جمع بندی چرا ابوبکر در تشییع جنازه حضرت فاطمه (س) شرکت نکرد؟ (پاسخ به شبهه)

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا ابوبکر در تشییع جنازه حضرت فاطمه (س) شرکت نکرد؟ (پاسخ به شبهه)

با سلام


از اساتید تقاضا دارم به این شبهه وهابیون جواب دهند


سوال شیعه ها: اگر ایشان که دختر مورد احترام پیامبر بوده و پیامبر مدام به ایشان تاکید میکردند، به مرگ طبیعی و یا در اثر بیماری فوت کرده باشد باید مسلمانان (مخصوصا خلیفه مسلمانان) او را که یادگار پیامبر است با جلال و شکوه دفن میکردند. ….
جواب بدهید که چرا با جلال و شکوه دفن نشده است.

جواب ما :
جواب ما این است که باید حوادث را در قالب محیط دید.
برای روشن شدن موضوع مثالی میزنم:
یک ایرانی اگر زنی از خاندانش بمیرد حتی در روزنامه ها اعلان میکند و عکس زن را هم چاپ میکند و عکس مرده را بر در و دیوار میزند.
اما افغانها معمولا چنین نمیکنند، عکس که نمیگیرند، بلکه شما اگر عکس زن مرده را چاپ کنید شاید شما را بکشند حتی در مراسم خاکسپاری فقط افراد نزدیک زن شرکت میکنند.
و حتی وقتی میخواهند زن را داخل قبر بگزارند چند نفر از افراد فامیل پرده ای در جلوی چشم همان بقیه اندک میگیرند.
یک عادت افغانها این است که زن که مرد، خانواده شوهر حق کفن و دفن او را ندارند باید جسد مرده را بیاورند و تحویل پدر یا برادر زن بدهند اگر چنین نکنند حتی متهم به قتل میشوند.
حالا یک زوج را تصور کنید که زن افغانی و مرد ایرانی باشد.
زن بمیرد و ایرانی برسم خود او را دفن کند.
حالا تصور کنید که یک مغرض اون کنار نشسته میخواهد روابط بین ایرانی و افغانی را خراب کند و هی تبلیغات کند که ایرانی زن افغانی خود را کشته و دلیلش این است که مرده را تحویل نداده و بگوید ایرانی افغانی را بی آبرو کرده و دلیلش این باشد که عکس مرده را به درو دیوار زده.
افغانهای بی خبر از رسم و رواج ایرانی ها با توجه به رسومات خود فورآ حرف مغرض را قبول میکنند.
و این است حال عوام شیعه که رسم عرب را نمیدانند و گمان میکنند بر حضرت فاطمه ظلم شده و حرف مغرضان را قبول میکنند.
شما تاریخ صدر اسلام را بخوانید برای کدام زن مراسم تشیع جنازه مفصل گرفتند؟
اصلا اون وقت ها برای مردان هم نمیگرفتند چه برسد به زنان.
مثل امروز نبود که خمینی مرد از سراسر ایران مردم را جمع کردند.
در اسلام که فرض نشده اگر کسی مرد همه مردم شهر جمع شوند.
فاطمه که مرد، افراد خانواده اش علی و عباس و بقیه دفنش کردند.
این رسم عربان بود که زن که میمرد را فامیل خودش دفن میکردند و خانواده شوهری فاطمه، همان خانواده پدری فاطمه هم بود چون با پسر عموی خود عروسی کرده بود و حضرت عباس هم عموی علی بود هم عموی فاطمهلذا بی سروصداتر دفن شد.
زن عمر و ابوبکر هم که مردند درجایی نخواندم همه مردم جمع شده باشند کسی جار نزده که جمع شوید ملکه اسلام مرده.
پس در دفن بی سروصدای فاطمه چیزی غیر عادی وجود ندارد البته اگر شیعه مغرض نباشد.
حالا اگر قبول کنیم که داستان شیعه مغرض درست است و ایرانی زن افغانی خود را کشته باشد.
دیگر آن افغانی هرگز نباید دختر دوم خود را به ایرانی بدهد.
اگر داد پس خیلی نادان است.
و ما میدانیم که بعد از این واقعه، حضرت علی دختر خود، دختری که فاطمه او را زاییده بود را به حضرت عمر داد.
پس یا داستانی که شیعه پیرامون دفن فاطمه ساخته و آن را غیر عادی جلوه داده دروغ است یا علی دختر خود را به عمر نداده.
اما معتبر ترین کتب شیعه هم معترفند که عمر داماد علی بوده.
پس شیعه چه دارد که بگوید؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام
این اشکال از جانب برخی از وهابیت، خالی از اشکال نیست ان هم نه یکی، بلکه چند اشکال به این اشکال «البته اگر بشود نام ان را اشکال گذاشت،» وارد است. معلوم است که مستشکل به زوایای بیان خود توجه نداشته است و بی مهابا سخنانی را مطرح کرده که شاید خود به سستی و بی اساس بودن ان واقف باشد. سخنانی که در قوطی هیچ عطاری یافت نمیشود. در کمال تعجب مطالبی را بیان کرده است که خلاف واقع است و حقیقت ندارد. ظاهرا مستشکل از معلومات تاریخی خوبی برخوردار نبوده و به خود زحمت مطالعه تاریخ را نداده است تا حقیقت را دریابد. معلوم است که مستشکل، سخنان خود را از شنیده های کوچه بازاری و نه علمی و تحقیقی اخذ کرده و به تصور و خیال خام و باطل خود فکر میکند که امام المستشکلین است و سخنان بیهوده او پاسخی ندارد. ادامه دارد


