جمع بندی رابطه ازدواج با اولاد و اراده‌ی خداوند

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه ازدواج با اولاد و اراده‌ی خداوند

سلام علیکم
سوال بنده این است که آیا اینکه پدر و مادر یک فرد چه کسانی باشند جزو قضای الهی است یا خیر(یعنی برای هر انسان از قبل مشخص میشود که پدر و مادر ش حتما فلان دو نفر خاص هستند)؟
اگر پاسخ مثبت است ، می توان نتیجه گرفت که جزو قضای الهی است که آن دو مرد و زن (والدین) حتما باید با هم ازدواج کنند تا وقتی کودکی به دنیا می آید پدر و مادرش مشخص باشد؟ (یعنی امر ازدواج اینطور نیست که اختیار انسان خیلی در آن نقش داشته باشد و یا حداقل مثل افعال اختیاری عادی نیست)
اگر پاسخ منفی است، پس میتوان نتیجه گرفت که بر حسب اختیار انسان ها، اینکه پدر و مادر هر فرد چه کسانی باشند متفاوت خواهد بود؟ یعنی اختیار پرد و مادر بنده، در اینکه بنده فرزندشان باشم نقش داشته؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مشکور

smhsmh;775642 نوشت:
سلام علیکم
سوال بنده این است که آیا اینکه پدر و مادر یک فرد چه کسانی باشند جزو قضای الهی است یا خیر(یعنی برای هر انسان از قبل مشخص میشود که پدر و مادر ش حتما فلان دو نفر خاص هستند)؟
اگر پاسخ مثبت است ، می توان نتیجه گرفت که جزو قضای الهی است که آن دو مرد و زن (والدین) حتما باید با هم ازدواج کنند تا وقتی کودکی به دنیا می آید پدر و مادرش مشخص باشد؟ (یعنی امر ازدواج اینطور نیست که اختیار انسان خیلی در آن نقش داشته باشد و یا حداقل مثل افعال اختیاری عادی نیست)
اگر پاسخ منفی است، پس میتوان نتیجه گرفت که بر حسب اختیار انسان ها، اینکه پدر و مادر هر فرد چه کسانی باشند متفاوت خواهد بود؟ یعنی اختیار پرد و مادر بنده، در اینکه بنده فرزندشان باشم نقش داشته؟

سلام و ادب:Gol:

تشکر از سؤال خوبتان

در پاسخ سؤالتان توجه به نکاتی ضروری است:

اولاً: متأسّفانه براساس سوء تفسیرى که از طرف افراد غیر وارد نسبت به قضا و قدر شده است، نوع مردم از این دو لفظ خاطره خوشى ندارند، چه بسا از شنیدن این دو کلمه به خود مى لرزند و تقدیر الهى را عاملى خارج از محیط زندگى و اختیار انسان مى پندارند که بنحوی ناشناخته بر روى اراده انسان اثر مستقیم دارد. در حقیقت، براى گروهى که ذهن آنان با تفسیرهاى ناصحیح از قضا و قدر مشوب و آلوده است، پذیرفتن این نظر صحیح که:«در جهان هستى عاملى به نام قضا و قدر نداریم که در عرض سایر عوامل، عرض اندام کند و بر روى اراده انسان اثر منفى یا مثبت بگذارد» بسیار سخت و گران مى باشد؛ زیرا این نوع افراد عادت کرده اند که غالب اشتباهات و نارسایى ها بلکه بسیارى از کوتاهى هاى خود را به گردن عاملى خارج از محیط زندگى، به نام «قضا و قدر» بگذارند و در برابر هر نوع مسؤولیّت و تعهّد شانه خالى کنند. ولى براى مردم واقع بین و حقیقت جو روشن است که تقدیر الهى بر روى اراده انسان اثر تحمیلى ندارد؛ این مطلب با بیان سنن الهى در جهان هستى که حقیقت قضا و قدر خداوند است، روشن مى گردد.

ثانیاً: اگر با تقدیرهاى الهى بطور دقیق و عالمانه آشنا شویم، خواهیم دید که در صفحه هستى عامل و محرّکى به نام قضا و قدر که خارج از محیط زندگى و اراده فاعل باشد، نیست؛ مقصود از تقدیرهاى خداوند همان سنّت هاى قطعى است که بر ما و جهان حکومت مى کنند و تأثیر این سنّت ها در خوشبختى و بدبختى مردم - به اصطلاح در نیک فرجامى و بد فرجامى شخص - قطعى و تخلّف ناپذیر است و ما در انتخاب هر سنّتى از این سنن مختار و آزاد مى باشیم. چنانکه خداوند در قرآن سرنوشت اقوام را به رویکردها، انتخاب و عمل خودشان مرتبط می داند. (ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم) و نیز ثمرات و نتایج کار انسان را وابسته به تلاش خود انسان می داند. (و ان لیس للانسان الا ما سعی) و .... بنابراین، ما باید در تمام شئون زندگی، به قضا و قدر الهی، اعتقاد داشته باشیم و تصورمان از قضا و قدر، تصور صحیح و درست باشد. ما در این جا فقط به دو نکته مهم درباره این مسئله اشاره می کنیم که عبارتند از:

1. یکی از مظاهر قضا و قدر، اختیار انسان است؛ یعنی قضای الهی بر این تعلق گرفته که انسان، موجودی مختار و آزاد باشد و با اختیار خود، انتخاب کند و نتیجه کار خود را مشاهده نموده، مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. بنابراین، هرکاری را که ما انجام می دهیم، به حکم قضا و قدر الهی است؛ نه این که قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته باشد که ما فلان کار مخصوص را انجام دهیم.


2. قضا و قدر الهی، هیچ گاه به امور جزئی تعلق نمی گیرد؛ برای مثال، قضای الهی بر این تعلق نگرفته که فرد خاصی، حتماً به بیماری خاصی مبتلا شود یا فرد خاصی، حتماً فقیر شود یا فلان فرد، کور به دنیا بیاید؛ بلکه قضا و قدر الهی، همواره به امور کلی تعلق می گیرد؛ یعنی در مورد اول، قضای الهی بر این تعلق گرفته که هر کس غذای آلوده خاصی را بخورد، به بیماری خاصی مبتلا شود و اگر نخورد، بیمار نمی شود. حال اگر کسی غذای آلوده ای را خورد و بیمار شد، به حکم قضای الهی است و کسی که نخورد و سالم ماند، آن هم به حکم قضای الهی است.

ثالثاً: خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و. . . عواملی دخالت دارد. هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی­زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد. پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، ‌به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است. از اینرو این که از یک طرف مسئله تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر اختیار انسان، به این معنا است که خداوند مقرّر کرده که انسان با اختیار و ارادة خود، یکی از راه ها را انتخاب کند. راهی که انسان با ارادة خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. بعبارتی خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند. به تعبير بهتر، انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.

با توجه به نکات یاد شده اگر پدر و مادری با تحقیق و بررسی و لحاظ شرایط نسبت به یکدیگر شناخت پیدا کرده و با اختیار و انتخاب خودشان با یکدیگر ازدواج کنند داخل در قضا و قدر است و اگر حتی پس از بررسی ها و لحاظ مقدمات و شرایط با هم ازدواج نکردند این هم داخل در قضا و قدر است. پس در همه این مراحل از قضا و قدر، انتخاب و اختیار انسان دخالت دارد. بعبارتی خداوند اراده کرده که مقدرات که عبارت بودند از سنت های موجود در عالم هستی مبتنی بر اراده و اختیار انسان حاصل شود فلذا اراده و اختیار انسان چیزی جدای از قضا و قدر الهی نیست.

در پایان نیز یادآور می شویم که علم خداوند به همه اتفاقات عالم و مقدرات هستی جدای از اراده حقتعالی نیست، خداوند اراده کرده مقدرات انسان با اراده و اختیار خود او رقم بخورد از اینرو خداوند می داند که انسان با اختیار خود سرنوشت خیر یا شری را برای خود رقم می زند و تن به مقدرات می دهد. اینکه خداوند به علم ازلی و ابدی اش می داند که چه کسی فرزند کدام پدر و مادر است هم خارج از مقوله اختیار آن پدر و مادر در ازدواج نیست، خداوند می داند که آن پدر و مادر با اختیار خود با هم ازدواج می کنند و فرزندان شان و فرزندان فرزاندان شان و ... کیانند! اینکه برخی گمان می کنند این علم ازلی و ابدی خداوند اجبار آور بوده و آن پدر و مادر بر اساس علم خدا مجبورند با هم ازدواج کنند ناشی از عدم فهم و شناخت نسبت به علم الهی است، اتفاقاتی که در عالم هستی می افتد داخل در محدوده زمان و مکان هستند و علم خدا که صفت ذاتی الهی است فراتر از هر محدودیت، اعم از زمانی و مکانی است. بعبارت دیگر همه اتفاقات عالم هستی و مافیها "من الابتدا الی الانتها" از آنجاییکه معلول خدای هستی بخش هستند همچون سر سوزنی نزد علم خدا حاضر است و خداوند بعینه بر همه عوالم وجود و کائنات و حوادث و اتفاقات، احاطه و اشراف دارد فلذا علم خداوند به همه چیز الی یوم القیامه منافی اختیار انسانی نیست چون صفات خدا عین ذات و عین یکدیگرند، (علم خدا عین اراده و اراده الهی عین علم اوست.) خداوند اراده کرده انسان مختار باشد و خداوند با همین وضعیت نسبت به همه مقدرات و حوادث زندگی انسان علم دارد.

