مقدمه ای بر رساله ی معاد جسمانی حکیم مؤسس آقا علی مدرس

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقدمه ای بر رساله ی معاد جسمانی حکیم مؤسس آقا علی مدرس

مقدمه ای بر رساله ی معاد جسمانی حکیم مؤسس آقا علی مدرس

نویسنده : محسن کدیور

1 ـمسأله معاد یکی از اصول دین اسلام، بلکه یکی از ضروریات همه ادیان الهی است. اعتقاد به بازگشت همه انسانها به محضر عدل الهی و رسیدگی به اعمال دنیوی آنها و ثواب و عقاب متناسب با آن اعمال مقوم دینداری می‏باشد، و منکر این اصل اعتقادی از دایره دیانت خارج شده است. علیرغم اتفاق نظر عالمان مسلمان در کلیات معاد، در جزئیات آن اختلاف نظرهایی به چشم می‏خورد. واضح است که اختلاف نظر لازمه بحث علمی و تحقیق فنی است و با حفظ اعتقاد به اصل ضروری، نه تنها ضرری به اعتقادات دینی نمی‏زند، بلکه خبر از بالندگی و شکوفایی اندیشه دینی می‏دهد. مهم این است که صاحبان آراء مختلف دینی در فضائی آزاد و مبتنی بر حسن نیت به بررسی و نقد علمی آراء دیگر بپردازند و پاسخگوی اشکالات وارد بر رأی خود باشند و همگان به این نکته مهم باور داشته باشند که عصمت خدا و رسول صلی‏ الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمه علیهم‏السلام هرگز به معنای عصمت برداشتهای دینی ما نیست. متأسفانه در مطالعه تاریخ اندیشه دینی در می‏یابیم که علیرغم اینکه برخی از عالمان بزرگوار با سماحت و سعه صدر در عین انتقاد علمی دیگر آراء، برداشتی تازه در مسایل اعتقادی از جمله مسأله دیرپای معاد ابراز داشته‏اند، اما برخی دیگر با حربه کهنه تکفیر و ارتداد، رقبای علمی را متهم کرده، با تحریک ناآگاهان زندگی را بر آنها سخت گرفته، به خیال خود از حریم دیانت، دفاع کرده‏اند.
...

در مسأله حیاتی معاد، ضمن رعایت حریم اعتقادی ضروری دین، از سوی عالمان مسلمان، اختلافات علمی ذیل بروز کرده است:

نزاع اول: آیا معاد منحصر به معاد جسمانی است، یا اعم از معاد جسمانی و روحانی می‏باشد؟ این نزاع نخستین بحث علمی پس از پذیرش اصل اصیل معاد در میان مسلمانان است. متکلمان غالبا از انحصار معاد در معاد جسمانی دفاع کرده‏اند، و حکیمان مسلمان از آغاز به اثبات معاد جسمانی و روحانی توأمان کمر بسته‏اند. به قول آقا علی مدرس، در میان فلاسفه اسلامی کسی را سراغ نداریم که با انکار معاد جسمانی، معاد را منحصر در معاد روحانی دانسته باشد، یا در اینکه در جسمانی و روحانی بودن معاد متوقف مانده باشد. این دو رأی از آن فیلسوفان غیر مسلمان است. بنابراین سخن گزافی نیست اگر بگوییم: اعتقاد به معاد جسمانی مورد اتفاق همه عالمان مسلمان اعم از متکلم و فیلسوف است. این نزاع مبتنی بر دیدگاه انسان شناختی عالمان مسلمان است. آنانکه انسان را منحصر در بدن جسمانی می‏دانند، یا اینکه روح را نیز حداکثر جسمی لطیف و نه امری مجرد قلمداد کرده‏اند، معادشان منحصر در معاد جسمانی خواهد بود. و عالمانی که انسان را خلیط بدن جسمانی و روح مجرد می‏دانند لامحالة به معاد جسمانی و روحانی خواهند رسید. قائلین به انحصار معاد در معاد جسمانی را غالبا در صف متکلمان اهل سنت، و محدثین و اخباری‏ها و اهل ظاهر فریقین باید جستجو کرد. حال آنکه محققان از متکلمان از قبیل شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و قاطبه حکیمان مسلمان به شمول معاد نسبت به جسم و روح هر دو قائلند. اعتقاد به معاد جسمانی و روحانی رأی غالب عالمان مسلمان عصر و جامعه ماست.
...