اولا باید عرض کنم طرح سوال مشکل دارد زیرا مستشکل هم خود سوال را طرح کرده و هم خودش جواب ان را داده است. یعنی سوال را ان گونه که خودش خواسته طرح کرده است. در سوال میخوانیم «اگر ایشان دختر مورد احترام پیامبر بوده و پیامبر به ایشان تاکید میکرده» مستشکل از همان اول موضع خود را مشخص کرده و با کلمه «اگر» سوال را آغاز نموده است. مگر حضرت زهرا در نزد پدر مورد احترام و تکریم نبوده است که شما با کلمه اگر خطاب خود را اغاز میکنید؟ در حالی که روایت و احادیث فراوانی در مورد احترام پیامبر به حضرت زهرا در منابع شیعه و سنی وجود دارد که چون اظهر من الشمس است به انها نمیپردازم زیرا اطاله کلام میشود. پس یک شیعه اینگونه سوال نمیکند و اعتقاد راسخ به تکریم و احترام پیامبر نسبت به دخترش فاطمه دارد.
اشکال دیگر در سوال این است که مستشکل خود موضعش را قبل از طرح سوال اتخاذ کرده است زیرا مینویسد «فاطمه به مرگ طبیعی یا بیماری وفات کرده است» در حالی که این حرف وهابیت است اما شیعه معتقد است که حضرت زهرا به دست کسانی که به خانه ان حضرت هجوم اوردند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند به شهادت رسیده است و در این باب از امام کاظم علیه السلام حدیثی نقل شده است که ان حضرت فرمودند «ان فاطمه صدیقة شهیده» مستشکل هجوم به بت فاطمه و ضرب و شتم و جسارتهای که به ان حضرت از صحابه کبار پدرش، وارد شده را نمیتواند رد کند زیرا این موضوع در منابع مهم و معتبر اهل سنت آمده است.
رجوع کنید به : «تاریخ طبری ج 3 ص 202 ، تاریخ یعقوبی ج 3 ص 126، الامامة والسیاسة، ج‏2، ص‏12، اعلام النساء، ج‏3، ص‏1205 ، عقدالفرید، ج‏4، ص‏260، تاریخ ابی الفداء، ج‏1، ص‏156»


اما در مورد پاسخی که خود مستشکل ان را بیان کرده است و نشان از بی اطلاعی او از مباحث تاریخی و حدیثی است اشکالات فراوانی در ان به چشم میخورد.
قیاسی که که شما کردید قیاس مع الفارق است و صدر و ذیل جواب شما با سوالی که مطرح شده نمیخواند. جواب شما علمی و تحقیقی و محکمه پسند نیست در جواب به یک موضوع بی ربطی اشاره کردید که طبق تحقیقی که بنده کردم در بین افغانها چه شیعه و چه سنی چنین چیزی وجود ندارد. در حقیقت جواب شما کوچه بازاری است حال شما چگونه این پاسخ را برای ادعای خود دلیل و مدرک میدانید جای بسی تعجب است.
شما میگویید ایرانیها وقتی زنی از انان فوت میکند عکس او را به در و دیوار میزنند چرا ما تا به حال ندیدیم؟ اسم او را بله، ولی عکس زن متوفا را بر در و دیوار نصب نمیکنند و این کار را در شان یک زن مسلمان نمیبینند که عکس او را بر دیوار نصب کنند.
اما در مورد افغانیها انها هم عکس زنان مرده خود را بر دیوار نصب نمیکنند این را میشود پذیرفت اما اینکه در تشییع جنازه او مردها شرکت نکنند با تحقیقی که من کردم خلاف واقع است بلکه مردان افغان هم در تشییع جنازه زنان شرکت میکنند.
نکته دیگر که صحت ندارد و اتفاق نیفتاده است اینکه شما میگویید جنازه زن افغانی را اقوام شوهر اجازه دفن ان را ندارند و باید تحویل اقوام زن دهند و اگر این کار را نکند متهم به قتل میشوند با تحقیقی که من نمودم باز این موضوع در مجامع افغانی صحت ندارد هم جنازه را مردان تشییع میکنند و هم ان را تحویل اقوام شوهر میدهند تا جنازه به خاک سپرده شود.
مشکل دیگری که این مطالب دارد این است که مستشکل رسم عرب را به رسم افغانها تشبیه کرده است وی گفته است اگر مردی ایرانی باشد و همسر افغانی خود را به رسم ایرانیها دفن کند مورد اتهام قتل از جانب افغانها قرار میگیرد پس شیعیان رسم عرب را نمیدانند و مغرضان شیعه میگویند به حضرت فاطمه ظلم شده است. من نمیدانم این چه قیاس و تشبیه بی ربطی است که رسم عرب و افغان را یکی بداند. کجا در عرب چنین امری مرسوم بوده است مگر در عرب تشییع جنازه وجود نداشته است؟ اگر شما که میگویید تشییع جنازه نبوده است چرا حضرت زهرا به اسماء بنت عمیس فرمود برای من تابوتی بساز تا در تشییع جنازه حجم بدن من نمایان نباشد؟ اگر اینگونه که شما میگویید، باید در تشییع جنازه حضرت زهرا فقط زنها باشند و نه مردها در حالی که در تشییع جنازه حضرت زهرا مردها هم بودند حتی مردان نامحرم ، علت آن تابوتی است که فاطمه سفارش میدهد تا حجم بدن نمایان نباشد این امر نشان از حضور نامحرم در تشییع جنازه ان حضرت است. زیرا در تشییع جنازه حضرت زهرا(س)، امیرالمومنین(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده و گروهی از بنی هاشم و خواص آن حضرت بر حضرت فاطمه(س)، نماز خواندند و در آن شب ایشان را دفن کردند.[1]


