بررسی مفصل ترین روایت از معصومین درباره جبر و اختیار - رساله اهوازیه امام هادی(ع)

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی مفصل ترین روایت از معصومین درباره جبر و اختیار - رساله اهوازیه امام هادی(ع)

السلام علیک یا علی بن محمد النقی ایها الهادی(ع)


با سلام خدمت همه دوستان گرامی

قصد دارم درباره رساله امام هادی(ع) به مردم اهواز درباره جبر و اختیار که نامه بسیار زیبایی است بحثی داشته باشم از شرکت همه دوستان در بحث به گرمی استقبال می کنم


مساله جبر و اختیار آدمی سبقه دیرینه ای دارد و شاید بتوان گفت پس از مساله فرجام انسان بحث و گفتگو در باب هیچ مساله ای از مسائل انسان شناختی به میزان بحث از جبر و اختیار در میان ملتهای مختلف و پیروان ادیان و اقشار مختلف جامعه اعم از دانشمندان و توده مردم فرا گیر نبوده است و جزء اولین و غامض ترین مسائل کلامی و فلسفی در حوزه علوم انسانی بوده است که که بسیار درباره آن اظهار نظر کرده اند چرا که بدون تردید نزد هر اندیشمندی قلمرو اختیار انسان و اراده انسان و امثال آن جزء مهمتریندغدغه های بشری است که می تواند در سرنوشت انسان موثر باشد.

در گذشته : این مساله بیشتر جنبه کلامی دینی و فلسفی داشته است ولی با پیدایش و گسترش علوم تجربی و پیشرفتی که در علوم انسانی حاصل آمده است دامنه بحث جبر و اختیار به قلمرو علوم تجربی نیز کشیده شده و بسیاری از علمای رشته های علوم تجربی و به ویژه انسانی تجربی به اظهار نظر در این خصوص پرداخته اند.(محمود رجبی. انسان شناسی ص136-137)


به قول استاد شهید علامه مطهری شاید انسانی یافت نشود که اندک مایه تفکر علمی داشته باشد و این مساله برایش مطرح نباشد چنان که جامعه ای یافت نمی شود که وارد مرحله ای از مراحل تفکر شده باشد و این مساله را برای خود مطرح نکرده باشد(مجموعه آثار ج1 ص49)

گروهی با استناد به عقل و نقل قائل به جبر شده اند و انسان را چونان جمادات دانسته اند و گروهی دیگر با استناد به همین عقل و نقل انسان را تا عرش بالا برده اند و به جای خدا نشاننده اند.
در واقع دو طرف به افراط و تفریط رسیده اند ولی صاحب علوم حقه الهیه توانسته اند به بهترین شکل بحث را جمع کرده و پیروان خود را از افراط و تفریط برهانند .


از آنجا که کثیری از علوم پایه حوزه علوم انسانی مباحثی را مطرح کردهاند که رابطه تگاتنگی با بحث جبر واختیار دارد نظیر مباحث و موضوعات سیاسی و اجتماعی تربیتی و ...بنا بر این جا دارد امروزه به این بحث به صورت جدی تری پرداخته شود.


اهلبیت به عنوان مفسران اصلی قرآن و امامان مسیر هدایت به این دغدغه فکری و علمی جامعه مسلمین به کرات پاسخ مقتضی را دادهاند و مشکل فرا روی جامعه را حل کرده اند . احادیث بسیار و گفتگو های مفصل و نامه ها و رهنمود های روشنگری از آن اعلام هدی برای ما به جای مانده و امروزه راهگشای این موضوع برای ماست .
امام هادی علیه السلام به عنوان عروه الوثقی و ریسمان الهی و مشعل هدایت در عصر حکام بنی العباس که یک تلاطم فکری در جامعه ایجاد کرده بودند و هر روز بر مبنایی قرار می گرفتند و برای مطرح کردن خود به عنوان خلیفه به مباحث جنجالی علمی دست می زدند و آرامش را از امت اسلام در این باب گرفته و عامل اختلافات خونین و جنگهای عقیدتی بین افراد جامعه می شدند(عصر ترجمه) و من جمله بحث های اختلاف انگیز و باعث تکفیری بحث جبر و اختیار ، امام هادی در همچین فضایی بلند ترین متن مکتوب را درباره این موضوع از خود به یادگار گذاشتند و سکانی(لنگری) شدند بر این کشتی به تلاطم افتاده جبر و اختیار.

[=arial]نامه امام هادی به مردم اهواز که کاملا به بحث جبر و اختیار می پردازد میراثی است گرانبها و دریایی است ژرف برای غواصان عرصه تحقیق در باب جبر و اختیار.

این نامه که در جواب مردم اهواز که درباره مشکلاتشان و اختلافات درونی جامعه درباره جبر و اختیار و راه برون رفت از آن از امام هادی پرسیده بودند نوشته شده است با مقدمه ای بسیار عالی درباب حجت بودن و فصل الخطاب بودن قول معصومین و همچنین روش بحث صحیح و مطابقت آن با قرآن و... یکی از زیبا ترین و کاربردی ترین متون صادره از معصومین در باب جبر و اختیار است.
بیان مطالب عالی معرفتی در قالب مثال هایی بسیار دقیق از جمله خصوصیات این نامه والا است. این نامه در دو کتاب حدیثی تحف العقول ابن شعبه حرانی و الاحتجاج طبرسی آمده است که بدون در نظر گرفتن سند و اعتبار کتاب می توان رفعت و اتقان متن روایت را دلیل صدور این نامه از معصوم دانست. مرحوم مجلسی این نامه را در بحار الانوار به نقل از احتجاج می آورند.

این رساله به صورت تیتر گونه بر چند محور استوار است:

1- معرفی اهلبیت به عنوان مرجع علمی در مباحث و روش صحت سنجی و حجیت اقوال معصومین
2- تبیین جبر و بیان مخالفت آن با قرآن و ذکر مثال برای نشان دادن مخالفت جبر با عقل قطعی و بیان تالی فاسد های اعتقاد به جبر
3- تبیین تفویض و بیان مخالفت آن با قرآن و ذکر مثال برای نشان دادن مخالف آن با عقل قطعی و بیان تالی فاسد های اعتقاد به تفویض
4- تبیین امر بین الامرین به عنوان قول حق و صحیح
5- بیان مبادی علمی امر بین الامرین مانند استطاعه و قدرت عبد و جوامع فضل
6- بیان احادیث محوری از امام علی(ع) و امام صادق(ع) در باب امر بین الامرین

متا سفانه درباره این نامه آنگونه که شایسته است سخن گفته نشد است و تحقیق و رساله علمی مناسبی بر آن نگاشته نشد ه است
اما با این بضاعه مزجاتی که داریم در حد بردن موری از خرمنی و نمی از یمی به این نامه سراسر نور امام هادی(ع) می پردازیم
و امید دارم دوستانی که علاقه به بحث های جبر و اختیار دارند با مطالعه این نامه امام هادی(ع) بر غنای بحث بیافزایند.

و خدمت امام مهربانی ها امام هادی النقی عرض می کنیم :

يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين

ادامه دارد انشا الله....

با سلام
متن نامه مردم اهواز به امام هادی (ع) در دست نیست که چه خواسته ای از امام داشته اند اما از صدر نامه امام به وضوح پیداست که آنها از اختلافشان درباره مسائل جبر و اختیار به سطوح آمده بودند و این اختلاف را خدمت امام عرضه می کنند و از امام راه چاره برون رفت از این اختلاف را می خواهند .

