چند سوال از خدا !

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند سوال از خدا !

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

به نام خدا
باعرض سلام و خسته نباشید.
سوالاتی داشتم کلا راجع به خدا و کارهای خدا
لطفا تو همین تاپیک جواب بدید.

اول اینکه ما خودمون نخواستیم خدا ما رو خلق کنه.خودش خلق کرده و تمایلات مختلف مثل تشنگی گرسنگی تمایل به جنس مخالف تمایل به قدرت خودنمایی و ...رو در وجود ما قرار داده.و بعد هم به خاطر همین تمایلات بازخواست میشم. مثلا میگه شکر کنید خدایی رو که برای شما آب فرستاد، روزی رساند.خب مگه خودش آب و غذا رو برای رفع نیازهای ما نیافریده؟ یعنی برای اینکه زنده باشیم اینا لازمه. حالا چرا باید شکر کنیم؟ ما که نه خواستیم به دنیا بیایم و نه چیزی خارج از فطرت مون از خدا میخوایم.

بعدش اینکه حضرت آدم و حوا گناه کردن و این ماها هستیم که چوبشو میخوریم.چرا؟
میگن ذات خداوند خلق کردنه. خب خودش خلق میکنه بعد ما هزاران سختی میکشیم بعد میریم تو جهنم میسوزی. گناه ما این وسط چیه؟ آیا ما بازیچه نیستیم؟ ما که خدا رو مجبور نکردیم خلقمان کنه.حالا چرا باید فقط در جهت خواست خدا حرکت کنیم؟
الان حتما جوابتون این ه که به صلاح ماست و به سعادت میرسیم.خب این قانونیه که خدا تو جهان قرار داده که این کارا باعث سعادت میشه.
خدا خودش تو قرآن گفته اختیار ولی انسان واقعا اختیار داره؟ شاید یکی دوست نداره خدا رو بپرسته، دوست نداره جهاد کنه، دوست نداره اخلاص داشته باشه، ولی شدنیه؟ تو اون دنیا خدا حساب آدم رو میرسه.خب این یعنی چی؟ ما بازیچه آیم دیگه.یعنی اینکه مبادا برخلاف خواست خدا عمل کنیم.که در آنصورت خدا بدش میاد و مجازاتمون میکنه.

بعدش چرا خدا اجبار میکنه حتما من رو بپرستین؟ اگه نیاز نداره پس چرا خدانشناس ها رو مجازات میکنه؟ اونا که نمیخوره تن به دنیا بیان.خدا تو قرآن میگه کافرها بعد دادن نامه ی اعمالشان میگن ای کاش من خاک بودم.این یعنی چی؟ یعنی ای کاش اصلا نبودم.خب یعنی اینکه اگه من وجود نداشتم این همه عذاب رو هم مجبور نبودم تحمل کنم.
خدا با خواست خودش ما رو آفریده و اگه به خواستش عمل نکنیم مجازات میشیم؟ این عدالته؟

بعدش اینکه با وجود تمایلات منفی زیاد مثل تمایل به نامحرم، ثروت، خودنمایی، و هزار تمایل دیگه از ما خواسته به سمت اونا نریم.اونوقت وسیله هدایت چیه؟ فقط قرآن.نه پیامبری، نه امامی نه معجزه ای.که امروزه هم با این همه هربه های اعتقادی رنگارنگ و عوامل سوق دهنده ی بسیار به سمت تمایلات منفی، وسیله ی هدایت فقط قرآنه؟که گاهی هم در قرآن دچار شبهه میشیم؟ آیا برنامه ریزی خدا ناقص نبوده؟ آیا نیاز ما به امام و پیامبر بسیار بیشتر از زمان امامان نیست؟ این ظلم نیست در حق ما؟ که این همه برنامه های منحرف کننده از همه جهات هست و ما باید پاک بمونیم؟ و اگه پامونو کج بذاریم سرکارمان با آتش جهنم و عذاب خداست؟واقعا علت اینا چیه؟

همه ی این سوالات تو ذهنم باعث شده نمازها رو اول وقت نخونم و نسبت به خدا حس کینه داشته باشم و فکر کنم که خداوند یه وجود ناقصه.
میدونم سوالاتم مربوط به چند تا مبحث ولی خواهش میکنم سربه سرش برام جواب بدید.چون همون طور که گفتم از نظر اعتقادی به مشکل برخوردم و حالا شما کارشناسان و کاربران محترم مسئول هدایت من هستید.
خواهشا جوابتان را از من دریغ نکنید
ببخشید اینقدر طولانی نوشتم.