[/HR][1] . شیخ عباس قمی منتهی الامال، ص 167


پس بی خود و بی جهت رسم عرب و افغان را یکی ندانید اگر چه با تحقیقی که من کردم رسم افغانها اینگونه نیست حال اگر در جایی ، دهی روستای یک چنین عرف خاصی داشته باشند دلیل نمیشود که ان را تعمیم داد، البته اگر چنین چیزی باشد.
حال شما که سخن از رسم عرب میرانید بگویید عرب چه رسمی دارد؟ غیر از این است که وی دختر پیامبر بوده و نور چشم ان حضرت بوده و اکنون که به شهادت رسیده باید با احترام و با شکوه تشییع و دفن شود و البته ما معتقدیم که وصیت خود ان حضرت چنین بوده است که عمومی نباشد که در ادامه دلیل ان را بیان خواهیم کرد.
پس تا به اینجا استدلال بی اساس و بنیان و سست و بی پایه و دور از بحث علمی و تحقیقی مستشکل را ملاحظه کردید.
مستشکل گفته است در تاریخ صدر اسلام برای زنان تشییع جنازه نمیگرفتند حتی برای مردان هم تشییع جنازه ای نبوده است.
پر واضح است که مستشکل از تاریخ و منابع تاریخی بیخبر است؛ لا اقل اگر به صورت اجمال و به عنوان تورق در منابع تاریخی جستجو میکرد، خلاف ان را که ادعا کرده است، مییابید. اکنون به منابع متعدد تاریخی اشاره میکنم که در صدر اسلام تشییع جنازه نه فقط برای مردان بلکه برای زنان هم صورت پذیرفته است.
اولا سفارش دین مبین اسلام طبق روایات و احادیث شرکت در تشییع جنازه است و در سیره رفتاری و عملی پیامبر هم به وضوح این امر مشخص است. همانگونه که ابن سعد در طبقات خود اورده است که پیامبر در تشییع جنازه ها شرکت میکرد.[1]
جالب است بدانیم قبل از حضرت زهرا سلام الله علیها و در زمان خود پیامبر اولین زنی که تشییع جنازه شد و مردم در این تشییع جنازه شرکت کردند مربوط به حضرت خدیجه ( سلام الله علیها) همسر پیامبر است در رمضان سال دهم بعثت وقتی حضرت خدیجه از دنیا رفت مردم به همراه پیامبر بدن پاک و شریف حضرت خدیجه را از منزل وی تا قبرستان حجون تشییع و به خاک سپردند.[2]
نمیدانم مستشکل در مورد این واقعه تاریخی که در سال دهم بعثت انجام شده یعنی قبل از هجرت پیامبر به مدینه و در شهر مکه اتفاق افتاده است را چه پاسخی میدهد؟


[/HR][1] . ابن سعد طبقات، ج 1 ص 358

[2] . طبقات ابن سعد ج 8 ص 15


حتی برای دیگر همسران پیامبر تشییع جنازه باشکوهی برگزار میشد؛ از جمله زینب بنت جحش ، ماریه قبطیه ..
تشییع جنازه زینب بنت جحش
گفته اند وی در سال 20 هجری قمری در مدینه وفات یافت خلیفه دوم دستور داد شخصی جار بزند که محارم در تشییع او شرکت کنند علت ان هم عدم حضور نامحرم در تشییع او بوده است وقتی خبر به اسماء بنت عمیس رسید او تابوتی را که سابقا برای حضرت زهرا ساخته بود و فاطمه از دیدن ان خوشحال شده بود را به خلیفه دوم پیشنهاد کرد و گفت در حبشه اینگونه اموات را تشییع میکنند عمر این نظر را پذیرفت و دستور داد جار بزنند که همه مردم در تشییع جنازه مادرشان شرکت کنند « این گزارش نشان میدهد تشییع جنازه حضرت زهرا انقدر مخفی بوده است که کسی از شکل تابوتی که فاطمه را در ان نهادند هم خبر نداشته است لذا خلیفه از پیشنهاد اسماء برای تهیه ان تابوت تعجب میکند معلوم است که علاوه بر مخفی بودن تشییع حضرت زهرا کسی از شکل و شمایل تابوت فاطمه هم خبر نداشته است»
منابع تاریخی نوشته اند عمر در پیشاپیش جنازه حرکت میکرد و مردم هم در پی او و نماز را خلیفه بر او خواند. مورخین نوشته اند که عمر خود میخواست درون قبر رفته و جنازه را در قبر بگذارد اما در این امر به سراغ همسران پیامبر فرستاد و کسب تکلیف کرد انان گفتند که محرم او باید درون قبر برود از این رو برادر زاده و خواهر زاده و اسامة بن زید، بدن زینب بنت جحش را درون قبر گذاشتند.[1]
جای تعجب اینجاست که مستشکل میگوید تشییع جنازه مفصل در صدر اسلام نبوده است ایا در مورد زینب بنت جحش تشییع جنازه مفصل نبوده؟ مگر عمر خود به جار چی دستور نمیدهد که مردم را خبر کن برای تشییع جنازه ماردتان؟ ایا تشییع مفصل نبوده که برای دفن وی به سراغ همسران پیامبر، میفرستد تا بدانند چه کسی باید بدن وی را درون قبر بگذارد.


