جمع بندی اگر در مرتبه اول، فقط ذات خداست، پس چگونه صفات عین ذات هستند؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اگر در مرتبه اول، فقط ذات خداست، پس چگونه صفات عین ذات هستند؟

سلام. گفته می شود که در تبیین ابن عربی، در مراتب هستی، در مرتبه اول فقط ذات خدا حضور دارد و حتی صفات او نیز حضور ندارند و در مرتبه دوم است که علم و قدرت خدا نیز حضور دارند. آیا این به معنای تمایز بین ذات و صفات نیست؟ اگر صفات عین ذات هستند، چگونه در مرتبه اول، به همراه ذات وجود ندارند؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد سمیع

rejection;783071 نوشت:
سلام. گفته می شود که در تبیین ابن عربی، در مراتب هستی، در مرتبه اول فقط ذات خدا حضور دارد و حتی صفات او نیز حضور ندارند و در مرتبه دوم است که علم و قدرت خدا نیز حضور دارند. آیا این به معنای تمایز بین ذات و صفات نیست؟ اگر صفات عین ذات هستند، چگونه در مرتبه اول، به همراه ذات وجود ندارند؟

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
در مقام اول هم صفات قطعا وجود دارد، منتها صفات به نحو اندماجی وجود دارد و در مقام دوم همان صفات به نحو تفصیلی هستند. توضیح آنکه

عرفا در مورد خداوند- يعنى در مورد حقيقت وجود كه از نظر آنها حقيقت وجود مساوى با خداوند است- اينچنين تعبير مى‏كنند كه براى حقيقت وجود اعتبارات مختلف درنظر گرفته مى‏شود؛ يعنى از جنبه‏هاى مختلف مى‏توان او را اعتبار كرد.

البته اينكه ما مى‏گوييم (اعتبار) به خاطر اين جهت است كه ما از ديد عقلى بحث مى‏كنيم؛ وقتى ما از ديد عقلى بحث مى‏كنيم آن را (اعتبار) مى‏ناميم و الّا از نظر آنها همه اينها حقيقت و واقعيت است كه يك سالك در حركات و در سلوك خودش در هر مرحله‏اى به يكى از اينها [بجز مرتبه (غيب الغيوب) مى‏رسد:


1. مرتبه غيب الغيوب



يك مرحله، مرحله‏اى است كه آن را به اصطلاح «مرحله غيب الغيوبى» مى‏نامند كه در آن مرحله ذات بارى تعالى هست بدون آنكه هيچ اسمى و هيچ صفتى اصلًا در آنجا معنى داشته باشد يعنى هيچ اسم و صفتى در آنجا اعتبار بشود. آن مرتبه مافوق مرتبه اسماء و صفات است. آن، مرتبه‏اى است كه براى هيچ انسانى وصول به آن به هيچ معنا ممكن نيست. به همين جهت است كه از آن تعبير به «



عنقاى مغرب



» مى‏كنند، زيرا عنقا ضرب المثل چيزى است كه كسى به آن دست نيافته است و دست نمى‏يابد،

كه حافظ هم مى‏گويد:




عنقا شكار كس نشود دام بازچين /كانجا هميشه باد به دست است دام را



2. مرتبه تعين‏ اول

مرتبه بعد از مرتبه غيب الغيوب را «مرتبه تعين اول» مى‏نامند. اين مرتبه مرتبه‏اى است كه يك تعين در آنجا قابل اعتبار است. تعين يعنى اينكه يك شأنى و يك صفتى بشود برايش گفت. مرتبه تعين اول مرتبه جمع تعينات است، تعينى است كه ريشه همه تعينات است، كه مقصودشان مرتبه شهود ذات حق است خودش را به علم حضورى، مرتبه حضور ذات حق است براى خودش، كه تعبير «مرتبه احديّت» را در مورد آن به كار مى ‏برند.