با تشکر


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

تصور شما از مکانیسم خلقت و ربوبیت خداوند تصور درستی نیست و همین تصور نادرست زمینه ساز سوالات شما شده است. برای اینکه در این باره تصور درستی بیابید لازم است دو کتاب را مطالعه کنید که عبارتند از: کتاب «عدل الهی» و نیز کتاب «انسان و سرنوشت» استاد شهید مطهری.

با مطالعه این دو کتاب خواهید دانست که:

1. نه اینگونه است که:
خلقتمان اصلا به خواست ما (یا دقیقتر بگوییم: به خواست حقیقت وجودی و ذات ما) نبوده باشد

و نه اینگونه است که:
خدا دلبخواهی ما را آفریده باشد.

قانون خلقت، یک قانون قراردادی نیست تا خدا به دلخواه آنرا بردارد با بگذارد.

2. وجود تمایلات در ما لازمه ذات و مرتبه وجودی ماست همانطور که سه ضلعی بودن لازمه مثلث است و چهار ضلعی بودن لازمه مربع. بازخواست ما درباره تمایلاتمان نیز خارج از چارچوب عدالت و حکمت نیست.

3. شکرگزاری ما از اینروست که خدا نیازهای ما را برطرف میکند؛ نیازهایی که در ذات ماست نه عطای خدا. به عبارت دیگر، خدا نیاز را در ما قرار نداد اما سخاوتمندانه آن را برطرف می نماید.

4. آدم و حوا از همان ابتدا قرار بود به زمین بیایند زیرا وجودشان از سنخ موجودات زمینی بود (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة...؛ به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمين، جانشينى قرار خواهم داد.../سوره بقره:30) و گناه (یا دقیقتر بگوییم: ترک اولی) باعث شد انتقال آندو به زمین سرعت گیرد.

5. جهنم رفتن به اختیار ماست؛ این خود ما هستیم که از میان جهنم و بهشت، جهنم را برمیگزینیم در حالیکه خدا ما را از آن برحذر ساخته است.

6. عمده سختی هایی که ما انسانها متحمل میشویم نتیجه انتخابهای خودمان (خود فردی و خود جمعی) است؛ با اینحال خدا در رفع آنها یاری میرساند و در برابر تحمل آنها ثواب میدهد.

7. دستورات خداوند ترسیمی از نقشه عبور از زمین و رسیدن به آسمان است و انسان در عمل به این نقشه آزاد است؛ آیا انسان آزاد نباید تبعات انتخابهای خود را بپذیرد؟

8. قانون سعادت، یک قانون قراردادی و دلبخواهی نیست.

9. عمل به خواست خدا به معنای عمل دلبخواهی و قابل تغییر نیست؛ خدا را با انسان قیاس نکنید. خواست خدا همان خواستی است که حقیقت وجود انسان آنرا فریاد میزند هر چند این انسان گوش خود را گرفته باشد تا آن فریاد را نشنود. از خداوند حکیم و قدیر سزاست به این فریاد پاسخی در خور دهد.

10. حقیقت پرستش چیزی نیست جز اعتراف گفتاری و رفتاری انسان به واقعیتهای فیما بین خود و خدا؛ اعترافی که تمام نفعش شامل حال انسان میشود بدون اینکه بود و نبود این اعتراف از واقعیت آن رابطه چیزی بکاهد یا نفعی به خدا رساند.