[/HR][1] . طبقات ابن سعد، ج 8 ص 115-116؛ ص 11 – 112؛ بلاذری انساب الاشراف، ج 1 ص 524


تشییع ماریه قبطیه
یکی دیگر از همسران پیامبر ماریه قبطیه است کسی که فرزندش ابراهیم در خردسالی از دنیا رفت. وی در سال 16 هجری قمری در مدینه از دنیا رفت در منابع تاریخی آمده است که خلیفه دوم مردم را برای تشییع جنازه او بسیج نمود و حتی خودش بر او نماز خواند. [1]
این هم یکی دیگر از تشییع جنازه های همسران پیامبر شاید مستشکل بگوید اینها همسران پیامبر بودند و خاطر شان نزد مردم عزیز است ایا نمونه دیگری از تشییع زنان دیگر وجود دارد؟
بله در منایع تاریخی آمده است که مادر عثمان بن عفان در دوران خلافت فرزندش عثمان از دنیا رفت برای او تشییع جنازه ای برگزار شد که عثمان هم در ان شرکت داشت.[2]
از زنان عادی هم میتوان به تشییع جنازه حفصه خواهر ابن سیرین اشاره کرد.[3] همچنین در گزارشی که ابن سعد بیان کرده است آمده که ابومهزم نقل میکند همراه ابوهریره در تشییع جنازه زنی شرکت داشتیم تا به قبرستان بقیع رسیدیم که مردی را هم اوردند و ابوهریره بر هر دوی انها نماز خواند.[4]
حتی ابن سعد اورده است که زنان و مردان را برای تشییع جنازه بیرون میآوردند.[5]
بنابر این تشییع جنازه زنان در صدر اسلام مرسوم بوده است و سخن مستشکل که میگوید در صدر اسلام وجود نداشته سخنی گزاف و بیهوده است.
در مورد تشییع جنازه مردان که الی ماشا الله شواهد تاریخی زیاد است به برخی از ان موراد به طور اجمال اشاره میکنم.


[/HR][1] . طبقات ابن سعد، ج 8 ص 226

[2] . طبقات ابن سعد ج 8 ص 239

[3] . همان ج 8 ص 482

[4] . طبقات ج 5 ص 64

[5] . طبقات ج 5 ص 115


تشییع جنازه ابوطالب[1] و سعد بن معاذ [2]که پیامبر با پای پیاده شرکت داشت. تشییع جنازه قاسم کودک چهار ساله پیامبر.[3] تشییع جنازه عمر خلیفه دوم [4]تشییع جنازه عثمان بن عفان [5]تشییع جنازه عثمان بن مظعون [6]تشییع جنازه عباس بن عبدالمطلب که در تشییع عباس زنان و مردان و کودکان حضور داشتند.[7]

جالبتر از همه اینکه مستشکل مدعی است برای همسران خلفا هم تشییع جنازه ای رخ نداده است در حالی که ابن سعد گزارشی را نقل کرده است که وقتی زینب بنت مظعون همسر عمر از دنیا رفت خلیفه در تشییع جنازه همسرش شرکت داشت.[8]
بنابر این تشییع جنازه زنان در صدر اسلام وجود داشته حتی همسر خلیفه دوم به خلاف اظهارات بی اساس مستشکل
مستشکل میگوید در اسلام به حضور در تشییع جنازه سفارش یا فرض نشده اما روایات متعددی وجود دارد که پیامبر و معصومین علیهم السلام به شرکت در تشییع جنازه سفارش کرده اند. اکنون برخی از این روایت را بررسی میکنیم.
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ أوّلَ ما يُجازى بهِ المؤمنُ بعدَ مَوتهِ أن يُغفَرَ لجَميعِ مَن تَبِعَ جَنازَتَهُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نخستين پاداشى كه بعد از مرگ مؤمن به او داده مى شود، اين است كه همه تشييع كنندگان جنازه اش آمرزيده مى شوند.
پیامبر : سِرْ سَنتَينِ بِرَّ والِدَيكَ ، سِرْ سَنةً صِلْ رَحِمَكَ ، سِرْ مِيلاً عُدْ مَريضا ، سِرْ مِيلَينِ شَيِّعْ جَنازَةً .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : براى نيكى به پدر و مادرت، مسافت دو ساله بپيما. براى به جا آوردن صله رحم، مسافت يك ساله بپيما. براى عيادت بيمار، يك ميل راه بپيما و براى شركت در تشييع جنازه اى، دو ميل راه بپيما.
عنه عليه السلام : يَنبَغي لأولياءِ المَيّتِ أن يُؤْذِنوا إخوانَ المَيّتِ بمَوتهِ ، فيَشهَدونَ جَنازَتَهُ و يُصَلُّونَ علَيهِ ، فيُكسِبُ لَهُمُ الأجرَ و يُكسِبُ لِمَيّتهِ الاستِغفارَ .
امام صادق عليه السلام : شايسته است كه صاحبان عزا برادران دينى ميّت را از مرگ او با خبر سازند، تا در تشييع جنازه حاضر شوند و بر او نماز خوانند و بدين ترتيب، هم براى آنان اجرى حاصل شود و هم براى ميّت استغفار به عمل آيد.
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : أوّلُ ما يُتحَفُ بهِ المؤمنُ يُغفَرُ لِمَن تَبِعَ جَنازتَهُ .
امام صادق عليه السلام : نخستين تحفه اى كه به مؤمن داده مى شود، آمرزش تشييع كنندگان جنازه اوست.
لمّا سُئلَ عن إجابَةِ الدَّعوَةِ إلَى الجَنازَةِ أو الوَليمَةِ ـ : يُجيبُ الجَنازَةَ ؛ فإنّ حُضورَ الجَنازَةِ يُذكِّرُ المَوتَ و الآخِرَةَ ، و حُضورَ الوَلائمِ يُلهي عن ذلكَ


[/HR][1] . ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 14 ص 76؛ بحار الانوار ج 35 ص 163

