*•✿☫ شمیم بهار ☫✿•*ویژه نامه سی و هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
*•✿☫ شمیم بهار ☫✿•*ویژه نامه سی و هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران

class: grid width: 500 align: center

جمعيتي كه پشتوانه اش خداست شكست ندارد .امام خميني(ره)
[TD="align: right"] موضوعات و پرسمان[/TD]
[TD="align: right"]نگرش مسؤولین و دولت مردان ... [/TD]
[TD="align: right"] آیا ما به هدفی که از انقلاب کردن داشتیم رسیدیم؟ [/TD]
[TD="align: right"]چرا انقلاب ما پیروز شد،انقلاب های عربی نه؟ [/TD]
[TD="align: right"] متن پيام مقام معظم رهبري به جوانان اروپا و آمريکا[/TD]
[TD="align: right"]انقلاب اسلامی ایران ღ▬◄ انقلاب ما انفجار نور بود[/TD]
[TD="align: right"]اولین بار چه کسی گفت مرگ بر شاه؟[/TD]
[TD="align: right"]انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی[/TD]
[TD="align: right"]انقلاب از زبان یار قدیمی امام[/TD]
[TD="align: right"] نقش حوزه علمیه در انقلاب اسلامی[/TD]
[TD="align: right"] دامان پرگهر(مادران و انقلاب)[/TD]
[TD="align: right"]عاشورای حسینی سرچشمه انقلاب اسلامی[/TD]
[TD="align: right"] مبنای انقلاب اسلامی در قرآن کریم[/TD]
[TD="align: right"] مقایسه انقلاب امام حسین (ع)با انقلاب امام خمینی (ره) [/TD]
[TD="align: right"]مطهري شهيد از انقلاب ايران مي گويد:[/TD]
[TD="align: right"]روز شمار وقایع انقلاب اسلامی 1357[/TD]
[TD="align: right"]پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران[/TD]
[TD="align: right"] انقلاب سفید شاه و ملت، چرایی، چگونگی و سرانجام؟ [/TD]
[TD="align: right"]متن خير مقدم بازگشت امام خمينى به ايران[/TD]
[TD="align: right"] روحانیت و مبارزه با استبداد پهلوی[/TD]
[TD="align: right"]تاثیرات جهانی انقلاب اسلامی[/TD]
[TD="align: right"] فرهنگی و رسانه مذهبی[/TD]
[TD="align: right"] دوربین انقلابی ✰• انقلاب اسلامــی به روایت تصویر ✰• [/TD]
[TD="align: right"] مجموعه سروده ها و اشعار انقلابی[/TD]
[TD="align: right"] دانلود نماهنگ مرگ بر آمریکا اثر حامد زمانی[/TD]
[TD="align: right"]سرودهای صوتی کودکانه ویژه دهه فجر[/TD]
[TD="align: right"] پیامک فجر ایمان[/TD]
[TD="align: right"] گنجینه صوتی انقلاب[/TD]
[TD="align: right"] دانلود سخنرانی های امام خمینی (ره)
[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر و پوسترهای گرافیکی ویژه دهه ی فجر
[/TD]
[TD="align: right"] روزگار لاله ها - تصاویری پر از خاطره
[/TD]
[TD="align: right"] فایل تصویری سخنان امام در مورد پیروزی انقلاب اسلامی
[/TD]
[TD="align: right"]بسیار محرمانه - فایل صوتی دادگاه امیرعباس هویدا
[/TD]
[TD="align: right"] دانلود مستند صراط-با رویکرد انقلاب و راهی که آمده ایم (به مناسبت دهه فجر)
[/TD]
[TD="align: right"] فلش حماسی -انقلابی
[/TD]
[TD="align: right"] کتاب امام آمد
[/TD]
[TD="align: right"] کتاب «مفاسد رژيم خاندان پهلوي» جلد 1 و 2
[/TD]
[TD="align: right"] کد پلیر آنلاین نواهای انقلابی برای وبلاگ ویژه دهه فجر
[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1388
[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389
[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390
[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391
[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392
[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت



امام خمینی (ره)
پيروزي نهايي وقتي است كه اسلام، به همه ابعاد و به همه احكامش در ايران پياده شود؛
وپيروزي بالاتر آن كه در همه اقطار عالم، اسلام حكومت كند .اسلام مايه سعادت بشر است.

بسم‌الله الرحمن الرحیم



نهال نوپایی که 36 سال پیش توسط حضرت روح‌الله موسوی خمینی(قدس) در زمین پربرکت کشور پهناور ایران غرس شد، حالا با رهبری داهیانه حضرت سیدعلی حسینی خامنه‌ای(دامت برکاته) به درخت تنومندی تبدیل شده است که دیگر امروزه نه تنها بر محدوده جغرافیایی میهن عزیزمان سایه افکنده، بلکه دیگر کشورهای محور مقاومت نیز از برکات این درخت تنومند بهره می‌گیرند.
حال که در دهه چهارم عمر ثمره انقلاب اسلامی به‌سر می‌بریم، با پذیرش مشکلات، فتنه‌ها، دشمنی‌‎ها و سنگ‌اندازی‌ها، به وجود چنین نظام پویایی می‌بالیم و بیش از گذشته، تلاش خود را معطوف به حفظ دستاوردهای معمار انقلاب می‌نماییم.

بسم الله الرحمن الرحیم

با شروع دهه فجر، خاطرات این ملّت از این بیست سال گذشته تکرار می‌شود و
چقدر خوب است که این خاطرات و این حوادث، به‌وسیله آگاهان، موبه‌مو به نسل جدید منعکس‌ شود

سخنان مقام معظّم رهبری، در مناسبت‌های مختلف؛


[="Tahoma"]

هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمدست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته‌فال خرامان رسد ز راه
بهار خجسته‌فال خرامان رسد ز راه
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار می‌کنند
به آنان که با قلم تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار می‌کنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار می‌کنند
به آنان که با قلم تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار می‌کنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد



[="Tahoma"]


[="Tahoma"]


[="Tahoma"]


[="Tahoma"]

نبض نگاه‏ها تند می‏زد؛ امّا زمان در آستانه ‏ی توقف بود.
تمام چشم‏ها، آسمان را دور می‏زدند؛ تا همای سعادت بر سریرِ صداقت، فرود آید. انتظار دیرینه ‏ی نگاه‏ها، هرگونه تأخیر را قبول نداشت و تاریخ، در انتظار جشنی به وسعت آزادی بود.
او می‏آمد؛ تا جاده ‏های سبز، آماده‏ی تماشا شوند؛ تماشای بهار، تماشای روزهای بی‏غبار.
او می‏آمد؛ از فراز ابرها، سرشار از نور و لبریز از عشق؛ آمدنش نوید آزادی بود؛ نوید روزهای آفتابی، نوید پنجره‏های باز باز باز …

وقتی او نبود، خورشید اشتیاق نورافشانی نداشت و پنجره‏ ها از تماشا محروم بودند.
روزگار، روزگارِ تارهای سیاه بود؛ تنیده بر قامت آزادی. اهریمن، مشاطه ‏وار، خود را در آیینه ‏ی «کورش» به تماشا ایستاده بود؛ آیینه‏ ای که قامت‏های حقیر را، هیچ‏گاه تحمّل نمی‏کرد.
یاران آفتاب، در سیاه‏چال‏ها به دنبال روزنه ‏ای بودند که نگاه سبز خود را به آن عادت بدهند و مردان حماسه و عشق، در انتظار فرصتی، تا شور حسینی علیه ‏السلام را در قیام خمینی رحمه ‏الله تجلّی بخشند.
…انتظارها به سرآمده بود و «فرودگاه مهرآباد»، سرشار از تبسّمِ عشق و ترنّم مِهر، به قدم‏های آفتاب بوسه می‏زد.
عطر گل‏های سرخ، با سرودهای سبز آمیخته شده بود. چشمه‏ ها، جاری، درختان، بهاری و پرستوها، محو بی‏قراری بودند. آن‏چه از نگاه‏ها می‏تراوید، امید بود و شادی، صداقت و اشتیاق.
دست‏ها بوی گل می‏داد و دل‏ها بوی خدا.
هرکس به آسانی می‏توانست پنجره را باز کند و آزادی را با تمام وجود لمس نماید.
امام رحمه ‏الله به «استقلال» و «آزادی»، عظمت بخشید؛ تا در کنار «جمهوری ‏اسلامی»، نشان دهنده ‏ی آرمانی‏ترین مکتب انسان باشند.
خاطره ‏ی حضورش، مقدس‏ترین تصویر انقلاب در قاب دل‏هاست.
یاد آن گرامی‏ترین، گرامی باد.

خوش آمد گل از آن خوشتر نباشد
از آن زیبا تر و خو بتر نباشد
مبارک باد بر دشت و چمن گل
چو گل اندر جهان دلبر نباشد

[h=1]مهمترین رویداد 12 بهمن 57+جرائد[/h]
[h=2]امام خمینی (ره) در ساعت 9:27 دقیقه صبح روز 12 بهمن سال 57 پس از 15 سال تبعید به کشور بازگشتند.[/h]


امام خمینی که شرط ورود خود را به کشور، خروج شاه، اعلام کرده بودند، با فرار شاه در 26 دی 1357، تصمیم به بازگشت گرفتند. قرار بود این رجعت تاریخی در روز پنجشنبه پنجم بهمن 1357 انجام گیرد اما بختیار، با بستن فرودگاه ها مانع از انجام این امر شد.
با انتشار خبر بسته شدن فرودگاهها، مردم خشمگین به خیابان ها ریخته و با تحصن و شعارهای کوبنده، دولت بختیار را تحت فشار شدیدی قرار دادند. در همین زمان رییس شورای سلطنت، سید جلال تهرانی، در پاریس ضمن استعفا خدمت امام، اعلام کرد که شورای سلطنت غیر قانونی است. بسته شدن فرودگاه ها به پردامنه شدن اعتراضات و اعتصابات انجامید. امام در پاریس اعلام کردند که به محض باز شدن فرودگاه ها به کشور بازخواهند گشت و مردم را به ادامه اعتراضات دعوت کردند. در 9 بهمن 1357 به فرمان بختیار فرودگاه مهرآباد بازگشایی شد.
با اتمام سخنرانی امام جمعیت مجدداً به سمت جایگاه هجوم آوردند. امام نتوانست سوار هلی کوپتر گردد و بلافاصله سوار بر آمبولانسی که آنجا بود، شدند. بالاخره در بین راه امام سوار هلی کوپتر شدند و به سمت تهران پرواز کردند. امام بلافاصله به بیمارستان هزار تختخوابی رفتند تا از مجروحان حوادث اخیر که در آنجا بستری بودند دیدار کنند
در تاریخ 12 بهمن سال 1357 ابوالحسن بنی صدر پرواز چارتر هواپیمایی ایرفرانس را از پاریس به تهران کرایه کرد و در ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه صبح 12 بهمن امام خمینی با پرواز هواپیمایی ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشستند.
گروهی از دانش آموزان سرود خمینی ای امام را در سالن فرودگاه اجرا کردند و یک دانشجو به نام نصرالله شادنوش به نمایندگی از جامعه دانشجویان متنی را در خوشامدگویی امام (ره) خواند، متنی که گفته شد شهید مطهری آن را نوشته بود.
حضرت امام(ره) طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمی توانم جبران کنم. ایشان ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشه های فساد ترغیب کردند. ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.
فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم، راهپیمایی و تظاهرات را برای 3 روز آزاد اعلام کرد. امام خمینی در استقبال انبوه مردم به بهشت زهرا انتقال یافته و در آنجا به سخنرانی پرداختند. صدها خبرنگار و عکاس و فیلمبردار به ثبت این رویداد تاریخی پرداختند. جمعیت استقبال کننده در طول 33 کیلومتر از فرودگاه امام تا بهشت زهرا که مقصد بعدی امام بود. بین 4 تا 8 میلیون نفر تخمین زده می شد. امام از فرودگاه مستقیما به بهشت زهرا رفتند و ضمن ادای احترام به شهدای انقلاب اسلامی، سخنرانی تاریخی خود را در آنجا ایراد کردند.
در این سخنرانی امام نخست وزیری شاپور بختیار را غیر قانونی اعلام کرده و فرمودند: «من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم.» بدین ترتیب از ورود امام ده روز تاریخی که بعدها دهه فجر انقلاب اسلامی نام گرفت، سپری شد تا طومار رژیم پهلوی و 2500 سال استبداد شاهنشاهی برای همیشه در هم تنیده شود.
در تاریخ 12 بهمن سال 1357 ابوالحسن بنی صدر پرواز چارتر هواپیمایی ایرفرانس را از پاریس به تهران کرایه کرد و در ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه صبح 12 بهمن امام خمینی با پرواز هواپیمایی ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشستند.
سپس امام سخنرانی تاریخی خود را آغاز می کنند:
«بسم الله الرحمن الرحیم. ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم؛ مصیبت های بسیار بزرگ، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده... این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبول ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از او پشتیبانی کرده... بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط شوند. ما به واسطه ی آرای مردم، مجلس مؤسسان و دولت موقت و دولت دائم را تعیین می کنیم.
با اتمام سخنرانی امام جمعیت مجدداً به سمت جایگاه هجوم آوردند. امام نتوانست سوار هلی کوپتر گردد و بلافاصله سوار بر آمبولانسی که آنجا بود، شدند. بالاخره در بین راه امام سوار هلی کوپتر شدند و به سمت تهران پرواز کردند. امام بلافاصله به بیمارستان هزار تختخوابی رفتند تا از مجروحان حوادث اخیر که در آنجا بستری بودند دیدار کنند. امام از بیمارستان به منزل یکی از بستگان خود رفتند و عصر نیز با تماس به مدرسه رفاه از محل اقامت خود مسئولان کمیته استقبال را مطلع می سازند.
در گزارشات روزنامه ها ارقام جالبی از شکستن تلویزیون ها به علت قطع پخش برنامه ی ورود امام آمده است.
خبرگزاری یونایتدپرس تعداد مستقبلین را در طول مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا را چهار میلیون نفر و در بهشت زهرا نیم میلیون نفر گزارش نمود. رادیو کلن شمار جمعیت را پنج تا شش میلیون ذکر کرده است. خبرنگاران داخلی نیز تعداد جمعیت را پنج میلیون نفر ذکر کردند.
در حدود ساعت 11:05 ماشین حامل امام وارد میدان آزادی شده و در میان شور و شوق و اشتیاق شدید استقبال کنندگان و پس از یکبار دور زدن دور میدان وارد خیابان آزادی شد. ماشین امام که چند نفر هم برای محافظت روی سقف آن نشسته بودند با طی مسافت چند کیلومتری دور میدان و در میان بارانی از گل و گلاب و نقل که بر ماشین می بارید و اشک های شوق که بر گونه ها جاری بود به سمت دانشگاه تهران به حرکت درآمد.
امام در مقابل دانشگاه به علت تراکم بیش از حد مستقبلین بالاجبار سخنرانی ننمودند و از چهار راه ولی عصر به سوی میدان راه آهن به حرکت درآمدند، شاید یکی از دلایل عدم سخنرانی امام غیر از تجمع و تراکم در مقابل دانشگاه همین وضعیتی بود که گروه های سیاسی برای سوءاستفاده به وجود آورده بودند.


[/HR] منابع : خبرآنلاین/ بیتوته/ مشکین رس

[h=1]روایت‌های حفاظت از امام (ره) در 12 بهمن 1357[/h]

