جمع بندی سنت شکنی الهی

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سنت شکنی الهی

با سلام

این کلیپ رو من دیدم و تشکر میکنم از جناب فرزند شهید ...
سوالی داشتم....

این چه قانونی هست که بعضیها هر چقدر ناشکری میکنن ، کفر میگن ، به خدا غر میزنن ، در عوض خدا نازشون رو میکشه و با یک نشونه و خواب و اتفاق.... خدا جذبشون میکنه و اینطور عزیز دردونه خدا میشن
بعضی ها هم هر چقدر شاکر هستند و عابد ، از این اتفاقات در زندگیشون نمیفته.... و حتی برعکس ، اتفاقاتی در زندگی براشون میفته و سختیها و گرفتاریهایی پیش میاد که باعث میشه از خدا دورتر بشن

ایا محتوای و داستانی که در فیلم روایت میشه ، با ایه زیر در تضاد نیست؟

لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ

اگر میشه کمی در این مورد توضیح بفرمایید.

سپاسگزارم.

توضیح: پست های ابتدایی این تاپیک از موضوع زیر جدا شده و به اینجا انتقال یافته است:

http://www.askdin.com/thread53409.html

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد کریم

کریم;779125 نوشت:
با سلام وعرض ادب وممنون از این دقت شما.

با سلام و احترام و تشکر

میدونم این بحث بی ارتباط به این تاپیک هست ، اما بخاطر اینکه زحمت شما هدر نشه ، این پست رو در تکمیل پست قبل خواستم بزنم....

از قدیم و طبق اموزه های دینی و فرهنگی به ما گفتن ، شکر نعمت ، نعمتت افزون کند ، کفر نعمت از کفت بیرون کند.....
که این موضوع اشاره به همون ایه پست قبلی من داره...

طرف کاسبه ، میلیون میلیون داره کاسبی میکنه ، و هر روز پولش از پارو بیشتر میره بالا.. ازش سوال میکنی ، بازار و کاسبی چطوره؟ میگه: خرابه اقا ، داغون ، بازار کساده...... یعنی یک کلمه شکر گذاری از این طرف نمیشنوی با این وجود روز به روز هم خدا بیشتر بهش میده.... به یک کاسب با درامد کم و با ایمان میگی کاسبی و درامد چطوره؟ به همون کم قانعه و میگه :"الحمدلله"

طرف ازدواجش کمی به تعویق افتاده ، به زمین و زمان و خدا و همه غر میزنه و نق میزنه ... از اخر سر هم با اینکه داره کفران نعمتهاش رو میکنه و ناسپاسی میکنه ، خدا یک ازدواج خوب نصیبش میکنه ... اون دختر و پسری هم که هر چقدر ازدواجشون دیر میشه ، جرات ناشکری و ناسپاسی ندارن ، روز به روز بیشتر زجر میکشن و فرجی به ظاهر براشون حاصل نمیشه....

(البته این مثالها ، قانون نیست بلکه مثالهای نقضی هست (از منظر سواد ناقص بنده ) که ما دور و برمون میتونیم پیدا کنیم و در تضاد با اون ایه قران و قانون خداوندی هست ظاهرا)

یک استاد اخلاق میگفت :قوانین خداوند مثل ریاضی هست ، ریاضی میگه : 2+2 = 4 ... دیگه 4.5 و 5 نمیشه جواب.... اما ظاهرا قوانین خداوند به این رندی و سرراستی نیست و خیلی پیچیدگی داره ، چون همیشه یک سر قوانین به بحث حکمت خداوند و ازمایشهای خداوندی وصله....

گاهی به نظر میرسه، اونی که جلوی خداوند گردنکش تر هست و ناسپاس تر هست و با خدا درگیرتر هست نه تنها دچار "عَذَابِي لَشَدِيدٌ" نمیشه بلکه در نهایت عاقبت بخیر میشه و اونی که گردن کج تر و مظلوم تر و شاکرتر هست ، هر روز خدا بار بیشتری بهش میده و سختی ها و فشارهای بیشتری بهش میده بجای اینکه نعمتهاش "لأَزِيدَنَّكُمْ" بشه... و چه بسا همین فشارها ، بدون اینکه طرف رفلکس و بازتابی از سوی خدا بخاطر شاکر بودنش ببینه ، باعث بشه یه جایی ببره و "عاقبت به شر " بشه.