[2] . طبقات ابن سعد، ج 3 ص 433

[3] . تاریخ یعقوبی ج 1 ص 390

[4] . طبقات ج 3 ص 318

[5] . همان ج 3 ص 67

[6] . همن ج 3 ص 344

[7] . همان ج 4 ص 25

[8] . تاریخ طبری ج 5 ص 2032



امام باقر عليه السلام ـ در پاسخ به اين سؤال كه انسان بهتر است دعوت به تشييع جنازه را بپذيرد يا وليمه و سور را؟ ـ فرمود : دعوت به تشييع جنازه را بپذيرد؛ زيرا حضور در تشييع جنازه، يادآور مرگ و آخرت است و حضور در وليمه ها از اين امور غافل مى گرداند.
الإمامُ الباقرُ عليه السلام : إذا اُدخِلَ المؤمنُ قَبرَهُ نُوديَ : ألا إنّ أوّلَ حِبائكَ الجَنَّةُ ، و حِباءَ مَن تَبِعَكَ المَغفِرَةُ .
امام باقر عليه السلام : چون مؤمن در گور خود نهاده شود، او را ندا آيد : هان! نخستين هديه به تو بهشت است و هديه كسانى كه تشييعت كرده اند، آمرزش.[1]
در جای دیگر مستشکل میگوید بنابر رسم اعراب فقط محارم و خویشان در تشییع جنازه زن شرکت میکنند که طبق گزارشات متعددی که از ابن سعد نقل کردیم در تشییع جنازه زنان اعلام عمومی میکردند و خلیفه دوم دستور میداد جار بزنید تا همه برای تشییع جنازه حاضر شوند. پس سخن مستشکل مردود است وی نوشته در مورد حضرت زهرا هم فقط محارم بودند در پاسخ عرض میکنم طبق اقوال تاریخی افرادی که نسبت خویشی با حضرت زهرا نداشتند و جزو محارم ان حضرت محسوب نمیشدند در تشییع جنازه فاطمه شرکت داشتند افرادی مانند عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده [2]، آیا این افراد به حضرت زهرا محرم بودند که در تشییع جنازه ان بانو شرکت داشتد؟ فبهت الذی کفر
امام سوال اصلی این بحث این است که چرا خلفا در تشییع فاطمه زهرا حضور نداشتند و چرا ان بانوی مظلومه شبانه دفن شد و چرا تشییع او علنی نشد؟

ادامه دارد



[/HR][1] . ری شهری، میزان الحکمه ج 11

[2] . شیخ عباس قمی، منتهی الآمال ، همان



با سلام و احترام

بعد از این همه آسمان ریسمان که مستشکل سر هم کرد باز پایان جمله خود را با یک حرف بی منطق و مغرضانه و در عین حال بی ادبانه مطرح میکند که توقعی از او نیست زیرا درک پایینی دارد .
اشکالی که مطرح کرده است اینکه چرا حضرت علی دخترش ام کلثوم را به خلیفه دوم عمر داد اشکالی که دیگر نخ نما شده است و جوابهای متعددی در باره ان بیان شد است
انديشه‌وران شيعه پاسخ هاى گوناگونى از اين مطلب داده‌اند كه همگى آن‌ها صحيح و معقول به نظر مى‌رسد؛که در مجموع میتوان چهار نظریه در این باره میان علمای شیعه مطرح بوده است
1-برخى همچون رضى الدين حلى، علامه مقرّم، علامه باقر شريف القرشى و... اصل وجود دخترى به نام امّ‌كلثوم را براى حضرت زهرا سلام الله عليها منكر شده و دليل‌هاى متقنى براى آن ارائه كرده‌اند
2-برخى ديگر، وقوع تعارض در روايات ازدواج را دليلى واضح براى بطلان مدعاى اهل سنت در باره اين ازدواج مى‌دانند؛ از جمله شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در دو رساله مجزا به نام‌هاى المسائل العُكبرية و المسائل السروية، و نيز سيد ناصر حسين الهندى در كتاب افحام الأعداء والخصوم و آيت الله ميلانى و...
3-انديشه‌وران ديگرى، همچون سيد مرتضى پاسخ داده‌اند كه اين ازدواج با زورگويى و تهديد عمر بن خطاب بوده است

4-عده‌اى از دانشمندان شيعه و سنى با پذيرش اصل ازدواج، نكته ديگرى را مطرح كرده‌اند كه امّ‌كلثوم همسر عمر، دختر امير مؤمنان عليه السلام نبود؛‌ بلكه دختر ابوبكر بوده است؛ از جمله يحيى بن شرف نووى، مهمترين شارح صحيح مسلم در كتاب تهذيب الأسماء اين مطلب را نقل كرده و آيت الله مرعشى نجفى از عالمان شيعه در شرح احقاق الحق به اين مطلب تصريح كرده‌اند كه در ادامه مدرك و اصل سخن ايشان خواهد آمد. ما نيز در اين مقاله، تعارض‌هاى گسترده در نقل اين ماجرا را مطرح و مستندات آن را از كتاب‌هاى اهل سنت ذكر كرده‌‌ايم.