به گزارش تبیان به نقل از خبرگزاری فارس، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- از روزی که در اواخر دی ماه 1357، سید احمد خمینی در تماسی از پاریس به شهید آیت‌الله مطهری اطلاع داد که امام خمینی به‌زودی تهران بازخواهند گشت، حفظ امنیت رهبرکبیر انقلاب اسلامی به دغدغه‌ اصلی شورای تازه ‌تأسیس انقلاب و دیگر فعالان نهضت تبدیل شد. دغدغه‌ حفظ جان امام خمینی (ره) سبب شد تا اعضای شورای انقلاب در تماسی با پاریس خواستارِ تعویقِ سفر امام خمینی به تهران شوند. آیت‌الله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی از اعضای شورای انقلاب در این باره می‌گوید:
«این مسئله [بازگشت امام] بررسی شد و به نظر شورای انقلاب رسید که اگر بشود که امام حداقل سفرش را یکی دو روز به تأخیر بیندازد بهتر است. دقیقاً یادم نیست همه‌ی اعضا این رأی را دادند یا اکثریت رأی داد. با پاریس تماس گرفتیم که امام اجازه بدهند یکی دو نفر از شورای انقلاب در آنجا خدمت ایشان برسند. بعد صحبت شد که دو نفر بروند، [افرادی] هم معین شدند و قرار شد بروند، ولی بعد از ظهر خبر رسید که از مقر امام تماس گرفته‌اند و امام اجازه حرکت نداده و گفته‌اند نمی‌خواهد کسی بیاید».
قاطعیت امام خمینی برای بازگشت به ایران به‌رغم مخالفت دولت بختیار، سبب شد تا اعضای شورای انقلاب به فکر تأسیس ستاد استقبال از امام‌خمینی بیفتند. در این راستا شهید آیت‌الله مطهری و شهید بهشتی به عنوان رابطان شورای انقلاب با امام خمینی به همفکری با دیگر گروه‌ها پرداختند و کمیته‌ استقبال از امام خمینی را سامان دادند. شهید فضل‌الله محلاتی درباره‌ اقدامات اولیه برای تشکیل کمیته‌ استقبال چنین می‌گوید:
«یک روز صبح بعد از اذان در منزل در حال استراحت بودم که تلفن زنگ زد. مرحوم مطهری بودند و گفتند: «دیشب احمد آقا از پاریس تلفن کردند و گفتند امام تصمیم گرفته‌اند بیایند ایران. شما رفقا را خبر کنید که به منزل ما بیایند.» من به بعضی از افراد تلفن کردم و صبح اول آفتاب به منزل مرحوم شهید مطهری رفتم. آقای مطهری فرمودند: «باید اول به فکر محلی باشیم، بعد هم کمیته‌ استقبال را تشکیل بدهیم.»
به مرحوم شهید بهشتی تلفن کردیم که ایشان هم بیایند آنجا. گفتند که بعضی از دوستان اینجا هستند و دارند مذاکره می‌کنند. دیدیم که دو تا کار می‌شود. الان آقای مطهری با یک نیرویی دارد کمیته تشکیل می‌دهد و آقای بهشتی هم با یک دسته دیگر صحبت کرده‌اند. برای اینکه هماهنگ کنیم، به اتفاق مرحوم مطهری به منزل شهید بهشتی رفتیم. بقیه‌ افراد جامعه‌ روحانیت را هم خبر کردیم و شورای مرکزی تشکیل شد. آن وقت دو دسته بودند که بعضی‌هایشان هم با هم خوب نبودند. یک دسته با آقای مطهری و بیشتر با ایشان همفکر بودند، مثل آقای عسگراولادی و آقای حاج مهدی عراقی و مرحوم حاج صادق اسلامی و آقای بادامچیان و رفقایی که از هیئت مؤتلفه قبلی بودند.
گروه دیگری هم بودند که همین نهضت آزادی‌ها و این تیپ بودند. به هر حال بعد گفتیم هر کسی که می‌خواهد از هر جمعیتی کمیته‌ استقبال را تشکیل بدهد، از بین دوستان روحانیت مبارز، باید در کمیته‌ استقبال حضور داشته باشند و تمام کارها زیر نظر جامعه‌ روحانیت باشد. این پیشنهاد پذیرفته شد. قرار شد سه نفر انتخاب شوند.
معمولاً در جمعیت رأی مخفی می‌گرفتند. وقتی رأی گرفتند مرحوم شهید مطهری، مرحوم شهید مفتح و من به عنوان کمیته‌ی استقبال از طرف جامعه‌ی روحانیت انتخاب شدیم. به من گفتند: شما زودتر بروید آنجا را آماده کنید و مدرسه‌ی رفاه را هم برای ورود امام در نظر گرفتند... تصویب شد که اولین جلسه‌ی کمیته‌ استقبال در مدرسه‌ رفاه تشکیل شود و خلاصه شش نفر در آنجا انتخاب شدند. اینها دکتر سامی، مهندس توسلی، مهندس صباغیان، شاه‌حسینی، آقای تهرانچی، آقای دانش‌آشتیانی و آقای بادامچیان بودند. شش نفر آنها بودند، سه نفر هم از روحانیت بودند. مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید مفتح یک مقدار کارهای دانشگاهی داشتند، می‌رفتند و می‌آمدند و بنا شد من دائم آنجا باشم.»
اگرچه مهم‌ترین وظیفه‌ کمیته‌ استقبال از امام تهیه‌ برنامه‌ استقبال و برنامه‌ریزی برای اجرای آن عنوان شد، اما بی‌شک حفظ امنیت رهبر انقلاب به‌خصوص در فرودگاه و در طول مسیر حرکت فرودگاه تا بهشت‌زهرا حساس‌ترین بخش کار بود.
به هر روی در جلسات ابتدایی تأسیس کمیته‌ استقبال از امام خمینی، تأکید شد که باید از همه‌ گروه‌‌ها و دسته‌های سیاسی مبارز، نماینده‌ای برای هماهنگی بیشتر گروه‌های سیاسی با کمیته حضور داشته باشند. برای این منظور نمایندگانی از گروه‌های سیاسی و مذهبی معرفی شدند و اولین جلسه‌ کمیته‌ استقبال از امام در اواخر دی ماه 1357 در مدرسه‌ رفاه تشکیل شد. در این جلسه اعضای ستاد مرکزی کمیته استقبال از حضرت امام انتخاب شدند: 1. شهید آیت‌الله مطهری، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط با شورای انقلاب
2. شهید آیت‌الله دکتر مفتح، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ی استقبال و رابط روحانیت مبارز
3. شهید آیت‌الله فضل‌الله محلاتی، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط روحانیت مبارز
4. هاشم صباغیان، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط نهضت آزادی
5. اسدالله بادامچیان، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط مؤتلفه اسلامی
6. کاظم سامی، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط جاما
7. حسین شاه‌حسینی، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط جبهه‌ ملی
8. علی اصغر تهرانچی، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط بازار
9. علی دانش‌منفرد، عضو ستاد مرکزی کمیته‌ استقبال و رابط انجمن اسلامی معلمان.
پس از معرفی این افراد، اعضا جلسه‌ای در تاریخ 1357.11.1 به صورت رسمی در مدرسه‌ رفاه تشکیل دادند. در این جلسه آیت‌الله شهید مرتضی مطهری به عنوان رئیس کمیته‌ استقبال از امام خمینی انتخاب شدند، سپس شاخه‌ها و گروه‌های کاری کمیته تشکیل شدند که شامل گروه‌های: تبلیغات، انتظامات، تدارکات مالی، ‌برنامه‌ریزی و تشریفات، برنامه‌ریزی داخلی و پذیرایی، روابط عمومی، اطلاعات، در ورودی و دو واحد به صورت واحد شهرستان‌ها و واحد خبرنگاران داخلی و خارجی بود.
همچنین در اولین جلسه‌ کمیته‌ استقبال، مسئولیت‌ها تقسیم شدند. در این راستا شهید آیت‌الله مطهری رئیس، شهید مفتح سخنگو، علی تهرانچی مسئول شاخه‌ انتظامات، هاشم صباغیان مسئول شاخه‌ برنامه‌ریزی و تشریفات، حسین شاه‌حسینی مسئول شاخه‌ تدارکات، محمد توسلی مسئول شاخه‌ تبلیغات و علی دانش‌منفرد مسئول شاخه‌ی برنامه‌ریزی داخلی شدند.
اما نقش‌آفرینی اسدالله بادامچیان به عنوان عضو مرکزیت کمیته و حضور گسترده‌ اعضای هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی در دیگر ارکان و شاخه‌های کمیته‌ استقبال سبب شد تا به‌زودی عملاً هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی که در پاریس نیز با شهید مهدی عراقی و حبیب‌الله عسگراولادی در ارتباط بودند، اداره‌کننده‌ اصلی کمیته استقبال شوند.
شهید صادق اسلامی، محمدعلی نظران، علی درخشان، اسدالله لاجوردی، محمد کچویی، محسن رفیق‌دوست، سعید محمدی، اصغر رخ‌صفت، سیدرضا نیری، جواد مقصودی، حبیب‌الله شفیق، مهدی محمدی، محمود مرتضایی‌فر، مرتضی لاجوردی، مهدی غیوران، حسن راستگو، کاظم نیکنام و ابراهیم اکبری از اعضای هیئت‌های مؤتلفه‌ اسلامی بودند که در شاخه‌های مختلف کمیته‌ استقبال از امام خمینی حضور داشتند. بادامچیان درباره‌ راه‌اندازی و اقدامات اولیه‌ کمیته‌ استقبال از امام خمینی می‌گوید:«برای اینکه اگر قرار بود کار استقبال از امام(ره) را گروه مخفی مرکزیت انجام دهد، آنها شناخته می‌شدند، چون کاری عمومی بود و با مطبوعات و رسانه‌ها سر و کار داشتیم و به اصطلاح «توی چشم» بودیم، بنابراین قرار شد این کمیته راه بیفتد تا کارهای استقبال از امام(ره) را انجام دهد و سیاست‌گذاری‌های اصلی انقلاب به عهده جمع مخفی باشد. همان روز در آنجا بحث شد که پشتیبانی مالی به عهده چه کسی باشد و مرحوم شفیق این مسئولیت را به عهده گرفت. تدارکات و برنامه‌ریزی هم به عهده آقا سیدرضا نیری قرار گرفت. شهید عراقی و آقای عسگراولادی در پاریس بودند. تبلیغات و برنامه‌ریزی‌ها را آقای سعید محمدی که با او کار می‌کردیم، به عهده گرفت. انتظامات و تجهیز نیروهای انتظامی را شهید اسلامی پذیرفت و تهران را به چند منطقه تقسیم کرد و برای مناطق بیش از پنج هزار نیرو را بسیج کرد. بدین منظور جلساتی را در منزل شهید اسلامی برگزار کردیم. همه‌ ما حساسیت داشتیم و آقای مطهری و آقای بهشتی، با دو روش متفاوت، بیشتر از بقیه حساسیت داشتند. این دو گاهی اوقات در راهبردها مثل هم فکر نمی‌کردند، ولی در کلان مسائل واقعاً با هم یکی بودند. آنها به‌ قدری با هم صمیمی بودند که در جلسات خصوصی، یکدیگر را «آشیخ مرتضی» و «آسیدمحمدحسین» صدا می‌زدند.
قرار شد من در زمینه کلان برنامه‌ها کار کنم. در انتهای جلسه آقای لبّانی پیشنهاد کرد که ما یک جا را در نظر نگیریم، چون ممکن است جا کم بیاوریم و یا حادثه‌ای پیش بیاید، بنابراین قرار شد یکی دو جای دیگر را هم در نظر بگیریم. آقای مطهری پرسیدند: «کجا را در نظر دارید؟» آقای لبّانی مدرسه‌ی علوی را پیشنهاد کرد. یکی از آقایان گفت که مدرسه‌ی علوی دست حجتیه‌ای‌هاست و آقای لبانی گفت دست آنها نیست و دست خود ماست. آنها در آنجا کار می‌کنند و مانعی هم وجود ندارد. قرار شد آقای مطهری و شفیق و لبانی بروند و آنجا را ببینند و اگر پسندیدند، آنجا را هم در نظر بگیریم.
آن روز قرار شد هر کسی به دنبال انجام وظایفی که به عهده‌اش بود برود و مقر ما هم مدرسه‌ رفاه بود. آقای سعید محمدی و آقای شفیق برنامه‌های مدرسه را تنظیم کردند و آنجا را تقریباً آماده کردیم. ما هم بیانیه‌هایش را نوشتیم و اولین بیانیه‌ کمیته‌ استقبال از امام(ره) نوشته شد. معمولاً همه‌ بیانیه‌ها را من می‌نوشتم و بعد هم خدمت آقای مطهری یا آقای بهشتی می‌دادم که مطالعه کنند و یا در جمع مطرح می‌کردیم.»
این سیطره اعضای هیئت‌های مؤتلفه که با حمایت شهید مطهری نیز همراه بود، سبب ‌شد تا درگیری شدیدی بین دو گروه اصلی حاضر در کمیته‌ استقبال رخ دهد. به عنوان نمونه درباره‌ سخنرانان پیش از امام خمینی درگیری شدید رخ داد. روایت اسدالله بادامچیان از این ماجرا خواندنی است:
«در مورد این مسئله که موقع استقبال که چه کسی حرفی بزند، امام(ره) فرموده بودند وقتی بیایم می‌خواهم مستقیم سر قطعه‌ شهدا بروم. قرار شد در دو جا از امام(ره) استقبال کنیم. یکی در فرودگاه که ورود ایشان را به کشور خیرمقدم بگوییم و یکی هم در بهشت‌زهرا که قرار بود در آنجا صحبت کنند. در این گیرودار، نهضت آزادی‌ها محکم روی این حرف ایستادند که امام(ره) باید جلوی دانشگاه هم صحبت کنند و ارتباط خود را با دانشگاهی‌ها محکم نگه دارند و اگر هم شما اجازه ندهید، ما برای امام(ره) این برنامه را می‌گذاریم. وقتی بحث کردیم و دیدیم رأی با اکثریت است.
من نزد آقای مطهری و آقای بهشتی رفتم و به هر دو، مطلب را گفتم. به آقایان عرض کردم که اینها دنبال چه قضیه‌ای هستند. آقای مطهری گفت: «محکم می‌ایستیم و به‌هیچ‌وجه چنین اجازه‌ای را نمی‌دهیم.» گفتم: «اجازه می‌دهید من یک پیشنهاد بدهم؟ امام که بیایند، اختیار با ایشان است. خواستند سخنرانی می‌کنند، نخواستند، نمی‌کنند.» و اما اینکه چرا ما با این نظر مخالف بودیم، به خاطر این بود که هواپیمای امام(ره)، تازه می‌نشست. مدت زمانی طول می‌کشید تا مراسم ویژه فرودگاه انجام شود و از آنجا هم قرار بود تا بهشت‌زهرا برود و این مسیر طولانی و چندین کیلومتری را طی کند و اگر این برنامه را در دانشگاه اجرا می‌کرد، دیگر به بهشت‌زهرا نمی‌رسید. اگر می‌خواستیم امام(ره) را در دانشگاه پیاده کنیم، اصلاً امکان اینکه ماشین دو باره راه بیفتد، نبود. امام(ره) می‌خواستند حتماً در بهشت‌زهرا خطاب به شهدا صحبت کنند...آنها هم می‌دانستند که اگر امام(ره) در دانشگاه بایستند، به خاطر فشار جمعیت و شرایطی که ایجاد می‌شد، دیگر امکان اینکه بتوانند خود را بهشت‌زهرا برسانند، وجود نداشت. سوای اینکه امکان حفاظت از جان امام(ره) هم در دانشگاه مقدور نبود...
آنها معتقد بودند که در فرودگاه بهتر است فرزند یک شهید که البته منظور آنها فرزند یکی از مجاهدین بود، خیرمقدم بگوید و ما گفتیم که بهتر است یک دانشجو به عنوان نسل فرهیخته‌ کشور بیاید و صحبت کند. اینها نتوانستند با این پیشنهاد مخالفت کنند و قرار شد یک دانشجو بیاید و صحبت کند. اینکه پیشنهاد آنها چه بود، بماند. هر که را پیشنهاد کردند یا از نهضت آزادی بود یا از منافقین و جالب است که می‌گفتند منافقین را قبول نداریم، ولی این کارها را می‌کردند. چند نفر دانشجو در نظر گرفته شدند، از جمله پسر آقای مطهری که دانشجو بود و آقای شاه‌نوش و دو نفر دیگر آمدند. من متنی را نوشتم و قرار شد اینها همان را قرائت کنند... وقتی که نوشتم، یکی یکی خواندند. آقای مطهری نشسته بودند و گوش می‌دادند. پسر ایشان و آقای شاه‌نوش و یکی دو نفر دیگر هم خواندند. یکی از آقایان گفت که پسر شما خیلی خوب خواند. آقای مطهری گفتند: «نه. آقای شاه‌نوش خیلی بهتر خواند. آقای فلانی هم بهتر از پسر من می‌خواند. پسر من در ردیف بعدی است.» بعد قرار شد در بهشت‌زهرا فرزند یک شهید خیرمقدم بگوید. آقای توسلی گفت: «انصاف بدهید که بهترین فرد برای گفتن این خیر مقدم پسر بدیع‌زادگان است.» او پسر کوچکی داشت که می‌گفت او بیاید. من گفتم: «ما راضی نیستیم عناصری که در این گروه‌ها هستند، بیایند و صحبت کنند، چون بعداً این سازمان‌ها سوءاستفاده می‌کنند.» شهید محلاتی دنباله‌ی حرف را گرفت و گفت: «درست می‌گویید. اینها نباید بیایند.»
بعد بحث شد درباره‌ اینکه باید چه کسی باشد چه کسی نباشد. من پیشنهاد دادم که پسر شهید صادق امانی باشد چون هم دانشجو و هم پسر اولین شهیدی بود که شاه او را در این قضایا اعدام کرد، ضمن اینکه امام(ره) خیلی نسبت به مرحوم شهید امانی محبت داشتند، به اضافه اینکه خیلی بیان بالایی داشت و صدایش بلند و بعد هم مبارز و در صحنه بود. به همین علت من فکر می‌کردم بهترین است.
در این بحث‌ها که مطرح شدند، رأی می‌گرفتیم و مرحوم مطهری گفت: «بله، واقعاً حق این است که آقای امانی بخواند و این احترام به اولین شهید، آن هم شهیدی است که برای کاپیتولاسیون آمریکایی شهید شد و حق بزرگی بر گردن ملت ایران دارد.» همه رأی گرفتیم و طبیعتاً اکثریت قبول کردند. آقای توسلی وقتی دید اوضاع به این شکل درآمد، گفت: «ما یک پیشنهاد هم داریم و آن هم اینکه شما از یک پدر و مادر شهید هم استفاده کنید.» من متوجه شدم که اینها دنبال مادر رضائی‌ها هستند و غرضشان از پدر شهید، پدر حنیف‌نژاد است. گفتیم: «امکان صحبت برای سه نفر نیست. خطرناک است. ما ضامن جان امام(ره) هستیم. مردم از صبح آنجا ایستاده‌اند و منتظر صحبت‌های امام هستند.»
آقای محلاتی هم پشت سر من با این کار مخالفت کرد. جالب اینجاست که شاه‌حسینی هم که از جبهه ملی بود، مخالفت کرد. آقای مفتح گفتند: «من به این شرط موافقم که از گروه‌های اسم و رسم‌دار نباشد.» توسلی گفت: «سه موافق و سه مخالف و یک موافق مشروط، بنابراین رأی آورد.» آقای مفتح گفت: «حالاکه رأی آورده بگویید مادر شهید کیست؟.» آقای توسلی گفت: «آقای مفتح گفتند که اسم و رسم‌دار نباشد، ولی این انصاف است که مادر چهار شهید، یعنی خانم رضائی نباشد؟» گفتم: «من که می‌دانستم شما دنبال چه بازی‌هایی هستید.» آقای مفتح عصبانی شد و گفت: «اگر این جور باشد، من موافقتم را پس می‌گیرم.» دیگران گفتند: «نه شما رأیتان را پس نگیرید، می‌رویم می‌گردیم مادر شهید پیدا می‌کنیم» و دو نفر را پیشنهاد کردند. یکی مادر محبوبه دانش و یکی هم خانم آقای خزعلی که فرزندشان در درگیری‌ها شهید شده بود. قرار شد برویم و موضوع را بررسی کنیم. در این گیرودار آقای صباغیان یا تهرانچی گفتند: «بهتر است پدر شهیدی که انتخاب می‌شود، آقای صادق باشد.» آقای صادق از مأمومین مرحوم آیت‌الله طالقانی در مسجد هدایت بود و پسرش هم در سازمان مجاهدین فعالیت داشت. پرسیدم: «حاج احمد صادق را می‌گویید؟» گفتند: «بله.» خلاصه دیدیم که حاج احمد صادق چهره‌ای مذهبی دارد. البته باز بعضی‌ها رأی ندادند. خانم دانش که گفت من نمی‌آیم. خانم آقای خزعلی هم آبادان بودند، بنابراین قضیه معوق ماند و ما هم از خدا خواسته، گفتیم فرزند شهید کافی است.
بعدازظهر آن روز، آقای مطهری در طبقه‌ی اول مدرسه‌ رفاه در جلسه روحانیت بودند و من به آنجا رفتم و دیدم که آقای مفتح با حالتی دستش را بالا برد و گفت: «آقای بادامچیان! مسئله حل شد.» گفتم، «چی حل شد؟» گفت: «امام(ره) فرمودند مادر رضائی‌ها صحبت کند.» من موضع امام(ره) را در مورد سازمان دقیقاً می‌دانستم. از آقای توسلی که راوی این حرف بود، پرسیدم: «امام(ره) فرمودند یا از پاریس گفته‌اند؟» کمی دست و پایش را جمع کرد و گفت، «نه. از پاریس گفته‌اند.» گفتم: «پس امام(ره) نفرمودند؟» گفت: «وقتی می‌گویم از پاریس گفته‌اند، یعنی امام(ره) گفته‌اند. آقای بادامچیان! شما چرا این قدر بدبین هستید؟ امام(ره) مثل ما فکر می‌کند. ما هم سازمان را قبول نداریم، ولی معتقدیم اینها باید در میدان باشند» و شروع کرد به تحلیل‌ها و تفسیرهای آن‌چنانی. من با کمال خونسردی گفتم که در هر حال امام(ره) این را نفرموده‌اند.
دیدم بحث با اینها فایده ندارد و به سراغ آقای مطهری رفتم. ایشان از جلسه بیرون آمدند و من گفتم که اینها چنین نقشه‌ای کشیده‌اند. من از آنها پرسیده‌ام که آیا امام(ره) چنین دستوری داده‌اند یا از پاریس این پیغام را داده‌اند و اینها می‌گویند از پاریس پیغام داده‌اند. به احتمال قوی این قضیه، کار ابراهیم یزدی بود که مادر رضائی‌ها بیاید و خیرمقدم بگوید و خلاصه، خودشان را جا بیندازند. پرسیدم: «چه باید بکنیم؟» آقای مطهری فرمودند: «شما کاری نکن. من خودم می‌آیم و موضوع را حل می‌کنم.»
ساعت نزدیک پنج بعدازظهر بود. من رفتم بالا تا با دوستان برای فردا برنامه‌ریزی کنیم. آقای مطهری آمدند و پرسیدند: «برنامه چیست؟» ما گزارش دادیم و دوباره تکرار کردیم که از پاریس نظر داده‌اند که باید مادر رضائی‌ها خیر مقدم بگوید. آقای مطهری گفتند: «من باید از پاریس بپرسم. شما کارهایتان را بکنید و من می‌پرسم.» زنگ زدند پاریس و خواستند با امام(ره) صحبت کنند. به ایشان گفته شد که امام (ره) برای استراحت رفته‌اند و برای فردا آماده می‌شوند. آمدیم و نشستیم و قرار شد که هر سه نفر را در برنامه بگذاریم. من متن قاسم امانی را نوشته بودم و قرار شد متن دو نفر دیگر را هم بنویسم. نوشتم و در جلسه خواندم و قرار شد که متن‌ها را تحویل افراد بدهیم. من به طبقه‌ی پایین رفتم و آن دو متن را به پدر رضائی‌ها دادم. اعتراض کرد که، «به! اینکه آخر وقت است.» گفتم، «نمی‌خواهید، پس بدهید. من الان می‌روم می‌گویم که حاضر نشدند صحبت کنند.»
آنها باورشان شده بود که قرار است صحبت کنند. ما چون جواب امام(ره) را نداشتیم، احتمال می‌دادیم که آنها باید صحبت کنند و متنش را هم آماده کرده بودیم، چون وقت نداشتیم و باید برنامه‌ها تنظیم می‌شدند. برنامه‌ها را تنظیم کردیم و همه رفتند و من و آقای مطهری ماندیم. قرار شد در فرودگاه آقای مطهری بالا بروند و خیر مقدم بگویند. آقای مطهری قبول نکردند. در فرودگاه برنامه‌ریزی کرده بودیم که هر صنفی کجا بایستد و چه جور باشد. آقای مطهری دانشگاه نرفت و مستقیم خود را به بهشت‌زهرا رساند. جلوی دانشگاه هم برای امام(ره) جایگاه زده بودیم... شب برنامه‌ریزی‌ها که تمام شد، آقای مطهری تلفن پاریس را گرفتند. حاج احمدآقا گوشی را برداشتند و گفتند: «امام(ره) استراحت می‌کنند. پیغامی دارید بگویید.» آقای مطهری گفتند: «هر وقت بیدار شدند بگویید می‌خواهم با ایشان صحبت کنم.» حاج احمدآقا گفتند: «وقتی نیست و بیدار هم که بشوند باید سوار هواپیما بشویم و بیاییم تهران. هر صحبتی هست در تهران مطرح کنید.» آقای مطهری عصبانی شدند و فریاد زدند: «احمد! به خداوندی خدا نمی‌گذارم مثل پسر آیت‌الله بروجردی بشوی. وای به روزگارت اگر من بدون اینکه با امام(ره) صحبت کنم، به ایران بیایی!» با همین صلابت و قدرت حرف زدند و احمدآقا گفتند: «آقای مطهری! ما که با شما از این حرف‌ها نداریم. چشم! الان؛ ولی هر وقت امام(ره) بیدار شدند.» آقای مطهری گفتند: «من تا صبح بیدارم. هر وقت امام(ره) از خواب بیدار شدند، بگویید من با ایشان حرف بزنم».
آقای مطهری تا ساعت 2 صبح بیدار بودند و در این موقع تلفن زنگ زد. حاج احمدآقا گفتند: «امام(ره) پای تلفن هستند. بفرمایید صحبت کنید.» امام(ره) هیچ وقت خودشان گوشی را نمی‌گرفتند. آقای مطهری گفتند: «شما گفته‌اید که مادر رضائی‌ها به عنوان مادر شهید صحبت کند؟» امام(ره) گفتند: «من چنین چیزی را نگفته‌ام.» آقای مطهری گفتند: «ما چه کنیم؟» امام(ره) فرمودند: «می‌آیم تهران می‌گویم.» گوشی را گذاشتیم و به برنامه‌ریزی فردا ادامه دادیم.»[1]
*حفاظت از امام خمینی (ره)
مهم‌ترین مسئولیت کمیته‌ استقبال از امام خمینی حفاظت از جان امام پس از ورود به کشور تا ورود به مدرسه‌ رفاه بود. گویا گروهی در نوفل لوشاتو با پیشنهاد دکتر یزدی، پیشنهاد می‌دهند که این امر به مجاهدین خلق (منافقین) سپرده شود، اما باز هم با مخالفت شهید آیت‌الله مطهری به عنوان رئیس کمیته‌ استقبال، محسن رفیق‌دوست و شهید محمد بروجردی مسئول امنیت روبه‌رو می‌شوند. محسن رفیق‌دوست در این باره می‌گوید:
«مسئولیت حفاظت از جان حضرت امام به بنده واگذار شده بود، ولی یک روز هنگامی که داشتیم گروه حافظان جان امام را تشکیل می‌دادیم از پاریس تماس گرفتند که حفاظت از امام را به مجاهدین خلق واگذار کنید. به گمانم این پیشنهاد را دکتر یزدی مطرح کرده بود. این در حالی بود که ما برنامه‌ریزی کرده بودیم و حتی از شهید بزرگوار محمد بروجردی که از چریک‌های قبل از انقلاب بود و من به وسیله‌ شهید عراقی با ایشان آشنا شده بودم، دعوت کرده بودیم تا در این کار ما را یاری کند. او هم حدود 40، 50 نفر از مبارزان را دور خود جمع کرده بود تا برای این کار سازمانی ترتیب دهد و به این ترتیب واگذاری حفاظت از امام به مجاهدین خلق منتفی شده بود.
دلایل اینکه ما با واگذاری حفاظت از جان امام به مجاهدین خلق مخالفت کردیم: یکی شناخت من از این گروه‌ها بود. من در زندان با آنها بودم، از عقاید آنها و دیدگاه آنها نسبت به امام آگاه بودم. آنها اصلاً امام را قبول نداشتند. دوم اینکه آنها تازه از زندان آزاد شده بودند و آمادگی جسمانی خوبی نداشتند، در حالی که مبارزان اطراف شهید بروجردی، افراد چریکی بودند که در طول سالیان دراز آموزش‌های سخت چریکی دیده بودند و در آمادگی کامل به سر می‌بردند. بنابراین ما استدلال کردیم که چه ضرورت دارد کسی که الان چریک مسلح است و عاشق حضرت امام و با معظم له در ارتباط و اسلحه هم دارد، این کار را نکند و در عوض گروهی با این ویژگی‌ها، بدون پایبندی و علاقمندی به امام و آمادگی و سلاح کافی، بیایند و حفاظت از جان امام را برعهده بگیرند؟ وقتی ما این دلایل را مطرح کردیم شورای انقلاب -که آن هم در مدرسه رفاه استقرار پیدا کرده بود- کمیته‌ای تشکیل داد تا در آن دو طرف دلایلشان را با آنها مطرح کنند و به دنبال آن در این زمینه تصمیم‌گیری شود. اعضای این کمیته، آقایان توکلی‌بینا و هاشم صباغیان و چند نفر دیگر بودند که وقتی دلایلمان را با آنها در میان نهادیم، قانع شدند و حفاظت از امام را به ما واگذار کردند.
این موضوع سبب ناراحتی مجاهدین خلق شد و کینه‌ ما را از همان روزها به دل گرفتند. فردای آن روز که کمیته‌ منتخب شورای انقلاب، آن وظیفه را به ما واگذار کرد، بدیع‌زادگان و موسی خیابانی به مدرسه‌ رفاه آمدند و تقاضای عضویت در گروه حافظان جان امام را داشتند. من زیر بار نرفتم تا اینکه مجبور شدند به خلیل‌الله رضایی پدر رضایی‌ها متوسل شوند من باز نپذیرفتم و این باعث عصبانیت بیشتر آنها شد.»
به این ترتیب مسئولیت حفاظت از حضرت امام و نیز کنترل مسیر امام از فرودگاه تا بهشت‌زهرا و مدرسه‌ رفاه و علوی، به انتظامات کمیته‌ استقبال واگذار شد و آنان هم محسن رفیق‌دوست و شهید بروجردی را به عنوان فرمانده گروه و تیم حفاظت از امام برگزیدند. تیم حفاظت نیاز به سلاح و آموزش داشتند تا ضمن هماهنگی با هم و تقسیم مسؤلیت‌ها از بروز هر گونه خطری علیه امام خودداری کنند، به این منظور ابتدا افراد تیم حفاظت به گروه‌های پانزده نفری تقسیم شدند و هر گروه جداگانه به آموزش پرداخت. همچنین هر گروه موظف شد تا بخشی از کار حفاظت را به عهده بگیرد، تهیه‌ سلاح یکی از دغدغه‌های اعضای تیم حفاظت بود. این مشکل از طریق واگذاری سلاح‌هایی که در دست مردم بود تأمین شد. گویا تیربار و برخی اسلحه‌های مورد نیاز، توسط یاران شهید اندرزگو تأمین می‌شود. اکبر براتی از نزدیکان شهید محمد بروجردی در گروه صف درباره‌ی چگونگی تمهید مسئله‌ امنیت در کمیته‌ استقبال می‌گوید:
«در قراری که با محمد بروجردی داشتیم، به من گفته شد که آقایان علما تصمیم گرفته‌اند کمیته‌ای برای استقبال از حضرت امام به وجود آورند. وظایف پیش‌بینی شده این کمیته عبارت بود از:
الف) آماده شدن شرایط و زمینه برای اینکه حضرت امام بتوانند حکومت تشکیل بدهند.
ب) چون حضرت امام تصمیم جدی برای ورود به ایران دارند و احتمال دارد ورود ایشان با خطر همراه باشد، باید افرادی در قالب نیروهای نظامی با آموزش‌های کافی وجود داشته باشند تا از شخص امام حفاظت کنند، چون در آن زمان این احتمال وجود داشت که دستگاه حاکمه، توطئه‌ای چیده باشد مثلاً اینکه ورود ایشان با یک کودتا همزمان شود یا هواپیمای ایشان دچار مشکل شود.
ج) مشخص کردن تاریخ دقیق ورود امام به ایران و هماهنگی با حضرت امام تا کمیته‌ استقبال بتواند خود را آماده کند.
... مسئولیت نظامی این کمیته به من و شهید محمد بروجردی سپرده شد. شنیده بودیم مردم قم در روز اربعین به تعدادی از پست‌های نظامی که در کنار چهارراه‌ها ایستاده بودند، حمله کرده و تعداد زیادی اسلحه و مهمات به دست آورده‌اند. بنا به توصیه‌ای از طرف آقایان علما تصمیم گرفتیم همین افراد را جذب کنیم تا در گروه ما فعالیت کنند؛ البته برخی از طلبه‌ها نیز مسلح شده بودند، اما آموزش ندیده بودند که باید برایشان کلاس می‌گذاشتیم. برای آموزش نیروهای مردمی که جذب گروه ما شده بودند، حسینیه‌ی انصار را انتخاب کردیم. این جلسه با حضور آقایان عراقی[2] رفیق‌دوست رسماً کار خود را آغاز کرد. در این جلسه وظایف و مأموریت ما به قرار زیر مقرر شد:
الف) به نیروها در منازلی که تحت اختیار ما قرار می‌گیرند آموزش نظامی بدهیم.
ب) افراد آموزش‌دیده را در قالب گروه‌های منظم سازمان بدهیم.
ج) آنها را در مکان‌های حساس مستقر کنیم.
قرار شد مقر اصلی گروه‌ها در فرودگاه باشد و بعد از آن مدرسه‌ علوی و مدرسه‌ رفاه را از نظر امنیت تأمین کنند. چون قرار بود مقر امام پس از تشریف‌فرمایی به ایران، آنجا باشد. آقایان رفیق‌دوست و عراقی برای آموزش گروه حفاظت، خانه‌هایی را در اختیار ما قرار داده بودند. فکر می‌کنم این مکان‌ها منازل خانواده و اقوام خود آنها بود که برای این منظور خالی کرده، در اختیار ما قرار داده بودند، چون وسایل آن منازل مشخص می‌کرد که محل زندگی خانواده‌ای بوده است. ما شب هنگام با چند دستگاه مینی‌بوس و اتوبوس بچه‌ها را که عمدتاً از شهر قم بودند به این منزل می‌آوردیم و به آنها آموزش می‌دادیم و بعد برای استراحت به حسینیه‌ی انصار می‌فرستادیم.
یکی از افرادی که مسئولیت آموزش‌ها را به عهده داشت، آقای تحیری بود. او با گروه صف همکاری داشت و از تجربه‌ی سال‌ها مبارزه برخوردار بود. حدود شش تا هشت تیم تعیین شد تا حفاظت از امام را از لحظه ورود تا پایان مراسم به عهده گیرند. قرار بود هریک از تیم‌ها، در یک ماشین اوضاع را زیر نظر بگیرد. داخل هر ماشین، یک راننده و سه نفر دیگر بودند. فرمانده ماشین کنار راننده می‌نشست. من و محمد بروجردی مأمور حفاظت و برخوردهای نظامی بودیم. قرار شد من سرپرستی نیروها و تیم‌ها را به عهده بگیرم. با محمد بروجردی قرار شد آن شبی که مسئولیت به عهده‌ی ما نیست، برای برخوردهای نظامی آماده باشیم.
قبل از ورود حضرت امام، آقای تحیری - که از متخصصین امور نظامی بود- طرح و نقشه حفاظت از فرودگاه تا بهشت‌زهرا و بعد از آن تا محل اقامت ایشان - مدرسه‌ی علوی- را برای نیروها تشریح کرد... دو نفر از نیروهای آموزش‌دیده‌ی صف، با لباس روحانی و در حالی که مسلسلی زیر لباس داشتند، حفاظت از حضرت امام را در زمان سخنرانی به عهده داشتند. آنها باید کنار حضرت امام می‌ایستادند و اطراف را زیر نظر می‌گرفتند. آنها فقط مسئول همین کار بودند و هیچ نقش دیگری نداشتند. یکی از این دو نفر آقای حسین صادقی بود که سابقاً سفیر ایران در کویت بود و دیگری سلمان [صفوی] نام داشت که بعدها به گروه مهدی هاشمی پیوست.»
علی تحیری هم درباره‌ی نقش گروه صف در تأمین حفاظت از امام خمینی می‌گوید:
«در مورد ورود حضرت امام(ره) قرار بر این شد که حفاظت امام را از فرودگاه تا بهشت‌زهرا و از آنجا تا مدرسه‌ علوی، همین گروه ما به عهده بگیرد. درست خاطرم است که جلسه‌ای بود که شهید بهشتی، من و شهید بروجردی را صدا کردند و پرسیدند: «شما می‌توانید این قضیه را [حفاظت امام را] به عهده بگیرید؟» عرض کردیم: «بله.» گفتند: «چه نیازی دارید؟» گفتیم: «هیچ نیازی نداریم...» گفتند: «آخر چطور هیچ نیازی ندارید؟!» [بروجردی] گفت: «تنها چیزی که می‌خواهیم، این است که ما همین طور گمنام باشیم و کسی از ما اسم نبرد که حفاظت حضرت امام را چه کسی به عهده می‌گیرد. این خواسته ماست. نمی‌خواهیم اسمی از ما برده شود.»
سازمان مجاهدین هم در این مورد پیشنهادی داده بود، که این سازمان و تشکیلاتش، حفاظت امام را همراه با شرایط خاصی اولاً سلاح می‌خواستند و می‌گفتند که اسلحه‌های ما را هنگام دستگیری تقی شهرام و لو رفتن ما، از دست‌مان گرفتند و سلاح نداریم، دوم اینکه باید در هر بخشی که امام می‌آید تا بهشت‌زهرا، در نقاط مختلف آن پرچم مخصوص خودمان با علامت مشخص باشد. بعد هم در رادیوها، جراید و سایر رسانه‌های گروهی عنوان کنند که حفاظت امام را سازمان مجاهدین به عهده دارند.
این بود که ما جلسه‌ای داشتیم، بعد از چندین بار شناسایی و بررسی‌ای که کردیم فرودگاه و مسیر را، ما یک طرح حفاظتی پیاده کردیم... وقتی وارد فرودگاه مهرآباد شدیم، صبح پانزده دستگاه ماشین بردیم. اتومبیل حضرت امام(ره)، شیشه جلویش ضدگلوله نبود و بقیه‌یماشین تقریباً ضدگلوله بود. ما برای اینکه یک مقداری حفاظت را رعایت کرده باشیم، نتوانستیم شیشه جلو پیدا کنیم. یک شیشه بین راننده و بخش عقب اتومبیل قرار دادیم که با دست بالا پایین می‌شد. گفتیم حضرت امام تشریف ببرند عقب بنشینند و از آنجا به بهشت‌زهرا بروند.
پانزده دستگاه ماشین تقریباً خوب آماده کرده بودیم. پشتشان و صندوق‌های عقب ماشین را اکثرا پر از سلاح‌های آر. پی. جی و سلاح‌های مختلف کرده بودیم؛ چون آن روز 99 درصد امکان درگیری را در نظر گرفته و واقعاً نیروهایمان را کاملاً برای یک عملیات بسیار سنگین مسلح کرده بودیم. تعداد زیادی هم سلاح توسط دو برادرمان - که الان هم هستند- حمل می‌شد، به این ترتیب که لباس روحانیت به آنها پوشاندیم و زیر عبای هرکدام از چهار قبضه اسلحه جا به جا کردیم و با این سلاح‌ها سالن فرودگاه اطراف اینها را کاملاً تحت نظر داشتیم.