نزاع دوم: پس از پذیرش اصل معاد جسمانی و روحانی، واضح است که اولاً: بر معاد روحانی فارغ از دلیل عقلی می‏توان به ظواهر برخی آیات و روایات نیز تمسک کرد. ثانیا: ادله نقلی به ویژه نص برخی آیات و روایات معتبر بر معاد جسمانی دلالت دارد. آیا فارغ از طریق نقلی، اثبات معاد جسمانی عقلاً ممکن است؟ تا قرن دهم رأی حکیمان مسلمان بر این تعلق گرفته بود که طریق منحصر اثبات معاد جسمانی طریق نقلی است و این بحث فراتر از طور عقل می‏باشد. شیخ الرئیس ابن سینا، رئیس فلاسفه اسلام مشهورترین قائل این قول می‏باشد. وی خاضعانه پذیرش معاد جسمانی را منوط به تصدیق خبر صادق مصدَّق اعلام کرده عجز فلسفه را از اثبات این مهم خاطر نشان می‏سازد. هر چند بعضی خضوع علمی ابن سینا را بد تعبیر کرده، او را منکر معاد جسمانی دانسته‏اند. در قرن دهم در حوزه عقلی شیراز در زمینه بحث عقلی از معاد جسمانی، نخستین قدم از سوی میر غیاث الدین منصور دشتکی برداشته شد. این رأی بلافاصله توسط معاصر وی جلال الدین دوانی مورد نقد قرار گرفت. چندی بعد صدرالمتألهین شیرازی با تمسک به مبانی ابتکاریش در حکمت متعالیه، نخستین برهان فلسفی بر معاد جسمانی اقامه می‏کند. علیرغم نقض و ابرامهایی که از زمان اقامه تا امروز در مورد این برهان ابراز شده، وی گشاینده راهی شد که پس از وی پر رهرو بوده است. یعنی با کوشش تحسین برانگیز ملاصدرا، راه بحث عقلی و استدلال فلسفی مسأله معاد جسمانی هموار شد.
...

نزاع سوم: فارغ از اینکه طریق اثبات معاد جسمانی را منحصر به نقل بدانیم یا اینکه عقل را نیز در اثبات این مهم دخیل بدانیم، سؤال دیگر مطرح می‏شود: مراد از معاد جسمانی چیست؟ در اینکه در قیامت بدنی محشور می‏شود، تردیدی نیست. اما آیا بدن محشور شده بدن عنصری است یا جسم اثیری یا بدن مثالی یا حتی بدن هور قلیایی؟ جمعی از فلاسفه به دلایلی حشر بدن دنیوی را در قیامت محال دانسته‏اند، از سوی دیگر نصوص دینی دال بر معاد جسمانی را نیز باور داشته‏اند، لذا راه حل مسأله را قایل شدن به حشر بدن مثالی یا بدن هور قلیایی یا اتحاد نفس و اجسام فلکی (اثیری) دانسته‏اند. رأی تعلق نفس به افلاک اثیری ناسازگار با ظواهر دینی است. قول شهاب الدین سهروردی درباره حشر بدن مثالی نیز با انتقادات جدی مواجه است. حشر بدن هور قلیایی نیز مانند دیگر آراء قایل این قول متهم به دور بودن از مبانی فلسفی می‏باشد. رأی غالب قائلین به معاد جسمانی قول به حشر بدن عنصری دنیوی در رستاخیز است، تا آنجا که قائل به غیر آن منکر معاد جسمانی قلمداد می‏شود. از قرن دهم به بعد قول غالب فلاسفه مسلمان مانند قاطبه متکلمان حشر بدن عنصری دنیوی می‏باشد. با توجه به اینکه در حکمت متعالیه در کنار برهان عقلی و شهود عرفانی، نصوص قرآنی و روایی نیز به عنوان منابع اصلی این مکتب فلسفی پذیرفته شده، پذیرش این قول که بزرگترین دلیل آن قرآن و روایات است، میسر می‏شود.
...