امام هادی بعد از سلام و دعا

«من علي بن محمد،سلام عليكم وعلى من اتبع الهدى ورحمة الله وبركاته»

به موضوع اختلافشان در جبر و اختیار می پردازند:
«فإنه ورد علي كتابكم وفهمت ما ذكرتم من اختلافكم في دينكم وخوضكم في القدر و مقالة من يقول منكم بالجبر ومن يقول بالتفويض وتفرقكم في ذلك وتقاطعكم وما ظهر من العداوة بينكم، ثم سألتموني عنه»
[=Traditional Arabic]ترجمه:از على بن محمد سلام و رحمت و بركات خدا بر شما و بر هر كه از هدايت پيروى كند، نامه شما رسيد، آنچه نوشته بوديد فهميدم، كه در امر دينتان اختلاف كرده‏ ايد، در بحث قدر وارد شده‏ ايد، جمعى به جبر و برخى به تفويض قائل گشته‏ ايد، و كار به تفرقه و جدائى و دشمنى كشيده و سرانجام از من نظر خواسته‏ايد اينها همه را فهميدم.


چند مطلب در این فراز قابل برداشت است:

1- در قرن دوم هجری مسائل عقیدتی و کلامی یکی از مهمترین و پر جدال ترین بحث های جامعه اسلامی بود تا جایی که بر سر برخی از اعتقادات گروه هایی در جامعه اسلامی تشکیل می شد که در بعضی از موارد همدیگر را تکفیر نیز می کردند و حتی به زد و خورد فیزیکی بین آنها منجر می شد. و موجبات عداوت در جامعه اسلامی را فراهم می آورد .
حکام و خلفای اموی و بیشتر عباسی، نیز به جای آرام کردن محیط به این مسائل دامن می زدند و از قدرت سیاسی خود در دفاع و یا رد طرفداران یک عقیده استفاده می کردند تا جایی که در اواخر قرن دوم که اتفاقا همزمان با امامت امام هادی(ع) بود حکام عباسی به طرز خیلی باور نکردنی به از یکی از این دسته ها حمایت می کردند و خلیفه بعد از گروه دیگری طرفداری می کرد این دست به دست شدن قدرت شده بود بلای جان وحدت جامعه اسلامی.
دوران حکومت امویان مساله اصلی بحث های جبر گرایی و پیشبرد اهداف با این پوشش بود اما در عصر خلفای عباسی بحث های خلق قران در صدر قرار گرفت و در کنار آن مساله جبر و تفویض هم خودنمایی می کرد.
برای اطلاع بیشتر از این اتفاقات و تاثیر دستگاه حاکمه به مقاله استاد ربانی گلپایگانی در اینباره مراجعه کنید:
http://www.ensani.ir/fa/content/105370/default.aspx
به عنوان نمونه مامون گرایش به معتزله داشته و اهل حدیث را به خاطر تفکر قدیم بودن قرآن شلاق می زد و سفاح بعد از او گرایش به اهل حدیث داشت و معتقدین به خلق قرآن را تبعید و شکنجه می کرد.
همین قضیه در مسئله جبر و اختیار نیز وجود داشت در زمان وزارت صاحب ابن عباد در اصفهان آن قدر گرایش به جبر زیاد بود و مخالفان آن مواخذه می شدند که داستان مشهوری از آن زمان نقل کرده اند که مردی به خاطر خیانت زنش به او اعتراض کرد زن به شوهر گفت یعنی تو می گویی من خود این کار را کرده ام من مجبور بودم و اختیاری نداشتم مرد که اعتراضش بیشتر شد زن به حاکم شکایت مردش را کرد که او معتقد به اختیار است و قاضی مرد را مواخذه کرد. البته صاحب ابن عباد تلاش زیادی برای اصلاح این شهر کرد و تا حدودی موفق شد.

2- مساله مهم دیگر در این جا موضع گیری اهلبیت بود: ایشان در مرحله اول مردم را که اغلب در این مسائل تفطن خاصی نداشتند را از ورود به این مسائل منع می کردند. و در مرحله دوم به معرفت آفرینی در مسائل مشکل کلامی میکردند و در مساله سوم شبهات وارده را بر اثر القای نظریات نادرست رفع و دفع می کردند.
از نظر اهلبیت مهم این بود جامعه اسلامی با معارف ناب اسلامی آشنا شود ولی از ورود نابجای مردم عوام که دانش کافی برای درک این مسائل نداشتند منع می فرمودند به قول معروف برخی از مسائل مدرسه ای است و باید در کلاس درس حل شود و نتیجه های آن بحث که منقح شده و شسته و رفته شده است باید در جامعه بدان عمل شود به عنوان مثال در این که آیا قرآن قدیم است یا حادث است یک بحث کاملا مدرسه ای است و نتیجه عملی هم ندارد و دردی را هم دوا نمی کند مسلمانان همین قدر که بدانند قرآن کلام خداست کفایت می کنند برای همین ائمه نیز در این بحث بیشتر به همین مقدار بسنده می کردند.
یا در بحث جبر و اختیار همین قدر که مردم بدانند ما در کار های خود مجبور نیستیم و اختیار داریم و همه عالم مخلوق خداست کفایت می کند حال کیفیت آن چگونه است دردی را از آنها دوا نمی کند برای همین در بیشتر موارد که انسان های عادی از این مسائل از اهلبیت می پرسیدند در همین حد جواب می دادند.
اما در یک جامعه ای که به این مسائل مبتلا شدند امام رسالت القای معرفت ناب داشتند و همچنین در صدد رفع شبهه بر می آمدند مانند همین مردم اهواز که به امام هادی نامه نوشتند.
البته امام به این مطلب اشاره می کند
«و فهمت ما ذكرتم من اختلافكم في دينكم وخوضكم في القدر»
البته انگار گله ای هم از آنها دارد که چرا گذاشتید کار به اختلاف و عداوت بکشد و قبل از آن از امام خود سوال نکردید:
«وتفرقكم في ذلك وتقاطعكم وما ظهر من العداوة بينكم، ثم سألتموني عنه»

3- مساله مهم قابل توجه دیگر که باید برای ما درس هم باشد این که : چقدر برای شیعه دینش و آموزه های دینی اش مهم بوده است و به راحتی از کنار آن نمی گذشتند و به تسامح روزگار نمی گذراندند بلکه دغدغه فکری خود را از امامشان می پرسیدند.
این درسی است برای ما که باید برای سوال های خود و درد های اختلافی درونی خود از امام معصوم جواب بخواهیم و دنبال رفع مشکلات عقیدتی خود باشیم نه این که بی تفاوت باشیم و امروزه جوان های ما به خاطر تماس با محیط اینترنت و فضای مجازی شبهات زیادی دارد ولی بعضا به خاطر اهمال یا تنبلی آن را مطرح نمی کنند و از کنارش می گذرند و این ریشه فکر دینی آنها را مانند موریانه می خورد و سست می کند امروزه هم باید از علمای دین مسائل را پرسید و جواب گرفت.