[/HR] منبع:Fars News Agency

[h=1]نگاهی دگربار به اهداف انقلاب اسلامی 1357 ایران با استناد به شعارهای انقلابی[/h]

چکیده :
در این مقاله سعی می‌کنیم با بررسی شعارهای انقلابی مردم که در جریان تظاهرات ضد رژیم شاهنشاهی داده می‌شد، به بررسی اهداف انقلابیون، ایده‌آلها و نظام آرمانی آنها بپردازیم. توجه به «شعارهای انقلابی» از این روست که نشان‌دهنده ایدئولوژی انقلابیون و خواسته‌ها و ایده‌آلهای آنها در پی‌ریزی نظام مطلوب است. در همین راستا ضمن شناخت رهبران و گروههای سازمان یافته اصلی درگیر در مبارزات انقلابی و برنامه‌های آنها، همچنین بررسی شعارهای انقلابی مردم، از نظرات محققان و صاحب نظران انقلاب ایران استفاده خواهیم کرد. بررسی نظرات محققان خارج از ایران در تفسیر شعارهای انقلاب از این روست که تاکنون شعارهای انقلابی همراه با تفسیر و نظر محققان خارج از ایران در کنار هم مورد بررسی قرار نگرفته است.

مقدمه
انقلاب اسلامی ایران یکی از شگفت‌انگیزترین پدیده های سیاسی در زمان حاضر به شمار می‌رود. در زمانی که تصور می‌شد مذهب و ارزشهای مذهبی در حال فراموشی هستند و توانایی برانگیختن مردم بر ضد حکومتهای فاسد را از دست داده‌اند و مردم هم اقبال به ارزشهای مادی را جایگزین ارزشهای دینی و متعالی کرده‌اند، در خاورمیانه انقلابی مذهبی به وقوع پیوست که دانشمندان حوزه سیاست و سیاستمداران کهنه‌کار را با شگفتی عظیمی مواجه کرد. و نظریه‌پرداران انقلاب را مجبور کرد به تجدید نظر در تئوریهای خود بپردازند.

علاوه بر این انقلاب اسلامی در زمانی به وقوع پیوست که آمریکا و شوروی نقاط مختلف جهان را بین خود تقسیم کرده بودند و از متحدان خود در کشورهای مختلف به شدت حمایت می‌کردند. و انقلاب ایران، نه در کشوری دورافتاده و کم اهمیت در جهان، بلکه در کشوری به وقوع پیوست که یکی از متحدان اصلی آمریکا در نقطه‌ای بسیار پر اهمیت از جهان قرار داشت و علاوه بر دارا بودن منافع عظیم اقتصادی برای آمریکا، پایگاهی بسیار با ارزش را در اختیار آمریکا قرار می‌داد تا به فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی بر علیه شوروی بپردازد و جلوی گسترش نفوذ آن کشور در خاورمیانه و دنیای آزاد را بگیرد.

چرا پژوهشگران سیاسی و سازمانهای اطلاعاتی سیا، کا. گ. ب و اینتلیجنس سرویس نتوانستند انقلاب ایران را به موقع پیش بینی کرده اقدامی در برابر آن انجام دهند؟ و اصولا چرا این انقلاب عجیب، شگفت‌آور، و غیر قابل پیش‌بینی بود. این سؤال، موضوعی است که بسیاری از پژوهشگران حوزه سیاست و سیاستمداران را به خود مشغول داشته است. به نظر می رسد که دانشمندان علوم سیاسی، شاه، آمریکا، شوروی و دیگران یک عامل اساسی را برای انقلاب در ایران دست کم گرفته بودند؛ آنها توانایی مذهب و رهبری مذهبی را برای انقلاب دست کم گرفته بودند و همین عامل انقلاب اسلامی ایران را در میان ناباوری همگان شکل داد.

انقلاب اسلامی ایران از ابعاد و جهات گوناگون مورد توجه و مطالعه صاحب‌نظران، ناظران، سیاستمداران و نظریه‌پردازان قرار گرفته است. ولی ما در این تحقیق برآنیم با بررسی«شعارهای انقلاب» که مردم انقلابی در مبارزات ضد حکومت پهلوی بیان می‌کردند به بررسی ماهیت و اهداف انقلاب ایران بپردازیم. در این راستا ابتدا باید به بررسی و تعیین خواستها و اهداف رهبر یا رهبران، گروههای اصلی و قاطبه مخالفان و خواسته و اهداف آنها پرداخت. برای مشخص شدن این مسأله از آراء صاحب‌نظران و محققان انقلاب اسلامی استفاده خواهیم کرد. در نهایت با استفاده و استناد به شعارهای انقلابی به سؤالات زیر پاسخ دهیم: ماهیت انقلاب ایران چه بود؟ اهداف آن چه بود؟ میلیونها مردم شرکت‌کننده در تظاهرات ضد رژیم پهلوی چه می‌خواستند؟ اهداف و آرمانهای آنها برای پی‌ریزی حکومت آینده چه بود؟
برای پاسخ به این پرسشها ابتدا به بررسی شعار انقلابی می‌پردازیم.

مفهوم شعار انقلابی
«شعارهای انقلاب»که پا به پای انقلاب به همراه مبارزات انقلابی مردم بیان می‌شوند، نشان‌دهنده اعتقادات مردم نسبت به رژیم حاکم، دلایل مخالفت با آن، پیروی از رهبران انقلابی خاص، آرمانها و اعتقادات مردم انقلابی و کمال مطلوبهای آنها در پی‌ریزی نظام جدید می‌باشد. به همین دلیل شعارهای انقلاب برای جامعه‌شناسان از ارزنده‌ترین منابع تحلیل، مطالعه و تجزیه ابعاد مختلف پدیده انقلاب به شمار می‌روند.

با توجه به اینکه انقلاب ایران به دنبال تظاهرات توده‌ای وسیع و دامنه‌دار، به وقوع پیوست به نظر می‌رسد با بررسی شعارهای مردم انقلابی که در جریان مبارزات ضد رژیم شاهنشاهی استفاده می‌شد، می‌توان به اهداف و ماهیت انقلاب ایران پی برد. این شعارها نشان‌دهنده دلایل نارضایتی از رژیم، اهداف، آرمانها و به طورکلی «بیانیه‌های سیاسی» مردم در ضدیت با رژیم و خواستهای سیاسی بود. در تعریف شعار انقلابی می‌توان گفت؛ «شعار انقلابی عبارتی نسبتاً موزون، ساده و عام فهم است که دسته جمعی ادا می‌شود و با تکیه بر عواطف و احساسات توده‌ای، ارزیابی مثبت و منفی‌ای از وضع موجود یا وضع ایده‌آل یا شخصیتهای سیاسی آن را ارائه می‌دهد. شعار انقلابی با قضاوت ارزشی، به توده‌ها جهت می‌دهد و آنها را دعوت به عمل سیاسی جمعی می‌کند تا نظام حاکم را براندازند و نظامی آرمانی را جایگزین آن کنند». 1 شعارها بیانگر نگرش ایدئولوژیک انقلاب، انقلابیون و توده‌های انقلابی نسبت به وضع موجود، هدفها و ویژگیهای نظام آرمانی و نحوه انتقال جامعه از وضع موجود به وضع آرمانی است. از این روست که شعارهای هر انقلابی از میراثها و اسناد گرانبهای آن و از جمله مهمترین منابع فرآیند انقلابی، ارزشها و آرمانهای انقلاب، دوستان و دشمنان انقلاب و میزان موفقیت آن است. 2

شعارهای انقلاب اسلامی در ایران معمولاً یا از طریق شفاهی و در تظاهرات و گفتگوهای عامیانه کاربرد داشت و یا به صورت نوشته در روی دیوارها و پلاکاردها دیده می‌شد. بعضی از دیوار نوشته‌ها انعکاس بخشی از پیامها و گفته‌های رهبران انقلاب است که با نفی رژیم حاکم و بر شمردن «جنایات و خطاهای» آن به ترویج شیوه‌های مبارزه و ارائه الگوی حکومتی آینده می‌پردازد. 3

مردم ایران از نخستین روزهای شروع جنبش در گوشه و کنار کشور از کلمات واحدی بهره گرفتند. بسیار اتفاق افتاد که شعارهای محلی یکسانی در شهرهایی که صدها کیلومتر از هم فاصله داشتند همزمان به ذهن و زبان مردم می‌آمد. شعارها عموماً از کلمات آشنایی ساخته می‌شد، چنانکه برای همه مردم کشور ما از کرد، فارس، آذربایجانی و ترکمن و غیره آشنا بود. 4 شعارهای انقلاب را رهبران انقلاب، گروههای سازمان یافته درگیر و توده‌های انقلابی شرکت‌کننده در انقلاب مطرح می‌کنند. 5 مطالعه شعارهای انقلاب نشان می‌دهد که اهداف و آرمانهای کوتاه مدت و بلندمدت انقلابیون، از هر سه خاستگاه چه بوده است. بنابراین در ادامه به بررسی اهداف و آرمانهای انقلاب از دیدگاه رهبران انقلاب، گروهها و مبارزان مردمی می‌پردازیم:

رهبری انقلاب اسلامی
برای بررسی برنامه‌ها و اهداف رهبران انقلاب اسلامی قبل از هر چیز باید مشخص کنیم که اساساً انقلاب ایران توسط چه کس یا کسانی رهبری می‌شد؟ یا رهبران آن چه کسانی بودند؟ در این زمینه باید گفت که همزمان با اوج‌گیری مبارزات مردم بر ضد رژیم پهلوی در سالهای 1357-1356 رهبریت انقلاب روز به روز بیشتر در شخص حضرت امام خمینی (ره) متمرکز می‌شد. برجسته شدن رهبری ایشان در میان همه گروهها و سازمانهای شرکت‌کننده در انقلاب و همچنین قبول آن از طرف مردم، علاوه بر مقام فقهی و معنوی ایشان، به دلیل مبارزات طولانی حضرت امام بر ضد رژیم و مردمی بودن آن حضرت بود. علیرضا شجاعی زند در کتاب برهه انقلاب در ایران درباره اعتماد مردم به حضرت امام خمینی می‌نویسد: «پیوند و بستگی میان امام و مردم در طی انقلاب، یک رابطه دو سویه‌ای بود که بر پایه ‘اعتماد متقابل’ قرار داشت. اعتماد و ایمان مردم به حضرت امام علاوه بر وجهه دینی، شأن فقاهتی و پایگاه معنوی ایشان، از طریق یک فرایند تاریخی مبارزه و مقاومت حفظ و منتقل گردیده بود». 6

همچنین ژان پیر دیگارد مردم‌شناس فرانسوی در مقاله‌ای با نام «رهیافتهای مردم‌شناسانه از انقلاب ایران» درباره رهبری حضرت امام می‌نویسد: «در پایان سال 1978، تمامی یک کشور به رهبری شخصیت مذهبی تقریبا ناشناس 7 تا آن زمان، که از خانه محقری در حومه پاریس به رهبری می‌پرداخت، علیه پادشاهی با قدمت بیش از دو هزار سال به پا خاست». 8 سایروس ونس وزیر امور خارجه آمریکا در زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران در کتاب توطئه در ایران (دو برداشت از یک متن) درباره رهبری فراگیر و قاطع حضرت امام می‌نویسد: «دیگر این امر روشن شده بود که تظاهرات ضد رژیم در ایران از سوی جناح بنیادگرایان مذهبی رهبری می‌شود. چهره مسلط این جناح، رهبر پر جذبه روحانی، آیت‌الله خمینی بود که در مدتی کوتاه همه گروههای مخالف را تحت‌الشعاع قرار داد تا جایی که سیاستمداران ملی‌گرا هم که عمیقاً با فکر استقرار یک جمهوری اسلامی واپسگرا مخالف بودند، خواه ناخواه در مدار نفوذ و قدرت او قرار گرفتند». 9

از این رو تا آخر سال 1978 کلیه بخشهای جامعه شهری ایران تحت لوای اسلام شیعه گرد آمده بودند و از رهنمودهای یک روحانی شیعه، آیت‌الله خمینی، در جهت مخالفت سازش‌ناپذیر علیه شاه و کلیه افرادی که همچنان به او وابسته باقی مانده بودند پیروی می‌کردند. 10 رمز موفقیت وی در شخصیت، گفتار و زندگانی او بود. او هر چه می‌گفت همانگونه عمل می‌کرد. 11

در این قسمت شعارهایی که از طرف گروههای مختلف در تأیید رهبری امام خمینی (ره)، در جریان انقلاب اسلامی، داده می‌شد آورده می‌شود :
حزب توده ایران، برنامه انقلابی آیت‌الله خمینی را مورد تأیید قرار می‌دهد
درود بر خمینی، رهبر انقلاب، مدافع استقلال، آزادی و حقوق زحمتکشان
درود بر چریکهای مسلمان و فدایی امام خمینی
درود بر خمینی سلام بر مجاهد درود بر خمینی رهبر مستضعفین
درود بر خمینی رهبر ما مجاهدین
درود ما کارگران پالایشگاه تهران بر امام خمینی
کارگر، دهقان، مستضعف، رنجبر خمینی است رهبر
ما کارگرن، حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی می‌خواهیم. 12

با توجه به مطالب گفته شده و شعارهای مردم انقلابی که نشان‌دهنده پیروی مردم از امام خمینی (ره) است، باید ببینیم اهداف حضرت امام از مبارزه با رژیم شاه چه بود و ماهیت نظام آرمانی ایشان چه بوده است. حضرت امام در کتاب ولایت فقیه که در سال 1348 در نجف اشرف به چاپ رسید، حکومت مطلوب خود را حکومتی اسلامی می‌دانند که قوانین اسلامی در آن حاکم باشد: «حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است و البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه ازاین جهت که حکومت‌کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه مشروطه هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) معین گشته است. مجموعه مشروطه همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود». 13

منوچهر محمدی در کتاب تحلیلی بر انقلاب اسلامی به نقل از مایکل فیشر در مورد هدف حضرت امام از انقلاب اسلامی می‌نویسد: «برای ایشان انقلاب صرفاً یک انقلاب سیاسی و یا اقتصادی نبود بلکه یک انقلاب معنوی هم بود که می‌بایست ارزشها و معیارهای حاکم بر دولت و رفتارهای اجتماعی را تغییر دهد». 14

اینکه حضرت امام خمینی ماهیت حکومت را اسلامی و قوانین آن را الهی می‌دانند تأثیر خاصی در ماهیت اسلامی انقلاب سال 1357 ایران داشت. ایشان درباره لزوم اسلامی بودن انقلاب به گروههای مختلف تأکید می کردند که «باید همه گروههای سیاسی و طبقات روشنفکر با صراحت و بدون هیچ ابهام، نهضت و تحرک خود را اسلامی و برای اجرای قوانین عدالت پرور قرآن کریم معرفی کنند». ایشان هدف اصلی نهضت خود را « واژگونی رژیم طاغوتی و برپاداشتن پرچم پر افتخار اسلام» می‌دانند. 15

با توجه به آنچه گفتیم باید گفت که حضرت امام خمینی (ره) ماهیت اسلامی انقلاب ایران را در جریان مبارزات خود قبل از پیروزی انقلاب تعیین نموده بودند و اجرای قوانین الهی در جامعه را چه در مکتوبات خویش (کشف‌الاسرار 16و ولایت فقیه) و چه در بیانات و سخنرانیهای خود مدنظر قرار داده بودند.

شعارها و برنامه‌های احزاب و گروههای انقلابی
در بررسی شعارهای گروهها و احزاب انقلابی در جریان مبارزات سالهای 1357-1356 می‌توان گفت نیروی اصلی مخالف شاه که از امکانات بسیج مردم و ایدئولوژی در دسترسی برخوردار بود روحانیون و نیروهای مذهبی بودند. میشل فوکو در مقاله‌ای با نام «انبار باروتی به نام اسلام» درباره نقش مذهب و نیروهای مذهبی در انقلاب اسلامی می‌نویسد: «مذهب به خوبی یک نیرو و اقتدار پر نفوذ بود. مذهبی که می‌توانست ملتی را نه تنها علیه یک پادشاه و نیروهای پلیسی بشوراند بلکه توان آن را داشت تا او را علیه کلیت یک رژیم سیاسی، علیه یک نوع از زندگی و علیه کل جهان برانگیزاند». 17 «توان مذهب تا بدان حد بود که جبهه ملی در برابرش سر تسلیم فرود آورد. بختیار خواست تا در برابر آن مقاومت کند و از شاه با گرفتن تعهدی مبنی بر خروج بدون بازگشت، مشروعیتی را کسب نماید ولی تلاش‌اش عقیم ماند». 18

در واقع این عامل اسلام بود که به عنوان تنها نیروی اصلی که شاه از مقابله با آن عاجز مانده بود، توانست آن ایدئولوژی، نظم و سازمانی را که همه انقلابها به آن نیاز دارند، در اختیار پیروان خود قرار دهد. 19 در سال 1978 زمانی که انقلاب به وقوع پیوست دو فرهنگ سیاسی جامعه‌گرا؛ چپ‌گرایان و ملی‌گرا، فرهنگ معدودی از مردم در طبقات متوسط جدید، اقلیتهای نژادی، دانشجویان و روشنفکران بود. در حالی که اکثریت دیگر مردم ایران اعم از بازاریان، طبقه متوسط سنتی، روستاییان و روحانیون طرفدار فرهنگ سیاسی اسلام‌گرا بودند. 20

منصور معدل در کتاب طبقه، سیاست و ایدئولوژی در ایران درباره موقعیت تعیین‌کننده گروه اسلامی بر دیگر گروهها می‌نویسد: «تظاهرات سال 1978، ارتباط بین نیروهای سکولار و مذهبی درون اپوزیسون را تحکیم و تقویت نمود و همزمان [امام] خمینی و طرفدارانش بر بقیه اپوزیسون تفوق (هژمونی) پیدا کردند. گروههای سکولار و از جمله چپها کلاً این مساله را پذیرفتند و اغلب برای بسیج مردم علیه شاه از تاکتیکهای مذهبی استفاده می کردند 21». 22

به همین دلیل «خصوصیت دینی (اسلامی) این انقلاب نظر قاطبه مشاهده‌گران و تحلیلگران را به خود معطوف کرده [است]». 23 و «حتی پژوهشگران غربی نیز اهیمت بعد دینی انقلاب ایران را حداقل به عنوان منبع هدایت‌کننده مردم ایران که به صورت توده‌ای به قیام در مقابل نظام استبدادی شاه برخاستند می‌پذیرند». 24 به اذعان آنان انقلاب بر پایه آنچه تشیع از ذهنیت وجودی و ملی در خود داشت امکان‌پذیر شد. 25 برای نمونه نویسندگان کتاب ایران در قرن بیستم معتقدند که فرهنگ مذهبی شیعه، خودش را به عنوان تنها نیروی قادر به بسیج انبوه جمعیت و احاطه بر آن تحمیل کرد. اسطوره امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و شهدای دیگر، سنتهای دیرینه اجتماعات مذهبی، به راه انداختن دسته‌ها و برگزاری مجالس عزاداری، اجتماع و موعظه در مساجد و حسینیه‌ها و سرانجام نهاد روحانیت که البته یک دست نبود ولی در مجموع مستقل از دولت و دارای سلسله مراتب بود، ابزارهای کار را در دسترس آنان قرار می داد. 26

به طور کلی پژوهشگران ایران‌شناس و کسانی که در مورد انقلاب 1357 ایران کار کرده‌اند معتقدند که مذهب نیروی قاطع و تعیین‌کننده در انقلاب اسلامی ایران بوده است: « اینکه یک انقلاب مردمی توانست یک حاکم خودکامه را ساقط کند، امری عجیب و بی سابقه نیست؛ چرا که تاریخچه انقلابهای دنیا از چنین حوادثی آکنده است. آنچه در این میان شگفت می‌نماید، نقش اسلام در تسریع روند پیروزی انقلاب اسلامی و ظهور آن به عنوان یک ایدئولوژی غالب در ایران پیش از انقلاب بود. روی هم رفته انقلابهای عصر نوین، در جوامعی فارغ از تاثیرات معنوی و صرفا براساس عقاید و ایده‌های نوین روی داده‌اند». 27

16ماه انقلاب و تظاهرات در ایران نشان داد که اسلام می‌تواند زبان سیاسی نوینی را در اختیار مخالفان رژیمها قرار دهد که در زمینه تاکتیکها و هدفها از آن بهره‌گیری کنند. 28 برتری و نقش تعیین‌کنندگی گروه اسلامی به گونه‌ای بود که برای سالیان متمادی مایه مباهات حزب توده بود که یکی از اعضای کمیته مرکزی آن حزب، سخنرانی [امام] خمینی را علیه شاه در سال 1963 ضبط کرده بود و نهایتاً آن را از طریق ایستگاه رادیویی مخفی حزب پخش نموده بود. 29

یرواند آبراهامیان هم در کتاب ایران بین دو انقلاب درباره نقش قاطع مذهب در انقلاب ایران می‌نویسد: «نقش مهمی که اسلام در انقلاب 1357 بر عهده داشت، نه تنها تناقضی در تاریخ ایران به وجود آورد بلکه در نگاه نخست به نظر می‌رسد که خط بطلانی بر این نظریه رایج می‌کشد که نوسازی به دین‌زدایی، و گسترش شهرنشینی به تقویت طبقات جدید و تضعیف طبقات سنتی می‌انجامد». 30

اولیویه روا پژوهشگر ارشد و برجسته گروه علمی ایران‌شناسی مرکز پژوهشهای علمی فرانسه هم معتقد است: «ایران تنها کشوری است که در آن یک انقلاب اسلامی واقعی تحقق یافت. انقلاب اسلامی به سختی به تشیع، نه چون یک مجموعه [عقاید] بکله همچون یک تاریخ وابسته بوده و بدان گره خورده است». 31 تدا اسکاچپول هم در ارتباط با چگونگی رخ دادن انقلاب اسلامی معتقد است «در ایران به نحوی یگانه و بی نظیر، انقلاب ساخته شد، اما نه توسط احزاب انقلابی مدرن در صحنه سیاسی ایران و نه توسط چریکهای اسلامی، یا مبارزین مسلح مارکسیست، یا حزب کمونیست (توده)، یا جبهه ملی لیبرال و لائیک بلکه، این انقلاب توسط مجموعه‌ای از فرمهای فرهنگی و سازمانی که عمیقاً در اجتماعات شهری ایران (که کانون مقاومت مردمی علیه شاه شدند) ریشه داشتند، ساخته و پرداخته شدند. 32

ریمون آرون جامعه‌شناس معروف فرانسوی هم درباره مذهب و رهبری مذهبی در انقلاب اسلامی ایران می‌نویسد: « دین ملی یعنی تشیع تبدیل به سخنگو، سازمان‌دهنده و برانگیزاننده انقلاب و نفی غرب شد» و «پیامبر بی سلاح بر همه سلاحهایی که تا چند روز قبل در خیابانهای پایتخت رژه می‌رفتند غلبه کرد». 33علاوه برهمه این مسائل در آستانه انقلاب اسلامی گروههای رادیکال را دولت سرکوب کرد و تعدادی از رهبران آنها طی درگیری مسلحانه بانیروهای امنیتی کشور کشته یا زندانی شدند وکادرها و اعضای باقیمانده آنها قادر به بسیج توده‌ها برای ایجاد یک انقلاب اجتماعی نبودند. 34 هر چند که اگر در وضعیت مطلوبی هم به سر می‌بردند به نظر نمی‌رسد می‌توانستند به طور گسترده مردم را بسیج نمایند.