نزاع چهارم: پس از پذیرش لزوم حشر بدن عنصری دنیوی در قیامت بین متکلمان و حکیمان بحثی جدی در تفسیر «عینیت» درگرفته است. مراد از اینکه می‏باید بدن محشور «عین» بدن دنیوی باشد چیست؟ متکلمان معتقدند که همین بدن دنیوی بعینه می‏باید در قیامت محشور شود. چرا که اگر بدن محشور عین بدن دنیوی نباشد، این گناهکار نیست که عذاب می‏بیند و این نیکوکار نیست که ثواب می‏بیند، فرد دیگری است. لذا در نظر اینان مراد از عینیت معنای تحت اللفظی آن است. حکیمان در مقابل معتقدند اعاده معدوم بعینه ممتنع است. بدن محشور به این معنا عین بدن دنیوی نیست. این مطلب استحاله عقلی دارد. این نکته عقلی قرینه تصرف در آیات و روایات می‏شود. بلکه مراد از عینیت، مثلیت است. به این معنا که چون اورا در قیامت ببینند، بگویند عین اوست، این خود اوست، بعلاوه شخصیت انسان به نفس اوست، نه به بدن او. چرا که بدن انسان حتی در طول حیات دنیوی نیز ثابت نمی‏ماند و تغییر می‏کند. در طول تغییر بدن انسان، کدام بدن وی محشور می‏شود؟ بدن کودکی یا جوانی یا میانسالی یا کهنسالی وی؟ عینیت واقعی به این است که دریافت کننده ثواب یا عذاب فاعل آن باشد، یعنی همان نفس که فعل را مرتکب شده است.
...

نزاع پنجم: با پذیرش مبانی فلسفی به ویژه اصول حکمت متعالیه، وجود انسان در حرکت جوهریش به مرحله‏ای می‏رسد که نفس او بدون تعلق به بدنش امکان حیات می‏یابد.انسان در نشأه اول نفس و جسم عنصری، در نشأه دوم نفس و جسم مثالی برزخی است در نشأه سوم نفس انسانی مجرد تام می‏شود و حیات عقلانی را آغاز کرده دوباره این نفس مجرد با بدن دنیوی متحد می‏شود. اکنون بحث در این است که در مرحله اخیر، این بدن دنیوی چگونه بازسازی می‏شود؟ و این مطلب چگونه با مبانی عقلی اثبات می‏گردد؟ در واقع نزاع اصلی فلسفی در این مرحله محقق می‏شود. عدم توفیق در پاسخگویی به این مسأله اساسی باعث می‏شود طریق ابن سینا و مشائیان پیش گرفته شود و پذیرش معاد جسمانی به تعبد نسبت داده شود. در حکمت متعالیه به این پرسش دشوار فلسفی تاکنون دو پاسخ داده شده است:
اولین پاسخ، پاسخ صدر المتألهین شیرازی قدس‏ سره می‏باشد. به نظر وی نفس پس از مفارقت از بدن عنصری، همواره بدن دنیوی خود را تخیل می‏نماید. چرا که قوه خیال بعد از مرگ نیز در نفس باقی است، و همین که بدن خود را خیال کرد، بدنی مطابق بدن دنیوی از نفس صادر می‏شود. نفس با این بدن که حاصل قدرت خیال بر اختراع بدن است در آخرت محشور می‏شود و همین بدن مخلوق نفس نیز ثواب یا عقاب اخروی را می‏چشد. بدن اخروی به منزله سایه و پرتو نفس است و به تناسب نفس، ظلمانی یا نورانی خواهد بود. این بدن به گونه‏ای است که هر کس آن را ببیند بلافاصله تصدیق می‏کند که این همان بدن دنیوی می‏باشد.
...