مولکول 68;779146 نوشت:
گاهی به نظر میرسه، اونی که جلوی خداوند گردنکش تر هست و ناسپاس تر هست و با خدا درگیرتر هست نه تنها دچار "عَذَابِي لَشَدِيدٌ" نمیشه بلکه در نهایت عاقبت بخیر میشه و اونی که گردن کج تر و مظلوم تر و شاکرتر هست ، هر روز خدا بار بیشتری بهش میده و سختی ها و فشارهای بیشتری بهش میده بجای اینکه نعمتهاش "لأَزِيدَنَّكُمْ" بشه... و چه بسا همین فشارها ، بدون اینکه طرف رفلکس و بازتابی از سوی خدا بخاطر شاکر بودنش ببینه ، باعث بشه یه جایی ببره و "عاقبت به شر " بشه.

سلام وممنون از حسن نظر ولطف حضرتعالی:Gol:
در رابطه با سخنان شما باید عرض کنم. چون ما به ظواهر نگاه می کنیم تصور ما این است که خدا به فلانی خوب داده، ولی فلانی که ظاهرا درآمد کم دارد واهل نماز چیزی عایدش نشده است. چون ما ظواهر می بینیم.
از قضا طبق قانون استدراج خداوند به کسانی که ناسپاس هستند. دائم در حال ریختن مادیات است. اما او خبر ندارد که این چیزی که از آسمان وزمین می ریزد. پس فردا دامنش را در قیامت خواهد گرفت.
ببینید خداوند چقدر زیبا می فرماید:

وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ‏ مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمُونَ (اعراف/182)، و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج، از جايى كه نمى‏دانندگريبانشان را خواهيم گرفت.

وَ أُمْلي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ (اعراف/183)،
و به آنان مهلت مى‏دهم، كه تدبير من استوار است.
خداوند به آنها مهلت داده تا خوب گردنکشی وگناه کنند تا در قیامت هم عذاب کاملی داشته باشند. ولی آنها به ظاهر فکر می کنند بااین چیزی که به دست آورده اند. پیروز شده اند.
اما خداوند چون بندگان مومن را بیشتر دوست دارد به اندازه نیاز مادییش به او می دهد. وبرخی اوقات کم می دهد تا بنده به درگاهش بیاید. وناله کند چرا که خداوند ناله بنده مومنش را دوست دارد واین باعث می شود در درگاهش باقی بماند. اما کسی که تمام پل های پشت سر را خراب کرده است. زیاد می دهد وآنقدر غفلت اور ا می گیرد که إذا ماتوا إنتبهوا، بعد مرگ وقتی حقایق را می بیند به خود می آید وتازه می گوید:

حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ‏ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (مومنون/99)، تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد، مى‏گويد: «پروردگارا، مرابازگردانيد،
لَعَلِّي‏ أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌهُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (مومنون/100)
شايد من در آنچه وانهاده‏ام كار نيكى انجام دهم. نه چنين است، اين سخنى است كه او گوينده آن است و پشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.
اما بنده مومن شاد است که به وظیفه خود عمل کرده است. در مورد ازدواج هم باز ما براساس ظواهر قضاوت می کنیم. والا تجربه نشان می دهد که جوانان مومن همسران خوبی هم برای یکدیگر هستند. واز زندگی با یکدیگر لذت می برند.



[="Tahoma"][="DarkRed"]

مولکول 68;779146 نوشت:
یک استاد اخلاق میگفت :قوانین خداوند مثل ریاضی هست ، ریاضی میگه : 2+2 = 4 ... دیگه 4.5 و 5 نمیشه جواب.... اما ظاهرا قوانین خداوند به این رندی و سرراستی نیست و خیلی پیچیدگی داره ، چون همیشه یک سر قوانین به بحث حکمت خداوند و ازمایشهای خداوندی وصله....

با سلام

ظاهرا همونطور که خودتون فرمودید قوانین خداوند با قوانین ما فرق داره.

خداوند خودش میدونه که به کی چی داده و ازش چی میخواد...
فقط خودش از اعماق وجود بنده ش خبر داره و به اندازه توان و قدرتش ازش انتظار داره.
ما از ذات انسان ها خبر نداریم...
بعضی ها واقعا ذات پاکی دارند...
منظورم اینها که همه کاری انجام میدن و فقط میگن "دلت پاک باشه" نیست!
کسانی که واقعا قلبشون با خداست و به قولی سیمشون وصله...