بنابراین در مقام نتیجه‌گیری از بحث شعارها، اهداف و آرمانهای گروههای انقلابی باید گفت که با توجه به نقش تعیین‌کننده مذهب در سازمان دادن انقلاب اسلامی، بدیهی است که انقلاب 1357، ماهیتی اسلامی پیدا کند. این مساله در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اینگونه بیان شده است: «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران براساس اصول و ضوابط اسلامی است که انعکاس خواست قلبی امت اسلامی می‌باشد. ماهیت انقلاب عظیم اسلامی ایران و روند مبارزه مردم مسلمان از ابتدا تا پیروزی که در شعارهای قاطع و کوبنده همه قشرهای مردم تبلور می‌یافت این خواست اساسی را مشخص کرده و اکنون در طلیعه این پیروزی بزرگ، ملت ما با تمام وجود نیل به آن را می‌طلبد». 35

در این قسمت با استناد به شعارهای انقلابی، به بررسی اهداف، آرمانها و خواسته‌های مردم از انقلاب 1357 خواهیم پرداخت.

شعارهای مردم
انقلاب اسلامی 1357 ایران یکی از نادر انقلابهایی بود که مخالفان حکومت صرفاً با تظاهرات و مخالفتهای بدون درگیری مسلحانه رژیم حاکم را سرنگون ساختند؛ «یک ملت بدون سلاح به صورت همگانی و به تمامه قیام کرد و با دستان خالی یک رژیم ‘کاملاً قدرتمند ’ را سرنگون کرد». 36 مردم با گذشت از جان و مال خود با حضور میلیونی تکلیف حکومت پهلوی را مشخص کردند و با دادن دهها هزار شهید در راه آرمان خود به شاه و حامیان آن نشان دادند که اراده قاطع ملت ایران در برابر «توپ، تانک، مسلسل» خلل‌ناپذیر است و تا سرنگونی کامل حکومت استبدادی پهلوی و استقرار «جمهوری اسلامی» کوتاه نمی‌آیند. بعضی از شعارهای آنها درباره نفی رژیم شاه و برقراری حکومت اسلامی به این صورت می‌باشد :
از صبح تا شب بیداریم از پهلوی بیزاریم
این ملت آزاده شاه لازم نداره
تا قطع دست آمریکا تا مرگ شاه خائن
تا برقراری حکومت اسلامی اعتصاب ادامه دارد
ما دین علی خواهیم پهلوی نمی‌خواهیم

در بررسی شعارهای انقلاب اسلامی، به صورت شعارهای شفاهی، دیوار نوشته‌ها، پلاکاردها و... ، علاوه بر شعارهایی که در نفی رژیم شاهنشاهی است می‌توان اهداف و آرمانهای مردم انقلابی راهم استنباط کرد. در یک دسته‌بندی کلی، می‌توان شعارهایی که خواسته‌های مردم را بیان می‌کند به سه دسته تقسیم کرد : حکومت اسلامی، استقلال، آزادی که به ترتیب به هر کدام از آنها خواهیم پرداخت :

حکومت اسلامی
نقش نیروهای مذهبی در بسیج توده‌های مردمی بیانگر ویژگیهای دینی انقلاب، رهبری، نحوه سازماندهی و اهداف آن می‌باشد. 37 یکی از آرمانهای سیاسی انقلاب، ایجاد حکومت اسلامی بود که در شعارهای بسیار زیادی مطرح شده است، البته حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی در شعارهای مردم به صورت مترادف و مشابه به‌کار برده شده است، در بسیاری از شعارها، مردم بعد ازگفتن شعارهایی در رد رژیم شاهنشاهی خواستار برپایی حکومت اسلامی شده‌اند و شعارهای بسیاری به طور صریح به برقراری حکومت اسلامی و نفی سلطنت مطلقه اشاره دارند؛ این حکومت از نظر آنان بایستی واجد ویژگیهایی چون بر پایه قرآن بودن و پذیرفتن اصل رهبری و جمهوریت باشد». 38

الغاء شاهنشاهی، جمهوری اسلامی
کشور ما کشور اسلامیه نهضت ما نهضت قرآنیه
یک دل و یک صدا می‌دهیم این ندا مرگ بر شاه
حکومت اسلامی هدف نهایی
رژیم شاهنشاهی سر منشأ فساد است جمهوری اسلامی مرکز عدل و داد است
میان حق و باطل باید دیواری باشد فرمانروای کشور اسلامی باید قرآن باشد

باید خاطرنشان کرد یکی از ویژگیهای منحصر به فرد انقلاب اسلامی، حاکم بودن روح دینی و مذهبی بر مبارزات و استفاده گسترده از مفاهیم و مضامین دینی بود. مفاهیمی مثل جهاد، شهادت، ایثار، عاشورا، نهضت امام حسین (ع)، انتظار فرج امام زمان (عج) و... «علاوه بر این، تظاهرات مردمی عمده علیه شاه غالباً در ماههای مقدس رخ داد و معمولاً از مساجد شروع می‌شدند». 39

الله اکبر خمینی رهبر
مرگ بر شاه، که عاشورای حسینی را از یاد مسلمانان برد
یا حجت ابن الحسن العسکری مرگ بر این سلطنت پهلوی
مهدی بیا، شاه، مسلمان شده آب وضوش، خون جوانان شده
نهضت حسینی، تا مرگ شاه خائن خاموش نمی‌شود
به یاری الله به حکم روح‌الله
برادر شهیدم، منزل نو مبارک
اسلام دینی است که شهادت دارد اما اسارت ندارد
تنها راه سعادت، ایمان، جهاد، شهادت
زندگی عقیده است و جهاد
سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن
ما وارث 14 قرن شهادت هستیم
ما پیرو قرآنیم ما شاه نمی‌خواهیم
دیوارنوشته : نه به کسی ظلم کن، نه ظلم را تحمل کن دشمن ظالمان و دوست
مظلومین باش امام علی (ع)
ما مسلمانان همه آزاده‌ایم دست بیعت با خمینی داده‌ایم
چشم و چراغ شیعیان است نایب صاحب الزمان است

در روز تاسوعای حسینی سال 1357(19 آذر ماه)، جمعیت میلیونی تظاهرکننده پلاکاردهای بزرگی را حمل می‌کردند که روی آن نوشته شده بود :
حکومت اسلامی رهبری امام خمینی خواست همه ملت است خمینی رهبر است

و در برابر شعار معروف «خدا، وطن، شاه» که شاه سالیان متمادی تبلیغ می‌کرد و نماد حکومت پهلوی شده بود، نوشته شده بود: « خدا، قرآن، خمینی»
آزادی، برابری، مساوات، حکومت اسلامی 40
حزب ما حزب خدا رهبر ما روح‌ خدا
کشور ما کشور اسلامیه نهضت ما نهضت قرآنیه
ما در این رفراندوم حکومت بختیار را غیر قانونی دانسته و خواستار حکومت اسلامی هستیم.
خلق به پا می‌کند جمهوری اسلامی
زندانی سیاسی آزاد باید گردد حکومت اسلامی ایجاد باید گردد
ما می‌خواهیم تمامی جمهوری اسلامی
خلق مسلمان ایران، خواستار ایجاد حکومت اسلامی می‌باشد.
حکومت اسلامی خواسته دهقان و کارگر

استقلال
یکی دیگر از شعارهای اصلی مردم مخالفت با وابستگی رژیم شاه به غرب و به ویژه آمریکا بود. ریچارد کاتم در رابطه مقابله مردم با آمریکا و مخالفت با آن معتقد است: در دوران انقلاب و شرایط تاریخی بعد از آن، شعار «مرگ بر امریکا» به عنوان دومین شعار عمومی مورد حمایت مردم ایران بوده است. این عبارت، عمدتاً بعد از شعار الله اکبر مورد استفاده قرار گرفته است. 41 بر این اساس یکی از اهداف اصلی مبارزه بعد از شاه، آمریکا بود و مردم این دو را با هم سرچشمه فساد و منشأ همه مشکلات کشور می‌دانستند. مردم می‌دانستند که استبداد شاه و سرکوب مردم توسط وی به پشتوانه حمایت آمریکا انجام می‌شود. پروفسور روح‌الله رمضانی در باره مخالفت مردم با آمریکا و توجه به استقلال کشور معتقد است «وقوع انقلاب ایران در سال 1357 به همان اندازه که مبین مخالفت تمامی ملت ایران با سیاستهای داخلی شاه بود، نشان از ناخرسندی از سیاست خارجی او هم داشت. محور حمله مخالفان شاه به سیاست خارجی او را انتقاد از اتحاد عملی او با ایالات متحده تشکیل می‌داد و از همین رو به او لقب ‘شاه آمریکایی’ داده بودند». 42 با استنباط از شعارهای مردم در جریان انقلاب می‌توان فهمید نظام سیاسی مطلوب و آرمانی آنها نظامی بود که استقلال کشور را به ارمغان آورد و بدون اینکه به قدرتهای خارجی وابستگی داشته باشد سیاستهای خود را به صورت مستقل و بر اساس منافع ملت در راستای منافع ملی قرار دهد. به همین دلیل یکی از شعارهای اصلی مردم «استقلال» بود و در این راستا شعارهایی بر ضد آمریکا، شوروی، انگلیس و حامیان داخلی آنها مثل شاه، حزب توده و... می‌دادند.
مرگ بر استعمارگران آمریکا
مرگ بر غارتگران آمریکا
نابود باد سلطه امپریالیسم آمریکا
آمریکایی برو خانه‌ات
دست خونین آمریکا از ایران خالی
استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی
سازمان سیا، مستشار آمریکا، گمشو از ایران
مرگ بر امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیزم شوروی و عاملان رژیم شاه و حزب توده
به دوستان استعمارگر شرق و غرب، احتیاج نداریم
نه آمریکا، نه روسیه، ایرانی متکی به خود
ملت ایران در زمین شخم شده انقلاب، بذر شرقی یا غربی نخواهد کاشت
نه آمریکا، نه شوروی، مرگ بر رژیم پهلوی
مرگ بر امپریالیسم، کمونیسم، صهیونیسم
انقلاب اصیل مذهبی ملت ایران، احتیاج به اتحاد با کمونیستها ندارد
این شاه آمریکایی، اعدام باید گردد جمهوری اسلامی، ایجاد باید گردد 43

آزادی
نفرت مردم ایران از شاه و مبارزه خونین آنها در سال 1979-1978 علیه دولت او نشان‌دهنده سرکوبی است که در اواخر دهه 1970ــ اگرنگوییم پیش از آن ــ از تمامی محدودیتهای معقول فراتر رفته بود. 44 از این‌رو تمام مخالفان رژیم پهلوی در سال 1978 موجی از مبارزات آزادیخواهی را به رهبری روحانیت آغاز کردند. خواسته آنان در شعارهای آزادی و استقلال از سلطه امریکا نمایان بود که روحانیون جمهوری اسلامی را نیز به آن افزودند. 45

آزادی از نظر انقلابیون آن زمان، رهایی از سلطنت استبدادی و حق حاکمیت بر سرنوشت خویش است. برخی از این شعارها گاهی با اسطوره‌سازی، ضمن یادآوری نهضت امام حسین (ع) مردم را دعوت به پیروی از رهبر آزادگان جهان برای کسب آزادی می‌کند و گاهی نیز در فضای آزادی به یاد شهدا از تلاش آنان برای کسب آزادی تجلیل می‌کند. 46
آزادی آزادی این است شعار ملی
آزادی تنها آرزوی من است پیروزی عاقبت مال من است
مکتب خمینی مکتب آزادگی است هدف از نهضتش رهایی از بردگی است
زیر بار ستم نمی‌کنیم زندگی زیرورو می‌کنیم سلطنت پهلوی
بهترین عبادت نزد خدا مرگ بر شاه
نهال آزادی را با خون خود آبیاری کن
مکتب توحید، مکتب استقلال، آزادی است
درود بر شهیدان راه آزادی

مردم می‌دانستند که شاه و حکومت شاهنشاهی مخالف آزادی مردم است. همچنین می‌دانستند که همه امتیازاتی را که شاه در اثر مبارزه مردم به آنها داده بود؛ ازجمله برکناری مقامات عالی رتبه بدنام، اعتراف شاه به اشتباهاتی که در سالهای گذشته انجام شده بود، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بیان، آزادی روزنامه‌ها و... موقتی است و شاه در موقعیت مناسب همان شیوه دیکتاتوری و اختناق و فساد سابق را از سر خواهد گرفت. بنابراین هدف مردم بر محو کامل شاه و رژیم شاهنشاهی قرار گرفت. آنها همه آمال و آرزوهای خود را جمهوری اسلامی قرار داده بودند.
ای شاه ملت از تو بیزار است
آزادی نهایی، جمهوری اسلامی پیروزی نهایی، اخراج آمریکایی
پشت زمستان غم، بهار آزادی است مرگ بر شاه مرگ بر شاه
استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی
در راه آزادی سرنگون می‌کنیم سلسله پهلوی
سلطنت مصیبتی طاغوتی که از طرف امپریالیسم آمریکا به شخص شاه واگذار شده

این شعار اشاره به اصل 35 متمم قانون اساسی مشروطه دارد که در آن گفته شده است «سلطنت موهبتی است الهی که از طرف مردم به شخص شاه واگذار شده است». مردم برای اعلام انزجار از حکومت شاه آن را مصیبتی دانسته‌اند که از طرف آمریکا بر آنها تحمیل شده است. بنابراین شعار نهایی آنها این بود: «بگو مرگ بر شاه»، انگار مردم قدرت مرگبار وحدت کلام را می‌دانستند که در تظاهرات خود کلمه بگو «مرگ برشاه»را به عنوان کلید تظاهرات انتخاب کرده بودند. این به معنای اعلام فرسودگی و فرتوتی رژیم و جامعه بود. فقط عده‌ای به عده دیگر می‌گفتند: بگو یعنی اعلام کن که این جامعه‌ای که ما پشت سر گذاشتیم به پایان خود رسیده است. بگو که ما یک مرحله از زندگی خود را پشت سر گذاشتیم». 47 هدف نهایی آنها از براندازی رژیم پهلوی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود.

نتیجه‌گیری
در این مقاله سعی کردیم با بررسی اهداف و َآرمانهای رهبران، گروهها و مردم انقلابی از طریق «شعارهای انقلابی» به اهداف انقلاب 1357 ایران، اهداف، خواسته‌ها و کمال مطلوبهای انقلابیون برای حکومت آینده، پی ببریم. و به این نتیجه رسیدیم که رهبری انقلاب، در شخص حضرت امام خمینی (ره) خلاصه می شد و همه افراد، گروهها و مردم رهبری ایشان را پذیرفته بودند و دیدیم که حضرت امام خمینی (ره) خواستار ایجاد حکومتی اسلامی مبتنی بر احکام الهی و در جهت خواست و رضایت مردم بودند. بعد از آن با بررسی نظرات محققان به این نتیجه رسیدیم که گروه اصلی سازمان‌دهنده مردم جهت مبارزه با رژیم شاه و براندازی آن، گروه مذهبی بود که با استفاده از مفاهیم و مضامین اسلامی، ایدئولوژی در دسترس و شبکه مساجد و مبلغان مذهبی به بسیج مردم پرداخت.

در نهایت با بررسی «شعارهای» مردم انقلابی، که هم نشان‌دهنده خواسته رهبری، گروه سازمان‌دهنده و مردم انقلابی است و هم نشان‌دهنده ماهیت انقلاب، به این نتیجه رسیدیم که مردم ایران علاوه بر نفی رژیم شاه و مظاهرش، خواستار ایجاد حکومت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی، استقلال کشور از قدرتهای خارجی و آزادی از استبداد و استثمار بودند.

وقوع انقلاب ایران در سال 1357 به همان اندازه که مبین مخالفت تمامی ملت ایران با سیاستهای داخلی شاه بود، نشان از ناخرسندی از سیاست خارجی او هم داشت. محور حمله مخالفان شاه به سیاست خارجی او را انتقاد از اتحاد عملی او با ایالات متحده تشکیل می‌داد و از همین رو به او لقب «شاه آمریکایی» داده بودند.

تازه ترین مطالب مقالات

[h=1]اولین حکومت نظامی در دوره پهلوی[/h]
[h=2]اولین حكومت نظامی در دوران انقلاب اسلامی در کدام شهر و چگونه شکل گرفت؟[/h]


اولین حكومت نظامی در دوران انقلاب اسلامی، در شهر اصفهان شكل گرفت. مقررات حكومت نظامی پیرو نشست شورای تأمینی استان اصفهان در روز 20 مرداد 1357 مصادف با ششمین روز از ماه مبارك رمضان به اجرا درآمد و اولین اعلامیه های حكومت نظامی توسط سرلشكر رضاناجی فرماندارنظامی اصفهان و حومه به اجرا گذارده شد. حكومت نظامی پس از یك رشته آتش سوزی ها و انفجارهای عمدی دولت به عنوان «عامل زمینه ساز» شكل گرفت. در این حوادث، هتل شاه عباس، ادارات دولتی، سینماها و بسیاری نقاط دیگر به آتش كشیده شد. پس از این حوادث برنامه ریزی شده اعلامیه ای از طرف دولت منتشر شد و متن آن به این شرح توسط داریوش همایون سخنگوی دولت برای خبرنگاران قرائت شد:
اقدام دولت، ارتش و شاه دراعلام حکومت نظامی در اصفهان، غیرقانونی و حاکی از هراس و آشفتگی جدی رژیم پهلوی بود. زیرا بر اساس قوانین، بدون تصویب مجلس شورای ملی برقراری حکومت نظامی وجهه ی قانونی نداشت.
«به اطلاع عموم می رساند، شب گذشته عده ای خرابكار كه هیچ هدفی جز نابودی و ویرانی ندارند، در شهر اصفهان دست به تظاهرات زدند و شروع به آتش زدن اموال عمومی مردم كردند، از جمله قسمتی از هتل شاه عباس و یك پمپ بنزین و چند مؤسسه خصوصی را به آتش كشیدند و درختها را بریدند و شیشه ها را شكستند، به صورتی كه بیم آن می رفت تمام شهر را به آشوب و آتش بكشند. به دنبال این حوادث امروز دولت از نظر وظیفه ای كه به عهده دارد، به درخواست مقامات محلی، حكومت نظامی در اصفهان اعلام كرد كه از خرابكاری و اتلاف اموال مردم و كشت و كشتار جلوگیری شود. جای تأسف است در حالی كه كشور ما با گامهای استوار به سوی گسترش آزادیها پیش می رود، مشتی خرابكار فریب خورده كه اعمالشان همه مخالف اصول و تعالیم عالیه اسلامی و تنها به سود مقاصد و عناصر ضدملی است، با وحشیگری هائی موجب برهم زدن نظام اجتماعی و خسارت مالی و جانی می شوند. البته این گونه اعمال وحشیانة ضدملی و غیرانسانی كه در دین مبین اسلام نیز محكوم شده است، كوچكترین خللی در تصمیم دولت در افزایش آزادیهای فردی و گسترش فضای سیاسی كشور وارد نخواهد كرد و به منظور حفظ همین آزادی و امنیت زندگی هموطنان عزیز است كه دولت وظیفه خود می داند با كمال قدرت جلو این آشوبگریها را بگیرد. دولت همه اقدامات لازم را برای دستگیری و مجازات قانونی خرابكاران و آشوبگران خواهد كرد و به مشتی فریب خورده بی خبر از اصول انسانی و ملاحظات ملی و دینی اجازه نخواهد داد سلامت كشور را دستخوش وحشیگریهای خود كنند.»
اعلام حكومت نظامی در اصفهان در صدراخبار رسانه های گروهی خارجی قرار گرفت. خبرگزاری فرانسه درگزارشی نوشت:
«به دنبال وخامت اوضاع، پلیس به تظاهر كنندگان حمله كرد و شورش گسترش یافت و زد و خوردها تا ساعت 2 بامداد روز جمعه ادامه داشت و عده ای از نوجوانان توسط سربازان به قتل رسیدند. جمعه صبح سركوب پلیس شدت یافت و زره پوشهای ارتش در نقاط حساس شهر مستقر شدند و بی مهابا هرگونه اجتماع مردم را به مسلسل بستند. طبق اظهار مخالفان تمام رهبران مذهبی اصفهان دستگیر شده و به مقصد نامعلومی اعزام شده اند.»
در اثر درگیری های روز بیستم مرداد ماه و منطقه مرکزی اصفهان، بیش از چهل تانک و خودرو به آتش کشیده شده و در پی شلیک مامورین، تعداد قابل ملاحظه ای از مردم کشته شده بودند: «تعداد کشته ها در منزل آیت الله خادمی و اطراف آن به قدری زیاد بود که به وسیله مامورین آتش نشانی و با استفاده از ماشین های آنان مبادرت به شستشوی زمین های خون آلود و جمع آوری جنازه ها گردیده است»
اقدام دولت، ارتش و شاه دراعلام حکومت نظامی در اصفهان، غیرقانونی و حاکی از هراس و آشفتگی جدی رژیم پهلوی بود. زیرا بر اساس قوانین، بدون تصویب مجلس شورای ملی برقراری حکومت نظامی وجهه ی قانونی نداشت. مجلس ده روز بعد از اجرای حکومت نظامی، در روز 29 مرداد 1357، اجرای آن را در اصفهان به مدت یک ماه تصویب نمود و چند روز پس از آن توسط عبدالله ریاضی رییس وقت مجلس شورای ملی، به ستاد ارتش شاه ابلاغ گردید. داریوش همایون سخنگوی دولت جمشید آموزگار نیز نتوانست چگونگی اعلام حکومت نظامی در اصفهان و تطبیق آن با قوانین کشوری را توجیه نماید.
به دنبال وخامت اوضاع، پلیس به تظاهر كنندگان حمله كرد و شورش گسترش یافت و زد و خوردها تا ساعت 2 بامداد روز جمعه ادامه داشت و عده ای از نوجوانان توسط سربازان به قتل رسیدند. جمعه صبح سركوب پلیس شدت یافت و زره پوشهای ارتش در نقاط حساس شهر مستقر شدند و بی مهابا هرگونه اجتماع مردم را به مسلسل بستند. طبق اظهار مخالفان تمام رهبران مذهبی اصفهان دستگیر شده و به مقصد نامعلومی اعزام شده اند
به این ترتیب شهر اصفهان، به رهبری سرلشکر رضا ناجی در اختیار نظامیان قرار گرفت. وی در بدو امر هرآنچه جنگ افزار داشت، از خودروهای بزرگ تا تانک و نفربر و انواع توپ های دوربرد به سطح شهر کشانید. معلوم نبود با این توپ ها، که بردی بین ده تا سی کیلومتر داشتند، چه اهدافی را در شهر اصفهان، دنبال می کرد! قطعاً هدف اصلی، ارعاب و تهدید عمومی بود. رژیم برآن بود که به هر نحو ممکن، مردم را به سکوت و انفعال وادارد. ناجی دارای شخصیت عجیب بود، او نیز به میزان شدت مقاومت مردم اصفهان، سمج، لجوج و سخت گیر بود. سرلشکر ناجی فارغ التحصیل دانشکده افسری در رشته توپخانه بود و دوره های عالیه را در آمریکا و انگلستان گذرانیده و در وفاداری به رژیم پهلوی، چندین مدال رسمی دریافت کرده بود.
بعدازظهر روز بیستم مرداد: در اغلب خیابان ها و محلات اصفهان جنگ و گریز بین مردم و مامورین دولتی ادامه داشت، ناجی فرمانده ی ارشد نظامی منطقه ی اصفهان، آنچنان در هراس بود که ابتدا در شورای تامین استان پیشنهاد کرد ساعت شروع حکومت نظامی 3 بعدازظهر باشد، اما با مقاومت رییس ساواک، ساعت 8 شب مورد موافقت قرار گرفت. در ساعت 15:40 دقیقه از طریق رادیو و چهل دقیقه پس از آن از طریق تلویزیون اصفهان، اعلامیه ی شماره 1 فرماندار نظامی اصفهان با شدت و ابهت بی سابقه ای پخش شد و تلاش فراوانی به کار گرفته شد تا ورود مستقیم ارتش به عرصه ی درگیری ها، خیلی بزرگتر از آنچه بود، جلوه نماید.
اطلاعیه ی فرماندار نظامی در اصفهان بی سابقه و اجرای آن سخت بود. زیرا علاوه بر عزم انقلابیون بر تداوم مبارزه، از آنجایی که مردم در ماه مبارک رمضان طبق آداب و سنن دینی کهن، خود را مقید به برگزاری مجالسی می دانستند که محقق شدن آن با ممنوعیت آمده در اطلاعیه در تعارض بود، لذا حکومت نظامی هر روز بیشتر از روز قبل با خواسته های بر حق مردم مسلمان اصفهان تضاد حاصل نموده، حضور نظامیان و تجهیزات سنگین و رعب آور آن ها را در میادین و چهار راه سدی در مقابل احقاق حقوق عامه ی مردم بود. هرچند که منابع و رسانه های دولتی، تلاش فراوانی را به کار گرفتند تا اعلام حکومت نظامی را به عنوان اقدامی مثبت در جهت تامین منافع و حفظ جان و مال مردم اصفهان بنمایانند.