بیش از دو قرن و نیم بعد از صدر المتألهین، حکیم مؤسس، آقا علی مدرس قدس‏سره جواب صاحب اسفار را تمام ندانست. وی ضمن پذیرش اکثر اصول صدرایی، به نتیجه‏ای متفاوت با نتیجه صدر المتألهین قدس‏سره رسید. به نظر آقا علی، نفس پس از مفارقت از بدن دنیوی اگر چه رابطه تدبیری او نسبت به بدن گسسته می‏شود، اما در بدن ودایع و آثاری ذاتی به جای می‏گذارد، به نحوی که هر بدنی از دیگر بدنها به واسطه همین مناسبات و آثار و ودایع ممتاز می‏شود. هر چقدر که نفس قوی‏تر باشد و در سیر تحصیل کمال صعود بیشتری کرده باشد، بدن او نیز پس از مفارقت نفس از آن قوی‏تر خواهد بود، لذا بدن‏های مقربین به حسب درجاتشان فاسد نمی‏شود. لذا نفس حتی بعد از مفارقت از بدن، فاعل بدن است. نفس پس از واصل شدنش به کمال ذاتیش فاقد حرکت خواهد بود، اما بدن پس از مفارقت از نفس به حرکت خود ادامه می‏دهد. بدن اخروی عین بدن دنیوی است، اما نه با لوازم دنیوی، بلکه عینیت حقیقی با حرکت جمیع اجزاء بدن از دنیا به آخرت. غایت این حرکت استکمالی وصول بدن به نفس در دار آخرت است. بنابراین در معاد، این نفس نیست که به سوی بدن دنیوی تنزل یا عود می‏کند، بلکه این بدن است که به سوی نفس مجرد صعود می‏کند.
پاسخ آقا علی، آخرین پاسخ فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه به سؤال اساسی معاد جسمانی به حساب می‏آید. به نظر وی تنها با این شیوه فلسفی می‏توان مبنایی سازگار با آیات و روایات معاد ارائه کرد.
تأملی در سیر متکلمان و حکیمان مسلمان در بحث معاد جسمانی نشان می‏دهد که در حل دشواری‏های این اصل اصیل کوششهای افتخارآمیزی از سوی ایشان به کار رفته است، و علیرغم پیشکسوتی صدر المتألهین در حل عقلانی مسأله معاد جسمانی و راه حل ژرف نگرانه و تحسین برانگیز حکیم مؤسس آقاعلی مدرس قدس‏سره پرونده این بحث همچنان مفتوح است.
...

مهمترین و عمیق‏ترین مباحث فلسفی مسأله معاد جسمانی با اندیشه‏ورزی صدر المتألهین قدس‏سره آغاز می‏شود. فارغ از اهمیت راه حل فلسفی حکیم پرآوازه شیراز، فهم دقیق آخرین راه فلسفی معاد جسمانی ـ یعنی روش آقاعلی مدرس ـ در گرو درک زوایای مختلف پاسخ سرسلسله حکیمان متعالیه است. صدر المتألهین قدس‏سره در آثار متعدد خود به دو گونه متفاوت، معاد جسمانی را مورد بحث قرار داده است.
گونه اول: در شرح الهدایة الاثیریة(1) او به شیوه ابن سینا سلوک کرده و بدون تمسک به اصول ابتکاری خود به ویژه بدون عنایت به حرکت جوهری به توضیح و تشریح کلمات اثیرالدین ابهری دست یازیده است. گویی نویسنده این مطالب از مبانی حکمت متعالیه خبری ندارد.
گونه دوم: صدر المتألهین در دیگر آثار خود از قبیل اسفار، شواهد ربوبیة، مبدأ و معاد و ...(2) شیوه حکمت متعالیه به اثبات معاد جسمانی پرداخته است. او برای استدلال فلسفی خود، پذیرش برخی اصول حکمت متعالیه را به عنوان مقدمه شرط دانسته است. عدد این اصول مقدماتی در آثار مختلف او متفاوت است، و عدد آنها از هفت تا دوازده در تغییر است.
...
______________________________
1 ـ صدر المتألهین، شرح الهدایة الاثیریة، خاتمة، (الطبعة الحجریة، طهران، 1313 ه.ق) ص 397-376.
2 ـ صدر المتألهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، السفر الرابع، الباب الحادی عشر، الفصل الاول الی الثالث، (قم، 1378 ه.ق) ج 9، ص 218-185.
الشواهد الربوبیة، المشهد الرابع، الشاهد الاول، من الاشراق الاول الی الثالث، (تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، مشهد، 1346 ه.ش) ص 268-261.
المبدء و المعاد، المقالة الثانیة، (تصحیح السید جلال الدین الآشتیانی، تهران، 1354 ه.ش) ص 432-372.
زاد المسافر، اول شرح بر زاد المسافر ملاصدرا، معاد جسمانی، تصحیح السید جلال الدین الآشتیانی، تهران، 1354 ه.ش.