علامه طباطبائی میفرمایند:
احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى‏ركند كه نفس سعيده از آن صورت نيكو متنعم، و نفس شقيه از آن صورت قبيح متالم ميشود. در صورتى كه اين صورتها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، بزودى زايل مىر‏گردد...
و نفس خودش ميماند و آن سعادت و شقاوت ذاتيش، پس اگر نفس مؤمن بخاطر گناهانى صورتهاى زشتى بخود گرفت، سرانجام آن صورتها از بين مىر‏رود، چون با ذات نفس سازگار نيست هم چنان كه نفس كافر كه ذاتا شقى است، اگر بخاطر تكرار كارهايى صالح صور حسنه ‏اى بخود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل ميشود.
و اما در صورتى كه صورت هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه ‏اى بنفس داده باشد ،چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است‏. در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى، گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى ‏چشد و پاك ميشود، و از عذاب نجات مى‏ یابد.

ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص 623

[/]

ریاح;779232 نوشت:
ظاهرا همونطور که خودتون فرمودید قوانین خداوند با قوانین ما فرق داره.

با سلام و درود

به نکته خوبی اشاره کردید، من مساله اعظمی که دارم ، همین موضوعی هست که شما بهش اشاره کردید....

فرض کنید زن و شوهری ده ساله با هم زندگی میکنن و زندگی خوب و خوشی دارن ... وقتی با این اقا و خانم مصاحبه میکنی و ازشون دلیل این زندگی موفقشون رو جویا میشی، بهت میگن که ما روزهای اول برعکس این روزها ، زندگی پرچالشی داشتیم ، درگیری و دعوا زیاد داشتیم ، اوقات تلخی زیاد داشتیم... وقتی دلیل رو ازشون جویا میشی ، میگن چون به اخلاقیات و خصوصیات اخلاقی همدیگه اشنا نبودیم ، چون به قوانین زندگی شخصی همدیگه اشنا نبودیم ، و خیلی از اوقات ، بخاطر همین نااشنا بودن با همدیگه ، زیاد سوتفاهم برای ما بوجود میومد ، و بعد باهم دیگه درگیر میشدیم....

حال شما همین مثال رو تعمیم بدید به رابطه بین خداوند و بنده...
من با یک همنوع خودم و یک انسان از جنس خودم ، هر چقدر بیشتر نسبت بهش شناخت داشته باشم ، و هرچقدر بیشتر بهش احاطه داشته باشه و هرچقدر دست طرف برام بیشتر رو باشه ، تعاملات بهتری میتونه باهش داشته باشه.... اما من بنده نوعی هیچ گاه نمیتونه نعوذبالله به خداوند احاطه داشته باشم و همیشه کلی ابهام نسبت به رفتار خداوند نسبت به من و زندگی من وجود داره و همین میتونه باعث متلاطم شدن رابطه من با خداوند بشه....

مثالی میزنم....

خداوند در قران فرموده : " ادعوني استجب لكم "

خوب این بعنوان یک قانون خداوندی هست که به یک بچه نابالغ هم بگی ، خیلی راحت متوجه میشه ...
خوب حالا یک بنده درخواستی از خداوند داره...
در خلوت خودش با خدا راز و نیاز میکنه و درخواستش رو به خدا مطرح میکنه ... حالا از خداوند انتظارمند و متوقع میشه... چرا؟ چون خداوند بهش وعده داده که اگر چیزی ازش بخواد ، خداوند دعاش رو مستجاب میکنه...

حالا هر چقدر بنده منتظر بشینه ... روزها و ماهها و سالها.. میبینه نخیر ، خبری از محقق شدن خواسته اش از خدا نیست... به چه دلیل؟

چون ممکنه خداوند این بنده رو دوست داره و میخواد صداش رو بشنوه برای همین درخواستش رو اجابت نمیکنه... ایا به این دلیله؟ نمیدونیم!
چون ممکنه خداوند دعاش رو مستجاب کرده و اما میخواد در اخرت بهش پاداش بده.. ایا به این دلیله؟ نمیدونیم!
چون ممکنه بنده گناهی داره که مانع اجابت شدن دعاش میشه... ایا به این دلیله؟ نمیدونیم!
چون ممکنه خدا میخواد از بنده امتحان صبر بگیره و خواسته اون بنده رو محقق نمیکنه... ایا به این دلیله؟ نمیدونیم!
چون ممکنه حکمتی در کار هست که خداوند دعای اون بنده رو مستجاب نمیکنه... ایا به این دلیله؟ نمیدونیم!