مضافاً اینکه بر اساس اعتقاد شیعه در بحث جبر و اختیار که رابطه مستقیم با قضا و قدر الهی دارد، یعنی اعتقاد به "لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین" دشواری و سنگینی این مسأله (قضا و قدر) را تلطیف و فهم آن را تسهیل می نماید. یعنی نه انسان مجبور مطلق است که گمان شود تسلیم محض قضا و قدر الهی بوده و قضا و قدر چیزی جدای از اختیار انسانی فرض شود و نه مختار مطلق است که اراده انسان علت تامه باشد و عوامل دیگر اعم از شناخته شده و یا ناشناخته هستی در انتخابها و اختیارهای او دخالت نداشته باشند.

موفق باشید ...:Gol:

بابت پاسختان بسیار متشکرم.

اما یک سوال، شما فرمودید:
{ راهی که انسان با ارادة خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. بعبارتی خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد.}

اینطور که شما فرمودید و البته از کلیت پاسخ شما، بنده برداشت کردم که انسان مختار تام است، و نه اینکه چیزی بین جبر و اختیار باشد، یعنی خداوند هر چه انسان انجام میدهد را میداند، و هر چه انسان اختیار میکند همان میشود قضا و قدر الهی!!! آیا این درست است؟؟ پس جبر آن کجاست؟؟
خیلی از موضوعات در حیطه اختیار انسان نیست که بخواهد روی آن اختیارش را بکار ببندد، مثلا اینکه جنسیتش چه بوده؟ پدر و مادرش که بودند؟ در چه دوره و زمانی متولد شده؟ محیط پیرامون رشدش چطور بوده و .....
همین عوامل هم می تواند روی اختیار انسان در تصمیم گیری در بعضی موارد تاثیر گذار باشد.

اگر اینطور باشد که شما می فرمایید پس اینکه مثلا از بارداری ها جلوگیری میشود و تولد فرزند کم میشود، نباید والدین هیچ مواخذه ای شود، چون اصلا قرار نبود انسانی متولد شود.

عرض بنده هم این نیست که خداوند انسان را به انجام کاری طبق قضا و قدر الهی مجبور میکند، اما عرضم این است که خیلی از اتفاقاتی که می افتد برای یک انسان، از حیطه اختیارش خارج است، یعنی انسان در آنجا قدرت انتخاب ندارد، و باید به خواسته الهی تن بدهد و راهی جز آن وجود ندارد، آیا این درست است؟

سوال دیگر اینکه آیا حدود اختیار انسان در مسئله ازدواج مانند حدود اختیار انسان در مسئله ساده ای مثل اختیار در گفتن یا نگفتن یک حرف است؟؟

با سلام

قسمت يا همان سرنوشت، از معضلات اعتقادي عموم افراد است که با ظاهري جذاب، جبر و سلب اختيار را تداعي مي کند. اين فکر که همه کارها به دست خداست، هرچند حق است اما عموم افراد به خاطر تحليل نادرست اين نتيجه را مي گيرند که انسان هيچ تإثيري در سرنوشت خود ندارد. هدف اين پژوهش اين است که با تحليل درست و ارائه معناي صحيح از قسمت، به حل اين مسئله بپردازد و رابطه اراده الهي و اختيار انسان را روشن سازد لذا با روش مطالعه متون ديني و استدلال عقلي و تحليل آنها به اين نتيجه مي رسيم که تقدير انسان به اعمال خودش بستگي دارد و خداوند چيزي را مقدر مي کند که انسان انتخاب کرده است. بنابر اين معناي صحيح قسمت اين نيست که همه امور به انسان تفويض شده و خداوند کاري به انسان ندارد بلکه معناي دقيق آن، اين است که فيض را خدا هميشه به همه مي دهد ولي خود انسان است که ظرفيت و قابليت خود را تغيير داده و کم يا زياد مي کند. يكي از معضلات اعتقادي در ميان توده مردم، مسئله سرنوشت است که به قسمت نيز تعبير مي شود. آنچه در زبان مردم شايع شده اين است که هر اتفاقي در زندگي انسان بيفتد ،سرنوشت او بوده و به اختيار خود او نيست و انسان نمي تواند سرنوشت خود را تعيين کند يا تغيير دهد. لذا بايد خود را به دست تقدير بسپرد و هيچ کاري انجام ندهد. چون هر آنچه مقدر شده اتفاق مي افتد و دست و پا زدن انسان فائده اي ندارد و چيزي را عوض نمي کند؛ لذا هرچه تلاش کند نمي تواند مانع اين مقدرات گردد