ما معتبرترین متن صدرایی یعنی «الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة» را ملاک گرفته، اصول معاد جسمانی صدرایی را براساس آن به اختصار گزارش می‏کنیم:
اصل اول: وجود اصیل و ماهیت اعتباری است. وجود از آنگونه معقولات ثانیه و امور انتزاعی که فاقد ما به ازای خارجی هستند، نمی‏باشد، بلکه وجود از هویات عینیه‏ ای است که ما به ازای ذهنی ندارد و جز با عرفان شهودی صریح نمی‏توان به آن اشاره کرد.
اصل دوم: تشخص هر چیز و ملاک تمایز آن همان وجود خاص آن می‏باشد. وجود و تشخص ذاتا متحد و به لحاظ مفهومی و اسمی متغایر هستند. آنچه را عوارض مشخصه می‏نامند، تنها می‏توان عوارض و لوازم تشخص آن هم بر سبیل بدلیت دانست نه بیشتر.
اصل سوم:
طبیعت وجود در عین بساطت و فقدان ترکیب خارجی و ذهنی، قابل شدت و ضعف است.
اصل چهارم: وجود قابل اشتداد و تضعف است، به این معنی که حرکت اشتدادی را می‏پذیرد. وجود جوهر پذیرای استحاله ذاتی می‏باشد. اجزاء حرکت واحد علیرغم وحدت اتصالی، بالفعل و به نحو امتیاز موجود نیستند، بلکه همگی یک وجود اجمالی سیال دارند.
اصل پنجم: شیئیت هر مرکبی به صورت آن است نه به ماده‏ اش. نسبت ماده به صورت نسبت نقص به تمام است فصل اخیر در ماهیات مرکبه اصل ماهیات آن نوع است، و سایر فصول و اجناس از لوازم غیر مجعول این اصلند. انسان همانند دیگر ماهیات مرکبه دو وجود دارد: وجود تفصیلی و وجود اجمالی. در وجود اجمالی او تمامی معانی موجود در وجود تفصیلی وی به نحو اشرف و الطف محقق است.
اصل ششم: وحدت شخصیه ـ که عین وجود شی‏ء است ـ در همه اشیاء به یک نحو نیست. وحدت در جواهر مادی با وحدت در جواهر مجرد متفاوت است. جسم واحد به علت ناقص بودن نمی‏تواند موضوع اوصاف متضاد باشد، ولی جوهر نفسانی واحد می‏تواند موضوع امور متقابل و متخالف باشد. هر چه نفس انسانی مجردتر و جوهریتش قوی‏تر شود، احاطه‏ اش به اشیاء بیشتر می‏شود و به میزان بیشتری می‏تواند جامع اضداد و امور متخالف باشد. نفس در طی مراتب کمال به جایی می‏رسد که تمام ذاتش را هیأت وجود فرا می‏گیرد و عالمی عقلی موازی عالم حسی می‏گردد. بنابراین شی‏ء واحد ممکن است یکبار متعلق به ماده و بار دیگر مجرد از ماده باشد.
اصل هفتم: ملاک تشخص انسان وحدت نفس اوست که علیرغم تبدل اعضا از زمان طفولیت تا جوانی و سپس تا پیری همان نفس و لذا همان انسان است. لذا میان اعضا و بدن دنیوی و اعضا و بدن اخروی فرقی نیست، چرا که نفس در دنیا و آخرت واحد است. اگر صورت طبیعی به صورت مثالی تبدیل شود (مثل خواب و برزخ) یا صورت طبیعی به صورت اخروی تبدیل شود، هویت انسانی در تمام تحولا ت یکی است.
...

اصل هشتم: قوه خیال جوهری مجرد است و منطبع در بدن و اعضای بدنی نیست، بلکه واسطه بین عالم مفارقات عقلیه و عالم طبیعیات مادی است.

اصل نهم: رابطه صور خیالی و به طور کلی صور ادراکی با نفس، رابطه فعل با فاعل است، نه رابطه مقبول با قابل. نفس مادامی که متعلق به بدن است، احساس او غیر از تخیل اوست، چرا که احساس محتاج به ماده خارجی و شرایط خاص است، اما در تخیل به این گونه امور نیاز ندارد. با خروج نفس از بدن دیگر فرقی بین تخیل و احساس نیست، زیرا با مفارقت نفس از بدن، تخیل قوی شده نفس با قوه خیال کار حس را هم می‏کند و با تعقل مشتهیات می‏تواند آنها را نزد خود احضار کند.