و خیلی مسائل دیگه که میتونه مانع محقق شدن اون قانون (اجابت دعا ) خداوند بشه (حداقل در ظاهر)

و همین میتونه باعث ایجاد سوتفاهم و کدورت در رابطه خدا و بنده بشه.... چون بنده از رفتار خداوند نمیتونه رمز گشایی کنه و همین باعث کلافگی بنده میشه.... چون بنده نعوذبالله به رفتار خداوند احاطه نداره..

حال شما فرض کنید همین رابطه رو بین دو انسان در نظر بگیرید...
مثلا علی از حسن ، هزار تومن پول میخواد قرض بگیره و به نزد حسن رجوع میکنه... یا حسن پول رو به علی میده ، یا به یک دلیل موجه به علی پول نمیده و یا به یک دلیل ناموجه به علی پول نمیده.. بهرحال این موضوع برای حسن رمز گشایی شده هست و اگر علی و حسن دو تا انسان منطقی باشن ، چه علی به خواسته اش برسه و چه به خواسته اش نرسه ، حداقل این دو نفر با گفتمان بینشون سوتفاهمی نخواهد بود

اما اینکه همیشه اون طرف داستان ما ادمها ، خداوند وجود داره ، خداوندی که بین خودش و ما کلی قانون شفاف و ساده وضع کرده که به همراه هر قانونی کلی متمم و پیوست وجودداره و همیشه این متممها اون قوانین رو ظاهرا تحت تاثیر قرار میدن ، همین به نظر من خیلی موضوع رو پیچیده میکنه....

از جناب کریم عذرخواهم بابت اخلال در بحث ، از جناب طاهر خواهش میکنم این چند پست بی ارتباط رو از این تاپیک جداسازی کنن..

سپاسگزارم.

مولکول 68;779368 نوشت:
اما اینکه همیشه اون طرف داستان ما ادمها ، خداوند وجود داره ، خداوندی که بین خودش و ما کلی قانون شفاف و ساده وضع کرده که به همراه هر قانونی کلی متمم و پیوست وجودداره و همیشه این متممها اون قوانین رو ظاهرا تحت تاثیر قرار میدن ، همین به نظر من خیلی موضوع رو پیچیده میکنه....


سلام مجدد

همونطور که فرمودید مشکل همینجاست
کجا؟
آنجائی که ما به خدا اعتماد نداریم!!
همون حسن و علی که خودتون مثال زدید رو در نظر بگیرید.
اگر علی مطمئن باشه که حسن کاملا توانائی این کار رو داره، یعنی کلا پولش از پارو بالا میره و این هزار تومن براش هیچ حساب میشه، و ضمنا با تمام وجودش هم علی رو دوست داره و هر کاری براش انجام میده که مشکلش رو حل کنه، و خیلی هم عاقل با تدبیره و حتما حساب همه جا رو برای انجام یک کاری میکنه؛ آیا واقعا کدورتی براش پیش میاد بابت ندادن هزار تومن؟!!

خداوند فرموده من اجابتتون میکنم، اما نفرموده به چه شکلی!

مشکل اینجاست که ما به خدا اعتماد نداریم... (خودم رو عرض میکنم)
توکلمون کمه...
به قادر مطلق بودن خدا، به حکیم بودنش، به مهربان بودنش، به نزدیک بودنش، ... اعتقاد واقعی نداریم ...
مطمئن نیستیم که "لا موثر فی الوجود الی الله" !!

فرق هست بین حرف تا عمل...

مولکول 68;778843 نوشت:
این چه قانونی هست که بعضیها هر چقدر ناشکری میکنن ، کفر میگن ، به خدا غر میزنن ، در عوض خدا نازشون رو میکشه و با یک نشونه و خواب و اتفاق.... خدا جذبشون میکنه و اینطور عزیز دردونه خدا میشن
بعضی ها هم هر چقدر شاکر هستند و عابد ، از این اتفاقات در زندگیشون نمیفته.... و حتی برعکس ، اتفاقاتی در زندگی براشون میفته و سختیها و گرفتاریهایی پیش میاد که باعث میشه از خدا دورتر بشن

ایا محتوای و داستانی که در فیلم روایت میشه ، با ایه زیر در تضاد نیست؟

لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ

اگر میشه کمی در این مورد توضیح بفرمایید.