اين مسئله مصاديق زيادي دارد مانند اجل (مرگ)، روزي و نظاير آن.
در مورد اجل گفته مي شود که خداوند در ازل عمر هر انسان و زمان مرگ او را معين کرده و در لحظه مرگ هر جا باشد بدون هيچ تجديد نظر و استثنائي خواهد مرد و هر کس هر کجا و به هر نحوي بميرد همان لحظه اي مي ميرد که در روز ازل براي او مشخص شده است. مثلا اگر کسي بي احتياطي کرده و تصادف کند و بميرد مي گويند اجلش رسيده بود و اگر در خانه هم مي بود بايد همين لحظه مي مرد و امکان نداشت بيشتر از اين عمر کند. در باب روزي مشابه همين مطالب به زبان مي آيد. شاهد آن هم ظواهر اخبار و رواياتي است به اين مضمون که روزي انسان هر طور باشد به او مي رسد، همان طور که اجل آدمي مي رسد؛ و اين که اگر روزي از طرف خداست، پس تکاپو و ... براي چه ؟ اين گونه عقايد نه تنها در ذهن عوام مردم نفوذ کرده بلکه در اذهان افراد تحصيل کرده هم رسوخ نموده و تا اعماق فکر آنها پيش رفته به طوري که مخالف با اين عقيده را بي اعتقاد مي دانند و تمام اتفاقات زندگي را با يک جمله که اين قسمت از جانب خدا بوده، توجيه مي نمايند. به طور خلاصه در اذهان عامه مردم مسئله به اين صورت است که هر گاه اتفاقي مي افتد که انتظارش را نداشته اند و يا کار به جائي منتهي مي شود که هدفشان نبوده ، مي گويند قسمت اين بوده که اين طور شود و يا خواست خدا بوده و يا مصلحت بوده است که اتفاق افتاده است.

بابت پاسختان متشکرم.
آنچه از متن شما بر می آید این است که طرح این سوال از این جهت است که قرار است از زیر بار مسئولیت اختیار فرار کرد، اما این گونه نیست.
آنچه در عوام جا افتاده، ملاک سوال بنده نیست، بلکه صحبت های متناقضی است که از بزرگان و کارشناسان مختلف دیده و شنیده میشود، مثلا در مورد همین دو مثال مرگ و رزقی که شما فرمودید، حرف بسیار است، به طور مثال در باب رزق، شما فقط کافی است به کتاب "جایگاه رزق انسان در هستی" به نگارش استاد طاهر زاده رجوع بفرمایید که دارند یکی از خطبه های حضرت علی (ع) را شرح میدهند، دقیقا مخالف آنچه شما فرموده اید، در آن کتاب بیان شده است!!
و همچنین به بحث رزق در کتاب مصباح الهدی نوشته استاد مهدی طیب رجوع بفرمایید، آنجا هم مخالف فرمایش شما بیان شده است. لازم به ذکر است این کتاب گرد آوری و دسته بندی فرمایشات مرحوم دولابی (ره) است.
همچنین در باب مرگ هم حرف بسیار است، که دو نوع اجل داریم و چه چه....
عرض بنده این است در کجاها اختیار انسان موثر است؟؟ آیا واقعا در همه جا تاثیر گذار است؟ و آیا میزان تاثیر گذاری ها در امور مختلف یکسان است یا فرق می کند؟

smhsmh;776540 نوشت:
بابت پاسختان متشکرم.