11. اگر کافران با دیدن آتش دوزخ فریاد میزنند: (يا لَيْتَني‏ كُنْتُ تُراباً؛ اى كاش خاك بودم/سوره نبأ:40) توقعی بیش از این از آنها نمیرود و این خود سندی محکم بر کفر و نادانی ایشان است زیرا این قبیل افرادند که به جای پذیرش تبعات خطای خود، فریاد کاش کاش سر میدهند و بهانه می آورند همانطور که در دنیا بهانه تراشی میکردند تا بر کفرشان باقی بمانند. اما هستند جهنمیانی هم که قبل از افتادن در دوزخ اظهار ندامت میکنند و مورد شفاعت قرار میگیرند.

12. خداوند هم عقل و هم قرآن و هم روایات معصومین و هم امام معصوم (که او غایب از ماست نه ما غایب از او) و هم انذاردهندگانی از علما و مردم عادی را در کنارمان قرار داده است. پس بجای اینکه انتظار کشیم لقمه هدایت در دهانمان گذارند باید خود برای استفاده از این ظرفیتها اقدام کنیم و همین که شما دوست گرامی سوالاتتان را در این انجمن مطرح کرده اید خود آغاز خوبی است و اگر تلاشتان به همین خوبی ادامه یابد بدون شک از بند ابهامات و تردیدها نجات می یابید.

در پایان جدا توصیه میکنم حوصله به خرج دهید و دو کتابی را که معرفی شد با دقت مطالعه نمایید و آنگاه چنانچه سوال و تردیدی باقی ماند در این انجمن بیان کنید.

در پناه حق

با سلام

فرد كافر از آنجا كه به وجود امري ماوراي طبيعي بنام خدا اعتقادي ندارد از اين رو نمي توان با دلايل نقلي با او به گفتگو نشست. لذا در گفتگو با او بايد از دلايل عقلي و نيز دلايلي مدد برد كه در پرتو آن حجاب غفلت و بي توجهي از چهره عقل او به زدوده گردد و به امر غير مادي و ماوراي طبيعي اعتراف نمايد. در كنار دلايل عقلي استفاده از دلايل تجربي نيز بسيار كارساز خواهد بود چراكه ، ذهن او با عالم مادي عجين گشته است و چه بسا جدا سازي او از عالم مادي و معرفي عالم غير مادي بدون بهره گيري از موارد بديهي مادي كاري بسيار دشوار باشد. از اين رو ، در كنار استفاده از دلايل عقلي طرح دلايل تجربي نيز ضروري مي نمايد.
وجود خداوند بيشتر شناختني است تا اثبات كردني، زيرا منظور از خداوند، متن هستي و حقيقت وجود است و ما در اصل هستي و حقيقت وجود شك نداريم تا بخواهيم آن را اثبات كنيم. به يقين مي دانيم كه جهان هستي هست، ما هستيم و هستي هست. با درك ذات هستي، به وجود خداوند اعتراف كرده ايم، ولي بايد ببينيم اين هستي داراي چه خصوصيات و ويژگي هايي است (اسما و صفات) و رابطه مخلوقات با ذات وجود چيست.
بنابراين شناخت خداوند مبتني بر تصور صحيح از او است. خداي متعال متن وجود و حيات و قدرت ساري و جاري در تمام هستي است. هيچ ذره اي در جهان هستي نيست كه در باطن و ظاهر آن خداي متعال با وجود، حيات و قدرت و علم و ساير صفات خويش حضور و ظهور نداشته باشد. تمامي پديده هاي جهان، ظهور صفات خداوندي هستند و شما مي توانيد از پس هر پديده و صفت كمالي كه در هستي مشاهده مي كنيد، ذات وجود و خداي متعال را مشاهده نماييد، خداوند، يعني منبع وجود، حيات، علم، قدرت و ساير كمالاتي كه در طبيعت و تمام هستي ظهور و نمود دارد. رسيدن به شناخت عميق و عرفاني خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسي است كه درادامه بدان اشاره خواهيم نمود.
مشكل شناختى انسان نسبت به خداوند، يك مشكل تصديقى نيست، تا بحث شك كه از مباحث تصديقى است بر آن مطرح باشد. مشكل انسان در اين زمينه بيشتر يك مشكل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است كه اگر خوب تصور شود، تصديق آن از بديهيات است و از نظر علمى شك در بديهيات بى‏معنا است.
به نظر ما مشكل در اين رابطه، مشكل شك و يقين و مربوط به حوزه تصديقات نمى‏باشد. مشكل بيشتر يك مشكل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزه‏ى تصورات است.
در قرآن كريم بحث اثبات اصل وجود خدا به هيچ وجه دنبال نشده است و حتى يك دليل براى اثبات وجود خداوند در آن يافت نمى‏شود. آنچه در قرآن كريم در اين زمينه وجود دارد مربوط به بحث توحيد خداوند و صفات وكمالات و افعال اوست و كار استدلال و اثباتى كه در تأليفات وجود دارد تماما مربوط به فلاسفه و متكلمين است.
قرآن كريم در مورد كسى كه نسبت به وجود خداوند شك دارد و يا خيال مى‏كند كه شك دارد مى‏فرمايد: «أفى الله شك فاطر السموات و الارض؛ آيا در وجود خدا شك مى‏كنيد، كسى كه خالق آسمان‏ها و زمين است»، (ابراهيم / 10). اين آيه بدين معنى است كه با ديدن آسمانها و زمين، شك نمودن در خالق آنها شكى معقول نمى‏باشد.
اميرالمؤمنين على(ع) در اين زمينه كلام بسيار زيبائى دارد. ايشان فرموده است: تعجب مى‏كنم از كسى كه خلق خدا را مى‏بيند ولى در وجود خالق آنها شك مى‏كند، (نهج‏البلاغه، حكمت 121، ص 422).
شك در وجود خدا مانند آن است كه انسان ساختمانى را ببيند و در وجود بنّاى آن شك نمايد، كتابى را مطالعه كند؛ ولى نسبت به وجود نويسنده آن شك كند، شعرى را بخواند؛ ولى در وجود شاعر آن شاكّ باشد و يا به قول متكلمين، صنع را مشاهده نمايد؛ ولى در وجود صانع آن شك داشته باشد، به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شك نمايد و يا به بيان عرفا، مظهر را ببيند؛ ولى در وجو مُظهر آن تشكيك نمايد. آيا به نظر شما چنين شكهائى معقول است؟ تصور خدا