اهانت به ناموس رسول خدا

ما از اهل سنت مى‌پرسيم: اثبات حسن روابط به چه قيمتى؟ آيا اين قدر ارزش دارد كه چنين رواياتى جعل و چنين تعابير زشت و زننده‌اى مطرح كنند؟
اهل سنت با مطرح كردن اين روايات هم به رسول خدا و امير مؤمنان عليهما السلام اهانت كرده‌اند و هم آبروى خليفه دوم را ريخته‌اند.
ازدواج امّ‌كلثوم با عمر عوارضى دارد كه كمترين عارضه آن خيانت به ناموس رسول خدا توسط خليفه دوم است، آيا اهل سنت اين عوارض را مى‌پذيرند؟
عمر ساق ام كلثوم را برهنه كرده به آن نگاه كرد:

ابن حجر عسقلانى كه يكى از استوانه‌هاى علمى اهل سنت و حافظ علي الاطلاق آن‌ها است،‌ در كتاب تلخيص الحبير و الاصابة و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت، اين جملات توهين‌آميز را نقل كرده‌اند:
از محمد بن علي روايت شده است كه عمر امّ‌كلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگارى كرد، امام خردسال بودن او را يادآورى كرد. امام علي عليه السلام فرمود: من امّ‌كلثوم را به نزد تو مى‌فرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسرى خود انتخاب كن. امام عليه السلام امّ‌كلثوم را نزد عمر فرستاد، عمر ساق پاى امّ‌كلثوم را برهنه كرد! امّ‌كلثوم فرمود: اگر خليفه نبودى چشمت را كور مى‌كرد الصنعاني،المصنف، ج 6، ص 163، ح10352، سنن سعيد بن منصور، ج 1، ص 173، القرطبي الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1955
عمر ساق ام كلثوم را برهنه، لمس كرد!

و نيز ذهبى يكى ديگر از استوانه‌هاى علمى اهل سنت در سير أعلام النبلاء و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت، اين توهين را به صورت ديگرى نقل كرده‌اند:عمر به علي ( عليه السلام ) گفت: امّ‌كلثوم را به همسرى من در بياور، من مى‌خواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتى برسم كه احدى نرسيده است. امام گفت: من او را نزد تو مى‌فرستم، اگر رضايتش را جلب كردى، او را به عقدت درمى‌آورم ـ گر چه امّ‌كلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (عليه السلام) امّ‌كلثوم را به همراه پارچه‌اى نزد عمر فرستاد و به او گفت: از جانب من به عمر بگو، اين پارچه‌اى است كه به تو گفته بودم، امّ‌كلثوم نيز سخن امام را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت از جانب من بگو، من راضى شدم خدا از تو راضى باشد. سپس عمر دستش را بر ساق امّ‌كلثوم نهاد و آن را برهنه كرد. امّ‌كلثوم گفت: چرا چنين مى‌كنى؟ اگر خليفه نبودى، دماغت را مى‌شكستم. سپس نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار كرد و گفت: مرا به نزد پير مرد بدى فرستادى.
الزبيري، نسب قريش، ج 10، ص 349،ابن عساكر، تاريخ مدينة ج 19، ص 483، ابن الجوزي، المنتظم، ج 4، ص 237، ابن حمدون، التذكرة الحمدونية، ج 9، ص ؛309 بن الأثير أسد الغابة ، ج 7، ص 425،
آرايش ام كلثوم توسط امير مومنان پيش از ازدواج، و لمس ساق و بوسيدن او توسط عمر!

همچنين خطيب بغدادى در كتاب تاريخ بغداد تعابير بسيار زشت‌تر و زننده‌ترى نقل كرده است:علي (عليه السلام) دخترش را آرايش كرد و نزد عمر فرستاد، عمر هنگامى كه او را ديد، به سوى او آمد و ساق پاى او را گرفت و به او گفت: به پدرت بگو، راضى شدم، راضى شدم، راضى شدم. و امّ‌كلثوم نزد پدرش آمد، امام از او پرسيد: عمر به تو چه گفت: امّ‌كلثوم عرض كرد: مرا صدا زد، و بوسيد!، هنگامى كه بلند شدم، ساق پايم را گرفت! گفت: از جانب من به پدرت بگو، راضى شدم.البغدادي، تاريخ بغداد، ج 6، ص 182
توجيه اين عمل توسط علماي اهل سنت:

برخى ديگر از عالمان سنى كه مى‌دانسته‌اند دست‌درازى خليفه به ناموس رسول خدا صلى الله عليه وآله، عمل بسيار زشتى محسوب مى‌شود‌، براى دفاع از آبروى خليفه توجيهات خنده‌دارى كرده‌اند. ابن حجر هيثمى مى‌نويسد:
بوسيدن و در آغوش گرفتن امّ‌كلثوم، به خاطر اكرام او بوده است؛ زيرا امّ‌كلثوم به علت كمى سن، به حدى نرسيده بود كه شهوت را برانگيزد تا اين كارها در باره او حرام باشد! الهيثمي، الصواعق المحرقة ، ج 2، ص 457
چگونه است كه امّ‌كلثوم، زشتى اين عمل را درك مى‌كند و مى‌خواهد دماغ خليفه را بشكند، يا چشم او را كور كند؛ اما به حدى نرسيده است كه دست‌درازى به او حرام باشد؟
اگر بوسيدن امّ‌كلثوم به خاطر احترامش بوده، برهنه كردن ساق او براى چيست؟ آيا تا به حال ديده و يا شنيده‌ايد كه كسى با برهنه كردن ساق دخترى، بخواهد او را مورد تكريم قرار دهد؟
جالب اين است كه همين دختر خردسالى كه به قول ابن حجر به حدى نرسيده كه شهوت خليفه را برانگيزد؛ مى‌تواند در مدت كوتاهى سه فرزند به دنيا بياورد!!!