اصل دهم: نفس می‏تواند اموری که در عالم خلق نشده ‏اند، در عالم مثال کلی هم نیستند، با صرف تصور ایجاد کند.اگر نفس از اشتغال به سایر قوای حیوانی و طبیعی دست بردارد و تمام همتش را مبذول تخیل و تصور کند، صوری که با خیال ایجاد می‏کند در نهایت قوام و شدت وجود هستند و تأثیرات آنها قوی‏تر از تأثیر محسوسات مادی خواهد بود، آنچنانکه از اهل کرامت مشاهده می‏شود. اگر نفس در دنیا چنین توانی دارد، اگر تعلقش به بدن به طور کلی قطع شود، قوت و توانایی او زیادتر و فعلیتش شدت می‏یابد، یعنی قدرت اصحاب کرامت در دنیا در ایجاد صور خارجی؛ در آخرت برای همه مردم میسر می‏شود.

اصل یازدهم: عوالم هستی منحصر به سه عالم است: عالم صورتهای طبیعی که عالم ادنی است، عالم صور ادراکی مجرد از ماده که عالم وسطی است، عالم صور عقلیه و مثل الهیه که عالم اعلی است. نفس انسانی می‏تواند هر سه عالم را داشته باشد. انسان به اعتبار فطرت اصلیش به تدریج رو به سوی آخرت دارد. او راه به سوی وجود اخرویش را با وجود دنیوی مادی آغاز می‏کند. نسبت دنیا به آخرت نسبت نقص به کمال و نسبت طفل به بالغ است. وجود دنیوی به مکان و زمان نیاز دارد، همانگونه که اطفال به گهواره و دایه محتاجند. آنگاه که جوهر انسانی بالغ شد از وجود دنیوی خارج و به وجود اخروی وارد می‏شود.

به نظر صدر المتألهین قدس‏ سره با تدبر در اصول یاد شده به شرط سلامت از اعوجاج به یقین دانسته خواهد شد که همین بدن عینا در روز قیامت محشور می‏شود و آنچه در معاد باز می‏گردد مجموع نفس و بدن عینا همان شخص دنیوی است. هر قوه‏ای از قوای نفسانی و غیر نفسانی کمال خاص و لذت و الم شایسته خود را دارد و به اعتبار آنچه انجام داده، جزا یا پاداش خواهد دید. هر جوهر طبیعی دارای حرکت ذاتی است و با نفوس و طبایع به سوی حق تعالی در حرکت است و به طرف او جذب می‏شود. هر کس این امر برایش محقق شود به لزوم بازگشت همه چیز یقین خواهد کرد. این مسأله مقتضای حکمت باری تعالی و وفای به وعده و وعید الهی و لزوم مکافات و مجازات در طبیعت می‏باشد.
...

حکیم مؤسس آقاعلی مدرس (1307-1234 ه.ق) از قوی‏ترین شارحان آراء صدر المتألهین می‏باشد. وی علاوه بر توضیح و تفسیر استادانه آراء ملاصدرا، اهل تصرف در مبانی بوده است و در بسیاری از مسایل حکمت متعالیه به نتایج یا روش استدلال حکیم پرآوازه شیراز انتقاد کرده، اساسی نو در انداخته است. مشهورترین ابتکار آقا علی مدرس روش تازه او در حل مسأله معاد جسمانی می‏باشد. این رأی جدید در «رساله سبیل الرشاد فی اثبات المعاد» تبیین شده است. عصاره نظر آقاعلی را می‏توان به گونه ذیل گزارش کرد:

حکیم مؤسس در آغاز رساله به سه اصل عقلی که پایه‏های استدلال ویژه او را در معاد جسمانی تشکیل می‏دهند اشاره می‏کند:

اصل اول: بین مرکبات حقیقی و مرکبات اعتباری تفاوت است. مرکب حقیقی می ‏باید دارای دو جزء جوهری باشد، جزء اول هیولی و استعداد و قوه، جزء دوم صورت که مبدء تحصل و منشأ فعلیت و باعث وقوع جزء بلاتحصل می‏باشد. ملاک تحقق مرکب حقیقی این است که اجزاء مرکب یعنی ماده و صورت به وجود واحد موجود باشند. لذا صرف معلولیت بعضی از اجزاء وعلیت برخی دیگر بدون ائتلاف و وحدت طبیعی ترکیب حقیقی و طبیعی حاصل نمی‏شود.