(( ادامه دارد ))

با سلام ادامه مطلب

اكثر آدمها خيال مى‏كنند وجود خدا يك حقيقت عجيب و غريب و دور از دسترس فكر و انديشه‏ى انسان است.
تصورى كه اكثر مردم از خدا دارند، تصور درستى نيست؛ تصور خدائى است كه ساخته‏ى ذهن خود آنها است و يا تصورى كاملاً گنگ و مبهم است. حتي مؤمنان از مردم نهايتا اعتراف مى‏كنند كه خدائى هست و اين عالم بالاخره خالقى دارد و به او ايمان نيز دارند؛ ولى مشكل آنها اين است كه نمى‏دانند او كيست و چيست و برخى حتى معتقدند كه اين موضوع اصلاً دانستنى نيست؛ در حالى كه اولياء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممكن مى‏شمارند و مدعى معرفت يقينى او هستند، بلكه او را ديدنى نيز مى‏دانند و دم از رؤيت و شهود او مى‏زنند. على(ع) در اين زمينه فرموده است: من قبل از اينكه چيزى را مشاهده نمايم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مى‏بينم.
از نظر عارف، كل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و يا به تعبيرى مظاهر الهى، ذاتى كه از طريق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پديده‏هاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر همان ذات يگانه‏ايم.
روى اين حساب كه تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مى‏بينيم، مى‏شنويم، حس مى‏كنيم و يا تعقل و مشاهده مى‏نمائيم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غير از خدا» به هيچ وجه مصداق خارجى ندارد، حضرت سيدالشهداء(ع) در زيارت عرفه مى‏فرمايد: «الغيرك من الظهور ما ليس لك؛ آيا براى غير تو ظهورى هست كه آن ظهور، ظهور تو نباشد». در چنين فضائى، خود شما قضاوت نمائيد كه اصولاً شك و اثبات وجود خدا، چه معنائى مى‏تواند داشته باشد.
بنابراين به طور اصولى موضوع وجود خدا يك موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشكيك نيز نمى‏باشد. خداى را بايد با خود خداى شناخت و غير از اين هم چاره‏اى نيست؛ زيرا چيزى غير از او وجود ندارد تا ما بواسطه آن بخواهيم خدا را بشناسيم و اثبات نمائيم. در دعاى ابو حمزه ثمالى مى‏خوانيم: «الهى بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم ادر ما انت؛ بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو مى‏شناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نموده‏اى و اگر تو نبودى من تو را نمى‏شناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى). اهل معرفت در زمينه تصور و شناخت خداوند بسيار روشن، واقعى، زيبا و بى‏اشكال سخن گفته‏اند. از نظر عارف، همانطور كه قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر آن. منظور ايشان از وجود، ذات حق تعالى است. ذاتى كه داراى صفات كمال است و از طريق صفات خود به صورت اشياء، انسان و ساير مظاهر خلقى، ظهور نموده است.