امام هادی(ع) با یک تبیین بسیار اصولی و زیبا جایگاه اقوال نبی مکرم اسلام و همچنین اهلبیت او را در چند سطر ابتدایی بیان می فرمایند :
(مقدمه)
اعلموا رحمكم الله؛
(احادیث نقل شده از نبی حق و باطل دارند)
أنا نظرنا في الآثار وكثرة ما جاءت به الاخبار فوجدناها عند جميع من ينتحل الاسلام ممن يعقل عن الله جل وعز لا تخلو من معنيين:

  1. إما حق فيتبع و
  2. إما باطل فيجتنب.
(امت بر قرآن اجتماع دارند)
وقد اجتمعت الامة قاطبة لا اختلاف بينهم أن القرآن حق لا ريب فيه عند جميع أهل الفرق وفي حال اجتماعهم مقرون بتصديق الكتاب وتحقيقه، مصيبون، مهتدون
(خبر پیامبر بر عدم گمراهی در مورد اتفاق مسلمین)
وذلك بقول رسول الله صلى الله عليه واله: " لا تجتمع امتي على ضلالة " فأخبر أن جميع ما اجتمعت عليه الامة كلها حق، هذا إذا لم يخالف بعضها بعضا.
(نتیجه بیان حضرت)
والقرآن حق لا اختلاف بينهم في تنزيله وتصديقه
(ملاک صحت خبر منقول از پیامبر)
فإذا شهد القرآن بتصديق خبر وتحقيقة وأنكر الخبر طائفة من الامة لزمهم الاقرار به ضرورة حين اجتمعت في الاصل على تصديق الكتاب، فإن [ هي ] جحدت وأنكرت لزمها الخروج من الملة.
(ذکر نمونه:حدیث ثقلین مورد تایید کتاب و متفق علیه بین فرق اسلامی)
فأول خبر يعرف تحقيقة من الكتاب وتصديقه والتماس شهادته عليه؛ خبر ورد عن رسول الله صلى الله عليه واله ووجد بموافقة الكتاب وتصديقه بحيث لا تخالفة أقاويلهم، حيث قال: " إني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي - أهل بيتي - لن تضلوا ما تمسكتم بهما وإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض ". فلما وجدنا شواهد هذا الحديث في كتاب الله نصا مثل قوله جل وعز: " إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون ومن يتول الله ورسوله والذين آمنو فإن حزب الله هم الغالبون ". وروت العامة في ذلك أخبارا لامير المؤمنين عليه السلام أنه تصدق بخاتمه وهو راكع فشكر الله ذلك له وأنزل الآية فيه. فوجدنا رسول الله صلى الله عليه واله قد أتى بقوله: " من كنت مولاه فعلي مولاه " وبقوله: " أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي " ووجدناه يقول: " علي يقضي ديني وينجز موعدي وهو خليفتي عليكم من بعدي ".
(حدیث ثقلین مجمع علیه و مورد تایید کتاب است))
فالخبر الاول الذي استنبطت منه هذه الاخبار خبر صحيح مجمع عليه لا اختلاف فيه عندهم، وهو أيضا موافق للكتاب،
(نتیجه گیری)
فلما شهد الكتاب بتصديق الخبر و هذه الشواهد الاخرلزم على الامة الاقرار بها ضرورة إذ كانت هذه الاخبار شواهدها من القرآن ناطقة ووافقت القرآن والقرآن وافقها.

نکته های حدیث:
مقدمه:
1-احادیثی که نقل شده بسیار اند و این ها دو دسته اند : 1. حق اند که باید تبعیت شوند 2. باطل اند که باید کنار گذاشته شوند
2.قرآن ملاک ارجاع احادیث: چرا که قرآن مورد اتفاق بین همه مسلمانان است و پیامبر فرموده که امت همگی بر امر باطلی اجتماع نمی کنند.
3.اگر حدیثی را کتاب تایید کرد کسی حق مخالفت با آن را ندارد.
4.حدیث ثقلین و حدیث منزلت و حدیث ...که از پیامبر نقل شده صحیح است چرا که موید قرآنی دارد به آیه" انما ولیکم الله ..." که شیعه و سنی فرد صدقه دهنده در حال رکوع را علی(ع) می دانند.
پس این روایات دو مورد وثوق دارد 1. قاطبه امت بر آن اتفاق دارند 2. موید قرآنی دارد
5.اما برخی از این روایات که از پیامبر است و موید قرآنی هم دارد از صادقین نقل شده است و روات موثقی آن را نقل کرده اند که قبول آن هم لازم است دقیقا مانند همان روایاتی که از خود امام صادق نقل شده بود.
6.احادیث آل رسول الله متصل به قول خدای تعالی است:
خدا می فرماید :لعنت خدا بر کسی که خدا و رسولش را بیازارد
" إن الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة وأعد لهم عذابا مهينا "
و پیامبر حدود اذیت خود را مشخص فرمودند: که اذیت علی اذیت من است:
" من آذى عليا فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله ومن آذى الله يوشك أن ينتقم منه "
و محبت به علی را محبت به خودشان معرفی فرمودند:
: " من أحب عليا فقد أحبني ومن أحبني فقد أحب الله ".
و جای جای رسالتشان این مضمون را تکرار فرمودند:
ومثل قوله صلى الله عليه واله في بني وليعة: " لابعثن إليهم رجلا كنفسي يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله قم يا علي فسر إليهم ".
وقوله صلى الله عليه واله يوم خيبر: " لابعثن إليهم غدا رجلا يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله كرارا غير فرارا لا يرجع حتى يفتح الله عليه ". فقضى رسول الله صلى الله عليه واله بالفتح قبل التوجيه فاستشرف لكلامه أصحاب رسول الله صلى الله عليه واله فلما كان من الغد دعا عليا عليه السلام فبعثه إليهم فاصطفاه بهذه المنقبة وسماه كرارا غير فرار، فسماه الله محبا لله ولرسوله، فأخبر أن الله و رسوله يحبانه.

7.ذکر این مقدمات برای این بود که امام در بحث که می خواهد از احادیث امام صادق استفاده کند اول محیط را از نظر مسند بودن کلام امام صادق و ائمه دیگر آماده کند و بعد از آن حضرات شاهد بیاورد.

شایسته می بینم متن سخنان امام هادی در مقدمه نامه ایشان به مردمم اهواز را که تبیین کننده جایگاه علمی امامان معصوم است رابه صورت کامل بیاورم:

بدانيد خدايتان رحمت كند، كه ما در روايات و اخبار بسيارى كه وارد شده نگريسته، چنين يافتيم كه آنچه همه فرق اسلام كه خدا را مى‏شناسند نقل كرده‏اند از دو گونه خارج نيست، يا حق است كه بايد پذيرفت، يا باطل است كه بايد رد كرد، و امت همه اتفاق دارند كه قرآن نزد همه فرقه‏هاى اسلام حق است، بالاجماع بدرستى و حقانيت آن اعتراف دارند، و در اين مسأله به حقيقت رسيده‏اند و حق را يافته‏اند، چون پيغمبر (ص) فرموده: امت من همه با هم گمراه نشوند، و خبر داده كه آنچه مورد اجماع امت باشد حق است، بشرط اينكه هيچ اختلافى در ميان نباشد، و قرآن حق است و در باره نزول آن (از جانب خدا) و درستيش اختلافى نيست، پس اگر حديثى مورد تصديق و تأييد قرآن بود و جمعى از امت منكر شدند، بناچار بايد (دست از انكار بكشند و) بدان اقرار كنند، به حكم اينكه همه صحت قرآن را پذيرفته‏اند، و اگر به جحد و انكار ادامه دهند محكوم به خروج از دينند.

