل آیه شریفه و ادامۀ آن مطلب، روشن می شود "( لا تدخلوا من باب واحد وادخلوا من ابواب متفرقة و ما اغنی عنکم من الله من شی إن الحکم إلا لله علیه توکلت ...) (3)

بازگشت آیه شریفه به داستان قرآنی حضرت یوسف (ع) است. برادران يوسف پس از جلب موافقت پدر، برادر كوچك را با خود همراه كردند و براى دومـيـن بـار آمـاده حركت به سوى مصر شدند، در اينجا پدر، نصيحت و سفارشى به آنها كرد ((و گـفـت: فرزندانم! شما از يك درب وارد نشويد، بلكه از درهاى مختلف وارد شويد)) (وقال يا بنى لا تدخلوا من باب واحد وادخلوا من ابواب متفرقة).

اکثر مفسرین در توضیح آیه ( لا تدخلوا من باب واحد ) فرموده اند: یعقوب از چشم بد حسودان نگران بود چرا که فرزندان او به زیبائی شهره گشته و مورد نوازش عزیز مصر قرار گرفته بودند. یعقوب برای دفع ضرر احتمالی (چشم زخم حسودان) ابتدا با دور اندیشی آنها را به ورود از دروازه های مختلف شهر سفارش نمود اما از سوی دیگر چون مردی الهی و متکی بر خداوند بود در ادامه صحبتهایش اعتماد بر اسباب و علل طبیعی را بی اثر دانست، و اضـافه كرد ((من با اين دستور نمى توانم حادثه اى را كه از سوى خدا حتمى است از شما برطرف سازم)) "ما اغنی عنکم من الله من شی" و در نهایت پس از آنکه ((حكم و فرمان را از آن خداوند شمرد)) "ان الحكم الا للّه"،به خداوند توکل نمود."عليه توكلت" چنانکه همۀ متوکلان باید بر او توکل کنند.

در ادامه قضایا، برادران یوسف حركت كردند و پس از پيمودن راهی طولانى ميان كنعان ومصر، وارد سرزمين مصر شدند ((و هنگامى كه طبق آنچه پدر به آنها امر كرده بود (ازراههاى مختلف) وارد مصر شدند اين كـار هـيچ حادثه الهى را نمى توانست از آنها دور سازد)) "ولما دخلوا من حيث امرهم ابوهم ما كان يغنى عنهم من اللّه من شى". بـلـكـه تـنها فايده اش اين بود ((كه حاجتى در دل يعقوب بود كه از اين طريق انجام مى شد)) "الا حاجة فى نفس يعقوب قضيها".(4)

و این مطلب اشـاره به اين مطلب دارد كه تنها اثرش تسكين خاطر پدر و آرامش قلب او بود، چرا كه او از همه فرزندان خود دور بـود، و شب و روز در فكر آنها و يوسف بود، و از گزند حوادث و حسد حسودان و بدخواهان بر آنها مى ترسيد، و همين اندازه كه اطمينان داشت آنها دستوراتش را به كار مى بندند دلخوش بود.


موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_______________________________-
1. سوره یوسف، آیه 51.
2. سوره زخرف، آیه 87.
3. سوره یوسف، آیه 67.
4. همان، آیه 68، با بهره گیری از برگزیدۀ تفسیر نمونه. آیة الله مکارم شیرازی، تفسیر سورۀ یوسف.

با سلام

با توجه به آیات دیگر دو نکته از این دو آیه منتج میشود :

وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (67) وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مَا كَانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (68)


اول اینکه خدای متعال قدرت قاهره وسلطه نافذش را با جمله : ان الحکم الا لله : و تسلیم محض بودن یعقوب وکمال ادب وکرنش وی را در برابرخواست حضرت حق جل وعلا بیان میدارد .

دوم اینکه حضرت یعقوب (ع) از ابتدا میدانست (وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ) که همه اینها امتحان و فتنه خدای سبحان است (انی اعلم من الله مالا تعلمون ) واوباید صبر کند (فصبر جمیل ) و راضی بقدر الهی باشد تابه کمال برسد. وتدبیر انسان در طول اراده حق تعالی است و انسان بنده ضعیف و ناچیز دربرابر الله تعالی .

موضوع قفل شده است