(( ادامه دارد ))

با سلام ادامه مطلب

دريا، كوه، زمين، آسمان و من و تو وجود داريم؛ ولى وجود نيستيم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غير او هر چه هست، مظاهر آن وجود يگانه است.
انسان غير از وجود و وجود غير از انسان است. وجود، همان حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بى‏همتا است. ما وقتى مى‏گوئيم: من هستم، معنايش اين است كه هستى در تمام هيكل و اعضاء و جوارح من سريان و حضور دارد و اين بدين معنا است كه خداى در تمام آنچه كه ما آن را من مى‏ناميم، حضور و ظهور دارد و باز اين بدين معنا است كه من چيزى جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نيستم.
روى اين حساب، ما پر از وجوديم و پر از خدائيم و هستى پر از خدا است و هيچ چيزى از خدا به ما نزديكتر نيست «و هو اقرب اليك من حبل الوريد» (اشاره به «آيه 16 ، سوره ق» دارد) شك در وجود خدا، شك در وجود خودمان است، شك در وجود هستى است، شك در وجود وجود است. آيا ممكن است كسى بتواند در وجود وجود، شك نمايد؟ آيا چنين شكى معقول است.
خدا، هستى مطلق و مطلق هستى است. ما اگر تمام وجودها را با هم جمع بزنيم و آن را بدون هرگونه تعيين، تقيد و ظهورى تصور نمائيم، توانسته‏ايم وجود مطلق ذات خداوندى را ادراك نمائيم و سريان و حضور او را در تمام هستى ببينيم.
انسان براي رسيدن به خداوند و وصول به لقاي پروردگار به دو نوع سير و سلوك نظري و سير و سلوك عملي نياز دارد. سلوك نظري براي شناخت هر چه بهتر خداوند و قرب علمي به او است و سلوك عملي براي نزديك شدن و قرب عملي به خداي متعال مي باشد. هر يك از سلوك نظري و عملي داراي مراحل و منازل و روش ها و شرايط فراواني است كه اشاره به آنها در يك پاسخ نامه نمي گنجد. پس در حال حاضر و به ناچار تنها به روش كلي آن اشاره مي كنيم و منابعي نيز معرفي مي گردد.
روش هاي شناخت خداوند:
ما براي شناخت خداي متعال سه راه در پيش روي خود داريم كه به صورت مرحله اي طي مي شوند.
1- مرحله اول شناخت او با آيات آفاقي و انفسي است. اين همان راه شناخت خداوند از طريق نشانه هاي او در طبيعت و روش تجربي است و لازم است كه انسان در ابتداي راه شناخت از طريق شناخت طبيعت و نشانه هاي تكويني و و همچنين مطالعه آيات تدويني قرآن كريم به معرفت خداي متعال دست يابد.
البته شناخت خداوند منان با آيات انفسي مفيدتر است ( من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است.
بنابراين انديشيدن در آيات آفاقي و انفسي به شناخت خداوند منتهي مي‌شود و اين نيز به نوبة خود راهنماي انسان به سوي حق و شريعت الهي خواهد بود.
اين راه كه در كتاب شريف توحيد مفضل پي گيري شده است بهترين راه خدا شناسي براي مبتديان است.
2- دوم شناخت خداوند از طريق عقل است. نيرويي كه بيشتر عمل كردش محاسبه و درك وجودات وصفي و صفات الهي است. اين روش طريق خواص از مردم مي‌باشد، كساني كه پس از مطالعه در طبيعت و آيات تكويني او در خلقت، از طريق استدلال و برهان عقل و فلسفه و حكمت به شناخت خداي تعالي مي پردازند.
3- سوم شناخت خداوند لطيف از طريق رؤيت و ابزار دل مي‌باشد كه طريق اولياء است و همگان را به آن راه نيست مگر مسيري كه به عنوان سير و سلوك نظري ترسيم شده طي نمايند, يعني از طريق طبيعت و شناخت آفاقي و انفسي به عقل و استدلال عقلي راه يابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسند و اهل مشاهده و معاينه و وصول به حق تعالي شوند.