نخستين خبرى كه مورد تصديق و اعتراف قرآن است و مى‏توانيم قرآن را بر صحتش گواه گيريم، حديثى است كه بر طبق كتاب از پيغمبر (ص) نقل شده و اختلاف كلمه‏اى در آن نيست كه فرمود: من در ميان شما دو چيز ارجمند و نفيس مى‏گذارم: كتاب خدا و عترتم، يعنى اهل بيتم كه تا از آنها دست نكشيد گمراه نشويد، اين دو هيچ گاه از هم جدا نشوند تا كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند. شواهد صدق اين حديث بصراحت در قرآن يافت مى‏شود، مثل آيه: «تنها، ولى (ياور و صاحب اختيار) شما خداست و پيغمبر، و آنها كه ايمان آورده‏اند

و نماز مى‏گزارند و در ركوع زكات مى‏دهند، و هر كه «ولايت» خدا و رسول و مؤمنان را بپذيرد (پيروز شود) كه حزب خدا پيروز است.» (مائد: 56- 55). روايات اهل سنت همه گواه است كه اين آيه در شأن امير المؤمنين (ع) است كه در ركوع انگشترش را تصدق داد، و خداوند با فرستادن اين آيه از او تشكر كرد، پيغمبر هم مى‏بينيم (در تأييد آيه) فرموده هر كه من «مولى» (و صاحب اختيار اويم على مولاى اوست)، و به على (ع) فرموده: تو نسبت به من چون هارونى نسبت به موسى جز اينكه پس از من پيامبرى نيست. و فرموده:
على وام مرا مى‏پردازد، وعده‏هايم را وفا مى‏كند، و پس از من جانشين من بر شماست.

حديث اول كه منشأ و مبدأ اخبار ديگر است مورد اتفاق است و كسى در آن اختلاف نكرده، موافق قرآن نيز هست، و چون مورد تصديق قرآن و روايات ديگر است ناچار امت بايد بدان اقرار كند، چه از قرآن شاهد گويا دارد، قرآن با آنها موافق است و آنها با قرآن، علاوه كه مضمون آنها را پس از پيغمبر گروهى موثق و شناخته شده از راستگويان (ائمه) بيان كرده‏اند، پيروى از اين روايات بر هر مرد و زن مؤمن حتم و واجب است و جز دشمن معاند كسى از آنها نگذرد، كه گفتار آل پيغمبر به گفتار خدا پيوسته است چنان كه (در نظير اين) قرآن فرموده: «آنان كه خدا و رسولش را بيازارند در دنيا و آخرت، خدا لعنتشان كند و عذابى ذلت‏بار بر آنها آماده كرده.» (احزاب: 57)، (كه اذيت پيغمبر را اذيت خدا شمرده و آزار آل پيغمبر هم آزار پيغمبر است). و نظير اين آيه را در سخنان پيغمبر (ص) مى‏بينيم كه فرموده: هر كه على را بيازارد مرا آزرده، و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده، و هر كه خدا را بيازارد بزودى به انتقام خدا دچار شود، و در حديث ديگر است كه: هر كه على را دوست دارد مرا دوست داشته، هر كه مرا دوست دارد خدا را دوست داشته، و در باره قبيله «بنى وليعه» فرمود: مردى را چون خودم (براى سركوبى) بسوى آنها مى‏فرستم كه خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول هم او را دوست دارند.

على! برخيز و به جانب آنها روان شو. و در جنگ خيبر فرمود: فردا مردى را به ميدان آنها مى‏فرستم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، مردى كه پياپى حمله كند و هيچ گاه نگريزد، و تا خدا (اين قلعه‏ها را) بدستش نگشايد باز نگردد، پيغمبر (ص) پيش از اعزام او مژده فتح داد، اصحاب همه گردن كشيدند (كه اين نشان به سينه كه آويخته مى‏شود) و چون فردا شد، على (ع) را پيش خواند و به جبهه يهود فرستاد، و او را به اين فضيلت مفتخر ساخت و كرار غير فرارش ناميد، و خداوند او را دوستدار خدا و پيغمبر خواند، و خبر داد كه خدا و پيغمبر او را دوست دارند

بعد از این که امام هادی(ع) مقدمه در باب حجیت قول ائمه اطهار و مخصوصا امام باقر و امام صادق بیان فرمودند بحث خود را با یک حدیث محور از امام صادق شروع می کنند:
" لا جبر ولا تفويض ولكن منزلة بين المنزلتين وهي صحة الخلقة وتخلية السرب والمهلة في الوقت والزاد مثل الراحلة والسبب المهيج للفاعل على فعله"
امام صادق فرمود: نه جبر است نه تفويض، مرتبه‏اى است در اين ميان كه عبارت است از: تندرستى، آزادى راه، مهلت زمان (فرصت) توشه، مانند مركب، و سبب محرك عامل بر عمل‏

امام هادی(ع) مسیر بحث را با نفی دو طرف بحث یعنی جبر و تفویض آغاز کردند و مسیر سومی را که قول صحیح می باشد را بیان فرمودند:
لا جبر: یعنی جبر در قاموس تفکر شیعه جای ندارد
ولا تفویض: یعنی واگذاری امر خلقت به غیر خدا نیز هیچ توجیهی نزد شیعه نخواهد داشت.
شاید کسی سوال کند شما که دو طرف بحث را کنار زدید یعنی صورت مساله را پاک کرده اید و جواب درستی به بحث نداده اید
امام صادق می خواهد بفهماند که شما اشتباه فکر می کنید که افعال بندگان دو راه بیشتر ندارد یا باید جبری باشد یا واگذاری! امام می فرمایند یک راه سومی هم هست که شما از آن غفلت کردید و آن را از قلم انداختید . این راه راه لطیفی به نام امر بین الامرین است که نه جبر است نه تفویض . بلکه یک امر اختیاری در طول امر خداوند است.



" لا جبر ولا تفويض ولكن منزلة بين المنزلتين وهي صحة الخلقة وتخلية السرب والمهلة في الوقت والزاد مثل

الراحلة والسبب المهيج للفاعل على فعله"


باز امام هادی(ع) حدیثی از امام صادق درباره جبر و اختیار ارائه می فرمایند:

أن الصادق عليه السلام سئل :هل أجبر الله العباد على المعاصي ؟
فقال الصادق عليه السلام: هو أعدل من ذلك.
فقيل له: فهل فوض إليهم ؟
فقال عليه السلام: هو أعز وأقهر لهم من ذلك.

از امام صادق سوال شد آیا خدا بندگان را بر معصیت مجبور می کند ؟
امام صادق فرمودند: خدا عادل تر از این است که بندگان را مجبور به معصیت بکند و آنگاه آنها را به جهنم ببرد
باز سوال کردند : پس آیا امر آنها را به خودشان واگذاشته است؟
امام صادق فرمودند : خدا عزیز تر و قاهر تر از این است که امر بندگان را به خودشان واگذارد.

امام صادق جبر و تفویض را دارای مشکل اعلام کردند اگر خدا بندگان را مجبور کند لا جرم در بین افعال بندگان معصیت هم وجود دارد پس باید خدا بندگان خود را به معصیت وادارد و این با عدل ناسازگار است چرا که این بنده ای که گناه کرده باید عذاب ببیند که حاشا و کلا که خدا کسی را مجبور به کاری بکند و او را عذاب هم بنماید.