بررسي اين روايات از ديدگاه منصفين:

زشتى اين عمل به حدى بوده كه حتى صداى طرفداران را نيز درآورده
سبط ابن الجوزى در اين باره مى‌گويد:جدّ من در كتاب منتظم نقل كرده است كه علي (عليه السلام) امّ‌كلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد؛ اما عمر ساق پايش را برهنه كرد و با دستش آن را لمس كرد. به خدا قسم چنين چيزى قبيح است، حتى اگر او كنيز بود، عمر حق نداشت اين كار را انجام دهد؛ چرا كه به اجماع مسلمين دست زدن به زن نامحرم جايز نيست.سبط بن الجوزي تذكرة الخواص، ص288 ـ 289،
ام كلثوم، عمر را «امير المؤمنين» مى‌خواند!!!

نكته شگفت‌آور و خنده‌دار در اين افسانه اين است كه هنگامى كه خليفه دوم با وقاحت تمام، ساق امّ‌كلثوم را برهنه و صورتش را مى‌بوسد، و امّ‌كلثوم با درك زشتى اين عمل، مى‌خواهد چشمان خليفه را كور كند؛ اما در عين حال به او لقب اميرمؤمنان مى‌دهد!!!آيا امكان دارد كه امّ‌كلثوم چنين فردى را، امير و فرمانده افراد با ايمان خطاب كند؟!
انها که ازدواج عمر با ام کلثوم را اجباری میدانند شاهد دیگری هم در تاریخ دارند
ازدواج اجباري عمر با عاتكه:
ازدواج با امّ‌كلثوم، نخستين ازدواج اجبارى خليفه نيست؛ بلكه پيش از آن نيز اتفاق افتاده است كه ازدواج با عاتكه دختر زيد از نمونه‌هاى آن است.
محمد بن سعد در الطبقات الكبرى مى‌نويسد:
علي بن زيد مى‌گويد: عاتكه دختر زيد، همسر عبد الله بن ابوبكر بود،‌ و عبد الله با او شرط كرده بود كه اگر او مُرد، شوهر نكند. عاتكه پس از مرگ عبد الله بدون شوهر مانده بود و هر كس از وى خواستگارى مى‌‌كرد، نمى‌پذيرفت، عمر به كسى كه ولايت بر عاتكه داشت گفت كه براى من از او خواستگارى كن، آن زن عمر را نيز قبول نكرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربياور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وى درگير شد تا سرانجام با زور با وى همبستر شد. هنگامى كه كارش تمام شد، عاتكه با اظهار نفرت چندين مرتبه گفت: اُف اُف... سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن كه عاتكه كنيزش را فرستاد و به عمر گفت: بيا من در اختيار تو هستم.
الزهري، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 265، ناشر: دار صادر - بيروت.

اهل سنت بر ازدواج ام کلثوم با عمر اصرار فراوانی دارند. هدف انان این است که بگویند هیچ اختلافی بین خلفا و حضرت علی نبوده بلکه نسبت فامیلی و ازدواج در بین انها وجود داشته و شهادت حضرت زهرا و هجوم به بیت ایشان دروغ است اما انان نمیدانند که مسلم نیشابوری در کتاب صحیح خود که از کتب معتبر انان پس از قران است و ان را چشم بسته قبول میکنند چه چیزی نوشته شده است.
اقرار و اعتراف خلفا به کدورت و دشمنی حضرت علی با انان
فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنْ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنِّی لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ .. قَالَ أَکَذَلِکَ قَالَا نَعَمْ
پس عمر [امیرمؤمنان و عبّاس عموی پیامبر را مخاطب قرار داده] چنین گفت:
آن هنگام که رسول خدا وفات یافت، ابوبکر گفت:
من جانشین رسول خدا هستم، پس شما دو نفر (امیرمؤمنان‌ و عبّاس) به نزد او آمدید؛ در حالی که تو (عبّاس) میراث خودت را از پسر برادرت(رسول الله) طلب می‌کردی و این (اشاره به امیرمؤمنان ) ارث همسرش [حضرت زهراس] را از پدرش [رسول خداص] طلب می‌کرد.
پس ابوبکر گفت که پیامبر گفته است: «از ما پیامبران ارث برده نمی‌شود؛ آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است».
پس شما دو نفر او را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن دانستید؛ در حالی که خدا می‌داند که او راستگو، نیک‌کردار، درست‌رفتار و پیرو حق بود.
سپس ابوبکر مُرد و من جانشین رسول خدا و ابوبکر هستم؛ پس شما دو نفر، من را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن دانستید
در ادامه روایت هم عمر به علی ع و عباس گفت:آیا همین طور است که گفتم:علی ع و عباس تایید کرده و گفتند:بله همین طور است.
صحیح مسلم کتاب «الجهاد و السیر»، باب «حکم الفیء»، حدیث 3302

سلام. سؤال از کارشناس بحث: با توجه به حدیث صحیح السندی که از امام علی و امام رضا علیه السلام رسیده است که حضرت فاطمه در خانۀ خودشان دفن شدند و بعد بنی امیه مسجد را گسترش داد و قبر پنهان شد(التهذیب، ج3، ص255 و الکافی، ج1، ص461)، آیا اصلاً منطقی است که با یقین بگوییم تشییع جنازه ای رخ داده است؟

با سلام
در مورد دفن شدن حضرت زهرا باید عرض کنم برخی بر این باورند که حضرت زهرا و حضرت علی در خانه ای که حارثة بن نعمان به انها بخشیده بود زندگی میکردند از این رو اگر حضرت زهرا در ان خانه ربه شهادت رسیده باشند باید تشییع جنازه هم داشته باشند.