3. مرتبه تعين دوم‏
مرتبه ديگر كه بعد از مرتبه تعين اول قرار دارد و عرفا به آن قائل هستند «مرتبه تعين دوم» است، يعنى مرتبه همه اسماء و صفات كه در آن مرتبه براى خداوند اسماء و صفات اعتبار مى‏شود. عالم، قادر، حىّ، مريد و تمام اسمائى كه در مورد خداوند هست مربوط به همين مرتبه است. آنها اصطلاحاً اين مرتبه را «مرتبه واحديّت» مى ‏نامند

تعین اول:
معمولا اهل معرفت تعین اول را چنین تعریف کرده اند:
علم الذات بالذات من حیث الاحدیة
یعنی علم حق تعالی در مقام ذات،به خود از جهت احدیت جمعی

در واقع پس از مقام ذات حق تعالی،که معلوم احدی نیست ،نخستین تعین از تعینات حق تعالی که می تواند برای برخی کاملان از اهل معرفت معلوم گردد همان تعین اول است.

گاه به تعین اول( اولین مرتبه معلوم)نیز می گویند.
اهل معرفت تاکید دارند که هر کسی مجال بار یافتن و علم بدین مقام را ندارد و جز خاتم انبیا(صلی الله علیه و اله وسلم) و وارثان علم وی،حتی دیگر انبیا نیز از دسترسی به آن محرومند

تعبیرهای دیگر از این مقام همچون (اولین مرتبه منعوت)یا(مسمای منعوت)بیانگر این معنا هستند که بر خلاف مقام ذات که هیچ اسمی بر اسمی دیگر در آن غلبه ندارد و مقام ذات در مقایسه با تمام صفات و نسب،یکسان و در برگیرنده تمام آنهاست،مقام تعین اول به طور ویژه با اسم (احدیت) گره خورده است و این اسم،بر این مقام حاکم است و در آن بر دیگر اسمای موجود غلبه دارد

در واقع نخستین مرحله از تعینات که چونان حلقه واسطه ای میان مقام ذات و اطلاق آن با دیگر تعینات مقید عمل می کند ،چیزی جز تعین علم ذات به ذات از حیث وحدت حقیقی نیست.

برای مثال فرض کنید:

انسان که حقیقتی گسترده و شامل قوای متعدد است ،به گونه ای به خود علم یابد که در آن،قوا و کثراتی که شامل آنها می شود ،حتی کثرات اندماجی ،در نگاه اول لحاظ نشوند و تنها به ذات نگریسته شود.

در چنین فرضی ،انسان تنها به یک جقیقت واحد یعنی خود،بدون نگاه به کثرات که شامل آن است ،علم دارد و از طرف دیگر هنگامی که به خود نظر می کند و (من)خود را در نظر می گیرد ،این همان (من)ی است که با گستردگی خود کثرات فراوانی را شامل است.

به بیان دیگر هر چند این (خود) به گونه ای لحاظ شده است که کثرات موجود در آن در نظر گرفته نمی شوند،ولی این سبب نمی شود که این خود،چیزی غیر از خودی باشد که کثرات و مراتب نیز در آن ملحوظ باشند.

به هر حال باید توجه داشت اگر به خود نظر کند و بگوید :این (من)امر گسترده ای است که کثراتی در خود دارد،این نظر ،امکان دارد،ولی ملحوظ نیست.از این ،به علم ذات به ذات از حیث وحدت حقیقی تعبیر می شود.

وحدت حقیقی که در بحث تعین اول مطرح می شود ،یعنی اینکه به این ذات یکتا به لحاظ وحدت نظر شود.
در حقیقت ،حق تعالی در این مرحله تنها به ذات خود علم دارد.

قید (تنها)نشانگر وحدت حقیقی است.حق تعالی پیش از آنکه به کثرات علم داشته باشد به ذات خود به تنهایی علم دارد که این علم ،موجب علم به کثرات می شود.