امروزه در جامعه اسلامی این تفکر زیاد وجود دارد که تا یک جای کار زندگی خراب می شود و حتی گناهی خلاف شرعی چیزی رخ می دهد می گویند قسمت این گونه بوده؛ سرنوشت ما هم این است؛ کلیم بخت ما را این گونه بافته اند!!! این تفکر جبری که ریشه در نا دانستههای ما دارد همان چیزی است که اهلبیت ما را از آن منع می کردند
این تفکر است که انسان را از تلاش و کوشش و جبران مافات باز می دارد.

در جامعه اسلامی گاهی می بینیم که تمام عدم پیشرفت ها و عقب ماندگی هایمان را پای خدا و دین او تمام می کنیم و با نگاه به غرب پیشرفت هاشان را محصول لامذهبی و بی ینی شان می انگاریم که این جفایی بزرگ در حق خود و جامعه مان است.
آنها از عوامل طبیعی خوب بهره جسته اند و پیشرفت کرده اند و ما نکرده ایم و گاها تنبلی را به کار ترجیح داده ایم و این را پای دین و خدا و ... گذاشته ایم.
منابع دینی ما به صراحت فریاد می زند لاجبر . باید تلاش کرد و با تغییر خود جامعه را تغییر داد که خدا راه را برای تغیر ما ، خودمان معرفی فرموده است:

ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم

چه تغییر خوب و چه تغییر بد به دست ماست و خدا این را اراده کرده است که از رهگذر اراده انسان جامعه او و زندگی وی را تغییر دهد.

امام هادی (ع) برای روشن تر شدن بحث روایت دیگری از امام صادق(ع) بیان می فرمایند:

وروي عنه أنه قال: الناس في القدر على ثلاثة أوجه:

  1. رجل يزعم أن الامر مفوض إليه فقد وهن الله في سلطانه فهو هالك.
  2. ورجل يزعم أن الله جل وعز أجبر العباد على المعاصي وكلفهم ما لا يطويقون فقد ظلم الله في حكمه فهو هالك.
  3. ورجل يزعم أن الله كلف العباد ما يطيقون ولم يكلفهم ما لا يطيقون، فإذا أحسن حمد الله وإذا أساء استغفر الله فهذا مسلم بالغ،

اعتقاد به تفویض توهین به خداست در این که سلطنت خدا را محدود دانسته ایم
اعتقاد به جبر اعتقاد به تکلیف به مالا یطاق است و تکلیف به مالا یطاق ظلم است پس اعتقاد به جبر ظالم دانستن خدای تعالی است.و هر که خدا را ظالم بداند در اعتقاد هلاک شده است
اما اعتقاد صحیح این است که معتقد باشیم که خدا بندگان خود را به تکلیفی که در حد توان آنهاست مکلف می کند و هرگز آنها را به آنچه نمی توانند تکلیف نمی کند پس هنگامی که پیرو دستورات بودند خدا را شکر می کنند و هنگامی که خطا کردند استغفار می کنند.

توضیح: انسان در حیطه توانایی های خودش مکلف به انجام اعمالی شده است که باید به نحو احسن است تکلیف ها را انجام دهد و هرگز انسان رها خلق نشده است و امر و نهیش به خودش واگذارده نشده است انسان یک موجودی است مختار و در حیطه این اختیارش به او تکلیف می شود.

اگر انسان دقت کند کار خدا خیلی حساب شده و زیبا و متقن است موجودات دیگر قوه اختیار ندارند افعالشان طراحی شده است تا در این نظام تکوین بهترین اثر را داشته باشند اما انسان در افعالش اختیار دارد یعنی می تواند راهش را خود انتخاب کند و هر گزینه ای را که میلش بکشد می پذیرد . در این صورت یک موجودی هست که در افعال شاید مخالف مصلحت حرکت کند و از طرفی اختیار داری او هم عین مصلحت است بریا جمع بین این دو مصلحت یک ساز و کاری به نام تکلیف برای او تعریف می شود که در قالب آن اختیارا حرکت کند تا هم تکوینا و هم تشریعا در مسیر قرار بگیرد.
پس این موجود (انسان) نه مجبور نه مفوض بلکه در دائره افعال اختیاری اش محدود به شرع است .


امام هادی(ع) یک نتیجه بدیهی عقلی از جبر به نمایش می گذارند که هر انسان عاقلی از آن اهتراز می کند و بعد می فرماید نه تنها این نتیجه جبر مخالف عقل است با صریح آیات کتاب خدا نیز ناسازگار است.

فأما الجبر الذي يلزم من دان به الخطأ؛ فهو قول من زعم أن الله جل وعز أجبر العباد على المعاصي وعاقبهم عليها.
ومن قال بهذا القول فقد ظلم الله في حكمه وكذبه و رد عليه

جبر نتیجه اش این است که خدا بندگان را مجبور بر معاصی کند و آنها را عقاب نماید و این به عقل قطعی و بدیهی ظلم است و ظالم دانستن خدا با صریح آیات کتاب خدا در تعارض است:

قوله: " ولا يظلم ربك أحدا ".
و قوله: " ذلك بما قدمت يداك وأن الله ليس بظلام للعبيد ".
و قوله: " إن الله لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس أنفسهم يظلمون ".
مع آي كثيرة في ذكر هذا.

آیات بسیار زیادی داریم که خدا را عادل می داند و ظلم را از او نفی می کند و این آیات یک نتیجه را به دست می دهد:

فمن زعم أنه مجبر على المعاصي فقد أحال بذنبه على الله و قد ظلمه في عقوبته. ومن ظلم الله فقد كذب كتابه. ومن كذب كتابه فقد لزمه الكفر باجتماع الامة.

هر که معتقد به جبر باشد در یک تحلیل درونی به واقع کافر شده است:

امام هادی در ابتدای نامه خود یک سری مقدمات بیان کردند یکی از آنها این بود که هر کس با صریح آیات قرآن مخالفت کند به اجماع امت از دین خارج شده است. و این آیات که خدا را ظالم نمی دانند و نفی ظلم می کنند از خدا صریح آیه است پس هر کس خدا را ظالم بداند با صریح آیات مخالفت کرده است و کافر است.


امام هادی به عنوان یک روانشناس حقیقی و جامعه شناس واقعی می داند هر چند که این مبانی و عقاید با آیات و ادله عقلی قابل قبول برای عقول ذیوی العقول می باشد اما یک سطح وسیعی از افراد جامعه هستند که تا به صورت ممثل و مجسم این مسائل برای آنها بیان نشود قلب هاشان آرام نمی گیرد و مطمئن نمی شود به همین منظور در تبیین و رد جبر و تفویض از مسال های بسیار روشن و عینی آن هم متناسب با جامعه آن روزی بهره برده و به زیبا ترین شکل این معارف را در قالب مثال توضیح فرمودند.

مثال امام برای بطلان جبر:

ومثل ذلك مثل رجل ملك عبدا مملوكا لا يملك نفسه ولا يملك عرضا من عرض الدنيا ويعلم مولاه ذلك منه
فأمره على علم منه بالمصير إلى السوق لحاجة يأتيه بها ولم يملكه ثمن ما يأتيه به من حاجته وعلم المالك أن على الحاجة رقيبا لا يطمع أحد في أخذها منه إلا بما يرضى به من الثمن،
وقد وصف مالك هذا العبد نفسه بالعدل والنصفة وإظهار الحكمة ونفي الجور
وأوعد عبده إن لم يأته بحاجته أن يعاقبه على علم منه بالرقيب الذي على حاجته أنه سيمنعه،
وعلم أن المملوك لا يملك ثمنها ولم يملكه ذلك،
فلما صار العبد إلى السوق وجاء ليأخذ حاجته التي بعثه المولى لها وجد عليها مانعا يمنع منها إلا بشراء وليس يملك العبد ثمنها،
فانصرف إلى مولاه خائبا بغير قضاء حاجته
فاغتاظ مولاه من ذلك وعاقبه عليه.