[/HR] منابع : دوران / اصفهان زیبا

[h=1]پادشاه بدون تاج و تخت چه کسی بود[/h]
[h=2]در دوره ی نفوذ وی در دربار و دستگاه دولتی و ارتش، بهائیان ایران بسیار ترقی کردند و ثروتمند شدند. ایادی هر چه از دستش برمی آمد، در کمک به آنان کوتاهی نمی کرد.[/h]


دستگاه محمدرضا شاه در اختیار بهائیان قرار داشت. آنان از نفوذ زیادی در این تشکیلات برخوردار بودند، عبدالکریم ایادی از بانفوذترین اشخاص بهائی نزد محمدرضا شاه بود.
[h=5]در کتاب «اسناد فعالیت بهائیان در دوران محمدرضاشاه»، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1378 صص 108- تا 109 می خوانیم:[/h] «پس از پرون، من [فردوست] و [عبدالکریم] ایادی تنها اشخاصی بودیم که در ساعات فراغت محمدرضا شاه به نزد او می رفتیم». در دوره ی نفوذ ایادی در دربار و دستگاه دولتی و ارتش، بهائیان ایران بسیار ترقی کردند و ثروتمند شدند. ایادی هر چه از دستش برمی آمد، در کمک به آنان کوتاهی نمی کرد؛ آنان هم به نوبه ی خود در انحطاط اقتصاد مملکت تلاش می کردند؛ مثلاً اجناسی را که در ایران ارزان تر تولید می شد، از خارج وارد می کردند. فردوست می گوید:«به یاد دارم که زمانی (شاید حوالی سال 1351 یا 1352) ایادی، سرلشگر ضرغام (را که مدتی وزیر دارایی و مدتی هم وزیر عامل بانک اصناف بود) به ریاست اتکا (سازمان تدارکاتی ارتش) منصوب کرد، سپس به او دستور داد کلیه مایحتاج خود را از خارج وارد کند. ضرغام استنکاف کرد، چون این اجناس با قیمت ارزان تر در ایران قابل تهیه بود. ایادی او را برکنار کرد و افسر دیگری را به این سمت گمارد، او اجناس مورد لزوم را مستقیماً از خارج وارد می نمود». او بهداری ارتش، بیمارستان ها و اداره ی خرید دارو و ابزار پزشکی برای یگان های ارتش را سرپرستی می کرد و با همه ی توان به هم کیشانش یاری می رساند. وفاداری و سرسپردگی شاه به ایادی به حدی بود که کسی باور نمی کرد او از شاه درخواستی بکند و پذیرفته نشود؛ به طوری که مردم به او پادشاه «بدون تاج و تخت» نسبت داده بودند.


[/HR] منبع : مرکز اسناد

[h=1]چرا شاه از ایران رفت؟[/h]
[h=2]در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، تهران را به مقصد آسوان مصر ترک کرد؛ سفری بی بازگشت که خبر آن به سرعت در ایران و جهان پیچید و زیر عنوان «شاه رفت» تیتر درشت روزنامه های عصر تهران شد.[/h]

وی به همراه فرح دیبا همسر، سه فرزند از چهار فرزندش (ولیعهد از چندین ماه پیش در ایالات متحده آمریکا مشغول به تحصیل بود)، مادر همسرش و برخی از مقامات ارتش به فرودگاه رفت. صاحب منصبان ارشد ارتش، اعضای شورای سلطنت و شاپور بختیار نخست وزیر برای بدرقه شاه در فرودگاه حضور یافتند. سرانجام پس از مدت کوتاهی هواپیمای نیروی هوایی به پرواز درآمد و شاه در اولین مرحله از سفر بدون بازگشت خود وارد آسوان مصر شد. شاه و همراهانش به هنگام ورود به مصر مورد استقبال رسمی و تشریفاتی انور سادات رییس جمهور این کشور قرار گرفتند و سادات، میهمانان را به هتلی در یک جزیره مصنوعی در وسط رود نیل انتقال داد.

با اعلام خبر خروج شاه از رادیو تهران، جشن های عمومی سراسر کشور را فرا گرفت و مردم به خیابان ها ریختند. هزاران نفر در نقاط مختلف کشور اجتماع کرده و مجسمه های شاه را سرنگون کردند. رانندگان با روشن کردن چراغ اتومبیل های خود و مردم با پخش نقل و شیرینی خروج آخرین شاه ایران را جشن گرفتند. پس از خروج شاه از کشور مردم در کوتاه ترین زمان ممکن، از طریق سازماندهی مساجد برقراری امنیت در بیشتر نقاط تهران را به عهده گرفتند و عملا ارتش از جریان امور امنیتی خارج شد. در حالی که بختیار و وابستگان دربار تاکید داشتند که این سفری موقتی برای شاه خواهد بود اما انقلابیون گویی یقین داشتند که شاه دیگر هرگز به کشور باز نخواهد گشت.

هم زمان با خروج شاه، امام خمینی در پیام مهمی خواستار حفظ نظم از سوی آحاد مردم در کشور شدند. متن پیام امام به این شرح است:
«خدمت عموم ملت شریف و شجاع ایران اعلی الله کلماتهم وفقهم الله تعالی
فرار محمد رضا پهلوی را که طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض می کنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملت های جهان ثابت کردید که با فداکاری و استقامت، می توان بر مشکلات هرچه باشد غلبه کرد و به مقصد هرچه دشوار باشد رسید. گرچه این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت، از دست ما گریخت ولی به خواست خداوند متعال بزودی به محاکمه کشیده خواهد شد و انتقام مستضعفین از او گرفته خواهد شد و لکن قطع دست ستمکار از ادامه ظلم به دست ستمدیدگان فوری است. او رفت و به هم پیمان خود اسرائیل دشمن سرسخت اسلام و مسلمین پیوست و جرایم و آشفتگی هایی را برجا گذاشت که ترمیم آن جز به تائید خداوند متعال و همت همه طبقات ملت و فداکاری اقشار کاردان و روشنفکر میسر نخواهد شد.

اکنون در این طلوع فجر سعادت و پیروزی توجه عموم را به مطالبی جلب می کنم:
۱- بر جوانان غیور در سراسر کشور لازم است برای حفظ نظم با آن دسته از قوای انتظامی که اکنون به آغوش ملت بازگشته اند، با تمام نیرو همکاری کنند و با کمال قدرت و جدیت نگذارند که بدخواهان و منحرفین آشوب و ناامنی ایجاد نمایند.
بسیاری از کسانی که از نزدیک شاه را می شناختند، تأکید کرده اند که او شخصیتی جبون و ترسو بوده و توان مقابله چندانی در برابر ناملایمات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی نداشت. حتی از ماهها قبل از آن خروج بی بازگشت هم هر از چندگاه به برخی از اطرافیانش گفته بود که اگر وضع به همان منوال ادامه یافته و بحران انقلابی مهار نشود، او کشور را ترک خواهد کرد

۲- به تظاهرات و شعارهای پرشور علیه رژیم سلطنتی و دولت غاصب ادامه دهند و اگر منحرفین و مخالفین اسلام بخواهند اخلالی به وجود آورند و نظم را به هم زنند از آنان جدا جلوگیری کنند. باید ملت بداند که هر انحرافی و هر شعاری که مخالف مسیر ملت است به دست عمال شاه منفور و عمال اجانب تحقق می یابد. من از جمیع اشخاص که انحراف داشته اند و یا گرایش به بعضی مکتب های انحرافی داشته اند، تقاضا دارم که به آغوش اسلام که ضامن سعادت آنان است برگردند، که ما آنان را برادرانه می پذیریم. در این موقع حساس که کشور جنگ زده ما بیش از هر زمانی به اتحاد و اتفاق احتیاج دارد، باید سعی شود که از هر اختلالی احتراز شود.

۳- دولت موقت برای تهیه مقدمات انتخابات مجلس موسسان بزودی معرفی می شود و به کار مشغول خواهد شد. وزارتخانه ها موظفند که آنان را پذیرفته و با آنان صمیمانه همکاری کنند. اینجانب به صلاح وزرای غیرقانونی می دانم که برکناری خود را اعلام کنند و خود را در مسیر ملت قرار دهند.

۴- به جمیع نیروهای انتظامی و زمینی و هوایی و دریایی و صاحب منصبان و افسران و درجه داران ارتش و ژاندارمری و غیر آنان توصیه می کنم که دست از حمایت محمدرضا پهلوی که مخلوع است و به کشور برنمی گردد و در خارج نیز با نفرت مردم مواجه است بردارند و به ملت بپیوندند، که صلاح دنیا و دین آنان در آن است. اینجانب از همه طبقات، خصوصاً حضرات علمای اعلام، در این موقع حساس تشکر می کنم و سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم و وحدت کلمه را همیشه خصوصا تا برانداختن رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی امیدوارم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی»

تیتر «شاه رفت» یکی از ماندگار ترین تیترهای مطبوعات دوران انقلاب ۱۳۵۷ است که در ۲۶ دی ماه در صفحه نخست روزنامه اطلاعات نقش می بندد.
نقش مردم و رهبری امام خمینی (س) در عدم بازگشت شاه به کشور چه بود؟
بدون تردید مردم ایران و رهبری انقلاب سراسر گسترش یابنده اسلامی، امام خمینی، نقش تعیین کننده و بی بدیلی هم در فرار شاه از ایران (در 26 دی 1357) و هم جلوگیری از بازگشت دوباره او به کشور ایفا کردند. هنگامی که شاه از ایران خارج شد، شواهد و دلایل فراوانی وجود داشت که نشان می داد، انقلاب اسلامی ایران در آینده ای نه چندان طولانی پیروز شده و حامیان داخلی و به ویژه خارجی شاه و مجموعه نظام شاهنشاهی پهلوی به رغم تمام تلاشهای پیشگیرانه پیدا و پنهانی که می کردند، قادر به نجات آن از سقوط نهایی نخواهند شد. در آن برهه حساس و سرنوشت ساز، علاوه بر ایستادگی و مقاومت فزاینده مردم کشور در برابر واپسین تلاشهای حکومت و حامیان خارجی آن، انقلاب ایران از رهبریهای هوشمندانه، دلیرانه و بس قاطعانه و آشتی ناپذیر امام خمینی برخوردار بود، که به حد کمال، تمام تحولات و رخدادهای انقلاب ملت ایران را دنبال کرده و هدایت می نمود و در راستای پیشبرد اهداف آن مواضع صریح، روشنگرانه و بدون شائبه ای اتخاذ کرده و تصمیمات دقیق و همه سونگرانه ای می گرفت؛ اعتقاد و اعتماد، اطاعت و پیروی قاطبه انقلابیون از فرامین و دیدگاههای سیاسی و اجتماعی رهبری، علاوه بر اینکه، حرکت انقلاب را در چارچوب اهداف تعیین شده هدایت می کرد، تلاشهای حامیان و عوامل داخلی حکومت و نیز توطئه ها و طرحهای کشورهای خارجی را برای مهار انقلاب و یافتن راهکارهایی برای نجات شاه از سقوط حتمی و بازگردانیدن دوباره او به کشور عقیم می گذاشت. باید به یاد داشته باشیم که به ویژه آمریکاییان و همپیمانان انگلیسی آنها تا هنگام سقوط قطعی و نهایی نظام شاهنشاهی پهلوی هم به دنبال یافتن راهی برای بازگرداندن دوباره شاه به قدرت بودند. در این میان هیئت حاکمه آمریکا نظیر آنچه در سال 1332 اتفاق افتاد، از مدتها قبل از خروج شاه از کشور تا روزها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، هنوز طرحهایی برای به راه انداختن کودتایی نظامی در ایران بود! که البته هوشیاری، ایستادگی و مقاومت همدلانه و نزدیک رهبری و قاطبه ملت ایران تمام آن توطئه ها را، ناکام گذاشت.
[h=2]چه وقایعی زمینه ساز این فرار شد؟[/h] از مدتها قبل آمریکایی ها، نظیر آن چه در سال 1332 رخ داده بود، طرح اجرای کودتایی نظامی را در ایران مورد بررسی قرار می دادند و در همین راستا هم بود که ژنرال هایزر آمریکایی مخفیانه وارد ایران شده و مشغول بررسی و ارزیابی راهکارهایی بود که بتواند این طرح هیئت حاکمه آمریکایی ها را، که می توانست آخرین راه حل در برابر انقلاب توفنده ملت ایران به کار گرفته شود، سازماندهی و به مورد اجرا در بیاورد

بسیاری از کسانی که از نزدیک شاه را می شناختند، تأکید کرده اند که او شخصیتی جبون و ترسو بوده و توان مقابله چندانی در برابر ناملایمات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی نداشت. حتی از ماهها قبل از آن خروج بی بازگشت هم هر از چندگاه به برخی از اطرافیانش گفته بود که اگر وضع به همان منوال ادامه یافته و بحران انقلابی مهار نشود، او کشور را ترک خواهد کرد. بنابراین برخلاف تظاهری که می کرد، شاه اساساً فردی کم جرئت و جبون بود. تداوم سراسر گسترش یابنده تحرکات انقلابی مردم ایران در طول تابستان و پاییز سال 1357 هم او را از روند تحولاتی که در کشور جاری بود سخت نومید و مأیوس کرده بود. تا جایی که، به رغم حمایتهای تمام و کمال انگلستان و آمریکا از او، به شدت نسبت به نیات رهبران این کشورها در باره آینده حضور خود در رأس هرم قدرت مشکوک و در نگرانی سیر می کرد. گفته می شد حتی از مدتها قبل از آن هم که شاه دیگر توان تصمیم گیری منطقی و معقول را از دست داده و در سردرگمی شدیدی به سر می برد، آماده شده بود تا در اولین فرصت کشور را ترک کرده و اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی کشور را به حال خود رها کند. تا جایی که اگر خواسته و اصرار اطرافیان او و نیز حامیان خارجی او نبود، احتمالاً خیلی پیشتر آن خروج فرارگونه خود از کشور را آغاز می کرد. زیرا این تصور وجود داشت که هرگاه شاه از کشور خارج شود حامیان او در میان ارتش و نیروهای امنیتی و غیره به سرعت روحیه ایستادگی خود را در برابر انقلابیون از دست خواهند داد. علاوه بر این از اواسط پاییز سال 1357 بدان سو هم که بحث نخست وزیر شدن برخی چهره های منتقد وفادار حاکمیت مطرح می شد و در این میان پاره ای از محافل حامی حکومت از ضرورت خروج شاه از کشور سخن به میان می آوردند که به زعم آنها می توانست دست مسئولان امر را در مهار بحران انقلابی و تقویت موقعیت رژیم پهلوی بازتر کند اما سوءظن و نگرانی شاه از ناحیه کسانی که ممکن بود در شرایط غیبت او از کشور روند سقوط نهایی او را تسهیل کنند مانع از جدی تر شدن بحث خروج او از کشور می شد. با این حال، با گسترش بیشتر بحران انقلابی و نومیدی حامیان داخلی و خارجی حکومت از دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری، طرح تشکیل دولت شاپور بختیار قوت گرفت و تقریباً به سرعت شاه ناگزیر از قبول شرایط بختیار برای زمامداری شد. این بار دیگر وی به جد مهیای خروج از کشور شد که البته نخست وزیر جدید هم خواستار آن بود. البته احتمالاً این خروج فرارگونه شاه از کشور دلایل مهمتری هم داشت.
[h=2]این دلایل مهم چه بودند؟[/h] از مدتها قبل آمریکایی ها، نظیر آن چه در سال 1332 رخ داده بود، طرح اجرای کودتایی نظامی را در ایران مورد بررسی قرار می دادند و در همین راستا هم بود که ژنرال هایزر آمریکایی مخفیانه وارد ایران شده و مشغول بررسی و ارزیابی راهکارهایی بود که بتواند این طرح هیئت حاکمه آمریکایی ها را، که می توانست آخرین راه حل در برابر انقلاب توفنده ملت ایران به کار گرفته شود، سازماندهی و به مورد اجرا در بیاورد. قراین موجود نشان می دهد، شاه در آستانه خروج از کشور پیامها و وعده هایی در این مورد از محافل اطلاعاتی نظامی و سیاسی آمریکایی دریافت کرده و احتمالاً امیدوار بود حامیان آمریکایی اش ولو در آخرین لحظات راهی برای نجات حکومت در حال فروپاشی اش پیدا خواهند کرد؛ تجربه کودتای 28 مرداد 1332 هم می توانست برای او امیدآفرین باشد! بدین ترتیب در وضعیتی که بختیار دولت در آستانه به دست گرفتن قدرت بود، شاه در یک حالت بیم و نگرانی و امیدی که احتمالاً به نجات معجزه گونه تاج و تختش توسط حامیان خارجی اش داشت، کشور را ترک کرد.


[/HR] منابع : مشرق / تاریخ ایرانی

[h=1]لغو حكومت نظامی از سوی امام خمینی[/h]


[/HR] امام گفته بود: نه، مردم باید بیرون بیایند. ایشان اصرار كرده بود كه آخرش امام فرموده بود: كه اگر دستور این باشد شما چه می‌فرمایید كه آقای طالقانی گریه‌اش گرفته بود وگفته بود: این سید با جای دیگر ارتباط دارد بگذارید كارش را بكند. یك عده‌ای رفته بودند اطراف آقای طالقانی را گرفته بود كه آقا از امام بخواهید كه این دستور را لغو كند تا مردم بیرون نروند كه كشته شوند. خلاصه ما مانده بودیم چه كار كنیم وچه طور به مردم خبر بدهیم.
[/HR]
فضل الله فرخ از اعضای حزب موتلفه اسلامی و از مبارزین دوران انقلاب این واقعه را بدین گونه شرح می دهد:«قبل از اینكه حكومت نظامی اعلام شود در سالن غذاخوری پادگان نیروی هوایی واقع در خیابان پیروزی كه همافرها جمع بودند تصویر امام (ره) از تلویزیون نشان داده می‌شود كه همگی صلوات می فرستند یك عدّه از رۆسا اعتراض می‌كنند درگیری ایجاد می‌شود در این بین به نیروهای گارد شاهنشاهی اطلاع داده می شود و آنها نیز برای سركوب همافران می‌آیند همافران هم وقتی كه متوجه حضور نیروهای گارد شدند و احساس كردند جانشان در خطر هست، به اسلحه‌خانه می روند و اسلحه ها را برمی‌دارند. درگیری دوطرفه خیلی شدیدی آغاز می‌شود. شب به من كه خانه بودم تلفن كردند كه بین نیروهوایی و گارد شاهنشاهی درگیری شده و به مردم بگویید به كمك بیایند. مردم نیز به كمك آنها رفتند وضعیت به گونه ای شد كه اسلحه دست مردم هم افتاد. آن شب برای اولین بار بود كه مردم مسلح شدند. همافرها اسلحه را دست مردم دادند و حتی مردمی كه اسلحه گرفته بودند ، نمی‌دانستند چگونه استفاده كنند. همافران به آنها طریقه استفاده از اسلحه را آموزش دادند. این رویداد برای رژیم خیلی گران تمام شد. لذا فردای آن روز یعنی 21 بهمن یك مرتبه اخبار ساعت 2 رادیو اعلام كرد كه از ساعت 4بعدازظهر حكومت نظامی‌ است.همه ما در اقامتگاه امام بودیم. وحشت كردیم كه یك توطئه‌ای دركار هست.معمولاً شبها حكومت نظامی ‌برقرار بود كه آن هم از ساعت 9 الی 10 شب، ولی هیچ وقت حكومت نظامی‌ از ساعت 4 بعدازظهر اتفاق نیفتاده بود. امام چیزی نگفتند. ما همینطور نگران بودیم كه خیابان خلوت می‌شد. خیابان ایران كه از صبح تا شب حتی نصف شب مملو از جمعیت بود یك دفعه خلوت شد. مردم می دویدند تا قبل از ساعت 4 بعد ازظهر به خانه برسند. ما هم نگران از اینكه حالا كه خیابان خلوت شده به اینجا حمله می شود و جان امام در خطر خواهد افتاد. حتی بعضی‌ها به امام گفته بودند كه امشب را شما بروید جای دیگر چون اینجا یك توطئه‌ای در كار هست .
فلانی یك توطئه‌ای در كار نباشد؟ گفتم :نه آقا تمام شد. گفت: یعنی این رژیم اینقدر پوشالی بود كه كارش به این سادگی تمام بشود. گفتم: آره باباش از این قوی‌تر بود همینطور تمام شد

حكومت نظامی‌برای این بود كه خیابان را خلوت كنند. و با توپ و تانك خیابان ایران، اقامتگاه امام را بكوبند و نه تنها امام كه تمام علمای بزرگ شهرستانها و استانها هم در خدمت امام بودند همه آمده بودند. ساعت 3 الی 30/3 بود كه خیلی خیابان خلوت شده بود یك مرتبه آمدند از اتاق امام گفتند: امام فرموده: حكومت نظامی‌لغو است مردم بیرون بیایند ما گفتیم چگونه به مردم بگوییم ما كه رادیویی تلویزیونی در اختیار نداریم . مردم هم الان بروند در شهر بگویند امام گفته كسی باور نمی‌كند. در صورتی كه آیت‌الله طالقانی به مردم گفته بود زود بروید خانه‌ها‌یتان كه اینها قصد كشتار دارند و حتی به امام تلفن كرده بود كه شما فرمودید مردم بیرون بیایند؟ امام فرموده بود: بله آیت الله طالقانی در جواب گفته بودند: اینها قصه كشتار دارند حمام خون راه می‌اندازند، قتل عام می‌كنند. امام گفته بود: نه مردم باید بیرون بیایند. ایشان اصرار كرده بود كه آخرش امام فرموده بود: كه اگر دستور این باشد شما چه می‌فرمایید كه آقای طالقانی گریه‌اش گرفته بود وگفته بود: این سید با جای دیگر ارتباط دارد بگذارید كارش را بكند. یك عده‌ای رفته بودند اطراف آقای طالقانی را گرفته بود كه آقا از امام بخواهید كه این دستور را لغو كند تا مردم بیرون نروند كه كشته شوند. خلاصه ما مانده بودیم چه كار كنیم وچه طور به مردم خبر بدهیم. چند راه برای اطلاع به مردم وجود داشت یكی از طریق همان شبكه تلویزیونی كه نزدیك اقامتگاه امام بود و دوم از طریق تلفن. هر كسی با تلفن به اقوام و دوستانش خبر بدهد كه امام این را فرموده و از آنها هم بخواهند كه به دیگران بگویند این هم یك راه بود .

راه سوم این بود كه مینی‌بوس‌هایی كه در آنجا بلندگو رویشان نصب بود و هر روز از آن استفاده می‌كردیم و آرم مدرسة رفاه را داشتند را داخل شهر برده و با بلندگو به همه اطلاع بدهیم كه امام گفته: حكومت نظامی لغو شده است. راه دیگر هم اینكه آن دستور امام را تایپ و تكثیر كنند و به ماشین‌ها بدهند كه روی شیشه‌هایشان بزنند.و این كار انجام شد. نیم ساعت نگذشت كه از بیرون صدای بوق زدن ماشین می‌آمد مثل این كه كاروان عروسی بوق می‌زند من سر خیابان اصلی رفتم و دیدم تمام ماشین‌ها یكی یك مقوا زدند روی شیشه‌هایشان كه به دستور امام حكومت نظامی‌لغو است و بوق می‌زنند. ساعت 4 كه شد باید هیچ كس داخل خیابان نمی بود ولی دوباره خیابان ایران و خیابانهای اطراف مملو از جمعیت شد و آن شب طوری شده بود كه من حتی در بعضی محله‌ها كه رفتم. داخل كوچه‌هاو پس‌كوچه‌ها زن و بچه و اینهایی كه نمی‌توانند بروند داخل خیابان از خانه آمدند داخل كوچه نشستند. چون امام گفته بود:همه بیرون بیایند تا این حدّ رعایت كردند یعنی در خانه ننشستند آمدند داخل كوچه ، پشت در خانه‌ها نشستند .

ساعت 3 الی 30/3 بود كه خیلی خیابان خلوت شده بود یك مرتبه آمدند از اتاق امام گفتند: امام فرموده: حكومت نظامی‌لغو است مردم بیرون بیایند

آن شب با یك مقدار اسلحه‌ای كه از شب قبلش دست بعضی‌ها افتاده بود به كلانتری ها و پادگانها حمله می كردند. همه كلانتریها شب 22بهمن به تصرف مردم درآمد. حتی یادم هست كه جلوی اقامتگاه امام ایستاده بودیم یكی از رفقای شهیدم كنار من ایستاده بود می بیند كه جوانها با موتور می‌آیند، می‌روند و ژ3 دستشان هست و شعار سر می دهند .او باورش نمی‌شد به من گفت: فلانی یك توطئه‌ای در كار نباشد؟ گفتم :نه آقا تمام شد. گفت: یعنی این رژیم اینقدر پوشالی بود كه كارش به این سادگی تمام بشود. گفتم: آره باباش از این قوی‌تر بود همینطور تمام شد، خلاصه فردایش انقلاب به پیروزی رسید. پادگانها به تصرف مردم درآمد خیلی از سران ارتش فرار كردند و خیلی هم مخفی شدند.»