عرض بنده این است در کجاها اختیار انسان موثر است؟؟

با سلام مجدد

خداوند به انسان عقل و اختيار ارزاني داشت تا او خود با اين موهبت الهي آينده خويش را بنا نمايد. او را نه چون فرشتگان كه تنها عبادت توانند كرد و نه چونان حيوانات كه سراسر در پي غرايز و اميال شهواني خويش اند قرار داد، بلكه او را از معجوني از هر دوي اينان آفريد و به او قدرت تعقل و اراده و اختيار داد تا او هر كدام را خواست برگزيند و سرانجام در جرگه ملائكه و يا در خيل حيوانات درآيد. در اينجا براي روشن شدن مطلب بهتر است كمي در مورد جبر و اختيار در مورد انسان بپردازيم.
جبر يا اختيار؟ بارها در زندگى، خويشتن را در جاده‏اى تنها و غريب مى‏يابيم. مسيرى كه ما چاره‏اى جز حركت در آن را نداريم. جادّه امور ثابت و از پيش تعيين شده زندگى ما؛ يعنى امورى همچون نژاد، مليّت، خانواده، قد و قامت و گويش و امثال آن، اما در مقابل، بارها و بارها در زندگى، خود را در برابر چندين طريق حيران و سر در گم مى‏يابيم. اوّلين سؤالى كه به ذهن ما مى‏زند، اين است كه: چه كنم؟ و كدام راه را برگزينم؟ آرى واژه هايى همچون: كدام، چرا، و چه، به خوبى نمايشگر گزينش و اختيار ماست.اما در باب دايره‏ى اختيار انسان، بايد گفت: نه اين چنين است كه ما علت تامه در تحقق كارهاى اختيارى خود هستيم و نه اين كه در كارهايمان بدون هيچ نقشى مجبور و مضطّر مى‏باشيم، بلكه در عين حال كه از ميان همه شروط و مقدمات و علل براى انجام يك فعل ما علت ناقصه مى‏باشيم، اما اگر همين علت ناقصه؛ يعنى اختيار و اراده‏ى ما در كار نباشد، فعل به نتيجه نمي‌رسد. فعلى كه انسان انجام مى‏دهد، يكى از پديده‏هاى جهان آفرينش است و پيدايش آن مانند ساير پديده‏هاى جهان، بستگى كامل به علت دارد و نظر به اين كه انسان جزء جهان آفرينش بوده و ارتباط وجودى با اجزاى ديگر جهان دارد، اجزاى ديگر در فعل وى بى اثر نخواهند بود. ] علت يا به گونه‏اى است كه براى تحقق معلول، كفايت مى‏كند و وجود معلول، متوقف بر چيز ديگرى جز آن نيست. به عبارت ديگر، با فرض وجود آن، وجود معلول ضرورى است كه در اين صورت آن را علت تامه مى‏نامند، و يا به گونه‏اى است كه هر چند معلول بدون آن تحقق نمى‏يابد، ولى خود آن هم به تنهايى براى وجود معلول كفايت نمى‏كند و بايد يك يا چند چيز ديگر را بر آن افزود تا وجود معلول، ضرورت يابد، در اين صورت آن را علت ناقصه مى‏گويند.[. مثلاً لقمه نانى كه انسان مى‏خورد، براى انجام اين فعل، چنان كه وسايل دست و پا و دهان و علم و قدرت و اراده لازم است، وجود نان در خارج و در دسترس بودن و مانع نداشتن و شرايط ديگر زمانى و مكانى براى انجام عمل لازم است كه با نبودن يكى از آنها فعل غير مقدور و با تحقق همه‏ى آنها (تحقق علت تامه) تحقق فعل ضرورى است.

سلام علیکم
بابت پاسختان متشکرم.

smhsmh;776520 نوشت:
اما یک سوال، شما فرمودید:
{ راهی که انسان با ارادة خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. بعبارتی خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد.}

اینطور که شما فرمودید و البته از کلیت پاسخ شما، بنده برداشت کردم که انسان مختار تام است، و نه اینکه چیزی بین جبر و اختیار باشد، یعنی خداوند هر چه انسان انجام میدهد را میداند، و هر چه انسان اختیار میکند همان میشود قضا و قدر الهی!!! آیا این درست است؟؟ پس جبر آن کجاست؟؟


سلام مجدد:Gol:

گفتیم خداوند اراده کرده انسان در انتخاب و افعال خود مختار باشد؛ این به معنای ان نیست که انسان در همه چیز مختار تام است و هیچ جبری در عالم هستی و در امور زندگی انسان نیست. بلکه مقصود آنست که آنچه انسان اختیار می کند داخل در مقدرات الهی است نه اینکه اختیار انسان تمام و همه مقدرات الهی باشد. در این خصوص گفتنی است:

1. خلقت اولیه انسان، در اختیار او نیست و بسیاری از خصلت های ساحت مادی اش هم از اختیار او بیرون است. مانند کوتاهی و بلندی، سلامت حواس یا عدم سلامت آنها و... 2. ذات انسان، با فطرت حق طلبی، خدا جویی و کمال خواهی آفریده شده است و او به اختیار می تواند بر خلاف مسیر خلقت خود، گام بر دارد؛ اما رو به جلو رفتن برای او، رو به فطرت رفتن است و استعداد واقعی او در همین مسیر است و او را به کمال مقصود رهنمون می کند. در حقیقت، ساختن و پروراندن ذات انسان به یک معنا در دست خود اوست؛ اما نسبت به پیدایش خود و داشتن فطرت مذکور، نقش ندارد و از اختیار او خارج است. در نتیجه؛ خداوند انسان را خلق فرمود اما خلق شدن او در حیطه اختیارش نبود یعنی انسان نه در اصل خلقت خود اختیار داشت و نه در مختار خلق شدن خود و نیز خداوند انسان را بر سرشت خدا جویی و حق طلبی و زیبایی دوستی و امثال آن خلق فرمود و انسان نقشی در آن ها نداشت و فقط بعد از آنکه اسباب تشخیص خوب از بد را فراهم فرمود انسان را مختار خلق فرمود و انتخاب خوب یا بد را به دست او سپرد تا بواسطه نقشی که انسان با دست خود بازی می کند، راه کمال را بپیماید. و نیز زمان و مکان ولادت، پدر و مادر، زمان مرگ و مسائل این چنینی، در اختیار او نیست؛ اما در محدوده دنیا و براساس اصل حاکم علت و معلول، دارای اختیاراتی است و تکلیف نیز بر اساس و به اندازه محدوده اختیار است.

smhsmh;776520 نوشت:
همین عوامل هم می تواند روی اختیار انسان در تصمیم گیری در بعضی موارد تاثیر گذار باشد.

وجود این عوامل اعم از شناخته شده و شناخته نشده؛ طبیعی یا غیر طبیعی را انکار نمی کنیم، این عوامل گرچه قلمرو اختیار انسان را تحدید می کنند اما قدرت اراده و اختیار انسان، بقدری بالاست که مقهور صد در صدی این عوامل نمی شود. پس در هر صورت اختیار انسان نقش کلیدی در تعیین سرنوشت وی دارد.

smhsmh;776520 نوشت:
اگر اینطور باشد که شما می فرمایید پس اینکه مثلا از بارداری ها جلوگیری میشود و تولد فرزند کم میشود، نباید والدین هیچ مواخذه ای شود، چون اصلا قرار نبود انسانی متولد شود.

این اقدام که مبتنی بر اختیار انسان است دوسو دارد: در شرایطی که لازم است از افزایش نسل کمی پیشگیری شود پسندیده بوده و مؤاخذه و سرزنشی در کار نیست اما در شرایطی که باید روند طبیعی پیش گرفته شود جای مؤاخذه و سرزنش هست. این مطلب یعنی ازدیاد یا کاهش نسل، امری تکوینی نیست که تحت هر شرایطی مخالفت با آن ناپسند باشد بلکه امری تشریعی است و منوط به شرایط زمان و مکان و دیگر اقتضاءات قابل تعریف است.

smhsmh;776520 نوشت:
عرض بنده هم این نیست که خداوند انسان را به انجام کاری طبق قضا و قدر الهی مجبور میکند، اما عرضم این است که خیلی از اتفاقاتی که می افتد برای یک انسان، از حیطه اختیارش خارج است، یعنی انسان در آنجا قدرت انتخاب ندارد، و باید به خواسته الهی تن بدهد و راهی جز آن وجود ندارد، آیا این درست است؟

در مواردی که بنحو تکوینی به امر خداوند محقق شده نظیر مواردی که بیان شد (خلقت، پدر و مادر، فطریات و زمان مرگ قطعی و ...) انسان مجبور است و اختیار کارائی ندارد اما در دیگر شئون زندگی نقش اختیار منتفی نیست بلکه محدوده و قلمرو ان متفاوت است. وقتی گفته می شود: لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین، به این معنا نیست که حکایت جبر و اختیار پنجاه پنجاه است بلکه در هر امری سطح و محدوده جبر یا اختیار متفاوت است. ممکن است در کاری انسان، 80 درصد مجبور شرایط باشد و نقش اختیارش 20 درصد و یا بالعکس در امری 80 درصد مختار و 20 درصد مجبور و این نوسانات محیطی جبر و اختیار در همه امور جریان و سریان دارد.

smhsmh;776520 نوشت:
سوال دیگر اینکه آیا حدود اختیار انسان در مسئله ازدواج مانند حدود اختیار انسان در مسئله ساده ای مثل اختیار در گفتن یا نگفتن یک حرف است؟؟

چنانکه در توضیح بالا گفتیم خیر، محدوده اختیار انسان در همه امور متفاوت است، و این تفاوت قلمرو در مسأله مهمی مانند ازدواج در مقایسه با سخن گفتن یا دیگر امور عادی بدیهی و روشن است.