طاها;778831 نوشت:
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة...

با سلام، استاد این چه خلافتی است که ما بدین شکل ضعیف و بیچاره روی زمین میخزیم؟ پس آن شکوه و جلال، علم و توان خداوندی کجاست ؟

به من بیاموز;778928 نوشت:
ما بدین شکل ضعیف و بیچاره روی زمین میخزیم

سلام

دیگه نه تا این حد:moteajeb:!!

طاها;778831 نوشت:
3. شکرگزاری ما از اینروست که خدا نیازهای ما را برطرف میکند؛ نیازهایی که در ذات ماست نه عطای خدا. به عبارت دیگر، خدا نیاز را در ما قرار نداد اما سخاوتمندانه آن را برطرف می نماید.

ببخشید میشه این قسمت رو بیشتر توضیح بدید؟
من متوجه نشدم ..

yalda solimani;778840 نوشت:
آيا به نظر شما چنين شكهائى معقول است؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

تا اینجای فرمایشتان ربطی به سوال اصلی ندارد. پرسشگر محترم درباره «وجود خدا» شک ندارند بلکه درباره «افعال خدا» پرسش دارند.

ضمنا درباره اینکه آیا قرآن بر اثبات وجود خدا دلیلی ارائه داده یا خیر، این منبع میتواند مفید باشد: http://www.mesbahyazdi.ir/node/4373

در پناه حق

yalda solimani;778842 نوشت:
ما پر از وجوديم و پر از خدائيم و هستى پر از خدا است

با عرض سلام به شما دوست گرامی

ضمن تشکر از مطالبتان

صورت درستتر جمله ای که نقل قول کرده ایم این است:

از وجود یگانه، ما پریم؛ و از خدای یگانه، ما پریم؛ و از خدای یگانه، هستی پر است.

ضمنا شما در پایان فرمایشتون راه های سه گانه شناخت خداوند متعال را یادآوری کرده اید و راه سوم را مخصوص اولیاء دانسته اید؛ این در حالی است که محور فرمایشات شما تاکید بر خداشناسی عرفانی است و این همان روش سوم است که همگانی هم نیست.

در پناه حق

به من بیاموز;778928 نوشت:
این چه خلافتی است که ما بدین شکل ضعیف و بیچاره روی زمین میخزیم؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

پاسخ تفصیلی و علمی این سوال را میتوانید در کتاب «انسان و سرنوشت» ملاحظه نمایید

اما اجمالا عرض میکنیم:

شکوه و جلال و علم و توان خداوندی جایی نرفته است؛ این ماییم که خود را از بهره بردن از آن محروم میکنیم:

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟

در پناه حق

ترنم ..;779085 نوشت:
میشه این قسمت رو بیشتر توضیح بدید؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