ترجمه و توضیح:

یک نفر را در نظر بگیرید که یک برده ای دارد که این برده نه از خود مالی دارد نه چیزی حتی مالکیت خود او هم برای این فرد است و این را صاحب او می داند که او از خود هیچ ندارد. و این صاحب خودش را انسان عادل و حکیم و منصفی معرفی کرده است .
صاحب این برده بدون این که هیچ پولی به او بدهد او را به بازار می فرستد و او را مامور می کند که فلان کالا را از بازار بگیر و بیاور و خود این صاحب می داند که این کالا در بازار قیمتی دارد که تا آن قیمت پرداخت نشود قابل دستیابی نیست.
عبد به بازار می رود و وقتی با شرایط بازار رو برو می شود و پولی برای خرید کالا ندارد دست خالی ترسان و لرزان نزد صاحب خود بر می گردد و جالب این جاست که مولی او را به خاطر این ناکامی اش در آوردن آن کالا تنبیه می کند.

این حقیقت جبر است که عین ظلم و جور است.

بعد از این که امام هادی(ع) با بیان مثالی وضعیت اعتقاد به جبر را روشن ساختند به نتیجه گیری اعتقاد به جبر می پردازند و توالی فاسد این اعتقاد را بیان می کنند:فَمَنْ دَانَ بِالْجَبْرِ أَوْ بِمَا يَدْعُو إِلَى الْجَبْرِ فَقَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ وَ نَسَبَهُ إِلَى الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ إِذْ أَوْجَبَ عَلَى مَنْ أَجْبَرَهُ الْعُقُوبَةَ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ أَجْبَرَ الْعِبَادَ فَقَدْ أَوْجَبَ عَلَى قِيَاسِ قَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ عَنْهُمُ الْعُقُوبَةَ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ عَنْ أَهْلِ الْمَعَاصِي الْعَذَابَ فَقَدْ كَذَّبَ اللَّهَ فِي وَعِيدِهِ

ایشان می فرمایند: بدون شک معتقد به جبر باید یکی از این دو را بپذیرد :
یا بپذیرد که خدا عاصیان را عقاب می کند
یا بپذیرد که خدا عاصیان را عقاب نمی کند
از این دو حال که بیرون نیست. پس در صورت اول که بپذیرد خدا عاصیان را عقاب می کند خدا را ظالم دانسته چرا که خدا کسی را به فعلی بدون این که اختیار داشته باشد مجبور کند و به خاطر آن فعل اجباری او را مواخذه نماید این عین ظلم و جور است که خدا از ظلم بریء است .
در این حال جبری مجبور است که بگوید که خدایی که بندگان را مجبور به گناه کردن می کند آنها را عقاب نمی کند و این تکذیب قول خدا در قرآن است که خدا بارها و بارها در کتاب خود می فرماید که من بندگان عاصی را عقوبت می کنم . پس در هر دو صورت قائل به عقیده جبر گرفتار است یا گرفتار ظالم دانستن خدا یا گرفتار تکذیب و دروغ دانستن قول خدا. که هر دو باطل است و به این واسطه قول به جبر باطل است.

این حرکت از مجهول به معلوم در کلام زیبای امام هادی(ع) مطلب را گوارای وجود انسان می سازد.

در جوامع سلامی بعضا می بینیم که برخی مسلمین با همین تفکر جبری نظام زندگی دینی خود را مختل ساخته اند و خود را در یک حصار بسته از وقایع می بینند که هیچ نقشی در آن ایفا نمی کنند بلکه بازیگری در نقش از پیش نوشته شده ای هستند که باید مجبورا در این نقش بازی کنند. این تفکر مسموم همان گونه که سابقه تاریخی در طول زندگی بشر داشته در زندگی بشر امروزی هم دیده می شود و با فهم ناصحیح از آموزه های دینی زندگی خود را تباه می کنند. و بدتر از همه این که گناهان و ناکامی های خود را به پای خدای خود می نویسند. در صورتی که خدا در قرآن می فرماید: [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون‏

در روایا ت آمده که در آخر الزمان قومی می آیند که گناه می کنند و فساد می نمایند و آنگاه که از آنها سوال می شود می گویند این بقضای الهی است و ما چاره ای جر آن نداریم. در زمان پیامبر هم نقلی هست که مجوس در ازدواج با محارم همین استدلال را می آوردند که این خواست خداست و ما کاری در مقابل خواست خدا نمی توانیم بکنیم.

ببینید در همین زمانی که کا زندگی می کنیم چقدر از ناکامی ها و کمکاری های ما هست که آن را به نام قسمت و تقدیرات رها کرده ایم و سستی های خود را توجیه می کنیم . چقدر تلاش ها که با همین نامها کاسته شده و همه این ها به خاطر عدم شناخت صحیح مبانی اسلامی است.
و چقدر ظلم ها و جنایت ها در طول تاریخ شد که با همین سرپوش توجیه شد و چه حاکمانی که برای سصواری گرفتن از مردم به این وساوس تمسک کردند.
در جریان شهادت ابا عبدد الله در نقل ها هست که حکام اموی برای این که صدایی به اعتراض از مردم بلند نشود حکومت خود را قضای الهی و مطابق علم خدا معرفی می کردند. و هر گونه مخالفتی را مخالفت با قضای الهی و راضی نبودن آن اعلام می کردند. و همین ها امام حسین را کشتند و آنگاه گفتند خدا حسین را کشت.

این آموزه های ناب دین اسلام اگر در جای خود دیده نشود و درست تبیین نشوند به پایه های دینی آسیب خواهد رساند

امام هادی(ع) برای رهایی از اعتقاد به جبر اول به بیان تالی فاسد های این قول می پردازند و می فرمایند قائل به جبر در یک محذور دو گانه گرفتار است یا باید خدا را ظالم بداند به این صورت که بگوید خدا بندگان را مجبور به انجام گناه می کند و آنگاه او را به این گناه اجباری عقوبت می کند این یعنی خدا در حق بندگان ظلم می کند(نعوذ بالله من هذا القول)
یا باید بگوید خدا بندگان را مجبور به گناه می کند ولی آنها را عقوبت نمی کند که در این صورت گرفتار تکذیب قرآن شده است چرا که آیات بسیاری می گوید که خدا مرتکب فعل گناه را عقوبت می کند.
پس قائل به جبر در محذوری بین تظلیم و تکذیب گرفتار است
همان طور که قبلا هم گفتیم قائلین به جبر به علت دفاع از توحید فاعلی خدا به قول جبر گرفتار شدند آنها گفتند هر فعلی در عالم هست فعل خداست یکی از آنها فعل انسان است پس فعل انسان فعل خداست پس به ناچار گرفتار انتساب افعال قبیحه انسان به خدا شدند
امام هادی(ع) در ادامه بحث خود به عنوان یک راه میانه و راه فوری بحث استطاعت را مطرح می کنند و می فرمایند:
بَلْ نَقُولُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَازَى الْعِبَادَ عَلَى أَعْمَالِهِمْ وَ يُعَاقِبُهُمْ عَلَى أَفْعَالِهِمْ بِالاسْتِطَاعَةِ الَّتِي مَلَّكَهُمْ إِيَّاهَا فَأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ بِذَلِكَ وَ نَطَقَ كِتَابُهُ