در هر صورت، اختیار انسان در همه امور و شئون زندگی بجز مواردی که گفتیم ثابت است و همین اختیار مبتنی بر اراده خداوند بوده فلذا امری جدای از مقدرات الهی نیست بعبارتی آنچه ما اختیار می کنیم داخل در علم و مقدرات الهی است. با این بیان، همان دیدگاه تشیع یعنی (لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین) ثابت می شود.

موفق باشید ...:Gol:

سلام علیکم
بابت پاسختان بسیار متشکرم.

بنام خدا

سلام و ادب:Gol:

سؤال:
رابطه اختیار انسان با اراده و قضا و قدر الهی چگونه است؟

پاسخ و جمعبندی:
در پاسخ سؤالتان توجه به نکاتی ضروری است:

اولاً: متأسّفانه براساس سوء تفسیرى که از طرف افراد غیر وارد نسبت به قضا و قدر شده است، نوع مردم از این دو لفظ خاطره خوشى ندارند، چه بسا از شنیدن این دو کلمه به خود مى لرزند و تقدیر الهى را عاملى خارج از محیط زندگى و اختیار انسان مى پندارند که بنحوی ناشناخته بر روى اراده انسان اثر مستقیم دارد. در حقیقت، براى گروهى که ذهن آنان با تفسیرهاى ناصحیح از قضا و قدر مشوب و آلوده است، نوع افراد عادت کرده اند که غالب اشتباهات و نارسایى ها بلکه بسیارى از کوتاهى هاى خود را به گردن عاملى خارج از محیط زندگى، به نام «قضا و قدر» بگذارند و در برابر هر نوع مسؤولیّت و تعهّد شانه خالى کنند. ولى براى مردم واقع بین و حقیقت جو روشن است که تقدیر الهى بر روى اراده انسان اثر تحمیلى ندارد.

ثانیاً: اگر با تقدیرهاى الهى بطور دقیق و عالمانه آشنا شویم، خواهیم دید که در صفحه هستى عامل و محرّکى به نام قضا و قدر که خارج از محیط زندگى و اراده فاعل باشد، نیست؛ مقصود از تقدیرهاى خداوند همان سنّت هاى قطعى است که بر ما و جهان حکومت مى کنند و تأثیر این سنّت ها در خوشبختى و بدبختى مردم - به اصطلاح در نیک فرجامى و بد فرجامى شخص - قطعى و تخلّف ناپذیر است و ما در انتخاب هر سنّتى از این سنن مختار و آزاد مى باشیم. بنابراین، ما باید در تمام شئون زندگی، به قضا و قدر الهی، اعتقاد داشته باشیم و تصورمان از قضا و قدر، تصور صحیح و درست باشد. ما در این جا فقط به دو نکته مهم درباره این مسئله اشاره می کنیم که عبارتند از:

1. یکی از مظاهر قضا و قدر، اختیار انسان است؛ یعنی قضای الهی بر این تعلق گرفته که انسان، موجودی مختار و آزاد باشد و با اختیار خود، انتخاب کند و نتیجه کار خود را مشاهده نموده، مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. 2. قضا و قدر الهی، هیچ گاه به امور جزئی تعلق نمی گیرد؛ برای مثال، قضای الهی بر این تعلق نگرفته که فرد خاصی، حتماً به بیماری خاصی مبتلا شود یا فرد خاصی، حتماً فقیر شود یا فلان فرد، کور به دنیا بیاید؛ بلکه قضا و قدر الهی، همواره به امور کلی تعلق می گیرد؛ یعنی در مورد اول، قضای الهی بر این تعلق گرفته که هر کس غذای آلوده خاصی را بخورد، به بیماری خاصی مبتلا شود و اگر نخورد، بیمار نمی شود. حال اگر کسی غذای آلوده ای را خورد و بیمار شد، به حکم قضای الهی است و کسی که نخورد و سالم ماند، آن هم به حکم قضای الهی است.

ثالثاً: خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و. . . عواملی دخالت دارد. هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی­زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد. پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، ‌به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است. از اینرو این که از یک طرف مسئله تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر اختیار انسان، به این معنا است که خداوند مقرّر کرده که انسان با اختیار و ارادة خود، یکی از راه ها را انتخاب کند. راهی که انسان با ارادة خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است.