بی گمان در اینجا با قید تنها ،می توان گفت وحدت حقیقی خود ،قید شده است.
بنایراین ،هنگامی که در این مرحله از علم ذات به ذات سخن می گوییم،هیچ امر دیگری حتی کثرت اندماجی و اندراجی موجود در ذات نیز ملحوظ نمی گردند و تنها ذات دیده می شود؛بدون اینکه کثرتی در دل او باشد یانه.

به هر حال در بحث از تعین اول و چگونگی تنزل از مقام ذات و حصول نخستین تعین،نگاهمان به حییت وحدت حقیقی،یا به بیان دیگر (ذات تنها)خواهد بود؛از آن جهت که بدون لحاظ شمول یا عدم شمول کثرت،دارای وحدت حقیقی است.

اهل معرفت با تکیه بر علو مقام ذات ،قائل به تفصیل شده اند و علم ذات حق تعالی به ذا ت خود را از حیث وحدت حقیقی و بدون لحاظ کثرات،نخستین تعین و علم ذات به ذات را با لحاظ کثرات ،دومین تعین دانسته اند که تعین ثانی است.

در واقع در تعین ثانی است که ذات حق تعالی از حیث شمول کثرت به خود علم دارد.

بنابراین ،قید(تنها)در تعین اول در عبارت (علم ذات بر ذات تنها)برای امتیاز آن از تعین ثانی است؛زیرا در تعین ثانی علم ذات به ذات تنها نیست،بلکه علم ذات به تفاصیل و کثرات ذات است نه خود ذات به تنهایی(مانند اینکه انسان به ذات خود علم داشته باشد منتها از حیث کثرات شوون و قوایی که دارد) .

به بیان دیگر ،در تعین ثانی ذات حق تعالی به ذات خود از حیث کثرات و در تعین اول ،از حیث وحدت حقیقی علم دارد که گاهی از آن،به علم ذات به ذات از آن حیث که ذات است تعبیر می شود.
بنابراین،علم ذات به ذات در تعین اول ،با تعین ویژه وحدت حقیقی همراه شده است و سبب امتیاز او از تعینات دیگر از جمله تعین ثانی می شود

پس خلاصه مطلب در مورد تعین اول و ثانی این می شود که آن صفات در تعین ثانی به نحو تفصیلی ،اما در تعین اول به نحو اندماجی حضور دارند، و آنجا هم عین ذات هستند.
برای اطلاع بیشتر ر.ک مبانی اصول عرفان نظری، سید ید الله یزدانپناه و حکمت عرفانی، علی امینی نژاد.
موفق باشید.


پرسش:
گفته می شود که در تبیین ابن عربی، در مراتب هستی، در مرتبه اول فقط ذات خدا حضور دارد و حتی صفات او نیز حضور ندارند و در مرتبه دوم است که علم و قدرت خدا نیز حضور دارند. آیا این به معنای تمایز بین ذات و صفات نیست؟ اگر صفات عین ذات هستند، چگونه در مرتبه اول، به همراه ذات وجود ندارند؟
پاسخ:
در مقام اول هم صفات قطعا وجود دارد، منتها صفات به نحو اندماجی وجود دارد و در مقام دوم همان صفات به نحو تفصیلی هستند. توضیح آنکه:

عرفا در مورد خداوند- يعنى در مورد حقيقت وجود كه از نظر آنها حقيقت وجود مساوى با خداوند است- اينچنين تعبير مى‏كنند كه براى حقيقت وجود اعتبارات مختلف درنظر گرفته مى‏شود؛ يعنى از جنبه‏ هاى مختلف مى ‏توان او را اعتبار كرد.
البته اينكه ما مى‏ گوييم (اعتبار) به خاطر اين جهت است كه ما از ديد عقلى بحث مى‏ كنيم؛ وقتى ما از ديد عقلى بحث مى‏كنيم آن را (اعتبار) مى‏ ناميم و الّا از نظر آنها همه اينها حقيقت و واقعيت است كه يك سالك در حركات و در سلوك خودش در هر مرحله ‏اى به يكى از اينها بجز مرتبه (غيب الغيوب) مى ‏رسد:


1. مرتبه غيب الغيوب
‏يك مرحله، مرحله ‏اى است كه آن را به اصطلاح «مرحله غيب الغيوبى» مى‏ نامند كه در آن مرحله ذات بارى تعالى هست بدون آنكه هيچ اسمى و هيچ صفتى اصلًا در آنجا معنى داشته باشد يعنى هيچ اسم و صفتى در آنجا اعتبار بشود. آن مرتبه مافوق مرتبه اسماء و صفات است. آن، مرتبه‌‏اى است كه براى هيچ انسانى وصول به آن به هيچ معنا ممكن نيست. به همين جهت است كه از آن تعبير به «عنقاى مغرب» مى‏‌كنند، زيرا عنقا ضرب المثل چيزى است كه كسى به آن دست نيافته است و دست نمى‌‏يابد،كه حافظ هم مى‌‏گويد:

«عنقا شكار كس نشود دام بازچين/كانجا هميشه باد به دست است دام را»
2. مرتبه تعين‏ اول

‏مرتبه بعد از مرتبه غيب الغيوب را «مرتبه تعين اول» مى ‏نامند. اين مرتبه مرتبه‏ اى است كه يك تعين در آنجا قابل اعتبار است. تعين يعنى اينكه يك شأنى و يك صفتى بشود برايش گفت. مرتبه تعين اول مرتبه جمع تعينات است، تعينى است كه ريشه همه تعينات است، كه مقصودشان مرتبه شهود ذات حق است خودش را به علم حضورى، مرتبه حضور ذات حق است براى خودش، كه تعبير «مرتبه احديّت» را در مورد آن به كار مى ‏برند.

3. مرتبه تعين دوم‏
مرتبه ديگر كه بعد از مرتبه تعين اول قرار دارد و عرفا به آن قائل هستند «مرتبه تعين دوم» است، يعنى مرتبه همه اسماء و صفات كه در آن مرتبه براى خداوند اسماء و صفات اعتبار مى ‏شود. عالم، قادر، حىّ، مريد و تمام اسمائى كه در مورد خداوند هست مربوط به همين مرتبه است. آنها اصطلاحاً اين مرتبه را «مرتبه واحديّت» مى ‏نامند.
برای مثال فرض کنید:

انسان که حقیقتی گسترده و شامل قوای متعدد است، به گونه ای به خود علم یابد که در آن،قوا و کثراتی که شامل آنها می شود، حتی کثرات اندماجی، در نگاه اول لحاظ نشوند و تنها به ذات نگریسته شود.

در چنین فرضی، انسان تنها به یک جقیقت واحد یعنی خود، بدون نگاه به کثرات که شامل آن است ،علم دارد و از طرف دیگر هنگامی که به خود نظر می کند و (من) خود را در نظر می گیرد، این همان (من)ی است که با گستردگی خود کثرات فراوانی را شامل است.
به بیان دیگر هر چند این (خود) به گونه ای لحاظ شده است که کثرات موجود در آن در نظر گرفته نمی شوند، ولی این سبب نمی شود که این خود، چیزی غیر از خودی باشد که کثرات و مراتب نیز در آن ملحوظ باشند.
به هر حال باید توجه داشت اگر به خود نظر کند و بگوید:
این (من) امر گسترده ای است که کثراتی در خود دارد، این نظر، امکان دارد، ولی ملحوظ نیست. از این، به علم ذات به ذات از حیث وحدت حقیقی تعبیر می شود.
خلاصه مطلب در مورد تعین اول و ثانی این می شود که آن صفات در تعین ثانی به نحو تفصیلی، اما در تعین اول به نحو اندماجی حضور دارند، و آنجا هم عین ذات هستند. (1)
پی نوشت:
1.برای اطلاع بیشتر ر.ک. یزدانپناه، ید الله، مبانی و اصول عرفان نظری، موسسه امام خمینی.

موضوع قفل شده است