امام هادی(ع) می فرمایند : اولا ما ثواب و عقاب را رد نمی کنیم و آن را قبول می کنیم پس خدا به نیکی ها پاداش می دهد و بدی ها راعقاب می کند البته نه به فعل های اجباری بندگان! بلکه بر مبنای استطاعتی که به آنها تملیک کرده است و آن قدرت بر انجام کارها ست پس خدا انسان ها را به گونه ای خلق کرده است که بتوانند اختیاری کاری انجام دهند یا ترک کنند. اما بنا بر روایات این تملیک به گونه ای نیست که از کار از دست خدا خارج شود بلکه دارایی انسان به قدرت انجام و اراده آن در طول دارایی خداست و خدا به صورت تجافی آن را به عبد نمی دهد به صورتی که دیگر خود آن را نداشته باشد بلکه به صورتی آن را عطا می کند که خود نیز آن را در دست دارد. به قول فلاسفه در طول دارایی خدا انسان دارد نه در عرض او.
یک مرحله دیگر هم هست و آن این که امر و نهی خدا هم بر این استطاعت بار می شود و انسان تشریعا باید پیرو دستورات خدا باشد.
دقیقا مثل فردی که برده ای را برای کاری تجهیز می کند و به او اوامری هم می کند و نواهی هم دارد. پس انسان در استطاعت خود رها نیست و تشریع تکمیل کننده تکوین است.

بحث استطاعت از جمله بحث هایی است که گروه های مختلف اعتقادی درباره آن سخن گفته اند و یکی از مهم ترین بحث های جبر و اختیار است.
در راه حلی که امام هادی(ع) برای رهایی از تفکر جبر بیان فرمودند استطاعت لحاظ شده است استطاعت همان قدرت و توانایی انجام فعل است که توسط خدا در انسان ایجاد می شود. از همین جا بحث مقابل جبر یعنی تفویض شروع می شود برخی برای رهایی از جبر و مشکلات وارده و توالی فاسد بحث جبر تفویض راراه حل مشکل دانسته و آن را مطرح کردند.
جبر مشکلات اساسی داشت از جمله : 1- مخالفت با وجدان؛ چرا که انسان به صراحت می یابد که دارای اختیار است و کارهایی که می کند دارای اثر مدح و ذم است و کار او با افتادن سنگ از روی دیوار مساوی نیست. 2- بی معنا شدن ارسال رسل و انزال کتب و تشریع شرایع 3- بی معنا بودن ثواب و عقاب الهی و حتی بالا تر نا عادلانه بودن آن 4- ظالم دانستن خدا 5- تکذیب آیات صریح قرآن 5- نسبت قبایح اعمال به خدا
خب این مشکلات کم و کوچک نبود بلکه ریشه ها و اساس کار را هدف می گرفت و بی دلیل نبود که سریع گروهی در مقابل این ایده جبری موضعگیری کنند.
گروهی به نام قدریه و مفوضه و بعد معتزله تمام قد مقابل جبر ایستادند و با عدلیه خواندن خود در صدد رد این اشکالات بر آمدند.
آنها گفتند که کارهای انسان به خود او قائم است و این افعال با توانایی که خدا در او قرار داده شده انجام می شود و هیچ نسبتی ب خدا ندارد و خدا حتی توان دخل و تصرف در آن را ندارد.
این گروه استطاعت را برای انسان مستقل گرفته قضا و قدر در افعال انسان را منکر شدند.
اهلبیت در مقابل این دو گروه موضع سومی را بر گزیدند و فرمودند لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین
در رساله اهوازیه امام هادی(ع) روایاتی را از امام علی (ع) و امام صادق(ع) بیان می فرمایند که این بحث تفویض را رد می کند:

قبل از ورود به بحث تفویض از نظر امام هادی بهتر است معانی مختلف آن در روایات و بین فرق کلامی بررسی مختصری بکنیم و انواع آن را بشناسیم.

تفویض در لغت یعنی واگذاری امری به دیگری
در اصطلاحات روزمره هم گاهی می بینیم که می گویند فلان مسول اداره امورات اداره را به معون تفویض کرد.

اما تفویض در بحث ما واگذاری امور بین خدا و بنده است.

در این صورت تفویض دو گونه است :

1- واگذاری امور توسط بندگان به خدا :
که از آن در علم اخلاق و عرفان بحث می شود و یکی از مراحل کمال مومن است که بعد از این که تلاش خود را کرد نتیجه را به خدا واگذار کند و خیلی اثرات بیشماری دارد.

2- واگذاری امور توسط خدا به بندگان:
این هم به دو گونه است:
الف- واگذاری امور تکوینی :
- واگذاری افعال انسان در عالم تکوین به خودشان بدون این که خدا به آنها دسترسی داشته باشد: قول معتزله(باطل)

- واگذاری امور خلقت و رزق به پیامبر و ائمه اطهار

[INDENT=2]-استقلالا و بدون اراده الهی(باطل)
-به اذن خدا و این که اهلبیت مجرای اراده الهی در خلق و رزق باشند( قابل بررسی)
[/INDENT]

ب- واگذاری امور تشریعی:


- واگذاری امر و نهی الهی به بندگان ( که خود دو دسته است)

[INDENT=2]- اباحه و مهمل گذاشتن امور بندگان ؛ هر کسی هر کاری که می خواهد بکند خدا از او بازخواستی نمی کند(این قول زنادقه است و باطل)
-واگذاشتن امر و نهی و تکلیف به عقل بندگان(باطل)

[/INDENT]

- واگذاری امر و نهی و تشریع به پیامبر و ائمه

[INDENT=2]- آنها مستقل از خدا تشریع می کنند(باطل)
- تحت وحی الهی و با اراده او تشریع می کنند(صحیح)

[/INDENT]

هر کدام از این شاخه ها که عنوان شد خود بحث مستقلی می طلبد و دارای احادیث زیادی است اما آنچه که در رساله اهوازیه آمده است به صورت مستقیم واگذاری امر و نهی به بندگان و اباحه تشریعی است و به صورت غیر مستقیم تفویض تکوینی معتزله را نیز بیان می فرمایند.

در ادامه به بحث تفویض در رساله اهوازیه امام هادی می پردازیم...



در گفتار قبل معانی مختلفی از تفویض در روایات و بحث های متکلمین بیان شد تفویض تکوینی ، تفویض تشریعی، تفویض خلق و رزق به ائمه اطهار از معانی بود که برای تفویض در روایات و کلام متکلمین به کار رفته بود. تعدد معنایی یک اصطلاح در یک علم می طلبد که موضع بحث نسبت به آن اصطلاح مشخص شود تا از خلط مباحث با یکدیگر جلوگیری شود. چرا که هر کدام از معانی اصطلاحی تفویض نتیجه خاصی در بحث به بار می آورد و استفاده نابجا از این اصطلاح باعث در هم آمیختن نتایج بحث خواهد شد. به عنوان نمونه بحث امر بین الامرین نتیجه بحث ائمه اطهار در «لا جبر و لا تفویض» می باشد در بررسی روایات این باب مشاهده می شود گاه تفویض به معنای تفویض تشریعی و گاه به معنای تفویض تکوینی گرفته شده است. امر بین الامرین در نفی تفویض تکوینی یک بحث است و امر بین الامرین نفی تفویض تشریعی بحث دیگر، که هر کدام حاوی معرفتی خاص در حوزه معارف دین می باشد. گرچه که در ادامه بحث به وجه جمع این انواع معنایی تفویض، خواهیم پرداخت اما تفکیک آنها و تعیین محل بحث حضرت امام هادی(ع) در بحث تفویض ضروری است. براستی تفویض با کدام معنا در کلام امام هادی(ع) اتخاذ شده است؟ آیا امام هادی(ع) یک نوع از معنایی تفویض را در کل بحث خود لحاظ کرده اند یا بیشتر؟ آیا وجه جمعی برای انواع معنایی تفویض می توان در نظر گرفت؟
.....