با توجه به نکات یاد شده اگر پدر و مادری با تحقیق و بررسی و لحاظ شرایط نسبت به یکدیگر شناخت پیدا کرده و با اختیار و انتخاب خودشان با یکدیگر ازدواج کنند داخل در قضا و قدر است و اگر حتی پس از بررسی ها و لحاظ مقدمات و شرایط با هم ازدواج نکردند این هم داخل در قضا و قدر است. پس در همه این مراحل از قضا و قدر، انتخاب و اختیار انسان دخالت دارد. همچنین یادآور می شویم که علم خداوند به همه اتفاقات عالم و مقدرات هستی جدای از اراده حقتعالی نیست، خداوند اراده کرده مقدرات انسان با اراده و اختیار خود او رقم بخورد از اینرو خداوند می داند که انسان با اختیار خود سرنوشت خیر یا شری را برای خود رقم می زند و تن به مقدرات می دهد. اینکه خداوند به علم ازلی و ابدی اش می داند که چه کسی فرزند کدام پدر و مادر است هم خارج از مقوله اختیار آن پدر و مادر در ازدواج نیست، خداوند می داند که آن پدر و مادر با اختیار خود با هم ازدواج می کنند و فرزندان شان و فرزندان فرزاندان شان و ... کیانند! اینکه برخی گمان می کنند این علم ازلی و ابدی خداوند اجبار آور بوده و آن پدر و مادر بر اساس علم خدا مجبورند با هم ازدواج کنند ناشی از عدم فهم و شناخت نسبت به علم الهی است، اتفاقاتی که در عالم هستی می افتد داخل در محدوده زمان و مکان هستند و علم خدا که صفت ذاتی الهی است فراتر از هر محدودیت، اعم از زمانی و مکانی است. بعبارت دیگر همه اتفاقات عالم هستی و مافیها "من الابتدا الی الانتها" از آنجاییکه معلول خدای هستی بخش هستند همچون سر سوزنی نزد علم خدا حاضر است و خداوند بعینه بر همه عوالم وجود و کائنات و حوادث و اتفاقات، احاطه و اشراف دارد فلذا علم خداوند به همه چیز الی یوم القیامه منافی اختیار انسانی نیست چون صفات خدا عین ذات و عین یکدیگرند، (علم خدا عین اراده و اراده الهی عین علم اوست.) خداوند اراده کرده انسان مختار باشد و خداوند با همین وضعیت نسبت به همه مقدرات و حوادث زندگی انسان علم دارد.

مضافاً اینکه بر اساس اعتقاد شیعه در بحث جبر و اختیار که رابطه مستقیم با قضا و قدر الهی دارد، یعنی اعتقاد به "لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین" دشواری و سنگینی این مسأله (قضا و قدر) را تلطیف و فهم آن را تسهیل می نماید. یعنی نه انسان مجبور مطلق است که گمان شود تسلیم محض قضا و قدر الهی بوده و قضا و قدر چیزی جدای از اختیار انسانی فرض شود و نه مختار مطلق است که اراده انسان علت تامه باشد و عوامل دیگر اعم از شناخته شده و یا ناشناخته هستی در انتخابها و اختیارهای او دخالت نداشته باشند. دراین رابطه گفتنی است: اینکه گفتیم: خداوند اراده کرده انسان در انتخاب و افعال خود مختار باشد؛ این به معنای ان نیست که انسان در همه چیز مختار تام است و هیچ جبری در عالم هستی و در امور زندگی انسان نیست. بلکه مقصود آنست که آنچه انسان اختیار می کند داخل در مقدرات الهی است نه اینکه اختیار انسان تمام و همه مقدرات الهی باشد. بعلاوه عوامل اعم از شناخته و ناشناخته؛ طبیعی یا غیر طبیعی را انکار نمی کنیم، این عوامل گرچه قلمرو اختیار انسان را تحدید می کنند اما قدرت اراده و اختیار انسان، بقدری بالاست که مقهور صد در صدی این عوامل نمی شود. پس در هر صورت اختیار انسان نقش کلیدی در تعیین سرنوشت وی دارد.

در پایان لازم بذکر است: در مواردی که بنحو تکوینی به امر خداوند محقق شده نظیر مواردی که بیان شد (خلقت، پدر و مادر، فطریات و زمان مرگ قطعی و ...) انسان مجبور است و اختیار کارائی ندارد اما در دیگر شئون زندگی نقش اختیار منتفی نیست بلکه محدوده و قلمرو آن متفاوت است. وقتی گفته می شود: لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین، به این معنا نیست که حکایت جبر و اختیار پنجاه پنجاه است بلکه در هر امری سطح و محدوده جبر یا اختیار متفاوت است. ممکن است در کاری انسان، 80 درصد مجبور شرایط باشد و نقش اختیارش 20 درصد و یا بالعکس در امری 80 درصد مختار و 20 درصد مجبور و این نوسانات محیطی جبر و اختیار در همه امور جریان و سریان دارد.

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است