[/HR] منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

[h=1]انقلاب شتاب می گیرد...[/h]


آنانكه تاریخ انقلاب اسلامی ایران را مطالعه كرده و یا خود در پیدایش آن نقش داشته اند، به خوبی می دانند كه روند رخداد این محاسبه بزرگ در زمستان 56 به انتشار مقاله توهین آمیز درباره حضرت امام (ره) تسریع شد. در مقاله « ارتجاع سرخ و سیاه ایران» كه 17 دی ماه 1356در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید علاوه بر توهین به حضرت امام (ره)، روحانیان ضد رژیم شاه را مرتجعین سیاه خوانده و به همكاری پنهانی با كمونیست های بین المللی برای بی اثر كردن دستاوردهای انقلاب سفید متهم شدند. انتشار این مقاله موج اعتراضات مردم و روحانیان را به دنبال داشت كه به شهادت جمعی از مردم منجر شد. بعد از این رویداد و با برگزاری مراسم چهلم آن در شهرهای مختلف كه هر كدام به شهادت جمعی دیگر از نیروهای انقلاب توسط رژیم پهلوی انجامید. روند انقلاب سرعت بیشتری گرفت. از اوایل تابستان 57 بار دیگر سرعت حوادث رو به كندی نهاد، تا اینكه در 28 مرداد 57 در بیست و پنجمین سالگرد كودتای 28 مرداد، سینماركس آبادان به آتش كشیده شد و به دنبال آن حادثه 17 شهریور روی داد.
سال پایانی حكومت پهلوی در حالی آغاز شد كه علی رغم اوج گیری اعتراضات مردمی كمتر كسی باور می كرد كه این رژیم نتواند سال جاری را به پایان برساند. تابستان 1357 دوره پر التهابی بود كه به سقوط حكومت پهلوی انجامید.

روز 16 شهریور به ویژه در تهران، اعتصاب سراسری اعلام شد و همچنین به دعوت روحانیان تهران در این روز راهپیمایی بزرگی صورت گرفت. با این كه روحانیان تهران برای روز 17 شهریور تظاهرات و راهپیمایی پیش بینی نكرده بودند، امام مردم قرار تجمع این روز را در میدان ژاله گذاشتند. فرماندار نظامی تهران هنگام وقوع فاجعه ارتشبد غلامعلی اویسی بود. اویسی حكم تلخ حكومت استبدادی را در ساعت 9 صبح به مردم حاضر در میدان چشاند و با گشودن رگبار مسلسل به روی مردم بی گناه، تعداد قابل توجهی از مردم را به شهادت رساند و بسیاری را زخمی كرد.
حادثه 17 شهریور تاثیر عمیقی بر روند نهضت مردم ایران گذاشت با این كه ظاهراً سه هفته كشور را با آرامش نسبی رو به رو كرد ولی نه تنها توقفی در روند انقلاب ایجاد نشد بلكه كینه عمومی از حكومت شاهنشاهی افزایش یافت. مردم در سراسر كشور یك هفته دست به اعتصاب زدند، تمامی بازارها ، بیشتر اماكن كسب تا 25 شهریور در اعتراض به این كشتار وحشیانه تعطیل بودند.
حماسه 17 شهریور، صدای در بغض خفته ی گلگون كفنانی بود كه بعد از سال ها صبر و تحمل و ستیز و مبارزه با دیدن بزرگ مردی از صالحان و مجاهدان فی سبیل الله یك دفعه تبدیل به نعره و فریاد عدالتخواهی و آزادی و دفاع از ارزش های اسلامی گردیده و موج آن سرتاسر كشور را فراگرفته و لرزه به قصرهای پوشالی طاغوتیان افكند.
دولت اطلاعیه ای صادر كرد و در آ‌ن وقایع پیش آمده 17 شهریور را بخشی از یك توطئه ضد مردمی دانست، كه خلاف تذكرات « آیات عظام و علمای اعلام» صورت گرفته بود، در اطلاعیه دولت آمده بود « به طوریكه ملاحظه گردید كسانی در جریان یك توطئه ضد مردمی عمل می كنند علی رغم تذكراتی كه از جانب آیات عظام و علمای اعلام در جهت حفظ آرامش و خودداری از ایجاد بلوا و آشوب داده شده بود و همچنین با نادیده گرفتن مقررات اعلام شده در اطلاعیه دولت ، اقدام به برگزاری تظاهرات و آشوب گری وسیع نموده و با طرح زننده ترین شعارها كه دقیقاً با قانون اساسی كشور مغایر است، به قانون شكنی و برهم زدن نظم عمومی پرداختند ... »

17 شهریور یا « جمعه سیاه» به هر صورت كه روایت شود، یك حقیقت انكار ناپذیر در خود نهفته داشت. « نابودی رژیم شاه از طریق یك انقلاب بنیادین تنها گزینه پیش رو بود. اگر در سال های گذشته اكثر تظاهر كنندگان روحانیان، دانشگاهیان و بازاریان بودند؛ از خرداد 57 رفته رفته طبقه كارگر و مزدبگیران شهری هم به صف مخالفان علنی پیوستند . این همدلی پیش از هر زمان دیگر در 17 شهریور نحوه عینی پیدا كرد. پیوند كارگران و اقشار متوسط جامعه نه تنها راهپیمایی ها را به اجتماعات میلیونی تبدیل كرد، بلكه نبض حیات رژیم را دردست انقلابیان قرار داد. یك روز بعد از جمعه خونین یعنی شنبه 18 شهریور ، 700 كارگر پالایشگاه تهران دست به اعتصاب زدند،‌اعتصابی كه در كمتر از 48 ساعت پالایشگاه های اصفهان ، شیراز تبریز، آبادان را نیز در نوردید. این اعتصاب ها كه رفته رفته گسترش بیشتری می یافت و بانك ها و معادن و كارخانه های صنعتی را هم در بر می گرفت، اقتصاد رژیم پهلوی را فلج كرد و از سوی دیگر دامنه تظاهرات و راهپیمایی ها، شهرهای كوچكتر را هم در بر گرفت.
شاه كه در برابر موج حوادث یارای تصمیم گیری و مقابله نداشت به تصمیم گیریهای ضد و نقیض پرداخت. او از یك سو شدت عمل به خرج داد و دستور داد كه در شهرها حكومت نظامی بر پا كند، دفاتر روزنامه های مهم را به اشغال درآوردند و بردولت عراق فشار آورد تا امام (ره) را اخراج كند از سوی دیگر شاخه زیتونی را به نشانه صلح بالا برد و دستور آزادی 1126 زندانی سیاسی را صادر كرد كه میان آنان عده ای از عمده ترین چهره های مخالف به چشم می خوردند، تصمیم گیری های ضد و نقیض شاه، نشان می داد كه دیگر نمی توان به او اعتماد داشت، او بیش از هر زمان دیگر متزلزل شده بود . شاید 17 شهریور ،‌آغاز بی خوابی های آریا مهر ایران بود. بی خوابی هایی كه گذر از سرنوشت محتوم رژیم پهلوی را گریزناپذیر نمود.
منابع
كتاب ایران بین دو انقلاب ، آبراهامیان ، چاپ پنجم 1379
روزنامه اطلاعات شهریور 1357
روزنامه كیهان شهریور 1357

[h=1]والله تکلیف است[/h]


[/HR] ما که نمی خواهیم شاه بشویم. نصیحت می کنیم، هشدار می دهیم؛ کاری بر خلاف قانون اسلام نکند تا برای ما تکلیف شرعی بیاورد
[/HR]
روزی حضرت امام «قدس سرة» به بنده فرمودند: «اگر این مردی که- شاه- عمل به قانون اساسی کند و احترام سلام و مذهب شیعه را نگاه دارد، چکار به او داریم؟ ما که نمی خواهیم شاه بشویم. نصیحت می کنیم، هشدار می دهیم؛ کاری بر خلاف قانون اسلام نکند تا برای ما تکلیف شرعی بیاورد».
ایشان در درس اصول خود فرموده بودند: «چطور می شود اسلامی که می خواهد دنیا را اداره کند و برای راه رفتن، غذا خوردن افراد تکلیف معیّن کرده، آن وقت برای بینش سیاسی، قضاوت و حکومت تکلیف معیّن نکرده؟ آیا اصلاً چنین چیزی مقبول است؟»
وقتی که همسرشان به ایشان می گفتند: آقا یک کمی آرام بنشینید و آرام تر صحبت کنید، امام فرمودند: «والله تکلیف است. می دانم به شما سخت می گذرد، اما این تکلیفی الهی است و باید انجام بدهم»

حضرت امام «قدس سرة» وقتی احساس کردند که نقشه های عمیقی برای اسلام کشیده شده، و قرآن و اسلام در ایران در معرض خطر قرار دارد و رژیم پهلوی برای این ملت چه خواب هایی دیده است، حرکت خود را آغاز کردند؛ تنها به این منظور که دین الهی باقی بماند. وقتی که همسرشان به ایشان می گفتند: آقا یک کمی آرام بنشینید و آرام تر صحبت کنید، امام فرمودند: «والله تکلیف است. می دانم به شما سخت می گذرد، اما این تکلیفی الهی است و باید انجام بدهم».





[/HR] منبع: کتاب در پرتو آفتاب

[h=1]وقایع سیزدهم بهمن ماه سال 1357[/h]
[h=2]با مروری بر وقایع 13 بهمن سال 57 به خوبی می توان فرصت و تهدیدها، بایدها و نبایدها و هر آنچه كشور را به سمت دگرگونی پیش می برد را دریافت و با گذر لحظه ها بر عظمت و شكوه انقلابی كه با رهبری و درایت امام خمینی (ره) به ثمر نشست پی برد.[/h]


با ورود امام خمینی (ره ) به وطن پس از سال ها دوری بارقه نور امیدی در دل ها تابید و فصل جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد تا ملت ایران از هر قشر و طبقه اجتماعی و اقتصادی كه قرار دارند به هویت ایرانی - اسلامی خود افتخار كنند.
با مروری بر وقایع 13 بهمن سال 57 به خوبی می توان فرصت و تهدیدها، بایدها و نبایدها و هر آنچه كشور را به سمت دگرگونی پیش می برد را دریافت و با گذر لحظه ها بر عظمت و شكوه انقلابی كه با رهبری و درایت امام خمینی (ره) به ثمر نشست پی برد.
امام خمینی (ره) در این روز در جمع روحانیون بیانات مبسوطی را ایراد كردند. ایشان در قسمتی از این بیانات فرمودند: "رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بود ... هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین كند "
مطبوعات آن زمان نیز هر لحظه رویدادهای مختلف را پس از ورود امام رصد می كردند چنانكه آسوشیتدپرس نوشت؛ بختیار گفت: طرفداران آیت الله خمینی می توانند فریاد بزنند، غوغا كنند، توهین كنند، این كار چیزی را ثابت نمی كند، اما اینكه چندین میلیون نفر برای استقبال از آیت الله به تهران آمدند، مبالغه آمیز است. وی افزود: همچنان مشتاق ملاقات با ایشان است.
آسوشیتدپرس در ادامه گزارش خود اینگونه آورده است: امرای ارتش گفته اند كه اگر آیت الله خمینی بر خلاف قانون اساسی اقدامی كند، آنها دست به اقدام خواهند زد.
رادیو مسكو در خصوص وقایع 13 بهمن اینگونه نوشت: دانشجویان ایرانی مقیم آمریكا علیه مداخله آمریكایی ها در امور داخلی ایران، در برابر كاخ سفید تظاهرات كردند.
سیزدهم بهمن همچنین دستخوش وقایع تلخ و شیرین دیگری نیز بود از جمله اینکه در چند شهر کشور همچون سمنان و تربت جام، در پی تظاهرات مردم چند نفر به شهادت رسیدند و یکی از اعضای بلند پایه ساواک به نام سرهنگ معتمدی در تهران ترور شد.
سخنگوی وزارت امور خارجه آمریكا نیز اعلام كرد: اظهارت ضد آمریكایی (امام) خمینی، به هنگام ورود به تهران هیچ تغییری در مواضع آمریكا نسبت به ایران نداده است. وی افزود: علاقه ما بازگشت نظم و ثبات به ایران است به شكلی كه ملت ایران بتواند در مورد آینده خود تصمیم بگیرد.
به گزارش خبرگزاری رویتر دولت اسرائیل نسبت به بازگشت امام خمینی شدیداً اظهار نگرانی کرد وگفت ممکن است ورود آیت الله خمینی باعث بروز تندروی های خشن گردد و کوشش های صلح خاورمیانه را به خطر بیندازد.
رادیو مسکو: دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا علیه مداخله آمریکائی ها در امور داخلی ایران، در برابر کاخ سفید تظاهرات کردند.

دکتر سنجابی خواستار استعفای بختیار شد. وی همچنین گفت: جبهه ملی به امام خمینی وفادار است.

خبرگزاری تاس : بازگشت آیت الله خمینی به ایران مبارزه در آن کشور را وارد مرحله سرنوشت ساز نمود.
خبرگزاری فرانسه نیز همزمان با بازگشت امام خمینی (ره) به ایران اینگونه خبر داد: مقامات ایران به دولت انگلستان اطلاع داده اند که قرار داد 500 میلیون لیره خرید اسلحه به ویژه تانک های چیفتن لغو می شود.
رادیو بی.بی.سی. در این روز نوشت: آیت الله شریعتمداری گفته است در تبدیل رژیم سلطنتی به جمهوری باید جانب احتیاط رعایت شود و تهیه مقدمات فراوانی لازم است. تذکر: نامبرده از قانون اساسی که اساس آن موجب بقای رژیم سلطنتی است، حمایت می کند.
سیزدهم بهمن همچنین دستخوش وقایع تلخ و شیرین دیگری نیز بود از جمله اینکه در چند شهر کشور همچون سمنان و تربت جام، در پی تظاهرات مردم چند نفر به شهادت رسیدند و یکی از اعضای بلند پایه ساواک به نام سرهنگ معتمدی در تهران ترور شد.


[/HR] منابع : مرکز اسناد / امام خمینی

[h=1]وقایع اتفاق افتاده در روز 15 بهمن[/h]
[h=2]در روز یکشنبه ۱۵ بهمن سال ۱۳۵۷ امام خمینی طی حکمی مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت انقلاب تعیین کرد.[/h]


پس از خروج شاه در 26 دی 1357 و کسب رای اعتماد کابینه بختیار از مجلسین، امام خمینی نخستین ضربه را بر کابینه بختیار وارد کرد و در پیامی خطاب به کارکنان اعتصابی دولت از آنان خواست وزرای کابینه بختیار را به وزارتخانه ها راه ندهند.
به دنبال ورود امام به ایران که در میان مخالفت های بختیار بالاخره در روز 12 بهمن انجام شد، سخنرانی امام در بهشت زهرا مبنی بر تعیین دولت تازه آخرین تلاش های بختیار برای حفظ رژیم را بر باد داد. امام در بخشی از سخنان خود در بهشت زهرا گفت: «من به پشتوانه این ملت، دولت تعیین می کنم. من توی دهن این دولت می زنم.»
روز بعد (شامگاه 14 بهمن) جلسه مهمی با حضور اعضای شورای انقلاب اسلامی در اقامتگاه امام در دبستان علوی شماره 2 در خیابان عین الدوله ایران برگزار شد و تا ساعت 11 شب ادامه داشت.
در این جلسه مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر تعیین شد و حکم وی که تاریخ 6 ربیع الاول 1399 [15 بهمن 57] را بر پیشانی داشت، صادر شد.
[h=2]راهپیمایی همافران نیروی هوایی در بهبهان[/h] همافران نیروی هوایی در بهبهان به عنوان طرفداری از امام خمینی، دست به راهپیمایی زدند و عده زیادی از افسران پایگاه هوایی همدان، در پایگاه بازداشت و زندانی شدند.
وزرای خارجه آمریكا و انگلیس طی دیدار دیوید اوئن از آمریكا، در مورد اوضاع ایران به گفتگو نشستند. بغداد نیز با اعزام هیأتی به عربستان، به بررسی اوضاع ایران و منطقه پرداخت.
ژنرال هایزر، فرستاده ویژه آمریكا به ایران، با اتمام مأموریت حساس خود و مذاكرات مكرر با مقامات ایرانی، عازم آمریكا شد. سخنگوی وزارت خارجه آمریكا گفت: هایزر سعی كرد تا نظامیان ایران از بختیار حمایت كنند. وی به این علت ایران را ترك كرد كه اقامت وی به احساسات ضد آمریكایی در ایران دامن می زد.
بنا به گزارش دولت آمریكا، ایران به علت كمبود مالی در اثر از دست دادن فروش نفت، قرارداد ده میلیارد دلاری خرید اسلحه از آمریكا را لغو كرد. گفتنی است چون امریكا نظام سلطنتی ایران را در خطر می دید، فروش این سلاح ها، از جمله چندین فروند آواكس را به مصلحت خویش نمی دید. لذا یكی از مأموریت های هایزر، بر هم زدن این قرارداد به نحوی بود كه آمریكا متضرر نشود.
رادیو عدن: "عده زیادی از افسران پایگاه هوایی همدان، در پایگاه بازداشت و زندانی شدند."
همافران نیروی هوایی در بهبهان به عنوان طرفداری از امام خمینی، دست به راهپیمایی زدند. خانواده های همافران و درجه داران بازداشتی و نیروی هوایی، با تجمع در دادگستری به عنوان اعتراض به دستگیری آنها، خواهان آزادی این همافران شدند.
آیت الله سیدمحمدباقر صدر با ارسال نامه ای از عراق برای حضرت امام، از مبارزات ملت ایران حمایت كرد.
به مناسبت ورود حضرت امام به ایران، از سوی آیت الله مرعشی نجفی تلگرامی برای ایشان ارسال شد.
دولت بختیار برداشت از پس انداز و سپرده های بانكی مردم را محدود كرد.
یك خبرگزاری ژاپنی گزارش داد: یك نماینده از سوی امام خمینی، با برژنف در بلغارستان، ملاقات و گفتگو كرده است. ( تذكر: برژنف از سیزدهم تا هفدهم ژانویه 1979، مطابق با بیست و سوم دی ماه 1357، در بلغارستان بسر می برده است. (
شهردار تهران در حضور حضرت امام استعفا كرد. امام سپس وی را مجددا به عنوان شهردار منصوب كردند. جواد شهرستانی از سوی دولت بختیار ممنوع الخروج شد.
گروهی از نمایندگان مستعفی مجلس شورا با حضرت امام دیدار كردند.
رادیو لندن: "از تظاهرات دیشب تهران هیچ گزارشی كه حاكی از برخورد مردم با نظامیان باشد، نرسیده است. "
شاپور بختیار گفت: "درهای مذاكره با آیت الله خمینی همچنان باز است ... جمهوری اسلامی برای من مجهول است. وی افزود كه من نه با شاه و نه با (امام) خمینی سازش نمی كنم و اجازه تشكیل دولت موقت را به او (امام خمینی) نمی دهم. "
اما در ادامه به مهمترین وقایع اتفاق افتاده در روز 15 بهمن 57 اشاره می کنیم:
[h=2]در 15 بهمن 1357 وقایع دیگری هم روی داده است:[/h]
*زد و خورد موافقان و مخالفان رژیم در تربت جام

*موسسه آموزشی فرح بنام علی شریعتی نامیده شد

*یک مقام فرماندار نظامی:اجتماعات با نظم و آرامش آزاد است

*تلگرام آیت الله العظمی مرعشی نجفی به امام خمینی

* نوفل لوشاتو : قلب ایران در اینجا می تپد

*یک مشت خاک فرانسه،از سوی ساکنان نوفل و شاتو به امام خمینی هدیه شد

*مذاکرات آمریکا و انگلیس درباره ایران

*لغو قرارداد ده میلیاردی خرید اسلحه ایران از آمریکا

* عده ای از نمایندگان مجلس مخفی شدند

*کارکنان نخست وزیری اعتصاب کردند

*پرسنل سازمان جغرافیای کشور به دیدار امام رفتند.


[/HR] منابع : مرکز اسناد / فارس

[h=1]شکنجه گران ساواک چه کسانی بودند؟[/h]
[h=2]ساواک در اواسط دهه ۱۹۵۰ میلادی (اواسط دهه ۱۳۳۰ شمسی) با همکاری مشترک موساد و سیا در ایران شکل گرفت و هدف از آن تاسیس یک نیروی پلیس مخفی در ایران بوده است. ادامه با مخوف ترین شکنجه گران ساواک آشنا شوید[/h]

سازمان امنیت و اطلاعات کشور که به طور خلاصه به آن ساواک خوانده می گفتند، از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ سازمان اصلی پلیس امنیتی و اطلاعاتی ایران در زمان سلطنت شاه مخلوع بود که قدرت و اختیارات بسیاری در توقیف و بازجویی افراد داشت. این سازمان به ویژه در سالهای دهه ۱۳۵۰ و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ و سرنگونی حکومت سلطنتی، نفرت انگیزترین و مخوف ترین نهاد حکومتی در بین مردم به شمار می آمد. مقر سابق ساواک در خیابان خواجه عبدالله تهران قرار داشت.
ساواک در اواسط دهه ۱۹۵۰ میلادی (اواسط دهه ۱۳۳۰ شمسی) با همکاری مشترک موساد و سیا در ایران شکل گرفت و هدف از آن تاسیس یک نیروی پلیس مخفی در ایران بوده است.
در این سازمان افرادی را برای شکنجه ی افراد انقلابی انتخاب کرده بودند که بعد از مدتی به علت بی رحمی و شکنجه ی زیاد بین زندانیان شهرت خاصی پیدا کردند.
[h=2]در ادامه با مخوف ترین شکنجه گران ساواک آشنا شوید:[/h] هوشنگ ازغندی به نام مستعار هوشنگ منوچهری

هوشنگ ازغندی به نام مستعار هوشنگ منوچهری معروف به دکتر فرزندکمال، در سال ۱۳۱۸ شمسی در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خود را در مدارس مختلف تهران تا اخذ مدرک دیپلم متوسطه ادامه داد. در سال ۱۳۳۹ با معرفی سرتیپ صمدیانپور که بعدها رئیس شهربانی شد، به استخدام ساواک درآمد. وی ازجمله بازجویان و شکنجه گران ساواک به ویژه کمیته مشترک ضد خرابکاری بود. درسال ۱۳۵۲ جهت طی دوره های آموزش بازجویی به اسرائیل مسافرت کرد. او به خاطر سرسپردگی وخوش خدمتی هایش مفتخر به دریافت چند نشان از جمله؛ درجه ۵همایونی، یک قطعه مدال، تشویق پرویز ثابتی و نشان کوشش گردید. وی مسافرت هایی هم به عربستان، آلمان، آمریکا و اسرائیل داشته است
وی در مقاطع مختلف از سوی مقامات مورد تشویق قرار گرفت که از آن جمله می توان به : تشویق ریاست ساواک، مدال جشنهای ۲۵۰۰ ساله، نشان درجه ۳ کوشش،نشان درجه ۳ پاس، تقدیر ریاست ساواک اشاره نمود. او فردی عیاش و فاسدالاخلاق بود. ساواک برای سرپوش نهادن بر فسادهای اخلاقی که در رشت انجام داده بود او را به تهران فراخواند و سرانجام در ۱۶/۱۱/۵۷ حکم بازنشستگی وی صادر شد. منوچهری در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از ایران فرار کرد. (پرونده شخصی) و طبق آخرین اخبار واصله درخارج از کشور خودکشی کرده است.
محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسینی


محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسینی بازجو و شکنجه گر؛ به سال 1302 در گلپایگان به دنیا آمد. پس از ناتمام ماندن تحصیلات در مقطع ابتدایی، به ارتش وارد و با درجه گروهبانی در رکن 2 مشغول خدمت شد. پس از تأسیس ساواک در سال 1336، برای ادامه خدمت به ساواک منتقل و در اداره سوم مشغول به کار شد.
برای مدتی مدیر داخلی بازداشتگاه اوین بود و خود در شکنجه و بازجویی زندانیان و متهمین سیاسی شرکت می جست. در پی بوجود آمدن کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی در سال 1351، به آنجا منتقل شد. وی دوره های آموزشی «توجیه و حفاظت»، «شوک الکتریکی» و «آپولو» را در ساواک طی نموده و در کمیته مشترک ضد خرابکاری به کار بست. حسینی به خاطر جدیت و پشتکار فراوان در امر شکنجه زندانیان، موفق به دریافت نشان ها و مدالهای مختلف گردید.
این سازمان به ویژه در سالهای دهه ۱۳۵۰ و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ و سرنگونی حکومت سلطنتی، نفرت انگیزترین و مخوف ترین نهاد حکومتی در بین مردم به شمار می آمد. مقر سابق ساواک در خیابان خواجه عبدالله تهران قرار داشت.
وی شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمدعلی شعبانی که دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار «دکتر حسینی» را یدک می کشید، متخصص ترین فرد برای زدن کابل بوده است. وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شکنجه «آپولو» می نشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیره های آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار می داد. آنگاه شروع به زدن کابل می نمود. سر کابل ها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمی گشت و موجب کنده شدن گوشت های آن می شد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربه ای به کلاه وارد می کردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچید که فوق العاده آزار دهنده بود و شکنجه ای بود مضاعف بر سایر شکنجه ها. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ 24 اسفند 1357 هنگامی که منزلش محاصره بود با اسلحه کمری اقدام به خودکشی نمود که بلافاصله به بیمارستان منتقل و سرانجام در تاریخ 12/2/58 درگذشت.
ناصر نوذری معروف به «رسولی»