با سلام وعرض ادب وممنون از این دقت شما.
در فارسی سخنی داریم که قیدمی ها زیاد می گفتند. انسان باید پل های پشت سرش را خراب نکند.
برخی وقتها یک نفر آنقدر در منجلاب فرو می رود که هر قدر هم تلاش کند خودر ا نجات دهد، امکانش نیست. ومثل باتلاق هر قدر بیشتر تلاش می کند. بیشتر فرو می رود. واین همان خراب کردن پل های پشت سر است که دیگر نکته سفیدی در زندگی انسان نمانده است که او را نجات دهد.
از طرف دیگر خداوند عاشق بنده اش است. ودر حدیث قدسی هم داریم. اگر بندگان گنهکار من می دانستند چقدر عاشق آنها هستم از شدت شوق جان می دادند.
وچون خداوند بنده اش را دوست دارد ونمی خواهد او گمراه واهل ضلالت شود. همه راههای برگشت را بروی او گشوده است. وبه انواع مختلف راهنمایی اش می کند. توسط بنده صالحی با خواب ویا هر چیز دیگر تا آن بنده به راه راست برگردد. واینجا دیگر نوبت بنده است. که بتواند دل از گناه بکندوبه راه راست برگردد. در حالی که توبه کردن خیلی کار سختی است. از چیزی که به آن عادت کرده ای دل بکنی راهی مخالف آن را در پیش بگیری.
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:
وَ قَالَ ع‏تَرْكُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ‏مِنْ‏ طَلَبِ [التَّوْبَةِ] الْمَعُونَة، ترک گناه از طلب توبه آسان تر است.
(
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص501، هجرت- قم، چاپ: اول، 1414 ق.)
وشاید بخاطر همین سختی است که خداوند متعال می فرماید:


إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ‏ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ(بقره/222) خداوند توبه‏كاران و پاكيزگان را دوست مى‏دارد.
بنده ای که در اثر توبه پاک شده وطاهروپاکیزه می گردد.
لذا در توبه خداوند متعال برای همه بندگان باز است. وهر کسی را به طریقی به مسیر هدایت می کند. ولی داخل شدن در آن وترک عادات وگناهان سابق با خود آن شخص است.
در این کلیپ هم همین خانم قبل از اینکه آن خواب را ببینید از شرایط خود خسته شده بود. ودنبال راه دیگری بود که خداوند این مسیر هدایت را برای او گشوده است. واو هم به این دعوت الهی لبیک گفته است. وبه یاد داشته باشیم که:



281 وَ قَالَ‏ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ‏


282 وَ سُئِلَ أَيْنَ اللَّهُ فَقَالَ عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ

قُلُوبُهُم. (قطبالدين راوندى، سعيد بن هبة الله، الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين، ص120،انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) - قم، چاپ: اول، 1407ق.)
حضرت امیر المومنین عیله السلام می فرماید:
خداوند هر قلب جزین وغمگینی را دوست دارد. ودر حدیث دوم وقتی از ایشان سوال می شود که خداوند کجاست؟ می فرماید: نزد کشانی که قلبشان شکسته است.
واین شرایط در این خانم فراهم بوده است. وایشان هم بخوبی قدر این دعوت الهی الی را متوجه شده وبه آن لبیک گفته اند.
والا در ماجرای کربلا خیلی ها بودند که سوابق بهتر از حر بن یزید ریاح یداشتند. ولی بدبخت دنیا وآخرت شدند. چرا؟
چون ادب حر را نداشتند. وحر پل های پشت سرش را حراب نکرده بود که نجات یافت ولی خیلی ها چنین نبودند. وچه بسا این بانوی محترم خوبی هایی داشته که خداوند به جبران آنها این مسیر را به روی او گشوده است. ودر نظر داشته باشیم که اگز از ه دل محضر خدا برویم خداوند بدون جواب ردمان نمی کند.





هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند

هر قدر ظرفیت وجودی بنده ای بیشتر باشد. سختی های بیشتری هم می کشد. در راه معشوق ووصال عشق حقیقی،
نقل می کنند که علامه امینی برای نوشتن کتاب الغدیر به کتابی نیاز داشتند. که هر قدر گشتند پیدا نکردند. لذا رفتند به خود امیرالمومنین علیه السلام متوسل شدند. ولی چند روزی بود خبری نمی شد.
همینطور که کنار ضریح بودند. دیدند یک عرب بادیه نشینی آمد وبا لحن تندی حاجت خود را بیان کردند. وفردا هم آمد تشکر کرد ورفت که حاجتم برآورده شد.
دل علامه شکست. وعرضه داشت: یا امیرالمومنین من برای رفع مظلومیت شما کتاب می نویسم. ولی چند روزی است که خبری از کتاب نیست. ولی این عرب بادیه نشین در کمترین فرصت حاجتش را گرفت ورقت.
شب مولی به خواب علامه آمد وگفت: فلانی شما با آنها فرق می کنید. آنها را اگر رد کنیم. میرن دیگه نمی یان، ولی شما اینطور نیست. وسعه وجودی بیشتری دارید. وفردا آنروز خانم همسایه کتابی آورد وبه خانه علامه تحویل داد که م یخواستیم خانه تکانی کنیم. ومی خواستیم این کتاب را هم بندازیم دور. گفتیم همسایه بغلی عالم دین یاست وشاید بدردش بخورد.
وقتی علامه کتاب را گرفت دید همان کتاب است.
انبیاء الهی امتحانشان از همه سخت تر بوده است. بطوری که نبی مکرم اسلام می فرماید: هیچ پیامبری به اندازه من از دست امتش آزار ندید. لذا تحمل این سختی ها وسربلندی در ان ابتلائات الهی است. که امثال ابوذر وسلمان تربیت می کند. ودر زمان ما این شهداء عزیزی که وقتی خاطرات شان را می خوانی به اوج مظلومیت ودردهایی که در راه محبوب کشیده اند پی می بری.

با سلام

ناسپاسى و کفران نعمت آثار سوء گسترده اى از نظر معنوى و مادى در زندگى انسان ها دارد که به بیان برخی می پردازیم:
ناسپاسى از نعمات خداوند سبب می شود كه انسان از معرفت خدا دور بماند و اين بزرگترين خسران و زيان است. بزرگان علم در مورد انگيزه معرفة الله به سراغ اين مسأله رفته اند كه شكر نعمت، نخستين انگيزه شناخت پروردگار است؛ زيرا تشكر و سپاسگزارى از بخشنده نعمت، يك امر وجدانى است؛ انسان هنگامى كه خود را غرق نعمت می بيند و می داند اين همه نعمت در درون و برون وجود او است و این ها از خود او نيست به فكر تشكر از بخشنده نعمت می افتد و همين امر راه خداشناسى را براى او هموار می سازد ولى ناسپاسان نه اعتنائى به نعمت دارند و نه بخشنده نعمت ولذا از معرفة الله نيز محروم می شوند. ناسپاسى در برابر نعمت هاى خالق سبب می شود كه انسان در برابر مخلوق نيز ناسپاس می شود، نه تنها ارزشى براى محبت ها و خدمات بى شائبه ديگران قائل نشود بلكه خود را طلبكار آنان بداند و اين صفت سبب تنفر و بيزارى مردم از چنين افرادی می شود و به اين ترتيب ناسپاسان گرفتار انزواى اجتماعى و نداشتن يار و ياور، در برابر مشكلات زندگى خواهند شد. کفران نعمت منجر به زوال نعمت ها می شود؛ زيرا خداوند حكيم است نه بى حساب چيزى به كسى می بخشد و نه بى جهت چيزى را از كسى می گيرد اما آنها كه ناسپاسى می كنند با زبان حال می گويند ما لايق اين نعمت نيستيم و حكمت خداوند ايجاب می كند كه اين نعمت را از آنها بگيرد و آنها كه شكر نعمت را بجا می آورند در واقع می گويند ما لايق و شايسته ايم، نعمت را بر ما افزون کن.امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: اگر سپاسگزاری کنی نعمت ها پایدار است و اگر کفران ورزی، دیری نمی پاید. کفران نعمت یکی از صفات مهلکه ای است که مجازاتش خیلی زود در همین دنیا نیز گریبان انسان را می گیرد. امام رضا علیه السلام در این باره می فرمایند: سریع ترین مجازات ها، مجازات کفران نعمت است کسانی که نعمت های ارزشمند و بی شمار خداوند را نمی بینند و آن را انکار می کنند و همیشه نق می زند که خدا به ما چیزی نداده و یا کسانی که از نعمت های خدا در راه گناه استفاده می کنند، هیچ وقت در دنیا احساس خوشبختی و رضایت نمی کنند و پیوسته احساس کمبود و خلأ می کنند.