پرسش:
آیا در صدر اسلام برای زنان، تشییع جنازه نبوده است؟

پاسخ:
اکنون به منابع متعدد تاریخی اشاره میکنم که در صدر اسلام تشییع جنازه نه فقط برای مردان بلکه برای زنان هم صورت پذیرفته است.
اولا سفارش دین مبین اسلام طبق روایات و احادیث شرکت در تشییع جنازه است و در سیره رفتاری و عملی پیامبر هم به وضوح این امر مشخص است. همانگونه که ابن سعد در طبقات خود اورده است که پیامبر در تشییع جنازه ها شرکت میکرد.[1]
جالب است بدانیم قبل از حضرت زهرا سلام الله علیها و در زمان خود پیامبر اولین زنی که تشییع جنازه شد و مردم در این تشییع جنازه شرکت کردند مربوط به حضرت خدیجه ( سلام الله علیها) همسر پیامبر است در رمضان سال دهم بعثت وقتی حضرت خدیجه از دنیا رفت مردم به همراه پیامبر بدن پاک و شریف حضرت خدیجه را از منزل وی تا قبرستان حجون تشییع و به خاک سپردند.[2]
حتی برای دیگر همسران پیامبر تشییع جنازه باشکوهی برگزار میشد؛ از جمله زینب بنت جحش ، ماریه قبطیه ..
تشییع جنازه زینب بنت جحش
گفته اند وی در سال 20 هجری قمری در مدینه وفات یافت خلیفه دوم دستور داد شخصی جار بزند که محارم در تشییع او شرکت کنند علت ان هم عدم حضور نامحرم در تشییع او بوده است وقتی خبر به اسماء بنت عمیس رسید او تابوتی را که سابقا برای حضرت زهرا ساخته بود و فاطمه از دیدن ان خوشحال شده بود را به خلیفه دوم پیشنهاد کرد و گفت در حبشه اینگونه اموات را تشییع میکنند عمر این نظر را پذیرفت و دستور داد جار بزنند که همه مردم در تشییع جنازه مادرشان شرکت کنند « این گزارش نشان میدهد تشییع جنازه حضرت زهرا انقدر مخفی بوده است که کسی از شکل تابوتی که فاطمه را در ان نهادند هم خبر نداشته است لذا خلیفه از پیشنهاد اسماء برای تهیه ان تابوت تعجب میکند معلوم است که علاوه بر مخفی بودن تشییع حضرت زهرا کسی از شکل و شمایل تابوت فاطمه هم خبر نداشته است»
منابع تاریخی نوشته اند عمر در پیشاپیش جنازه حرکت میکرد و مردم هم در پی او و نماز را خلیفه بر او خواند. مورخین نوشته اند که عمر خود میخواست درون قبر رفته و جنازه را در قبر بگذارد اما در این امر به سراغ همسران پیامبر فرستاد و کسب تکلیف کرد انان گفتند که محرم او باید درون قبر برود از این رو برادر زاده و خواهر زاده و اسامة بن زید، بدن زینب بنت جحش را درون قبر گذاشتند.[3]

تشییع جنازه ماریه قبطیه
یکی دیگر از همسران پیامبر ماریه قبطیه است کسی که فرزندش ابراهیم در خردسالی از دنیا رفت. وی در سال 16 هجری قمری در مدینه از دنیا رفت در منابع تاریخی آمده است که خلیفه دوم مردم را برای تشییع جنازه او بسیج نمود و حتی خودش بر او نماز خواند.[4]
در منایع تاریخی آمده است که مادر عثمان بن عفان در دوران خلافت فرزندش عثمان از دنیا رفت برای او تشییع جنازه ای برگزار شد که عثمان هم در ان شرکت داشت.[5]
از زنان عادی هم میتوان به تشییع جنازه حفصه خواهر ابن سیرین اشاره کرد.[6] همچنین در گزارشی که ابن سعد بیان کرده است آمده که ابومهزم نقل میکند همراه ابوهریره در تشییع جنازه زنی شرکت داشتیم تا به قبرستان بقیع رسیدیم که مردی را هم اوردند و ابوهریره بر هر دوی انها نماز خواند.[7]
حتی ابن سعد اورده است که زنان و مردان را برای تشییع جنازه بیرون میآوردند.[8]
بنابر این تشییع جنازه زنان در صدر اسلام مرسوم بوده است.


آیا میتوان پذیرفت علت عدم حضور ابوبکر در تشییع جنازه فاطمه زهرا این بوده که در بین عرب مرسوم بوده اقوام خود میت در تشییع و دفن میت شرکت کنند؟ (شبهه)
شواهدی وجود دارد که در تشییع جنازه غیر از اقوام و بستگان حضرت زهرا، دیگران هم در تشییع جنازه ان مخدره حضور داشتند زیرا در تشییع جنازه حضرت زهرا(س)، امیرالمومنین(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده و گروهی از بنی هاشم و خواص آن حضرت بر حضرت فاطمه(س)، نماز خواندند و در آن شب ایشان را دفن کردند.[9]
همین که حضرت زهرا از اسماء بنت عمیس تقاضا میکند برای وی تابوتی بسازد که حجم بدن ان حضرت مشخص نباشد حاکی از حضور افراد متعددی در تشییع جنازه است.

کلیدواژه : تشییع جنازه، زنان، صدر اسلام
منابع

  1. ابن سعد، طبقات الکبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1410
  2. بلاذری، انساب الاشراف، دارالفکر، بیروت، 1417


[/HR][1] . ابن سعد، طبقات، ج 1 ص 358

[2] . همان ج 8 ص 15

[3] . طبقات ابن سعد، ج 8 ص 115-116؛ ص 11 – 112؛ بلاذری انساب الاشراف، ج 1 ص 524

[4] . ابن سعد، طبقات، ج 8 ص 226

[5] . همان ج 8 ص 239

[6] . همان ج8 ص 482

[7] . همان ج 5 ص 64

[8] . ابن سعد، طبقات، ج 5 ص 115

[9] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص 167

موضوع قفل شده است