ناصر نوذری معروف به «رسولی» فرزند عبدالخالق در سال 1319 در هفتگل رامهرمز به دنیا آمد. دارای تحصیلات ششم متوسط بود. وی ابتدا به شغل آموزگاری اشتغال داشت و مدت ده سال به صورت منبع با ساواك خوزستان همكاری می كرد و خواستار استخدام در ساواك بود تا سرانجام در سال 29/4/1350 به استخدام ساواك درآمد و با عنوانهای مسئول بررسی دایره سوم اداره یكم، رهبر عملیات دایره 2 و از سال 52 تا 57 رئیس و بازجو در كمیته مشترك مشغول به كار بود و تا پیروزی انقلاب اسلامی در كسوت بازجو، سربازجو و شكنجه گر در كمیته مشترك به خدمت مشغول بود. رسولی به خاطر جدیتی كه در كار خود داشت به دریافت نشان درجه 3 كوشش، تقدیر ریاست ساواك به صورت كتبی، نشان درجه 3 پاس، نشان درجه 2 كوشش نائل آمدند. در بهمن ماه سال 1357 به خارج از كشور فرار كرد.
بهمن نادری پور معروف به تهرانی


بهمن نادری پور معروف به تهرانی فرزند عباس در سال 1324 در تهران متولد گردید. وی در سال 1346 با مدرك دیپلم در سازمان امنیت و اطلاعات كشور (ساواك) استخدام شد. مدتی در ادارات بایگانی و فیش مشغول به كار بود و سپس به بخش 311 كه وظیفه اش جمع آوری خبر در گروههای كمونیستی بود منتقل شد. وی در حین خدمت تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس ادامه داد. علاقمندی وافر وی به كار، استعداد سرشار و سرسپردگی، از وی فردی مستعد ساخته بود كه موجب شد پس از گذشت مدت كوتاهی، مسئولیت بخش احزاب و دستجات كمونیستی به وی واگذار شود و به دنبال آن در سال 1348 رهبر عملیات گردد. در اواخر سال 1349 عضو كمیته ای در اداره سوم شد كه وظیفه آن شناسایی عوامل تظاهرات سراسری دانشگاهها بود. تهرانی در سال 1355 جهت گذراندن دوره های تخصصی عازم آمریكا و اسرائیل گردیده و دوره های مختلف مربوطه را طی می نماید.
او از نظر رتبه در ساواك كارمند رده نهم بود. در سال 1356 به علت عدم سازگاری با ناصری و سجده ای (رئیس كمیته مشترك) به كمیته مستقر در اوین منتقل شد. او تا آخرین روزهای حكومت رژیم فاسد پهلوی امر بازجویی و شكنجه زنان و مردان مبارز زندانی را ادامه می داد و از هیچ تلاش و كوششی فروگذار نمی كرد و به شدت مورد اعتماد پرویز ثابتی بود.
پرویز ثابتی فرزند حسین


پرویز ثابتی فرزند حسین در سال 1315 در سنگسر از توابع سمنان در محله ای به نام تپه سر در یک خانواده بهائی به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاه پسند سنگسر از سال 1322 تا 1328 و دوران دبیرستان را در فیروز بهرام تهران از 1328 تا 1334 گذراند، همچنین در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 تا 1337 تحصیل کرد. در خرداد ماه 1337 موفق به اخذ لیسانس در رشته قضایی از دانشکده حقوق شد. در بهمن ماه 1337 با معرفی ضرابی (مدیرکل نهم ساواک) به استخدام ساواک درآمد. وی با جاه طلبی و سرسپردگی متظاهرانه خیلی زود در تشکیلات ساواک ترقی کرد. ابتدا با حمایت فردوست، قائم مقام ساواک؛ و ناصر مقدم، مدیرکل اداره سوم در سال 1345 رئیس اداره یکم اداره کل سوم شد. در همین سال ناگهان به اعتبار یک برنامه تلویزیونی به شخصیتی سرشناس بدل شد و به تدریج ابعاد قدرتش فزونی گرفت. به راحتی می توان ادعا کرد تا سال 1349 که وی معاون اداره کل سوم ساواک شد، سایه اقتدارش بر همه عرصه های زندگی ایرانیان سنگینی می کرد. مخالفان رژیم او را خصم اصلی خود می دانستند. در عین حال، احراز همه مشاغل مهم از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت، در گرو دریافت اجازه اداره ای بود که ریاستش را او برعهده داشت.
ثابتی در مورد ارتباط ساواک و شخص خودش با موساد و سیا گفت: باسیا و موساد در تماس بودیم و ارتباط حرفه ای داشتیم مبادله اطلاعاتی داشتیم و سفر به اسرائیل هم می کردم، ولی رابطه خارج از مسائل اداری با موساد نداشتم!
ثابتی در اول آبان 1357 و هنگامی که دریافت رژیم شاه رفتنی است، به آمریکا رفت و در فلوریدا ساکن شد. در آمریکا، پرویز ثابتی، نام کوچک خود را به « پیتر» تغییر داد و همچنان به شرکت خود با عباس در زمینه خرید و فروش زمین و ساختمان سازی در آمریکا و فرانسه ادامه داد. اغلب معاملاتی که ثابتی انجام می دهد به نام همسر و دو دخترش می باشد و در محضر یکی از بستگانش در آمریکا، به نام هوشنگ ثابتی، به ثبت می رسد. ثابتی، مالک چند شرکت ساختمانی در آمریکا و اروپا می باشد.


[/HR]
منابع : مرکز اسناد / موزه عبرت / صراط

[h=1]روز پرحادثه 14 بهمن 57[/h]
[h=2]37سال پیش در چنین روزی باز هم علی رغم بارش باران جمعیت به سوی محل اقامت امام سرازیر بود و این بازدید تا پاسی از شب ادامه داشت.[/h]

امام خمینی(ره) در یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور 300 خبرنگار ایرانی و خارجی شرکت کردند و فرمودند: «... رژیم سلطنتی از اول غیرقانونی بود. مجلس مؤسسان به زور تأسیس شد. به این ترتیب رژیم شاه از اول جنبه قانونی نداشت. ما این دولت را نمی توانیم بپذیریم. ملت ایران رأی به سقوط سلطنت داده است....»
امام اعلام کردند: شورای انقلاب حکومت موقت تعیین خواهد شد و حکومت موقت، موظف خواهد بود که مقدمات رفراندم را تهیه کند. همچنین قانون اساسی که تدوین شد، به آراء عمومی گذاشته می شود. ایشان دولت بختیار را غیرقانونی اعلام کردند و گفتند: کاری نکنید که مردم را به جهاد دعوت کنم.
[h=2]برخی از وقایع روز 14 بهمن 1357 در ادامه می آید:[/h] 1- سخنرانی امام خمینی در جمع تعدادی از روحانیون در باره تز استعماری جدایی دین از سیاست و کنار زدن روحانیت از سیاست و پیامد های آن.( صحیفه امام، ج6، ص40-49)
2-سخنرانی امام خمینی درجمع اعضای کمیته استقبال (صحیفه امام، ج6، ص50-52)
3-اولین دیدار امام خمینی با اعضای روزنامه اطلاعات وظایف مطبوعات و اهل قلم را مهم برشمردند. (صحیفه امام، ج6، ص39)
4- اجتماع مشتاقان زیارت امام خمینی در مقابل محل اقامت ایشان در مدرسه رفاه ؛ یونایتد پرس خبر می دهد که جمعیت مشتاق دیدار کننده، در این روز بالغ بر چهار و نیم میلیون تن تخمین زده می شود.
5-جواد شهرستانی شهردار تهران استعفای خود را به امام تقدیم و امام مجددا وی را به سمت شهردار تهران منصوب فرمودند. (روزشمار زندگی امام، ص 195)
6-امام خمینی در جمع اعضای کمیته استقبال نیرنگ آمریکا در پوشش ملیت-حکومت اسلامی را گوشزد کرد .(همان)
7- در جلسه شورای انقلاب با حضور امام خمینی، به پیشنهاد اعضا و موافقت امام، مهدی بازرگان برای نخست وزیری دولت موقت انتخاب شد.
8- به نوشته روزنامه ها امام خمینی بار دیگر دولت بختیار را غیرقانونی خواند. روزنامه کیهان نیز در خبری از قول امام نقل کرد که کاری نکنید که مردم را به جهاد دعوت کنم.
9-موافقت نخست وزیر با ادامه اجتماعات مردمی به شرطی که با نظم و ترتیب و آرامش کامل انجام پذیرد.
10- خبرگزاری رویترز ضمن اظهار نگرانی مقامات رژیم صهیونیستی درباره ی اوج گیری انقلاب ایران از قول مسوولان این رژیم اعلام کرد: انقلاب ایران به کشورهای عرب سرایت می کند.
11-خبرگزاری فرانسه گزارش می دهد که بختیار در گفت و گو با روزنامه لوماتن گفته است: برخی اوقات صبر بهترین تاکتیک است و اگر آیت الله خمینی بخواهد در شهر مقدس قم دولت پیشنهادی خود را به وجود آورد، به او اجازه خواهم داد تا دولتی شبیه به واتیکان تاسیس کند.
12- خبرگزاری رسمی شوروی تاس در گزارش ویژه ی خود از ورود امام به کشور اعلام کرد: مبارزه در ایران وارد مرحله سرنوشت ساز شد.
13-انور سادات رئیس جمهور مصر، دوست نزدیک شاه و اولین میزبان او پس از گریز شاه از کشور نتوانست نگرانى خود را از تأثیرات انقلاب ایران مخفى نگاه دارد. به گزارش خبرگزارى فرانسه، بازگشت امام به ایران سادات را سخت به وحشت افکنده بود. وى در یک جلسه سرى به شدت با سیاسى کردن اسلام در مصر مخالفت کرده و گفته بود: «من با دخالت مذهب در سیاست مخالفم.» سادات همچنین به قول خودش به «آیت اللّه »هاى احتمالى مصرى هشدار داد و گفت «به هر کس که بخواهد از مذهب به عنوان وسیل خدا در زمین بهره بردارى کند، اخطار مى کنم.(روزنامه هاى 57/11/14)
14-دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور با تظاهرات در مقابل سفارتخانه های ایران در آمریکا، لبنان و استرالیا نسبت به رژیم سلطنتی ایران ابراز انزجار کردند.
15-تظاهرات مردم در برخی از شهرستان ها بصورت آرام و بدون درگیری با ماموران، امروز نیز ادامه یافت.
16-چهل تن دیگر از نمایندگان مجلس شورای ملی از سمت خود استعفا کردند.
17-روزنامه «الوطن العربی» نوشت: یک ژنرال ارتش به ملاقات شاه در خارج از کشور رفت.
18- بختیار اعلام کرد: اوضاع امروز نتیجه 25 سال دیکتاتوری شاه است.
19--بر اساس دستور استانداران، اداره حفاظت استانداری ایلام، اصفهان و یزد منحل شد.
20- سی و پنج هزار آمریکایی خاک ایران را ترک کرده اند و ده ها هزار تن دیگر در تهران و سایر شهرستانها باقی مانده اند که به تدریج از کشور خارج می شوند.
روزنامه لبنانى النهار نوشت که امام خمینى از قبول یک هیئت مذهبى مصرى که از سوى انور سادات مأمور شده بود امام را به قبول اصل رژیم سلطنتى در ایران ترغیب کند خوددارى کرده است (کیهان 57/11/14، ص Dirol
21-رسانه های جمعی آمریکا اعلام کردند دولت آمریکا تماس خود را با محمدرضا پهلوی قطع کرده و حتی اردشیر زاهدی سفیر او را که خود را به آمریکا نزدیک می دانست، نپذیرفته است.
22-با ورود امام خمینى به میهن که گامى مؤثر در تثبیت موقعیت انقلاب به حساب مى آمد، موضوع صدور پیام انقلاب اسلامى به خارج از مرزها نیز که به شدت مورد توجه و نگرانى جهان غرب بود ابعاد گسترده ترى مى یافت. به موجب گزارش خبرگزاریها بازگشت امام خمینى در لیبى جشن گرفته شد و رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین اظهار داشت که اثرات پیروزیهاى ملت ایران در مرزهاى این کشور متوقف نخواهد شد (کیهان 57/11/14، ص 8 و 4)
23-بختیار اعلام کرده است حاضر به همکاری با طرفداران آیت الله خمینی است و روشن ساخت که او نه تنها وزرای طرفدار ایشان را در یک دولت ملی خواهد پذیرفت بلکه نقش آیت الله را در رابطه با حل و فصل مسایل اجتماعی و مذهبی نیز می پذیرد.
24-کمیته اعتصابات به کارکنان گمرک بازرگان اعلام کرد که باید هرچه زودتر هزار کامیون مواد غذایی و احتیاجات ضروری مردم را تخلیه کنند.
گروههاى مختلف مردم، چه در اجتماعات خویش و چه در اطلاعیه ها، خواستار خروج هایزر از ایران شده اند و این در حالى است که سخنگوى وزارت خارج امریکا رسماً اعلام داشته است که دولت امریکا به پشتیبانى از دولت بختیار همچنان ادامه مى دهد (روزنامه هاى 12 و 14 بهمن ماه 1357)
25-خانواده گروهی از همافران دستگیر شده دوباره در مقابل کاخ دادگستری تحصن کردند.
اولین کتاب درباره بحران ایران تحت عنوان " ایران بر ضد شاه " در پاریس منتشر شد . نویسنده کتاب، احمد ناروقی ، از نویسندگان روزنامه لوموند و از طرفی نوه احمد شاه قاجار می باشد.
26-روسای سازمان انرژی اتمی تحت تعقیب دیوان کیفر قرار گرفتند.
27-پیشنهاد نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان درجلسه شب چهاردهم به اطلاع امام رسانیده شد . جلسه این شورا با حضور حضرت امام و اعضای شورای انقلاب برگذار گردید.پس از بحث و بررسی مجدد، به پیشنهاد اعضای شورای انقلاب و موافقت امام، مهندس مهدی بازرگان برای نخست وزیری دولت موقت انتخاب شد.


[/HR] منابع: امام خمینی / خبر آنلاین

[h=1]اولین تکبیر گوی انقلاب اسلامی کیست؟[/h]
[h=2]او تنها عضو کابینه خودش بود. «وزیر شعار» نه پستش قانونی بود و نه از مجلس رأی اعتماد گرفته بود. اما برای بسیاری حیاتی بود و تائیدش را از امام خمینی (ره) در ازای شعارها و ابتکاراتش گرفته بود.[/h]

محمود مرتضایی فر معروف به وزیر شعار(زاده ۱۳۱۳ - درگذشته ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲)، از پیشکسوتان نماز جمعه تهران (مجری نماز جمعه)، بنیان گذار تکبیر بعد از انقلاب بود و خاطره جهت دهی ابراز احساسات مردمی برای اولین بار با شعار الله اکبر بجای کف زدن، توسط او هنگام سخنرانی روح الله خمینی در بدو ورودش به ایران تاریخی و این روش مرسوم شد. وی بعدها به واسطه حضورش در تریبون نماز جمعه بعنوان مجری تا حدود سال ۱۳۸۶، که قبل و حاشیه برگزاری مراسم با سردادن شعار توسط وی همراه بود، به «وزیر شعار» معروف شد.
او تنها عضو کابینه خودش بود. «وزیر شعار» نه پستش قانونی بود و نه از مجلس رأی اعتماد گرفته بود. اما برای بسیاری حیاتی بود و تائیدش را از امام خمینی (ره) در ازای شعارها و ابتکاراتش گرفته بود. در گفتگویی که از ایشان در خصوص چگونگی گرفتن این لقب سؤال شده بود، بیان داشتند که:«آیت الله توسلی یک بار مرا دیدند و فرمودند: آقای مرتضایی فر خبر داری که وزیر شعار شده ای؟ با تعجب پرسیدم چطور؟ گفتند: دیروز امام از حاج احمد آقا حال شما را پرسیدند که حاج احمد آقا فرمودند وزیر شعار را می فرمائید. که امام خندیدند و از آنجا بود که این موضوع سراسری شد و به خاطر نفس گرم امام (ره) بدون این که کسی تبلیغ کند، همه جا به من وزیر شعار می گویند.»
به هنگام شنیدن بازگشت امام خمینی به ایران از سوی کمیته استقبال امام از او برای اجرا و شعارها دعوت شد. و زمانی که صحبت های امام (ره) به اینجا رسید که:«من تو دهن این دولت می زنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم» او جهت تایید سخنان امام (ره)، برای نخستین بار تکبیر گفت و سنت دست زدن در سخنرانیها را به تکبیر گفتن تغییر داد و از همان جا چهره ای ماندگار شد

وی از کودکی به مجری گری علاقه داشت. هنگامی که کلاس چهارم بود به خاطر علاقه و استعدادش، مسئولان مدرسه او را برای قرائت قرآن در صف انتخاب کردند. او قرائت قرآن را نزد آقای شریفی آموخت.
سپس در مجالسی که در مسجد هدایت و لاله زار تشکیل می شد، پیش از سخنرانی آیت الله طالقانی و مطهری و برخی دیگر از بزرگان، آیاتی از قرآن را تلاوت می کرد و گاه اداره جلسه را به عهده می گرفت.
مرتضائی فر به واسطه نزدیکی مغازه اش به مسجد هدایت با آیت الله طالقانی آشنا شد. و از آنجایی که وی یکی از بهترین قاریان زمانه خویش بود، در برنامه های مختلف قرآن تلاوت می نمود و همچنین از سوی آیت الله طالقانی نیز دعوت به همکاری شد تا آنجا که این امر زمینه ساز حضور وی به عنوان مجری در نماز جمعه گردید.
به هنگام شنیدن بازگشت امام خمینی به ایران از سوی کمیته استقبال امام از او برای اجرا و شعارها دعوت شد. و زمانی که صحبت های امام (ره) به اینجا رسید که:«من تو دهن این دولت می زنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم» او جهت تایید سخنان امام (ره)، برای نخستین بار تکبیر گفت و سنت دست زدن در سخنرانیها را به تکبیر گفتن تغییر داد و از همان جا چهره ای ماندگار شد.
آشناترین شعار مرتضایی فر برای مردم ایران «الله اکبر» است که در ساعت 9 شب 21 بهمن، شب سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، هر سال از تلویزیون پخش می شود و مردم را به سردادن شعار به روی پشت بامها دعوت می کند.
او با حضور پرشور خود در سنگرهای دفاع از آرمانهای نظام اسلامی تا مرداد 1386 که همزمان با بیست و هفتمین سالروز اقامه اولین نماز جمعه تهران بود، تریبون تکبیرگویی نماز جمعه را به نسل جوان سپرد و در اواخر دهه 1380 از فعالیت کناره گیری کرد.
برخی به واسطه این که وی همیشه در جایگاه مکبر می ایستاد و اذان و اقامه را با صدای او می شنیدند او را «بلال انقلاب اسلامی» معرفی می کردند و در مراسمی که به مناسبت تجلیل از وی برگزار گردید اسدالله بادامچیان ضمن معرفی وی به عنوان «بلال انقلاب» افزود: «آقای مرتضایی فر شعار را که حماسه ای و حماسه آفرین است به صورت یک هنر ارائه داد، به نحوی که در مراسم مذهبی برخی کشورها مجریان از محتوای شعارها و حرکات وی استفاده می کردند. این موضوع نشان می دهد تا چه میزان هنر و هنرآفرینی تاثیرگذار است.»
یکی از هنرهای مرتضائی فر بداهه گویی بود. در هر شرایطی، بدون برنامه ریزی می توانست شعار بگوید، شاید بتوان هیهات من الذله، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر ضد ولایت فقیه ، مرگ بر منافقین و کفار را به عنوان معروف ترین شعارهای او بیان کرد. او از کسانی بود که سالهای متمادی مردم سراسر ایران دعای قنوت نماز عید فطر خود را با او همصدا شدند.
سرانجام مرتضایی فر در 21 اردیبهشت 1392 در سن 78 سالگی، در تهران از دنیا رفت و در بهشت زهرا آرام گرفت.


[/HR]
منبع : ویکی پدیا / مشرق نیوز / دانشنامه اسلامی

[h=1]در 17 بهمن 57 چه اتفاقی افتاد؟[/h]
[h=2]پس از انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری دولت موقت اداره امور رفته رفته از دست حکومت بختیار خارج می شود.[/h]


انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری ایران نخستین گام شورای انقلاب برای تسلط به امور اداری کشور بود که شمارش معکوس برای سرنگونی حکومت پهلوی را آغاز کرد. امام خمینی در روز 17 بهمن 1357 در سخنانی گفتند که کار عاقلانه و مفید به حال کشور این است که بختیار و ارتش در مقابل انقلاب اسلامی، عکس العملی مثبت داشته باشند.
از سوی دیگر جامعه روحانیت مبارز تهران در فراخوانی عمومی از مردم ایران خواست که در تایید دولت بازرگان راهپیمایی کنند که این فراخوان با استقبال عمومی مردم روبرو شد و موج راهپیمایی ها شهرهای ایران را فراگفت.
[h=5]در ادامه برخی از اتفاقات روز 17 بهمن 57 می آید:[/h] * در پاسخ به پیام های تشكر از سوی مردم و یا شخصیت ها و گروه های مختلف به مناسبت ورود حضرت امام به كشور، از سوی ایشان پیام تشكری خطاب به عموم انتشار یافت.
* با فراخوانی مردم به راهپیمایی عمومی در تأیید دولت بازرگان از سوی جامعه روحانیت تهران، مردم ایران حكومت مهندس بازرگان را تأیید كردند و موج راهپیمایی، شهرها را فرا گرفت.
* خبرگزاری فرانسه: جبهه ملی از مقامات و سازمان های حاكمه و تمام مردم خواست تا از دولت بازرگان حمایت كنند.
* بازرگان در اولین مصاحبه خود به عنوان نخست وزیر دولت موقت، برنامه و وظایف دولت خود را تشریح كرد.
* بازرگان موقتا از رهبری نهضت آزادی كناره گیری نمود و به مدرسه علوی نقل مكان كرد.
تذكر: در حكم نخست وزیری حضرت امام از وی خواسته شده بود تا بدون وابستگی حزبی و گروهی به پست نخست وزیری اشتغال یابد.
* صبح امروز در پی تشكیل جلسه مجسل و حضور بختیار، فانتوم ها و هلیكوپترهای نیروی هوایی بر فراز تهران مانور دادند.
* بختیار به هنگام سخنرانی در مجلس شورا گفت: دولت موقت تا شوخی و حرف است، تحمل می كنم ... من در مقام نخست وزیری قانونی مملكت می مانم تا انتخابات آزاد آینده را انجام دهم.
* بختیار ضمن اظهاراتش به یكی از فرماندهان ارشد ارتش، اظهار داشت: این محل های خالی را كه در هیأت دولت می بینید، من مخصوصا خالی نگاه داشته ام تا با تعدادی از افراد كه آقای مهندس بازرگان معرفی می كند، پر نمایم و من با آقایان مشغول مذاكره هستم.
* دكتر سعید، رییس مجلس شورا، در جلسه امروز مجلس اظهار داشت: بازگشت حضرت آیت الله العظمی خمینی، مرجع عالیقدر تشیع را به خاك وطن از طرف خود و عموم نمایندگان خوش آمد می گویم.
* لوایح محاكمه وزرای سابق و انحلال ساواك، در جلسه مجلس شورا به تصویب رسید.
* حجت الاسلام والمسلمین صادق خلخالی از سوی امام اعلام كرد كه اجازه نمی دهیم حتی یك نفر از همافران آسیب ببینند. این در حالی است كه عده ای از همافران پادگان شاهرخی در همدان، در بازداشت به سر می برند.
* از سوی آیت الله مرعشی نجفی، به مناسبت انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزیری، پیام تبریكی ارسال شد.
* مردم زاهدان، اعم از شیعه و سنی، كه به پشتیبانی دولت مهندس بازرگان دست به راهپیمایی زده بودند، از سوی چماق به دستان مورد هجوم قرار گرفتند. در این حادثه، شصت و دو نفر كشته یا زخمی شدند.
* در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشكده افسری، افسران جوان از سوگند وفاداری به شاه معاف شدند.
* میرفندرسكی، وزیر امورخارجه، گفت: حضور ایران در پیمان سنتو در چهارچوب سیاست خارجی ایران قابل توجیه نیست.
* حجت الاسلام فلسفی پس از هشت سال ممنوعیت از سخنرانی، در حضور امام و مردم دیدار كننده از ایشان، سخنرانی كرد.