نقل شده است كسى به يكى از بزرگان شكايت برد و گفت: دزد به خانه من آمده و همه چيز را با خود برده است، به او گفت: برو شكر خدا كن كه اگر به جاى آن دزد شيطان به خانه تو می آمد و ايمان تو را می برد چه می كردى

با سلام

عزیزان من! من و شما بیش از مردم عادی به این مسائل احتیاج داریم. در بین این وظایف معنوی‌ای که ما به عهده داریم، من فکر کردم و دیدم امروز وظیفه‌ی «شکر»، یکی از بزرگترین وظایف ماست. گفتم چند جمله‌ای راجع به شکر صحبت کنم. آیه‌ای که تلاوت کردم، از سوره‌ی ابراهیم - «و اذ تأذّن ربّکم لأن شکرتم لازیدنّکم»خیلی آیه‌ی مهمی است؛ هم تشویق است، هم تهدید است. اگر شکر کردید، ازدیاد نعمت دنبالش هست و برکات الهی پی‌درپی خواهد رسید؛ اگر کفران کردید، عذاب خدا دنبالش است؛ بروبرگرد ندارد؛ هیچ نقطه‌ی استثنایی هم در تاریخ ندارد. اگر یک موردی را شما تصور کنید که پس چطور در فلان‌جا خدا عذاب شدید خودش را نشان نداد، این کوتاهی تحلیل است و اگر پای تحلیل به میان بیاید، معلوم خواهد شد که هیچ استثناء ندارد. «شکر» چیست؟ شکر، چند پایه‌ی اصلی دارد: اول، شناختن نعمت و توجه پیدا کردن به آن است. آفتِ اول ما این است که به نعمت توجه نمی‌کنیم؛ نعمت سلامت را جز بعد از مریض شدن و ناقص‌العضو شدن نمی‌فهمیم؛ نعمت جوانی را جز بعد از پیر شدن، درست تشخیص نمی‌دهیم؛ اشکال کار این است. نعمت امنیت را جز بعد از دچار شدن به ناامنی نمی‌فهمیم. مردم کوفه، وقتی نعمت امیرالمؤمنین را فهمیدند، که حجاج بالای سرشان آمد؛ مردم مدینه نعمت وجود امیرالمؤمنین و امام حسن را آن روز فهمیدند، که مسلم‌بن‌عقبه بالای سرشان آمد، قتل‌عامشان کرد، زنهاشان را بی‌ناموس کرد، بعد هم گفت همه‌تان باید اقرار کنید که برده‌ی یزید هستید. مردم یکی یکی آمدند و جلویش اقرار کردند و هر کس اقرار نکرد، گردنش را زد. آن مردم، آن وقت فهمیدند که حکومت امیرالمؤمنین و حکومت امن و امان و حکومت احترام و تکریمِ به مردم در دورانِ قبل، چقدر ارزش داشته است. دوم، نعمت را از او دانستن. سوم، از خدا سپاسگزار بودن. نه اینکه بگوییم نعمت را خدا داده و وظیفه‌اش بوده که بدهد؛ نه، بلکه بدهکار بودن در مقابل خدای متعال. و چهارم، این نعمت را به کار گرفتن؛ مثل یک پلّکان. وقتی نعمتی را به شما می‌دهند، این پله‌ای از یک نردبان است که پایتان را روی آن گذاشته‌اید، تا بالا بروید؛ حالا نوبت پله‌ی بعدی است. اگر دسترسی به پله‌ی بعدی پیدا کرده‌اید، پس این هم یک نعمت است؛ از آن استفاده کنید و پایتان را روی آن بگذارید و بروید بالا. آن کسی که دسترسی به پلّکانِ نردبان پیدا می‌کند، اما پایش را روی آن نمی‌گذارد، شکر نکرده است. شما ببینید خود این شکر با این ارکان، چه نعمت بزرگ خدایی است. امام حسین (علیه‌السلام) در دعای عرفه عرض می‌کند که من اگر هر کدام از نعمتهای تو را شکر کنم، خود آن شکر، یک نعمت است؛ پس من اگر تا آخر دهر زنده بمانم، با همه‌ی وجودم گواهی می‌دهم که شکر یک نعمت تو را نمی‌توانم به‌جا بیاورم؛ چون همین که آن نعمت را شکر کنم، خود اینکه توفیق شکر پیدا کرده‌ام، یک نعمت دیگر است و باید آن را شکر کنم و همین‌طور تسلسل پیدا می‌کند تا ابد.