اصل دوم: ترکیب نفس و بدن ترکیب حقیقی اتحادی می‏باشد. بدن و قوای بدنی علل اعدادی تکامل نفس می‏باشند و نفس صورت تمامی بدن و قوای آن است. لذا نفس علت موجبه بدن، و بدن علت معدّه و زمینه تکامل ذاتی و جوهری نفس است. از باب همین مسانخت ذاتی است که آثاری از نفس به بدن و بالعکس سرایت می‏کند. این ترکیب اتحادی نشان از تلازم نفس و بدن در جیمع نشآت وجود و مراحل هستی اعم از دنیا و آخرت دارد. اضافه نفس به بدن مادی که اضافه‏ای ذاتی است و از حرکتهای جوهری و تحولات ذاتی بین نفس و بدن، این ترکیب طبیعی و اتحاد حاصل شده است، هرگز منقطع نمی‏شود و بعد از عروض موت نیز این اضافه به اعتباری باقی است.

اصل سوم: بعد از مفارقت نفس از بدن مادی، نفس به استکمال ذاتی و غایت وجودی خود رسیده، با فاعل و منشأ وجود نفس متحد می‏شود. اما بدن مادی پس از مفارقت نفس از آن، به سوی نفس حرکت می‏کند. این حرکت از آن جهت رخ می‏دهد که ارتباط نفس و بدن حتی پس از مفارقت نفس از بدن به کلی قطع نشده، و بدن متعلق هر نفسی حامل آثار و ودایع همان نفس است که به واسطه همین ودایع هر بدنی از دیگر بدنها متمایز می‏شود. اتحاد نفس با بدن و تعاکس ایجابی و اعدادی بین این دو، سبب حصول این آثار و ودایع از جانب نفس در بدن می‏شود. غایت حرکت استکمالی بدن، اتحاد آن با نفس در قیامت است. این امر تحقق اصل «کل شی‏ء یرجع الی اصله» می‏باشند.
...

دومین بخش رساله عهده‏ دار مقایسه نظر خاص آقاعلی با نظر اشاعره از یک سو و نظر صدر المتألهین از سوی دیگر می باشد. نقد اجمالی آقاعلی به این دو مبنا راه را برای فهم دیدگاه ویژه وی هموار می‏سازد:

1. اشاعره پنداشته ‏اند که معاد عینا همان دنیاست، چرا که عود را عود نفس از برزخ به دنیا،و تعلقش را به بدن دنیوی برای مرتبه دوم مانند تعلق نفس به بدن قبل از مفارقت از بدن، بدون هیچ فرق قابل توجهی گرفته‏اند. به نظر ایشان پس از اجتماع اجزاء متفرق بدن، نفس از برزخ به آن ملحق می‏شود. واضح است که این قول نه تنها عقلاً باطل است بلکه با ضروریات نقلی نیز در تعارض می‏باشد، چرا که نشأه دنیا و آخرت نمی‏توانند یکسان باشند.

2. ظاهر کلام صدر المتألهین
قدس‏ سره این است که وی بدن دنیوی را از درجه اعتبار در عود و معاد ساقط کرده است، چرا که نزد وی بدنهای اخروی مجرد از ماده دنیوی قابل حالات مختلف و پذیرش صور و تجدد حرکات و کون و فساد هستند و تنها از صور امتدادیه مجرد نیستند. در اندیشه وی بدن اخروی تنها به جهت فاعلیت قائم است، اما بدن دنیوی هم به جهت فاعلیت و هم به جهت قابلیت قوام دارد. بنابراین بدن اخروی در بیانات این حکیم عالی مقام همان بدن برزخی است، اما بدن دنیوی با عناصر متشکل آن فاسد شده، لذا نفس بار دوم به آن تعلق نمی‏گیرد.

3. حق مطلب در بحث معاد جسمانی این است که نفس برای بار دوم به بدن دنیوی تعلق می‏گیرد، اما با رجوع بدن به آخرت و ارتقای آن به حیث نفس، نه با عود نفس به دنیا و تنزل آن به حیث بدن، تا اینکه بدن واقف و نفس به سوی آن متحرک باشد.
...

سومین بخش رساله به تشریح تفصیلی مؤیدات روایی رأی مختار آقاعلی ـ یعنی رجوع بدن دنیوی به آخرت و ارتقای آن به حیث نفس ـ اختصاص دارد. مهمترین مستند روایی وی روایت امام صادق علیه‏ السلام در احتجاج طبرسی به نقل تفسیر صافی(1) می‏باشد:

«روح در مکان خود مقیم است، روح نیکوکار در نور و فراخی و روح بدکار در تنگنا و ظلمت. بدن خاک می‏شود، آنچنانکه از آن خلق شده بود. آنچه درندگان و وحوش از اندرون خود قی می‏کنند، از آنچه خورده و پراکنده بودند، همه آنها در خاک ـ نزد آنکه از علمش ذرة المثقالی در ظلمات ارض مخفی نمی‏ماند و عدد اشیاء و وزن آنها را نیز می‏داند - محفوظ است. خاک روحانیین به منزله طلا در خاک است، لذا در وقت رستاخیز، بر زمین باران رویش باریده، پس از زمین می‏روید. سپس [خاک، همچون] مشک [شیر برای جداکردن کره] حرکت داده می‏شود، پس خاک بشر همچون جدا شدن طلا از خاک آنگاه که با آب شسته شود، یا جدا شدن کره از شیر آنگاه که [شیر] زده شود، می‏گردد، پس خاک هر قالبی به قالب خود برده می‏شود، به اجازه خداوند قادر به حیث روح انتقال داده می‏شود. پس صور به اذن [خداوند] صورتگر مانند هیآت آن باز می‏گردند و روح در آنها ولوج می‏کند. پس آنگاه که مستوی شد، هیچ چیز را از خود انکار نمی‏کند.»

آقاعلی ضمن توضیح و تفسیر جمله به جمله این روایت، آن را مستند بقای ارواح بعد از موت و بقای مناسبت موجب تمیز بدنها از یکدیگر و تمیز اجزاء بدنهای متعلق ارواح بعد از قطع علاقه تدبیری ارواح از دیگر اجزاء موجود در خاک می داند. به نظر وی عبارت «ان الروح مقیمة فی مکانها» بر این دلالت دارد که بدن به تبع نفس محشور می‏شود، تنزل نفس از مقام شامخ خود جهت تعلق به بدن باطل است، چرا که تنزل نفس از مقام تجرد و قبول تعلق تدبیری امری غیر از تبدیل فعلیت به قوه و انقلاب وجود به نقیض خود نیست. به علاوه سر بطلان تناسخ را نیز از همین بیان استفاده می‏کند.

به نظر آقاعلی دنیا با تمام وجودش به سوی آخرت رهسپار است، چرا که حرکت جوهری در تمام دنیا صادق می‏باشد. آخرت هر جزء دنیوی متناسب با آن است و آخرت آنها همچون دنیایشان با هم متفاوت است. هر جزء دنیوی به سوی غایت متناسب خود در حرکت است، پس چون به غایت خود واصل شد، شخصیت و تمام هویت او کامل می‏گردد. هر چند در نظر دقیق ـ یعنی توحید افعالی و نظام جمعی و جملی ـ همه اشیاء به سوی غایت واحدی در حرکتند یعنی خداوند که هوالاول و الآخر.

حکیم مؤسس از ترکیب اتحادی موضوع و عرض استفاده کرده، از آنجا که موضوع به عنوان جوهر همواره متحرک به حرکت ذاتی است ذوالمبدء هرگز از مبدء خود جدا و منفک نمی‏شود، (به نظر وی موضوع همواره مبدء عرض به شمار می‏آید) نتیجه می‏گیرد هر عملی که از نفس صادر می‏شود و به مرتبه‏ای از مراتب نفس منسوب بوده و مبدء آن عمل در ذات این مرتبه متحقق است، به صورت جمع و اجمالی در نفس موجود می‏باشد.
...
______________________________

1 ـ احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 350 و تفسیر الصافی، ج 4، ص 261 (بیروت، 1399 ق).

در اواخر رساله آقاعلی به بحثی عمیق درباب مبدا به ویژه توحید افعالی مبادرت ورزیده به تفصیل در تطابق قوس صعود و قوس نزول بحث می‏کند. در انتهای رساله اظهار می‏دارد که معاد جسمانی به وجهی که او بیان کرده، محتاج برهان نیست و از ضروریات دین است و برهان عقلی در این باب تنها برای کسی حجت است که خارج از دین باشد. هیچیک از حکمای الهی معاد جسمانی را انکار نکرده‏اند، تنها گروهی از ایشان مانند شیخ الرئیس از ارائه برهان عقلی بر آن اظهار عجز کرده‏اند. او با کلامی از صدر المتألهین در تأیید معاد جسمانی رساله ارزشمند خود را به پایان می‏برد.

[در ادامه بعد از بحثی در باب تصحیح رساله و ... ، متن عربی رساله اومده که در حوصله ی این تاپیک نیست...]
منبع : مجله ی نامه ی مفید » زمستان 1375 - شماره 8

موضوع قفل شده است