امام هادی با بیان حدیث از امام صادق(ع) به عنوان حدیث معیار در بحث خویش، به تبیین مفردات این حدیث، و توضیح آن پرداختند امام هادی(ع) در ابتدای بحث این حدیث را از امام صدق بیان فرمودند: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ وَ لَكِنْ مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ وَ هِيَ صِحَّةُ الْخِلْقَةِ وَ تَخْلِيَةُ السَّرْبِ‏ وَ الْمُهْلَةُ فِي الْوَقْتِ وَ الزَّادُ مِثْلُ الرَّاحِلَةِ وَ السَّبَبُ الْمُهَيِّجُ لِلْفَاعِلِ عَلَى فِعْلِهِ» و برای توضیح مراد آن حضرت از این حدیث دو حدیث دیگر از ایشان نقل فرمودند: «لِهَذَا أَنَّ الصَّادِقَ ع سُئِلَ هَلْ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِي فَقَالَ الصَّادِقُ ع هُوَ أَعْدَلُ مِنْ ذَلِكَ فَقِيلَ لَهُ فَهَلْ فَوَّضَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ ع هُوَ أَعَزُّ وَ أَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ»، «النَّاسُ فِي الْقَدَرِ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ رَجُلٍ يَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَيْهِ فَقَدْ وَهَّنَ اللَّهَ فِي سُلْطَانِهِ فَهُوَ هَالِكٌ وَ رَجُلٍ يَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَجْبَرَ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِي وَ كَلَّفَهُمْ مَا لَا يُطِيقُونَ فَقَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ فِي حُكْمِهِ فَهُوَ هَالِكٌ وَ رَجُلٍ يَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ كَلَّفَ الْعِبَادَ مَا يُطِيقُونَ وَ لَمْ يُكَلِّفْهُمْ مَا لَا يُطِيقُونَ فَإِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللَّهَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ فَهَذَا مُسْلِمٌ بَالِغٌ»
امام هادی(ع) در ابتدای بحث تفویض، بسان یک بحث علمی مدرسه ای معنای تفویض و مراد خود از این اصطلاح را توضیح می دهند:

«أَمَّا التَّفْوِيضُ الَّذِي أَبْطَلَهُ الصَّادِقُ ع وَ أَخْطَأَ مَنْ دَانَ بِهِ وَ تَقَلَّدَهُ فَهُوَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ فَوَّضَ إِلَى الْعِبَادِ اخْتِيَارَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ أَهْمَلَهُمْ»

ایشان تفویض به کار رفته در حدیث امام صادق را تفویض تشریعی می دانند و می فرمایند:منظور از آن تفویضی که امام صادق(ع) آن را ابطال کرده است و اعتقاد به آن را خطا بر شمرده است قول آن کسی است که می گوید خدا اختیار امر و نهی خود را به بندگانش واگذاشته است.

در گفتار قبل برای تفویض تشریعی سه معنا ذکر شد:
تفویض تشریعی به این معنا که خدا شریعتی نفرستاده و هیچ امر و نهیی ندارد(نفی مطلق تکلیف) و همه افعال مباح هستند؛ تفویض تشریعی به معنای واگذاری امر و نهی به بندگان (عقل بندگان)؛ تفویض تشریعی به معنای واگذاری امر تشریع به پیامبر و ائمه.

به نظر می رسد که منظور امام هادی(ع) از تفویض تشریعی در اینجا می تواند معنای اول و دوم تفویض تشریعی باشد چرا که امام هادی(ع) در معنای تفویض دو تعریف را به کار می برد یکی واگذاری اختیار امر و نهی به بندگان و دیگری اهمال بندگان؛ «فَوَّضَ إِلَى الْعِبَادِ اخْتِيَارَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ أَهْمَلَهُمْ» این که امام هادی می فرماید تفویض امرو نهی به بندگان کرده یعنی بندگان امرو نهی و تکلیف دارند اما این امر و نهی و تکلیف از سوی خدا بر آنها مقرر نشده است بلکه به خود آنها واگذار شده است و این که می فرماید اهملهم یعنی امر و نهی آنها را واگذاشته و اباحه در امور یافته اند.

در جایی دیگر امام هادی(ع) می فرماید:« وَ لَوْ فَوَّضَ اخْتِيَارَ أَمْرِهِ إِلَى عِبَادِهِ لَأَجَازَ لِقُرَيْشٍ اخْتِيَارَ أُمَيَّةَ بْنِ أَبِي الصَّلْتِ وَ أَبِي مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ إِذْ كَانَا عِنْدَهُمْ أَفْضَلَ مِنْ مُحَمَّدٍ(ص)» که این هم با تفویض تشریعی معنای دوم می سازد چرا که قریش می خواستند که امیه ابن ابی صلت و ابی مسعود ثقفی که از بزرگان قریش بودند عنان امور تشریع آنها را در دست بگیرند که با این معنا اهمال تشریع و اباحه مورد نظر نبوده بلکه واگذاری امر تشریع و تکلیف به انسان ها اراده شده است.

امام هادی(ع) همان گونه که در ابتدای بحث تفویض آمد تفویض را به معنای واگذاری امر و نهی به بندگان ترجمه فرموده اند و بر همین طریق تا آخر رساله سیر می کنند. و حتی در تبیین امر بین الامرین این معنای از تشریع را اشراب می کنند و همچنین احادیث وارده از امام علی(ع) و امام صادق (ع) در مورد رد جبر و تفویض و بیان راه حل امر بین الامرین را به تفویض تشریعی معنا می فرمایند.

در احادیث ائمه دیگر غیر از امام هادی (علیه السلام) نیز گاهی تفویض به معنای تفویض تشریعی به کار رفته است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عِدَّةٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِي فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِي ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْهَا فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفَوَّضَ اللَّهُ إِلَى الْعِبَادِ- قَالَ فَقَالَ لَوْ فَوَّضَ إِلَيْهِمْ لَمْ يَحْصُرْهُمْ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَبَيْنَهُمَا مَنْزِلَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ أَوْسَعُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.
راوى گويد مردى بامام صادق (ع) عرضكرد: قربانت گردم خدا بندگان را بر گناه مجبور كرده است؟ فرمود: خدا دادگرتر از آنست كه ايشان را بر گناه مجبور كند و سپس بآن جهت عذابشان نمايد، آن مرد گفت، قربانت گردم: پس كار را ببندگان واگذاشته است؟ فرمود اگر بايشان واگذار كرده بود در تنگناى امر و نهيشان قرار نميداد، عرضكرد: پس ميان اين دو، منزل ديگريست؟ فرمود آرى، فراختر از ميان آسمان و زمين.

موضوع قفل شده است