[/HR] منابع : مرکز اسناد / خبر آنلاین

[h=1]قتل در چارلز جردن[/h]
[h=2]شیوه های خشونت بار ساواک، تنها به زندان و زندانیان اختصاص نداشت؛ مردم عادی کوچه و خیابان نیز همواره در معرض آزار و توهین های مأموران ساواک قرار داشتند. منصور رفیع زاده، در خاطرات خود، ماجرای خرید خون بار همسر پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک را روایت کرده است.[/h]


در سال 1976 همسر رئیس امنیت داخلی که دومین فرد قدرتمند ساواک محسوب می شد، در حال خرید در فروشگاه جردن تهران بود و طبق معمول چند محافظ ساواک وی را همراهی می کردند. او درحالی که مشغول تماشای قسمت کفش های فروشگاه بود، متوجه شد که کیفش گم شده... او فوراً از محافظان تقاضای کمک کرد. یکی از آن ها دنبال مدیر رفت و دیگران به مأمورین حراست فروشگاه دستور دادند در ورودی فروشگاه را قفل کنند و اجازه ورود و خروج به کسی ندهند. سپس محافظین ساواک جلوی در مستقر شدند و مدیر که از این واقعه وحشت زده شده بود، به رئیس امنیت داخلی در ستاد ساواک تلفن کرد.
[h=2][/h][h=2]جوانی که زیر بار زور نرفت[/h] یک مهندس جوان و عروسش که خرید خود را تمام کرده بودند، به سمت در خروجی حرکت کردند، اما محافظین ساواک با متوقف کردن آن ها توضیح دادند که چه اتفاقی افتاده است. مهندس جوان به اعتراض گفت: «اگر به ما ظنین هستید، ما را بازرسی کنید و اجازه بدهید برویم.»
اما نگهبان ها توجهی به وی نکردند.
بعد از کشته شدن آن مرد، من ماوقع را دقیقاً به اعلیحضرت گزارش کردم، اعلیحضرت به من فرمودند: نباید چنین اتفاقی می افتاد؛ اما حال که افتاده، صدایش را درنیاور. به هیچ روزنامه ای اجازه درج آن را نده. یک مدتی محافظ مربوطه را در زندان نگهدار؛ اما محاکمه ای در کار نباشد

همسر او نجوا کرد که «چیزی نگو بابا! ما هم مثل بقیه منتظر می مانیم.»
اما مرد جوان تکرار کرد: «ما که چیزی ندزدیده ایم؛ چرا باید صبر کنیم؟... آن ها حق ندارند ما را اینجا نگه دارند، این کار دلیلی ندارد.»
در این لحظه یکی از محافظین گفت: «دهانت را ببند!»
در این اثنا مدیر فروشگاه باعجله نزد محافظان آمد و گفت: «رئیس امنیت چند لحظه پیش به وی تلفن کرد و گفت در تماس با منزل، مستخدمه به وی گفته که خانم کیفش را روی میز جاگذاشته است.» مدیر فروشگاه درخواست کرد در فروشگاه باز شود تا کار ادامه پیدا کند.
اما محافظ ساواک درخواست مدیر فروشگاه را رد کرد: «ما باید این حرف را از زبان همسر رئیس امنیت بشنویم.»
مهندس جوان گفت: «واقعاً نمی شود باور کرد تا کی می خواهید به این کار ادامه دهید؟»
درهرحال، جروبحث آن ها بالا گرفت. نگهبان با تهدید گفت: «دارم به تو هشدار می دهم، دست از اهانت کردن به ما بردار!»
او گفت: اگر این کار را نکنم چه می شود؟
نگهبان اسلحه خود را بیرون کشید و چندین گلوله به سر و سینه مرد جوان شلیک کرد. جوان درجا کشته شد. همسرش درحالی که جیغ می کشید، بی هوش بر روی زمین افتاد. همسر رئیس امنیت بدون آنکه نگاهی به پایین بیندازد، از کنار زن و مرد بر زمین افتاده گذشت و از فروشگاه چارلز جردن خارج شد.
[h=2]آبروی ازدست رفته[/h] چند هفته بعد که در منزل تیمسار نصیری میهمان بودم، همسر تیمسار این موضوع را پیش کشید: «می دانی منصور، خیلی از مردم فکر می کنند من در آن روز خرید می کردم، نه زن رئیس امنیت داخلی، آن ها تنها شنیده اند که همسر رئیس ساواک در آن فروشگاه خرید می کرده، به همین خاطر مرا به خاطر مرگ آن مرد ملامت می کنند.»
نصیری گفت: «به تو گفته ام که در این رابطه کاری از دست ما برنمی آید.» زن تیمسار با اعتراض پاسخ داد: «اما آبرو و احترام من نزد این مردم ازدست رفته، باید کاری کنیم.»
هنگامی که بیرون رفتیم، به تیمسار گفتم: «خانم شما حق دارد. حتی در نیویورک می گفتند زن شما در آن حادثه بوده، چرا کاری نمی کنید؟ جریان را با توضیحی به خاطر تأخیر درج مطلب در روزنامه ها به چاپ برسانید و همسرتان را تبرئه کنید.»
[h=2]صدایش را درنیاور[/h] تیمسار جواب داد: بعد از کشته شدن آن مرد، من ماوقع را دقیقاً به اعلیحضرت گزارش کردم، اعلیحضرت به من فرمودند: «نباید چنین اتفاقی می افتاد؛ اما حال که افتاده، صدایش را درنیاور. به هیچ روزنامه ای اجازه درج آن را نده. یک مدتی محافظ مربوطه را در زندان نگهدار؛ اما محاکمه ای در کار نباشد.» خوب، منصور با این دستورات از ناحیه اعلیحضرت، من چگونه می توانم گزارش این حادثه را در روزنامه ها منتشر نمایم؟
همسر تیمسار پرسید: پس قاتل به خاطر ارتکاب این جرم محاکمه و مجازات نمی شود؟
او گفت: البته که نه! شوخی می کنی؟ دستورات اعلیحضرت کاملاً روشن هستند.


[/HR] منبع: خبرگزاری فارس

[h=1]اولین رئیس ساواک که به دست ساواک ترور شد[/h]
[h=2]قانون تأسیس ساواك اواخر سال 1335 در مجلس سنا و سپس مجلس شورای ملی تصویب شد اما اولین رئیس ساواک که فعالیت خود را رسما از اوایل سال 1336 آغاز كند چه کسی بود؟[/h]


سرلشگر تیمور بختیار، چنان كه از نامش پیداست، به ایل بختیاری منتسب بود و با ورود «ثریا اسفندیاری» به عنوان ملكه به دربار «محمدرضا پهلوی»، به دربار راه یافت و چنان مدارج ترقی را طی کرد كه مأمور تشكیل و ریاست بر سازمان اطلاعات و امنیت كشور موسوم به «ساواك» شد و در مقام ریاست ساواک چنان بی رحم ظاهر شد که خیلی زود به «جلاد تهران» شهرت یافت.
[h=2]تیمور بختیار که بود[/h] تیمور بختیار در سال 1293 شمسی در روستای «دزك» از توابع «شهركرد»، در استان چهارمحال بختیاری كه محل زندگی خاندان بختیاری است، متولد شد. پدر وی «فتحعلی خان» معروف به «سردار معظم بختیاری»، فرزند «لطفعلی خان امیر مفخم»، در دوره های هشتم، نهم و دهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده ایل بختیاری حضور و مشارکت داشت، بنابراین وی در خانواده ای به دنیا آمد که چندان با سیاست بیگانه نبودند. به ویژه اگر توجه داشته باشیم که مادرش «بی بی كوكب بختیار»، فرزند «نصیرخان بختیار»، یكی از خوان های ایل بختیاری بود.
تیمور بختیار تحصیلات ابتدایی را در میان ایل بختیار به پایان رساند و برای ادامه تحصیل و گرفتن مدرک سیکل راهی اصفهان شد. به دلیل سوء ظن رضاشاه به سران ایل بختیاری، به همراه «شاپور بختیار» برای ادامه تحصیلات به لبنان رفت و آنجا در مدرسه فرانسوی بیروت به تحصیل پرداخت.

بختیار پس از ورود به تهران، نیروهای تحت امر خود را در نقاط مختلف و حساس شهر مستقر و خود را به سرلشگر فضل الله زاهدی معرفی كرد. بنابراین پس از بازگشت شاه از ایتالیا تیمور بختیار به درجه سرتیپی ارتقاء مقام یافت و پس از مدت كوتاهی به جای سرتیپ دادستان به سمت فرماندار نظامی تهران و حومه و راه آهن سراسری منصوب شد

پس از پایان تحصیلات مقدماتی یك سال دوره مهندسی دید و سپس برای تحصیل در مدرسه نظامی «سن سیر» راهی فرانسه شد و پس از دو سال این مدرسه را با درجه ستوان دومی ترك كرد و به ایران بازگشت تا در هنگ محله «جمشید آباد» تهران مشغول به كار شود.
سپس سرهنگ دوم بختیار برای ادامه تحصیل به دانشگاه جنگ رفت و در سال 1329 با كسب نشان درجه یک دانش به سمت رئیس ستاد لشگر گارد شاهنشاهی تحت فرماندهی سرتیپ «حسین منوچهری» یا همان «بهرام آریانا» مشغول به كار می شود.
[h=2]ثریا اسفندیاری پله ترقی تیمور بختیار[/h] ازدواج ثریا اسفندیاری بختیاری با شاه و ملكه شدن وی، پای سران ایل بختیاری را به دربار باز کرد و سرهنگ دوم تیمور بختیار از جمله این افراد بود که خیلی زود توجه شاه قرار گرفت.
خویشاوندی با ثریا اسفندیاری به همراه انجام موفقیت آمیز مأموریت های نظامی که به وی محول شده بود، خیلی زود تیمور بختیار را به فرماندهی یكی از تیپ های تهران رساند.
[h=2]تیمور بختیار در كودتای 28 مرداد[/h] تیمور بختیار از جمله افرادی بود که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 شمسی مامور شده بود، به همراه تیپ زرهی كرمانشاه که فرماندهی آن را برعهده داشت، جهت کمک به کودتاگران عازم تهران شود.
اما در آن زمان برای او پیروزی مصدق یا زاهدی تفاوتی نداشت، به همین دلیل آن قدر با تأنی طی طریق كرد كه در آستانه ورود به تهران، قضیه فیصله یافته و زاهدی کودتا را به سود خود رقم زده بود.
بختیار پس از ورود به تهران، نیروهای تحت امر خود را در نقاط مختلف و حساس شهر مستقر و خود را به سرلشگر فضل الله زاهدی معرفی كرد. بنابراین پس از بازگشت شاه از ایتالیا تیمور بختیار به درجه سرتیپی ارتقاء مقام یافت و پس از مدت كوتاهی به جای سرتیپ دادستان به سمت فرماندار نظامی تهران و حومه و راه آهن سراسری منصوب شد.
به این ترتیب وظیفه حفظ نظم و امنیت داخلی با تكیه بر ارتش و انگیزه های امنیتی بر عهده فرماندار نظامی تهران گذاشته شد که تیمور بختیار به این سمت ارتقا یافته بود.
تیمور بختیار در مقام فرماندار نظامی تهران، ظلم و جنایات زیادی مرتكب شد و اكثر افراد و گروه هایی كه به نوعی مخالف رژیم شناخته می شدند، را سركوب و فعالیت آنها را موقتا متوقف کرد که از جمله این گروه ها باید به «فدائیان اسلام» و «حزب توده» اشاره کرد.
[h=2]تاسیس ساواک و انتخاب بختیار به عنوان اولین رئیس آن[/h] یکی از مهم ترین اقدامات رژیم پهلوی در سال های پس از كودتا، تأسیس «سازمان اطلاعات و امنیت كشور» بود كه بعدها به «ساواك» (برگرفته از حروف نخستین كلمات این نهاد جدید) معروف شد.
قانون تأسیس ساواك اواخر سال 1335 در مجلس سنا و سپس مجلس شورای ملی تصویب شد تا این سازمان رسما از اوایل سال 1336، فعالیت خود را به ریاست سپهبد «تیمور بختیار» آغاز كند.
پس از كودتای 28 مرداد 1332 شمسی راهبرد شاه به سمت تثبیت اوضاع داخلی سوق یافت که با راهبرد نظامی دولت «آیزنهاور» در قبال كشورهای جهان سوم همسویی داشت.
نیمه دهه 30 آمریكا خط مشی آموزش و تجهیز نیروهای شبه نظامی، پلیس و اطلاعاتی در كشورهای جهان سوم را پیش گرفت. در ایران نیز صرف نظر از حمایت مالی و تسلیحاتی آمریکا از ارتش، دستور دایر کردن بخش های امنیتی و اطلاعاتی درون ارتش و آموزش نیروهای مورد نیاز این دوایر به دولت ایران داده شد.
فرمانده یگان تازه تأسیس دایره امنیت و اطلاعات ارتش به عهده تیمور بختیار بود که اعضای آن توسط هیئت نظامی پنج نفره ای وابسته به سازمان سیا آموزش داده می شدند.
توسعه و تثبیت پایه ها و ارکان این یگان منجر به تأسیس «سازمان اطلاعات و امنیت كشور» یا «ساواك» شد و مشاوران آمریكایی تا زمان بازنشستگی بختیار در ایران فعالیت می كردند و تقریباً همه كاركنان نسل اول ساواك در امور جاسوسی، بازجویی، تحلیل اطلاعات و تهیه گزارش و تكنیك های سازمانی و عملیاتی توسط این مشاوران آمریکایی آموزش دیدند.
درباره علت انتخاب بختیار به ریاست ساواك نقل قول های مختلفی وجود دارد، افرادی مانند «حسین فردوست» معتقدند كه تیمور به پیشنهاد آمریكاییان برای ریاست ساواك برگزیده شد، ولی در اصل محمد رضا او را رئیس ساواك كرد تا از فرماندهی واحدهای نظامی به دور باشد، چون از احتمال كودتای نظامی از جانب وی می هراسید

درباره علت انتخاب بختیار به ریاست ساواك نقل قول های مختلفی وجود دارد، افرادی مانند «حسین فردوست» معتقدند كه تیمور به پیشنهاد آمریكاییان برای ریاست ساواك برگزیده شد، ولی در اصل محمد رضا او را رئیس ساواك كرد تا از فرماندهی واحدهای نظامی به دور باشد، چون از احتمال كودتای نظامی از جانب وی می هراسید.
نظر دیگر آن است كه نمایش وفاداری به شاه و انجام عملیات متهورانه در دوران كودتا عامل مهم در انتخاب وی به ریاست ساواك بود.
[h=2][/h][h=2][/h][h=2]تیمور بختیار ریاست ساواک را به دست می گیرد[/h] تیمور بختیار از سال 1341- 1336 شمسی در كابینه های منوچهر اقبال، جعفر شریف امامی معاون نخست وزیر و رئیس ساواك بود. وی كارمندان ساواك را از افراد دفتر فرمانداری نظامی تهران و دایره امنیت و اطلاعات 2 ارتش انتخاب می كرد تا بتواند شهربانی، وزارت كشور، دوایر امنیتی و اطلاعاتی ارتش و فرمانداری نظامی را در ساواك گرد آورد.
با تأسیس ساواك تیمور بختیار رفته رفته به مرد شماره دو ایران تبدیل شد. وی كه مردی قوی، خشن و شخصیتی مناسب برای سیاست پلیسی بود، ارتباط خود را با دربار عمیق نمود و رفته رفته سعی در به دست آوردن قدرت از دست رفته ایل بختیاری كرد، به عبارتی وی درصدد تحقق دو هدف سیاسی بود، اول از میان برداشتن هرگونه فعالیت سوسیالیستی در ایران، دوم رسیدن به راس هرم قدرت سیاسی در كشور.
ویژگی دیگر فعالیت بختیار با توجه به شخصیت و جایگاه وی در ساختار سیاسی حاكم، تلاش برای كسب منصب نخست وزیری بود، بطوریكه وی با استفاده از روابط گسترده با شخصیت های داخلی و خارجی سعی کرد، موقعیت سیاسی خود را ارتقا بخشیده و زمینه كسب مدارج بالاتر را فراهم کند.
[h=2]برکناری تیمور بختیار از ریاست ساواک[/h] یكی از علل مهم برکناری تیمور بختیار از ریاست ساواک را می توان قدرت گیری بی حد وحصر وی به شمار آورد، موفقیت های وی در دوران ریاست بر ساواك و مبدل شدن او به مرد شماره 2 ایران، می توانست برای محمد رضا پهلوی خطری بزرگ ایجاد کند، به ویژه که بختیار در كشورهای غربی به شخصیت نخبه اطلاعاتی وامنیتی معروف شده بود.
همین دلایل، صرف نظر از دلایل دیگر برای برکناری تیمور بختیار از ریاست ساواک کافی بود. وی پس از برکناری راهی می شود و دوره جدیدی از زندگی خود را در قالب فعالیت علیه رژیم پهلوی آغاز می کند.
اولین قدم بختیار جهت براندازی رژیم شاه، جذب نخبگان ناراضی در خارج از ایران بود. از دیگر اقدامات او تحریك و حمایت از اكراد ایران علیه حكومت شاه بود. وی در طول این مدت برای رسیدن به هدفش خط مشی «براندازی از هر راه ممكن» را پیش گرفت و سعی در ایجاد بلوا و آشوب و ازدیاد شكاف های قومی ٓ طایفه ای میان اقوام ایرانی و حكومت مركزی كرد.
از دیگر اقدامات بختیار جهت براندازی رژیم شاهنشاهی در ایران دست زدن به عملیات نظامی داخل ایران بود، هر چند در نهایت این اقدام بختیار مانند بسیاری از اقدامات دیگرش شکست خورد، اما در استفاده از این خط مشی تاکید بسیار داشت. حتی وی درصدد استفاده از نظامیان ناراضی درون نظام و کمک گرفتن از عراق، جهت سرنگونی شاه بود.
[h=2]ترور تیمور بختیار[/h] اقدامات بختیار جهت براندازی حكومت شاه بهانه لازم به دست مقامات امنیتی رژیم را داد تا نقشه ترور او را طراحی بریزند. اگرچه در مسئله ترور بختیار توافق نظر وجود ندارد، برخی معتقدند که عاملان قتل بختیار، سه دانشجوی ایرانی بودند که در واقع مأموران ساواك بودند كه با هدایت ساواك مدتی در بغداد اقامت کردند و موفق شدند خود را به بختیار نزدیک و در فرصت مناسب او را ترور کنند.
نقل قول دیگر این است که عامل قتل تیمور بختیار، سازمان كا. گ. ب شوروی بود كه اشتباها به جای كشتن شهریاری، رئیس شبكه مخفی حزب توده، تیمور را هدف قرار داد و شهریاری جان سالم به در برد، اما اسناد موجود حاكی از آن است كه ترور بختیار بر اساس طرح ساواك و توسط یكی از مأموران نفوذی این سازمان صورت گرفت.
«اگلن ماطاوسیان» با نام مستعار «فرهنگ» یكی از افراد تیپ نیروهای مخصوص به جهت مهارت در تیراندازی برای این امر انتخاب شد. وی توسط ساواك در مجموعه بختیار نفوذ و در فرصت مناسب ضربه را وارد کرد و پس از ترور بختیار دستگیر، شكنجه و نهایتا توسط حکومت عراق اعدام شد.

[h=1]از خون جوانان وطن لاله دمیده...[/h]
[h=2]با شاعران، از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران.[/h]


انقلاب مشروطه که جرقه ی آن از دوران ناصرالدین شاه زده شد از اواخر پادشاهی مظفرالدین شاه بر اثر ظلم و ستم ، فساد و تباهی در این دوره کم کم آغاز شد؛ در زمان محمد علی شاه انقلاب و هیجان و کشمکش مردم و مجلس با دربار و ایادی استبداد در تهران و ولایات ادامه پیدا کرد و منجر به انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس اول گردید.
دشمنی شاه با مجلس باعث شد وی مجلس را به توپ ببندد و همین امر باعث شد تا آزادیخواهان در اکثر نقاط ایران قیام کنند. شاه ناگزیر از نیروهای انگلیسی و روسی جهت سرکوب مخالفان کمک خواست و توانستند این غائله را تا حدودی کنترل نمایند. امّا با پایداری انقلابیون پس از مدتی تهران فتح شد و شاه به پرچم روس پناهنده گردید. شاه خلع گردید و پسرش احمد میرزا که 13 سال بیشتر نداشت به پادشاهی رسید. انقلاب مشروطه پس از هفت سال از جوش و خروش باز ایستاد امّا تأثیر خود را بر ادبیات گذاشت.
اشعار شاعران این دوره تغییر محتوایی کرد و در انتقاد از اوضاع اجتماعی و سیاسی سروده شد. اشعاری با محتوای میهن دوستی و انتقاد از اشرافی گری و سرمایه داری.
تبلیغات و مبارزات قلمی آزادیخواهان در روزنامه ها تمرکز یافت. در این دوره ده ها روزنامه در شهرهای بزرگ انتشار یافت که ازجمله ی آنها روزنامه ی مجلس، وطن، ندای اسلام، مساوات ، صور اسرافیل ، نسیم شمال و ... است.
با پیدایش مشروطه، بساط دربار، که تکیه گاه شعرا بود به هم خورد و شعر در دسترس مردم قرار گرفت. بنابراین قالب شعری تغییر یافت و مفاهیم و تعبیرات جدید و تصورات ذهنی در اوزان ساده تر و کوتاهتر ریخته شد همچنین سبک و اسلوب شعری تغییر یافت و بسیار متنوع گردید طوری که در هیچ دوره ای چنین سابقه ای نداشت.
نثر دوره مشروطه مجموعه ای از انواع ساده نویسی و نزدیک شدن به زبان عامیانه، رساله نویسی، ترجمه، رمان، داستان نویسی، نمایشنامه نویسی، ادبیات طنز و انتقادی، متون خبری و روزنامه ای بود و در قالب موضوعات متنوع تازه ای چون عدالتخواهی، وطن دوستی، قانون، آزادی و آزادیخواهی، حق زنان، مبارزه با استعمار و استبداد و موضوعاتی از این دست گفته می شد.
از وظایف اصلی ادبیات مقاومت، ستایش مبارزان و دلاورانی است که برای احیای دوباره ی جامعه ی خویش از خود گذشتگی و ایثار می کنند. همان هایی که از عزیزترین هدیه ی الهی که همان جان شیرین است می گذرند و برای زنده نگه داشتن آرمان های والای خویش که ریشه در اعتقاداتشان دارد پا به میدان می گذارند و تمام قد در برابر ظلم و بیداد ایستادگی می کنند

نثر روزنامه ای نیز رو به گسترش بود و روزنامه های متنوعی که توسط ادیبان نامدار آن دوره به چاپ می رسید، رفته رفته جای خود را میان طبقه عادی جامعه باز کرد؛ از جمله، مقالات چرند و پرند دهخدا، با زبان طنز و تند عامیانه ای که داشت جهت آشنایی عامه مردم با مسائل مهم روز، شیوه ای نو در نگارش متون روزنامه ای نیز به حساب می آمد که سبب شد بعدها روزنامه نگاران بسیاری از این شیوه پیروی کنند.
مقالات سیاسی روزنامه «طوفان» از فرخی یزدی را هم می توان یکی از مؤثرترین و مهم ترین نوشته های این زمان دانست. افرادی چون فرخی یزدی و ملک الشعرای بهار به دلیل آنکه هم سیاستمدار و هم ادیب بودند، کمی بیشتر از دیگر ادیبان توانستند مفهوم اشعار وطنی را در بطن جامعه نهادینه کنند.
در دوره ی رضا شاه و پسرش محمد رضا، با توجه به خفقان و سانسور شدید و همچنین وجود ساواک که آزار و شکنجه ی انقلابیون را به همراه داشت، سبک نوشتاری به سمت داستان کوتاه رفت و فضای داستان نویسی با توجه به وضعیت سیاسی با هول و اضطراب و ترس از زندان و بد فرجامی همراه بود.
با وجود این، اواخر دهه ی سی و اوایل دهه ی پنجاه را می توان دوره ی مقاومت نامید. مقاومت مردم اعم از سیاسیون، مذهبیون و قشر عظیمی از عامه ی مردم که فریاد آزادیخواهی و استقلال سر دادند.
در نیمه ی اول دهه ی پنجاه اشعار سیاسی ایدئولوژیکی از طرف شاعران مخالف سیاست رژیم حاکم شکل گرفت تا جایی که در این دوره مبارزه به شکل مسلحانه درآمد.
از وظایف اصلی ادبیات مقاومت، ستایش مبارزان و دلاورانی است که برای احیای دوباره ی جامعه ی خویش از خود گذشتگی و ایثار می کنند. همان هایی که از عزیزترین هدیه ی الهی که همان جان شیرین است می گذرند و برای زنده نگه داشتن آرمان های والای خویش که ریشه در اعتقاداتشان دارد پا به میدان می گذارند و تمام قد در برابر ظلم و بیداد ایستادگی می کنند.
از این دوره بیداد و ستم شعری از عارف قزوینی بجا مانده است که با جان مردم آکنده شده و زبان به زبان و سینه به سینه چرخید و زمزمه ی مردم این دیار گردید.
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه كج رفتاری ای چرخ ،
چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
از اشك همه روی زمین زیر و زبر كن
مشتی گرت از خاك وطن هست بسر كن
غیرت كن و اندیشه ایام بتر كن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر كن ...
و میرزاده ی عشقی ، وطن دوستی خویش را با آوایی حزین ، در واژه واژه ی اشعارش فریاد می زند.
خاکم به سر ، زغصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت ، چه خاکی به سر کنم ؟
آوخ ، کلاه نیست وطن ، گر که از سرم
برداشتند فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلهش ، برسر است و من
نامردم ار که بی کله ، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم...
در این دوره از تاریخ ادب فارسی، برخی از شاعران با اشعار زیبا و به یاد ماندنی خوش درخشیدند و برخی دیگر زود به دست فراموشی سپرده شدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و بروز جنگی نابرابر که سال ها به طول انجامید، شعر شاعران حال و هوای دیگری یافت؛ در اشعار شاعران این دوره، سلحشوری رزمندگان و جانبازی و ایثار شهیدان که در راه خدا به جهاد علیه متجاوزان برخواستند و حماسه ای عظیم آفریدند، بیان شده .
در این دوره شاعران از معارف و فرهنگ اسلامی تأثیر پذیرفتند و یکی از بارورترین و غنی ترین دوره های شعری را بوجود آوردند. به طوری که تمامی قالب های شعری گذشتگان اعم از غزل، قصیده، مدیحه و دو بیتی ... و همچنین شعر نو و کهن، مورد توجه شاعران انقلاب اسلامی قرار گرفت.
از میان شاعران انقلاب و دفاع مقدس که تعدادشان بسیار است، می توان از پدر شعر انقلاب، موسوی گرمارودی، قیصر امین پور، مشفق کاشانی و... نام برد. نمونه ای از اشعار:
*در رثای شهید چمران:
مردی به ازای شرف
به تُردی ساقه انجیر
صخره ای زیر آب
صلابت آرام مستتر
خشونت در بازوانش به استراحت می نشست
تا راست تر بایستد
دست های نوازشش گربه ها را پلنگیّ می آموخت
با چشمانی صبور و سمور
تندیس عمل و امل
و چون تندیس، آرام
بی ادعا چون باران؛
به سادگی آب از ناودان هر دل، جاری
و شاهین، بر برج بیداری،
با پرواز و نگاه کبوتران
میان بسته و بازوان گشاده،
در هودج عشقی سرخ
از حریر خون گذشت
موسوی گرماردوی
*می خواستم
شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمی شود
دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم: سلاح سخن کارساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ
از لوله تفنگ بخوانم با واژه فشنگ
قیصر امین پور
*در مكتب ما مظهر داد است شهید
دل داده و جان باخته شاد است شهید
در ظرف كلام می نگنجد، هرگز
كوتاه سخن اصل جهاد است شهید
مشفق كاشانی