پرسش:
چرا خداوند برای برخی انسان های نااهل زمینه توبه را ایجاد می کند. و برای انسان های کافر نعمت های بیشتری اعطاء کرده و در مقابل، مومنان زندگی سختی دارند؟

پاسخ:
ما براساس ظواهر نوعا قضاوت می کنیم. ولی چه بسا همین انسان های به ظاهر بد، کارها و رفتارهای خوبی دارند که همان اسباب نجات آنها می شود. و در واقع از باب عناد با حق مقابله نمی کنند. مثلا در تاریخ داریم که سه نفر به قصد ترور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عازم مدینه بودند که آنحضرت از طریق وحی با خبر شد. و امیرالمومنین (علیه السلام) رفت و آنها را دستگیر کرد. که حکم اعدام هر سه صادر شد. چون هیچ کدام ایمان نیاوردند و پشیمان هم نبودند. نفر سوم را که قصد اعدامش داشتند. وحی آمد که او را نکشید. چون با خانواده خودش خوش اخلاق است. و همین خوش اخلاقی موجبات نجات او شد.
یا در کربلا حر بن یزید ریاحی که در آخرین لحضات به امام حسین (علیه السلام) ملحق شد. گفته می شود بخاطر ادبی بود که در مقابل امام حسین (علیه السلام) داشته است.

خداوند همیشه درب توبه را باز گذاشته است. و بنده توبه کار را دوست دارد. و با توجه به اینکه توبه کردن هم از گناهی که انسان به آن عادت کرده است کار ساده ای نیست.
با کمی تامل اهمیت قضیه روشن می شود:
«وَ قَالَ امیرالمومنین (ع)‏: تَرْكُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ‏مِنْ‏ طَلَبِ [التَّوْبَةِ] الْمَعُونَة»؛ ترک گناه از طلب توبه آسان تر است.(1)
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ‏ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ»؛ خداوند توبه ‏كاران و پاكيزگان را دوست مى ‏دارد.(2)

وخداوند اگر به برخی کفار نعمت زیاد اعطاء می کند، و بلا برای آنها کم است از باب قانون استدراج است.
«وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ‏ مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمُونَ * وَ أُمْلي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ»؛ و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج، از جايى كه نمى‏ دانند گريبانشان را خواهيم گرفت، و به آنان مهلت مى ‏دهم، كه تدبير من استوار است.(3)
خداوند به آنها مهلت داده تا خوب گردنکشی و گناه کنند تا در قیامت هم عذاب کاملی داشته باشند. ولی آنها به ظاهر فکر می کنند با این چیزی که به دست آورده اند. پیروز شده اند.

اما خداوند چون بندگان مومن را بیشتر دوست دارد به اندازه نیاز مادییش به او می دهد. و برخی اوقات کم می دهد تا بنده به درگاهش بیاید. و ناله کند چرا که خداوند ناله بنده مومنش را دوست دارد و این باعث می شود در درگاهش باقی بماند. اما کسی که تمام پل های پشت سر را خراب کرده است. زیاد می دهد و آنقدر غفلت آنها را می گیرد که إذا ماتوا إنتبهوا، بعد مرگ وقتی حقایق را می بیند به خود می آید و تازه می گوید: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ‏ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي‏ أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»؛ تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد، مى‏ گويد: «پروردگارا، مرا بازگردانيد، شايد من در آنچه وا نهاده ‏ام كار نيكى انجام دهم. نه چنين است، اين سخنى است كه او گوينده آن است و پشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.(4)

_______________
(1) شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص501، هجرت- قم، چاپ: اول، 1414 ق.
(2) بقره/ 222.
(3) اعراف/ 182 و 183.
(4) مومنون/ 99 و 100.

موضوع قفل شده است