پاسخ تفصیلی سوالتان را میتوانید در کتاب «عدل الهی» استاد شهید مطهری بیابید

اما اجمالا عرض میکنیم:

بحثی که اشاره کرده اید مبتنی بر توضیح یک مساله است و آن اینکه: کیفیت صدور موجودات از خداوند چگونه است؟

در پاسخ به این سوال (با تکیه بر برهان های عقلی و نیز اشاره های قرآنی و روایی) گفته میشود: کیفیت صدور موجودات از خداوند این طور نیست که خداوند اول ذات و حقیقت موجودات را خلق کند و آنگاه یکی را ضعیف و دیگری را قوی، یکی را بالا و دیگری را پایین، یکی را کامل و دیگری را ناقص و... گرداند.

مثلا نانوایی را در نظر بگیرید. او ابتدا ظرفی از خمیر را تهیه میکند و سپس از خمیرها چانه میسازد. آنگاه به هر چانه یک شکل متفاوت میدهد؛ برخی از چانه های خمیر را به شکل نانهای بزرگ و برخی را به شکل نانهای کوچک، برخی را ضخیم و برخی را نازک، برخی را خشک و شکننده و برخی را نرم و منعطف در می آورد و به همین ترتیب.

آیا خداوند نیز همین شیوه را در خلقت دارد؟

خیر! دستگاه خلقت یک دستگاه قراردادی مثل آنچه نانوا انجام میدهد نیست بلکه یک نظام تکوینی و حقیقی و بر پایه چارچوبهای غیرقابل تغییر است.

این تغییرناپذیری در ذات مخلوقات نهفته است نه اینکه خداوند به آنها تحمیل کرده باشد. مخلوقات به خودی خود حقیقتی دارند صاحب رتبه خاص و شرایط منحصر بفرد. این سلسله مراتب در نهاد و حقیقت آنها نهفته است.

مثال روشنی که استاد مطهری به آن اشاره میکنند نظام اعداد است. عدد 5 به خودی خود حقیقتی دارد که او را محصور به بودن در میان دو عدد دیگر به نامهای 4 و 6 میکند. عدد 5 برای اینکه ترقی کند به 6، نیازمند اضافه شدن عددی دیگر است اما این نیاز به حقیقت آن بازمیگردد نه اینکه خداوند به دلخواه خود آنرا در این رتبه قرار داده باشد.

این قاعده درباره مخلوقات جهان هستی نیز جاری است.

گیاه حقیقت و نهادی منحصر به خود دارد و حیوان نیز حقیقتی منحصر به خود و انسان نیز حقیقتی دیگر که منحصر به خود اوست. این حقیقتها قرین نیاز هستند اما این نیاز در حقیقتِ آنها نهفته است نه اینکه خداوند این نیاز را به آنها داده باشد.

بنابراین اینگونه نیست که مثلا خداوند میتوانست به گیاه با حفط گیاه بودنش توانمندیهای انسان را بدهد اما نداد.

خیر! گیاه حقیقت و نهادی دارد که امکان دارا شدن توانمندیهای انسانی در آن وجود ندارد.

همین گیاه ملازم با نیاز به مواد معدنی است. اما آیا خدا این نیاز را به او داد یا اینکه حقیقت و سرشت گیاه قرین این نیاز است؟ عرض ما اینست که این قبیل نیازها قرین با حقیقت گیاه است. گیاه مادام که گیاه است نمیتواند از نیازهای یاد شده فارق باشد و به عبارت دیگر، این نیازها از لوازم ذاتی گیاه است و در منابع عقلی اثبات شده است که ذاتی یک مخلوق، دادنی نیست. پس نتیجه میگیریم نیازهای ویژه گیاه و حیوان و انسان و ... ذاتی آنهاست و دادنی نیست اما برطرف کردنی است و از اینروست که گفتیم خداوند سخاوتمندانه نیازهای مخلوقات را برطرف میکند.

جداً توصیه میکنم در این باره کتاب «عدل الهی» شهید مطهری را بخوانید.

در پناه حق

موضوع قفل شده است